جامعه شناسی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو
قاسم گل حسینی
1
(
دانشجوی دکتری تاریخ، واحد شبستر، دانشگاه آزاد اسلامی، شبستر، ایران.
)
منیژه کاظمی
2
(
استادیار، گروه تاریخ، واحد شبستر، دانشگاه آزاد اسلامی، شبستر، ایران (نویسنده مسئول).kazemirashed@yahoo.com
)
شهرزاد ساسان پور
3
(
استادیار، گروه معارف اسلامی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
)
داود ابراهیم پور
4
(
استادیار، گروه جامعه شناسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.
)
کلید واژه: ظهور حکومت قاجار, نظریه گردش نخبگان پارتو, تحولات سلسله قاجار,
چکیده مقاله :
هدف اصلی مطالعه حاضر، تحلیل جامعه شناختی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو بود. در این مقاله سئوالات پژوهشی زیر مورد بررسی قرار گرفته است: تحولات سیاسی سلسله قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو چگونه قابل تحلیل است؟ نقش نخبگان در ایجاد تحولات دوره قاجاریه چه بود؟ روش تحقیق از نظر هدف، کاربردی و از نظر گردآوری داده ها، کیفی به شیوه اسنادی و کتابخانه ای و ابزار جمع آوری داده ها، فیش و یادداشت برداری بود. پارتو گردش نخبگان در تاریخ جوامع را عاملی ضروری و طبیعی در جهت پیشرفت معرفی می نماید. تحلیل جامعه شناختی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار نشان داد، عدم وجود گردش نخبگان در جامعة دورة قاجار که موجب عدم تعادل نظام سیاسی و پاسخ مناسب به تحولات سیاسی و اجتماعی شد، علاوه بر این که ناکارآمدی نخبگان رسمی را به اثبات رساند، راه را برای ورود نخبگان جدید در حوزة سیاسی بست. با سقوط حکومت تزار در روسیه، حکومت قاجار نیز که متکی بر ساختار سیاسی ملوک الطوایفی بود، دچار از هم پاشیدگی اجتماعی گردید.
چکیده انگلیسی :
The main goal of the present study was to analyze political sociological developments of the Qajar government from the point of view of Vilfredo Pareto's elite circulation theory. In this article, the following research questions are investigated: How can the political developments of the Qajar dynasty be analyzed from the point of view of Vilfredo Pareto's elite circulation theory? What was the role of the elites in creating the changes of the Qajar period? The research method was practical in terms of purpose, and in terms of data collection, it was qualitative in a documentary and library style, and data collection tools were slips and note-taking. Pareto introduces the circulation of elites in the history of societies as a necessary and natural factor in the direction of progress. The political sociological analysis of the political developments of the Qajar regime showed that the lack of circulation of elites in the society of the Qajar era caused the imbalance of the political system and the appropriate response to political and social developments, in addition to proving the inefficiency of the official elites, it paved the way for entering new elites in the political domain. With the fall of the tsarist government in Russia, the Qajar government, which relied on the political structure of tribal kings, suffered social disintegration.
Abrahamian, Yervand. (2011). Essays in Political Sociology of Iran, translated by Soheila Torabi Farsani, Tehran: Pardis Danesh Publishing House, second edition.
5-Azghandi, Alireza. (1997). The ineffectiveness of Iran's political elites between the two revolutions, Tehran, Qoms Publishing.
_||_
Abrahamian, Yervand. (2011). Essays in Political Sociology of Iran, translated by Soheila Torabi Farsani, Tehran: Pardis Danesh Publishing House, second edition.
5-Azghandi, Alireza. (1997). The ineffectiveness of Iran's political elites between the two revolutions, Tehran, Qoms Publishing.
جامعه شناسی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو
چکیده :
هدف اصلی مطالعه حاضر ، تحلیل جامعه شناختی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو بود . در این مقاله سوالات پژوهشی زیر مورد بررسی قرار گرفته است : تحولات سیاسی سلسله قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو چگونه قابل تحلیل است ؟ نقش نخبگان در ایجاد تحولات دوره قاجاریه چه بود ؟ روش تحقیق از نظر هدف ، کاربردی و از نظر گردآوری داده ها ، کیفی به شیوه اسنادی و کتابخانه ای و ابزار جمع آوری داده ها ، فیش و یادداشت برداری بود . جهت نیل به هدف مذکور و پاسخ به سوالات فوق باید گفت ، پارتو گردش نخبگان در تاریخ جوامع را عاملی ضروری و طبیعی در جهت پیشرفت معرفی می نماید . بر طبق نظریه ایشان ، اگر نخبگان جدید برآمده از توده ها ، به هر دلیلی نتوانند وارد بدنه سیاسی و اجتماعی شوند جامعه در عرصه های مختلف ، دچار عدم تعادل گشته و این عدم تعادل، جامعه و حکومت را تا حد فروپاشی پیش می برد . تحلیل جامعه شناختی سیاسی تحولات سیاسی حکومت قاجار نشان داد ، عدم وجود گردش نخبگان در جامعة دورة قاجار كه موجب عدم تعادل نظام سياسي و پاسخ مناسب به تحولات سياسي و اجتماعي شد ، علاوه بر اينكه ناكارامدي نخبگان رسمي را به اثبات رساند ، راه را برای ورود نخبگان جديد در حوزة سياسي بست . با سقوط حكومت تزار در روسيه ، حكومت قاجار نیز که متکی بر ساختار سیاسی ملوك الطوایفی و ایلیاتی بود ، دچار از هم پاشیدگی اجتماعی گردید .
کلید واژگان : ظهور حکومت قاجار ، نظریه گردش نخبگان پارتو ، تحولات سلسله قاجار
1 .دانشجوی دکتری تاریخ ، واحدشبستر ، دانشگاه آزاد اسلامی ، شبستر ، ایران
2. عضو هیئت علمی گروه تاریخ ، واحدشبستر ، دانشگاه آزاد اسلامی، شبستر ، ایران ( نویسنده مسئول(
3 .عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی ، واحد تهران مرکزی ، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران مرکزی ، ایران
4 . عضو هیئت علمی گروه جامعه شناسی ، واحدتبریز ، دانشگاه آزاد اسلامی ، تبریز ، ایران
مقدمه :
ظهور حکومت قاجاریه
حکومت قاجار ادامۀ روند طبیعی دولتهایی بود که قرن ها بر ایران حکمرانی کرده بودند . اگرچه تفاوت هایی با حکومت های قبلی داشت مثلا تکلیف وارث شاه راحل می کرد و همیشه بزرگترین پسرشاه که مادرش قجری و قوانلو بود جانشین او شد . مالکیت بافروش زمین های دولت به تجار وروحانیون تثبیت می شد. ( 2: ۴۱) از استیلای غزنویان تا به قدرت رسیدن قاجارها، الگوی غالب اینگونه بود که ایلها و طوایف صحراگرد ترک یکی پس از دیگری بر ایران استیلا یافته و پس از چندی به سبب خصوصیات و ویژگیهای درونی اینگونه طوایف فروپاشیده و تجزیه شده و فرصت را به مدعی تازه از راه رسیدهای میسپردند. به همین دلیل کمابیش همان قضاوتهایی که در باب سایر حکومتها در ایران در جریان بود، شامل حاکمان قاجاریه هم میگردد. گروهی ازنظریهپردازان حکومت قاجار را دولتی مطلقه دانسته و گروهی دیگر آن را نمونهای بارز از امتداد استبداد شرقی میپندارند. عدهای نیز قاجاریه را از دولتهای فئودال شهری و یا پاتریمونیال میپندارند.
اقامحمد خان قاجار از 1173 ه. ش تا 1176 ه.ش به مدت سه سال حکومت کرد . پس از وی فرزند او فتحعلی شاه قاجار به سلطنت رسید.دولت قاجاریه با الگوی فئودالیسم در غرب تفاوتهای آشکاری دارد. باید آن دولت را در ذیل الگوهایی مانند پاتریمونیالیسم و استبداد شرقی مطالعه کرد. هر کدام از این نظرگاهها شواهدی نیز برای مدعای خویش به دست میدهند که در هر مورد نیز در خور اعتنا میباشد . قاجاریه از یکسو میراث دار سنت قبیلگی ترکان با تمام مختصات آن بودند و البته از سوی دیگر خود را وارث تاج و تخت شاهان باستانی ایران میدانستند. شیوه حکمرانی آنها نیز بین تمرکز قوای ایرانشهری و سنت تمرکزگریز قبیلگی در نوسان بود. قاجارها از لحاظ شیوۀ به قدرت رسیدن هیچ تفاوتی با اسلاف ترک و ترکمنشان - که از قرون سوم و چهارم هجری شروع به عرض اندام در ایران کرده بودند - نداشتند. در واقع قاجاریه ادامۀ روند تکرار شوندهای بود که حکومت را در میان طوایف مختلف جابجا میکرد. شاه مانند رییس یک قبیلۀ بزرگی رفتار میکرد که با توجه به قدرت شمشیر موفق شده قلمرو تحت امر قبیلۀ خویش را وسعت بیشتری ببخشد. البته این حکومت درابتدا اگرچه قبیله ای بود اما بتدیج و از دوره ناصرالدین شاه به این شیوه نبود. از یک طرف به سبب شرایط اقلیمی و همچنین باورهای اعتقادی و باستانی استبدادی عمیق و ریشه دار در ایران وجود داشت و از طرف دیگر تمرکز گریزی حاکم بر طوایف صحراگرد ترک این استبداد مطلقه را بارها با چالش جدی روبرو میکرد. در طول تاریخ بعد از اسلام قبایل ترک و ترکمان متعددی قدرت را در این مملکت به دست گرفتهاند. سهم خواهی قبایل هم پیمان همواره یکی از مهمترین دغدغههای حاکمان در هنگام استقرار بر کرسی حکومت بوده است. آشوب طلبی فرماندهان نظامی و همچنین بحران تکرار شوندۀ جانشینی یکی دیگر از نشانههای برجستۀ حکوت این طوایف بر ایران بوده است. (2: ۴۹) این مؤلفهها به عصر قاجار و به روزگار حکومت آنها نیز منتقل گردید. با این همه آنچه دورۀ قاجار را از سایر دوران استیلای حکومتهای قبلتر متفاوت میکرد تحولات شتابان جهان به سمت توسعۀ سیاسی، صنعتی بود. تاثیر این تحولات جامعۀ ایران و ساخت قدرت قبیلۀ قاجاریه را تحت الشعاع قرار داد. روابط بین المللی روز به روز پیچیدهتر میشد و دولت قاجار – که بر مبنای ساختار قبیلگی و به شیوۀ اسلافش پایه گذاری شده بود- توانایی رودررویی با امواج درهم شکنندۀ دیپلماسی جدید را نداشت. در حالی که دربار قاجار هنوز یادآور دربارهای دودمانهای ترک و ترکمن قرون ماضی بود که با توجه به مناسبات دنیای جدید، تحول و اصلاح دولت و ساخت قدرت به شدت احساس میشد. این عوامل باعث گردید که در اغلب مواقع دولت قاجار که در داخل کشور استبداد مطلقه را اعمال میکرد در تقابل و یا تعامل با دول بیگانه نقشی انفعالی داشته باشد (1: ۱۵۴) .
در نظام های سیاسی- قبیله ای حاکم بر ایران نهادهای تحدید قدرت سیاسی وجود نداشته است و همیشه قدرت های حاکم ، فاسد و از درون آماده انحطاط شده و با کوچکترین برخورد خارجی فرو ریخته اند و در تمام سلسله های ایرانی، این خصوصیت دیده می شود. (24: ۲۹) قدرت سیاسی حاکم مطلق است و هیچ عنصری آن را مشروط نمی کند و در نتیجه آبادانی و ویرانی ملک از پادشاهان است و این خصوصیت در ایران دچار تحولات عمیق نشده است. نظام سیاسی هر جامعه نظامی مستقل نیست و در حالت تجرّد به سر نمی برد، بلکه با پدیده های دیگر اجتماع ارتباط دارد. نظام سیاسی در نظام اجتماعی توسط شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مشروط می گردد. ساختار نظام سیاسی متکی به ارتش در مقابل ساختار نظام سیاسی- مدنی قرار می گیرد. در چنین جامعه ای ساختار مدنی توان نگهداری نظام سیاسی را ندارد و در نتیجه ارتش محل اتکای نظام سیاسی می گردد. در غرب به دلیل وجود اشراف بسیار قدرتمند، نظام های فردی نتوانستند دارای قدرت مطلقه شوند و در مجموع نظام اجتماعی غرب چنین اجازه ای را به حاکمان نداد که همانند شرق به اعمال قدرت مطلقه بپردازند. چون حکومت آنها دارای مبانی مدنی و بر پایه های مستحکم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته و اصل نظام توسط نیروی نظامی و استعداد شخص فرمانروا حراست نمی شد. یعنی اگر قدرت سیاسی در مواقعی به حداقل توان هم تنزّل یافته این امکان برای کسی دست نمی داده که با شورش بر حاکم به راحتی قدرت را بدست گیرد و حکومتی جدید برپا کند. در واقع کل نظام سیاسی به نحوی شکل گرفته که نظام اجتماعی از آن دفاع و حمایت می کرد و در تاریخ کشورهای صنعتی معمولاً شاهد الگوهای رفتار سیاسی شبیه شرق نبوده ایم.(همان:۳۸) .
عنصر مشروعيت بخش مورد توجه آقامحمدخان، مشروعيت برخاسـته از حسـب و نسب دودماني بود. در تاريخ ايران، بسياري از حكومت ها، منشأ قبيله اي داشتند و يكـي از عوامل مؤثر در تشكيل حكومت هـا، همبسـتگي و وابسـتگي بـين افـراد قبايـل بـود. ايـن همبستگي كه ابن خلدون از آن به عصبيت ياد كرده، افراد قبيله را به يكـديگر نزديـك کرده و در تحكيم و بسط قدرت آنان نقش زيادي داشت (16 :۲۴۱) . سلسله قاجار هم اساس قبيله اي داشت و رسيدن قاجارها به حكومت حاصل تحول داخلي در درون ايل قاجار بود. قبايلي كـه به دنبال سقوط صفويه در ايران وارد منازعات قـدرت شدند ، از نظـر اعتبـار و نقـش سياسي- نظامي در يك سطح اعتبار قرار نداشتند . آقامحمدخان و قاجارهـا بـراي بركشيدن منزلت ايلي و تأكيد براستحقاق ارثي خود در حكومت بـا تكيـه بـرنسب نامه اي سعي كردند مشروعيت خود را بر ديگر قبايل و رقبـا ثابـت نماينـد. ايرادات اساسي به اين نسب نامه وارد شـده و آن را سـاختگي مـي داننـد (21 :13 ) . روايت رسمي قاجارها نشان مي دهد كه «سرتاق نويـان ابـن سابانويان بن جلاير بن نيرون» جد بزرگ آنهـا در رأس قـوم خـود همـراه هولاكوخـان از مغولستان عازم ايران گرديد. او يكي از سپهسالاران هولاكوخان بود كه در زمان اباقاخان بـه منصب اتابكي ارغون رسيد و به حكومت يك ولايت منصوب شد. قاجارنويان جد اعـلاي اين قبيله فرزند سرتاق، در سال 694 ه ق جاي پدر را گرفت و غازان امارت و حقوق پدر را به وي بازگرداند. شاخه اي از قاجارها در قرن هشتم به شام كوچيدند و يكي از طوايـف آنهـا سلسله جلايريان را تأسيس نمود. قاجارها بعداً در لشكركشـي تيمـور بـه شـام، بـه ايـران بازگردانده شده و در آذربايجان ساكن شدند. اين نويسندگان اوزون حسن را هم با قاجارها از يك ريشه مي دانند (26 : 25و 13 : 7075) به خاطر آن كه مـادر شـاه اسـماعيل اول صفوي از آق قويونلوها بود، منابع قاجاريه مدعي هستند، وي به خاطر همين مسئله «به طريق يگانگي و ايليت» با قاجارها برخورد مي كرد (13 : 7076 .( از اهداف بيان اين نسب براي آقامحمـدخان ايـن بـود كـه اسـتحقاق ارثـي او در رسيدن به سلطنت نشان داده شود و با بيان ويژگي هاي فردي او سعي شد لياقـت ذاتـي و فردي وي هم براي سلطنت مشخص گردد. مورخان بـا بيـان ايـن نسـب، خواهـان انتقـال مشروعيت جهانگشايان ترك و مغول به قاجارها بودند تا رعايا خود را مملوك آنها بدانند و تلاش مي كردند تا قاجارها را مؤسسان سلسله جلايري و آق قويونلو معرفي نمايند، تا آنها را داراي سابقة حكمراني بر ايران زمين قلمداد كنند ، كه حتـي حكومـت صفويه نيز به آنها تعلق داشت . ريشة انتساب قاجارها به مغولان و جهانگشـايان تـاريخ بـه فرهمندي و تقدس موروثي خاندان چنگيز و اخلافش و حق انحصاري آنها براي حكومت و باور به شكست ناپذيري مغول ها در ميان ترك ها و ايرانيان باز مي گشت. خاطره مغـولان در بين مردمان شهري ايران چيزي جز كشتار و ترس و هيبت نبود و قاجارها در تلاش بودنـد خود را ميراث دار آنها معرفي كنند و تـرس خـود را در دل مردم جـاي داده و سبب اطاعت بي چون و چراي مردمان ايران شوند. لقـب تركـي «خاقـان» بـراي آقامحمدخان و ديگر شاهان اين سلسله، نماد دعوي سروري بر ايلات بود. شاه با اين لقب سعي داشت، خود را شاه تركان معرفي كرده و اطاعت بي چون و چراي ايلات را كه قدرت نظامي ايران در چنگ آنان بود، به دست آورد و قدرت مطلقه خود را بر آنها تحميل نمايد. ايلات بعـد از اسـتيلاي مغـولان نقـش مهمي در ساخت حكومت داشته و قدرت دولت مركزي بر طبق خواست آنها مي چرخيد. اگرچه صفويان از زمان شاه عباس اول سعي نمودند اين نقـش را كم رنـگ نماينـد، امـا در منازعات قدرت پس از صفويان، رؤساي قبايل براي رسيدن به حكومت و بر كشيدن خـود از مقام رئيس قبيله به سـلطنت ايـران زمـين وارد منازعـه بـا ديگـر قبايـل رقيـب شـدند. آقامحمدخان به خوبي به ظرفيت قبايل در تغيير قدرت سياسي در ايران پـي بـرده و سـعي داشت با طرح نسب مغولي و تركي براي قاجارها، خود را بالاتر از ديگر ايلات حاضـر در صحنه قدرت در ايران نشان داده و قدرت نظامي آنها را در خدمت خود قرار دهد. آقامحمدخان علاوه بر انتساب خود به مغولان، به قوانين چنگيـزي و صـحراگردان نيـز احترام مي گذاشت، تا خود را ميراث دار و ادامه دهنده سنن حكومتي جهانگشايان تـرك و مغول معرفي نمايد. گويا در اين زمان سنت هاي صحراگردان و تركان و مغولان بـه عنـوان سرچشمه مشروعيت تلقي مـي گرديـد و آقامحمـدخان خـود را موظـف بـه رعايـت آنهـا ميدانست و تلاش مي كرد مشي قبيله اي را حفظ كند. او علاقة خاصي به چنگيـز خـان و تيمور گوركاني داشت و از ميان قصه و تواريخ شاهان گذشته، تاريخ چنگيز خان و امير تيمور گوركاني را پسنديده و انتخاب نموده و خود به رسم و آيين و قواعد و قوانين اين دو سلطان جهانگير جهاندار رفتار مي نمود و فرموده بود صورت چنگيز خان را در مجلس پادشاهي بالاي سرش و صورت امير تيمـور گوركـاني را در پيش رويش نصب نموده بودند . بسياري از كشتارهاي آقامحمدخان يادآور آن دو فاتح بود ، براي نمونه آقامحمدخان در توجيه كشتار مردم كرمان به حاج ابراهيم خان كلانتر گفته بود ، مكرر با حق تعالي مناجات و عرض حاجت كرده ام كه اگر كرمانيان را استحقاقي نيست مرا بر آن شهر ظفر مده و الّا به قتل عام خواهم پرداخت، همانا گناهي كرده اند كه مرا در قتل آنان رحمتي در دل نيست و الّا قسي القلب نيستم (13 :7419 .( اين گفتار، سخنراني چنگيز خان در بخارا را به ذهـن مـي آورد كـه خطـاب بـه مـردم شهر گفت :اي قوم بدانيد كه شما گناه هاي بزرگ كرده ايد و اين گناه هـاي بـزرگ، بزرگـان شـما كرده اند از من بپرسيد كه اين سخن بچه دليل مي گويم. سبب آنك من عـذاب خـداام اگر شما گناههاي بزرگ نكردتي خـداي چـون مـن عـذاب را بسـر شـما نفرسـتادي (17: .(81 محمود ميرزا قاجار پس از گزارش واقعة كرمان مي نويسد: « از روزگـار چنگيزي گذشته و آن قتل هاي چنگيزي گويا قتل عامي به ايـن تمـامي در ملكـي از بـراي ملكي دست به هم نداد» (19 :64) . آقامحمدخان در هنگـام جنـگ و مجازات چهرة فاتحي كه ميراث دار چنگيز و تيمور بود به خود مي گرفت. يكي از سياست هاي ملكداري آقامحمدخان در راستاي تأسي بـه مغـولان و ادامـه دادن سنت هاي ملكداري آنان اين بودكه هر وقت اميري يا ناحيه أي عليه او شورش مي نمود، به شـدت تمام با آنها برخورد مي كرد و حكم به قتل و غارت و كشتار مـي دادتـا ايـن اقـدام باعـث عبرت ديگران گرديده و جرئت قيام و مخالفت را از ديگـران بگيـرد (18 : ۴۹ ) روش او در برقـراري نظـم و فتوحـات مثـل چنگيـز خـان و تيمـور بـود. فتوحـات خارق العاده او به دليل خشونت تمام آنها بود كه دليل آن ميتواند يادآور فتوحات چنگيـز خان و تيمور ودست يافتن به اقتداري نظير آن دو باشد. سركوب ها و خشونت هايي كـه او در فتح مناطق غربي و جنوبي ايران به خرج داد، باعث شد كه در مناطقي نظير آذربايجـان، حاكمان محلي بدون مقاومت تسليم شدند و اين مناطق بدون جنـگ و خـونريزي تصـرف شـد (26 :191و 10 :1413و 19 :49 ) . مورخان قاجار براي يادآوري خـاطرات مغـولان، در گـزارش قتـل و عام هاي خان قاجار از اصطلاح مغولي «ياسا» استفاده مي كنند (26 :150.( آقامحمدخان در موارد متعددي به خاستگاه تركي خود مباهات كرده و ايل قاجار را برتر از ديگـر طوايـف تركـان مـي دانـد. بـراي نمونـه در نامـه اي بـه ميرمعصـوم بيـگ والـي بخارا مي نويسد:
« همه عالم از نسل حوا و آدمند و اگر به نسل پادشاهان توران مكابرت بايد و مفـاخرت شايد، فرع ما نيز از آن اصل و فرق ما نيـز از آن وصـل خواهـد بـود، سـلاله و نتيجـه قاجارنويان نه از منقيت و قنقرات ادني است، بلكه دودة ستودة ايل جليل نبيل تا خـود از سلدوس و جلاير و اوزبك اعلي است. خداوند جهانبان جهان بخش را شكر سـزد كه ممالك توران و ايران و روم و روس و چين و ماچين و ختا و ختن و هندوستان را به دودمان بزرگ اتراك موهبت فرمود، در اين صورت اولي آنكه هر يك به ملک خود قناعت كنند و پاي از حد خود بيرون ننهند » (13 : 7397 .( در موارد ديگري نيز او بر اتحاد ايلات ترك و اقـدام مشـترك عليه زنديـه و دشـمنان تأكيد كرده است (18 :23 ) . همين گرايشات را ديگر سران قاجـار هـم داشتند و پادشاهي آقامحمـدخان را مايـة افتخـار تمـامي قبايـل و طوايـف أَتـراك تلقـي مي كردند (26 :282 .( آقامحمدخان قصد داشـت بـا اسـتفاده از مشـروعيت تركـي و انتسـاب قاجارها به حكمرانان ترك و مغول، خود را ميراث دار و ادامه دهنده سنت سلطنت مغـولان و تركان در ايران معرفي نمايدتا ازاين طريق با متحد نمودن قبايل متعدد تـرك و مغـول در زير پرچم قاجارها، شرايط را براي اطاعت پذيري آنها فراهم نموده و با ايجاد اتحادهاي ايلي از قدرت نظامي آنها در جهت رسيدن به پادشاهي ايران استفاده نمايد. او براي رسيدن بـه قدرت مجبور شد تا شبكه اي از اتحادهاي ايلي در ايران ايجاد نمايد. شاهكار اصلي وي در رسيدن به قدرت متحد كردن ايلات ايران زير نظر خود بود (3 :180.( ايل قاجار در اين دوره به دو شاخه عمدة يوخاري باش و اشاقه باش يا دولـو و قويونلـو تقسيم شده بود. خاندان حكومت گر قاجار كه از شاخه قويونلو بودند، مي بايست برتري خود را در درون قبيله نيز ثابت مي كردند. مورخان قاجار در بيان سرگذشت قاجارهـاي قويونلـو تنها به بيان داستاني مختصر از زندگي شاه قلي، خان اشاقه باش اكتفا كرده و پـس از آن بـه زندگي و سرگذشت فتحعلي خان فرزند وي مي پردازند . به نظر شاه قلي خان و اجدادش در كنار طايفة رقيب يوخاري باش، درخشش چنداني نداشتند وگرنـه مـورخين قاجاري به آن مي پرداختند . آقامحمدخان براي رسيدن به حكمراني در گام اول كوشيد تا رياست خود بر قبيله قاجار را تحكيم بخشيده و به منازعـات درونـي آن پايان دهد. او رسيدن به مقام ايلخاني و شيخ قبيلة قاجار را مقدمـه اي بـراي رسـيدن بـه سلطنت مي دانست، درواقع رسيدن به مقام ايلخاني قبيله قاجار، آقامحمدخان را هـم سـنگ با ديگر رؤساي ايلات و طوايف مي كرد. او براي متحد نمودن ايل قاجـار زيـر نظـر خـود، امراي يوخاري باش را كه در خون پدر و اقاربش نقش داشـتند و خـود او را بـه عادل شـاه سپرده بودند كه اين آخري وي را اخته كرده بود، عفو كرد و از آنها درگذشت. خشـونت او در فتح سرزمين ها، با ملايمت او در قبيلة قاجار تفـاوت اساسـي داشـت. او بـا مشـاهدة اختلافات زنديه، مي دانست خانداني كه دچار نفاق باشد پايدار نخواهد بود و در منازعـات قدرت از بين خواهد رفت، پس براي به دست آوردن حمايت تمام اعضـاي قبيلـه قاجـار، دولوها را بخشيد. او در طول حكمراني، آنها را به مناصب مهم گماشـت و بـا ايـن روش توانست حمايت و پشتيباني سران دولو را به طرف خـود جلـب نمـوده و زمينـه تصـاحب سلطنت ايراني را فراهم نمايد (26 :101) در سنت استپي حكومـت حـق تمـام اعضاي خاندان حاكمه بود، آقامحمدخان نيز با گماشتن سران دولو به مناصب مهم و تـدبير وي در انتخاب جانشينان بعدي از بين فرزنداني كه مادرشان از دولوها بود، توانست آنها را با خود متحد كند. برخلاف دولوها، برادران آقامحمدخان قاجار با او از در مخاصمه برآمدند.در فاصـله سال هاي 1193 تا 1199ق بيشترين وقت و توان خود را صرف مقابله و مبارزه با برادرانش براي تحكيم قدرت خود بر ايل قاجار نمود و در اين مدت نتوانست از تهـران و مازنـدران پاي فراتر گذارد (9 :23 ) بـرادران او عليرغم ارشديت وي، به خاطر شرايط خاص جسماني او را لايق حكمراني نمي دانستند و همواره مشكلاتي براي او فراهم مي كردند (26 :89 و 19 : 90 ) آقامحمدخان بعد از غلبه بر برادران خود و استيلا بر شمال ايران در برابر زنديـه حالت تهاجمي گرفت. نويسندگان دوره قاجار آقامحمدخان نظير فتحعلي خان، محمدحسـن خـان و بـرادر وي حسين قلي خان را نيز جزو شاهان و سلاطين به حساب آورده و آقامحمدخان را چهارمين شاه قاجار مي دانند (26 :32و13: 7085 و 9 : ۴۱و 11 :14 ) قاجـاریه را پس از صفويه و ادامه آن فرض كردند و در نتيجه مشروعيت حكومت افشـاريه و زنديه و ديگر مدعيان آن دوره را ناديـده گرفتـه و غاصـب مقـام سـلطنت معرفـي كردنـد. خود او در نامه اي، شاهرخ افشاري و ديگـر بازمانـدگان نـادر را بـا عنـوان «أولاد امامقلي پوستين دوز» تحقير كرده و مقام شاهي او را به خاطر نسب پست دودماني زير سؤال مي برد (22 :15 ) . از اين طريق آقامحمدخان مشروعيت موروثي را به عنوان كسي كه اجدادش نيز شاه بودند و از سلسله شاهي سربرآورده بود، كسب مي كرد.تعلق ايل قاجار به قبايل قزلباش نيز فرصت مناسبي براي آقامحمدخان بود، تا خـود را ادامـه دهنـدة سنت قزلباشان در ادارة ايران نشان دهد. ايل قاجار از معدود طوايف قزلباش بود كه ساختار ايلي و نظامي خود را حفظ كرده بود و مي توانست ادعاي ميراث بري از صفويان را داشـته باشد . مورخان اين دوره، لشكر آقامحمدخان را « قزلباشيه » خطاب كرده اند تا قاجارها را ادامه دهندة حكومت صفويان نشان دهند (26:91) .
سوالات پژوهشی :
1-تحولات سیاسی سلسله قاجار از دیدگاه نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو چگونه قابل تحلیل است ؟
2- نقش نخبگان در ایجاد تحولات دوره قاجاریه چه بود ؟
روش تحقیق :
ویلفردو پارتو و گردش نخبگان
پارتو گردش نخبگان در تاریخ جوامع را عاملی ضروری و طبیعی در جهت پیشرفت معرفی می نماید . او در تبیین این نظر خویش چنین توضیح می دهد که « اگر نخبگان حکومتی نتوانند راهی برای جذب افراد استثنایی بیابند که از طبقات پایین خودشان را بالا می کشند در هیبت سیاسی و بدنه اجتماعی عدم تعادل پیش می آید . این عدم تعادل یا از طریق بازکردن مدخل های تازه در مسیرهای تحرک اجتماعی ترمیم می شود یا از طریق براندازی نخبگان حکومتی قدیمی وناکارآمد و جایگزین نخبگان شایسته تر به جای آنها رفع می شود » (23: ۷۶) . بر طبق نظریه پارتو، اگر نخبگان جدید برآمده از توده ها، به هر جهتی نتوانند وارد بدنه سیاسی و اجتماعی شوند جامعه در عرصه های مختلف ، دچار عدم تعادل گشته و این عدم تعادل، جامعه و حکومت را تا حد فروپاشی پیش می برد . در جوامع بسته که گردش نخبگان وجود نداشته و یا حتی کند بوده است، نخبگان جدید برآمده در جامعه، با عصیان و انقلاب ، جای نخبگان فرتوت قدیم را می گیرند. در این تبیین پارتو ، انقلاب ها، عصیان ها و ظهور و سقوط سلسله ها در تاریخ و گردش نخبگان با خشونت بوده است چرا که نخبگان فرتوت و محافظه کار قدیمی، نتوانسته پل و مدخلی برای ورود نخبگان جدید در حاکمیت برقرار سازند.در جوامع باز و متعادل ، همواره ترکیب متناسب از نخبگان جدید و قدیم وجود دارد. چنین جوامعی کمتر دچار تغییر و تحول ناگهانی می شوند چرا که تغییرات نخبگان به صورت تدریجی و آرام است و تعادل در جامعه برقرار است در حالی که در جوامع بسته ، به جهت حاکمیت الیگارشی ، نخبگان جدید یا نمی توانند و یا به سختی اجازه ورود به بدنه سیاسی - اجتماعی و حاکمیتی را می یابند. در چنین جوامعی مناصب ، میان عده ای خاص رد و بدل می شوند.
از دید پارتو، خاستگاه گروه برگزیدگان ، نابرابری های زیستی و روانی در میان شهروندان است . به عبارتی دیگر، نخبگی از ویژگی های انسانی و توانایی های فردی یا غرایز ریشه می گیرد. نخبگی را نباید در نیروهای ناشناختی و ماورای طبیعت یا در فرآورده های طبیعی پیشرفت فنی دید، بلکه آن را باید در جنبه های (زیستی-روانی) و نابرابری های ذاتی افراد جستجو کرد (25: 471)
مهمترین نقش پارتو در نظریه پردازی نخبگان، بررسی جامعه شناسانه کنش های منطقی و غیرمنطقی انسان ها بوده است . از نظر بیشتر جامعه شناسان، رویکرد پارتو، بیشتر روان شناختی است یعنی پارتو، در طراحی اندیشه ها و نظریه خویش ،بیشتر بر بعد روانشناختی افراد تأکید کرده است و انسان ها را به لحاظ ماهیت روانشناختی به دو گروه نخبه و توده ، تقسیم بندی نموده است و خود نخبگان را نیز به دو دسته نخبگان حاکم و نخبگان غیرحاکم، بخش بندی کرده است. در نتیجه ، بنیاد نظریه نخبگان پارتو، اختلاف استعدادها، عامل اصلی مبارزه در کسب قدرت می باشد . پارتو ، مخالف سرسخت مارکسیسم و برابری خواهی لیبرال دموکراسی بود . وی بیان می داشت که اغلب افراد و طبقات ، زور خود را در دستیابی به قدرت از دست داده و در نتیجه ، به علت طغیان و توسل به خشونت ، بیش از پیش منفور می گردند . وی بر این نظر بود که وقتی یک موجود زنده ، احساساتی را از دست می دهد که در شرایط معینی، به خاطر تنازع برای بقا بر او لازم اند، این نشانه ای از انحطاط آن موجود است و عدم وجود چنین احساساتی دیر یا زود ، سبب انقراض کل آن نوع خواهد شد و این نشانه ای از انحطاط و سقوط آن موجود و نوع است . وی بر این نظر بود که اگر گروهی، از ریختن خون دشمن خودداری کند ، در نهایت محتاج بخشایش آن دشمن خواهد شد. هر انسانی که از خون وحشت داشته باشد ، دیر یا زود به شکار انسان جنگ طلب دیگری خواهد آمد . در نظر پارتو، در این کره خاکی نمی توان حتی یک وجب از خاکی را بتوان یافت که زمانی در تاریخ به زور شمشیر فتح نشده باشد و جایی را نمی توان یافت که عده ای آن را با زور تصرف نکرده باشند .
در نظر پارتو، واژه حق ، ناشی از قدرت است . وی در تبیین این نوع آراء در رابطه با قدرت؛ متجانس با افکار فیلسوف آلمانی اسوالد اشپنگلر بود . در نظر پارتو هر نخبه ای که آماده نبرد برای دفاع از جایگاه خویش نیست ، در معرض سقوط و اضمحلال قرار دارد و تنها گزینه ممکن برای چنین نخبه فرتوتی، بازگذاشتن راه به نخبه قوی و جدید دیگر است . پارتو، تاریخ بشری را سراسر پر از کشمکش میان همه گروه های مختلف با منافع متفاوت و بیش از همه میان نخبگان در قدرت (حاکم) با نخبگان بیرون از قدرت ( حاکم) و در انتظار قدرت می دانست . این درست همان بیش بینی پارتو بود که در هفتاد سال تجربه شوروی سوسیالیستی را ، تاریخ قرن بیستم به اثبات رساند و نشان داد . در نظر پارتو، برای اینکه جامعه دارای تعادل و عملکرد مناسبی داشته باشد بایستی تعادلی تعاملی ، میان این دو دسته از افراد برقرار باشد ، چرا که رابطه کارکردی میان این دو، تکمیل کننده همدیگر هستند . پارتو در نمونه یابی های واقعی تاریخی بر این طبقات، قیصر ویلهلم اول را بازمانده طبقه دوم و بیسمارک را نمونه ای از طبقه اول معرفی کرده است (7: ۶۷) . به نظر پارتو، شاید این دو جدا از همدیگر ، هیج کاری را نمی توانستند به خوبی به پیش برند ولی عملکرد تعاملی میان این دو، سبب شد که در تاریخ قرن نوزدهم اروپا، به طور درخشانی جلوه نمایند و هریک ، آنچه را که دیگری نداشت ، تکمیل نماید.هر کدام ازاین نخبگان حاکم، دلالانی هستند که با فساد و رسوایی هایشان مردم را رنج می دهند. نخبگان طبقه بالای جامعه و بازمانده های طبقه اول هستند که حکومت قبلی را ساقط و خود سلسله جدید را بوجود آورده بودند نخبگان غیرحاکم، نخبگان در انتظار قدرت هستند ، که پا پیش می گذارند و به هر نحو ممکن ، خود را می خواهند ، جایگزین نخبگان حاکم نمایند.نخبگان و بهترین های طبقه پایین جامعه هستند و به دنبال اعتبار بخشیدن به خود و جایگاه شان می باشند.
پارتو، در این نزاع دیالکتیکی تز- آنتی تز- سنتز ظهور و سقوط سلسله ها را طی این گردش نخبگان تبیین و تعریف می نماید . در این باره ، پارتو، چنین نظر داده که اگر گروه مسلط (نخبگان حاکم) خردمند باشند ، فرصت هایی را برای بهترین افراد از خاستگاه های دیگر (نخبگان غیرحاکم) فراهم آورند، تا آنها نیز به ترتیبی به مزایا و پاداش هایی دست یابند مجبور به استفاده از زور برای دفاع و بدست آوردن این مزایا نخواهند شد. در نظر وی، پیوسته ( نخبگان غیرحاکم ) برآمده از طبقات پایین، در حال شکل گیری حالت اپوزیسیون برای نخبگان حاکم می باشند. (7: ۳۴۹) اما در نظر پارتو و بر طبق شواهد تاریخی از میان همه فرهنگ ها و جوامع ، تعداد اندکی از اشرافیت و آریستوکراسی های دیرپا، بر ماهیت ضروری و خردمندانه این فرآیند آگاهی و اشراف می یابند چرا که اکثر آنها چنین ترجیح داده اند که همه امتیازات را به طور انحصاری برای خویش حفظ کنند و این گذر زمان است که باج نخبگان غیرحاکم را از آن ها می ستاند،؛ و آنگاه که حاکمان (نخبگان فرتوت) در اثر اسراف و اشرافیت، فاسدتر ، تن زده تر، فرسوده تر و معالاً ضعیف تر می شوند؛ اینجاست که نخبگان غیرحاکم در انتظار قدرت ، بر می کشند و آنها را از سریر قدرت به پایین می کشند و این چنین ، ظهور و سقوط سلسله ها در تاریخ تکرار می گردد.در نظر پارتو، گردش نخبگان، ویژگی بارز فرایندهای اجتماعی جوامع در بستر تاریخ می باشد و این سنت محتوم تاریخ است که نخبگان قدرتمنتد (شیران) به قدرت می رسند (ظهور سلسله جدید) و نخبگان فرتوت قدرت و نخبگان حاکم از سریر قدرت فروکشیده می شوند (سقوط سلسله قبلی). تاریخ ، گورستان آریستوکراسی ها است .
پیشینه تحقیق :
در مورد ظهور سلسله قاجار و تحولات آن مطالعات و تحقیقاتی به انجام رسیده است . دهقان نژاد ( 1383) در تحقیقی با عنوان « تحلیل سقوط قاجاریه با رویکردی به نظریه انحطاط دولت ابن خلدون » می نویسد « این دولت به واسطه مسلمان بودن، شرقی بودن و از همه مهمتر نزدیک بودن به دوران کنونی از اهمیت بیشتری برخوردار است. نگارنده تلاش نموده این نظریه را درباره حکومت قاجار که حدود چهارصد سال با زمان او فاصله داشت بسنجد و نشان دهد که عوامل اصلی سقوط این دولت اگر نگوئیم دقیقاً ولی به میزان بسیار زیادی با نظریه ابن خلدون تطبیق می کند که این امر نشان دهنده قوت این نظریه است که می تواند برای دوران کنونی نیز صادق باشد.ابن خلدون عقیده دارد که بر جریان تاریخ قوانینی حاکم است و با تشبیه کردن حیات جامعه به پیکره ی آدمی و استفاده از این استعاره، نظریه پیری دولت ها را مطرح کرده که در درون آن جبر تاریخی حرف آخر را می زندایشان اگرچه به مطرح کردن علل دیگری هم پرداخت که علاوه بر پیری باعث مرگ حکومت ها می شوند، حاکمیت هوای نفس حاکم، ناز و تجمل خواهی حاکم، از دست دادن خوی خشونت و این عوامل را فرازمانی می داندو اگر به موقع حکومتی به فکر درمان نیفتد ناگزیر طعم شکست را تجربه می کند. ازدیدگاه ابن خلدون استبداد لازمه اجتماعات بشری است و از خوی برتری جویی انسان برمی خیزد که با مقتضیات سیاست کشورداری همراه شده است. و از طریق راه را برای وحدت جامعه و آسایش مردم فراهم می کند که اگر موفق به این کار شود حکومتش دوام خواهد آورد. اما به تدریج این حاکم در ناز و نعمت فرو می رود و باعث پدیدار شدن انواع فرومایگی ها و عادات زشت می شود و زبونی دولت پدید می آیدو چنین دولتی به واسطه ی پیری و فرسودگی سقوط می کند. نگارنده این مقاله این نظریه را در باره حکومت قاجاریه که چهارصد سال با زمان او فاصله داشت سنجیده است.
ازغندی (۱۳۷۴) در مطالعه ای با عنوان « تأثیر نخبگان قاجاریه بر تحولات سیاسی و اجتماعی» توضیح می دهد که نهادینگی سیاسی و تحولات اجتماعی ایران دوره قاجاریه تحت الشعاع منافع نخبگان قرار داشته و در ایران نیز همانند سایر کشورهای در حال توسعه نخبگان در پویش توسعه کشوری نقشی تعیینکننده داشتهاند.
بشیریه و کرم پور(۱۳۸۳) در « بررسی چرخش نخبگان در ایران دوره قاجار» به بررسی جامعه ایران در وضعیت پایدار قبل از مشروطیت بهعنوان سیستم اجتماعی متعادل، عوامل ایجاد عدم تعادل در این جامعه به مثابه عوامل مؤثر در پیدایی نخبگان جدید و سرانجام نحوه و میزان وقوع چرخش نخبگان طی قرن نوزدهم و مشروطیت پرداخته اند . بر اساس نتیجه این تحقیق چرخش نخبگان محدود و نسبی بوده است و برای همین تحولات ساختاری و بنیادی چشمگیری به واسطه مشروطیت در ایران به وقوع پیوست.
زرگری سنقر (۱۳۹۰) در « بررسی دلایل برآمدن و فرو افتادن دودمان قاجاریه بر اساس رهیافت عصبیت ابن خلدون » بر پایه پژوهش کیفی و با بهره گیری از روش خوانش متن و رهیافت عصبیت ابن خلدون به دلایل ظهور و سقوط دودمان قاجاریه پرداخته است. وی برای هر دولت عمری یکصدو بیست ساله ( سه نسلی ) در نظر می گیرد. هر دولت از پنج مرحله استقرار، خودکامگی ، اوج قدرت، زوال و سقوط عبور می کند. و این همان نظریه ای است که به عنوان سیر تطور دورانی تاریخ از آن نام می برند. در این پایان نامه از یازده متن تاریخ نگارانه، شانزده سفرنامه داخلی و خارجی و چهارده متن خاطرات داخلی و خارجی مربوط به روزگار قاجار از منظر رهیافت عصبیت ابن خلدونی بازخوانی و باز تفسیر شده است.
جامعه شناسی سیاسی ظهور سلسله قاجار براساس نظریه نخبگان پارتو
در انديشه پاره تو نخبه كسي است كه بالاترين جايگاه را در فعاليت هاي اجتماعي و انـساني دارد و به زعم پاره ای تمايز نخبه از توده يك فرآيند كـاملاً تجربـي است و نيـاز بـه اسـتدلال هـاي علمـي مـشخص نـدارد . در واقـع كـارگزاران داراي جايگـاه مشخصي در جامعه هستند و ايشان سرآمد جوامع خود محـسوب مـي شـوند. پاره تو دو دسته نخبه را از يكديگر متمايز مي كند نخبه حاكم كه در حكومـت فعاليـت دارد و نخبـه غيـر حـاكم . پـاره تـو در كتـاب رساله اي در باب جامعه شناسي سياسي عمومي مفاهيم اصلي نظرية خود در مورد چگونگي انسجام و همبستگي جوامع انساني بيان مي دارد. تعادل و ثبات اجتماعي كـه عبـارت از نابرابري هاي موجود در ميان انسان هاست و موجب پيدايش گروه نخبگـان مـي گـردد. منافع كه عبارت از انگيزه هاي اقتصادي عمل اجتماعي هستند. غرايز يا ذخـاير ثابـت كه احساساتي هستند كه بر رفتار اجتماعي تأثير مي گذارند. «مشتقات» كـه مظـاهر شبه عقلاني و فريبندة غرايز هستند و معمولاً شكل عقايد فلسفي، اخلاقي و مذهبي به خـود مي گيرند . بحث پاره تو در مورد قدرت سياسي بيشتر در حول دو عامل اخير صورت مي گيرد.نخبگان با استفاده موفق از ابزارهاي زور و نيرنگ توده را مديريت مي كنند. مفاهيم كليدي در انديشه پاره تو مفهوم گردش نخبگان است . پارتو ميان گردش كامل و گردش ناقص نخبگان تميز قائل شده است و كمال تحرك اجتماعي را در گردش كامل نخبگان جستجو مي كند.پاره تو قبل از اين كه در مورد خوبي يا بدي جامعه بحث كنـد بـه بقـاي جامعـه توجـه دارد و تقويت جامعه را پيش شرط هر چيز ديگري مي داند و به تعبير وي، اگر ملتي نتواند بقا داشته باشد، بحث از خوبي يا بدي جامعه علاوه بر اينكه بي فايده است، انتزاعي هم خواهد بـود و از اينرو پاره تو گردش نخبگان را شرط لازم براي بقاي جامعه وپرهيزاز انقـلاب مـي دانـد . پارتو در بحث از قدرت سیاسی بر «تلفیق» و «ابقاء» تكیه میكند. از این رو اگر افراد عملگرا، هوشیار، مدیر و مدبر وارد سیاست شوند، سازشكار و معاملهگر هستند و اگر در اقتصاد وارد شوند مرد خطر هستند. پارتو مانند «ماكیاولی» این نوع شخصیت ها را «روبه صفت » مینامد.اشخاص دیگر در پی دلبستگی هستند و به خانواده، قبیله، شهر و ملت شان به شدت احساس وفاداری میكنند. این افراد دارای عرق میهنپرستی و شور مذهبی هستند و در صورت لزوم از كاربرد زور هراسی ندارند. هم زمان این افراد اهل جنگ و ستیزه هستند. پارتو این نوع شخصیت را «شیرصفت» میخواند. وی با رویکردی روانشناسانه و نوع نگاه ماکیاولیستی به انسان، نظریه نخبگان حاکم را مطرح ساخته است. وی تمامی اقدامات و افعال مهم موجود در جامعه را ناشی از فعل گروه نخبه می داند و اندیشه های مارکسیسم و به طور اخص اندیشه های کارل مارکس است و در عین حال پیرو لیبرالیسم فکری در جامعه است. ازاندیشه های مهم پارتو در راستای اندیشه های نخبه گرایانه وی، نظریه گردش ادواری نخبگان است. وی معتقد است که همیشه دو طبقه شیر و روباهدر حال جابجایی هستند البته میزان این جابجایی به نوع جامعه بسته یا باز بستگی دارد. البته نباید فراموش کرد که اندیشه های پاره تو با نقدهایی مواجه شده اند که این انتقادات در اندیشه های بازسازی شده الیتیسم کلاسیک در قالب نخبه گرایی مردن، سامان یافته اند. پدیدة گردش نخبگان، فرآیندی است که به موجب آن، افراد از رده های اجتماعی پایين به رده های اجتماعی بالا صعود می کنند تا نقص موجود در مراتب نخبگان رابرطرف کنند.روی کارآمدن آغامحمد خان قاجار ازسلسله مراتب پایین جامعه به راس حکومت رامی توان ازاین نظریه تحلیل کرد.پاره تو تعادل را چنين تعریف می کند: حالت X یعنی تعادل به گونه ای است که اگر باید به طور تصنّعی و خارج از روال عادی اصلاح شود، نخست واکنشی صورت می گيرد که گرایش به واقعيت نظام، یعنی حالت عادی داردو اگر در بدنه نظام عدم تعادلی به وجود آید، ابتدا سيستم به صورت ذاتی خود را به حالت تعادل می رساند یا دست کم رویه ای به سوی تعادل اتخاذ می نماید که در ادامه، این تعادل ممکن است به وسيله نيروهای خارجی به انجام برسد. پارتو می گوید حالت اصلی آن است که به وسيله تحوّل عادی اصلاح شده است . این خصوصيت به وسيله وابستگی درونی اجزا تقویت می گردد. یکی از راه های حفظ تعادل اجتماعی، همان است که پارتو چرخش نخبگان می نامد. باگردش نخبگان، خون تازه به رگ های حکومت می رسد و حيات در پيکر دستگاه حکومتی، تازه می گردد. تنگ شدن جریان های حکومتی یا بسته شدن آن، حکومت را از تجدید قوا محروم می کند و سرانجام به مرگ آن منجر خواهد شد.در نظام جامعه شناختی پارتو عامل اصلی تعادل اجتماعی، گردش نخبگان و علت اصلی بی ثباتی اجتماعی نيز، عدم آن است. به نظر پارتو نيرومندترین عامل به هم خوردن توازن اجتماعی، انباشتگی عناصر برتر در طبقه پایين و تجمع عناصر پست در طبقه بالاست . می توان نمونه های از ورود نخبگان طبقه پایین جامعه دردوره قاجاریه به مقام صدارت از جمله میرزا تقی خان امیرکبیر که پسر اشپزی بود ، را نام برد.
بر طبق نظریه گردش نخبگان ویلفردو پارتو تاریخ ایران هیچ گاه شاهد رهبران فرهمند نبوده است بلکه همواره بستر ظهور و حضور گروه های مستبد و تشنه قدرتی بوده که پیرامون یک چهره خودکامه فاقد هرگونه فضیلت مورد انتظار حلقه زده اند و قدرت سیاسی را نه از طریق اقبال همگانی و یا اعتبار آسمانی کاریزمایی، بلکه با توسل به زور و تدبر به دست آورده اند. اگرچه همواره پس از استقرار سلطه خویش،جهت تحکیم و تداوم آن در صدد کسب نوعی حقانیت و مشروعیت در برابر حریفان و مدعیان قدرت بوده و سعی کرده اند چهره ای کاریزمایی از خود به نمایش بگذارند. (20 : ۳۵)
بر اساس دیدگاه پارتو ، سراسر تاریخ ایران و اواخر دوره صفویه و دوره نادرشاه افشار که شاهد چالش میان نخبگان قدرت های سیاسی در ایران بود. نشانگر و تبیین گر این موضوع می باشد که منازعات سیاسی در تاریخ ایران،نزاع میان فرد با هیئت حاکمه نبوده است. بلکه پیوسته در تاریخ این سرزمین،رهبری حرکت ها و جنبش های سیاسی علیه حاکمان وقت، به عهده افراد و گروه هایی از نخبگان بودند که در میانه رقابت ها، خود را شایسته کسب حکومت می دانستند و در این راستا از مواردی هم چون احساسات مردمی،عصبیت قبیله ای و قومی و همچنین پشتوانه های دینی اسطوره ای بهره گرفته اند.
بر طبق نظریه پارتو، جامعه ترکیب ناهمگنی از افراد مقهور و تحت سلطه ، در زیر سیطره گروه های کوچک اما نخبه می باشد که حاکمیت سیاسی جامعه را بر عهده دارند. وطی جابجایی نخبگان جدید با نخبگان فرسوده ای که استعداد ها و لیاقت های گذشته را در جهت استمرار حاکمیت خویش ، از دست داده اند . شرایط اجتماعی سیاسی را شکل می دهند و در این میان ، خیل مردم ، تنها سپاه و مامورآن نخبگان با تدبیر ، در جریان مبارزه برای تصاحب قدرت می شدند .
پس از مرگ نادرشاه افشار در سال ۱۱۲۶ شمسی طوایف قاجارهای استرآباد به سردمداری محمد حسن خان در صدر به دست گیری سریر پادشاهی برآمدند. اما در پی جنگ هایی که با کریم خان زند داشتند شکست خوردند و در این میانه محمد حسن خان طی جنگ با سپاه صادق خان زند به قتل رسی و فرزندان ایشان یعنی آقا محمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری می شدند. در این میان حاکم استرآباد بر علیه کریم خان زند شورید و حسینقلی خان از طرف کریم خان زند مامور شد تا حاکم شورشی استر آباد را سرکوب نماید. ولی خود درسمنان بر علیه کریم خان زند شورید ولی توسط زکی خان زند به قتل رسید. قدرت عصبیت ابن خلدون و کاریزمای وبری و نخبگان پارتویی تا زمانی که کریم خان زند زنده بود نخبگان ایل قاجار را از به قدرت گرفتن باز می داشت. در پی مراسم خاکسپاری کریم خان زند (۱۱۹۳ ه.ق) سران حکومت زندیه برای به دست گرفتن قدرت به کشمکش پرداختند و سرانجام در ۱۲۰۳ ه.ق لطفعلی خان فرزند جعفر خان به قدرت رسید و شش سال قدرت را در دست داشت و پیوسته در درگیری با مخالفان بود . در این میان، سران اهل قاجار نیز در شمال ایران و در نواحی گرگان و مازندران و بویژه استرآباد که نفوذ زیادی داشتند سعی در به دست گرفتن قدرت برآمدن و طی درگیری هایی که میان لطفعلی خان و آقا محمد خان قاجار در حمله به شیراز و محاصره دو ماه آن و کمبود مواد غذایی قاجار ها، دوباره به ناگزیر به تهران بازگشتند. دوباره در سال ۱۲۰۶ ه ق آقا محمد خان قاجار به شیراز حمله کرد و طی حیله جنگی لطفعلی خان را شکست داده و در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت سلطنت جلوس نمود و طی دو سالی که لطفعلی خان به کرمان گریخته بود میان آغا محمد خان و لطفعلی خان جنگ و نبرد ادامه داشت. آغا محمد خان قاجار به کرمان حمله و طی محاصره و جنگ و نبردهای متعدد، عاقبت کرمان را فتح و مردم زیادی از آنجا را کور و به قتل رساند و لطفعلی خان که به بم فرار کرده بود، توسط حاکم آن جا دستگیر و تسلیم آقا محمد خان قاجار گردید و ایشان را ابتدا کور و به طرز فجیعی به قتل رساند و به این طریق پایان حکومت زندیه و ظهور کامل سلسله قاجار فرا رسید.وقتی که عصبیت در میان قومی فرو می کاهد و یا کاریزمای فرد رهبر و حاکم افول مینماید و نخبگی وی زیر سوال می رود خود اطرافیان حاکم (لطفعلی خان زند) وی را دستگیر (توسط حاکم بم) و تحویل رهبر و حاکم با عصبیت ، کاریزما و نخبگی بالا می شود.“ هرگاه دولت استقرار یابد و شالودهء آن مستحکم شود (در این مورد در زمان کریم خان زند) دیگر از عصبیت بی نیاز است (16: ۲۹۵) . براساس نظریه نخبگان پاره تو هر چه قدر که یک جامعه بسته باشد، میزان نفاق نخبگان در درون و بین خودشان بالاتر می رود و در این صورت سیستم راهبردی جامعه در جهت عکس منافع ملی حرکت می کند و در چنین جامعه ای امکان نیروی گریز از مرکز نخبگان بالاست.
نقش نخبگان در ایجاد تحولات دوره قاجار
مسئلة خويشاوندي، از مشخصات مهم نظام نخبه گرايي در ايران است و دستيابي به مناصب مهم جامعه، اعم از صدارت ، وزارت ، سفارت و نمايندگي، چندان به علم ، لياقت و دانش شخص بستگي نداشته است . ( 5 :80 ) اين نظريه به طور جامع و يكپارچه پذيرفتني نيست زيرا برخي از رجال دورة قاجار از نظر خاستگاه اجتماعي از طبقات فرودست جامعه بودند مانند ميرزاتقي خان فراهاني فرزند كربلایی قربان آشپز، ميرزا حسين خان سپهسالار، نوة عابدين دلاك و ميرزاعلي اصغرخان امين السلطان اتابك اعظم فرزند آقا ابراهيم آبدارباشي.اين نظريه تا حدود زيادي دربارة رجال دورة قاجار پذيرفتني است ، ولي در دورة حكومت پهلوي، مسئلة خويشاوندي با دربار، نسبت به دورة قاجار، تا حدود زيادي در ارتقاي منزلت سياسي افراد رو به كاهش گذاشته است . نخبگان وابستة حكومتي و نظام ناكارآمد با كارشكني نسبت به انديشه ها و استراتژي سترگ صدراعظم، در اصل عامل عقب ماندگي اين جامعه شدند. اميركبيــر، صــدراعظم ايــران، در ســال هــاي 1227-1230 ، اهــداف بلندپروازانــه و پيروزمندانه اي در زمينة اصلاحات در نهادهاي ايران مشخص كرد. سياسـت هـاي خـاص نظير كارخانه هاي دولتي، دارالفنون، حسابرسي، تعـادل بودجـه را در پيش گرفت. همة اين سياست ها در جهت تقويت دولت قاجار و ايستادگي در مقابل فشارهاي خارجي اتخاذ گرديد، اما آنچه بيش از فقدان نظرات متخصصين و دانش فني سد راه اصلاحات مي شد، ائتلاف نيرومند نخبگـاني بـود كـه از اصـلاحات اميركبير زيان مي ديدند، اين ائتلاف تصميم گرفت در مقابل اصلاحات صدراعظم بايستد و نهايتاً خشم و توطئة مخالفين صدراعظم، كه عمدتاً مقام هاي دولتي، زمينداران بزرگ ، روحانيون و دربارياني بودند كه مقرري و دريافتي هاي آنها كـم شـده بـود، بـا القـاي توطئه توسط مادر ناصرالدين شاه او را عزل، تبعيد و نهايتاً در كاشان به قتـل رسـاندند. (247 :12) اگر اصلاحات و اقدامات بنيادين اميركبير در ايران شكل مي گرفت، طبعاً رونـد حيـات سياسي و اجتماعي ايرانيان در ورود به قرن بيستم كاملاً متفاوت بـود ، زيـرا ثبـات و ترقـي واقعي حكومت ها در گرو اصلاحات مداوم است. اما بسـتر سـنگلاخي و ناآمـادة قاجارهـا اجازة اصلاحات واقعي را به نخبگـان توانمنـدي چـون اميركبيـر نـداد . دوران بسيار كوتاه صدارت اميركبير تحـولاتي را بـه وجـود آورد كـه نسـل رهبران مشروطه خواه در دوران مظفرالدين شاه از انديشه و نتايج آن تأثير و الهام گرفتند. دارالفنون، اولين مدرسه اي كه شكل و محتواي مدرن داشت ، توسط دولت يعني به كوشش اميركبير در سال 1851 تأسيس شد. اميركبير با روشني فكر علل عقب ماندگي ايـران را در مقابل ساير كشورهاي قدرتمند دريافته بود. او تدريس رشـته هـايي همچـون سـواره نظـام ، پياده نظام ، طب ، داروسازي و معدن شناسي را بـراي متخصصـين داخلـي در نظـر گرفـت. تأسيس اين مدرسه بعداً در شروع حركت نوسازي كشور تأثيرگذار شد . با ترجمه و چاپ كتب جديد ، طبقات وسيع تري از مردم با دانش كشورهاي پيشـرفته آشـنايي پيـدا كردند و فـارغ التحصـيلان مدرسـة دارالفنـون بـا رويكردهـاي روشـنفكري و تجددخواهي و تحول فكري، نسلي را به تدريج خلق كردنـد كـه در شـكل گيـري انقـلاب مشروطه تأثير اساسي داشت. (15 :7 ) در كشورهاي پيشرفته به واسطة ماهيت تكثرگراي نظام هاي سياسي، جايگاه مالكيت ، اعم از مالكيت مادي و معنوي و نيز خاستگاه طبقات اجتماعي براساس شكل گيـري نهادهـاي اجتماعي سياسي و اقتصادي كاملاً روشن و مورد اعتناي هيئت حاكمه و قـدرت سياسـي حاكم است و طبقة متوسط از رتبة تعادل بخش و خوبي در جامعه برخوردارند. در حالي كه در نظام هاي غيرتوسعه يافته از جمله در ايران، شخص و طبقـه نـه تنهـا محلـي از اعـراب نداشته و ندارند، بلكه ماهيت و اختيارات آنها تابع نوع و درجة وابستگي آنها بـه قـدرت حاكم است و ضابطه اي جز قدرت براي تعيين جايگـاه اشـخاص و طبقـات قابـل تصـور نيست. در غرب منشأ تأثيرگذاري طبقات و زمينة اسـتقلال آنهـا بـه فراينـد شـكل گيـري مالكيت خصوصي و كارآمد و رسميت قانوني آن در اين جوامع كمك نمود. در حـالي كـه در كشورهاي توسعه نيافته ازجمله ايران، دولت در فوق طبقات جامعه قرار داشته، نه فقط در رأس آن، در نتيجـه دولـت در خارج از خود مشروعيت مستمر و مداومي نداشت و چهارچوبي تحت عنوان قانون براي تعيين محدودة دولت وجود نداشت و معنـاي دقيـق اسـتبداد هـم همـين اسـت (15 :۸ ) . در دورة قاجار گروه نخبگان حكومتي را خاندان شاهي، وابستگان خاندان شاهي و زمينداران تشكيل مي دادند. مقامات ديواني حلقة اتصال دو گروه خاندان شاهي و زمينداران بودند ، يعني از نظر خاستگاه اجتماعي و پايگاه طبقاتي، آنها را مي توان در زمرة خاندان شاهي قرار داد. مالكيت زمين ها را در ايران آنها به چنگ آورده بودند و در وزارت فعاليت نخبگان حكومتي نخبگان رسمي، نخبگان غيررسمي در جامعة ايران حضوري كم و بيش فعال داشتند. وحدت فكري و هماهنگي دو بخش مهم از گروه نخبگان غيررسمي مانند بازرگانان و روحانيون در واقعة تنباكو، نقطة عطفي در نخستين حضور فعاليت سياسي ـ اجتماعي نخبگان غيررسمي به شمار مي رود. انتشار روزنامه هاي قانون در لندن و اختر در استانبول، طيف روشنفكران را هم به اين مجموعه افزود. هماهنگي و تعامل سه بخش نخبگان غيررسمي روحانيون، بازرگانان و روشنفكران، با ايجاد نهضت مشروطيت ، نخبگان رسمي جامعه را به چالش كشيد .
نتیجه گیری و بحث :
تعارض منافع :
« بنا بر اظهار نویسنده مقاله حاضر فاقد هر گونه تعارض منافع بوده است. »
References:
1-Abrahamian, Yervand (2011) Essays in Political Sociology of Iran, translated by Soheila Torabi Farsani, Tehran: Pardis Danesh Publishing House, second edition.
2-Akbari, Mohammad Ali (1992) Features of power structure in Iran, Nameh Farhang, Tehran: Ministries of Culture and Islamic Guidance, 2nd year, 4th issue0
3-Avri, Peter, Hembly, Gavin-Melvin, Charles, (2008) History of Iran during the Afshar, Zand and Qajar periods, translated by Morteza Saqib Far, Tehran: Jami Publications
4-Azghandi, Alireza (1995) The influence of Qajar elites on political and social developments, Middle East Quarterly Magazine, Number Six
5-Azghandi, Alireza (1997) The ineffectiveness of Iran's political elites between the two revolutions, Tehran, Qoms Publishing
6-Bashirieh, Hossein (2014) History of political ideas in the 20th century, liberalism and conservatism, Tehran: Ney Publishing.
7-Bashirieh, Hossein and Karampour, Roza (2004) Studying the rotation of elites in Iran during the Qajar period, Journal of Cultural Research, No. 10
8-Dehghan Nejad, Morteza (2004) Analysis of the fall of the Qajar dynasty with an approach to the theory of decline of the state of Ibn Khaldun, Isfahan University Faculty of Literature and Humanities Journal, second term, 36th and 37th issue, spring and summer
9-Denbali, Abdul Razzaq Maftun (2013) Mather Soltanieh, with the efforts of Firoz Mansouri, Tehran: Information Publications
10-Etemad al-Saltaneh, Mohammad Hasan Khan (1988) Tariq Montazam Naseri, edited by Mohammad Ismail Rezvani, Tehran: Dunyai Ketab
11-Etezad al-Saltaneh, Mirza Aligholi (1991) Exir al-Tawarikh, by Jamshid Kianfar, Tehran: Weissman Publishing
12-Foran, Jan (1998) Breaking Resistance: The History of Iran's Social Developments from the Safavid Period to the Years After the Islamic Revolution, translated by Ahmad Tadion, Tehran: Rasa Publishing.
13-Hedayat, Rezaguli Khan (1380) The history of Rouza al-Safai Naseri, with the efforts of Jamshid Kianfar, Tehran: Nashr Asater.
14-Heravi, Javad (2013) History of the Samanin, Golden Age of Iranian History, 4th edition, Tehran: Amir Kabir Publications.
15-Homayon Katouzian, Mohammad Ali (2000) Government and society in Iran; Extinction of Qajar and establishment of Pahlavi, translated by Hassan Afshar, Tehran: Nashr Markaz
16-Ibn Khaldoun, Abdul Rahman (1957) Introduction to Ibn Khaldoun, translated by: Mohammad Parvin Gonabadi, Tehran: Book Translation and Publishing Company
17-Joveini, Mohammad (1999) Joveini's World History, edited by Mohammad Qazvini, Tehran: Dunyai Ketab
18-Kohamrei, Zein al-Abidin (2005) The message of measures taken by the king and the minister in the affairs of Agha Mohammad Khan Qajar and his minister Haji Ibrahim Khan Kalantar Etimad al-Douleh, edited by 19-Mahin Dokht Hajian Pour, Tehran: University Publishing Markaz
19-Mahmoud Mirza Qajar (2010) History of Saheb-e-Quran, by the efforts of Nadereh Jalali, Tehran: Library, Museum and Document Center of the Islamic Council.
20-Moder shane Chi, Mohsen (1994) Iran's history and elitist point of view, Negha No Quarterly, Farvardin and Ordibehesht
21-Nafisi, Saeid (1985) Social and political history of Iran in the contemporary period, Tehran: Sharq Press Institute
22-Nasri, Albert (1984) excerpts from Ibn Khaldun's introduction, translated by Mohammad Ali Sheikh, Tehran: Shahid Beheshti University Press.
23-Pareto, Wilfredo (2016) Human stupidity, translated by Parviz Ajjali, Tehran: Ehsan publishing house
24-Reza Qoli, Ali (2004) Sociology of Self-Kamgi, Tehran: Nei Publishing
25-Rush, Michael (2008) Society and Politics, translated by Manouchehr Sabouri, Tehran: Samt Publications
26-Saravi, Mohammad Taqi (1992) Muhammadan history "Ahsan al-Tawarikh", edited by Gholamreza Tabatabaei Majd, Tehran: Amir Kabir Publications
27-Zargari Sonqor, Hassan (2019) Investigating the reasons for the rise and fall of the Qajar dynasty based on Ibn Khaldoun's approach, supervisor Mohsen Khalili and advisor Seyyed Hossein Athari, Ferdowsi University of Mashhad
Research Paper
Political sociology of political developments of the Qajar government from the point of view of Vilfredo Pareto's elite circulation theory
The main goal of the present study was to analyze political sociological developments of the Qajar government from the point of view of Vilfredo Pareto's elite circulation theory. In this article, the following research questions are investigated: How can the political developments of the Qajar dynasty be analyzed from the point of view of Vilfredo Pareto's elite circulation theory? What was the role of the elites in creating the changes of the Qajar period? The research method was practical in terms of purpose, and in terms of data collection, it was qualitative in a documentary and library style, and data collection tools were slips and note-taking. In order to achieve the mentioned goal and answer the above questions, it should be said that Pareto introduces the circulation of elites in the history of societies as a necessary and natural factor in the direction of progress. According to his theory, if the new elites emerging from the masses cannot enter the political and social body for any reason, the society will suffer from imbalance in various fields and this imbalance will push the society and the government to the point of collapse. The political sociological analysis of the political developments of the Qajar regime showed that the lack of circulation of elites in the society of the Qajar era caused the imbalance of the political system and the appropriate response to political and social developments, in addition to proving the inefficiency of the official elites, it paved the way for entering new elites in the political domain. With the fall of the tsarist government in Russia, the Qajar government, which relied on the political structure of the tribal and Illyrian kings, suffered social disintegration.
"According to the authors of the present article, there was no conflict of interest."
Keywords: the rise of the Qajar government, Pareto's elite circulation theory, the evolution of the Qajar dynasty