انقلاب اسلامی ایران و روابط بین الملل: تاملی بر بازتاب ها و واکنش های نظری
محورهای موضوعی : مجله پژوهش های سیاسی و بین المللیفاضل فیضی 1 , فرشید فیاض ثانوی 2
1 - هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی تاکستان
2 - دانشجوی دکتری روابط بین الملل، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات تهران.
کلید واژه: انقلاب اسلامي ایران, نظريه هاي روابط بين الملل, اسلام سياسي, بازتاب, رئالیسم و لیبرالیسم .,
چکیده مقاله :
انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 به عنوان یک پدیده ی بزرگ مانند سایر انقلاب های بزرگ بازتاب های گسترده در سطوح جهانی داشته است. ماهیت اسلامی همراه با جايگاه ژئوپولوتيك و استراتژيك ایران در منطقه ي خاورميانه و وجود كريدورهايي كه آسيا، اروپا و آفريقا را به هم متصل مي نمود، صحنه ي روابط بين الملل را وا مي داشت تا نسبت به اين تحول مهم و تاثيرگذاريش بر عرصه ي بين الملل بي تفاوت نباشد. هدف اين مقاله، پاسخ به اين مهم است كه واكنش نظريه هاي مهم روابط بين الملل بر كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران چه بوده است؟ پیدایش و گسترش نظریه های انقلابی و خلق ایدئولوژی مستقل از ایدئولوژی های حاکم مانند(لیبرالیسم، کمونیسم، ناسیونالیسم عربی، صهیونیسم) باعث تغییر باورها و نگاه جهانیان به مباحث جدیدی همچون برابری،ارزش انسان در جامعه و فطرت الهی گردید. از این رو اگر نظریه های روابط بین الملل که عمدتا بر پایه ی سکولاریسم بنا شده بودند را یک ماشین با ورودی و خروجی در نظر بگیریم این ماشین ها با یک ورودی جدید تعریف نشده مواجه شده بودند که اکنون لازم بود یا برای تغییر تعاریف خود دچار تغییر شوند یا از این ورودی صرف نظر کنند. این قیاس نشان می دهد نظریات انقلابی، باعث به وجود آمدن نگاهی جدید برای خلق نظریات مکمل گردید تا بتواند همچون نظریه ی موازنه قوی که ضعف های رئالیسم را پوشش میداد پوشش دهنده ی نقص های این دست از نظریات در خصوص تلفیق دین و سیاست باشد.
The Islamic Revolution of Iran in February 1979, as a major phenomenon like other great revolutions, has had wide-ranging global implications. Its Islamic nature, along with Iran's geopolitical and strategic position in the Middle East and the existence of corridors connecting Asia, Europe, and Africa, compelled the international relations scene to pay attention to this important development and its impact on the international arena. The purpose of this article is to answer the question of how the important theories of international relations have reacted to the actions and reactions of the Islamic Revolution in Iran? The emergence and spread of revolutionary theories and the creation of an ideology independent of dominant ideologies such as liberalism, communism, Arab nationalism, and Zionism led to a change in global beliefs and perspectives on new issues such as equality, human value in society, and divine nature. Therefore, if we consider the theories of international relations, which are mainly based on secularism, as machines with inputs and outputs, these machines were faced with a new undefined input that now needed to either change their definitions or ignore this input. This analogy shows that revolutionary theories have led to the emergence of a new perspective for the creation of complementary theories in order to be able to cover the shortcomings of these theories in combining religion and politics, just as the theory of balance of power covered the weaknesses of realism.
منابع:
1- سید جلال دهقانی فیروزآبادی، تاثیر انقلاب اسلامی بر نظریه های روابط بین الملل، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، بهار 1389-شماره 20 (علمی- پژوهشی/ISI )،11-42
2- سید محمد حسین حسینی، درآمدی انتقادی بر نظریه های آشوب و پیچیدگی، تهران، پژوهشنامة انتقادي متون و برنامه های علوم انسانی، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ماه نامة علمي - پژوهشي، سال هفدهم، شمارة ششم، آذر1396، 114-85
3- بوزان، باری ( مردم، دولتها و هراس، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی،1390).
4- گراهام آلیسون، شیوه هاى تصمیم گیرى در سیاست خارجى، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364، ص 27 و 28.
منابع لاتین
5- Brenner, William, “In Search of Monsters: Realism and Progress in IR Theory after September
11”, Security Studies, vol. 15, No.3, July-September 2006.
6- Huntington, Samuel R, The Clash of Civilizations and the Rethinking of World Order, New York, Simon and Schuster, 1996.
7- Kubalkova, Vendulka, “Towards an International Political Theology”, Millennium, vol. 29, No. 3, 2000.
8- Morgenthau, Hans J., Politics Among Nations, New York, Alfred Knopf,1985.
9- Politics", International Organization 46, no. 2 (Spring 1992): 391–425.
10- Samuel Huntington, The Clash of Civilizations and the Remaking of the World Order, New York, Simon and Schuster, 1996.
11- Waltz, Kenneth, Theory of International Politics, New York, Random House, 1979
12- Waltz, Kenneth, “The Politics of Peace”, International Studies Quarterly, vol. 11, No.3, September 1967.
13- Wendt, Alexander, "Anarchy is what States Make of It: the Social Construct
فصلنامه پژوهش های سیاسی و بین المللی دوره 15، شماره 60، شماره پیاپی (60)، پاییز 1403، ص 116 ـ 96 |
مقاله پژوهشی
انقلاب اسلامی ایران و روابط بین الملل: تاملی بر بازتاب ها و واکنش های نظری فرشید فیاض ثانوی1 و فاضل فیضی* 2
تاریخ دریافت: 28/01/1403 تاریخ پذیرش: 30/03/1403
چکیده: وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه 1357 به عنوان یک پدیده ی بزرگ و عظیم به مانند سایر انقلاب های بزرگ خواه ناخواه بازتاب های گسترده در سطوح جهانی داشته است. انقلابي به دلیل ماهیت اسلامی آن و از طرفی همراه با جايگاه ژئوپولوتيك و استراتژيك ایران در منطقه ي خاورميانه و وجود كريدورهايي كه آسيا، اروپا و آفريقا را به هم متصل مي نمود، صحنه ي روابط بين الملل را وا مي داشت تا نسبت به اين تحول مهم و تاثيرگذاريش بر عرصه ي بين الملل بي تفاوت نباشد. هدف اين مقاله، پاسخ به اين مهم است كه واكنش نظريه هاي مهم روابط بين الملل بر كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران چه بوده است؟ پیدایش و گسترش نظریه های انقلابی و خلق ایدئولوژی مستقل از ایدئولوژی های حاکم مانند(لیبرالیسم، کمونیسم، ناسیونالیسم عربی، صهیونیسم) باعث تغییر باورها و نگاه جهانیان به مباحث جدیدی همچون برابری،ارزش انسان در جامعه و فطرت الهی گردید. از این رو اگر نظریه های روابط بین الملل که عمدتا بر پایه ی سکولاریسم بنا شده بودند را به عنوان یک ماشین با ورودی و خروجی تعریف شده در نظر بگیریم این ماشین ها با یک ورودی جدید تعریف نشده مواجه شده بودند که اکنون لازم بود یا برای تغییر تعاریف خود دچار تغییر شوند یا از این ورودی صرف نظر کنند. این تحلیل قیاسی نشان می دهد تاثیرات نظریات انقلابی، باعث به وجود آمدن نگاهی جدید برای خلق نظریات مکمل گردید تا بتواند همچون نظریه ی موازنه قوی که ضعف های رئالیسم را پوشش میداد پوشش دهنده ی نقص های این دست از نظریات در خصوص تلفیق دین و سیاست باشد.
واژگان كليدي: انقلاب اسلامي ایران، نظريه هاي روابط بين الملل، اسلام سياسي، بازتاب، رئالیسم و لیبرالیسم .
مقدمه
معمولا هر عملي كه صحنه ي روابط بين الملل را تحت تاثير خود قرار دهد درقالب يكي از نظريه هاي روابط بين الملل جاي می گيرد و عملكرد حاصل از عمل فوق ، باعث می شود تا آن نظريه در صدد پاسخگويي بر دلايل ، روش ها ، بديهيات ، مفروض ها و برداشت هاي محوري برآيد. بنابراين اهميت و قدرت پاسخگويي نظريه هاي موجود براي تغييراتي كه اين عملكرد بر صحنه ي روابط بين الملل ميگذارد نظريه پردازان را مجبور به بررسي و ارزيابي مينمايد تا با آزمون هاي گوناگون و سنجش هاي متفاوت يا باعث اصلاح نظريه ي موجود و يا خلق نظريه اي جديد شوند. عدم پاسخگويي مناسب و متعدد يك نظريه به اتفاقات مهم بين الملل نظريه پردازان را مجبور ميكند الگوي ساختاري اين نظريه را تغيير دهند.
وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن ماه 1357 به عنوان یک پدیده بزرگ و عظیم به مانند سایر انقلاب های بزرگ خواه ناخواه بازتاب های گسترده در سطوح جهانی داشته است . این انقلاب به دلیل ماهیت اسلامی آن و از طرفی همراه با جايگاه ژئوپولوتيك و استراتژيك ایران در منطقه ي خاورميانه و وجود كريدورهايي كه آسيا، اروپا و آفريقا را به هم متصل مي نمود ، حوزه مطالعات روابط بين الملل را وا مي داشت تا نسبت به اين تحول مهم و تاثيرگذاريش بر عرصه ي بين الملل بي تفاوت نباشد. به همين خاطر بررسي علل و شيوه ي حادث شدن اين انقلاب و آثار عملي و نظري آن بر صحنه ي روابط بين الملل از اهميت ويژه اي برخوردار است. بعد از گذشت حدود پنج دهه از تاثير انقلاب اسلامي بر عرصه روابط بين الملل و بررسي هاي كم رنگ اين بازتاب بر نظريه هاي خرد، كلان و مدرن روابط بين الملل ، آن هم به دليل عدم انطباق ظاهري كه انقلاب اسلامي ايران با مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی و انسان شناختی تعريف شده ي اين دست از نظريه ها دارد، نويسندگان اين مقاله را برآن داشت تا اين موضوع را از منظر بازتاب این رویداد مهم بر نظریه های روابط بین الملل مورد ارزيابي قرار دهد و در این مسیر ضمن بررسی مطالعات و آثار قبلی سعی نمایند موضوع را از منظری نو طرح نمایند. اگرچه کوشش اولیه نویسندگان پاسخ به این پرسش است که: واكنش نظريه هاي مهم روابط بين الملل بر كنش و واكنشِ انقلاب اسلامي چه بوده است؟ بديهي است پژوهشگران در این خصوص مي كوشد تا به سوال هاي دیگری در راستای سوال اصلی هم مانند: آيا وقوع انقلاب اسلامي ايران توانسته علم روابط بين الملل را با چالشي جديد مواجه كند؟ و چنانچه اينگونه است نظريه هاي روابط بين الملل چه واكنشي نسبت به آن داشته اند؟ پاسخ دهند.
البته نظريات گوناگون و ديدگاه هاي متفاوتي در پاسخ به اين سوالات وجود دارد. عده اي معتقدند ظهور انقلاب اسلامي بر صحنه ي روابط بين الملل فاقد هر گونه تاثيري بوده و گروهي ديگر معتقد بر تاثير گذاري موثر اين انقلاب بر عرصه روابط بين الملل هستند. اما چه با نگاه گروه اول و چه با نگاه گروه دوم، آنچه که پر واضح است هر عملی در عرصه ی روابط بین الملل باعث خلق عکس العمل هایی در این حوزه می گردد و چون حوزه ی روابط بین الملل با دیدگاه و تبیین تعاریف نظریه های بین الملل به عمل اتفاق افتاده می نگرد حادث شدن این راه مجزی که دین وسیاست را به هم پیوند میزد بر خلاف تعاریف اولیه ی نظریه های بین الملل که بر پایه ی سکولاریسم تعریف شده اند نظریه ها را با چالشی جدید مواجه می نمود.
اگرچه ، نظريه هاي مختلف، به آثار عملكردي انقلاب اسلامي بر عرصه ي بين الملل به يك شكل واكنش نشان نمي دهند. چرا كه تاثيرات و تبعات ناشي از انقلاب، سايه ي انطباقي يكساني بر همه ي اين نظريه ها ندارد. بدين سان بعضي از اين نظريه ها شاهد هم الگويي و نمود بيشتر و در بعضي ديگر فاصله ي قياس زياد ميشود. مثلا نظريه هايي مانند نظريه ي واقع گرايي با تعريف ذاتي خود در بُعد كلان، شايد از ديد بعضي از مفسران همسويي كمتري را نسبت به ديگر نظريه هاي روابط بين الملل بر عكس العمل هاي پسا انقلاب نشان ميدهد. البته در همین همسویی های مختصر نیز اگر چه تعاریف از منظر نظری در دو دیدگاه متفاوت است اما تعریف واژه ی قدرت چه در نظریه واقع گرایی که بر پایه ی سکولاریسم بنا شده و چه در نظریات اسلام که بر محوریت قدرت الهی بنا شده در بُعد عملی به همسویی های می رسد و از حوزه نظری خارج می گردد.
درك اين مسئله مهم است كه رابطه ي بين انقلاب اسلامي ايران و نظريه هاي حاكم بر روابط بين الملل يك رابطه ي اقليدسي و خطي نيست بلكه خلق فرزنداني همچون ، باورها و ريشه هاي مستحكم انساني كه از ستون هاي اوليه ي انقلاب بوده و هست همچون جذر و مدي ساحل نظريه هاي روابط بين الملل را به واكنش وا ميدارد. خواه اين ورودي تعريف شده به ماشين نظريه، با پارامترهاي تعريف شده ي آن همخواني داشته باشد يا نداشته باشد. از اين رو نگاه و بررسي جايگاه نظريه هاي فرعي و اصلي روابط بين الملل ، همچنين احتمال اصلاح اين نظريه ها و چشم اندازي به نظريه هاي مدرنتر مسير و منظري است كه در اين پژوهش تاثير علمي و نظري انقلاب اسلامي را رو در روي نظريه هاي روابط بين الملل قرار داده و به تحليل آن ميپردازد.
پیشینه مقاله
دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی، در مقاله ای تحت عنوان بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر نظریه های روابط بین الملل در سال 1389 در فصلنامه علمی _ پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی به بررسی بازتاب انقلاب اسلامی بر نظریه های روابط بین الملل در ابعاد کلان آن پرداخته است و بیان می دارد انقلاب اسلامی ایران از طریق ارائه ارزشها، هنجارها، باورها ونظم سیاسی اجتماعی نوین از یک سو و احیای اسلام سیاسی، بیداری اسلامی، تقویت جنبش های اسلامی و برانگیختن واکنش ایدئولوژی های معارض از سوی دیگر، نقش تعیین کننده ای در تضعیف بنیادهای نظری سنتی روابط بین الملل وظهور و توسعه نظریه های انقلاب، جنبش های اسلامی ودین در چهار چوب معناگرایی داشته است. به نظر می رسد دامنه ی پژوهش در این حیطه بسیار اندک است و مباحث در تحلیل های قیاسی نظریه های انقلاب با نظریه های عمده ی روابط بین الملل خلاصه گردیده است. این پژوهش با دیدگاهی متفاوت در دو سطح کلان و خرد نگاه نظریه پردازان مدرنتر تر را نیز در این خصوص مورد واکاوی قراداده است. این تحلیل قیاسی نشان می دهد تاثیرات نظریات انقلابی، باعث به وجود آمدن نگاهی جدید برای خلق نظریات مکمل گردید تا بتواند همچون نظریه ی موازنه قوی که ضعف های رئالیسم را پوشش میداد پوشش دهنده ی نقص های این دست از نظریات در خصوص تلفیق دین و سیاست باشد.
منظر يك : ظهور نظريه هاي اسلام محور در عرصه ي نظریه های روابط بين الملل
شايد وقوع انقلاب اسلامي انگيزه اي شد تا نه تنها علتها و عوامل مربوط به نظريه هاي هاي سنت گراي انقلابي و روند تكميل آنها تحت الشعاع قرار بگيرد بلكه باعث شد روند جديدي از دگرگوني در نظريه پردازي در خصوص كنش و واكنش هايي كه انقلاب هايي از اين دست بر نظريات روابط بين الملل و به تبع آن عرصه ی روابط بین الملل را تحت الشعاع قرار ميدهد ديده شود. البته رويكرد اين مقاله بخصوص در دامنه تاثیرش بر روابط بین الملل بررسي تغييرِ سياست خارجي ايران بعد از وقوع انقلابِ اسلامي نيست اما اين دگرگوني اولين گامي بود كه باعث شد تا نظريه هاي خلق شده ي اسلامي سياست خارجيش را تحت الشعاع قرار دهد و به تبع آن يك شيفت پارادايمي نوين در مواجهه ي اين نظريه هاي اسلام محور و نظريه هاي روابط بين الملل ايجاد گردد( حاجي يوسفي و رضايي پناه ،46:1399).
انقلاب اسلامي ايران كه نگاه جهانيان را به خود جلب كرده بود و با انقلابهايي نظير انقلاب فرانسه و روسيه مقايسه مي شد چشم اندازي فراتر از منافع ملي را در دستور كار خود مي ديد. از اين روست كه عناصر اوليه ي تشكيل دهنده ي آن كه بر نيل به يك نظم جهاني انسان محور بر پايه ي آموزه هاي ايدئولوژيك تاكيد ميكرد امروزه شاهد يك همسويي با نظريه هاي مدرنتري همچون نظريه ي پيچيدگي آشوب و نظريه هايي از اين دست است كه بر محوريت تعادل ارزش ها و منافع مشترك تاكيد مي كنند (حسيني ،17:1396).
بنابراين اين نگاه فرا ملي باعث شد تا انديشمنداني مانند ( اسنايدر) با بيان نظريات جديد خود، سياست و روابط بين الملل را محصول عمل و عكس العمل بين كشورهاي انقلابي تجديد نظرطلب با محافظه كاران و ليبرال ها قلمداد نمایند. از اين رو اين دست از نظريه پردازان، نقش نظريه هاي خلق شده و متاثر از انقلاب اسلامي ايران را درمقابل نظريه ي نظم ليبرال هژمونيك آمريكا قراردادند تا بررسي كنند كه يك حكومت ايدئولوژيك با مضمون اسلام سياسي و حمايت جنبش هاي طرفدارش، ممكن است چگونه تاثيري بر يك نظام ِليبرال سكولار گذارد و آن را به چه چالشي وا دارد؟(اسنايدر،دولتهاي انقلابي). اما گام دوم چگونگي كنش انقلاب بر جامعه ي بين الملل ، واكنش نظريه هاي روابط بين الملل بر كنش آن و در نهايت واكنش انقلاب اسلامي ايران نسبت به آنهاست. از آنجا كه واقع گرايي ساختاري و كلاسيك، سياست داخلي را از سياست خارجي مجزا ميداند بنابريان اهميت تاثيرات انقلاب را، بر محور داخل استوار ميكنند. از اين رو ادعا ميكنند ارزشها و ايدئولوژي داخلي كشورها تاثير گذاري خاصي براي كسب منافع ملي و قدرتمندتر شدن كشورها و دولت ها ندارد و دولت هاي انقلابي نيز با ابزاري به نام دين به دنبال تعقيب منافع خود هستند(مورگنتا، 1948، 499-502).
نوواقع گرايي نيز نقش مستقلي براي بازيگران صحنه ي بين الملل قائل نيست زيرا ساختار نظام بين الملل، اجباري را بر كشور هاي انقلابي و غير انقلابي تحميل ميكند تا همه به دنبال تامين امنيت در نظامي فاقد اقتدار ِمركزي باشند. (كنت والتس)1 انديشمند نظريه ي نو واقع گرايي اينگونه عنوان مي كند كه «انقلابيون، پيروز جنگ هاي داخلي هستند نه جنگهاي بين المللي و نميتوانند بر هم زننده ي موازنه ي قواي جهاني باشند » (والتز، سياست بين الملل : 205). بنابراين از آنجا كه واقع گرايي و نوواقع گرايي، ايدئولوژي و ارزشهاي انقلاب ها را در عرصه ي بين الملل ناديده ميگيرند نگاهي را براي تاثير نظريه هاي انقلاب اسلامي در مقابل نظريه هاي بين الملل متصور نيستند. در مقابل نگاه اندیشمندان دیگری مانند (برنر)2 در كتابي تحت عنوان (در جستجوي هيولا) به نقش مكاتب ايدئولوژيك در عرصه ي بين الملل نگاه عمل و عكس العمل است. اما در خصوص ِ ليبراليسم و نو ليبراليسم موضوع در خصوص ِ كنش ِ انقلاب اسلامي بر نظريه هاي ِ بين الملل متفاوت است زيرا كه باورها و ارزش هاي ِمشترك، استقلال و آزادي در اين نگاه معني ميابند.
لیبرالها به طور سنتی از بازار آزاد اقتصاد، مالکیت خصوصی، آزادی اندیشه و بیان و مذهب، حقوق و آزادیهای سیاسی و محدود کردن حریم دولت دفاع ميكنند؛ گرچه در هر یک از این عرصهها نگاه انقلاب اسلامي با ليبرالها اختلاف نظرهایی دارد، اما میتوان ادعا کرد به طور كلي اين همسويي در خصوص آزادي فردي و ارزشي، كه از پايه ها و آرمانهاي انقلاب اسلامي نيز هست به طور قابل تاملي در هر دو نگاه موجود است ( احمد واعظي ، تاثير انديشه 1382 شماره 46). از اين روست كه جنبش هاي آزادي خواهانه از عناصر آزادي خواهي انقلاب اسلامي معنا گرفته و با آن همسو شده اند.
همچنين در مكتب كپنهاك شاهد قرابتها و همسوي هايي بيشتري با ساختارهاي بنيادي انقلاب اسلامي مشاهده مي گردد چرا كه اين نظريه، همكاري منطقه اي را در خصوص امنيت، عاملي موثر بر تحول ساختاري نظام بين الملل قلمداد مي كند. همچنين به هم پيوستگي امنيت را عاملي دخيل در امنيت اجتماعي كشورها مي داند. از اين رو همسويي جنبش هاي اسلامي در تامين امنيت و منافع اسلام در اين نگاه موازي در كنار پارامترهايي مكتب كپنهاك قرابت معنايي مي يابند. (باري بوزان) در اين خصوص عنوان مي كند «باید از محدود ساختن مفهوم امنیت ملی به دولت ها احتراز نمود و در تحلیل این مفهوم، روابط و مناسبات دولت با سطوح فردی، منطقه ای و سیستمی را نیز مد نظر قرار داد» (باري بوزان، مردم دولتها وهراس، 1378، 160).
نظريه ي خُردِ (جيمز پوچالا) كه به بررسي سياست خارجي كشورها به صورت عقلاني مي پردازد قدرت را به عنوان ظرفيتي براي اقدام هاي بين المللي در نظر مي گيرد. لذا اين نظريه عنوان مي دارد خواسته هاي دولت چنانچه با امكانات دولت همسو نگردد دولت را متحمل برداشتن بار اضافي مي نمايد. اگر چه الگوي پوچالا يك الگوي كلي است اما با مضامين انقلاب اسلامي در خصوص خردمندي و انديشه در برخوردهاي ديپلماتيك و بين المللي حداقل در نقاط تعريف، انطباق معنايي مي يابد.
نظريه هاي مدرنتر مانند اثر پروانه اي با جمله معروفش كه استعاره از «پروانه اي است كه در تگزاس بال مي زند و طوفاني در چين بر پا ميكند»نيز درراستاي گسترش ارزشهاي اسلامي تطباق هاي خطي معناداري مي يابد. اگر چه شايد نگاه دیني در اين تعريف معنايي، براي خالق نظريه تعريف نشده باشد ولي رد تاثير دین در روابط بين الملل مي تواند ساختار اين نظريه را زيرسوال برد (ادوارد لورنز، اثر پروانه اي). چرا كه از دين مي توان تفسير همان پروانه اي را داشت كه پر زدنش بر عرصه ي روابط بين الملل تاثير گذار است این بدین معناست که نظریه های انقلابی از صحنه ی بین الملل نظریات سهم میخواهند.
منظر دو : چالش نظريه ي اسلام سياسي بر نظريه هاي روابط بين الملل
عدم توجه نظريه ي واقع گرايي دراهميت نقش اسلام و تاثير گذاريش بر روابط بين الملل باعث شد تا رويكرد ديگري تحت عنوان نظريه اسلام سياسي تجلي يابد تا اين خلل را با رويكردهاي نظري خود باز تعريف نمايد. اين بازتعريف ها نقش سياسي اسلام را به عنوان يك گفتمان ارزشي و فرهنگي در قالب سياست بين الملل تبيين مينمود و باعث ميشد تا رويكردهاي متعددي در ادبيات نظري روابط بين الملل شكل گيرد كه به تحليل رويارويي اسلام سياسيِ با منطق ليبرال سكولار و بحث هاي نظم و امنيت بين الملل بپردازند. از اين رو تحليلگران رويكردهاي نظري، اولا از منظر نگاه بيروني اسلام به بحث سكولاريسم و اسلام سياسي پرداختند و ثانيا بر اساس منطق هستي شناسي و معرفت شناسي، سكولاريزم را ارزيابي كردند تا نشان دهند اين تحقيقات صرفا بر اساس نظام ارزشي و دروني، مورد تحليل قرار نگرفته است .
نظريه پردازاني مانند هاليدي اسلام سياسي را زاده شده ي طرد مدرنيته سكولار ملي گراي افراطي و توجه به نوسازي ميداند(هاليدي، خاورمیانه در روابط بین الملل: قدرت، سیاست و ایدئولوژی:122). يا انديشمند ديگري همچون اسپوزيتو عنوان ميدارد كه اسلام سياسي محصول شكست و ناكامي ايدئولوژيهاي سكولاري مثل ملي گراي افراطي و پان عربيسم است كه باعث ميشود گرايش به اسلام به عنوان يك الگوي جايگزين مورد توجه قرار گيرد(اسپوزيتو، اسلام سیاسی: انقلاب، رادیکالیسم یا اصلاحات:20). از اين رو اسلام سياسي را مي توان جبهه گيري كشورها و جوامع اسلامي در قبال مدرنيته و بستر نامناسب عدالت در خصوص سياست و اقتصاد عنوان كرد.
اسلام سياسي علاوه بر بحث هاي مربوط به مدرنيته و توزيع نامناسب عدالت و بدون توجه به بحث هاي هستي شناسي و بحث هاي مربوط به سكولاريسم يك گفتمان سياسي مدرن به عنوان پلي ميان ليبراليسم و سكولاريزم است كه اساس پيكره بندي آنها را درباره ي نگاهشان به دين و دولت مورد كندوكاو قرارميدهد و قدرت نظريه هاي رايج روابط بين الملل را در خصوص تبيين اسلام سياسي به عنوان يك گفتمان سياسي غير غربي در مورد نظم سياسي داخلي و خارجي را كافي نميداند ( شاكمن هارد، اسلام سياسي و روابط بين الملل:320-345 ). با جلوه گر شدن تاثير اسلام در صحنه روابط بين الملل مفروضات سكولاريسم در پايه ي عدم تاثيرگذاري دين بر عملكردهاي بين المللي زير سوال رفت. چون هيچكدام از نظريه هاي فوق جايگاهي براي دين در سياست قائل نشده بودند.
مثلا در نظريات واقع گرايي و نو واقعگرايي كليه نقش ها بجز منافع در بحث هاي بين المللي انكار ميشود و حتي از دين به عنوان استتاري براي تامين منافع در اين عرصه اي كه فاقد قدرت مركزيست ياد ميشود. حتي در نظريه هاي ليبرال و نو ليبرال كه شايد اندك قرابت معنايي در بعضي از موارد چون ارزش ها با اسلام سياسي دارد صرفا بر ارزش هاي دسته بندي شده ي ليبرالي به عنوان پارامترِ تاثير گذار بر عرصه روابط بين الملل پا فشاري ميشود. اما در نظريه ي جامعه ي بين الملل كه به مكتب انگليسي از آن يادشده اگر چه دغدغه ي برقراري نظم و عدالت محوريت اين نظريه را در بر گرفته اما نوع مداخله ي بشر دوستانه اي كه ساليداريستها در تعريف كشورهاي جهان به عنوان پيكره ي واحد و پلوراليست ها به عنوان اصل حاكميت و عملكرد مستقل مطرح ميكنند قرابت عملكردي يكساني با عملكرد روش مند اسلام سياسي ندارد.
اما در خصوص نظريه ي سازه انگاري( constructivism ) كه در پي شكست نظريه هاي رئاليسم و ليبراليسم به وجود آمد شايد همسويي بيشتري با مباحث اسلام سياسي ديده ميشود. اين نظريه با جمله ي معروفش « آنارشي چيزيست كه دولت ها از باور خود آن را ميسازند » (ونت، 1990، 391-425 ) عنوان ميدارد كه ارزشها سازنده ي هويت ها و هويت ها سازنده ي منافع و تمامي اين پارامترها شكل دهنده ي رفتار سياست خارجي دولت هاست. البته تاكيد سازه انگاري بر اجتماع انساني و ساختارهاي اجتماعي خلق شده توسط بشر انشقاقي را در مقابل اسلام سياسي كه بر ماهيت الهي بشر پافشاري دارد ايجاد ميكند و از سوي ديگر نميتواند تعريف و تبيين صحيحي از علت و عوامل اسلام گرايي و اسلام سياسي ارائه دهد(الكساندر ونت، نظریه اجتماعی سیاست بین الملل).
نظريه هاي ماركسيستي با شالوده ي مادي گرايي خود، كلا مقام و جايگاهي براي پارمترهاي مذهبي قائل نيست. البته در نظريه ي انتقادي يا همان مكتب فرانكفورت كه هسته ي مركزي خود را بر پارامتر نفي هر گونه سلطه و سركوب استوار كرده و به عقل به عنوان ابزاري كارآمد مي نگرد نيز با عصاره ي سكولار آميخته شده و دين را پارامتري جدا از سياست ميداند. نظريه ي پست مدرنيسم نيز توجهش به سكولاريسم تا جايي است كه بر آينده اي بدون مذاهب و بدون دین باور دارد(دِواتاك ،پست مدرنيسم). در حقيقت ظهور اسلام سياسي عاملي شد تا نظريه هاي مبتني بر سكولاريسم بتوانند باز تعريفي از ساختار نظريه خود ارائه كنند و به تارو پود در هم تنيده ي دين و سياست را به شكل جدي تري بنگرند.
برخورد اسلام سياسي در خصوص نظريه هاي خُرد مدل اسنايدر و همكاران كه پافشاري خود را بر عقلانيت مطلق مستقر ميكند و تلاش ميكند تا دولت را به عنوان يك بازيگر عقلاني بي عيب و نقص تحت بررسي قرار دهد و همچنين دانستن را نوعي توانستن قلمداد ميكند برخورد دو سويه اي را از سمت نظريه پردازان اسلام گراي سياسي شاهد است. در مقايسه با اين نظريه، نظريه اسلام سياسي دو جبهه ي مختلف را پيش روي خود مي بيند اولين جبهه همسويي اين نظريه با اركانِ اصلي انقلاب اسلامي يعني عملكرد بر محور عقلانيت است و دوم عقلانيت بر محور آموزه هاي ديني قرار دارد كه نقطه انشقاق نظريه هاي اسلام سياسي و اين نظريه خرد در اينجا ظاهر مي گردد. بر اين اساس اين نظريه نقش آموزه هاي ديني را از عقلانيت تفكيك ميكند و از اين رو نظريه ي عقلانيت مطلق اسنايدر نمي تواند پوشش انطباقي كاملي را با اسلام سياسي برقراركند و نيازمند تغيير در اركان تعريفي خود است.
منظرسه : چهار رویکرد از تاثیرگذاری جنبش های اسلامی بر نظریات بین الملل
انقلاب اسلامي ايران باعث شد تا سايه ي عملكرد جنبش هاي اسلامي بر عرصه ي نظريه هاي روابط بين الملل نمايان شود و باعث عکس العمل این نظریه ها نسبت به وقوع این جنبش ها گردد . جنگ هاي 33روزه ي لبنان، حادثه 11 سپتامبر، قدرت گرفتن حماس، جنگ هاي 22 روزه غزه و به ويژه عمليات القاعده در سطح بين الملل همه عواملي بودند كه مانند جنگ سرد، صحنه ي روابط بين الملل و نظريه هاي رايجش را با چالش و بازتعريفي نوين مواجه كردند. يعني نظريه ها با اين پديده مواجه شدند كه اين بار بازيگران غير دولتي در صحنه نقش آفريني ميكنند و ارزشها ي ايدئولوژيك، اهداف آنها را تحت الشعاع قرار ميدهد و اتفاقا انگيزه در اين جنبش ها برعكس نظريه هاي رايج انگيزه اي غيرمادي ميباشد. بنابراين به گفته ي اسنايدر يك صف آرايي از نظريه هاي روابط بين الملل براي توجيه اين محوريت ها با پارامترهايي نظير ارعاب انگاري، عملكرد اصالت مابانه، انقلاب گرايي، ساختارگرايي راديكال ادبيات نظري بر اين مباحث را خلق كرد(اسنايدر،11سپتامبر).
رويكرد : جنبش های اسلامی به مثابه گروه های رعب افکن
يكي از توجهات نظريه پردازان بين الملل همسان انگاري جنبش هاي اسلامي با گروه هاي ارعاب افكن بود تا با اين ديدگاه جنبش هاي اسلامي به عنوان تهديدي براي امنيت و نظم بين المللي معرفي شود تا با اين شاخصه بتوان با آنان به عنوان سردمداران ارعاب ايدئولوژيك مقابله و جنگ كرد. شايد بهترين رويكرد براي قالب گزاري، الگوي واقع گرايي باشد كه تاكيدش بر بقا و امنيت در صحنه ي آنارشيك روابط بين الملل است و بر پايه ي آن ميتواند توضيح و توجيه عملكرد اين جنبش ها باز تعريف گردد(والتز و ميرشايمر ، لابي هاي اسرائيل).
البته وقتي صحبت از جنبش هاي اسلامي در مقام مقايسه با الگوي واقع گرايي مطرح ميشود ايراداتي را متوجه موضوع ميكند و آن اينكه اولا جنبش هاي اسلامي بر خلاف قالب ساختاري ارعاب افكني پايه ريزي شده اند، ثانيا اين جنبش ها بر خلاف ادعاي نظريه ي واقع گرايي دولت محور نيستند و به صورت غير دولتي و مستقل عمل ميكنند و همچنين جنبش هاي اسلامي بر يك محوريت ِ ايدئولوژيك اسلامي واقع شده اند و اين اصل با اصول واقع گرايي كه بر پايه ي مادي گرايي و خردگرايي بنا شده تعارض دارد. اينگونه است كه انديشمنداني از واقع گرايان، اصلاح تاكيد دولت محور بودن و اضافه شدن نقش بازيگران غير دولتي در اين نظريه را ضروري ميشمارند.
البته نظريه پردازان خرد در مباحث روانشناختي بر موضوع رعب افكني مخصوصا در مدل رابرت جرويس و شاپيرو برخورد كلي و برچسب زدن محوريت ارعاب يا الحاق آن بر يك كشور يا همه ي اسلام گرايان را رد ميكنند. زيرا اين نظريه پردازان به مباحثي چون انگيزه ي افراد تصميم گير و انگيزه ي روانشناختي بازيگران فردي مي پردازند و درك افراد به وقايع بيروني، محيط رشد و تاثيري كه اين پارامترها بر درك بين الملل فرد مي گذارد ميتواند انگيزه اي مانند رعب افكني را در او جاري يا متوقف كند. از اين رو اين نظريه با رويكرد اسلام كه عملكرد را بر محوريت الهي مي داند و نقش فرد را در عملكرد مستقل مورد تاييد قرار نمي دهد همسويي نزديكي دارد(جرويس و شاپيرو،برداشت و سوء برداشت).
رويكرد : عملكرد بر پایه ی آموزه های اسلامی
عملكرد بر پایه ی آموزه های اسلامی براي جنبش هاي اسلامي تاكيد ي بر پيروي صحيح از اصول ايدئولوژيك و آموزه هاي اسلامي است. اگر چه صف آرايي اين نظريه ها را براي جايگزيني ارزش هاي اسلامي با ارزش هاي ليبرال و سكولار نميتوان كتمان كرد. يعني جنبش هاي اسلامي در تلاشند تا الگوي سكولار را با الگوي مواردي همچون الگوي الهي، دولت - ملت در سايه ي نظام اسلامي، قانون سازي بر پايه ي احكام اسلامي، تعريف حاكميت الهي، جايگزيني دموكراسي با باز تعريف نظم در قالب همكاريِ مشترك يا تعاون جايگزين نمايند(فيلپات،چالش سكولاريسم در 11سمپتامبر،89).
در اين خصوص بر اساس نظريه ي سازه انگاري ارزش ها و باورهاي اسلامي هويت بخش جنبش هاي اسلامي ميشوند و اين هويت ها به منافع و اهدافِ جنبش ها شكل مي دهند اما اين روند با تعريف هويت سكولار و ارزش هاي ليبرال كه مد نظر دولت ملتهاست در تعارض قرارداد و اين تعارض بيش از بحث انگيزه اي مادي ناشي از نظام ارزشي و هويت اسلامي است. يعني با آنكه سازه انگاري قادر به تعريف و تبيين انگيزه ها و هويت جنبش هاي اسلامي است اما به علت ها و شرايط ِ شكل گيريِ آنها توجهي نميكند(هيني بوش،سیاست هویت در روابط بین الملل خاورمیانه:151).
اگر چه نظريه ها ي ليبرال با قائل بودن به همكاري مشترك و همچنين جايگاه دادن به نقش مستقل ارزشها و بازيگران ِ غيردولتي مي توانند به تبيين جايگاه جنبش هاي اسلامي در عرصه ي روابط بين الملل بپردازند اما از آنجا كه نگاهشان صرفا ثبات و امنيت روابط بين الملل است در مقابل نظريه ي جنبش هاي اسلامي قرار ميگيرند كه مدعي ست ليبراليسم خودش نيز عامل مناقشات و منازعات در روابط بين الملل است. همينطور در خصوص نظريه مكتب انگليسي كه جامعه ي بين الملل را جامعه اي در هم تنيده ميداند كه بايد براي برقراي نظم و عدالت تلاش كند نوع نگاه جنبش هاي اسلامي بر گونه ايست كه ارزش ها و مباني اين نظم را به چالش ميكشدو معتقد است بايد قانون الهي جايگزين شود و سازمانهاي بين المللي ابزاري در دست ظالمان هستند(مندلسون، حاکمیت تحت حمله).
در نظريه ي ساموئل هانتينگتون با عنوان برخورد تمدن ها ، كه در جواب نظريه ي فوكوياما با مضمون پايان ِ تاريخ عنوان شد يك همسويي و قرابت در مورد اسلام سياسي ديده ميشود زيرا كه اعتقاد بر آن داشت كه بعد از فروپاشي نظام دو قطبي ، جنگ دغدغه ي اصلي ميان قدرت ها و بازيگران صحنه ي روابط بين الملل نخواهد بود بلكه اين درگيري به سمت درگيري بين التمدني پيش خواهد رفت. يعني ارزش هاي فرهنگي و ديني جايگزین ايدئولوژي هاي رايج ميشود و اين ايدئولوژي ها خود منبع اصلي مناقشات خواهند بود.
از اين رو با توجه به سابقه ي تاريخي درگيري هاي ديرينه ميان اسلام و غرب احتمال برخورد بيشتري ميان آرمان هاي جنبش هاي اسلامي با نظم و نظام بين المللي مد نظر غرب به وجود خواهد آمد(هانتينگتون، برخورد تمدنها:22). اما در خصوص نظريه ي خُرد و به خصوص الگوي جاِنس و مان ما شاهد يك قرابت معناگراي مشترك با نظريه پردازان معناگرايي اسلامي هستيم زيرا كه اين مدل بر تصميم گيري گروه هاي تصميم ساز به جاي فرد تمركز ميكند. نقطه عطف اين نظريه بر سازگاري ميان تعارضات احساسي و تصميم گيري عقلاني استوار است كه بيان مي دارد سياستمداران در صددند تا ميان اين دو پارامتر تعادلي را برقرار كنند. از اين رو اين تعامل سازنده و تعادلي در محوريت اصالت مابانه ي اسلام مي تواند جايگاهي عملكردي داشته باشد.
رويكرد : ماركسيسم گرايي
اين دست از نظريه هاي ماركسيستي به علل و انگيز ه هاي مبارزه ي جنبش هاي اسلامي با نظام سرمايه داري و امپرياليستي توجه ميكنند و به بيان اين مساله مي پردازند كه نظام تبعيض گراي سرمايه داري، كشور هاي در حال توسعه را در قالب قدرت هاي امپرياليستي استثمار مي كنند. بنابراين حق مبارزه با امپرياليسم و نظام ِ سرمايه داري را بر خود جايز ميدانند(اسنايدر،11سپتامبر). البته گروه ديگري از نظريه پردازان ِ ماركسيسم وجودِ جنبش هاي اسلامي را نتيجه ي درگيري هاي شمال و جنوب مي دانند. به همين علت رويكرد تهاجمي جنبش هاي اسلامي و استراتژيي كه آنها نسبت به غرب و خصوصا آمريكا اتخاذ ميكنند عكس العمليست به سياست هاي تجاوزكارانه ي قدرتهاي استثمارگر غرب(چامسكي).
دسته ديگري نيز از نظريه پردازان ماركسيسم به بحث، راجع به جنبش هاي راديكال اسلامي، به خصوص القاعده مي پردازند و علت شكل گيري آنها را نتيجه ي عملكرد آمريكا در دوران جنگ سرد يعني زماني كه آمريكايي ها در مقابل شوروي و كمونيزم در كشورهايي مسلمان به ويژه افغانستان از اين جنبش ها حمايت كردند ميدانند. شايد اين موضوع در مورد القاعده صحيح به نظر برسد اما جنبش هاي اسلامي ديگر از اين قاعده مستثني هستند. يعني اين نظريه پردازان معتقدند طرح و برنامه ي آمريكايي ها رقيبي خلق كرد تا بتوانند حمايت طالبان را در مقابل يك حريف اسلامي ديگر به چالش بكشد و از خلق اين وضعيت به نفع خود بهره گيرند (مامداني،مسلمانان خوب ، مسلمانان بد).
رويكرد : انقلابيون تجديد نظرطلب (الگو محور)
اين نظريه كه در قالب نظريه هاي انقلاب هاي اجتماعي ِجهان سوم (جان فوران) هم از آن ياد شده جنبش هاي اسلامي را محصول منازعات انقلابيون تجديد نظر طلب با سردمداران قدرت طرفدار وضع موجود عنوان ميكند. مخصوصا از آنها به عنوان انقلابيون مسلماني كه در مركز مقابله با محوريت محافظه كاران ليبرال عرصه ي بين الملل قرار دارند ياد شده است(اسنايدر،11 سپتامبر). اين نظريه ها ريشه و ستون بسط جنبش هاي اسلامي را در كانون و محوريت ايران جستجو مي كنند و ايران را همچون الگويي براي ساير مسلمانان مي پندارند تا با تكيه بر اين الگو براي ساخت ِ دولت اسلامي مبارزه نمايند. اينگونه است كه جنبش هاي اسلامي چون حماس، حزب الله، جهاداسلامي در مقابل اسرائيل يا اخوان المسلمين با مصر با برداشتي از الگوي ايران اسلامي در مبارزه قرار ميگيرند(برمان، انقلاب اسلامي و جامعه مدني). حتي اين دست از نظريه ها پيدايش القاعده را تاثيري از انقلاب اسلامي ايران در جهت مبارزه براي حضور آمريكا و امپرياليسم در خاورميانه در خصوص حمايت و امنيت اسرائيل و اعراب مي بينند.
منظر چهارم : گسترش نظريه هاي دين محور
احياي نقش دين از همان پايه هاي اوليه ي حركت انقلابي امام خميني(ره) در روابط بين الملل نمايان شد. پس از آن انقلاب اسلامي منجر به تاسیس نظام جمهوري اسلامي ايران شد كه بر محوريت ديني الهي استوار شده و عملكردي دين محور دارد. از سوي ديگر جنبش هاي اسلامي خلق شده توسط انقلاب ايران باعث شد دين به عنوان يك پارامتر اساسي در بحث روابط بين الملل مطرح شود و ذات نظريه هاي روابط بين الملل بر پايه ي سكولاريسم را با چالش مواجه كند تا نظريه هاي مختلف روابط بين الملل دست به مفهوم سازي هاي جديدي براي توجيه اثرگذاري دين در مناسبات ِبين المللي ارائه نمايند. چرا كه مذهب و دين با تعاريف گوناگوني در نظريه هاي روابط بين الملل به كارگيري ميشود. از اين رو نويسنده ي اين پژوهش شش حلقه وصل در ارتباط با برداشت مفهومي ميان دين و روابط بين الملل را كه بر تاثير انقلاب اسلامي موثرند مد نظر پژوهش خود قرار داده.
حلقه ی اول : آیا دین به عنوان تهدید امنیت محسوب می گردد؟
دراین دیدگاه دين به عنوان عاملی خارج از حوزه ي روابط بين الملل در جهت تهديدات امنيتي ، نسبت به امنيت و نظام بين الملل تعريف مي گردد. در حقيقت با يك نگاه سلبی، موضوعاتي محوري مانند قدرت، نظم، توسعه، هويت را در روي كلماتي مانند افراط گرايي، ارعاب گرايي مذهبي، بنيادگرايي و كلماتي از اين دست قرار مي گيرند. در اين خصوص واقع گرايان، دين و مذهب را همچون ابزاري در دست قدرت هاي طغيانگر و ستيزه جو مي بينند كه توسط آن امنيت بين المللي را در جهت حصول منافع و اهداف خود به چالش مي كشند. نظريه سازه انگاري نيز كه از جهاتي با بحث ارزشها و هويت ها، همسوييِ اندكي با آرمان هاي اسلامي دارد نيز به دين به عنوان عاملي براي منازعه وجنگ در روابط بين الملل مي پردازد(هانسكلور،آيا دين تفاوتي ايجاد مي كند؟).
البته نگاه اسلام به موضوع دين ، تاثيرگذاريش بر امنيت و قدرت است و اينگونه است كه نظريه پردازان ديني معتقدند كه رويكرد نظريه ي واقع گرايي بايد با تبييني جديد تاثير ارزشهاي ديني را بر روابط بين الملل بپذيرد و تاييد نمايد صحنه ي روابط بين الملل ، چون آينه اي تاثير دهنده ي باورهاي ديني و مذهبي است و از اين رو تنها پارامتر دخيل در نظريه ي واقع گرايي و نو واقع گرايي فقدان اقتدارِ مركزي نمي باشد(اسنايدر، ورود دين به روابط بين الملل ). در خصوص نظريه ي ليبراليسم شايد نگاه به ارزش هاي ديني به تندي نگاه واقع گرايي نباشد زيرا اهميت نقش ارزشهاي مشترك در همكاري هاي سازماني منازعات بين المللي را در تنش كمتري قرار ميدهد اگرچه، نظريه هاي اسلامي در خصوص بحث آزادي فردي با چهارچوبي به نام ايدئولوژي مينگرند و اين نگاه با نگاه ليبراليسم در اين منظر مشترك نيست(اپلبي، دوگانگي امر مقدس). بنابراين هيچ كدام از اين دو رويكرد نمي توانند در انطباق با نظريه هاي اسلامي مطروحه قرارگيرند.
اما نظريه ي خُردِ (گراهام آليسون) نگاه ديگري به بحث عوامل خارجي چون دين دارد. او در نظريه ي عقلاني خود عنوان مي دارد دولتها در تلاشند تا با هر ابزار ممكن و با كمترين هزينه بيشترين سود را از كمترين تلاشِ خود به دست آورند. چنانچه اين جمله باور پذير باشد ديگر دين به عنوانِ يك تهديد تلقي نخواهد شد بلكه مانند سايرِ ابزارهاي ديگر در جهت حصول منافع يك كشور مي تواند حتي ارزشمند واقع گردد. از اين رو نظريه هاي ِانقلابِ اسلامي با تكيه بر محوريت ارزش هاي الهي نمي تواند الگوي نادرست و تهديدي براي اثرگذاري ارزشي در عرصه ي روابط بين الملل قلمداد گردد. اينكه فرد يا يك گروه تندرو رفتار يا الگو برداري غلطي را در عرصه ي روابط بين الملل به كار ميگيرد و آن را مورد تهديد قرار مي دهد مطمئنا با تعريف اوليه ي آرمانهاي انقلاب اسلامي همسويي و قرابت ندارد.
حلقه دوم : چگونگي كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران در همسان انگاري دين و فرهنگ
در اين دیدگاه، دين مترادف المان هاي فرهنگي همچون سبك زندگي، آئين و رسوم،ادبيات و فلسفه، هنر ورسانه، زبان و تاريخ، مذهب، جزيي از بديهيات امنيتي و سياسي در حوزه ي روابط بين الملل قلمداد ميگردد. از اين رو اين شاخصه مي تواند همچون ابزاري بر بحث هاي مربوط به جهت گيري منافع ملي يك كشور و قدرت موجود برآن كشور تاثيرگذار باشد. البته به نظر عمده ي كارشناسان روابط بين الملل همچون سیسلیا لینچ همساني دين و تمدن نيازي به بازنگري مباني نظريه هاي روابط بين الملل ندارند(سیسلیا لینچ، جزم، پراکسیس، و دیدگاه های دینی در مورد چندفرهنگی:76). اما به نظر نويسنده ي اين پژوهش نظريه پردازاني مانند هانتينگتون با نظريه ي معروف خود به نام برخورد تمدنها كه در فوق نيز به آن اشاره شد در يك دو راهي براي همسان انگاري دين و تمدن دچار چالشي جدي مي گردند.
يعني از يكسو تمدن را بالاترين گروه بندي فرهنگي و گسترده ترين سطح هويت فرهنگي قلمداد ميكند كه انسانها از موهبت آن برخوردارند و از سوي ديگر همين تمدن همسان با دين را در مقابلِ نظريه ي فوكوياما با عنوانِ پايانِ تاريخ مي گذارد و عنوان ميدارد پس از پايان جنگ سرد فرهنگ و هويت مذهبي اساس همه ي درگيريها خواهد بود(فوكوياما،پروژه قرن جديد ِ ايالت متحده :7). بنابراين شايد در اينجا نظريه ي پسا رفتار گرايي بتواند همسويي نزديكي براي در نظر گرفتن واژه ي فرهنگ به جاي دين برقرار كند. اين نظريه، علم روابط بين الملل را بر پايه ي تجميع تاريخ و اثبات عنوان مي دارد. از اين رو تاريخ كهن فرهنگ ايراني بر محوريت ارزش هاي الهي كه بنيان اصلي ساختار انقلاب اسلامي نيز مي باشد مي تواند در صورت عمل صحيح به آن، تاثيري زيبا بر عرصه ي روابط بين الملل گذارد.
حلقه سوم : چگونگي كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران در تعريف دين به عنوان هسته ي مركزي روابط بين الملل
از منظر اين نگاه دين قرابت نزديكي با سياست بين الملل برقرار مي كند. يعني هويت بخشي به روابط در جوامع بين المللي بر محور عقلانيت ديني كه ريشه در سنت دارد، استوار است. يعني دين هويت بخش نظم و نظم هويت بخش روابط و جامعه ي بين الملل خواهد بود(سيلوا، درک دین توسط دین بین المللی:35). بنابراين شايد با اين تعريف از دين اصول بنيادين خلق شده ي روابط بين الملل نيازمند بازنگري مجدد باشد. چون بدون اين بازنگري وتعريف و تبيين عملكرد زيربنايي دين، تمامي نظريه هاي بين الملل با چالش تعريف مواجه ميشوند زيرا اساسا دين به معني راه و روش زندگي و حتي حكومت داريست و كلماتي مانند رئاليسم، ليبراليسم و از اين دست اساسا چيزي جز دين نيست بلكه همان راه و روش حكوت داري با باز تعريف واژه اي ديگر به نام دين است.
بعضي از كارشناسان واقع گرايي مانند مورگنتا بر اين باورند كه در نقاطي واقع گرايي با آموزه هاي ديني همسو مي گردد(مورگنتا، سیاست در میان ملتها). واين همسويي نظريات سكولاريسم را در خصوص جدايي دين از سياست با چالشي جدي روبرو مي كند. شايد نظريه سازه انگاري فارق از مباحث مربوط به سكولاريسم، همان روشي است كه تطابق معنايي صرف ِ خود را با واژه گان كليدي انقلاب اسلامي همسو كرده و هم خود سازه انگاري و هم انقلاب اسلامي در لزوم تاثيرشان بر عرصه ي روابط بين الملل نيازمند عرضه ي الگوي بشردوستانه يا همان ارزشها كه معنا بخشِ تعريف اين نظريه است هستند.
حلقه چهارم : چگونگي كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران در تعريف قامت سلسله مراتبي عمودي دين و تاثيرش بر روابط بين الملل
بر اساس ِ اين نگاه ِ سلسله مراتبي رفتارهاي سياسي و بين المللي تنها بر پايه ي دين محوري مفهوم مي يابند. يعني دين در راس اين سلسله مراتب قرار دارد و عناصر ديگر در ذيل آن قرار ميگيرند. از اين رو دين توانايي تببين و ارائه ي راه حل براي عبور از مشكلات روابط بين الملل را دارا خواهد بود(والاس سيلوا). با اين تعريف از دين تمامي نظريه هاي روابط بين الملل در يك تفسير دو سويه قرار مي گيرند. تفسير اول آنكه تمامي نظريه هاي روابط بين الملل در تعريف اركان خود، خود را مقدم بر نظريه هاي ديگر مي بينند و در تفسير دوم چنانچه باور اول مورد پذيرش اين نظريه ها قرار دارد پس دين نيز به عنوان يك نظريه مي تواند اركانِ زير مجموعه ي خود را مديريت كند. جالب به نظر مي رسد كه از اين منظر نظريه ي واقع گرايي همسويي و قرابتي در تفسير اين نگاه بر بعد عمودي دين دارد.
واقع گرايي كه عرصه ي بين الملل را يك ساختار آنارشيك عمودي تلقي مي كند و بر تاثير گذاري قدرت هاي بزرگ بر اين ساختار عمودي اهتمام ميورزد انطباق و همسوييش را در محوريت دين به عنوان واژه اي تاثيرگذار بر حلقه ي اركان داخلي خودش نمايان مي كند. با توجه به این امر، شايد نظريه ي واقع گرايي نيازمند بازتعریف جدي در ديدگاه خود باشد. از اين رو انقلاب اسلامي تاثير خود را با محوريت ارزشي خود بر جنبش هاي زير مجموعه ي خود مي گستراند و جنبش هاي خِرَد محور اسلامي مي توانند اين ارزش ها را در عرصه ي روابط بين الملل اعمال نمايند. اگرچه الگو برداري هاي غلط در همه ي روش ها حتي نظريه هاي محوري روابط بين الملل مي تواند تاثير منفي بر پيكره ي عرصه بين الملل بگستراند.
حلقه پنجم : چگونگي كنش و واكنش انقلاب اسلامي ايران در تفسيردين به عنوان سرچشمه ي فطرت سياسي الهي
بر اساس اين نگاه دين عبارتست از زنجيره اي از عناصر راهنمايي كننده ي بشر و نشان دهنده ي جايگاه اصلي فرد در جهان هستي كه رفتارش بر محوريت ايمان در جامعه تبلور مي يابد و دامنه ي اين تبلور به حوزه ي روابط بين الملل سرايت ميكند. از اين رو ايمان نوعي ديدگاه بر محوريت الهي و فارغ از لذت طلبي صرف معنا مي يابد(والاس سيلوا). البته بعضي از نظريه پردازان مانند كوبالكوا استدلال مي كنند رابطه اي مستقيم بين اين سرچشمه فطري و روابط بين الملل وجود ندارد و اين نگاه حتي با محوريت ارزش مدار نظريه ي سازه انگاري همسو نيست(كوبالكوا، به سوی یک الهیات سیاسی بین المللی). اما اين نگاه شايد با نگاه نيكلاس اونف كه بر سازه انگاري قاعده محور باور دارد هم متفاوت و هم در مراتبي همسو باشد زيرا سازه انگاري قاعده محور بر فطرت اوليه انسان يا همان ارزشها و حقوق مسلمش مانندِ تعاملاتِ آزادِ گفتمان محور باور دارد.( نيكلاس اونف، جهانیکه ما میسازیم).
در اين خصوص شايد مدل نظريه خُردِ هربرت سايمون و گراهام آليسون در واكنش نظريه هاي انقلابي اسلامي مدل انطباقي صحيح تری باشد. اين نظريه كه معتقد به استفاده از دو مدل بهينه و بسنده است مي كوشد تا نشان دهد در بعضي از موارد تصميمات راديكال فرد يا يك گروه راديكال بر نتيجه ي بهينه تاثير منفي مي گذارد. شايد در مواردي بسنده كردن و از محوريت راديكال خارج شدن تاثير به سزايي در حصول نتيجه مطلوب بگذارد. اين فاصله گرفتن از نگا ه هاي راديكالي و استفاده از قدرت نرم كه بارها رهبر انقلاب نيز به آن اشاره كرده اند مي تواند تاثير به سزايي بر واكنش نظريه هاي اسلام محور و آرمان هاي انقلاب اسلامي بر عرصه ي روابط بين الملل بگذارد.
حلقه ششم : دین به مثابه یک بازیگر مطر در بین نظریه های بین الملل
نوع انقلاب اسلامي ايران از دست انقلاب هايي بود كه كنش نظريه هاي اسلام گرايش بر عرصه ي روابط بين الملل در ابعاد نظري وعملي از انقلاب هايي كه ساختار داخلي يك كشور را متحول مي كنند متفاوت تر بود و دامنه اش به وراي مرزها نيز كشيده شد. از اين رو تحليل آثار اين انقلاب در ابعاد نظري آن و تاثيرش بر نظريه هاي مطرح روابط بين الملل به خصوص نظريه هاي كلاسيك، خرد و مدرن بُعدي است كه كمتر به آن پرداخته شده است. ذكر اين نكته حائز اهميت است كه شايد رابطه ي بين اين دست از انقلاب ها با نظريه هاي روابط بين الملل يك رابطه ي خطي و اقليدسي نباشد اما مطالعه ي هر عملي در مباحث رشته ي روابط بين الملل كه ساختار نظريه هاي روابط بين الملل را به واكنشي چه مثبت چه منفي و چه با خروجي صفر وا مي دارد خارج از لطف به نظر نمي رسد. بنابراين خلق شدن اسلام سياسي كه زنجيره اي از عكس العمل ها مانند خلق جنبش هاي اسلامي و بازي حاصل از مودت آنها را در عرصه بين الملل به همراه داشت باعث شد تا واژه ي دين بار ديگر بتواند به عنوان يك بازيگر مطرح در بين عنصار بنيادي نظريه هاي بين الملل جايگاه خود را باز نمايد.
با ورود دين كارشناسان نظريه هاي بين الملل، اين دست از نظريه ها را در برابر عملي ديدند كه بايد براي توجيه و پاسخ به اين پديده يا به يك نظريه ي اصلي بسنده مي كردند يا در باز تعريف و بازسازي عناصر تشكيل دهنده ي نظريه هاي مطرح واردِ عمل مي شدند. از اين رو برخي از كارشناسانِ مطرح نظريه پرداز واقع گرا كه در به رسميت شناختن نقش بازيگران غيردولتي پافشاري مي ورزيدند اين پديده را دست آويزي براي تثبيت حرف هايشان قرار دادند. ليبرال ها نيز كه به نقشِ بازيگران غير دولتي و تاسيس نهادهاي بين المللي باور دارند متوجه تاثير باورها و آثار انقلاب به عنوان يك زنجيره از اين قطار متصل گرديدند. نظريه هايي مانند سازه انگاري و مكتب انگليسي كه بر نقش ارزشها باور داشتند نمي توانستند نقش مذهب را در زنجيره ي هويتي اين ارزش ها ناديده انگارند.
عكس العمل هاي ناشي از انقلاب باعث خلق دسته اي از نظريه پردازي و قالب بندي جديد در دايره ي اسلام سياسي، نقشِ جنبش هاي سياسي، چگونگي و علت وقوع اين دست از انقلاب ها گرديد كه همگي مباحث سكولاريسم را كه به عدمِ نقش آفريني دين باور دارد با چالشي جديد مواجه ساخت. زيرا يكي از بنيادي ترين اصول سكولاريزم حاكميت انحصاري دولت به عنوان تنها دارنده ي اقتدار است. از اين رو به باور سكولاريزم دولتمردان از مداخله در مسائل داخلي ديگر كشورها براي ارتباط دين و مذهب منع ميشوند و دولت ها اجازه ي ترويج مذهب در خارج از قلمروي خود را نخواهند داشت و نقش مردان مذهبي در سياست كمرنگ مي گردد.
نتيجه گیری :
به وجود آمدن اسلام سياسي و تشكيل دولت اسلامي سايه ي خود را بر خلاف باورهاي سكولاريسم در جوامع و دولت هاي ديگر گستراند و پارامترهاي تعريف شده ي وستفاليايي سكولاريزم را با چالشي جدي مواجه ساخت. دولتي با تاروپودي به هم بافته از سياست و دين كه حاكميت ملي را از حاكميت الهي نشات مي گيرد و علاوه بر اين بسط و توسعه ي مذهب در داخل و خارج از قلمروي خود را همسو با منافع ملي در دستور كارش قرار مي دهد و همچنين در آن نقشِ نهادها به گونه اي است كه هم سياست و هم مذهب را در مديريت خود لحاظ ميكنند. همچنين مهمترين دست آويز و شاخص وفاداري بر خلاف سكولاريسم كه مرجع وفاداري را ملت_دولتِ سكولار قلمداد ميكند تنها اسلام است كه همه، براي حفظ سعادت جوامع مسلمان و تعقيب و تامين منافعِ همه ي مسلمانان در خارج و داخل مرزها گرد آن جمع ميگردند. نويسنده بر اين باور است كه انقلاب اسلامي ايران روشي را براي اعمال ِ خواسته هايش بر عرصه ي روابط بين الملل خلق كرده و اين روش نمي تواند توسط ديگر نظريه ها طرد گردد زيرا در آن صورت بنيان همه ي نظريه ها با چالش رد مواجه ميشود. انقلاب اسلامي ايران خود به تنهايي يك نظريه است. هر نظريه راه و روشي را در چگونگي مباحث بين الملل تبيين مي كند از اين رو هيچ نظريه اي نمي تواند وجود نظريه ي ديگر را انكار كند بلكه تنها مي تواند در مقام تعارض با آن برآيد. نظريه يا دين هر دو واژه اي براي شناسايي راه وروش حركت صحيح در مسير تعامل مشترك است و مهمتر از همه ي اين واژه ها نحوه ي عمل و تفسيري است كه موجب ميشود تاثير نظريه هاي انقلاب اسلامي يا هر نظريه ي ديگر بر روابطِ بين الملل موثر واقع گردد. نظريه هاي مدرن مانند نظريه آشوب و نظريه ي مندل برات بسیار با آرمان های بشر دوستانه ای که انقلاب اسلامی ایران بر محوریت آن بنا شده همسویی دارد و این روشي است كه امروز بايد الگو قرار گيرد تا ارزشهايي كه به طور نامساوي در اختيار عده اي معدود . محدود قرار ميگيرد به طور يكسان و تعاملي ميان همه ي كنشگران عرصه بين الملل تقسيم گردد.
منابع و ماخذ:
1- سید جلال دهقانی فیروزآبادی، تاثیر انقلاب اسلامی بر نظریه های روابط بین الملل، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، بهار 1389-شماره 20 (علمی- پژوهشی/ISI )،11-42
2- سید محمد حسین حسینی، درآمدی انتقادی بر نظریه های آشوب و پیچیدگی، تهران، پژوهشنامة انتقادي متون و برنامه های علوم انسانی، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ماه نامة علمي - پژوهشي، سال هفدهم، شمارة ششم، آذر1396، 114-85
3- بوزان، باری ( مردم، دولتها و هراس، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی،1390).
4- گراهام آلیسون، شیوه هاى تصمیم گیرى در سیاست خارجى، ترجمه منوچهر شجاعى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364، ص 27 و 28.
منابع لاتین:
Brenner, William, “In Search of Monsters: Realism and Progress in IR Theory after September
11”, Security Studies, vol. 15, No.3, July-September 2006.
Huntington, Samuel R, The Clash of Civilizations and the Rethinking of World Order, New York, Simon and Schuster, 1996.
Kubalkova, Vendulka, “Towards an International Political Theology”, Millennium, vol. 29, No. 3, 2000.
Morgenthau, Hans J., Politics Among Nations, New York, Alfred Knopf,1985.
Politics", International Organization 46, no. 2 (Spring 1992): 391–425.
Samuel Huntington, The Clash of Civilizations and the Remaking of the World Order, New York, Simon and Schuster, 1996.
Waltz, Kenneth, Theory of International Politics, New York, Random House, 1979
Waltz, Kenneth, “The Politics of Peace”, International Studies Quarterly, vol. 11, No.3, September 1967.
Wendt, Alexander, "Anarchy is what States Make of It: the Social Construction of Power.صص 95-69.
[1] دانشجوی دکتری روابط بین الملل،واحد علوم و تحقیقات تهران،دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. farshid_fayyaz@yahoo.com
[2] گروه علوم سیاسی،واحد تاکستان، دانشگاه آزاد اسلامی، تاکستان، ایران( نویسنده مسئول). Fazel_feizy@yahoo.com