ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان (پس از جنگ جهانی دوم)
محورهای موضوعی : تحولات سیاسی در ایرانجلال محمودی 1 , سیامک بهرامی 2 * , حمید رضا سعیدی نژاد 3
1 - گروه علوم سیاسی ،واحد کرمانشاه ،دانشگاه آزاد اسلامی ، کرمانشاه،ایران.
2 - گروه علوم سیاسی، واحد کرمانشاه، دانشگاه آزاد اسلامی، کرمانشاه، ایران
3 - گروه علوم سیاسی، واحد کرمانشاه، دانشگاه آزاد اسلامی، کرمانشاه، ایران
کلید واژه: ایران, سطوح تحلیل, جمهوری کُردستان, ساختار توزیع قدرت,
چکیده مقاله :
بعد از جنگ جهانی اول و ظهور رضاخان با نوعی جمود و عدم تحرک در حرکتهای گریز از مرکز کردی در ایران روبرو هستیم اما با سقوط رضاخان و جنگ جهانی دوم یکی از قویترین حرکتهای کردی تحت نام جمهوری کردستان در ایران ظهور می یابد.هدف این تحقیق بررسی دلایل ظهور این جمهوری در مناطق کردنشین است. در این راستا با تمسک بر یک مدل نظری نوین سعی می گردد ظهور این جمهوری در چارچوب این سطوح چهارگانه مورد واکاوی قرار گیرد. .سوال اصلی این تحقیق آنست که چه عواملی بر ظهور و شکل گیری جمهوری مهاباد تاثیر داشته اند؟ و فرضیه تحقیق بر این مدعا قرار گرفته است که ظهور جمهوری مهاباد متاثر از ساختارهای توزیعی قدرت در هر 4 سطح تحلیل درون کردی،ملی،منطقه ای و بین المللی بوده است .نتایج این تحقیق نشان می دهد که ظهور این جمهوری با تمرکز بر نقش افراد خاص یا یکی از سطوح تحلیل فوق قابل تبیین نیست بلکه به نگاهی جامع در یک مدل سیستمیک نیازمند است. در این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی چگونگی شکل گیری بحران کردستان، و عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر پیدایش و زوال آن بررسی شده است ،یافته پژوهش حاکی از آن است که قضیه کردستان و جمهوری کردستان ریشه در شرایط و زمینه های عصر رضاشاهی و پویش قوم گرد در جهت خودمختاری از دولت مرکزی داشت و دخالتهای قدرت های فرا منطقه ای و تحریکات آنان روند این گونه حرکتهای قومی را تسریع میکرد
Después de la Primera Guerra Mundial y el ascenso de Reza Khan, nos enfrentamos a una especie de estancamiento e inmovilidad en los movimientos centrífugos kurdos en Irán, pero con la caída de Reza Khan y la Segunda Guerra Mundial, surgió uno de los movimientos kurdos más fuertes en Irán. bajo el nombre de la República de Kurdistán El propósito de esta investigación Investigar las razones del surgimiento de esta república en las regiones kurdas. En este sentido, al insistir en un nuevo modelo teórico, se intenta analizar el surgimiento de esta república en el marco de estos cuatro niveles. La pregunta principal de esta investigación es ¿qué factores han influido en el surgimiento y formación de la República de Mahabad? Y la hipótesis de la investigación se basa en la afirmación de que el surgimiento de la República de Mahabad se vio afectado por las estructuras de distribución del poder en los 4 niveles de análisis: kurdo interno, nacional, regional e internacional.Los resultados de esta investigación muestran que el surgimiento de esta república al enfocarse en el rol Personas específicas o uno de los niveles de análisis anteriores no puede explicarse, sino que requiere una mirada integral en un modelo sistémico. En esta investigación, la formación de la crisis del Kurdistán y los factores internos y externos que afectan su aparición y deterioro han sido investigados de manera descriptiva-analítica.Los hallazgos de la investigación indican que el problema del Kurdistán y la República del Kurdistán tiene sus raíces en las condiciones y contextos de la era de Reza Shahi y El movimiento del pueblo fue hacia la autonomía del gobierno central, y la injerencia de los poderes extrarregionales y sus provocaciones aceleraron el proceso de tales movimientos étnicos.
ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان (پس از جنگ جهانی دوم)
چکیده:
بعد از جنگ جهانی اول و ظهور رضاخان با نوعی جمود و عدم تحرک در حرکتهای گریز از مرکز کردی در ایران روبرو هستیم اما با سقوط رضاخان و جنگ جهانی دوم یکی از قویترین حرکتهای کردی تحت نام جمهوری کردستان در ایران ظهور می یابد.هدف این تحقیق بررسی دلایل ظهور این جمهوری در مناطق کردنشین است. در این راستا با تمسک بر یک مدل نظری نوین سعی می گردد ظهور این جمهوری در چارچوب این سطوح چهارگانه مورد واکاوی قرار گیرد. .سوال اصلی این تحقیق آنست که چه عواملی بر ظهور و شکل گیری جمهوری مهاباد تاثیر داشته اند؟ و فرضیه تحقیق بر این مدعا قرار گرفته است که ظهور جمهوری مهاباد متاثر از ساختارهای توزیعی قدرت در هر 4 سطح تحلیل درون کردی،ملی،منطقه ای و بین المللی بوده است .نتایج این تحقیق نشان می دهد که ظهور این جمهوری با تمرکز بر نقش افراد خاص یا یکی از سطوح تحلیل فوق قابل تبیین نیست بلکه به نگاهی جامع در یک مدل سیستمیک نیازمند است. در این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی چگونگی شکل گیری بحران کردستان، و عوامل داخلی و خارجی مؤثر بر پیدایش و زوال آن بررسی شده است،یافته پژوهش حاکی از آن است که قضیه کردستان و جمهوری کردستان ریشه در شرایط و زمینه های عصر رضاشاهی و پویش قوم گرد در جهت خودمختاری از دولت مرکزی داشت و دخالتهای قدرت های فرا منطقه ای و تحریکات آنان روند این گونه حرکتهای قومی را تسریع میکرد
کلمات کلیدی: ساختار توزیع قدرت، جمهوری کُردستان، سطوح تحلیل، ایران
بیان مسئله:
ظهور جنبش کُردی و مبارزهی سیاسی برای احقاق حقوق سیاسی کُردها مانند: مطالبهی دولت مستقل کُردی یا خودمختاری سیاسی و اخیراً کنفدرالیسم، پدیدههایی مربوط به تاریخ معاصر کُردستان است. میتوان گفت: شکلگیری ناسیونالیسم کُردی از طریق کُردهای ترکیه و سپس عراق در جریان جنگ جهانی اول شروع میشود و امواج این پدیده پس از جنگ جهانی دوم به ایران نیز میرسد. (Gunter, 2010، 45). اشغال ایران از سوی قدرتهای خارجی - شوروی و بریتانیا - در سال ۱۹۴۱ و عزل رضا پهلوی، از قدرت زمینه هرج و مرج داخلی و تضعیف قدرت مرکزی در ایران را فراهم کرد. یکی از تبعات این تحولات تشدید اختلافات داخلی و پر رنگ شدن مرزهای فرهنگی و قومی بود. تشدید اختلافات بین دولت مرکزی و گروههای فرهنگی در مناطقی مانند آذربایجان و کُردستان زمینه برای تقویت هویتهای گریز از مرکز را فراهم کرد که در نتیجه آن شاهد تشکیل دو جمهوری آذربایجان و کُردستان بودیم.
در جامعه قبیلهای و پر آشوب کُردستان که اکثریت آقاها و خانهای محلی به دنبال قدرت، منافع شخصی و قلمرو بودند، در سپتامبر 1942 عبدالرحمن ذبیحی، درکردستان حرکتی سیاسی را به کمک سه تن دیگر از دوستان خود به امید کسب پایگاه سیاسی برای کُردها شروع کرد. آنها بعدا کومهلهی ژیانهوهی کوردستان(کمیته احیایی کُردستان) را بنیان نهادند و ذبیحی به عنوان رئیس آن انتخاب شد(McDowall, ،2007، 113). ایده جمهوری کُردستان در برههای از تاریخ شکل گرفت که در آن چندین عامل مهم در سطح محلی، ملی، منطقهای و بینالمللی، به طور کلی شرایطی را بوجود آورده بودند که ابتکار عمل را از دست رهبران کرد خارج و در حقیقت آنها را در موضع انفعالی قرار داده بود. (Edmonds, 1971). از مهمترین عواملی که زمینه ایجاد و تشکیل جمهوری کُردستان را فراهم کرد میتوان در سطح بینالمللی به نقش قدرتهای بزرگ از جمله شوروی و بریتانیا؛ در سطح منطقهای به نقش و کنش کشورهای از جمله ترکیه و عراق و تعاملات آنها با قدرتهای بینالمللی، در سطح ملی میتوان به تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که با روی کار آمدن پهلوی و تفکرات ملیگرایانه که موجب به حاشیه رانده شدن و سرکوب هویتهای غیرفارس شد و در سطح محلی کسب آگاهی سیاسی و اجتماعی و در نتیجه رشد تفکرات ملیگرایانه و به صحنه آمدن گروهی از روشنفکران کرد که بیشترشان از طبقه متوسط نوپا جامعه بودند و ایده تشکیل دولت کُردی را داشتند اشاره کرد (برزویی و یونسی، 1378؛ Romano, 2006; Harris, ،99،1977 ).
کتابها و مطالعات بسیاری در زمینه علل و عوامل ظهور و سقوط جمهوری کُردستان در کردستان به رشته تحریر درآمده است که به جوانب مختلف این حرکت در سطوح مختلف پرداختهاند.
در این مقاله تلاش میشود تا مولفههای مختلف موثر در ارتباط با ظهور جمهوری کُردستان مورد تحلیل و واکاوی قرار گیرد. و نگارنده بر آن است با توجه به سطوح تحلیل مختلف و با رویکردی نوآورانه و چند وجهی خوانشی متفاوت ارائه کند. در این چارچوب سعی می گردد با تمرکز بر یک مدل نظری جامع سطوح تحلیل چهارگانه به صورت همزمان در تحلیل جای داده شده و ارزش گزاری شوند. در این راستا هر یک از سطوح تحلیل می توانند دارای چهار حالت توزیعی قدرت (هژمونیک،قدرت محور،موازنه ای و در حال گذار ) باشند.این مدل ظرفیت پذیرش سازی برای همه جنبش های کردی را داراست اما در این تحقیق صرفا با تمرکز بر ظهور جمهوری کردستان سعی می گردد نشان داده شود چگونه وضعیتهای ساختاری در توزیع قدرت در سطوح چهارگانه تحلیل بر ظهور جمهوری کردستان تاثیر داشته اند و وضعیت این سطوح تحلیل در کدامیک از حالتهای توزیع قدرت قرار داشته است.سوال اصلی این پژوهش آنست که،چه عواملی بر ظهور و شکل گیری جمهوری کردستان تاثیر داشته اند؟ و فرضیه تحقیق بر این مدعا قرار گرفته است که ظهور جمهوری کردستان متاثر از ساختارهای توزیعی قدرت در هر 4 سطح تحلیل درون کردی،ملی،منطقه ای و بین المللی بوده است به نوعی که قرار گرفتن سطوح تحلیل بین المللی،منطقه ای و ملی در وضعیت در حال گذار و سطح درون کردی در وضعیت موازنه شرایط مناسبی برای ظهور و شکل گیری این جمهوری ایجاد نمود.
لازم است در اینجا تاکید شود که در این مقاله صرفا به بررسی علل منتهی به ظهور حمهوری کُردستان پرداخته خواهد شد و علل مربوط به سقوط آن در آینده و در یک مقاله جداگانه بررسی خواهد شد.
پيشينه تحقيق:
درباره ماجراى قاضي محمد و جمهورى مهاباد، نويسندگاني با رويكرد تأليفي، كتاب هايي نگاشته اند كه بيشتر گزارش روايي واقعه، جنگهاى ارتش با نيروهاى کرد جنبش کرد ها و نحوه دادرسي و دفاعيات سران اين جنبش است، ازجمله؛ نجفقلي پسيان (1328)، درك كينان (1367)، ويليام ايگلتون جونير انگليسي (بي تا)، كريس كوچرا فرانسوى (1373)، و. همدى (١٣٧٨) و حميدرضا جلالي پور (1369). نادر انتصار (١٩٩٢) نيز در كتاب KurdishEthnonationalism (ملي گرايي کرد)، ضمن تحليل اوضاع اجتماعي و سياسي اكراد در ايران و عراق و تركيه، به مسئله کردستان و حوادث آن نيز اشاره هايي دارد. از نوع مقاله پژوهي نادر پروين (١٣٨٦ ،) در مقاله هاى به زمينه هاى شكل گيرى شورش مهاباد و سياست حكومت شوروى و انگليس در قبال اين شورش اشاره كرده كه روند بررسي او با مقاله پيش رو متفاوت است.
مقاله ظهور و افول جمهوری کردستان در مهاباد ، نوشته دکتر سیامک یهرامی و جلال محمودی به بررسی ، نقش قدرت های مطقه ای ( ترکیه و عراق ) باتوجه به الگوی توزیع قدرت به جریان ظهور وسقوط جمهوری مهاباد پرداخته است وسپس به ظهور جنبش های کردی و مبارزه سیاسی برای احقاق حق خودشان ، از سقوط امپراطوری عثمانی تا سلسله قاجار پرداخته است
اما در این مقاله ، تلاش میشود تا مولفه های مختلف موثر در ارتباط با ظهور جمهوری کردستان ، مورد تحلیل و واکاوی قرار میگیرد، و نگارنده بر آن است که با توجه به سطوح تحلیل مختلف با رویکردی نوآورانه ، و چند وجهی ، خوانشی متفاوت ایجاد کند
چارچوب نظری:ساختارهای توزیعی قدرت و جنبش های کردی1
سه مفهوم اساسی، نظام،ساختار و فرایند و پیوند میان آنها مفاهیمی کلیدی در نظریههای غالب بینالمللی محسوب میشوند.(هالستی،1390: 44-46)هر نظام بینالمللی طبق تعریفی که برچر و یهودا ارائه میدهند عبارت است از "مجموعهای از بازیگران که در یک آرایش قدرت (ساختار) قرار میگیرند و درگیر الگوهای منظم تعامل(فرایند) هستند و به واسطه مرزهایی که به وسیله یک موضوع معین ایجاد شده است از سایر واحدها جدا میشوند و در رفتار خود از درون نظام(زمینه داخلی) و برون نظام(محیط ) محدود میشوند.(برچر و وینکنفلد،1396: 58) طبق تعریف فوق ساختار به نوع قرار گرفتن بازیگران در یک نظام و در ارتباط با یکدیگر اشاره دارد که متغیرهای اساسی آن عبارتند از تعداد بازیگران و نوع توزیع قدرت میان آنها.(والتز،1392: 157-160)مفهوم فرایند هم بیانگر الگوهای تعامل یا کنش متقابل موجود میان بازیگران یک نظام است که متغیرهای اساسی آن عبارتند از نوع تعامل و شدت تعامل. هر ساختار دارای یک فرایند تعامل متناسب است و در عینحال هم تعامل منظم را ایجاد و حفظ مینماید.(برچر و وینکنفلد،1396: 58) اما در کنار مفهوم نظام ما با مفهوم دیگری به نام زیرنظام روبرو هستیم. زیرنظامها هم مانند نظامها دارای ساختار و فرایند هستند(لیک و مورگان،1395: 96) با این تفاوت که به شدت تحتتاثیر محیط خویش بوده و از آن تاثیر میپذیرند و نوعی رابطه سلسلهمراتبی به لحاظ تاثیرگذاری از نظام بینالملل به سوی زیرنظامهای آنها و از زیرنظامها به سوی زیرنظامهای کوچکتر درونی، بین آنها برقرار است.(همان: 97-100) در عینحال هر زیرنظام میتواند نمایشدهنده و تعیینکننده الگوهای تعامل نظام بالادستی خویش باشد هرچند متاثر از تاثیرات محیطی است که نظام بزرگتر برایش ایجاد کرده است.
با توجه به مطالب فوق میتوان گفت که ما با 4 سطح تحلیل یا یک نظام و سه زیرنظام در ارتباط با جنبشهای کردی روبرو هستیم. اولین و بزرگترین و تاثیرگذارترین سطح تحلیل، سطح نظام بینالملل است.دومین سطح تحلیل تاثیرگذار، سطح منطقهای است. میتوان گفت منطقه مورد نظر ما مجموعهای از کشورهایی است که با یک ویژگی مشترک به نام عامل کردی در کنار عامل جغرافیایی شناخته میشود.این منطقه به دلیل قرار گرفتن در یکی از ژئواستراتژیکترین و ژئواکونومیکترین نقاط دنیا از ارزش راهبردی مهمی برای نظام بینالملل برخوردار است. سومین سطح تحلیل ما سطح کشوری است.منظور از سطح ملی یا کشوری ،دولتها یا امپراطوریهایی هستند که با عامل کردی روبرو بوده یا هستند و شامل کشورهای ایران،عراق،سوریه و ترکیه در زمان حاضر و امپراطوری عثمانی و امپراطوری ایران در گذشته میگردند.سطح تحلیل چهارم، سطح تحلیل درونکردی است که به ساختار و فرایندهای حاکم در میان جامعه کردی اشاره دارد.هریک از این سطوح را میتوان با تعریف یک نظام انطباق داد هرچند که به ترتیب هریک در درون دیگری قرار داشته و زیرنظام عامل یا عوامل بالا دستی خویش محسوب میشوند و از آنها تاثیر پذیرفته و بر آنها تاثیر میگذارند.
برای تحلیل جنبش کردی باید ساختار و فرایند آنها را هم مشخص نماییم تا الگویی کاملتر را به دست دهیم هرچند که ساختهای ملی و بینالمللی دارای تفاوتهایی با یکدیگرند.(والتز،1392: 171) در اینجا میتوان از 4 ساختار اساسی سخن گفت.اولین ساختار، ساختار هژمونیک است. که در هریک از سطوح تحلیل چهارگانه فوق بدان معنی است که یک قدرت برتر و مشروع وجود دارد که بیشترین سهم ممکن از قدرت را در اختیار گرفته و بر نظام موجود مسلط است ،(میرشایمر،1393: 46) و سایرین قدرت این بازیگر را از روی رضایت و طیب خاطر پذیرفتهاند.(گریفیتس،1388: 434-436)در چنین ساختی فرایندها یعنی الگوهای تعامل همکاریجویانه بوده و نظام هم باثبات و هم در وضعیت تعادل است. (برچر و ویینکنفلد،1396: 60-62) دومین نوع ساختار ،ساختار قدرتمحور است، که در آن یک بازیگر ابرقدرت ،بیشترین سهم قدرت موجود را به خود اختصاص داده و با استفاده از قدرت سخت و زورمدارانه به عنوان مهمترین عامل مادی قدرت سیاسی ،دیگران را به تبعیت از قواعد و رفتارهای خویش مجبور مینماید.(مورگنتاو،1393: 48-49) در این ساختار هم فرایندها مبتنی بر الگوی همکاری و تعامل است که با زور ایجاد میشوند و نظام هم در حالت باثبات و تعادلی بهسر میبرد. سومین نوع ساختار،ساخت مبتنی بر موازنه است. (برچر و وینکنفلد،1396: 88-90) و متاثر از قطببندی به عنوان مهمترین ویژگی موازنه می باشد، که در چارچوب توزیع قدرت بین دو بازیگر یا چند بازیگر در هریک از سطوح تحلیل چهارگانه فوق امکان شکلگیری دارد(لیتل،1389: 411). در وضعیت ساختاری موازنهای فرایندها میتوانند هم در قالب الگوهای همکاری و هم تعارض شکل گیرند.(مورگنتاو،1393: 288-294) اما ساختار نهایی،ساختاری است که از آن تحت عنوان وضعیت درحالگذار نام میبریم.در وضعیت درحالگذار توزیع قدرت و تعداد بازیگران در حالت معلق قرار میگیرد،شرایط جنگی و برخورد مستقیم شکل میگیرد و فرایندها در قالب الگوهای شدیدا متعارض به رخ کشیده خواهند شد.شدت تعارضات بهحدی است که در نهایت نه تنها نظام دچار بیثباتی خواهد شد بلکه بی تعادلی و وضعیت بازگشتناپذیری بر ساختارهای آن حاکم میگردد و سرانجام پس از طی دوران تعلیق ،ساخت نوینی شکل میگیرد که دارای بازیگران جدید و نوع توزیع قدرت نوین است.
هر سطح تحلیل با هر کدام از حالت های چهار گانه خویش در صورتی که هر کدام را ثابت فرض کنیم،می تواند در 64 وضعیت متفاوت ممکن با حالات متغیر سطوح تحلیل دیگر قرار بگیرد.در مجموع از ترکیب این وضعیتهای متفاوت ،256 حالت چهارگانه همزمان و توامان قابل استخراج است که می تواند بر ظهور یا سقوط یک جنبش کردی تاثیر گذار باشد. حال مسئله اصلی آنست که در هریک از 256 حالت متصور،ظهور،سقوط و تداوم یک جنبش کردی چگونه است؟در کدامیک از حالتهای فوق یک جنبش بزرگتر،طولانی مدتتر و برجستهتر ظهور میکند و در کدامیک از حالتهای تصویر شده، یک جنبش کردی توان ظهور و به فعلیت رساندن وضعیت اعتراضی خویش را ندارد. کدامیک از این حالات میتوانند بیانگر وضعیتهای ممتنع در شرایط جنبش کردی باشند؟ و کدامیک بیانگر وضعیتهای بالقوه و به فعلیت نرسیده هستند؟ و در نهایت کدام حالتها،حالتهایی تاریخی شمرده میشوند که در آنها جنبشهای کردی از 1815 تا 1990 شکل گرفتهاند؟
برای پاسخ به این سئوالها باید چند نکته و اصل دیگر را به مدل خود بیفزاییم تا مدل از وضوح بهتری برخوردار گردد.چنانکه قبلا هم اشاره کردیم تاثیرگذاری سطوح تحلیل بالاتر بر سطوح تحلیل پایینتر، بیشتر است اما در این میان نمیتوانیم از تاثیر کارگزار یعنی جامعه کردی بر ساختار غافل باشیم. (ونت،1381: 214) از اینرو در این تحقیق ارزش نفوذ سطح جامعه کردی را بیش از سطح کشوری و برابر با سطح منطقهای اما کمتر از سطح بینالمللی در نظر خواهیم گرفت.در این چارچوب برای ساده سازی مدل خویش هریک از سطوح تحلیل و حالتهای آن را به شاخصهای کمی قراردادی مشخص خواهیم ساخت تا ارزش آنها بر شکلگیری یک جنبش کردی به لحاظ کمی مشخص گردد.بر این مبنا برای نظام بینالملل در حالت هژمونیک نمره +2 و-2 ،در حالت قدرتمحور نمره +1/5 و -1/5 ،در حالت موازنه نمره +1 و در حالت گذار نمره +2 را در نظر می گیریم. برای سطح تحلیل منطقهای در حالت هژمونیک نمره +1 و -1 ،در حالت قدرتمحور نمره +/75 و -/75،در حالت موازنه نمره +/5 و در وضعیت درحالگذار نمره +1 در نظر می گیریم. برای سطح تحلیل کشوری هم در حالت هژمونیک نمره -/5 در حالت قدرتمحور نمره-/37 در حالت موازنه نمره +/25 و در حالت گذار نمره +/5 را در نظر می گیریم و برای سطح درونکردی هم در حالت هژمونیک نمره +1 در حالت قدرتمحور نمره +/75 در حالت موازنه نمره +/5 و در حالت گذار نمره -1 در نظر میگیریم.
.وضعیتهای موازنه در هر 4 سطح تحلیل مثبت فرض شدهاند زیرا در وضعیت موازنه در هر سطح تحلیل، یک جنبش کردی میتواند از اتحادها ، ائتلافها و بازیگران دیگر در برابر هم استفاده کرده و فضای تنفسی و عملکردی برای خویش ایجاد نماید و در عینحال طرفین موازنه سعی میکنند دشمنان دشمنان خویش را دوستان خود بدانند.حالتهای هژمونیک و قدرتمحور سطح تحلیل کشوری هم همیشه ارزشی منفی برای یک جنبش کردی محسوب میگردند. زیرا هریک از حکومتهای مرکزی در ایران،عراق،ترکیه و سوریه همیشه و در هر حالتی مخالف ظهور یک جنبش کردی در مرزهای خویش بوده و با قدرت آن را سرکوب کرده و خواهند کرد.همچنین وضعیت درحالگذار در هر سه سطح تحلیل بهترین شرایط را برای ظهور یک جنبش کردی ایجاد میکند و بالاترین امتیاز هر سطح تحلیل در این حالت را به خود اختصاص خواهد داد.اما در شرایطی که سطح کردی، خود درحالگذار باشد،در این حالت کمترین نمره آن سطح تحلیل، به جنبش کردی در آن وضعیت تعلق خواهد گرفت.
بر اساس نمرات فوق حداکثر نمرهای که یک جنبش کردی خواهد گرفت نمره 4.5 است و در این حالت قویترین جنبش کردی شکل خواهد گرفت.نمره 1 هم به ضعیفترین جنبش کردی تعلق خواهد گرفت یعنی شرایطی که امکان شکلگیری یک جنبش کردی وجود دارد اما این جنبش بسیار ضعیف است و عملا توانایی چندانی ندارد، از 256 حالت متصور بین سطوح تحلیل و حالتهای ساختاری، 208 حالت امکان ظهور دارند و این همان شرایطی است که در آن میتوان در مورد ظهور یا عدم ظهور یک جنبش کردی و ویژگیهای آن نظر داد.از این 208 حالت متصور،تنها در 8 حالت آن، جنبشهای کردی به لحاظ تاریخی تاکنون ظهور یافتهاند، که یکی از آن وضعیتهای ساختاری تاریخی،وضعیتی است که در آن جمهوری کردستان ظهور یافته است که در ادامه در مورد آن به تفصیل بحث خواهد شد. (ونت،1381: 215).
زمينه هاى شكل گيرى جمهوری کردستان:
شكل گيرى جمهوری کردستان هم ريشه در زمينه ها، عوامل و شرايط داخلي داشت و هم زمينه ها و شرايط خارجي در آن مؤثر بوده است
ایدئولوژی شکل گیری جمهوری کردستان:
جمهوری کردستان، با زمینههایی که داشت بهتدریج رشد کرد و بر اثر جنگ جهانی دوم و اشغال کشور بهدست بیگانگان خود را نشان داد. برخورد قهرآمیز و سیاست شکنندة دستگاه پهلوی ، سلب آزادی و نادیده گرفتن حقوق اقوام، پاسخندادن به انتظارات و نیازهای مردم کُرد، اعمال سیاستهای خشن و متضاد و توسعه اجباری شهرنشینی همراه با فشارها، از دلایلی بود که این حرکت را شکل بخشید. وقوع تحولات جهانی، استراتژی قدرتها در خاورمیانه در رقابت و توسعهطلبی آنان، موقعیت حساس جغرافیایی ایران، عدم بهره گیری از فرصتها و نداشتن سیاست مناسب و کارآمد در برخورد با فرصتطلبی قوای بیگانه، بهانههای لازم را برای مداخله و تصرف خاك کشور بهدست آنان داد که بهدنبال ضعف دولت دولت مرکزی و از هم گسیختگی جامعه، ناآرامی و از هم پاشیدگی کشور را در پی داشت که منجر به این بحران شد. جمهوری کردستان، فوران سالها بغض و کینه قوم ستمدیده و فراموش شده کُرد نسبت به حاکمیت استبداد خودسرانه پهلوی بود. شرایط نابرابر حاکم بر مناطق کُردنشین، موقعیت خانواده قاضی و شخصیت کاریزماتیک قاضی محمد و حس مسئولیت در برابر مردم، سبب گردید که او رهبر حرکت مردم را بهدست بگیرد و در برابر جور و بیداد و حضور بیگانه ایستادگی کند و نظم و آرامش را برقرار کند. قاضی محمد در صدد جلب رضایت دولت مرکزی بود و اگر از اهداف اولیه خود فاصله گرفت ناشی از مشکلاتی چون، دسیسهسازی و توطئه بیگانه، اشغال و تصرف منطقه توسط آنان، بیتوجهی دولت مرکزی و از همه مهمتر رفتار سودجویانه شورویها و سوءاستفاده از شخصیت قاضی محمد، فشار بر او و اعتماد قاضی به روسها بود. قاضی محمد در بسیاری از موارد از سیاستهای فریبکارانه شورویها پیروی کرد و همانطور که در اعتراف خود اشاره میکند، چارهای جز آن نداشتهاست. البته نقش اطرافیان و افراد وابسته به شوروی را نباید در این امر نادیده گرفت. قضیه کردستان تجربه تلخی بود که نشان داد هیچگاه نباید به بیگانه تکیه و اعتماد کرد و در راستای اهداف سودجویانه آنها قرار گرفت.( سرخابی ،43،1392 )
الف. اوضاع سياسي و اقتصادى ايران در عهد پهلوی:
در ايران دولت مدرن ملي نخست در قالب دولت مطلقه در عصر پهلوى اول ، ظاهر شد. تمركز قدرت، قانونگذارى و اجرايي، پيدايش دستگاههاى ادارى و نظامي عظيم و نوسازى قضايي، مالي و ديواني از ويژگيهاى اصلي دولت مطلقه بودند
از لحاظ اقتصادى اساس اقتصاد ايران روستايي بود. كشاورزان فاقد زمين بودند. از مؤسسات بهداشتي و فرهنگي محروم بودند و به حالت نيمه گرسنه به حيات خود ادامه مي دادند. اقتصاد كشور در مجموع به دست بزرگ مالكان بود. از لحاظ دامدارى سياست اسكان عشاير صدمات زيادى به كشور وارد كرد. به طورى كه در يكسال متجاوز از يكصدهزار گوسفند، هفت، هشت هزار ماديان و تعداد بيشمارى از طوايف قشقايي به خاطر عدم حركت ايل و اغنام به مناطق گرمسيرى تلف شد. در زمان رضاشاه،كارگران در صنايع وضع رقت بارى داشتند زيرا با وجود دو برابر شدن هزينه زندگي طي ده سال، دستمزد تغيير نكرده بود. در زمينه سياست بازرگاني، انحصار تجارت در دست رضاشاه بود ،رضاشاه با دستگيرى بيشتر كادرهاى اتحاديه هاى كارگرى و حزب كمونيست، ضربت سختي به آنها فرود آورد. در اين دوره هيچگونه اتحاديه كارگرى، روزنامه كارگرى يا فعاليت كارگرى مجاز نبود ،با پيدايش ساختار دولت مطلقه در زمان رضاشاه، نفوذ سياسي قبايل كاهش يافت، مناطق نيمه مستقل عشايرى در درون چارچوب ملي جديد ادغام شدند، تشكيلات ايلي و عشايرى انحلال يافت، قدرت خوانين محدود شد. جوانان با اجبار به خدمت نظام رفتند. رضاشاه عملاً با عشاير و قبايل وارد جنگ شد ، هرجا رژيم موفق ميشد از لحاظ سياسي بر رهبران عشاير پيروز شود، ارتش چيرگي و نظارت اوضاع را در دست ميگرفت و افسران خود را به جاى روئسا و خوانين بركنارشده برمي گماشت(جهانبخش ،12،1398).
ب. كردستان در دوران پهلوی:
در دوران رضاشاه نسبت به وضعيت اجتماعي و اقتصادى مناطق كردستان عملاً اقدامي صورت نگرفت. همان سياستي كه در برنامه هاى رضاشاه اعمال ميشد اثرات آن به مراتب در مناطق دورافتاده كردستان شديدتر بود. به طورىكه در تمام دهه 20، حكم و اقتدار با قهر و غدر از طرف رضاشاه بر قبايل کرد، تحميل ميشد و رؤساى قبايل يا به تهران برده ميشدند و يا به اجبار در شهرها ساكن گشتند. بنابراين ديگر قادر به سازماندادن و رهبرى مستقيم در برابر حكومت نبودند. بر اثر وقايع جنگ اول جهانی،وضع ،كشور ايران پريشان و بيسامان شده بود. برخي از ايلات و عشاير افزون بر اينكه ماليات نمي پرداختند، سر از اطاعت حكومت مركزى پيچيده و به زدوخورد با نيروهاى دولتي ميپرداختند. در آذربايجان اسماعيل آقا سيمكوقيام كرده و با بخشي از نيروهاى ژاندارم درگير بود. اكراد كردستان نيز قسمت ديگرى از اردوى ژاندارم را به خود مشغول داشته و در جنگوگريز بودند.)مسعود نیا ، 34،1391) رضاشاه در ١٣٠١ش. متوجه آذربايجان شد وكار نخست با اسماعيل آقا در كردستان آغاز شد كه بارها قواى مختلف دولتي را در غرب تبريز شكست داده بود. با شكست اين جنبش، و فرار سيمكو به تركيه در تابستان ١٣٠١ش. رضاشاه به غصب املاك او پرداخت و با اسكان قبايل کرد و تحميل لباس اروپايي، به كوچ و انتقال قبايل از سرزمينشان پرداخت. نتيجه اين سياست، بيمارى، قحطي و سردرگمي کردان بود ، اسكان اجبارى در مناطق کرد نشین ايران در مقايسه با ساير مناطق ايلي موفقيت آميزتر بود. موازنه قدرت ميان کردان يكجانشين و كوچ نشين به نفع يكجانشينان تغيير يافت و زيربناى شهرنشيني و فرهنگي و آموزشي جمعيت کردان را افزايش داد حتي فشار رضاشاه در كردستان تا جايي بود كه بهزور نام ساوجبلاغ(به تركي آذربايجاني و به معني چشمه سرد) را به مهاباد تغيير داد. رضاشاه در كردستان شديدترين فشارها را وارد كرد. استقرار ژاندارمرى ضدمردمي، نظام وظيفه اجبارى، بستن مالياتهاى سنگين، انحصاركردن فروش توتون به دولت، سركوبي هر نوع آزادى، ممنوع كردن پوشيدن لباس کردی،چه در شهرها و چه در دهات، ممنوع كردن مطبوعات به زبان کردی، تبعيد دسته جمعي و كوچ کردان و سياست فارسي كردن كردستان، باعث نارضايتي عمومي شد، ناكامي رضاشاه در اعمال حاكميت بر اتباع خود و عدول او از اصول مشروطه و سلطه جابرانه بر مردم و اختصاص دادن بيشتر بودجه كشور به بخش نظامي و مجازات بيرحمانه منتقداني كه كوچك ترين انتقادى نسبت به وى داشتند، در شكل گيرى زمينه هاى جنبش کرمانشاه تأثير داشت. (جهانبخش ، 1398، 17)
1-1: ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان: سطح بینالمللی
در دوره شکلگیری جمهوری کردستان در سطح بینالمللی به دلیل مختلف از جمله عدم وجود یک نظم مشخص بینالمللی، که در نتیجه بروز جنگ دوم جهانی بوجود آمده بود شاهد گذار به نظم نوین جهانی هستیم و از اینرو از آن تحت عنوان وضعیت در حال گذار نام برده و در نتیجه امتیازی که در اینجا برای آن میتوان در نظر گرفته است.هر دو قدرت بزرگ شوروی و بریتانیا در سالهای منتهی به جنگ دوم جهانی و در طول جنگ با اشغال ایران درصدد بودند در راستای بازتوزیع قدرت در نظام بینالملل بر اساس منافع خویش نقش محوری ایفا کنند. (Khatib-Shahidi, ف63،2013). بریتانیا سیاست کلی خود را در حمایت از دولت مرکزی ایران تعریف کرده بود و این در حالی بود که شوروی درصدد بود با حمایت از گروههای فرهنگی آذری و کُرد و در تقابل با دولت مرکزی منافع خویش را پیش ببرد. (Chubin, ،71،1982) شوروی سیاست مشخصی در قبال کردها نداشتند، تنها در زمان شکلگیری و تاسیس جمهوری کُردستان بود که به نظر میرسید شوروی تا حدودی نسبت به جنبش ملی کرد خوشبین شده است و این دقیقا زمانی بود که رهبران کُرد یک نیروی سیاسی جدید و قابل توجهی بسیج کرده بودند (Koohi-Kamali, ف54،2003).
بر خلاف مناطق شمالی کُردستان، در اطراف سنندج و جنوب این استان که تحت سلطه و نفوذ بریتانیا بود تقریبا حرکات و جریانهای ملیگرایانه کُردی ضعیف بود که چندین عامل و مولفه را برای آن میتوان برشمرد: اول اینکه بر خلاف شوروی، بریتانیا به هیچ وجه موافق شکلگیری جریانها و حرکتهای ملیگرایانه نبود و استقرار و حاکمیت دولت مرکزی برای این کشور در اولویت بود. دوم، در سطح محلی وجود اختلافات مذهبی و اینکه بسیاری از ساکنان کرد کرمانشاه شیعه مذهب بودند در عدم شکلگیری یک جریان قوی ملیگرایانه بیتاثیر نبود. سوم، رواداری حاکمیت با کُردها در مناطق جنوبی بیشتر و منعطفتر بود و این عامل مهمی در ایجاد شکاف و دو دستگی در میان کُردها بود . از سوی دیگر، سیاست بریتانیا در کُردستان سیاست عدم مشارکت و کنار گذاشتن مداخله نظامی بود.
از سوی دیگر ایالات متحده به عنوان یک نیروی نوظهور در سطح جهانی اصلا موافق حضور نظامی شوروی در شمال و شمال غرب ایران نبود چون آن را تهدیدی مستقیم علیه منافع خود در خلیج فارس و به ویژه عربستان سعودی میدید. تقویت دولت مرکزی ایران و سرکوب کُردها و سایر گروههای قومی و مذهبی محلی در راستای تامین منافع آمریکا بشمار میرفت. همانطور که مشخص است، شوروی و بریتانیا دو سیاست متمایز را در قبال کُردها در دهه ۱۹۴۰ در پیش گرفتند.
بنابراین بریتانیا که از مهار شوروی و جلوگیری از گسترش نفوذ این کشور در ایران ناتوان بود به ناچار به سوی آمریکا متمایل شد و از این کشور درخواست پشتیبانی کرد. ایالاتمتحده در طول جنگ یک هدف کوتاهمدت در ایران داشت که همان ایجاد امنیت در داخل کشور بود تا جریان کمکهای متفقین به شوروی تسهیل شود. اما هدف بلندمدت آمریکا نگهداشتن ایران در حوزه بلوک غرب بود. (Erkan, ، 76،2010).میتوان گفت این تقابل آمریکا و شوروی بر سر اشغال ایران یکی از اولین نشانههای جنگ سرد در خارج از اروپا بود.
1-2:ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان: سطح منطقهای:
در جریان تشکیل جمهوری کردستان شاهد گذار قدرت در سطح بینالمللی بودیم. که بر روی تحولات در سطح منطقه و ورود به فاز گذار مؤثر بود. در عین حال شاهد شکلگیری ائتلافهای جدید بر اساس نظم نوین هستیم و در نتیجه امتیازی که برای سطح منطقه در نظر گرفته میشود عدد +1 است (بهرامی، ،32،1400). تعامل و تاثیرپذیری سطوح مختلف توزیع قدرت، به ویژه سطوح منطقهای و بینالمللی از یکدیگر در زمینه جنبش کردی و پیچیدگی این مسئله که همزمان و در هر مقطعی چهار کشور منطقهای (ایران، ترکیه، عراق و سوریه) را به صورت مستقیم و با حساسیت بسیار بالا در بر میگیرد، تقریباً میدان مانور زیادی نه تنها برای جنبشهای کردی بلکه حتی قدرتهای بینالمللی نیز باقی نمیگذارد. از اینرو، میتوان گفت که اولین قربانی مناسبات بینالمللی در چارچوب جنگ سرد جمهوری نوپای کُردستان بود (Alvandi, 2016، 56).
با توجه به تحولات سیاسی – نظامی در جنگ دوم جهانی روشن است که در طول جنگ مسائل منطقهای وزن بیشتری در سیاست کشورهای بریتانیا و شوروی داشت (Kuniholm, 2019، 87). ترکیه از اهمیت بسیاری نسبت به مواضع آنها در قبال کردها ،برای شوروی داشت، چرا که ترکیه مانند یک مانع در مقابل نفوذ آلمان عمل می کرد. دولت ترکیه نسبت به فعالیتهای شوروی در کردستان ایران مشکوک بود. همچنین، واکنش احتمالی دولت های عربی، به ویژه عراق، یک موضوع برای نگرانی شوروی بود که باید در فرمول بندی سیاست شوروی نسبت به کردستان ایران مورد توجه قرار می گرفت. رابطه با عراق به دلیل نفوذ و منافع بریتانیا پیچیدهتر بود. لازم است ذکر شود که رابطه با بریتانیا به ویژه در مرحله اول جنگ به عنوان یک متحد ضد فاشیست نه تنها در ملاحظات منطقه بلکه در ملاحظات جهانی شوروی اهمیت دارد. (هالستی،1390: 44-46).
دولت ترکیه تمام تلاش خود را می کرد که با حفظ تعامل و تعادل در سیاست خارجی خود نسبت به شوروی، بریتانیا و آلمان کمتر هزینه ممکن را متحمل شده و از دخالت در امور این کشور و تشدید مسئله کردی اجتناب شود. در همین حین تمام ظرفیتهای سیاسی و دیپلماتیک را بکار میگیرند تا از گسترش و تقویت جنبشها و قیامهای کردی در کشورهای همسایه از جمله ایران جلوگیری کنند. دولت ترکیه تلاش داشت تا با نزدیکی به بریتانیا از یک سویه بودن رابطه خویش با شوروی خارج شود. (Ozkan،2020،99). در این کش و قوس، بریتانیا به ترکیه به عنوان پل ارتباطی بین شوروی و دولتهای غربی مینگریست و آن را برای تشکیل یک اتحاد فراگیر برای مقابله با گسترش جبهه نازیسم بسیار حائز اهمیت میدید. Tamkin, 2012).،114)
از همان آغاز تاسیس رژیم کمالیستی در جمهوری ترکیه در ۱۹۲۳ سیاست انکار علیه کُردها دنبال شد. این سیاست کُردها را «ترک کوهستانی» قلمداد میکرد و میکوشید تا هر گونه اقدام و تلاش در راستای احقاق حقوق قومی یا ملی کُردها را به طور قطع و با تمسک به اهرم نظامی و غیرنظامی رد و سرکوب کند. (Candar, 2020، 45). بنابراین، ترکیه به حمایت و همکاری با هر کشوری در سطح منطقهای و بینالملل که در این راستا گام بردارد یا به ترکیه کمک کند، آماده همکاری بود. در سطح منطقهای، انعقاد معاهده سعدآباد در ۱۹۳۷ از سوی چهار کشور ترکیه، عراق، ایران و افغانستان نمود بارز همین خواست ترکیه است به طوری که اختلافات مرزی یکی از مهمترین نگرانی مورد توجه در مفاد این پیمان بود (Horowitz, 1998، 92).
ترکیه از هیچ کوششی برای تاثیرگذاری و متوقف کردن و محدود کردن فعالیت و پیشرفتهای جُنبش کُردی در ایران فروگذار نبود. بنابراین، شوروی تلاش کرد تا به ترکیه اطمینان دهد که مانع فعالیت کردها می شود. از سوی دیگر، بریتانیا و شخص چرچیل کاملا واقف بودند که اهمیت مسئله کُردی برای ترکیه غیرقابل انکار است و از اینرو بریتانیا نیز به مانند شوروی درصدد بود با دوری گرفتن از کُردها اعتماد ترکیه برای همکاری علیه آلمان را جلب و در عین حال از گسترش روابط ترکیه و شوروی تا حد ممکن جلوگیری کند. (Beytullayv, ،63،2006). به عبارت دیگر، مسئله کردی و به ویژه ترس از قدرت گرفتن جنبش کردی در کردستان عاملی محوری در تنظیم تعاملات چندجانبه ترکیه به عنوان قدرت منطقهای و قدرتهای بینالمللی بود.
از سوی دیگر ترکیه به واسطه جایگاه کلیدی که در راهبرد آمریکا برای مقابله با شوروی پیدا کرده بود به راحتی توانست تا مواضع خود را علیه تشکیل یک منطقه خودمختار کُردی در شمال غرب ایران به آمریکا بقبولاند. (Bilgin&Morewood, ،98،2004). در حقیقت، همواره در مورد مسئله کردی و جمهوری کردستان ساختارهای توزیعی قدرت، به ویژه در سطح منطقهای نقش کلیدی و حتی بنیادینی در تعیین چارچوب و نوع کنش کنشگران در سطح بینالمللی داشته است.
یکی دیگر از بازیگران مطرح در سطح منطقهای کشور عراق بود. نارضایتی گروههای مذهبی (شیعیان) و قومی (کردها) بر سر چگونگی تقسیم قدرت و طرح مسئله خودمختاری از سوی کردها سبب شده بود تا ناآرامی و هرجومرج در مناطق شمالی و جنوبی کشور جزو مولفههای جداییناپذیر این کشور باشد.
عراق از دولت مرکزی ایران خواستند که کنترل بیشتری بر مناطق کردنشین شمال غرب اعمال کند و از گسترش و نفوذ ایدهها و فعالیتهای گروههای سیاسی کردی جلوگیری کند. از سوی دیگر، هرگونه حق خودمختاری یا استقلال کردها در ایران برای عراق بسیار دردسرساز تلقی میشد. و نگران تسری این حرکتها به دیگر قبایل عرب و بویژه شیعیان بودند. بنابراین، دولت عراق به شدت نگران تحولات داخلی ایران بود. (Mcdowell, ،76،2007).
دولتهای ایران و عراق دولت شوروی را تحت فشار قرار دادند تا اقدامات جدی علیه بارزانی و نیروهایش در ایران انجام دهد. در حقیقت، قدرتهای منطقهای یعنی ترکیه و عراق خیلی خوب و نامحسوس توانستند با توجه به ظرفیتهای توزیعی قدرت که منتج از جایگاه ژئوپلیتیکی، اهمیت استراتژیکی و اشراف آنها به معادلات قدرت و نظم جدید در سطح بینالمللی بود، از تمام ظرفیتها و پتانسیلهای موجود استفاده کرده و قدرتهای بینالمللی، به ویژه در مورد جمهوری کردستان را تحت تاثیر قرار داده و به کنشگران محوری اما نامحسوس در زمینه عقیم گذاشتن تلاش کردها برای کسب خودمختاری مبدل شوند.
1-3:ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان: سطح ملی
در آستانه تشکیل جمهوری کُردستان، در سطح ملی شاهد دست به دست شدن قدرت در ایران و دخالت مستقیم نیروهای خارجی هستیم. به عبارت دیگر، قدرت وارد دوره گذار شده بود. انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضا شاه نمود بارز این گذار و در نتیجه شاهد کاهش قدرت دولت مرکزی در کشور هستیم. و زمینه برای فعال شدن شکافهای قومی و اتنیکی در گوشه و کنار کشور، برای ورود به دوره تحولات جدید فراهم شد. در این شرایط و بر اساس الگوی امتیازدهی میتوان امتیاز +0.5 را برای سطح ملی در نظر گرفت (بهرامی ،9،1400).
تشدید اختلافات بین دولت مرکزی و گروههای فرهنگی در مناطقی مانند آذربایجان و کردستان زمینه برای تقویت هویتهای گریز از مرکز را فراهم کرد که در نتیجه آن شاهد تشکیل دو جمهوری آذربایجان و کردستان بودیم.
از سوی دیگر دولت ایران درگیر جدال با دو ایل قدرتمند بختیاری و قشقایی بود، اما با سقوط سلسله قاجار به تدریج رضا شاه سیاستی در پیش گرفت که فروپاشی ساختارهای سیاسی و رزمی عشایر بختیاری را به دنبال داشت. در دوره سلطنت رضاشاه به غیر از چند ایل معدود که وظیفه مرزبانی را بر عهده داشتند بسیاری ایلها و طایفههای کُرد، سرکوب و خلع سلاح شدند.
در مجموع وقتی تحولات سیاسی و نظامی در سطح ملی در آستانه تشکیل جمهوری کردستان بررسی میشود، انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضاشاه، نقش کشورهای خارجی در این گذار، تبعات سیاسی – اجتماعی دوره رضاشاه در قبال عشایر و قبایل در سراسر کشور و سرکوب و متمرکز کردن آنها جملگی شرایطی را فراهم کرد که به واکنش نیروهای محلی و در نتیجه آشفتگی بیش از پیش اوضاع سیاسی – اجتماعی و در نتیجه کاهش شدید قدرت دولت مرکزی شد.
1-4:ساختارهای توزیعی قدرت و ظهور جمهوری کردستان: سطح درون کردی
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد در دوره شکلگیری جمهوری کردستان و در سطح درون کردی بر خلاف سه سطح دیگر که جملگی در حالت نوعی گذار سیاسی بودند، شاهد ایجاد موازنه هستیم که در مجموع یک حالت بینابینی است و حداکثر امتیازی که برای آن در نظر گرفته شده است +0.5 است. دلیل تخصیص این امتیاز نیز از آن رو است که در سطح درون کردی هر چند شاهد قدرت گرفتن جمهوری هستیم اما هم زمان نیروهای فعال دیگری نیز در مناطق کُردنشین جنوبیتر مانند سنندج و کرمانشاه نیز حضور دارند که تقریبا نسبت به تاسیس جمهوری کردستان رویکرد خاصی را اتخاذ نمیکنند؛ به عبارت دیگر نه بر ضد آن هستند و نه از آن حمایت میکنند و در کل با هم یک نوع حالت موازنه درون کردی را بوجود آوردهاند (بهرامی، 1400، 11).
در سطح محلی و درون کُردی، مسئله و رابطه داخلی قبایل با جمهوری بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از قبایل کُرد، هنگام خروج اتحاد جماهیر شوروی از ایران حمایتهای خود را از قاضی محمد متوقف کردند. یکی از دلایل مهم مخالفت آنها این بود جایگاه سران قبایل و عشایر کُرد به دلیل پذیرش اصول کمونیستی تضعیف می شد.از سوی دیگر، محدودیت اعمال قدرت جمهوری کردستان و دامنه حوزه نفوذ آن می باشد.
از سوی دیگر، اکثریت رهبران کُرد، به لحاظ دانش سیاسی و تفکر راهبردی به شدت دارای نقص و آگاهی کافی بودند و در حقیقت از سر نوعی از استیصال و به شکل انفعالی عمل میکردند. به عبارت دیگر، روسای کُرد به دلیل عدم شناخت درست و دقیق از مناسبات بینالمللی و تعاملات میان قدرتهای بزرگ چه در سطح منطقه و چه در سطح جهانی هیچگاه نتوانستند ابتکار عمل را به دست گیرند. (Koohi-Kamali, ،67،2003).
مسئله دوم عدم وجود ظرفیتها و پتانسیلهای لازم و ضروری به منظور طراحی راهبرد و برنامه میان مدت در راستای اعلام جمهوری کُردستان بود. (McDowell, ،69،2007). از سوی دیگر، عدم تعامل سازنده و توامان میان جمهوری کُردستان و حزب دموکرات آذربایجان سبب شده بود که این جنبشها از درون و به صورت بنیادی با چالشهای جدی دست و پنجه نرم کنند. (Hewrami, 2008، 134).
جمهوری کردستان علاوه بر دولت مرکزی, با دولت محلی آذربایجان به عنوان یک کنشگر نسبتا قوی در سطحی نه ملی و نه محلی نیز دست به گریبان بود. این وضعیت بروز ناآرامی و تنش را به ویژه در شهرهای که به لحاظ ترکیب جمعیتی هم کرد و هم آذری بودند فراهم کرد و به تضعیف پایگاه و موقعیت هر دو حکومت محلی انجامید. با وجود برتری و قدرت نسبی جمهوری کردستان، شکافها و عدم زیرساختها باعث شد که پایداری و تابآوری آن بسیار شکننده و در عین حال سطحی باشد
در کل تعامل جمهوری کردستان و سایر قبایل و حوزههای قدرت در سطح محلی و دورن کُردی، آشفتگی و روابط پیچیده و عدم قطعیت مشخصههای بارز آن است. از سوی دیگر حمایت جدی از سوی نیروها و مراکز قدرت در استانهای کُردستان و کرمانشاه وجود نداشت. اهمیت این موضوع هم شاید به دلیل اعمال نفوذ بریتانیا از یک سو، عدم انسجام داخلی نیروهای کُرد از سوی دیگر و ناتوانی رهبران کُرد در ترسیم یک چشمانداز فراگیر ملی بوده باشد. بنابراین، در آستانه ظهور جمهوری کردستان ، در سطح درون کُردی شاهد نوعی تعادل در تقسیم و توزیع قدرت هستیم که در آن مناطق شمالی کُردستان تحت نفوذ جمهوری و مناطق جنوبی خارج از حیطه اعمال قدرت آن قرار گرفتند. وضعیتی که کم و بیش به یک موازنه در سطح نیروهای کُردی منجر شد.( دباغی ، 1998 ، 23)
نتیجه گیری:
همه جنبشهای کردی و از جمله جمهوری کُردستان در زمانی شکل گرفتهاند که وضعیت ساختاری سطوح تحلیل بینالمللی و منطقهای درحالگذار و موازنه بودهاند. هرچند که سطح درونکردی کمتر تحت تاثیر این شرایط قرار گرفته است. در شرایطی که نظام بینالملل در حال موازنه بوده است، سطح منطقهای در بیشتر موارد در حالت گذار قرار داشته و در چند مورد محدود در حالت موازنه بوده است. نمونه بارز این امر مورد مطالعه این مقاله است. در مجموع به علت وجود یک منطقه ضعیف، استقلال عمل در سطح منطقه نسبت به نظام بینالملل بسیار کمتر بوده است و استقلال عمل سطح کشوری نسبت به منطقه بیشتر بوده است. در واقع نقش کارگزاری کشورها نسبت به منطقه در این نقطه از جهان بیشتر بوده است و نقش کارگزاری کردها از هر دوی این سطوح تحلیل بیشتر بوده است. اما این کارگزاری، اکثرا در یک ساخت محدود یعنی در قالب موازنه عمل نموده است هرچند در مواردی ساختهای هژمونیک و قدرتمحور هم به صورت محدود در میان آنها دیده میشود. تنوع ساختها در میان کردها بیانگر قدرت آنها به عنوان کارگزار و نقش کارگزار در ارتباط با ساختار و گریز از الزامات ساختاری سطوح بالاتر است. چنین تنوعی در میان بازیگران کشوری هم بیانگر نقش کارگزاری آنان در شرایط تاریخی خاص در مقابل ساختهای بالاتر است.
در شرایطی که سطح منطقه در حالت موازنه قرار داشته است، استقلال عمل کشورها نسبت به جنبشهای کردی بیشتر بوده و آنها در اکثر موارد در قالب ساخت قدرتمحور عمل نمودهاند. اما این وضعیت اکثرا در مواردی دیده شده است که ساخت نظام بینالملل خود در حالت موازنه بوده است. شکلگیری ساخت موازنه در سطح منطقهای بیانگر همان شرایطی است که زمینه لازم را برای قرار گرفتن ساخت کشوری در وضعیت قدرتمحور قرار داده و مانعی عمده بر سر راه جنبشهای کردی است. در نتیجه میتوان گفت که اگر ساخت نظام بینالملل و موازنه مورد نیاز آن نیازمند شکلگیری وضعیت موازنه در منطقه مورد بحث باشد به دلیل ایجاد زمینههای لازم برای شکلگیری ساخت قدرتمحور در کشورهای ایران، ترکیه، عراق و سوریه، یا جنبشهای کردی اصلا شکل نمیگیرند یا در صورت شکلگیری بسیار ضعیف خواهند بود. اما اگر ساخت نظام بینالملل و موازنه مورد نیاز آن نیازمند شکلگیری ساخت درحالگذار در منطقه مورد بحث باشد، همانند آنچه که در جریان ظهور و سقوط جمهوری کُردستان شاهد بودیم، جنبشهای کردی هرچند شکل میگیرند اما دایره قدرت و عملکرد آنها حداکثر یک جنبش تا حدی قوی خواهد بود. در وضعیتی دیگر اگر نظام بینالملل در وضعیت ساختاری درحالگذار قرار گیرد، این ساخت اتوماتیک وار به سطوح دیگر منتقل شده و کردها میتوانند جنبشهای قوی یا بسیار قوی را ایجاد نمایند. نتایج نشان میدهد که منطقهای که بر اساس شاخص کردی تعریف شده است منطقهای ضعیف و منفعل است و فاقد تاثیرات مستقل بر سطوح پاییندستی خویش است اما این به معنای عدم تاثیر آن نیست بلکه این منطقه از منظر انتقال تاثیرات ساختاری بر سطوح پاییندستی دارای اهمیت است و از منظر ساخت نظام بینالملل، اهمیت بیشتری نسبت به سطوح تحلیل دیگر با توجه به جایگاه انتقالدهندهاش و تاثیراتش بر سطح ساختار دارد. در این میان اهمیت سطوح تحلیل کشوری و درونکردی فراتر از تاثیرپذیری از ساختارهای بالادستی به شدت تحت تاثیر عملکردهای درونی خویش قرار دارند تا بتوانند جایگاهی شایسته برای خود به عنوان کارگزار، ایجاد نمایند.
در دوره شکلگیری جمهوری کردستان در سطح بینالمللی به دلیل مختلف از جمله عدم وجود یک نظم مشخص بینالمللی، که در نتیجه بروز جنگ دوم جهانی بوجود آمده بود شاهد گذار به نظم نوین جهانی هستیم و در نتیجه امتیازی که در اینجا برای آن میتوان،+2در نظر گرفت در سطح منطقهای که به طبع آن هم وارد فاز گذار شد چون به شدت تحت تاثیر سطح بالاتر یعنی بینالمللی است و در عین حال شاهد شکلگیری ائتلافهای جدید بر اساس نظم نوین هستیم و در نتیجه امتیاز +1 را برای آن میتوان در نظر گرفت. در سطح ملی که شاهد دست به دست شدن قدرت در ایران و دخالت نیروهای خارجی هستیم پس در این سطح هم وارد دوره گذار هستیم. انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضا شاه نمود بارز این گذار و در نتیجه کاهش قدرت دولت مرکزی در کشور هستیم پس میتوان امتیاز +0.5 را برای آن در نظر گرفت و در سطح درون کردی که در زیر ابتدا به تشریح جزئیات آن پرداخته شده است بر خلاف سه سطح دیگر شاهد ایجاد موازنه هستیم که در مجموع یک حالت بینابینی است و حداکثر امتیازی که برای آن در نظر گرفته شده است +0.5 است. دلیل تخصیص این امتیاز نیز از آن رو است که در سطح درون کردی هر چند شاهد قدرت گرفتن نیروهای با رهبریت محمد قاضی در کردستان و نواحی اطراف آن هستیم اما هم زمان نیروهای فعال دیگری نیز در مناطق کُردنشین جنوبیتر مانند سنندج و کرمانشاه نیز حضور دارند که تقریبا نسبت به تاسیس جمهوری کردستان رویکرد خاصی را اتخاذ نمیکنند؛ به عبارت دیگر نه بر ضد آن هستند و نه از آن حمایت میکنند و در کل با هم یک نوع حالت موازنه درون کردی را بوجود آوردهاند. در نتیجه، در دوره منتهی به تشکیل جمهوری کردستان شاهد آن هستیم که مجموع تحولات و رویدادها در چهار سطح فوقالذکر که تجمیع امتیازات آن چهار میشود، شرایطی را بوجود آوردند که به تشکیل این جمهوری منتهی شد. امتیاز چهار در الگوی ترسیم شده یک امتیاز خوب قلمداد میشود که به تشکیل یک جنبش کُردی قوی میانجامد.
منابع فارسی :
آبراهامیان، یرواند (1377). ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، نشر نی.
برچر،مایکل، وینکنفلد،جاناتان،(1396)،بحران، تعارض و بیثباتی،علی صبحدل، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
برزویی، مجتبی. (1378)، اوضاع سیاسی کُردستان، تهران، موسسه انتشارات فکر نو.
بهرامی، محمودی، سعیدی نژاد، ، (زمستان 1400)، ظهور و افول جمهوری کُردستان در مهاباد و ساختارهای توزیعی قدرت در سطح منطقهای،دوفصلنامه سیاست بین الملل
جهانببخش ، ثواقب ،(1398) ، بررسی زمینه ها و عوامل شکل گیری و سقوط جمهوری کردستان ،فصلنامه علمی – ترویجی مطالعات تاریخ انتظامی
دباغی، محمدقادر (1998). مصاحبه فرهاد کریمی با محمدقادر دباغی پیرامون جمهوری کردستان در مهاباد، لینک بازیابی: https://youtu.be/_J0WjPhI4cU
سرخابی، امین (۱۳۹۲). ظهور و سقوط یک جمهوری پولیتیا، انتشارات فکر نو ،شماره 21، بهار
کوچرا، کریس (1377). جنبش ملی کُرد، ترجمه ابراهیم یونسی، انتشارات نگاه.
لیک، دیوید ای،مورگان، پاتریک ام.،(1381)،نظم های منطقهای:امنیتسازی در جهان نوین، سیدجلال دهقانی فیروزآبادی،تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
مسعود نیا ، حسین ،(1391)،بازتاب تحولات سیاسی و اجتماعی دوره پهلوی در زمان های تاریخی و اجتماعی دوره ( از 1300 تا 1320 ) ، پژوهشگاه علوم فرهنگی
هالستی، کی.جی،(1390)، مبانی تحلیل سیاست بینالملل، بهرام مستقیمی و مسعود طارمی سری، تهران: وزارت امور خارجه،مرکز چاپ و انتشارات.
والتز، کنت نیل،(1392)، نظریه سیاست بینالملل،غلامعلی چگنی زاده و داریوش یوسفی، تهران: وزارت امور خارجه،اداره نشر.
ورهرام، غلامرضا،(1369)، تاریخ سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار، تهران:انتشارات معین.
منابع لاتین :
Alvandi, R. (2016). Nixon, Kissinger, and the Shah: The United States and Iran in the Cold War. Oxford University Press.
Arfa, H. (1966). The Kurds: an historical and political study. London, Oxford UP.
Beytullayev, E. (2006). Soviet policy towards Turkey, 1944-1946 (Doctoral dissertation, University of Cambridge).
Bilgin, M. S., & Morewood, S. (2004). Turkey's reliance on Britain: British political and diplomatic support for Turkey against Soviet demands, 1943–47. Middle Eastern Studies, 40(2), 24-57.
Çandar, C. (2020). Turkey’s Mission Impossible: War and Peace with the Kurds. Lexington Books.
Chubin, S. (1982). The Soviet Union and Iran. Foreign Aff., 61, 921.
Edmonds, C. J. (1971). Kurdish nationalism. Journal of contemporary history, 6(1), 87-107.
Erkan, S. (2010). The invasion of Iran by the allies during World War II. Codrul Cosminului, 16(2), 109-132.
Gunter, M. M. (2004). Historical Dictionary of the Kurds. Scarecrow press.
Hawrami, A. (2008). Eastern Kurdistan during the Second World War: according to the documents of Soviet Union Archives, (Suleymani: Zheen Publishing House,2008a).
Horowitz, D. L. (1998). Structure and Strategy in Ethnic Conflict‖ Paper prepared for the Annual World Bank Conference on Development Economics. Washington, DC, April, 20-21.
Khatib-Shahidi, R. (2013). German Foreign Policy Towards Iran Before World War II: Political Relations, Economic Influence and the National Bank of Persia. Bloomsbury Publishing.
Kuniholm, B. R. (2019). Turkey and the West Since World War II. In Turkey Between East and West (pp. 45-70). Routledge.
Koohi-Kamali, F. (2003). The political development of the Kurds in Iran: Pastoral nationalism. Springer.
McDowall, D. (2007). a modern history of the Kurds. New York: I.B. Tauris.
Modelski, G. (1974). World power concentrations: typology, data, explanatory framework. General Learning Press
Mojab, S. (2001). Women and Nationalism in the Kurdish Republic of 1946. Women of a non-state nation: The Kurds, 71.
Nerwiy, H. K. T. (2012). The Republic of Kurdistan, 1946. Leiden University, 293.
Özkan, B. (2020). The 1945 Turkish-Soviet Crisis. Russia Global Affairs, 18, 156-87.
Romano, D. (2006). The Kurdish nationalist movement: opportunity, mobilization and identity (Vol. 22). Cambridge University Press.
Romano, D., & Gurses, M. (2014). Conflict, Democratization, and the Kurds in the Middle East: Turkey, Iran, Iraq, and Syria. Springer.
Tamkin, N. (2009). Britain, Turkey and the Soviet Union, 1940–45: Strategy, Diplomacy and Intelligence in the Eastern Mediterranean. Springer.
[1] - برای مطالعه بیشتر در باب این مدل نظری به مقاله زیر مراجعه شود:
Bahrami, S. (2019). 'Kurdish Movements and Distributive Power Structures: A Theoretical Model to Understand the Rise and Fall of Kurdish Movements', World Sociopolitical Studies, 3(4), pp. 839-877. doi: 10.22059/wsps.2020.296247.1134