حقیقت نقد، یا همان زنجیره احوال ما آدمیان مهمترین شاخصه شناخت چگونه زیستن است. تأثیر دقیق و اندیشه ژرف و عمیقِ کسانی همچون مولوی، در راستای نشاندن اهداف صحیح چه در محوریت فردی و چه در محوریت اجتماعی، پخته کردن دقیقترین داستانهاست در قالب مثنوی. یکی از مرکزهای ثقل مثن أکثر
حقیقت نقد، یا همان زنجیره احوال ما آدمیان مهمترین شاخصه شناخت چگونه زیستن است. تأثیر دقیق و اندیشه ژرف و عمیقِ کسانی همچون مولوی، در راستای نشاندن اهداف صحیح چه در محوریت فردی و چه در محوریت اجتماعی، پخته کردن دقیقترین داستانهاست در قالب مثنوی. یکی از مرکزهای ثقل مثنوی معنوی داستان پادشاه و کنیزک است که نقد حقیقت آن باعث بوجود آمدن شاهراههایی میشود که هرچه بیشتر به عمق آن پی میبریم عجز ما را در برابر آن بیشتر میکند و تاریکیها را در برابر دیدگانمان افزونتر. شرحهای بسیار بر این داستان، نمایانگر قدرت معانی و رستاخیز کلماتی است که در قالب نظم ریخته شده، و هر اندیشمند بر اساس ذوق و قریحه نقاد خود آن را به گونهای شکل میدهد و چه هنرمندانه گمانها یار و همراه مولوی میشوند. در این پژوهش نگاه متفاوت ما، مبانی اصیل حکومت داری را هدف قرار داده است و اگر به دیده انصاف بنگریم به بدیع بودن و متفاوت بودن آن پی خواهیم برد.
تفاصيل المقالة
در شعر شاعران، کلماتی وجود دارند که میدان و عرصه شعر شاعر را به خود اختصاص میدهند. یکی از این کلمات و پربسامدترین آنان در شعر دو شاعر پرآوازه ایرانی، ناصرخسرو قبادیانی و سنایی غزنوی، کلمه جهان است. این واژه در هر فرهنگ و تمدنی به گونهای خاص ترسیم شده است. ولی در غالب أکثر
در شعر شاعران، کلماتی وجود دارند که میدان و عرصه شعر شاعر را به خود اختصاص میدهند. یکی از این کلمات و پربسامدترین آنان در شعر دو شاعر پرآوازه ایرانی، ناصرخسرو قبادیانی و سنایی غزنوی، کلمه جهان است. این واژه در هر فرهنگ و تمدنی به گونهای خاص ترسیم شده است. ولی در غالب اشعار و آثار ایرانی از مفهومی یکسان برخوردار است. لذا در این مقاله، ما در پی آن هستیم تا تصویری از جهان که همان دنیا و گیتی و مافیهای آن میباشد، را از خلال اشعار این دو شاعر نشان داده و در حقیقت جهان بینی آنان را نشان دهیم و در پی آنایم نشان دهیم چرا این واژه تا این حدّ و اندازه ذهن شاعران بلندآوازه ایرانی، یعنی ناصرخسرو و غزنوی را به خود مشغول ساخته است؟
تفاصيل المقالة
زبان و ادبیات فارسی واحد مشهد
,
العدد2,السنة
18
,
تابستان
1401
در این مقاله،به بررسی تقابلها در پنج داستان منتخب از بخش تاریخی شاهنامه (بهمن،اردشیر بابکان،بهرام گور،انوشیروان،یزدگردسوم)بر مبنای رویکرد تقابل لویی استروس پرداختهایم.روش تحقیق به صورت کتابخانهای و مبتنی بر سند پژوهی و نوع آن، تطبیقی وتحلیلی است.برآن هستیم که بهپرسش أکثر
در این مقاله،به بررسی تقابلها در پنج داستان منتخب از بخش تاریخی شاهنامه (بهمن،اردشیر بابکان،بهرام گور،انوشیروان،یزدگردسوم)بر مبنای رویکرد تقابل لویی استروس پرداختهایم.روش تحقیق به صورت کتابخانهای و مبتنی بر سند پژوهی و نوع آن، تطبیقی وتحلیلی است.برآن هستیم که بهپرسشی پاسخ گوییم؛مقولۀ تقابل در بخش تاریخی شاهنامه نمود یافته است یا نه؟ بررسی تقابل در داستانهای مورد بررسی نشان میدهد در قسمت تاریخی شاهنامه عنصر تقابل بسیار برجسته و پررنگ است.نوع تقابلها در این داستانها به دلیل تاریخی بودن آنها، عمدتاً از نوع تقابل شخصیتهای انسانی است و انگیزههای تقابل میان شخصیتها،نیز اغلب مواردی همچون جنگ قدرت، تمایل به کشورگشایی، تلاش برای برپایی عدالت و مبارزه با ظلم، انتقامجویی، مبارزه با انیرانی و نژادهای دیگر و مواردی از این قبیل است. تقابلهای دیگری نیز غیر از تقابل میان شخصیتهای انسانی در این داستانها دیده میشود که از میان آنها میتوان به تقابل ایدئولوژیها، عدالت و ظلم، فضایل و رذایل اخلاقی، تقابل روزگار و فلک با انسان، تقابل انسان با طبیعت، تقابل صفات انسانی همچون جنگاوری و شجاعت با ضعف و ناتوانی، تقابل نژادی و قومی و مواردی از این قبیل اشاره کرد. در مجموع، با اینکه داستانهای منتخب، از نوع داستانهای تاریخی هستند، اما مؤلفههای رویکرد و نظریۀ لوی استروس در آنها دیده میشود و انگیزۀ این شخصیتها از تقابل، صرفاً، انگیزههای ذکر شده در کتب تاریخی،نیست بلکه ،آرمانها و اهداف و همچنین تیپ شخصیتی و خصایل روانی آنها نیز در این تقابلها تأثیر مستقیم گذاشته است.
تفاصيل المقالة
سند
Sanad is a platform for managing Azad University publications