نگاهی به تمثیل و نماد در دو داستان «انتری که لوطیاش مرده بود» از صادق چوبک و «حصار و سگهای پدرم» از شیرزاد حسن
الموضوعات : جستار نامه: ادبیات تطبیقی (فارسی- انگلیسی)سلما ساعدی 1 , مسعود معتمدی 2 , شهروز جمالی 3
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران
2 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی،همدان، ایران
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
الکلمات المفتاحية: ادبیّات داستانی, صادق چوبک, داستان تمثیلی, شیرزاد حسن,
ملخص المقالة :
ادبیّات داستانی یکی از بارزترین عرصههایی است که مسائل و معضلات اجتماعی در آن بهخوبی بازنمایی می شود. روایت های داستانی، ویژگیهای هر جامعه ای را در بافت و کنش شخصیّت های خود برجسته و علاوه بر توصیف و تصویر نمودن آن بهگونه ای پیچیده و در اشکال و بیان های ادبی آن را به نقد می کشند. در برخی دورههای اجتماعی نویسندگان به دلیل استبداد و خفقان حاکم بر جامعه و ترس از مجازات حکومت بهراحتی نمی توانند اندیشه های خود را بیان کنند از این رو متوسّل به قالب های سمبولیک می شوند و تمثیل یکی از این قالب های پرطرفدار است. در زمینۀ ادبیّات داستانی، در ایران و عراق، نویسندگانی چون صادق چوبک و شیرزاد حسن، هر دو از سرآمد نویسندگان صاحب سبک و تأثیرگذار در ادبیّات معاصر به شمار می آیند و در این زمینه، آثار ماندگاری بر جای نهاده اند. با توجّه به این که صادق چوبک و شیرزاد حسن با دیدگاه های مشابه به طرح مسائل و مشکلات جامعۀ خویش پرداخته اند، داستان انتری که لوطیش مرده بود از صادق چوبک، با داستان حصار و سگ های پدرم از شیرزاد حسن برای بررسی و مقایسه انتخاب شده اند. در پژوهش حاضر سعی بر آن است که با تکیه بر روش توصیفی – تحلیلی به معنای لایۀ دوم داستان های تمثیلی مذکور پی برده شود. نتایج پژوهش حاکی از آن است که توجّه هر دو نویسنده، معطوف به عامّۀ مردم و تودۀ فرودست جامعه است و هرکدام در پوشش یک داستان تمثیلی، روابط و مناسبات اجتماعی و سرنوشت انسان ها در جامعۀ ایران و عراق را در دوره های دیکتاتوری رضاشاه و صدام حسین بازگو کرده اند.
_||_