عقلانیت گفتاری در قرآن کریم (بررسی موردی: اصل پرهیز از عدم ثبات درگفتار)
الموضوعات : فصلنامه مطالعات قرآنیسید سجاد خسروی 1 , ابراهیم نوئی 2
1 - دانشجوی دکتری شهید بهشتی تهران
2 - عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی تهران
الکلمات المفتاحية: ثبات در گفتار, قرآن, عقلانیت گفتاری, عقلانیت,
ملخص المقالة :
هدایت انسانها یکی از مهمترین اهداف نزول قرآن کریم است و خداوند بنا دارد در قالب الفاظ گفتاری آن را آشکارسازد. ازسوی دیگر انسانها به عنوان مخاطب این گفتارها، خود را تنها ملتزم به پذیرش سخنانی می دانند که گویندۀ آنها، خود را ملتزم به رعایت اصولی کرده باشد که به اصول عقلانیت درگفتار شناخته می شوند.یکی از این اصول پرهیز گوینده از عدم ثبات درگفتار است.انسان ها همچنانکه سعی می کنند گفتار خودشان تزلزل نداشته و به گونه ای نباشد که پیوسته با گفتاری جدید سخنان قبلی خود را باطل کنند، همچنین سخن کسی را که واجد این ثبات درگفتار نیست فاقدعقلانیت می دانند و پذیرش آن را امری موجّه نمی دانند وبالتبع از آن سخن انتظار ارشاد وهدایت هم ندارند. برخی از مستشرقان با التفات به آیات نسخ درقرآن چنین پنداشته اند که قرآن به این اصل پایبند نبوده است. آنان برای این مدعا شواهدی را از آیات قرآن ذکر می کنند؛ این در حالی است که مسلمانان قرآن را کلام الهی میدانند و معتقدند گفتار قرآنی اصل مزبور را رعایت کرده است. این پژوهش که با مطالعه کتابخانه ای و تحلیل در آثار قرآن پژوهان مستشرق و مسلمان نگارش یافته به این نتیجه رسیده است که غالب شبهات مستشرقان به دلیل اینکه به علوم قرآنی مسلط نبوده اند رخ داده و برخلاف پندار آنها نسخ در قرآن کثرت نداشته و وجود همین موارد معدود نسخ در قرآن در طول نزول 23 ساله آن در راستای هدایت انسان ها بوده و امری معقول و مقتضای زمان بوده است.
عقلانیت گفتاری در قرآن کریم
(بررسی موردی: اصل پرهیز از عدم ثبات درگفتار)
سید سجاد خسروی1
ابراهیم نوئی2
چکیده
هدایت و دستگیری انسانها مهمترین یا یکی از مهمترین اهداف نزول قرآن کریم است و خداوند بنا دارد در قالب الفاظ گفتاری فعل هدایت خود (و وصف هادی) را آشکار سازد. از سوی دیگر انسانها به عنوان مخاطب این گفتارها، خود را تنها ملتزم به پذیرش سخنانی می دانند که گوینده آنها خود را ملتزم به رعایت اصولی کرده باشد که به عقلانیت در گفتار شناخته می شوند. یکی از این اصول پرهیز گوینده از عدم ثبات در گفتار است. انسان ها همچنانکه سعی می کنند گفتارشان تزلزل یا مخالفت جدّی نداشته و به گونه ای نباشد که پیوسته به نحوی با گفتاری جدید سخنان قبلی خود را باطل کند، همچنین سخن کسی را که واجد این ثبات در گفتار نیست به نوعی فاقد عقلانیت می دانند و پذیرش آن را امری موجّه نمی دانند و بالتبع از آن سخن انتظار ارشاد وهدایت هم ندارند.
برخی از مستشرقانِ قرآن پژوه با التفات به آیات نسخ در قرآن چنین پنداشته اند که قرآن به این اصل پایبند نبوده است. آنان برای این مدعا شواهدی را از آیات قرآن ذکر می کنند؛ این در حالی است که مسلمانان قرآن را کلام الهی میدانند و معتقدند گفتار قرآنی اصل مزبور را رعایت کرده است. این پژوهش که با مطالعه کتابخانه ای و تحلیل در آثار قرآن پژوهان مستشرق و مسلمان نگارش یافته به این نتیجه رسیده است که غالب شبهات مستشرقان یا به دلیل اینکه به علوم قرآنی مسلط نبوده اند رخ داده و یا به انگیزه هایی غیر علمی (مانند عناد برخی از آنها با دین اسلام) بیان شده اند و برخلاف پندار آنها نسخ در قرآن هرگز این اصل را تحت الشعاع قرار نداده است؛ به ویژه آنکه زیرا نسخ در قرآن کثرت و فراوانی نداشته و وجود همین موارد معدود نسخ در قرآن در طول نزول 23 ساله آن به نحوی در راستای هدایت انسان ها بوده و امری معقول و مقتضای زمان بوده است.
کلیدواژه: قرآن، عقلانیت، عقلانیت گفتاری، ثبات در گفتار
عقلانیت مفهومی است که در عصر کنونی بسیار مورد توجه عموم مردم خصوصاً اندیشمندان قرار گرفته است. علت این نگاه ویژه به مفهوم عقلانیت این است که انسان ها همواره می کوشند افعال و رفتار خویش را بر پایه اصول و ضوابطی بنا کنند که معقول باشند. رعایت این اصول زمانی ضرورت و اهمیت دوچندان می یابد که انسانها بنا داشته باشند با گفتار خود افعالی مانند استفهام، دعا، نفرین، هدایت و ارشاد انجام دهند. انسانها هرگز نسبت به گفتارهایی که رسالت چنین افعالی را بر دوش می کشند ولی واجد اصول عقلانیت در گفتار نیستند، اعتنایی نمی کنند.
معمولا اصولی به عنوان اصول عقلانیت در گفتار مطرح می شوند که همه انسانها هم در مقام سخن گفتن خود را ملتزم به آنها می دانند و هم در مقام پذیرش یک سخن یا ردّ آن به آن اصول توجه می کنند. آنان این اصول را به عنوان پیش فرض برای کنش و واکنش گفتاری خود در نظر می گیرند تا از محدوده عقلانیت گفتاری خارج نشوند. فارغ از اختلافاتی که درباره شمار و تعیین آن اصول قابل تصور است، یکی از مهم ترین های این اصول، پرهیز از عدم ثبات درگفتار است. عقلا هنگام سخن گفتن مراقبت می کنند که کلامشان سخنِ درست پیشین خود را باطل نکنند و دو سخن آنها با هم در یک جهت باشند. بنابرین اگر گوینده ای گفتارش به نحوی باشد که ثبات نداشته و پیوسته در گفتار خود تجدید نظر کند، آن گفتار فاقد عقلانیت گفتاری خواهد بود. جی. ال. آستین فیلسوف انگلیسی و بنیان گذار نظریۀ افعال گفتاری، گفتار را نوعی فعل دانسته، معتقد است انسان هنگامی که کلامی را ایراد می کند در حقیقت افعالی را انجام می دهد. وی عمل گفتار را دارای سه مرحله می داند. در مرحله نخست گوینده اقدام به ساخت جملات معنا داری می کند که می توان از آن به فعل گفتار تعبیر کرد. در مرحله دوم که آستین آن را فعل ضمن گفتار نامیده شخص گوینده برای جملات معنا داری که ساخته هدفی در نظر می گیرد تا آن را به مخاطبان خود انتقال دهد بنابراین اگر شخصی سهواً جملهای معنا دار را به زبان بیاورد به دلیل اینکه گفتار او هدفمند نبوده فعل ضمن گفتار او شکل نمی گیرد و گفتار او در همان مرحله اول باقی میماند. به باور آستین سومین و آخرین مرحله افعال گفتاری، خارج ازجمله رخ می دهد، یعنی موقعی که مخاطب عکس العمل متناسب با گفتار معنادار و هدفمند گوینده را از خود بروز داد. این عمل مخاطب تکمیل کننده گفتار گوینده است و به آن فعل بعد از گفتار گفته می شود. (Austin,1962,PP.84-97) بنابراین با توجه به نظریه آستین می توان گفت گفتارهایی که دچار تزلزل یا ناسازگاری هستند در مرحله سوم دچار مشکل میشوند ؛ هرچند جملات ایراد شده در دو مرحله نخست بی نقصاند؛ زیرا هم معنا دارند و هم از بیان آنها قصد انتقال معنا وجود داشته است. البته در گام سوم چون مخاطب این جملات را با آنچه پیشتر از گوینده شنیده بود نا سازگار یا ناهماهنگ می بیند، آن را فاقد عقلانیت گفتاری می داند و واکنشی را که مورد انتظار گوینده است از خود بروز نمی دهد. باید توجه داشت که عدم ثبات در گفتار گاهی نقض های دیگری از اصول گفتاری را هم به همراه خود دارد، از جمله: نقض اصل پرهیز از گفتار مخالف با واقع یا اصل پرهیز از گفتار خردستیز.
رعایت اصول عقلانیت گفتاری محدود به گفت و گوهای انسانها با یکدیگر نیست و انسانها انتظار دارند اگر بنا باشد دیگر موجودات و از جمله خداوند با آنها سخن بگوید آن اصول را در گفتارش رعایت کنند تا انسانها ضمن درک مقصود او بتوانند واکنش متناسب و به موقع را از خود بروز دهند والبته اگر در گفتاری- حتی منسوب به خداوند- التزام به آن اصول را نیابند از توجه به آن گفتار و پذیرش آن و بالتبع بروز واکنش متناسب با آن خودداری می کنند.
برخی از مستشرقانِ قرآن پژوه کوشیده اند نشان دهند قرآن کریم به اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار ملتزم نیست و آیاتی از قرآن کریم را بر شمرده اند که به زعم آنها فاقد عقلانیت گفتاری اند. ما در این پژوهش که به روش توصیفی و انتقادی نگارش یافته به دنبال آن هستیم که نشان دهیم این اصل در قرآن کریم رعایت شده و شبهات مستشرقان در این زمینه را ناوارد و قابل جواب بدانیم.
در باب پیشینه این تحقیق اگرچه در یک نگاه کلّی می توان به کتاب هایی مانند شبهات و ردود حول القرآن الکریم آیت الله معرفت یا کتاب أضواء علی متشابهات القرآن نوشته شیخ خلیل یاسین عالم لبنانی معاصر اشاره کرد، اما باید توجه داشت که تحقیق حاضر بحث خود را از جهت تبیین رعایت عقلانیت گفتاری در قرآن کریم و به طور خاص، رعایت اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار دنبال می کند و آثار مزبور صرفا از حیث شبهه پژوهی تبویب شده اند.
اهمیت این پژوهش هم از این جهت است که از سویی نشان می دهد قرآن خود را ملتزم به رعایت اصول عقلانیت گفتاری وبه طور خاص اصل ثبات در گفتار می داند و مخاطب قرآن باید واکنش متناسب با این گفتار قرآن را از خود بروز دهد و از سوی دیگر شبهات ناظر به این اصل را پاسخ دهد.
قبل از ورود به مبحث عقلانیت گفتاری و اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار ضروری است ابتدا مفهوم واژه عقل و عقلانیت را به طور اجمال بیان کنیم تا زمینه طرح مباحث بعدی فراهم گردد. عقل و عقلانیت در لغت عقل قوه و نیرویی است که به واسطه آن انسان می فهمد (حسینی زبیدی، 1414 ق، ج15، 505؛ راغب اصفهانی، 1412 ق، 577) و خود را از گرفتار شدن در دام ضدّ آن یعنی جهل (نک: ابن درید، 1987 م، ج2، 939) حفظ می کند. واژه عقلانیت هم مصدر صناعی از عقلانی است و بر باورها، گفتارها و رفتارهایی اطلاق می شود که مبتنی بر عملکرد قوه عقل آنها در حوزه نظر (عقل نظری) و عمل (عقل عملی) است. بنابراین عقلانیت گاهی وصف اعمال واقع می شود و گاهی بر باورهایِ اختیاریِ انسان اطلاق می گردد. هنگامی که انسان فعل اختیاری را انجام ¬می دهد یا به موضوعی باور و اعتقاد پیدا می کند در مقام سنجش آن عمل یا باور گفته میشود آیا فعل یا باور او دارای عقلانیت بوده است یا خیر؟ بنابراین عقلانیت نظری مربوط به باورها و افکار است و عقلانیت عملی ناظر به اعمال و افعال است. البته درباب معیار عقلانیت سخنان متفاوتی مطرح است. برخی معتقدند عقلانیت در هر چیزی (چه باور باشد و چه عمل) به این است که به نفع ما باشد. طبق این ملاک از عقلانیت اگر ارتکاب به تناقض به سود ما باشد ما مجاز به انجام آن هستیم درعینحال آن عمل متناقض، عقلانیت هم دارد چون برای ما سود داشته است. (در این باره نگاه شود به: ملکیان، 1387 ش، 157) البته اینان شاید التفات ندارند که ارتکاب تناقض هیچ نفعی برای شخص در پی ندارد و کسی که چنین می پندارد به نوعی دچار مغالطه ای در «نفع»، «خود» و یا «مصلحت» شده است. برخی هم گویا ملاک عقلانیت را داشتن بهترین و کاملترین باور و یا عمل در شرایط موجود می دانند. (قاسمی، 1389 ش) البته واژه های «بهترین و کامل ترین» هم ابهام دارند و هم تشخیص مصداق آنها در مواضع مختلف امر آسانی نیست. کسانی هم عقلانیت را در پرتو مصلحت سنجی می جویند؛ یعنی اگر فعل یا باوری مصلحت داشت آن را عقلانی می دانیم و در غیر این صورت فاقد عقلانیت خواهد بود. طبق این دیدگاه عقلانیت امری متغیر، نسبی و تابع مصلحت است زیرا ممکن است فعل یا باوری در شرایطی مصلحت داشته باشد و در شرایطی دیگر فاقد مصلحت باشد. البته می توان مصالح عامّی (مثل مطابقت با واقع یا مطابقت با قاعده بنیادی حسن عدالت و قبح ظلم) را برای همه انسانها در نظر گرفت و مطابق با آنها بر هر باور، گفتار و رفتاری که مبتنی بر آنها باشد عقلانیت را اطلاق کرد. بنابراین با التفات به ملاک اخیر می توان عقلانیت یک باور، گفتار و رفتار را ناظر به ذات آنها دانست و گاهی ناظر به غایت. به نظر می رسد تعریف اخیر برای عقلانیت مناسب تر است زیرا ما برای سنجش عقلانیت یک عمل یا باور به نتیجه آن نظر می کنیم و به ذات افعال و باور کاری نداریم بنابراین ممکن است انجام فعلی از سوی یک شخص دارای عقلانیت باشد اما برای شخصی دیگر فاقد عقلانیت باشد البته ما هرگز منکر حسن و قبح ذاتی و عقلی نیستیم زیرا معتقدیم تمام افعال در ذات خود یا حسن هستند یا قبیح اما افعال بیرونی و جدای از ذات را وقتی می سنجیم می بینیم که یک فعل واحد را ما همیشه دارای عقلانیت یا فاقد عقلانیت نمی دانیم بلکه مطابق با مصالح و شرایط موجود آن را وصف می کنیم. عقلانیت نظری و عملی دارای اقسام مختلفی هستند؛ یکی از اقسام عقلانیت عملی مر بوط است به عقلانیت گفتاری که در ادامه آن را تبیین می کنیم..
عقلانیت گفتاری
انسان وقتی گفتاری را ایراد می کند قصد دارد که به واسطه آن گفتار با مخاطب خود ارتباط برقرار کند، این ارتباط زمانی صورت می پذیرد که گفتار بر پایه اصول و ضوابط و به صورت معقول بیان شود؛ البته مراد از ضابطه مند بودن گفتار صرفاً توجه به نکات بلاغی نیست بلکه علوم بلاغی بخشی از عقلانیت یک گفتار را تشکیل می دهند زیرا گفتار به هر سخنی که از سوی متکلم ابراز شود گفته میشود، عقلانیت گفتاری یعنی عقلانیت در مقام گفتار (ملکیان، 1387 ش، 144) و چون ما گفتار را به مثابه عمل می دانیم نظریۀ افعال گفتاری آستین را می پذیریم و معتقدیم اخلال در هر مرحله ای از گفتار موجب از بین رفتن بخشی از اصول عقلانیت گفتاری می شود لذا اگر شخصی سخنرانی می¬کند یا خطیبی موعظه می¬کند و یا فردی با دیگری گفتگو می کند ابتدا از جملات معنادار استفاده می کنند سپس در این موارد بهقصد انتقال معنایی برای مخاطب گفتار را صادر می کنند لذا درصورتیکه مخاطب یا مخاطبان، گفتار گوینده را صحیح بدانند نسبت به آن واکنشی نشان میدهند که حاکی از تائید انتقال معناست اما گاهی با وجود گام های اول و دوم، گام سوم و انتقال معنا صورت نمی گیرد زیرا مخاطب گفتار را متزلزل می داند به عنوان مثال اگر من امروز بگویم "ثروتمند کسی است که عقل سالم داشته باشد" و روز بعد بگویم " سخنان دیروز مرا رها کنید ثروتمند کسی است که بدن سالم داشته باشد" و این باطل کردن گفتار پیشین در گفتار من پیوسته ادامه داشته باشد، مخاطبان دیگر به گفتار من ترتیب اثر نمی دهند زیرا آنان شیوه گفتار من را غیر معقول و فاقد عقلانیت گفتاری می دانند. برخی از مستشرقین بر این باورند که در قرآن کثرت نسخ وجود دارد و این باعث عدم ثبات در گفتار قرآن شده است که در ادامه به شبهات مستشرقین می پردازیم و در آخر با تکیه بر آراء قرآن پژوهان مسلمان به پاسخ شبهات خواهیم پرداخت.
تبیین اصل ثبات در گفتار در قرآن کریم
ثبات در گفتار به این معنا است که وقتی گوینده سخنانی را بیان کرد پیوسته آن گفتار قبلی خود را باطل نکند و در کلام خود ثبات داشته باشد، زیرا اگر گوینده در گفتار خود پیوسته سخنان پیشین خود را ابطال کند، هم مخاطبان او دچار سردرگمی می کند و آنها نمیتوانند به سخنان او اطمینان حاصل کنند و خواهند گفت او از اصول عقلانیت گفتاری تخطی کرده و گفتار وی فاقد عقلانیت گفتاری است؛ زیرا شنونده انتظار دارد گوینده در گفتار و نظرات خود تغییر و تزلزل نداشته باشد، بهگونهای که در بین گفتار خود چندین بار با آوردن گفتاری جدید بگوید سخن قبلی من را رها کنید و آن را از اعتبار ساقط کنید و این سخن جدید را بگیرید.
درباره قرآن کریم به عنوان فعل گفتاری خداوند که درصدد هدایت مردم است «هدیً للناس»، نقض اصل ثبات در گفتار قابل پذیرش نیست، زیرا هیچ یک از منشأ های این نقض درباره خداوند قابل پذیرش نیست.
منشأ نخست: نقص علمی
مسلمانان افزون بر ادله عقلی بر برخورداری خداوند از علم بی نهایت، با تمسک به آیاتی از قرآن معتقدند خداوند به هر چیزی علم دارد «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم» (بقره: 29) و بر تمام امور احاطه دارد«وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحيطا» (نساء 126) آنگونه که حتی برگی از درختی نمیافتد مگر اینکه خداوند به آن آگاه است «وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها» (انعام 59)
منشأ دوم: ناتوانی در بیان کامل مقصود
مسلمان ها افزون بر ارائه دلایلی عقلی بر قدرت نامحدود الهی، با التفات به آیاتی از قرآن هم معتقدند خداوند از قدرتی مطلق و بدون محدودیت برخوردار است. «إنّ الله علی کل شیء قدیر» (بقره: 20، 106، 109، 148 و...)
منشأ سوم: صادق نبودن گوینده
مسلمانان افزون بر وجوه عقلی که بر امتناع و استحاله صدور کذب از ناحیه خداوند اقامه کرده اند مطابق با آیاتی از قبیل «من أصدق من الله حدیثا» (نساء: 87) و «من أصدق من الله قیلاً» (نساء: 122) صادق و مطابق واقع بودن گفتار الهی را گوشزد می کنند. از سوی دیگر خداوند خود به بندگانش این چنین امر میکند «وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً» (نساء 9) سخن محكم و خالى از فساد و خلل بگویید (طبرسی، بیتا، ج 5، 40).
منشأ چهارم: حکیم نبودن
اگرچه برخی از انسانها دچار لهو و گرفتار سخنان بیهوده می شوند «ومن الناس من یشتری لهو الحدیث» و از این جهت ممکن است گرفتار عدم ثبات در کلام شوند اما چنین فرضی درباره خداوندی که حکیم است ناممکن است. مسلمانان معتقدند خداوند از انجام امور لغو و بیهوده خودداری می کند؛ چرا که او را حکیم می دانند و معتقدند باطل هم در قرآن راه ندارد؛ زیرا از حکیم صادر شده است. «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیلٌ من حکیم حمید» (فصلت: 42)
منشأ پنجم: خیرخواه نبودن گوینده
مسلمانان معتقدند خداوند هیچ ظلمی را بر بندگانش روا نمی دارد «إنّ اللهَ لا یظلمُ الناسَ شیئاً»(یونس: 44) و هیچ کمالی و خیری را از انسانها دریغ نمی دارد. بلکه خواهان خیر و آسایش بندگان است «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسر»(بقره: 185)
انتفای این قبیل منشأهای عدم ثبات در گفتار مجال این پندار را برای مسلمانان باقی نمی گذارد که به نوعی تزلزل یا ناسازگاری در گفتار خداوند رخ دهد به گونه ای که مخاطب ان قرآن چنین بپندارند که نوعی عقلانیت در گفتار را نقض کرده باشد. فلذا مسلمانان بر این باورند که خداوند با نزول قرآن کریم در مقام هدایت انسانهاست و در این راستا اگر اصول عقلانیت گفتاری را نقض کند غرض او یعنی هدایت مردم محقق نمی شود. از این رو به گونه ای با مردم سخن نمی گوید که چنین تلقی کنند که او در گفتارش ثباتی ندارد و هر از گاهی سخنان گذشته اش را نقض می کند و ناسازگار سخن نمی گوید.
اما برخی از مستشرقان نسخ را به معنی تعدیل و اصلاح دانسته (امامی و احمدی، 1393 ش، به نقل از مونتگمری وات) و مدعی هستند در میان کتب دینی هیچ کتابی مانند قرآن دچار پریشانی و عدم ثبات از لحاظ متن و نص نیست. (گلدزیهر، 1383 ش، 29-30) آنها بر این باورند که در قرآن این اصل بهواسطه نسخ از بین رفته است، زیرا قرآن به واسطه نسخ بیشتر سخنان قبلی خود را تغییر داده است و به اصل ثبات در گفتار عملنکرده است. برای روشن شدن این مطلب ابتدا لازم است مطالبی را در مورد نسخ بیان کنیم و بعد از بیان چیستی نسخ، میکوشیم شبهات مربوط به این اصل عقلانیت گفتاری را طرح کنیم.
نسخ در لغت يعنى زايل كردن چيزى بهواسطه چيز ديگرى كه به دنبال آن ميآيد. (راغب اصفهانی، 1412 ق، ج 4، 322) و از نظر شرع مطابق عقيده شيعه- بیان انتهاى مدت عمل به يك حكم و قرار دادن حكمى ديگر بهجای آن است، كه اولى را «منسوخ» و دومى را «ناسخ» مىنامند. بهعبارتدیگر، هرگاه مدت حكمى به پايان رسد و حكمى ديگر جايگزين آن گردد، نسخ صورت گرفته است. (جمعی از نویسندگان، 1387 ش، ج 1، 47) نسخ دو صورت دارد؛ یکی یعنی اینکه حکم آیۀ منسوخ بهواسطۀ حکم آیهای دیگر یا بهوسیله خبری متواتر زایل گردد و لفظ منسوخ باقی بماند و دیگر اینکه تلاوت آیهای همراه با حکمش توسط آیه دیگری زایل گردد و حکم و تلاوت دوم جای حکم و تلاوت نخست را بگیرد. (مکی، 1429 ق، ج 1، 49 و 50) همچنین برای نسخ در قرآن اقسامی ذکرشده است؛ الف) واجبی، واجب دیگری را نسخ کند و عمل به واجب اول جایز نباشد مانند نسخ حبس برای زانی بهواسطه حکم به حد. ب) واجبی، واجب دیگری را نسخ کند و عمل به واجب اولی جایز باشد. ج) واجبی، مستحبی را نسخ کند مانند جنگ که مستحب بود اما واجب شد. د) مستحبی، واجبی را نسخ کند مانند نماز شب که واجب بود با استحباب قرائت قرآن نسخ شد « فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن» (مزمل 20). (سیوطی، 1380 ش، ج 1، 651)
شبهات مربوط به ثبات گفتاری قرآن
اکنون به ارتباط نسخ با نقض اصل ثبات در گفتار قرآن میپردازیم تا مشخص گردد که ازنظر مستشرقان نسخ چگونه باعث از بین رفتن یکی دیگر از اصول عقلانیت گفتاری در قرآن شده است. ممکن است بگوییم معقول است که خداوند شریعتی را نسخ کند و کتابی را بهجای کتاب دیگر بیاورد اما آیا درست است که نسخ در کتاب واحد و توسط یک پیامبر واقع شود؟! لکن اینیک واقعیت قرآنی است که در مدت ده سال در مدینه اتفاق افتاده است.3 (الحداد، بیتا، 351) جرج سیل4 میگوید هیچ سورهای از ناسخ و منسوخ خالی نیست و این موجب تشویش ذهن مخاطب و اضطراب فکر است. لذا انسان سرگردان میماند و تمییز بین احکامی که باید بر آنها اعتماد کرد، برای او دشوار است.( نک: بلاغی،1330 ق، ج 1، 304) او متعجب است ازآنچه در قضیه نسخ رخداده است، خداوند حکمی را نسخ کرده لکن کلام آن را باقی گذاشته است مانند آیه 15 سوره نساء *وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا* در این آیه کلام (الفاظ) همانگونه که میبینید باقی است اما حکمش توسط آیه رجم منسوخشده است ، در حالی که در آیه رجم، الفاظ نسخ شده و در قرآن باقی نمانده است اما حکم آن وجود دارد (چرا که جمهور علماء و فقها در حد رجم به آن استناد میکنند).(سیل، 1913 م، 419) آیا میتوان چنین گفتاری را دارای عقلانیت گفتاری دانست؟ همچنین میگوید کاش میدانستم! حکمت نسخ آیهای و آوردن بهتر از آن در کتابی که کتاب خداست چیست؟ مگر اینکه گفته شود خداوند نویسندهای کم هنر است که نیاز دارد ابتدا مرادش را در سیاههای بنویسد سپس در آنچه نوشته نظرش را تغییر دهد و اشتباهاتش را پاککرده سپس آن نوشتهها را پاکنویس کند مانند نویسندگان بشری، علاوه بر این در قرآن گفتهشده هیچ آیهای را نسخ نمیکنیم مگر اینکه مثل آن یا بهتر از آن را میآوریم، درحالیکه آیه رجم نسخ شده اما مثل آن یا بهتر از آن نیامده گویا آیه رجم فقط در سیاهه آورده شده است و در پاکنویس بهتر از آن را نیاورده است.(همان، 420) اگر بگوییم نسخ آیهای توسط آیهای دیگر مانند آن یا توسط آیهای قویتر از آن قابل توجیه است اما برای نسخ الفاظ و باقی بودن حکم هیچ جای توجیهی نیست (زیرا این چون شلختگی پسربچهها میماند) و کسی از مردم نیز به آن جهل ندارد مخصوصاً کسانی که در علم راسخ هستند.(همان، 419) گاهی اگر گویندهای بخواهد نظر خود را تغییر دهد یکی از بدیهیات این است که گفتار اول خود را با گفتار دوم اصلاح میکند، اما قرآن این بدیهیات را هم رعایت نکرده است و در بسیاری از موارد آیات ناسخ مقدم بر آیات منسوخ هستند مانند آیه 240 سوره بقره * وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ في ما فَعَلْنَ في أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ أللهُ عَزيزٌ حَكيمٌ* که این آیه با آیۀ 234 بقره که گفته است * وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما فَعَلْنَ في أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ أللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ* نسخ شده است. یا در آیه 52 سوره احزاب خطاب به پیامبر میگوید: * لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبًا* که در این آیه پیامبر را از نکاح هر زنی که خوشش آمد نهی میکند، درحالیکه بهزعم مفسران این آیه با آیه 50 همان سوره که در آن گفتهشده * يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ ....وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ ...* نسخ شده است. گفتهاند این آیه ناسخ آیه بعدی است و این را گفتهاند به خاطر اینکه پیامبرشان بعدازاین نهی زنانی را نکاح کرده است و چون نتوانستهاند آن (ازدواج) را انکار کنند به این تعلیل پناه بردهاند.(همون، 417) برخی آیات قرآن در حالی نسخ شدهاند که یکشب هم از نزول آنان نگذشته است، بیشک نسخ حکم بعد از زمان کوتاهی از وضع آن بهواسطه حکم دوم دلالت دارد برکمی بصیرت شارع در وضع آن حکم اول یا کمی حکمت شارع در وضع حکم دوم. (همون) برای نسخ در قرآن تاریخ دردناکی است که آن را از سایر کتب نازلشده جدا ساخته است، فراوانی و توسعه ناسخ و منسوخ در قرآن بهگونهای بوده که اندکی از قرآن باقیمانده است. (الحداد، بیتا، 349) جرج سیل در ادامه میگوید حتی اگر ما نسخ را بپذیرم تنها آن را در آیات الاحکام (انشائیها) میتوانیم قبول کنیم نه در اخبار زیرا در خبر نسخ موجب کذب دیگری میشود. (رضوان،1413 ق، ج 2، 631 به نقل از جرج سیل) یوسف دره الحداد نیز میگوید مشکل دیگری که در خصوص ثبات گفتاری قرآن وجود دارد این است که گفتهشده قرآن بهواسطه سنت نیز نسخ میشود.(الحداد، بیتا، 352) حال این پرسشها مطرح میشوند که آیا عقلانیت گفتاری اقتضای چنین گفتار متزلزلی را دارد؟ آیا نسخ در کتاب نازلشده الهی صحیح است؟ حکمت خداوند در نزول آیات و رفع آنها در این مدت ده سال چه بوده است؟ حکمت رفع تلاوت و باقی ماندن حکم چیست؟ حکمت رفع حکم و باقی ماندن تلاوت چیست؟ و آیا صحیح است که سنت پیامبر، گفتار خداوند را نسخ کند؟ چگونه صحیح است به واجبی که نسخ شده عمل کنیم؟ و چگونه صحیح است واجبی بهوسیله مستحبی نسخ شود؟ اینها شبهات و سؤالاتی است که در ادامه به آنها پاسخخواهیم داد.
پاسخ به شبهات
ما در این اصل به دنبال پاسخگویی به شبهات مستشرقان هستیم که شامل یک پرسش اصلی و چند پرسش فرعی است؛ سؤال و شبهه اصلی عبارت است از اینکه آیا عقلانیت گفتاری اقتضاء میکند که قرآن پیوسته گفتار پیشین خویش را ابطال کند؟ و چند سؤال فرعی که پیشتر در غالب شبهات مطرحشدهاند. سؤالات فرعی شامل این پرسشها میگردد؛ آیا نسخ توسط یک پیامبر و در یک کتاب صحیح است؟ آیا در قرآن کثرت نسخ بهگونهای که منجر به اضطراب در کلام قرآن شده باشد وجود دارد؟ آیا اقسام نسخ همچون نسخ الفاظ و بقای حکم، نسخ حکم و بقای الفاظ، نسخ الفاظ و حکم و یا نسخ امر واجب توسط امر مستحبی و بالعکس معقول است؟ حکمت نسخ در کلام خداوند که آگاه به هر چیزی است چیست؟ علت باقی ماندن حکم آیه منسوخ چیست؟ و اینکه علت تقدم آیات منسوخ بر ناسخ چیست؟ آیا در سوره احزاب آیه 50 ناسخِ آیه 52 بوده؟ چرا؟ اینها برخی از سؤالاتی است که ما باید در این اصل به آنها پاسخ دهیم تا شبهه عدم ثبات گفتار قرآن را مرتفع سازیم. ما برای رسیدن به پاسخ سؤال اصلی باید ابتدا به سؤالات فرعی بپردازیم تا بتوانیم از مجموع آنها به نتیجه و پاسخ سؤال اصلی برسیم.
مبحث نخستی که در بین سؤالات فرعی به آن اشاره شد این است که آیا نسخ توسط یک پیامبر و در یک کتاب صحیح است یا خیر؟ در پاسخ میگوییم اولاً نسخ منسوب به خداوند است نه شخص پیامبر زیرا قرآن گفتار خداوند است، ثانیاً نسخ به معنای جهل خداوند نیست زیرا خداوند متعال هنگام تشریع احکام به مدت حکم منسوخ آگاه است. (خویی، 1382 ش، 348) و بنا بر شرایط و مصالح موجود حکم موقت صادر کرده است. ثالثاً کتاب قرآن در طول 23 سال نازلشده است و نسخ هم ازآنجاییکه تنها در احکام واقع میشود امری عادی است زیرا احکام بنا بر مصالح و مفاسد قابلتغییر هستند بنابراین وجود نسخ در اینچنین کتابی که تدریجی نازلشده است امری عادی است و با اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار منافات ندارد. بحث دیگری که در بین سؤالات وجود دارد و میکوشند با آن ثبات گفتاری قرآن را زیر سؤال ببرند این ادعا است که کثرت نسخ در قرآن موجب مضطرب شدن گفتار قرآن شده است زیرا مخاطب قرآن نمیداند این آیه نسخ شده است یا خیر؟ در رد این ادعا لازم است بیان کنیم که برخی از مفسران وجود نسخ در قرآن را نپذیرفته و برخی دیگر تنها یک آیه در قرآن را منسوخ دانستهاند و برخی دیگر همچون سیوطی 22 آیه را منسوخ دانستهاند. (زرقانی، 1385 ش، پاورقی، 843) به همین خاطر ادعای کثرت نسخ صحیح نیست، البته در برخی از سخنان قدما دایره نسخ گسترده است که این نیز به این دلیل بوده که درگذشته تمام موارد عام و خاص در قرآن بر نسخ حمل میشده است (همون) لکن باگذشت زمان و تفکیک میان آیات دیگر این ادعا مطرح نیست، زیرا در تعریف نسخ میگوییم نسخ یعنی «برداشتن حكم شرعى به دليلى شرعى» درحالیکه مفسران «تخصيص» را اينگونه تعريف كردهاند: «تخصيص عبارت است از محدود ساختن عام به بعضى از افراد و مصاديق» (همون، متن، 759) لذا تفاوتهایی بین این دو وجود دارد که چند مورد از آنها را ذکر میکنیم؛ عمل بهحکم عام پس از تخصيص آن مجاز است برخلاف نسخ که عمل به آیات منسوخ مجاز نیست، در نسخ جز به سبب دليلى متأخر منسوخ محقق نمىشود؛ اما تخصيص مىتواند قبل يا بعد و يا همزمان با عام پديد آيد، نسخ در اخبار واقع نمىشود؛ برخلاف تخصيص كه هم در اخبار و هم در غير اخبار واقع مىشود. (همون، 759-762) با توجه به این مغایرتها و تفاوتها دایره آیات مربوط به نسخ بسیار محدود گشته و درنتیجه کثرت نسخ در قرآن ادعایی مردود است.
مسئله بعدی در خصوص اقسام نسخ است که بنا بر ادعای مفسران و متکلمان شیعی تنها یک صورت از اقسام سهگانه نسخ در قرآن وجود دارد و آن نسخ حکم و بقای تلاوت است زیرا مفسران شیعه مدعی هستند که نسخ در حکم و تلاوت باهم و نسخ در تلاوت بدون حکم منجر به تحریف قرآن میگردد. (اورعی، دایرةالمعارف قرآن كريم، 1382 ش، ج 1، 413) و اینکه با خبر واحد نمیتوان نسخ در قرآن را پذیرفت. (نک: خویی، 1382 ش، 357) اما اهل سنت هر سه قسم نسخ را ممکن میدانند. در خصوص معقول بودن نسخ نیز بیان کردیم که چون خداوند به تمام امور آگاه است و خالق تمام هستی است و آگاه به مصالح و مفاسد است اگر با توجه به آن مصالح و مفاسد حکم موقتی را برای انسانها در نظر بگیرد (چه آن حکم فرض باشد چه ندر) و بعد از تغییر شرایط آن حکم را با حکم دیگری جایگزین کند نهتنها غیرمعقول نیست بلکه هدایتگری خداوند و قرآن، اقتضای بیان احکام جدید را که تابع مصالح و مفاسد باشد را دارد و این بیان نکردن حکم جدید است که غیرمعقول خواهد بود.
زرقانی در مورد حکمت نسخ میگوید خداوند به دلیل حکمتش به این موضوع علم داشته است که حکم نخست که منسوخ است در زمان معینی تمام میشود، همچنین به این موضوع هم علم داشته است که با اتمام زمان حکم نخست، حکم دیگری میآید که حاوی مصلحت و حکمت دیگری است، بیشک با تغییر مردم و عوض شدن شرایط و اوضاع مردم احکام و مصلحتهای مردم بهتناسب آن شرایط تغییر خواهد یافت و تمام این احکام و شرایط و مصالح و ناسخ و منسوخ همگی از قبل برای خداوند معلوم و آشکار بودهاند بهگونهای که چیزی از خداوند پنهان نیست و نزول آیه ناسخ و حکم جدید در حقیقت به این معناست که خداوند متعال چیزهایی را که به آنها علم داشته است را برای بندگانش روشن و آشکار کرده است و این حکم جدید هرگز به معنی این نیست که چیزی بر خداوند مجهول بوده و بعد از گذشت مدتی برای خداوند معلوم شده است زیرا علم خدا بر هر چیزی محیط است. (زرقانی، 1385 ش، متن، 755)
علاوه بر این علامه طباطبایی نیز بیان میکنند که آیات منسوخ لحنی دارند که با اشاره نشان میدهند این احکام موقت هستند و همیشگی نیستند مانند آيه * فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ * (بقره 109) که میگوید فعلاً عفو كنيد و ناديده بگيريد تا خداوند امر خود را بفرستد، كه بهروشنی مىفهماند حكم عفو و گذشت دائمى نيست و بهزودی حكمى ديگر مىآيد، كه بعدها بهصورت حكم جهاد آمد.، همچنین است حكم زنان بدكاره كه فرموده * فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ، حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا * (نساء 15) ایشان را در خانهها حبس كنيد تا مرگشان برسد و يا خدا راهى برايشان معين كند، كه باز بهوضوح مىفهماند حكم حبس موقتى است و همینطور هم شد و آيه شريفه با آيه تازيانه زدن به زناکاران نسخ گرديد، پس جمله * حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ * در آيه اول و جمله * أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا * در آيه دوم خالى از اين اشعار نيستند كه حكم آيه موقتى است و بهزودی دستخوش نسخ خواهند شد. (طباطبایی، 1374 ش، ج1، 382)
سؤال بعدی در خصوص علت بقای حکم و نسخ تلاوت آن بود، در این خصوص باید بگوییم اولاً متکلمان شیعه قائلاند که این نوع از نسخ با عدم تحریف قرآن منافات دارد زیرا نسخ تلاوت منجر به نقصان قرآن میگردد، ثانیاً چون سند این نوع از نسخ، خبر واحد است و خبر واحد هم به دلیل اینکه ظنی است نمیتواند حکم قطعی قرآن را بردارد، (نک: زرقانی،1385 ش، متن، 800) لذا آن را مردود میدانند لکن برفرض که این قسم از نسخ را نیز بپذیریم آنچه در اینجا مهم است این است که این نسخ نیز با عقلانیت گفتاری قرآن ناسازگاری ندارد زیرا ممکن است خداوند نص و تلاوت یکی از احکامی که در بین مسلمین رواج پیداکرده است را بردارد تا روش اجمال گویی قرآن و شيوه مختصر گویی آن در ميان احكام و فروع باقى بماند.(همون)
یکی دیگر از شبهاتی که مطرح شد این بود که در قرآن آیات ناسخ مقدم بر آیات منسوخ آمدهاند و این نوع نسخ غیرقابلپذیرش است، در جواب آن میگوییم اولاً آیات مورداشاره در نظر بسیاری از مفسران منسوخ نیستند و برفرض صحت ادعا، این تقدم مربوط به تقدم نزول نیست بلکه تقدم ترتیبی و چینش آیات است. (مکارم، 1371 ش، ج 17، 393) لذا این شبهه درواقع بیاساس است. در مورد آیه 50 و 52 سوره احزاب نیز همین پاسخ صدق میکند علاوه بر آن مفسران آیه 52 سوره احزاب را نهتنها ناسخ نمیدانند بلکه آن را مکمل آیه 50 میدانند زیرا در آیه 50 سوره احزاب خداوند زنانی را که پیامبر میتواند با آنها ازدواج کند را ذکر میکند و در آیه 52 همان سوره یادآور میشود که زنان دیگر غیر از آنچه گفتیم بر تو حلال نیست. (طبرسی، بیتا، ج20، 158)
از مجموع آنچه گفته شد و پاسخهایی که به سؤالات فرعی داده شد پاسخ سؤال اصلی مشخص میگردد؛ پاسخهایی که در خصوص شبهات ناظر به ثبات گفتاری قرآن ذکر شد را میتوان در چند دسته قرار داد؛ یک دسته از پاسخها ناظر به این بود که نشان دهیم اصل نسخ امری غیرمعقول نیست، یعنی اینکه اگر در کلام الهی نسخی واقع شده است به معنای این نیست که گفتار قرآن از اصول عقلانیت گفتاری تبعیت نکرده و اصلی از این اصول را به نام اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار را نقض کرده است؛ زیرا نسخ بهخودیخود منافاتی با عقلانیت ندارد بلکه کثرت در نسخ است که میتواند ثبات در گفتار را با مشکل مواجه کند. دسته دیگر از پاسخهایی که داده شد برای بیان این مطلب بود که ادعای کثرت نسخ در قرآن را رد کنیم؛ زیرا اگر کثرت نسخ در قرآن را بپذیریم به نوعی عدم ثبات در گفتار قرآن را نیز قبول کردهایم، به همین خاطر ادله و شبهات مستشرقان را بررسی کردیم و نشان دادیم این ادعای آنان ادعایی باطل و مبتنی بر عدم فهم صحیح قرآن و آراء قرآنپژوهان مسلمان است و نسخ در قرآن بسیار کمتر از چیزی است که آنان پنداشتهاند که این موارد اندک نیز با توجه به نزول تدریجی قرآن و اینکه قرآن به شرایط و اوضاعواحوال جامعه و تغییرات آن توجه داشته است کاملاً معقول و قابلفهم و پذیرش است، درنتیجه مستشرقان نمیتوانند بگویند که قرآن پیوسته سخنان خویش را باطل کرده است زیرا نسخ موجود در قرآن فقط مربوط به احکام است و تعداد آنهم بسیار محدود است. دسته دیگر مربوط بود به بیان حکمت داشتن نسخ که گفته شد اولاً لحن آیات منسوخ بهگونهای است که همان زمان نزول نشان میدهد حکمی که در آن ذکر شده موقت است تا مخاطبان بدانند این حکم ممکن است در آینده تغییر کند از طرفی بیان احکام موقت قبل از حکم قطعی منافاتی با ثبات گفتار خداوند ندارد بلکه بنا بر شرایط و مصالح و مفاسد احکام قابلتغییر هستند و چون خداوند هنگام وضع احکام علم به مدت بقای حکم دارد و با اطلاع آنها را تشریع میکند دیگر سخن از جهل خداوند نیز معنا ندارد بلکه جهل مربوط است به نسخ اخبار و این نوع از نسخ در قرآن وجود ندارد. و نهایتاً در دستهای دیگر از پاسخها شبهات مربوط به اقسام نسخ را تبیین کردیم و گفتیم از نظر ما تنها یک نوع نسخ در قرآن واقع شده است و آنهم نسخ حکم و بقای تلاوت است زیرا مفسران شیعه مدعی هستند که نسخ در حکم و تلاوت باهم و نسخ در تلاوت بدون حکم منجر به تحریف قرآن میگردد، هرچند سایر اقسام نسخ نیز دسته کم با اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار منافاتی ندارند و آن را نقض نمیکنند، بنابراین وقتی این پاسخها را کنار هم قرار میدهیم پاسخ پرسش اصلی که عبارت بود از اینکه آیا عقلانیت گفتاری اقتضاء میکند که قرآن پیوسته گفتار پیشین خویش را ابطال کند؟ روشن میگردد و آن این است که قرآن هرگز اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار را نقض نکرده است زیرا نقض این اصل مبتنی بر کثرت نسخ در قرآن است که آن ادعای بدون سند و مدرک است و نسخ در قرآن محدود و در حوزه احکام بوده و تمامی آیات وحدت رویه داشته و مطابق هدایت انسانها و شرایط محیطی و زمانی به نحو احسن نازلشدهاند و اصول عقلانیت گفتاری بهویژه اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار در قرآن رعایت شده است.
اکنونکه شبهات مستشرقان بررسی گردید و مشخص شد که قرآن اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار را نقض نکرده است، با مراجعه به نظریۀ افعال گفتاری آستین که گفتار را بهمثابه فعل میدانست و تمام و کامل بودن گفتار را که میتوان گفت عقلانیت آن گفتار را در گرو صحیح و درست بودن این مراحل میدانست، میبینیم گفتار قرآن درآیات موردادعای مستشرقان هر سه مرحله گفتار را بهدرستی طی کرده است زیرا هم گفتار قرآن در آیات ناسخ و منسوخ معنادار هستند و هم از بیان آنها قصد انتقال مفاهیمی به مخاطبان وجود داشته است و از همه مهمتر چون کثرت نسخی در آیات قرآن یافت نشد، نسبت دادن تزلزل و عدم ثبات گفتار نیز به قرآن صحیح نیست و افعال گفتاری قرآن بینقص صورت گرفته است و ادعای مستشرقان نیز پذیرفتنی نیست.
نتیجهگیری
1. عقلانیت گفتاری یعنی عقلانیت در مقام گفتار.
2. یکی از اصول مهم عقلانیت گفتاری پرهیز از عدم ثبات در گفتار است یعنی انسان نباید بهگونهای سخن بگوید که گفتار او پیوسته سخنان پیشین خویش را باطل کند زیرا اینگونه سخن گفتن ثبات در گفتار را از بین میبرد و کلام را متزلزل میکند.
3. عقلانیت گفتاری میتواند با نظریۀ افعال گفتاری ارتباط برقرار کند. طبق نظریۀ آستین میتوان گفت اصل پرهیز از عدم ثبات در گفتار در مرحله سوم افعال گفتاری یعنی فعل بعد از گفتار خدشهدار میشود زیرا مخاطب به دلیل متزلزل بودن گفتار گوینده دیگر به آن ترتیب اثر نمیدهد.
4. مستشرقان برخی از آیات قرآن را به دلیل وجود نسخ در قرآن و کثرت آن فاقد عقلانیت گفتاری میدانستند که با بررسی شبهات مستشرقان مشخص شد در قرآن کثرت نسخ وجود ندارد و تعداد محدود نسخ نیز خدشهای بر عقلانیت گفتاری قرآن وارد نمیکند زیرا قرآن در طول 23 سال نازل شده و در این مدت برخی از احکام بهمقتضای زمان و در راستای هدایت مردم تغییر یافته که این موارد نیز کاملاً معقول و دارای عقلانیت بودهاند.
منابع و مآخذ
- قرآن
- ابن درید، محمد بن حسن،1987 م، جمهرة اللغة، بیروت لبنان، دار العلم للملايين.
- ابن منظور، محمد بن مكرم، 1414 ه.ق، لسان العرب، بيروت لبنان، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر.
- امامی، محمد و مصطفی احمدی، بهار 1393 ه.ش، رویکرد مستشرقان پیرامون نسخ در قرآن، دو فصلنامه قرآنپژوهی خاورشناسان، قم، شماره 16، ص 37-52.
- بلاغی، محمدجواد، 1330 ه.ق، الهدی الی دین المصطفی، ج 1، صیدا لبنان، مطبعه العرفان.
- جمعی از نویسندگان، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، 1387 ه.ش، معارف قرآن، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، نمايندگى ولیفقیه، اداره آموزشهای عقيدتى سياسى.
- ____________، مركز فرهنگ و معارف قرآن، 1382 ه.ش، دایرةالمعارف قرآن كريم، قم، مؤسسه بوستان كتاب.
- الحداد، یوسف درة، بیتا، القرآن و الکتاب، بیجا.
- حسيني زبيدي، محمد مرتضى، 1414 ه.ق، تاج العروس من جواهر القاموس،بيروت لبنان، دارالفكر.
- خويى، ابوالقاسم، مترجم هاشم زاده هریسی، هاشم، 1382 ه.ش، بيان در علوم و مسائل كلى قرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. سازمان چاپ و انتشارات.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد ، 1412 ه.ق، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت لبنان، دار الشامية.
- رضوان، عمر بن ابراهيم، 1413 ه.ق، آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره، رياض عربستان، دار طيبه.
- زرقانى، محمد عبدالعظيم،مترجم آرمين، محسن، 1385 ه.ش، ترجمه مناهل العرفان فى علوم القرآن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
- سیل (سال)، جرج، 1913 م، مقاله فی الإسلام، مصر، مطبعه الانجلیزیه.
- سيوطى، عبدالرحمن بن ابىبكر، مترجم حائری قزوینی، مهدی، 1380 ه.ش، ترجمه الاتقان فى علوم القرآن، تهران، امیرکبیر.
- طباطبايى، سیدمحمدحسين، 1374 ه.ش، ترجمه تفسير الميزان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، دفتر انتشارات اسلامى.
- _____________، 1387، روابط اجتماعی در اسلام، ترجمه محمد جواد کرمانی، قم، بوستان کتاب.
- طبرسی، فضل بن حسن، مترجم نوری همدانی، حسین، بیتا، ترجمه تفسیر مجمعالبیان، تهران، فراهانی.
- قاسمی، حسین، 1389 ه.ش، تبیین عقل و عقلانیت در قرآن کریم، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه معارف اسلامی قم.
- قائمی نیا، علیرضا، 1381 ه.ش، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر.
- گلدزیهر، ایگناس، 1383 ه.ش، گزارش های تفسیری در میان مسلمانان، ترجمه ناصر طباطبایی، تهران، ققنوس.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1371 ه.ش، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- مكى بن حموش، 1429 ه.ق، الهداية إلى بلوغ النهاية، شارجه امارات، جامعة الشارقه، كلية الدراسات العليا و البحث العلمي.
- ملکیان، مصطفی، 1387 ه.ش، ایمان و تعقل، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
- منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم علیهالسلام، مترجم علامه مصطفوى، حسن، 1360 ه.ش، مصباح الشريعة، تهران، انجمن اسلامى حكمت و فلسفه ايران.
- Gerard J. Hughes (1998), “Prudence”, in Edward Craig (ed.), “Routledge Encyclopedia of Philosophy”, Version 1.0, London: Routledge, 1998.
- Austin J.L, (1962), How to do things with words, oxford university press, 1962.
[1] . دانشجوی دکتری مدرسی مبانی نظری اسلام، دانشگاه شهید بهشتی.
[2] . استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه شهید بهشتی.
[3] در آیات مکی نسخ واقع نشده است.
[4] در کتاب الهدی الی دین المصطفی متکلف همان جرج سیل است و متعرب نیز هاشم شامی است.