بررسی کارکرد تصویرپردازیهای هنری در قصیدهی «ملحمة النبی» عمر ابوریشه و شعر «طلوع محمد» مهدی سهیلی
الموضوعات :فاطمه گوشه نشین 1 , فرزانه دستمرد 2 , مریم شفیعی تابان 3
1 - استادیار زبان و ادبیات عربی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 - استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
3 - هیئت علمی رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
الکلمات المفتاحية: ادبیات تطبیقی, تصویرپردازی, , «, ملحمة النبی», طلوع محمد», , «,
ملخص المقالة :
تصویرپردازی یکی از شگردهای ادبی است که برخی از شاعران زبردست از آن بهره میبرند تا از این رهگذر بتوانند با انتقال بهتر مفاهیم مورد نظر خویش، خوانندگان را تحت تأثیر قرار دهند. در پژوهش پیشرو که با رهیافت توصیفی تحلیلی و استناد به منابع کتابخانهای نوشته شده است، تلاش شده تا کارکرد تصویرپردازی هنری نزد یک شاعر عرب یعنی عمر ابوریشه و یک شاعر فارسیزبان یعنی مهدی سهیلی مورد واکاوی قرار گیرد. عرصهی بررسی تصویرپردازی در این پژوهش، قصیدهی ملحمة النبی از عمر ابوریشه و شعر طلوع محمد از مهدی سهیلی است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که هر دو از فن تشبیه، استعاره و کنایه بهره بردند؛ با این توضیح که عمر ابوریشه به دو فن ادبی تشبیه و کنایه و مهدی سهیلی به دو فن استعاره و کنایه بیشتر نظر داشتهاند. همچنین نباید فراموش کرد که این دو شاعر از عنصر مجاز بهره نبردهاند.
Studying the Function of Artistic Imagery in the " Malhamma al-Nabi " Ode By Umar Abu Risha and the "Dawn of Muhammad" Poem By Mehdi Soheili
Fatemeh Gooshehneshin1
Farzaneh Dastmard2
Maryam Shafieetaban3
Abstract
Imagery is one of the literary techniques that some skilled poets use to impress readers by better conveying their desired concepts. In the current study, written with a descriptive-analytical approach and referring to library sources, an attempt was made to analyze the function of the artistic imagery of Umar Abu Risha as an Arab poet and Mehdi Sohaili as a Persian poet. Imagery in the study is examined in the ode of "Malhamma al-Nabi" by Umar Abu Risha and the " Dawn of Muhammad" poem by Mehdi Soheili. The results showed that both used simile, metaphor, and irony, explaining that Umar Abu Risha used two literary techniques, simile and irony, and Mehdi Soheili used metaphor and irony more. These two poets did not use metonymy.
Keywords: Contemporary Poem, Comparative Literature, Imagery, Umar Abu Risha, Malhamma al-Nabi, Mehdi Soheili, Dawn of Muhammad
بررسی کارکرد تصويرپردازيهاي هنري
در قصیدهی «ملحمة النبی» عمر ابوریشه و شعر «طلوع محمد» مهدی سهیلي
فاطمه گوشهنشين4
فرزانه دستمرد5
مريم شفيعيتابان6
چکیده
تصویرپردازی یکی از شگردهای ادبی است که برخی از شاعران زبردست از آن بهره میبرند تا از این رهگذر بتوانند با انتقال بهتر مفاهیم مورد نظر خویش، خوانندگان را تحت تأثیر قرار دهند. در پژوهش پیشرو که با رهیافت توصیفی تحلیلی و استناد به منابع کتابخانهای نوشته شده است؛ تلاش شده تا کارکرد تصویرپردازی هنری نزد یک شاعر عرب یعنی عمر ابوریشه و یک شاعر فارسیزبان یعنی مهدی سهیلی مورد واکاوی قرار گیرد. عرصة بررسی تصویرپردازی در این پژوهش، قصیدة «ملحمة النبی» از عمر ابوریشه و شعر «طلوع محمد» از مهدی سهیلی است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که هر دو از فن تشبیه، استعاره و کنایه بهره بردند؛ با این توضیح که عمر ابوریشه به دو فن ادبی تشبیه و کنایه و مهدی سهیلی به دو فن استعاره و کنایه بيشتر نظر داشتهاند. این دو شاعر از عنصر مجاز بهره نبردهاند.
واژگان کلیدی: شعر معاصر، ادبیات تطبیقی، تصویرپردازی، عمر ابوریشه، «ملحمة النبی»، مهدی سهیلی، «طلوع محمد.
1- مقدمه
تصویرپردازی یک فرآیند ادبی بسیار زیبا و تأثیرگذار است که شاعران از دیرباز از آن برای بالا بردن میزان ادبیت و تأثیرگذاری فنّی و معنوی کلام خویش بهره بردهاند. پایهی اصلی تصویر پردازی اشراف بر فنون بلاغی و استفادهی درست از آنها است؛ از این رو ضرورت دارد که مطالبی پیرامون علم بلاغت مطرح گردد. «بلاغت از فنون ادبی شرق و به معنای شیوایی و رسایی سخن است؛ بلاغت آن است که آدمی آنچه را که در ته دل دارد، با سخنی که از ایجاز مخلّ و اطناب مملّ در آن پرهیز شده باشد، بر زبان آرد» (فخر رازی، 1992: 62). بلاغت به سه زیر شاخه یعنی علم معانی، بیان و بدیع تقسیم میشود، «علم معانی، درباره انواع جملهها و به کارگیری آنها بحث میکند. علم بیان به بحث پیرامون ساختن و پرداختن سخن فصیح و روان از جمله، «تشبیه»، «استعاره» و «کنایه» میپردازد» (سکاکی، 1399: 1). در علم بدیع زیباییهای سخن همراه با تصویراز جمله مبالغه، قلب، استخدام و... مورد بحث قرار میگیرد. ناگفته پیداست که «جوهر هر زبان معنا، پیام و بلاغت آن است؛ و لفظ تنها پوسته زبان و در خدمت معنا، پیام و بلاغت زبان است. بسیاری از محسنات و زیباییهای کلام باعث موزون شدن و خوشآهنگی سخن میشوند، متن ادبی با بهرهگیری از این شگردهای مجازی، ذهن را به ورای نشانهها و بیرون از فضای زبان عادی حرکت میدهد و نقش رسانگی زبان عادی را مختل میکند و زمینهای برای تامل فراهم میکند تا مخاطب از رهگذر نقد و تاویل و تحلیل به بصیرتی بسیار دست یابد. «صناعات معنوی شکافی ایجاد میکنند میان زبان عادی و ادبیات، میان جهان واقعی و جهان مجازی، میان واقعیت و تخییل» (فتوحی، سایت کاروند پارسی).
در این مقاله سعی بر آن شده است تا قصیده «ملحمة النبی» و شعر «طلوع محمد» را به صورت تطبیقی از نظر ساختار بلاغی مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم. ناگفته نماند که قسمتهایی از قصیده ابوریشه مد نظر است که مرتبط با تولد پیامبر اکرم (ص) است. در راستای این تحقیق سوالات زیر مطرح است:
1) فنون بلاغی مورد استفاده برای تصویرپردازی در دو سرودهی «ملحمة النبي» و «طلوع محمّد» کدامند؟
2) عمر ابوریشه برای تصویرپردازی به کد ام یک از فنون بلاغی بیشتر نظر داشته است؟
3) راهکارهای مهدی سهیلی جهت خلق تصاویر ادبی و هنری مذکور چیست؟
4) شباهتها و تفاوتهای عمر ابوریشه و مهدی سهیلی در تصویرپردازی دو سرودهی مذکور کدامند؟
در رابطه با اهمیت و ضرورت پژوهش حاضر باید گفت از آنجا که تصویرپردازی یک شگرد ادبی بسیار مهم و کاربردی و بر پایهی خیال است و نیز با توجّه به جنبة دینی حاکم بر دو سرودهی «ملحمة النبي» و «طلوع محمّد» ضرورت دارد که این شگرد ادبی از نظر تأثیری که در انتقال معانی و احساسات دارد مورد ارزیابی قرار بگیرد تا به خوانندگان ثابت شود اشعاری که صبغة دینی دارند نیز میتوانند از ارزش هنری بسیار بالایی برخوردار باشند به شرطی که شاعران از عمق جان خویش برای سرودن آنها تلاش کنند و از قوّة خیال خود به خوبی بهره بگیرند.
2- پیشینهی تحقیق
برخی از پژوهشهایی که در مورد مهدي سهيلي و عمر ابوریشه تحقق یافته عبارتند از:
1. بررسي کهنالگوي «آنيما» در اشعار مهدي سهيلي (1393). محمدصادق بصيري، وجيهه زماني. نشريه ادب و زبان. نويسندگان با برشمردن خصوصيات کهنالگوي «آنيما» و تاثيرات مثبت و منفي آن، اشعار مهدي سهيلي را از اين منظر مورد بررسي قرار دادهاند.
2. خوانش تطبیقی نشانهشناسی در اشعار ابوریشه و ملک الشعرای بهار (1396). فریده اخوان پلنگسرایی، احمد محمدینژاد پاشاکی. همایش ملی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی. در این جستار با استمداد از رهیافتهای مختلف نشانهشناسی، لایههای فکری و نشانههایی همچون: زمان، مکان، روایت، شگردهای کشف معانی اضافی به همراه رمزگانهای موجود در سرودههای ابوریشه و ملک الشعرای بهار، مورد ارزیابی قرار گرفته است.
3. مولفههای پایداری در مرثیههای ابوریشه (1394). سید مهدی مسبوق، مهری قادری بیباک. همایش ادبیات پایداری گیلان. این نوشتار از رهگذر مطالعة مرثیههای ابوریشه به بررسی مضامین آنها پرداخته است. او در این قصاید علاوه بر جنبة عاطفی سوگ و اندوه به ذکر حماسهها و دلاوریهای این دلیرمردان اشاره کرده و با زبانی حماسی تصاویری جذاب از مبارزات آنان ترسیم نموده است. گرامیداشت شهید، شهادتطلبی، میهندوستی، ابراز عاطفه و تألم و دعوت به قیام و ادامه مبارزه تا رسیدن به هدف نهایی از درونمایههای مهم مرثیههای اوست که با زبانی حماسی همراه با تصاویری نغز بیان شده است.
4. کعبه و مدینة النبی از نگاه دینی شاعران معاصر عرب (نمونههای موردی، بدولی الجبل، عمر ابوریشه، احمد شوقی). نشریه: پژوهشهای اعتقادی کلامی. گفتار حاضر به روش توصیفی -تحلیلی اصطلاحات به کار رفته درباره حرمین شریفین را به عنوان نمونههای موردی در اشعار بدوی الجبل، احمد شوقی و عمر ابوریشه مورد بررسی قرار داده است. از این توصیفات برمیآید که زیباترین مظاهر انگیزشی توصیفشان، برافراشتن پرچم دین خدا در سایه هدایت و وحدت امت اسلامی است.
3- ادبیات تطبیقي
«ادبيّات تطبيقي از آن دسته پژوهشهاي ادبي است كه باطن آن، مقايسة بين ادبيّات ملل مختلف است. برخي هم در پي مقايسة ادبيات با ديگر هنرهاي زيبا و نيز مقايسة آن با ساير رشتههاي علوم انساني مانند فلسفه، تاريخ، اديان، مذاهب، فرق، روانشناسي، جامعهشناسي و ... هستند. عدهاي هم پا را فراتر گذاشته، بررسي رابطه ادبيّات با عرصههاي غيرانساني مانند علوم پايه و علوم طبيعي را در حوزه ادبيّات تطبيقي جاي دادهاند» (عبود و ديگران، 2001: 89 و الخطيب، 1999: 50). مؤلفة ديگري كه در تعريف ادبيات تطبيقي بيش از همه خود را نشان داده است، مفهوم تأثيرگذاري و تأثيرپذيري است؛ اين بدان جهت است كه پژوهشگران اين حوزه وقتي به روابط ادبيات با ملل مختلف جهان با ادبيّات ملي ميانديشند، ناخودآگاه عنصر تأثير و تأثر خود را نشان ميدهد. مفهوم عمده در اين تعريف «بررسي روابط ادبي بين دو يا چند ادبيّات ملّي است» (ولك، 1373: 142). «ادبيات تطبيقي، آن بخش از تاريخ ادبيات را كه مورخ ادبي از آن غفلت نموده است، تقويت ميكند. چون مورخ ادبي تاريخ ادبيات خود را بدون توجّه به ادبيات ملل ديگر مينويسد. ادبيّات تطبيقي نشان داد كه تاريخ ادبيات هر ملّتي صرفاً تاريخ تغيير و تحولات ادبيّات يك ملّت نيست، بلكه تاريخي است ناشي از روابط و تعامل بين ادبيّات ملّي و ادبيات ملل ديگر؛ از این رو در تعريف ادبيات تطبيقي گفتهاند: «دانشي است كه تاريخ روابط بيروني ميان ادبيّات ملل مختلف را مينگارد» (غنيمي هلال، 1987: 18) و این عبارت حاکی از جنبة همگانی بودن ادبیات تطبیقی میباشد.
4- شناختنامة عمر ابوریشه
عمر أبوریشه «در سال 1911 در فلسطین، در شهر "عکا" به دنیا آمده است و در جنگ جهانی اول به همراه خانوادهاش به "منبج" در شمال سوریه رفت. در دانشگاه بیروت به تحصیل پرداخت و برای ادامه تحصیل به لندن سفر کرد، پس از اتمام تحصیلات به وطن بازگشت و در حلب به عنوان مدیر"دارالکتب الوطنیه" منصوب شد. ابوریشه برجستهترین نماینده رمانتیک مدرن در شعر عربی است و از بسیاری مکاتب ادبی غرب بهره گرفت اما به هیچ یک از آنها گرایش پیدا نکرد. اشعار او به سبک کلاسیک شعر عربی سروده شدهاند و تاثیر مکتب رومانتیسم و تا حدی سمبولیسم در اشعار او نمایان است. عمر أبوریشه فرازهایی از تاریخ زندگی پیامبر را در سه قصیده بلند شامل "محمد" و " من نادانی" و "انا فی مکه " روایت کرده است. "ملحمه النبی" أبوریشه از منظر ادبی ارزش والایی دارد، چون روایت پرشوری از مقاطعی از دوران جاهلیت قبل از تولد پیامبر و برخی حوادث بعد از میلاد ایشان از جوانی گرفته تا فوت، بعثت، هجرت و مشکلات پیشروی اسلام از جمله نبردهای واقع شده درآن زمان را شامل میشود. این قصیده علاوه بر ارزش دینی از نظر فنی و ادبی نیز باارزش است. دقت فراوان أبوریشه در سرودن اشعارش هرگز او را به تکلف و تصنع نینداخته است. اساس کار او بر قصیده بنا نهاده شده و از آغاز تا انجام دارای وحدت عضویه و وحدت در افکار و عاطفه است.» (دندی، 1988: 3).
5 - شناخت نامة مهدی سهیلی
«مهدی سهیلی (زاده 7 تیر ماه 1303- در گذشت 18 مرداد 1366) فرزند غلامرضا از نوادگان حاج اکبر سمنانی، شاعر و نویسنده ایرانی است. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فرا گرفتن علوم قدیمه و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان آورد. سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد. نام خانوادگی خود را از حاجی علی اکبری سمنانی به سهیلی در سال 1322 تغییر داد. در سال های 1345 تا 1356 علاوه بر انجام کارهای مطبوعاتی و همکاری با روزنامهی فکاهی تهران، سرپرستی کاروان شعر و موسیقی رادیو و داوری برنامه مشاعره را بر عهده داشت. او در زمینه نمایشنامهنویسی نیز فعالیت داشته است. وی در 18 مرداد 1366 در سن 63 سالگی در گذشت. در سال 1337 مترجمین روسی، هشت داستان کوتاه او را در شهر مسکو به چاپ رساندند. شعر «طلوع محمد» فصیح، بلیغ و گاه مسجع است و در آن از استعارات، تشبیهات، دانش معانی و بیان بهره بسیاری برده شده است، مرحوم سهیلی این اثر را به شیوة نیمایی سروده است، اگر حمل بر اغراق پنداشته نشود، در این سبک از شاعران معاصر خود برتر و تواناتر بوده است. میناگری کلام، گزینش واژگان و ترکیبهای خوشتراش، از تواناییهای این شعر به شمار میرود. برای اینکه شعر وی از حشوهای مخل در امان بماند؛ به ضرورت ابراز احساس و اندیشه، کوتاه و بلند و هر جا که بیان فرمان دهد، بسته میشود» (برقعی، 1373: 1851).
6 - تصویر پردازی ادبی
پیش از بررسی تصاویر ادبی موجود در این دو سروده لازم است که تعریف دقیقی از تصویر پردازی ارائه گردد؛ «یکی از راههاي آشنایی با اندیشة شاعران و دستیابی به زوایاي سایه روشن ذهن آنان، تحقیق و کندوکاو در تصاویر شعري آنان است. ابزار بررسی این تصاویر شیوه مجاز زبانی شاعران در پردازش صورخیال است که توسط عناصر بیانی چون تشبیه، استعاره و کنایه صورت میگیرد. تشبیه یکی از عناصر اصلی صور خیال در ادبیات هر ملتی است که سایر صورتها از آن مایه میگیرند؛ زیرا پایه صور گوناگون خیال از استعاره گرفته تا مجاز و کنایه و حتی رمز بر رابطه این همانی استوار است» (پورنامداریان، 1381: 118). در نتیجه باید گفت که صور خيال، ابزاری هستند که اديب برای انتقال تصاوير ذهنی خود به ديگران از آنها بهره میگيرد. کاربرد اين صور در کلام، زيبايی شايان توجهی را به دنبال داشته و کلام ساده و معمول را به درجة ماندگاری و ظرافت میرساند. صور خیال به وسیلة فنون مربوط به علم بیان ساخته میشوند و به همین دلیل باید ابتدا در مورد علم بیان مطالبی مطرح گردد. «کلمة بيان در اصل وضع لغوی بر وضوح و آشکار بودن دلالت میکند، آنجا که میگويند: «البَيانُ: ما بُيِّنَ بِهِ الشَّيءُ مِن الدِّلالَةِ وَ غَيرِها، وَ بانَ الشَّيءُ بَياناً: اتّضَحَ فَهوَ بَيِّنٌ»، همچنين تمامی فعلهای برگرفته از اين ريشه همچون: «أبانَ، استبانَ، بيَّنَ و تَبَيَّنَ» به معنای «ظَهَرَ» و دالّ بر مفهوم ظهور و آشکاری است (ابنمنظور، 1408، ذيل بين). اما آنچه در اصطلاح «بيان» ناميده میشود، در طول تاريخ معانی گستردهای را شامل شده است از جمله: 1) بيان افکار و خواطر درونی، 2) مشابهت با معنای فصاحت و بلاغت در به کار بردن تعابير زيبا و دلالت کامل بر معنی. پس از گسترش بحثهای بلاغی، «بيان» به عنوان يکی از زيرمجموعههای علم بلاغت معرّفی شد.
«فایدة علم بیان آن است که در این علم با ريشههای مختلف ادای معناي واحد آشنا میشویم و میآموزیم که چگونه باید منظور شاعران را از واژهها و عباراتی که در معنای اصلی خود به کار نرفتهاند، دریافت نماییم؛ از این رو علم بیان راه ورود به دنیای ادبیات است» (شمیسا، 1381: 29).
6-1 - تشبیه
تشبیه یکی از مهمترین عناصر بیانی است که شاعران مختلف در طول عصرهای مختلف بدان اهتمام ویژهای داشتند «تشبیه از "شبه" است و آن عبارت است از اشتراك دو چیز در یک یا چند صفت، و یادآور شدهاند که همة صفات را نمیتوان برشمرد و گفتهاند که تشبیه وصف کردن چیزي است به چیزهاي مشابه و نزدیک بدان از یک جهت یا جهات مختلف و دربارة تشبیه تعریفهاي بسیاري در همین زمینه شده است که محور اصلی همه یک چیز است» (شفیعی کدکنی، 1375ش: 53).
برخی دیگر عقیده دارند که «تشبیه در اصطلاح به معنی مانند کردن چیزي به چیزي دیگر در جهتی یا جهاتی است مشروط بر اینکه تشابه و مانندگی مبتنی بر کذب یا نوعی دروغ باشد» (انوری، 1393: 159).
پس از بررسی دیوان عمر ابوریشه و مهدی سهیلی نمونههایی از تشبیه یافت شد که سبب تصویرپردازی در اشعار این دو شاعر شده است و به انتقال معانی مورد نظر ایشان کمک میکند. در دیوان عمر ابوریشه چنین آمده است:
أی نجوی مخضلة النعماء |
| رددتها حناجر الصحراء |
سمعتها قریش فانتفضت |
| غضبی وضجت مشبوبة الاهواء |
ومشت فی حمی الضلال إلی |
| الکعبه مشی الطریدة البلهاء |
وبدت تنحر القرابین نحرا |
| فی هوی کل دمیة صماء |
وانثنت تضرب الرمال اختیالا |
| بخطی جاهلیة عمیاء |
(أبوریشه، 2009: 365)
ترجمه: این ندای پربرکت چیست که صحرا آن را پیوسته تکرار میکند؟ قریش آن نجوا را شنیدند، پس خشمشان بلند شد و با برافروختگی هوی و هوسش ناله سر داد. در آن حرارت و لجنزار گمراهی به سوی کعبه حرکت کردند مثل یک دیوانة فراری آوارهای (که راه را گم کرده است فرزندان خود را به خاطرعشق به بتهای کر ولال قربانی میکردند. وقتی برگشتند مغرورانه پا بر زمین میکوبیدند با همان گامهای متکبرانة جاهلی.
در نمونة شعری فوق شاعر از تعبیر «حمی الضلال» (حرارت و لجنزار گمراهی) استفاده کرده که به نوبة خود یک اضافة تشبیهی است؛ به این صورت که وی گمراهی را به یک لجنزار تشبیه کرده است تا شرایط و وضعیتی که مردم در آن به سر میبردند را به خوبی فراروی خواننده ترسیم کند و به تبع آن زمینة مقایسة شرایط قبل و بعد از میلاد پیامبر اکرم (ص) را برای آنها به آسانی میسّر سازد. در ادامة تعبیر پیشین شاعر عبارت «مشی الطریدة البلهاء» را به کار میبرد و از آنجا که یکی از کاربردهای مفعول مطلق نوعی، دلالت آن بر معنای تشبیهی است میتوان گفت در اینجا نیز کاربرد این مفعول مطلق نوعی همان انتقال معنای تشبیه است و شاعر مردمی که فرزندان خود را برای بتها قربانی میکنند به فرد دیوانه شبيه ميداند. ناگفته پیداست که وجه شبه این افراد با فرد دیوانه، نداشتن عقل و قدرت تصمیمگیری درست است و همچنین حالت عجله کردن این افراد برای بردن فرزندان خود به سمت تختههایی که روی آنها برای بتها قربانی میکردند نیز شبیه حرکت ناموزون و به عبارتی تلوتلو خوردن دیوانگان است و همین حالت حرکت کردن به خوبی سبب میشود که یک تصویرپردازی بسیار زیبا، خلّاقانه و کاملاً متناسب در این شعر صورت گیرد و ذهن خوانندگان با حال و هوای آن روزگار آشنا شود تا از اين طريق بتواند معنا و مقصود مورد نظر شاعر را به خوبی درک کند. ناگفته نماند که عبارت «انثنت تضرب الرمال اختیال بخطی جاهلیة عمیاء» نیز مشتمل بر یک تشبیه است و در خلال آن، شاعر راه رفتن مغرورانة این افراد کوتهفکر پس از قربانی کردن فرزندان خویش را به راه رفتن مغرورانة افراد در دورة جاهلی تشبیه کرده است و پیداست که چنین تشبیهی، خواننده را در خلق یک تصویر ذهنی یاری میرساند و وی را وارد آن فضا میکند.
در عبارت زیر نیز شاهد اضافة تشبیهی هستیم؛ آنجا که عمر ابوریشه میسراید:
عربدی یا قریش وانغمسنی ما |
| شئت فی حمأة المنی النکراء |
(ابوریشه، 2009: 366)
ترجمه: ای قریش فریاد بزنید و در گناهان خود غرق شوید و تا جایی که میخواهید در لجن زار آرزوهای زشت وغرور آمیز خود فرو روید.
در اینجا باز هم از واژهی «حمأة» به معنای لجنزار استفاده شده است و همین لفظ جوّ نامساعد آن روزگار و آرزوهای بیارزشی که مردم داشتند را برای خواننده بازگو میکند و تصویر ذهنی وی را میسازد.
وی در جای دیگری میگوید:
انظریها حول الیتیم فراشا |
| هزجا حول دافق اللالاء |
وأبوطالب علی مذبح الأصنام |
| یزجی له ضحایا الفداء |
(ابوریشه، 2009: 366)
ترجمه: بنگر آنها (بنی هاشم) را که مانند پروانههایی که انگار دور نوری میچرخند، بر اطراف این یتیم شادند و جست و خیز میکنند و ابوطالب در قربانگاه بتها برای او قربانی میکند (هدیه میکند).
ناگفته پیداست که همانند کردن حرکت بنیهاشم به دور پیامبر اکرم (ص) و شور و شعف آنها از تولّد چنین نوزاد خوش یُمن و پربرکتی به گشتن پروانه به دور نور، به وضوح خواننده را به سوی یک تصویرپردازی زیبا و مناسب سوق میدهد. در این مجال شاعر سعی کرده است تا از رهگذر این تشبیه، قدرت تجسّم مخاطب را به کار بگیرد و او را به متن ماجرا داخل سازد و این عنصر هنری یعنی تشبیه، تصویرپردازی ناشی از آن را در خدمت انتقال معنا و احساس به خواننده و فزونی بخشیدن به بار هنری و ادبی شعر خویش به کار ميگیرد. اين تشبيه ابوريشه مصداق توضيحي است که دکتر تجليل از تشبيه ارائه ميدهد: «تجربه نشان میدهد که بلاغت و شگفتی تشبیه ناشی از پیوندي است که گوینده سخنور بین یک چیز معمولی و یک امر عالی و خیالی، و موجودي شگفت و ممتاز به بهترین تعبیر برقرار میکند، و ما را از عرصهاي پست به پهناي متعالی میرساند، و در این گرهخوردگی و انتقال ما را به اوج اخلاق یا علم و بصیرت یا آزادگی و کمال میکشاند، و با بال تخیل و اندیشه وجود ما را پیوسته در معرض نسیم کائنات و اهتزاز معنویت و در عرصة بیکرانگی قرار ميدهد» (تجلیل، 1363: 62).
در راستای به کار بردن عنصر تشبیه برای ساختن تصاویر هنری در شعر «طلوع محمّد» از مهدی سهیلی باید به نمونههای زیر اشاره کرد که وی چنین سروده است:
شگفتی خانه «ام القری» در انتظار رویدادی بود
شب جهل و ستمکاری
به امید طلوع بامدادی بود (سهیلی، 1354: 10)
شاعر در این نمونة شعری جهل و ستمکاری را به شب تشبیه میکند و به نظر میرسد که دلالت شب بر تاریکی و نیز وجود بار معنایی منفی در دو واژهی جهل و ستمکاری به خوبی زمینه را فراهم میکند تا یک فضای منفی و مملوء از خفقان فراروی مخاطب ترسیم شود. گزینش این چند واژه و قرار دادن آنها در محور همنشینی سهم بسزایی در این تصویرپردازی دارد و باعث بالا رفتن ارزش هنری این شعر شده است.
شاعر در بخشي ديگر چنين ميسرايد:
محمد را چو مروارید غلتان شستشو دادند (سهیلی، 1354: 13)
شاعر حضرت محمد را در هنگام شستشوي بعد از تولد به مرواريد غلتان تشبيه کرده است که چشمها را خيره و مجذوب ميکند.
وی در جای دیگری از این شعر میگوید:
محمد تا ابد تابنده چون خورشید خواهد ماند (همان: 16)
تشبیه کردن پیامبر اکرم (ص) به خورشید در این عبارت، یک تشبیه بسیار واضح و زودفهم است و وجهشبه در این تشبیه نیز از بدیهیات است. شاعر از خلال کاربست این تشبیه بر آن است که هدایتگری پیامبر اکرم (ص) را فراروی مخاطب ترسیم کند و وی را به این نکته رهنمون سازد که همانگونه که خورشید سبب روشن شدن عالم میشود، حضرت محمّد (ص) نیز عامل هدایت تمام بشریت و رها شدن آنها از شرایط ظلمانی و آکنده از جهلی است که در آن منطقه حاکم بود. به جرأت میتوان گفت قصد شاعر از این تشبیه آن است که مردم را به آینده امیدوار سازد و اثرات حضور پیامبر اکرم (ص) در آیندهی آن سرزمین را پیشاپیش و به وضوح برای مردم بازگو کند.
6-2 - استعاره
استعاره در اصطلاح بلاغت عبارت است از «به کار بردن یک لفظ در غير معنای حقيقی به جهت علاقة مشابهت بين معنای حقيقی و مجازی. به عبارت ديگر میتوان گفت: استعاره مجازی است که مناسبت بين معنای مجازی و حقيقی آن مشابهت باشد» (تفتازانی، 1388: 221). برخی دیگر «استعاره را به کارگیری واژه در غیر معنی اصلی خود میدانند». (جرجانی، 1423: 19)
عمر ابو ریشه به خوبی از کاربرد فن استعاره برای تصویرپردازی آگاهی داشت؛ نمود این امر در استعارة موجود در ابیات زیر دیده میشود:
أی نجوی مخضلة النعماء |
| رددتها حناجر الصحراء |
سمعتها قریش فانتفضت |
| غضبی وضجت مشبوبة الاهواء |
(عمر أبوریشه، 2009: 365)
ترجمه: این ندای پربرکت چیست که صحرا آن را پیوسته تکرار میکند؟ قریش آن نجوا را شنیدند، پس خشمشان بلند شد و با برافروختگی هوی و هوسش ناله سر داد.
در این نمونه دو تعبیر «حناجر الصحراء» و «ضجت مشبوبه الأهواء» استعارة مکنیه تخییلیه هستند که «در آن فقط مشبه ذکر میشود و مشبه به بالکنایه مورد اشاره قرار میگیرد» (سیوطی، 2003: 212). به نظر میرسد که استعارة مکنیه در مقایسه با استعارة مصرّحه از قدرت خیالپردازی بیشتری برخوردار است و خواننده نیز برای درک معنای آن باید ذهن خود را بسیار به کار بگیرد تا بتواند ارتباط میان مستعارله و مستعارمنه را درک کند و در نهایت تصویر ادبی خاصّی که شاعر در نظر دارد را در ذهن خویش مجسّم کند. پیداست که تصوّر کردن حنجره برای صحرا به خوبی پرده از قدرت خیال شاعر برمیدارد و تصویرپردازی زیبایی را ارائه میدهد.
سهیلی نیز از کاربرد فن استعاره برای خلق تصاویر ادبی غافل نبود؛ نمونههایی از استعارههای موجود در شعر وی در ادامه ذکر و بررسی شده است:
دل سیارهها در آسمان حال تپیدن داشت (سهیلی، 1354: 10)
یکی از نمونههای استعاره در این شعر تعبیر «دل سیارهها» است که استعارة موجود در آن از نوع استعارة مکنیه میباشد؛ به این صورت که سیارهها به موجودات زندهای تشبیه شدهاند که دلی برای تپیدن دارند؛ سیارهها مشبّه هستند و به همراه یکی از لوازم مشبّهبه (موجود زنده) که همان دل است ذکر شده است. این استعاره یک تصویرپردازی دقیق و ماهرانه در خود دارد به این صورت که خواننده در خیال خویش، سیارهها را در قالب موجودات زنده تصوّر میکند و در بطن این تصویرپردازی نوعی جانبخشی به اشیای بیجان نیز صورت گرفته که تأثیر این کلام و بار معنایی آن را دوچندان کرده است. شاعر در بخش دیگری از این سروده میگوید:
که امشب اختری تابنده پیدا شد (سهیلی، 1354: 14)
در این مجال، واژة «اختر» استعاره از پیامبر اکرم (ص) است؛ این استعاره از نوع مصرّحه میباشد به این صورت که شاعر مشبّهبه یعنی اختر را ذکر کرده و مشبّه یعنی پیامبر اکرم (ص) را در جمله نیاورده است. لازم به ذکر است که آوردن صفت «تابنده» برای «اختر» بر زیبایی تصویرپردازی ادبی موجود در این کلام افزوده و به خواننده بیشتر کمک کرده است تا بتواند با شاعر همنوا گردد و با وی همذاتپنداری کند. ناگفته نماند که یکی از مقاصد شاعر از آوردن این استعاره آن است که باز هم بر هدایتگری پیامبر اکرم (ص) اشاره و تأکید کند و بارقههای آرامش و امیدواری به آیندای درخشان را در دل مردم روشن سازد.
از دیگر نمونههای استعاره در این شعر میتوان به عبارت زیر اشاره کرد؛ آنجا که شاعر میگوید:
همه سیارهها در گوش هم آهسته میگفتند
که امشب نیمه شب خورشید میتابد
ز شرق آفرینش اختر امید میتابد (همان: 11)
در اینجا لفظ «سیارهها» استعارة مکنیه است و شاعر به صورت مخفیانه آنها را به انسانهایی تشبیه کرده که در گوش هم نجوا میکنند. اگر نیک بنگریم متوجّه میشویم که تصوّر کردن سیارهها در قالب انسانهایی که سر در گوش هم کرده و با هم سخن میگویند به نوبة خود یک تصویر ادبی بسیار زیبا و گیرا ایجاد کرده است و کاربست چنین استعارهای در این مجال آن است که شاعر میخواهد بگوید تمام موجودات زنده و غیر زندة عالم از ولادت پیامبر اکرم (ص) خرسند و شادمان هستند و شور و شعف در وجود همة آنها رخنه کرده است؛ چرا که میدانند این ولادت بسیار پربرکت است و خیر آن شامل حال تمام موجودات میشود.
6-3 - کنایه
در اصطلاح علم بلاغت، «کنایه، یکی از شگردهاي بیان غیرمستقیم و تصویرساز هنري و از عناصر چهارگانۀ فنّ بیان است که از نظر لفظ و معناي ظاهري، در محور همنشینی و از نظر معناي پوشیده و دور، در محور جانشینی کلام قرار دارد. در حقیقت اوج غرابت و زیبایی واقعی هر کنایه، همانند هر تصویر خیالی دیگر در تازگی آن است، از آنجا که کنایه نیز رسیدن از یک سطح به سطح دیگر است و ارتباطی بین دو سوي حاضر و غایب ایجاد میکند، جنبۀ هنري و ادبی دارد» (شمیسا، 1381: 266). کنایه آن است که گوينده بخواهد معنا و مفهومی را برساند، اما برای اين منظور، از لفظ وضع شده برای آن مفهوم استفاده نکند، بلکه به معنايی اشاره کند که در عالم وجود، همطراز و مترادف آن معنای اصلی باشد که در واقع مقصود گوينده است و او اين معنای ظاهری را دليل و برهانی برای معنای اصلی قرار میدهد. برخی از بلاغت پژوهان میگویند «کنايه لفظی است که برخلاف وضع حقيقی، بر معنای ديگری دلالت میکند، همراه با يک صفت که ميان کنايه و مکنّیعنه مشترک است» (ابنأثير، 1999، 181).
از جمله نمونههایی که برای فنّ کنایه در قصیدة «ملحمة النّبي» از عمر ابوریشه میتوان یافت آنجا است که وی چنین میسراید:
لن تزیلی ما خطة الله للأرض |
| وما صاغة لها من هناء |
شاء أن ینبت النبوه فی القفر |
| ویلقی بالوحی من سیناء |
(ابوریشه، 2009: 366)
ترجمه: هرگز نمیتوانی آنچه را که خداوند برای این سرزمین قرار داده (برنامه چیده) و آنچه را که از خوشی و لذت برای آن فراهم ساخته است، از بین ببری. همانا ارادة خداوند بوده است که نبوت و وحی در یک سرزمین بیآب و علف و بیابان اتفاق بیفتد.
در اینجا لفظ «القفر» کنایه از سرزمین مکه است. این کنایه از موصوف میباشد و قصد شاعر از این کنایه آن است که بگوید خداوند پیامبر اکرم (ص) را در سرزمینی متولّد کرد که بایر و بدون نعمت بود؛ زیرا اگر وی را در سرزمینی سرسبز و حاصلخیز متولّد میکرد، چه بسا در آینده افرادی پیدا میشدند و اعتراض میکردند که چرا خداوند پیامبر اکرم (ص) را در منطقهای حاصلخیز متولّد کرد و در حقیقت محلّ تولّد ایشان را دستاویزی برای بهانهجویی قرار میدادند. ضمن اینکه کناية مذکور خواننده را به فضا و بافت جغرافیایی آن روزگار میبرد و ذهن وی را مملوء از تصاویر آن مکانی میکند که قرار است پیامبر اکرم (ص) در آنجا زندگی کند و نشو و نما یابد و آنجا را از نظر معنوی آباد گرداند. یکی دیگر از کنایههای موجود در این قصیده در بیت زیر دیده میشود:
ما لأقیال هاشم یخلع البشر |
| علیها مطارف الخیلاء |
(ابوریشه، 2009: 366)
ترجمه: این بزرگان بنی هاشم را چه شده است که بشارت، ردای فخر بر تن آنها پوشانده است.
در این نمونة شعری آنچه که موجب خلق تصویر ادبی میشود، کنایهای است که در خلال آن شاعر ادّعا میکند که ردای فخر بر تن بنیهاشم پوشانده شده است؛ این کنایه از نوع نسبت است؛ زیرا به جای آنکه بگوید خودِ آنها داراي فخر و تکبّر شدهاند، فخر و تکبّر را در قالب ردا بر تن آنها کرده است. بدیهی است که خواننده با خواندن این عبارت به سرعت در ذهن خود ردایی از تکبّر را بر تن آنها میبیند و به دنبال این تصویرپردازی زیبا، مقصود شاعر را به وضوح درک میکند. ناگفته نماند که کنکاش برای درک این معنای کنایی، بر ارزش ادبی آن افزوده است.
یکی دیگر از عبارتهایی که مشتمل بر تصویرپردازی از طریق کنایه است را میتوان در ذیل مشاهده کرد؛ آنجا که شاعر میسراید:
بسم الطفل للحیاة وفی جنبیه |
| سر الودیعة العصماء |
هب من مهده ودب غریب |
| الدار فی ظل خیمة دکناء |
عرفت فیه طلعة الیمن والخیر |
| إذا اجدبت ربی البیداء |
(همان: 367 -368)
ترجمه: کودک لبخند زد و در پهلوهایش راز پاکی نهاده شده است. از گهوارهاش برخاست و به راه افتاد، در یک جای دور در زیر خیمهای تیره. حلیمه در او خیر و برکت را دید وقتی که خشکسالی بر آنجا حاکم بود.
«بسم الطفل للحیاة» کنایه از این است که کودک به دنیا آمد. این کنایه از نوع کنایة واضحه میباشد؛ زیرا درک معنای حقیقی آن بسیار آسان است. استفاده از فعل «بسم» در این عبارت باعث میشود که خواننده تصویری از خندیدن کودک در همان اولین لحظات تولّدش را تصوّر کند و به دنبال تصوّر کردن چنین لبخندی، خودش هم آن احساس امیدواری و نیز شور و شعفی را که در جان اطرافیان کودک نشست، به خوبی تصوّر کند و به دنبال آن بتواند فضای کلّی بر مردم آن سرزمین را نیز متصوّر شود. ناگفته نماند که از منظر بلاغت فارسی، این نوع کنایه در حقیقت کنایه از فعل به شمار میرود؛ به این صورت که یک فعل از باب کنایه از فعل دیگری به کار رفته است.
همچنین در عبارت «عرفت فیه طلعة الیمن و الخیر» نیز یک تصویرپردازی زیبا از رهگذر کنایه حاصل شده است؛ به اين صورت که عبارت مذکور کنایه از این که او قرار است باعث خیر و سعادت برای جهانیان شود. با توجّه به ذکر دو لفظ «الیمن» و «الخیر»، کسی که این عبارت را بخواند به خوبی متوجّه معنای کنایی موجود در آن میشود و میتواند چهرة نورانی و معنوی آن کودک را تصوّر کند و اینکه چگونه حلیمه با نگاه کردن به این کودک، متوجّه شد که او میتواند خیر و برکت را برای مردم آن سرزمین به ارمغان بیاورد.
شایان ذکر است که عبارت «إذا اجدبت ربی البیداء» نیز کنایه از سیطرة جهل و نادانی در آن منطقه میباشد و به کار بردن الفاظ دالّ بر خشکی و صحرا، ذهن خواننده را به ساختن یک تصویر مناسب با منطقهای خشک که ایجا برای بیان جهل و نادانی است، فراهم میکند.
مهدی سهیلی نیز به سان عمر ابوریشه از فنّ کنایه برای تصویرپردازی در شعر خویش بهره بود؛ به عنوان نمونه یکی از عبارات کنایی موجود در شعر «طلوع محمد» از این شاعر در ذیل آمده است:
به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند (سهیلی، 1354: 16)
این عبارت کنایه از تمام شدن ظلم و ستم است؛ به عبارت دیگر «ماه را کندند» یعنی شب تبدیل به روز شد و ظلم و جهلی که زندگی مردم را تحت الشعاع قرار داده بود دیگر از بین رفت. ناگفته نماند که این عبارت نویدبخش آغاز یک زندگی مملوء از آرامش و سعادت است؛ همان چیزی که مردم همیشه آرزوی آن را داشتند و از این پس میتوانند آن را تجربه کنند. در عبارت زیر نیز میتوان نمود دیگری برای کنایه یافت:
سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را
زدند از سوی درگاه خداوندی
میان شانههای حضرتش مهر نبوت را (سهیلی، 1354: 14و13)
نمونة فوق کنایه از تایید نبوت و رساندن ایشان به مقام نبوت است؛ این نوع کنایه بسیار واضح است و خواننده با اندکی کنکاش میتواند آن را درک کند و به این ترتیب ارزش هنری کلام وی عیان میگردد. سهیلی در جای دیگری برای تصویرپردازی در قالب فن کنایه عبارات زیر را میآورد:
زمین و آسمان مکه آن شب نور باران بود
و موج عطر گل در پرنیان باد میپیچید
امید زندگی در جان موجودات میجوشید
هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود (همان: 15)
تمام این عبارات روی هم رفته کنایه از شادی و شعف هستند و اینکه همة مردم امیدوار شدهاند و ظلم و خفقان و جهل رخت بربسته و امید و شور زندگی جایگزین آن شده است. اگر نیک بنگریم به خوبی متوجّه میشویم که به کار بردن الفاظ و تعابیری مانند «نور باران»، «موج عطر گل»، «پرنیان باد»، «میپیچید»، «میجوشید»، «آغشته» و «عطر شفابخش» همگی روی هم رفته یک تصویر ادبی و خیالی بسیار زیبا خلق کردهاند که خواننده را بسیار تحت تأثیر قرار میدهند. عبارت کنایی دیگری نیز در این شعر وجود دارد که در ادامه ذکر گردیده است:
و دست باغبان آفرینش در چنان حالت
سر گل آفریدن داشت (همان: 10)
در عبارت فوق، تعبیر «باغبان آفرینش» کنایه از خداوند است و کنایه از موصوف به شمار میرود. با کمی دقّت در این نمونه مشخّص میشود که تمام عالم در ذهن آدمی در قالب یک باغ تصوّر میشود و خداوند نیز باغبان آن است که با نهایت دقّت و سلیقه از آن مراقبت میکند و تدبیر آن را به بهترین شکل بر عهده دارد. همچنین لازم است که به کنایة موجود در عبارت زیر نیز اشاره شود:
همه سیارهها در گوش هم آهسته میگفتند
که امشب نیمه شب خورشید میتابد
ز شرق آفرینش اختر امید میتابد (سهیلی، 1354: 11)
در این نمونه، مصراع دوّم و سوّم کنایه از آمدن روزهای خوش و عاری از ظلم و جهل است؛ روزهایی که سراسر امیدواری و صلح خواهد بود و از جنگ و نابرابری خبری نیست. با دقّت در این عبارت مشخّص میشود الفاظی همچون «سیارهها»، «امشب»، «نیمه شب»، «خورشید» و «اختر» همگی با هم تناسب دارند و به خوبی در محور همنشینی قرار گرفتهاند و تصویری که از آمدن آنها در کنار یکدیگر خلق میشود، بیانگر قصد شاعر برای خلق یک تصویر ادبی بسیار زیبا است که البته به خوبی توانسته است به تصویرپردازی بپردازد و تأثیری که هم از نظر هنری و هم از نظر معنوی مدّ نظر وی بوده به خوبی محقّق شده است.
7 - نتیجه
پس از بررسی قصیدة «ملحمة النبی» از عمر ابوریشه و شعر «طلوع محمد» از مهدی سهیلی چنین استنتاج گردید که هر دو شاعر در اشعار مذکور به دنبال آن بودند که لحظة ولادت پیامبر اکرم (ص) را به بهترین شکل و با استفاده از تصویرپردازیهای ملموس و تاثیرگذار بازگو کنند. در این دو شعر عنصر خیال بسیار به کار گرفته شده است و هر دو شاعر از فنون تشبیه، استعاره و کنایه به خوبی بهره بردند با این تفاوت که عمر ابوریشه دو فن تشبیه و کنایه را بیشتر به خدمت گرفت در حالی که تصویرپردازیهای مهدی سهیلی بیشتر با کمک استعاره و کنایه بود. ناگفته نماند که این شاعر نگاه ویژهای به کنایه داشت و اقسام مختلف آن را برای ساختن تصاویر ادبی زیبا و مؤثّر به کار گرفت. یکی از وجوه شباهت دو شاعر مذکور در کاربست فنون بلاغی برای تصویرپردازی آن است که هیچ یک از آنها به فن مجاز توجّه نداشتند و شاید دلیل این امر آن باشد که در فن مجاز در مقایسه با سه فن تشبیه و استعاره و کنایه عنصر خیال حضور چندان محسوسی ندارد در حالی که سه فن دیگر ارتباط بسیار مستقیم و زیادی با قدرت خیالپردای شاعران دارند.
منابع
1- ابن الأثير الموصلي، أبوالفضل ضياءالدين نصرالله بن محمد بن عبدالکريم. (1999) المثل السّائر في أدب الکاتب و الشاعر، تحقيق: محمد محيیالدّين عبدالحميد، صيداء – بيروت: المکتبة العصرية.
2- ابنمنظور، (1408). لسان العرب، تعليق و وضع الفهارس: علي شيري، بيروت: دار إحياء التراث العربي.
3- أبوریشه، عمر، (2009). الأعمال الشعریة الکاملة، بیروت: دارالعوده.
4- انوري، حسن، عالی عباس آباد، یوسف، (1393). بلاغت بدیع و بیان، تهران: نشر فاطمی.
5- برقعی، محمد باقر، (1373). سخنوران نامی معاصر ایران، تهران: نشر خرم
6- پورنامداریان، تقی، (1381). سفر در مه، تهران: نشر نگاه.
7- تجلیل، جلیل، (1363). معانی و بیان، چاپ دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
8- التفتازاني، سعدالدين، (١٣٨٨). مختصرالمعاني، چاپ نهم، قم: دارالفکر.
9- الجرجاني، ابوبکر عبدالقاهر بن عبدالرّحمنبنمحمّد، (1423). أسرارالبلاغة في علمالبيان، تعليقالحواشي: محمّد رشيد رضا، الطّبعة الأولی، بيروت، دارالمعرفة.
10- الخطيب، حسام، (1999). آفاق الأدب المقارن، عربياً و عالميّاً، دمشق: دار الفكر.
11- دندی، محمد اسماعیل(1988). عمر أبوریشه: دراسه فی شعره و مسرحیاته، دمشق: دارالمعرفة.
12- سکاکی، یوسف، (1399)، مفتاح العلوم، بیروت: دارالکتب العلمیه.
13- سهیلی، مهدی (1354). طلوع محمد. چاپ سوم، تهران: انتشارات کتابخانه سنایی.
14- سیوطی، جلالالدین(2003). الدر المنصور، تهران: مرکز هجر.
15- شفیعی کدکنی، محمدرضا، (1375)، صور خیال در شعر فارسی، چاپ ششم، تهران: انتشارات آگاه.
16- شمیسا، سیروس، (1381). بیان، چاپ دهم، تهران: انتشارات فردوس.
17- عبود، عبده و ماجد حمود و غسّان السيّد، (2001). الأدب المقارن، دمشق: دارالفكر.
18- غنيمي هلال، محمد، (1987). الأدب المقارن، بيروت: دارالعودة.
19- فتوحی، محمود، نقش صناعات بلاغی در شکست و واسازی متن، سایت کاروند پارسی.
20- فخر رازی، محمد بن عمر، (1412). نهایةالإیجاز فی درایةالإعجاز، بیروت: طبعة احمد حجازی سقّا.
21- ولك، رنه و وارن، آستين. (1373). نظرية ادبيّات، ترجمة ضياء موحّد و پرويز مهاجر، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
[1] Assistant Professor of Arabic Language and Literature, Payam-e Noor University,Tehran, Iran(Corresponding Author) (fatemeh.gooshehneshi@pnu.ac.ir)
[2] Assistant Professor of Persian Language and Literature, Payam-e Noor University,Tehran, Iran. dastmard@pnu.ac.ir
[3] Member of Persian Language and Literature Faculty in Payam-e Noor University,Tehran, Iran. shafieetaban_m@pnu.ac.ir
[4] fatemeh.gooshehneshi@pnu.ac.ir استاديار زبان و ادبيات عربي دانشگاه پيام نور، تهران، ايران. (نويسنده مسئول) -1
[5] 2 - استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور، تهران، ايران. dastmard@pnu.ac.ir
[6] هيئت علمي زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور، تهران، ايران. 3-