بررسی تطبیقی داستان جزیره از غزاله علیزاده و من میروم نوشته ژان اشنوز از منظر آرای باختین
الموضوعات :مریم دیباج 1 , رضوان صادقی قهساره 2
1 - گروه آموزشی زبان و ادبیات فرانسه، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه آزاد اصفهان، اصفهان، ایران
2 - گروه آموزشی زبان و ادبیات فرانسهدانشکده زبانهای خارجیدانشگاه ازاد اصفهاناصفهانایران
الکلمات المفتاحية: باختین, بینامتنیت, گفتگومندی, علیزاده, اشنوز, ,
ملخص المقالة :
در این مقاله با استفاده از مولفه چندصدایی باختین، مصداق ها و کاربست آن را با شیوه توصیفی تحلیلی در داستان جزیره غزاله علیزاده و رمان من می روم از ژان اشنوز بررسی کرده ایم و کوشیده ایم در آغاز به این سوال پاسخ دهیم که چندآوایی چه مولفه هایی دارد و چگونه در این دو داستان نمود پیدا می کند. بر این اساس، تاکید این جستار بر بینامتنیت، چندزبانی و گفتگومندی است، چرا که منطق گفتگومندی و چندصدایی زمینه ساز خلق مفهومی تازه از سوی ژولیا کریستوا به نام بینامتنیت شده است. در ادامه این مولفه ها در هر دو داستان بررسی و تحلیل میشوند. از منظرباختین چندآوایی به معنای وجود چندین صداست. هر شخصیّت بازنمای صداییست که یک خود فردی را جدای از دیگران نمایندگی میکند. داستان جزیرهی علیزاده متنی است که توانسته از نفوذ اندیشه تک گویه در گفتمان دوری جوید و زمینه ای مناسب را برای تضارب صداها واندیشه های متنفاوت و نگرش های ناهمگون و در نتیجه پذیرش دیگری به مثابه آگاهی مستقل و جداگانه فراهم آورد. در همین راستا در داستان من میروم اشنوز بازی با کلمات، ابهام، نمادپردازی، درهمآمیختن ژانرها، اتصال کوتاه، نقل قولهایی از نویسندگان دیگر یا بینامتنیت و طنز بیشتر به چشم میخورد. برآیند این مقاله آن است بینامتنیت که از مولفههای بدیع گفتگومندی میباشد در هر دو داستان به وضوح وجود دارد، لذا در نظر داریم با ذکر مثال نشان دهیم این مولفه چگونه در دو داستان نمود پیدا کرده است.