بررسی عصمت از خطا و اشتباه پیامبران در تفسیر مصطفی طباطبائی
الموضوعات : نشریه پژوهشنامه معارف اهل بیت علیه السلاممجید بابالیان 1 , علیرضا رادبین 2 , ملیحه پورستارمهادی 3
1 - مجید بابالیان، دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، واحد علوم و تحقیقات آذربایجان شرقی، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
2 - دانشیار، گروه حسابداری، دانشگاه آزاداستادیار، گروه علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز، تبریز، ایران اسلامی واحد
3 - استادیار گروه الهیات، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.
الکلمات المفتاحية: آیات عتاب, قرآنیان, سهو النبیّ, التقاط شیعه, معصوم.,
ملخص المقالة :
مصطفی حسینی طباطبائی از مفسّران جریان سلفی گرای قرآنیان در تفسیر خود با نام «بیان معانی در کلام ربّانی»، عصمت پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین را محدود به ابلاغ وحی دانسته و خطا و اشتباه را از سوی ایشان جایز دانسته است. سپس وی با تفسیر آیات عتاب مانند، استغفار پیامبران را دلیلی بر ارتکاب خطا و اشتباه توسط آنها دانسته و پیامبر گرامی اسلام (ص) را به شتاب ورزی در امور هدایتی متهم نموده است. از آنجایی که ارتباط عصمت با حجیّت گفتار و رفتار فرستادگان خداوند تعالی، این بحث را از حساسیّت فوق العاده ای برخوردار نموده است، در این مقاله به روش توصیفی تحلیلی پس از بیان مراتب عصمت پیامبران و نیز مراتب صبر و اشتباه پیامبران صلوات الله علیهم، به اشکالات مبنایی مصطفی طباطبائی همچون عدم توجه به استدلالهای عقلی و روایی عصمت، عدم تفکیک مراتب عصمت پیامبران، عدم توجه به علم حضوری و شهودی پیامبران، ترجمه اشتباه برخی واژگان عتاب مانند قرآن، پرداخته شد.
قرآن کریم؛
ابن¬تیمیه، احمد¬بن عبدالحلیم، 1406ق، منهاج السنه، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود.
ابن¬فارس، احمد، 1399ق، معجم مقاييس اللغة، بیروت: دارالفكر.
ابن¬منظور، 1414ق، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
ترمذی، محمد بن عيسى، 1395ق، سنن الترمذی، مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي
ثعلبی، أحمد بن محمد، 1422ق، الكشف والبيان عن تفسير القرآن، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
جوادی آملی 1389 تفسیر تسنیم،قم: اسراء.
جوادی آملی، عبدالله، 1368ش، تسنیم تفسیر قرآن، قم: نشر اسراء.
جوادی آملی، عبدالله، 1381، وحی و نبوت، قم: اسراء.
جوادی آملی، عبدالله، 1382، شمیم ولایت، قم : اسراء
جوهری، ابونصر اسماعیل، 1407ق، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، بیروت، دارالعلم.
حر عاملی، محمد¬بن حسن، بی¬تا، التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و العصیان، محقق: محمود البدري، بی-جا: مكتب الإعلام الإسلامي.
حسینی طباطبائی، مصطفی، (1390ش)، بازنگری در معانی قرآن، بی¬جا
حسینی طباطبائی، مصطفی،(بی¬تا)، بیان معانی در کلام ربّانی ، بی¬نا، https://archive.org/details
رادبین، علیرضا، 1393ش، معصوم¬جویی، تبریز: اعظم. چاپ اول.
راغب اصفهانی، أبو القاسم الحسين، 1428ق، بیروت: دارالمعرفه.
زرقانی، محمد¬بن عبدالباقی، بی¬تا، شرح الزرقانی شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه، بی¬جا
زمانی، محمود، 1391ش، عرشيان فرش نشين: نقدی بر کتاب آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه، تهران: مشعر
سبحانی، جعفر، 1388،منشور جاوید، قم: موسسه امام صادق(ع).
سبحانی، جعفر، 1397ش، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: موسسه امام صادق.
سبحانی، جعفر، 1398ش، منشور عقائد امامیه، قم: موسسه امام صادق، چاپ نهم.
سبحانی، جعفر، 1412ق، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه.
سبحانی، جعفر، 1425ق، عصمت الانبیاء، قم: موسسه امام صادق(ع).
سبحانی، جعفر، 1428ق، منشور عقاید امامیه، قم: موسسه امام صادق.
سیوطی، جلال الدین، 1401ق، الاکلیل فی استنباط التنزیل، بیروت: دارالکتب العلمیه
شاکرین، حمیدرضا، 1389ش، عصمت(پرسش¬ها و پاسخ¬های دانشجویی)،تنظیم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، قم: دفتر نشر معارف.
شیخ صدوق، محمد¬بن علی، 1372ش، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر صدوق، چاپ اول
شیخ صدوق، محمد¬بن علی، 1413ق، من لا یحضره الفقیه، مصحح: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامى
شیخ مفید، بی¬تا، رساله فی عدم سهو النبی، بیروت، دارالمفید.
صدرالدین شیرازی(ملاصدرا)، محمد¬بن ابراهیم، 1366، تفسیرالقرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم: بیدار
طباطبائی، محمد حسین، 1374ش، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
طبرسی، فضل بن حسن، 1372ش، مجمع البیان، تهران: ناصر خسرو.
طبری، محمد بن جرير، 1420ق، جامع البيان في تأويل القرآن، بیروت: مؤسسة الرسالة
طریحی، فخرالدین، 1985م، مجمع البحرین، بیروت: دارالمکتبه الهلال.
طوسی، 1382ش، تلخیص الشافی، تحقیق: حسین بحرالعلوم، قم: المحبین.
علم الهدی، سید مرتضی، 1250ق، تنزیه الانبیاء، قم: الشریف الرضی.
علم الهدی، سید مرتضی، علی بن حسین، 1405، رسائل، قم: دارالقرآن الکریم.
الفاضل المقداد، 1412ق، الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، مجمع البحوث الإسلامية
فخر الدین رازی، محمد بن عمر، 1420ق، مفاتیح الغیب،بیروت، دار احیاء التراث العربی.
فخر رازی، محمد¬بن عمر، 1420ق، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
فقیه، علی؛ بابایی علی اکبر؛ حسینی¬زاده، عبدالرسول، 1398ش، بررسی دلالت آیات مربوط به شاهدان امتها بر عصمت همه-جانبه انبیا، نشریه معرفت کلامی، 10(22).
فیومی، احمد¬بن محمد، 1414ق، المصباح المنیر، بیروت: المكتبة العلمية.
کلینی، محمد¬بن یعقوب، 1407ق، الکافی، تهران: درالکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمد باقر،1403ق، بیروت: موسسه الوفاء.
مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفا، چ 2.
مصباح یزدی، محمد¬تقی، 1389ق، تهران: سازمان تبلیغات، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
مطهری، مرتضی، (1390ش)، مجموعه آثار، قم: صدرا.
معارف، مجید، 1384ش، تاریخ عمومی حدیث، تهران: کویر
معارف، مجید،1387ش، تاریخ عمومی حدیث، تهران: انتشارات کویر، چاپ نهم.
مفید، محمد¬بن محمدبن نعمان، 1414ق، تصحیح الاعتقاد، قم: کنگره شیخ مفید. چاپ دوم.
المقریزی، تقی الدین، 1420ق، امتاع الاسماع. بیروت: دار الكتب العلمية.
نیشابوری، نظام الدين، 1416ق، غرائب القرآن (تفسیر نیشابوری)، محقق: زکریا عمیرات، بیروت: دارالكتب العلميه.
حاکم نیشابوری، ابو عبدالله،(1411ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دار الکتب العلمیه.
یوسفیان، حسن و شریفی، احمد حسین،1388، پژوهشی در عصمت معصومان، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
بررسی عصمت از خطا و اشتباه پیامبران در تفسیر مصطفی طباطبائی
بررسی عصمت از خطا و اشتباه پیامبران در تفسیر مصطفی طباطبائی
مجید بابالیان1
علیرضا رادبین2
ملیحه پورستار مهادی3
تاریخ دریافت: 14/06/140۳ تاریخ پذیرش: 25/06/140۳، صفحۀ 74 تا 94 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
مصطفی حسینی طباطبائی از مفسّران جریان سلفیگرای قرآنیان در تفسیر خود با نام «بیان معانی در کلام ربّانی»، عصمت پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین را محدود به ابلاغ وحی دانسته و خطا و اشتباه را از سوی ایشان جایز دانسته است. سپس وی با تفسیر آیات عتاب مانند، استغفار پیامبران را دلیلی بر ارتکاب خطا و اشتباه توسط آنها دانسته و پیامبر گرامی اسلام را به شتابورزی در امور هدایتی متهم نموده است. از آنجایی که ارتباط عصمت با حجیّت گفتار و رفتار فرستادگان خداوند تعالی، این بحث را از حساسیّت فوق العادهای برخوردار نموده است، در این مقاله به روش توصیفی تحلیلی پس از بیان مراتب عصمت پیامبران و نیز مراتب صبر و اشتباه پیامبران، به اشکالات مبنایی مصطفی طباطبائی همچون عدم توجه به استدلالهای عقلی و روایی عصمت، عدم تفکیک مراتب عصمت پیامبران، عدم توجه به علم حضوری و شهودی پیامبران، ترجمه اشتباه برخی واژگان عتاب مانند قرآن، پرداخته شد.
کلیدواژهها: آیات عتاب، قرآنیان، سهو النبیّ، التقاط شیعه، معصوم.
درآمد
برای دستیابی انسان به نقطهی اوج کمال وجودی که هدف از خلقت انسان در عالم آفرینش است، وجود دستگاه عصمت در انبیای الهی و ادامه دهندگان رسالت ضروری است. زیرا برای رسیدن به اوج کمال، اطاعت بیچون و چرا از ولیّ خدا را میطلبد که بدون عصمت ایشان محقق نمییابد. از سویی دیگر پیامبران علاوه بر تعلیم و راهنمایی، وظیفه تربیت و راهبری را نیز به عهده دارند و چنین مقامی در خور کسانی است که خودشان به عالیترین مدارج انسانی رسیده باشند زیرا نقش رفتار مربی بسی مهمتر از نقش گفتار اوست.
مصطفی طباطبایی از قرآنپژوهان جریان سلفیگرای قرآنیان در تفسیر 13 جلدی خود با عنوان بیان معانی در کلام ربّانی، خطا و اشتباه را در همهی پیامبران از جمله رسول خدا (ص) در غیر از ابلاغ وحی جایز دانسته است. سپس با تفسیر برخی آیات عتاب نما، طلب غفران ایشان را منافی عصمت پیامبران دانسته و با متهم نمودن پیامبر ختمی مرتبت (ص) به شتابورزی در امور هدایت مردم، ارتکاب خطا و اشتباه را برای ایشان قلمداد نموده است.
طرح مسأله
اهمیت موضوع عصمت آنجا مشخص میشود که اگر ما خطا و اشتباه را بر پیامبران و امامان جایز بدانیم بسیاری از افعال و گفتار ایشان به صرف احتمال اینکه در آنها دچار خطا و اشتباه و نسیان بودهاند، از محدودهی حجیّت خارج میشوند. لذا در این مقاله ابتدا با بیان مراتب مختلف عصمت پیامبران و درجات صبر ایشان بر اساس آیات قرآن و براهین عقلی، ابتدا حدّ نصاب عصمت پیامبران را بیان خواهیم نمود و سپس به بررسی آیات عتابنما پرداخته و ثابت خواهد شد که استدلالهای مصطفی طباطبائی مبنی بر خطا و اشتباه پیامبران از جمله پیامبر گرامی اسلام، نادرست است.
شایان ذکر است تا کنون مباحث و کتب متعددی در خصوص عصمت از سوی علمای متقدم همچون شیخ مفید و شیخ صدوق و علمای متأخر همچون حضرات عظام سبحانی، مصباح یزدی، جوادی آملی، طباطبائی، مکارم شیرازی و ... تدوین شده لیکن تا کنون مقالهای مستقل در نقد از تفسیر بیان معانی در کلام ربانی در موضوع عصمت نگاشته نشده است. در نقد دیگر آثار مصطفی طباطبایی کتاب «بررسی و نقد مبانی فکری و اعتقادی جریان شبه سلفی در ایران با تأکید بر آرا و عقاید مصطفی طباطبایی» اثر محمد ملکزاده و رسالهی دکترای سید محمد یزدانی با عنوان «واکاوی اندیشه های سید مصطفی حسینی طباطبائی» از جمله این آثار است، که بصورت تخصصی به آیات مربوط به عصمت پرداخته نشده است.
مفهوم عصمت در لغت و اصطلاح
عصمت از ریشه «عصم» بوده و اکثر لغتشناسان به معنای امساک(پرهیز، اجتناب، نگهداشتن) و منع (ابنفارس، 1399ق، 4/331؛ طریحی، 1985م، 6/116؛ ابنمنظور، 1414ق، 12/403) و برخی به معنای حفظ و نگهداری معنا نمودهاند (جوهری، 1407ق، 5/1986). البته معنای ابتدایی این واژه دستگیره و دستبند است(راغب، 1428ق، 340)که ویژگی و کارکرد نگهداشتن و مانع شدن از افتادن دارد. متکلمان هریک بر اساس گسترهای که بر عصمت پیامبران قائل هستند به تعریف آن پرداختهاند. تعاریف اصطلاحی متنوع از عصمت، بیانگر تفاوت در مبانی و رویکردهای فکری و کلامی اندیشمندان است. اکثر متکلمان شیعه عصمت را لطف الهی دانسته و در پرتو آن حجت الهی را مصون از گناهان و لغزش میدانند (سید مرتضی، 1405ق، 3/325؛ مفید، 1414ق، 128؛ فاضل مقداد، 1412ق، 42) (مفید، 1414ق، 128). برخی نیز ملکهای نفسانی در وجود انسان معصوم میدانند (جوادی آملی، 1381ش، 197؛ طباطبائی، 1374ش، 2/208). علّامه طباطبائی منشأ عصمت را ملکات علمیّه میداند که كه نمىگذارد صاحبش مرتكب معصيت و خطا گردد البته این علم، اختیار را از قوا و اراده انسان سلب نمیکند(طباطبائی، 1374، 5/124). در حالت کلی ملکات علمیّه یا لطف الهی منافی اختیار معصوم نیست و هیچیک به عنوان علّت تامّه عصمت نیست.
مشهور علمای شیعه، پیامبران را در مقام تلقّی، پذیرش، حفظ و ابلاغ وحی، گناهان صغیره و کبیرهی عمدی و سهوی(پیش از بعثت و قبل از آن) معصوم میدانند(طوسی، 1382ش، 1/194 ؛سبحانی، 1425ق، 41). برخی از علمای سنّی مذهب برخلاف نظر مشهور اهل سنّت نیز چنین تعریفی از عصمت دارند(زرقانی،بیتا، 7/327).حتی تقی الدین مقریزی ادعای اجماع امّت بر عصمت پیامبران چه در مباحث تبلیغی و چه غیر تبلیغی ازگناهان کبیره و صغیره نموده است(المقریزی، 1420ق، 3/114).
دیدگاه برخی از دانشمندان تشیّع در خصوص عصمت از خطا و اشتباه و سهو
نفی سهو و نسیان از پیامبران در امور عادی و مباح کمابیش مورد اختلاف واقع شده است و نمیتوان آن را از اعتقادات ضروری قلمداد کرد(مصباح یزدی، 1389ش، 201). البته بر اساس تعریف عصمت که بیان شد اکثریت علمای تشیع اشتباه و سهو و نسیان پیامبران در امور واجب و حرام را اثبات نمودهاند. از جمله اندک علمای متقدم شیعه که سهو النّبی را از قول استادش جائز میداند شیخ صدوق است(صدوق، 1413ق، 1/358). البته وی سهو نبیّ را مانند سهو دیگر مردم نمیداند زیرا سهو ایشان را از سوی خدا میداند و به اسهاء النبی قائل است (صدوق، 1413ق، 1/360). شیخ مفید با قاطعیت سخنان استاد خویش شیخ صدوق را ردّ نموده است(مفید، بیتا، 30).
سید مرتضی معتقد است پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مجاز نیست آنچه را که از جانب خداوند متعال یا در شریعت او انجام میدهد، فراموش کند. اما آنچه خارج از آن است، فراموشی اشکالی ندارد (سید مرتضی، 1250ق، 84). حتی آیت الله سبحانی نیز علیرغم دفاع از عصمت مطلق پیامبران بر ملازم نبودن و عدم سرایت اشتباه در امور زندگی با اشتباه در بیان وظایف و تعالیم تأکید نموده است و تفکیک این دو امر را بر دانشمندان امکانپذیر دانسته؛ هرچند مردم عادی را ناتوان از تفکیک آن میداند(سبحانی، 1388ش، 7/271-272).
علامه طباطبائی نیز در ادله عصمت انبياء آن سنخ اشتباهاتی را كه كه مربوط به حكم خداى سبحان باشد نافی عصمت میداند، نه چيزهايى كه مربوط به زندگى و مشى در زندگى است. (طباطبائی، 1374، 8/323). به نظر میرسد مبنای مراتب سهو و نسیان از سوی علامه طباطبائی مربوط به گسترهی علم حضوری معصومین(ع) برمیگردد.
عصمت پیامبران در روایات
روایات گوناگونی در خصوص عصمت در کتب شیعه و سنّی وجود دارد؛ هر چند در استنباط معنای عصمت و گسترهی آن، از لحاظ علم و عمل و پیش از بعثت و پس از آن، میان آن اختلاف وجود دارد: حضرت امام باقر(ع) پس از ابتلاء شدن حضرت ایوب به مدت هفت سال بدون گناه میفرماید: إن أيوب ابتلي سبع سنين من غير ذنب وإن الانبياء لايذنبون لانهم معصومون مطهرون ، لايذنبون ولايزيغون ولايرتكبون ذنبا صغيرا ولاكبيرا: «پیامبران گناه نمیکنند؛ چون آنها معصوم و پاکند؛ آنان مرتکب گناه کوچک و بزرگ نمیشوند(مجلسی،1403ق، 44/275).
رابطه علم و اراده با عصمت
به عقیده تشیع، علم معصومین (ع) ریشهی اکتسابی نداشته، بلکه علم لدنّی و حضوری البته نه به معنای علم غیب مطلق که آن مخصوص خداوند است(معارف، 1387ش،254). حتی علامه مجلسی اطلاع امام از غیب یا ضمایر اشخاص را شرط امامت ندانسته، هرچند خداوند متعال آنها را به آن گرامی داشته است ولی با این وجود اطلاق علم غیب به ایشان را صحیح نمیداند زیرا بذاته و بنفسه نیست (مجلسی، 1403ق، 26/104). آن قسمت از علمایی که علم و آگاهی معصوم از حقایق و مصالح و مفاسد دنیوی و اخروی را جزئی از علت عصمت معرفی میکنند، خطا و فراموشی نسبت مستقیم با گستره و کیفیت علم معصومین(ع) خواهد داشت. خداوند در خصوص رابطهی بین علم حضوری و عصمت در آیه 24 سوره یوسف میفرماید: وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ این آیه دلالت میکند برهانی که حضرت یوسف از پروردگار خود دید، همان برهانی است که خدای متعال به بندگان مخلص خود نشان میدهد و آن نوعی از علم مکشوف و یقین مشهود و حضوری است که نفس آدمی با دیدن آن، به هیچ وجه میل به معصیت نمیکند(طباطبائی، 1374ش، 11/174). دلیل انصراف از سوء و فحشاء نیز در این آیه مخلص بودن-به فتح لام- ذکر شده است و انسان مخلص با علم شهودی، حقیقت و ملکوت گناه را میبیند.
در روایات نیز وارد شده که پیامبر (ص) و همچنین امامان معصوم، دارای روحی بهنام روح القدس است که او را از معصیت و خطا، حفظ و نگهداری میکند. آیه 52 سوره مبارکه شوری : وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَاو آیه 73 انبیاء: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ به همین روح اشاره کرده است(کلینی، 1407ق، 1/272-274).
انکار عصمت پیامبر(ص) از خطاهای سهوی توسط مصطفی طباطبائی
مصطفی حسینی طباطبائی معتقد است: «پیامبر اکرم معصوم مطلق به آن معنی که هیچ گونه اشتباه و ترک اولی از او سر نمیزده، نبوده بلکه صرفا در ابلاغ وحی عصمت کامل داشته است.»( حسینی طباطبائی، 12/160). وی استدلالهای مربوط به عصمت از خطا را به غلات نسبت داده و خطا و لغزش پیامبر را به تناسب مقام پیامبریش عنوان کرده است.(حسینی طباطبائی، 11/99).
دلایل عقلی و قرآنی عصمت پیامبر(ص) از اشتباه و سهو و خطا
۱. حکمت و لطف الهی اقتضاء دارد که پیامبران افراد معصوم از گناه باشند و حتی کار ناشایستهای از روی سهو و نسیان انجام ندهند تا مردم، سوء ظنّ پیدا نکنند که ادّعای سهو و نسیان را بهانهای برای ارتکاب گناه، قرار بدهند(مصباح یزدی، 1389ش، 202).
۲. قرآن کریم نیز اطاعت پیامبران را بطور مطلق لازم دانسته: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء: 64). این آیه که به همراه استثنا بعد از نفی است (ما- الّا)، دلالت بر انحصار این موضوع است علت و هدف از ارسال برگزیدگان الهی (ص) این است بر همه واجب است که مطیع بدون قید و شرط از آنها باشد(رادبین، 1393ش، 72). همچنین آیه80 سوره نساء: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه همانند آیه 64 نساء اطاعت پیامبر خدا بهصورت مطلق، در راستای اطاعت خدا آمده است و اطاعت مطلق از کسانی که در معرض خطا و انحراف باشند موجب تناقض خواهد بود.زیرا نتیجه اطاعت مطلق از افراد خطاکار در امور هدایتی، سرپیچی از قوانین الهی است و خداوند هیچگاه به کار بد فرمان نمیدهد(إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ (اعراف: 28)). حتی فخر رازی آیه 80 سوره نساء را از قویترین دلایل بر عصمت پیامبر در جمیع اوامر و نواهی و هر آنچه از جانب خدا ابلاغ می کند، دانسته است زیرا اگر در چیزی از آن خطا کند اطاعت از او، اطاعت از خدا نمیشود(فخر رازی، 1420ق، 10/149). آیه 8 سوره حشر نیز به اطاعت مطلق از رسول خدا اشاره دارد: وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
۳. خداوند پیامبران را فرستاد تا بعد از ارسال پیامبران مردم بر خدا حجتی نداشته باشند. چنانچه خداوند سبحان فرمود: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ:(نساء: 165).پس اگر انبیاء در اموری دچار گناه شوند، عذر مردم در انجام این دسته از گناهان، قطع نمیشود. البته انجام خطا از روی سهو و نسیان از سوی پیامبران در امور غیرهدایتی(امور عادی زندگی و وجوهی از رفتار معصومین(ع) که هیچ دخالتی در هدایت بشر ندارد) نمیتواند عذر آور برای مردم باشد، زیرا سهو و نسیان رافع تکلیف هستند لیکن خطا و اشتباه در امور هدایتی از ناحیه پیامبران میتواند بهانه و عذرتراشی از سوی مردم برای انجام آن باشد.لذا پیامبران باید معصوم از گناه و خطا و اشتباه حداقل در امور هدایتی باشند تا آیهی فوق تحقق پیدا کند.
۴. برخی آیات بر عصمت مطلق پیامبر(ص) دلالت دارد. فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا )نساء: 65( . خداوند در این آیه تسلیم کلی را علامت ایمان معرفی میکند وتسلیم مطلق در برابر دستورهای پیامبر (ص) نشان از عصمت آن حضرت است؛ زیرا تسلیم کلّی، زمانی که فرد پیامبر را در معرض اشتباه در حکم بداند تحقق پیدا نخواهد کرد. حال به برخی از مصادیق خطا و اشتباه پیامبر (ص) از دید مصطفی طباطبائی میپردازیم:
اتهام گناه ناشکیبایی به پیامبر(ص):
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ (فتح: 1-2) مصطفی طباطبائی منظور از ذنب را گناه ناشکیبایی یا شتاب در پیروزی و کمصبری پیامبر و یارانش میداند و شتابزدگی در سختیها، برای پیامبر را نوعی گناه تلقی نموده و مقصود از بخشش گناهان آینده پیامبر در این آیه را نیز ادامه آن شتابورزیها دانسته است(حسینی طباطبائی، 11/114).
بررسی و نقد
اولاً لام در كلمه ِ«يَغْفِرَ» به طورى كه از ظاهر عبارت برمىآيد لام تعليل است، ظاهر آیه اين است كه غرض از اين فتح مبين عبارت است از آمرزش پیامبر(ص) نسبت به گناهان گذشته و آينده ایشان؛ لیکن هيچ رابطهاى بين فتح مذكور با آمرزش گناهان نيست و چون بخشش گناه نه علت فتح است و نه جزء علت و نه حتى به نوعى با مطالبى كه بر آن عطف شده ارتباط دارد، لذا بهترين شاهد است بر اينكه مراد از كلمه ذنب در آيه شريفه، گناه ناشکیبایی نیست بلکه ذنب و غفران در این آیه در معنای لغوی آن بکار رفته است. یعنی به معنای تبعات و عواقب عمل و آثار شوم آن(راغب، 1428ق،186) و غفران به معنای پوشاندن(ابنفارس، 1399ق، 4/385).
دلیل اینکه در این آیه منظور از ذنب معنای لغوی بهکار رفته این است که جنگهايى كه پیامبر (ص) بعد از هجرت با كفار مشرك به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم، و مصداقى بود براى كلمه ذنب كه كفار قريش ما دام كه شوكت و نيروى خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمىدادند. پس خداى سبحان با فتح مكه و يا فتح حديبيه كه آن نيز منتهى به فتح مكه شد، شوكت و نيروى قريش را از آنان گرفت، و در نتيجه گناهانى كه رسول خدا در نظر مشركين داشت پوشانيد، و آن جناب را از شر قريش ايمنى داد(طباطبائی، 1374ش، 380-382).
ثانیاً هر چند گفته شد گناه کمصبری پیامبر ربطی به فتح مکه ندارد لیکن به فرض اینکه اینگونه باشد؛ صبر و استقامت دارای درجات متعدد است و مقدار لازم آن که نصاب مسئولیتپذیری است، در تمام رهبران معصوم بوده است؛ ولی مرتبهی والای آن همواره دعای پیامبران بوده است. به عنوان مثال درباهی حضرت یونس، همان فقدان مرتبهی برین صبر که در گوشهای از مأموریتهای راجح (نه واجب) ایشان بودهاست خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ (قلم: 48). لذا صفت شتابورزی زمانی رذیلت اخلاقی و منافی عصمت است که مانع از تصمیمگیری صحیح در امور دین شود.
پدید آمدن چنین دشواری دردناک و از دست دادن مرتبهی والای بردباری، زمینهی نقص را فراهم میکند که همین مطلب، مصحّح اسناد ظلم به معنای نقص است(جوادی آملی، 1381ش، 271). همچنین احساس دلتنگی و شتاب درونی حضرت نسبت به تحقق وعدهالهی حتّی «ترک اولی» به معنای رایج هم نیست زیرا این اصطلاح مربوط به فعل و کنش خارجی است، در حالی که این مسئله فقط یک کشش و انفعال درونی است (شاکرین، 1389ش، 136).
اتهام خطای غیر عمد به پیامبر(ص)
مصطفی طباطبائی ذیل آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ »(توبه :۴۳) بر اساس نظریه انکار عصمت (جز در ابلاغ وحی) آیه را به عنوان ملامت پیامبر معرفی میکند و مینویسد: این آیه خطای غیر عمد پیامبر محسوب شده و نشان میدهد پیامبران در معرض خطا و اشتباه بودهاند و نمیتوان آنان را بالذّات معصوم دانست. (حسینی طباطبائی، ج 4، 197).
بررسی و نقد
مقصود از جملهی عَفَا اللَّهُ عَنْكَ عبارتی دعایی است به جان پیامبر(ص)(طباطبائی، 1374ش، 381)، بدون اینکه بخواهیم گناهی برای شخص متوجه کنیم و برای تکریم و تمجید پیامبر (ص) است (فخر رازی، 1420ق، 16/58). این عبارت رایج در میان عرب در روایات نیز برای رسول اکرم (ص) استفاده شده چنانچه زیدبن علی نقل نموده : «رسول الله (ص) فرمود: داخل حجره در خواب بودم که جبرئیل بر من وارد شد. سپس حرکتی لطیف به من داده، گفت: عَفَا اللَّهُ عَنْكَ؛ ای محمد برخیز و سوار شو، سپس به پیشگاه پروردگارت وارد شو ...».(مجلسی، 1403ق، 18/390). حتی اگر مفهوم لغوی واژه "عفو" که به معنای «محو» و «از بین بردن» است(فیّومی، 1414ق، 2/419) در نظر بگیریم در اینصورت ترجمه صحیح این قسمت از آیه به این شرح خواهد شد: خداوند (هرگونه نکوهشی را) از تو (ای پیامبر) برداشت .
علامه طباطبائی عتاب در این آیه را صوری و ظاهری دانسته و نه عتاب حقیقی به این مفهوم که پیامبر(ص) با رخصت دادن به منافقان، گناهی مرتکب نشد و موجب نگردید تا مصلحتی از مصالح اسلام از دست برود؛ زیرا سیاق آیات 46 و 47 : وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَكِنْ كَرِهَ اللَّهُ : «و اگر برای بیرون رفتن [به سوی میدان نبرد] تصمیم جدّی داشتند، مسلماً برای آن ساز و برگ آماده می کردند، ولی خدا [به سبب سستی اراده و نفاقشان] برانگیختن آنان را [به سوی میدان نبرد] خوش نداشت» لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالا: « اگر این منافق مردم هم در میان شما مؤمنان بیرون میآمدند جز خیانت و مکر در سپاه شما چیزی نمیافزودند»؛ روشن میکند که مصلحت مسلمانان این بود که رخصتگیرندگان یعنی منافقان، در جنگ شرکت نکنند. زیرا مانند گذشته موجب فتنه و فساد میشدند و اتحاد را تبدیل به تفرقه میکردند. لذا
دروغگویی منافقان برملا شده است. در حقیقت معنای «چرا به ایشان اجازه دادی» به این معنا است که اگر اجازه نمیدادی بهتر و زودتر منافقان رسوا میشدند (طباطبائی،1374ش، 9/382-383). و این مدح عتابنما، بیانگر لطف و مرحمت پیامبر است که حاضر نمیشود افراد خطاکار و منافق را رسوا کند(شاکرین، 1389ش، 149)
شیخ طبرسی نیز جواز اجازه دادن پیامبر را از آیه 62 نور فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ : «پس چون از تو اجازت طلبند که بعضی مشاغل و امور خود را انجام دهند از آنان هر که را خواهی اجازه ده »؛ برداشت نموده است (طبرسی، 1372ش، 11/103).
بنابراین بهترین پاسخ به این شبهه، سخن امام رضا(ع) در این زمینه است که فرمود: «این آیه از قبیل " ایاک أعنّی واسمعی یا جاره" است یعنی به تو میگویم که همسایه بشنود. همچنان که در بعضی آیات میبینیم که به پیامبر (ص) میفرماید: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» (اگر مشرك شوى، عملت باطل شده، و از جمله زيانكاران خواهى بود(زمر: 65) (صدوق، 1372ش، 412-413)در حالی که پیامبر (ص) لحظهای شرک نیاورد و مقصود این است که امّت بشنوند و مضمون آن را بهکار بندند.
اتهام تأثیر پذیری پیامبر از محیط
مصطفی طباطبائی به پیامبراکرم (ص) تهمت می زند که خاتم الانبياء تحت تاثیر تحریکات محیطی، قضاوت به ناحق کرده و با این خطا مورد ملامت خداوند قرار گرفته است. این بیان، مصداق بارز و روشن دیگری از طرح دیدگاههای ابن تیمیه و نفی عصمت پیامبر اسلام و تنزل شخصیت آن بزرگوار به رده انسانهای معمولی است: وی ذیل آیه " إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا *وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا " (نساء/ ۱۰۵و 106) بعد از ذکر شأن نزول آیه به نقل از کتب اهل سنت با این بیان که پیامبر بدون تحقیق و به صرف متاثر شدن از القائات دیگران، حق را به جانب خلاف کار می دهد، در ادامه چنین میگوید: آیه به روشنی در ملامت پیامبر است که قرآن بر تو و همه مسلمانان نازل شده تا فقط متاثر از آن، بین مردم حکومت کنید نه تحت تاثیر تحریکات محیطی (همان، ۲/۴۲۹).
بررسی و نقد
اولاً : برخی از آیات قرآن خطاب ظاهری به پیغمبر اکرم (ص) است، ولی مقصود دستوری عمومی به تمام مسلمانان است. مثلاً توصیه قرآن به پیامبر (ص) مبنی بر احترام بر پدر و مادر (اسراء: 23) در حالی است که پدر بزرگوار ایشان قبل از بدنیا آمدن پیامبر رحلت نموده بود و مادر مکرمه ایشان نیز در زمان کودکی از دنیا رفته بود. لذا دستور به استغفار در آیه فوق احتمالا از این بابت ارزیابی میشود.
ثانیاً: توبه و استغفار عبادتی است که در آیات قرآن همه مؤمنان بدان دعوت شدهاند و شایسته است اولیای الهی پیش از همه به این دعوت الهی لبّیک گویند: الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ (آل عمران: 17) و کانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ * وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (ذاریات : 17 و 18)
ثالثاً: استغفار و توبه دارای مراتب و درجاتی متاسب با جایگاه معنوی آنها است. توبه گناهکاران، توبه از گناه است و توبه اولیای الهی، توبه از توجه به غیر حق است(شاکرین، 1389ش، 134).
رابعاً: به نظر نگارنده یکی از دلایل امر نمودن خدا به استغفار پیامبر (ص)، اختیاری بودن مسئله عصمت را نشان میدهد و اینکه رسول خدا در غلبه بر هوای نفس خود مستقل نبوده و محتاج پروردگار خویش است.
خامساً : مراد از استغفار ظاهراً در اینجا، این است که پیامبر از خدا بخواهد که امکان پایمال کردن حقوق دیگران و میل به هوای نفس را که در طبع آدمی نهفته است از بین ببرد و بیامرزد؛ نه آنکه پیامبر مرتکب گناه شده و از آن استغفار کند، بلکه در مقام دفع خطر است نه رفع آن. دلیل این معنا در آیه مزبور است که میفرماید: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ (نساء: 113): و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود گروهی از آنان (دشمنان اسلام) همت بر آن گماشته بودند که تو را از راه صواب دور سازند، حال آنکه آنها خود را از راه حق و صواب دور ساخته و به تو هیچ زیانی نتوانند رسانید و خدا به تو این کتاب (قرآن مجید) و (مقام) حکمت (و نبوت) را عطا کرده و آنچه را که نمیدانستی به تو بیاموخت.
این آیه بر عدم تأثیرپذیری احساسات پیامبر از محیط صحه میگذارد: زیرا به این مطلب تأکید دارد که خائنین نمیتوانند ضرری به رسول خدا (ص) برسانند و هر قدر تلاش کنند، قادر نیستند عواطف ایشان را بهسوی گمراهی و ضلالت تحریک کنند و از این حیث در امنیت خدایی قرار دارد و خداوند سبحان آن حضرت را از چنین انحرافی مصونیت بخشیده است(طباطبائی، 1374ش،5/115).
نکتهی قابل تأمل این است که مصطفی طباطبائی با توجه به آیه فوق پیامبر(ص) را متهم به غفلت نموده و از آیه مبارکه چنین برداشت میکند که این آیه پیام میدهد که اگر در نتیجه بعضی القائات و شرایط محیط به اشتباه رفته ولی چون حسن نیّت داشتید مشمول غفران و آمرزش خدا خواهید بود(حسینی، طباطبائی، 2/203). این در حالی است که صیغهی مضارع وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ بیانگر استمرار عصمت است و عبارت وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً دلالت میکند بر اینکه مسئله عصمت یکی از وجوه معنایی رحمت خدا بر رسول خدا است.
شاید استدلال مصطفی طباطبائی از این نشئت میگیرد که عقلاء و مردم به اشخاصی که در تبلیغشان دچار قصور هستند اعتماد میکنند پس چه اشکالی دارد که پیامبران نیز قصور داشته باشند، ولی این قیاس مع الفارق با حکمت خدایی است. اعتماد مردم به افرادی که تقصیر اندک دارند یا از روی مسامحه است یا از روی چشمپوشی از وضعیت مطلوب است که هیچکدام از این دو لایق مقام ربوبی نیست(طباطبائی،1374ش، 2/205) و اشتباه و خطا حداقل در امور هدایتی از پیامبران و امامان (ع) جایز نیست. حتی به نظر میرسد از نظر عقلی هم اگر اشتباه در امور دنیوی در حدّی باشد که موجب بی اعتمادی مردم در امور وحیانی شود، خلاف حکمت و غرض خداوندی است.
انکار عصمت کامل پیامبر(ص) در آیه تطهیر:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: جز این نیست که همواره خدا می خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند. از جمله آیاتی که عصمت کامل پیامبر (ص) و امامان(ع) را اثبات میکند آیه تطهیر است مصطفی طباطبائی با ادعای اینکه این آیه هرچند فضیلتی بر پیامبر و اهل بیت است لیکن این آیه عصمت ایشان را ثابت نمیکند بلکه با توجه به لحن هشدارآمیز آیات قبل و بعد آیه تطهیر، منظور از پاک گردانیدن اهل بیت در این آیه را اراده تشریعی خدا میداند ونه تکوینی و مانند آیه 103 سوره توبه: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم، میخواهد ایشان را پاکیزه کند.(حسینی طباطبائی، 9/91-92؛ حسینی طباطبائی، 1390ش، 235-237). البته وی مخاطب این آیه را تنها پنج تن آل عبا ندانسته و شامل سایرین از جمله زنان پیامبر هم میداند که با توجه به اینکه موضوع این مقاله فقط در خصوص عصمت پیامبران است در مقالهای دیگر عصمت امامان (ع) مورد بررسی قرار خواهیم داد.
بررسی و نقد
لحن تمجید و ستایش این آیه برخلاف آیات پسین و پیشین مربوط به زنان پیامبر(ص) نشان میدهد این پاکی و طهارت مربوط به گروه خاصی بوده و مربوط به عموم مردم یا زنان پیامبر (ص) نیست. بهکار رفتن انّما در این آیه حصر ارادهی الهی به نفی هرگونه رجس و پلیدی است و اختصاص زدودن رجس و پلیدی به اهل بیت از منصوب بودن اهل بیت استفاده میشود.(طباطبائی، 1374ش، 16/462). افعال مضارع در این آیه از جمله «یُریدُ» نشانگر ارادهی همیشگی خداوند بر دور ساختن پلیدی از اهل بیت است و تکرار مصدر بعد از فعل «یطهرکُم» تأکیدی بر پاکی اهل بیت است. همینطور میدانیم که اراده تشریعی بر خلاف اراده تکوینی به افراد و گروه خاصی اختصاص ندارد و قانون شریعت کلّی و فراگیر است و تخلف پذیر توسط مردم است؛ لذا آیه تطهیر بر ارادهی تکوینی خدا دلالت دارد زیرا مخاطب در این آیه گروه خاصی با عنوان «اهل بیت» است و اگر ارادهی تشریعی خداوند بود لحن آن چون قرار دادن تکلیف بر بندگان است دیگر ستایشی نبود.(زمانی، 1391ش، 70-97).
اغلب دانشمندان لغت رجس را به معنای «هرچیزی که پلید شمرده شود» معنا نمودهاند(راغب، 1428ق، 194، ابنفارس،1399ق، 2/490؛ ابنمنظور،1414ق، 95).راغب همچنین گفته است این پلیدی و چیز مورد تنفّر ممکن است از نظر طبع آدمی یا عقل و یا شرع پلید باشد(راغب، 1428ق، 194).
در قرآن کریم نیز برخی مصادیق واژه رجس ذکر شده است. این پلیدیها شامل، شراب و قمار و بت (مائده: 90)، مردار، خون و گوشت خوک(انعام: 65)، گناه و کفرورزی(توبه: 15)، امتناع ورزیدگان از جهاد (توبه: 95) بکار رفته است که میتوان گفت این واژه به همان معنای لغوی یعنی هرگونه پلیدی و آنچه مورد تنفّر است اعم از گناه و خطا، بکار رفته است .از اینرو به کار رفتن الف و لام در الرجس برای جنس یا استغراق و شمول است (آلوسی،19/22) و شامل هرگونه گناه (ثعلبی،1422ق، 8/35؛ ابنمنظور، 1414ق، 6/95؛ نیشابوری، تفسیر غرائب، 5/460) و عمل قبیحی (فخر رازی، 17/168؛11/295) میشود.
برخی از مفسران اهل سنت نیز رجس و پلید بودن خطا را پذیرفتهاند، سیوطی از مفسران نامی اهل سنّت مینویسد: «کسانی که معتقدند اجماع«اهل بیت» حجت است، به این آیه استدلال کردهاند زیرا خطا، رجس است و رجس از اهل بیت نفی شده است»(سیوطی،1401ق، 211).
واژه «یطهر و تطهیرا» از ریشه طهر نیز بر پاکی و برطرف شدن آلودگی دلالت داشته و بر طهارت جسمی و روحی دلالت دارد که در قرآن به هر دو معنا بهکار رفته است (راغب، 1428ق، 310).
در تکمله مباحث مربوط به آیهی تطهیر همچنان باید گفت واژه تطهیر در قرآن به دو معنا بکار رفته است همچنانکه اینتیمیه نیز به این تقسیم بندی قرآنی اشاره کرده است یکی به معنای فردی که از گناه خود پس از توبه پاک شده (ابنتیمیه، 1406ق، 7/80).مانند آیه 103 سوره توبه: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم و دیگری به معنی فردی که اصلاً گناه نکرده است. مانند آیه 4 سوره مدّثر: وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ. لذا با توجه مطالب فوق و اثبات طهارت اهل بیت (ع) از هرگونه پلیدی، مقایسه واژه تطهیر در آیه تطهیر با طهارت گفته شده در آیه 103 سورهی توبه توسط مصطفی طباطبائی صحیح نیست.
بررسی آیات مربوط به ردّ عصمت پیامبران
عصیان حضرت آدم
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى (طه: 121) مصطفی طباطبائی بیان میدارد این آیه عصمت آدم(ع) را صریحاً نفی میکند و این آیه پیش از برگزیده شدن آدم بوده است.
بررسی و نقد
قبل از پاسخ به این شبهه ابتدا باید یادآوری نمود که اوامر و نواهی خداوند در قرآن به دو دسته عمده تقسیم میگردد:
امر و نهی در شریعت، بر محور مولویت و عبودیت مانند امر به خواندن نماز که امر و نهی مولوی گویند و امر و نهی بر پایه ارشاد و پند و اندرز مانند امر و نهی طبیب که به امر و نهی ارشادی معروف است. حال باید دید این امر و نهی الهی به حضرت آدم (ع) مبنی بر نزدیک نشدن به درخت از چه نوعی است. بررسی آیات مختلف در این زمینه نشان میدهد خداوند مانند یک ناصح شفیق به آدم و حوا فرمود: هرگاه از این شجره نخورید، همواره در بهشت میمانید و اگر بخورید گرسنگی و تشنگی و برهنگی و آفتابزدگی خواهید داشت: قُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى* إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى* وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَی(طه: 117-119).
عبارت «فتشقی» با فاء نتیجه دلالت میکند غرض از نهی از این درخت، عدم شقاوت این دو نفر است، سپس شقاوت را توضیح میدهد که منظور غضب الهی یا عقاب نیست بلکه مقصود همان خروج از بهشت و گرفتار شدن به آلام و آفات دنیوی و مشقتها است. پس این نهی یک امر مولوی نیست بلکه لحنی خیرخواهانه دارد. از همین روی است که شیطان به هنگام سخن گفتن، خود را ناصح قلمداد میکند: وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ (اعراف: 21) و خود را بهجای ناصح واقعی جا میزند. حتی پس از خوردن آن درخت ممنوعه و ریختن لباسهای آنها، خداوند به مانند یک ناصح مشفق با آنها سخن میگوید و علیرغم پشیمانی آنها، دچار عوارض خوردن درخت ممنوعه یعنی خروج از بهشت میشوند. همچنین میتوان بر اساس سیاق آیاتی که در مطالب فوق بدان اشاره شد، معنی «قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا» (اعراف: 23) را همان افتادن به آلام دنیوی است. لذا میبینیم سخنی از پایمال شدن حقوق الهی نیست و این ظلم، ستم به نفس است و نه تجاوز به حقوق الهی(سبحانی،1397ش، 138-143). از اینرو هبوط از بهشت به دلیل گناه شرعی آدم و حوا نیست، زیرا بر اساس آیات قرآن خداوند توبهی حضرت آدم را پذیرفت و در نتیجه باید به بهشت مجدداً برمیگشتند که چنین نشد. علامه طباطبائی نیز تعمیم عصمت نسبت به اوامر ارشادی را ناصحیح دانسته و نافرمانی حضرت آدم (ع) را نافرمانی ارشادی دانسته و از دایرهی تعریف عصمت خارج خوانده است(طباطبائی، 1374، 14/311).
دربارهی واژه «عصی» نیز معنی متبادر امروزی «گناه کردن» است. این در حالی است که معنی عصیان بسیار وسیع بوده و راغب اصفهانی معنای عصیان در این آیه را اطاعت نکردن و سرپیچی نمودن معنا نموده است(راغب، 1428ق، 339) که در اینجا با توجه به توضیحاتی که گفته شد به معنای اطاعت نکردن از امر ارشادی است نه مولوی. گواه این گفتار آیه 36 سوره مبارکه ابراهیم است: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ: پس هر کس (در راه توحید و خداپرستی) پیرو من است او از من است و هر که مخالفت من کند تو خدای بسیار بخشنده و مهربانی.
لذا معنای «عصی» در لغت و مصطلح قرآن، همان پیروی نکردن و سرپیچی است و این حقیقت گاهی ملازم با معصیت است و گاهی نیست و اینکه امروز از این واژه معنایی فهمیده میشود که با معصیت ملازم است، اساس آن اصطلاح متشرعه است نه قرآن و لغت. عبارت « فَتَابَ عَلَيْهِ » (بقره : 37) هم اینگونه است و بهکار بردن آن گواه بر گناه نیست زیرا «تاب» به معنی رجوع کردن است (ابنفارس، 1399ق،1/ 355). در این عبارت خدا فاعل فعل است و به معنی «خدا به او بازگشت» به عبارتی توجه الهی با رحمت به سمت او . نظیر این عبارت در آیه 117 توبه: لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ... وارد شده است(سبحانی، 1397ش، 147-149).
دربارهی واژه «غوی» نیز که معنای متبادر امروزی «فسق و خروج از دین» است، ولی معنی لغوی و اصلی آن وسیع بوده بهطوریکه راغب اصفهانی چندین معنا بر این واژه در این آیه را از قول اشعار قدیمی و لغت شناسان مانند «خابَ، فسد عَیشه، جهل» آورده است(راغب،1428ق، 369). لذا تطبیق این مفهوم بر خصوص این مصداق نیاز به قرینه دارد. نکته قابل تأمل این است که قرآن حتی «غوایت» را از پیامبر اکرم که دارای مقام والای عصمت است بریء دانسته است: وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى* مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى و در ادامه این آیات میفرماید: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى(نجم: 1-4)
در روایات نیز همین شبهه (عصیان حضرت آدم(ع) را یکی از دانشمندان ادیان دیگر از محضر امام رضا (ع) پرسید که ایشان در جواب فرموند: « وای بر تو از خدا پروا داشته باش و ناشایستها را به پیامبران خداوند نسبت مده و کتاب او را به رأی و نظر خود، دگرگون مکن. سپس میفرماید: « معصیت آدم در بهشت بود و بهشت جای تکلیف نیست ...و هنگامی که به زمین فرود آمد و حجت و خلیفه شد، خداوند فرمود: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (صدوق، 1372ش، 1/391؛ بحارالانوار، 1403ق، 11/72).
آیت الله جوادی آملی نیز در ادامه این روایت بیان میکند: «در بهشت برزخ نزولی، تکلیف یا وعد و وعید تشریعی نیست. از اینرو امر و نهی و ظلم و خسران و درخواست مغفرت در آن نشئه، همگی به معنایی است که متناسب با همانجا است» سپس میگوید: کار حضرت آدم از قبیل «ترک اولی» است؛ یعنی ترک آن کار، بهتر از انجام آن بوده است(جوادی آملی، 1381ش، 245-246). همچنین اظهارات مصطفی طباطبائی نشان میدهد وی قائل به عصمت پیامبران قبل از عصمت نیست این در حالی است صرف نظر از آیات قرآن که گفته شد این امر از نظر عقلی نیز ممکن نیست:
اگر انسانی پاسی از عمر خود را در گناه و گمراهی صرف کند پس از بعثت چندان مورد اعتماد قرار نمیگیرد و منکران رسالت به سادگی میتوانند روی گذشتههای تاریک وی انگشت نهاده و به ترور شخصیت و مخدوش ساختن پیام وی بپردازند. همچنین بدیهی است انسانی که از ابتدای زندگی دارای مقام عصمت از گناه باشد، نقش هدایتی او نیز بیشتر از فردی است که فقط پس از بعثت دارای چنین مقامی است و مقتضای حکمت الهی این است که فعل احسن و اکمل را برگزیند(سبحانی، 1398ش، 112).
استغار حضرت ابراهیم (ع)
مصطفی حسینی طباطبائی ذیل آیه 82 سوره شعراء، که از زبان حضرت ابراهیم بیان میدارد: وَالَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ میگوید: این آیه میرساند که پیامبران عصمت ذاتی نداشته و چه بسا خطاهایی مرتکب شوند - البته نه در حد انسان های معمولی - که امید دارند خداوند روز قیامت از آنها درگذرد.
بررسی و نقد
این اظهارات بیانگر این است که وی تعریف شیعه از عصمت را دالّ بر عصمت ذاتی پیامبران میداند این درحالی است که پیامبران بر اثر عصمت، از گناهان بازداشته میشوند ولی مجبور به ترک معصیت نیستند و امکان ذاتی ازآنها سلب نمیشود بلکه امکان وقوعی ندارند. برای شرح این مسئله مثالی آوریم: وقتی میگوییم صدور قبیح از خدا امکان ذاتی دارد ولی بدلیل صفت عدل الهی هیچگاه قبیح از خدا سر نمیزند لذا امتناع وقوعی دارد. پس نیروی عصمت قدرت و توانایی(ذاتی) پیامبران را برای انجام معاصی سلب نمیکند اگرچه تا پایان عمر، نافرمانی نخواهند کرد(سبحانی،1397ش،128). لذا عصمت ملکهای است که انسان با داشتن آن، عواقب دردناک هر گناه را با همهی وجود احساس میکند و این عصمت نه ذاتی است و نه انحصاری بر خلاف مقام نبوت و رسالت که انحصاری است: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ (انعام: 124) و خداوند از اول علم بر این داشت که معصومان با اراده و اختیار خویش قابلیت این کرامت الهی را دارند. لذا میبینیم شخصیت هایی مانند حضرت زهرا و حضرت مریم علیرغم اینکه پیامبر نیستند ولی معصوم هستند. اما عصمت فرشتگان ذاتی است چون مورد تکلیف قرار نمیگیرند. همچنین هرکسی به حسب مرتبهای که از عبودیّت خداوند دارد، در همان مرتبه لغزشی دارد؛ چنانکه قبلاً ذکر شد: حسنات الابرار سیئات المقربین؛ آری لغزش حضرت ابراهیم مثلاً عبارت از این است که برای تأمین ضروریات زندگی نتواند در همهی دقائق زندگی به یاد خدا باشد هر چند تأمین همین خورد و خوراک صبغه عبادی داشته باشد، حال چگونه ممکن است آن حضرت لغزش داشته باشد، در حالی که خداوند دربارهی او و برخی پیامبران میفرماید: إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ* وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ (ص: 47 و 46 )(طباطبائی،1374ش، 15/399)که دلیلی بر بخشایشی بودن عصمت بر مخلصین است. البته طلب بخشش از سوی پیامبران، خشوع در برابر حضرت حق نیز میتوان تعبیر نمود.
بحث کلی در خصوص مراتب عصمت پیامبران
در قرآن کریم فراموشی یا ترک اولی برخی از پیامبران گزارش شده به عنوان مثال همراه حضرت موسی (آیه 63 کهف) قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ :این در حالی است که مستند نمودن نسیان به همراه حضرت موسی(احتمالا جناب یوشع یا خضر) محذوری ندارد زیرا اولاً او (بر فرض نبوت) از پیامبران اولوالعزم نبود، ثانیاً اینگونه تصرفات راجع به امور عرفی محض است و به حدّ وسوسه در حکم شرعی یا موضوع آن(کار ابلاغ رسالت و هدایت آن)، نمیرسد- تافعل یا قول آنها را از حجیّت ساقط کند-، لذا به برخی از پیامبران قابل اسناد است(جوادی آملی، 1389ش، 6/121-120).
مراتب علم و عصمت پیامبران و امامان (ع): با توجه به آیات قرآن قرآن و روایات، با اینکه تمامی انبیاء و رسل الهی از مراتب حداقلی عصمت برخوردارند(عصمت در محدودهی اخذ شریعت، تبلیغ و اجرای احکام)، ولی مراتب علم و عصمت آنها همانند یکدیگر نبوده و پیامبران اولوالعزم بویژه حضرت ختمی مرتبت (ص) مرتبهی والاتری از علم و عصمت برخوردارند و دلیل عقلی یا نقلی معتبری بر لزوم آن مرتبهی برین برای همهی پیامبران وجود ندارد که بعداً توضیح داده خواهد شد. آن چیزی که آیات قرآن میفرماید مراتب فضیلت پیامبران متفاوت است: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ (بقره: 253) یا آنجا که میفرماید: وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ (اسراء: 55). همین مراتب متفاوت عصمت سبب میشود پیامبری که خود را با پیامبران اولوالعزم میسنجد احساس نقص و جهل کند و بدون اینکه گناهی از وی سر زند در پیشگاه خداوند ناله و ندبه کند(جوادی آملی، 1381ش، 207).
حال چون دین اسلام آخرین و برترین و کاملترین دین است گیرنده این وحی یعنی پیامبر عظیم الشأن اسلام نیز باید بالاترین ظرفیت و مقام و منزلت را داشته باشد (رادبین، 1393ش، 26) و چون قرار است این دین همیشگی باشد باید حافظان این دین یعنی امامان علیهم السلام نیز در اوج کمال و منزلت باشند. چنانچه از امیر مومنان (ع) نقل شده است که فرمود: «رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند مخلوقی برتر و گرامیتر از من نیافرده است...و مرا بر تمامی انبیاء و رسولانش برتری داد و این فضیلت، بعد از من برای تو و ائمه بعد از تو است(شیخ صدوق، 1372ش، 1/539).
برخی آیات قرآن مراتب بالای عصمت را برای برخی پیامبران ثابت میکند:
۱. آیه 33 سوره آل عمران: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ بر عصمت مطلق پیامبر اکرم و امامان (ع) و حضرت آدم و نوح و پیامبرانی که از نسل ابراهیم یا عمران هستند دلالت دارد.اصطفا از ریشه صفوه به معنای چیز عاری و رهایی از هر ناخالصی و ناپاکی (راغب، 1428ق، 286؛ ابنفارس، 1399ق، 3/92 ) و خداوند تنها کسانی را انتخاب میکند که ظاهر او مانند باطنش باشد در طهارت و عصمت(حرعاملی، بیتا، 74).
۲. آیه 41 سوره نساء: فكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا دلالت میکند بر اینکه در هر امتی یک شاهدی بر اعمال وجود دارد. (و نه چند شاهد بدلیل مفرد بودن شهید و بر اساس آیه 75 قصص: وَنَزَعْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ و 84 نحل: وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا که تصریح شده از میان هر امّتی گواهی برمیانگیزیم؛
آنچه مشهود شاهدان است، حقایق اعمال امت است که لازم است بتوانند شهود کنند و کسی که مجهز به این امر باشد، خطا و سهو در او راه ندارد و اگر شهادت بر امّت مصون از خطا و اشتباه نباشد، عقاب مطیع یا پاداش دادن به مجرم پیش میآید که به لحاظ عقلی قبیح است(سبحانی، 1412ق،3/196-197). البته ممکن است در یک زمان و در یک امت چند نبی همزمان حضور داشته باشند و تنها یک نفر از آنها شاهد اعمال امت باشد. لذا این استدلال عصمت از گناه و خطا و اشتباه (عصمت مطلق) برخی از پیامبران از جمله پیامبر اکرم (ص) را اثبات میکند. البته با توجه به روایاتی که بیان میدارد که در هر امتی فقط یک امام وجود دارد و زمین هیچ گاه از وجود امام خالی نیست؛ میتوان از این آیه نتیجه گرفت حداقل پیامبرانی که به مقام امامت رسیدهاند دارای عصمت مطلق هستند(فقیه و همکاران، 1398ش، 37-49). نکته قابل تأمل اینکه حتی فخر رازی نیز با توجه به این آیه عدم جایزالخطا بودن شاهدان بر هر امت را استنباط نموده لیکن شاهدان پس از عصر پیامبر را اجماع امت دانسته(فخر رازی، 1420ق،20/257) که صراحتاً با آیه فوق در تناقض میباشد زیرا خداوند در این آیه فرموده برای هر امتی، گواهی(بر اعمالشان) میآوریم.
میتوان گفت بطور کلی برخی آیات عتاب مانند به پیامبران که اشاره به ترک اولی برخی پیامبران و یا ترک فرمان ارشادی دارد، به اقتضای جنبهی خلقی ایشان است تا مردم هم پیامبران را مانند خود دارای اختیار بدانند (قدرت بر انجام گناه و ترک اختیاری آن) و بین ایشان و خودشان احساس قربت بیشتری کنند و هم در تشخیص ربّ خود دچار اشتباه نشده و در حق ایشان گرفتار غلوّ و شرک نشوند. طرح این عتاب ها در قرآن نیز نشانهی صدق پیامبر است که وی هرگز سخن خدا را تحریف نمیکند، هرچند به زیان او باشد. همچنین همهی مردم بدانند که پیامبران با وجود داشتن مقامات الهی، دائماً به درگاه خدا تضرع کرده و بندگی را افتخار خود میدانند(ملاصدرا، 1366، 3/125-124).
بررسی سیرهی عملی پیامبران و امامان علیهم السلام نشان میدهد در مقام عمل و در کارهای روزمره و مسائل اجتماعی اغلب از علم غیرعادی خویش استفاده نمیکنند(طباطبائی،1374ش، 18/292). لذا حاصل شدن اعتماد به پیامبران در گرو آن نیست که هیچ عملی هر چند مربوط به امور دنیوی ناشی از سهو و فراموشی از آنان صادر نشود، بلکه آنها فقط در برخی شرایط از دانش غیبی خود استفاده میکنند تا حجت بر مردم تمام شود(یوسفیان و شریفی، 1388ش، 231).
نتیجه
خطا و نسیان در امور فردی غیر مرتبط با دین آسیبی به غرض و هدف از بعثت نمیزند.لذا عصمت از خطا در دایرهی تلقی وحی، تبلیغ و رسالت میگنجد. البته عصمت از هر نوع سهو، نسیان، خطا، اشتباه (در امور مربوط به دین و غیر دین) مربوط به درجه والای عصمت است که متعلق بر برخی انبیای بزرگ از جمله حضرت محمد(ص) است که در قرآن بدان اشاره شده است لیکن حداقل رسیدن به مقام نبوت، عصمت از گناه و عصمت از خطا در محدوده شریعت و اجرای آن است.یکی از اشکالات اساسی مصطفی طباطبائی عدم توجه به مراتب عصمت پیامبران و عدم تفکیک سهو و اشتباه در امور هدایتی و دنیوی است. عصمت از خطا و اشتباه خود نیز مراتبی دارد و عصمت از خطا و اشتباه در واجبات و حرام مورد اتفاق علمای تشیع است ولی عصمت از خطا و اشتباه در مستحبات و مباحات مورد اختلاف بوده که مرحلهی عصمت مطلق یعنی مرتبهی برین عصمت شامل همهی پیامبران نیست. لذا پیامبری که ترک اولی انجام داده از دایره عصمت خارج نمیشود بلکه عملی که انجام داده با مقام معنوی و شأن وی تناسبی ندارد و در حالت کلّی تمامی پیامبران از اشتباهاتی که موجب تنفّر و سلب اعتماد مردم از ایشان میشود عصمت دارند و سهو و خطا و اشتباه پذیرفتنی نیست مگر در حدودی که منافی عصمت لازم برای نبوت نباشد که این موارد محدود را نمیتوان به کلّ زندگی معصومان سرایت داد زیرا دلایل متعدد عقلی و قرآنی در این زمینه وجود دارد.
با توجه به ادلّه قطعی عقلی، روایی فراوان بر عصمت پیامبران و امامان (ع)، نباید ظاهر آیات عتابمانند بر پیامبران مستمسکی برای ردّ عصمت ایشان باشد و با توجه به عدم اختلاف آیات قرآن باید با توجه به قرائن و شواهد، تفسیر صحیحی از «آیات عتاب مانند» ارائه گردد. لذا واژه هایى هم چون عصیان، استغفار، توبه و ذنب و عصیان و غوی نباید ره زن اندیشه گردد و بىدرنگ معناى متداول عرفى را در ذهن بنشاند. کاربرد این کلمات، گستره وسیعى دارد و تنها در قلمرو محرّمات شرعى و یا معنای امروزی محدود نمىگردد. همچنین خداوند لغزشهای جزئی پیامبرانی مانند حضرت آدم در بهشت برزخی را نقل میکند تا به مردم بفهماند که پیامبران از کمال مطلق که ویژه خداوند متعال است، فاصله دارند و کسی آنان را اله نپندارد.
منابع
علاوه بر قرآن کریم،
۱. ابنتیمیه، احمدبن عبدالحلیم (۱۴۰۶ق)، منهاج السنه، عربستان: جامعة الإمام محمد بن سعود.
۲. ابنفارس، احمد (۱۳۹۹ق)، معجم مقاييس اللغة، بیروت: دارالفكر.
۳. ابنمنظور (۱۴۱۴ق)، لسان العرب، بیروت: دار صادر.
۴. ترمذی، محمد بن عيسى (۱۳۹۵ق)، سنن الترمذی، مصر: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابي
۵. ثعلبی، أحمد بن محمد (۱۴۲۲ق)، الكشف والبيان عن تفسير القرآن، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
۶. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۹۹)٬ تفسیر تسنیم، قم: اسراء.
۷. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۶۸)، تسنیم تفسیر قرآن، قم: نشر اسراء.
۸. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۱)، وحی و نبوت، قم: اسراء.
۹. جوادی آملی، عبدالله (۱۳۸۲)، شمیم ولایت، قم : اسراء
۱۰. جوهری، ابونصر اسماعیل (۱۴۰۷ق)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، بیروت، دارالعلم.
۱۱. حر عاملی، محمدبن حسن (بیتا)، التنبیه بالمعلوم من البرهان علی تنزیه المعصوم عن السهو و العصیان، محقق: محمود البدري، بیجا: مكتب الإعلام الإسلامي.
۱۲. حسینی طباطبائی، مصطفی، (1390ش)، بازنگری در معانی قرآن، بیجا
۱۳.حسینی طباطبائی، مصطفی (بیتا)، بیان معانی در کلام ربّانی، بیجا.
۱۴. رادبین، علیرضا (۱۳۹۳ش)، معصوم جویی، تبریز: اعظم. چاپ اول.
۱۵. راغب اصفهانی، أبو القاسم الحسين (۱۴۲۸ق)، مفردات القرآن، یروت: دارالمعرفه.
۱۶. زرقانی، محمدبن عبدالباقی (بیتا)، شرح الزرقانی شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه، بیجا
۱۷. زمانی، محمود (۱۳۹۱ش)، عرشيان فرش نشين: نقدی بر کتاب آیه تطهیر و ارتباط آن با عصمت ائمه، تهران: مشعر
۱۸. سبحانی، جعفر (۱۳۸۸ش)، منشور جاوید، قم: موسسه امام صادق(ع).
۱۹. سبحانی، جعفر (۱۳۹۷ش)، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: موسسه امام صادق.
۲۰. سبحانی، جعفر (۱۳۹۸ش)، منشور عقائد امامیه، قم: موسسه امام صادق، چاپ نهم.
۲۱. سبحانی، جعفر (۱۴۱۲ق)، الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه.
۲۲. سبحانی، جعفر (۱۴۲۵ق)، عصمت الانبیاء، قم: موسسه امام صادق(ع).
۲۳. سبحانی، جعفر (۱۴۲۸ق)، منشور عقاید امامیه، قم: موسسه امام صادق.
۲۴. سیوطی، جلال الدین (۱۴۰۱ق)، الاکلیل فی استنباط التنزیل، بیروت: دارالکتب العلمیه
۲۵. شاکرین، حمیدرضا (۱۳۸۹ش)، عصمت(پرسشها و پاسخهای دانشجویی)،تنظیم: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه، قم: دفتر نشر معارف.
۲۶. شیخ صدوق، محمدبن علی (۱۳۷۲ش)، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر صدوق، چاپ اول
۲۷. شیخ صدوق، محمدبن علی (۱۴۱۳ق)، من لا یحضره الفقیه، مصحح: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامى
۲۸. شیخ مفید (بیتا)، رساله فی عدم سهو النبی، بیروت، دارالمفید.
۲۹. صدرالدین شیرازی(ملاصدرا)، محمدبن ابراهیم (۱۳۶۶)، تفسیرالقرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم: بیدار
۳۰. طباطبائی، محمد حسین (۱۳۷۴ش)، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامي.
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن (۱۳۷۲ش)، مجمع البیان، تهران: ناصر خسرو.
۳۲. طبری، محمد بن جرير (۱۴۲۰ق)، جامع البيان في تأويل القرآن، بیروت: مؤسسة الرسالة
۳۳. طریحی، فخرالدین (۱۹۸۵م)، مجمع البحرین، بیروت: دارالمکتبه الهلال.
۳۴. طوسی، محمد ابن حسن (۱۴۰۸ق)، تلخیص الشافی، تحقیق: حسین بحرالعلوم، قم: المحبین.
۳۵. علم الهدی، سید مرتضی (۱۲۵۰ق)، تنزیه الانبیاء، قم: الشریف الرضی.
۳۶. علم الهدی، سید مرتضی، علی بن حسین (۱۴۰۵ق)، رسائل، قم: دارالقرآن الکریم.
۳۷. الفاضل المقداد (۱۴۱۲ق)، الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، مجمع البحوث الإسلامية
۳۸. فخر الدین رازی، محمد بن عمر (۱۴۲۰ق)، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۳۹. فخر رازی، محمدبن عمر (۱۴۲۰ق)، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير)، بیروت: دار إحياء التراث العربي.
۴۰. فقیه، علی؛ بابایی علی اکبر؛ حسینیزاده، عبدالرسول (۱۳۹۸ش)، بررسی دلالت آیات مربوط به. شاهدان امتها بر عصمت همهجانبه انبیا، نشریه معرفت کلامی، 10(22).
۴۱. فیومی، احمدبن محمد (۱۴۱۶ق)، المصباح المنیر، بیروت: المكتبة العلمية.
۴۲. کلینی، محمدبن یعقوب (۱۴۰۷ق)، الکافی، تهران: درالکتب الاسلامیه.
۴۳. مجلسی، محمدباقر (۱۴۰۳ق)، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفا، چ 2.
۴۴. مطهری، مرتضی (۱۳۹۰ش)، مجموعه آثار، قم: صدرا.
۴۵. معارف، مجید (۱۳۸۷ق)، تاریخ عمومی حدیث، تهران: انتشارات کویر، چاپ نهم.
۴۶. مفید، محمدبن محمدبن نعمان (۱۴۱۴ق)، تصحیح الاعتقاد، قم: کنگره شیخ مفید. چاپ دوم.
۴۷. المقریزی، تقی الدین (۱۴۲۰ق)، امتاع الاسماع. بیروت: دار الكتب العلمية.
۴۸. نیشابوری، نظام الدين (۱۴۱۶ق)، غرائب القرآن (تفسیر نیشابوری)، محقق: زکریا عمیرات، بیروت: دارالكتب العلميه.
۴۹. یوسفیان، حسن و شریفی، احمد حسین (۱۳۸۸)، پژوهشی در عصمت معصومان، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
[1] . دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، واحد علوم و تحقیقات آذربایجان شرقی، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران: majbaybayi@gmail.com
[2] . استادیار گروه الهیات، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران (نویسنده مسئول): radbin@iaut.ac.ir
[3] . استادیار گروه الهیات، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران: poursatar@iaut.ac.ir