پساساختگرایی در شاهنامة فردوسی (با تأکید بر مرگ بهرام)
الموضوعات :
رویا سیدالشهدایی
1
(عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد مهاباد، ایران)
الکلمات المفتاحية: شاهنامة فردوسی, بافت, معناسازی, زیباشناسی مرگ, بهرام, پساساختگرایی,
ملخص المقالة :
در این مقاله برآنیم که با بررسی زیباشناسانة مرگ یکی از شخصیتهای حماسة فردوسی، گوشهای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را تصویر کنیم. بنیاد اسطورهای ـ تاریخی متون حماسی در ظاهر آنان را به سوی تفسیرناپذیری سوق میدهد، در حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونهای است که متن را به شدت تأویلی مینماید. حماسة فردوسی بافتی پارادوکسی دارد: از سویی در آن نشانههایی است که به نحوی اساسی اصیل و واقعی همچون مشخصههایی منسجم و متناسب و نظاممند موجودیت دارد و از سوی دیگر تأویل و تفسیر در آن متوقف نمیشود و بشدّت بافتزدا و معناساز و سرشار از ابهام است، پیوسته میکوشد فاقد بافت قطعی بماند، غیرتاریخی و غیرمکانی جلوه کند و برخود جاودانگی ببخشد. گزینش مرگ بهرام و جلوة زیباشناسانة مرگ این قهرمان حماسی مناسبتی است در بیان ویژگی شگرف حماسة فردوسی که با وجود گرایش به ساختار پیوسته، خصلتی پساساختگرایانه دارد.