مفهوم هویت و هویتِ کالبدی در آثار معماری (با واکاوی در معماری تاریخیِ ایران)
مازیار سرداری
1
(
پژوهشگر دکتری معماری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران غرب، تهران، ایران.
)
لیلا زارع
2
(
استادیار گروه معماری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران غرب، تهران، ایران.
)
آویده طلایی
3
(
استادیار گروه معماری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران غرب، تهران، ایران
)
وحید قبادیان
4
(
دانشیار گروه معماری، دانشکده معماری و شهرسازی، واحد تهران مرکز، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
)
کلید واژه: معماری اسلامی, کلمات کلیدی: هویت, معماری هویتگرا, کالبد معماری, معماری باستانی,
چکیده مقاله :
کالبد شهر نمایشی از تمدن و فرهنگ بشر است. معماری که تبلور آن است بایست دارای ارزشهایی باشد که جامعه را به سوی هویت اصیل خود سوق دهد. ارزشهایی که امروزه در اغلب شهرهای معاصر فعلی کمرنگ شدهاند و کلانشهرها در اذهان عمومی چیزی جز ساختمانهای بلند مرتبه، پارکها و ادارات نیستند. به عبارت دیگر حس درک فضا و گفتمان متقابل صورت نمیپذیرد و هرچه میگذرد این بحران گستردهتر و عمیقتر میگردد. جهان رو به جلو و تکنولوژی محور امروز، سیمای شهرها را به سرعت دستخوش تغییر کرده و کالبد آنها رنگ و بوی غریبی به خود گرفته است. کالبد شهر که اولین وجه از معماری است که در تماس بصری با مخاطب قرار میگیرد، در معماری امروز غالبا در ارتباط با مخاطب نیست و نقش کمتری ایفا میکند. در این پژوهش سعی بر این است تا با روشی کیفی و رویکردی توصیفی-تحلیلی، به همراه مطالعه کتابخانهای به مفهوم هویت و سپس معماری هویتگرا دست یافت و در ادامه با مشاهدات میدانی از کالبد آثار معماری گذشته و ارجاع به اسناد و متون تاریخی، شاخصه های هویتگرای کالبدی شناسایی و معرفی شوند. نتایج نشان دهنده این است که هویت و هویتِ معماریِ این خاک در تاریخ، تمدن و فرهنگ غنیِ این مرز و بوم ریشه دوانیده و شناخت عناصر کالبدی سبکهای معماری تاریخی ایران، واجد اهمیت است. در ادامه دو مکتب مهم و جامع از معماری ایران، معرفی و شاخصه های کالبدی آنها استخراج و معرفی خواهند شد.
چکیده انگلیسی :
The city appearance, represents human civilization and culture. The architecture that represents it, should have values that lead the society to identity. Values that have faded in most of the contemporary cities and they are nothing but huge buildings, parks and offices. In other words, does not take place the space perception, and as time passes, this crisis increases. Today's technology-oriented world, has changed the cities appearance and their bodies have taken on a different appearance. The body of cities, as the first architecture element that is in visual communication with the people, nowadays does not interact with the audience and plays a lesser role. This research with a qualitative method and a descriptive-analytical approach, with a library study, will be achieve the concept of identity and identitarian architecture and then with field observations of historical architecture, referring to ancient documents and texts, physical identity elements are introduced. The results show that the identity and architectural identity of this soil is related to the rich history and culture and it’s important to knowing the physical elements of Iran historical architectural styles. In the following, two important styles of Iranian architecture will be introduced and their physical characteristics will be extracted and introduced.
_||_
مفهوم هویت و هویتِ کالبدی در آثار معماری (با واکاوی در معماری تاریخیِ ایران)*
چکیده
کالبد شهر نمایشی از تمدن و فرهنگ بشر است. معماری که تبلور آن است بایست دارای ارزشهایی باشد که جامعه را به سوی هویت اصیل خود سوق دهد. ارزشهایی که امروزه در اغلب شهرهای معاصر فعلی کمرنگ شدهاند و کلانشهرها در اذهان عمومی چیزی جز ساختمانهای بلند مرتبه، پارکها و ادارات نیستند. به عبارت دیگر حس درک فضا و گفتمان متقابل صورت نمیپذیرد و هرچه میگذرد این بحران گستردهتر و عمیقتر میگردد. جهان رو به جلو و تکنولوژی محور امروز، سیمای شهرها را به سرعت دستخوش تغییر کرده و کالبد آنها رنگ و بوی غریبی به خود گرفته است. کالبد شهر که اولین وجه از معماری است که در تماس بصری با مخاطب قرار میگیرد، در معماری امروز غالبا در ارتباط با مخاطب نیست و نقش کمتری ایفا میکند. در این پژوهش سعی بر این است تا با روشی کیفی و رویکردی توصیفی-تحلیلی، به همراه مطالعه کتابخانهای به مفهوم هویت و سپس معماری هویتگرا دست یافت و در ادامه با مشاهدات میدانی از کالبد آثار معماری گذشته و ارجاع به اسناد و متون تاریخی، شاخصه های هویتگرای کالبدی شناسایی و معرفی شوند. نتایج نشان دهنده این است که هویت و هویتِ معماریِ این خاک در تاریخ، تمدن و فرهنگ غنیِ این مرز و بوم ریشه دوانیده و شناخت عناصر کالبدی سبکهای معماری تاریخی ایران، واجد اهمیت است. در ادامه دو مکتب مهم و جامع از معماری ایران، معرفی و شاخصه های کالبدی آنها استخراج و معرفی خواهند شد.
کلمات کلیدی: هویت، معماری هویتگرا، کالبد معماری، معماری باستانی، معماری اسلامی.
*این مقاله برگرفته از رساله دکتری نویسنده اول با عنوان "مطالعه تطبیقی معماری هویتگرا در دوره پهلوی دوم و جمهوری اسلامی(مورد پژوهی؛ کالبد بناهای شاخص)" است که با راهنمایی نویسنده دوم (مسئول) و نویسنده سوم و مشاوره نویسنده چهارم، در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب در دست تهیه میباشد.
1-مقدمه
"هویت" مفهومي است پيچيده و چند بعدي كه در حال حاضر از سوي اهل نظر و اهل عمل، به منظور بيان خواستهها و آرزوهاي مطلوب براي يك شخص، شیء و یا حتی یک شهرِ خوب و ايده آل به كار گرفته ميشود. متأسفانه علي رغم اينكه از اين مفهوم براي اين منظور يا مقاصد ديگر استفادة فراوان ميشود، كمتر درخصوص آن انديشيده شده است. تجربه نيز نشان داده كه اگر واژهاي بارها و بارها از سوي افراد و گروه ها، به خصوص از سوي سياست گذاران، روزنامه نگاران و اهل قلم به كار برده شود، جامعيت نظري و عملي خود را از دست ميدهد. بسياري از متفكرين و انديشمندان صاحب قلم نيز درحوزه هاي شهرسازي و جامعه شناسي با چنين ترديدي از اين مفهوم استفاده ميكنند. البته اين امر از ويژگي هاي واژة هـویت است. كه صد البته، زماني كه در كـنار واژگـان ديـگري مي نشيند و تركيبات جديدي، مثل هويت اجتماعي، هویت ملی، هویت شهری، هویت جهانی، هویت محلی و... به وجود ميآيد به ابعاد تاريك و مبهم آن اضافه ميگردد. اين امر تا حد زیادی سبب پِی بردن بسیاری بدین مهم شد كه واژه هويت از كفايت تحليلي لازم برخوردار نيست و بهتر است از واژگان ديگري به جاي آن استفاده شود. از آنجايي كه اين مفهوم پيچيده و با چالشهاي نظري فراواني روبروست، بنا است که در ابتدا به تعريف مفهوم هويت و بررسي ابعاد چندگانه آن پرداخته شود، این امر سبب میگردد تا اين واژه را در موقعيت و منظور مناسب بكار گرفت و در نهایت به تعریفی از هویت کالبدی در آثار معماری دست یافت.
2-سوال و روش پژوهش
شولتز در کتاب «معماری: حضور، زبان و مکان» از امر کیفی در زندگی سخن می گوید و آن را سویه مشترک هستی شناسانهی میان ما انسانها تعریف میکند و هنر مکان (معماری) را همان چیزی میخواند که ما را به این امر کیفی نزدیک میکند. هنرِ مکان را میتوان همان هویت مکانی دانست که حضور و وحدت اندیشه و احساس را در آن میتوان یافت. نتیجتا، دستیابی به هویت، دستیابی به حس مکان است و فضایی که با این مفهوم درآمیخته باشد، در گفتمان با مخاطب قرار خواهد گرفت. از این رو شناخت مفاهیم دقیق هویت و ورود آن معانی به حوزه معماری که تعریف کننده مکان است، حائز اهمیت خواهد بود، که این مهم هدف آرمانی پژوهش پیشرو میباشد تا پس از تبیین مفهوم هویت در معماری، آن را در کالبد آثار معماری جستجو کرد، زیرا که کالبد و بدنههای شهری، اولین عناصری هستند که در ارتباط با عموم قرار میگیرند و از نظر بصری مورد ادراک واقع میشوند. در راستای این هدف سوال اصلی پژوهش اینگونه مطرح میشود که: "چگونه میتوان با کنکاش در مفهوم هویت و معماریِ هویتگرا، شاخصه های کالبدی آن را استخراج کرد؟". برای نیل به پاسخ سوال اصلی، ریز سوالات زیر در مسیر تحقق پژوهش، قرار خواهند داشت:
1-هویت چیست؟
2-معماری هویتگرا کدام است؟
3-معماری هویتمند، دارای چه عناصر کالبدی است؟
با توجه به جهتگیری پژوهش نسبت به هویت و هویت جمعی بعنوان یک مقوله وابسته به کالبد شهر و معماری، پس از تبیین مفهوم هویت و نهایتا هویت در حوزه معماری که با رویکرد توصیفی-تحلیلی صورت خواهد گرفت؛ شاخصههای کالبدی معماری هویتگرا استخراج و معرفی میشوند. از سوی دیگر با توجه به ماهیـت روش تحـقیق کیفی (مجموعه فعالیتهایی چون مشاهده، مصـاحبه و شرکت گسـترده در فعالیـتهای پژوهشـی، که هرکدام به نحـوی محـقّق را در کسب اطلاعات دست اول درباره موضوع مورد تحقیق یاری میدهند)، پژوهـش پیشرو از نوع کیفی است. همچنین راهبرد دیگرِ تحقیق حاضر، از گونهی تفسیری-تاریـخی خواهد بود. (زیرا که اطلاعات مربوط به معمـاریِ تاریـخیِ این سرزمـین، جمـعآوری و موـرد تحلیل قرار میگیرد). راهبرد تفسـیری-تاریخی گونهای از تحقیق تفسیری است با این تفاوت که موضوع آن در گذشته روی داده است، به همین سبب جهت پیشرفت پژوهشِ حاضر مناسب بوده و مد نظر قرار خواهد گرفت. جمع آوری دادهها در ابتدا به صورت کتابخانهای است زیرا که باید اطلاعات مربوط به مفاهیم هویت، از این روش گردآوری شوند و سپس مطالعات اسنادی پیرامون معماری گذشتهی ایران صورت خواهد گرفت. از سوی دیگر مشاهدات میدانی، برداشت و عکس برداری از آثار تاریخیِ موجود در سطح شهرهای مختلف کشور که معماری آنها ملهم از معماری اصیل ایرانی است، از دیگر ابزارهای تحقیق حاضر خواهند بود تا به کمک آنها شاخصه های کالبدی شناسایی و در مرحلهی نتیجهگیری، استخراج و ارائه شوند.
3-تعریف هویت (بر حسب آراء صاحبنظران)
در ابتداي هر تعريفي معناي لغوي يك واژه ضروري است. در "فرهنگ فارسي عميد" در صفحه 1212 ذيل هويت چنين آورده است: "هويت، حقيقت شيء يا شخص كه مشتمل است بر صفات جوهري او: شخصيت، ذات، هستي وجود. منسوب به هو، ورقه هويت، شناسنامه". لغتنامه "دهخدا" نيز به ريشه هويت يعني هو اشاره دارد اما تعريف هويت را گامي چند فراتر برده است. نخست آنكه هويت را با مفهوم غايت پيوند زده و از بحثي قديمي در فلسفه اسلامي و عرفانِ ايراني اسلامي ياد كرده است كه به معناي غايتِ جوهر يا واجد تمامي صفات مثبت است، چه صفات مثبتهاي كه به ذهن انساني خطور ميكند و چه صفات مثبته متصوره كه حتي انسان از درك آن و انديشيدن بدان عاجز است و تنها اولياي زمان آن هم گاه و از طريق كشف و شهود و فقط به برخي از آن صفات از طريق انتزاع و از طريق جذب و حال دست مييابند كه گريزپاي نيز هست. دهخدا در عين حال هويت را شاخص جدا شدن، در سنخ خاصي قرار گرفتن و متمايز گرديدن، نيز مي داند. براي مثال مفهوم انسان با جدا كردن اين موجود پيچيده از ساير موجودات، به او تشخص ميبخشد. تشخص نيز به زعم دهخدا عامل تمايز است كه با نام دادن آغاز ميشود.
فرهنگ لغات دانشگاهي "فونك و واگنالز" در ذيل مفهوم هويت چنين آورده است: "حالت مشابهت كامل، همان بودن و يكي بودن، يكساني منافع و علايق، حالت شخصي يا شيئي خاص بودن و نه چيزي ديگر." فرهنگ آكسفورد، در تعريف واژه هويت يكساني در كيفيت يا خصوصيات شرايط طبيعي، يكساني و يگانگي، همانند بودن شخصي يا چيزي در همه زمان ها و همه شرايط و اوضاع، وضعيتي كه موجب تشخيص كسي از ديگري شود، فرديت شخصيت، وجود شخصي و فردي و خود همان چيز تعريف و عنوان شده است". تعريف "فرهنگ وبستر" نيز بر همانندي و تشابه، ويژگي متمايز كننده و حالتي از تشابه با چيزي كه بيان شده يا ادعا شده، دلالت دارد (پیران،1384). پس از گذر از معنای لغوی، هويت، مشتمل بر دركي از شباهتها و تفاوتها است كه افراد و گروهها از معناي آن ها دارند. ساختار نمادين، هويت را به نظامي از نشانهها نيز تقليل ميدهد. هويت به عنوان آگاهي، فرآيند معنادهي به خود و ديگري است و در واقع از طريق اين فرآيند معنادهي به خود و ديگري، ارتباطي نمادين در فرد به وجود مي آيد كه هويت را دائماً باز مي تاباند. از اين رو هويت امري هم بودني و هم شدني است؛ فرآيندي بازتابانه است كه در آن "من" و "دیگری" برساخته ميشوند. "گيدنز"، عنصر بازانديشانه هويت را متعلق به انسان مدرن ميداند و هويت شخصي يا تأمل در خود و خود بازانديشانه را پديدهاي منحصر به دوران مدرن تلقي ميكند. (گیدنز، 1393) "جنكينز" بر خلاف گيدنز معتقد است كه بازانديشي انسان مدرن منحصر به دوران مدرنيته نيست و در واقع آن را عصري نمي داند. او خويشتن بازانديشانه را ويژگي انسان و وجود او مي داند و نه از علائم انسان مدرن. عنصر ديگري كه در تعريف هويت حائز اهميت است، مفهوم "خود" است. كه بعضاً با هويت، يكسان گرفته ميشود. در حالي كه هويت مساوي با "خود" نیست بلکه تعریف و شناسايي و بازشناسايي خود است؛ تعريفي كه از ارتباط با ديگري ايجاد ميگردد. جنكينز چهار مفهوم از خود، را ارائه ميدهد كه با مفهوم "هویت" متناظر است: معناي اول خود برهمساني دلالت ميكند، مثل كلمه "خودسانی"، معناي دوم آن بر فرديت يا ذات يك شخص دلالت دارد، مانند، خـودم، خـودش و... . اين معـنا به طور هـمزمان، يكـساني دروني را در طي زمـان و نيز تفاوت از ديـگرانِ بروني را به ياد ميآورد، که همان فرديت است. (جنکینز، 1381) معناي سوم به دروننگري و عمل بازتابي اشاره ميكند، مانند به خود شك كردن، به خود اعتماد داشتن، خودآگاهي و سرانجام در معناي "خود"، استقلال كنشگر و خود مختاري آن نهفته است. بنابراين معناي كلمه "خود"، موازی معنای عام "هویت" است. (غراب، 1390) نمودار زير تناظر ميان معناهاي "هویت" با "خود" را نشان میدهد:
نمودار رابطه میان خود و هویت (ماخذ: غراب،1390)
فهم از خود به عنوان تركـيبی جـاري و در عـمل همـزمان، از تعريف خود (دروني) و تعاريف خود كه ديگران عرضـه ميكنند (برونی) حاصل ميشود. بدين ترتيب ديالكتيك دروني- بروني به عنوان فرايندي كه به واسطه آن همه هويت ها (اعم از فردی و اجتماعی) تركيب مي يابند، شناسايي ميگردد.
در واقـع امـروزه افراد، حـس هويـت خـود را از طريـق طيـف وسـيعي از منـابع هـويت بـدسـت مـي آورنـد؛ منـابـعي مثـل جنـسيـت، سـن، موقـعيـت مـادي، ترجيـحات جنسي، الـگوهاي مـصرف، قـدرت و... . در واقـع در قـرن بیسـت و یکـم، افـراد بـا كثـرتـي از هويـتها زنـدگـي ميكـننـد، يعـنـي كثـرتـي از "شـیوههای ابراز خود" (Bocock,1994). بسیاری از اندیشمندان نيز معتقد هستند كه هويت تنها توسط يك وجه از هستي اجتماعي مثل طبقه شكل نميگيرد. بلكه حاصل چندين عنصر است. در چنين ديدگاهي افراد دائماً هويتهاي خود را در مسير انتخاب مشخصي قرار ميدهند. اين امكان از طريق اجتماعات نمادين محقق ميشود. منظور از اجتماعات نمادين، مراكز و كانونهاي متنوع و بيشمار براي تعلق و شناسايي است كه توسط تجربه و درگيري با زندگي مدرن، به ويژه از طريق رسانهها حاصل ميگردد. برخي از اين كانونها ممكن است منبعي دائمي و پايه اي از هويت اجتماعي را ايجاد نمايند و برخي ديگر نسبتاً ناپايدارند. برخي از اين اجتماعات نمادين، ساختگي و با تأكيد بر آرمان هايي مثل صلح و توسعه پايدار و محيط زيست گسترش مييابند. اين اجتماعات نمادين نيز براساس همان منطق هويت، بر گسستگيها تأكيد دارند، و از اين طريق به كنش جمعي خود وحدت ميبخشند.
ويژگي ديگري كه در هويت قابل بررسي است اين است كه هويت يك فرايند است، همچنان كه هويت اجتماعي يك فرايند اجتماعي است: بدين معنا كه احساس تعلق و همبستگي با اعضاي گروه، شناخت عناصر تداوم و عدم تداوم در تاريخ زندگي افراد و شناسايي و بقاي خود، همگي در معرض بازپروري مداوم است. هويت چيزي است كه در طي فرايندِ منحصر به فردِ شناساييِ خود و به رسميت شناخته شدنِ ديگران ايجاد مي شود. تصوراتي كه بازيگرانِ اجتماعی از هويت خودشان ميپرورند، به طور مداوم با تصوراتي كه ديگر بازيگران در مورد آنها ايجاد ميكنند، در تعامل است (دلاپورتا،1390). این امر دلالت بر اين مطلب دارد كه هويت در جريان تعامل افراد و گروههاي اجتماعي به طور مستمر توليد و باز توليد ميشود. ويژگي فرايندي بودن هويت و بازانديشي مداوم در آن، مانع از اين ميشود كه گفتمان هويت به يك "ذات گرایی" تقليل يابد. "استوارت هال" معتقد است، تعيين هويت از طريق بازشناسي برخي از ويژگيهاي مشترك با شخص يا گروهي ديگر يا با يك آرمان و يا از طريق يك پيمان طبيعي كه داراي انسجام و تعهد است ساخته مي شود. او معتقد است هويت نبايد به يك "ذات" و يا به يك هسته و مركز غيرقابل تغيير تقليل يابد. در واقع هويت به شكل گفتماني شكل مي گيرد (هال،1383). بدين ترتيب اگر هويت سيال و شناور باشد و به عبارتي دیگر امري فرآيندي تلقي شود، امکان پذیر است که، از تمايز آشكار ميان ساخت و عامل و نيز دوگانگي امر ذهني و امر عيني، دوري جست (جنکینز،1381). ويژگي فرآيندي بودن هويت، حكايت از خصلتهاي دوگانه ايستايي و خصلت پويايي آن دارد، چرا كه از يك طـرف باعث تداوم و استحكام وفاداريها در طـي زمـان ميشـود و از طرف ديگر هويت در معـرض باز تعـريفهاي مـداوم قـرار ميگيرد. پيوندهايي كه بازيگران اجتماعي ميان خود و تجربيات تاريخي خاص و گروههاي مشخص، قطعي فرض ميكنند، همواره اتفاقي و مشروط است. اين پيوندها محصول باز تغييرهاي نمادين از جهان است كه به طور حتم گزينشي و ناقص به حساب ميآيد. در نهایت، هویت بر وجوه مختلفی دلالت دارد. وجوهی که هر یک در جامعه ظهور میکند و رشد مییابد. هویت را میتوان به مثابه تغییر و تجدد دانست، چرا که یک امر اتصالی، تدریجی و متصل در زمان است و هر آنچه در زمان جاری باشد، پویا است.
از طرفی هویت غیر قابل اشتراک با دیگران است. به عبارت دیگر این مفهوم پویا و جاری در زمان، به ماهیت های مستقل از هم تعلق دارد. هویت در ذهن افراد مختلف که حتی دارای فرهنـگ مشترک هستند، متفاوت دیـده میشود و بخشی از این تفاوت ناشی از تجربه افراد در بستر اجتماع است (شجاعی و دیگران،1394). برخی هویت را مقوله فردی میدانند، برخی اجتماعی، برخی هویت را تا نام یک شـیء تقـلیل میدهند و برخـی چنان به آن ماهیت قدسـی بخشیدهاند که از دسترس انسان خارج است.
4-مولفههای موثر در هویت
آنچه که از تعریف هویت بر میآید، انسان، طریق تفکر و باورهایش، از شاخصه های تاثیر گذار بر تبیین هویت خواهند بود. از سوی دیگر، بنا بر نظر اندیشمندان، زمان و مکان، ظرف حاوی محتوای عالمِ پدیدار میباشند (schuon,1965) و فعالیتهای انسانی از جمله معماری او در طول زمان و در مکان معنا مییابند (حبیبی،1387). از این رو باید به عنوان مولفههای موثر و تمیز دهنده هویت ها مورد مطالعه قرار بگیرند. که در ادامه به بررسی آنها پرداخته میشود.
نمودار عوامل تاثیرگذار بر هویت (مأخذ: نگارندگان)
4-1-هویت انسان و باورهایش
یکی از مسائل بسیار مهم که بر تبیین هویت تاثیر دارد، انسان، باورهایش و میزان شناخت و آگاهی او، هم در مقام طراح و مولف و هم در جایگاه بهرهبردار و شناسنده معمـاری است. انسان که در گـذشته بر این باور بود که او چون “نی” است و “نی زننده” در آن مینوازد و بر این اساس، هویت و ابداع هنرمندانه وی ذات مقدس باری تعالی دانسته میشد، امروز بر اریکه عالم نشسته و خواسته های متغیر او هویت بخش هستی شده است. بخش دیگر انسان در مقوله هویت، از او به عنوان شناسنده بنا یاد میشود. در این مورد بحث هویت از جایی شروع میشود که قرار باشد چیزی برای کسی مورد شناسایی قرار بگیرد. ویژگیهای موجود در یک پدیده یا یک بنای معماری، برای همه افراد به یک اندازه قابل شناخت و دریافت نمیباشد. میزان شناخت و اشراف بینندگان و بهرهوران از آن پدیده، در درک و دریافت ویژگیهای آن موثر است. مثلا یک اروپایی ممکن است تفاوت بین گلیم و قالی را تشخیص دهد، درصورتی که یک ایرانی علاوه بر دریافت تفاوت فرش با گلیم، تفاوت انواع فرشها و در شرایط تخصصی تر حتی تفاوت در نوع نقشه آنها را نیز میتـواند تشخـیص دهد. یا برای مثال، ساختمانی که به عنـوان مشـخصه معماری ایرانی در خارج از کشـور ساخـته میشود، جایی که بینندگان آن شناخت کمتری از معماری ایرانی دارند، به یکسری از ویژگی ها و شاخصه های کلی معماری ایرانی اشاره میکند. ولی اگر همان معمار قصد داشته باشد ساختمانی را در یزد بسازد، لازم است به جزییات و مشخصه های بیشتری از معماری خودی، توجه نماید.
4-2-هویت و مکان
انسانها با توجه به مجمـوعه بـاورها و کنـشهایشان، منشـا هویـتسازی و مـعنا دهـی برای مکان هستند. هویت مجموعه خصوصیاتی است که فـرد یـا شـی را از دیـد تعلـق به گروه تبـییـن میکند یا نوعـی رابـطه ذهـنی مـیان شخصـیت فرد و ساخـتار اجتماعی اسـت(کاویانی راد،1390) که در قالب مجموعهای از نشانهها، آثار مادی، زیستی و فرهنگی نمود یافته، موجب شناسایی فرد از فرد، گروه از گروه و فرهنگ از فرهنگ دیگر میشود. گرچه محتوا و مظروف این ظرف به فراخور جوامع مختلف، متفاوت است (محرمی،1383). مکـان بـه عنـوان بـخشی از فـضای جغـرافیـایی، به صـورت یـک دستـگاه و مجـموعـه محـدود شـده ای است که در روابط اجتماعی و هویت به وجود میآید (شکویی،1386). مشخصات کالبدی، فعالیت ها و معانی، ابعاد سه گـانه هویـت مکانی را شکل میدهند. هویت مکان به عنوان یکی از راه های ارتباط میان انسان و مکانها، از رهگذر فرهنگ، نوع و ماهیت فناوری ساخت، نشانه و ویژگیهای بصری و کالبدی ادراک میشود. در واقع بخشی از هویت منظر با کالبد گذشته مکان پیوسته است و زمانی که مکـانهای خاطره انگیر با اتصال تاریخی به گذشـته از بین میروند، چشـم انداز مکانی هویتمند، نابـود میگردد. چشم اندازی که میتواند با حیات مدنی امروز و تداوم تاریخی گذشته، مکان را هویتمندتر کند. در این میان، دلبستگی مکانی، شکلی از تعلق خاطر به محلی است که آشنایی دیرینه و به تبع، آرامش با آن احساس میشود و افراد هویت مکانی خود را بر اساس همین دلبستگی با عناصر کالبدی آن تعریف و عملیاتی میکنند. گاه دلبستگی مکانی و هویت مکانی آنچنان بهم درآمیخته میشوند که تمایز ناپذیرند. در واقع، با پیشرفت دلبستگی مکانی طی زمان، احساس هویت مکانی نیز پدید میآید، اما تفاوت آنها در ضمیری است که به هر یک از آنها مربوط میشود. هویت مکانی بازتابی از تجربه مستقیمِ محیط کالبدی و معنایی کسانی است که طی تاریخ، زیست اجتماعی به منش آنها جهت داده و زمینه حس تعلق و زیست ماندگار آنها را فراهم کرده است. اساسـا باید سـکونت و سکونتـگاهی خلـق شود که رضایت مادی و معنوی ساکنان آن را تامین کند. رضایت یاد شده منبع معنا و تعریف قرار میگیرد. در این حالت حس مکان، برانگیزاننده تعلق، تعهد و مسئولیت است. هویت مکان بر کیفیت هویت مکانی اثر میگذارد اما خود مفهومی جداگانه است. هویت مکانی احساسی در فرد یا جمع است که به واسطه ارتباط با مـکان برانـگیخته میشود و به عنـوان بخشـی از هویت فرد-اجتماع مطرح است. در واقع هویت مکانی، برآیند تداوم هویت مکان و تبدیل آن از مقولهای بیرونی به موضوعی درونی است. از این رو ادراک هر فضا و فرآیند سازگاری آن فقط برگرفته از رفتارهای غریزی نیست، بلکه برخاسته از زمینههای فرهنگی نیز هست (پاکزاد،1394). تعهد و مسئولیت برخاسته از هویت مکانی زمینه پایداری اجتماع را فراهم میآورد.
نمودار شکلگیری معنا و ایجاد هویت مکانی (ماخذ: پورجعفر، 1388)
4-3-هویت و زمان
زمان به عنوان یکی از ابعاد وجودی جهان، دایره ممکنات انسان و معماری او، همواره مورد توجه اندیشمندان بوده است. زمان در نظریه های هستی شناسانهی عرفانیِ ایرانی، مرتبط و لایه لایه بوده و در والاترین مرتبه به زمان در مرتبه سرمدی و نفی اطلاق قراردادی، اندازه گذاری شده، همگن، یک سویه و تهی از معنا میرسد (تقوائی،1388). در تبیین چیستی زمان و در ارتباط و نسبت آن با حرکت، نظریات فلاسفه اسلامی چون ابن سینا در باب زمان، تفاوت عمدهای با نظر ارسطو نداشت. ملاصدرا نیز زمان را مقدار حرکت در جوهر میدانست و آن را به عنوان بعد چهارم در کنار ابعاد سهگانه جوهر جسمانی (طول،عرض،ارتفاع) عرضه میداشت. ملاصدرا در تبیین حرکت جوهری خود، زمان را مقدار تجدد و تبدل معرفی می نمود. این نگاه به زمان با حرکت دوری افلاک که تلقی پیشینیان از آن بود متفاوت می باشد. کُربن نیز زمان را تشکیل دهنده هرچیزی دانسته و وابستگی آن را با حقیقت و لایه های مختلف آن مطرح نموده است (Corbin,1986). در نگاه وی زمان صرفاً قراردادی و مرتبط با طبیعت نمیباشد، بلکه انفسی معطوف به پدیدههایی است که فرد در طول و عرض آنها و در پیوستگی با آنها زندگی می کند. به نظر نصر نیز نسبت اکنون به سرمدیت مثل نسبت نقطه به مکان است. بودن در آن نقطه اصلی به معنی به سر بردن در آن ذات سرمدی است، که همیشه حضور دارند و از مرتبه شدن و گذر کردن افقی گذشته است (صارمی، 1395). از آنجایی که فعالیتهای انسانی در طول زمان و در مکان معنا مییابد، این فعالیت ها در طول زمان خاطراتی را در ذهن انسان ایجاد میکند که ممکن است فردی یا جمعی باشد. با رجوع چندین باره با آنها خاطره های جمعی که از عوامل هویت بخش انسان میباشند، نقش میبندند. برای اولین بار مفهوم "حافظه جمعی" توسط جامعه شناس فرانسوی "امیلیا تایم" مطرح گردید. در نظر او زندگی جمعی در طول تاریخ امتداد دارد و مقطع نیست و این احساس که در فرد فرد جامعه یا اکثریت آنها وجود دارد، حافظه جمعی نامیده میشود این پدیده غیر ارادی، در طولِ زمان و زندگی فرد و جامعه نهادینه میشود. هویت اجتماعی و حافظه جمعی در جایی حفظ میشود که وقتی فرد در آنجا است حس میکند، مکانی که در آن مستقر است، با سایر نقاط متفاوت است (خسرو خاور،1385). هر چقدر زمان گذشته دارای بستر بیشتری برای فعالیت های مختلف و خاص بوده باشد، بر ضخامت حافظه جمعی آن جامعه افزوده میشود. به نظر حبیبی خاطره ابزار تفحص گذشته نیست، بلکه صحنهای برای به حال آمدن گذشته است. پس خاطره و حافظه تاریخی که در طول زمان شکل گرفته از عناصر اصلی هویت بخشی می باشد.
4-4-اجتماعات انسانی وابسته به هویت
هویت اجتماعی شهرها، از طریق انجام تغییراتِ متناسب با نیازهای انسانی و در تعامل با قابلیتهای محیط کالبدی معنا مییابد. از این رو هویت هر مـکان شهری و توسعه فضایی و غیر فضاییِ محیط انسانی، پیوندهای ناگسـستنی با خواستههای انسانی دارد.
شهر را نمیتوان به صورت ساخـتاری و تک بعدی و به دور از تفکرات عموم جامعه ساخت. هر جامعه تولید کننده فضای خاص خودش است. احساساتی که مردم نسبت به شهرهایشان دارند در اثر گذشت تاریخ و تجربه است، که پررنگ می شود، وگرنه کالبد بدون تجربه تاریخ تنها می تواند فرم زیبا داشـته باشد (هواگ،1384). اراده انسان در شهر است که ماهیتی کیفی را در بستر زمان و مکان جاری میکند. کالبد شهر اثر و بازتاب تمایلات و فعالیت های انسانی است. بنابراین همانطور که فرم مصنوع را میتوان مربوط به یک دوره تاریخی خاص دانست، میتوان آن را حاصل فعالیتهایی دانست که در آن انجام می گیرد و برای جای دادن به آنها طراحی شده است. بافت یک شهر، نه فقط سند تاریخی ساخت آن، بلکه سنـد زندگی انسان هایی است که آن را ساخته و در آن زیستهاند.
در طول حیات انسانها و جوامع، فعالیتها و نیازها ایستا باقی نمانده و تمایل به تغییر دارند و این تغییر زمینه رشد و دگرگونی کالبد شهر را فراهم میکند. در واقع انسان دارای هویت، خانه و شهری برای خود می سازد که حاصل عقاید و تفکرات خویش است و کالبد و پوسته شهر اش دارای روح است، روحی که بر سازنده شـهر نیز حاکم است و با رشـد این روح کالبد شـهر نیز رشـد میکند (محمدی اصل،1392). آدمی برای حل این مشـکلات، خود نه تـنها بر محیط اثر میگذارد بلکه بر سـایر افرادی که در اسـتفاده از محیـط با او شریک هستند، تاثیرگذار است. لذا برای همزیستی پایدار در کره زمین و برقراری ارتبـاط دو سویه بین محیط و انسان و روابط فردی میان انسان ها، توجه به فرهنگ ها، نگرش ها و اعتقادات افراد اجتماع، باید مورد توجه قرار گیرد.
5-سنخ بندیهای هویت
همچنان كه در بخشهای قبلي گفته شد، در يك دسته بندي كلي هويت را ميتوان دو گونه تقسيم كرد؛ يكي هويت فردي كه آگاهي از "منِ" فاعلي است و ديگري هويت اجتماعي كه آگاهي از "منِ" مفعولي است. در عين حال بر اساس اين كه اين هويت ها چه نوع "دیگری" در برابر آن ها باشد، متفاوت ميشوند. در واقع خود اين هويتها را ميتوان به هويتهاي كوچك تر طبقه بندي نمود. هر كدام از اين هويتها نيز از نظر جهت ارتباط با دیگری در واقع به عنوان عنصر تعيين كننده در تشخيص هويت ها و يا يك ملاحظه اساسي و محوري در تعيين هويت ها قابل تمايز هستند. از سوي ديگر اين هويت ها بنا به تعريف، در قلمروهاي خاص تجسم پيدا ميكنند. در واقع هويتها از طريق قلمروهاي عينيِ متفاوت، تجسم و تعيّن مييابند كه به تثبيت و تقويت و ادراك تجربي هويت ها ميانجامد. تشخيص انواع هويتها و تمركز بر آنها ممكن است، امري انتزاعي و بيهوده به نظر آيد، اما به نظر، در درك هويت شهري كمك کننده است.
"ما از طريق پرسشهاي مختلف ميتوانيم اين تقسيم بندي ها از هويت را استنباط نماييم. مثلاً ما ميتوانيم از خود پرسش کنیم که "من" به عنوان يك موضوع، يعني فاعل شناسايي كننده و آزاد، يا به عنوان يك زن يا مرد و یا به عنوان يك ايراني چه كسي هستم؟ به همين ترتيب ميتوانيم بگوييم به عنوان يك عضو در يك طبقه خاص يا گروه خاص چه كسي هستم و... بر اساس این عناوین ميتوانيم تشخيص دهيم كه چه هويتهايي در ما دائماً در حـال توليـد و بازتوليد هستند. ما دائـماً به اين پرسـشها در شرايط مختـلف پاسخ ميدهيـم. وقتي كه در مـقابل تمـدن غرب یا تـمـدن ديـگري قـرار ميگيـريـم، از خود ميپرسيم، به عنوان يك ايراني چه كسي هستم، وقتي كه در برابر جنس مخالف قرار ميگيريم، از خود ميپرسيم به عنوان زن يا مرد چه كسي هستم و... به همين ترتيب در برابر هر چيزي كه براي ما "دیگری" است. آگاهي، تعـريف و تـصويـري از "من" را به "من" بازنـمايي ميكنـد و آن را بيـدار و تـحـريك ميسازد، هويتهاي متفاوت و مختلفي در ما بيدار و پديدار ميشود. بدين ترتيب اساساً “من” زمانی به "خود" آگاه میشوم که "دیگـری" حضور داشــته باشـد. اما در بـرابر هر "دیگری"، "منِ" خاصـی یا "آگاهی خاصی" از مـن، هویــدا میگردد. از آنجا که "دیگری"های متفاوت و مـختلف وجود دارد، هويتهاي متفاوتي در من حاضـر و ظاهر ميشوند و "من"، دائماً در حال رفت و برگشت و سيركردن در هويتهاي متفاوت هستم. "من"، هويتهاي متفاوت و در واقع آگاهي هاي متفاوت و تصاوير متفاوتي از خودم را تجربه ميكنم و همواره در تلاش هستم كه اين هويت ها را با يكديگر تركيب كنم و خودم را بر پايه يك تركيب مناسب استوار سازم، يا اگر هم نتوانم آنها را تركيب كنم، به دنبال كانون مشترك و مرزهاي مشترك آنها باشم، تا از درون فرو نپاشم. اگر من توانايي آنرا نداشته باشم و يا اگر موفق نشوم كه اين تركيب و هماهنگي ميان هويت ها را، كه گاهي با يكديگر متفاوت و متناقض هستند، به دست آورم، ديگر نميتوانم بگويم "من" و یا "خودم". یعنی ديگر نميتوانم ويژگي خودمختاري و فرديت خود را كه از عناصر اصلي خود هستند، بيابم..." (غراب،1390). بر اساس ملاحظاتي كه تا کنون ذكر شد، ميتوان انواع هويت را طبق جدول زير از يكديگر تشخيص داد:
نمودار گونه های هویتی (مأخذ: نگارندگان)
همچنان كه مطرح شد در يك تقسيم بندي كلي دو نوع هويت قابل تشخيص هستند؛ يكي هويت فاعلي و ديگري هويت مفعولي. در هويت فاعلي پرسش از وجوه و ابعاد چيستي"من" است كه در برابر ديگري هايي چون جهاني (هستی) مرد يا زن بودن ومن مفعولي (نقشها) مطرح ميگردد. در پرسش هاي مربوط به هويت فردي، نمیتوان به جاي ضمیر "من"، ضمیر "ما" قرار داد. درحالي كه در هويت هاي جمعي (اجتماعی)، ميتوان به جای ضمیر "من"، "ما" گذاشت. يعني زماني كه گفته میشود، "من" به عنوان يك ايراني چه كسي هستم، در واقع منظورم اين است كه "ما" در برابر ديگري، به عنوان يك ايراني، چه كـسي هسـتيم. پس زماني كه در هـويت اجتـماعي، از "من" صحبت ميشود، منظور "ما"ی جمعی است یا "من"ي است كه قبل از هر چيز با يك "ما" در آميخته است. در هويت هاي فردي، تنها تجربه شخصي خودِ "من" مطرح است و نه تجربه "ما". در هويت هاي فردي، تجربه شخصِ "من" به چالش كشيده ميشود؛ تجربه هايی كه در آن، "من" خود را نه به عنوان يك موجود اجتماعي، بلكه به عنوان يك پديده وجودي در مييابد. با توجه به اشكال مختلف هويت، هويت فرهنگي در طول تاريخ از طريق دستاوردهاي تمدني و فرهنگي تحقق و تعيّن يافته است. ليكن تاريخ به معناي گذشته نيست، بلكه منظور زمان و اكنوني است كه در اين "جا" حضور دارد، مجموعهاي از داشتههايي است كه در حال حاضر جاري و ساري است. اما مقصود از هـويت فرهنگي چيـست، چه ابـعادي دارد و با واژههـاي نزديـك به آن، مانـند هـويت مـلي چه تفـاوتهايي دارد. در ابتدا بايد متذكر شد، زمـاني كه گفـته میشود "ما" (من) به عنوان يك ايـراني چه كسي هستيم، منظور از "ایرانی" يك محدوده سياسي-جغرافيايي خاصي نيست كه در دولت-ملت تعين يافته باشد، بلكه منظور، شيوه اي از جهان بيني، درك، عمل، احساس و آگاهي است كه در طول تاريخ در ظرف آگاهي به "من" رسيده است. اين مطلب به اين معنا نيست كه منابع هويت ممكن است ثابت باشند، چرا كه ارتباط من با اين منابع ثابت نيست. فرآيند معناسازي در هويت پويا است، اگر چه براي برساختن هويت، از مصالحي مثل تاريخ، جغرافيا، زيست شناسي، روياهاي شخصي، خاطرات جمعي، دين، زبان استفاده مي شود، اما افراد و گروههاي اجتماعي تمامي اين مواد خام را ميپـرورانند و معنـاي آن را مـطابق با الزامات اجتـماعي و پروژه هاي فرهنـگي كه ريشه در ساخـت اجتماعي و چارچـوب زماني-مکانی آنان دارد، از نو تنظيم ميكنند. در واقع تمامي هويت ها بر ساخته میشوند، اما مسأله اصلي اين است كه چگونه، از چه چيزي، توسط چه كسي، و به چه منظوري اين امر ساخته ميشود. منظور از هويت فرهنگي، فرايند معناسازي است كه براساس يك ويژگي فرهنگي يا مجموعة به هم پيوستهاي از ويژگيهاي فرهنگي كه بر منابع معنايي ديگر (طبقه، دولت، ملت و...) اولويت داده ميشود شكل ميگيرد. در اين فرآيند معناسازي، فرهنگ مبدل به مـتني ميگردد كه در آن ما به تعـيين وضـعيت "خود" ميپردازيم. بدين ترتيب فرهنگ هويتهاي ما را از اين جهت كه "ما چه کسی هستیم" و "از کجا آمدهایم" را صورت بندي ميكند. هويت فرهنگي چيزي نيست كه با آن متولد شـدهايم بلكه شكل يافته و دگرگون شده در درون و در ارتباط با بازنمايي است. بنابراين هويت فرهـنگي رشتهاي ميان گذشته، حال و آينده است، روايتي مداوم و مستمر از گذشته، حال و آينده است. اگر خاطره، منبع معناسازي در هويت فردي است، تاريخ، منبع اصلي معنا در هويت فرهنگي است. در هويت فرهنگي، گذشته، منبع اصلي ارجاعي است كه در تفسير اينجا-اكنون و در پيش بيني آينده وارد عمل ميشود. به همین دلیل بسیاری از اندیشمندان، فرهنگهاي ملي را از مهمترين منابع هويت فرهنگي ميداند. پس ميتوان هويت ملي را به مثابه هويت فرهنگي خاص تلقي نمود. اما هويت ملي در ابتدايي ترين شكل خود، با نوعي احترام به مرزهاي جغرافيايي يك كشور و پذيرش آن توسط تمام كساني همراه است كه در درون آن مرزها قرار دارند. هويت ملي را وضعي است كه در آن افراد قبل از هر چيزي خود را با نظام سياسي شناسايي میکنند و موفقيت هايشان را توسعه ميدهند. هر قدر افراد با شدت زيادتري با ملتي شناخته شوند، رهبران ملي در به كاربردن نمادها براي بسيج افراد، به پيگيري هدفهايي كه نخبگان آنها را خوشايند ميپندارند، توانايي بيشتري خواهند داشت. با تقويت هويت ملي، "مليگرايي" بر مبناي شناسايي افراد بر اساس نهادها و نمادهاي ملي ظهور مييابد. از اين رو در هويت ملي، ملت به جاي فرهنگ مينشيند و يا بهتر است اینگونه عنوان شود که، ملت به جاي “جامعه” مينشيند. در چنين شرايطي هويت فردي با هويت ملي گره خورده است. هويت ملي درواقع يك نوع فرهنگ-سياسي است كه با ظهور دولت-ملت ها تحقق مييابد و جامعه بيش از آن كه يك تعريف و ماهيت فرهنگي داشته باشد، تبديل به يك واحد سياسي ميگردد. در هويت ملي، ملت همان دولت است كه در يك اجتماع ملي با يكديگر تركيب شدهاند. در عين حال دولت-ملت ها خود پديده مدرن است و بر خلاف هويت فرهنگي سابقه طولاني ندارد. هويت فرهنگي سابقه بسيار طولانيتر از دولت-ملت ها (هویت ملی) دارد.
6-جمع بندی از هویت
با اجتماع از کلیه مطالب فوق، میتوان اینگونه استنباط کرد که هویت؛ تطـابق خواسـت انـسان با آن چیـزی است که نماینده میشود، در عین حال وحدت جامعـه را خدشـه دار نمیکند، جامعه را مقلد جلوه نمیدهد، استقلال جامعه را تقویت و تدام تاریخی و ملی را فراهم میآورد. هویت به طور ضمنی بیانگر این حقیقت است که هر پدیده از طریق بروز برخی صفات عیـنی و ذهنی، شباهـت خود را با گروهی از اشیـاء و تفاوتـش را از گروهی دیگر نـشان میدهـد. از این رو هـویتِ "عـامل شناسایی پدیده"، در ضـمنِ داشـتنِ دو مفهـومِ تفـاوت و شـباهت، معـرفی و تبـیین میشود.
بعبارتی، هويت اصطلاحاً مجموعهاي از علايم، آثار مادي، زيستي، فرهنگي و رواني است كه موجب شناسايي فرد از فرد، گروه از گروه، اهليتي از اهليت ديگر و يا فرهنگي از فرهنگ ديگر ميشود كه محتوا و مظروف اين ظرف به مقتضاي هر جامعه و ملت متفاوت و بيانگر نوعي وحدت، اتحاد، همشكلي، تداوم، استمرار، يكپارچگي و عدم تفرقه است. مفهوم هويت، مانند بسياري از مفاهيم فلسفي، اجتماعي و انساني؛ انتزاعي، سهل و ممتنع ميباشد و از سـوي ديگر در حـال "شدنِ دائمي" است. لذا همـواره بايد از طيفي ياد كرد كه در يك سوي آن، هويت در نازلترين معنا، يعني نام شيء و يا انسان و در سوي ديگر طيف، معـناي بي پايان هـويت قرار دارد و تمامي بحـثهاي هـويت، صـرف نظر از پسـوندهايي كه بـدان افزوده ميشود، بر روي اين طيف قرار دارند (افروغ،1394). عدهای معتقدند؛ هويت همان چيزي است كه فرد، به آن آگاهي دارد. به عبارت ديگر هويت شخص، چيزي نيست كه در ادامه كنشهاي اجتماعي به او تفويض شده باشد، بلكه چيزي است كه فرد بايد آن را به طور مداوم و روزمره ايجاد كند و در فعاليتهاي بازتابي خويش مورد حفاظت و پشتيباني قرار دهد. در مقابل عدهاي دیگر از نظریه پردازان بر این اعتقاد هستند كه، هويت امري اجتماعي است. هويت تلاشي است كه جمعي از انسانها به منظور تداوم و تمايز حيات مادي و معنوي خود بروز ميدهند و بر معيارهاي گوناگوني از قبيل خانـواده، خويشـاوندي و مقـولات انتـزاعي چون؛ دين مشـترك، قومـيت و ديدگاههاي سياسي استوار است. هويت ملي، قومي و ديني بر اساس همين تعريف شكل ميگيرد. لذا هويت بر وجوه مختلفي دلالت دارد، وجوهي كه هر يك در جامعه ظهور ميكند و رشد مييابد. هویت يك امر اتصالي، تدريجي و منتشر در زمان است و هر آنچه در زمان جاري باشد پوياست. پس هويـت غـير قابـل اشتـراك با ديگـران است. به عبـارت ديگر، اين مفهوم پويا و جاري در زمان با ماهيتهاي مستقل از هم ارتباط دارد که یکی از آنها تاریخ است.
پس از بررسی تمام دیدگاهها و تعاریف، نتیجتا هویت را که 1-عامل شناسایی یک پدیده از سایر و تمایز مادی و معنوی آن است، 2-بر وجوه متفاوت دلالت دارد و مجموعهای از علائم زیستی، فرهنگی و راونی است و 3- جاری در زمان و ریشه دار در تمدن و تاریخ میباشد؛ میتوان پدیده ای دانست که "سرچشمه در فرهنگ و گذشتهی غنی دارد و دارای نشانههایی خاص هر منطقه و در عین حال آشنا و قابل درک برای هر شخص است و در صورت دریافت آنها، حس درک مکان و ارتباط با آن، بالا میگیرد."
7-هویت در معماری، مقدمه
در گذشته فضاهاي معماري بازتاب بسياري از خصوصيات محيطي و فرهنگي بستر جغرافيايي و تاريخي خود بودند و هر فضا متناسب با نقش و جايگاه آن در عرصه هنر و معماري يك سرزمين، پديده اي فرهنگي نيز به شمار مي رفت كه بخشي از عناصر سازنده هويت يك جامعه بود. در آن دوران كه كمابيش همه جوامع، فضاي فرهنگي خاص خود را داشتند، موضوع هويت غالباً به شكلي بارز و بحراني مطرح نميشد، مگر در مواردي كه موضوع همجواري دو فرهنگ و ارتباطات بين فرهنگي به موضوع سلطه و غلبهي فرهنگي تبديل ميشد. براي نمونه ميتوان به قرن هاي نخست هجري در ايران اشاره داشت كه برخي از خلفاي اموي و عباسي، موضوع برتري هاي قومي و نژاد قوم عرب را مطرح كردند و ايرانيان در عكس العمل نسبت به آن، به هويت تاريخي و باستاني خود توجه و تاكيد كردند. به نظم آوردن شاهنامه توسط دقيقي و فردوسي در جريان آن عكس العمل تاريخي صورت گرفت. در سرزمينهاي ديگر نيز در مواردي كه موضع سلطه، غلبه يا برخورد فرهنگي پيش ميآمد، مسأله هويت مورد توجه قرار ميگرفت. بنابراين موضوع هويت بحث جديدي نيست. در دوره معاصر نيز پس از گسترش روابط جهاني و به ويژه در پي شكل گيري و توسعه روابط سلطه گرايانه كشورهاي استعمارگر و سرمايه داري و برخورد فرهنگي بين سرزمين ها و اقوام و نژادهاي گوناگون، و به خصوص پس از گسترش شبكه ارتباطات جهاني، بحث هويت در سطوح، لايه ها و جنبه هاي مختلف و كمابيش در همه سرزمين ها مطرح شده است. اين مسأله در كشورهاي شرقي و اسلامي از برخي جنبه ها حساس تر و مهم تر مي باشد. موضوع هويت در معماري ايران از اوايل قرن اخیر بارها مطرح شده است و در هر يك از زمان ها و دوره ها، پاسخ هايي در حوزه هاي نظري و در طراحي به آن داده شده است. این پژوهش پس از آنکه به مفهوم هویت دست یافت، بنا است که مفهوم هویت در کالبدِ هر اثر معماری را کنکاش و شاخصه های آنرا استخراج کند.
8-تقابل هویت با مدرنیسم و غربگرایی
معماري يكي از گستردهترين و كاربرديترين هنرها است كه از دوران باستان تا دوران مدرن همواره متناسب با نوع فضاي طراحي و ساخته شده، برخي از ويژگي هاي فرهنگي و هنري يك جامعه را باز مي تاباند، زيرا شكل گيري بسياري از انواع فضاهاي معماري به ويژه فضاهاي عمومي و آييني، افزون بر عوامل مادي مانند محيط، مصالح و تكنولوژي ساخت، تحت تأثير عوامل فرهنگي نيز بوده است، همين نكته سبب شده كه هنر معماري به عنوان يك رسانه بتواند در توسعه فرهنگ جامعه هاي انساني همواره مورد توجه قرار داشته باشد. در ابتداي دوران مدرنيسم و در پي گسترش توليد صنعتي بسياري از محصولات، اين انديشه در غرب شكل گرفت كه فضاهاي معماري نيز مانند محصولات بسياري از صنايع مانند اتومبيل ميتوانند جنبهاي جهاني داشته باشد و به ويژه با توجه به مصالح جديد مورد استفاده در ساختمان مانند آهن، بتن و بسياري از محصولات صنعتي به عنوان لوازم و تأسيسات ساختمان و از سوي ديگر با توجه به اين نكته كه اجزاي بدن انسانها و كاركرد آنها و همچنين بسياري از الگوهاي اساسي مربوط به رفتارها و فعاليت هاي انساني همانند، شبيه هم هستند، به الگوهايي عام، همانند و به اعتبار برخي از نظريه ها به الگوهايي جهاني و بين المللي توجه شد و به اين ترتيب بسياري از ساختمان هايي كه در نيمه اول قرن بيستم با سازه و مصالح جديد توسط معماران تحصيل كرده طراحي و ساخته شدند، به پيروي از اصول معماري مدرن، بيشتر بازتاب نوعي الگوهاي جهاني و انتـزاعي بودند و غالباً ويـژگي هاي فرهنـگي و محلي در آنها رعايت نمـيشد. اين پديده سبب شد كه در بيشـتر سرزمينهايي كه معماري مدرن به آنها راه يافته بود، مردم نتوانند با فضاهاي جديد از لحاظ فرهنگي ارتباط برقرار كنند. در كشورهاي غربي كه خاستگاه معماري مدرن بودند، امكان ارتباط بين فضاهاي معماري و ساير پديدههاي تاريخي و فرهنگي به حداقل ممكن كاهش يافت و مردم نتوانستند احساس تعلق به اين نوع از فضاها داشته باشند.
اين فرآيند موجب شد كه در دهه هاي نخست نيمه دوم قرن بيستم، اعتراضهايـي به بـرخي خصوصـيات مـعماري مدرن از جـمله بيتوجهي به فرهنگهاي بومي و محلي صورت گيرد و عدهاي از معماران، خواهان توجه به برخي از جنبه هاي فرهنگي، محلي و بومي در طراحي فضاهاي معماري شوند. اين جنبش فرهنگي تنها به عرصه معماري محدود نشد، بلكه بسياري از ديگر هنرها را نيز در بر گرفت و به جنبشي تبديل شد كه غالباً آن را پست مدرنيسم ميخوانند. اين جنبش مانند برخي ديگر از نهضتهاي فكري به بسياري از كشورهاي شرقي راه يافت و با توجه به اين معماري مدرن نيز كه در اين كشورها نتوانسته بود بسياري از خواسته ها و نيازهاي فرهنگي و اجتماعي جامعه را برآورده سازد، مورد استقبال قرار گرفت و به صورت هاي گوناگون در معماري برخي از فضاها بازتاب يافت. البته پيش ازآن كه چنين جنبشي در غرب شكل گيرد، در ايران و برخي از ديگر كشورهاي شرقي و اسلامي به چگونگي بازتاب فرهنگ ملي و اسلامي در بناهاي شاخص توجه شده بود و فعاليت هاي سودمند و مهمي در اين زمينه صورت گرفته بود. با وجود آن كه چند دهه از شكل گيري اين جريان فكري و فراز و نشـيب هاي آن ميگذرد و اينـك، به سبـب پارهاي از مسايل مهم جهاني مانند كمبود انرژي، آلودگي محيط زيست و مانند آن چندان مثل گذشته مورد توجه نيست. هر چند كه براي بسياري از كشورهاي جهان به ويژه كشورهاي شرقي و اسلامي كه در معرض تبادلات گسترده فرهنگي قرار دارند، موضوعي مهم به شمار مي آيد و به نظر مي رسد كه كمابيش به ويژه در طراحي فضاهاي آييني و فرهنگي همواره مهم باشد.
غربگرایی در ایران: آشنايي با هنر اروپايي در ايران از دوره صفويه آغاز شد و نقاشي اروپايي يكي از نخستين هنرهايي بود كه نه تنها نگارگري ايراني را تحت تأثير قرار داد، بلكه سبب شد كه برخي از قواعد و روال هاي عرفي و شرعي نيز دچار تحول شود. تا آن هنگام ترسيم و طراحي صورت انساني در مقياس بزرگ و به شكل طبيعي در ايران چندان معمول نبود و از لحاظ سنتِ عرفي و شرعي آن را صحيح نميدانستند. افزون بر مقياس و زمينه، به تدريج محتواي بسياري از نگارههايي كه تحت تأثير فرهنگ اروپايي طراحي مي شد نيز تغيير كرد و از موضوع هاي اسطوره اي، تاريخي، عرفاني و مذهبي به سوي موضوع هاي حكومتي، بزم و رزم و عاشقانه گرايش يافت. البته گرايشهاي جديدي در نقاشي ايراني نيز پديدار شد كه نقاشي قهوه خانه اي از آن جمله بود. آشنايي با فرهنگ و هنر اروپايي در دوره قاجار به صورتي گسترده و فراگير مطرح شد، زيرا از يك سو رفت و آمد هيأت هاي سياسي و تجاري اروپايي به ايران بيشتر شد و از سوي ديگر گروه ها و افرادي نيز از ايران به كشورهاي اروپايي و نيز عثماني و روسيه آمد و شد داشتند و به سبب مشكلات اجتماعي و سياسي پيش آمده در دوره قاجار و به ويژه شكست هاي نيروهاي نظامي ايران از روسيه و از دست رفتن بخش وسيعي از كشور در شمال و شرق، نوعي احساس بدبيني نسبت به نظام حكومتي و اجتماعي و گونه اي از خوش بيني نسبت به نظام اجتماعي و فرهنگي غربي در ايران پديد آمد كه سبب شد بسياري از گروه هاي اجتماعي و افراد با ديده تحسين به فرهنگ غرب بنگرند و نوعي از شيفتگي پديد آمد كه در حد افراطي آن موجب شكل گرفتن انديشه اي شد كه بر پايه آن اين اعتقاد پديد آمد كه هر چه فرنگي باشد مناسب و خوب خواهد بود. در حوزهي معماري نيز تقليد از غرب به تدريج آغاز شد و برخي از ساختمان ها مانند شمس العماره، دارالفنون، تكيه دولت، عمارت خوابگاه در كاخ گلستان و مانند آن به سبك فرنگي طراحي و ساخته شدند. شيفتگي نسبت به معماري غير ايراني چنان بود كه در برخي از روزنامه ها و نشريه هاي رسمي دولتي با افتخار به اين كه بنايي را به سبك فرنگي احداث كرده بودند، اشاره مي كردند. براي نمونه مي توان به توصيف عمارت شمس العماره متعلق به سال 1284 هجري قمري از كتاب "آلمآثروالآثار" توجه كرد: "بنيان و بنياد كوشك مبارك معروف به شمس العماره كه از عظايم آثار اين شهريار و امتيازش بر جميع ابنيه طهران بلكه ايران اظهر من الشمس است و مشتمل بر طبقات خمس و اين يادگار بزرگوار چنان كه در اوايل اين باب كه اجله آثار اين شهريار جمله محض تعظيم و امتياز مذكور مي افتاد اشارت شد به دستياري دوستعلي خان معير الممالك به سبك قصور عمارت فرنگستان طرح ريخته و پرداخته و بناء برداشته و افراخته شده شده است."(اعتمادالسلطنه،1363). ضعف دروني ساختار و نهادهاي فرهنگي و هنري كشور در دوره قاجار، زمينه را براي ورود فرهنگ غربي به كشور آماده كرد و گسست فرهنگي از اين دوره به شكل گسترده اي آغاز شد و تنها در سطح رجال، اعيان و تحصيل كردهها باقي نماند، بلكه به شكل گسترده در بين بسياري از گروه هاي مردم گسترش يافت. براي مثال در حوزه معماري؛ نقوش تزئيني، سردرها، سر ستون ها و برخي از عناصر معماري اروپايي به بناها و خانه هاي سنتي نيز راه يافت. عده بسياري از كساني كه در غرب تحصيل مي كردند و به ايران مراجعت كردند، مروج فرهنگ غربي بودند. رفتار برخي از اين افراد چنان تند و زننده بود كه حتي گروه هايي از روشنفكران غرب گرا و تحصيلكرده در غرب نيز با آنان اتفاق نظر نداشتند. در حدود سال 1300 ش عده اي از دانشجويان بازگشته از غرب انجمني با عنوان انجمن ايران جوان تشكيل دادند و معتقد بودند كه بايد از فرهنگ غرب اقتباس كرد. يكي از اعضاي همين انجمن نمايشنامه اي با عنوان جعفرخان از فرنگ آمده را نوشت كه در سالن گراند هتل به روي صحنه رفت (بهنام،1391). علاقه و اشتياق به معماري غربي چنان بود كه در ساخت بعضي از بناها از برخي عناصر يا ساير ويژگي هاي نمونه هاي غربي تقليد ميكردند. در يك نمونه در مورد ساختماني كه امين الدوله مامور به اتمام رساندن آن بود از ممتحن الدوله كه يكي از نخستين مهندسان ايراني تحصيل كرده غرب بود، خواست كه پله هاي ساختمان را مانند پلههاي بوكينگهام پاله لندن طراحي و احداث كند. در دوره پهلوي اول از يك سو به سبب پديد آمدن مفهوم و فضاي ملي گرايي در برخي از كشورها و نفوذ آن در ايران و از سوي ديگر به سبب آن كه رضا شاه پايگاه مردمي و ديني نداشت و در نتيجه از ناسيوناليسم به عنوان ايدئولوژي حكومت خود مي توانست بهره برد، نوعي ملي گرايي شكل گرفت كه در حوزه معماري موجب شكل گرفتن تعدادي از ساختمان هاي عمومي و دولتي مانند ساختمان شهرباني كل كشور، بانك ملي خيابان فردوسي، مدرسه انوشيروان دادگر، موزه ايران باستان و نمونه هاي ديگري از بناهايي شد كه غالباً از لحاظ طراحي، مناسب ارزيابي شده اند. به اين ترتيب در اين دوره موضوع هويت ملي با توجه به معماري دوران باستان مورد توجه نظام حكومتي قرار داشت. در دهه دوم حكومت رضا شاه به تدريج انديشه و طرح هاي معماري مدرن به خصوص توسط ايرانيان تحصيل كرده در اروپا به ايران وارد شد. وارطان، گورکیان و آبكار از اين معماران به شمار ميآيند. محسن فروغي و شمار ديگري از معماران ايراني كه براي تحصيل به اروپا رفته بودند، از اين دوران به بعد به ايران بازگشتند و غالباً بر اساس آموزههاي خود معماري مدرن را ترويج كردند. در دوره پهلوي دوم غرب گرايي به شدت توسعه يافت، زيرا از يك سو پادشاه با پشتيباني و حمايت دولت هاي غربي به روي كار آمده بود و اداره كشور كمابيش از طريق مستشاران غربي و وابستگان به غرب صورت مي گرفت و سياست هاي اقتصادي و فرهنگي متناسب با خواست آنها تنظيم مي شد، و از سوي ديگر در آن دوران جنبش مدرنيسم به صورت پديده اي فراگير بسياري از عرصه هاي حيات اجتماعي و از جمله عرصه معماري را در برگرفته بود و سبك بين المللي در بسياري از سرزمين ها گسترش يافته بود. مصالح و تكنولوژي جديد و نياز روز افزون به شمار فراواني ساختمان موجب گستـرش همه جانبه آن شـد. دهه 20 و دهه 30 را ميتـوان دوران گستـرش هـمه جانـبه غرب گـرايي در ايران دانسـت كه به سـبـب پارهاي از مـسايلي كه در پي داشــت از جـمله بيتوجهي به فرهنگ سنتي و آييني و همچنين قرين شدن آن با نظام حكومتي مستبد سبب بروز عكس العمل هايي اجتماعي گرديد كه به صورت هاي متنوعي مانند قيام 1342 بروز يافت در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي نيز عده اي از روشنفكران و تحصيلكرده ها به غرب گرايي شديدي كه همه عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي را در برگرفته بود، اعتراض كردند. احمد فرديد نخستين روشنفكري بود كه واژه غرب زدگي را به كار برد و جلال آل احمد اين واژه را از او اقتباس كرد. در جلسه اي موسوم به (شوراي هدف فرهنگ ايران) كه در سال 1340 از سوي وزارت فرهنگ تشكيل شد، اين موضوع مطرح شد. اما در گزارش آن شورا كه در بهمن همان سال منتشر شد، مورد اشاره قرار نگرفت تا در سال 1341 به شكلي ديگر منتشر شد (هاشمی،1383). اعتراض به غرب گرايي شديد و توجه به فرهنگ و سنت هاي بومي و ملي در بسياري از عرصه ها و هنرها بازتاب يافت، در عرصه نقاشي، نوعي مينياتور و خط نقاشي با الهام از هنر نگارگري و خوشنويسي ايراني شكل گرفت. در سينما برخي از هنرمندان اقدام به تهيه فيلم هايي با محتواي فرهنگي و بومي كردند. در عرصه معماري نيز عده اي از معماران به معماري ايران توجه كردند. بازتاب اين جريان به شكل گرفتن نخستين كنگره بين المللي معماران در سال 1349 تجلي يافت. نكته جالب توجه اين است كه موضوع این کنگره: "بررسي امكان پيوند معماري سنتي با شيوه هاي نوين ساختمان" بود. اين موضوع حاكي از اهميت چگونگي استفاده از معماري سنتي در معماري معاصر آن دوره است. در دهه 40 و دهه 50 شماري از فضاهاي فرهنگي با توجه به هويت ايراني طراحي و ساخته شدند. موزه هاي معاصر، دانشگاه امام صادق، دانشگاه بوعلي سينا، ساختمان سازمان ميراث فرهنگي كشور از جمله نمونه هاي اين گونه فضاها به شمار مي آيند. نكته قابل توجه اين است كه كه انجمن آثار ملي نقش بسيار مهمي در سفارش طراحي برخي از آرامگاه ها با فرهنگ ايراني داشت و برخي از معماراني كه بيشتر به طراحي فضاهاي مدرن مي پرداختند، به سفارش اين انجمن آثاري با هويت ايراني طراحي كردند. براي نمونه مي توان به هوشنگ سيحون اشاره كرد كه برخي از بناهاي او مانند بانك سپه در ميدان توپخانه و ساختمان كارخانه كانادا دوراي معماري مدرن است (سلطان زاده، 1392). اما برخي از آثار او مانند آرامگاه بوعلي سينا و آرامگاه خيام و كمال الملك داراي هويتي ايراني است. پيش از آن نيز بعضي از معماران غير ايراني مانند آنده گدار، ماركوف و ماكسيم سيرو ، موفق به طراحي و ساخت فضاهايي با هويت ايراني شدند. بنابراين ايراني بودن طراح لزوماً به معني دارا بودن آثار با هويت ايراني نيست. مگر آن كه طراح آگاهانه در جست و جوي دستيابي به چنين هدفي باشد.
تایملاینِ سیر تغییر و تحولات معماری در دوران معاصر(مأخذ: نگارندگان)
هویت و پرسش از آن در اثر انسداد و بحران به وجود میآید. پس از ورود مدرنیته به ایران تقابل دو معیار سنجش سنتی و مدرن، بر روی معماری تاثیر گذاشت و جوابهای متفاوت این دو دیدگاه در مورد چیستی و کیستی معماری، بحران هویت را در ایران و سرزمین های مشابه آن ایجاد کرد. از دوره صفویه در پی توسعه صنعتی و اجتماعی اروپا، رابطه یک سویه بین ایران و اروپا پدید آمد. در ادامه، اقتباس و الگوبرداری از بعضی مظاهر آن توسط ایرانیان آغاز شد که در این دوره بیشتر بر هنرهای انتزاعی مانند نقاشی و نگارگری تاثیر گذاشت.
در واقع پیش از ورود مدرنیته به ایران، ایرانیان دغدغه این را نداشتند که چه چیز را از کجا بگیرند، برای آنکه ذهن و فکری مولد داشتند (آصفی،1392). اگر چیزی را از کسی میگرفتند به سرعـت مطابق نیازها و اعتقـادات خویش آن را چـنان دگرگـون مـیکردنـد و به آن هویـت میبخشیدند که آن اثر دقیقاً به حوزه تمدن ایران تعلق میگرفت. نمونه آن را میتوان در معماری هخامنشی، ساسانی و حتی بعضی از آثار معماری دوره قاجار مشاهده کرد (آتشینبار،1397). معماری سنتی نوآوری را در تکمیل تدریجی به دست آورد. معماری سنتی به اندازه توان خود ارزشی را بر ارزشهای معماری میافزاید و ادعای خلق الساعه ندارد. انسان مـدرن نوآوری را در دگرگون کردن پـدیده ها و جایگـزین کردن جدید، به جای موجـود به کار میگیرد. معماری مدرن معماری عصیان و بدعت است و به معنای عام محصول تکثر اصول و قراردادهای عصر جدید است که هر از گاهی تحت تاثیر مولفه های متغیر و پویایی روزگار مدرن، شکلی نو و تازه به خود میگیرد و ساخت جدیدی را طلب میکند. معماری مدرن معماری هویتهای پویا و گذرای عصر جدید است. این هویتهای پویا و گذرا در سایر هنرها و ادبیات نیز آثاری به جای میگذارند ولی تنـها در معـماری است که به علـت ماندگاری اثر و همنـشینی بناها، اختلاط هویتها و به تعبیری دیـگر بیهویتی معماری به چشم میآید. در واقع معماری مدرن مانند کودکی که میخـواهد همه امکانات جسـمی خود را بیآزماید، گاه پاهای خود را با سـرعت غریبـی تکان میدهد یا صدای خود را به صورت غیر قابل تحملی بالا میبرد، تعادل کلاسیک جنبههای مختلف معماری را کنار گذاشته و هر بار به یک شاخه تخصصی با یک مسئله خاص توجه اغراقآمیز کرده است. ما از دور شاهد ماجرا بوده ایم و متوجه نشده ایم چنـین رفتـارهایی برای یک کودک مرحله شـناخت محسـوب میشود، ولی برای ما جنبه تقلیدی دارد. برای نفوذ و گسترش معماری ناشی از تفکر مدرنیسم در ایران و به عبارت بهتر برای نفوذ، گسترش، تقلید و تکرار معماری بیگانه (غربی) در ایران میتوان، دوره قاجار را به عنوان مبداء زمانی ذکر کرد. رواج معماری بیگانه در ایران که از دوره قاجار آغاز شده بود، پذیرش عالمانه و آگاهانه و نقادانه نبود، بلکه این پذیرش ناشی از خودباختگی سران کشور در برابر بیگانه بود که فرنگ سفر کرده و مسحور توسعه صنعتی آنها شده و به نحوی دچار از خودبیگانگی و بحران هویت شده بودند. لذا در پی احراز هویت، برای خویش بودند که توسط آن خود را عقب مانده قافله پیشرفت و تمدن ندانند و در این راه از دست زدن به هیچ کاری که آنها را به الگوها و ایدههای غربیشان شبیهتر میکرد، اجتناب نمیکردند و چه امری راحتتر از لباس و غذا و موسیقی و معماری، توانسته است که تقلید شود (بمانیان،1390). اما پس از ورود مدرنیته، معماری ایران بر سر یک دوراهی قرار گرفت. از یک طرف شیفته و دلباخته معماری قبل بود و از طرف دیگر شاهد مرگ و از دست رفتن معماری سنتی و گذشته پر افتخار خود بود. در حالی که چیزی از خودش برای ارائه در دنیای معاصر نداشت، این چنین شد که بحران هویت و مسئله هویت ملی در ایران مطرح شد. این مسئله با توجه به نوع نگاه حکومت پهلوی اول به هویت ملی به اوج خود رسید که مصادیق آن را در معماری این دوره به وضوح میتوان مشاهده کرد. روشنفکران در این دوره سعی میکردند این امیدواری را در مردم ایجاد کنند، که ما فرزندان چنین نیاکانی هستیم و باید خود را از اسارت، فقر و ظلم، رهایی بخشیم بنابراین شروع به جستجوی ریشه های انحطاط و درماندگی در خود و در عمق تاریخ کردند. در این زمان بود که ما به صورت دستپاچه و شتابزده تصمیم به نوسازی گرفتیم. تا بیش از این از غرب عقب نیافتیم. در واقع روان غربزده معماری ایران در آن دوران دچار چنان حقارتی بود که یا تمام گذشته خود را نفی نمیکرد و یا به پیروی کامل از زندگی غرب میپرداخت و یا دچار جنون بزرگنمایی شد و تاریخ خود را سر منشاء تمام خوبی ها و پیشرفت ها دانست و تنها راه نجات را بازگشت به گذشته تصور میکرد. غافل از آنکه تکرار تاریخی برای ایجاد هویت امکان پذیر نیست، چون با تکرار تاریخ معنای آن تکرار نمیشود و تنها صورتی سطحی از تاریخ را می توان تکرار کرد، که آن هم برای ایجاد هویت کافی نیست و در جهان امروز که اصالت به تغییر و تحول است، این نوع هویتبخشی مردود و و غیرسازنده است. معماری امروز از لحاظ هویتی و فرهنگی دچار بلاتکلیفی و سردرگمی است، شاید به این دلیل که هنوز به درک درستی از مفهوم واقعی هویت دسترسی پیدا نشده است و یا به عبارتی دیگر، به بوته فراموشی سپرده شده است، چراکه پیشینیان که به این مسئله واقف بودند، آثاری به جای گذاشتند که هم اکنون بخشی از هویت فرهنگی جامعه را میسازد. گذشتگان ما دارای نوعی معماری بودند که معمار حول آن به کار و خلاقیت میپرداخت. در آن زمان اصالت به معماری بود. نه به معمار و به عبارتی دیگر "معماری" وجود داشت و نه معماریها. بنابراین تمایز ایجاد نمیشد که هویتی خلق شود، چرا که هویت زاده تمایزها است. زمانی که غرب این مقوله را مطرح کرد که؛ "من فکر میکنم پس هستم"، معماری حول محور "معمار" خلق شد و معماریها جایگزین معماری شدند، از این لحظه به بعد روی معماری اثر گذاشته و "معماری پست مدرن"، "معماری هایتک"، "معماری دیکانستراکشن"، "معماری فرانکگری"، "معماری زاها حدید" و یا حتی "معماری فیلیپ جانسون" و غیره مطرح گشتند. این معماری ها از دور دیده میشدند و آنچه را که دیده میشد، آموزش داده شد. بدون آن که مفاهیم آموخته شود، شروع به ساختن کردند و حول محور آن معماریهای معمارمدار غرب، شبه معـماریهایی زاده شد. در حالی که همچنان به هویت اعتقاد داشتنـد و به نوعی هویت گذشته خود را اصیـل میدانستند، و نه هویت معاصر را. از این رو برای این که به ظاهر به هویت های ایجاد شده اصالت ببخشند، شروع به ترکیب کردند و عناصر شبیه به عناصر هویتی گذشته، با عناصر شبیه به عناصر هویتی معاصر غرب تلفیق شدند و آن را معماری معاصر ایرانی نام نهادند. که این امر نه زاده معماری، بلکه زاده فرهنگ معاصر ایران بود. چرا که فرهنگ جامعه، فرهنگی تلفیقی و هویت موجود به هویت دکوراتیو تبدیل شده است و واقعیت آن است که هویت و هویتمندی، به احراز هویت و اساسا برخورداری محیط زندگی از این ظرفیت، ارتباطی چندان با تصویر گذشتهی پدیده به عنوان مبنای هویت مکانی ندارد. هیچ تاریخی تکرار پذیر نیست. "هگل" میگوید، "رویدادهای تاریخی همیشه دو مرتبه روی میدهند، بار اول به صورت تراژیک و بار دوم به صورت کمیک". هر کوششی برای تکرار آگاهانه صورتهای تاریخی گذشته، جز به صورت دوم نخواهد بود، زیرا معنای آن تکرار پذیر نیست از این رو تکرار آن جزء ملغمهای ناساز از تناقضِ صورت و معنا خواهد بود. در واقع بازگشت به گذشته به این معنا نیست که از ابزارهایی استفاده کرد که در گذشته برای زندگی از آنها، استفاده میکردند. چون با دیگر شدن زندگی، دیگر نه آن ابزارها در دسترس هست و نه توان استفاده آنها موجود خواهد بود و اگر چنین شود، تضادی رخ خواهد داد که بعضاً معماری و جامعه به آن دچار است (قبادیان،1394). معماری، از یک سو بنا به ارزش های امروزی میخواهد، یک طرفِ پیشرفت و تکامل و ترقی باشد و از سوی دیگر به محافظهکاری و حتی ارتجاع دچار میشود. هویت بیش از آنکه مرطوب به گذشته است، با توقعات افراد مرتبط است، زمان حال را در بر میگیرد و تقاضا برای بهرهمندی از آن ریشه در نیازهای فردی و جمعی شهروندان در محیط شهر دارد. اصولاً ارزش یک معماری در هر دوره به این است که، آن بنا میتواند پاسخگوی واقعی نیازهای زمان خود باشد. معماری و زندگی، آیینه تمام نمای یکدیگر هستند. اگر امروز صحبت از تقلید در معماری است، یعنی به یقین در جامعه وجود دارد، اگر صحبت از فریب میشود، تجلی آن در زندگی اجتماعی مشهود است و یا اگر از سرگشتگی در معماری شکوه میشود، جامعه و زندگی انسانها به آن دچار است. معماری دروغ نمیگوید و انعکاس آرزوهای جامعه و به خصوص صاحبان خود است (بمانیان،1390). این هویتی است که به وجود آمده؛ خواه زشت باشد، خواه زیبا، خوب باشد و یا بد باشد.
9-هویت معماری
اکثر مردم حضور در یک فضای خاص را تجربه کردند، آن را ارج مینهند و از فقدان آن متاثر میشوند. حس کردن جهان لذتی خاص دارد. مکانهای معنی دار و قابل درک پشتوانه مناسبی هستند که خاطرات شخصی، احساسها و ارزش ها بر آن تکیه میکنند. هویت مکانی با هویت شخصی پیوند نزدیک پیدا میکند. در رابطه با مسئله هویت محیطی صاحبنظران مختلف عقاید خود را بیان داشتند و مولفههای مختلفی برای این مهم در نظر گرفتهاند. به طور مثال برای هویت دو کارکرد مهم در نظر میگیرند؛ اول کارکردی که میتوان آن را حس تشخیص نامید. به عبارتی هویت به انسان قدرت تشخیص میدهد و به وی کمک میکند که بتواند محیط را بخواند و پیشبینی کند. اگر محیط فاقد هویت (یعنی حس تشخیص و تمایز) باشد، قابل خواندن نخواهد بود. کارکرد دوم برای هویت محیط، عملکرد عاطفی هویت محیط است. از نظر "راپاپورت" هویت "قابلیت تمیز و تشخیص عنصری از عنصر دیگر است." او هویت را خصوصیتی از محیط می داند که در شرایط مختلف تغییر نمیکند. این خصوصیت میتواند خصوصیات فیزیکی محیط نظیر؛ شکل، ابعاد، تزیینات، سبک ساختمانی و غیره باشد یا فعالیتهای خاص جاری در محیط و یا عملـکردهای یک محیط باشد. در واقع معماری به خودی خود پدیدهای است کـه از صراحت در تعریف و تجزیه و تحلیل میگریزد و در دنیای پیچیده امروز این مقوله هویتی بس پیچیده تر و مهم تر از گذشته یافته است (غراب،1390).
نسبت معماری با هویت چیست؟ و آیا میتوان معماری با هویت خلق کرد؟ برای پاسخ به این پرسش از دو دیدگاه میتوان به معماری نگاه کرد. نگاه اول، نگاه عام است، که معماری را به معنای ساختن، تحید فضا، ایجاد سرپـناه و تعاریفی از این دسـت در نـظر میگیرد که جایی برای بحـث هویت در معمـاری باقی نمیگذارد. برای باز کردن بحث هویت در معماری باید از دیدگاه دیگری به مسئله نگاه کرد و بحث چیستی و کیستی معماری را از این نقطه نظر مطرح کرد. اگر به معماری به عنوان یک اثر هنری نگاه شود و انسان به عنوان خالق اثر هنری در نظر گرفته شود، از آن جهت که انسان مدعی است که میتواند حقیقت هستی را کشف کند و آن را در اثر هنری متجلی سازد و به بیان آورد و اثر هنری حاصل فهم انسان و تجلی حقیقت کشف شده از سوی اوست، میتوان به بحث هویت در معماری پرداخت. معمولاً هویتِ یک اثر معماری را با میزان ایدهها و اثرات برگرفته از ویژگیهای فرهنـگی موجود در آن اثـر میسنجند. این روش با آنکه از یک صحت نسبی برخوردار است اما در موقعیتهایی ناکافی و گمراه کننده نیز میشود. هرگاه برای بررسی هویت آثار معماری، علاوه بر در برداشتنِ میراث محیطیِ فرهنگی، موضوع کارکردِ نشانههای آشنا در حیطهی درک عموم و ویژگیهای تاریخیِ آنها را نیز مدنظر قرار گرفته شود، بهتر میتوان به ارزیابی مسئله پرداخت و گاه حتی به آثاری با هویت دست پیدا کرد که مستقل از میراث محیطی و فرهنگِ مکان آن آثار باشد (غراب،1390).
از این رو عوامل دیگـری نیز باید در تکوین هویت معماری، مداخله داشته باشد تا فقـدان آنچنان مهمی، نتواند مـهر بیهـویتی بر موجـودیت اثر معماری بزند. این مولفهها همانهایی هستند که تمام سبکهای معماری هویتگرا و آثار والای متصاعد از آنها، که از پیشینیان برجای مانده و چه آنهایی که معاصر هستند و چه آنهایی که با گذشته پیـوند دارند و یا آنهایی که فنـاوری را همچون نمودی از دنیـای امروز و فردا ارائـه میکنند، به یک انـدازه از آنها برخوردار میباشند، که عبارت هستند از؛ عنـاصر قابل درک، نمایشِ تاریـخ و فرهنگ، زیبایی، دانـش، اصـالت طـرح، جوهـر طرح (اقبالی،1384) که در یک جمله میتوان اینگونه بیان کرد: "تجـلیِ هنـر و معماری غنـی و اصـیل ایـرانی" در آثار معـماری. به عبـارتی، تکرار الـگوهای گذشـته در کالبـد اثر معماری را میتوان، نـمودی از هویـت در مـعماری دانست. بنابر گفته دگتر بمانیان؛ "مولفهها و الگوهای گذشته میتوانند، نمودی از ارزشها، هنجارها، میراث فرهنگی و حتی نمادهای ملی باشند" (بمانیان،1390). زمان نیز مولفه بسیار اساسی اما خارج از کنترل انسان است و هر یک از عوامل فوق خود مقروض زمان هستند، از این رو اگر معماری امروز در جستجوی هویت است، میبایست آن را در ارتباط با زمان حاضر بسنجد.
از این رو، دو معماری باستانی و اسلامی ایران را میتوان واجد هویت دانست زیرا که ریشه در هنجارها، فرهنگ و تمدن غنی این خاک دانست. در بین سبکهای معماری اسلامی (خراسانی، رازی، آذری و اصفهانی)، مکتب اصفهانی که مردم وار تر است و ویژگی های تمام سبکهای پیش از خود را داراست و در بین سبکهای باستانی (شیوه پارسی و پارتی) سبک ملی که در دوره پهلوی اول ظهور کرد و برآیندی از این دو شیوه است، در ادامه کار پژوهش، از نظر کالبدی نشانهشناسی خواهند شد.
10-جمعبندی، معماری هویتگرا
با جمع بندی از مطالب فوق، معماری هویتگرا و آثار برخاسته از آنها، همواره یادآور خاطرات و نشانههایی آشنا برای عموم جامعه هستند که سبب برقراری گفتمان میان خود و مردم شده و نتیجتا، القای حس فضا به استفاده کنندگان را به دنبال خواهد داشت. از سوی دیگر معماری سنتی ایران که در دوره معاصر تحت عنوان "مکتب اصفهانی" از آن یاد میشود، نمودی از هویت ایرانی-اسلامی، عجین شده با خصوصیات فرهنگی، هنجارها و ارزشهای متصاعد از آن است. همانطور که مطرح گردید، معماری باستانی ایران (شیوههای پارسی و پارتی) که در دوره معاصر، مجـددا با نام "سبـک مـلی" ظهـور کرد، به واسـطه برخورداری از نشانههای آشنا و قابل درک برای مردم، واجد هویت است. لذا با توجه به حیطه مورد پژوهش در تحقیق پیش رو، شناخت عناصر و شاخصههای کالبدی این دو سبک الزامی است که به تفصیل در نمودار زیر به آنها پرداخته شده است.
نمودار معماری هویتگرا و ویژگی کالبدی آثار آنها (مأخذ: نگارندگان)
سبک ملی با آغاز دوره معماریِ پهلوی اول آغاز و با اتمام آن، پایان مییابد و از طرفی، به دلیل حجیم و عظیم الجثه بودنِ شاخصه های کالبدیِ مسخترج از این مکتب (که دلالتی بود بر شکوهِ معماری و بلند پروازی معماران آن زمان)، در ادوار بعدی کمتر مورد توجه معماران معاصر قرار گرفت. تنها الگوهایی که از معماریِ باستانی در آثار امروز دیده شده است و بیش از سایر شاخصه ها قابل دستکاری و استفاده در قرن حاضر هستند؛ "الگوی باغـهای ایرانـی" و "قوس سـهمی" میباشند که هر کـدام در آثار متـعددی در دورهی فعلی به چشم میخورند (نظیر؛ استفاده از الگوی باغهای ایرانی در طراحی پارک نیاوران و استفاده از قوس سهمی در طراحی میدان آزادی). اما از دیگر سو، ویژگیهای معماری مکتب اصفهانی، تناسـباتی ساده تر و انسانی تر داشتـه و بیشـتر در خدمت معـماران هویتـگرای قـرن حاضر قرار گرفته است. این شاخصه ها در جدول ذیل، به تفکیک در سـه بخش (شاخصههای تاثیرگذار بر؛ تزیینات، منظر اثر معمـاری و منظر شهری) به نمایش گذاشته شده اند.
تفکیک شاخصه های هویتی بر اساس مقیاس (مأخذ: نگارندگان)
این، معماری است که با آثار برخاسته از قواعد و قوانین آن، شهرها را تولید میکند. شهر اصيل و واجد معنا شهري است كه از معماریهای دارای هویت نشات گرفته باشد و سرچشمه پيدايش اشياء و مكانها است. مردم بايد قادر باشند شهرهاي خود را درك نمايند، عملكردهاي عمومي و مؤسسات آن را بشناسند و از فرصت هايي كه برايشان وجود دارد، آگاه شوند. محيط شهري بايد معاني خویش را فاش سازد، نبايد تحـت سلطه يك گروه پرقدرت واقع شود و باید القای کننده "حس فضا" به کاربرها باشد. این مهم فقط از شهرهایی برمیآید که آثار معـماری آن در سطـح شهر، کالبـدی هویتـگرا داشـته باشند. معماری بايد از طريق سمبلهايي، موضوعات اخلاقي جامعه را آشكار كند و شهروندان را براي آگاهي از اين موضوعات آموزش دهد. معماری زمانی که خود را مانند داستاني جذاب و خواندني به شكل درگيركننده و برانگيزاننده معرفي نمايد، آنچه را براي عرضه دارد، فاش كند و مردم را از این طریق به ارتباط وادارد، محکوم به ماندن و مـاندگاری خواهد شد.
در پژوهشهایی که تا کنون پیرامون هویت معماری صورت گرفته است، غالبا مقوله هویت در بطن هر اثر نظیر پلانها، فضاهای داخلی و... کنکاش شده است. در پژوهش حاضر برای اولین بار، مقوله هویت در اجزا و عناصر سازنده کالبدِ یک اثر معماری مورد ارزیابی قرار گرفته است. زیرا که، کالبد آثار معماری، بعنوان اولین جزء از معماری که در ارتباط با مخاطب قرار میگیرند (ارتباط بصری)، میتوانند با ارائهی المانها و مفاهیم متصاعد از تاریخ و گذشته غنیِ این مرز و بوم که آشنا و قابل لمس برای عموم هستند، به ارتباط با آنها بپردازد و القا کننده حس اصالت و معرف هویت خاص آن منطقه قرار بگیرند. در آخر ذکر این مهم ضروری است که در قرن حاضر که عصر سرعت و پیشرفت است، استفاده عینی از شاخصه های معماری گذشته که در این پژوهش مورد شناسایی قرار گرفتند، نه خوشایند است و نه کاربردی. بلکه شناخت مفهوم و درک این نشانه ها و استفاده آنها در قالب سبکهای مدرن تر و عجین کردن آنها با تکنولوژی، که شاخصه عصر فعلی است، می تواند کالبد شهر ها را از بحران هویت فعلی که بعضا به آن دچار شدهاند، نجات دهد.
منابع و مراجع:
1. آتشینبار، محمد (1397)، زوال بعد معنایی خیابان در ایران از دوره باستان تا امروز، باغ نظر 15 (67)، 71-80.
2. آصفی، مازیار (1392)، چالش های فناوری های نوین در معماری و تعامل آن با ارزش های معماری اسلامی ایران،فصلنامه علمی-پژوهشی مرکز پژوهشی هنر معماری و شهر سازی نظر،سال نهم، 1392،شماره 22.
3. افروغ، عماد (1394)، فضا و نابرابري اجتماعي، ارائه الگويي براي جداگزيني فضايي و پيامدهاي آن، دانشگاه تربیت مدرس، نشر علم، تهران.
4. اقبالی، رحمان، مهیار دادخواه و آدریانو آلپاگونوولو (1384)، معماری بومی، نشر فضا.
5. بمانیـان، محـمدرضا (1390)،عناصر هـویت سـاز در معمـاری سنتـی خـانههای ایرانـی، فصلـنامه علمی پژوهشی مطالعات هنر اسلامی، شماره 13.
6. بهنام، جمشید (1391)، ایرانیان و اندیشه تجدد، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران، ایران.
7. پاکزاد، جهانشاه (1394)، سیر اندیشه ها در شهرسازی، انتشارات شهیدی، تهران، ایران.
8. پیران، پرویز (1384). هویت شهرها؛ غوغای بسیار برای مفهومی پیچیده، مجله آبادی، شماره 13.
9. پور جعفر، محمدرضا (1388)، بررسی و ارزیابی و شاخصهای مؤثر در هویت شهری، انتشارات آرمانشهر، شماره3.
10. تقوائی، ویدا (1388)، از زمان تا سرمد در انسان و معماری، مجله نامه معماری و شهرسازی، شماره 3، ص117-129.
11. جنکینز، ر (1381)، هویت اجتماعی، ترجمه تورج یار احمدی، نشر شیرازه، تهران.
12. حبیبی، رعناسادات (1387)، تصویرهای ذهنی و مفهوم مکان، مجله هنرهای زیبا، شماره 35، ص39-50.
13. خسروخاور، فرهاد (1385)، شهرها و خاطره جمعی، مجله رایانه معماری و ساختمان، شماره سوم، ص 112-114.
14. دلاپورتا، دو دیانی (1390)، مقدمه ای بر جنبش های اجتماعی، ترجمه محمد تقی دلفروز، انتشارات کویر، تهران، ایران.
15. سلطانزاده، حسین (1390)، فضاهای شهری در بافتهای تاریخی ایران، دفتر پژهشهای فرهنگی تهران.
16. شجاعی، دلارام و پرتویی، پروین (1394)، عوامل مؤثر بر ایجاد و ارتقای اجتماع پذیری در فضاهای عمومی با مقیاس های مختلف شهر تهران، نمونۀ موردی: فضاهای عمومی دو محله و یک ناحیه در منطقۀ 7 تهران، باغ نظر، 12 (34)، 93.
17. شکویی، حسین (1386)، فلسفه های محیطی و مکاتب جغرافیا، انتشارات گیتا شناسی، تهران.
18. صارمی، حمیدرضا (1395)، زندگی انسانی ایرانی در فضای معماری معاصر، تهران، اندیشه طلایی.
19. غراب، ناصرالدین (1390)، هویت شهری، راه دان-انتشارات سازمان شهرداری ها و دهیاری های کل کشور.
20. قبادیان، وحید (1394)، سبک شناسی و مبانی نظری در معماری معاصر ایران، نشر علم معماری رویال، تهران.
21. کاویانی راد، مراد (1390)، ناحیه گرایی در ایران از منظر جغرافیای سیاسی، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
22. گیدنز، آ (1393)، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، نشر نی، تهران.
23. محرمی، توحید (1383)، هویت ایرانی اسلامی ما در هویت ایران، پژوهشکده علوم انسانی جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران.
24. محمدی اصل، عباس (1392)، فرهنگ اجتماعی، انتشارات فرهنگ تهران.
25. هال، اس (1383)، بومی و جهانی شدن، جهانی شدن و قومیت، ترجمه بهزاد برکت، نشریه ارغوان، شماره 24.
26. هواگ، ج (1384)، سبک شناسی هنر معماری در سرزمین های اسلامی تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
27. Bocock, R (1994), Consumption and Lifestyles: Cambridge Polity.
28. Corbin, Henry (1986), The Science of the Balance and Correspondences Between Worlds in Islamic Gnosis in Temple and Contemplation, tran. Philip Sherrard, Islamic Publications, London.
29. Schuon, frithjof (1965), light on the ancient world, perennial book, London.
The meaning of identity and physical identity in architectural works (with analysis the Iran historical architecture)
Abstract
The city appearance, represents human civilization and culture. The architecture that represents it, should have values that lead the society to identity. Values that have faded in most of the contemporary cities and they are nothing but huge buildings, parks and offices. In other words, does not take place the space perception, and as time passes, this crisis increases. Today's technology-oriented world, has changed the cities appearance and their bodies have taken on a different appearance. The body of cities, as the first architecture element that is in visual communication with the people, nowadays does not interact with the audience and plays a lesser role. This research with a qualitative method and a descriptive-analytical approach, with a library study, will be achieve the concept of identity and identitarian architecture and then with field observations of historical architecture, referring to ancient documents and texts, physical identity elements are introduced. The results show that the identity and architectural identity of this soil is related to the rich history and culture and it’s important to knowing the physical elements of Iran historical architectural styles. In the following, two important styles of Iranian architecture will be introduced and their physical characteristics will be extracted and introduced.
Keywords: Identity, Identity-oriented architecture, Building’s body, Ancient architecture, Islamic architecture.