انسان تنها موجود نیازمند به معنا می باشد او به همان میزان که برای زنده ماندن به غذا احتیاج دارد به معنا نیز همچون خوراک نمادین نیازمند است. در این بستر است که معنای زندگی یکی از مهمترین موضوعات فلسفی، روانشناختی و دینی ، از چشماندازهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و چکیده کامل
انسان تنها موجود نیازمند به معنا می باشد او به همان میزان که برای زنده ماندن به غذا احتیاج دارد به معنا نیز همچون خوراک نمادین نیازمند است. در این بستر است که معنای زندگی یکی از مهمترین موضوعات فلسفی، روانشناختی و دینی ، از چشماندازهای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و در حوزههای مختلف از آن سخن به میان آمده است. به طور کلی دو دیدگاه در باب معنا در میان متفکرین و فلاسفه وجود دارد. فیلسوفانی که معنا را امری عینی، بیرونی و "مکشوف" میدانند و فیلسوفانی که آن را امری درونی، انفسی و "مجهول" تلقی میکنند که از درون انسان برخاسته و وابسته به شخص(Subjective) بوده و سرچشمهی آن اراده و گزینشها و تعهدات انسان است. سارتر نیز از جمله متفکرانی است که معنا را امری درونی و جعل کردنی میداند. ما در این پژوهش تلاش میکنیم تا با بررسی نسبت میان هستیشناسیِ وجود لنفسه و اخلاق انضمامی در فلسفه سارتر به مهمترین مسئله زیستی بشر امروز به طریق جعل معنا پاسخ دهیم. به اعتقاد سارتر آدمی ماهیت از پیش تعیین شده و ثابت ندارد؛ ماهیت او به واسطهی انتخابهایش همواره در حال ساخته شدن است. انسان به عنوان یک وجود لنفسه با تکیه بر آزادی خود میتواند ارزشهای اخلاقی مورد تایید خود و جامعهاش را بسازد و با ایجاد حس تعهد و التزام معنایی برای زندگی جعل کند.
پرونده مقاله
در دوران تجدد، یأس و بیمعنایی بر روح و جان انسان متمدن چیره گشته و باعث شده است تا ارزشهای اخلاقی که بشر همیشه به آن به چشم ارزشهای ماوراء عقلی نگاه میکرد، بیارزش شده و معنای خود را از دست بدهند. بنابراین بررسی و تبیین ضرورت انکارناپذیر نقش و اهمیت معنا در زندگی اهمیت د چکیده کامل
در دوران تجدد، یأس و بیمعنایی بر روح و جان انسان متمدن چیره گشته و باعث شده است تا ارزشهای اخلاقی که بشر همیشه به آن به چشم ارزشهای ماوراء عقلی نگاه میکرد، بیارزش شده و معنای خود را از دست بدهند. بنابراین بررسی و تبیین ضرورت انکارناپذیر نقش و اهمیت معنا در زندگی اهمیت دو چندان یافت و اندیشمندان را بر آن داشته تا به آن عطف نظر نمایند. در این میان فیلسوفان اگزیستانسیالیست به واسطهی ماهیت موضوع که نظر به ذات و حقیقت انسان است، به آن توجه بیشتری کردهاند. از اینرو در این پژوهش تلاش شده است تا به روش توصیفی و تطبیقی، ضمن بررسی نظرات دو فیلسوف اگزیستانسیالیسم، به مهمترین مسئلهی زیستی بشر امروز، به طریق نقش عصیان در معنابخشی به زندگی پاسخ داده شود. نیچه و کامو میکوشند تا نشان دهند، خداباوری و ارزشهای اخلاقی به پوچی منتهی شده و درک پوچی جهان به عصیان منجر میشود. نیچه با رد ارزشهای اخلاقی از عصیان همچون نوعی درمان یاد میکند که در آن دیگر، انسان رنج را بیارزش نمیداند بلکه آن را مبنای جدیدی از اخلاق دانسته که به برداشت جدیدی از لذت و جایگاه آن در زندگی منتهی میشود. کامو نیز با رد اخلاق سنتی و با تکیه بر مفهوم عصیان، اخلاقی نو بنا میکند که نوعی لذت از پس آن حاصل میشود که نتیجهی پذیرش توامان دنیا با همهی خوبی و بدیهایش میباشد. نیچه و کامو هر دو با انکار خدا تنها راه نجات را در عصیان میدانند. از منظر آنها، عصیان با دمیدن روح تعهد در انسانها و تربیت انسانهای کنشگر با نیهیلیسم به مبارزه بر میخیزد و در نهایت منجر به اهتمام محض به زندگی این جهانی میشود.
پرونده مقاله