این پژوهش با هدف پیش بینی خود ناتوان سازی تحصیلی بر اساس حمایت اجتماعی و سلامت روان در دانش آموزان انجام شد. نوع پژوهش توصیفی و روش آن همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم شهر سنگر در سال تحصیلی 96-1395 به تعداد 460 نفر بود که از بین آنها چکیده کامل
این پژوهش با هدف پیش بینی خود ناتوان سازی تحصیلی بر اساس حمایت اجتماعی و سلامت روان در دانش آموزان انجام شد. نوع پژوهش توصیفی و روش آن همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان دختر دوره متوسطه دوم شهر سنگر در سال تحصیلی 96-1395 به تعداد 460 نفر بود که از بین آنها تعداد 210 نفر به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شد. برای جمع آوری داده های مورد نیاز از پرسشنامه های حمایت اجتماعی شربورن و استوارت (1991)، سلامت روانی گلدبرگ و هیلر (1979) و خود ناتوان سازی تحصیلی جونز و رودوالت (1982) استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون استنباطی ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون و بوسیله نرم افزارSPSS24 تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که بین حمایت اجتماعی و سلامت روان با خود ناتوان سازی تحصیلی دانش آموزان همبستگی منفی معناداری وجود دارد (05/0>P). با توجه به یافته های پژوهش می توان نتیجه گرفت که حمایت اجتماعی و سلامت روان پیش بین مناسبی برای کاهش خود ناتوان سازی تحصیلی دانش آموزان می باشد.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه باورهای هستهای ضداجتماعی، اضطراب اجتماعی و هیجان تحصیلی با توجه به نقش واسطهای اجتناب تجربهای و حل مساله اجتماعی در دانشآموزان 15 تا 18 ساله انجام شد. روش تحقیق از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ نوع دادهها و نحوه پژوهش توصیفی- همبستگی می چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه باورهای هستهای ضداجتماعی، اضطراب اجتماعی و هیجان تحصیلی با توجه به نقش واسطهای اجتناب تجربهای و حل مساله اجتماعی در دانشآموزان 15 تا 18 ساله انجام شد. روش تحقیق از لحاظ هدف، کاربردی و از لحاظ نوع دادهها و نحوه پژوهش توصیفی- همبستگی میباشد. جامعه آماری شامل دانشآموزان پسر مقطع دبیرستان نوبت دوم ناحیه 2 آموزش و پرورش در سال تحصیلی 1401-1400 در شهر اصفهان که 3000 نفر میباشند. از این میان با روش نمونهگیری خوشهای و بااستفاده از جدول مورگان تعداد 341 نفر بهعنوان نمونه انتخاب گردید. به منظور گردآوری دادهها از پرسشنامههای باورهای هستهای ضداجتماعی (آپشه و دی-مئو، 2012)، اضطراب اجتماعی نوجوانان (پاکلک، 2004)، هیجان تحصیلی (پکران و همکاران، 2002)، اجتناب تجربهای پذیرش و عمل (باند و همکاران ،2011) و توانایی حل مساله اجتماعی (درزیلا و همکاران، 2011) استفاده گردید. اطلاعات جمعآوریشده با استفاده نرمافزارهای SPSS-24 و AMOS-26 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که اجتناب تجربهای نقش واسطهای در ارتباط میان متغیرهای عنوانشده را به خوبی ایفا کرده و تمامی اثرات در سطح 05/0 معنادار بوده و بجز در مورد اثر مستقیم باورهای هستهای ضداجتماعی بر حل مساله اجتماعی سطح 01/0 قابل تعمیم خواهد بود.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامهِ آموزش تنظیم شناختی هیجان وکفایت اجتماعی برخودتنظیمی هیجانی فراگیران انجام شد. طرح این پژوهش پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل نابرابر و روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که در آن از پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی استفاده شد. جامعه آمار چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی برنامهِ آموزش تنظیم شناختی هیجان وکفایت اجتماعی برخودتنظیمی هیجانی فراگیران انجام شد. طرح این پژوهش پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل نابرابر و روش پژوهش نیمه آزمایشی بود که در آن از پرسشنامه خودتنظیمی هیجانی استفاده شد. جامعه آماری، دانش آموزان پایه یازدهم در سال تحصیلی1399- 1398 شهرستان مرند بود که با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای 60 نفر در سه گروه آزمایشی 1 و گروه آزمایشی 2 و گروه کنترل جهت شرکت در پژوهش انتخاب و جایگزین گردیدند. به گروه آزمایشی اول تنظیم شناختی هیجان در 18جلسه (2 بار در هفته و هر جلسه 45 دقیقه) آموزش داده شد؛ به گروه آزمایشی دوم کفایت اجتماعی در 8جلسه(2 بار در هفته و هر جلسه 45 دقیقه) آموزش داده شد و گروه کنترل هیچ آموزشی را دریافت نکردند. پرسشنامه خود تنظیمی هیجانی گراتز و رومِر(2004) ابزار پژوهش بود. داده ها توسط نرم افزار SPSS 24 تحلیل شد. یافته های حاصل از تجزیه و تحلیل کوواریانس چند متغیره و تک متغیره نشان داد که تفاوت معناداری بین گروه ها در افزایش خودتنظیمی هیجانی(05/0>p) وجود دارد. این یافته ها نشان داد که دو روش آموزش کفایت اجتماعی و تنظیم شناختی هیجان در بهبود عدم پذیرش پاسخ های هیجانی؛ دشواری در انجام رفتار هدفمند، دشواری در کنترل تکانه و عدم وضوح هیجانی اثر متفاوت دارند و این تفاوت به نفع آموزش تنظیم شناختی هیجان(35/32=F ، 05/0>p) است؛ اما این دو روش در بهبود فقدان آگاهی هیجانی و دسترسی محدود به راهبردهای تنظیم هیجانی اثر یکسان دارند. بر اساس این یافته ها نتیجه گرفته شد که آموزش برنامه تنظیم شناختی هیجان و برنامه کفایت اجتماعی باعث افزایش خودتنظیمی هیجانی در دانش آموزان می شود.
پرونده مقاله
هدف پژوهش حاضر پیش بینی رشد اجتماعی بر اساس رشد معنوی و عزت نفس در دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان آزادشهر بود. روش تحقیق برحسب هدف کاربردی واز نظر گردآوری داده ها توصیفی – همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر عبارت است از کلیه دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهر چکیده کامل
هدف پژوهش حاضر پیش بینی رشد اجتماعی بر اساس رشد معنوی و عزت نفس در دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان آزادشهر بود. روش تحقیق برحسب هدف کاربردی واز نظر گردآوری داده ها توصیفی – همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر عبارت است از کلیه دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان آزدشهر که تعداد آنها 1280 نفر بود. روش نمونه گیری در این پژوهش خوشه ای چند مرحله ای بود و حجم نمونه در این پژوهش بر اساس جدول مورگان 295 نفر بوده است. ابزار پژوهش پرسشنامه رشد اجتماعی سیلور (2001)، پرسشنامه عزت نفس کوپر و اسمیت (1963) و پرسشنامه سنجش معنویت هال و ادواردز (1986) بود. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات در تحلیل استنباطی از رگرسیون به کمک نرم افزار SPSS-22 استفاده شد. یافته ها نشان داد که رشد معنوی و عزت نفس، رشد اجتماعی دانش آموزان پایه ششم ابتدایی شهرستان آزادشهر را پیش بینی می کند و 28 درصد رشد اجتماعی بر اساس رشد معنوی و عزت نفس قابل پیش بینی است. بنابراین، با آموزش شیوه های افزایش رشد معنوی و عزت نفس به مسئولین مدارس و خانواده های دانش آموزان می توان به رشد اجتماعی آنان کمک نمود.
پرونده مقاله
هدف پژوهش، ارائه الگوی مدیریت عملکرد بر اساس رویکرد ساختاری-تفسیری با نقش میانجی هوش هیجانی بود. تحقیق به لحاظ هدف، کاربردی است و داده های تحقیق به صورت میدانی و به شیوه آمیخته (کیفی و کمی) جمع آوری شد. جامعه آماری در بخش کیفی 18 نفر از خبرگان و در بخش کمّی، مدیران فدرا چکیده کامل
هدف پژوهش، ارائه الگوی مدیریت عملکرد بر اساس رویکرد ساختاری-تفسیری با نقش میانجی هوش هیجانی بود. تحقیق به لحاظ هدف، کاربردی است و داده های تحقیق به صورت میدانی و به شیوه آمیخته (کیفی و کمی) جمع آوری شد. جامعه آماری در بخش کیفی 18 نفر از خبرگان و در بخش کمّی، مدیران فدراسیون، مدیران باشگاه های سطح اول دوچرخه سواری و رؤسای هیأت های دوچرخه سواری استانها، برابر با 74 نفر بود. به دلیل محدود بودن اعضا، جامعه با نمونه برابر شد. ابزار تحقیق در بخش اول، پرسشنامه محقق ساخته، شامل 35 شاخص مدیریت عملکرد فدراسیون دوچرخه سواری و در بخش دوم، پرسشنامه خودتعاملی ساختاری بود. روایی پرسشنامه توسط 10 نفر از اساتید مدیریت ورزشی دانشگاه و پایایی آن، با آزمون آلفای کرونباخ تأیید شد (88/0=α). برای محاسبه میزان هوش هیجانی از پرسشنامه استاندارد بارآن (2006) استفاده گردید. جهت ساختاردهی مؤلفه های مدیریت عملکرد دوچرخه سواری از تکنیک مدلسازی ساختاری تفسیری استفاده شد. یافته ها نشان داد که مدیریت عملکرد فدراسیون دوچرخه سواری دارای 9 مؤلفه و 35 شاخص است و مؤلفه ها در شش سطح ساختاردهی شدند. مؤلفه های منابع مالی و نظام رشد آفرین و انگیزشی در سطح زیربنایی و فرایندهای اجرایی در سطح اول مدل قرار گرفتند، همچین هوش هیجانی نقش مهمی در مدیریت عملکرد دارد. می توان گفت که همراه با سازوکارهای تشویقی، توسعه ظرفیت های یادگیری و بازاریابی، درآمدزایی و جذب حامیان مالی، بالابردن سطح هوش هیجانی، ایجاد و یا تقویت دیگر مؤلفه های مدیریت عملکرد فدراسیون دوچرخه سواری را تسهیل و به توسعه این رشته ورزشی کمک خواهد کرد.
پرونده مقاله
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای حل مسئله بر راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و خودتنظیمی دانش آموزان انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون– پسآزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری تمام دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر خوی چکیده کامل
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای حل مسئله بر راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و خودتنظیمی دانش آموزان انجام شد. روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون– پسآزمون با گروه گواه و پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری تمام دانش آموزان پسر دوره دوم متوسطه شهر خوی در سال تحصیلی 1402- 1401 که تعداد آن ها 5936 بود. نمونه شامل 40 نفر دانشآموز بود که به شیوه نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزماش و گواه گمارده شدند. ابزار جمع آوری دادهها پرسشنامه تنظیم هیجان (گروس و جان، 2003) و پرسشنامه خودتنظیمی (بوفارد و همکاران 1995) بود که تمام آزمودنیها در مرحله پیش آزمون آن را تکمیل کردند. برنامه مداخلهای مهارتهای حل مسئله دزوریلا و گلدفرید (1971) به گروه آزمایش مدت 10 جلسه 90 دقیقهای آموزش داده شد؛ و در نهایت، پس آزمون و پیگیری از دو گروه آزمایش و گواه گرفته شد. دادهها با استفاده از تحلیل واریانس اندازههای مکرر تحلیل شد. نتایج تحلیل دادههای این پژوهش نشان داد که آموزش مهارتهای حل مسئله تأثیر معناداری بر افزایش راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و خودتنظیمی دانش آموزان دارد (001/0P<). همچنین اثربخشی در مرحله پیگیری 3 ماهه تداوم داشت. درمجموع، نتایج بهدستآمده از این پژوهش، سودمندی و تأثیر آموزش مهارتهای حل مسئله بر راهبردهای تنظیم شناختی هیجان و خودتنظیمی دانش آموزان را تأیید میکند.
پرونده مقاله