نقش فرهنگ مقاومت بر تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه از منظر سازهانگاری
غفار زارعی
1
(
گروه علوم سیاسی، واحد لامرد، دانشگاه آزاد اسلامی ، لامرد،ایران.
)
سلیمان قاسمپور
2
(
گروه علوم سیاسی،واحد لامرد، دانشگاه آزاد اسلامی ،لامرد،ایران.
)
علی محمد حقیقی
3
(
گروه علوم سیاسی،واحد لامرد،دانشگاه آزاد اسلامی،لامرد،ایران.
)
کلید واژه: مقاومت, خاورمیانه, جمهوری اسلامی ایران, غرب آسیا, تروریسم,
چکیده مقاله :
چکیده
فرهنگ مقاومت برخاسته از ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران است که آثار و پیامدهای قابل توجهی بر تحولات منطقه خاورمیانه و همچنین منطقه غرب آسیا گذاشته است. شکلگیری ، خیزش و انسجام سیاسی گروه های شیعی و همسو با ایران پس از انقلاب، مؤید این مسأله است. بر همین اساس، پژوهش حاضر درصدد است تا به بررسی نقش فرهنگ مقاومت بر امنیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا بپردازد. بر این مبنا، پژوهش حاضر این سؤال را مطرح میکند که: فرهنگ مقاومت از چه راههایی توانسته است موجب دفع تهدیدات منطقهای علیه جمهوری اسلامی ایران شود؟ فرضیه بر این است که: باور به تهدیدات مشترک، ابتناء بر ارزشهای انقلابی و مقاومت محوری و مقابله با قدرتهای فرامنطقه-ای و حامیان منطقهای آنان، بخش مهمی از دستاوردهای فرهنگ مقاومت در منطقه خاورمیانه است. همچنین یافتههای تحقیق مؤید آن است که برای دستیابی به امنیت پایدار و دفع تهدیدات، نیازمند خارج شدن قدرتهای فرامنطقهای نظیر ایالات متحده امریکا و منطقه ای ملنند رژیم صهیونیستی از منطقه خاورمیانه هستیم. به علاوه تلاش برای فراگیر نشان دادن تهدیدات تروریستی-تکفیری مانند گروههای تروریستی داعش برای کل منطقه خاورمیانه، بخش دیگری از دورنمای محور مقاومت است که هم میتواند درک مشترکی از تهدیدات برای کشورهای منطقه را فراهم آورد و هم زمینه را برای پر کردن ضعف دولت ملی در کشورهایی نظیر عراق فراهم نماید. چارچوب نظری پژوهش، مبتنی بر نظریه سازهانگاری و روش تحقیق نیز از نوع روش کیفی و بهرهگیری از منابع اسنادی و کتابخانهای است.
کلمات کلیدی: مقاومت، جمهوری اسلامی ایران، خاورمیانه، غرب آسیا، تروریسم.
چکیده انگلیسی :
Abstract
The culture of resistance originated from the ideology of the Islamic Revolution of Iran, which has left a significant impact on the developments in the Middle East and West Asia. The formation of Shiite groups aligned with Iran after the revolution confirms this issue. Based on this, the current research aims to investigate the role of the culture of resistance on the security of the Islamic Republic of Iran in the Middle East and West Asia. Based on this, the current research raises the question: In what ways has the culture of resistance been able to repel regional threats against the Islamic Republic of Iran? The hypothesis is that: believing in common threats, insisting on revolutionary values and central resistance, and confronting extra-regional powers and their regional supporters, is an important part of the achievements of the culture of resistance in the Middle East region. Also, the findings of the research confirm that in order to achieve stable security and repel threats, we need the withdrawal of extra-regional powers such as America and the Zionist regime. In addition, the effort to comprehensively show terrorist-takfiri threats for the entire Middle East region is another part of the perspective of the axis of resistance, which can both provide a common understanding of threats to the countries of the region and the ground for filling the weakness of the national government in countries such as Iraq to provide The theoretical framework of the research, constructivism and the research method are also of the qualitative method and the use of documentary and library sources.
Keywords: resistance, Islamic Republic of Iran, Middle East, West Asia, terrorism.
The role of the culture of resistance to the security threats of the Islamic Republic of Iran in the Middle East region from a constructivist
Perspective
Abstract
The culture of resistance originated from the ideology of the Islamic Revolution of Iran, which has left significant effects and consequences on the developments in the Middle East and West Asia. The formation, rise and political cohesion of Shiite groups aligned with Iran after the Islamic Revolution of Iran confirms this issue. Based on this, the aim of the present study is to examine the role of the culture of resistance on the security of the Islamic Republic of Iran in the Middle East and West Asia. The theoretical framework of the research is based on the theory of constructivism and the research method is qualitative and uses documentary and library sources. Also, the findings of the research confirm that in order to achieve stable security and repel threats, we need the withdrawal of extra-regional powers such as the United States of America and the Zionist regime from the Middle East region. In addition, the effort to comprehensively show terrorist-takfiri threats such as ISIS terrorist groups for the entire Middle East region is another part of the perspective of the axis of resistance, which can provide a common understanding of the threats to the countries of the region and the ground to fill the weakness. To provide the national government in countries like Iraq. Believing in common threats, insisting on revolutionary values and central resistance and confronting extra-regional powers and their regional supporters are an important part of the achievements of the culture of resistance in the Middle East region.
Keywords: resistance, Islamic Republic of Iran, Middle East, West Asia, terrorism.
نقش فرهنگ مقاومت بر تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه از منظر سازهانگاری
چکیده
فرهنگ مقاومت برخاسته از ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران است که آثار و پیامدهای قابل توجهی بر تحولات منطقه خاورمیانه و همچنین غرب آسیا گذاشته است. شکلگیری ، خیزش و انسجام سیاسی گروه های شیعی و همسو با ایران پس از انقلاب اسلامی ایران ، مؤید این مسأله است. بر همین اساس، هدف پژوهش حاضر اینست که به بررسی نقش فرهنگ مقاومت بر امنیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه و غرب آسیا بپردازد. چارچوب نظری پژوهش، مبتنی بر نظریه سازهانگاری و روش تحقیق نیز از نوع روش کیفی و بهرهگیری از منابع اسنادی و کتابخانهای است. همچنین یافتههای تحقیق مؤید آن است که برای دستیابی به امنیت پایدار و دفع تهدیدات، نیازمند خارج شدن قدرتهای فرامنطقهای نظیر ایالات متحده امریکا و منطقه ای مانند رژیم صهیونیستی از منطقه خاورمیانه هستیم. به علاوه تلاش برای فراگیر نشان دادن تهدیدات تروریستی-تکفیری مانند گروه تروریستی داعش برای کل منطقه خاورمیانه، بخش دیگری از دورنمای محور مقاومت است که هم میتواند درک مشترکی از تهدیدات برای کشورهای منطقه را فراهم آورد و هم زمینه را برای پر کردن ضعف دولت ملی در کشورهایی نظیر عراق فراهم نماید. باور به تهدیدات مشترک، ابتناء بر ارزشهای انقلابی و مقاومت محوری و مقابله با قدرتهای فرامنطقهای و حامیان منطقهای آنان، بخش مهمی از دستاوردهای فرهنگ مقاومت در منطقه خاورمیانه است.
کلمات کلیدی: مقاومت، جمهوری اسلامی ایران، خاورمیانه، غرب آسیا، تروریسم.
مقدمه
کشورهای مختلف جهان برای تأمین امنیت خود از یک طرف و دفع تهدیدات امنیتی در سطح منطقه و جهان نیازمند همکاری و ائتلاف هستند. بر این اساس، هر کشوری که در منطقه خاصی از جهان زندگی می کند، به ابزارهای مختلف نظامی، ایدئولوژیکی و استراتژیکی دست می زند تا بتواند متحدانی برای خود دست و پا کند و از طریق این اتحادها، نسبت به دفع تهدیدات صورت گرفته اقدام نماید. منطقه خاورمیانه و غرب آسیا یکی از مناطق پیچیده و پر تخاصم در جهان است که از حیث جغرافیایی، فرهنگی، عقیدتی، سیاسی و اجتماعی منحصر به فرد است. بنابراین پیدا کردن متحدانی برای همکاری جهت دفع تهدیدات و فرصت آفرینی برای ایجاد امنیت بیشتر بسیار دشوار است. با عنایت به پیچیدگیهای موجود در این منطقه، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای انقلاب اسلامی، محور مقاومت را با ابتناء بر گروهها و دولتهای همسو با جمهوری اسلامی ایران تأسیس نمود و فعالیت های این محور، طیفی از کشورهای عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، بحرین و حتی یمن را نیز در برگرفته است. اما به طور محسوس، محور مقاومت غالباً مثلثی در نظر گرفته میشود که ایران، حزب الله لبنان و گروههای مقاومت فلسطین در آن نقش محوری ایفا می کنند. با در نظر گرفتن چالشهای امنیتی موجود در منطقه خاورمیانه، محور مقاومت یکی از بازیگران منطقهای به شمار میرود که آثار قابل توجهی بر امنیت ایران بر جای می گذارد. امنیت جمهوری اسلامی ایران از حیث دفع تهدیدات و فرصت آفرینی برای خلق وضعیت جدید، همواره با فعالیت های محور مقاومت گره خورده است و جمهوری اسلامی ایران به صورت مستقیم و غیرمستقیم از گروه های هویتی و ایدئولوژیکی همسو با خود بهره برده است. شاخصهاي هويتي و ايدئولوژيک انقلاب اسلامي ايران در فضاي اجتماعي خاورميانه داراي کارکرد و جاذبه سياسي خواهد بود؛ از اين رو تحرک مؤثر سياست خارجي ايران در اين منطقه اجتناب ناپذير است. پيوند مـؤلفههاي هويتي، ژئوپليتيکي و سياسي در فضاي انقلابي را بايد اصليترين عامل شکل گيري زيرساختهاي مقاومت در سياست خارجي ايران دانست. بدون توجه به شاخصهاي مقاومت نميتوان زمينه شکل گيري و انتقال قدرت هويت را به وجود آورد. هويتها همواره نيازمند «دال مرکزي » هستند. دال مرکزي در سياستهاي خارجي و امنيتي ايران مقاومت در برابر وضع موجود روابط ميان کشورهاست. با عنایت به این شرایط، پژوهش حاضر به دنبال بررسی نقش هویت مقاومت و شکل بیرونی این هویت یعنی محور مقاومت بر دفع تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است. ضمن اینکه منابعی که در رابطه با این پژوهش به رشته تحریر درآمده است، به صورت مستقیم و غیرمستقیم به بحث امنیت و یا موضوع مقاومت در سیاست خارجی و دکترین ایران در منطقه غرب آسیا پرداختهاند، اما به طور مستقل بحث حاضر محل توجه پژوهش خاصی نبوده است. بنابراین پژوهش حاضر به صورت مستقل به بررسی نقش گفتمان مقاومت بر دفع تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه از منظر سازهانگاری پرداخته است. بر این مبنا، پژوهش حاضر این سؤال را مطرح میکند که: فرهنگ مقاومت از چه راههایی توانسته است موجب دفع تهدیدات منطقهای علیه جمهوری اسلامی ایران شود؟ فرضیه بر این است که: باور به تهدیدات مشترک، ابتناء بر ارزشهای انقلابی و مقاومت محوری و مقابله با قدرتهای فرامنطقهای و حامیان منطقهای آنان، بخش مهمی از دستاوردهای فرهنگ مقاومت در منطقه خاورمیانه است. همچنین یافتههای تحقیق مؤید آن است که برای دستیابی به امنیت پایدار و دفع تهدیدات، نیازمند خارج شدن قدرتهای فرامنطقهای نظیر ایالات متحده امریکا و منطقه ای ملنند رژیم صهیونیستی از منطقه خاورمیانه هستیم. به علاوه تلاش برای فراگیر نشان دادن تهدیدات تروریستی-تکفیری مانند گروههای تروریستی داعش برای کل منطقه خاورمیانه، بخش دیگری از دورنمای محور مقاومت است که هم میتواند درک مشترکی از تهدیدات برای کشورهای منطقه را فراهم آورد و هم زمینه را برای پر کردن ضعف دولت ملی در کشورهایی نظیر عراق فراهم نماید. چارچوب نظری پژوهش، مبتنی بر نظریه سازهانگاری و روش تحقیق نیز از نوع روش کیفی و بهرهگیری از منابع اسنادی و کتابخانهای است.
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
سازهانگاری یکی دیگر از نظریههای مطالعات بین الملل است که در کنار نظریات انتقادی در جرگۀ نظریات بدیل شناخته میشود. این نظریه در ابعاد گوناگون هستیشناسی، روش شناسی و جهان شناسی به ارائه دیدگاههای جدیدی پرداخته است که به معنای نقد نظریات جریان مسلط نیز تلقی میشود. سازهانگاران به دلیل تأکید بر رویه های معنایی، ساختارهای تاریخی، نقش هویتها و همچنین توجه به تبار تاریخی و فرهنگی پدیدههای سیاسی و اجتماعی به عنوان یک رویکرد معناگرایانه نیز خوانده میشوند. به نظر میرسد تحولات دهه 1970 و از همه مهم تر فروپاشی نظم دوقطبی و رشد و گسترش جنبشهای اجتماعی از جمله مهمترین دلایلی است که باعث شده تا جریان های منتقد جریان اصلی خود را به صحنه سیاست بین الملل برسانند. آنان با نقد دیدگاههای علم باورانه و تکیه بر منطق هویتی پدیده های سیاسی و اجتماعی به این نتیجه رسیدند که دولتها نیز همانند سایر پدیده ها دارای هویتی تاریخی و معنایی هستند که قابل فروکاستن به موجودی «امنیت جو» نیست. به نظر سازه انگاران بحث هنجارها و هنجارمندی در شکل گیری هویت اهمیت دارند. این هنجارها به دو شیوه بر رفتار کارگزاران تاثیر می گذارند. در شیوه نخست، آنها مانند قواعدی هستند که هویت کارگزاران را تعیین کرده و یا می سازند و در شیوه دوم، نقش تنظیم کننده رفتار کارگزاران را ایفا می کنند. به عبارت دیگر، آنها تاثیر تکوینی و تنظیمی بر رفتارهای کارگزاران دارند(Guzzini,2001:151).سازهانگاران بر این باور هستند که همگرایی و همکاری میان دولت ها می تواند وجود داشته باشد، اما این همگرایی و همکاری تنها ویژگی سیاست بینالملل نیست، چرا که این همگرایی از راه رویهها و شناخت بین الاذهانی میان کنشگران صورت می گیرد: یعنی کنشگران منافع و هویتهای مسلم و از قبل موجود ندارند، بلکه هویت کنشگران از راه تعاملها، رویهها و فرایندها شکل گرفته و به دنبال آن منافع آنها نیز تعریف میشوند. بنابراین، هویتها و منافع مقدم بر تعاملها نیستند، بلکه به دنبال تعاملها شکل میگیرند و با توجه به این برداشت سازهانگاران، باید گفت همین تعاملها، رویهها و شناخت بین الاذهانی که به دنبال آن شکل میگیرد، سبب میشود رفتار همگرایانه و همکاریجویانه در میان دولتها شکل بگیرد و حتی در سطح وسیعتر هویت مشترکی میان آنها به وجود آید (کولایی و سازمند، 1390: 135). سازهانگاران برخلاف واقعگرایان بر تقدم و تأخر هویت و منافع دولتها اصرار میورزند و بر این عقیده هستند که همگرایی و همکاریهای منطقهای نه صرفاً از روی تلاش برای دستیابی به امنیت و افزونی قدرت بلکه نوعی همگرایی هویتی برای معنا دادن به همکاری است. پس از اینکه هویتها و معناهای مشترک به ایجاد یک سازمان و همکاری منطقهای مشترک منجر شد، سپس دولتهای عضو به تأمین منافع خود نیز میاندیشند. از دیدگاه سازه انگاران هویت دارای سیالیت است.به عبارت دیگر متحول بودن هویت است ، به نظر آنها، هویت امری اجتماعی است به این معنا که در ساختن خود، دیگری هم ساخته می شود. بنابراین، هویت سیال است به همین سبب در نگاه سازه انگاران برداشت کنشگران از خود، منافع و اهدافشان تغییر پذیر است(Rittberge,2002:124). از منظر سازهانگاران، هویت دولتها و رفتارهای بازیگران در عرصه روابط بینالملل مبتنی بر معانی جمعی و تعاملاتی است که میان آنان وجود دارد. بنابراین دولتها هنگامی میتوانند برای خود هویتی دست و پا کنند که در این فضای رابطهای و تعاملی حضور پیدا کنند و هویت خود را در معرض دید سایر بازیگران قرار دهند. بنابراین کسب هویت منوط به حضور در این فضای همکاری و تعامل است. بدینترتیب مسائل هویتی در مرکز ثقل تحلیلهای سازهانگارانی نظیر ونت و کاتزنشتاین قرار دارد. تئوری سازهانگاری بر این عقیده است که هویتهای دولتها توسط عناصر هویتی داخلی و نظام بینالمللی برساخته میشوند (Finnemore and sikkink, 2001: 399). به دلیل برساخته بودن عرصه روابط بینالملل، فهم رفتار دولتها در گرو توجه به عوامل و زمینههای اجتماعی است. از این منظر، یک رفتار هنگامی معنادار است که در زمینه اجتماعی آن مورد بررسی قرار گیرد. بدین معنا که نحوه رابطه بازیگران در عرصه داخلی و خارجی و تحت تأثیر هنجارهای شکل گرفته توسط شیوههای عمل و حتی رسانهها و ...بررسی شود (Hopf, 1998: 173). زیرا رفتار بازیگران و نحوه درک سایر بازیگران است که هویتی را برای دولتی تعیین میکنند و حتی ممکن است دولت مزبور به آن نام شناخته شود. به عنوان مثال در این زمینه میتوان از حمله ایالات متحده به ویتنام نام برد که به طور کلی این حمله براساس مؤلفههای هویتی سازگار با هویت ایالات متحده شکل گرفت: یعنی اینکه ایالات متحده قدرت بزرگی است، امپریالیست است و سایر مواردی از این قبیل. بدین ترتیب، ایالات متحده از مجموعه چنین عواملی یک شبکه معنایی را حول خود شکل داده است که همواره این هویت را با خود به همراه دارد (Hopf, 1998: 178). هویتیابی و معنا پیدا کردن دولتها توسط عوامل و مؤلفههای جمعی تشکیل میشود و نمیتوان همانند واقعگرایان، عرصه داخلی و بیرونی دولتها را از هم تمیز داد و وضعیت بیرونی (بینالمللی) را آنارشیک تصور نمود. درون متضاد دولتها نه تنها به وسیله عوامل مادی که به وسیله جنبه معنایی آنان قابل درک است. بدین ترتیب، ساختارهای متضاد توسط معانی جمعی شکل گرفتهاند (Zehfuss, 2001: 6). بنابراین، هنجارها به عنوان یک مفهوم اساسی در نزد سازهانگاران مورد توجه است و در عرصه روابط بینالملل بسیار به کار گرفته شده است (Checkel, 1998: 327). در چنین حالتی، قدرت از نظر سازهانگاران شکل گفتمانی به خود میگیرد. به طوری که شیوههای اجتماعی و توانایی بازیگران و ساختارهای اجتماعی در نحوه تولید قدرت قابل توجه است (Hopf, 1998: 178). بنابراین در شکلگیری ائتلافها و اتحادهای منطقهای و بینالمللی میبایست به فهم و برداشت مشترک بازیگران از یکدیگر توجه نشان داد. در نهایت اینکه پژوهش حاضر به دلیل توجه همزمان رویکرد سازهانگاری به منابع مادی و غیرمادی (ارزشها، هنجارها، منابع هویتی و...) در شکلگیری تهدیدات امنیتی، تلاش برای اتحاد و ائتلاف میان بازیگران سیاسی و رقابتهای آنان از این روش استفاده میکند. مهدی ذاکریان و علی فلاح نزاد(1392) در مقاله چرایی جنبش های جدید خاورمیانه و بازیگران آن، به این موضوع پرداخته اند که رویدادهای جدید شمال آفریقا و خاورمیانه عربی از اواخر سال 2010 تا کنون حکایت گر تحولاتی معنادار می باشد که اساساً در صدد تغییر در مناسبات و روابط دولت و جامعه بوده اند. «هویت نوعی» بسته و غیر دموکراتیک با کارگزاری نظام های سیاسی اقتدارگرا در جهان عرب در اوایل دهه دوم قرن بیست و یک و در نظام بین الملل جهانی شده امروز، مردمان این منطقه از جهان را هر چند با تاخیر به فکر تغییر در هویت نوعی و تبدیل آن به هویت نوعی باز، شفاف و مردم سالار انداخته است. علی اسماعیلی و دیگران(1402) منطقه خاورمیانه را با توجه به شرایط داخلی و همچنین ساختار نظام بین الملل با یک ناامنی فراگیر و همه جانبه روبرو می دانند . بنابراین این گونه مناطق نمی توانند در بعد امنیتی، از تأثیر نظام بین الملل بر سمت گیری ها و سیاست ها و استراتژی های خود ممانعت به عمل آورند. در دوره کنونی نظام بین الملل این تأثیرپذیری بر زیرنظام خاورمیانه بسیار ویژه بوده است. صدیقه خراسانی(1401) بر این عقیده است که خاورمیانه محل پیدایش و تلاقی هویت های متعارض است که برآیند آن بازتولید بحران در این منطقه است. مهم ترین مسئله در فهم ماهیت و تداوم بحران در خاورمیانه، کشف فرایند بازتولید هویت های متعارض در این حوزه جغرافیایی است. هویت های متعارض در خاورمیانه همواره با بروز در صورت بندی های مختلف، منشأ بحران های گوناگونی می شوند که تاکنون برای عبور از آن راه حل مشخصی ارائه نشده است.مجید عباسی و وحید محمدی(1392) با توجه به وضعیت سوریه بيان ميدارند كه علت شكلگيري منازعه ميان كشورهاي منطقهاي و فرامنطقهاي در سوريه دنبال شدن الگوهاي رفتاري ناشي از ساختار آنارشيك (ترس، بقامحوري و قدرت طلبي) بوده كه با ايجاد منافع متعارض و به هم زدن موازنهی قوا سبب ساز منازعه ميگردد. یحیی فوزی و بهروز پایاب(1391)با تاکید بر نقش دیدگاه سیاسی شیعه در جهان اسلام به این مهم پرداخته اند که شیعیان در جهان اسلام از بعد نظری دیدگاه سیاسی خاصی دارند، اما در عمل، از حکومتهای مختلفی در شرایط کنونی جهان اسلام دفاع میکنند. برزین ضرغامی و دیگران (1393) با تاکید بر ژئوپلیتیک شیعه یا هلال شیعه، تشکیل یک حکومت شیعی در منطقه خاورمیانه ، سبب همگرایی شیعیان این منطقه و در پی آن ، افزایش وزن ژئوپلیتیکی آنها شده به طوری که تحلیلگرانی چون فولر و توال ، مفهوم ژئوپلیتیک شیعه را برای بیان اهمیت و نقش شیعیان مورد استفاده قرار دادند و این مفهوم وارد ترمینولوژی جغرافیای سیاسی شد تحولات بعدی خاور میانه ، همچون حمله امریکا به عراق ، فروپاشی حزب بعث و قدرت یابی شیعیان در عراق ، سبب نگرانی سران کشورهای عربی از بر هم خوردن سیستم نظم سنتی و موضع گیری در مقابل نظم جدید شد. ملک عبداله ، پادشاه اردن ، ضمن انتقاد از افزایش قدرت شیعیان ، اصطلاح هلال شیعی را مورد استفاده قرار داده و به دنبال او سران کشورهای مصر و عربستان سعودی نیز ، ترس و نگرانی خود را با حمایت از مفهوم هلال شیعی بیان کردند. اما در مقابل ، طرح مفهوم هلال شیعی یک موضوع غیرواقعی ، ایدئولوژیک و بر ساخته ذهن کشورهای غرب و حاکمان سنی مذهب منطقه است که همواره تلاش می کنند با نفوذ بر افکار مردم و ژئوپلیتیک عمومی ، ابتدا حکومت های خود را مشروع جلوه داده و مردم سنی مذهب کشورهای خود را از خطر شیعه بترسانند و در مرحله بعد ، نفوذ و حضور خود ( آمریکا و متحدانش ) را در منطقه موجه جلوه دهند. حمید شایان پور(1401) با تاکید بر روابط راهبردی ایران و سوریه ، آن را نمونه ای تام عیار از ناگسستنی ترین روابط دوجانبه در محیط امنیتی غرب آسیا می داند که در فضای پسا بحران به منظور تحکیم دستاوردهای به دست آمده نیازمند نقش آفرینی، مدیریت و مهندسی ویژه تر نسبت به قبل است. به جهت ارائه راهبردی بهینه بر مبنای مدیریت تحولات داخلی سوریه پس از اتمام بحران این فرضیه را مطرح می کند که به رغم کامیابی جمهوری اسلامی ایران در ممانعت از سقوط نظام سیاسی تحت هدایت بشار اسد تداوم دستاوردهای سیاسی نظامی به دست آمده نیازمند راهبرد پردازی جامع و مبتنی بر ملاحظات داخلی جامعه سوریه بر اساس علایق و خصایص فرهنگی، مذهبی و ژئوپلیتیکیِ مشترک است.
روش پژوهش
روش تحقیق از نوع روش کیفی است. تحقیق کیفی عبارت از مجموعه فعالیتهایی(چون مشاهده، مصاحبه و شرکت گسترده در فعالیتهای پژوهشی) است، که هرکدام بهنحوی محقّق را در کسب اطلاعات دست اول، دربارهی موضوع مورد تحقیق یاری میدهند. با توجه به ماهيت و موضوع مورد مطالعه، گردآوري اطلاعات با بررسی اظهارنظرها، اسناد، بیانیهها، کتاب، مقالهها، مجلات، سایتها، مطبوعات و خبرگزاریها و آمارنامهها و تکيه بر دادههاي عيني-تاريخي صورت پذیرفته و سعي شده است تا از معتبرترين و جديدترين اطلاعات آماري و توصيفي مراکز مطالعاتي استفاده شود. با توجه به نوع روش تحقیق کیفی، شیوه گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانهای میباشد که با تکیه بر بررسی اسناد و منابع کتابخانهای، آرشیوها، کتب، مقالات و پژوهشهای انجام شده در این زمینه انجام میشود. ابزار گردآوری اطلاعات به صورت فیشبرداری و با تکیه بر بررسی منابع اسنادی و کتابخانهای انجام میشود که در نهایت دادههای مرتبط با تحقیق را به شیوه فیش برداری، جمعآوری مینماید و سپس برای مرحله تجزیه و تحلیل آماده میسازد. عمدهترین ابزار گردآوری اطلاعات طی این پژوهش، فیشبرداری الکترونیکی از منابع با بهرهگیری از نرمافزار OneNote خواهد . در این پژوهش برای تجزیه و تحلیل دادههای گردآوری شده از روش تحلیل کیفی استفاده شده است. شامل روشهای تحلیلی و تعبیر و تفسیری است؛ که برای رسیدن به یافتهها یا نظریهها بهکار میرود.
4. تجزیه و تحلیل هویت مقاومت و ارتباط آن با تهدیدات امنیتی ایران در منطقه غرب آسیا
گفتمان مقاومت، گفتمانی انتقادی است و بازیگران آن همگی منتقد و مخالف وضع موجودند. بر این اساس میتوان نامهای دیگری برای این گفتمان مانند تغییر وضع موجود یا رهایی بخشی نیز به کار برد. گفتمان مقاومت، گفتمانی ریشهدار در انقلاب اسلامی و اندیشههای بنیانگذار آن است و بیشتر خود را در قالب صدور انقلاب و ارزشهای جهانی انقلاب اسلامی نشان میدهد. بر این اساس مبارزه با استکبار جهانی، رژیم صهیونیستی، متجاوزان به سرزمینهای اسلامی و نژاد پرستی، همچنین دفاع از مستضعفین در برابر مستکبرین و دفاع از ارزشهای انسانی و جهانشمولی را، اصول- و نه تاکتیکهای – انقلاب اسلامی معرفی کرده است. هویت و فرهنگ مقاومت که از انقلاب اسلامی ایران شروع شده و به ظهور و رشد گروههای مبارز در منطقه و همسو با ایران منجر شده است، به انحاء مختلفی بر دفع تهدیدات منطقهای علیه ایران اثرگذار بوده است که به برخی از مهمترین آنان پرداخته میشود.
شکل 1.عناصر کلیدی گفتمان مقاومت.
4-1. هویت مقاومت و تحکیم سیاست همگرایی شیعی در منطقه
جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای تأسیس، حمایت از ملت های آزاد و مستقل را در صدر اهداف سیاست خارجی خود قرار داد. این موضوع در ادوار مختلف تاریخ پس از انقلاب نیز نمود یافته است. به عنوان مثال، واقعیتهای رفتاری در سالهای بعد از جنگ نشان میدهد که ایران در دوره بازسازی اقتصادی و اجرای پروژه سازندگی نیز از گفتمان مقاومت استفاده کرده است (باقری دولت آبادی و ابراهیمی، 1395: 162). بیشترین تأثیرپذیری نیز در نزد گروه های مقاومت شیعی صورت گرفت که تحت عنوان محور مقاومت از آنان یاد می شود. به طور مثال، ساختار تشکیلاتی و ایدئولوژیکی حزبالله تحت تأثیر آموزههای انقلاب اسلامی ایران بوده است. گروهی که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 ه.ش شکل گرفت و تا امروز تداوم یافته است (Gaub, 2014: 5). این رویکرد در سوریه و حمایت از دولت این کشور، گروههای مقاومت در فلسطین نیز نمود یافته است. این مسأله ارتباط هویت فرهنگ مقاومت را در عرصه سیاست خارجی نشان میدهد. علت این امر را باید در نتیجه ایجاد رابطه محکم بین جنبش شیعی حزبالله لبنان با نظام سیاسی شیعی در ایران دانست که به پیوند استراتژیک مابین آنها منجر شده است (گلشنی و باقری، 1391: 124). این موضوع از نظر جمهوری اسلامی ایران، باعث ارتقای امنیت این کشور در خاورمیانه و غرب آسیا شده و حتی توان منطقهای این کشور را نیز فزونی میبخشد. از منظر پیوند سازه انگارانه میان مفهوم مقاومت و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران در منطقه غرب آسیا باید گفت وقتی در عرصۀ سیاست خارجی مقاومت محوریت مییابد، گفتمان به دنبال آن است تا جایی برای خود در نظم فراگیر بینالملل باز کند و این جایابی یعنی همان تحمیل خود بر نظام بینالملل؛ یعنی مقاومت در برابر قدرت های فراگیر جهانی، با توجه به میدان واقعیت و امکانهای پیشروی نظام سیاسی، همان تلاش برای تحمیل خود در نظام بینالمللی است (دهقانی فیروزآبادی و عطایی، 1394: 33). بدین ترتیب با اشاعه اندیشه مقاومت در میان گروههای مستقل و آزاد منطقه، زمینه برای ارتقای امنیت جمهوری اسلامی ایران از حیث دفع تهدیدات خارجی فراهم میگردد. این موضوع در پارهای از مواقع از جمله در زمینه مبارزه با گروههای تروریستی، بیش از پیش ارزشهای خود را نشان میدهد. به طوری که جمهوری اسلامی ایران با تقویت حمایتهای خود از محور مقاومت، درصدد است تا جلوی نفوذ و قدرتگرفتن گروههای تروریستی-تکفیری در منطقه را بگیرد. با این استدلال که قدرتگرفتن این گروهها مخصوصاً در سوریه و عراق به راحتی می تواند باعث تضعیف شیعیان و برهم خوردن موازنه قدرت به نفع عربستانسعودی و هم پیمانان منطقهای و فرامنطقهای این کشور گردد. به همین دلیل، متغیر داعش باعث شده تا ایران نقش پررنگتری در معادلات سوریه، یمن و بحرین ایفا کند تا مبادا گروهی تکفیری و با گرایش به سمت اندیشههای عربستانیها بر این کشورها حاکم شود. بدیهی است که ریشههای این مشکل به حمایتهای امنیتی ایران از شرکای منطقهای خود بر میگردد؛ ضمن اینکه بیشتر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس دارای گرایش سنی مذهب هستند؛ و نوعی تقابل شیعی-سنی میان دو طرف پدید آمده است؛ علاوه بر این رقابت دیرینه عرب-فارس بر دامنه این تقابل افزوده است» (Martini and others, 2016: 38). در هر صورت ایده مقاومت، راهی برای دفع تهدیدات منطقه ای و فرامنطقه ای است که نوعی تقابل شیعی-سنی نیز در آن دیده می شود. بنابراین نه تنها در زمان وقوع انقلاب و صدور ارزشهای انقلاب توسط جمهوری اسلامی، بلکه همچنان متغیر تهدید ایران [از منظر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس] و حمایت این کشور از گروههای مبارز در منطقه (Martini and others, 2016:32). نقشی اساسی در امنیتی شدن فضای منطقه بازی میکند. از این منظر، حمایت از محور مقاومت، فرصتی مهم برای جمهوری اسلامی ایران است تا بتواند از منافع خود در منطقه دفاع کند. علاوه بر این، امروزه فضای سیاسی منطقه خلیجفارس تحت تحت تأثیر ظهور گروههای متعدد تروریستی نظیر، داعش، القاعده و... و همچنین تقویت این گروهها توسط کشورهای منطقه و فرامنطقه به اوج رسیده است. ضمن اینکه عربستانسعودی بازیگر اصلی و تأثیرگذار در تصمیمات منطقهای به شمار میرود که به دلیل رقابت ایدئولوژیک با جمهوری اسلامی ایران درصدد است تا عرصه را برای نفوذ منطقهای ایران تنگتر سازد. همچنین اماراتمتحده عربی نیز یکی از کشورهای فعال در منطقه خلیجفارس است که سیاست خارجی فعالی در زمینه مسائل سوریه، لیبی و اخیراً یمن اتخاذ کرده است. این کشور برای تأثیرگذاری در تحولات منطقه سرمایهگذاری هنگفتی در حوزههای نظامی انجام داده است و در واقع دومین ارتش قدرتمند منطقه [کشورهای عضو شورای همکاری] به شمار میرود» (Salacanin, 2018: 4-5). همچنین بحرین یکی دیگر از بازیگرانی است که همسو با سیاستهای عربستان سعودی، نقش مهمی در امنیتی شدن فضای منطقه داشته است. کشورهای یاد شده در کنار حامیان فرامنطقهای خود همواره درصدد فشار بر محور مقاومت و تهدید منافع جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکنند.
بدین ترتیب در کنار داعش، مسأله رقابتهای منطقهای و ایدئولوژیکی اعضای شورای همکاری خلیجفارس و جمهوری اسلامی ایران باعث امنیتی شدن منطقه خلیجفارس شده است. درباره تخاصم شکل گرفته میان جمهوری اسلامی ایران و بحرین نیز باید گفت بحرین از سال 1357 تاکنون پیوسته ایران را متهم به دخالت در امور داخلی و حمایت از مخالفان خود نموده است. در جریان ناآرامیهای اخیر در منطقه (بهار عربی سال 2011)، نیز پیوسته انگشت اتهام این کشور به سوی ایران بوده است (دولت آبادی و دیگران، 1395: 145). این مسأله نه تنها برای حاکمان بحرین که برای عربستان سعودی به عنوان رهبر شورای همکاری خلیج فارس بسیار حائز اهمیت است. به این دلیل که نفوذ ایران در بحرین و هدایت تحولات در این کشور که در نزدیکی و مجاورت عربستان سعودی قرار دارد، برای این کشور مهم است (Alshihaby, 2014: 25). بنابراین عربستان سعودی تلاش میکند تا با متهم نمودن جمهوری اسلامی ایران در امور داخلی اعضای شورای همکاری خلیج فارس، زمینههای حضور نظامی خود را در بحرین و حتی یمن توجیه نماید. به علاوه، بروز چنین مناقشاتی در کنار ظهور داعش باعث ورود تسلیحات نظامی گسترده به منطقه و به تبع آن افزایش درگیریهای نظامی گردد. در نهایت اینکه مجموع عوامل ذکر شده باعث میشود تا کشورهای حاضر در خلیج [فارس] خریداران عمده تسلیحات نظامی باشند (Ottaway, 2009: 1). در چنین شرایطی، حمایت از محور مقاومت و تلاش برای گسترش این همکاری از منظر سازهانگارانه به مثابه دفع تهدیدات و مهیا ساختن فرصتهای امنیتی برای جمهوری اسلامی ایران است. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز با حمایت از گروههای مقاومت منطقه و مقابله قاطعانه با تروریسم منطقهای، فعالیتهای نظامی مستشاری خود را در سوریه، عراق و حتی یمن تداوم بخشیده است. همین مسأله نیز بهانهای برای امنیتی شدن منطقه از سوی برخی اعضای شورای همکاری خلیج فارس (مخصوصاً عربستان سعودی و امارات متحده عربی) شده است. بدین ترتیب، در مقابله با تحرکات ایران در سوریه و حمایت از بشار اسد، اعضای شورای همکاری خلیج فارس نیز در مقابل، بر دفاع از امنیت مردم خود و همچنین امنیت منطقهای تأکید میکنند (Alzahrani, 2014: 67). همین رویکرد از سوی برخی اعضای شورای همکاری خلیج فارس باعث حمایتهای آنان از گروههای تکفیری در عراق و سوریه شده است که امنیت منطقه را به شدت تحت تأثیر خود قرار داده است. بدیهی است در چنین رویکردی، گروههای تروریستی از این فضای متخاصم به نحو مطلوبی بهره میبرند. به عبارتی دیگر، امنیتی شدن منطقه توسط برخی اعضای شورای همکاری خلیج فارس، گامی برای رشد گروههای تروریستی نیز محسوب میشود. در سوی مقابل نیز مواضع جمهوری اسلامی ایران، همچنان بر مبنای همان سیاست «نه شرقی، نه غربی» و «مقابله با سلطهگری» و « حمایت از محور مقاومت» به پیش میرود.
4-2. هویت مقاومت و دفع تهدیدات غربی-عبری
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اثرگذاری ایدئولوژیکی انقلاب بهطور محسوس در کشورهایی مانند لبنان، فلسطین، عراق و برخی کشورهای اسلامی منطقه با شدت و عمق بیشتری احساس شد. زیرا پس از پیروزی انقلاب در ایران، این کشور آماده بود تا اصول خود را در کشور خویش و جهان خارج از آن تبلیغ کند» (اسپوزیتو، 1388: 49-48). به طوری که گروههای سیاسی و مذهبی متعددی در حمایت از انقلاب ایران بر علیه حکومتهای خود به پا خواستند. مهمتر از همه شکلگیری برخی گروههای مبارز در منطقه بود که به طور مشخص، ظهور آنان وابسته به انقلاب اسلامی ایران بوده است. در این زمینه میتوان جنبش حزب الله لبنان را نام برد. شواهد تاریخی نشان میدهند که در آن زمان، کتابهای عرفانی و اخلاقی امام خمینی (ره) در سطحی گسترده در لبنان فراگیر شد.
در واقع؛ فرهنگ جدیدی در اندیشه جهادی بر اساس شهادت طلبی و مقدس دانستن مرگ در جنگ شرافتمندانه، بلکه عشق به شهادت تعمیق یافت. کتابهای شهید مطهری و شهید محمد باقر صدر در محافل دینی، به تدریج در کنار کتابهای دکتر شریعتی و علامه طباطبایی به شکل گستردهای رواج مییافت. شکلگیری اندیشه دینی جديدي در لبنان آغاز شده بود و این کتابها ساختار به هم پیوستهای از تفکر دینی را شکل میداد. در این دوره، موج جدید روشنگری دینی، زندگی شیعیان لبنان را فرا گرفته بود؛ به گونهای که در تاریخ معاصر شیعیان لبنان، نمونه آن یافت نمیشد. مساجد مملو از فعالیتهای دینی و تدریس احکام شرعی و اخلاق و ... بود، در حالی که پیشتر، آشنایی با احکام شرعی، معمولاً به تعداد اندکی از پیران محدود میشد. عده زیادی به تحصیل در علوم دینی رو آوردند. حزب الله از همان دوره تا کنون، هزاران دوره فرهنگی با مراحل مختلف برگزار کرده که دستاوردهای بزرگی در این زمینه داشته است. تعداد بسیار زیادی از عالمان جوان و نوگرا، این خط فکری را یاری کردند؛ شخصیتهایی مانند: شهید راغب حرب، شهید سید عباس موسوی، شیخ صبحی طفیلی، سید حسن نصرالله، شیخ عباس حرب، شیخ اسماعیل مونّس، شیخ نعیم قاسم، شیخ محمد یزبک، شیخ عبدالکریم عبید، شیخ عفیف نابلسی، شیخ حسین غبریس (حب الله، 1391: 17). این تحول فکری كه بیانگر انتقال فرهنگ شیعی حاکم بر بیداری ایران، به کشور لبنان و پدیده بارزی بود، با موضعگیری های مختلفی مواجه شد که در نهایت باعث رشد و گسترش جنبش حزب الله شده بود که آبخشور آنان فرهنگ مقاومت بوده است. در مـجـمـوع، عـوامـل ذیل را می توان در شکلگیری حزبالله -که امروزه از حامیان اصلی محور مقاومت محسوب میشود- مهم دانست:
1. تأثیر آموزههای انقلاب اسلامی ایران بر لبنان، به ویژه شیعیان؛
2. محرومیت و فقدان عدالت اجتماعی در جامعه» مسلمانان و ناکارآمدی ساختار حکومتی موجود؛
3. جنگهای داخلی و فروپاشی نظام دموکراسی اجتماعی و نادیده گرفتن حقوق سیاسی فرهنگی شیعیان؛
4. افزایش تجاوزات رژیم صهیونیستی به مناطق جنوبی برای تضعیف جایگاه مسلمانان؛
5. تحولات منطقهای نظیر مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل و مداخله» گسترده کشورهای بیگانه در مسائل لبنان (تلاشان، 1389: 57).
به طور کلی حزب الله در کنار سوریه، حماس و جمهوری اسلامی ایران شاکلههای محور مقاومت در منطقه را تشکیل میدهند. هویت مقاومت در نزد حزب الله گرچه یک انتخاب استراتژیک است و بر لبنان تمرکز دارد، اما ذاتاً پیوند وثیقی در ضدیت با اسرائیل دارد (Gaub, 2013: 8). حمایتهای جمهوری اسلامی از جنبشهای آزادیبخش در منطقه و جهان اسلام نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. به طوری که حماس، حزبالله در لبنان، گروههای شیعی در عراق، بحرین، یمن و دولت سوریه در زمره متحدان استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه به شمار میروند. جمهوری اسلامی ایران در هر دورهای، سیاست استکبارستیزی خود را کنار نگذاشته است و همواره سیاستهای مداخلهجویانه امریکا در منطقه را به چالش کشیده است.
4-3. هویت مقاومت و دفع تهدیدات تروریستی
قرار گرفتن کشورهای عربی منطقه در یک مجموعه امنیتی در قالب شورای همکاری خلیج فارس شکل خاصی به ترتیبات امنیتی منطقه داده و به طور مشخص آنان را در برابر جمهوری اسلامی ایران قرار داده است. فعالیتهای تروریستی القاعده، داعش و سایر گروههای تروریستی در عراق، سوریه و سایر کشورهای منطقه بر علیه شیعیان، موج جدیدی از تفرقه قومی-مذهبی (میان شیعه و سنی) در سطح منطقه به وجود آورده است (برزگر، 1386: 63). به طور روشن باید گفت مقابله با این تهدیدات منطقهای نیازمند وجود گروههای قوی در سطح منطقه است که هم از نظر ایدئولوژیکی و هم از نظر نظامی، توانایی مقابله با این تهدیدات را داشته باشند. بحران سوریه و وقوع تحولات سیاسی در قالب بیداری اسلامی یکی از مهمترین نشانههای پی بردن به تفاوتهای سازهانگارانه در منطقه خاورمیانه است. به عنوان مثال، در تحولات سوریه، حمایت ترکیه از برخی گروههای تکفیری و بنیادگرا مانند جیشالاسلام و احرار شام محرز بوده و حتی برخی از حمایت این کشور از داعش و جبهه النصره و خرید نفت از داعش سخن میگویند (نیاکویی، 1394: 109). به علاوه اینکه عربستان سعودی با حمایت از گروههای غیر همسو با جمهوری اسلامی در سوریه سعی نمود تا حوزه نفوذ فرهنگ مقاومت ایران را نیز تضعیف سازد. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای پیروزی انقلاب، خود را حامی گفتمان مقاومت و استکبارستیزی دانسته و بر این موضوع نیز اصرار ورزیده است. چنان چه در این زمینه، میان ایران، سوریه و حزبالله ارتباط مستحکمی وجود دارد که با عنوان "محور مقاومت" خوانده میشود و بیش از هر چیز درصدد مقابله با سیاستهای اسرائیل در منطقه و همچنین رژیمهای سنی همسوی غرب در منطقه خاورمیانه هستند (Pollak, 2016: 2).
در واقع، علاقه و نزدیکی مستحکمی بین جمهوری اسلامی ایران و حزبالله لبنان، دولت سوریه و همچنین گروههای شیعی در یمن، از لحاظ ایدئولوژیکی و تاریخی وجود داشته است. این اشتراک مذهبی، حوزه و محیط حزب الله را به محیطی پذیرا و همگرا با محیط ایران پس از انقلاب اسلامی ایران بدل کرده بود (خسروشیری و جوان، 1388: 101). با این حال، تلاش سایر ایدئولوژیها برای تضعیف حامیان منطقهای ایران همچنان بر پیچیدگیهای سیاسی-گفتمانی افزوده است و شکل خاصی به ترتیبات امنیتی منطقه نیز بخشیده است. به هر حال، برخی مخالفان محور مقاومت تلاش دارند تا با حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم از جریانات تکفیری به اهداف خود نائل شوند. البته باید توجه داشت که فضای فرقهگرایی در سوریه و همچنین حمایتهای قطر و عربستان و ترکیه باعث شد که دهها هزار نفر از بنیادگرایان از مناطق مختلف از تونس و لیبی گرفته تا آسیای میانه برای مبارزه با حکومت اسد به سوریه گسیل شوند. قطر و عربستان و ترکیه علاوه بر حمایتهای مالی و تسلیحاتی به حمایت دیپلماتیک و رسانهای قوی از گروه های معارض نیز میپرداختند. در مجموع کاهش نفوذ ایران هدف مشترکی است که ترکیه و عربستان را بسیار به هم نزدیک نموده و آنها را بر آن داشته تا با حمایت از معارضان سنی، دولت وابسته به ایران و سوریه را تضعیف و مضحمل نمایند (نیاکویی، 1394: 109). بهطور کلی میتوان گفت گفتمانهای متعدد شکل گرفته در منطقه، هرکدام به دنبال برتری بر دیگری هستند و ضمن اینکه حضور و دخالت قدرتهای فرامنطقهای در حمایت از برخی کشورها بر دامنه این تنوع نیز افزوده است. از این جهت، هویت مقاومت در منطقه به نوبه خود میتواند سد و مانعی در برابر تهدیدات تروریستی و تکفیری در منطقه غرب آسیا تلقی شود.
به طور مشخص، در هر حال، نفوذ حزب الله در لبنان در حال حاضر مؤید بالاترین نفوذ یک سازمان شیعی است که از یک طرف یک نیروی نظامی مسلح و مقاوم در برابر تهاجم اسرائیل است و از سوی دیگر، با داشتن نمایندگانی در پارلمان لبنان در صحنه سیاسی لبنان منشأ اثر است. هیچ پیوند سیاسی معنوی و راهبردی میان شیعیان به نوع رابطه شیعیان حال حاضر لبنان به خصوص در جریان حزبالله با جمهوری اسلامی ایران نمیرسد (مجیدی، 1391: 47). ضمن اینکه، رویکردهای ایدئولوژیکی حزبالله و اینکه گروه مذکور یکی از اهداف خود را مقاومت در برابر اسرائیل و ایالات متحده قرار داده است، باعث شکلگیری روابط خاصی میان این گروه و کشورهای منطقه شده است. مقابله با اسرائیل و امریکا از اهداف تغییرناپذیر حزبالله محسوب میشوند. (Shalabi, 2015: 29).
علاوه بر این، اغلب کشورهای منطقه که شیعیان در این کشورها دارای پایگاه هستند، تحت تأثیر آموزههای انقلاب اسلامی ایران قرار گرفتند. این تأثیرگذاری تنها به زمان وقوع انقلاب مربوط نمیشود، بلکه در زمان پس از انقلاب و تا به امروز آثار آن را مشاهده میکنیم. به نظر میرسد انقلاب اسلامی ایران از دو جنبه ایدئولوژیکی و ژئوپلیتیکی توانست بر تحولات منطقه اثرگذار باشد و اینکه در این دو حوزه دارای قرابتهای گستردهای با تحولات منطقه است: یکی مؤلفههای ایدئولوژیکی و دیگری مؤلفههای ژئوپلیتیکی.
4-4. تقوبت فرهنگ مقاومت در عراق پساصدام
در اویل قرن بیست و یکم، و با گسترش امواج انقلاب اسلامی و مخصوصاً نقش تأثیرگذار جنبشهای حامی انقلاب ایران از جمله حزبالله در لبنان، زمینههای تقابل ایدئولوژی شیعی و سنی در منطقه بیشتر شده است. با این حال دامنه گسترش ایدئولوژی انقلاب اسلامی بیش از هر کشور دیگری در عراق نمایان شده بود (اسپوزیتو، 1388: 45). بر اساس شاخصهای فرهنگ سیاسی و ایدئولوژیک ایران، هویت مقاومت به وجود آمـد. این هویت دارای برخی نمادهای فرهنگی، سیاسی و ایدئولوژیک بوده است. هویت مقاومت در حمله نظامی عراق به جمهوری اسلامی و ظهور تهدیدهای ترکیبی علیه امنیت ملی ایران گسترش بیشتری یافت. بسیاری از تحلیلگران معتقدند هـویت مـقاومت در ایران همواره بر اساس آموزههای دینی و اسطورههای ناشی از نهضت عاشورا شکل گرفته است(فولر، 1372: 291).
این موضوع در زمان حکومت صدام، برجسته بود، اما با گذشت چند سال از آغاز قرن بیست و یکم، نظام سیاسی عراق به رهبری صدام حسین سقوط کرد و زمینهها برای گسترش نفوذ ایران در این کشور بیش از پیش فراهم شد. بدین ترتیب، سقوط صدام و دولت بعثی عراق در سال 2003، فرصتی برای نیروهای شیعه فراهم آورد تا با درگیر شدن در مسائل مختلف در حوزه سیاسی و اجتماعی و حکومتی عراق، نقش خود را در آینده عراق تثبیت کنند. با این اتفاق، شیعیانی که در گذشته این کشور همیشه توسط عثمانیها، بریتانیاییها و سپس توسط رژیمهای دیکتاتوری حاکم در عراق سرکوب شده بودند، به نیروی سیاسی جدید و قدرتمندی تبدیل شدند. ظهور چشمگیر شیعیان عراق در عرصه اجتماعی-سیاسی و تبدیل آنان از قربانیان خشونت و سرکوب، به نیرویی که قادر به در دست گرفتن قدرت در یکی از کشورهای استراتژیک منطقه است، توازن قدرت را در منطقهای که عمدتاً تحت سیطره سنیهاست، به نفع نیروهای شیعی در هم ریخت (نادری، 1393: 132). از این جهت نیز محور مقاومت در عراق نیز توانست، پایگاهی مستحکم برای دفاع از امنیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه فراهم آورد.
حتی میتوان گفت در این دوره، تنش و بیاعتمادی بین ایران و عربستان به اوج خود رسید. سیاستمداران عربستان با سوءتصور از جایگاه وضعیت ایران در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس در قالب «ایران هراسی» و «شیعه هراسی» درصدد مطرح کردن ایران به عنوان «تهدیدی» علیه صلح و امنیت منطقه هستند. ایجاد اتحادها و ائتلافهای جدید با محوریت عربستان و با ورود کنشگران سیاسی جدید مثل اسرائیل جهت برقراری «توازن تهدید» مقابل محور مقاومت به رهبری ایران میباشد. عربستان سعودی با تشکیل ائتلاف هایی مرکب از کشورهای حوزه خلیجفارس، همکاری و مشارکت با ترکیه و اسرائیل، حمایت از گروههای تروریستی در منطقه و به راه انداختن جنگهای مختلف در سوریه، یمن و عراق نشان داده است که درصدد گسترش سیاستهای ضد ایرانی خود در منطقه میباشد (کریمی فرد، 1395: 101). اما محور مقاومت، فرهنگی برگرفته از انقلاب اسلامی است که امروزه حامیان خود را بیش از پیش، قدرتمند میبیند و در صورت غلبه بر تهدیدات منطقهای و فرامنطقهای، میتواند الگویی برای تشکیل گروههای همسو با منافع ایران پدید آورد. نقش قدرت نرم فرهنگ مقاومت نسبت به قدرت نظامی آن دارای اثر بخشی و تاثیر گذاری بیشتری بوده است. بطوریکه بسیاری از گروههای شیعی عراقی با پیوستن به محور مقاومت و ایجاد و تعمیق نگرش مقاومت ،بسیاری از نقشه ها و استراتؤی های قدرت های خارجی از جمله ایالات متحده در عراق را با چالش مواجه نمودند.
نتیجه گیری
آنچه محور مقاومت را از منظر سیاسی و منطقهای به یکدیگر نزدیک ساخته است، پیوند ارزشی، ذهنی و مبتنی بر باورهای مشترک است که به طور مشخص، روایتی شیعی از مقاومت را به منصه ظهور رسانیده است. دفع تهدیدات منطقه ای و فرامنطقه ای، از جمله تحمیل شکست بر رژیم صهیونیستی، غلبه بر تهدیدات تروریستی، به خطر انداختن منافع ابرقدرتهایی که در منطقه حضور دارند و همچنین مقابله با محورهای تکفیری-تروریستی، بخش مهمی از فعالیتهای سیاسی و منطقهای محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند. آنچه از محور مقاومت بهعنوان بخشی از راهکارهای ارتقای امنیت جمهوری اسلامی ایران در منطقه قابل مشاهده است، درک مشترکی از تهدیدات ایدئولوژیکی در منطقه است که شامل: گروههای تروریستی-تکفیری، امریکا و هم پیمانانش در منطقه و همچنین حامیان فعالیتهای فرا منطقهای امریکا و انگلیس در منطقه و رژیم صهیونیستی است. از زمانی که جمهوری اسلامی ایران با تأسیس محور مقاومت توانسته است، چنین باور مشترکی را در میان طیف زیادی از مردم منطقه و گروه های مبارز ایجاد نماید، امنیت جمهوری اسلامی ایران از حیث منطقهای، به طور قابل ملاحظهای، صاحب فرصتهایی شده است. همچنان که دفع برخی از تهدیدات نیز مزیت این همکاری و برداشت مشترک از تهدیدات است. بنابراین نقش هویتی فرهنگ مقاومت و چگونگی ارتباط آن با مسائل امنیتی در حوزه های داخلی و خارجی بر کسی پوشیده نیست . نقش فرهنگ مقاومت بر تهدیدات امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه هم بعد مقاومتی دارد و هم بعد تهاجمی دارد. بنظر میرسد آینده محور مقاومت نیازمند خارج شدن قدرتهای فرامنطقهای و تلاش برای نوعی همکاری جمعی در منطقه برای دفع تهدیدات تروریستی-تکفیری و پر کردن خلا نبود دولت در عراق در گذشته و تحکیم استقلال سیاسی کشورهای مسلمان از جمله دولتهای شیعی و برخی دیگر از کشورهای منطقه است. در این صورت، محور مقاومت می تواند به شکل قابل توجهی حوزه نفوذ خود را گسترش داده و از بروز تهدیدات علیه ایران جلوگیری نماید. محور مقاومت مزیت ها و توانمندی های قابل توجهی داشته و نیز در معرض آسیب پذیری های جدی قرار دارد. آینده محور مقاومت بستگی به موازنه میان این دو متغیر یعنی توانمندیها و آسیبپذیریها دارد. در صورتی که قابلیت ها تقویت و توسعه یافته و آسیب پذیری ها کاهش یابد درآینده شاهد ائتلاف قویتری خواهیم بود اما در صورتیکه آسیب پذیری ها، قابلیت ها و توانمندی ها را تحت تاثیر قراردهد کاهش جایگاه و قدرت این محوراتفاق خواهد افتاد. تردیدی وجود ندارد که محور مقاومت حاصل قدرت هوشمند جمهوری اسلامی است؛ یعنی ترکیبی از توان سخت و و نرمی است که این نظام توانسته در منطقه نفوذ قابل توجهی ایجاد کند. .محور مقاومت را می توان بخشی از تلاش جمهوری اسلامی برای شکل دهی به نظم مورد نظر خود یا جلوگیری از نظم مطلوب رقبا و دشمنان در منطقه نیز دانست. حفظ یا تغییر موازنه قدرت در منطقه به نفع نظام جمهوری اسلامی، دور کردن تهدیدها از مرزهای کشور و کشاندن جبهه تقابل با دشمنان و رقبا به بیرون از گستره سرزمینی ایران ، اهداف دیگری است که می توان برای محور مقاومت ترسیم کرد.
اگر جمهوری اسلامی ایران به عنوان الهام بخش|و نقطه کانونی گفتمان و محور مقاومت به لحاظ استراتژیک، عملیاتی و لجستیکی، در اثر فشارها به ویژه تحریمهای اقتصادی فزاینده آمریکا با وضعیت متزلزلی مواجه شود شرایط محور مقاومت دشوارتراز همیشه خواهد شد. یک ایران قوی در درون بسیار موثرتر می تواند گفتمان مقاومت را تقویت و رهبری کند و بالعکس یک ایران ضعیف در درون احتمالاً چنین توانایی را نخواهد داشت بنابراین باید متوجه تأثیرگذاری ضعف ها و آسیب پذیری های داخلی ایران بر قدرت و نفوذ محور مقاومت بود.
گستره مواجهه محور مقاومت در عرصه نظامی و هم در حوزه سیاسی در طول زمان گسترش یافته و هم اکنون بسیار وسیع است. هر چه گستره مواجهه محور مقاومت به ویژه در میان کشورهای عربی و مسلمان گسترش یابد هزینهها و آسیبپذیریهای این محور نیز افزایش مییابد. بنابراین باید تلاش کرد از شدت تقابل میان نیروهای مقاومت با بازیگران و کشورهای عربی و اسلامی کاسته شود. قدرت نرم و گفتمان محور مقاومت در درگیری ها و تنش های چند سال اخیردرمنطقه آسیب دیده است. هرچه فضای رقابتهای منطقهای به سمت فرقه گرایی پیش برود (چیزی که برخی بازیگران به ویژه عربستان و متحدانش دنبال آن بودند) باز هم از قدرت نرم و نفوذ نیروهای مقاومت در میان جوامع عربی و اسلامی کاسته خواهد شد. حفظ تقویت همبستگی درونی نیروهای مقاومت نیز موضوع بسیار مهمی است. تجربه حماس نشان داد احتمال ایجاد شکافهای اساسی حتی به صورت موقت در میان نیروهای محور مقاومت وجود دارد. برای این منظور نیاز است میزانی از تفاوت و تنوع منافع در درون محور مقاومت به رسمیت شناخته شود و این نیازمند آن است که اهداف و منافع اصلی و فرعی محور مقاومت روشن تر تعریف شود تا حدود بازیگری بازیگران این ائتلاف مشخص باشد. تلاش برای ایجاد اجماع داخلی میان نیروهای سیاسی و نخبگان ایران بر سر بحث مقاومت و حدود حمایت از نیروهای مقاومت نیز بسیار مهم است. باید پذیرفت شکافی که در ایران بر سر موضوع حمایت از محور مقاومت وجود دارد جدی است و به سطح جامعه کشیده شده است به طوری که بخشی از جامعه در قبال چنین حمایتی دچار ابهام است. در این میان تصوراتی از هزینه های مادی حمایت از نیروهای مقاومت در میان عامه و حتی نخبگان وجود دارد که نیازمند تبیین بهتر و بیشتر موضوع از سوی حاکمیت و تلاش برای اقناع افکارعمومی است. برگزاری نشستهای نخبگی در محیطهای دانشگاهی در قالب کرسی های آزاد اندیشی در رابطه با موضوع مقاومت که باعث طرح دیدگاه های گوناگون در این مورد شود؛ یکی از پیشنهاداتی است که در این زمینه می توان ارائه داد. نهادینه شدن بیشتر گروههای مقاومت در ساختارهای سیاسی و مدنی جوامع خویش هم باعث تقویت و توسعه ی قدرت محور مقاومت خواهد شد. اگراین نیروها صرفاً به عنوان گروههای شبه نظامی باقی بمانند آسیبپذیری شان بالا و تاب آوری شان پایین خواهد بود. البته تجربه حزبالله وحشدالشعبی نشان میدهد نیروهای مقاومت چنین دغدغه ای را دارند و به طور خودجوش به سمت فعالیتهای مدنی و اجتماعی حرکت می کنند، اما مهم این است که در بلندمدت بتوانند جایگاه و نفوذ ساختارمندی در جوامع خویش ایجاد کنند و این مستلزم آن است که در راستای ارائه ایده ها و ابتکارهایی در زمینه مسائل غیر امنیتی از جمله اقتصادی و اجتماعی نیز کوشش کنند. تلاش نیروهای مقاومت برای ایجاد ارتباط با نهادها و سازمانهای بینالمللی و حضور در اجلاسیه ها، کنفرانسها و نشستهای جهانی و طرح دیدگاهها و اقدامات مثبت خویش در رابطه با موضوعات مختلف همچون تلاش برای امنیت سازی و مقابله با گرایش ها و نیروهای مخرب امنیت در جوامع خود و منطقه نیز می تواند در نهادینه شدن قدرت نیروهای مقاومت تاثیر زیادی داشته باشد؛ ضمن اینکه افکارعمومی جهان را در مورد ماهیت و کارکردهای مثبت و امنیت ساز این نیروها روشنتر میکند و در نتیجه قدرت نرم آنها نیز افزایش می یابد.
References
Guzzini، Tefano (2002). A Reconstruction of Constructivism in International Relations `` European journal of international Relations Vol،6. |
Abbasi, Majid, Mohammadi, Vahid (2012) A realistic explanation of the international conflict of power in Syria and its consequences for the security of the Islamic Republic of Iran, Iranian Journal of International Politics, first year, number 2. pp. 70-93. |
Alshibaby, Ghassan (2014). Khaliji public Opinion on the GCC, in Gulf cooperation Coucils; challenges and Prospects, Allazeera Center for Studies. |
Alzahrani, Yahya (2014). Gulf Union; Imperative or Elective? in Gulf cooperation Coucils; challenges and Prospects, Allazeera Center for Studies. |
Bagheri Dolat-Abadi, Ali, Ebrahimi, Hossein (2015). Development-centered in constructive government and its requirements for Iran's foreign policy, State Studies Quarterly, Faculty of Law and Political Sciences, second year, number 6, summer 95, pp. 133-173. |
Bagheri Dolat-Abadi, Ali, Nikfar, Jaseb, Azizabadi, Mehdi (2015). The return of the British naval base in Bahrain; Backgrounds and Necessities, International Political Research Quarterly, twenty-ninth issue, winter 1995, pp. 156-129. |
Barzegar, Kayhan (2016). The position of new terrorism in Middle East studies and international relations, Middle East Studies Quarterly, 13th and 14th year, number 1.4, spring 86, pp. 57-74. |
Checkel, Jeffrey (1998). “The Constructivist Turn in International Relations Theory”, World Politics 50 (2): 324-348. |
Cordesman, Anthony (2015). The Changing Security Balance in the Gulf. Center for Strategic and International Studies,at:http://csis.org/program/changing securitybalance- in-the-Gulf. |
Dehghani Firouzabadi, Seyed Jalal, Atai, Mehdi (2014). The nuclear discourse of the 11th government, Strategic Studies Quarterly, Number 1, Serial 63. |
Esmaili, Ali, Shahriari Mohammad Ali, Parsa, Mohammad (1402) Polarization developments of the international system and security of the Middle East (1980-2021) Iranian research journal of international politics, 11th year, spring and summer 1402, number 2 (consecutive 22) 79-98. |
Esposito, John. El (1388). The Iranian revolution and its global reflection, translated by Mohsen Madiri Shanahchi, Tehran, Center for Recognizing Islam and Iran. |
Finemore, Martha, SIKKINK, Kathryn (2001). “Taking Stock: Constructivist Research Program in International Relations and Comparative Politics”, Annual Review of Political Science 4: 391-416. |
Fouzi, Yahya, Payab, Behrouz (2013) Geopolitical influence on the political model supported by Shiites in different countries, Scientific-Research Quarterly of Islamic Revolution Studies, 9th year, No. 30, pp. 29-40. |
Gaub, Florence (2013). The Role do Hezbollah in post-conflict, Directorate-General for External Policies, Policy Department, European Parliament. |
Golshani, Alireza, Bagheri, Mohsen (1391). The position of Lebanon's Hezbollah in the deterrence strategy of the Islamic Republic of Iran, Shahreza Islamic Azad University Political and International Research Quarterly, number 11, summer 1991. Guzzini، Tefano (2002). A Reconstruction of Constructivism in International Relations `` European journal of international Relations Vol،6. |
Hopf, Ted (1998). The Promise of Constructivism in International Relation Theory”, International Security 23(1): 171-200. |
Karimi Fard, Hossein (2015). Realist explanation of Saudi Arabia's foreign policy towards Middle East crises (1979-2015), International Relations Research Quarterly, first volume, twenty-first issue, pp. 79-109. |
Khorasani, Sadiqeh (1401) The cycle of reproduction of conflicting identities in the Middle East, Political Science Quarterly (Baghral Uloom), Spring 25th year, No. 15. No. 97-131. |
Khosroshiri, Ali, Javan, Mustafa (2008). Iran after the Islamic Revolution and Lebanon's Hezbollah: Effects and Consequences, Basij Studies, Year 12, Number 42, Spring 2008. |
Kolayi, Elaha, composer, Spring (2010). Theoretical and non-theoretical contexts of evolution in regionalism theories, Theoretical Policy Research Quarterly, first volume, ninth issue, pp. 127-146. |
Majidi, Hassan (1391). From the movement to the institution, the renaissance of Shiites in the Middle East, Islamic World Studies Quarterly, first year, |
Naderi, Ahmed (2014). From state-centered geopolitics to civilization-centered geoculture; The Middle East is the battlefield of civilizations, Soft Power Studies Quarterly, No. 10, pp. 123-143. |
Niakoui, Amir (2014). Investigating the factors of expansion of Takfiri currents in the Middle East (2011-2015), World Politics Quarterly, 4th period, 4th issue, Winter 94. |
Niemeyer ،Robert، (2003) . Coherent Constructivism ``Theory psychology، Vol، 13. |
Ottaway, Marina (2009). Iran, the United States, and the Gulf: the elusive Regional policy, CARNEGIE ENDOWMENT, Middle East Program, Number 105, pp 1-24. Quarterly 25. |
Pollak, Nadav (2016). The Transformation of Hezbollah by Its Involvment in Syria, Research Notes, The Washington Institute for Near East Policy, No. 35. |
Ritbergger، Volker، (2002). Approaches to The Foreign Policy Derived from International Relations Paper Prepared Annual Meeting of the International Studies. New or Leans: March. |
Salisbury, Peter. (2015). Yemen and the Saudi –Iranian Cold War”. Chatham house, LONDON. |
Shalabi, Samir (2015). Hezbollah: Ideology, Practice, and the Arab Revolts, Between Popular Legitimacy and Strategic Interests, Lund University, Center for Language and Literature, Bachelor of Arts Thesis in Middle East. |
Shayanpour, Hamid (1401) J.A.'s foreign policy review. Iran in the Syrian crisis in the post-ISIS period, political and international research, 15th period, autumn 1401, number 16. |
Tahahan, Hassan (2009). Shiite Geopolitics in Lebanon, Shiite News Magazine, August, No. 57. |
Zakarian, Mehdi, Fallahnejad, Ali (2012) Why the new movements in the Middle East and its players, Political Studies Quarterly, 6th year, No. 22, pp. 67-85. |
Zarghami, Barzin, Shushtri, Mohammad Javad, Ansarizadeh, Salman (2013) Shia Geopolitics or Shia Crescent (Basics, Goals and Approaches) Human Geography Research, Volume 46, Number 1, Pages 197 |
-214 |
Zehfus Maja (2001). “Constructivism and Identity: A Dangerous Liaison”, European Journal of International Relations, 7(3): pp 1-45. |