بررسی مقایسهای افول فراروایت داستاننویسی در کولی کنار آتش روانیپور و هلال پنهان شیرزادی
محورهای موضوعی : ادبیات تطبیقی (فارسی- انگلیسی)منیژه فرجیان محترم 1 , دکترعلی دهقان 2 , دکترایوب کوشان 3
1 - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
2 - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
3 - گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
کلید واژه: مقایسه, فراروایت, هلالپنهان, کولیکنارآتش,
چکیده مقاله :
افــول فراروایــت از ویژگــى های مهــم داســتان هاى پسامدرنیســتى است. از نویسندگان پسانوگرا شیرزادی در رمان هلال پنهان و روانی پور در رمان کولی کنار آتش از منطق داستان نویسی کلاسیک عدول و فراروایت داستان نویسی را نقض کرده اند. اهمیت این موضوع در آن است که شیرزادی کوشیده میان نظام میدان رزم و فضای پسامدرن، همسانی بیافریند و روانی پور زوال فراروایت های کلان در جامعة عشایری جنوب ایران را در رمان خود و طرز نگارش آن، بازنمایی کند. به دلیل تطبیق دو فضای زندگی پر از تکاپو(جنگ و زندگی عشایری)، رویکرد این دو نویسنده از جهاتی همانندی می یابد. از این رو در این مقاله سعی شده است شگردهای این دو نویسنده در تبیین مؤلفه های افول یافته در زمینة داستان نویسی مقایسه شود. مؤلفه هایی که در این جستار تحلیل شده اند، نشان میدهد شیرزادی با ارئة تصویری گویا از یک نوع ادبی نامنسجم، فروپاشی فراروایت نویسندگی را با ساختار خاص میدان رزم بازآفرینی کرده و به خوبی توانسته است دلاوری و زبونی و آشفتگی و بحران هویت را منعکس کند و روانی پور نیز با نقض اصول داستان نویسیِ شیوۀ کلاسیک – به عنوان یک روایت بزرگ – توانسته در فضای پسامدرن، صحنة زندگی سنتی را در یک داستان بازسازی کند و با نمادپردازی، مهم ترین ویژگی انسان پسامدرن، یعنی بی هویتی را ترسیم نماید. اما عناصر ناقض فراروایت داستان نویسی در هلال پنهان، متنوع و غنی تر از کولی کنار آتش است و برساختگی به عنوان شاخصة فنی هلال پنهان در کولی کنار آتش نمود اندکی دارد.
The decline of Metanarrative is one of the important features of postmodernism. Shirzadi writers in the novel "Helal e Penhan" and Ravaniour in the novel "Khowli Kanare Atash" have violated the logic of classical storytelling and the metanarrative of fiction. The significance of this issue is that Shirzadi has attempted to create a homogeneity between the battlefield system and the postmodern space, and to Ravanipour represent the demise of large Metanarrative communities in the nomadic southern Iranian community in his novel and its writing. Because of the matching of two struggling spaces, the two writers' approach is similar in many ways. Therefore, in this article we try to compare the two writers' perceptions in explaining the declining components of storytelling. The components analyzed in this article show that Shirzadi, with a rhetorical representation of an incoherent literary genre, has recreated the collapse of the author's meta-narrative with the specific structure of the battlefield, and has been well-versed in courage, language, and confusion. Reflecting the crisis of identity, and Ravanipour, in violation of the classical principles of storytelling - as a grand narrative - has succeeded in rebuilding the traditional life scene in a postmodern space, and by symbolizing, the most important feature of postmodern man. That is, to draw an identity. But the contradictory elements of storytelling in the "Helal e Penhan" are more varied and richer than the Khowli…, and the construction as a technical indicator of the "Helal.." in the "Khowli Kanare Atash" has little to do.
_||_