تحلیل اسطورهشناختی داستان بهرام و آزاده براساس نظریۀ میتوس پاییز نورتروپ فرای؛ بستر مطالعاتی سفالینه منقوش
محورهای موضوعی : اسطورهیعقوب طالبی 1 * , بهمن نامور مطلق 2
1 - دانشآموخته دکتری هنرهای اسلامی، دانشکده هنرهای صناعی، دانشگاه هنر اسلامی تبریز
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فرانسه، دانشگاه شهید بهشتی
کلید واژه: نقد کهنالگویی, سفال مینایی, بهرام و آزاده, میتوس پاییز, ژانر تراژدی,
چکیده مقاله :
یکی از رویکردهای مهم در نقد ادبی معاصر، رویکرد کهن الگویی است. مهمترین نظریهپرداز نقد کهنالگویی، نورتروپ فرای، بر آن است که کهنالگوهای اسطورهای، در انواع متون ادبی پدیدار میشوند و در جهان ادبی، چهار میتوس بنیادین که برابر با چهار فصل، در چرخۀ جهان طبیعت هستند، چهار ژانر اصلی در ادبیات؛ یعنی کمدی (بهار)، رُمانس (تابستان)، تراژدی (پاییز) و طنز (زمستان) را دربرمیگیرند. بنا به نظریۀ فرای، کانون تراژدی، قهرمانی است که در حیات خود شش مرحله را از معصومیت نخستین تا سقوط فرجامین طی میکند و در نهایت با قربانی شدنش، تعادل و آرامش بر محیط حاکم میشود. پژوهش حاضر با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی به بررسی نقوش کاسهای مینایی متعلق به دوران ایلخانی پرداخته و این داستان بهرام و آزاده را مطابق روایت شاهنامۀ فردوسی به تصویر کشیده است. هدف این پژوهش و نتیجه تحلیل این نقوش بر مبنای نقد کهنالگویی نورتروپ فرای نشان میدهد که روایت تصویری مذکور در قالب میتوس پاییز و ژانر تراژدی شکل گرفته است تا پیام سیاسی و اجتماعی ویژهای را در قالب این داستان تصویری و ادبی به مخاطبانش، چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن منتقل کند.
One of the main approaches in contemporary literary criticism is the archetypal approach. Northrop Frye, The foremost theorist of archetypal criticism, argues that the mythological archetypes appear in a variety of literary texts and the corresponding genres for the four seasons are as follows: The mythos of spring: comedy; The mythos of summer: romance; The mythos of fall: tragedy; The mythos of winter: irony. Frye believes the tragedy focuses on a single hero who passes through the six phases - from innocence to falling - in his/her life and finally calm prevails in the atmosphere. The present article, by a descriptive and analytical approach, attempts to study the motifs of enameled ceramics of Ilkhanid period based on Northrope Frye’s theory of archetypal criticism. These motifs depict scenes from the story of Bahram & Azadeh (as narrated in Shāhnāmeh). The results show that the visual narrative of the story is based on the form of the mythos of fall and the genre of tragedy and convey a special political and social message to its audience.