بررسی تأثیر دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات بر عملکرد سازمان-های دولتی با نقش میانجی همگونسازی سیستمها
محورهای موضوعی : آینده پژوهییاسمن نوروزی نیک 1 , محمد مهرآیین 2 * , فریبرز رحیم نیا 3
1 - دانشجوی دکتری مدیریت رفتار سازمانی دانشگاه فردوسی مشهد
2 - عضو هیئت علمی گروه مدیریت دانشگاه فردوسی مشهد
3 - عضو هیئت علمی گروه مدیریت دانشگاه فردوسی مشهد
کلید واژه: عملکرد سازمانی, دانش استراتژیک کسب و کار, دانش استراتژیک فناوری اطلاعات, همگونسازی سیستمهای سازمانی. , قدرت ساختاری,
چکیده مقاله :
امروزه اطلاعات و فناوری اطلاعات در همه جا حضوری چشمگیر با اثرات مهم بر عملکرد سازمانها دارد و باید فردی در هیئت مدیره سازمانها، مسئولیت فناوری اطلاعات را بر عهده داشته باشد. رهبران فناوری اطلاعات از جمله مهمترین منابع انسانی در سازمان، مسئولیت استفاده از تمام پتانسیلها و قابلیتهای فناوری اطلاعات را بر عهده دارند. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر دانش مدیران ارشد اطلاعات در دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار و همچنین قدرت ساختاری آنها از طریق متغیر میانجی همگونسازی سیستمهای سازمان بر عملکرد سازمانی مورد ارزیابی قرار گرفته است. جامعه آماری پژوهش شامل سازمانهای دولتی استان خراسان رضوی است که با استفاده از فرمول کوکران، نمونهای مشتمل بر 58 سازمان به روش تصادفی ساده انتخاب گردید. به منظور گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده گردید. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از مدل معادلات ساختاری صورت گرفت. یافتههای پژوهش تأثیر دانش استراتژیک در دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات را بر عملکرد سازمانی تأیید میکند. همچنین نتایج بیانگر نقش میانجیگری همگونسازی سیستمهای سازمانی در رابطه بین دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات با عملکرد سازمانی میباشد.
Today, information and information technology are used in all fields and have important effects on organizational performance and thus, in organizations, one of the board members should be responsible for information technology. Information technology (IT) leaders are one of the most important human resources in an organization responsible for using all potentials and capabilities of information technology in the organization. Accordingly, the purpose of this research is to investigate the effect of CIOs' knowledge in IT and business areas and their structural power on organizational performance mediated by enterprise system assimilation. The data were collected from CIOs and CEOs working in Khorasan Razavi province government organizations. The face and content validity of the questionnaire was confirmed by views of the supervisor, advisor, and some experts. Also, construct validity was confirmed using confirmatory factor analysis. Data collected from 59 organizations were analyzed using structural equation modeling and Smart PLS software. The findings confirm the effect of strategic knowledge of CIOs in IT and business areas and their structural power on organizational performance. The results also indicate the mediating role of enterprise system assimilation in the relationship between CIOs' strategic knowledge and structural power and organizational performance.
_||_
به نام خدا
سردبیر محترم نشریه آینده پژوهی مدیریت
با سلام و احترام
ضمن تشکر از داوران گرامی جهت بررسی و مطالعه مقاله و ارائه نظرات ارزشمند، اصلاحات صورت گرفته به پیوست تقدیم میگردد.
با تشکر
ردیف | نظرات داور محترم اول | شرح اقدامات صورت گرفته |
1 | متوجه نشدم که فصل 7 با عنوان یاد داشت ها به چه منظوری اضافه شده است و چه ارتباطی با متن مقاله دارد. اگر هدفی دارد بهتر است در اصل مقاله به آن اشاره شود. | طبق راهنمای تدوین مقاله که توسط نشریه ارائه شده است، عبارت لاتین واژگانی که معادل فارسی ندارند در قسمت یادداشت ها ذکر شده است. |
2 | چکیده انگلسی نیاز به ویرایش جزیی دارد. | ضمن تشکر از حسن توجه و دقت نظر داور محترم، چکیده انگلیسی بازبینی و اصلاح گردید. اصلاحات صورت گرفته با رنگ قرمز مشخص شده است. |
ردیف | نظرات داور محترم دوم | شرح اقدامات صورت گرفته |
1 | نتیجه گیری بازنگری و تقویت شود ،بیشتر به مقایسه نتایج با تحقیقات گذشته پرداخته شده است. | قسمت بحث و نتیجه گیری بازنویسی گردید. اصلاحات صورت گرفته با رنگ قرمز در متن مشخص شده است. |
2 | رسم الخط APA در کل مقاله رعایت گردد. | منابع داخل متن و فهرست منابع براساس فرمت APA بازنویسی شد. |
بررسی تأثیر دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات بر عملکرد سازمانهای دولتی با نقش میانجی همگونسازی سیستمها
چکیده
امروزه اطلاعات و فناوری اطلاعات در همه جا حضوری چشمگیر با اثرات مهم بر عملکرد سازمانها دارد و باید فردی در هیئت مدیره سازمانها، مسئولیت فناوری اطلاعات را بر عهده داشته باشد. رهبران فناوری اطلاعات از جمله مهمترین منابع انسانی در سازمان، مسئولیت استفاده از تمام پتانسیلها و قابلیتهای فناوری اطلاعات را بر عهده دارند. بر این اساس پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر دانش مدیران ارشد اطلاعات در دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار و همچنین قدرت ساختاری آنها از طریق متغیر میانجی همگونسازی سیستمهای سازمان بر عملکرد سازمانی مورد ارزیابی قرار گرفته است. جامعه آماری پژوهش شامل سازمانهای دولتی استان خراسان رضوی است که با استفاده از فرمول کوکران، نمونهای مشتمل بر 58 سازمان به روش تصادفی ساده انتخاب گردید. به منظور گردآوري دادهها از پرسشنامه استفاده گردید. تجزيه و تحليل دادهها با استفاده از مدل معادلات ساختاري صورت گرفت. یافتههای پژوهش تأثیر دانش استراتژیک در دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات را بر عملکرد سازمانی تأیید میکند. همچنین نتایج بیانگر نقش میانجیگری همگونسازی سیستمهای سازمانی در رابطه بین دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات با عملکرد سازمانی میباشد.
واژههای کلیدی: دانش استراتژیک فناوری اطلاعات، دانش استراتژیک کسب و کار، عملکرد سازمانی، قدرت ساختاری، همگونسازی سیستمهای سازمانی.
1- مقدمه
سیستمهای سازمانی به عنوان نرمافزارهای تجاری هستند که قادر به همگونسازی جریان تراکنشها و فرایندهای سازمانی میباشند. این سیستمها به عنوان نرمافزار همگونسازی، نشاندهنده معماری مجدد الگوی پردازش-تراکنش و فرایندهای سازمانی و همگونسازی جریانهای اطلاعاتی و سیستمهای اطلاعاتی جهت حمایت از فعالیتهای زنجیره ارزش میباشند (مارکوس و تانیس ، 2000). به خاطر عدم اطمینانهای محیط بازار و نیازهای متفاوت مشتریان، بسیاری از سازمانها از سیستمهایی مانند سیستم برنامهریزی منابع مؤسسه1، سیستم مدیریت زنجیره تأمین2 و سیستم مدیریت ارتباط با مشتری3 جهت افزایش مزیت رقابتی و بهبود عملکرد شرکت خود استفاده میکنند. میزان استفاده از اینگونه سیستمها در سه دهه اخیر در سراسر دنیا با نرخ رشد بالایی، افزایش یافته است. همچنین در بسیاری از کشورها، دولت نیز سیاست استفاده از فناوریهای اطلاعاتی به منظور افزایش سرعت صنعتی شدن را اتخاذ کرده است و بسیاری از سازمان از اینگونه سیستمها جهت حمایت از فرایندهای کاری خود بهره میگیرند (شائو و دیگران4، 2012). مطالعات بسیاری جهت شناسایی عوامل اساسی موفقیت این سیستمها صورت گرفته است. بر اساس این مطالعات عواملی که بر موفقیت سیستمها تأثیر میگذارند، در سه طبقه عوامل انسانی/سازمانی، عوامل تکنیکی و عوامل اقتصادی تقسیم میشوند (ساکر و لی5 ، 2003). بر اساس دیدگاه مبتنی بر منابع، منابع تکنولوژیکی، مانند نرمافزارها و سختافزارهای فناوری اطلاعات، آسانترین منابع برای رقبای سازمان جهت کپی برداری میباشند. این در حالی است که منابع انسانی به آسانی قابل تقلید نبوده و اغلب به عنوان محرک اصلی موفقیت سازمان به حساب میآیند (وید و هولاند6، 2004). رهبران فناوری اطلاعات به عنوان یکی از مهمترین منابع انسانی در سازمان به حساب میآیند و مسئولیت استفاده از تمام پتانسیلها و قابلیتهای فناوری اطلاعات را به منظور غلبه بر مقاومت در برابر تغییر را بر عهده دارند. (رای7، 2008). در بخش دولتی نیز این مدیران به عنوان مسئول ایجاد و مدیریت قابلیتهای فناوری اطلاعات جهت دستیابی به همراستایی بین قابلیتهای مذکور و اهداف تعیین شده برای سازمان، شناخته شدند (استیوز و جانوسکی8، 2013). با افزایش وابستگی کسب و کار به سیستمهای سازمانی هم از لحاظ عملیاتی و هم از لحاظ استراتژیکی، مدیران ارشد اطلاعات به عنوان بالاترین رده مدیران ارشد اجرایی جهت مدیریت فناوری اطلاعات در سازمان شناخته میشوند و دانش این افراد به عنوان مهمترین عامل اثرگذار بر موفقیت سیستمهای موجود در سازمان مطرح میشود (چان و مونی9، 2009). همچنین قدرت و جایگاه آنها در سازمان و میزان مشارکت آنها در تصمیمگیریهای سازمانی و همراستاسازی استراتژیهای فناوری اطلاعات با استراتژیهای سازمانی میتواند به توسعه بیشتر قابلیتهای فناوری اطلاعات و بهبود عملکرد سازمان کمک کند. با این وجود در بسیاری از سازمانها این افراد صرفاٌ به عنوان کارشناس بخش فناوری اطلاعات شناخته میشوند و هیچ گونه اختیاری در خصوص تصمیمگیری درباره مسائل مربوط به حوزه فناوری اطلاعات ندارند. همچنین با بررسی ساختار بسیاری از سازمانهای دولتی در ایران، میتوان پی برد که واحدهای مختلفی تحت عناوینی نظیر مدیریت کامپیوتر، اداره خدمات ماشینی، مدیریت سیستم، اداره انفورماتیک، مدیریت آمار و فناوری اطلاعات در سازمانها بوجود آمده است. اما مدیران این بخشها در حال حاضر درگیر نقش اجرایی و عملیاتی در حوزه فناوری اطلاعات میباشند و این امر باعث میشود که مدیران ارشد اطلاعات نتوانند از قابلیتهای استراتژیک فناوری اطلاعات و مدیریت آن در راستای استراتژیهای کسب و کار استفاده کنند. بنابراین با توجه به نقش مهمی که مدیران ارشد اطلاعات در سازمانها ایفا میکنند، پژوهش حاضر در راستای غنیسازی ادبیات موجود درباره رهبری سیستمهای اطلاعاتی و موفقیت آنها صورت گرفته و به دنبال این مسأله است که آیا وجود رابطهای مثبت مبنی بر اثرگذاری دانش مدیران ارشد اطلاعات و قدرت ساختاری آنها بر همگونسازی سیستمهای سازمانی 4و در نهایت بهبود عملکرد سازمانی تأیید میگردد یا خیر؟ همچنین همگونسازی سیستمهای سازمانی به عنوان متغیر میانجی در رابطه بین دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات و عملکرد سازمانی به چه میزان نقش دارد؟
2- مبانی نظری
دیدگاه مبتنی بر دانش
بر اساس دیدگاه مبتنی بر دانش، تیم مدیران ارشد میتواند به عنوان یک ساختار سازمانی برای همگونسازی دانش اعضا و تواناییهایشان جهت تشخیص کسب و کارها و فناوریهای اطلاعاتی با ارزش برای سازمان در نظر گرفته شود. همچنین تیم مدیران ارشد میتوانند در توسعه و بکارگیری آموزش جهت هدایت فعالیتهای نوآورانه در حوزه فناوری اطلاعات مؤثر باشند (آرمسترانگ و سامبامورثی10، 1999). مدیران ارشد اطلاعات5 به عنوان یکی از اعضای تیم مدیران ارشد نقش استراتژیک در توسعه و استفاده از فناوری اطلاعات دارند و مسئول انطباق فناوری اطلاعات با فرایندهای سازمانی، استراتژیهای سازمان و نیازهای کسب و کار میباشند (لی و تن11، 2013). دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات شامل دانش مربوط به معماری و زیرساختهای سازمانی فناوری اطلاعات، اقدامات استراتژیک رقبا در حوزه فناوری اطلاعات و تکنولوژیهای اطلاعاتی در حال ظهور جهت حمایت و بهبود کسب و کار سازمان میباشد. مدیران ارشد اطلاعات به عنوان مدیر ارشد مسئول سیستمهای سازمان باید با پتانسیلها و محدودیتهای زیرساختهای فناوری اطلاعات در سازمان خود، اقدامات استراتژیک رقبایشان در حوزه فناوری اطلاعات و پتانسیلهای تکنولوژیهای اطلاعاتی در حال ظهور مرتبط با کسب و کارشان آشنا بوده تا بتوانند بر اساس ارزیابیهای خود از نیازهای داخلی سازمان و تغییرات محیط بیرونی، تصمیمات فوری جهت ارتقا سیستمها اتخاذ کنند (آرمسترانگ و سامبامورثی، 1999). دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات درباره کسب و کار شامل دانش آنها نسبت به استراتژیهای کسب و کار، ساختارها و فرایندهای کاری در سازمان، محصولات و خدمات شرکتهای موجود در بازار، دستورالعملهای صنعت برای موفقیت و در نهایت اقدامات استراتژیک سایر رقبا میباشد. از آنجا که همگونسازی سیستمهای درون سازمانی یک فرایند بهبود مستمر به حساب میآید، ارزش بالقوه قابلیتهای این سیستمها تا زمانیکه به طور گسترده در تمامی فعالیتهای روزانه سازمان اعمال نشوند، درک نخواهد شد (لیانگ و دیگران12، 2007). مدیران ارشد اطلاعات با دانش استراتژیک بیشتر در حوزه فناوری اطلاعات، بهتر میتوانند به تیم مدیران ارشد درباره مسائل مربوط به فناوری اطلاعات، مانند فناوریهای مناسب برای سرمایهگذاری، زمان مناسب برای سرمایهگذاری و سطح سرمایهگذاری کمک کنند. بر اساس ادبیات موجود، داشتن سطح پیشرفتهای از دانش مربوط به کسب و کار سازمان، یک مدیر ارشد سیستمهای اطلاعاتی را از یک مدیر وظیفهای سیستمهای اطلاعاتی متمایز میسازد (چان و مونی، 2009).
قدرت ساختاری بر اساس ساختار سازمانی رسمی و اقتدار سلسلهمراتبی میباشد و به شدت به سطح قدرت کلی مدیران مرتبط است (دیلیم و جانسون13، 1997). قدرت ساختاری مناسب برای مدیران ارشد اطلاعات جهت وارد شدن به تیم مدیران ارشد سازمان و ارائه مشاوره و متقاعد ساختن و تأثیرگذاری بر سایر مدیران ارشد در راستای استقرار و استفاده از سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات در داخل سازمان مهم میباشد (ایرل و فینی14، 1994). به اعتقاد پریستون و دیگران15 (2008) هنگامی که مدیران ارشد اطلاعات به سطح بالایی از قدرت در داخل سازمان دست یابند، حیطه اختیارات وسیعتری جهت اخذ تصمیمات استراتژیک در رابطه با فناوریهای اطلاعاتی و استفاده از قابلیتهای سیستمهای موجود در سازمان با هدف حمایت از استراتژیهای سازمان و در نهایت افزایش عملکرد سازمان دارا میباشند.
بر اساس یک دیدگاه فرایندی، همگونسازی سیستمهای سازمانی به این معناست که "تا چه میزان استفاده از تکنولوژی در سراسر پروژههای سازمانی و فرایندهای کاری گسترش پیدا کرده است و در فعالیتهای پروژهها و فرایندها به طور مداوم استفاده میگردد؟" (پورویس و دیگران16، 2001) و به چه میزان همگونسازی این سیستمها برای شکلگیری استراتژیهای کسب و کار و فعالیتهای شرکت و افزایش عملکرد سازمان بکار گرفته میشود (باجوا و دیگران17، 2004). بر اساس مطالعه لیانگ و دیگران (2007) همگونسازی سیستمهای داخل سازمان میزان استفاده از قابلیتهای این سیستمها در جهت تسهیل فرایندهای کاری و میزان استفاده مداوم از آنها با هدف حمایت از عملیات سازمان تعریف میشود. منظور از همگونسازی سیستمهای سازمانی در این پژوهش سامانهای است که تمامی بخشها و وظایف یک سازمان را در بستر فناوری اطلاعات یکپارچه میسازد، به گونهای که کلیه نیازمندیهای بخشهای مختلف سازمان از جمله بخش مدیریت نیروی انسانی، مدیریت مالی، بخش خدمات و پشتیبانی و.... تأمین شود. لذا در این تحقیق میزان استفاده از این سامانه در فرایندها و حوزههای وظیفهای سازمان مورد بررسی قرار گرفته است.
عملکرد سازمانی
عملکرد سازمانی بهرهگیری بهینه اعضای سازمان از منابع، ظرفیتها و فرصتها برای تحقق کارآمد و اثربخش اهداف سازمانی تعریف میشود (ریچارد و دیگران18، 2009). هندی19(1993) در یک تحلیل کلان، 60 عامل عملکرد اثربخش سازمانی را شناسایی کرده است. برخی از این عوامل به متغیرهای محیطی مرتبط میشوند که خارج از تأثیرگذاری مستقیم مدیران سازمان میباشند. اما بیش از نیمی از این عوامل به متغیرهای فردی، گروهی و سازمانی که مدیران بیشترین تأثیر را در شکلدهی و بهبود آنها دارند، مرتبط میشود. از جمله عوامل سازمانی اثرگذار بر عملکرد سازمانی میتوان به ساختارها و سیستمهای سازمان، محیط فناوری (نوع فناوری موجود در سازمان) اشاره کرد. به منظور ارزیابی موفقیت سیستمهای موجود در سازمانها و تأثیری که بر عملکرد سازمان میگذارند، مدلهای مختلفی ارائه شده است. به عنوان مثال دلون و مکلین20(2003) چارچوبی را برای اندازهگیری میزان موفقیت سیستمها طراحی نمودند و معتقدند هدف نهایی هر سیستم بهبود عملکرد سازمان میباشد. بر اساس این مدل، مؤلفههای کیفیت شامل کیفیت سیستم، کیفیت خدمات و کیفیت اطلاعات بر میزان استفاده و رضایت از سیستم تأثیر گذاشته و در نهایت مزایا و منافعی هم برای سازمان و هم برای افراد به دنبال دارد که از جمله تأثیرات سازمانی میتوان به بهبود تصمیمگیریهای سازمان، کاهش هزینهها، بهبود بهرهوری و... اشاره کرد که در پژوهش حاضر عملکرد سازمان از لحاظ منافع حاصله (عواید مستقیم و غیر مستقیم)، کاهش هزینههای عملیاتی و افزایش بهرهوری پس از استفاده از سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات از دیدگاه مدیران ارشد اطلاعات مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است.
پیشینه تجربی
با مرور مطالعات انجام شده در ارتباط با موضوع مدیران ارشد اطلاعات، نقشها و مسئولیتها، شایستگیها و مهارتها، قدرت و جایگاه آنها، به نظر میرسد مطالعهای پژوهشی با این موضوع در داخل کشور صورت نگرفته و یا توسط محقق مشاهده نگردیده است و تنها در تعداد معدودی از مطالعات به بررسی موضوعهایی مرتبط و یا مشابه با موضوع مدیران ارشد اطلاعات پرداخته شده است. لذا خلأ وجود چنین مطالعاتی در پیشینه داخلی تحقیق محسوس میباشد. اما در حوزه پژوهشهای خارجی، مطالعات گستردهای بر مبحث مدیران ارشد اطلاعات و نقش و مسئولیت آنها در سازمانهای دولتی و خصوصی در مقاطع زمانی مختلف (قبل از دهه 90 میلادی، دهه 90 میلادی و از سال 2000 به بعد) صورت گرفته است که هر یک از این تحقیقات با توجه به زمان انجام آن رویکردی خاص به موضوع مدیران ارشد اطلاعات داشته است. عمده یافتههای این پژوهشها به تأثیر برخی از ویژگیهای شخصی، نقشها و مسئولیتها و جایگاه این مدیران بر موفقیت و عملکرد سازمانها پرداخته است که در ادامه به برخی از آنها اشاره شده است. تبریزی (1394) در پژوهشی با عنوان "بررسی میزان تأثیر نقش و مسئولیتهای مدیران ارشد اطلاعات در توسعه دولت الکترونیک" به بررسی میزان تأثیر چهار نوع نقش رسیدگی کننده فوری، به وجود آورنده چشمانداز، جوینده فرصت و خلاق/نوآور مدیران ارشد اطلاعات در توسعه دولت الکترونیک و اولویتبندی آنها پرداخت. برای بررسی مدل و سنجش متغیرهای تحقیق، پرسشنامهای با استفاده از طیف پنج نقطهای لیکرت شامل سی سؤال طراحی گردید و توسط مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد اجرایی شاغل در بخش تولید صنعت برق خراسان تکمیل شد. در نهایت 44 پرسشنامه کامل با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری به روش حداقل مربعات جزئی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. همچنین جهت اولویتبندی نقشهای مذکور، پرسشنامه ماتریس مقایسات زوجی طراحی گردید که توسط خبرگان جامعه آماری تکمیل شده و با استفاده از تکنیک فرایند تحلیل سلسلهمراتبی ارزیابی گردید. نتایج تحقیق نشان داد که چهار نوع نقش مذکور مدیران ارشد اطلاعات بر توسعه دولت الکترونیک اثرگذار هستند. میزان این اثرگذاری تا 6/63% تعیین شد و مابقی تأثیرات مربوط به عواملی است که در مدل در نظر گرفته نشده است. همچنین از دیدگاه خبرگان، نقش خلاق/ نوآور مدیران ارشد اطلاعات دارای بیشترین تأثیر در توسعه دولت الکترونیک میباشد.
لانی و دیگران (1392) در پژوهشی با عنوان "بررسی تأثیر همسویی استراتژیهای فناوری اطلاعات و کسب و کار بر عملکرد سازمان" تأثیر این همسویی استراتژیک را بر عملکرد سازمان نظام مهندسی ساختمان استان قزوین مورد بررسی قرار دارند. جامعه آماری این پژوهش کلیه مدیران ارشد و کارکنان بخش فناوری اطلاعات و حوزه مرتبط با کسب و کار و همچنین اعضای دارای پروانه فعالیت در سازمان نظام مهندسی ساختمان استان قزوین بودند که با توجه به حجم نمونه تعیین شده تعداد 316 پرسشنامه میان آنها توزیع گردید و در نهایت 280 پرسشنامه با استفاده از مدل معادلات ساختاری مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. با تحلیل دیدگاههاي مختلف استراتژي کسب وکار بر اساس خصوصیات آن در سازمان نظام مهندسی، نتایج نشان داد دیدگاه تهاجمی رتبه اول تأثیرگذاري بر این استراتژي را در سازمان داراست. ویژگیهاي آیندهنگري، تعاملی، دفاعی، تحلیلی و ریسکپذیري به ترتیب در رتبههاي دیگر تأثیرگذاري بر استراتژي کسب وکار را دارا میباشند. دیدگاه آیندهنگري نشان از آمادگی سازمانی براي موقعیتهاي محیطی آینده دارد، که بینش رو به جلو و تفکرات بلندمدت را نشان میدهد. بعد تعاملی رفتارهاي نوآورانه و تأکید سازمان در یافتن فرصتهاي نوظهور، تجربه تغییرات و اقدامات پیشرو را منعکس میکند و بر اساس خصوصیات آن نتیجه میشود بعد سیستم اطلاعات بازار رتبه اول فناوری اطلاعات با تحلیل دیدگاههاي مختلف استراتژي تأثیرگذاري بر این استراتژي داراست. ابعاد سیستم پشتیبان تصمیمگیري استراتژیک، سیستم سازماندهی داخلی و سیستم پشتیبان عملیاتی به ترتیب در مرتبه بعدي تأثیرگذاري و اهمیت از دیدگاه پاسخدهندگان بر استراتژي فناوري اطلاعات را دارا میباشند.
فرجخواه (1390) در پژوهشی با عنوان "نقش و مسئولیتهای مدیر ارشد اطلاعات در سازمانهای ایرانی" به ارزیابی اکتشافی نقشها و مسئولیتهای مدیران ارشد اطلاعات به منظور بهبود عملکرد فناوری اطلاعات، همراستایی بیشتر استراتژیهای فناوری اطلاعات و کسب و کار در سازمانها پرداخت و از طریق مصاحبهای با سؤالات نیمه ساختاریافته و چند گزینهای با مدیران ارشد فناوری اطلاعات، مدیران مالی و مدیران اجرایی جمعآوری دادهها صورت گرفت. همچنین به منظور افزایش صحت پاسخها از مصاحبهشوندگان خواسته شد به پرسشهای موجود در سایتی که به همین منظور راهاندازی شده بود پاسخ دهند. از جمله یافتههای پژوهش به منظور بهبود ارائه ارزش فناوری اطلاعات به کسب و کار، ارائه گزارش مستقیم به مدیر عامل سازمان توسط مدیر ارشد اطلاعات میباشد و این امر ارتباط استراتژیهای کسب و کار و فناوری اطلاعات را بهبود میبخشد. همچنین نتایج بیانگر این است که رابطه نزدیک و تعاملی بین کسب و کار و فرایندهای استراتژی فناوری اطلاعات با عضویت مدیریت ارشد فناوری اطلاعات در کمیته اجرایی سازمان تحقق مییابد.
مالکی و دیگران (1386) در پژوهشی با عنوان "تبیین نقشها و مسئولیتهای مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد دانش" به وظایف، خصوصیات و رویکردهای مهم مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد دانش از منظر کارشناسان و محققین این مباحث پرداختهاند و حوزههای کاری این دو را با یکدیگر مقایسه کردهاند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که اگر مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد دانش در سازمانها با یکدیگر ادغام شوند، مقام مورد نظر باید با درک عمیقی از دانش و یادگیری نسبت به فراگیری مهارتهای مورد نیاز در این دو حوزه، صلاحیت راهبری این پست را بدست آورده باشد.
شائو و دیگران (2016) در پژوهشی با عنوان"تأثیر دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات و قدرت ساختاری آنها بر موفقیت سیستمهای سازمانی" تأثیر دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات هم در حوزه فناوری اطلاعات و هم در حوزه کسب و کار و همچنین قدرت ساختاری آنها را بر همگونسازی سیستم برنامهریزی منابع مؤسسه و تأثیر آن بر عملکرد سازمانی را مورد بررسی قرار دادند. به منظور گردآوری دادهها 380 پرسشنامه بین 190 شرکت چینی توزیع گردید و در نهایت 240 پرسشنامه تکمیل شده توسط مدیران ارشد سیستمهای اطلاعاتی و مدیران ارشد اجرایی شاغل در 120 شرکت جمعآوری و مورد بررسی قرار گرفت. به منظور تجزیه و تحلیل مدل مفهومی پژوهش از تکنیک حداقل مربعات جزئی استفاده شد و نتایج نشان داد که دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در هر دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار و همچنین قدرت ساختاری آنها تأثیر مهمی بر همگونسازی سیستم برنامهریزی منابع مؤسسه دارد و این همگونسازی نقش میانجیگر در رابطه بین دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات و قدرت ساختاری آنها و عملکرد سازمان، ایفا میکند. نتیجه دیگر اینکه عدم تعادل بین دانش استراتژیک در حوزه کسب و کار با دانش استراتژیک در حوزه فناوری اطلاعات با همگونسازی سیستمهای درون سازمان رابطه منفی دارد.
کارسی و تروکا21(2015) پژوهشی کیفی با عنوان "نقش مدیران ارشد اطلاعات در مدیریت فناوری اطلاعات و عملکرد شرکت" انجام دادند که هدف از آن تحلیل روشی بود که از طریق آن تواناییها و ویژگیهای شخصی مدیران ارشد اطلاعات میتواند بر اجرا و مدیریت سیستمهای موجود در سازمان مانند سیستم برنامهریزی منابع مؤسسه مؤثر باشد. همچنین در این پژوهش مشخص گردید که چگونه راههای مختلف اجرا و مدیریت این سیستم میتواند بر بهبود عملکرد سازمان مؤثر باشد. به منظور جمعآوری اطلاعات با 10 نفر از مدیران ارشد ایتالیایی مصاحبهای صورت گرفت. در این مصاحبه از پرسشنامه نیمه ساختاریافته استفاده گردید و از پاسخگویان خواسته شد به طور کامل نقشها، مسئولیتها، نوع ارتباطشان با سایر مدیران سازمان، روشی که سیستم برنامهریزی منابع مؤسسه در سازمان اجرا و مدیریت میشود و تأثیری که بر عملکرد سازمان داشته است، توضیح دهند. سپس بر اساس موارد مشخص شده در مصاحبه، پرسشنامهای متشکل از چند بخش شامل اطلاعات شخصی مصاحبهشوندگان، میزان تحصیلات، پیشینه حرفهای، تعریفی از نقش مدیر ارشد اطلاعات در سازمان طراحی و برایشان ارسال گردید. در این پژوهش بر اساس مصاحبه صورت گرفته چهار نقش اطلاعاتی، مهندسی/ فرایندی، سازمانی/ مدیریتی و بازاریابی/ ارتباطی برای مدیران ارشد اطلاعات مشخص گردید. به عبارتی مشخص شد که مدیران ارشد اطلاعات علاوه بر نقش تکنیکی و عملیاتی باید ارتباط قوی با سایر مدیران عملیاتی و مدیران سطوح بالاتر سازمان داشته باشند. در نتیجه، این نقشها میتواند موجب بهبود کیفیت سیستمهای داخل سازمان، بهبود عملکرد مالی و در نهایت رضایت مشتریان گردد.
چن و دیگران22 (2015) در پژوهش خود با عنوان "از استراتژی نوآورانه سیستمهای اطلاعاتی تا ارزشآفرینی برای مشتریان" به این موضوع پرداختند که چگونه استراتژی سیستمهای اطلاعاتی از طریق جهتگیری نوآورانه سازمان برای مشتریان ارزشآفرینی میکند. همچنین نقش تعدیلگری رهبری سیستمهای اطلاعاتی و جو سازمانی بر رابطه بین استراتژی نوآورانه سیستم اطلاعاتی و جهتگیری نوآورانه سازمان نیز مورد بررسی قرار گرفت. به منظور بررسی مدل مفهومی و سنجش متغیرهای پژوهش، دادههای مورد نیاز از طریق مدیران سیستمهای اطلاعاتی شاغل در 165 سازمان در ایالات متحده آمریکا و هندوستان جمعآوری و با استفاده از تکنیک تحلیل عاملی تأییدی و مدلیابی معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج حاکی از آن است که سازمانهای با استراتژی نوآورانه برای سیستمهای اطلاعاتی، دارای نوآوری در کسب و کار خود میباشند و نتیجه آن که ارزشآفرینی برای مشتریانشان بیشتر خواهد بود. همچنین نتایج نشان داد رهبری قویتر سیستمهای اطلاعاتی و جو سازمانی خلاق باعث افزایش ارتباط بین استراتژی نوآورانه سیستمهای اطلاعاتی و جهت گیری نوآورانه سازمان میشود.
ظفر و دیگران23 (2015) در پژوهشی با عنوان "ارزش مدیران ارشد اطلاعات در تیم مدیران ارشد بر عملکرد سازمانی در حوزه امنیت اطلاعات" به این موضوع پرداختند که آیا حضور مدیران ارشد اطلاعات در تیم مدیران ارشد سازمان، شاخص مهمی برای مدیریت بهتر اطلاعات، به خصوص زمانی که امنیت اطلاعات در سازمان نقض میشود، میباشد یا خیر؟ در این پژوهش اینگونه استدلال شده است که زمان نقض امنیت اطلاعات سازمان، مدیر ارشد اطلاعات با عضویت در تیم مدیران ارشد بهتر میتواند هرگونه خسارت و ضرر و زیان ناشی از این پدیده را سریعتر از سایر مدیران سازمان جبران کند. نقض امنیت اطلاعات در این پژوهش در سه طبقه محرمانگی، یکپارچگی و در دسترس بودن اطلاعات طبقهبندی شده و نتایج نشان داد که عضویت مدیران ارشد اطلاعاتی در تیم مدیران ارشد تأثیر مثبت و مهمی بر عملکرد سازمان دارد. هر چند که میزان این تأثیرگذاری متفاوت بوده به نوع نقض امنیت اطلاعات بستگی دارد.
پژوهش دیگری توسط دینگ و دیگران24 (2014) با عنوان "بررسی تأثیر رهبری استراتژیک سیستمهای اطلاعاتی بر منافع سازمانی از دیدگاه نقش استراتژیک مدیران فناوری اطلاعات" صورت گرفت. در این پژوهش جهت جمعآوری دادهها از پرسشنامه استفاده گردید و در نهایت 110 پرسشنامه توسط مدیران ارشد اطلاعات و مدیران اجرایی سازمانهای چینی تکمیل گردید و مورد بررسی قرار گرفت. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از مدل معادلات ساختاری صورت گرفت و نتایج نشان داد که کیفیت سیستمهای اطلاعاتی (کیفیت سیستم، کیفیت اطلاعات و کیفیت خدمات) نقش میانجیگری مهمی در رابطه بین رهبری استراتژیک سیستمهای اطلاعاتی و منافع سازمانی (منافع استراتژیک و اثربخشی مدیریت) ایفا میکند. همچنین نتایج بیانگر این است که چشمانداز سیستمهای اطلاعاتی، رابطه بین رهبری استراتژیک سیستمهای اطلاعاتی و کیفیت این سیستمها را تعدیل میکند. این در حالیست که نقش تعدیلگری چشمانداز سیستمهای اطلاعاتی در رابطه بین رهبری استراتژیک سیستم اطلاعاتی و منافع سازمانی و رابطه بین کیفیت سیستم اطلاعاتی و منافع سازمانی وجود ندارد.
لی و دیگران25 (2014) پژوهشی با عنوان "توانمندسازهای حمایتی تیم مدیران ارشد برای اعمال نوآوری سیستمهای کنترل مدیریت یکپارچه" انجام دادند. در این پژوهش دانش استراتژیک تیم مدیران ارشد، فرایند ایجاد دانش تیم مدیران ارشد، دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در رابطه با کسب و کار و دانش استراتژیک آنها در حوزه فناوری اطلاعات، تعامل بین مدیران ارشد اطلاعات و تیم مدیران ارشد به عنوان توانمندهای حمایتی در نظر گرفته شده است. به منظور تست مدل مفهومی پژوهش دادههای آماری از 347 سازمان استرالیایی جمعآوری گردید. نتایج نشان داد که فرایند شکلگیری دانش تیم مدیران ارشد، دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات هم در حوزه فناوری اطلاعات و هم در حوزه کسب و کار و همچنین تعامل آنها با یکدیگر بر نوآوری سیستمهای کنترل مدیریت یکپارچه در سازمان مؤثر هستند.
پژوهشی توسط لیم و دیگران26 (2012) با عنوان "نقش مدیران فناوری اطلاعات در کسب مزیت رقابتی از طریق قابلیتهای فناوری اطلاعات در سازمان" صورت گرفت و دو فرضیه مطرح گردید. اول آنکه قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات رابطه مثبتی با توسعه قابلیتهای فناوری اطلاعات دارد و دوم این مدیران از طریق قابلیتهای فناوری اطلاعات میتوانند به کسب مزیت رقابتی کمک کنند. نمونه نهایی این پژوهش شامل 960 شرکت تجاری عمومی دارای قابلیتهای فناوری اطلاعات و رقبایشان (شرکتهای فاقد این قابلیتها) بودند که در 622 شرکت مدیر فناوری اطلاعات حضور داشت در حالیکه 338 شرکت مدیر بخش فناوری اطلاعات نداشتند. بر اساس تجزیه و تحلیلهای صورت گرفته نتایج نشان داد که قدرت ساختاری این مدیران تأثیر مثبتی بر توانایی سازمان در دستیابی به قابلیتهای برتر در حوزه فناوری اطلاعات داشته است. همچنین نقش این مدیران در کسب مزیت رقابتی از طریق توسعه این قابلیتها تأیید گردید.
پژوهش دیگری توسط لی و تن (2009) با هدف "بررسی انطباق ویژگیهای مدیران ارشد اطلاعات و استراتژیهای کسب و کار" صورت گرفت و تأثیر این انطباق بر استراتژی سیستمهای اطلاعاتی و در نهایت بر عملکرد سازمان مورد بررسی قرار گرفت. در این پژوهش پنج ویژگی مدیران ارشد اطلاعات مانند سن، سابقه شغلی، میزان تحصیلات، میزان سازگاری و برونگرایی آنها انتخاب گردید. همچنین استراتژیهای سیستمهای اطلاعاتی به دو دسته انعطافپذیری و کارایی تقسیم شد. جهتگیری استراتژیهای کسب و کار نیز شامل استراتژی مدافعان و جویندگان میباشد. به منظور گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده گردید و در نهایت 81 پرسشنامه از مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد سیستمهای اطلاعاتی داخل سازمانها جمعآوری و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. به منظور تجزیه و تحلیل متغیرهای طبقهای (ویژگیهای مدیران ارشد اطلاعات، استراتژی سیستمهای اطلاعاتی و استراتژی کسب و کار) از تحلیل کای- اسکوئر استفاده شد. همچنین برای بررسی تأثیر این متغیرها بر عملکرد سازمانی از تحلیل واریانس استفاده گردید. نتایج نشان داد که انطباق بین استراتژیهای کسب و کار و مجموعه خاصی از شایستگیها، تجارب و ویژگیهای شخصیتی مدیران ارشد اطلاعات منجر به عملکرد بهتر سازمان خواهد شد. همچنین تأثیر سیستمهای اطلاعاتی بر عملکرد سازمان هنگامی که این انطباق وجود داشته باشد، نسبت به زمانیکه انطباقی بین استراتژی کسب و کار و ویژگیهای مدیران ارشد اطلاعات وجود نداشته باشد، بیشتر خواهد بود.
پریستون و دیگران (2008) در پژوهش خود با عنوان "بررسی پیشایندها و پیامدهای قدرت تصمیمگیری استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات" به تعیین عوامل مؤثر بر اقتدار آنها در حوزه اخذ تصمیمات استراتژیک سازمانی پرداختند. دادههای مورد نیاز پژوهش از یک نمونه متقابل از 174 مدیر ارشد اطلاعات و مدیر ارشد اجرایی از طریق پرسشنامه جمعآوری گردید و با استفاده از مدلیابی معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج پژوهش حاکی از آن است که جو سازمانی، حمایتهای سازمان از فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی، قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات، سطح اثربخشی استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات و ارتباط قوی بین آنها با تیم مدیران ارشد سازمان به طور مستقیم بر قدرت تصمیمگیری استراتژیکشان تأثیر میگذارد. همچنین قدرت تصمیمگیری بیشتر این مدیران در سازمان میتواند بر سهم فناوری اطلاعات در موفقیت و عملکرد بهتر سازمان مؤثر باشد.
وو و دیگران27 (2008) پژوهشی با عنوان "تأثیر قابلیتهای فناوری کسب و کار و اثربخشی نقش مدیران ارشد اطلاعات بر همگونسازی تکنولوژیهای اطلاعاتی سازمان" انجام دادند. بر اساس مدل مفهومی پژوهش توانایی مدیران ارشد اطلاعات در زمینههای تکنولوژیکی و مدیریتی سازمان بر اثربخشی نقش آنها تأثیر گذاشته و رابطه علت و معلولی بین اثربخشی نقش آنها و توانایی مدیریت تکنولوژی کسب و کار بر استفاده از فناوری اطلاعات در سازمان تأثیرگذار خواهد بود. به منظور جمعآوری دادهها یک بررسی میدانی در مقیاس بزرگ صورت گرفت و از میان شرکتهای جهانی تایوانی و چینی به طور تصادفی یک نمونه مشتمل بر 121 شرکت انتخاب گردید. دادههای پژوهش از طریق دو نوع پرسشنامه (پرسشنامه اول مربوط به مدیران ارشد و پرسشنامه دوم مربوط به مدیران ارشد فناوری اطلاعات) جمعآوری و با استفاده از روش حداقل مربعات جزئی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و رابطه علت و معلولی بین قابلیتهای مدیریت فناوری اطلاعات، اثربخشی نقش مدیران ارشد اطلاعات و همگونسازی فناوری اطلاعات مورد تأیید قرار گرفت. همچنین سهم قابلیتهای مدیران ارشد اطلاعات در حوزههای تکنولوژیهای اطلاعات و مدیریتی بر اثربخشی نقش آنها نیز تأیید شد.
پژوهش دیگری توسط اسمالتز و دیگران (2006) با عنوان "پیشایندهای اثربخشی نقش مدیران ارشد اطلاعات در سازمان" انجام شد. بر اساس نظرسنجی که از مدیران ارشد اطلاعات و اعضای تیم مدیران ارشد در سازمانهای بخش سلامت و بهداشت و درمان صورت گرفت، شش نقش استراتژیست کسب و کار، ایجاد کننده ائتلاف، ایجاد کننده روابط، ایجاد کننده منفعت، مباشر اطلاعات و مربی برای این مدیران شناسایی گردید. همچنین قابلیتهای آنها مانند دانش استراتژیک در حوزه کسب و کار، دانش استراتژیک در حوزه فناوری اطلاعات، درک سیاسی و ارتباطات بین فردی این مدیران باعث اثربخشی آنها در نقشهای استراتژیست کسب و کار، ایجاد کننده ائتلاف، ایجاد کننده روابط میشود. این در حالی است که سطح بالایی از تعامل و درگیری بین مدیران ارشد اطلاعات و سایر مدیران سازمان تأثیر مستقیمی بر اثربخشی نقش آنها نداشته و تنها از طریق قابلیتهای مدیران فناوری اطلاعات میتواند بر اثربخشی نقش آنها تأثیر بگذارد.
لی و دیگران (2006) پژوهشی با عنوان "استفاده نوآورانه از تکنولوژی اطلاعات در سازمانهای سنگاپور" انجام دادند. در این پژوهش ارتباط بین ویژگیهای مدیران ارشد اطلاعات مانند ویژگیهای جمعیتشناختی آنها (سن، سابقه شغلی و میزان تحصیلات) و ویژگیهای شخصیتیشان ( میزان سازگاری، وجدان کاری و برونگرایی) با استفاده نوآورانه آنها از فناوری اطلاعات در سازمانها، مورد بررسی قرار گرفت. همچنین در این پژوهش چهار عامل برونسپاری فناوری اطلاعات، استراتژی کسب وکار، میزان بودجه تخصیصیافته به بخش فناوری اطلاعات و میزان قدمت این بخش در سازمان به عنوان متغیرهای کنترلی در نظر گرفته شدهاند. به منظور جمعآوری دادهها پرسشنامههایی توسط انجمن مدیریت فناوری اطلاعات در سنگاپور برای مدیران ارشد اطلاعات در سازمانهای گوناگون ارسال گردید و در نهایت 89 پرسشنامه با روش حداقل مربعات جزئی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که ویژگیهای شخصیتی مدیران ارشد اطلاعات مانند برونگرایی و سازگاری و همچنین ویژگیهای جمعیتشناختی آنها مانند میزان تحصیلات آنها بر استفاده نوآورانه از فناوری اطلاعات در سازمان مؤثر خواهد بود.
توسعه فرضیهها و مدل مفهومی پژوهش
با توجه به آنچه گفته شد، مدل مفهومی پژوهش با اقتباس از مطالعه شائو و دیگران (2016) در شکل شماره (1) ارائه شده است. بر اساس این مدل، سه عامل دانش مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات، دانش آنها در حوزه کسب و کار و قدرت ساختاری به عنوان متغیرهای مستقل و عملکرد سازمانی به عنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شدهاند. همچنین همگونسازی سیستمهای سازمان نیز نقش متغیر میانجی را در این رابطه بر عهده دارد.
شکل 1. مدل مفهومی پژوهش
بنابراین بر مبناي مدل مفهومی ارائه شده ، فرضیههی تحقیق به شرح زیر صورتبندي و مورد آزمون قرار میگیرند:
1. دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات تأثیر مثبت و معناداری بر همگونسازی سیستمهای سازمان دارد.
2. دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار تأثیر مثبت و معناداری بر همگونسازی سیستمهای سازمان دارد.
3. قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات تأثیر مثبت و معناداری بر همگونسازی سیستمهای سازمان دارد.
4. دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد سازمانی دارد.
5. دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد سازمانی دارد.
6. قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد سازمانی تأثیر دارد.
7. همگونسازی سیستمهای سازمان تأثیر مثبت و معناداری بر عملکرد سازمانی تأثیر دارد.
8. همگونسازی سیستمهای سازمان در رابطه میان دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات و عملکرد سازمانی میانجیگری میکند.
9. همگونسازی سیستمهای سازمان در رابطه میان دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار و عملکرد سازمانی میانجیگری میکند.
10. همگونسازی سیستمهای سازمان در رابطه میان قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات و عملکرد سازمانی میانجیگری میکند.
4- روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر از حیث هدف، کاربردی و از حیث روش، پیمایشی- تحلیلی است. جامعه آماری پژوهش سازمانهای دولتی در استان خراسان رضوی (شامل 65 اداره کل) میباشد. برای تعیین حجم نمونه از فرمول کوکران برای جامعه معلوم استفاده گردید. در این روش ابتدا پیش نمونهگیری از جامعه آماری به تعداد 15 سازمان انجام شد و با توجه به انحراف معیار این پیش نمونه که به میزان 6/0 بدست آمد و با توجه به حجم جامعه و جایگذاری در فرمول نمونهگیری تصادفی کوکران، حداقل حجم نمونه به تعداد 58 سازمان مشخص شد. با توجه به پیشبینی عدم بازگشت پرسشنامهها تعداد 120 پرسشنامه در 60 سازمان توزیع گردید که از این میان 118 پرسش نامه از 59 سازمان تکمیل و بازگردانده شد و مابقی به علت عدم قبول و عدم تکمیل کنار گذاشته شد. برای سنجش متغیرها از سنجههای استاندارد مطالعات پیشین استفاده شد. متغیر دانش استراتژیک کسب و کار با 4 گویه و دانش استراتژیک فناوری اطلاعات با 7 گویه از مطالعه آرمسترانگ و سامبامورثی (1999) و لی و دیگران28 (2014) اندازهگیری شدند. قدرت ساختاری با 4 گویه از مطالعه پریستون و دیگران (2008)، همگونسازی سیستمهای سازمانی با 2 گویه از مطالعه لیانگ و دیگران (2007) و عملکرد سازمانی با 3 گویه برگرفته از مطالعه دلون و مکلین (2003) سنجیده شدند. روایی صوری و محتوایی پرسشنامه نهایی از طریق بررسی نظرات صاحبنظران مدیریت، مورد تأیید قرار گرفت. روایی سازه پرسشنامه با اجرای تحلیل عاملی تأییدی مورد ارزیابی قرار گرفت. ابتدا باید از ساختار عاملی دادهها مطمئن شد. لذا، از شاخص KMO29و آزمون بارتلت30استفاده شد. مقادیر بزرگتر از 5/0 این شاخص نشاندهنده کفایت حجم دادهها برای تحلیل عاملی است و اگر سطح معناداری آزمون بارتلت از 05/0 کوچکتر باشد، ساختار دادهها برای تحلیل عاملی مناسب است. مقدار شاخص و آزمون برای همه متغیرهای تحقیق از مقادیر ذکر شده بیشتر بود. برای بررسی معناداری بارهای عاملی بر اساس یک قاعده تجربی، بارهای عاملی بزرگتر از 3/0± مورد قبول و بارهای عاملی بزرگتر از 5/0±، مطلوب هستند (کلانتری، 1391). مشاهده شد که بارهای عاملی همه گویههای پرسشنامه مورد قبول بوده و معناداری آنها مورد تأیید قرار گرفت. پایایی پرسشنامه نیز با استفاده از آلفای کرونباخ برای متغیرها ارزیابی شد. مقدار این ضریب برای تمامی متغیرها از 7/0 بیشتر بوده که نشاندهنده این است که ابزار از پایایی لازم برخوردار است.
5- یافتههای پژوهش
براي بررسی صحت فرضیه هاي پژوهش حاضر، از روش معادلات ساختاري و نرم افزار اسمارت پی ال اس استفاده شد. در شکل 2، ضرایب مسیر یا ضریب بتا (β) مشخص شدهاند. مقادیر احتمال (P-Values) نیز در مدل شکل شماره (3) نشان داده شدهاند. از دیگر خروجیهای نرمافزار که در شکل زیر ملاحظه میشود، ضرایب R2 (ضرایب تعیین است که درون دایره هر متغیر درونزا (یعنی متغیری که فرض شده است تحت تأثیر یک یا چند متغیر دیگری باشد) در شکل شماره (2) آمده است. این ضرایب نشاندهنده درصدی از واریانس متغیر است که توسط متغیرهای اثرگذار بر آن توضیح داده میشود. بر این اساس، حدود 3/44 درصد از تغییرات متغیر همگونسازی سیستمهای سازمان به وسیله سه متغیر دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات، دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات تبیین میشود. همچنین 36 درصد تغییرات متغیر عملکرد سازمانی به وسیله مجموع متغیرهای مستقل و واسط تحقیق شکل میگیرند و مابقی آن عواملی هستند که در مدل در نظر گرفته نشده است.
شکل 2. مدل مفهومی برازش شده در حالت تخمين استاندارد
شکل3 : مدل مفهومی برازش شده در حالت معناداری پارامترها
بررسی فرضیههای تحقیق
در این مرحله با استفاده از ضرایب مسیر و سطح معنیداری آنها، فرضیههای تحقیق مورد ارزیابی قرار میگیرد. مقدار P-Value (مقدار احتمال) معنیداری ضریب مسیر مورد نظر را نشان میدهد و اگر مقدار آن از 05/0 کمتر باشد به این معنی است که ضریب مسیر در سطح خطای 05/0 معنیدار میباشد. در واقع عدد معنیداری بزرگتر از 96/1± میباشد. در نتیجه مسیر مورد نظر تأیید میگردد. در غیر اینصورت آن ضریب مسیر معنیدار نبوده و فرضیه مورد نظر رد میشود (فورنل و لاکر، 1981). در این بخش به بررسی فرضیات تحقیق و آزمون هر یک از آنها پرداخته شده است. برای تأیید یا رد فرضیات تحقیق از آماره آزمون تی- استیودنت استفاده شد. اگر مقدار آماره t بزرگتر از 96/1± باشد، فرضیه مربوطه در سطح خطای 05/0 مورد تأیید در غیر این صورت رد میشود.
جدول 1. خلاصه نتایج فرضیههای پژوهش
نتیجه | T | ضریب رگرسیونی | فرضیهها |
تأیید | 415/3 | 327/0 | دانش استراتژیک فناوری اطلاعات همگونسازی |
تأیید | 092/2 | 111/0 | دانش استراتژیک کسب و کار همگونسازی |
تأیید | 701/6 | 543/0 | قدرت ساختاری همگونسازی |
تأیید | 413/2 | 138/0 | دانش استراتژیک فناوری اطلاعات عملکرد سازمانی |
تأیید | 983/2 | 148/0 | دانش استراتژیک کسب و کار عملکرد سازمانی |
تأیید | 335/3 | 227/0 | قدرت ساختاری عملکرد سازمانی |
تأیید | 351/4 | 404/0 | همگونسازی عملکرد سازمانی |
تحلیل میانجیگری
تحلیل میانجیگری، درواقع، تحلیل رگرسیون گام به گام یا انجام مرحله به مرحله تحلیل رگرسیون به منظور تأیید نقش متغیر میانجیگر در رابطه بین متغیرهای مستقل و وابسته است (بارُن و کنی، 1986). چهار گام را باید پیمود تا بدین مقصود نائل شد. گام اول این است که متغیر مستقل با متغیر وابسته رابطهای معنادار داشته باشد. در گام دوم، معنیداری رابطه بین متغیرهای مستقل و میانجیگر، و در گام سوم، معنیداری رابطه بین متغیرهای میانجیگر و وابسته بررسی میشود. گام چهارم این است که وقتی متغیر میانجیگر وارد معادلات رگرسیونی میشود، رابطه بین متغیر مستقل و وابسته غیر معنادار شود که در این حالت متغیر مورد نظر، میانجیگر کامل است و یا اینکه این رابطه در حضور متغیر میانجیگر کاهش یابد (حداقل 10/0) ولی همچنان معنادار باقی بماند، که در این حالت نقش متغیر میانجیگر، جزئی خواهد بود.
جدول 2. بررسی نقش میانجی همگونسازی در رابطه بین دانش استراتژیک فناوری اطلاعات و عملکرد سازمانی
گام | متغیر مستقل | متغیر وابسته | β | R | R2 | Sig |
1 | دانش استراتژیک فناوری اطلاعات | عملکرد سازمانی | 302/0 | 302/0 | 091/0 | 000/0 |
2 | دانش استراتژیک فناوری اطلاعات | همگونسازی | 312/0 | 312/0 | 097/0 | 000/0 |
3 | همگونسازی | عملکرد سازمانی | 386/0 | 386/0 | 149/0 | 000/0 |
4 | دانش استراتژیک فناوری اطلاعات همگونسازی | عملکرد سازمانی | 201/0 323/0 | 430/0 | 185/0 | 041/0 000/0 |
جدول 3. بررسی نقش میانجی همگون سازی در رابطه بین دانش استراتژیک کسب و کار و عملکرد سازمانی
گام | متغیر مستقل | متغیر وابسته | β | R | R2 | Sig |
1 | دانش استراتژیک کسب و کار | عملکرد سازمانی | 416/0 | 416/0 | 173/0 | 000/0 |
2 | دانش استراتژیک کسب و کار | همگونسازی | 317/0 | 317/0 | 100/0 | 000/0 |
3 | همگونسازی | عملکرد سازمانی | 386/0 | 386/0 | 149/0 | 000/0 |
4 | دانش استراتژیک کسب و کار همگونسازی | عملکرد سازمانی | 302/0 305/0 | 495/0 | 245/0 | 000/0 000/0 |
جدول 4. بررسی نقش میانجی همگونسازی در رابطه بین قدرت ساختاری و عملکرد سازمانی
گام | متغیر مستقل | متغیر وابسته | β | R | R2 | Sig |
1 | قدرت ساختاری | عملکرد سازمانی | 547/0 | 547/0 | 300/0 | 000/0 |
2 | قدرت ساختاری | همگونسازی | 383/0 | 383/0 | 147/0 | 000/0 |
3 | همگونسازی | عملکرد سازمانی | 386/0 | 386/0 | 149/0 | 000/0 |
4 | قدرت ساختاری همگونسازی | عملکرد سازمانی | 427/0 206/0 | 580/0 | 336/0 | 000/0 000/0 |
6- بحث و نتیجهگیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر دانش استراتژیک و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات بر عملکرد سازمانی با در نظر گرفتن نقش میانجیگری سیستمهای سازمانی بوده است. به طور کلی در این پژوهش ده فرضیه مطرح شد. بررسی فرضیه اول پژوهش بیانگر آن است که دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی بر همگونسازی سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات در سازمان، تأثیر مثبت و معنادار داشته و نتایج حاصل از تأیید این فرضیه با نتایج تحقیق شائو، و دیگران (2016) و مطالعه وو و دیگران (2008) همسویی دارد. همچنین با توجه به عدد ضریب مسیر مربوط به این فرضیه، دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزههای فنی و تخصصی فناوری اطلاعات در مقایسه با دانش آنها نسبت به اهداف و استراتژیهای سازمانی، تأثیر بیشتری بر همگونسازی سیستمهای سازمان دارد. نتیجه آزمون فرضیه دوم نشان داد که دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار بر همگونسازی سیستمهای سازمانی تأثیر دارد و این نتیجه در مطالعه شائو و دیگران (2016) نیز بدست آمده است. این نتایج میتواند راهنمای خوبی در خصوص انتخاب فرد مناسب جهت واگذاری مسئولیت بخش فناوری اطلاعات و ارتباطات در سازمان باشد. لذا پیشنهاد میگردد فردی مسئولیت این واحد را بر عهده گیرد که در هر دو حوزه فناوری اطلاعات و کسب و کار توانایی و مهارت داشته باشد. به عبارتی از یک طرف مدیر فناوری اطلاعات باید ضمن آگاهی از زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی سازمان، با تکنولوژیهای جدید آشنا بوده و توجه ویژهای به توسعه قابلیتهای این تکنولوژیها داشته باشد و در اینصورت میتواند سیستمهای متناسب با سازمان را تشخیص داده و بهترین زمان برای سرمایهگذاری در خصوص سیستمها را تعیین کند. همچنین نحوه استفاده و مدیریت این سیستمها در راستای اهداف، ساختارها و فرایندهای کاری و عملیاتی سازمان را تشخیص میدهد. از طرف دیگر، یک مدیر ارشد اطلاعاتی باید نسبت به مسائل مهم و استراتژیک از قبیل قوانین و مقررات و دستورالعملهای دولتی، رسالت و اهداف سازمان، خدمات قابل ارائه توسط سازمان، آگاه بوده و با انتخاب سیستمهای مناسب برای سازمان موجب تسهیل فرایندها و فعالیتها گردد.
با توجه به فرضیه سوم و بررسی اثر قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات بر همگونسازی سیستمها مشخص گردید که قدرت ساختاری اثر مثبت و معناداری بر همگونسازی دارد. همچنین با توجه به عدد ضریب مسیر 543/0 میتوان استنباط نمود که قدرت ساختاری این مدیران در مقایسه با دانش آنها تأثیر بیشتری بر همگونسازی سیستمهای سازمانی دارد که این نتیجه با یافتههای مطالعه شائو و دیگران (2016) مطابقت دارد. همچنین در مطالعه لیم و دیگران (2012) و لی و دیگران (2014) نیز تأثیرگذاری قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعاتی بر دستیابی به قابلیتهای برتر در حوزه فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی مورد بررسی قرار گرفته و تأیید شده است. از آنجا که قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات در مقایسه با دانش این مدیران، قویترین اثر را بر همگونسازی سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات داشته و در نتیجه بهبود عملکرد سازمانی را به دنبال دارد، پیشنهاد مشخص در این زمینه این است که به تأمین عوامل تأثیرگذار بر افزایش قدرت و جایگاه این مدیران در سازمان پرداخته شود. در این خصوص به مدیران ارشد سازمانها پیشنهاد میگردد که از طریق گسترش حیطه اختیارات مدیران ارشد اطلاعات در حوزه اخذ تصمیمات مربوط به مسائل تکنولوژی های اطلاعاتی و ارتباطی، به طور رسمی به جایگاه و قدرت آنها مشروعیت دهند. همچنین هیئتمدیره باید با عضویت این مدیران در تیم مدیران ارشد سازمان و کاهش سطوح گزارشدهی میان مدیران ارشد اطلاعات و سایر مدیران اجرایی سازمان، به ایجاد جایگاه رسمی برای این مدیران کمک کنند. نتیجه چنین کاری این است که مدیران ارشد اطلاعات به عنوان بالاترین مقام مسئول در بخش فناوری اطلاعات و ارتباطات سازمانها، از قدرت و اختیار لازم جهت مشارکت در تصمیمگیریها برخوردار شده و میتوانند در خصوص استفاده از قابلیتهای فناوری اطلاعات در چرخه فرایندهای داخلی سازمان و در راستای حمایت از اهداف سازمانی به سایر مدیران و تصمیمگیرندگان سازمانی مشاوره دهند.
در بررسی اثر دانش مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات بر عملکرد سازمانی، به لحاظ آماری مشخص گردید که دانش بیشتر این مدیران در حوزه فنی و تخصصی فناوری اطلاعات بر عملکرد بهتر سازمانی که در آن فعالیت میکنند، اثر مثبت و معناداری دارد. بنابراین فرضیه چهارم تأیید گردید که این نتیجه با نتایج تحقیق اسمالتز و دیگران (2006) مطابقت دارد. همچنین با توجه به نتیجهای که از آزمون فرضیه پنجم بدست آمده است باید گفت شناخت مدیران ارشد اطلاعات نسبت به اهداف، ساختار و فرایندهای سازمان بر بهبود عملکرد سازمانی تأثیر مثبت و معنادار دارد. لذا فرضیه تأیید شده و این نتیجه مشابه نتیجهای است که اسمالتز و دیگران (2006) در مطالعهشان بدست آوردهاند. همچنین با توجه به عدد ضریب مسیر 148/0 میتوان استنباط نمود که دانش این مدیران در حوزه کسب و کار نسبت به دانش آنها در حوزه تخصصی فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی تأثیر بیشتری بر عملکرد سازمانی دارد. از این رو فردی که مسئولیت بخش فناوری اطلاعات را بر عهده میگیرد باید شناخت خود نسبت به اهداف، فرایندها و رویههای سازمانی به منظور بهرهگیری مناسب از قابلیتهای سیستمهای اطلاعاتی را بالا ببرد. به عبارتی مسئولین این بخش باید از کارشناسان صرفاً فنی به مدیران توانمند به مهارتهای رهبری و انسانی ارتقا یابند. لذا توجه ویژه به آموزش مهارتهای مدیریتی و مسائل سازمانی به این افراد توصیه میگردد. چرا که با توجه به نتایج تحقیق، بیشتر افراد متصدی حوزه فناوری اطلاعات در سازمانهای مورد مطالعه، دارای مدرک فنی بوده و این در حالی است که جایگاه سازمانی و اهمیت نقش آنها از ایشان توانمندیهای مدیریتی را نیز طلب میکند. در این میان نقش مسئولان سازمانی و به طور مشخص تیم مدیران ارشد و دیدگاه آنها نسبت به اهمیت نقش مدیران ارشد اطلاعات در موفقیت سازمان، میتواند در ایجاد چنین جایگاهی کمک نموده و به این مدیران به عنوان اهرم بهبود عملکرد سازمان از طریق قابلیتهای فناوری اطلاعات نگاه کنند.
در بررسی فرضیه ششم پژوهش مشخص گردید که قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات به طور مثبت بر عملکرد سازمانی موثر بوده و این فرضیه تأیید میگردد و این نتیجه با یافتههای مطالعه ظفر و دیگران (2015) همسویی دارد. مدیران ارشد اطلاعات به عنوان یک دارایی استراتژیک تلقی میشوند و باید به راحتی توانایی نفوذ و تأثیرگذاری بر سایر بخشها را داشته باشند. به همین منظور توجه ویژه به جایگاه و نقش این مدیران از سوی سایر مدیران سازمان به ارزشآفرینی فناوری اطلاعات برای سازمان کمک میکند. در مقابل پیشنهاد میگردد که مدیران ارشد اطلاعات نیز ارتباط کاری قوی با سایر مدیران سازمان برقرار کرده و مهارت نفوذ و تأثیر گذاری بر ادراک آنها نسبت به اهمیت فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی در سازمان را داشته باشند و خود را به عنوان یک رهبر تأثیرگذار در مسائل سازمانی معرفی کنند.
نتایج، حاکی از تأیید فرضیه هفتم با ضریب تاثیر 404/0میباشد و مطالعات انجام شده توسط شائو و دیگران (2016) و کاروسی و تروکا (2015) نیز این فرضیه را تأیید نمودهاند. همانطور که مشاهده میشود همگونسازی سیستمهای سازمان در مقایسه با سایر متغیرها بیشترین تأثیر را بر عملکرد سازمانی داشته است. به عبارتی 40 درصد از تغییرات در عملکرد سازمانی را میتوان به عوامل سازمانی مانند فناوریهای موجود در سازمان و سیستمهای سازمانی نسبت داد.
فرضیه هشتم به بررسی نقش میانجیگری همگونسازی سیستمهای سازمانی در رابطه بین دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه فناوری اطلاعات و عملکرد سازمانی پرداخته است. نتایج مبین آن است که در حضور متغیر همگونسازی، اثر متغیر دانش استراتژیک فناوری اطلاعات بر عملکرد سازمانی از 302/0 به 201/0 کاهش یافته، ولی همچنان معنادار باقی مانده است. بنابراین نقش متغیر همگونسازی، میانجیگری جزئی است و فرضیه هشتم تحقیق مورد تأیید قرار گرفته است. نتایج بررسی این فرضیه با نتایج مطالعه شائو و دیگران (2016) نیز مطابقت دارد. بنابراین مدیران فناوری اطلاعات در بخش دولتی با شناخت و آگاهی که نسبت به زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی سازمان دارند و همچنین با آشنایی از تکنولوژیهای جدید میتوانند با متقاعد ساختن مدیران ارشد سازمان نسبت به ضرورت توسعه قابلیتهای فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و انتخاب و اجرای سیستمهای مناسب در تمامی بخشهای سازمانی، به تسهیل فرایندها، انجام بهتر وظایف و در نهایت ارائه بهتر خدمات به شهروندان کمک نمایند. فرضیه نهم به بررسی نقش میانجیگری همگونسازی سیستمهای سازمانی در رابطه بین دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات در حوزه کسب و کار و عملکرد سازمانی پرداخته است.
نتایج مبین آن است که در حضور متغیر همگونسازی، اثر متغیر دانش استراتژیک کسب و کار بر عملکرد سازمانی از 416/0 به 302/0 کاهش یافته، ولی همچنان معنادار باقی مانده است. بنابراین نقش متغیر همگونسازی، میانجیگری جزئی است و فرضیه نهم تحقیق مورد تأیید قرار گرفته است. نتایج بررسی این فرضیه با نتایج مطالعه شائو و دیگران (2016) نیز مطابقت دارد. با توجه به نتایج فرضیه پنجم پژوهش که شناخت و آگاهی مدیران ارشد اطلاعات از اهداف و مسائل سازمان را مستقیماً بر بهبود عملکرد مؤثر میداند، این فرضیه بیان میکند مدیران ارشد اطلاعات که مسئولیت توسعه فناوری اطلاعات را در سازمان بر عهده دارند و با شناخت و درکی که از سازمان دارند، میتوانند در راستای دستیابی به عملکرد بهتر، به انتخاب و گسترش سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات که مناسب برای سازمان میباشند و به تحقق اهداف کمک میکنند، بپردازند.
فرضیه دهم به بررسی نقش میانجیگری همگونسازی سیستمهای سازمانی در رابطه بین قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات و عملکرد سازمانی پرداخته است. نتایج مبین آن است که در حضور متغیر همگونسازی، اثر متغیر قدرت ساختاری بر عملکرد سازمانی از 547/0 به 427/0 کاهش یافته، ولی همچنان معنادار باقی مانده است. بنابراین نقش متغیر همگونسازی، میانجیگری جزئی است و فرضیه دهم تحقیق مورد تأیید قرار گرفته است. نتایج بررسی این فرضیه با نتایج مطالعه شائو و دیگران (2016) نیز مطابقت دارد. بر اساس این فرضیه اینگونه استنباط میشود که مسئولین بخش فناوری اطلاعات که از قدرت و جایگاه بالا در سازمانهای دولتی برخوردار بوده و ارتباط نزدیکی با تیم مدیران ارشد دارند، به راحتی میتوانند از طریق توسعه و بکارگیری سامانههای یکپارچه در ساختارها و فرایندهای سازمانی، به عنوان یکی از قابلیتهای فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی، در بهبود عملکرد سازمان نقش داشته باشند.
بر اساس روابط مورد ارزیابی در پژوهش حاضر و نتایج بدست آمده از این تجزیه و تحلیل ها، میتوان پیشنهاداتی برای مطالعات آینده به شرح زیر ارائه کرد: بنا بر جستجوهای صورت گرفته توسط محقق در حوزه ادبیات داخلی پژوهش، به نظر میرسد مطالعات اندکی بر روی مفهوم مدیر ارشد اطلاعات صورت گرفته و این مفهوم که از اوایل دهه 70 میلادی در خارج از کشور مورد توجه قرار گرفته و تحقیقات گستردهای در حوزه نقشها و مسئولیتهای این مدیران در سازمانها انجام شده، هنوز پس از گذشت سالها در داخل ایران موضوعی ناشناخته میباشد و به خوبی اهمیت نقش این افراد در موفقیت سازمانها درک نشده است. از این رو، در فرایندی مطالعاتی بررسی عوامل موثر بر پذیرش نقش مدیران ارشد اطلاعات در سازمانها، همچنینجایگاه این مدیران در آینده و نقشها و مسئولیتهای آنان پیشنهاد میگردد.
همچنین در پژوهش حاضر دانش استراتژیک مدیران ارشد اطلاعات و قدرت ساختاری آنها به عنوان متغیرهای مستقل اثرگذار بر بکارگیری و اجرای سیستمهای مبتنی بر فناوری اطلاعات و در نهایت بهبود عملکرد سازمانها مطرح شدهاند. در مطالعات آتی متغیرهای دیگری به عنوان متغیر مستقل به مدل تحقیق اضافه شده و میزان تأثیرگذاری آنها بر موفقیت سیستمهای سازمان و در نهایت عملکرد سازمانا سازمانها مورد ارزیابی قرار گیرد.
با توجه به نتایج پژوهش مبنی بر اثرگذاری جایگاه و قدرت ساختاری مدیران ارشد اطلاعات و میزان تعامل و ارتباط آنها با سایر مدیران سازمان بر بهبود عملکرد سازمانها، شناسایی نگرش مدیران ارشد سازمان نسبت به نقش مدیران فناوری اطلاعات و نگرانی آنها در خصوص جایگاه این مدیران، شناسایی مشکلات بین آنها و ریشهیابی این مشکلات توصیه میگردد.
7- فهرست منابع
تبریزی، آرزو (1394)، بررسی میزان تأثیر نقش و مسئولیتهای مدیران ارشد اطلاعات در توسعه دولت الکترونیک (مورد مطالعه: صنعت برق خراسان رضوی)، پایاننامه منتشر شده کارشناسی ارشد، دانشگاه فردوسی، مشهد.
فرجخواه، صدیف (1390)، نقش و مسئولیت مدیر ارشد اطلاعات در سازمانهای ایرانی، پایاننامه منتشر شده کارشناسی ارشد، دانشگاه پیام نور، تهران.
کلانتری، خلیل (1391)، پردازش و تحلیل دادهها در تحقیقات اجتماعی- اقتصادی (با استفاده از نرمافزار SPSS)، تهران: انتشارات فرهنگ صبا، چاپ پنجم.
لانی، عبدالله؛ ابطحی، معصومه سادات (1392)، بررسی تأثیر همسویی استراتژیهای فناوری اطلاعات و کسب و کار بر عملکرد سازمان (مطالعه موردی: سازمان نظام مهندسی ساختمان استان قزوین)، دهمین کنفرانس بین المللی مدیریت استراتژیک، تهران، انجمن مدیریت راهبردی ایران.
مالکی، قاسم؛ به آذین، فرید و حسنوی، رضا (1386)، تبیین نقش و مسئولیتهای مدیران ارشد اطلاعات و مدیران ارشد دانش، نشریه مدیریت فردا، دوره 5، شماره 18، صص 55-65.
هومن، حیدرعلی (1387)، شناخت روش علمی در علوم رفتاری، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول.
Armstrong, C. and Sambamurthy, V. (1999). Information technology assimilation in firms: the influence of senior leadership and IT infrastructures, Information Systems Research, 10(4), 304-327.
Bajwa, D.S., Garcia, J.E. and Mooney, T. (2004). An integrative framework for the assimilation of enterprise resource planning systems: phases, antecedents, and outcomes, Journal of Computer Information Systems, 44(3), 81-90.
Baron, R. M., & Kenny, D. A. (1986). The moderator–mediator variable distinction in social psychological research: Conceptual, strategic, and statistical considerations. Journal of personality and social psychology,51(6), 1173-1182.
Chen, D. Q., Preston, D. S. and Tarafdar, M. (2015). From Innovative IS Strategy to Customer Value: The Roleof Innovative Business Orientation, CIO Leadership and Organizational Climate, The DATA BASE for Advances in Information Systems, 46(2), 8-29.
Chun, M. and Mooney, J. (2009). CIO roles and responsibilities: twenty-five years of evolution and change, Information & Management, 46(6), 323-334.
Corsi, K. and Trucco, S. (2015). The Role of the CIOs on the IT Management and Firms’ Performance: Evidence in the Italian Context, Lecture Notes in Information Systems and Organization, 14, 217-236.
Daily, C.M. and Johnson, J.L. (1997). Sources of CEO power and firm financial performance: a longitudinal assessment, Journal of Management, 23(2), 97-117.
Delone, W.H. and Mclean, E.R. (2003). The DeLone and McLean model of information systems success: a ten-year update, Journal of Management Information Systems, 19(4), 9-30.
Ding, F., Li, D. and George, J.F. (2014). Investigating the Impacts of IS strategic leadership on Organizational Benefits from the Perspective of CIO Strategic Roles, Information & Management, 51(7), 865-879.
Earl, M.J. and Feeny, D.F. (1994). Is your CIO adding value?, Sloan Management Review, 35(3), 11-20.
Estevez, E and Janowski, T. (2013). Landscaping Government Chief Information Officer Education, 46th Hawaii International conference on System Sciences.
Fornell, C., & Larcker, D. F. (1981). Structural equation models with unobservable variables and measurement error: Algebra and statistics. Journal of marketing research, 382-388.
Handy, C. B. (1993). Understanding Organizations. (4th ed.), Penguin.
Hendricks, K.B., Singhal, V.R. and Stratman, J.K. (2007). The impact of enterprise systems on corporate performance: a study of ERP, SCM, and CRM system implementations, Journal of Operations Management, 25(1), 65-82.
Lee, J., Elbashir, M., Mahama, H. and Sutton, S. (2014). Enablers of top management team support for integrated management control systems innovations, International Journal of Accounting Information Systems, 15(1), 1-25.
Li, Y. and Tan, C. (2013). “Matching business strategy and CIO characteristics: the impact on organizational performance”, Journal of Business Research, 66(2), 248-259.
Li, Y. and Tan, C. (2013). Matching business strategy and CIO characteristics: the impact on organizational performance, Journal of Business Research, 66(2), 248-259.
Li, Y. and Tan, C-H. (2009). Aligning CIO Characteristics to Business Strategy: An Empirical Investigation, Proceedings of the 42nd Hawaii International Conference on System Sciences.
Li, Y., Tan, C-H., Teo, H-H. and Tan, B. (2006). Innovative Usage of Information Technology in Singapore Organizations: Do CIO Characteristics Make a Difference? IEEE Transactions on Engineering Management, 53(2), 177-190.
Liang, H.G., Saraf, N. and Hu, Q. (2007). Assimilation of enterprise systems: the effects of institutional pressure and the mediating role of top management, MIS Quarterly, 31(1), 59-87.
Lim, J-H., Stratopoulos, T. C. and Wirjanto, T. S. (2012). Role of IT executives in the firm's ability to achieve competitive advantage through IT capability, International Journal of Accounting Information Systems, 13( 1), 21-40.
Markus, M.L. and Tanis, C. (2000). The Enterprise System Experience-From Adoption to Success, Pinnaflex Educational Resources Inc., Cincinnati, OH.
Preston, D.S., Chen, D. and Leidner, D.E. (2008). Examining the antecedents and consequences of CIO strategic decision-making authority: an empirical study, Decision Sciences, 39(4), 605-642.
Purvis, R.L., Sambamurthy, V. and Zmud, R.W. (2001). The assimilation of knowledge platforms in organizations: an empirical investigation, Organization Science, 12(2), 117-135.
Rai, V. (2008). How CIOs can enable governance of value nets, MIS Quarterly Executive, 7(4), 193-203.
Richard, P. J., Devviney, T. M., Yip, G. S. and Johnson, G. (2009). Measuring Organizational Performance: Towards Methodological Best Practice, Journal of Management, 35(3), 718-804.
Shao, Z., Feng, Y.Q. and Liu, L. (2012). The mediating effect of organizational culture and knowledge sharing on transformational leadership and enterprise resource planning systems success: an empirical study in China, Computers in Human Behavior, 28(6), 2400-2413.
Shao, Z., Wang, T. and Feng, Y. (2016). Impact of chief information officer’s strategic knowledge and structural power on enterprise systems success, Industrial Management & Data systems, 116(1), 43-64.
Skaran, U., (2006). Research methods in management, translation: Mohammad Saeb and Mahmoud Shiraz, Tehran, Higher Education and Research Institute of Management and Planning, Fourth Edition. (in persian)
Smaltz, D., Agarwal, R. and Sambamurthy, V. (2006). The antecedents of CIO role effectiveness in organizations: an empirical study in the healthcare sector, IEEE Transactions on Engineering Management, 53(2), 207-222.
Wade, M.L. and Hulland, J. (2004). The resource-based view and information system research: review, extension and suggestions for future research, MIS Quarterly, 28(1), 107-142.
Wu, J.H., Chen, Y.C., and Sambamurthy, V., (2008). The Impacts of BTM Capability and CIO Role Effectiveness on Firms' Information Technology Assimilation: An Empirical Study,). ICIS 2008 Proceedings. Paper 76. http://aisel.aisnet.org/icis2008/76
Zafar, H., Ko, M. S. and Osei-Bryson, K-M (2015). The value of the CIO in the top management team on performance in the case of information security breaches, Information Systems Frontiers, 18(6), 1205-1215.
یادداشتها
1. Enterprise Resource Planning (ERP)
2. Supply Chain Management (SCM)
3. Customer Relationship Management (CRM)
4. Shao
5. Sarker and Lee
6. Wade and Hulland
7. Rai
8. Estevez and Janowski
9. Chun and Mooney
10. Armstrong and Sambamurthy
11. Li and Tan
12. Liang
13. Dailym and Johnson
14. Earl and Feeny
15. Preston
16. Purvis
17. Bajwa
18. Richard
19. Handy
20. Delone and Mclean
21. Corsi and Trucco
22. Chen
23. Zafar
24. Ding
25. Lee
26. Lim
27. Wu
28. Lee
29. Kaiser- Mayer- Olkin (KMO) Measure of Sampling Adequacy
30. Bartlet
Investigating the effect of strategic knowledge and structural power of chief information officers on the performance of government organizations mediated by system assimilation
Abstract
Today, information and information technology are used in all fields and have important effects on organizational performance and thus, in organizations, one of the board members should be responsible for information technology. Information technology (IT) leaders are one of the most important human resources in an organization responsible for using all potentials and capabilities of information technology in the organization. Accordingly, the purpose of this research is to investigate the effect of CIOs' knowledge in IT and business areas and their structural power on organizational performance mediated by enterprise system assimilation. The data were collected from CIOs and CEOs working in Khorasan Razavi province government organizations. The face and content validity of the questionnaire was confirmed by views of the supervisor, advisor, and some experts. Also, construct validity was confirmed using confirmatory factor analysis. Data collected from 59 organizations were analyzed using structural equation modeling and Smart PLS software. The findings confirm the effect of strategic knowledge of CIOs in IT and business areas and their structural power on organizational performance. The results also indicate the mediating role of enterprise system assimilation in the relationship between CIOs' strategic knowledge and structural power and organizational performance.
Keywords: Business strategic knowledge, Enterprise system assimilation, IT strategic knowledge, Organizational performance, structural power.