رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیلگر بیشارزیابی سهام
محورهای موضوعی : آینده پژوهیمحمدحسین رنجبر 1 , حسین رجب دری 2
1 - استادیار و عضو هیئت علمی، گروه حسابداری، واحد بندرعباس، دانشگاه آزاد اسلامی، بندرعباس، ایران
2 - دانشجوی دکتری حسابداری و عضو باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان، واحد بندرعباس، دانشگاه آزاد اسلامی، بندرعباس، ایران Hosrado@gmail.com
کلید واژه: بیش ارزیابی سهام, خطر سقوط قیمت سهام, استراتژی تجاری آیندهنگر,
چکیده مقاله :
هدف این پژوهش، بررسی رابطه استراتژی تجاری آینده نگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیل گر بیش ارزیابی سهام در شرکت های پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران است. این پژوهش ازلحاظ هدف کاربردی بوده و دوره زمانی آن شامل سال های 1391 تا 1395 و نمونه برگزیده متشکل از 380 سال- شرکت است. برای آزمون فرضیههای پژوهش نیز از روش رگرسیون حداقل مربعهای معمولی در نرم افزارEviews استفاده شد. یافته های حاصل از آزمون فرضیههای پژوهش نشان میدهد که پس از کنترل متغیرهای اهرم مالی، اندازه شرکت، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام و نسبت بازده حقوق صاحبان سهام، بین استراتژی تجاری آینده نگر و خطر سقوط قیمت سهام در دو حالت چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا، رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین، پس از کنترل متغیرهای کنترلی ذکرشده، بیش ارزیابی سهام، رابطه بین استراتژی تجاری آینده نگر و خطر سقوط قیمت سهام در دو حالت چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا را به گونه مثبت و معناداری تعدیل می کند. درنتیجه، لازم است که مدیران و سرمایه گذاران به استراتژی های تجاری توجه بیشتری نمایند و با اطلاع از آن، سرمایه گذاری و مدیریت مطمئنتری داشته باشند.
The purpose of this study is to investigate the relationship between Prospectors strategy and the stock price crash risk with the role of a moderating over-valuation of stocks in companies admitted to the Tehran Stock Exchange. This research is in terms of its purpose and its time period is from 2012 to 2016 and a sample of 380 years is a company. To test the hypothesis of the research, Regression method of least squares was used in Eviews software. The results of the research hypothesis test show that after controlling the variables of the financial leverage, the size of the company, the ratio of the book value to the market value of equity and the equity ratio, between the Prospectors strategy and the stock price crash risk in two There is a positive and significant relationship between the skewness of the stock returns and the low-to-high fluctuation. Also, after controlling the listed control variables, the stock price overestimates positively and significantly the relationship between Prospectors strategies and the stock price crash risk in both of the two cases of the negative skewness of stock returns and low-to-high fluctuations. As a result, managers and investors need to pay more attention to business strategies and, with their knowledge, have more investment and management.
_||_
به نام خدا
رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیلگر بیش ارزیابی سهام
چکیده
هدف این پژوهش، بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیلگر بیش ارزیابی سهام در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران است. این پژوهش ازلحاظ هدف کاربردی بوده و دوره زمانی آن شامل سالهای 1391 تا 1395 و نمونه برگزیده متشکل از 380 سال- شرکت است. برای آزمون فرضیههای پژوهش نیز از روش رگرسیون حداقل مربعهای معمولی در نرمافزارEviews استفاده شد. یافتههای حاصل از آزمون فرضیههای پژوهش نشان میدهد که پس از کنترل متغیرهای اهرم مالی، اندازه شرکت، نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام و نسبت بازده حقوق صاحبان سهام، بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام در دو حالت چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا، رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین، پس از کنترل متغیرهای کنترلی ذکرشده، بیش ارزیابی سهام، رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام در دو حالت چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا را به گونه مثبت و معناداری تعدیل میکند. درنتیجه، لازم است که مدیران و سرمایهگذاران به استراتژیهای تجاری توجه بیشتری نمایند و با اطلاع از آن، سرمایهگذاری و مدیریت مطمئنتری داشته باشند.
کلیدواژگان: استراتژی تجاری آیندهنگر، خطر سقوط قیمت سهام، بیش ارزیابی سهام.
1- مقدمه
با بررسی میزان خطر سقوط قیمت سهام در شرکتهایی که استراتژیهای تجاری را دنبال میکنند، میتوان دریافت که این موضوع، درک عوامل تعیینکننده خطر سقوط قیمت سهام را افزایش داده و درنتیجه، به سرمایهگذاران کمک میکند تا در کسبوکارهای با ایمنی بیشتر، سرمایهگذاری نمایند. برداشت سرمایهگذاران از خطر سقوط قیمت سهام بهویژه پس از بحران مالی سال 2008، بهشدت موردتوجه قرارگرفته است. در زمان ظهور این بحران، عدم اعتماد سرمایهگذاران ازجمله دلایل اصلی سقوط قیمت به شمار میرفت. خطر سقوط قیمت سهام یک عامل حیاتی بازده سهام برای سرمایهگذاران محسوب میشود، زیرا برخلاف خطرات نشات گرفته از نوسانات سیستماتیک، شکل دیگری ندارد (ساندر1، 2010). براساس ادبیات موضوع، دلیل اصلی خطر سقوط قیمت سهام تجمیع و عدم افشای اخبار بد به دلیل انگیزههای مدیریتی است که احتمال سقوط قیمت سهام را افزایش میدهد. زمانی که انباشت و احتکار خبرهای بد از حد مشخصی میگذرد، بلافاصله ای مساله برای بازار آشکارشده و افت منفی شدیدی در قیمت سهام ایجاد میکند (جیم و مایرز2، 2006). ویژگیهایی خاص شرکت ازجمله گزارش دهی مالی غیر شفاف (هاتن و همکاران3، 2009؛ فرانسیس و همکاران4، 2016؛ مرادزادهفرد، 1395؛ فروغی و همکاران، 1391)، اجتناب مالیاتی (کیم و ژانگ5، 2011 الف، فروغی و همکاران، 1391؛ مرادی و همکاران، 1395) و انگیزههای مدیران (کیم و ژانگ، 2011 ب) با خطر سقوط قیمت سهام مورد بررسی قرار گرفته است. مطالعات اخیر نشان میدهد که تمام این موارد تا حد مشخصی با استراتژیهای تجاری منحصربهفرد شرکتها مشخص میشود (همبریک6، 1983؛ اسنو و همبریک7، 1980). بدین ترتیب، میتوان اظهار نمود که استراتژی تجاری شرکت، توانایی تأثیرگذاری بر خطر سقوط قیمت سهام را دارد که به معنای نتیجه اقتصادی مستقیم برای سرمایهگذاران است (حبیب و منظورحسن8، 2017).
مایلز و اسنو9 (1978، 2003) به دلیل شدت و جهت تغییر با توجه به محصولات و بازارها، سه استراتژی تجاری عملی را توصیف نموده که همزمان درون صنایع وجود دارد که شامل استراتژیهای آیندهنگر10، تدافعی11 و تحلیلگرانه12 است. استراتژی آیندهنگر، نوآورگرا است و آمیخته بازار محصول خود را بهسرعت تغییر میدهد، درحالیکه استراتژی تدافعی براساس قیمت، خدمات یا کیفیت متمرکز بر محصولات کم تنوعتر مبارزه و رقابت میکنند (همبریک، 1983). مطالعات قبلی تئوری سازمانی ثابت میکنند که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر از عدم تقارن اطلاعاتی ناشی از عدم قطعیت به ستوه آمدهاند که میزان زیاد عدم تقارن اطلاعاتی، امکان گزارش مالی اشتباه را به وجود میآورد (راجاگوپلان13، 1997؛ سینگ و آگاروال14، 2002)؛ اما بنتلی و همکاران15 (2013) ثابت نمودند که در شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر، برخلاف افزایش آشکار تلاش حسابرسی که عدم تقارن اطلاعاتی را با ارائه صورتوضعیتهای مالی معتبرتر کاهش میدهد، احتمال بینظمی و بیقاعدگی بیشتر گزارش دهی مالی وجود دارد. بنتلی و همکاران (2013) بهصورت تجربی دلیل احتمالی چرایی تکرار مداوم تجربه شرکتهای آیندهنگر را بررسی نمودند و دریافتند که نظارت داخلی گزارش دهی مالی، نقش میانجی در رابطه بین استراتژی و تکرارها را ایفا میکند. ازاینرو، مدیران و حسابرسان این قبیل شرکتها مشکل بیشتری در شناسایی و گزارش دهی بهموقع نقاط ضعف داشته و باعث میشود که این شرکتها خبرهای بد را احتکار و انبار کنند. ضمن اینکه، مدیران شرکتهایی که استراتژی آیندهنگر را دنبال میکنند به خاطر:
1. ساختار پرداخت مدیران اجرایی (راجاگوپلان، 1997)،
2. رغبت بیشتر به اجتناب از پرداخت مالیات (هایگینز و همکاران16، 2015) و
3. قرار گرفتن در معرض ریسک دعاوی قضایی بیشتر، به عدم انتشار اخبار بد تمایل دارند.
درمجموع میتوان گفت که میل به عدم انتشار اخبار بد، همواره شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر را بیشتر در معرض خطر سقوط قیمت سهام قرار میدهد (حبیب و منظورحسن، 2017).
البته عدم تقارن اطلاعاتی دلیل اصلی بیشتر گزارشهای اشتباهی که آیندهنگر مشاهده میکنند، نیست. برای نمونه، بنتلی و همکاران (2015) معتقدند شرکتهایی که استراتژی آیندهنگر را دنبال کردهاند، کنترل داخلی ضعیفتری دارند.
در این پژوهش، ضمن بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام، بررسی میشود که آیا بیش ارزیابی سهام رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام را تعدیل میکند یا خیر؟ جنسن17 (2005) معتقد است که بیش ارزیابی سهام شکلی از هزینه نمایندگی را ایجاد کرده که باعث میشود مدیران وارد فعالیتهای از بین برنده ارزش مانند مدیریت سود و تقلب، شوند (هومز و اسکانتز18، 2010).
شرکتهایی که استراتژی تجاری آیندهنگر را دنبال میکنند، بیشتر با بیش ارزیابی مواجه میشوند، زیرا: 1. انتظارات بهشدت خوشبینانهای درباره رشد آتی دارند و 2. عدم قطعیت درآمدی بیشتری دارند. براساس این استدلالها که بیش ارزیابی این انگیزه را به مدیران داده تا گزارشهای مالی اشتباه بدهند، خطر سقوط برای استراتژی آیندهنگر طی دورههای بیش ارزیابی بیشتر میشود (جنسن، 2005). همچنین، نتایج بهدستآمده نشان میدهد که شرکتهای با استراتژی تجاری آیندهنگر با خطر سقوط قیمت سهام در آینده مرتبط است. ضمن اینکه، این تأثیر طی دورههای بیش ارزیابی بیشتر میشود (حبیب و منظورحسن، 2017).
این پژوهش به صورتهای مهمی به ادبیات خطر سقوط قیمت سهام و استراتژی تجاری تأثیرگذار است. نخست، درک تأثیر استراتژیهای تجاری بر خطر سقوط قیمت سهام است که به سرمایهگذاران در تخصیص دقیق منابع میان شرکتهای با استراتژیهای تجاری مختلف کمک میکند (هاتن و همکاران، 2009؛ فرانسیس و همکاران، 2016). مطالعات تجربی نشان میدهد که استراتژی تجاری یک شرکت تأثیر به سزایی بر خطر سقوط قیمت سهام دارد و درنتیجه، شرکتها باید به آن توجه کنند (آن و ژانگ19، 2013؛ ژو و همکاران20، 2013). دوما، با استناد به اینکه استراتژیهای شرکت توانایی تأثیرگذاری بر پیامدهای اقتصادی دارد، روی ادبیات موضوع استراتژی سازمان تأثیر گذاشته میشود (روبین و ژانگ21، 2015). همچنین، عدم ورود پژوهشگران به این موضوع، ضرورت پژوهش را مشخص میسازد.
در ادامه، ابتدا مبانی نظری پژوهش بیانشده و سپس پیشینه، روش پژوهش و یافتهها بیانشده است. در انتها نیز بحث و نتیجهگیری آورده شده است.
2- مبانی نظری
1-2- استراتژی تجاری
امروزه اهمیت درک محیط کسبوکار رقابتی و عدم اطمینان محیطی بهوسیله مدیران بیشازپیش آشکارشده است. شرکتها نیز برای رشد و دستیابی به اهداف سازمانی ناچار به استفاده از مدیریت و برنامهریزی استراتژیک هستند (رمضانی، 1388). در این راستا، مایلز و اسنو (1978) استراتژی را بهعنوان پاسخ مدیران ارشد به محدودیتها و فرصتهایی که با آنها مواجه میشوند، تعریف میکنند. نمازی (1392) از دیدگاهی دیگر، استراتژی را سازههای داخلی و خارجی کلیدی که شرکت باید در آینده دنبال نماید تا به مزیت رقابتی پایدار دسترسی پیدا کند، تعریف مینماید. این سازهها شامل معیارهای مالی از قبیل سود، فروش، بازده سرمایه، رشد و همچنین، معیارهای غیرمالی از قبیل توسعه محصولات جدید، کیفیت محصول و رضایت مشتری است. تنها با تکیهبر این سازهها است که شرکت میتواند به اهداف از قبل تعیینشده خود دست یابد. درواقع، استراتژی را میتوان راه و روش تحقق مأموریت سازمان تلقی کرد، بهگونهای که سازمان از این راه عوامل خارجی (فرصتها و تهدیدها) و عوامل داخلی (قوتها و ضعفها) را بررسی و شناسایی کرده و از نقاط قوت داخلی و فرصتهای خارجی بهدرستی بهرهبرداری نموده، ضعفهای داخلی را از بین ببرد و از تهدیدهای خارجی بپرهیزد. همچنین، هورنگرن و همکاران22 (2012) نیز در توصیفی دقیق بیان میکنند استراتژی بهگونهای مشخص بیانگر این است که یک سازمان چگونه میتواند قابلیتهای خود را با فرصتهای موجود در بازار برای رسیدن به اهداف موردنظر تطبیق دهد. استراتژی، توصیفکننده این موضوع است که یک سازمان چگونه میتواند برای مشتریان خود ایجاد ارزش کند، درحالیکه تفاوتهای خود را از رقبای موجود حفظ کند. به گونه خلاصه، رقبای قوی، قدرت چانهزنی مشتریان و قدرت چانهزنی تأمینکنندگان مواد اولیه، باعث ایجاد فشار قابلتوجهی بر قیمت فروش محصولات شرکت میشود.
در بررسی استراتژیها، درباره شیوه انتخاب استراتژیهایی بحث میشود که میتوان بهوسیله آن به بهترین شکل ممکن مأموریت سازمان را تحقق بخشید. توجه همزمان به مأموریت سازمان و استراتژیها و بررسی اطلاعات داخلی و خارجی سازمان، مبنایی را فراهم میکند که میتوان بر آن اساس استراتژیهای قابلاجرا را شناسایی کرده و مورد ارزیابی قرار داد. مایلز و اسنو (1978) معتقدند به گونه کلی شرکتها بهمنظور همسویی با شرایط محیطی، از الگوهای به نسبت ثابتی استفاده میکنند که شامل استراتژیهای مختلف است. همچنین، آنان بیان کردهاند که اگر هر شرکت ساختار و فرآیندهای سازمانی را متناسب با استراتژی خود پیادهسازی کند، صرفنظر از نوع استراتژی و صنعتی که در آن فعالیت میکند، عملکرد قابل قبولی خواهد داشت (نمازی و همکاران، 1396).
مایلز و اسنو (1976) نیز بیان میکنند، اصولاً مدیریت با سه نوع مشکل روبهرو است: الف. نوآوری (مدیریت استراتژیک محصول و بازار)، ب. اصول فنی (تولید و توزیع محصولات) و پ. امور اجرایی (پشتیبانی از تصمیمهای نوآورانه و فنی). هنگامیکه این مشکلات به روشی موفقیتآمیز برطرف شود، یک الگوی استراتژیک پایدار شناسایی خواهد شد. در این الگو، دو سر طیف شرکتهای آیندهنگر (تهاجمی) و تدافعی قرار دارد. شرکتهای آیندهنگر به گونه عمده از طریق نوآوری و ابتکار در محصول، به رقابت میپردازند، طیف وسیعی از محصولات را ارائه میدهند و بهعنوان پیشگامان بازار و محصول محسوب میشوند. بازاریابی و تحقیق و توسعه از دستورالعملهای اینگونه شرکتها محسوب خواهد شد. از سویی، شرکتهای تدافعی، در محیطی به نسبت پایدار فعالیت میکنند و طیف محدودی از محصولات را ارائه مینمایند. آنها بر بهرهوری متمرکز بوده و ترجیح آنان اجرای دستورالعملهای مهندسی و تولید است. همچنین، پیشبینیهای تئوری سازمانی و تحقیقات تجربی تأییدکننده آن است که شرکتهای پیرو استراتژی آیندهنگر، سرمایهگذاری بیشتری در فعالیتهای مرتبط با تحقیق و توسعه دارند؛ زیرا اهداف استراتژیک آنان تمرکز بر کشف و بهرهبرداری از تغییرات جدید و مستمر فرصتهای بازار سرمایه است، اما شرکتهایی که پیرو استراتژی تدافعی هستند، تمایل دارند تا با کمینهسازی هزینههای تحقیق و توسعه، محصولاتی مقرونبهصرفه و بهصورت مستمر و قابل پیشبینی، تولید کنند (نمازی و همکاران، 1396).
2-2- خطر سقوط قیمت سهام
موضوع تغييرهای ناگهاني قيمت سهام طي سالهاي اخير و بهويژه بعد از بحران مالي سال 2008، توجه بسياري از استادان دانشگاه، مدیران و تصمیمگیران مالی را به خود جلب کرده است. اين تغييرها بیشتر به دو صورت «سقوط» و «جهش قيمت سهام23» رخ ميدهد. با توجه به اهميتي که سرمايهگذاران براي بازده سهام خود قائل هستند، پديده سقوط قيمت سهام که منجر به کاهش شديد بازده ميشود، در مقايسه با جهش قیمت سهام بيشتر موردتوجه پژوهشگران قرارگرفته است. تعريف سقوط قيمت سهام داراي سه ويژگي مشخص است (چن و همکاران24، 2001: 5-1):
· سقوط قيمت سهام يک تغيير بااهمیت و غيرمعمول در قيمت سهام است که بدون وقوع يک حادثه مهم اقتصادي رخ ميدهد.
· اين تغييرهای بااهمیت بهصورت منفي است.
· سقوط قيمت سهام، يک پديده همهگیر در سطح بازار است. بدین معنا که کاهش قيمت سهام تنها به يک سهام خاص محدود نميشود، بلکه تمام انواع سهام موجود در بازار را شامل ميشود.
تقریباً در تمام پژوهشهای انجامشده، پديده سقوط قيمت سهام بهعنوان پديدهاي مترادف با چولگي منفي بازده سهام ازلحاظ آماري بدین گونه تعریفشده است: «با اين فرض که بازده سهام ازلحاظ آماري داراي توزيع نرمال باشد، سقوط قيمت سهام بهعنوان يک پديده نادر در بازار سرمايه، هنگامي رخ ميدهد که بازده خاص یک شرکت طي يک دوره زماني، 09/3 انحراف معيار کمتر از ميانگين بازده خاص آن شرکت طي همان دوره داشته باشد». اين تعريف بر مبنای اين مفهوم آماري قرار دارد که با فرض نرمال بودن توزيع بازده خاص یک شرکت، نوسانهایی که در فاصله ميانگين بهعلاوه 09/3 انحراف معيار و ميانگين منهاي 09/3 انحراف معيار قرار ميگيرد، ازجمله نوسانهای عادي محسوب ميشود و نوسانهای خارج از اين فاصله، از موارد غيرعادي قلمداد ميشود. با توجه به اینکه سقوط قيمت سهام يک نوسان غيرعادي است، عدد 09/3 بهعنوان مرز بين نوسانهای عادي و غيرعادي در نظر گرفتهشده است (هاتن و همکاران، 2009: 12).
برخلاف اينکه وجود پديده ناقرینگی منفي يا چولگي منفي در بازده بازار سهام به گونه کلی موردتوافق همه صاحبنظران است، اما سازوکارهاي اقتصادي که منجر به بروز اين پديده ميشود، هنوز بهصراحت مشخص نشده است. در ادبيات حسابداري، نظريهها و ديدگاههاي متعددي پيرامون توضيح پديده سقوط قيمت سهام ارائهشده است. بلک25 (1976) و کريستي26 (1982) در توضيح چگونگي بروز پديده سقوط قيمت سهام، نظريه اثرهای اهرمي27 را ارائه کردهاند. از سوی دیگر، شاورت28 (1982) و بيکرت و وو29 (2000) نظريه اثرهای اهرمي را موردانتقاد قرار داده و بيان کردهاند که اثرهای اهرمي بهتنهايي قادر به توضيح پديده چولگي منفي بازده سهام نيست.
بلانچارد و واتسون30 (1982) نیز در توضيح پديده چولگي منفي سهام، الگوی حباب تصادفي قيمت سهام31 را مطرح کردهاند. آنان معتقدند که چولگي منفي بازده سهام يا سقوط قيمت سهام، حاصل ترکيدن حبابهاي قيمتي است.
فرنچ و همکاران32 (1987) جهت تبيين پديده سقوط قيمت سهام يا چولگي منفي بازده سهام، سازوکار نوسان معکوس33 را مطرح کرده و پوتربا و سامرس34 (1986) اين سازوکار را موردانتقاد قرار دادند. آنان استدلال ميکنند که نوسانهای بازار، ماهيتی کوتاهمدت دارد، پس نميتوان انتظار داشت که اين نوسانها صرف ريسک را به گونه زیادی تحت تأثیر قرار دهد.
در سالهاي اخير، الگویي تحت عنوان الگوی تفاوت عقايد35، توسط هانگ و استين36 (2003) مطرحشده است. براساس اين الگو، ناهمگنی سرمايهگذاران عامل اصلي بروز پديده چولگي منفي در بازده سهام است. آنها در مطالعه خود سرمايهگذاران را به دو گروه طبقهبندی کردهاند: سرمايهگذارانی که انتظار دارند قیمت سهام افزایش یابد37 و سرمايهگذارانی که انتظار دارند قیمت سهام کاهش یابد38 و بر این باورند که چون سرمايهگذاران گروه دوم معتقدند قيمت سهام در آينده کاهش مييابد، طي دوره رونق سهام خود را ميفروشند و از بازار خارج ميشوند. پس از خروج آنها، سرمايهگذاران گروه اول که معتقد به افزايش آتي قيمت سهام هستند، وارد بازار ميشوند. هنگامیکه ناهمگنی بين سرمايهگذاران زیاد است، اطلاعاتي که سرمايهگذاران گروه دوم در اختیاردارند، به دلیل محدوديتهاي مربوط به فروشهاي استقراضي39 به گونه کامل در قيمت سهام منعکس نميشود. زماني که اين گروه از سرمايهگذاران در دوره رکود بهعنوان خريداران نهايي اوراق بهادار وارد بازار ميشود، توده اطلاعاتی که در قيمت سهام منعکس نشده بود نيز وارد بازار شده و منجر به چولگي منفي بازده سهام يا سقوط قيمت سهام ميشود.
3-2- بیش ارزیابی
دلیلهای گوناگوني وجود دارد كه شركتها، با اثر بیش ارزیابی سهام روبهرو شوند. شايد مهمترین دليل براي ارزيابيهاي نادرست، عدم تقارن اطلاعاتی باشد. عدم تقارن اطلاعاتي به وضعيتي اطلاق ميشود كه اطلاعات غيرعمومي و نا آشکار وجود دارد و یکطرف معامله از طرف ديگر اطلاعات بيشتري دارد (چي و گوپتا40، 2009). همچنین، نادرستيهاي قيمت سهام ممكن است درنتیجه ارزيابيهاي نادرست از اطلاعات عمومي پيش آيد (وزن بندی نامناسب سرمايهگذاران به اطلاعات عمومي در تعيين تمايلاتشان براي پرداخت سهام). معاملات ذهني یکی دیگر از عوامل است. به اين معنا که سرمايهگذاران تمايلات خود را براي پرداخت، نه بهوسیله اعتقاداتشان در مورد ارزش ذاتي سهام، بلكه به دليل باورشان در مورد آنچه ديگر سرمايهگذاران بهمنظور پرداخت براي سهام تمايل دارند، تعيين ميكنند. افزون بر موارد ذکرشده، بحران نقدينگي که تمايل سرمايهگذاران به تبديل وجه نقد به سهام و نيز تبديل سهام به وجه نقد است و در مورد سهامداراني كه درگير معاملات ذهني شدهاند، اتفاق ميافتد (موسوی و همکاران، 1391).
براي جلوگیری از بروز دلايل نادرستي ارزش، اطلاعات، نقش پادزهر را دارد. اين نكته براي نادرستيهاي ايجادشده از طريق اطلاعات غيرعمومي و نیز ديگر دلايل نادرستي ارزش نيز صحيح است. اگر مديران و تحليلگران مالي بهاندازه كافي، معاملهگران را نسبت به اينكه قيمتهاي سهام به وجود آمده بهصورت ذهني از ارزش واقعي منحرف است و احتمالاً به سطوح صحيحتري برمیگردند آگاه كنند، دورههاي معاملات ذهني متوقف ميشود كه به گونه معمول در هر رویدادی به نسبت کوتاه و بیدوام است (جنسن، 2005).
در این زمینه، بيش ارزيابي سهام ميتواند موجب شود كه مديران اقدامهایی را انجام دهند تا عملکرد گزارششده را متورم سازند و از اين طريق، قيمتهاي متورم شده، قیمت سهام را توجيه نمايند که اینچنین اقدامات شامل تحصيل ديگر شركتها، توسعه داخلي شركت، تقلب و مديريت سود است که مديران با انجام اين اقدامها اميدوار هستند تا نتايج منفي در ارتباط با حرفه و پاداشها را به تأخیر بيندازند، درحالیکه آنها درواقع در حال خراب کردن ارزش بلندمدت شركت هستند (جنسن، 2005). در این راستا، مديران شركتهاي بيش ارزیابیشده با دو انتخاب روبهرو هستند: اول اينكه، ميتوانند با بازار ارتباط برقرار و همهچیز را آشكارا بيان كنند و يا تا تاريخ گزارشگري بعدي منتظر بمانند و عملكردي منفي را گزارش كنند که اين انتخاب ميتواند تأثیرهای بالقوه منفي بر حرفه و پاداش مديران در برداشته باشد. انتخاب دوم مديران، اين است كه اقدامهایی را در جهت گزارش عملكرد خود بهگونهای فراتر از واقعيت انجام دهند و از اين طريق، قيمتهاي متورم سهام را توجيه كنند (قاسمی و نیکبخت، 1394).
همچنین، زمانی که ارزش سهام شركت افزايش مييابد، مدير منفعتهاي بسياري به دست ميآورد: اول اينكه ثروت مديران و پاداش آنها با افزايش قيمت سهام از طريق انگيزههاي مبتني بر عملكرد سهام افزايش مییابد. دوم اينكه امنيت شغلي مديران، نسبت به قيمت سهام افزايش مييابد. البته احتمال كمي هم وجود دارد كه مدير شغل خود را وقتیکه عملكرد قيمت سهام خوب است، از دست بدهد (ویسباچ41، 1988). سوم اينكه عملكرد سهام قوي، ارزش مدير را در بازار كار اجرايي افزايش ميدهد درحالیکه اگر قيمت سهام كاهش يابد، متضاد با همه اين موارد ميتواند اتفاق بيفتد (موسوی و همکاران، 1391). تحريك شدن توسط چنين انگيزههايي، سبب ميشود كه مديران به گونه طبيعي براي داشتن قيمت سهام بيشتر تلاش كنند. تحليلگران، رشد زياد قابل پيشبيني، مطلوب و ثابت سالانه را از شركتها انتظار دارند. آنها شركتهايي كه رشد ثابت و قابل پيشبيني را نمايش نميدهند، جريمه ميكنند. بنابراين، مديران براي به دست آوردن اين رشد ثابت و قابل پيشبيني، تعهدها و حتي تصميمهای عملياتي را تغيير میدهند و سودها را مديريت ميكنند (جنسن، 2005).
4-2- ارتباط بین متغیرهای پژوهش
خطر سقوط قیمت سهام اشاره به ارزش منفی در توزیع بازده خاص شرکت بعد از تعدیل نسبت بازدههایی که همراه با عوامل عادی جابهجا میشوند، دارد (جین و مایرز، 2006؛ کیم و همکاران، 2011 الف و ب). پی بردن به عوامل تعیینکننده مؤثر بر خطر سقوط قیمت سهام از آن نظر اهمیت دارد که تأثیر مستقیمی بر رفاه سرمایهگذاران میگذارد. با استفاده از استراتژی شناسی در خطر سقوط قیمت سهام میتوان گفت که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر، بنا به دلایل زیر، بیشتر در معرض این خطر است:
فرصتهای رشد، عدم قطعیت، شکست پروژه و سقوط قیمت سهام
رشد سریعی که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر تجربه کردهاند، احتمال بینظمیهای گزارش مالی نشات گرفته از گزارش دهی مالی مبهم و غیر شفاف را افزایش میدهد که یکی از عوامل تعیینکننده در خطر سقوط قیمت سهام است (جین و مایرز، 2006؛ هاتن و همکاران، 2009). سهام رشدی از دیرباز نسبت به سایر سهمها ازلحاظ بازده نقدی سهام، عملکرد ضعیفتری داشتهاند، چون شرکتهای رشدی در بیشتر موارد نمیتوانند انتظارات بهشدت خوشبینانه سرمایهگذاران درباره چشماندازهای سهام رشدی را برآورده کنند. وقتی این انتظارات برآورده نمیشود، قیمت سهام دستخوش سقوط میشود (لاکونیشوک و همکاران42، 1994). همین احتمال باعث شده که مدیران شرکتهای رشدی از انتشار خبرهای بد مضایقه نموده تا این ارزشگذاری بیشازحد حفظ شود. اسکینر و اسلووان43 (2002) دریافتند که سهام رشدی واکنش منفیتری نسبت به سودهای غیرمنتظره منفی نشان میدهد و دوباره مدیران را ترغیب میکند تا انتشار اخبار بد در بازار را به تعویق انداخته و درنتیجه، خطر سقوط قیمت سهام افزایش مییابد. هرچند بعید است که چشماندازهای رشد بهتنهایی پدیده سقوط قیمت سهام برای شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر را تبیین کند. احتمال بیشتر آن است که عدم قطعیت زیاد و خطر شکست پروژه عوامل اصلی تعیینکننده خطر سقوط قیمت سهام باشد. درنتیجه، رشد سریع، بهویژه در مقایسه با سایر شرکتهای همصنف، انگیزهای برای شرکتها است تا نتایج مالی غلط را ابراز کند و درنتیجه، شکست پروژه، عدم قطعیت و ناتوانی در برآوردن انتظارات بهشدت خوشبینانه باعث رکود و کاهش قیمت سهام در شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر میشود که منبع خطر سقوط قیمت سهام است (حبیب و منظورحسن، 2017).
گزارش دهی مالی نادرست، عدم انتشار اخبار بد و سقوط قیمت سهام
براساس استدلال جین و مایرز (2006)، گزارش دهی مالی نادرست عامل اصلی تعیینکننده خطر سقوط است. قرار داشتن شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر در معرض گزارش دهی مالی نادرست و خطر سقوط قیمت سهام باید ازنظر انگیزه، فرصتو محیط اطلاعاتی بررسی شود. بنتلی و همکاران (2013) دریافتند که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر به دلیل وجود انگیزههایی مانند فرصتهای رشد، انگیزههای دارایی خالص و نیازهای سرمایهگذاری، بیشتر گزارش اشتباه ارائه میدهند. بنتلی و همکاران (2015) معتقدند شرکتهایی که استراتژی آیندهنگر را دنبال میکنند، نظارت و کنترل داخلی ضعیفتری دارند؛ یعنی مدیران و حسابرسان این شرکتها مشکل بیشتری در تشخیص و گزارش بهموقع نقاط ضعف داشته و بدین ترتیب، روند پنهانسازی اخبار بد را در شرکتهای آیندهنگر تسهیل میکند که درنهایت موجب سقوط قیمت سهام میشود.
انگیزههای دارایی خالص، گزارش اشتباه و سقوط قیمت سهام
تفاوت ساختار پرداختی مدیران اجرایی بین شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر و تدافعی نیز روی خطر سقوط قیمت تأثیر میگذارد. توجه شرکتهای آیندهنگر به نوآوری موجب عدم قطعیت بیشتر میشود و درنهایت، مستلزم قراردادهای پرداخت با چشمانداز بلندمدتتر است و ریسکپذیری مدیریت را ترغیب میکند (حبیب و منظورحسن، 2017). چنگ و وارفیلد44 (2005) به این نتیجه رسیدند که داراییها و سهام، انگیزههایی را برای شرکتها به وجود میآورد تا اهداف درآمدی را برآورده ساخته یا از دست بدهد. همچنین، بیش ارزیابی رابطه بین استراتژی تجاری و خطر سقوط قیمت را تعدیل میکند. براساس تئوری جنسن (2005)، بیش ارزیابی جدیدی از هزینههای نمایندگی را ایجاد میکند. جنسن (2005: 5) میگوید که مدیران انگیزههایی را برای ادامه ارزشگذاری نادرست از طریق دستکاری درآمدها دارند، زیرا افراد نه به خاطر کاری که انجام میدهند، بلکه به خاطر کاری که متناسب با هدف انجام دادهاند، حقوق میگیرند. همین امر، مردم را به سمتی کشانده که با دستکاری تنظیمات هدف و نحوه برآورده ساختن اهداف خود، سیستم را بازی دهند. این سیستمهای پرداخت و مبتنی بر هدف، بستر مناسبی برای تأثیرات مخرب بازی مدیریت سود با بازار سرمایه است. بیش ارزیابی، انتظار سرمایهگذاران درباره پرداختهای آتی شرکت را بالا میبرد. در این زمینه، شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر بیشتر مستعد بیش ارزیابی هستند، زیرا شواهد قبلی نشان میدهد که سرمایهگذاران انتظارات بهشدت خوشبینانهای درباره چشمانداز سهام رشدی دارند. لاپورتا و همکاران45 (1997) ثابت نمودند که این بازدهها بهصورت نامتناسبی پیرامون اعلام درآمدها متمرکزشده است. بیکر و ورگلر46 (2006) دریافتند که بیش ارزیابی مبتنی بر احساسات بیشتر برای سهام دارای نوسان بیشتر، سهام غیر سود ده و سهام رشدی بیشازحد است که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر نیز برخی از این ویژگیها را دارند. برگمان و رویچودهاری47 (2008) یک مدل نظری را ارائه نموده که در آن، مدیران خبرهای بد را در دورههای بیش ارزیابی جهت حفظ بیش ارزیابی منتشر نمیکنند. هرچند که با توجه به تجمع اطلاعات منفی شرکتها، درنهایت مدیران شرکت از پنهان کردن اخبار برای سرمایهگذاران عاجز مانده و زمانی فرامیرسد که کل اطلاعات پنهانشده بهیکباره برای بازار فاش شده و باعث رکود قیمتی شدید سهام شرکت میشود. ازآنجاکه شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر تمایل بیشتری به بیش ارزیابی دارند، طبق استدلال فوق، این شرکتها انگیزه پنهان نگهداشتن اخبار بد را داشته تا همچنان بیش ارزیابی را ادامه دهند. لذا این انتظار وجود دارد که بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و سقوط قیمت سهام را تعدیل کند.
در نتیجه، با توجه به مطالب بیانشده، میتوان دو فرضیه زیر را تدوین نمود:
فرضیه اصلی اول: بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا)، رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه فرعی 1- بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام)، رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه فرعی 2- بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا)، رابطه معناداری وجود دارد.
فرضیه اصلی دوم: بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا) را تعدیل میکند.
فرضیه فرعی 3- بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) را تعدیل میکند.
فرضیه فرعی 4- بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) را تعدیل میکند.
3- پیشینه پژوهش
1-3- پیشینه پژوهش داخلی
در میان پژوهشگران داخلی، حقیقت (1392) با اشاره به این موضوع که سرمایهگذاران نهادی با توجه به مالکیت بخش زیادی از سهام شرکتها، از نفوذ زیادی برخوردارند و حضور آنها ممکن است به تغییر رفتار شرکتها منجر شود، دریافت که وجود سرمایهگذاران نهادی در ساختار مالکیت، بر همزمانی قیمت و خطر سقوط قیمت سهام تأثیر منفی دارد. احمدپور و همکاران (1394) نیز در پژوهشی دریافتند که متغیرهای بازده دارایی، اندازه شرکت، نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام و نسبت کیوتوبین، با خطر سقوط قیمت سهام رابطه معکوس و معناداری دارد، اما متغیرهای بازده حقوق صاحبان سهام و اهرم مالی، رابطه معناداری با خطر سقوط قیمت سهام ندارند. موسوی و همکاران (1394) دریافتند که عدم تقارن اطلاعاتي رابطه مثبت و معناداري با بیش ارزیابی سهام دارد. درواقع، مديريت شركتها، هنگامیکه داراي مزيت و برتري اطلاعاتي بوده و سودها را دستکاری ميكنند، موجب ميشوند بر شدت بیش ارزیابی سهام افزودهشده و ثروت بلندمدت صاحبان سهام را نابود كنند. حیدرپور و همکاران (1395) نیز در پژوهشی دریافتند که بین مراحل رشد و افول و خطر سقوط قیمت سهام رابطه مثبت و معنادار و بین مرحله بلوغ و خطر سقوط قیمت سهام رابطه منفی و معنادار وجود دارد، لذا با توجه به اهمیت استراتژیهای مختلف در مراحل مختلف چرخه عمر شرکتها، لازم است که مدیران برای وصول نتیجه بهتر، برنامهریزیهای متناسب با مرحلهای از چرخه عمر که در آن قرار دارند را به اجرا درآورند. در پژوهشی دیگر، باغومیان و همکاران (1396) به بررسی ارتباط میان مسئولیت اجتماعی شرکت و خطر سقوط قیمت سهام پرداخته و دریافتند که بین مسئوليتپذیری اجتماعي شرکت و خطر سقوط قیمت سهام، رابطه معکوس و معناداری وجود دارد. بهتازگی نمازی و همکاران (1396) به بررسی خودشیفتگی مدیران و استراتژی شرکتها پرداخته و دریافتند که در بین گروههای دارای استراتژی تجاری مختلف (استراتژی تدافعی، تحلیلگرایانه و تهاجمی)، خودشیفتگی مدیران اختلاف معناداری با یکدیگر دارند که در این راستا، بیشترین تأثیر خودشیفتگی مدیران روی استراتژی تدافعی و کمترین تأثیر آن روی استراتژی تحلیلگرایانه است.
2-3- پیشینه پژوهش خارجی
در میان پژوهشگران خارجی نیز هاتن و همکاران (2009)، در پژوهشی دریافتند که رابطه مثبتی بین دستکاری اقلام تعهدی و خطر سقوط قیمت سهام وجود دارد. چي و گوپتا (2009) نیز در پژوهشي بیان نمودند که مهمترین دليل براي بیش ارزیابیهای سهام، عدم تقارن اطلاعاتي بين مديران و سرمايهگذاران است كه ميتواند نتايج منفي بلندمدتی را براي شركت در پي داشته باشد. همچنین، دریافتند که بيش ارزيابيهايي كه موجب مديريت سودهاي افزايشي ميشود، به گونه منفي با بازدههاي سهام غيرعادي آتي و عملکرد عملياتي آتي، در ارتباط است و اين ارتباط هرچقدر كه بیش ارزیابی تشديد شود، بيشتر نمايان ميشود. افزون بر آن، کالن و فانگ48 (2011) به بررسی رابطه سرمایهگذاری نهادی با خطر سقوط قیمت سهام پرداختند. یافتهها حاکی از آن است که شواهد مستحکمی در مورد رابطه معکوس بین مالکان نهادی و سقوط قیمت سهام وجود دارد. آن و ژانگ (2013) نیز به بررسی رابطه سقوط قیمت سهام و اهرم مالی و همچنین، آزمون تأثیر محیط اطلاعاتی پرداختهاند. یافتهها حاکی از آن است که سطح بالای خطر سقوط قیمت سهام باعث میشود تا تعدیل اهرم با سرعت کمتری اتفاق بیفتد. کیم و سیگیلی49 (2014) نیز در پژوهشی ارتباط مسئولیت اجتماعی شرکت و خطر سقوط قیمت سهام را بررسی کردند. یافتههای پژوهش آنان حاکی از آن است که خطر سقوط قیمت سهام و مسئولیت اجتماعی شرکت، رابطه معکوس و معناداری با یکدیگر دارند، یعنی با افزایش مسئولیتپذیری شرکت، خطر سقوط قیمت سهام کاهش مییابد. کالن و فانگ (2015) نیز در پژوهشی به بررسی رابطه خطر سقوط قیمت سهام و نرخ بهره کوتاهمدت پرداختهاند. یافتهها نشاندهنده وجود ارتباط مستقیم و معناداری بین این دو متغیر است. همچنین، براساس یافتههای پژوهشی، این رابطه در شرکتهایی که خطر سقوط قیمت سهام در آنها بالا است و یا اینکه عدم تقارن اطلاعاتی در آنها وجود دارد، قویتر است. افزون بر آن، مینگ50 (2016) با بررسی رابطه مسئولیت اجتماعی شرکت و خطر سقوط قیمت سهام در بازار سهام تایوان، دریافت که رابطه منفی و معناداری بین مسئولیتپذیری اجتماعی و خطر سقوط قیمت سهام وجود دارد. حبیب و منظورحسن (2017 الف) نیز در پژوهش خود دریافتند که بین بیش ارزیابی و خطر سقوط سهام رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و با افزایش بیش ارزیابی، خطر سقوط سهام افزایش مییابد. بهتازگی در پژوهشی دیگر حبیب و منظورحسن (2017 ب) دریافتند که بین استراتژی شرکت و خطر سقوط قیمت سهام رابطه معناداری وجود دارد و این رابطه، بهوسیله متغیر بیش ارزیابی سهام تعدیل میشود.
اگرچه در این زمینه پژوهشهای ارزشمندی صورت گرفته و به یافتههای ارزشمندی نیز دستیافته است، اما تاکنون در ایران پژوهشی که به بررسی تأثیر استراتژی تجاری آیندهنگر و سقوط قیمت سهام پرداخته باشد، مشاهده نشد. همچنین، نقش بیش ارزیابی بر رابطه بین دو متغیر ذکرشده نیز مورد آزمون تجربی قرار نگرفته است که درنتیجه، لازم است این مساله در محیط اقتصادی کشور مورد آزمون تجربی قرار گیرد.
4- روششناسی پژوهش
این پژوهش از نوع پژوهشهای کمّی است که از روش علمی ساخت و اثبات تجربی استفاده میکند و براساس فرضیهها و طرحهای پژوهش از قبل تعیینشده انجام میشود. ازایندسته پژوهشها زمانی استفاده میشود که معیار اندازهگیری دادهها کمّی است و برای استخراج نتیجهها از فنهای آماری استفاده میشود.
1- 4- متغیرهای پژوهش
در این پژوهش از چهار دسته متغیرهای مستقل، وابسته، تعدیلگر و کنترلی استفاده شد که در ادامه تشریح میشود.
1-1-4- استراتژی تجاری
متغیر مستقل پژوهش حاضر استراتژی تجاری شرکتی است که مشابه پژوهشهای بنتلی و همکاران (2013) و هایگینز و همکاران (2015) به شرح جدولهای شماره 1 و 2 محاسبه میشود.
جدول 1- معيارهای اندازهگيری استراتژی تجاری شركتی بنتلی و همکاران (2013: 810)
ردیف | شرح |
1 | نسبت هزینه تحقیق و توسعه به فروش کل |
2 | درصد تغییر یکساله در فروش کل |
3 | نسبت هزینه عمومی، اداری و فروش به فروش کل |
4 | نسبت تعداد کارکنان به فروش کل |
5 | انحراف معیار تعداد کارکنان در سال |
6 | شدت سرمایه (خالص اموال، ماشینآلات و تجهیزات یا داراییهای ثابت استانداردشده بهوسیله جمع داراییهای پایان سال) |
تمامی متغیرهای یادشده براساس میانگین سهساله (دیدگاه میانمدت) محاسبه خواهند شد. |
جدول 2- نحوه امتيازدهی نهایی برای استراتژی تجاری شركتی بنتلی و همکاران (2013: 810)
ردیف | 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | جمع |
پنجک اول | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 | 1 | 6 |
پنجک دوم | 2 | 2 | 2 | 2 | 2 | 2 | 12 |
پنجک سوم | 3 | 3 | 3 | 3 | 3 | 3 | 18 |
پنجک چهارم | 4 | 4 | 4 | 4 | 4 | 4 | 24 |
پنجک پنجم | 5 | 5 | 5 | 5 | 5 | 5 | 30 |
قابلذکر است که تنها استراتژی شماره 6 معیاری معکوس است. به این معنا که شاخص واقعشده در پنجک اول عدد 5، پنجک دوم عدد 4 و... را به خود اختصاص خواهند داد، اما به دلیل هماهنگی در امتیازدهی با سایر متغیرها، معیار این متغیر تبدیل به امتیازهای 1 تا 5 شده است. | |||||||
از امتیازهای حاصل برای تشخیص نوع استراتژی به شرح زیر در سه دسته طبقهبندی خواهند شد: امتیاز 6- 12 (استراتژی تدافعی)- امتیاز 23- 13 (استراتژی تحلیلگرانه)- امتیاز 24- 30 (استراتژی آیندهنگر) |
2-1-4- خطر سقوط سهام
در این پژوهش خطر سقوط سهام، متغیر وابسته پژوهش بوده که برای بررسی آن از چولگی منفی بازده سهام و نوسان پایین به بالا استفاده شد.
چولگی منفی بازده سهام: بهمنظور محاسبه چولگی منفی، ابتدا با اســتفاده از رابطه (1) بازده ماهانه خاص شرکت محاسبه میشود (اندرو و همکاران51، 2013: 11):
Wj,t = Ln (1 + εj,t) رابطه (1)
در رابطه بالا:
Wj,t: بازده ماهانه خاص شرکت j در ماه t طی سال مالی؛
εj,t: بازده باقیمانده سهام شرکت j در ماه t و عبارت است از باقیمانده یا پسماند رابطه (2) بهشرط زیر:
rj,t = αj + β1,j rm,t-2 + β2,j rm,t-1 + β3,j rm,t + β4,j rm,t+1 + β5,j rm,t+2 + εj,t رابطه (2)
که در این رابطه:
rj,t: بازده سهام شرکت j در ماه t طی سال مالی؛
rm,t: بازده بازار در ماه t است. برای محاسبه بازده ماهانه بازار، شاخص ابتدای ماه از شاخص پایان ماه کسر شده و حاصل بر شاخص ابتدای ماه تقسیم میشود.
چن و همکاران (2001) معتقدند که نشانههاي سقوط قيمت سهام از يک سال قبل از وقوع اين پديده شکل ميگيرد و يکي از اين نشانهها، وجود چولگي منفي در بازده سهام شرکت است. بنابراين شرکتهايي که در سال گذشته چولگي منفي بازده سهام را تجربه کردهاند، با احتمال بيشتري در سال آينده با پديده سقوط قيمت سهام مواجه خواهند شد. هانگ و استین (2003) نیز بیان کردهاند که چولگي منفي بازده سهام یکراه جایگزین برای اندازهگیری ناقرینگی در توزیع بازده است. براي محاسبه چولگي منفي بازده سهام از رابطه (3) استفاده شد (چن و همکاران، 2001: 10؛ کالن و فانگ، 2011: 8؛ اندرو و همکاران، 2013: 12):
رابطه (3) NCSKEWj,t = -
در رابطه فوق:
NCSKEWj,t: چولگی منفی بازده ماهانه سهام شرکت j طی سال مالی t.
Wj,t: بازده ماهانه خاص شرکت j در ماه t.
N: تعداد ماههایی که بازده آنها محاسبهشده است.
نوسان پایین به بالا: چن و همکاران (2001) بر این باورند که نوسان پایین به بالا، نوسانهای نامتقارن بازده را کنترل میکند. همچنین، میزان بالاتر این معیار مطابق با توزیع دارای چولگی چپ بیشتر است. برای محاسبه این متغیر از رابطه (4) استفادهشده است (چن و همکاران، 2001: 11؛ کالن و فانگ، 2011: 8):
رابطه (4) DUVOL j,t = -Log
که در این رابطه:
: تعداد ماههای بالا و پایین طی سال مالی t.
3-1-4- بیش ارزیابی سهام
از بیش ارزیابی سهام بهعنوان متغیر تعدیلگر پژوهش استفاده شد. در ادبيات حسابداري و مالي نسبت بهعنوان نمايندهاي براي ارزيابيهاي نادرست و فرصتهاي رشد استفادهشده است. رودز- كروپف و همكاران52 (2005) نشان دادند که اگر (v) معيار درستي براي ارزش واقعي شركت باشد، را میتوان به دو بخش تجزيه كرد که در رابطه (5) نشان داده میشود:
رابطه (5) × =
در رابطه ذکرشده، ارزش بازار به ارزش واقعي كه بيانكننده ارزيابيهاي نادرست و ارزش واقعي به ارزش دفتري كه بيانكننده فرصتهاي رشد است. شكل لگاريتمي رابطه (5) را ميتوان بهصورت رابطه (6) بيان كرد:
رابطه (6) m− b = (m− v)+ (v − b)
در رابطه (6) حروف كوچك، لگاريتم طبيعي از متغيرهاي مربوط را نشان ميدهد. اگر بازار، بهدرستی فرصتهاي رشد آينده، نرخهاي تنزيل و جريانهاي نقدي را پيشبيني كند، عبـارت (m− v) مساوي صفر خواهد بود و عبارت (v − b) در تمامي زمانها برابر Ln خواهد بود. اگر بازار در برآورد جريانهاي نقدي آينده تنزيل شده اشتباه كند و يا بازار، تمام اطلاعاتي را نداشته باشد كه مديران در اختیاردارند، عبارت (m− v) بخش ارزيابي نادرست از ارزش بازار به ارزش دفتري شركت را در برمیگیرد.
رودز- كروپف و همكاران (2005) نشان دادند كه بخشي از (m− v) بين تمام شركتهاي هر صنعت يا بازار مشترك است، درحالیکه بخش ديگر آن مخصوص شركت است. بنابراين آنها Ln را به سه بخش زیر تجزیه کردند:
1- تفاوت بين قيمت مشاهدهشده بازار و معيار ارزيابي كه ارزش واقعي سالانه را منعكس ميكند (خطاي ويژه شركت53).
2- تفاوت بين ارزيابي مبتني بر ارزش واقعي سالانه و ارزيابي كه ارزش واقعي بلندمدت را منعكس ميكند (خطاي سری زمانی صنعت54).
3- تفاوت بين ارزيابي مبتني بر ارزش واقعي بلندمدت و ارزش دفتري (ارزش واقعي بلندمدت به ارزش دفتري).
همچنین ارزش واقعي را يك تابع خطي از اطلاعات حسابداري ويژه شركت در نقطهاي از زمان (θit) و برداري از مضارب حسابداري مشروط (α) بيان كردند. بنابراين، رابطه (6) را ميتوان بهصورت رابطه (7) توسعه داد:
mit − bit = mit − v(θit, α jt)+ v(θit, α jt)− v(θit, α j)+ v(θit, α j)− bit رابطه (7)
در اين رابطه حروف t, i و j به ترتيب بيانكننده شركت، سال و نوع صنعت هستند،
mit، لگاريتم طبيعي ارزش بازار حقوق صاحبان سهام شركت i، در پایان سال t،
bit لگاريتم طبيعي ارزش دفتري سهام شركت i در پايان سالt ،
v(θit, α jt) ارزش واقعي برآوردی شرکت i مبتني بر مضارب ارزيابي سطح صنعت در زمان t، α jt،
و v(θit, α j)، ارزش واقعي برآوردي شركت i مبتني بر مضارب ارزيابي سطح صنعت در زمان iبرآوردي شركت مبتني بر مضارب ارزيابي سطح صنعت در بلندمدت α j است.
تفاوت كليدي در عبارتهای ارزش واقعي اين است كه مضربهای سالانه بهصورت α jt و ضریبهای بلندمدت بهصورت α j بيان ميشوند. بخش اول از رابطه (7) [mit − v(θit, α jt)]، اختلاف بين ارزش بازار و ارزش واقعي مربوط به شركت i در صنعتj و زمانt است. اين بخش از خطاي ارزيابي، خطاي ويژه شركت ناميده ميشود.
بخش دوم از رابطه (7) [v(θit, α jt)− v(θit, α j)]، اختلاف بين ارزش واقعي شرکت i برای صنعت j و زمان t و ارزش واقعي بلندمدت شركت i در سطح صنعت است. اين بخش از خطاي ارزيابي، خطاي سري زماني صنعت ناميده ميشود. اين اختلاف، مقداري را نشان ميدهد كه كل صنعت (يا حتي كل بازار) ممكن است در سال مشخصي، نادرست ارزیابیشده باشد. مجموع بخش اول و دوم از رابطه (7) نشاندهنده كل خطاهاي ارزيابي است.
بخش سوم از رابطه (7) [v(θit, α jt)− bit] بيانكننده اختلاف بين ارزش واقعي بلندمدت و ارزش دفتري است. توجه به اين نكته ضروري است كه هر يك از سه بخش ذکرشده در عرض شركتها و سالها تغيير میکند، زيرا هر بخش (θit) را در برمیگیرد كه اطلاعات حسابداري شركت i برای سالt است.
در اين پژوهش براي برآورد ارزشهاي واقعي [v(θit, α j),v(θit, α jt)] ارزش بازار بهصورت تابعي خطي از متغيرهاي ارزش دفتري، سود خالص و اهرم مالي بيان ميشود که در رابطه (8) نشان دادهشده است.
mit = αo jt +α1 jt +α2 jt ln |NI|it +α3 jt I[〈o] ln |NI|it +α4 jtLEVit +ε it (8) رابطه
در اين رابطه mit، لگاريتم طبيعي ارزش بازار حقوق صاحبان سهام شركت i در پایان سال t،
bit، لگاريتم طبيعي ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام شركت i در پایان سال t،
ln |NI|it، لگاريتم طبيعي قدر مطلق سود خالص شركتi در پایان سال t،
LEVit؛ اهرم مالی بازار شرکت i در پایان سال t و
ε it، خطای الگو كه درواقع بیانكننده مقدار برآوردي خطاي ويژه شركت است.
ازآنجاکه سود خالص در برخی موارد منفي است، بهصورت ارزش قدر مطلق |NI| به همراه متغیر مجازی I〈o بيان ميشود تا بتوان سودهاي خالص منفي را نيز در الگو حفظ كرد. اگر سود خالص براي شركتي مثبت باشد، مقدارI= 0 و اگر سود خالص منفی باشد، I =1 در نظر گرفته ميشود. براي محاسبه مضارب ارزيابي (α jt) شركتها در صنايع همگون طبقهبندي ميشوند و رگرسيون مقطعي (سالبهسال) معادله بالا براي هر صنعت انجام ميگيرد تا برآوردهاي مضارب حسابداري صنعت براي سال t، ( jt) به دست آید. ارزش برآورد شده v(θit, α jt) ارزش جور شده از معادله ارزش بازار (رابطه 8) است که در رابطه (9) نشان داده میشود.
V(bit,NIit,LEVit, 0jt, 1jt, 2jt, 3jt, 4jt) =0jt +1jtbit +2jtln|NI|it +3jt I< 0ln|NI|+4jtLEVit رابطه (9)
براي محاسبه ضرايب بلندمدت در سطح صنعت (α j) از (jt) هاي بهدستآمده از رگرسيونهاي سالانه ميانگين گرفته ميشود. براي تمامی αk ها که k= 0,1,2,3,4.
= Σi α jt
ارزش برآورد شده v(θit, α j) همارزشي جور شده از معادله ارزش بازار در رابطه (10) ذکرشده است.
V(bit,NIit,LEVit, 0jt, 1jt, 2jt, 3jt, 4jt) =0jt +1jtbit +2jtln|NI|it +3jt I< 0ln|NI|+4jtLEVit رابطه (10)
α jt هاي بهكار برده شده در رابطههاي یادشده با نرخهاي تنزيل و رشد متناسب خواهد بود كه در طول زمان تغيير ميكند.
براساس یافتههای پژوهش رودز- كروپف و همكاران (2005) برآورد از ارزش واقعي بلندمدتv(θit, α j) ميتواند اطلاعاتي را كه مديران در اختیاردارند و براي بازار در زمان t ناشناخته است، منعكس كند. اين موضوع دلالت بر اين دارد كه برآورد از خطاي سری زمانی صنعت [v(θit, αjt)− v(θit, α j)] میتواند شکلی از ارزیابی نادرست باشد که درنتیجه، عدم تقارن اطلاعاتي به وجود ميآيد. متغيرهاي الگوهاي ذکرشده بهصورت زير اندازهگيري ميشود:
ارزش بازار سهام (حقوق صاحبان سهام) برابر با ارزش بازار سهام ضرب در تعداد سهام در دست سهامداران،
ارزش دفتري سهام (حقوق صاحبان سهام) و سود خالص، مطابق با آنچه در صورتهاي مالي بيان ميشود.
اهرم مالي بازار عبارت است از: یک منهاي ارزش بازار سهام تقسیمبر ارزش بازار داراييها.
ارزش بازار داراييها عبارت است از: ارزش بازار سهام بهعلاوه ارزش دفتري داراييها منهای مالیاتها انتقالی به دوره بعد منهای ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام است.
با توجه به آنچه در مورد با معيار اضافه ارزيابي بيان شد، متغير مستقل پژوهش كل خطاهاي ارزيابي (خطاهاي ارزيابي ويژه شركت بهعلاوه خطاي سری زمانی صنعت) است.
3-1-4- متغیرهای کنترلی
پیرو پژوهشهای قبلی صورت گرفته، متغيرهاي کنترلي مورداستفاده در این پژوهش، عبارت است از:
اهرم مالي: که از طريق نسبت کل بدهيها به ارزش دفتري کل داراييها اندازهگيري ميشود. هدف از اين کار کنترل تأثیر پوشش بدهي بر سودآوري و ثروت است (رياحي بلکويي55، 2003). خان و واتس56 (2009)، نیز بیان کردند در شرکتهایي با درجه اهرم بالاتر، تضادهاي نمايندگي بيشتري بين سهامداران و اعتباردهندگان وجود دارد. همچنين در شرکتهايي که به لحاظ تأمین منابع مالي و نقدينگي با مشکل مواجه هستند، احتمال بيشتري براي اقامه دعاوي حقوقي وجود دارد (خان و واتس، 2009) که این میتواند احتمال سقوط قیمت سهام را افزایش دهد.
اندازه شرکت: شرکتهاي بزرگتر بهواسطه شرايط خاصي که دارند، همواره موردتوجه گروههاي مختلف سرمايهگذار، قانونگذاران بازار و حتي سياسيون قرار دارند. اين موضوع باعث ميشود که کيفيت اطلاعات افشاشده از سوي اين شرکتها، توسط مراجع نظارتي متعدد موردبررسی دقيق قرار گيرد. از سوي ديگر با توجه به نياز شرکتهاي بزرگ، جهت تأمین وجوه موردنیاز از بازار سرمايه و ساير بازارها، آنها انگيزه دارند تا از طريق افزايش کيفيت گزارشگري مالي و فرايند افشاي اطلاعات، هزينههاي سرمايه خود را کاهش دهند. ازاینرو در شرکتهاي بزرگ احتمال اندکي براي انباشت و عدم افشاي اخبار بد وجود دارد. اين موضوع از ورود ناگهاني توده اخبار بد به بازار جلوگيري کرده و درنتیجه، ريسک سقوط قيمت سهام را کاهش میدهد (کيم و ژانگ57، 2010). براي محاسبه متغير اندازه شرکت در این پژوهش از معيار لگاريتم طبیعی مجموع داراييها استفاده شد.
نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام: عبارت است از نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق صاحبان سهام. خان و واتس (2009) بیان کردهاند که شرکتهاي با نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام بالا، فرصتهاي سرمايهگذاري بيشتري پيش روي خود دارند. بهعلاوه انتظار ميرود بازده سهام شرکتهاي با نسبت ارزش بازار به ارزش دفتري حقوق صاحبان سهام بالاتر، نوسان بيشتري داشته باشد. از طرف ديگر شرکتهايي که بازده سهام آنها پر نوسانتر است، احتمال بيشتري وجود دارد که زيانهاي بزرگي را تجربه کنند. اين موضوع احتمال اقامه دعاوي حقوقي عليه شرکت را افزايش ميدهد (خان و واتس، 2009)، همچنین، این موارد میتواند احتمال سقوط قیمت سهام را نیز افزایش دهد.
بازده حقوق صاحبان سهام: عبارت است از نسبت سود خالص متعلق به صاحبان سهام عادی به جمع حقوق صاحبان سهام. هاتن و همکاران (2009) بیان کردند شرکتهای با بازده حقوق صاحبان سهام بالاتر (بهعنوان معیاری برای عملکرد بهتر)، خطر سقوط قیمت سهام پایینتری دارند.
2- 4- جامعه آماري و نمونه پژوهش
در این پژوهش براي اینکه نمونه آماري يک نماينده مناسب از جامعه آماري موردنظر باشد، از روش حذف سیستماتیک استفادهشده است. براي اين منظور معيارهای زیر در نظر گرفتهشده و درصورتیکه شرکتی کلیه معیارها را داشته باشد، بهعنوان نمونه پژوهش انتخابشده و مابقی حذف خواهند شد. شرکت قبل از سال 1391 در بورس پذیرفتهشده و تا پایان سال 1395 در بورس فعال باشد. همچنین، به دلیل ماهیت خاص فعالیت شرکتهای هلدینگ، واسطهگریهای مالی و شرکتهای سرمایهگذاری و تفاوت زیاد آنها با شرکتهای تولیدی و بازرگانی، شرکت انتخابی جز موارد یادشده نباشد. به لحاظ افزايش قابليت مقايسه نیز سال مالی شرکت منتهی به 29 اسفند باشد و در بازه زمانی موردمطالعه، تغییر سال مالی یا تغییر فعالیت نداشته باشد. افزون بر آن، صورتهاي مالي و اطلاعات لازم شرکتها در بازه زماني مذکور به گونه کامل در سايت بورس اوراق بهادار موجود باشد و معامله سهام آنها طی دوره پژوهش بیش از شش ماه در بورس اوراق بهادار تهران متوقف نشده باشد. با توجه به موارد ذکرشده، 380 سال شرکت بهعنوان نمونه برگزیده شد. ازآنجاکه در این پژوهش تنها استراتژی آیندهنگر موردتوجه است، از سال شرکتی که این استراتژی در آن وجود داشته است، بهعنوان نمونه استفاده شد.
3- 4- ابزار تجزیهوتحلیل
در این پژوهش در خصوص تجزیهوتحلیل دادهها، ابتدا با استفاده از نرمافزار Excel-2013 متغیرهای پژوهش از روی دادههای خام و نرمافزار رهاورد نوین 3 آماده و سپس با استفاده از نرمافزار EViews نسخه 9، تجزیهوتحلیل نهایی انجام شد.
5- یافتهها
1-5- آمار توصیفی متغیرهای پژوهش
جدول 3 آمارههای توصیفی مربوط به متغیرهای موردمطالعه را نشان میدهد. لازم به ذکر است که تعداد مشاهدههای موردبررسی براي محاسبه متغيرهای وابسته، مستقل و کنترلي ذکرشده، 380 سال- شرکت است.
جدول 3- آمارههای توصیفی متغیرهای پژوهش | |||||
نام متغیر | میانگین | میانه | بیشینه | کمینه | انحراف معیار |
استراتژی تجاری | 1371/19 | 0000/19 | 27 | 10 | 8250/3 |
چولگی منفی بازده سهام | 2586/0- | 2623/0- | 7550/3 | 8126/3- | 5042/1 |
نوسان پایین به بالا | 4985/2 | 2602/2 | 7325/4 | 5041/0- | 8436/1 |
بیش ارزیابی سهام | 8339/1 | 5881/1 | 4642/2 | 06382/0 | 8042/2 |
اهرم مالی | 7193/0 | 4682/0 | 9429/0 | 0921/0 | 2172/0 |
اندازه شرکت | 2541/23 | 3820/26 | 8208/30 | 1325/20 | 4028/2 |
نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام | 4566/0 | 6112/0 | 4882/5 | 5644/4- | 1392/2 |
نسبت بازده حقوق صاحبان سهام | 40438/0 | 4161/0 | 3902/1 | 4138/7- | 5733/0 |
همانگونه که در جدول 1 مشاهده میشود، در میان متغیرهای وابسته، نوسان پایین به بالا و در میان متغیرهای کنترلی، اندازه شرکت بیشترین میانگین و انحراف معیار را به خود اختصاص دادهاند. میانگین اهرم مالی (71/0) نیز نشان میدهد بدهی شرکتها بهطور متوسط بیش از نصف داراییهای آنها بوده که بیانگر میزان بالای اهرم مالی در شرکتهای نمونه است.
2-5- بررسی ایستایی (پایایی) متغیرهای پژوهش
براساس آزمون لوین، لین و چو58 متغیرهای مستقل، وابسته، تعدیلگر و کنترلی پژوهش موردبررسی قرار گرفت. یافتههای حاصل از بررسی پایایی متغیرهای پژوهش با استفاده از این آزمون در جدول 4 ارائهشده است.
جدول 4- یافتههای حاصل از آزمون لوین، لین و چو | ||
نام متغیر | آماره آزمون | معناداری |
استراتژی تجاری | 6122/6 | 0000/0 |
چولگی منفی بازده سهام | 5284/2 | 0000/0 |
نوسان پایین به بالا | 3855/4 | 0000/0 |
بیش ارزیابی سهام | 9215/4 | 0000/0 |
اهرم مالی | 1066/5 | 0000/0 |
اندازه شرکت | 0727/9 | 0000/0 |
نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام | 0311/6 | 0000/0 |
نسبت بازده حقوق صاحبان سهام | 7544/5 | 0000/0 |
با توجه به یافتههای مندرج در جدول 2 سطح معناداری در آزمون ریشه واحد لوین، لین و چو برای تمام متغیرها کوچکتر از 05/0 است که نشان میدهد متغیرهای پژوهش پایا هستند. این بدان معنا است که میانگین و واریانس متغیرها در طول زمان و کوواریانس متغیرها بین سالهای مختلف، ثابت است. درنتیجه، شرکتهای موردبررسی تغییرهای ساختاری نداشتهاند و استفاده از این متغیرها در الگو باعث به وجود آمدن رگرسیون کاذب نمیشود.
3-5- آزمون فرضیههای پژوهش
برای آزمون فرضیههای پژوهش، در ابتدا باید الگوی مناسب انتخاب شود. یافتههای حاصل از انتخاب الگوی رگرسیون مناسب، در جدول 5 ارائهشده است.
جدول 5- یافتههای مربوط به انتخاب الگوی مربوط به آزمون فرضیهها | |||
فرضیه | آزمون | آماره آزمون | معناداری |
فرضیه فرعی اول | آزمون چاو آزمون هاسمن | 9507/6 3852/28 | 0000/0 0000/0 |
فرضیه فرعی دوم | آزمون چاو آزمون هاسمن | 8520/5 4215/31 | 0000/0 0000/0 |
فرضیه فرعی سوم | آزمون چاو آزمون هاسمن | 6008/7 8176/28 | 0000/0 0000/0 |
فرضیه فرعی چهارم | آزمون چاو آزمون هاسمن | 3544/6 5116/30 | 0000/0 0000/0 |
با توجه به یافتههای ارائهشده در جدول 5 و ازآنجاکه سطح معناداری آزمون چاو و هاسمن در همه موارد کمتر از 05/0 است، برای آزمون فرضیههای پژوهش میتوان از الگوی اثرهای ثابت استفاده کرد.
در ادامه، بهمنظور آزمون فرضیه فرعی اول و سوم پژوهش، به بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) و همچنین، رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) با نقش تعدیلگر بیش ارزیابی پرداخته شد. یافتههای آزمون این فرضیهها، در جدول 6 نشان داده شد. لازم به ذکر است که الگوهای پژوهش براساس رابطه 11 و 12 مشخصشده است.
NCSKEWj,t = B0 + B1 Ppcit + B2 Lev it + B3 Size it + B4 MV it + B5 ROE it + رابطه 11
NCSKEWj,t = B0 + B1 Ppcit * OEit + B2 Lev it + B3 Size it + B4 MV it + B5 ROE it + رابطه 12
جدول 6- یافتههای تخمین الگوهای رگرسیون مربوط به آزمون فرضیه فرعی اول و سوم | ||||||
متغیر وابسته: خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) | ||||||
مدل سوم | مدل اول | متغیرها | ||||
معناداری | آماره t | ضرایب | معناداری | آماره t | ضرایب | |
6367/0 | 4718/0 | 2416/0 | 0000/0 | 1035/6 | 9118/2 | مقدار ثابت |
|
|
| 0002/0 | 6825/3 | 4813/0 | استراتژی تجاری آیندهنگر |
0000/0 | 9127/8 | 4531/13 | 0070/0 | 7138/2 | 1586/0 | اهرم مالی |
2524/0 | 1416/1 | 6424/0 | 1484/0 | 4104/1 | 0062/0 | اندازه شرکت |
4233/0 | 7896/0 | 4104/0 | 2015/0 | 1664/1 | 0794/0 | نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام |
6129/0 | 5501/0 | 3470/0 | 5223/0 | 5719/0 | 0684/0 | نسبت بازده حقوق صاحبان سهام |
0006/0 | 6844/3 | 5063/11 |
|
|
| استراتژی تجاری آیندهنگر* بیش ارزیابی |
6759/0 | 7281/0 | ضریب تعیین | ||||
5991/0 | 6344/0 | ضریب تعیین تعدیلشده | ||||
0834/5 | 7154/6 | آماره F | ||||
0089/0 | 0038/0 | معناداری آماره F | ||||
8637/1 | 7157/1 | دوربین- واتسون |
یافتهها نشان داد که بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) رابطه مثبت و معناداری وجود دارد و بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (چولگی منفی بازده سهام) را به گونه مثبت و معناداری تعدیل میکند.
بهمنظور آزمون فرضیه فرعی دوم و چهارم پژوهش نیز به بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) و بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) با نقش تعدیلگر بیش ارزیابی پرداخته شد. یافتههای آزمون این فرضیهها، در جدول 7 نشان داده شد. الگوی پژوهش نیز براساس رابطه 13 و 14 است.
DUVOL j,t = B0 + B1 Ppcit + B2 Lev it + B3 Size it + B4 MV it + B5 ROE it + رابطه 13
DUVOL j,t = B0 + B1 Ppcit * OEit + B2 Lev it + B3 Size it + B4 MV it + B5 ROE it + رابطه 14
جدول 7- یافتههای تخمین الگوهای رگرسیون مربوط به آزمون فرضیه فرعی دوم و چهارم | ||||||
متغیر وابسته: خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) | ||||||
مدل سوم | مدل اول | متغیرها | ||||
معناداری | آماره t | ضرایب | معناداری | آماره t | ضرایب | |
5390/0 | 6143/0 | 0584/0 | 0000/0 | 4663/3- | 9681/3- | مقدار ثابت |
|
|
| 0036/0 | 9068/2 | 0119/2 | استراتژی تجاری آیندهنگر |
0211/0 | 3834/2 | 7837/0 | 0000/0 | 2813/8 | 1428/5 | اهرم مالی |
3128/0 | 1140/1 | 4183/0 | 3511/0 | 9544/0 | 4630/0 | اندازه شرکت |
3346/0 | 9679/0 | 1949/0 | 0720/0 | 8827/1 | 6807/1 | نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام |
4322/0 | 7916/0 | 0825/0 | 3629/0 | 9324/0 | 4250/0 | نسبت بازده حقوق صاحبان سهام |
0008/0 | 8135/3 | 9778/1 |
|
|
| استراتژی تجاری آیندهنگر* بیش ارزیابی |
3421/0 | 6012/0 | ضریب تعیین | ||||
2964/0 | 5534/0 | ضریب تعیین تعدیلشده | ||||
7089/4 | 3856/5 | آماره F | ||||
0327/0 | 0000/0 | معناداری آماره F | ||||
8967/1 | 7472/1 | دوربین- واتسون |
یافتهها نشان داد که بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین، بیش ارزیابی، رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام (نوسان پایین به بالا) را به گونه مثبت و معناداری تعدیل میکند. افزون بر این، همانگونه که در یافتههای فوق ملاحظه میشود، سطح معناداری در همه متغیرهای مستقل و تعدیلگر، کمتر از 05/0 است. این امر بیانگر وجود رابطه معناداری در سطح اطمینان 95 درصد بین متغیرهای مورد آزمون است. همچنین، یافتههای حاصل از بررسی خودهمبستگی جملههای خطا با استفاده از آماره دوربین واتسون نیز نشاندهنده نبود خطای خودهمبستگی است. مقدار آماره F و سطح معناداری مربوط به این آماره نیز بیانگر آن است که فرضیه معنادار نبودن کل الگو (صفر بودن تمام ضرایب) رد میشود و الگوی رگرسیون برآورد شده در کل معنادار است.
6- بحث و نتیجهگیری
این پژوهش به بررسی رابطه استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیلگر بیش ارزیابی سهام پرداخت. فرضیه اصلی اول نشان داد که بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. بدین معنا که شرکتهایی که از استراتژی تجاری آیندهنگر بهره میبرند، خطر سقوط سهام در آنها بهصورت معناداری وجود دارد. مدیران شرکتهایی که استراتژی آیندهنگر را دنبال میکنند به خاطر ساختار پرداخت مدیران اجرایی، رغبت بیشتر به اجتناب از پرداخت مالیات و قرار گرفتن در معرض ریسک دعاوی قضایی، بیشتر به عدم انتشار اخبار بد تمایل دارند که این موضوع میتواند موجب خطر سقوط قیمت سهام شود. همچنین، رشد سریعی که شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر تجربه کردهاند، احتمال بینظمیهای گزارش مالی نشات گرفته از گزارش دهی مالی مبهم و غیر شفاف را افزایش میدهد که یکی از عوامل تعیینکننده در خطر سقوط قیمت سهام به شمار میآید (جین و مایرز، 2006؛ هاتن و همکاران، 2009). یافتههای این بخش همسو با یافتهها و دیدگاههای جنسن (2005) و حبیب و منظورحسن (2017 ب) است.
در فرضیه دوم پژوهش به بررسی نقش تعدیلگر بیش ارزیابی سهام بر رابطه بین استراتژی تجاری آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام پرداخته شد. این یافتهها نیز نشان داد که بیش ارزیابی سهام، رابطه بین متغیرهای ذکرشده را افزایش میدهد و در هنگام بیش ارزیابی، این رابطه به گونه معناداری افزایش مییابد. این مساله میتواند ناشی از آن باشد که شرکتهای با استراتژی تجاری آیندهنگر، بیشتر با بیش ارزیابی مواجه میشوند، زیرا: انتظارات بهشدت خوشبینانهای درباره رشد آتی دارند و عدم قطعیت درآمدی بیشتری دارند. براساس این استدلالها که بیش ارزیابی این انگیزه را به مدیران داده تا گزارشهای مالی اشتباه بدهند، خطر سقوط برای شرکتهای دارای استراتژی آیندهنگر طی دورههای بیش ارزیابی بیشتر میشود. همچنین، تأثیر استراتژی تجاری آیندهنگر بر خطر سقوط قیمت سهام طی دورههای بیش ارزیابی بیشتر میشود. یافتههای این بخش نیز همسو با یافتههای حبیب و منظورحسن (2017 ب) است.
این پژوهش نیز مانند سایر پژوهشها دارای محدودیتهایی است که محدود بودن تعداد نمونه بررسی و حذف شرکتهای واسطهگری و هلدینگ ازایندست عوامل است.
بر اساس یافتههای حاصل از فرضیههای پژوهش پیشنهاد میشود که:
1- رابطه بین چرخه اقتصادی و سایر استراتژیهای تجاری (تدافعی و تحلیلگرانه) با خطر سقوط قیمت سهام بررسی شود.
2- رابطه بین استراتژی آیندهنگر و خطر سقوط قیمت سهام با نقش تعدیلگر صداقت مدیران و حاکمیت شرکتی نیز بررسی شود.
همچنین، پیشنهاد میشود که سرمایهگذاران و مدیران شرکتها به استراتژیهای تجاری و همچنین، عوامل مؤثر بر سقوط قیمت سهام توجه بیشتری نمایند و برنامهریزیهای خود را همسو با موارد ذکرشده، تنظیم نمایند. افزون بر آن، برای پژوهشهای آینده پیشنهاد میشود تا بهمنظور درک بهتر عوامل مؤثر بر سقوط قیمت سهام، رابطه استراتژیهای تجاری و خطر سقوط قیمت سهام را با نقش تعدیلگر چرخه عمر، ضعف کنترل داخلی و همچنین، ویژگیهای کمیته حسابرسی، مورد ارزیابی قرار دهند.
یادداشتها
[1] Sunder
[2] Jin and Myers
[3] Hutton et al.
[4] Francis et al.
[5] Kim and Zhang
[6] Hambrick
[7] Snow and Hambrick
[8] Habib and Monzur Hasan
[9] Miles and Snow
[10] Prospectors
[11] Defenders
[12] Analyzers
[13] Rajagopalan
[14] Singh and Agarwal
[15] Bentley et al.
[16] Higgins et al.
[17] Jensen
[18] Houmes and Skantz
[19] An and Zhang
[20] Xu et al.
[21] Robin and Zhang
[22] Horngren et al.
[23] Stock Price Jump
[24] Chen et al.
[25] Black
[26] Christie
[27] Leverage Effects Theory
[28] Schwert
[29] Bekaert and Wu
[30] Blanchard and Watson
[31] Stochastic Stock Price Bubble Model
[32] French et al.
[33] Volatility Feedback Mechanism
[34] Poterba and Summers
[35] Difference of Opinion Model
[36] Hong and Stein
[37] Bearish Investors
[38] Bulish Invesors
[39] Short Sales Constraints
[40] Chi and Gupta
[41] Weisbach
[42] Lakonishok et al.
[43] Skinner and Sloan
[44] Cheng and Warfield
[45] LaPorta et al.
[46] Baker and Wurgler
[47] Bergman and Roychowdhury
[48] Callen and Fang
[49] Kim and Siqi Li
[50] Ming
[51] Andreou et al.
[52] Rhodes Kropf et al.
[53] Firm Specific error
[54] Time Series Sector Error (Industry Level Error)
[55] Riahi-Belkaoui
[56] Khan and Watts
[57] Kim and Zhang
[58] Levin, Lin and Chu
منابع
1. احمدپور، احمد و محمدجواد زارعبهنمیری و کرامتاله حیدریرستمی (1394). "بررسی تأثیر ویژگیهای شرکت بر خطر سقوط قیمت سهام (شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران)"، فصلنامه بورس اوراق بهادار، سال هفتم، شماره 28، زمستان، صص 29 تا 45.
2. باغومیان، رافیک و حسین رجبدری و علی خلیفه شریفی. (1396). "بررسی ارتباط میان مسئولیت اجتماعی شرکت و خطر سقوط قیمت سهام"، مجموعه مقالات پانزدهمین همایش ملی حسابداری، دانشگاه تربیت مدرس.
3. حقیقت، آرزو (1392). "تأثیر سرمایهگذاری نهادی بر همزمانی قیمت و خطر سقوط قیمت سهام"، پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشگاه اصفهان، دانشکده اقتصاد و علوم اداری.
4. حیدرپور، فرزانه و حسین رجبدری و علی خلیفهشریفی. (1395). ارتباط بین چرخه عمر شرکت و خطر سقوط قیمت سهام"، پژوهش حسابداری، دوره 6، شماره 3، زمستان 1395، صص 1 تا 22.
5. رمضانی، پیمان. (1388). "بررسی رابطه بین گونه شناسی استراتژیهای عمومی و رفتارهای سازمانی استراتژیک در شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران- پردیس قم.
6. موسوی شیری، سید محمود و حسن خلعتبری و مینا فیروزبخت. (1394). "اثر عدم تقارن اطلاعاتی بر بیش ارزشیابی سهام. پژوهشهای حسابداری مالی و حسابرسی"، دوره 7، شماره 27، صص 73-92.
7. نمازی، محمد و علیاصغر دهقان و سمانه قوهستانی. (1396). "خودشیفتگی مدیران و استراتژی تجاری شرکتها"، دانش حسابداری و حسابرسی مدیریت، سال ششم شماره 22، صص 37- 51.
8. An, H., Zhang, T. (2013). Stock Price Synchronicity Crash Risk and Institutional Investors. Journal of Corporate Finance, 21, 15- 1.
9. Andreou, P.C., Antoniou, C., Horton, J., and Louca, C. (2013). Corporate Governance and Firm-Specific Stock Price Crashes. Available At URL: Http://Www.Ssrn.Com.
10. Baker, M., and Wurgler, J. (2006). Investor sentiment and the cross-section of stock returns. J. Finance 6 (14), 1645–1680.
11. Bekaert, G. and Wu, G. (2000). Asymmetric Volatility and Risk in Equity Market. Review of Financial Studies, 13, 1-42.
12. Bentley, K. A., Omer, T. C., and Sharp, N. Y. (2013). Business Strategy, Financial Reporting Irregularities and Audit Effort, Contemporary Accounting Research, 30 (2): 780-817.
13. Bentley, K.A., Newton, N.J., Thompson, A.M. (2015). Business Strategy and Internal Control over Financial Reporting. Working Paper. University of New South Wales.
14. Bergman, N.K., and Roychowdhury, S. (2008). Investor sentiment and corporate disclosure. Journal of Accounting Research. 46 (5), 1057–1083.
15. Black, F. (1976). Studies of Stock Price Volatility Changes, Proceedings of the 1976 Meetings of the American Statistical Association, Business and Economical Statistics Section, pp. 177-181.
16. Blanchard, O. J. and Watson, M. W. (1982). Bubbles, Rational Expectations, and Financial Markets in Paul Wachtel. Crises in Economic and Financial Structure, Lexington, MA.
17. Callen, J.L., and Fang, F. (2011). Institutional Investors and Crash Risk: Monitoring or Expropriation?, Rotman School of Management Working Paper No. 1804697. Available at SSRN: https://ssrn.com/abstract=1804697.
18. Callen, J.L., and Fang, F. (2015). Short Interest and Stock Price Crash Risk”. Journal of Banking & Finance, 60, 194- 181.
19. Chen, J., Hong, H., and Stein, J.C. (2001). Forecasting crashes, trading volume, past returns, and conditional skewness in stock prices. Journal of Financial Economoc, 61 (3), 345–381.
20. Cheng, Q., and Warfield, T.D. (2005). Equity incentives and earnings management. Account. Rev. 80 (2), 441–476.
21. Chi, J., and Gupta, M. (2009). Overvaluation and Earning Management, Journal of Banking and Finance, 33 (9): 1652-1663.
22. Christie, A. A. (1982). The Stochastic Behavior of Common Stock Variance-Value, Leverage and Interest Rate Effect. Journal of Financial Economics, 10, pp. 407-432.
23. Francis, B., Hasan, I., and Li, L. (2016). Abnormal real operations, real earnings management, and subsequent crashes in stock prices. Research Quantity Finance Accounting, 46 (2), 217–260.
24. French, K. R., Schwert, G. W. and Stambaug, R. F. (1987). Expected Stock Returns and Volatility. Journal of Financial Economics, 19, pp. 3-29.
25. Habib, A., and Monzur Hasan, M. (2017 a). Business strategy, overvalued equities, and stock price crash risk”. Research in International Business and Finance, 39, 389–405.
26. Hambrick, D.C. (1983). Some tests of the effectiveness and functional attributes of Miles and Snow’s strategic types. Acad. Manage. J. 26 (1), 5–26.
27. Higgins, D., Omer, T. and Phillips, J. D. (2015). The Influence of a Firm's Business Strategy on its Tax Aggressiveness, Contemporary Accounting Research, 32 (2): 674-702.
28. Hong, H. and Stein, J. C. (2003). Differences of Opinion, Short-sales Constraints, and Market Crashes. The Review of Financial and Studies, 16 (2), 525- 487.
29. Horngren, C. T.; Datar, S. M.; and Rajan, M. V. (2012). Cost Accounting: A Managerial Emphasis, 14th Edition, New Jersey: Prentice-Hall, Inc.
30. Houmes, R.E., and Skantz, T.R. (2010). Highly valued equity and discretionary accruals. J. Bus. Finance Account. 37 (1–2), 60–92.
31. Hutton, A.P., Marcus, A.J. and Tehranian, H. (2009). Opaque Financial Reports, R2, and Crash Risk. Journal of Financial Economics, Vol 94, pp 67-86.
32. Jensen, M. (2005). Agency costs of overvalued equity. Financ. Manage. 34, 5–19.
33. Jin, L., and Myers, S.C. (2006). R2 around the world: new theory and new tests. Journal of Financial Economic, 79 (2), 257–292.
34. Khan, M., and Watts, R. L. (2009). Estimation and Empirical Properties of a Firm-Year Measure of Accounting Conservatism. Journal of Accounting and Economics, 48, 150- 132.
35. Kim, J., and Zhang, L. (2010). Does Accounting Conservatism Reduce Stock Price Crash Risk? Availble at URL: Http://Www.Ssrn.Com.
36. Kim, J.B., Li, Y., and Zhang, L. (2011a). Corporate tax avoidance and stock price crash risk: firm-level analysis. Journal of Financial Economic, 100 (3), 639–662.
37. Kim, J.B., Li, Y., and Zhang, L. (2011b). CFOs versus CEOs: equity incentives and crashes. Journal of Financial Economic, 101 (3), 713–730.
38. Kim,Y., and Siqi Li, H. (2014). Corporate Social Responsibility and Stock Price Crash Risk, Journal of Banking & Finance, 43, 13- 1.
39. Lakonishok, J., Shleifer, A., and Vishny, R.W. (1994). Contrarian investment, extrapolation, and risk. J. Finance 49 (5), 1541–1578.
40. LaPorta, R., Lakonishok, J., Shleifer, A., and Vishny, R.W. (1997). Good news for value stocks: further evidence on market efficiency. Journal of Financial Economic, 52 (2), 859–874.
41. Miles, R.E., and Snow, C.C. (1978). Organizational Strategy, Structure, and Process. McGraw-Hill, New York.
42. Miles, R.E., and Snow, C.C. (2003). Organizational Strategy, Structure, and Process. Stanford University Press, Stanford, CA.
43. Ming, T. (2016). Corporate Social Responsibility and Stock Price Crash Risk: Evidence from an Asian Emerging Market, Managerial Finance, 42 (10): 32- 1.
44. Poterba, J. M. and summers, L. H. (1986). The Persistence of Volatility and Stock Market Fluctuatiom. American Economic Review, 76, 1151- 1142.
45. Rajagopalan, N. (1997). Strategic orientations, incentive plan adoptions, and firm performance: evidence from electric utility firms. Strategy Management Journal 18(10), 761–785.
46. Rhodes-Kropf, M., Robinso, D., and Viswanathan, S. (2005). Valuation waves and merger activity: The empirical evidence, Journal of Financial Economics, 77, 561-603
47. Riahi-Belkaoui, A. (2003). Intellectual Capital and Firm Performance of US Multinational Firms. Journal of Intellectual Capital, 4, 215-226.
48. Robin, A., and Zhang, H. (2015). Do industry-specialist auditors influence stock price crash risk? Audit Journal Practice Theory 34 (3), 47–79.
49. Schwert, G. W. (1982). Why Does Stock Market Volatility Change Over Time, Journal of Finance, 44, 1115- 1153.
50. Singh, P., and Agarwal, N.C. (2002). The effects of firm strategy on the level and structure of executive compensation. Can. Journal of Admin Science, 19 (1), 42–56.
51. Skinner, D.J., and Sloan, R.G. (2002). Earnings surprises, growth expectations, and stock returns or don’t let an earnings torpedo sink your portfolio. Rev.Account. Stud. 7 (2–3), 289–312.
52. Snow, C.C., and Hambrick, D.C. (1980). Measuring organizational strategies: some theoretical and methodological problems. Academic Management Review, 5 (4), 527–538.
53. Sunder, S. (2010). Riding the Accounting Train, from Crisis to Crisis in Eighty Years, Presentation at the Conference on Financial Reporting, Auditing and Governance. Lehigh University, Bethlehem, PA.
54. Weisbach, M. (1988). Outside directors and CEO turnover, Journal of Financial Economics, 20, 431-460.
55. Xu, N., Jiang, X., Chan, K.C., and Yi, Z. (2013). Analyst coverage optimism, and stock price crash risk: evidence from China. Pac.-Basin Finance J. 25, 217–239.
The relationship between Prospectors strategy and the stock price crash risk with the role of overvalued equities
1. Mohammad Hossein Ranjbar (Ph.D.). Assistant professor and faculty member, Department of Accounting, Bandar Abbas, Islamic Azad University, Bandar Abbas, Iran
2. Hossein Rajabdorri. Accounting Ph.D. Student and Member of Young Researchers and Elite Club, Bandar Abbas Branch, Islamic Azad University, Bandar Abbas, Iran
Abstract
The purpose of this study is to investigate the relationship between Prospectors strategy and the stock price crash risk with the role of a moderating over-valuation of stocks in companies admitted to the Tehran Stock Exchange. This research is in terms of its purpose and its time period is from 2012 to 2016 and a sample of 380 years is a company. To test the hypothesis of the research, Regression method of least squares was used in Eviews software. The results of the research hypothesis test show that after controlling the variables of the financial leverage, the size of the company, the ratio of the book value to the market value of equity and the equity ratio, between the Prospectors strategy and the stock price crash risk in two There is a positive and significant relationship between the skewness of the stock returns and the low-to-high fluctuation. Also, after controlling the listed control variables, the stock price overestimates positively and significantly the relationship between Prospectors strategies and the stock price crash risk in both of the two cases of the negative skewness of stock returns and low-to-high fluctuations. As a result, managers and investors need to pay more attention to business strategies and, with their knowledge, have more investment and management.
Keywords: Commercial strategy, Stock price crash risk, Over valuation.
-
-
ارائه مدلی برای پیشبینی برونسپاری فعالیتهای آموزشی و پژوهشی سازمانهای دولتی
تاریخ چاپ : 1397/05/01 -
-
ارائه مدلی از نقش تمایزات فردی برپیش بینی تبلیغات چریکی با استفاده از شبکه عصبی پرسپترون
تاریخ چاپ : 1401/12/01 -