معنویت گرایی و ژرف اندیشی در دوره های تاریخی پیش از اسلام و سده های نخستین دوره ی اسلامی
محورهای موضوعی : فصلنامه تاریخ
1 - دانشگاه آزاد
زبان و ادبیات عرب
ادبیات عرب، ادبیات فارسی، ادبیات تطبیقی، تا ...
میدان امام حسین خیابان دماوند دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی مجتمع دانشگاهی ولی عصر
کلید واژه: ژرف اندیشی, سخنان حکیمانه, پیش از اسلام, سده های نخستین عصر اسلامی, ملت های کهن,
چکیده مقاله :
با توجه به اینکه مضامین معنوی ، اخلاقی ، حکمی و تأمل انگیز، از موضوع های مشترک ادبیات جهانی است. در این مقاله به موضوع ژرف اندیشی در ادبیات کهن عربی و پارسی در دوره ی پیش از اسلام و سده های نخستین عصر اسلامی پرداخته شده و پاره ای از شواهد موجود در ادبیات منظوم و منثور عربی و ایرانی در این زمینه معرفی شده است؛ در آغاز به بررسی و معرفی این آثار در ادبیات عربی پرداخته شده و در ادامه پاره ای از این مضامین در ادبیات کهن پارسی بیان شده، هرچند که به سبب درآمیختگی ادبیات پارسی با ادبیات عربی در عصر اسلامی و ترجمه ی مضامین معنوی موجود در ادب پارسی به زبان عربی، گاه تفکیک میان آنها چندان آسان نیست. این گونه ی ادبی آکنده از سخنان حکیمانه ی تامل برانگیز و اخلاق گرا است که نگاهی ژرف به انسان، و تمامی پدیده های هستی دارد و در پژوهش های ادبی مورد توجه است.
There is the Moralism literature near the ancient nations example: Persian, Indian, Arabs, Greeks …, because they have the rich culture and wise words in their literature, particularly in their poem and prose . We have discussed the Moralism literature and deep-thoughts near the Arabs and Iranian. There is very wise words and moral speeches in the Arabic literature in the pre-Islamic period: for example : in the poems which composed by Zuhayr bin Abi Sulma, Labid bin Rabia , Adi bin Zayd and etc…. and in the proses which were said by Qus bin Saadah and Aktham bin Sayfi; and in the Islamic period , we see that very spiritual poems there are in the poems which were versified by Abu Al Atahiyah, Mutanabbi, Bashshar, Salih bin Abd al quddus, so we see that in this period the Iranian moral literature and wish speeches which have remained from the pre-Islamic period, from the Sasanian kings and the wisemen was translated by Moslems authors. There was the moral literature between the ancient Iranian , especially near the Sasanian period. These books were named "Andarz nameh", "Pand nameh", "Khoday nameh" and in the Islamic period, appeared the great poets and writers who paid attention to spiritual literature and composed this kind of poem and prose, example: Ferdowsi, Sanayi, Attar, Mowlavi, Nizami, Nizam al Mulk, Aunsur al maali and etc…
_||_
معنویت گرایی و ژرف اندیشی در دوره های تاریخی پیش از اسلام
و سده های نخستین دوره ی اسلامی
چکیده :
با توجه به اینکه مضامین معنوی ، اخلاقی ، حکمی و تأمل انگیز، از موضوع های مشترک ادبیات جهانی است. در این مقاله به موضوع ژرف اندیشی در ادبیات کهن عربی و پارسی در دوره ی پیش از اسلام و سده های نخستین عصر اسلامی پرداخته شده و پاره ای از شواهد موجود در ادبیات منظوم و منثور عربی و ایرانی در این زمینه معرفی شده است؛ در آغاز به بررسی و معرفی این آثار در ادبیات عربی پرداخته شده و در ادامه پاره ای از این مضامین در ادبیات کهن پارسی بیان شده، هرچند که به سبب درآمیختگی ادبیات پارسی با ادبیات عربی در عصر اسلامی و ترجمه ی مضامین معنوی موجود در ادب پارسی به زبان عربی، گاه تفکیک میان آنها چندان آسان نیست. این گونه ی ادبی آکنده از سخنان حکیمانه ی تامل برانگیز و اخلاق گرا است که نگاهی ژرف به انسان، و تمامی پدیده های هستی دارد و در پژوهش های ادبی مورد توجه است.
کلید واژه ها :
ژرف اندیشی – سخنان حکیمانه- پیش از اسلام – سده های نخستین عصر اسلامی-ملت های کهن.
مقدمه
توجه به مضامین معنوی، اخلاقی ، حکمی و تامل آمیز یکی از موضوع های مشترکی است که در ادبیات همه ملت ها از جایگاه ویژه ای برخوردار است. معنویت، اخلاق و ژرف نگری در پدیده های هستی و آفرینش و توجه به فرجام انسان، از دیرباز در ادبیات منظوم و منثور مورد توجه بوده است؛ به ویژه در میان ملت هایی که از پشتوانه ی ادبی کهن برخوردارند و میراث ادبی منظوم و منثور ایشان بیانگر آن است. در این میان ملت های کهن از دیرینگی بیشتری در توجه به این گونه ی ادبی برخوردارند و ژرفایی و گستردگی این نوع ادبی مبتنی بر ژرفای تفکر و فرهنگ آن ملت ها است. آثار بازمانده از ادبیات روم باستان، ایران باستان و تازیان بیانگر این مضامین است. تأثیر این سخنان در ادبیات دوره های بعد این ملت ها نیز بسیار پر رنگ است؛ به ویژه در میان ایرانیان و تازیان که از پیوندهای اجتماعی –دینی- تاریخی و ادبی گسترده ای برخوردار بوده اند . و این مضامین در پژوهش های ادبی با عنوان های پند ، حکمت ، اخلاق و تأمّل در ادبیات مورد بررسی قرار گرفته است.
پرسش های تحقیق
1- مضامین معنوی، اخلاقی، حکمی و ژرف نگرانه در ادبیات کهن عربی و فارسی از چه جایگاهی برخوردار است؟
2- آیا ادبیات دوره اسلامی از ادبیات حکمت آمیز و معنویت گرای ایران پیش از اسلام تاثیر پذیرفته است؟
شیوه تحقیق
این پژوهش به شیوه تحلیلی و توصیفی انجام گرفته است. در این مقاله شواهد موجوچ در ادبیات عربی و فارسی دوره های پیش از اسلام و دوره های نخستین اسلامی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
هدف پژوهش
1- تبیین جایگاه مضامین معنوی، اخلاقی، حکمی و ژرف نگرانه در ادبیات عربی و فارسی در دوره های پیش از اسلام و سده های نخستین دوره اسلامی.
2- تببین تاثیرپذیری ادبیات اسلامی از ادبیات حکمت آمیز و معنویت گرای ایران پیش از اسلام.
مقاله
برای آشنایی با مضمون ژرف اندیشی در ادبیات، پیش از هر سخنی به تشریح «حکمت» و موضوعاتی که گویای آن است می پردازیم تا پس از معرفی دایره ی معنایی این گونه ی ادبی ، شواهد آن را در لابلای ادبیات این دوره ها ذکر کنیم، زیرا سخنان حکمت آمیز، تامل برانگیز و اخلاق گرا بر پایه ژرف اندیشی در پدیده های هستی بنا شده است.
حکمت یکی از گونه های شعری است که در قصیده های پیش از اسلام عربی به صورت پراکنده وجود دارد که دوره های بعد به عنوان یک فن شعری مستقل در آمد و قصیده های بلندی با موضوع حکمت سروده شد. هدف از این شعر، نصیحت، راهنمایی و اندرز است. شعر حکمی بیانگر تجربه ی شخصی و تأمّل در امور زندگی است. حکمت در هر دوره ای کاربرد دارد، زیرا هدف آن انسانی است و آدمی را به سوی خیر و صلاح خود رهنمون می سازد. شعر عربی آکنده از سخنان حکمت آمیز است که برگرفته از واقعیت زندگی عربی است، علاوه بر آن که شاعران عرب از کتابهای ترجمه شده از ادب و حکمت دیگر ملّت ها بهره گرفته ، از آنها اقتباس کرده و به شیوه ی آنها شعر سروده اند (محمد، سراج الدین ، بی تا، مقدمه6-5). برای دستیابی به این سروده ها در دیوان های شاعران کهن عرب می توان به پاره ای از شعرهای زهیر، لبید ، عدّی بن زید و در میان نویسندگان، به سخنان حکیمانه و تأمّل آمیز قـُسّ بن ساعده و اکثم بن صیفی اشاره داشت. اکثم مردی حکیم و قاضی انصاف پیشه ای بود که عربان از حکم وی سر بر نمی تافتند و قـُسّ از کاهنان مشهور عرب بود که در بازار عکاظ رفت و آمد داشت، مردم را اندرز می داد و سخنان حکیمانه ی خویش را در میان آنان می پراکند و می کوشید تا آنان را از بت پرستی باز دارد وبه پرستش خدای یکتا و نیک کرداری رهنمون سازد (فاخوری، 1991 ،ج1، ص88). اندکی از سخنان تعلیمی- اخلاقی باقی مانده از آنان در کتابهای ادب و تاریخ ادبیات حفظ شده که عباراتی کوتاه ، آهنگین و تاثیرگذار و تأمّل برانگیز است. دیوان لبید بن ربیعه به شعر اخلاقی و حکمی و تأمّل آمیز آراسته است. او نیز همچون زهیر بن ابی سلمی به خداوند یکتا و روز رستاخیز ایمان دارد و مردم را به راستی و اخلاق فرا می خواند، چه انسان را از مرگ گریزی نیست (برای مطالعه بیشتر نک: دیوان، 2003،ص 41-52).
دیوان زهیر بن ابی سلمی، به ویژه در معلقه ی شاعر ، با سخنان حکمت آمیزی درآمیخته، که برخاسته از ژرف نگری، تجربه و تامل و نیک خواهی و نیک اندیشی شاعر است. ستایش حارث و هرم ، دو انسان صلح جویی که با پرداختن خون بهای کشتگان، آرامش را به دو قبیله عبس و ذبیان هدیه کردند ، دستمایه ی اصلی سرایش معلقه زهیر بود(زهیربن ابی سلمی، 1995، صص33-52). شعرهای حکمت آمیز و زهدیات عدی بن زید از مشهورترین شعرهای اوست که نشان از توانمندی شاعر در وعظ و اندرز و دوری جستن از دنیا است. سروده های او از معنویت آیین حضرت مسیح (ع) متأثر است. شعر عربی در دوره های گوناگون آکنده از حکمت و اخلاق بوده است. برخی شاعران عرب در سرایش این گونه شعر شهرت دارند. ابوالعتاهیه از جمله شاعرانی است که در شعر او حکمت به زهد گرایید. متنبی از شاعرانی است که حکمت در شعر او فراوان است و پاره یی از شعرهای وی به جهت برخورداری از حکمت و تامل به امثال سائره (ضرب المثل) تبدیل شده است. ابوالعلاء معرّی از جمله شاعرانی است که شعر او تقریبا از حکمت و ژرف اندیشی خارج نشده است، اما در ادبیات عربی اشعار بلندی در حکمت و اخلاق عملی وجود ندارد، بلکه شاعران ژرف نگری های خویش را در قصیده های شان بیان کرده اند، چه بسا ما در شعر هیچ یک از شاعران عرب به غیر از ابوالعلاء معرّی قصیده هایی نمی یابیم که تمامی آن قصیده ها پیرامون حکمت و اخلاق باشد، بلکه سخنان حکمت آمیز در لابه لای قصیده های شاعران بیان شده، قصیده هایی که درباره اغراض گونه گون شعری سروده شده است(کفافی، 1385 ، ص328).
اکنون به ذکر پاره ای از این گونه ی ادبی در شعر و نثر کهن عربی می پردازیم :
اکثم بن صیفی گفته است :
أَفضَلُ مِن السُّؤال، رکوبُ الأهوالِ .سوار شدن بر مرکب ترس و سختی برتر است از درخواست از مردم.
مَن حَسَدَ الناسَ، بـَـدَأَ بِمَضَرّةِ نَفسِهِ .آن کس که به مردم حسادت ورزد، زیان رساندن به خویش را آغاز کرده است .
إنَّ مِنَ الکَرمِ لِین الشِّیَمِ . نرم خویی از کرم و بزرگواری است .
إیّاک والخدیعةَ ، فَإنّها خـُلق اللئیمِ. از نیرنگ و فریب دوری کن که اخلاق فرومایگان است.
رُبَّ سَبابٍ قـَـد أهاجَهُ العتابُ . چه بسیار دشنامی که سرزنش آن را برانگیخته است.
غَثُّک خیرٌ مِن سَمین غیرِک . اندک خودت، بهتر از بسیار دیگران است.
لاتُکثِر فی المزاحِ، فَـتَذهَبُ هَیبتَکَ . در شوخی کردن زیاده روی مکن، زیرا هیبت تو را از بین می برد .
المِنّةُ تهدِمُ الصنیعَةَ . منّت ، نیکی را تباه می سازد.
خِذلانُ الجارِ لؤمٌ . فرو گذاشتن همسایه از فرومایگی است .(طرطوشی،ابوبکر، 1995، 453-454) .
لبید بن ربیعه عامری در بیت هایی از معلقه خود درباره درستکاری و خرسندی به مشیت الهی چنین گفته است:
لا یطیعونَ و لا یبورُ فَعالُهم إذ لا یمیلُ معَ الهوی أحلامها
دامن آلوده و زشتکار نباشند زیرا که خردهایشان به سوی هوس گرایش ندارد
فاقنَع بما قَسمَ المَلیکُ فانّما قَسمَ الخلایقَ بیننا عَلّامها
به قسمت الهی خرسند باش زیرا که خداوند خوی ها و قسمت ها را میان ما تقسیم کرده است.
وَ اذا الأمانه قُسّمَت فی مَعشرٍ أَوفی بأَوفَر حَظِّنا قسّامُها
و آنگاه که راست کرداری در میان مردم تقسیم گردد، تقسیم کننده راستکاری، بیشترین بهره از راستکاری را نصیب ما می گرداند( دیوان، بی تا، ص 180-179)
شاعر در رثای برادرش نیز درباره ی ایمان به خداوند و قدرت او چنین سروده است:
إنّ تَقوَی رَبِّنا خیرُ نَفل و باذن اللهِ رَیثی و عَجَل
براستی که ترسکاری از پروردگار برترین بخشش است و درنگ و شتاب من به خواست خداوند است.
أحمَدُ الله و فلا ندَّ لهُ بِیَدَیهِ الخیرُ ما شاء فَعَل
پروردگار را می ستایم که همگنی ندارد و همه نیکی ها در دست اوست و هر انچه بخواهد انجام می دهد.
مَن هَداهُ سُبُلَ الخیر اهتَدَی نَاعِمَ البال و من شاءَ اضَلّ
هر آن کس را که او به سوی نیکی رهنمون ساخت، آسوده خاطر هدایت یافت و هر آن کس را که بخواهد گمراه سازد( دیوان، بی تا، ص139)
زهیر بن ابی سلمی در معلقه خویش گفته است:
و مَن یَجعَلِ المعروفَ مِن دونِ عِرضِهِ یَفِرهُ ، وَ مَن لایتَّقِ الشَّتمَ یُشتَمِ
هر آن کس که برای پاس داشت آبروی خویش نیکی کند، بر آبروی خویش بیافزاید، و هرآن کس که از ناسزاگویی و دشنام خودداری نورزد، ناسزا و دشنام شنود.
وَمَن یوفِ لایُذمَم وَمن یُفضِ قَلبُهُ إلی مطمئنّ البرِّ لایَتَجمَجمِ
هر آن کس که به عهد و پیمان خویش پایبند باشد، مورد نکوهش قرار نگیرد و آن کس که دل خویش را به نیکی رهنمون سازد، به تردید درنیافتد.
وَمَن یکُ ذا فَضلٍ فَیـَبخَل بِفَضلهِ علی قومِهِ یُستغنَ عنه و یُذمَمِ
هر آن کس که توانگر باشد و از دارایی خویش نسبت به قوم خود بخل روا دارد ،آن مردم از او بی نیاز گردند و زبان به نکوهش وی گشایند . (دیوان، 1995، صص50-51).
طرفه بن عبد درباره مرگ و زندگی چنین سروده است:
أری العیشَ کنزاً ناقصاً کلَّ لَیلةٍ و ما تنقُصِ الأیّام و الدّهر ینفدِ
زندگی چون گنجی است که هر شب کاستی می یابد و هر چیزی که روزگار از آن بکاهد، پایان می یابد.
لَعَمرُکَ إنّ المَوتَ ماأخطأَ الفتی لَکطَّولِ المُرخی و ثنیاهُ بِالیَدِ
به جان تو سوگند تا هنگامی که مرگ به سراغ جوانی نیامده است،همچون ریسمانی رها شده است [که بر گردن چهارپایی بسته شده] و دو لبه ی تاه شده آن در دست صاحب چهارپاست (طرفة بن العبد، 1989، ص23).
لبید بن ابرص نیز درباره زشتی دروغگویی چنین سروده است:
والمرءُ ما عاش فی تکذیبٍ طُولُ الحیاةِ لَهُ تعذیبُ
تا هنگامی که آدمی با دروغ گویی زندگی کند، ادامه ی زندگی ، مایه ی عذاب اوست.(قمیحه، ،1990 ، ص101).
او همچنین درباره مرگ و ایمان به خداوند چنین گفته است:
و کلَّ ذی غیبَةٍ یَؤُوب و غائبُ الموت لایؤوبُ
هر غایبی را بازگشتی است، اما آن کس را که مرگ غایب گردانده ، بازگشتی نیست.
مَن یَسألِ النّاسَ یَحرِموه و سائِلُ اللهِ لایَخیبُ
هرکس که از مردم درخواست کند، او را محروم سازند، و درخواست کننده ی از خداوند ، نومید نگردد. (همان ، صص 88-89).
سموال درباره حفظ آبرو معتقد است:
إذا المرءُ لم یَدنَس مِن اللُّؤمِ عِرضُهُ فکُلّ رداءٍ یرتدیه جمیلٌ
آنگاه که آبروی آدمی از سرزنش آلوده نشده باشد، هر جامه یی که برتن کند، زیباست. (دیوان، 1996، ص66).
عدی بن زید درباره دوری از بدی گفته است:
إذا ما رأیتَ الشرَّ یبعَثُ أَهلَه وقام جناة الشَرِّ بالشَّرِّ فاقعُدِ
آن گاه که بدی را ببینی که اهل خود را بر می انگیزد و سپاه بدی به شرارت برمی خیزد، تو بنشین. (فاخوری، 1991، ج1 ، ص281، به نقل از عدیّ بن زید).
بشار بن برد پیرامون راستکاری و راستگویی و سخاوتمندی معتقد است:
والصّدقُ أفضَلُ ما حَضَرتَ به ولَرُبَّما ضَرَّ الفتَی کِذبُهُ
راستی برترین چیزی است که آماده کرده ای ،چه بسیار که دروغِ انسان به او زیان می رساند. (دیوان، 1983، ص49).
أنفِقِ المالَ ولا تَشقَ بِهِ خیرُ دینارَیکَ دینارٌ نَفَق
دارایی خویش را انفاق کن و نسبت به بخشش آن سخت گیر مباش، بهترین دو دینار تو، دیناری است که آن را انفاق کنی (همان، ص 169).
در کتاب مُوَشّی در «باب ما جاءَ مِن فَضلِ الصِّدقِ» چنین آمده است :
کُن صادقاً فی کلّ شیءٍ تقولهُ و لا تکُ کذّاباً ، فتــُدعی منافقا
در هر سخنی که می گویی، راستگو باش و به دروغ سخن مگو که منافق خوانده می شوی.
الصدقُ منجاةٌ لِمَن هو صادقٌ و تری الکَذُوب بما یقول یُؤبّخ
راستی مایه ی نجات انسان راستگو است و می بینی که دروغگو، به سبب دروغگویی نکوهش می شود.
قال المهلّب بن أبی صفرة : ما السَّیفُ الصّارِمُ فی ید الرَّجُلِ الشُّجاعِ بأعزّ له من الصِّدقِ .
مهلّب بن أبی صفرة گفت : شمشیر برنده در دست مرد دلیر، برای او از صداقت و راستی عزیزتر نیست. (الوشاء، 1984، ص54).
وشاء در «باب ما جاء فی قُبحِ خُلفِ المواعید» نیز چنین آورده است :
کان یُقال : المعروف یحتاج إلی ثلاثٍ : تعجیله، کتمانه وإتمامه.
گفته می شود که کار نیک نیازمند سه چیز است: شتاب در کار، پنهان داشتن و کامل کردن آن .
کان یقال: لکلّ شیءٍ آفةٌ و آفةُ المعروف المَطَلُ.
گفته می شود که هر چیزی را آفتی است و آفت کار نیک، امروز و فردا کردن است.
و فی وصیَّةِ عبدالملک بن مروان لِبنیه: یا بَنیَّ ، لاتَعِدوا النَّاسَ بما لاتنالُه أیدیکم .
در وصیت عبدالملک بن مروان به پسرانش آمده است: ای پسرانم ، مردم را به چیزی که خود آن را در اختیار ندارید ، وعده مدهید. (همان ،ص 57).
وشّاء همچنین در باب «الحثُّ علی کتمان السّر» درباره رازداری می گوید:
و کان یقال : سرّک من دمک، فانظُر أینَ تجعَلُه .
و چنین گفته می شود: راز تو از خون توست، پس بنگر که آن را کجا قرار می دهی .
و کان یقال: ماکتمتَه من عدوّک ، فلا تُطلِع علیه صدیقَک .
و گفته می شود: هرآنچه را که از دشمنت پوشانده ای بر دوست خود آشکار مکن . (همان،ص 60).
و إذا أنتَ لم تَحفظ لِنفسِک سِرَّها فسرُّک عندَ الناسِ أفشَی و أضیَعُ
و آنگاه که تو راز خویش را نگاه نداری ، راز تو نزد مردم آشکارتر و تباه تر خواهد بود . (همان، ص 61).
قیلَ الأعرابی : کیف حفظُکَ للسرّ؟ فقالَ : أنا لَحَدُه .
از مردی اعرابی پرسیدند : چگونه راز را نگه می داری ؟ پاسخ داد : من گور آن راز هستم.
قالَ کُثَیِّر:
کریمٌ یُمیتُ السِرَّ حتّی کَأنَّه إذا استَنطقوه عن حدیثک، جاهلُه
کُثَیِّر گوید: انسان بزرگ منش راز را می میراند، به طوری که هرگاه از او خواسته شود که درباره ی راز تو چیزی بگوید، او از آن بی خیر است. (همان، ص 62).
به طور کلی آثار ادبی بازمانده از سده های نخستین عصر اسلامی مجموعه ای است آکنده از این مضامین . مفاهیم معنوی، اخلاقی و سخنان حکیمانه و پندآمیز فراوانی در این دوره، در آثار نویسندگانی همچون ابن مقفع (د. 142) این قتیبه (د.276) وشّاء (د.325)، مبرّد (د.328)، ماوردی (د.450) ، و... به جای مانده است.
مهمترین آثار بازمانده ی منظوم و منثور از عصرعباسی مشتمل بر انبوهی از مضامین ژرف اندیشانه، حکیمانه، پندآمیز، اخلاق مدارانه و تأمل برانگیز است. صالح بن عبدالقدوس (د.167) از جمله ی این شاعران موعظه گر و اندرزگو بوده است. ابن رومی نیز در شعر خویش به مرگ و ناپایداری دنیا توجهی خاص دارد ، به گونه ای که حتی در شعرهای شکار خویش نیز نگاه فلسفی و پندآمیز دارد و از ناپایداری زندگی سخن می گوید. او در طردیه ای (= شعر شکار، شعر نخجیرگانی) طولانی (دیوان، 1991، ج4، ص115-120؛ خسروی، 1383، ص 216-218) در ادامه ی توصیف صحنه ی شکار درباره ی پرندگانی که شکار می شوند چنین می گوید :
دسته ی پرندگان به وسیله ی شکارچیان از هم پراکنده شده و بر زمین می افتند، این پرندگان زمین را مکانی برای خوردن و نوشیدن می پنداشتند ، بی آنکه بدانند زمین قتلگاه آنان است ، پرندگان قصد سفر داشتند، اما ما مانع برآورده شدن آرزوی آنان شدیم و باقی مانده ی پرندگان ، سوگوار از مرگ پرندگان کشته شده رهسپار سفر شدند.
طَرایحُ مِن بِیضٍ و سودٍ نَواصعٍ تخالُ أدیمَ الأَرضِ منهنَّ أبقعاَ
پرندگانی که به رنگ سپید درخشان و سیاه هستند بر زمین افتاده اند و تو می پنداری که سطح زمین از این پرندگان رنگین شده است.
تُولِّف مِنها بَینَ شتّی و إنّما نُشَتِّتُ من آلائها ما تجمَّعا
این پرندگان گرد هم می آیند و در این هنگام ما جمع آنها را پراکنده می سازیم.
فَکَم طاعِنٍ مِنهُنًّ مُزمِعِ رَحلَهٍ قَصَرنا نواهُ، دونَ ما کانَ أزمعَا
و چه بسیار پرندگان کوچنده ای که عزم سفر داشتند و ما مانع رسیدن آنان به این خواسته شان شدیم.
و کَم قادمٍ مِنهنَّ مُرتادِ منزلٍ أناخ به منّا منیخٌ، فجعجعا
و چه بسیار پرندگانی که در پی یافتن آشیانه ای بودند که در آن سکنی گزینند و ما اجازه ندادیم که آنها به آرزوی خود دست یابند.
وَجَدَّت قِسیّ القومِ فی الطَّیرِ جدّا فَظلَّت سجوداً للرُّماه و رُکّعا
[تیرهای برجهیده از] کمانهای آنان سینه پرندگان را برشکافت و پرندگان در برابر تیراندازان به رکوع و سجود درآمدند.
هناک تغدو الطَّیرُ ترتادَ مَصرَعا و حسبانُها المکذوبُ یرتاد مرتعا
این پرندگان به خطا پنداشتند که در جستجوی آب و دانه ای هستند، آنان در پی یافتن قتلگاه خویش بودند.
مباحٌ لِرَّامیها الرمایا کانَّها دعاها له داعی المنایا، فاَسمعا
این پرندگان برای شکارچی خود مباح شده بودند گویی مرگ آنها را به سوی شکارچی فراخواند و آنها نیز ندای مرگ را پاسخ دادند.
تؤوب بها قد أَمتَعتکَ و غادرَت من الطَّیرِ مفجوعا به و مُفجَّعا
تو آهنگ شکار پرندگان را کردی، و آنها نیز ترا [از گوشت خود] بهره مند ساختند. باقی مانده پرندگان در حالی که از مرگ پرندگان کشته شده سوگوار و دردمند بودند، رهسپار سفر شدند.
لَها عَولَةٌ أولی بها ما تُصیبُهُ و أجدَرُ بالإعوال مَن کان موجَعا
این پرندگان به سبب مصیبتی که بر ایشان وارد آمده، شیون می کنند و هرکس که دردمند و سوگوار باشد، سزاوار گریستن است.
شاعر سپس به توصیف غروبگاهان پرداخته و خورشید را به بیماری در حال احتضار و تب دار تشبیه می کند که به شکوفه ها می نگرد و چشمان شکوفه ها را که با شبنم خیس شده ، به چشمان اشکبار انسان اندوهگین تشبیه می کند که غمگنانه خورشید را نگاه می کنند و سکوت جدایی میان آنان حکمفرما است
و رَنَقَت شمسُ الاصیل و نَفَّضت علی الاُفقِ الغربی وَرساً مُزعزعاً
غروبگاهان نور خورشید کم فروغ شده و خورشید پرتو زعفرانی رنگی را در افق می پراکند.
و لاحَظَتِ النُّوار و هی مریضةٌ و قد وضَعَت خدّاً إلی الارضِ أصرَعا
خورشید در حالی که بیمار است به شکوفه های گلها می نگرد و گونه تب دار و بی حال خود را روی زمین قرار داده است.
کما لاحَظَت عُوّاده عینُ مُدنَفٍ تَوَجَّعَ مِن أوصابِهِ ما تَوَجَّعا
خورشید بسان چشمان بیمار در حال احتضار به عیادت کنندگان خویش می نگرد و از دردهای خویش سخت در رنج و عذاب است.
و ظَلَّت عُیون النَّورِ تخضَلُّ بالنَّدی کما اغرَورَقَت عَینُ الشَجیّ لَتَدمَعا
و چشمهای شکوفه هایی که با شبنم تر شده است مانند چشمان اشکبار انسانی اندوهگین پر اشک می شوند.
شاعر در پایان نیز می گوید :
فَظَلَّ صحابی ناعمین ببُؤسِها وظَلَّت علی حَوضِ المنیّة شُرَّعا
دوستان من به بهای بدبختی پرندگان، به خوشی دست یافتند و همواره برکه ی مرگ را وارد شونده ای است (همان، ص 120). ابن رومی تیر شکارچی را همان تیر سرنوشت می داند. این تیر آدمی را که سوار بر بال های امید و آرزو در حال اوج گرفتن برای رسیدن به آرمان های خویش است، به ناگاه بر گستره ی زمین فرو می افکند.
آثار تاملی و اخلاق مدارانه و ژرف اندیشانه متعددی که از پادشاهان ایرانی باقی مانده آکنده از سخنان معنوی و حکمت آمیز است. این آثار از مهمترین میراث ادبی ایران پیش از اسلام است که در دوره ی اسلامی به سبب غنای آنها مورد توجه قرار گرفت و به زبان عربی برگردانده شد و اصطلاحاً «عهد» نامیده شد. ابن ندیم (الفهرست، 1997، ص 384) اسامی این آثار را ضبط کرده است. این کتابها بخش عمده ی ادبیات بیش از اسلام ایران را تشکیل می داده که در ترجمه های عربی با نام های «الوصایا »، «الحکم و الآداب» معروف شده است. ابن مقفع از نویسندگان چیره دست ایرانی است که در تألیفات متعدد خویش این میراث معنوی را حفظ کرده است.
در عصر ساسانی پیرامون آداب و رسوم مجالس شاهان و اخلاق آنان کتابهایی نوشته می شد که در عصر اسلامی به عربی باز گردانده شده از جمله کتاب «التاج فی سیرة انوشیروان» تألیف ابن مقفع (همان، ص 150). جاحظ در سده ی سوم به تقلید از این نوع آثار«کتاب التاج» خویش را نوشته است. به سبب این وام گیریِ ادبیات اسلامی از آثار معنوی ایرانیان پیش از اسلام است که جاحظ دولت عباسیان را دولت ایرانی –خراسانی خوانده است (البیان و التبیین، 1947،ج3، ص 366) و برهمین اساس است که ادبیات اخلاقی- تعلیمی را در ادبیات عربی و هم در ادبیات فارسی برگرفته از آثار اخلاقی و تعلیمی عصر ساسانی دانسته اند (دودپوتا، 1382، ص159).
ظفرنامه، یکی از آثار منثور ارزشمندی است که بزرگ مهر حکیم آن را به درخواست انوشیروان عادل، نوشت. انوشیروان خواست تا او سخنی چند مفید، در لفظ اندک و معانی بسیار گرد آورد، چنانچه که در دنیا و عقبی سودمند باشد . بزرگ مهر پس از یک سال رساله یی نوشت که مورد پسند انوشیروان قرار گرفت.بزرگ مهر در این رساله سوال هایی از استاد خویش می پرسد و پاسخ های ژرف نگرانه و حکیمانه ای از زبان استاد در اختیار خواننده قرار می دهد. این کتاب به وسیله ابوعلی سینا از پهلوی به فارسی برگردانده شده و به سال 1310ش. توسط کاظم رجوی با عنوان «نامه ی پیروزی» به شعر درآورده شده است (نک: ترانه ی نوروزی یا نامه ی پیروزی، 1310، ص 43-58).
نمونه ای از این سخنان چنین است:
گفتم نیکی کردن به یا از بدی دور بودن؟ گفت از بدی دور بودن سر همه نیکویی هاست(همان، ص 54) گفتم کدام تخم است که به یکجا بکارند و دو جا بر دهد؟ گفت نیکی کردن در حق مردم؛ درین جهان از ایشان پاداش به بیند و هم در آن جهان از خدای تعالی ثواب یابند. گفتم بهتر از زندگانی چیست؟ گفت فراغت دامن. گفتم بدتر از مرگ چیست؟ گفت درویشی و بیم(همان، ص 55). گفتم پادشاهان را بلندی از چه خیزد؟ گفت از عدل و راستی. گفتم چه چیز است که حمیت را برد؟ گفت طمع(همان، ص 56)
سخنان اخلاق مدارانه ی موجود در شاهکارهای ادب فارسیِ دوران اسلامی مانند آثار سنایی، عطار ، سعدی ، مولانا، فردوسی ، نظامی ، مرزبان بن شروین، عنصرالمعالی و... برای همه ادب دوستان ایرانی آشنا است و بیان آنها به سبب انبوهی این سخنان و فراوانی شاعران و نویسندگان ایرانی پژوهشی جداگانه را می طلبد، از این رو در اینجا تنها نمونه هایی اندک از این سخنان را می آوریم که به دوره ی پیش از اسلام مربوط می شود و برخی از آنها در سده های نخستین اسلامی به عربی ترجمه شد و به ادبیات اسلامی راه یافت ، از جمله میراثی که توسط نویسنده ی توانمند ایرانی ، روزبه پسر دادویه، معروف به ابن مقفع در دوره عباسی به زبان عربی برگردانده شد، تا از نابودی در امان ماند ، و پاره ای از این میراث معنوی - اخلاقی نیز به نقل از پادشاهان و حکیمان و بزرگان ایرانی در آثار ادبی دوره ی اسلامی برجا مانده است که به نمونه هایی از آنها اشاره می شود . غالب این سخنان منثور است ،زیرا با کمال تأسف آثار منظوم آن دوره به ما نرسیده است :
برخی از این سخنان و مضامین ارزشمند اخلاق گرایاانه که به وسیله ابن مقفع از آثار پهلوی به زبان عربی برگردانده شده چنین است:
واستَحیِ الحیاءَ کلَّهُ مِن أن تُخبرَ صاحبَک أنَّکَ عالم و أنَّه جاهل ، مُصـَرَّحاً أو مُعَرَّضاً .
سخت آزرمناک باش از این که دوست خود را بگویی که تو دانایی و او نادان، خواه آشکارا و خواه با کنایه.
فَأمّا العِلمُ فَیُزیِّنُکَ و یُرشِدُکَ و أما قِلّة إدّعائه فَتـَنفی عَنکَ الحَسَدَ .
علم ، زینت بخش و هدایت گر تواست. اما ادعای دانش نداشتن سبب می شود که حسد از تو دور گردد.
إحفَظ قَولَ الحکیم الذّی قالَ : لِتَکُن غایَتُک فیما بینَک و بینَ عَدوِّک العَدلَ، و فیما بَینَکَ و بینَ صدیقِکَ الرّضاءَ.
این سخن حکیم را حفظ کن که گفت: باید که هدف تو از آنچه که میان تو و دشمنت است، عدل و داد باشد و قصد تو از آنچه که میان تو و دوستت وجود دارد ، خرسندی باشد. (ابن مقفع، 1964، ص 102-103).
لِیَکُن ممّا تَصرِفُ به الأَذَی والعَذابَ عن نفسِکَ أَلّاتکونَ حَسوداً .
آنچه که تو به وسیله ی آن آزار و رنج را از خود دور می کنی، آن است که تو رشک بر نباشی .
وَ اعلَم مع ذلک أنّهُ لَیسَ کُلُّ العَداوَةِ والضَّرَرِ یُکافأُ بِمثلِهِ: کالخیانة لاتکافَأُ بالخیانةِ والسَّرقَةِ لاتُکافأُ بالسّرقَةِ .
بدان که هر دشمنی و زیانی به مانند خود بادافره نشود ، مانند خیانت و دزدی که با خیانت و دزدی پاسخ داده نشود (همان، ص112-113).
برخی از این سخنان در کتاب آداب الحرب و الشجاعه چنین است:
اردشیر بابکان می گوید : ملک هرگز قایم نماند مگر به مردان ، و لشکر و مرد قایم نشود مگر به مال ، و مال حاصل نشود مگر از رعیت ، و رعیت مرفه و آسوده نشود مگر به عدل و سیاست (فخر مدبر، 1346، ص 120). حکما و بزرگان گفته اند راز نگاه دارید تا برهنه نشوید، شتاب زدگی نکنید اندر کارها تا درنمانید، تدبیر و مشورت بهتر از سپاه بسیار ، شکیبایی بکار دارید تا پشیمانی نخورید، تا بتوانید به جنگ کردن حریصی مکنید (همان، ص 488). هرکه سنگ و بهای خویش نشناسد در میان مردم بی سنگ و بی بها بود، شرّ و بلا از مزاح خیزد، پریشانی و تباهی از لجاج و تکبر خیزد (همان ، ص 491).
مردم را غیبت نکنید تا میان خلق بی قدر نگردید، در کارها شتاب زدگی مکنید تا درنمانید که پشیمانی سود ندارد، مهمان را گرامی دارید تا گناه از شما بریزد. (همان، ص 495).
ابوبکر طرطوشی فقیه مالکی مذهب سده پنجم هجری پاره ای از سخنان بزرگان ایرانی را در کتاب "سراج الملوک" خویش گردآورده است که به برخی از آنها به عنوان نمونه اشاره می کنیم.
قال اردشیر بابک: ما الکِبرُ الّا فَضل حُمقٍ لم یَدرِ صاحبه أینَ یذهب به، فَصَرفَهُ إلی الکِبرِ.
اردشیر بابک گفته است : کبر چیزی نیست مگر فزونیِ نادانی ، و کسی که از این صفت برخوردار است، نمی داند نادانی خویش را به کجا ببرد، در نتیجه نادانی اش او را به کبر می کشاند .
قال بعضُ الحکماء: و مِن الصّفات الّتی لاتَقوم معها المملکةُ : الکذب والغدر والخبث والجور والسخف .
صفاتی که مملکت با آن استوار نمی ماند، چنین است : دروغ گویی ، خیانت، پلیدی و خباثت، ستم و سبکسری.
قال حکماء العرب والعجم : ستّ خصال لاتُغتَفَرُ من السلطان : الکِذبُ و الخلفُ والحسدُ و الجراةُ والبخلُ والجبنُ، فإنَّه إذا کان کذّاباً لم یوثق بِوَعدِه ولا بوَعیدِه، فلم یرجُ خیره و لم یُخَف شرَّه، ولابهاءَ لسلطان لایُرهَب .
حکیمان عرب و عجم گفته اند: شش خصلت است که اگر در سلطان باشد بخشیده نشود: دروغ گویی ، خلف وعده ، حسدورزی، تندی ، بخل و ترس ، چه اگر او دروغ گو باشد به وعده و وعیدش اعتماد نمی کنند و به خیرش امیدی نباشد و از وی بیمناک نباشند و سلطانی را که از وی بیمناک نباشند، قدر و بهایی نباشد.
قال اردشیر لإبنه : یا بُنَیَّ إنَّ الملک والدّین أخوان ، لا غِنی لِأحدِهِما عن الآخر، فالدّینُ أُسٌ والملک حارسٌ ، و مَن لم یکن لهُ أسٌ فَمَهدومٌ و من لم یکن لهُ حارس فضائعٌ .
اردشیر بابک پسرش را گفت: ای فرزندم، سلطان و دین دو برادرند که هیچ یک از دیگری بی نیاز نیست، دین پایه و اساس است و سلطان نگاهبان. هر آنچه را که بنیانی نباشد ، ویران گردد و هر آن کس را که نگاهبان نباشد، تباه گردد.(سراج الملوک،1995،صص129-130، 143).
نتیجه
این مقاله بیانگر اهمیت معنویت گرایی و ژرف اندیشی در ادبیات کهن عربی و پارسی در دوره های پیش از اسلام و سده های نخستین اسلامی است. و این مضامین هم در ادبیات پیش از اسلام و هم در ادبیات دوره اسلامی هر دو ملت نهفته است. در ادب عربی پیش از اسلام شاعرانی مانند زهیربن ابی سلمی، لبید، عدیّ و... و سخنوران و خطیبانی همچون قـُسّ بن ساعده و أکثم بن صیفی به ادب اخلاقی و تامل برانگیز توجهی خاص داشته اند و در عصر اسلامی شعر ابوالعتاهیه، متنبی ، بشار، صالح بن عبدالقدوس ، ابن الرومی و... آکنده از این گونه ادبی است. در ایران پیش از اسلام سخنان اخلاق گرایانه پادشاهان ساسانی که به گاه جلوس بر اریکه ی پادشاهی بیان می شد، در کتابهایی با عنوان «نامه ی ......» نگاشته می شد. این کتابها آکنده از سخنان حکمت آمیز و دستورهای اخلاقی بود و بعدها در عصر اسلامی با عنوان"عهد..." بماند. به عربی برگردانده شد. کتاب های خدای نامک، تاج نامه ... از جمله ی این آثار است. در عصر اسلامی ، با توجه به رویکرد معنویت گرا و اخلاق گرای دین اسلام، این نوع آثار به شکل های گوناگونِ ترجمه، تاثیرپذیری و تقلید به ادبیات اسلامی راه یافت. در این مقاله به معرفی کهن ترین این آثار و ذکر مضامین معنوی، اخلاقی و حکمی آنها در ادب عربی و فارسی و پارسی پرداخته شده است.
منابع
1- ابن الرومی، دیوان ، 1411هـ./1991م.، به کوشش عبدالامیر علی مهنا،بیروت ، چاپ اول.
2- ابن مقفع، عبدالله ، 1384ه./ 1964م، الادب الصغیر والادب الکبیر، بیروت ، دارصادر، دار بیروت.
3- ابن ندیم، الفهرست، 1417هـ./1997م.، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار المعرفة.
4- بشاربن برد، دیوان شعر، 1403هـ/1983م. به کوشش بدرالدین علوی، بیروت ، دارالثقافه.
5- جاحظ، ابوعمروعثمان، 1367ه./ 1947م، البیان والتبین، به کوشش عبدالسلام هارون، بیروت دارالفکر، چاپ دوم.
6- خسروی، زهرا، 1383، شعر شکار در ادب عربی با نگاهی به شعر نخجیرگانی قارسی، تهران، انتشارات امیر کبیر.
7- دودپوتا، ع،م. 1369ش، تاثیر شعر عربی بر تکامل شعر فارسی، ترجمه سیروس شمسیا، تهران صدای معاصر .
8- رجوی، کاظم،1310 ش، ترانه نوروزی با نامه پیروزی، ، تبریز ، مطبعه خلیفه گری.
9- زهیربن ابی سلمی، 1416ه./1995م، دیوان، به کوشش حنا نصرحتّی، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم.
10-سموأل ،1416ه./ 1996م، دیوان، بیروت ، دارالجیل، چاپ اول.
11. طرطوشی، ابوبکر، 1386ش، ترجمه ی گزیده از کتاب سراج الملوک همراه با... ، ترجمه و تحقیق زهرا خسروی، تهران ، امیرکبیر.
12. طرطوشی، ابوبکر، 1995م، سراج الملوک، بیروت، دارصادر، چاپ اول .
13. طرفة بن العبد، 1989م، دیوان، به کوشش سیف الدین کاتب، احمد عصام کاتب، بیروت، منشورات دارمکتبة الحیاة.
14. فاخوری، حنّا، 1991م، الموجزفی الادب العربی الحدیث، بیروت، دارالجیل...
15. فخر مدبّر ،محمدبن منصور، 1346ش، آداب الحرب و الشجاعه، به کوشش احمد سهیلی خواستاری ،تهران، اقبال .
16.قمیحه، محمد مفید، 1411ه/ 1990م، عبیدبن ابرص اسدی، اخباره و اشعاره، بیروت، دارالکتب العلمیة.
17.کفافی، عبدالسلام، 1385 ،ادبیات تطبیقی شرقی، اسلامی،ترجمه زهرا خسروی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران مرکزی.
18.لبید بن ربیعه، 1411ه/ 1990م،دیوان، به کوشش حسن جعفر نورالدین ،بیروت، دارالکتب ، چاپ اول.
19- لبید بن ربیعه، بی تا، دیوان، بیروت، دارصادر.
20.ماوردی، 1299م، ادب الدین و الدنیا، قسطنطنیه ، مطبعة الجوائب.
21. سراج الدین، محمد ، بی تا، الحکمه فی الشعرالعربی،بیروت، دارالکاتب الجامعیة،.
22.وشاء نداء ابوطیب محمدبن اسحاق، 1405ه./ 1984م، الموشیّ اوالظرف و الظرفاء، بیروت، داربیروت للطباعة والنشر.