تبیین سبکهای مدیریت در شاهنامه فردوسی بر پایه نگرشهای اساطیری، حماسی و تاریخی
محورهای موضوعی : خطمشیگذاری عمومی در مدیریتعلیرضا غنچه ای 1 , رحمان غفاری 2 , مسعود احمدی 3
1 - دانشجوی دکتری مدیریت دولتی-رفتارسازمانی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران
2 - استادیار گروه مدیریت دولتی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران
3 - استادیار گروه مدیریت دولتی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران
کلید واژه: مدیریت در شاهنامه, نگرشهای مدیریتی شاهنامه, سبکهای مدیریت شاهنامه,
چکیده مقاله :
زمینه: پیدایش سبکهای مدیریتی مبتنی بر ادبیات جهان، اهداف، عملکرد و اثربخشی حوزه منابع انسانی را دستخوش تحولات زیادی نموده است. مدیریت به دلیل نقشی که در اثربخشی فردی و گروهی ایفا میکند، عامل بسیار مهمی در مباحث مدیریت رفتار سازمانی در سازمان است. هدف: انواع مدیریت راههای مشخص تصمیمگیریها در امور تحت امر است. طرق مختلف مدیریت میتوانند بسته به عواملی تغییر کنند مانند فرهنگ جامعه، وظیفهای که از کار انتظار میرود، تفاوت نیروی کار، و شخصیت و تواناییهای رهبران. روشها: روش تحقیق روش تحلیل کیفی (تحلیل مضمون) و طرحهای پژوهشی توصیفی تحلیلی با ماهیت کاربردی، براساس تحقیق کتابخانهای گردآوری شده است. که نگاه به جنبه مدیریت در شاهنامه از نوآوری های این تحقیق بود. یافته ها: در فرایند بررسی صورت گرفته نشان داده شد که سبک مدیریتی نقشمدار، سبک مدیریتی توفیقمدار، سبک مدیریتی پدرسالارانه یا استثماری/اقتدار، سبک مدیریت حمایتی و مشارکتی، سبکهای اقتضایی مدیریت و انگیزش و سبک مدیریتی موقعیتی در شاهنامه بسیار بیشتر از دیگر سبکها مشهود بود. نتیجه گیری: فردوسی از مفاهیم فرهنگ کنترل، طراحی سازمانی، انگیزش، تصمیمگیری به اقتضای زمان و مکان بهره برده است.
Background: The emergence of management styles based on world literature, goals, performance and effectiveness of human resources has undergone many changes. Management is a very important factor in the management of organizational behavior in the organization due to the role it plays in individual and group effectiveness. Objective: Types of management are specific ways of making decisions in matters under control. Different forms of management can change depending on factors such as community culture, the task expected of the job, differences in the workforce, and the personality and abilities of leaders. Methods: The research method is qualitative analysis method (content analysis) and descriptive-analytical research projects with applied nature have been collected based on library research. One of the innovations of this research was looking at the management aspect in Shahnameh. Findings: In the study process, it was shown that role-playing management style, successful management style, patriarchal or exploitative / authoritarian management style, supportive and participatory management style, contingent management and motivation styles and situational management style in Shahnameh are very It was more evident than other styles. Conclusion: Ferdowsi has used the concepts of control culture, organizational design, motivation, decision making according to time and place.
_||_
بررسی سبکهای مدیریت در شاهنامه فردوسی بر پایه نگرش های اساطیری، حماسی و تاریخی
علیرضا غنچه ای1، رحمان غفاری*2، مسعود احمدی3
1دانشجوی دکتری مدیریت دولتی-رفتارسازمانی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران
Email: ilaazer.ghonchei@yahoo.com
2 استادیار گروه مدیریت دولتی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران
*نویسنده مسئول: رحمان غفاری
Email: ghaffarirahman7@gmail.com & Rghaffari@ut.ac.ir
3 استادیار گروه مدیریت دولتی، واحد ساری، دانشگاه آزاد اسلامی، ساری، ایران.
Email: m.ahmadi4502@gmail.com
چکیده
زمینه: پیدایش سبکهای مدیریتی مبتنی بر ادبیات جهان، اهداف، عملکرد و اثربخشی حوزه منابع انسانی را دستخوش تحولات زیادی نموده است. مدیریت به دلیل نقشی که در اثربخشی فردی و گروهی ایفا میکند، عامل بسیار مهمی در مباحث مدیریت رفتار سازمانی در سازمان است.
هدف: انواع مدیریت راههای مشخص تصمیمگیریها در امور تحت امر است. طرق مختلف مدیریت میتوانند بسته به عواملی تغییر کنند مانند فرهنگ جامعه، وظیفهای که از کار انتظار میرود، تفاوت نیروی کار، و شخصیت و تواناییهای رهبران.
روشها: روش تحقیق روش تحلیل کیفی (تحلیل مضمون) و طرحهای پژوهشی توصیفی تحلیلی با ماهیت کاربردی، براساس تحقیق کتابخانهای گردآوری شده است. که نگاه به جنبه مدیریت در شاهنامه از نوآوری های این تحقیق بود.
یافته ها: در فرايند بررسي صورت گرفته نشان داده شد كه سبک مدیریتی نقشمدار، سبک مدیریتی توفيقمدار، سبک مدیریتی پدرسالارانه یا استثماری/اقتدار، سبک مدیریت حمایتی و مشارکتی، سبکهاي اقتضايي مدیریت و انگیزش و سبک مدیریتی موقعيتي در شاهنامه بسیار بیشتر از دیگر سبکها مشهود بود.
نتیجه گیری: فردوسي از مفاهيم فرهنگ كنترل، طراحي سازماني، انگيزش، تصميمگيري به اقتضاي زمان و مكان بهره برده است.
کلید واژگان: سبکهای مدیریت شاهنامه، مدیریت در شاهنامه، نگرشهای مدیریتی شاهنامه
درخصوص اهمیت مدیریت در زندگی اجتماعی مردم پیتردارکر (1909 – 2005) آن را مهمترین منبع برای توسعه ملتها میدانند که از نگاه برخی صاحبنظران، مدیریت ترکیبی از علم و هنر برای پدید آوردن محیطی مناسب است که در آن همفکری و همکاری با دیگران بهمنظور شکل دادن به فرایندی کارساز امکانپذیر میشود و طی آن، استفاده بهینه از منابع برای عرضه خدمات جهت جلب رضایت متقاضیان آنها، با پرهیز از بروز هر گونه عواقب نامطلوب، تحقق مییابد (رحمان سرشت، ۱۳۸4). احمدی (۱۳۸1) در کتاب مبانی سازمان و مدیریت، مدیریت عبارت است علم و هنر فرایند استفاده کارآمد و اثر بخش منابع انسانی و مادی، از طریق برنامهریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل در یک محیط پویا در جهت تحقق اهداف سازمان یا جامعه براساس نظام ارزشی دانسته است. علم مدیریت به طور رسمی، از آغاز قرن بیستم با تلاش تیلور (1886- 1915) از اروپا شروع شد که پس از شکلگیری این جریان، نظریات و مکتبهای متعدد به وجود آمد. اروپاییان که مبدع علم مدیریت هستند، در کلاسهای درس این رشته، آثار شکسپیر، تولستوی، آلبرت کامو و دیگر ادیبان خود را تحلیل میکنند و این شاید از دید ما شرقیها عجیب به نظر برسد که علم مدیریت جدید چه سنخیتی میتواند با گذشتگان مثلاً کامو در غرب یا فردوسی و سعدی درشرق داشته باشد. غربیها مدیریتی علمی مبتنی بر فرهنگ کشورشان را در جامعه اعمال میکنند و هدف اصلی در ارائه این موضوع به عنوان کار پژوهشی تلفیق علم مدرن امروز با ارزشها و باورهای گذشتگانمان است که در غرب سالیان سال است اجرا میشود اما در جامعه ما به این مهم پرداخته نشده است. میدانیم که ادبیات فقط به حوزه احساس تعلق ندارد. یک اثر ادبی فقط یک تجربه شخصی نیست بلکه حوزه گستردهای از تجربههای حسی است که به واقعیتهای عینی اشاره دارد. ادبیات فارسی گنجینهای از مواد خام گرانبهاست که فعالیتهای عقلی ایرانیان را در طول قرون و اعصار در خود جای داده است. چنان که هونكه1(۱۹۱۳-۱۹۹۹) بهصراحت میگوید: مسلمانان از جمله ایرانیان، در بسیاری از زمینهها رهبر تمدن اروپاییان بودهاند و روحیه اندیشه کردن را آنان پایهگذاری کردهاند بهگونهای که حتی متفکری همچون دکارت (۱596-۱۹۵۰) پیرو خیام بوده است (هونکه، ۱۳۷۰).
در این میان برخی از هنرمندان براي بيان انديشههاي خويش به حماسه و اسطوره پناه ميبرند. شعر حماسی، اشعار وصفی که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگیها، افتخارات و بزرگواریهای قومی یا فردی میباشد به نحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد. حماسهسرایان قرن بیستم در ایران و عراق تحت تأثیر رویدادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بهوجود میآید. زبان حماسه از نظر بلاغت دارای نکات ویژه خود میباشد. موضوع حماسه، اساطیری، پهلوانی، عرفانی میباشد. قهرمانان حماسی دارای صفات و ویژگیهای منحصر به فرد و گاهاً خداگونه در امر رهبری میباشند. مکتبهای اسطوره شناسی، اسطوره را به عنوان تصویر نمادین پدیدههای طبیعت و تصویر نمادین مسائل اجتماعی و اندیشههای پیش از تاریخ، آرزوهای روانی مردم باستان و روان نژند امروزی، تعقلی کردن نمادین اعمال آیینی آسیای غربی در عهد باستان و... شناخته است. فرق اسطوره و حماسه از نظر زمان میباشد که اسطوره زمان آغازین است و حماسه انتقال کهن الگو (آرکی تایپ های) فرهنگی یک جامعه را بر عهده دارند. اسطوره با خرافات و توده شناسی (فولکلور) نیز متفاوت است. اسطوره آیینی است که امروزه دیگر به آن باور ندارند و اگر ایمان داشته باشند مانند قصه اصحاب کهف مذهب است. یعنی قبول داستان اصحاب کهف مذهب ولی تفسیر آن اسطوره است. شاعران پيشين و معاصر، همواره در بازآفريني اسطورهها توانمند بودهاند. چنانكه فردوسي در شاهنامه به بازآفريني بخش مهمي از اساطير ايراني پرداخته است. ميتوان سرچشمههاي عناصر اسطورهاي در شعر كهن حماسي، مانند شاهنامه فردوسي را يافت (حقوقي، 1371). در این پژوهش بر آنیم که پل ارتباطی بین مدرنیته امروز و باورها و علم سنتی گذشتگان– مخصوصا آثار سردمداران فرهنگ مملکتمان در دورههای پیشین- برقرار کنیم. محقق در این پژوهش برآن است که رابطه بین ادبیات و مدیریت بررسی و نشان داده شود. به همین منظور بزرگترین اثر ادبی فارسی یعنی شاهنامه را برای دست یافتن به این هدف انتخاب کردهایم. در شاهنامه سه دوره اساطیری، حماسی (پهلوانی) و تاریخی، (پنجاه دوره پادشاهی) وجود دارد که با توجه به ویژگیهایی همچون خرد و اندیشههای خردورزی، شخصیت، مکارم اخلاقی، قدرتمندی در اداره کشور، سیاست، عدالت گستری، رعیت نوازی و آبادانی کشور که آنها را به سه گروه میتوان تقسیم نمود: الف) امیران آرمانی دادگستر در اوج؛ ب) پادشاهان منفور و بیدادگر در حضيض؛ ج) فرمانروایانی که صفات نیک و بد را باهم دارا هستند (رزمجو، ۱۳۸۱).
پیشینه پژوهش
حسینایی و ایروانی (1390)، در مقاله خود با عنوان «آموزههای اخلاقی و منش فرماندهی شخصیتهای شاهنامه فردوسی (مطالعه موردی: داستان فرود سیاووشان)» این پژوهش به صورت توصیفی و از نوع کیفی است و هدف از آن بیان جنبههای اخلاقی شخصیتهای پهلوانان در موقعیتهای گوناگون و ارتباط آن با رفتار و اخلاق فرماندهان است. در این مقاله پس از ذکر خلاصه داستان، برخی از این گونه برخوردها و رفتارها را در داستانی از شاهنامه فردوسی و در قالب چند نکته آموزنده مدیریتی بیان میکنید و به این نتیجه میرسد که اطاعتپذیری و اجرای صحیح و دقیق دستورات یکی از مهمترین ویژگیهای هر فرماندهی نظامیاست؛ بیتوجهی و عدم اجرای دستورات، نتایج زیان بار و شومیرا برای نیروهای مسلح به وجود میآورد. مبارک و وزیله (1393)، در تحقیق تحت عنوان «بازتاب نظریات مدیریتی در شاهنامه فردوسی (با تکیه بر پارادایم نیوتنی و تئوری آشوب)» به این نتیجه دست یافتهاند که از هر سه سطح مدیریتی (عالی، میانی و عملیاتی) نمونههایی را در نظام حکومتی و پادشاهی در شاهنامه میتوان یافت. میتوان پادشاهی را در سطح عالی مدیریت جای داد؛ به ویژه اینکه، «قدرت» یکی از کاربردیترین مفاهیم در حوزه مدیریت است و شاهان از این ویژگی سازمانی بهرهمندند و نسبت به موضوع تغییر، باید موضع مناسب اختیار کنند. با بررسی بخشهای مختلف شاهنامه، بهخصوص بخش حماسی، میتوان الگوهایی از این گونههای مدیریت را یافت؛ بررسی حکومت و نوع آن در شاهنامه و تطبیق آن با نظریات مدیریتی جدید، مطالعهای در کارکردهای اسطوره و بهخصوص شاهنامه است که این پژوهش بدان میپردازد. منشادی و بهرامی عینالقاصی (1393)، در تحقیق خود با عنوان «آداب سفارت و آئین مذاکره در شاهنامه» به دیپلماسی که قدمتی به بلندای تاریخ حکومت (دولت) دارد و به این ترتیب دیپلمات همواره در کنار حکمران بوده است. عرصه مدیریت آداب روابط سیاسی و شخصیت بازیگران سیاسی، برای بیشتر مردم حوزهای مرموز و محاط در هالهای اسرارآمیزاست. آن چه در این قلمرو مشترک است، وجود امتیازات اغواکننده و شخصیت غالبا زیرک، برنامهریز، مدیر و مدبر، بیرحم، و گاه عدالت پیشه حکمرانان است. دیپلماسی فنی تلقی میشد که از شکل گرفتن در قالب قواعدگریزان بود. آنهایی هم که دیپلمات بودند، بندرت از رموز این فن نوشتند. شاهنامه روایت حکمرانی ایرانیان از طلوع تاریخ آنان تا غروب حکومت ساسانیان است. جستجو در شاهنامه برای استخراج آداب دیپلماسی و آئین مذاکره در دوران باستان، برخی از قواعد و ویژگیهای این حوزه را بازنمایی میکند. در این مقاله روش فهم ما برای استخراج قواعد و ویژگیهای دیپلمات و دیپلماسی در ایران باستان را توصیف و تحلیل میکند.
خدیور و لطفیان (1393)، در تحقیق خود با عنوان «تعلیم مدیریت زمان در شاهنامه فردوسی» با روش توصیفی – تحلیلی بیان میکنند که در زندگی فردي و اجتماعی، براي بهتر زیستن و برقراري روابط سالم اجتماعی و پیشرفت و تحول، نیازمند راهکارها و الگوهایی هستیم تا به جانب مؤفقیت و کمال حرکت کنیم. متون کلاسیک ادبیات فارسی، با تأثیر برداري فراوان از فرهنگ ایرانی- اسلامی، بسیاري از این الگوها را در لابلاي داستانها و سخنان نغز عبرت آمیز ارائه کرده است که میتواند براي نسل امروز قابل تأویل و تأمل باشد. شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی از جمله متونی است که با پرداختن به ارزشهاي فرهنگی، تعلیمی- اجتماعی چون مدیریت زمان سعی در ترسیم جامعههاي آرمانی دارد که زمینههاي رشد و تحول را براي انسان فراهم میسازد که بسیاري از الگوها و راهکارهاي تعلیمی را که جامعهشناسان و روانشناسان براي مدیریت زمان مطرح میکنند را در خلال داستانهاي شاهنامه جستجو میکنند و نتیجه میگیرد که استفاده بهینه از وقت، تصمیم گیریهای به موقع وعاقلانه، کسب اطلاعات لازم قبل از انجام هر اقدام، موقعیت شناسی، مشورت، خود آگاهی، حل مسئله، اعتماد به نفس، انتخاب هدف، تقسیم کار و اولویت در کارها از جمله راهکارها و الگوهایی است که براي مدیریت زمان و استفاده بهینه از فرصتها مورد نظر حکیم دور اندیش بوده است.
صمصامیو پورخالقی چترودی (1394)، در پژوهش خود با عنوان «شاهنامه و علم مدیریت با تأکید بر هرم سلسله نیازهای مزلو» در این پژوهش به روش تحلیلی کیفی به بررسی اصول مدیریتی فردوسی در شاهنامه و تطبیق آنها با هرم سلسله نیازهای مزلو - که یکی از مباحث مهم مدیریت علمی است– پرداخته و به این نتیجه رسیده که فردوسی به میزان قابل توجهی با اصول مدیریتی آشنا بوده و کوشیده است امور را بر پایهی این اصول و با توجه به نیازهای اساسی انسان سازمان دهی کند و بهترین تصمیم را متناسب با شرایط موجود به اجرا درآورد ، شایستهترین افراد را به کار گیرد و با احاطهی کامل بر اوضاع حاکم، این افراد را با توجه به نیازشان برانگیزد و با برنامهریزی صحیح کنترل کند و آنان را در راستای اهداف کلی حکومت قرار دهد. دیدگاههای ممتاز و مدیریت برتر منش فردوسی، با توجه به ارتباط مستقیم و انکارناپذیر مدیریت و فرهنگ ملتها میتواند الگویی قابل ملاحظه برای مدیران امروزی باشد.
سبکهای مدیریتی در شاهنامه فردوسی:
با توجه با اینکه سبکهای مدیریت یک مفهوم پرطرفدار در مجموعه نظریههای مدیریت است. از مباحث نظری و مدلها و پژوهشهایی که تاکنون در این زمینه صورت گرفته میتوان نتیجه گرفت که تحقیق اندکی در مورد تبیین سبکهای مدیریت در ادبیات انجام گرفته است و این نیازمند پژوهش جدی و تجربی در این زمینه است. ضرورت، اهمیت جایگاه و نقش سبکهای مدیریت بر کسی پوشیده نیست. مدیریت و رهبري يکي از ضرورتهاي اصلي براي انجام فعاليتهاي بسياري از سازمانهاي امروزي است. سازمانهاي مؤفق مشخصهی عمدهاي دارند که به وسيله آن از سازمانهاي نامؤفق متمايز ميشوند؛ اين مشخصه، مدیریتی پويا و اثربخش است (بیروزناف2، 2014). خاستگاه مدیریت و رهبری از مهمترین موضوعات جهتدهنده به حکومت و اداره یک سازمان است. این که انسان از چه مجرایی گام در میدان اداره امور بگذارد و به رهبری پردازد، نقش تعیین کننده در مدیریت و حکومت دارد. در طول قرون متمادی بسیاری از فرهیختگان، ادیبان و دانشمندان در رأس امور مملکت قرار داشتند و آثاری در قالب پند و اندرز به صورت بیان داستان، حکایات، نقل گفتار بزرگان، ضربالمثلها و... به وجود آوردند که سرشار از نکات مدیریتی ناب در عرصه فردی و سازمانیست که میتوان با استفاده از این متون کهن ادبی در طراحی سبکهای مدیریت بومی کمک گرفت.
سبک مدیریت وظیفه مدار (نقش مدار).
در این سبک مدیر یا رهبر نقشها را تعیین میکند و به افراد میگوید که چگونه، چه وقت و کجا وظایف مختلف را انجام دهند. در سازمانهايي كه مدیریت نقشمدار غالب است، هر فرد منصوب به شغل همان قسمتي است كه در عمل مورد انتظار است. سبک مدیریت نقش مدار، مدیریتی است كه بر انطباق انتظارات تأكيد دارد. در اين شيوه فردي لايق بر اجراي امور هر بخش نظارت ميكند.در شاهنامهی فردوسي هرگاه لشكري سروسامان ميگيرد، هر قسمت از آن تحت نظارت فردي لايق اداره ميشود. اردشير در ميدان نبرد، بر هر هزار نفر، يكي را ميگمارد كه حال سربازان را، در مدت جنگ زير نظر بگيرد و در پايان جنگ به پادشاه گزارش دهد. در زمان خسرو انوشيروان هم، چون تصميم بر جنگ با قيصر گرفته ميشود، شاه سپاهيانش را آرايش جنگي ميدهد و براي هر يك از اركان سپاه، فرماندهي لايق برميگزيند. قرار گرفتن افراد، در زمان و مكان مناسب، با توجه به مقامي كه دارند مورد توجه شاهان است. اين شيوه در سبک مدیریت نقشمدار؛ مساوي اصل تفويض اختيار به زيردستان است؛ تا مدیر در موقع لزوم طبق آنچه كه صلاح ميداند، تصميمگيري نماید. مديران بايد بدانند كه چه اموری را خودشان انجام دهند و چه اموری را به زيردستان خود واگذار كنند
که در جنگ با رای و آرام بود | |
چپ لشکرش را به فرهاد داد | بسی پندها بر برو کرد یاد |
چو استاد پیروز بر میمنه | گشسب جهانجوی پیش بنه |
به قلب اندر اورند مهران به پای | که در کینه گه داشتی دل به جای |
طلایه به هرمزد خراد داد | بسی گفت با او ز بیداد و داد |
نگهبان پیل و سپاه و بنه | گهی بر میان گاه برمیمنه |
به خشکی روم گر بدریای آب | نجویم برزم اندر آرام و خواب |
منادیگری نام او رشنواد | گرفت آن سخنهای کسری به یاد |
بیامد دوان گرد لشکر بگشت | به هر خیمه و خرگهی برگذشت |
خروشید کای بیکرانه سپاه | چنینست فرمان بیدار شاه |
(همان: 7/129)
سبک مدیریت توفيقمدار
نظریه هاوس مبتنی بر چهار سبک مدیریت میباشد: 1- مدیریت دستوری، 2- مدیریت حمایتی، 3- مدیریت مشارکتی و 4- مدیریت توفیقمداری. در این بین قانون در سازماني كه بر مدیریت توفیقمداری مبتني است چندان جايي ندارد؛ به جاي اجراي كامل قانون تأكيد بر كاري است كه بايد انجام شود و در آن شخص به كارش علاقمند است و كاملاً با تمايل به انجام وظيفه ميپردازد. در شاهنامه همكاري بين اسيران رومي و حكومت شاپور، نماد كاملي از چنين مدیریتی در سازمان است. فردوسي، ساخت بند قيصر را چنين توصيف ميكند:
کهن دژ به شهر نشاپور کرد | که گویند با داد شاپور کرد |
همیبرد هر سو برانوش را | بدو داشتی در سخن گوش را |
یکی رود بد پهن در شوشتر | که ماهی نکردی بروبر گذر |
برانوش را گفت گر هندسی | پلی ساز آنجا چنانچون رسی |
که ما بازگردیم و آن پل به جای | بماند به دانایی رهنمای |
به رش کرده بالای این پل هزار | بخواهی ز گنج آنچ آید به کار |
تو از دانشی فیلسوفان روم | فراز آر چندی بران مرز و بوم |
چو این پل برآید سوی خان خویش | برو تازیان باش مهمان خویش |
(همان:6/248-249)
ساخت اين پل با استفاده از نيروي بيگانه، گواه توجه او به اصل مشاركت است؛ مديريتي كه مبتنی بر تئوری سبکهای مدیریتی هرسي و بلانچارد و نظریه هاوس به روش تشويق و ترغيب اعضاء، آنان را متعهد ميكند تا؛ با مشاركت هرچه بيشتر، براي موفقيت سازمان تلاش كنند. سازمان نيز بدين وسيله موجبات انگيزش هرچه بيشتر آنان را، فراهم ميكند. برانوش به همراهي فيلسوفان رومي پلي به بلندي هزار ارش ميسازد تدبير و انرژي زيادي براي صرف در سيستم بهوجود آمده به خرج دادند كه مطابق سبک مدیریت توفيقمدار است.
به تدبیر آن پل باستاد مرد | فراز آوریدش بران کارکرد |
بپردخت شاپور گنجی بران | که زان باشد آسانی مردمان |
چو شد شه برانوش کرد آن تمام | پلی کرد بالا هزارانش گام |
چو شد پل تمام او ز ششتر برفت | سوی خان خود روی بنهاد تفت |
(همان: 6/249)
سبک مدیریت پدرسالارانه یا استثماری/اقتدار
سبک مدیریت پدرسالارانه یا استثماری/ اقتدار بيشترين جلوه را در شاهنامه دارد و به عنوان سبکی از مدیریت تعریف می شود که اختیار و نظم را با نگرانی و توجه به زیردستان همراه می کند و دارای سه بُعد مستبدانه، خیرخواهانه و اخلاقی است (چِن و کائو ،2009 ). رهبری پدرسالارانه ترکیبی از نظم و قدرت قوی،خیرخواهی پدرانه و یکپارچگی اخلاقی مشخص می باشد. بنابراین رهبری پدرسالارانه به یک رهبر اشاره دارد که مدلهای رفتاری متنوعی اعم از نظم و انضباط سختگیرانه،اقتدار و مهربانی پدرانه؛ به طور کلی رفتارهای اقتدارگرا، خیرخواهانه و اخلاقی را ارائه میدهد(لین و همکاران، 2015) كه این رفتارها در شاهنامه ديده ميشود. تا کنون تنها ابعادی که برای این مفهوم ارائه شده، همان دسته بندی فَره و چِنگ در سال 2000 است. آنها رفتارهای مدیریت پدرسالارانه را در سه بُعد اقتدارگرایانه(مستبدانه)، خیرخواهانه و اخلاقی طبقه بندی کردند. در سبک مدیریت پدرسالارانه مدیر با کارمندان به شیوهای تسویه حساب یا پدرانه رفتار میکند. این تصمیمات به نفع کارمندان گرفته میشود و مدیر توضیح میدهد که این تصمیمات و اهمیت آنها برای کارمندان است. کارمندان ممکن است در این نوع سازمان؛ احساس خوبی داشته باشند که از طرف پدری مورد مراقبت قرار گیرند؛ اما ممکن است نسبت به جدی نگرفتن آنها، ناراحت شوند. این سبک، کارمندان بسیار وابستهای را پرورش میدهد. در مباحث مربوط به سپاهیان در شاهنامه نیز، اطاعت از فرمانده، يك اصل غيرقابل انكار است؛ هر چند حتی اگر فرمان او به مذاق زيردست خوشايند نباشد باز هم باید انجام شود. اين روش مدیریتی مبتنی بر تئوری هرسي و بلانچارد، بيانگر ارتباط اقتدارمندی فرماندهان با زیردستان خود است و اصل تمركز را تثبيت ميكند؛ يعني با كم كردن نقش زيردستان در فرآيند تصميمگيري به مدير، قدرت مقام ميدهد كه بتواند به اتكاي نيروي حاصل از ردهی سازماني خود، بر رفتار ديگران تاثير بگذارد. حاكمان و فرماندهان شاهنامه از زيردستان انتظار اطاعت محض دارند و برنامههاي اجرايي آنان را با اقتدار و وجه پدرسالارانه ديكته ميكنند. در جنگ با ساوه شاه، توزيع غنايم با نظارت و فرمان صريح شاه، صورت ميگيرد. سردارسپاه، بهرام، بدون چون و چرا عامل دستور شاه است:
بفرمود کان خواسته بر سپاه | ببخش آنچ آوردی از رزمگاه |
مگرگنج ویژه تن ساوه شاه | که آورد باید بدین بارگاه |
وزان پس تو خود جنگ پرموده ساز | ممان تا شود خصم گردن فراز |
هم ایرانیان را فرستاد چیز | نبشته به هر شهر منشور نیز |
فرستاده را خلعت آراستند | پس اسب جهان پهلوان خواستند |
فرستاده چون پیش بهرام شد | سپهدار از و شاد و پدرام شد |
غنیمت ببخشید پس بر سپاه | جز از گنج ناپاک دل ساوه شاه |
فرستاد تا استواران خویش | جهاندیده ونامداران خویش |
ببردند یکسر به درگاه شاه | سپهبد سوی جنگ شد با سپاه |
(همان:7/550)
در مدیریت حمایتی؛ مدیر سازمان، ارتباط دوستانهای با کارکنان دارد و همیشه در دسترس میباشد. رابطهی اين نوع سازمان با اعضاي خود، رابطهی تعلق و اتصال به صورت متقابل است و افراد ميتوانند از طريق روابط مشارکتی، لياقت خود را نشان دهند. افزایش توانمندسازی کارکنان نیز یکی از اهداف مهم مدیریت حمایتی است که مدیر سازمان در پیاده کردن آن در سازمان میکوشد. زمانی که کارها تکراری و خسته کننده است، میتوان جوی دوستانه و غیررسمی و متنوع را ایجاد کرد تا موجب شادابی و انگیزه بیشترآنها در محیط کار شود. در زمانی که کارها بسیار مبهم، سخت و طاقت فرسا و بحرانی است، ابتدا وظایف مشخص سپس پاداش برای آنها در نظر گرفته شود. و زمانی که افراد دانشی که دارای روحیه مستقل هستند و میخواهند کنترلهای درونی به فعالیتهایشان داشته باشند مدیریت حمایتی کارساز واقع میشود. در شاهنامه نیز اصل مشارکت و مشورت يكي از پررنگترين اصول است. برخی فرماندهان با زيردستانش دربارهی موضوعها مشورت ميكند و پيشنهادهاي آنها را قبل از تصميمگيري مورد توجه قرار ميدهد. فردوسي افراد خردمند را لايق اين ارتباط ميداند:
همه رای با کاردانان زنیم | به تدبیر پشت هوا بشکنیم |
ز دستور پرسیم یکسر سخن | چو کاری نو افگند خواهم ز بن |
کسی کو همیداد خواهد ز من | نجویم پراگندن انجمن |
دهم داد آنکس که او داد خواست | به چیزی نرانم سخن جز به راست |
مکافات سازم بدان را به بد | چنان کز ره شهریاران سزد |
برین پاک یزدان گوای منست | خرد بر زبان رهنمای منست |
همان موبد و موبد موبدان | پسندیده و کاردیده ردان |
برین کار یک سال گر بگذرد | نپیچم ز گفتار جان و خرد |
ز میراث بیزارم و تاج و تخت | ازان پس نشینم بر شوربخت |
چو پاسخ شنیدند آن بخردان | بزرگان و بیداردل موبدان |
ز گفت گذشته پشیمان شدند | گنه کارگان سوی درمان شدند |
به آواز گفتند یک با دگر | که شاهی بود زین سزاوارتر |
به مردی و گفتار و رای و نژاد | ازین پاکتر در جهان کس نزاد |
ز داد آفریدست ایزد ورا | مبادا که کاری رسد بد ورا |
به گفتار اگر هیچ تاب آوریم | خرد را همی سر به خواب آوریم |
(همان:6/406)
مبتنی بر تئوریهای مدیریت مارتين، ايوانز وهاوس (1970) و لیکرت (1999) در مدیریت مشاركتي مدیر با زيردستانش دربارهی موضوعها مشورت ميكند و پيشنهادهاي آنها را قبل از تصميمگيري مورد توجه قرار ميدهد. در بايدها و نبايدهاي مديريتي فردوسي مشورت تصميمگيري يكي از مهمترين وظايف مديران است. انسان خودمحور هر آينه مرتكب خطا خواهد شد. مدير، در تصميمگيريها اعتماد و اطمينان كامل به كاركنان دارد و در اخذ و اجراي تصميم، همگان حق مساوي دارند. در این میان رابطهای که میان این نوع سازمانها با کارکنان وجود دارد، رابطهی تعلّق و اتصال به صورت متقابل است و کارکنان این سازمانها ميتوانند از این طريق توانایی خود را نشان دهند. در شاهنامه فردوسی مشارکت يكي از اصول سبکهای مديريتي حکومتداران است. از نظر فردوسي در این رابطه افراد مقابل بايد خردمند باشند:
به دوریش بخشم نیارم به گنج | نبندم دل اندر سرای سپنج |
همه رای با کاردانان زنیم | به تدبیر پشت هوا بشکنیم |
ز دستور پرسیم یکسر سخن | چو کاری نو افگند خواهم ز بن |
کسی کو همی داد خواهد ز من | نجویم پراگندن انجمن |
(فردوسي، 1386: 6/406)
در باب این مطلب، انوشيروان به فرزند بزرگش، احترام به خردمندان را یک اصل میداند که بایدآنها را چون جان خود عزيز بداند:
چو بر سر نهی تاج شاهنشهی | ره برتری بازجوی از بهی |
همیشه یکی دانشی پیش دار | ورا چون روان و تن خویش دار |
بزرگان وبازارگانان شهر | همی داد باید که یابند بهر |
(همان: 7/407)
زيباترين نمود اين روش در شاهنامه هنگام تشكيل شوراهاي نظامي ديده ميشود. شاهان قبل از اقدام به جنگ، شورايي مركب از فرماندهان و بزرگان كشور تشكيل ميدهند و با توجه به مقتضيات وقت تصميمي مشترك ميگيرند. انوشيروان يكي از اين شوراها را هنگام آگاهي از تجاوز امپراتوري روم به مرزهاي ايران تشكيل داد:
بیامد بر شهر ایران چو گرد | سخنهای قیصر همه یاد کرد |
چو برخواند آن نامه را شهریار | برآشفت با گردش روزگار |
همه موبدان و ردان را بخواند | از آن نامه چندی سخنها براند |
سه روز اندران بود با رایزن | چه با پهلوانان لشکر شکن |
چهارم بران راست شد رای شاه | که راند سوی جنگ قیصر سپاه |
(همان: 7/126)
نظريههای مربوط به وجود انعطافپذیری در مدیریت در دههی هفتاد به پيدايش مكتب اقتضايي انجاميد و اگرچه ريشههاي آن را ميتوان در آراي فايول و ماري پاركرفالت يافت، اين نظريه با فرد فيدلر (1922) مشهور شد. براساس اين ديدگاه، محيطهاي گوناگون نيازمند روابط انساني متفاوتي هستند تا از اين طريق، بيشترين كارايي حاصل شود. بر اين اساس ديگر «بهترين» و «تنها» راه وجود ندارد. اساساً روش مديريت بر مبناي اقتضا بر اين واقعيت تأكيد دارد كه آنچه مدير در عمل انجام ميدهد وابسته به مجموعه شرايط موجود است. از ويژگيهاي فرهنگ انعطافپذيري آن است كه به محيط خارج توجه شده و كوشش ميشود تا نيازهاي اوليه و اصلي تأمین شود. در اين فرهنگ بر هنجارها و باورها تأكيد ميشود تا بتوان بدان وسيله نقايص موجود را شناسايي كرد و رفتار مناسب را در پيش گرفت. مديريت امروزي در راستاي جهتگيري وضعي است؛ يعني تلاش ميشود تا راهكارهاي مديريتي متناسب با نياز افراد و سازگاري با اوضاع مشخص شود. گرفتن خراج در تمام قلمرو گستردهی ساساني بر يك نظام كلي و سنتي استوار بوده است؛ ولي به علت تفاوتهايي كه در هر منطقه نسبت به منطقهی ديگر از لحاظ نوع و كيفيت زراعتها و اختلاف شرايط جوي و طبيعي و اجتماعي وجود داشته، تغييراتي در نظام جمعآوري خراج هم لازم ميآمده است. شاه گاه خراج را ميبخشد و گاه متناسب با ميزان درآمد و ميزان باران خراج ميگيرد. اردشير ده سال از مردمش خراج نميستاند و مردم و زيردستان در آسايش به سر ميبرند:
چو ده سال گیتی همی داشت راست | بخورد و ببخشید چیزی که خواست |
نجست از کسی باژ و ساو و خراج | همی رایگان داشت آن گاه و تاج |
مر او را نکوکار زان خواندند | که هرکس تنآسان ازو ماندند |
چو شاپور گشت از در تاج و گاه | مر او را سپرد آن خجسته کلاه |
نگشت آن دلاور ز پیمان خویش | به مردی نگه داشت سامان خویش |
(فردوسي، 1386: 6/346)
سبکهاي اقتضايي مدیریت و انگیزش
انگيزش ميل به انجام كار است. ديدگاه اقتضايي بر اين باور متكي است كه هر فردي براي شغلي خاص آفريده نشده است. انسانها ميتوانند مانند سازمان خود، تغيير كنند و رشد نمايند. در واقع از لحاظ نظری میتواند چنین ادعا کرد که مدیر سازمان در درجه اول سطح انگیزش درونی را در کارکنان بالا میبرد، سپس انگیزش درونی موجب اثربخشی سازمان میشود. انگيزه از دو ديدگاه قابل بررسي است:
الف) ميل و رغبت به كار: يعني انگيزههاي دروني كه شخص را به مرحلهی خود انگيختگي برساند. نمونهی چنين افرادي در شاهنامه دو نفرند. سياوش، هنگامي كه براي ثبات كشور، با وجود اين كه از مشكلات بعدي آگاه است، راهي ديار غربت ميشود. پيران ويسه وقتيكه براي ايجاد جوي دوستانه ميان توران و ايران حاضر است فرنگيس را براي دامادش سياوش به زني گيرد و در سختترين شرايط هم از او حمايت ميكند. اينچنين باورها و تصميمگيريهايي نشان انگيزههاي عالي دروني فرد جهت رسيدن سيستمش به هدف است.
بدو گفت پیران کهای شهریار | دلت را بدین کار غمگین مدار |
کسی کز نژاد سیاوش بود | خردمند و بیدار و خامش بود |
بگفت ستارهشمر مگرو ایچ | خردگیر و کار سیاوش بسیچ |
کزین دو نژاده یکی نامور | برآرد به خورشید تابنده سر |
بایران و توران بود شهریار | دو کشور برآساید از کارزار |
وگر زین نشان راز دارد سپهر | بیفزایدش هم باندیشه مهر |
بخواهد بدن بیگمان بودنی | نکاهد به پرهیز افزودنی |
نگه کن که این کار فرخ بود | ز بخت آنچ پرسند پاسخ بود |
(همان: 2/301)
ب) ابزاري كه مدیر سازمان بتواند زيردستان را به كار مشتاق كند: در شاهنامه در اين زمينه هم نمونههاي فراواني وجود دارد: در پايان جنگ، تقسيم غنايم براساس عملكرد افراد صورت ميگيرد. شاه اردشير، هركس را به تناسب از خود گذشتگي در ميدان مبارزه، مورد لطف قرار ميدهد و پاداش كار اثربخش و سازنده، براي همه، اعلام ميشود تا موجب افزايش انگيزه شود:
ابر هر هزاری یکی کارجوی | برفتی نگه داشتی کار اوی |
هرانکس که در جنگ سست آمدی | به آورد نا تن درست آمدی |
شهنشاه را نامه کردی بران | هم از بیهنر هم ز جنگآوران |
جهاندار چون نامه برخواندی | فرستاده را پیش بنشاندی |
هنرمند را خلعت آراستی | ز گنج آنچ پرمایهتر خواستی |
چو کردی نگاهاندران بیهنر | نبستی میان جنگ را بیشتر |
(همان:6/215)
رعايت تناسب بين عمل و قدرداني در سبک مدیریت مشاركتي، اقتضايي و تحولگرا قابل بررسي است. طبقنظر "رابينز" يكي از عوامل بيروني ايجاد انگيزه در زيردست آن، تشويق و دادن پاداش است. سازمانها، براي تشويق افراد از انواع مختلفي از پاداش؛ كه مهمترين آنها پولو مزاياست، استفاده ميكنند. در سبک مدیریتی تحولگرا با عنوان قلب را تشویق کنید، پاداش از مهمترین عوامل مدیریتی است. پاداش در واقع وسيلهاي است كه با استفاده از آن، سازمان از كاركنان خود به خاطر شايستگي آنها قدرداني و با اين اداي احترام، آنها را به ادامهی كارخود تشويق ميكند. تقسيم غنايم بعد ازجنگ، نشان توجه حکیم طوس به اين اصل در سبکهای مدیریتی است كه حضور پررنگي نیز در شاهنامه دارد: شاپور با تقسيم غنايم جنگي، زماني كه بر سپاه روم چيره ميشود، به اين اصل مديريتي عمل ميكند:
زان لشکر روم چندان بکشت | که یک دشت سر بود بی پای و پشت |
بههامون سپاه و چلیپا نماند | به دژها صلیب و سکوبا نماند |
ز هر جای چندان غنیمت گرفت | که لشکر همیماند زو در شگفت |
ببخشید یکسر همه بر سپاه | جز از گنج قیصر نبد بهر شاه |
(همان:6/327)
سبکهای موقعيتي مدیریت و تصميمات به موقع رهبر
تصميمگيري يعني گزينش يك راهحل از ميان راهحلهاي ممكن كه سبکهای مدیریتی و اعمال نفوذ بر زیردستان را تحت الشعاع قرار ميدهد. در شاهنامه بارزترين تصميمها در ميدان مبارزه با دشمنان گرفته ميشود. در بخشهاي اندكي از كتابهاي تاريخي برجاي مانده از دوران ساسانيان ميتوان چگونگي تصمیمات فرماندهان برای فروگرفتن دژها و گشودن آن و شيوههاي شبيخون زدن و كمين نهادن را بهخوبي ملاحظه كرد. استفاده از ترفندهای جنگي به موقع، ويژهی بهترين افراد با بهترين تفكرات مدیریتی جنگي است كه به اقتضاي شرايط به وجودآمده انجام ميشود؛ به عنوان مثال بهرام چوبين فرمان ميدهد كه تيراندازانش، خرطوم پيلان ساوه شاه را هدف قرار دهند تا پيلان به عقب برگشته و سپاهيان خودي را لگدكوب كنند:
سپهبد کمان را بزه برنهاد | یکی خود پولاد بر سر نهاد |
بهپیل اندرون تیر باران گرفت | کمان را چو ابر بهاران گرفت |
پس پشت او اندر آمد سپاه | ستاره شد از پر و پیکان سیاه |
بخستند خرطوم پیلان بهتیر | ز خون شد در و دشت چون آبگیر |
از آن خستگی پشت برگاشتند | بدو دشت پیکار بگذاشتند |
چو پیل آنچنان زخم پیکان بدید | همه لشکر خویش را بسپرید |
سپه بر هم افتاد و چندی بمرد | همان بخت بد کامکاری ببرد |
سپاهاندر آمد پس پشت پیل | زمین شد بکردار دریای نیل |
(همان:7/537و538)
مدل مدیریت موقعیتی یا نظریه رهبری موقعیتی یکی از نظریههای مدیریت است که توسط پاول هرسی و کن بلانچارد تدوین شدهاست. این دو نفر در هنگام کار برای نگارش ویرایش نخست از کتاب مدیریت رفتار سازمانی به این نظریه دست یافتند. این نظریه ابتدا با عنوان نظریه چرخه حیات رهبری ارائه شد. در طی اواسط دهه ۱۹۷۰، نظریه چرخه حیات رهبری به نظریه رهبری موقعیتی تغییر نام داد. در سبکهای مدیریت موقعیتی هرسی، بلانچارد و جانسون (2008) عدالت رهبر از اهمیت بسزایی برخوردار است. مفهوم عدالت سازمانی به قضاوتهای فردی یا جمعی در مورد عدالت یا مسائل اخلاقی برمیگردد. رویکرد تحقیقاتیای که دربارهی عدالت سازمانی انجام میشود، رویکردی توصیفی است و به بررسی نقش عدالت در سازمانها میپردازد. عادلانه بودن یا نبودن یک رویداد، تا اندازهای به باورهای افراد بستگی دارد. به عبارت دیگر، تحقیق دربارهی عدالت معمولا با توجه به رویدادهای پیشین (که قضاوتهای افراد را تحت تأثیر قرار میدهد) و عواقب آن رویدادها در هنگام ارزیابی انجام میشود. این رویکرد توصیفی بیشتر روی باورها و درک افراد از عدالت تأکید دارد و به اینکه چه چیزی واقعاً عادلانه است کاری ندارد. این دیدگاه تجربی، چارچوبهای اصلی رویکرد اندیشمندانی را که میخواهند با استفاده از تحلیل منطقی ثابت کنند چه چیزی بهطور عینی درست یا غلط است کامل میکند. فردوسي به عنوان شخصي آگاه در حوزهی منابع انساني به تأثير عدالت سازماني بر عملكرد كاركنان واقف است و به همين دليل اجراي عدالت را يكي از اصول حكومتي شاهان شاهنامه قرار ميدهد. از نظر او تخت شاهي ايران جايگاه دادگري است (فردوسي، 1386: 6/243) و حاكمان اين بوم براي داشتن سرزميني مزين به عدالت از هم پيشي ميگيرند. بهرام گور يكي از اين زمامداران است:
پذیرفتم آن را که فرمان برد | گناه آن سگالد که درمان برد؟ |
نشستم برین تخت فرخ پدر | بر آیین طهمورث دادگر |
به داد از نیاکان فزونی کنم | شما را به دین رهنمونی کنم |
جز از راستی نیست با هرکسی | اگر چند ازو کژی آید بسی |
بران دین زردشت پیغمبرم | ز راه نیاکان خود نگذرم |
نهم گفت زردشت پیشین بروی | به راهیم پیغمبر راستگوی |
همه پادشاهید بر چیز خویش | نگهبان مرز و نگهبان کیش |
(همان: 6/419)
داراب اجراي عدالت را انعكاس لطف الهي به خود ميداند و مايهی آباداني ميشمارد:
شگفتیتر از کار من در جهان | نبیند کسی آشکار و نهان |
ندانیم جز داد پاداش این | که بر ما پس از ما کنند آفرین |
نباید که پیچد کس از رنج ما | ز بیشی و آگندن گنج ما |
زمانه ز داد من آباد باد | دل زیر دستان ما شاد باد |
(همان: 5/516)
اردشير عدالت را گنجي پايدار ميشمارد:
به بغداد بنشست بر تخت عاج | به سر برنهاد آن دلفروز تاج |
کمر بسته و گرز شاهان به دست | بیاراسته جایگاه نشست |
شهنشاه خواندند زان پس ورا | ز گشتاسپ نشناختی کس ورا |
چو تاج بزرگی به سر برنهاد | چنین کرد بر تخت پیروزه یاد |
کهاندر جهان داد گنج منست | جهان زنده از بخت و رنج منست |
کس این گنج نتواند از من ستد | بد آید به مردم ز کردار بد |
(همان: 6/193)
او معتقد است دادگري، امارت و شادماني در پي دارد:
اگر کشور آباد داری به داد | بمانی تو آباد وز داد شاد |
و گر هیچ درویش خسپد به بیم | همی جان فروشی به زر و به سیم |
هرانکس که رفتی به درگاه شاه | به شایسته کاری و گر دادخواه |
بدندی به سر استواران اوی | بپرسیدن از کارداران اوی |
(همان: 6/216)
حاكمان زن نيز در شاهنامه به اين زيور مديريتي آراستهاند. پوران سرزمينش را چنان به داد و مهرباني اداره ميكند كه به گفتهی فردوسي باد بهتندي بر زمين نميوزد:
نجست از بر خاک باد سپهر | همیداشت این زن جهان را به مهر |
(همان: 8/ 395)
عدالت سازماني شاهان به طبقههاي خاص تعلق ندارد، چنان كه اسكندر رفاه اجتماعي حاكم بر سرزمينش را براي عموم ميخواهد:
چو پیروزگر فرهی دادمان | در بخت پیروز بگشادمان |
همه زیردستان بیابند بهر | به کوه و بیابان و دریا و شهر |
نخواهیم باژ از جهان پنج سال | جز آنکس که گوید که هستم همال |
به دوریش بخشیم بسیار چیز | ز دارنده چیزی نخواهیم نیز |
(همان: 6/11)
نتيجهی چنين نگرشي اينگونه سرزميني است:
سر گاه و دیهیم شاه اورمزد | بیارایم اکنون چو ماه اورمزد |
ز شاهی برو هیچ تاوان نبود | از آن بد که عهدش فراوان نبود |
چو بنشست شاه اورمزد بزرگ | به آبشخور آمد همی میش و گرگ |
(همان: 6/255)
يكي از راههاي ايجاد دلبستگي به سازمان توجه مسئولان به مسئلهی انتصابات است. فردوسي يك قدم جلوتر است و گزينش درست را نتيجهی عدالت سازماني ميداند. اردشير به فرزندش شاپور چنين اندرز ميدهد و وصيت ميكند:
سخنهای من چون شنودی بورز | مگر بازدانی ز ناارز ارز |
جهان راست کردم به شمشیر داد | نگه داشتم ارج مرد نژاد |
چو کار جهان مر مرا گشت راست | فزون شد زمین زندگانی بکاست |
(همان: 6/230)
صرف انرژي مدير براي ارج نهادن به نيروي انساني شايسته، بسيار كليدي است. انوشيروان، در راستاي تفكر اردشير، دادگري و نگاه داشت ارج مردم نژاده را گراميتر از جنگ با دشمني ميداند كه در كمين تاج و تخت است. معتقد است تخت شاهان از سه چيز درهم ميپيچد: بيدادگري، مال دوستي و هنگاميكه شاه از مردان هنرمند سر ميكشد و بيسوادان را مقام ميدهد؛ پس به پسرش هرمز توصيه ميكند:
چو بر سر نهی تاج شاهنشهی | ره برتری بازجوی از بهی |
همیشه یکی دانشی پیش دار | ورا چون روان و تن خویش دار |
بزرگان و بازارگانان شهر | همی داد باید که یابند بهر |
کسی کو ندارد هنر بانژاد | مکن زو به نیز از کم و بیش یاد |
مده مرد بینام را ساز جنگ | که چون بازجویی نیاید به چنگ |
(همان: 7/407)
نمونهی چنين كارگزاراني در زمان يزدگرد ماهوي است (8/465). ديگري سياه چشم كه در زمان فرخزاد با خوراندن سم به مخدومش پايان زندگي وحكومت او را رقم زد (8/404). قرار دادن اين افراد در كنار خاندان نژادهی سام كه صبورانه با بد و خوب شاهان ساختهاند، حساسيت موضوع را بر خوانندگان اين جستار آشكار خواهد كرد. در اينجا به بررسي معيارهاي انتخاب از نظر حاكمان شاهنامه ميپردازيم. انسانهاي بدنهاد از ديدگاه اردشير، گروهي هستند كه بايد از آنان بهشدت حذر كرد:
نه خسروپرست و نه یزدانپرست | اگر پای گیری سر آید به دست |
چنین باشد اندازه عام شهر | ترا جاودان از خرد باد بهر |
بترس از بد مردم بدنهان | که بر بدنهان تنگ گردد جهان |
سخن هیچ مگشای با رازدار | که او را بود نیز انباز و یار |
(همان: 6/233)
مديريت معاصر، براين عقيده است كه درستي هر عمل مديريتي، مبتني برتناسب آن با كيفيتهاي خاص موقعيتي است كه عمل براي آن بهكار برده ميشود. نگرش اقتضايي ما را در درك اين ارتباط دروني ياري ميدهد و بدين وسيله مديران را در گزينش بهترين راه جهت متناسب ساختن عناصر سازماني با هم، توانا ميسازد. در اين نگرش، يك راه عمومي براي اداره كردن وجود ندارد. فردوسي هم ثابت كرده است كه شيوهی خاصي براي تمام موقعيتها ندارد؛ بلكه مديرانش، روشهاي متفاوتي براي موقعيتهاي مختلف مييابند. در شاهنامه مديران هنگام كاربرد اصول حكومتي در جاهاي مختلف، انعطافهايي نشان ميدهند و با شناخت منطق حاكم بر هر موقعيت و تبعيت از آن، بدون افراط و تفريط، رهبري زيردستان خود را، بدون پيچيدگي و رنجش به عهده ميگيرند. از سوي ديگر، بزرگان علم مديريت بر اين باورند كه اعمال سبکهای مدیریت متناسب؛ نقش برجستهای در اثربخشی کارکنان سازمان دارد. هنگامي كه اعضاي سازمان با يك سبک مدیریتی، خو ميگيرند اتفاقات سازمانی را به شيوهاي مشابه درك ميكنند. يك سبک مدیریتی قوي به ميزان بسیار زیادی بر تعهد و توانمندی كاركنان تأثیر ميگذارد و بهرهوری آنان را افزايش ميدهد درنتيجه موجب بهبود عملكرد و اثربخشی بيشتر ميشود. فردوسي مفهوم سبکهای مدیریتی را درك كرده است و در ویژگی خاص شاهان و فرماندهان نشان داده است. او خوب ميداند كه هرگونه تغيير و تحول بنيادي در سيستم حكومتي تنها از طريق اعمال سبکهای مدیریتی امكانپذير است. هدف از اين جستار، تبیین سبکهای مدیریت در شاهنامه فردوسی بر پایه نگرشهای اساطیری، حماسی و تاریخی بود. بررسي صورت گرفته نشان داد كه سبک مدیریتی مدیریتی نقشمدار، سبک مدیریتی توفيقمدار، سبک مدیریتی پدرسالارانه یا استثماری/اقتدار، سبک مدیریت دموکراتیک، سبکهاي اقتضايي مدیریت، سبک مدیریتی موقعيتي و حمايتمدار در شاهنامه بسیار بیشتر از دیگر سبکها مشهود است و فردوسي از مفاهيم فرهنگ كنترل، طراحي سازماني، انگيزش، تصميمگيري به اقتضاي زمان و مكان بهره برده است. ايدههاي حكومتي او بيانگر اين نكته است كه هيچ مرز روشني مديريت گذشته و حال را، درتئوري و عمل متمايز نميكند؛ اين تفكر باعث شده كه فردوسي بنياد يك فرمانروايي برترمنش را، تمام و كمال به تصوير بكشد.
جدول 4-1- درصد استفاده سبکهای مدیریتی شاهنامه بر پایه نگرشهای اساطیری، حماسی و تاریخی
سبکهای مدیریتی شاهنامه فردوسی | درصد استفاده | اولویت |
سبک مدیریتی نقش مدار | 4.1 | 8 |
سبک مدیریتی توفيق مدار | 3.1 | 9 |
سبک مدیریتی پدرسالارانه یا استثماری/اقتدار | 14 | 3 |
سبک مدیریتی حمایتی و مشارکتی | 13.2 | 4 |
سبکهاي اقتضايي مدیریت | 18.1 | 1 |
سبکهای موقعيتي مدیریت | 17.3 | 2 |
منابع
1. افرازه، عباس. (1394) مدیریت خدمتگزار، تهران: دانـشگاه صـنعتي اميركبير
2. ایران نژاد پاریزی، مهدی. (1385) اصول و مبانی مدیریت در جهان معاصر، تهران: انتشارات مدیران، چاپ اوّل.
3. پورخالقي چترودي، مه دخت. (1387 الف) درخت شاهنامه (ارزشهای فرهنگی و نمادین درخت در شاهنامهی فردوسی)، مشهد: به نشر. چاپ دوم.
4. پیرس و رابینسون. (1392) برنامهریزی و مدیریت استراتژیک. ترجمهی سهراب خلیلی شورینی. تهران : یادوارهی کتاب، چاپ هفتم.
5. حقوقي، محمد. (1380) مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران، چاپ پنجم، تهران، نشر قطره.
دفت، ریچارد. (1377) تئوری و طراحی سازمان. ج2. ترجمهی علی پارساییان و سید محمد اعرابی. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ هشتم .
6. راشد محصل، محمدرضا. (بیتا) نشانههایی از آیینهای ابتدایی در حماسهی ملی. سیمرغ، شماره 1.
7. رحمان سرشت، حسین. (1384) راهبردهای مدیریت. تهران: فن و هنر. چاپ اوّل.
8. رضاییان، علی. (1390) مدیریت رفتار سازمانی. تهران، سمت. چاپ یازدهم.
9. ریاحی، محمد امین (1393) شاهنامهی بیدروغ، فردوسی بینقاب، شماره 77.
10. صمصامی، شیرین و پورخالقی، مهدخت (1392). شاهنامه و مدیریت اقتضایی. بهار ادب، شماره6.
11. فردوسی، ابوالقاسم. (1386) شاهنامه. به کوشش جلال خالقی مطلق. تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی). چاپ اوّل و سوم.
12. فردوسی، ابوالقاسم. (1379) شاهنامه. به کوشش سعید حمیدیان. چ 5. تهران: قطره.
13. فری من، ادوارد؛ استونر، جیمز. (1375) مدیریت. ترجمهی علی پارساییان و سید محمد اعرابی. ج1. تهران : بازرگانی. چاپ اوّل.
14. فیزی، دیاناسی. (1384) مدیریت اقتضایی متناسب با فرهنگهای سازمانی. ترجمهی ناصر میرسپاسی. تهران : میر. چاپ اوّل.
15. کریستن سن، آرتور (1368). کیانیان. ترجمه ذبیح اﷲ صفا. چ 5. تهران: علمی و فرهنگی.
16. کزّازی، میرجلالالدین (1390). نامهی باستان. تهران : سمت. چاپ هفتم.
17. محمدی ملایری، محمد (1382). تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. ج5. تهران: توس. چاپ اوّل.
18. هیکس، هربرت جی (1372). تئوریهای سازمان مدیریت. ترجمهی گوئل کهن. تهران : اطلاعات. چاپ ششم.
19. یارشاطر، احسان و دیگران (1380). تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانیان. ترجمهی حسن انوشه. جلد 3. تهران : امیرکبیر. چاپ سوم.
20. Abolfazli, E.,Yousef Saidabad, R. & Fallah,V. (2016). An analytical study on indifference management in educational system of Iran: Reflection on expert's opinions. International Review,
21. Adamczyk, K. (2013). Development and validation of the Polish-language version of the Multidimensional Scale of Perceived Social Support (MSPSS). International Review of Social Psychology,
22. Andersen, J.A. (2015). Barking up the wrong tree: on the fallacies of the transformational leadership theory, Leadership & Organization Development Journal,
23. Gretchen, Spritzer. (2013). Taking Stock: A review of more than twenty years of research on empowerment at work
24. Tannenbaum, R., & Schmidt, W.h. (1973). How to Choose a Leadership Pattern. Harvard Business Review,
A study of management styles in Ferdowsi Shahnameh
Alireza Ghonchei1, Rahman Ghaffari 2*, Masoud Ahmadi3
1Ph.D student of public management- organizational behavior, Sari Branch, Islamic Azad University, Sari, Iran
Email: ilaazer.ghonchei@yahoo.com
2Assistant Professor, Department public administration, Sari Branch, Islamic Azad University, Sari, Iran
*corresponding author: Rahman Ghaffari; Email: ghaffarirahman7@gmail.com & Rghaffari@ut.ac.ir
3 Assistant Professor, Department public administration, Sari Branch, Islamic Azad University, Sari, Iran
Email: m.ahmadi4502@gmail.com
Abstract
Background: The emergence of management styles based on world literature, goals, performance and effectiveness of human resources has undergone many changes. Management is a very important factor in the management of organizational behavior in the organization due to the role it plays in individual and group effectiveness.
Objective: Types of management are specific ways of making decisions in matters under control. Different forms of management can change depending on factors such as community culture, the task expected of the job, differences in the workforce, and the personality and abilities of leaders.
Methods: The research method is qualitative analysis method (content analysis) and descriptive-analytical research projects with applied nature have been collected based on library research. One of the innovations of this research was looking at the management aspect in Shahnameh.
Findings: In the study process, it was shown that role-playing management style, successful management style, patriarchal or exploitative / authoritarian management style, supportive and participatory management style, contingent management and motivation styles and situational management style in Shahnameh are very It was more evident than other styles.
Conclusion: Ferdowsi has used the concepts of control culture, organizational design, motivation, decision making according to time and place.
Keywords: Shahnameh management styles, management in Shahnameh, Shahnameh management attitudes
[1] Hunke
[2] Birasnav