بررسی تطبیقی دیدگاه ژاک لاکان و ملاصدرای شیرازی درباره ی انسان و عشق
محورهای موضوعی : اندیشه های فلسفی و کلامی
کلید واژه: عشق, حرکت جوهری, وحدت, فقدان, دوره ی وهم, دوره ی سمبلیک,
چکیده مقاله :
انسان از دیدگاه عرفانی، فلسفی و روانشناختی بسیار مورد بررسی قرار گرفته است و از این جهات تنها موجودی است که اگرچه به واسطه ی عقل و خرد توانایی اندیشیدن و انتخاب دارد اما از جهت روانی و روحی دچار تلاطم های چالش یرانگیز است بویژه آنجا که تعریف عشق در میان باشد. از این رو برآنیم تا دو دیدگاه متفاوت ژاک لاکان، نظریه پرداز و روانشناس تحلیلی فرانسوی و ملا صدرا، فیلسوف فرزانه ی ایرانی را در این مقاله مورد تطبیق و بررسی قرار دهیم. در دیدگاه لاکانی تجربه ی عشق واقعی در دوره ی موهومی وحدت با مادر روی می دهد که گذار از آن همراه با حس فقدان و "دیگری" است، چنان که هر چیزی نماد "دیگری" و یادآور فقدان است. همچنین تمام روند ادراک در حوزه ی شکل گیری زبان روی می دهد. بنابراین لاکان به انسان به عنوان مجموعه ای از امیال برآورده نشده نگاه می کند که او را در رنجی ابدی نگاه می دارد. از دیگر نگاه، ملاصدرا مدعی است که عشق پدیده ای جهان شمول و هستی شناختی است که در ذات انسان به ودیعه نهاده شده است و او را در جهت تعامل و وحدت با جهان هستی هدایت می کند. با در نظر گرفتن نظریه ی لاکان درباره ی زندگی غریزی بشر، انسان در بند رنجی ابدی ناشی از حس فقدان و سرگشتگی است، در حالی که نگاه صدرایی زندگی انسان را حرکتی مستدام به سمت عشق درونی در کنار رنج ناشی از دوری از اصل بیان می کند که سرشار از حس عمیق لذت است. در واقع صدرا پا را فرای عشق غریزی تعریف شده توسط لاکان قرار می دهد و در نهایت نوعی تجربه ی تعالی را در نتیجه ی این سیر تولد و مرگ درونی، و لذت و رنج ناشی از آن معرفی می کند.