برای توضیح اینکه چرا پیشرفت، آنگونه که در تاریخ علوم طبیعی دیده میشود، در تاریخ علوم انسانی محسوس نیست،معمولاً دو رویکرد متفاوت اتخاذ میشود.یک رویکرد میپذیرد که روش علوم انسانی با علوم طبیعی یکسان است، ولی کیفیت علوم انسانی نازلتر از کیفیت علوم طبیعی است، و یا به چکیده کامل
برای توضیح اینکه چرا پیشرفت، آنگونه که در تاریخ علوم طبیعی دیده میشود، در تاریخ علوم انسانی محسوس نیست،معمولاً دو رویکرد متفاوت اتخاذ میشود.یک رویکرد میپذیرد که روش علوم انسانی با علوم طبیعی یکسان است، ولی کیفیت علوم انسانی نازلتر از کیفیت علوم طبیعی است، و یا به معنایی که علوم طبیعی علم است، علم نیست. رویکرد دیگر، علوم انسانی را به اندازهی علوم طبیعی، علم میداند. اما آن را دارای کیفیتی متفاوت میدانند؛ و به واسطهی همین، روش متفاوتی نیز برای آن قائل هستند. از طرفداران رویکرد دوم، میتوان نوکانتیهایی همانند ویلهلم ویندلباند و هاینریش ریکرت و همچنین کسی که بسیار وامدار آن دو است یعنی ماکس وبر را نام برد. در این مقاله، ابتدا در مورد تمایز موضوع دو علم، و همینطور تمایز میان توضیح و فهم شرح مختصری ارائه خواهد شد. سپس دیدگاههای مکتب نوکانتی، با برجسته کردن نظرات کسی که ماکس وبر بیشترین تأثیر را از او گرفته، یعنی هاینریش ریکرت مورد بررسی قرار میگیرد. سپس با تمرکز بر مرز بندی جدید، مورد نظر ریکرت و وبر، در مورد تمایز میان دو علم، به بررسی جزئیتر دیدگاههای ماکس وبر پرداخته خواهد شد. در نهایت این نتیجه گرفته خواهد شد که رویکرد وبر از بسیاری جهات میتواند مشابه روش دانشمندان علوم طبیعی نیز باشد.
پرونده مقاله
چکیده:ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دوره ی کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشتهاست. بیشترین سهم دیلتای در فلسفه، تحلیل معرفت شناسانه ی وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است.بررسی علل توجّه ی دیلتای به علوم انسانی نشأن م یدهد که دورا چکیده کامل
چکیده:ویلهلم دیلتای یکی از فیلسوفان هرمنوتیک دوره ی کلاسیک است که نقش بسیار مهمی در بسط علم هرمنوتیک داشتهاست. بیشترین سهم دیلتای در فلسفه، تحلیل معرفت شناسانه ی وی از علوم انسانی و دفاع از ارزش و جایگاه آن است.بررسی علل توجّه ی دیلتای به علوم انسانی نشأن م یدهد که دوران دیلتای مقارن بود با طرد کامل علوم انسانی و رشد وبسط بی سابقه ی دانش تجربی یا علوم طبیعی. بنابر این دیلتای در واکنش به سیطره ی علوم طبیعی کوشید تا مقدماتعینیّت بخشی به علوم انسانی را فراهم نماید و ارج و اعتباری همانند علوم طبیعی برای آن پیدا نماید. این مسئله سببطرح پرسش بنیادین در اندیشه ی دیلتای گردید و آن این که فهم و شناخت قطعی، عینی و معتبر چگونه در علوم انسانیآن چنان که در علوم طبیعی وجود دارد، امکان پذیر است؟دیلتای پس از تاَمل بسیار به این نتیجه رسید که علت کامیابیعلوم طبیعی به این خاطر است که آنها برای خود پایه و اساس محکم و روش درست اختیار کرده اند. در حالی که علومانسانی نه پایه و اساس محکمی دارد ونه روش درستی اختیار کرده است. لذا دیلتای رسالت خود را پایه گذاری علومانسانی از یک سو و تهیه و تدوین روش مناسب برای آن از سوی دیگر م یدانست. به همین دلیل و برای رسیدن به اینمقصوددیلتای کار خود را از سال 1883 آغاز و تا پایان عمر در پی انجام آن بود. حاصل این تلاش بی وقفه نگارش و چاپچندین کتاب ارزشمند است که کتاب “مقدمه بر علوم انسانی”اولین و کتاب”تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی”آخرینآن است. دیلتای در کتاب”مقدمه بر علوم انسانی”در اصل پدیدار بودن یا امور واقع متعلق به آگاهی، منشاءهر چیزی کهوجود دارد)اشیاءو احساسات( را به یک حالت روانی یا درونی فرو کاست و بنیادو اساس علوم بویژه علوم انسانی را بر آنبنا نمودو طریق خود اندیشی یا درون نگری را برای دریافت و یا شناخت آن برگزید. اما بعدها متوجّه شد که با این تحلیلنمی تواند مشکل عینیّت علوم انسانی را بر طرف نماید. لذا با تغییر نگرش خود، بحث عینیّت یافتگی روح را جایگزین امورواقع متعلق به آگاهی نمود تا شاید به این طریق هم مشکل فهم را حل نماید و هم از اعتبار و عینیّت علوم انسانی دفاعنماید. هدف این مقاله بررسی فراز و فروددیلتای در این راه ناهموار است.واژه های کلیدی:ویلهلم دیلتای، علوم انسانی، علوم طبیعی، عینیّت، امورواقع متعلق به آگاهی، تجربه ی زیسته، تعبیر یا تجلی، فهم، تفسیر،هرمنوتیک.
پرونده مقاله
در این نوشتار به قلمرو قرآن و علم پرداخته شده و سه دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاه اول که قائل به رابطه حداکثری بین قرآن و علم است بر وجود همه علوم در قرآن اصرار دارد، مظاهر این دیدگاه در آثار غزالی و ابوالفضل مرسی به چشم میخورد. که در این نوشتار مورد نقد و بر چکیده کامل
در این نوشتار به قلمرو قرآن و علم پرداخته شده و سه دیدگاه مورد بررسی قرار گرفته است. دیدگاه اول که قائل به رابطه حداکثری بین قرآن و علم است بر وجود همه علوم در قرآن اصرار دارد، مظاهر این دیدگاه در آثار غزالی و ابوالفضل مرسی به چشم میخورد. که در این نوشتار مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. مهمترین دلیل این دیدگاه آیه تبیانا لکل شیء است که ناظر به مسائل هدایتی است و دلالتی بر وجود همه جزئیات علوم در قرآن ندارد. دیدگاه دوم به رابطه حداقلی بین قرآن و علم قائل است که از شاطبی نقل شده و در این نوشتار مورد نقد قرار گرفته است. دیدگاه سوم راهی میانه پیشنهاد میکند که در قرآن مسائل کلی علوم (مثل مبانی، اهداف و اصول) به ویژه در حوزه علوم انسانی مطرح شده است. اما جزئیات علوم در ظواهر قرآن موجود نیست.
پرونده مقاله
سکوی نشر دانش
سند یا سکوی نشر دانش ،سامانه ای جهت مدیریت حوزه علمی و پژوهشی نشریات دانشگاه آزاد می باشد