تحلیل و بررسی استعارههای مفهومی در مقالات شمس تبریزی
محورهای موضوعی : ادبیات فارسیزهرا بیاتیانی 1 , حمید رضا اردستانی رستمی 2 * , فرزانه یوسف قنبری 3 , نصرالله امامی 4
1 - دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول ، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول ، ایران
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول ، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول ، ایران
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول ، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول ، ایران
4 - عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران
کلید واژه: استعارۀ مفهومی, مقالات, عرفان, شمس تبریزی,
چکیده مقاله :
مقالات شمس کتابی است حاوی اندیشهها و تفکرات عرفانی که شامل مباحثی دربارۀ تصوف و عرفان میباشد که بهوسیلۀ مریدان شمس، جمعآوری شده است. نویسنده در این پژوهش به شیوۀ توصیفی - تحلیلی درصدد آن است تا به بررسی و تحلیل استعارههای مفهومی در این کتاب بپردازد. زبانشناسی شناختی بر تجربههای جسمانی در فرایندهای ذهنی و پیوند ذهن و زبان تأکید دارد. هدف از این پژوهش درک و تبیین پیوندهای ذهن و زبان شمس تبریزی در مقالات با کمک نظریۀ استعاری شناختی است. واکاوی موضوع بیانگر آن است که زبان در قالب نظامهای استعاری به جهانبینی شمس، پیوندی تنگاتنگ دارد. آنچه این پیوند را مستحکم میسازد، نگاشته شدن طرحوارههای تصاویری ذهن بر اصول کلی جهانبینی شمس و سامانیافتگی نگاشتههای استعاری و شبکههای منسجم از استعارهها بر محور الگوی شناختی کلان است که در نظامی از تناظرها جنبههای ناشناختۀ جهانبینی شمس را روشنتر میسازد. نگاهی کلی به استعارههای مفهومی در مقالات شمس نشان میدهد. نظام استعاری مقالات شمس، مشابه نویسندگان عارف همعصر خود است. در تقریرات شمس، اتگار فقط حوزۀ مقصد، حرف و سخن است که گاهی در قالب شیئی شکستنی و گاهی در قالب یک گیاه و گاهی در ارتباط با رنگ، مفهومسازی شده است به نحوی که ناخودآگاه بودن حکایتها و تمرکز نداشتن شمس نسبت به یک موضوع واحد از جمله عواملی است که باعث شده سبک وی در مفهومسازیهای استعاری نسبت به دیگران متمایز گردد.
Shams's essays is a book containing mystical thoughts and thoughts, which includes discussions about Sufism and mysticism. Cognitive linguistics emphasizes physical experiences in mental processes and the connection between mind and language. The purpose of this research is to understand and explain the connections between Shams Tabrizi's mind and language in his articles with the help of cognitive metaphor theory. The analysis of the topic shows that language in the form of metaphorical systems has a close connection with the worldview of Shams. What makes this connection strong is the writing of the visual schemas of the mind on the general principles of Shams' worldview and the organization of metaphorical writings and coherent networks of metaphors on the axis of the macro-cognitive model.. It shows a general view of conceptual metaphors in Shams's articles. The metaphorical system of Shams's articles is similar to his contemporary mystical writers. In Shams' narrations, Etgar is only the domain of destination, words and speech, which is conceptualized sometimes in the form of a breakable object, sometimes in the form of a plant, and sometimes in relation to color, in such a way that the unconsciousness of the anecdotes and Shams' lack of focus on a The single subject is one of the factors that made his style stand out from others in metaphorical conceptualizations.
_||_
تحلیل و بررسی استعارههای مفهومی
چکیده
مقالات شمس، کتابی است حاوی اندیشهها و تفکرات عرفانی که شامل مباحثی دربارۀ تصوف و عرفان میباشد که بهوسیلۀ مریدان شمس، جمعآوری شده است. نویسنده در این پژوهش به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی درصدد آن است تا به بررسی و تحلیل استعارههای مفهومی در این کتاب بپردازد. زبانشناسی شناختی بر تجربههای جسمانی در فرایندهای ذهنی و پیوند ذهن و زبان تأکید دارد. هدف از این پژوهش درک و تبیین پیوندهای ذهن و زبان شمس تبریزی در مقالات با کمک نظریۀ استعاری شناختی است. واکاوی موضوع بیانگر آن است که زبان در قالب نظامهای استعاری به جهانبینی شمس، پیوندی تنگاتنگ دارد. آنچه این پیوند را مستحکم میسازد، نگاشته شدن طرحوارههای تصاویری ذهن بر اصول کلی جهانبینی شمس و سامانیافتگی نگاشتههای استعاری و شبکههای منسجم از استعارهها بر محور الگوی شناختی کلان است که در نظامی از تناظرها، جنبههای ناشناختۀ جهانبینی شمس را روشنتر میسازد. نگاهی کلی به استعارههای مفهومی در مقالات شمس نشان میدهد. نظام استعاری مقالات شمس، مشابه نویسندگان عارف همعصر خود است. در تقریرات شمس، اتگار فقط حوزۀ مقصد، حرف و سخن است که گاهی در قالب شیئی شکستنی و گاهی در قالب یک گیاه و گاهی در ارتباط با رنگ، مفهومسازی شده است، به نحوی که ناخودآگاه بودن حکایتها و تمرکز نداشتن شمس نسبت به یک موضوع واحد از جمله عواملی است که باعث شده سبک وی در مفهومسازیهای استعاری نسبت به دیگران متمایز گردد.
واژگان کلیدی: استعارۀ مفهومی، شمس تبریزی، مقالات، عرفان.
مقدّمه
در رویکردهای شناختیِ زبان بر پیوند ذهن و زبان تأکید شده است و به همین علت استعارههای مفهـومی به سبب تبیین جدیدی که از کارکرد مغز در برخورد با جهان پیرامون در اختیار پژوهنده قرار میدهند؛ بسیار حائز اهمیت میباشند. بر این اساس استعارههای مفهومی یکـی از مباحث کـاربردی در شـناخت و تحلیل متون است؛ زیرا استعارههای مفهومی بیانگـر کـارکرد محتوایی انطباقِ حوزههای مبدأ و مقصد هستند و هر اسـتعاره بهنوعی بازتابدهندۀ ذهنیت و جهانبینی پدیدآورندۀ آن میباشد. در زبانشناسی شناختی، تلاش میشود تا مطالعۀ زبان بر اساس تجربیات ما از جهان، شیوۀ درک و نحوۀ مفهومسازی باشد؛ بنابراین، مطالعۀ زبان از این نگاه، مطالعۀ الگوهای مفهومسازی است. «با مطالعۀ زبان، میتوان به اندیشههای ذهن انسان و ساختار و افکار ماهیّت آن پی برد. در این نگرش، فرض بر این است که زبان، ویژگیهای ذهن انسان و الگوهای اندیشه را منعکس میسازد. زبانشناسی شناختی دربارة زبان، ارتباط و شناخت است و اینکه زبان و شناخت یکدیگر را میسازند. یکی از کانونیترین محورهای مطالعه در رویکرد معنا بنیاد در مطالعة زبان، استعاره است بهطوری که مهمترین تحوّل در زبانشناسی شناختی را میتوان توجّه به استعاره دانست.» (لانگاکر، 18: 1991)
اولین و مهمترین کارکرد زبان، ارتباط است؛ منظور از ارتباط یعنی انتقال اطلاعات و تسهیل امر تعامل با استفاده از رسانۀ زبان. در طول دو دهۀ اخیر، زبانشناسی شناختی طرح تازهای از عناصر اساسی تفکر ـ از قبیل طرحوارهها، چهارچوبها، استعارۀ مفهومی و مجاز، پیشنمونهها و فضاهای ذهنی ـ ارائه داده است. زبانشناسی شناختی، به زبان بهعنوان وسیلهای برای کشف ساختار نظام شناختی انسان مینگرد. این رویکرد که در سالهای کنونی در زبانشناسی، مورد توجّه زیادی قرارگرفته است، بهگونهای که زبان را نشانهای از تصوّرات ذهنی میداند. زبانشناسان شناختی معتقدند که استعاره، پدیدهای شناختی است و آنچه در زبان به کار میرود، تنها نمود و مظهر این پدیدۀ شناختی است. از دیدگاه زبانشناسان شناختی، استعاره به هرگونه درک و بیان تصورات ذهنی در قالب تصوّرات ملموستر اطلاق میشود.
لیكاف (1980) معتقد است که دغدغۀ اصلی مطالعات زبانشناسی شناختی، مطالعۀ سازوکار ذهن است. در این چارچوب نظری، دیگر زبانشناسان به دنبال مطالعۀ صورتهای زبانی نیستند؛ بلکه بر این نکته تمرکز دارند که چگونه ذهن، مفاهیم را سازمان میدهد و آنها را با هم ترکیب و معناهای جدید ایجاد میکند. در واقع، این رویکرد جدید، راهی را بهسوی تفکری ژرف دربارۀ مسائل مربوط به خلاقیّت زبانی، نظامهای نمادین و نظامهای فرهنگی باز میکند.
لیکاف و جانسون (1980) این موضوع را به اثبات رساندهاند که بین فرهنگ و استعاره، رابطۀ مستحکمی وجود دارد و در این باره معتقدند که «انسجام پایهایترین ارزشها در یک فرهنگ با کمک ساختارهای استعاریِ مفاهیم بنیادین موجود در فرهنگ، صورت میگیرد.» (لانگاکر: 113) از طرف دیگر، بر اساس گفتههای کوچش (1393)، «استعاره از جهات متعددی با فرهنگ مرتبط است و استعارههای مفهومیای که در زبان، کاربرد فراوانی دارند، از مؤلّفههای اصلی فرهنگ قلمداد میشوند. همچنین، زبان نیز بهنوبۀ خود، شاخص مهمی برای استعارههای مفهومی بهحساب میآید. استعارۀ مفهومی در درک بهتر فرهنگ و محیط اجتماعی ـ فرهنگی، نقش مهمی دارد و نکتۀ مهم آن در این است که استعارهها دارای پایهای تجربی هستند، یعنی، آنها با نحوۀ تجربۀ واقعیّت، توسّط انسانها ارتباط دارند.» (گیرارتز، 1393: 8-27) از دیدگاه زبانشناسی شناختی، استعاره، درک یک حوزة مفهومی بر اساس حوزة مفهومی دیگر است. به عقیدة معناشناسان شناختی، «استعارة مفهومی، شامل دو حوزة مبدأ و حوزة مقصد است. حوزة مبدأ، حوزهای مفهومی است که به کمک آن حوزة مفهومی مقصد را درک میکنیم. در نظریة استعارة مفهومی، میان استعارة مفهومی و استعارة زبانی نیز تمایز گذاشته میشود. استعارههای زبانی واژگان و عبارتهای زبانی هستند که دامنة مفهومی ملموستر را در زبان پدیدار میسازند.» (کوچش، 1393: 4)
بیان مسأله
محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقّب به «شمسالدین» یا «شمس تبریزی» (582–645) از نامآورترین شخصیتهای عرفان اسلامی است که برخلاف نامآشنای او، اندیشهها و عقایدش کمتر مورد توجّه قرار گرفته است. دلیل اصلی شهرت او در بین عامّه مردم، تحوّلی است که در نهاد مولانا به وجود آورده است. شمس از زمرۀ عرفایی است که در عین تبحّر و تسلّط بر علوم متداول عصر خود، چندان علاقهای به نگارش اندیشههایش نداشته و همین موضوع، مهمترین دلیل پنهان ماندن عقاید او شده است. چنانکه خود میگوید: «من عادت نبشتن نداشتهام هرگز، سخن را چون نمینویسم در من میماند و هر لحظه مرا روی دگر میدهد.» (موحّد، 1384: 18) تنها اثر بهجا مانده از او، مقالات شمس تبریزی است که مجموعهای از سخنان او در مجامع مختلف میباشد و جمعی از مریدان مولانا، گردآوری کردهاند. نویسنده در این پژوهش به شیوۀ توصیفی ـ تحلیلی درصدد آن است تا به بررسی و تحلیل استعارههای مفهومی در مقالات شمس بپردازد. واکاوی موضوع بیانگر آن است که زبان در قالب نظامهای استعاری به جهانبینی شمس، پیوندی تنگاتنگ دارد. آنچه این پیوند را مستحکم میسازد، نگاشته شدن طرحوارههای تصاویری ذهن بر اصول کلی جهانبینی شمس و سامانیافتگی نگاشتههای استعاری و شبکههای منسجم از استعارهها بر محور الگوی شناختی کلان است که در نظامی از تناظرها جنبههای ناشناختۀ جهانبینی شمس را روشنتر میسازد. هدف از این پژوهش آن است که مشخّص گردد، شمس تبریزی در مقالات، چگونه از استعارههای مفهومی بهره برده است و چگونه میتوان از طریق این استعارههای مفهومی به مفاهیم پنهان در این استعارهها و اندیشههای شمس پی برد؟
پیشینۀ پژوهش
زرقانی و همکاران (1393) در مقالۀ «تطور استعارۀ عشـق از سنایی تا مولوی» با بررسی استعارههای مربوط به عشق در غزل سنایی، عطّار و مولوی، خلّاقیت هر یـک از این سه شاعر را در کاربرد استعارههای خـاص نشـان دادهاند.
مونا بابایی (1395) در پایاننامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «استعاره در گفتمان صوفیۀ قرن ششم»، در چارچوب نظریۀ استعارۀ مفهومی به معرفی استعارههای مفهومی بهکاررفته در تمهیدات و نامههای عین القضات همدانی، مقالات شمس تبریزی و سوانح العشاق احمد غزالی که همگی جزو متون نثر عرفانی قرن ششم است، پرداخته است. نویسنده بدون هیچگونه شرح و تحلیلی فقط به استعارههای مفهومی با ارائۀ چند شاهد مثال و ذکر صفحه اکتفا کرده است.
این خلأ پژوهشی بهویژه در مسائلی چون واکاوی ساختارهای مفهومی معنـا و نگاشتهای استعاری آنها زنجیرههای انسجام بخش استعاری، نظامهای تناظری، کلان استعارهها و خـرده استعارههای مربوط به عشق و خداوند، پیوندهای استعاره و طرحواره باتجربه، فرهنـگ، خردهفرهنگ، گفتمان و جهانبینی، اصالت سبک، استعارههای شخصیّت بخشی، استعارههای جهتی، استعارههای مبتنـی بـر حسآمیزی و بهویژه تحلیـل شخصـیّت عرفـانی شمس و شناخت بنیانهای اصلی جهانبینی وی بیشتر به چشم میآید و این موضوع انجام پژوهش حاضر را ضروری مینماید؛ پژوهشی که میتواند با گره زدن ذهن و زبان، مبنایی برای پژوهشهای استعاره محور و شناخت بنیاد در ادب فارسی نیز قرار گیرد. آنچه موجب تمایز تحقیق حاضر با پژوهشهای یاد شده میشود؛ این است که تاکنون هیچ پژوهشی در رابطه با بررسی استعارههای معشوقی در کلیّات شمس تبریزی بر اساس نظریۀ استعاره شناختی صورت نگرفته است؛ بنابراین تحقیق حاضر در این زمینه برای اولین بار صورت گرفته است.
روش پژوهش
از لحاظ روش، این پژوهش، توصیفی ـ تحلیلی است كه با تجزیه و تحلیل محتوایی و فکری اثر، انجام شده است و از دیدگاه هدف، این پژوهش، بنیادی است و در جمعآوری دادهها و تحلیل آنها از روش اسنادی یا كتابخانهای و از راه برگهنویسی، بهره برده شده است.
مبانی پژوهش
زبانشناسی شناختی
در خصوص پیشینۀ زبانشناسی شناختی گفتهاند: «زبانشناسی شناختی ریشه در ظهور علومشناختی جدید در دهههای 1960 و 1970 میلادی، بهویژه در بررسی مقولهبندی در ذهن انسان و روانشناسی گشتالت دارد.» (ایوانز و گرین، 2006: 3) زبانشناسان شناختی بر این نكته تأكید دارند كه «الگوی زبانشناختی نهتنها باید به تبیین دانش زبانی افراد بپردازد؛ بلكه باید با دانشی كه دانشمندان علوم شناختی از حوزههای دیگر شناخت به دست آوردهاند، سازگار باشد.» (همان: 17)
استعاره شناختی
در دیدگاه معنی شناسان شناختی، «استعاره سطحی از اندیشه است که با دو قلمرو مفهومی منبع و هدف در ارتباط است. قلمرو منبع، مفاهیم عینی و قلمرو هدف، مفاهیم انتزاعی را در برمیگیرد. ویژگیها، فرآیندها و روابط میان مفاهیم هر یک از این دو قلمرو در ذهن انسان ذخیره شده است.» (هاشمی، 1392: 78)، «ابزاری بسیار مهم که میتواند قدرت ادراک ما را از جهان افزایش دهد.» (بهنام، 1389: 93)
نظریۀ استعارۀ مفهومی
نظریۀ استعارۀ مفهومی، اصطلاحی در علوم شناختی است که به فهم یک قلمروی انتزاعی بر اساس قلمروی ملموس اشاره میکند. برای مثال «هنگامی که میگوییم، عشق آنها به بنبست رسیده است؛ از مفهوم «بنبست» در قلمروی مفهومی «مسیر» برای درک کیفیت "عشق" که مفهومی انتزاعی است استفاده میکنیم.» (لیکاف و جانسون، 1980: 58) از نظر زبان شناسان شناختی، «استعاره به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی در قالب تصورات ملموستر اطلاق میشود.» (سجودی، 139: 1391)
بحث و بررسی
1- استعارههای جهتی: «استعارههای جهتی نشاندهندۀ جهت و موقعیّت مکانی، نظیر بالا و پایین، درون و بیرون، جلو. عقب، عمق. سطح، دور، نزدیک، مرکز و حاشیه، هستند. استعارۀ جهتی از این واقعیّت سرچشمه میگیرد که بدن انسان در مکان و فضا است، شکل و عملکرد جسم انسان با عملکردهایش در محیط بیرون متناسب است.» (لیکاف و جانسون، 1988: 14) بدین ترتیب استعارههای جهتی، به مفاهیم، جهتگیری فضایی میدهند. برای استعارههای جهتی، لیکاف و جانسون، نمونههای اصلی زیر را ارائه کردهاند که پایه و اساس استعارههای فرعی زیادی در زندگی روزانه هستند.
1- تسلّط و قدرت بالاست، مقهور و ضعیف بودن پایین است،
2- شادی بالاست و اندوه پایین است،
3- خوب بالاست، بد پایین است،
4- بیشتر بالاست، کمتر پایین است.
«این دو زبانشناس بر این باورند که انتخاب وکاربرد بیشتر استعارههای جهتی، اختیاری نیستند، چرا که آنها ریشه در تجربههای فردی و فرهنگی انسان دارند و به همین دلیل، ممکن است این استعارهها با وجود ماهیت مادی مشترک که از ساختار یکسان بدن انسان و عملکرد آن نشأت میگیرد، از فرهنگی به فرهنگی دیگر متفاوت باشند. استعارههای جهتی دو نوع از مفاهیم را در برمیگیرند؛ نوع اول مفاهیم سادۀ فضایی مانند بالا و پایین... و یا مفاهیمی که ما با آنها را بهطور مستقیم و روزانه سر و کار داریم و درک میکنیم. نوع دوم، مفاهیمی که مربوط به فرم و فیزیک بدن ما نیست؛ بلکه در تجربۀ روزمرۀ ما ریشه دارند. این مفاهیم مربوط به کنش انسان با محیط قضاوتهای ذهنی، احساسات و عواطف، عدالت و اموری مانند اینها میباشد. استعارههای جهتی این امکان را برای ما فراهم میآورند تا عواطفمان را در اصطلاحاتی که روشنتر تعریفشده و یا مربوط به مفاهیم دیگری است مانند سلامت، زندگی و کلاً چیزهای که ما درک بهتری از آنها داریم، بیان کنیم.» (بصیر، 1394: 31)
آنچه از عبارات مقالات شمس برمیآید، بیانگر این موضوع است كه شمس برای نشان دادن «هستارهای با ارزش و مثبت» از «جهت بالا» و «هستارهای كم ارزش و منفی» از «جهت پایین» استفاده کرده است و در واقع در دیدگاه شمس، بالا خوب است و پایین بد است.
«بالای قرآن هیچ نیست، بالای کلام خدا هیچ نیست.» (شمس تبریزی، 1384: 200)
«آنچه گفتی نهایت مطلوب طالب است، از آن عالیتر میبایست سخن گفت، الا بر نمط سخن ما واقف نیست، سرگشته شوند.» (همان: 153)
«تو او را چنین میخواهی از دولت و رفعت.» (همان: 122)
در مثالهای فوق، دولت و رفعت، بالای قران و عالیتر، در حوزۀ مبدأ بالا و پایین قرار دارد و سعادت، برتر از قرآن بودن و بهتر، در حوزۀ مقصد خوبی و بدی قرار دارد. انطباق در این استعارۀ مفهومی، حوزۀ مبدأ بالا و پایین بر حوزۀ مقصد خوبی و بدی، قابل انطباق است؛ یعنی استعارۀ مفهومی عالیتر سخن گفتن، دولت و رفعت خواستن و چیزی بالای قرآن بودن، در مفهوم استعاری خوبی و برتری و سعادت بهکاررفته است.
2- استعارههای هستی شناختی
2-1- مادهانگاری: یکی از مفاهیم مهم که شاعران و نویسندگان برای برجسته ساختن مفاهیم ذهنـی و انتزاعی، از آن در نوشتههای خود بهره میبرند، پدیدههای طبیعی و اشیای مادی است. در این حوزۀ استعاری، به لحاظ عینی و قابل دیدن بودن پدیدههای مادی در مبحث استعارة مفهومی، همیشه بهعنوان حوزة مبدأ که نقـش انتقـال تصویر و معـانی و مفهومسازی را بر حوزة مقصد به عهدهدارند، مورد توجّه بـوده اسـت. به همین سبب، این حوزة استعاری در مقالات شمس بهعنوان یک کلان استعارة پرکاربرد و پربسامد است که از یک جهت با تصاویر پدیدههای طبیعی مرتبط است و با خرده استعارههایی در حوزۀ مادهانگاری مفاهیم کلی از قبیل بزرگی، کجی، شکستنی بودن، کم و زیاد، درازی و کوتاهی و غیره، نمود یافتهاند.
در شاهد مثالهای زیر، شمس تبریزی، استعارههای مفهومی برگرفته از مفاهیم مادی بهکاربرده است: «بدان کو محبت کم شد.» (همان: 104) مهر و محبت که در قلمرو مقصد مفاهیم انتزاعی است، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که کم شده است.
«سخن تو را نمیتوانم شکستن.» (همان: 70) سخن که در قلمرو مقصد مفاهیم انتزاعی قرار دارد، در قلمرو مبدأ مواد، به ظرفی تشبیه شده که شکسته است.
«سخن دراز کوته شد.» (همان: 109) مفهوم انتزاعی مناظره و سخن، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که کوتاه شده است.
«برای طالبان سخن دراز کردند.» (همان: 102) یعنی برای مشتاقان حرفهای زیادی زدند. مفهوم انتزاعی مناظره و سخن، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که دراز شده است.
«امل را دراز کردی، مرگ را بسیج کرده باشی.» (همان: 64) مفهوم انتزاعی امل و آرزو، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که دراز است.
«آن دگر پنداشت که حال ما را نقصانی درآمد.» (همان: 101) در این گزاره، مفهوم انتزاعی حال، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که دچار نقصان شده است.
«کژ است آن عادت راست نیست.» (همان: 145) در این گزاره، مفهوم انتزاعی عادت، در قلمرو مبدأ مواد، همچون شیئی است که کج است.
«این ساعت تو از وخامت فراق غافلی و خوش خفتهای در سایۀ شفقت؛ حرکتی کنی که شفقت منقطع شود.» (همان: 163) شفقت همچون جسمی است که دارای سایه است. مفهوم انتزاعی سایه، در قلمرو مبدأ مواد، همچون جسمی است که دارای سایه است.
«این مبالغه باشد در بزرگی و بینهایتی آن عطا.» (همان: 59) در قلمرو مقصد مفاهیم انتزاعی، عطا و بخشش در قلمرو مبدأ مواد، همچون جسم بزرگی در نظر گرفتهشده است.
در مبحث انطباق استلزامهای مواد و اجسام فیزیکی بر مفاهیم انتزاعی، شکستن سخن، کم شدن محبت، کج بودن عادت، سایه داشتن شفقت، بزرگی عطا، کم شدن مهر و نقصان حال و دراز بودن عمل سخن، همگی بر مفاهیم انتزاعی دلالت دارند. در ادامۀ مبحث مادهانگاری، بعضی از صفات و حالات روحی به جسم و ماده همانند شده است. مثلاً خوشحال وسیع است، ناراحت وسیع است، گشاد خوب است، بد تنگ است.
«مگر سرّ این همین بود که توسعت رود برین جماعت! یا همین تعبد! که آنچه گفت کردم؟ تا زمان انبساط آمد.» (همان: 106) انبساط در حوزۀ مبدأ تنگی و گشادی به حال خوش در حوزۀ مقصد خوشحال و بدحال منطبق شده است. شادی و خوشحالی به حالت انبساط تشبیه شده است.
«ناگهان به یکبار گشایش از غیب حاصل آید که فارغ آیی از اینها همه.» (همان: 121)
و همچنین در مثال:
«گفتند که ما را از مولانا شمسالدین گشایشی نیست. گبر کسی که از من گشایش طلبد. مرا یابد و گشایش جوید.» (همان: 153)
گشایش در مثالهای فوق، در حوزۀ مبدأ تنگی و گشادی به فرج و رهایی در حوزۀ مقصد خوشحالی و بدحالی قابل انطباق است. در حوزۀ استعارۀ مفهومی فرج و رهایی از چیزی به گشایش و نجات پیدا کردن، همانند شده است.
«ناگاه گشاد و شادیش میآید.» (همان: 155)
«چون ما تو را در این عالم از این رنج خالص نکنیم تا اندرون تو خوش باشد و با گشاد و پر ذوق، در آن عالم چگونه یاری آید از ما که هرکسی به ریش خود درمانده باشد.» (همان: 161)
«هر بار که اینجا آمدیم، خندان و خوش، گشاده برون رفتهایم.» (همان: 176) واژۀ گشاد و یا گشاده در مثالهای فوق، استعارۀ مفهومی است که در حوزۀ مبدأ تنگی و گشادی به شادی در حوزۀ مقصد خوشحال بودن همانند شده و قابل انطباق است. در این استعارۀ مفهومی، شاد و خوشحال بودن به گشاد بودن و گشاد آمدن تشبیه شده است.
«طریق از این دو بیرون نیست: یا از طریق گشاد باطن، چنانکه انبیا و اولیا، یا از طریق تحصیل علم، آن نیز مجاهده و تصفیه است.» (همان: 174) در این جمله، شمس تبریزی گشاد باطن را در مفهوم استعاری حال خوش معنوی بهکاربرده است؛ یعنی گشاد باطن در حوزۀ مبدأ به شادی و خوشحال بودن در حوزۀ مقصد قابل انطباق است.
پس گشاد برون رفتن، گشاد باطن داشتن، با گشاد و پرذوق بودن و گشایش حاصل شدن، قابل انطباق بر قلمرو خوبی و بدی است.
شمس تبریزی در یک مورد، با واژۀ لباس، استعارۀ مفهومی ساخته است و میگوید:
«ایشان گویند کفر و اسلام بر ما یکی است، دو کسوت است.» (همان: 72) انطباق حوزۀ لباس بر حالات، وضعیّتها و موقعیّتها، بدین گونه است که قرار داشتن در وضعیت کفر در حوزۀ مقصد، حالتها و وضعیتها به کسوت در حوزۀ مبدأ لباس و پوشیدنیها تشبیه شده است. استعارۀ مفهومی کسوت، بدن گونه است که کفر و اسلام همانند کسوت است.
شمس در مقالات انسان را به کالا تشبیه کرده است و میگوید:
«وجود من کیمیایی است که بر مس ریختن حاجت نیست. پیش مس برابر میافتد همه زر میشود. کمال کیمیا چنین باید.» (همان: 158) در این استعارۀ مفهومی، حوزۀ کالا و کالای بارزش بر انسان منطبق شده است؛ یعنی حقیقت وجودی انسان در حوزۀ کالا و کالای با ارزش همانند کیمیا است. پس کیمیا بودن وجود انسان، استعارۀ مفهومی است.
2-2- جاندار انگاری:
الف) نبات انگاری: انس و الفت انسان با طبیعت، سابقۀ دیرینهای دارد. استفاده از منابع طبیعی، کشاورزی و تهیة لوازم مربوط به دارو، خوراک و پوشاک، همچنین استفاده از لطافت و زیبایی سبزهها و گلها، نشان از ارتباط تنگاتنگ انسان با طبیعت و گیاهان دارد. از این رو، علاقه به طبیعت، سبب شده تا منابع دست اولی برای شاعران و نویسندگان برای استفاده از استعارههای مفهومی به وجود آید. همانگونه که در مقالات نیز از حوزة گیاه بهعنوان حوزة مبدأ برای وصف و تشریح استعارههای مفهومی استفاده شده است. در این استعارهها، عمدتاً صفات توسط قوای بینایی و لامسه، برجسته و قابل درک شده است.
«امری که شیخ کند هم چون جوز شمرده باشد. البته ثمره دهد؛ خطا نکند. بعضی از آن بگردانند، ثمره ندهد، عیب بر شیخ نهند.» (همان: 160)
و همچنین:
«قابلیت بیابد و فراغت از مشغولیّتها تا زیارت ثمره دهد.» (همان: 116)
در دو مثال فوق، ثمر دادن در حوزۀ مبدأ گیاه و نتیجۀ مثبت داشتن، در حوزۀ مقصدِ پیامدهای سودمند قرار دارد. زیارت همانند درختی تشبیه شده که میوه میدهد و امر و فرمان شیخ، همانند درختی است که میوه میدهد. در این استعارۀ مفهومی، حوزۀ گیاهان قابل انطباق بر حوزۀ مفهومی پیامدهای سودمند است.
استعارۀ مفهومی «سخن درخت است»، را اینگونه میتوان تفسیر نمود که حرف و سخن مثل درختی است که دارای ریشه، غنچه و شاخه است و میوۀ آن با دیگر قسمتهای کلام، قابل انطباق است. در این استعاره برای به تصویر کشیدن بخشها و اجزای کلام از بخشها و اجزای گیاه استفاده شده است و در حقیقت جنبۀ اجزا داشتن درخت بر اجزا داشتن کلام انطباق داده شده است. «این حکایت هنوز در عالم نرسته است، اکنون رست و اگر نرست مقصود مفهومی است. نصیحت است که تدارک آن جفا بباید کردن. آن شاخ از کدام درخت بریدهاند که این غنچه آن است؟» (همان: 118) در این استعارۀ مفهومی سخن گفتن و اجزا و بخشهای مختلف کلام به درخت و روییدن شاخ و برگ درخت تشبیه شده است؛ بنابراین رستن حکایت و بریدن شاخ از درخت سخن، استعارۀ مفهومی است.
ب) حیوان انگاری: استعارههای حیوانات، عاملی برای شناخت ویژگیهای نامطلوب انسان است. بر همین اساس، استفاده از استعارههای حیوانی، وسیلهای برای توصیف و معرفی عادات و رفتارها و نگرشهای نامطلوب انسانی میباشد.
«این گفت که پیش اسب، خوکی یا خرسی هست که اسب میرمد. سواران آن را نمیبینند. ما را خرس و خوک کردند.» (شمس تبریزی، 1384: 174)
شمس در این استعاره، انسان را به حیوان همانند کرده است و در واقع این استعاره از استعارۀ «انسان حیوان است» منشعب شده است. بر اساس این استعاره، انسان پست و پایین مرتبه در حوزۀ مبدأ به حیوانی همانند شده است که دارای ویژگیها و اغراض حیوانی است، یعنی مفهوم حیوان بر انسان دونپایه، انطباق داده شده است؛ بنابراین انسان پست و پایین مرتبه از لحاظ داشتن ویژگیها و اغراض حیوانی به حیوانی مثل خرس و خوک همانند شده است.
ج) انسان انگاری: در این استعاره، پدیدههای اطراف با ویژگیهای یک موجـود زنـده کـه دارای حیـات و تحـرّک است، برجسته و مشخّص میگردد. این ویژگیها در بیشتر مواقع در خصوص برخی از افعالی اسـت کـه بـه یکـی از اعضای بدن انسان مرتبط است و بین انسان و حیوان مشترک میباشد.
«بازار محبت، دستوری نداد.» (همان: 70)
«محال است که آینه میل کند و احتیاط کند.» (همان: 71)
«اکنون دنیا صاحبجمالی است.» (همان: 182)
«در دوزخ ما، همۀ عارفان باشند. دوزخ ما چنین باشد. آن یکی هست که دوزخ ازو مینالد؛ او میگوید دوزخ آمد. دوزخ او را میبیند و میگوید، دوزخ آمد، دوزخ آرزومند مؤمن است. میگوید، جز یا مُؤْمِنُ فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ ناری.» (همان: 197) در مثالهای فوق، دستور دادن انسان، میل و احتیاط کردن آینه، صاحبجمال بودن دنیا، گفتن و آرزومند بودن دوزخ، استعارههای مفهومی هستند که صفات انسانی به غیر انسان نسبت داده شده است؛ و در واقع قلمرو مقصد اشیا و مفاهیم مادی همچون، آینه، سودا، کلام، دنیا، دوزخ و محبت، در قلمرو مبدأ انسانی در داشتن ویژگیها و رفتارهای انسانی به انسان تشبیه شده است؛ یعنی دستور دادن محبت، میل کردن آینه، دل ربودن به دست سودا، صاحبجمال بودن دنیا، نالیدن دوزخ و حرف زدن دوزخ، استعارۀ مفهومی است.
2-3- مرتبط با ظرف: طرحوارۀ حجمی یا ظرف و مظروف در اثر تجربۀ انسان از حجمهایی چون حجـم سهبعدی بدن، قرار گرفتن در اتاق، قرار دادن چیزی در جعبه، کیف و... به وجود میآید. جملههایی چـون «در ماتم فرورفت»، «خیلی تو فکر است» و غیره، گویای حضور این طرحواره در عبارات زبان است. این طرحواره، بسته به اینکه چه جزئیاتی را از حجم برجستهتر سازد خود چهار نوع است: ظـرف، پـر ـ خـالی، درون ـ بیرون و بزرگ ـ کوچک. (نک. آریانفر، 1385: 132) جانسون طرح ذهنی این طرحواره را بـه ایـن صورت رسم میکند: «به اعتقاد جانسون تجربۀ انسان از حرکت و مسیر و نیز مشاهدۀ پدیدههای متحرّك هستی تجربهای در اختیار او قرار میدهد تا طرحوارۀ ذهنیِ حرکت را به مفاهیم انتزاعی و بیحرکت تعمیم دهد؛ جانسون بر اساس ویژگی پیچیدگیِ طرحوارهها این طرحواره را نیز به سه طرحوارۀ جزئیترِ مبدأ، مسیر و مقصد تقسـیم کـرده اسـت.» (جانسون، 1987: 113)
چنانکه در طرح ذهنی میبینیم طرحوارۀ ظرف بر حجمی دلالت دارد که چیزی درون آن جای گرفته است. چنانکه گفتیم جهانبینی عارفانه نیز برخی مفاهیم و از جمله مقام را در چارچوب مکانمندی تفسـیر مینماید. در واقع در تعریف مقام، احساسات معنوی در قالب موقعیّتهای مکانی تبیین میشوند کـه عـارف میتواند درون آنها قرار بگیرد.
«ایشان از عالم هستی خود بیرون آمدهاند، از عالمهای دیگر برون آردشان، سماع و لقای حق پیوندد.» (شمس تبریزی، 1384: 73). عالم هستی همانند ظرفی است که از آن بیرون شدهاند.
«گفت: ما را کار نیست با آنچه هستی، الّا از روی صورت پیشترای که الجماعت رحمت؛ و اگر با تو سخن گفته نیاید از آن مرم و مگریز که از ورای صورت با من سخن نمیگویند از سرّ طریق، زیرا جمعیت اغیار هست، هم بیرون هم اندرون وجود تو تا وقتی که خلوت شود.» (همان: 99) در این استعارۀ مفهومی، وجود انسان، همانند ظرفی است که درون و بیرون دارد.
«آن یکی در اندرون دل انکار میکرد که این چه باشد که به این کسی مفاخرت کند.» (همان: 115)
«بسیار بزرگان را در اندرون دوست میدارم و مهری هست الّا ظاهر نکنم.» (همان: 127)
«از بس معرفت که در اندرون او بود، مانع آمد او را از مقصود.» (همان: 129)
«در نهاد بنده، خدا نفاق نیست.» (همان: 144)
در مثالهای فوق، دل همانند خانهای تشبیه شده است که اندرونی دارد.
«در دل خود تو را نمیبینم، چنانکه اول میدیدم. خدا در دل تو ما را شیرین گرداند.» (همان: 159) دل همانند ظرفی است که درون دارد.
چنان که در طرح ذهنی بالا میبینیم این نوع طرحواره بر وارد شدن مظروف به یک ظرف یا خارج شدن آن از ظرف دلالت دارد و بر همین اساس خود به دو طرحِ داخل و خارج قابل تقسیم است. از آنجا کـه زبـان جلوهگاه و نمود استعاری اندیشه است، کاربرد این طرحواره نیز در زبان، میتواند اصول جهانبینی شمس و بایدها و نبایدهای آن را بازنماید.
«محمد گویا نی مؤمن است. پر است از ایمان خود.» (همان: 150)
وجود انسان در این استعارۀ مفهومی به ظرفی همانند شده است که از ایمان پر شده
است.
در این طرح ذهنی بر پّر بودن یا خالی بودن یک حجم تأکید میشود. در جهانبینی مکانمند عرفانی بسیاری از مفاهیم موردنظر عارفان با این طرحواره، تجسّم مییابد. در حقیقت اگر عارفی مشتاق باشد ظرفی خـاص را از مظروفی خاص پر یا خالی کند بایدها و نبایدهای جهانبینی خـود را از راه مفـاهیمِ عینـیِ پـر و خـالی، تجسم و به ذهن نزدیک کرده است.
در شاهد مثالهای فوق، از هستی خود برون آمدن، از هوا پر بودن، نفاق داشتن در نهاد، از ایمان پر بودن، در جان گرفتن، کسی را دیدن در دل خود و غیره، استعارههای مفهومی در حوزۀ ظرف میباشد؛ بنابراین در حوزۀ مقصد انسان، اندرون، دل، نهاد، جان، تن و هستی انسانی در حوزۀ مبدأ به ظرف تشبیه شده است.
3- استعارههای ساختاری
3-1- استعارههای مربوط با بینایی
حوزۀ نور و روشنایی
نور از کاربردیترین مفاهیمی است که بشر برای درک و فهم حوزههای ذهنی و غیرملموس به کار برده است. انسان، همیشه از طریق حواس خود به کشف و درک مفاهیم جهان پرداخته است. در حقیقت بیشترین میزان ارتباط انسان با دنیای اطرافش به وسیلۀ چشم و با نیرو و حس بینایی میباشد. به همین علت است که نور به شکل مستقیم با بینایی مرتبط است و پایه و اساس عمده برای درک معانی و مفاهیم دیگر استفاده میشود. نور علاوه بر زندگی روزمرّه، در اکثر آیینها و مذاهب، هم جزو پرکاربردترین مفاهیم و مضامینی است که بشر نمیتواند بهصورت مستقیم از آنها صحبت کند. در این گونه متون، نور مانند استعارهای برای دیدن و شناخت حقیقت و معرفت است؛ به همین سبب، در مقابل آن ظلمت و تیرگی، نشانه و علامت نادانی و نابینایی شده است. در قرآن مجید هم مانند دیگر متون مذهبی و آیینی، معنی و مفهوم نور برای توصیف و شناخت مقولاتی مانند خداوند، قرآن کریم، انبیا و اولیای الهی استفاده میشود. بیشتر استعارههایی که در متون مذهبی، در قلمروی مبدأ نور به کار میروند، عبارت است از: نور بهمثابۀ دانش؛ نور بهمثابۀ خوبی و ارزش؛ نور به مثابۀ زندگی و نور بهمثابۀ حقیقت. در فرهنگ اصطلاحات عرفانی ذیل اصطلاح نور آمده است: «بنیاد عرفان و حکمت مشرق زمین نور است. در قرآن مجید نیز بارها به نور اشاره شده و حقتعالی را نور حقیقی و مطلق دانسته است به همین سبب عارفان به نور اهمیت بسیار دادهاند. «(سجادی، 1393: 771)
همچنین در ساختار ذهنیِ «نور» به سرچشمههای طبیعی و غیرطبیعی آن و موانعی همچون شـب، تـاریکی، ابـر، کوری، خفّاش بودن و... که باعث محروم شدن سالک از رؤیت نور میشود، سخن رفتـه اسـت. بـه لحـاظ خاستگاه فرهنگی این ساختار ریشه در آیاتی چون «اللهُ نور السموات و الأرضِ» (نور: 35) دارد که خداونـد را نور دانستهاند.
در حوزة دین، فلسفه، عرفان و سایر دانشهای بشـری، فهـم روشـن غیراستعاری از خداوند وجود ندارد و تلاش شده است با کاربرد استعاره تا اندازهای این حقیقت دستنیافتنی را در حدّ توان و درك بشر ساده شوند. شمس تبریزی برای رسیدن به این هدف از استعارة نور و در پیوستههای آن یعنی خورشید، آفتـاب، شـمع، چـراغ و... بهـره گرفتـه اسـت. بر اساس نظریۀ استعارة شناختی نـور و خوشههای تصـویری آن از حـوزة حـواس ظاهری و ادراکات حسی بهعنوان مشبهٌبه وسیله به کار گرفته شـده اسـت تـا مفهـوم انتزاعی خدا بهعنوان مشبه، هدف تبیین شود بر این بنیان، میتوان با در نظر داشـتن دو قلمرو مبدأ و مقصد، چند گزارة منطقی زیر را با توجه به گفتههای شمس نگاشت.
«این مرد با این کمال رسیده، غرق است در نور خدا و مست است در لذّت حق، رهبری را نشاید؛ زیرا مست است دیگری را چون هشیار کند. ورای این مستی هوشیاریی است، چنانکه شرح کردیم. مردی که بدان هشیاری رسد، لطفش بر قهرش سبق دارد.» (شمس تبریزی، 1384: 156)
«عاشقان باشند که هر چیز را چنان بینند که آن چیز است؛ زیرا که آن را به نور حق میبینند که اَلْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ ینْظُرُ بِنُورِ اَللَّه.» (همان: 172)
در عبارات فوق، استعارۀ مفهومی «خدا نور است.» وجود دارد. در ضمیر ناخودآگاه شمس، خداوند یک امر انتزاعی است که از یک طرف با امور عینی و بصری ارتباط دارد و از طرف دیگر شمس برای درک بهتر و کشف بهتر این موضع، ویژگیهای برتر قلمرو مبدأ را در عبارات و واژههای زبانی خود آورده تا برای خواننده قابل فهم بشود. شمس بر پایۀ نخستین انگاره یعنی خداوند نور است، مفهوم تحلیل ناپذیر خدا را شرح و تبیین کرده و تمام ویژگیهای نور را به خدا نسبت داده است.
بر بنیان گزارة ْ «معرفت بصری است.» در مقالات شمس، مطالبی بیان شده است که قلمرو مبدأ آن نور، یکی از متعلّقات حس بینایی است. «معرفت نور است.»، این گزاره بهعنوان انگارۀ اولیه در ژرفساخت مقالات، نمودار شده است. نکتۀ حائز اهمیّت در این است که معرفت و شناختی که شمس از آن صحبت میکند، شناخت دربارۀ مقولات انتزاعی و نامحسوس است که محور همۀ گفتگوهای شمس در مقالات میباشد. شواهدی وجود دارد که در آن شمس از انگارههای استعاری، استفاده کرده و در بسیاری از موارد این انگارهها با قلمرو مقدّسات و امور دینی مرتبط شده است. بهعنوان مثال در عبارت زیر شمس از نور ایمان صحبت کرده است:
معنی ظاهر قران را هم راست نمیگویند این ائمه، زیرا که «معنی ظاهر قران را به نور ایمان توان دانستن و دیدن نه به ناز هوا. ایشان را اگر نور ایمان بودی، کی چندین هزار دادندی، قضا و منصب بستندی؟» (همان: 156)
ایمان و معرفت در حوزۀ مقصد دانایی و معرفت به نور در حوزۀ مبدأ، تشبیه شده است. ایمان نور است، استعارۀ مفهومی است؛ که مفهوم نور بر معرفت، انطباق یافته است.
«هم به سخن او جواب میتوانی گفتن: چون میفرمایی که مولانا فرّی دارد و نوری و مهابتی، آخر آنچه او معتقد شود و اقتدا کند و متابعت کند به باطل، این چگونه فرّی باشد و نوری؟» (همان: 83) در عبارت فوق، «مولانا نوری دارد»، استعارۀ مفهومی است؛ یعنی مولانا مانند خورشیدی است که دارای نور و روشنایی است. بصیرت و دانایی در حوزۀ مقصد معرفت به نور و روشنایی در حوزۀ مبدأ نور تشبیه شده است.
شمس در مقالات، در جای دیگر مولانا را به مهتاب همانند کرده است: «این مولانا مهتاب است، به آفتاب وجود من دیده در نرسد، الّا به ماه در رسد. از غایت شعاع و روشنی، دیده طاقت آفتاب ندارد؛ و آن ماه به آفتاب نرسد، الّا مگر آفتاب به ماه برسد. لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یدْرِكُ الْأَبْصَارَ.» (همان: 120)
در شاهد مثال فوق، «مولانا مهتاب است»، استعارۀ مفهومی در حوزۀ نور و روشنایی است. مولانا مانند مهتاب نور و روشنایی دارد. دانایی مولانا در حوزۀ مقصد معرفت به نور و روشنایی در حوزۀ مبدأ نور همانند شده است. پس روشنایی داشتن مولانا، استعارۀ مفهومی در حوزۀ نور و روشنایی است.
3-2- سفر: یکی از استعارههای مفهومی در مقالات شمس، سفر است. سفر بهعنوان پدیدهای که ما به ازای تجسّمی دارد، در بسیاری از عبارات مقالات با فعل «رفتن» نمایان شده است. استعارۀ ثانویه «راه حق سفر است» از دیدگاه شمس به این معناست که تنها سفر است که همهچیز را به کمال میرساند. در عرفان اسلامی از قرنها پیش، این استعاره کاربرد داشته است. «در متون عرفانی، مراد از سفر، ترک باطن از هوای نفس بهسوی مقصد ازلی که همان موطن متعالی بشر است، میدانند.» (ابوالقاسمی، 1392: 545) بر اساس اصل پذیرفته شدۀ حکمت صوفی، خلقت تمام موجودات از حق است و بازگشت آنها نیز به همان مبدأ میباشد.
حوزۀ مفهومی «سفر» برای مفهوم «زندگی» در مقالات شمس بهصورت استعاری بهکاررفته است. عبارات مقالات شمس نشان میدهد از دیدگاه شمس «زندگی» همچون «طی كردن یک مسیر برای رسیدن به هدفی مشخّص» است. در واقع، استعاره «زندگی سفر است» در جایجای مقالات بهوضوح دیده میشود. در اغلب این استعارهها، «سفر کردن» و «طی كردن مسیر» از حوزۀ مبدأ و «زندگی» و «گذر عمر» از حوزۀ دوم، وارد فضای آمیخته شدهاند و ساخت نوظهور را در این استعارهها به وجود آوردهاند. در تمامی این استعارهها «كنش» فضای عام بین این دو حوزه وجود دارد. در ادامه، مثالهایی از مقالات شمس بیان شده است.
«راه خدا کدام است؟ بگو، میگویم: طریق خدا این است. البته گذر به آقسرا است و البته آن گذشتن است بر پول جاهَدوا بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم. اول ایثار مال است. بعد از آن کارها بسیار است، الا اول ممر با آق سراست. هیچ گذر نیست الا آق سرا هست، الا در بیابان و همین که غول و گرگ دید که غایب شدی از راه چنان که تیر پران آمد و رفیق و همراه شد، تو را یکلقمه کرد و فروبرد. اکنون چه خواهی کرد و چه خواهی داد؟ پیش دلت چیست؟ بگو آنچه هست اگر مانعی هست بازگو، اگر با من بازگویی مانع را، من طریق بیاموزم که بر تو سهل شود. من طریق به از تو دانم.» (شمس تبریزی، 1384: 119)
همانطور که در عبارت فوق نشان داده شده است، از دیدگاه شمس، رسیدن بهحق همچون سفری است که برای رسیدن به سعادت (مقصد در سفر) باید جاده و مسیر مشخّصی طی شود. در این استعاره، انسان و سفر کردن و راه و طی کردن مسیر درونداد اول و انسان و زندگی کردن و در طریق حق و حقیقت بودن درونداد دوم محسوب میشود. كه برای به وجود آمدن ساخت نوظهور «طریق، ممر و راه» و «طی كردن مسیر» از درونداد اول و «انفاق مال و جان و گذشتن» از درونداد دوم به فضای آمیخته فرافكنی شدهاند و استعارهای را به وجود آوردهاند كه در آن برای رسیدن به سعادت باید «طریق حق» را طی كرد؛ بنابراین «راهروان مسافران هستند»؛ «راه خدا و راه حق همچو مسیر است» و «غول و گرگ موانع سفر هستند»، هرکدام استعارۀ مفهومیاند که در حوزۀ مقصد به معرفت الهی منجر خواهد شد.
3- 3- خوردن: یکی استعارههای مفهـومی در مقالات شمس، حوزۀ خوردن اسـت. «باتوجّه به اینکه خوراک از مهمترین نیازهای زیستی و سلامت بشـر بـه شـمار میرود، همواره کیفیّت نوع خوراک و تجربیات مربوط به چشـایی، در خـوراک انگـاری بشـر، مؤثّر واقع شده، در محسوس کردن مفاهیم انتزاعـی، کـاربرد فـراوان دارد.» (اسـتوار نامقی، قربان صباغ، 1384: 13. در شاهد مثال زیر، شمس در حوزۀ مبدأ خوردن، مست شدن را در مفهوم استعاری معرفت یافتن و درک کردن و فهمیدن به کار برده است.
«اسرار میگویم، کلام نمیگویم، عجب این بزرگان را چون کلام نیز روی ننمود. از این بزرگان بایزید ازین قبیل نباشد، انبیا باشند و رسل، مگر از کلام مست شدند، نتوانستند نوشیدن، صد هزار خُم خَمر آن نکند که کلام ربالعالمین کند.» (شمس تبریزی، 1384: 97) در مثال فوق، مست شدن، در حوزۀ مبدأ خوردن، به معرفت یافتن در حوزۀ مقصد فهمیدن قابل انطباق است. استعارۀ مفهومی آن بدین گونه است که کلام خداوند همانند آب و غذایی است که انسان مینوشد؛ بهعبارتدیگر، ذوق کردن کلام خداوند و مست شدن از کلام خداوند بهمنزلۀ فهمیدن و درک کردن است.
نتیجه
بازتاب اندیشه در زبان، خواه بهصورت استعاره باشد و یا طرحواره، محور پژوهشهای زبانشناسی شناختی است و بیانگر پیوند ناگسستنی جهانبینی و زبان میباشد و ازآنجا کـه طبـق نظـر زبانشناسان شناختی، کارکرد اصلی استعاره بازنمایی و ساماندهی دانش انسان از راه مقولهبندی اسـت، جهانبینی حاکم بر هر متن در قالب ساختارهای مفهومی نمود پیدا میکند. اسـتعارۀ مفهومی در آشکارترین نمود خود یعنی تشبیه و نیـز در قالـب عبـارات استعاری زبان، جزء جداییناپذیر زبان عرفان است، هرچند به دلیل غلبـۀ رویکـرد بلاغـی در ادبیات، نمود نخست بسیار پررنگتر نسبت به نمود دوم میباشد.
با بررسی و تحلیل استعارههای مفهومی در مقالات شمس نتایج زیر حاصل گردیده است. واکاوی موضوع بیانگر آن است که شمس در مقالات، از استعارههای مفهومی متعددی بهره برده است و زبان در قالب نظامهای استعاری به جهانبینی شمس، پیوندی تنگاتنگ دارد. آنچه این پیوند را مستحکم ساخته، نگاشته شدن طرحوارههای تصاویری ذهن بر اصول کلی جهانبینی شمس و سامانیافتگی نگاشتههای استعاری و شبکههای منسجم از استعارهها بر محور الگوی شناختی کلان است که در نظامی از تناظرها، جنبههای ناشناختۀ جهانبینی شمس را روشنتر ساخته است.
یکی از استعارههای مفهومی مقالات، استعارۀ جهتی است که از این واقعیّت سرچشمه گرفته است که بدن انسان در مکان و فضا است، شکل و عملکرد جسم انسان با عملکردهایش در محیط بیرون متناسب است. آنچه از عبارات مقالات شمس برمیآید، بیانگر این موضوع است كه شمس برای نشان دادن «هستارهای با ارزش و مثبت» از «جهت بالا» و «هستارهای كم ارزش و منفی» از «جهت پایین» استفاده کرده است؛ و در واقع در دیدگاه شمس، بالا خوب است و پایین بد است.
در حوزۀ استعارۀ مفهومی هستیشناسی، به لحاظ عینی و قابل دیدن بودن پدیدههای مادی در مبحث استعارة مفهومی، همیشه بهعنوان حوزة مبدأ مورد توجّه شمس بـوده اسـت. به همین سبب، این حوزة استعاری در مقالات شمس بهعنوان یک کلان استعارة پرکاربرد و پربسامد است که از یک جهت با تصاویر پدیدههای طبیعی مرتبط است و با خرده استعارههایی در حوزۀ مادهانگاری مفاهیم کلی از قبیل بزرگی، کجی، شکستنی بودن، کم و زیاد، درازی و کوتاهی و غیره، نمود یافتهاند.
در استعارۀ مفهومی انسانانگاری، پدیدههای اطراف با ویژگیهای یک موجـود زنـده کـه دارای حیـات و تحـرّک است، برجسته و مشخّص شده است. این ویژگیها در بیشتر مواقع در خصوص برخی از افعالی اسـت کـه بـه یکـی از اعضای بدن انسان مرتبط است و بین انسان و حیوان مشترک است.
در حوزۀ استعارههای مرتبط با بینایی، نور از کاربردیترین مفاهیمی است که شمس برای فهم حوزههای انتزاعی و غیرملموس خود به کار برده است. شمس برای رسیدن به این هدف از استعارة نور و در پیوستههای آن یعنی خورشید، آفتـاب، شـمع، چـراغ و... بهـره گرفتـه اسـت تـا مفهـوم انتزاعی خدا بهعنوان مشبه، هدف تبیین شود.
سفر یکی از استعارههای مفهومی در مقالات شمس، است که در بسیاری از عبارات مقالات با فعل «رفتن» نمایان شده است از دیدگاه شمس تنها سفر است که همهچیز را به کمال میرساند و از دیدگاه شمس «زندگی» همچون «طی كردن یک مسیر برای رسیدن به هدفی مشخّص» است. شمس در حوزۀ مبدأ خوردن هم مست شدن را در مفهوم استعاری معرفت یافتن و درک کردن و فهمیدن به کار برده است.
منابع و مآخذ
قرآن کریم
ابوالقاسمی، سیده مریم. اصطلاحات و مفاهیم دیوان شمس. تهران: چاپ و انتشارات، چاپ پنجم، 1392.
تبریزی، شمسالدین محمد. مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق محمدعلی موحّد. تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ سوّم، 1384.
سجادی، جعفر. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. تهران: انتشارات طهوری، چاپ دهم، 1393.
کوچش، زلتن. مقدمهای کاربردی بر استعاره، ترجمۀ شیرین پور ابراهیم. تهران: انتشارات سمت، 1393.
گیرارتز، دیرک. نظریّههای معنیشناسی واژگانی، ترجمۀکورش صفوی. تهران: انتشارات علمی، 1393.
موحد، محمدعلی. مقالات شمس. تهران: انتشارات خوارزمی، 1369.
مقالات و پایاننامه
بابایی، مونا. «استعاره در گفتمان صوفیۀ قرن ششم». پایاننامۀ کارشناسی ارشد، استاد راهنما: علیرضا حاجیانزاده، دانشگاه تهران، 1395.
بصیر، ناهید. «بررسی استعارۀ مفهومی بخت و اقبال در زبان فارسی بر اساس نظریه استعارۀ مفهومی». پایاننامۀ کارشناسی ارشد، استاد راهنما: علیرضا خرمایی، دانشگاه شیراز، 1394.
بهنام، مبنا. «بررسی استعارۀ مفهومی نور در دیوان شمس». نشریۀ نقد ادبی، دورۀ 3، شمارۀ 10، صص 114- 91، 1389.
زرقانی، سید مهدی؛ مهدوی، محمدجواد؛ آباد، مریم. «تطوّر استعارۀ عشـق از سنایی تا مولوی». نشریۀ ادبیات عرفانی، دورۀ 6، شمارۀ 11، صص 79-43، 1393.
سجودی، فرزان. «بررسی معناشناختی استعارة زمان در داستانهای كودك به زبان فارسی». نشریۀ نقد ادبی، دورۀ 5، شمارۀ 19، صص 156-135، 1391.
هاشمی، زهره؛ قوام، ابوالقاسم. «بررسی شخصیت و اندیشههای عرفانی بایزید بسطامی بر اساس روش استعارة شناختی». نشریۀ جستارهای نوین ادبی، دورۀ 46، شمارۀ 3 (پیاپی 182)، صص 104-77، سال 1392.
ـــــــــــــــــــ. «نظریة استعاره مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون». نشریۀ ادب پژوهی، دورۀ 4، شمارۀ 12، 1389، صص 139-119، 1389.
Evans, V. and Melanie Green (2006) Cognitive Linguistics An Introduction. Edinburg University Press Ltd.
Lakoff, George (1991) Women, Fire and Dangerous Things: What Categories Reveal About the Mind. Chicago: University of Chicago Press.
Lakoff, George. Johnson, Mark (1980) Metaphor we live by. Basic books, The University of Chicago Press.
Analysis and review of conceptual metaphors
in Shams Tabrizi's articles
Zahra Bayatiani5, Hamid Reza Ardestani rostami Ph.D6*
Farzaneh Yousef Ghanbari Ph.D7, Nasrollah Emami Ph.D8
Abstract
Shams's articles is a book containing mystical thoughts and thoughts, which includes discussions about Sufism and mysticism, which was collected by Shams' disciples. In this research, the author tries to investigate and analyze conceptual metaphors in this book in a descriptive- analytical way. Cognitive linguistics emphasizes physical experiences in mental processes and the connection between mind and language. The purpose of this research is to understand and explain the connections between Shams Tabrizi's mind and language in his articles with the help of cognitive metaphor theory. The analysis of the topic shows that language in the form of metaphorical systems has a close connection with the blind world of Shams. What makes this connection strong is the mapping of the mind's visual schemas on the general principles of Shams' worldview and the organization of metaphorical maps and coherent networks of metaphors on the axis of the macrocognitive model, which in a system of correspondences are the unknown aspects of the worldview. It makes the sun brighter. It shows a general view of conceptual metaphors in Shams' articles. The metaphorical system of Shams's articles is similar to the mystical writers of his time. In Shams's narrations, it seems that the only domain is the destination of speech, which is sometimes conceptualized in the form of a breakable body, sometimes in the form of a plant, and sometimes in relation to color, in such a way that the unconsciousness of narrations and Shams' lack of focus on a single subject are among the factors. which has distinguished his style from others in metaphorical conceptualizations.
Key words: conceptual metaphor, Shams Tabrizi, articles, mysticism.
[1] . دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول، ایران.
Email: bayatiani1349@yahoo.com
[2] . دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول، ایران. (نویسنده مسؤول)
Email: h_ardestanni_r@yahoo.com
[3] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول، ایران.
Email: ghanbari.1977@yahoo.com
[4] . استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، دزفول، ایران.
Email: nasemami@yahoo.com
تاریخ ارسال: 26/01/1402 | تاریخ پذیرش: 13/03/1402 |
[5] . PhD student, Department of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
Email: bayatiani1349@yahoo.com
[6] . Associate Professor, Department of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
Email: h_ardestanni_r@yahoo.com
[7] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
Email: ghanbari. 1977@yahoo.com
[8] . Professor of Persian Language and Literature, Dezful Branch, Islamic Azad University, Dezful, Iran
Email: nasemami@yahoo. comAbstract