اثربخشی شناخت درمانی بر نشخوار فکری، تنظیم هیجان و حل مساله اجتماعی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری
محورهای موضوعی : روانشناسي اجتماعيغلامرضا ثناگوی محرر 1 , زهرا کرمی مهاجری 2 , رویا محمدی 3 , فاطمه مقصودلو 4
1 - استادیار، گروه روانشناسی، واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران
2 - دانشجوی دکتری، گروه روانشناسی، واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران
3 - دانشجوی دکتری، گروه روانشناسی، واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران
4 - دانشجوی دکتری، گروه روانشناسی، واحد زاهدان، دانشگاه آزاد اسلامی، زاهدان، ایران
کلید واژه: نشخوار فکری, حل مساله اجتماعی, تنظیم هیجان, اختلال وسواسی-اجباری, شناخت درمانی,
چکیده مقاله :
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی شناخت درمانی بر نشخوار فکری، تنظیم هیجان و حل مساله اجتماعی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری بود. این مطالعه نیمهتجربی با طرح پیشآزمون و پسآزمون با گروههای مداخله و گواه بود. جامعه پژوهش بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری مراجعهکننده به کلینیکهای خدمات روانشناختی شهر تهران در فصل تابستان سال 1397 بودند. نمونه پژوهش 30 فرد مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری با شدت متوسط بودند که با روش نمونهگیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مساوی جایگزین شدند. گروه مداخله 8 جلسه 2 ساعته با روش شناخت درمانی آموزش دید و گروه گواه آموزشی دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش پرسشنامههای نشخوار فکری (نولن-هوکسما و مارو، 1991)، تنظیم هیجان (گراتز و رومر، 2004) و حل مساله اجتماعی (دزوریلا و همکاران، 2002) بودند. دادههای جمعآوری شده با روش مانکووا تحلیل شدند. یافتهها حاکی از آن بود که بین گروههای مداخله و گواه در هر سه متغیر نشخوار فکری، تنظیم هیجان و حل مساله اجتماعی تفاوت معناداری وجود داشت. به بیان دیگر شناخت درمانی باعث کاهش نشخوار فکری و افزایش تنظیم هیجان و حل مساله اجتماعی در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری شد (001/0P<). بر اساس نتایج، پیشنهاد میشود که از روش شناخت درمانی برای ارتقای سلامت (کاهش نشخوار فکری و افزایش تنظیم هیجان و حل مساله اجتماعی) بیماران مبتلا به اختلال وسواسی-اجباری استفاده شود.
The aimed this research was effectiveness of cognitive therapy on rumination, emotion regulation and social problem solving in patients with obsessive-compulsive disorder. This study was a semi-experimental with a pre-test and post-test design with an experimental and control groups. Research population was patients with obsessive-compulsive disorder referring to the psychological services clinics of Tehran city in the summer season of 2017 year. Sample research was 30 patients with obsessive-compulsive disorder with moderate intensity that selected by available sampling method and randomly assigned to two equal groups. The experimental group received 8 sessions of 2 hours cognitive therapy and the control group didn’t receive any training. Research instruments were the questionnaires of rumination (Nolen-Hoeksema & Marrow, 1991), emotion regulation (Gratz & Roemer, 2004) and social problem solving (D’Zurilla & et al, 2002). Data collected analyzed by MANCOVA method. The findings showed that there was a significant difference between the experimental and control groups in the three variables of rumination, emotion regulation and social problem solving. In the other words, cognitive therapy led to decrease the rumination and increase the emotion regulation and social problem solving in patients with obsessive-compulsive disorder (P<0/001). Based on the results, it is suggested that used from cognitive therapy for the promotion of health (decrease the rumination and increase the emotional regulation and social problem solving) in patients with obsessive-compulsive disorder.
_||_