بازتاب اندیشه های تعلیمی- اخلاقی در آیینۀ اشعار واعظ قزوینی
محورهای موضوعی : آموزه های اخلاقی و تربیتی
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد سلماس، دانشگاه آزاد اسلامی، سلماس، ایران
کلید واژه: اندیشه های تعلیمی- اخلاقی, دیوان اشعار, واعظ قزوینی, ایجابی و سلبی, سبک هندی, تمثیل فشرده,
چکیده مقاله :
ملّا محمّد رفیع قزوینی، متخلّص به واعظ، از خطبا، نویسندگان و شعرای مشهور سدۀ یازدهم هجری است، که با تأسی از پیشینیان و هم اندیشه با شعرای عصر صفوی، مخاطب را به فراگرفتن اندیشه های تعلیمی- اخلاقی تشویق می کند. اندیشه های تعلیمی -اخلاقی در آیینۀ اشعار واعظ، به سه طریق انعکاس داده شده است. نخست اینکه: به طور مستقیم، نوع انسان را مورد خطاب قرار می دهد. دوم اینکه: طرف خطاب خود شاعر است، امّا غیر مستقیم اندیشه های تعلیمی- اخلاقی را به مخاطب گوشزد می کند. سوم اینکه: فرد خاصی را مورد خطاب قرار داده، غیر مستقیم اندیشه های تعلیمی- اخلاقی را به مخاطب یاد آوری می کند. در این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانه ای، اکثر اندیشه های تعلیمی- اخلاقی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. خواستگاه اندیشه های تعلیمی- اخلاقی در دیوان اشعار واعظ قزوینی، متون تعلیمی- اندرزی ایران قبل از اسلام، آیات قرآنی، احادیث نبوی و اقوال بزرگان دینی است. مطالعۀ زندگانی وی و اینکه به نیابت از نیای خود، ملّا فتح الله واعظ قزوینی، روزگار خود را در مراسم پند و وعظ و خطابت گذرانیده، ثابت می کند که در اشعار وی، بسامد مضامین تعلیمی- اخلاقی، بیشتر از جنبه های دیگر شعری باشد. در اشعار واعظ، بخصوص غزلیّات، با تأسی از شعرای سبک هندی،اندیشه های تعلیمی- اخلاقی، به دلیل ارتباط افقی غزل و بهره گیری از عنصر خیال تمثیل(اسلوب معادله) از بسامد بسیار گسترده ای در مقایسه با شعرای پیشین برخوردار است.
In the eleventh century of the Hijri calendar, Mulla Muhammad Wa'iz Qazvini, known by the pen name Wa'iz, was one of the renowned poets, preachers, and writers. His poetry, inspired by predecessors and contemporaries, reflects educational and ethical thoughts in every line. These thoughts, which encourage virtues (positive) and discourage vices (negative), are aimed at educating the audience ethically. The ethical and educational reflections in Wa'iz's poetry can be categorized into three main areas: firstly, the poet directly addresses his audience to promote virtues. The study examines the sources of these teachings, including pre-Islamic Iranian didactic texts, Quranic teachings, and the influence of earlier poets, especially in the Indian style, such as Sa'eb Tabrizi. It highlights the extensive use of metaphor (as a stylistic device) in Wa'iz's ghazals, noting a higher frequency compared to earlier poets.
منابع و مآخذ:
الف: کتابها:
1- قرآن کریم
2- آزاد بلگرامی، میر غلام علی،(1393)، کلیّات آزاد بلگرامی، تصحیح، مقدمه و حواشی: سیّد حسن عبّاس، هند: مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران- دهلی نو، چ اوّل
3 - بیدل دهلوی، میرزا عبد القادر،(1384)، دیوان، ج 1، به تصحیح:اکبر بهداروند، تهران: سیمای دانش،چ اوّل
4- پاینده، ابوالقاسم،( 1382)، نهج الفصاحه، تهران: نشر دانش، چ چهارم
5- حسین پور چافی، علی، (1385)، بررسی و تحلیل سبک شخصی مولانا در غزلیات شمس، تهران: انتشارات سمت، چ اوّل
6 - تأثیر تبریزی، محسن،(1373)، دیوان، تصحیح: امین پاشا اجلالی، تهران: نشر دانشگاهی، چ اول
7- جویای تبریزی،(1378)، دیوان، به اهتمام: پرویز عباسی داکانی، تهران: انتشارات برگ، چ اول
8 -حافظ، شمس الدین محمد،(1374)، دیوان، با مجموعۀ تعلیقات و حواشی علّامه محمد قزوینی، به اهتمام: عبد الکریم جربزه دار، تهران: اساطیر، چ پنجم
9 – حزین لاهیجی، محمد علی بن ابی طالب، (1387)، دیوان، تصحیح و مقدمه: بیژن ترّقی، بازخوانی و ویرایش: سید وحید سمنانی، تهران: انتشارات سنایی، چ اوّل
10- -----------، ------------------،( 1375)، تذکرۀ المعاصرین، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: معصومه سالک، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، چ اوّل
11- خاتمی، احمد، (1373)، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی، تهران: پایا، چ اول
12 - خوشگو، بندار ابن داس، (1389)، سفینۀ خوشگو، دفتر دوم، تصحیح: دکتر سیّد کلیم اصغر، تهران: کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چ اوّل
13- دامادی، سیّد محمد،(1379)، مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی(شامل هزار مدخل)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چ دوم
14- راستگو، سیّد محمّد، (1399)، تجلّی قرآن و حدیث در شعر فارسی، تهران: سمت، چ پانزدهم
15 - زمانی، کریم،(1385)، میناگر عشق، شرح موضوعی مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی، تهران: نشر نی، چ چهارم
16 - سعدی، (1375)، بوستان سعدی (سعدی نامه)، تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ پنجم
17 - -----،( 1374 الف)، متن کامل کلیّات،مطابق نسخۀ تصحیح شده محمد علی فروغی( ذکاء الملک)، مقدمه و شرح حال: استاد جلال الدین همایی، حواشی: محمود علمی (درویش)، تهران: انتشارات جاویدان، چ اوّل
18 - ----، (1374 ب)، گلستان، تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی، تهران:شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چ چهارم
19 - سلیم تهرانی، (1349)، دیوان کامل، به تصحیح و اهتمام: رحیم رضا، تهران: ابن سینا، چ اوّل
20- شوکت بخارایی، محمد اسحاق،( 1382) دیوان، با تصحیح و مقدمه: دکتر سیروس شمیسا، تهران: انتشارات فردوس، چ اوّل
21- شهرت شیرازی، شیخ حسین،(1388)، دیوان، شاعر ایرانی مقیم هند(قرن دوازدهم هجری)، تصحیح و تحقق: غلام مجتبی انصاری، بازنگری و ویراستاری: علیرضا قزوه، دهلی نو: مرکز تحقیقات فارسی رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران- دهلی نو، چ اول
22- صائب تبریزی،(1375)، دیوان، اوّل و دوم ، به كوشش: محمّد قهرمان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ سوم
23- ----------، (1373)، دیوان، ج چهارم، به كوشش: محمّد قهرمان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم
24- ----------، (1374)، دیوان، ج پنجم و ششم، به كوشش: محمّد قهرمان، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوم
25- طغرای مشهدی، (1384)، ارغوان زار شفق، برگزیدۀ دیوان طغرای مشهدی شاعر سدۀ یازدهم، به انتخاب: محمد قهرمان، تهران: انتشارات امیر کبیر، چ اوّل
26- عماد فقیه کرمانی، خواجه عمّاد الدین علی، طریقت نامه، به تصحیح و تحشیه: رکن الدین همایون فرخ، تهران: انتشارات اساطیر، چ اوّل
27- عنصر المعالی، کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار،(1387)، قابوس نامه، به اهتمام و تصحیح: غلامحسین یوسفی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ شانزدهم
28 - غني كشميري،( 1362)، ديوان، به كوشش: احمد كرمي، تهران: انتشارات ما، چ اول
29- فانی کشمیری، محسن، (1342)، دیوان، گرد آوری و تصحیح و حواشی از: دکتر گ.ل. تیکو، با مقدمه: سعید نفیسی، تهران: انتشارات انجمن ایران و هند، چ اوّل
30- فردوسی، ابوالقاسم، (1375)، شاهنامه، دو جلدی، ج اوّل، به قلم: عزیزالله جوینی، تهران: دانشگاه تهران، چ اوّل
31 - فروزانفر، بدیع الزمان، (1376)، احادیث و قصص مثنوی، ترجمۀ کامل و تنظیم مجدد: حسین داوودی، تهران: انتشارات امیر کبیر، چ اوّل
32 - فیض کاشانی، ملّا محمّد محسن(1387)، دیوان، 2 جلدی، ج 2، قم: انتشارات اسوه، چ سوم
33- کاشانی، عزّالّدین محمود بن علی،(1381)، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه در تصوف اسلامی متعلّق به قرن هشتم هجری، با تصحیح و مقدمه و تعلیقات: استاد علاّمه جلال الدین همایی، تهران: مؤسسۀ نشر هما، چ ششم
34 - کلیم کاشانی،(1387)، دیوان، تصحیح و مقدمه: حسین پرتو بیضایی، بازخوانی و ویرایش: سید محسن آثارجوی، تهران: انتشارات سنایی،چ اول
35 - محمدی، محمد حسین،(1374)، بیگانه مثل معنی(نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی)، تهران: نشر میترا ، چ اول
36 - مخلص کاشانی، میرزا محمّد،(1379)، دیوان مخلص کاشانی، مقدمه، تصحیح و تحشیه: حسن عاطفی، تهران: مرکز نشر میراث مکتوب، چ اوّل
37- مرقی کاشانی(بابا افضل)، افضل الدّین محمد،( 1366)، مُصنّفات، به تصحیح: مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، تهران: چاپخانۀ نوبهار، چ دوم
38 - مشرّف، مریم،( 1389)، جستارهایی در ادبیات تعلیمی ایران، تهران: سخن، چاپ اول
39 - ناظم هروی،(1374)، دیوان، شاعر سدۀ یازدهم، مقدمه، تصحیح و تحقیقات: محمد قهرمان، مشهد: آستان قدس رضوی، چ اول
40 - واعظ قزويني، ملّا محمّد رفيع،( 1359)، ديوان، به كوشش: سيّد حسن سادات ناصري، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتي علي اكبر علمي، بدون نوبت چاپ
41 - وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر،(1394)، دیوان، 2 جلدی، ج1، تحقیق و تصحیح: رقیه صدرایی، چ اول، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چ اوّل
ب: مقالات:
1- اسکندری شرفی، فرشاد، مبارک، وحید،(1399)، «بازنمایی مضامین اخلاقی و تعلیمی در پنج گنج عماد فقیه کرمانی»، پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، سال دوازدهم، شمارۀ چهل و هفتم، صص: 37-1
2- بومری، احمد، واثق عباسی، عبدالله، مشهدی، محمد امیر،(1400)، «بازتاب ادب تعلیمی در شعر غنی کشمیری و شاپور تهرانی»، دو فصلنامۀ مطالعات شبه قارۀ دانشگاه سیستان و بلوچستان، سال 13، شمارۀ 40،صص 120-103
3- توحیدیان،رجب،(1402)،«بازتاب آموزه های تعلیمی در آیینۀ اشعار تقی دانش»، نشریۀ علمی پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، سال پانزدهم، شمارۀ پنجاه و هفتم، صص: 38-1
4 - خسروی، حسین،( 1397)، بازشناسی ویژگی های سبک هندی، پژوهش های نقد ادبی و سبک شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر کرد، شمارۀ 1(پی در پی 31)، صص: 106-75
5 - زراعتی، مهدیه و فخر اسلام، بتول، (1396)، «بررسی و تحلیل انواع سکوت و خموشی در کلیات سعدی و صائب تبریزی»، فصلنامۀ تخصصی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، شماره 10، صص: 205-174
6- سرّامی، قدمعلی، خوش نشین، فاطمه،( 1390)، خاک در ادبیات تعلیمی، فصلنامۀ جستارهای ادبی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال، سال چهارم، شمارۀ 1، پیاپی 13، صص: 98-75
7- فلّاح، مرتضی ،(1387)، «سه نگاه به مرگ در ادب فارسی»، فصلنامه علمی- پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی» پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی، شمارۀ یازدهم، صص: 254-223
8 - قاسمی، رضا و مبینی دهکردی، شهلا،(1389)، «بازتاب مضامین اخلاقی کلام علی (ع) در شعر سعدی شیرازی»، فصلنامۀ اخلاق بهار ، شمارۀ 19، صص: 125-92
9 -محسنی نیا، ناصر وبزرگر خالقی،محمد رضا ونوروز زاده چگینی،وحیده،( 1390)،«پژوهشی دربارۀ جایگاه ادبیات تعلیمی درقصاید پارسی»، پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی،سال سوم،شمارۀ دهم، صص: 122-103
10- یلمه ها، احمد رضا،(1390)، «آموزه های تعلیمی در منظومه غنایی محب و محبوب»، فصلنامۀ تحقیقات تعلیمی و غنایی ادب فارسی دانشگاه آزاد واحد بوشهر، شمارۀ پیایی: نهم، صص: 28-11
11- -----، --------،(1395)، «بررسی خاستگاه ادبیات تعلیمی منظوم و سیر تطور و تحول آن در ایران»، پژوهشنامۀ ادبیات تعلیمی، سال هشتم، شماره ی بیست و نهم، صص: 90-61
نشریه علمی پژوهشنامه ادبیات تعلیمی سال شانزدهم، شمارۀ شصتویکم، بهار ۱۴۰۳
|
بازتاب اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در آیینۀ اشعار واعظ قزوینی
رجب توحیدیان1
چکیده
ملا محمد رفیع قزوینی، متخلص به واعظ، از خطبا، نویسندگان و شعرای مشهور سدۀ یازدهم هجری است که در سطرسطر دیوان اشعارش، با تأسی از پیشینیان و هماندیشه با شعرای عصر صفوی، به دو شیوۀ کلّی ایجابی (تشویقی و ترغیبی) و سلبی (بازدارندگی)، مخاطب را به فراگرفتن بعضی از اندیشههای تعلیمی- اخلاقیِ مثبت دعوت کرده و از بعضی از اندیشههای تعلیمی- اخلاقیِ منفی برحذر میدارد. اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در آیینۀ اشعار واعظ، به تبعیت از پیشینیان و همصدا با شعرای عصر خویش، به سه طریق انعکاس داده شده است: 1. بهطور مستقیم، نوع انسان را مورد خطاب قرار میدهد؛ 2. طرف خطاب خود شاعر است، اما منظور مخاطب است؛ 3. فرد خاصی را مورد خطاب قرار نداده، غیرمستقیم اندیشههای تعلیمی- اخلاقی را به مخاطب گوشزد میکند. در این پژوهش با روش توصیفیتحلیلی و استفاده از منابع کتابخانهای، اکثر اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در کلّ غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات شاعر استخراج شده و با آوردن شواهد مثالی از متون نظم و نثر پیشین و شعرای همسبک شاعر، مورد تحلیل قرار گرفته است. خاستگاه و آبشخور اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در دیوان اشعار واعظ قزوینی، به تبعیت از شعرای پیشین و همنوا با شعرای عصر صفوی، متون تعلیمی- اندرزی ایران قبل از اسلام، آیات قرآنی، احادیث نبوی و اقوال بزرگان دینی است. مطالعۀ زندگانی و اشعار وی و اینکه به نیابت از نیای خود، ملا فتحالله واعظ قزوینی، روزگار خود را در مراسم پند و وعظ و خطابت گذرانیده، ثابت میکند که در اشعار وی، بسامد مضامین تعلیمی- اخلاقی، بیشتر از جنبههای دیگر شعری باشد. در اشعار واعظ، بهخصوص غزلیات، با تأسی از شعرای سبک هندی، بهخصوص صائب تبریزی، اندیشههای تعلیمی- اخلاقی، بهدلیل ارتباط افقی ابیات غزل و استفاده از عنصر خیال تمثیل (تمثیل فشرده و اسلوب معادله) از بسامد بسیار گستردهای در مقایسه با شعرای پیشین برخوردار است.
واژگان کلیدی: سبک هندی، واعظ قزوینی، دیوان اشعار، تمثیل فشرده، اندیشههای تعلیمی- اخلاقی، ایجابی و سلبی.
1. مقدمه
منظور از ادبیات تعلیمی، نوشتهها و آثاری است که نیکبختی انسان را در بهبود منش اخلاقی او میداند و برای خواننده، پیام و دانش و معارفی را نیز به ارمغان میآورد و تلاش خود را متوجه تهذیب نفس، تزکیۀ ذهن، پرورش قوای روحی، تعلیم اخلاقی و تعالی کمال انسانی میکند. ادبیات تعلیمی طیف وسیعی از ادبیات فارسی را تشکیل میدهد و بسیاری از شاهکارهای ادبی نیز جنبۀ تعلیمی و آموزشی دارند. پند و اندرز، آموزههای زهدآمیز و اخلاقیات گونههای رنگارنگ ادبیات تعلیمی هستند؛ حتی درونمایههای تغزلی و حماسی در ادبیات فارسی بهنوعی با آموزههای اخلاقی پیوند یافته است. نهتنها در ایران، بلکه در سراسر جهان اغراض اخلاقی و تعلیم و تربیت در طول اعصار و قرون هدف ادبیات بوده است؛ اما تلقی اهل هر فرقه و مسلک در هر عصر و در هر جامعه از اخلاق همواره یکسان نیست. هرچند همۀ نحلههای اخلاقگرایانه، بهبود منش آدمی، پرورش روح و نیکبختی انسان را اصل میدانند، راههایی که برای رسیدن به این هدف برمیگزینند همواره یکسان نیست (ر.ک: مشرّف، 1389: ۹-۱۰).
خسروی در مقالۀ «بازشناسی ویژگیهای سبک هندی»، در بحثی با عنوان «کثرت غزلهای تعلیمی (غزل سرد)»، درخصوص غزلیات سبک هندی، چنین اظهارنظر میکند:« در شعر فارسی قالب غزل بستری است برای بیان احساسات گرم و پرشور عاشقانه و نام غزل نیز از همین رو بر آن نهادهاند؛ اما از همان دوران آغازینِ شعر فارسی غزلهایی با موضوع پند و اندرز و اینگونه مضامین سروده میشد. سنایی موضوع عرفان را در غزل و قصیده و مثنوی وارد کرد و پس از او سرودن غزلیات عارفانه و قلندری رواج یافت. شاعران سبک هندی به پیروی از اسلاف خود غزلیاتی سرودهاند که از حوزۀ ادب غنایی بیرون است و در تقسیمبندی انواع ادبی، باید آنها را از مقولۀ ادبیات تعلیمی شمرد. ازآنجاکه شاعران سبک هندی اهل افراط هستند، بسامد غزلهای تعلیمی نیز در شعر آنان فراوان است. اما تفاوتی که این غزلها با غزلیات عارفانه دارند، این است که غزلیات عارفانه (مثل غزلهای سنایی و عطار) فضایی عاطفی دارند و سرشار از شور و هیجان برای محبوبی والا و دستنیافتنی هستند؛ اما در غزلهای تعلیمی سبک هندی، از سوزوگداز عاشقانه و هیجانات عاشقی خبری نیست، شعر در فضایی ساکت و ساکن و در یخبندان روحی سروده شده و هیچگونه شور و نشاطی در آن وجود ندارد. در این اشعار، شاعر از موضع بالا و در نقش واعظی خودبین و متکبر، مخاطب را فردی گمراه میانگارد و او را مینکوهد و اندرز میدهد. این شیوه البته با روح غزل که شعری عاشقانه و پندگریز است، تناقضی آشکار دارد و شعرای پیشین این موضوعات را بیشتر در قالب قطعه، قصیده و مثنوی بیان میکردند» (خسروی، 1397: 10۰-10۱).
«اخلاق بهعنوان یکی از ارکان اساسی تربیت به شمار میآید. در گذشته انسانی را دارای تربیت میدانستند که فضایل اخلاقی در او بهصورت خوی و ملکه درآمده باشد. بنابراین اخلاق مجموعهای از ملکات نفسانی است که یکی از ثمرات تربیت به شمار میرود. بر این اساس تربیت را فعلی دانستهاند که حاصل و نتیجۀ آن اخلاق است» (بومری و همکاران، ۱۴۰۰: ۱۰۸). آثار ادبی هر ملت، گنجینهای است از مظاهر هنری افراد آن که در تحریک اندیشه و احساس انسانها، نقش بسزایی دارد. شاعران ایرانی نیز در زمینههای مختلف در تربیت نفس و خردمندی و باروری ذهن مردم نقشی مؤثر داشتهاند. رویکردی که از دیرباز، یعنی از روزگار افلاطون و ارسطو در نقد آثار ادبی بسیار متداول بوده، رویکرد اخلاقی است (ر.ک: محسنینیا و همکاران، ۱۳۹۰: ۱۰۷-۱۰۸). «اخلاقگرایان بر این باور بودند که هر اثر ادبی باید دارای پیام اخلاقی و اندرز باشد و در واقع وظیفۀ ادبیات، رواج و گسترش اخلاقیات است. این منتقدان اعتقاد داشتند که وظیفۀ نقد ادبی، کشف پیام اخلاقی متن است» (همان: ۱۰۸). عنصر خیال تمثیل (از نوع فشرده و اسلوب معادله)، با تأسی از شعرای سبک هندی نظیر صائب، در شکلگیری معانی و مضامین و اندیشههای تعلیمی واعظ قزوینی نقش اساسی دارد. «در تمثیل معمولاً شخصیتها و زمانها و مکانها عوض میشوند. شخصیتهای تمثیل، معمولاً حیوانات و اشیای غیرزنده هستند. چون از این اشیا رفتارهایی شبیه به رفتارهای انسان سر میزند، آنها نوعی انسانگونگی پیدا میکنند؛ یعنی مثل انسانها صاحب تفکر و عمل و شخصیت میشوند» (محمدی، ۱۳۷۴: ۱۴۱). «تمثیل از مهمترین مختصات سبک هندی است، اما در سبکهای پیش از آن مثل سبک عراقی و سبک خراسانی نیز به کار رفته است. منتها در سبکهای شعری خراسانی و عراقی، مدّعا در یک بیت و تمثیل هم در بیت دیگر مطرحشده است. عمدهترین تفاوتی که بین تمثیلهای سبکهای پیش از سبک هندی با این سبک به چشم میخورد، در تعداد مصراعهاست. تمثیلهای سبک هندی عموماً در یک مصراع مطرح میشوند و تمثیلهای سبکهای دیگر در بیش از یک مصراع. به عبارات دیگر میتوان تمثیلها را به دو دسته تقسیم کرد: ۱. تمثیلهای فشرده؛ ۲. تمثیلهای گسترده. تمثیلهای سبک هندی، تمثیلهای فشرده، تمثیلهای سبکهای دیگر، عموما تمثیلهای گسترده میباشند» (همان: ۱۴۲-۱۴۳).
1ـ2. اهداف و سؤالات تحقیق
هدف نگارنده، بررسی و تحلیل اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در کلّ غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات واعظ قزوینی بوده است. در این پژوهش به سؤالات زیر پاسخ داده شده است:
1. واعظ قزوینی با تأسی از شعرای پیشین و همنوا با شعرای همعصر خویش، اندیشههای تعلیمی- اخلاقی را در اشعار خویش به چند صورت بیان کرده است؟
2. منابع و آبشخورهای اندیشههای تعلیمی- اخلاقیِ اشعار واعظ قزوینی کداماند؟
3. آیا وجه تمایز و نوآوری شاعر از شعرای پیشین، در ارائۀ مبانی اندیشههای تعلیمی- اخلاقی، همچون دیگر شعرای سبک هندی چیست؟
1ـ3. روش تحقیق
روش تحقیق بهصورت کتابخانهای و توصیفیتحلیلی بوده است. ابتدا به مطالعۀ کتب و مقالاتی که به موضوع مورد بحث اشارهای داشتهاند، پرداخته شده است. در مرحلۀ بعدی، کلّ غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات واعظ قزوینی به دقت و با تعمق کافی خوانده شده و اکثر اندیشههای تعلیمی- اخلاقی شاعر که به دو شیوۀ ایجابی و سلبی بیان شدهاند، استخراج شده است. در این پژوهش، اندیشههای تعلیمی- اخلاقی (ایجابی و سلبی) مستخرج از دیوان اشعار واعظ درمجموع 298 مورد است که از این مقدار، 119 مورد از نوع ایجابی و 179 مورد آن سلبی است.
1ـ4. اهمیت و ضرورت تحقیق
نظر به اینکه درخصوص اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در اشعار واعظ قزوینی، تابهحال هیچ پژوهشی صورت نگرفته است، نگارنده درصدد برآمد که این موضوع مهم تعلیمی- اخلاقی را در اشعار وی، در محدودۀ غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات، بهطور کامل و دقیق و با ارائۀ نمونه مثالهایی از متون نظم و نثر پیشین و شعرای همعصر و همسبک شاعر، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
1ـ5. پیشینۀ تحقیق
درخصوص اندیشههای تعلیمی در اشعار واعظ قزوینی، تابهحال هیچ پژوهشی بهصورت کتاب، مقاله، پایاننامه و رساله و... انجام نشده است. پژوهش حاضر اولین کار تحقیقی است که به بررسی و تحلیل اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در اشعار واعظ قزوینی، با ارائۀ شواهد مثالی از متون نظم و نثر پیشین و شعرای همعصر شاعر پرداخته است.
2. زندگانی و پایگاه علمی و ادبی و شاعری و شخصیت و سبک شعری واعظ قزوینی
«ملا محمد رفیع، ملقّب به رفیعالدین و گاهی ملا رفیع و یا میرزا محمد رفیع و میرزا رفیع و در افواه ملا رفیعا مشهور به واعظ قزوینی و متخلص به واعظ، از مردم صفیآباد قزوین و نوادۀ ملا فتحالله واعظ قزوینی بود» (واعظ قزوینی، 1359، مقدمه: 52). «از پدر و مادر و جدّ و خاندان و روزگار کودکی واعظ آگاهی نداریم، جز اینکه میدانیم از شاگردان دانشمند و فقیه و متکلم و محدث و مفسر معروف، عالم جلیل، ملا خلیل بن غازی قزوینی، مشهور به "آخوند ملا خلیلا" یا "آخوند" بوده است. واعظ تا پایان زندگانی ارتباط خود را از استاد خویش نگسست و از شگفتیها آنکه بنا بر روایات مشهور، سال درگذشت این استاد و شاگرد هر دو در یک سال (1089) روی نموده است» (همان: 5۴-5۵). «واعظ در تحصیل دانشها و کمالات متداول روزگار خود کوشیده و در مکتب تشیع پرورش یافته است و به شهادت آثارش و اقوال تذکرهنویسان و صاحبان کتب رجال، در حدیث و فقه و تفسیر و تاریخ و لغت و ادب، عالمی عامل و فاضلی متبحر و نویسندهای چیرهدست و شاعری بلندپایه و خطیبی قویمایه بوده است؛ تا بدانجا که او را از دانشمندان و خطبای بنام و از نویسندگان و شعرای مشهور سدۀ یازدهم هجری باید شمرد. به شهادت بعضی از فقرات، تألیف گرانقدر او ابواب الجنان و دیوان نفیسش از علوم معقول و منقول و عرفان حظّی فراوان برده است» (همان: 5۷-5۸). «واعظ، سخنآفرینی کمنظیر و در خطابه و مراسم پند و نصیحت، بینظیر روزگار خود قلمداد شده است و خطابت مسجد جامع قزوین را بعد از ملا فتحالله نیای خود، بر عهده داشته است» (همان: 59).
3. بازتاب اندیشههای تعلیمی- اخلاقی در آیینۀ اشعار واعظ قزوینی
در پژوهش حاضر، اکثر آموزههای تعلیمی- اخلاقی اشعار واعظ قزوینی، در محدودۀ غزلیات، ابیات پراکنده، قصاید، مقطّعات، ترکیببندها و رباعیات، استخراج شده و بهترتیب از اول تا آخر، با ذکر شمارۀ صفحه از دیوان اشعار شاعر، به تصحیح و کوشش سید حسن سادات ناصری آورده میشود.
آموزههای تعلیمی- اخلاقی که از دیوان اشعار قزوینی استخراج شده، 298 مورد است.
آموزههای تعلیمی- اخلاقی مستخرج از دیوان اشعار واعظ قزوینی را میتوان به دو دستۀ کلّی ایجابی و سلبی تقسیم کرد:
الف) آموزههای تعلیمی- اخلاقی از نوع ایجابی (تشویقی، ترغیبی)
1. عبرت گرفتن از لوح مزار دوستان و مرگ دیگران (ص1، 70، 114، 424 و 560)؛ 2. شرط روشناس شدن، درآمیختن با کوچکان است و یاری خُردان، کار بزرگان را به پیش میبرد (ص2، 207 و 216)؛ 3. از انسان، تنها سخن به یادگار میماند (ص3، 69 و 363)؛ 4. دعوت مخاطب به بخشندگی و گشادهدستی (ص3، 8، 65، 175، 388، 402، 406، 558 و 574)؛ 5. به لطف حق امیدوار بودن و طلب روزی از خداوند (ص4، 16، 20، 118، 360، 374، 448، 449، 450 و 561)؛ 6. دستی که در دنیا از مدّعا کشیده شود، در آخرت در گردن معشوق حمایل میشود (ص4)؛ 7. دعوت به قناعت (ص6، 8، 42، 73، 117، 332، 364 و 402)؛ 8. دعوت به نرمخویی و ملایمت و حسن خُلق (ص8، 12، 14، 16، 80، 349، 425، 554، 557، 561 و 565)؛ 9. غمگین گناهان خود بودن (ص9، 95، 267 و 557)؛ 10. نترسیدن از مرگ (ص9، 134، 194 و 361)؛ 11. از پی تیرهروزی، خرّمیهاست (ص10)؛ 12. خاکساری و فروتنی و افتادگی (ص32، 34، 36، 38، 44، 52، 54، 61، 68، 75، 367، 426، 562 و 569)؛ 13. دعوت به خاموشی و کمگویی (ص15، 23، 26، 40، 72، 78، 79، 89، 127، 131، 554، 558 و 571)؛ 14. دعوت به ندامت و پشیمانی و توبه (ص16، 70، 193، 194 و 241)؛ 15. در دفتر ایِام غیر از خطّ بطلان چیز دیگری نیست (ص19)؛ 16. دستوپا زدن و تلاش در جوانی (ص24، 76، 86، 219، 247، 397 و 442)؛ 17. دعوت مخاطب به خرج کردن مال (ص29، 42، 93، 182 و 263)؛ 18. در جهان، بی زهر منّت، شهد عشرتی نیست (ص35 و 52)؛ 19. به دست آوردن آخرت از مال این جهان (ص36)؛ 20. پاک کردن حساب خود با جهان (ص39)؛ 21. دعوت مخاطب به قدر عمر و زندگی را دانستن و دم غنیمت شمردن (ص43، 55، 91، 136، 313، 351، 352، 401 و 555)؛ 22. نیکخواهان مکروه طبعِ مردم هستند (ص48)؛ 23. سخن بدون خریدار، پخته نمیگردد (ص48)؛ 24. شنیدن پند از مردم کهنسال (ص52)؛ 25. نخل ادب از برگ سیلی استاد ثمر اعتبار میدهد (ص56)؛ 26. با بال ادب، میتوان بر اوج شرف پرید (ص57)؛ 27. شرط رو کردن خلق به تو، داشتن ادب است (ص57)؛ 28. بدون دوال ادب، از کوس فضیلت صدایی برنمیخیزد (ص57)؛ 29. شرط طلب کمال، داشتن ادب است (ص57)؛ 30. شرط بهرهمندی از نعمات، نگه داشتن حرمت پیران است (ص58)؛ 31. شرط راهیابی در دل خلق، از دست ندادن دامان ادب است (ص58)؛ 32. روی خوش نشان دادن به سائلان (ص61 و 83)؛ 33. دعوت به همصحبتی با یاران و احباب و مصاحب نیک (ص64، 88، 176، 201 و 558)؛ 34. تلاش نام کنی، در جهان اثر بگذار (ص68)؛ 35. هر بستگی، گشادی در پی دارد (ص68)؛ 36. دعوت به راستی و صدق (ص77، 80، 125، 175، 414، 424 و 570)؛ 37. دعوت به گشادهرویی (ص79، 87، 216، 263، 266، 351 و 428)؛ 38. سیر کردن شخص گرسنه (ص86، 93 و 267)؛ 39. کلید روزی هر خانه پای مهمان است (ص88)؛ 40. یادآوری مرگ (ص89، 107، 260، 413، 421 و 435)؛ 41. حقشناسی، در وقت بیچیزی و تهیدستی است (ص101، 116، 155، 242 و 394)؛ 42. شرط دانا بودن، به جهل و نادانی خود اعتراف کردن است (ص106، 128، 294 و 396)؛ 43. دعوت مخاطب به ضعیفنوازی (ص106)؛ 44. یکجهت بودن با نیک و بد و سازش با نیک و بد (ص110، 295 و 325)؛ 45. عبرت گرفتن از جهان و چشم عبرت به روی جهان باز کردن (ص115، 166، 340، 403 و 555)؛ 46. دعوت به تأمل در سخن (ص115، 214، 359 و 404)؛ 47. از نیکان، به غیر از نیکی اثر نمیماند (ص129)؛ 48. بدون سخنشنو، نمیتوان سخنوری کرد (ص131)؛ 49. سخن تا پخته نشود، پسند خاص و عام نمیافتد (ص142)؛ 50. دستگیری از پا افتادگان (ص145، 332 و 351)؛ 51. شرط آزادگیخواهی در جهان، بندۀ خدا شدن است (ص148)؛ 52. قدر تو از آمیزش روشندلان میافزاید (ص149)؛ 53. چشم لطف به مردم داشتن (ص154)؛ 71. شرط محرم خوبان بودن، پاک شدن است (ص165)؛ 54. رعایت حال راستگویان بر نیک و بد لازم است (ص167)؛ 55. وعظی که از دل خیزد، دلنشین است (ص171)؛ 56. مرد از راه شکست به عزت میرسد (ص172)؛ 57. هرکس به قدر همتش از جهان بهرهای مییابد (ص173)؛ 58. ملکی نیکوتر از عافیت نیست (ص174)؛ 69. دعوت به احتیاط (ص177 و 224)؛ 60. دعوت به سفر (ص188، 219، 223، 244، 334، 345، 396 و 403)؛ 61. جهل خُردان، هرگز حریف حلم بزرگان نمیشود (ص200)؛ 62. دعوت به پاکبینی (ص201)؛ 63. زیردستان، از فکر نظام عالم، فارغاند (ص204)؛ 64. پایۀ قدر سخن، از مال برتر است (ص213 و 291)؛ 65. دعوت به نیکی (ص214، 326 و 558)؛ 66. دعوت به صبوری و صبر ( ص 222، 239 و 318) 67- زندگی چون تلخ شود، زهر اجل شیرین شود (ص236)؛ 68. نیکنامان، از منّت عمر دراز فارغاند (ص239)؛ 69. در سخن، راستی مهم است نه الفاظ خوش (ص239)؛ 70. دعوت به کرم در هنگام جوانی (ص242)؛ 71. یاران از یاران، چشم یاری بیشتر دارند (ص244)؛ 72. شخص پاکگوهر، از کمال لنگری بر خود نمیبندد (ص245)؛ 73. دعوت به مهماننوازی (ص252)؛ 74. به مال و ثروت کم ساختن (ص255)؛ 75. از تلخگویی پیران، دلت جوان میگردد (ص256)؛ 76. وقتی به دولت رسیدی، بهر خلق باش نه خود (ص257)؛ 77. در پی درد خود، دوا جستن (ص260)؛ 78. به دوش کشیدن بار خلق (ص264)؛ 79. گرهگشایی از کار مردم (ص266)؛ 80. افزونی خود را از راه کمی جستن (ص266، 326، 329 و 403)؛ 81. دعوت مخاطب به پند و وعظ (غزلیات، ص279 و 280)؛ 82. تشویق مخاطب به کسب روزی حلال (ص291)؛ 83. سعادت، غیر از راحتی خلق جهان جستن نیست (ص307)؛ 84. دعوت غیرمستقیم مخاطب به شناختنِ لذت بیسرانجامی (ص325)؛ 85. با سرمایۀ عمر، میتوان خود را برای آخرت، راهی ساخت (ص325)؛ 86. شرط ممتاز بودن، در اصلاح کار خود کوشیدن است (ص326)؛ 87. با تخم سعی و آب چشم و خاک هستی، باید تخمی افشاند و حاصلی برداشت (ص327)؛ 88. با تهیدستی، بار کسان بر دل نهادن (ص329)؛ 89. قانع ساختن تن به یک جامه (ص349 و 557)؛ 90. با لقمه میتوان تندخویان را تسخیر کرد (ص355)؛ 91. دعوت غیرمستقیم مخاطب به اصلاح حال خلق (ص363)؛ 92. شرط سیادت، داشتن نور صلاح است (ص362)؛ 93. دعوت به بیاعتباری عمر (ص367)؛ 94. پاسداری از خلق (ص367)؛ 95. دوران عشرت انسان، ایام کودکی است (ص367)؛ 96. تنها پسر انسان، نام نیک است (ص372)؛ 97. شرط خسروی خواستن، کلاه سروری از سر نهادن است (ص373)؛ 98. اشخاص سادهلوح، از نقش نیک و بد بیخبر نیستند (ص374)؛ 99. زینت شاهی، جز رعیتپروری نیست (ص374)؛ 100. اگر رعیت خوشدل باشد، شاه نیز خوشدل میشود (ص374)؛ 101. دعوت غیرمستقیم مخاطب به اینکه از عیب دیگران به فکر اصلاح عیب خود باشد (ص378)؛ 102. از سفرۀ دنیا به یک نان راضی بودن (ص382)؛ 103. دعوت مخاطب به کردار و عمل (ص399)؛ 104. دولت واقعی، بندۀ فرمان حق بودن است (ص401)؛ 105. شرط خواجۀ عالم شدن، بندۀ یک خواجه بودن است (ص403)؛ 106. از ابنای زمان، هر روز یار تازهای برای خود پیدا کن (ص407)؛ 107. مرگ درویش و منعم یکی است (ص408)؛ 108. دعوت مخاطب به گذشت کردن (ص410)؛ 109. شرط رخت کشیدن به سرمنزل نجات، راه بردن به جُرم خود است (ص414)؛ 110. گوشمالی از فلک دیدن (ص425)؛ 111. از نانخورش، به ترشرویی زمانه ساختن (ص435)؛ 112. دنیادیدگان، از احتیاط خصم، غافل نیستند (ص433)؛ 113. هرکه از کام قطع نظر کند، کامران میشود (ص434)؛ 114. مرد تا از وطن بیرون نیاید، کامل نمیشود (ص448)؛ 115. شاه همچون خانه است و رعیت دیوار آن (ص557)؛ 116. قبای درشت بر قامت اهل علم زیبندهتر است (ص557)؛ 117. بدون خاطر جمع، نمیتوان نکتهدان شد (ص564)؛ 118. شرط جستن عزت در جهان، راه دروغگویی پوییدن است (ص566)؛ 119. با صلحنهادان، هیچکس جنگی ندارد (ص568).
ب. آموزههای تعلیمی- اخلاقی از نوع سلبی(بازدارندگی و هشداردهندگی)
1. در جهان آخرت، مال دنیا ارزشی ندارد (ص5 و 118)؛ 2. چرخ فلک به هیچکس رحم نمیکند (ص6 و 47)؛ 3. با پند، نمیتوان بدسرشت را نیکو کرد (ص8)؛ 4. دعوی صلاح نکردن در لباس (ص8)؛ 5. سرپیچی نکردن از قلم قضا و سرنوشت (ص8)؛ 6. برحذر داشتن طول امل و آرزو (ص9، 12، 21، 22، 38، 84، 93، 395، 412 و 443) 7. برحذر داشتن از غفلت و خواب غفلت (ص9، 16، 46، 49، 56، 65، 69، 413 و566) 8. هنگام پیری نباید به زندگانی دل بست و پیری، برکنده شدن از منزل دنیاست و پیری، قاصد اجل و سرآمدن زندگی است و پیری، وقت و زمان عشرت نیست و باید دل از خود برداشت (ص9، 31، 65، 67، 71، 73، 81، 93 و 377)؛ 9. برحذر داشتن مخاطب از دنیاپرستی و چشم از جهان پوشیدن (ص9، 27، 34، 36، 39، 41، 46، 101، 417، 556، 560 و 562)؛ 10. برحذر داشتن از حرص و طمع (ص9، 34، 107، 155، 400، 413، 564، 573 و 574)؛ 11. برحذر داشتن از برتریجویی و سرکشی و غرور و عصیان خودبینی و خودپسندی (ص13، ۱۵، ۴۹، 79، 101،111، 390، 399، 417 و 440)؛ 12. آدمیت به داشتن قبای منقّش و خرقۀ صدرنگ نیست (ص15، 410 و 557)؛ 13. برحذر داشتن از اطاعت نفس (ص15، 290، 398، 413، 555 و 559)؛ 14. سازش گردون به دونان یک دو روزی بیش نیست (ص17)؛ 15. ستمگر، آخر ستمکش میشود (ص17)؛ 16. قیلوقال دنیا، جانشین حرف مرگ شده است (ص19)؛ 17. براساس گرمیهای ظاهری، چشم دلسوزی از کسی نداشته باش (ص20)؛ 18. برحذر داشتن از هوا و هوس (ص22، 38، 45، 76، 77، 91، 96، 219، 241 و 278)؛ 19. گذشتن از بر بدطینتان، بدطینتی میآورد (ص31)؛ 20. اصلونسب، با بیهنری سودی نمیبخشد (ص32)؛ 21. آمیزش تردامنان، دل را خراب میکند (ص34)؛ 22. نگفتن عیب دشمن (ص35)؛ 23. واگذار نکردن کار جوانی به هنگام پیری (ص36)؛ 24. عدم آشنایی با ابنای زمان (ص39 و 201)؛ 25. برحذر داشتن از شکستن دل (ص41)؛ 26. برحذر داشتن از دود آه مظلوم و ستم به مظلومان (ص42، 68، 152، 270 و 404)؛ 27. تمام لحظات خود را صرف معاش نکردن و در فکر آب و نان، زندگی را به پایان نرساندن (ص44، 105، 263، 264، 286 و 287)؛ 28. شخص سفله، از منصبهای عالی، عالیشأن نمیگردد (ص48) 29. از سفلگان روزگار شیوۀ احسان مجو (ص48) 30. برحذر داشتن از شهرت (ص48، 100 و 205)؛ 31. برای نان نباید منّت دونان کشید (ص49، 73، 167، 236، 262، 264، 363، 383، 386، 401 و 402)؛ 32. برحذر داشتن مخاطب از اینکه بازی دولت نخورد (ص51)؛ 33. برحذر داشتن از عیبگویی (ص52، 197 و 265)؛ 34. برحذر داشتن از کینه و دعوت به صفا (ص52 و 129)؛ 35. در باغ دنیا، خرّمی بیغم نیست (ص55)؛ 36. مال چون بسیار گردد، کم شود آسودگی (ص56 و 177)؛ 37. دهان برای طلب در پیش خلق نگشودن (ص56)؛ 38. از گرمی دونان، دوای درد مجو (ص56)؛ 39. مباهات نکردن به اصلونسب (ص56 و 207)؛ 40. برحذر داشتن از بیادبی (ص57)؛ 41. با تقدیر حق، کاری از تدبیر برنمیآید (ص60، 75 و 263)؛ 42. وفا نخواستن از روزگار (ص63 و 395)؛ 43. نسب تو به خاک میرسد (ص63 و 187)؛ 44. تن به دستگیری خلق ندادن (ص64)؛ 45. اگر دوست خودت هستی، دشمن میندوز (ص68)؛ 46. گفتن سخن نگفتنی، باعث شکست قدر انسان است (ص69)؛ 47. برحذر داشتن از عیبجویی (ص71)؛ 48. از تلخی ایام نباید همچون طفلان گریست (ص71)؛ 49. هنرور گشتن، هنری نیست (ص72)؛ 50. نتیجۀ جمع دینار حرام، دیدن خواب پریشان است (ص73)؛ 51. بهخاطر مال، خود را به خطر نیفکندن (ص73)؛ 52. شاهان در برابر تیغ آه فقیران، عاجزند (ص74)؛ 53. برحذر داشتن مخاطب از علم بدون عمل (ص74، 81، 183، 188، 311 و 391)؛ 54. به مهربانی دشمن ز راه نرفتن (ص74)؛ 55. ملک و مال و دولت دنیا هیچ است (ص76)؛ 56. از ابنای زمان، غیر از دمسردی دیده نمیشود (ص77)؛ 57. وجه معاش تو از زیادهروی، کم است (ص79)؛ 57. فریب جلوۀ زال دنیا را نخوردن (ص81، 158، 250، 272، 275 و 308)؛ 58. راحت دنیا انسان را از بندگی بازمیدارد (ص81)؛ 59. برحذر بودن از ابنای جنس (ص91)؛ 60. توشه و سامان، مایۀ جمعیت خاطر نیست (ص102)؛ 61. شاه در زیر تیغ آه رعیت است (ص102)؛ 62. برحذر بودن از بخت و اقبال جهان (ص105)؛ 63. افزونی نعمت، غرورآور است (ص105)؛ 64. سیم و زر و مال، دشمن جان انساناند (ص112)؛ 65. برحذر داشتن از دلآزاری یاران (ص118)؛ 66. برحذر داشتن از منّت بر دیگری نهادن (ص119)؛ 67. در امانت خیانت نکردن (ص128)؛ 68. تمنای تاجوتخت نکردن (ص132)؛ 69. احتیاج، رنگ سرخ آدمی را زرد میکند (ص133)؛ 70. اگر کیسه پر شود، دل از یاد حق تهی میشود (ص133)؛ 71. سرگرم اقبال بلند خود نبودن (ص142)؛ 72. تا زندهای بیهوده غم روزی و خوراک و پوشاک مخور (ص144، 155، 239، 246، 252، 289، 405 و 562)؛ 73. سادهلوحان را امانت دار راز خود نکردن (ص145)؛ 74. با همت والا، زر دنیا جمع نمیشود (ص146)؛ 75. ملایمت نکردن به دشمن سرکش (ص147 و 426)؛ 76. بدگوهر از اسباب نیکی، فرخنده نمیگردد (ص148)؛ 77. نیکو از اختلاط بدکنش، بد میشود (ص148)؛ 78. هرکس پای دردسر ندارد، سر نمیگردد (ص149)؛ 79. شخص مفلس، هرچند حق باشد، سخنش معتبر نیست (ص149)؛ 80. عیب بیکمالی، با زینت پوشیده نمیشود (ص150)؛ 81. دو سه روز عمر، ارزش شمردن ندارد (ص154)؛ 82. جهان، معرکۀ تیغبازی است (ص154)؛ 83. در فکر لباس خوشطرح و رنگ نبودن (ص158)؛ 84. جهان جای اقامت نیست (ص161 و 557)؛ 85. از ناراستان، گول زبان نرم را نخوردن (ص166)؛ 86. اگر غیری در میان باشد، صحبت درنمیگیرد (ص168)؛ 87. عمارتهای ابنای زمان، مهمان نمیشناسد (ص169)؛ 89. تمکین، بیشتر خفّت میآرد (ص171)؛ 90. شخص تندخو، با نرمی فرمانپذیر نمیشود (ص171)؛ 91. از خاطر ناخوش، معنی خوش مجوی (ص175)؛ 92. جوهر، کسب ملک و مال و اسباب جهان نیست (ص176)؛ 93. مرتبتجویان عالم، روی در تنزّل دارند (ص177)؛ 94. برحذر داشتن از مردمآزاری (ص180 و 214)؛ 95. چشم پوشیدن و قطع نظر کردن از خلق و اغیار (ص180، 333 ، 360 و 401)؛ 96. عاقل به نقشونگار عاریتی تن نمیدهد (ص185)؛ 97. شخص راحتطلب، بیشتر سختی ایام میکشد (ص186)؛ 98. این جهان صیدگاه است و انسان صید و اجل صیاد است (ص192)؛ 99. گیتی دهان افعی و خلق زمانه دندان آن است (ص197)؛ 100. برحذر داشتن از تندخویی و بدخویی (ص201، 227، 238، 275، 351، 563 و 575)؛ 101. حق همکاسگی را کوچک ندانستن (ص207)؛ 102. غبار آوردن دیده در هنگام پیری، نشانۀ خاک بر سر کردن از غم فوت جوانی است (ص207)؛ 103. اگر در زبان، خبطی باشد، سخن از بها میافتد (ص209)؛ 104. شادی بسیار، ادبارآور است (ص209)؛ 105. خاطر مکدّر، محفلی را مکدّر میکند (ص209)؛ 106. افزایش مال، باعث افزایش حرص و طمع است (ص211 و 219)؛ 107. تلاش سروری، بزرگان را کوچک میگرداند (ص216)؛ 108. خمیدگی قد، زبونی همۀ حواس است و در فصل برگریزان حواس، در تلاش رنگ بودن عاقلانه نیست (ص217 و 323)؛ 109. شخص بدگوهر، با دینار و درهم نیک نمیشود (ص217)؛ 110. تا زمانی که انسانیت نباشد، هیچکس انسان نیست (ص217)؛ 111. برحذر داشتن از کسب هنر (ص222)؛ 112. کفن آخر پیراهن تن میشود (ص223)؛ 113. در این جهان تا ساز برگ عیش کنی، وقت رفتن میشود (ص223)؛ 114. شعر، تنها با لفظ دلبر نمیشود (ص224)؛ 115. از معنی دیگران زبان دراز نبودن (ص225)؛ 116. تحقیق حاجت خلق، بهانۀ بُخل است (ص226)؛ 117. همان اندازه که ستم کنی، ستم میبینی (ص227)؛ 118. شخص سفلهگر مالی به دست آرد، قدر او افزون نمیگردد (ص230)؛ 119. کار کجان هرگز در جهان راست نمیآید (ص232)؛ 120. بر مسند آسایش دو جهان نشستن با پادشاهی ملک جهان راست نمیآید (ص232)؛ 121. آمیزش پیران و جوانان، همچون فصل بهار و خزان راست نمیآید (ص232)؛ 122. با فکر معاش، نمیتوان بهدنبال معنی رفت (ص232)؛ 123. مالداری بسیار، خسّت بار میآرد (ص238)؛ 124. اُنس با بدگهر، کدورت بار میآرد (ص238)؛ 125. چهره گشتن با خصم، خفّت بار میآرد (ص238)؛ 126. برحذر داشتن از همصحبتی با بدان و اشخاص ناجنس (ص241 و 265)؛ 127. پرهیز از باده (ص241)؛ 128. عزیزان خاک پا و سفلگان تاج سرند (ص247)؛ 129. خدا زر را برای ما آفریده نه ما را برای زر (ص248)؛ 130. نصیحتی که به هم میکنند مردم عالم، انگار کری با کر دیگر گفتوگو میکند (ص250)؛ 131. از تیرهروزی دشمن، شماتت و شادی مکن (ص250)؛ 132. تو نیک باش و به نیکویی دیگران فخر مکن (ص250)؛ 133. در هنگام پیری، همچو طفلان بازی دنیا مخور (ص250)؛ 134. مبصّر بودن در مال، بینش نیست (ص254)؛ 135. گفتوگو تا از دل نخیزد، بیحاصل است (ص260)؛ 136. برحذر داشتن مخاطب از خودآرایی (ص261)؛ 137. مشتریِ سخن باید در پی سخن باشد، نه سخن در پی مشتری سخن (ص262)؛ 138. بهرِ روزی فردا زردرو نبودن (ص264)؛ 139. دنیا، خانۀ پر از مردار و همچون مزبلهای پر ز بوی گند است (ص273 و 317)؛ 140. برحذر داشتن مخاطب از غرض و دعوت به بیغرضی (ص277)؛ 141. شادکامیهای عالم، مایۀ ناکامی است (ص278)؛ 142. اعتبار دادن به پنج روز حیات غلط است (ص279)؛ 143. طلب نکردن کمال پیران، از جوانان (ص279)؛ 144. خواجه از مال جهان، در دست تصرف، بهجز نام تصرف چیزی ندارد (ص285)؛ 145. برحذر داشتن مخاطب از سیاهرویی و آلودهدامنی (ص287)؛ 146. مردی، تنها به قوّت تن نیست (ص288)؛ 147. برحذر داشتن مخاطب از پرخوری (ص298 و 423)؛ 148. خلق خدانشناس از هم کام دل میخواهند (ص303)؛ 149. دم نزدن از فهم و دانش (ص315 و 335)؛ 150. در محفل، یک حرف که شایستۀ شنیدن باشد، نیست (ص318)؛ 151. اول خودت پند بگیر و بعد دیگری را پند بده (ص318)؛ 152. برحذر داشتن مخاطب از خندیدن (ص318، 324، 364 و 398)؛ 153. خود را برای طفلان پیر ساختن، عاقلانه نیست (ص322)؛ 154. برحذر داشتن مخاطب از سخنچینی در میان دوستان (ص325 و 378)؛ 155. اول اجازه بگیر و بعد لب به سخن وا کن (ص334)؛ 156. از کرم و بخشش لاف نزدن (ص335)؛ 157. بخشش به فقیران بدون سرکوب زدن (ص335)؛ 158. برحذر داشتن مخاطب از هرزهگویی (ص336)؛ 159. سخن انسان، عیب او را آشکار میسازد (ص349)؛ 160. مال و ثروت، راهبر بهسوی راهزن است (ص349)؛ 161. هر گیاهی که از زمین سر میزند، آه حسرت دلآسودگان خاک است (ص363)؛ 162. در زمانه، چشم بیداری غیر از دیدۀ حسرت به ملک و مال جهان دیده نمیشود (ص368)؛ 163. برحذر داشتن مخاطب از بدسگالی (ص369)؛ 164. پیری زمان طاعت نیست (ص377)؛ 165. بر در سلطان خم نشدن (ص383)؛ 166. آشناییهای خلق، بر سر دنیای پوچ است (ص386)؛ 167. هیچکس با جیفۀ گندیدۀ دنیا، خوش نمیشود (ص386)؛ 168. برحذر داشتن مخاطب از عالمان بیعمل (ص400)؛ 169. یاران زمانی که کار دارند، باهم الفت میکنند و از ته دل، الفتی باهم ندارند (ص409 و 432)؛ 170. با لاف عقل، بازی دنیا نخوردن (ص413)؛ 172. از ستمگر، جز ستم نمیآید (ص430)؛ 173. اعتماد نکردن به جاه و مقام و مفتون آن نبودن (ص434 و 563)؛ 174. دل نبستن به عطا و بخشش جهان (ص434)؛ 175. برحذر بودن از عطای خلق (ص436)؛ 176. برای انسان، دشمنی چون نام نیست (ص555)؛ 177. آبادی ازین خراب جستن غلط است (ص559)؛ 178. یاری اهل ستم، ستم به خلقی رساندن است (ص570)؛ 179. طالب علم بودن، با طالب دنیا بودن، سازگاری ندارد (ص575). نظر به اینکه پرداختن به تمامی اندیشههای تعلیمی- اخلاقی (ایجابی و سلبی) استخراجشده از دیوان اشعار واعظ، در محدودۀ غزلیات، ابیات پراکنده و رباعیات، در یک مقاله امکانپذیر نیست، به مواردی چند از این اندیشههای تعلیمی- اخلاقی از دیوان اشعار واعظ، بهترتیب از اول تا آخر دیوان با ذکر شمارۀ صفحه اشاره میگردد.
3ـ1. مواردی از اندیشههای تعلیمی- اخلاقی از نوع ایجابی (تشویقی، ترغیبی)
3ـ1ـ1. عبرت گرفتن از لوح مزار دوستان و مرگ دیگران
| دستی است بهسویت که بیا جای تو اینجاست | |
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 424)
|
بشنو ز گذشتگان تو را گر گوشی است |
| میگیر عزای خود، به سر گر هوشی است |
امروز به دوش توست تابوت کسان
|
| فرداست که تابوت تو هم بر دوشی است |
|
| (همان: 560)
|
3ـ1ـ2. شرط روشناس شدن، درآمیختن با کوچکان است و یاری خردان، کار بزرگان را از پیش میبرد.
واعظ، همنوا و هماندیشه با میرزا محسن تأثیر تبریزی، به مخاطب یادآوری میکند که شرط روشناس شدن بزرگان، درآمیختن با کوچکان است و یاری خردان، کار بزرگان را از پیش میبرد:
با کوچکان بیامیز، تا روشناس گردی |
| گر چه جلی بود خط، بینقطه نیست خوانا |
|
| (همان: 2)
|
یاری خُردان برد، کار بزرگان را ز پیش |
| صفشکافی تیغ، از پهلوی جوهر میکند |
|
| (همان: 207) |
روشناس خلق پیران را، مریدان میکنند |
| در نوشتن حرفها از نقطهها خوانا شود |
|
| (همان: 216)
|
به چشم کم مبین تا میتوانی جانب خردان |
| که گردد هرکجا خطی که هست از نقطه خواناتر |
|
| (تأثیر تبریزی، 1373: 571)
|
3ـ1ـ3. از انسان، تنها سخن به یادگار میماند
واعظ با تأسی از استاد سخن فردوسی طوسی بهشیوۀ غیرمستقیم به مخاطب یادآوری میکند که از انسان فقط سخن به یادگار میماند:
از مال و جاه، هست سخن پایدارتر |
| از مُلک جم چه مانـده به غیر از حکایتی |
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 363)
|
همان گنج دینار و کاخ بلند |
| نخواهد بُدن مر تو را سودمند |
سخن ماند از تو همی یادگار |
| سخن را چنین خوارمایه مدار
|
|
| (فردوسی، 1375، ج۱: 132) |
در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری چنین آمده است: «اول ایدون گوید درین نامه که تا جهان بُود، مردم گرد دانش گشتهاند و سخن را بزرگ داشته و نیکوترین یادگاری سخن دانستهاند» (همان: 132، نقل از کتاب بیست مقالۀ علامه قزوینی، ص30). (فردوسی، 1375،ج اول: 132)
3ـ1ـ4. دعوت مخاطب به بخشندگی و گشادهدستی
«بخشندگی و سخاوت، در شمار شریفترین صفات و برترین اخلاق انسانی است و یکی از ریشههای رستگاری و از مشهورترین اوصاف پیامبران و معروفترین اخلاق فرستادگان الهی است» (اسکندری شرفی و مبارک، 1399: 7). پیامبر(ص) میفرماید: «بهشت خانۀ سخاوتمندان است» (پاینده، 1382: 434). واعظ به دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم، مخاطب را به بخشندگی و گشادهدستی تشویق میکند:
زینت دادن بهجای زر، کریمان را بسست |
| چون رود از کف حنا، رنگ حنا ماند به جا
|
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 3)
|
مگردان خالی از دامان همت، دست سائل را |
| که بهر روز بد دلهای شب دست دعا باشد
|
|
| (همان: 175)
|
در جای دیگر، با بهرهگیری از پدیدۀ خیال تمثیل (اسلوب معادله) (ر.ک: محمدی، 1374: 14۱-14۳)، بهشیوۀ غیرمستقیم، مخاطب را به بخشندگی فرامیخواند:
اهل همت جان نمیدارند از سائل دریغ |
| تا قدح خالی است، قالب میکند مینا تهی
|
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 406) |
آن را که نه آتش خرد خاموش است |
| هر شام و سحر، دیگ سخا در جوش است |
هر عیب که باشدت، سخا میپوشد |
| گردید چو کاسه سرنگون، سرپوش است
|
|
| (همان: 558) |
3ـ1ـ5. به لطف حق امیدوار بودن و طلب روزی از خداوند
دل منه بر هستی مخلوق، پیش لطف حق |
| بازی از موج سرابی بر لب دریا مخور
|
|
| (همان: 252) |
برای یک لب نان دربهدر چه میگردی |
| تو راه درگه حق را مگر نمیدانی؟!
|
|
| (همان: 450) |
3ـ1ـ6. دعوت به نرمخویی و ملایمت و حُسن خُلق
واعظ، همصدا با شعرای عصر خویش، به دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم، مخاطب را به نرمخویی و ملایمت و حُسن خُلق دعوت میکند:
از حُسن خُلق، دیو شود در نظر پری |
| برقع بود گشاد جبین روی زشت را |
|
| (همان: 8) |
نرمی، ز سر تو وا کند غوغا را |
| سازد عاجز، ملایمت، اعدا را |
نرمان، آزار از درشتان نکشند |
| از سنگ، چه نقص پنبۀ مینا را؟!
|
|
| (همان: 554) |
مردم هموار شهرت، از درشتان ایمنند |
| کی برد آهستگی را تندی سیلاب از آب؟
|
|
| (شهرت شیرازی، 1388: 118) |
عاجز کند ملایمتم اهل نام را |
| موم است سنگ راه نگین سوار را |
|
| (شوکت بخارایی، 1382: 66)
|
3ـ1ـ7. نترسیدن از مرگ
«مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسانی است و همیشه ذهن و اندیشۀ آدمیان را به خود مشغول میدارد. در ادبیات مکتوب دینی و غیردینی ایران قبل و بعد از اسلام، بیشترین جستوجوها و دلمشغولیهای نویسندگان و شاعران و عالمان، در این خلاصه میشود تا راهی برای فرار از مرگ یا چیرگی بر هول و هراس ناشی از آن بیابند. تلاشهای شاعران و نویسندگان ایران بعد از اسلام برای غلبه بر مرگ یا کاهش دغدغۀ ناشی از آن را میتوان در سه شیوه یا در سه اندیشه منحصر کرد: نخست کسانی که آن را ستودهاند. مولانا جلالالدین بلخی، بزرگترین نمایندۀ این گروه به شمار میآید؛ دوم، دستهای که با نفرت و کراهت به مرگ نگریسته و برای غلبه بر آن، به خوشباشی و اغتنام فرصت روی آوردهاند که خیام را باید پیشرو و نمایندۀ این دسته به حساب آورد؛ سوم،گروهی که واقعگرایانه به آن نگریسته، مرگ و زندگی را چونان دو روی یک سکه دیده و کوشیدهاند ضمن بهره بردن از نعمتهای این جهان، به دیگران هم بهره برسانند. سعدی بزرگترین نمایندۀ این دسته به شمار رفته است» (فلاح، 1387: 223). واعظ، موافق با کلیم کاشانی و برخلاف اکثریت شعرا، نگاهش به مرگ مثبت است. واعظ با تأسی از ذهن و اندیشۀ مولانا در باب مرگستایی (ر.ک: حسینپور چافی، 1385: 5۳-5۵)، بهشیوۀ مستقیم، مخاطب را به نترسیدن از مرگ و استقبال از آن دعوت میکند:
دانۀ جان را، ز کاه جسم میسازد جدا |
| اینقدر لرزش ز باد مرگ، ای حاصل چرا؟!
|
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 9) |
مرگ نبود عمر من، غیر از حیات تازهای |
| از حیات تازه ترسیدن ندارد اینهمه |
|
| (همان: 361) |
در مرگ هست آنچه در آب حیات نیست |
| آسان ز یاد مرگ شود، آنچه مشــکل است |
|
| (کلیم کاشانی، 1387: 41)
|
3ـ1ـ8. از پی تیرهروزی خرّمیهاست
مخور غم، خرّمیها هست از پی تیرهروزی را |
| چراغ گل ز دود ابر روشن میکند صحرا
|
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 10) |
3ـ1ـ9. خاکساری و فروتنی و افتادگی
«تواضع عبارت است از وضع نفس خود با حق در مقام عبودیت و با خلق در مقام انصاف و وضع نفس با حق در مقام عبودیت یا به انقیاد اوامر و نواهی بود، یا به قبول تجلیات صفات، یا فنای وجود در تجلی ذات. و انقیاد اوامر و نواهی در نفس تواضع مبتدیان است. و قبول تجلیات صفات در قلب با فنای مشیّت خود در مشیّت حق، تواضع متوسطان است. و قبول تجلی ذات در روح با فنای وجود خود در وجود مطلق تواضع منتهیان است» (کاشانی، 1381: 352-351). «تواضع و فروتنی از نشانههای بندگان صالح و باتقواست که از خودبینی و خودپسندی اجتناب ورزیده و محبت دلها را افزایش دادهاند» (قاسمی و مبینی دهکردی، 1389: 108). «تواضع که در متون ادب تعلیمی و عرفانی با عناوینی دیگر همچون فروتنی، افتادگی و خاکساری خوانده میشود، به این معناست که شخص خود را در صفات کمال از دیگران برتر نمیشمارد و کسی را به دیدۀ حقارت نمینگرد» (زمانی، 1385: 716). «از صفات ذمیمۀ بسیاری از ما، عجب و غرور است که با اصل خلقت انسان، یعنی آفرینش او از خاک، در تعارض کامل است. تأکید بر اصل تواضع و خضوع که ویژگی بارز خاک است و یادآوری این حقیقت که به فرمودۀ قرآن، آدمی آفریدهشده از خاکی ناچیز است، برای نوع بشر بهطور اعمّ و برای آنان که چند صباحی در مسند قدرت قرار گرفتهاند بهطور اخصّ، پیام بلندی دارد. تواضع و یا سرکشی آنان میتواند موجب شود به مقام "اعلی من الملائک" و یا "ادنی من البهائم" صعود و نزول کنند» (سرّامی و خوشنشین، 1390: 77). واعظ به دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم، مخاطب را به خاکساری و تواضع و فروتنی فرامیخواند:
خصم چون تندی کند، افتادگی آن را رواست |
| خاکساریها درین طوفان، چو خاک کربلاست |
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 426) |
خواهی که شود بر سر خلقت مسکن |
| اوّل باید خاک قدمها گشتن
|
تا آب به پای نخل نگذارد سر |
| کی بر سر شاخ میتواند رفتن؟!
|
(همان: 570)
3ـ1ـ10. دعوت مستقیم و غیرمستقیم مخاطب به خاموشی و کمگویی
«با نگاهی گذرا به آثار گوناگون تعلیمی میتوان این واقعیت را دریافت که عالمان اخلاق و شاعران، یکی از وجههای تربیت نیک را سکوت بهنگام و سخن گفتن بجا دانسته و رعایت نکردن آن را نشانۀ خفّت و سبکی عقل گوینده به حساب آوردهاند. اهمیت این مبحث در تربیت فردی و اجتماعی تا بدانجاست که گاه یک باب از کتاب تعلیمی خود را بدان اختصاص دادهاند. نهتنها دیوانهای شاعران و کتابهای تعلیمی، که کتابهای امثال نیز پر از مثلهایی است که از زبان عامه نقل شده و در آنها همواره به حفظ زبان و رعایت سکوت و خموشی سفارش شده است. مثل رایج "زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد" نمونهای از این امثال است. بنابراین، میتوان به این مهم پی برد که هدف دانشمندان اخلاق و شاعران از توصیه به خاموشی، پرهیز از دردسر و دور شدن فرد از گرفتار شدن در دام مشکلاتی است که پدیدآورندۀ آن، زبان گفتار است» (زراعتی نیشابوری و فخراسلام، 1396: 175). عنصرالمعالی در فضیلت هنر خاموشی و سخن بموقع گفتن، به پسرش گیلانشاه میگوید: «با همه هنر جهد کن تا سخن بر جای گویی که سخنِ نه بر جای، اگرچه خوب گویی، زشت نماید و از سخنِ کارفزای خاموشی گزین که سخن بیسود، همه زیان بود و سخن که از وی بوی هنر نیاید، ناگفته بهتر که حکیمان سخن را مانند به نبیذ کردند که هم ازو خمار خیزد و هم بدو درمان خمار بود» (عنصرالمعالی، 1387: 28). واعظ به دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم، مخاطب را بدان فرامیخواند:
هست کمحرفی حدیثی، معنیاش فهمیدگی |
| از کتاب عقل، سطری دان لب خاموش را |
|
| (واعظ قزوینی، 1359: 15) |
کم گو که سخن بود چو دُرّ مکنون |
| گردد ز کمی قیمت این دُرّ افزون
|
تنگی ز دهان از آن پسندیده بود |
| تا حرف از آن شمرده آید بیرون
|
|
| (همان: 571) |
3ـ1ـ11. دستوپا زدن و تلاش در جوانی
ببند بار خود ای نخل، تا جوانی هست |
| که پنج روز دگر این بهار مهمان است |
|
| (همان: 86)
|
3ـ1ـ12. دعوت به خرج کردن مال
ز خرج مال ای منعم، کسی نقصان نمیبیند |
| جوی بر باد دادن، کم نسازد قدر خرمن را |
|
| (همان: 29)
|
3ـ1ـ13. در جهان بی زهر منّت، شهد عشرتی نیست
در جهان بی زهر منّت نیست شهد عشرتی |
| تلخی شنبه بَرَد شیرینی آدینه را
|
|
| (همان: 35) |
شادکامیهای دنیا نیست هرگز بیملال |
| شنبهای دارند از دنبال، این آدینهها |
|
| (همان: 52)
|
3ـ1ـ14. سخن بدون خریدار، پخته نمیگردد
بیخریداران سخن کی پخته گردد؟ زآنکه هست |
| دیگ جوش کاسبان از گرمی بازارها |
|
| (همان: 48)
|
3ـ1ـ15. با بال ادب، میتوان بر اوج شرف پرید
توان پرید بر اوج شرف به بال ادب |
| توان نشست به صدر از صف نعال ادب
|
|
| (همان: 57) |
3ـ1ـ16. دعوت به همصحبتی با یاران و حباب و مصاحب نیک
از هر نعمت که در جهان دسترس است |
| همصحبتی مردم نیکو هوس است
|
ما را که به صحبتیم دائم زنده |
| آمدشد دوستان، بهجای نفس است
|
|
| (همان: 558) |
3ـ1ـ17. تلاش برای گذاشتن نام و نشان در جهان
تلاش نام کنی، در جهان اثر بگذار |
| نه بیستون، که نگینی به نام فرهاد است
|
|
| (همان: 68)
|
3ـ1ـ18. دعوت به گشادهرویی
مباش چین به جبین و هرآنچه خواهی باش |
| که بر عیوب تو روی گشاده سرپوش است
|
|
| (همان: 79) |
چشمها از روی شب پوشیده گردد از عبوس |
| دیدهها بر روی صبح از رو گشادی وا شود |
|
| (همان: 216)
|
3ـ1ـ19. دعوت به تأمل در سخن
بر در دل ز تأمل بنشان دربانی |
| تا به لب حرف نیارد، به سر خویش رود
|
|
| (همان: 214)
|
3ـ1ـ20. دعوت به پاکبینی
پاکبینی شیوۀ خود کن که فیض چشم پاک |
| در سرای خسروان آیینه را محرم کند |
|
| (همان: 201)
|
4ـ1ـ21. پایۀ قدر سخن، از مال برتر است
پایۀ قدر سخن برتر نبودی، گز ز مال |
| از چه واعظ سکّه را جا بر سر دهم بود
|
|
| (همان: 213) |
3ـ1ـ22. وقتی به دولت رسیدی، بهر خلق باش نه خود
به دولتی چو رسی، بهر خلق باش، نه خود |
| به خویش سایه نمیافکند هما هرگز |
|
| (همان: 257)
|
3ـ1ـ23. افزونی خود را از راه کمی جستن
واعظ به دو شیوۀ مستقیم و غیرمستقیم، از مخاطب میخواهد که از راه کمی افزونی بجوید:
از کمی پیوسته باید بیشی خود خواستن |
| میفزاید روشنایی شمع را از کاستن
|
|
| (همان: 326) |
ز کم گشتن فزون کن در دو عالم قیمت خود را |
| درین بازار نبود مایهای غیر از زیان کردن
|
|
| (همان: 329) |
3ـ1ـ24. دوران عشرت انسان، ایام کودکی است
[1] استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس، سلماس، ایران/ Ra.Tohidiyan1352@iau.ac.ir
تاریخ وصول ؟/؟/؟ تاریخ پذیرش ؟/؟/؟