مکانهای اسطورهای در طومارهای نقالی
محورهای موضوعی : عناصر اسطورهایی
1 - استادیار دانشگاه مجازی جامعه المصطفی العالمیه
2 - استادیار دانشگاه مجازی جامعه المصطفی العالمیه
کلید واژه: مکان, اسطوره, حماسه, طومارهای نقالی, کوه,
چکیده مقاله :
مکان، یکی از بنمایههای اساطیری است که بشر همواره با آن ارتباطی فرامادی دارد. پذیرفتن نقش اسطورهای بعضی مکانها و قداست آنها، مضمونی است که در روایتهای اساطیری، حماسی و نقالی دیده میشود. این مضمون به صورت کوه، غار، چاه، چشمه، دخمه، دژ، باغ، مکان طلسمشده و... نمود یافته است. در باور اساطیری، مکان با آنچه در محیط کیهانی و مادی تعریف شده، متفاوت است؛ اشیا و پدیدههای مادی و دنیوی به امور ماورایی و قدسی تبدیل میشوند و قهرمان با قرار گرفتن در مکان اسطورهای، به بلوغ و تکامل میرسد و به تحول روحی و نیز جاودانگی دست مییابد. این پژوهش به شیوة توصیفی ـ تحلیلی در نظر دارد که به معرفی مکانهای اسطورهای و واکاوی کارکرد و کیفیت آنها در روایات طومارهای نقالی بپردازد تا پس از مطالعه در روایات حماسی شاهنامه و طومارها، نمونههایی از این بنمایههای مهم مکانهای اسطورهای بررسی و تحلیل شوند. نتایج پژوهش حاضر پس از تحلیل کیفیت اسطورهای مکانها در طومارها حاکی از آن است که کوه به دلیل جایگاه بلند و نزدیکیاش به آسمان، از مقدسترین این مکانهاست و دیگر مکانهای اساطیری و مقدس چون چشمه، قلعه، دخمه و باغ نیز اغلب بر فراز کوهها هستند.
Place holds a deep, mythological significance that resonates with humans on a transcendental level. The sanctity and mythological importance of certain locations are recurring themes in myths, epics, and tradition of storytelling (Naggali), often depicted through mountains, caves, wells, springs, crypts, fortresses, gardens, and enchanted realms. These mythological interpretations view place as distinct from its cosmic and material surroundings, elevating ordinary objects and phenomena into sacred and symbolic realms. By situating the hero within these mythical landscapes, they undergo personal growth, spiritual development, and ultimately achieve immortality. This descriptive-analytical research aims to explore the role and significance of mythical places within the tradition of storytelling (Naggali), drawing insights from epic narratives in the Shāhnāmeh and other sources. Through analyzing the mythological attributes associated with these places, the study reveals mountains as particularly sacred locations due to their elevated stature and proximity to the heavens. Additionally, other mythological sites such as springs, castles, crypts, and gardens are often situated atop mountains, further emphasizing their mystical nature.
قرآن کریم
الیاده، میرچا، 1362. چشم اندازهای اسطوره. ترجمه جلال ستاری، تهران: توس.
ـــــــــــ ، 1372. رساله در تاریخ ادیان. ترجمه جلال ستاری، تهران: سروش.
ـــــــــــ ، 1390. اسطورۀ بازگشت جاودانه. ترجمه بهمن سرکاراتی، چ 3، تهران: طهوری.
ـــــــــــ ، 1397. اسطوره، رویا، راز. ترجمۀ مهدیه چراغیان. چ1، تهران: کتاب پارسه.
امامی، صابر، 1380. اساطیر در متون تفسیری فارسی. چاپ اول، تهران: گنجینۀ فرهنگ.
انجوی شیرازی، ابوالقاسم، 1369. فردوسینامه. 3ج، چ 3، تهران: علمی.
بهار، مهرداد، 1375. پژوهشي در اساطير ايران. چ 2، تهران: آگاه.
ـــــــــــ ، ۱۳۹۰. از اسطوره تا تاریخ. به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: چشمه
پورداود، ابراهیم، 1377. یشتها. بهکوشش بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران.
جبارهناصرو، عظیم، 1396. گردآوری و بررسی روایتهای حماسی نقالی منطقۀ کوهمرۀ سرخی. شیراز: تخت جمشید.
ـــــــــــ ، 1395. بررسی تحلیلی روایتی نقالی از فرامرزنامه. کاوشنامه، س17، ش33، صص. 249-273.
جوکار، منوچهر، رضایی دشت ارژنه، محمود، ابراهیمی، مختار، و آشنا، لاله، 1398. طلسم جمشید. فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، 15(54)، صص. 75ـ107.
چالاک، سارا، 1400. مکانهای اسطورهای در قصههای عامیانۀ ایرانی. فصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی، ش 60، صص. 23-45.
حسامپور، سعید و جباره ناصرو، عظیم، 1388. روایتی دیگر از برزونامه (از کوهمرۀ سرخی). بوستان ادب دانشگاه شیراز، 1(2)، صص. 69-101.
حسینی، حسین. 1380. طومار نقالی سامنامه. تهران: نمایش.
حسینی، مریم. 1388. رمزپردازی غار در فرهنگ ملل و یار غار در غزلهای مولوی. فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی، سال 5، ش 15، صص. 35-53.
حموی بغدادی، یاقوت، 1383. معجمالبلدان. ج 2، بهکوشش علینقی منزوی، تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی.
خالقي مطلق، جلال، 1372. گلرنجهای کهن. بهکوشش علی دهباشی، تهران: مرکز.
دادگی، فرنبغ، 1369. بندهشن. گزارنده مهرداد بهار، چ 1، تهران: توس.
دوستخواه، جلیل، 1370. کاوۀ آهنگر بهروایت نقالان. ایراننامه، 10 (37)، صص. 122-144.
ذوالفقاری، حسن، 1385. چاهانه. فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا، 16-17 (61-62)، صص. 129-155.
رضی، هاشم، 1346. فرهنگ نامهای اوستا. 3ج، تهران: فروهر.
ریاحیزمین، زهرا و جبارهناصرو، عظیم، 1390. آمیزش اسطوره و حماسه در روایتی دیگر از بانوگشسبنامه (از کوهمرۀ سرخی). ادبپژوهی، ش 18، صص. 145-170.
زریری اصفهانی، عباس، 1396. شاهنامۀ نقالان. ویرایش جلیل دوستخواه، تهران: ققنوس.
سعیدی، مصطفی، هاشمی، احمد، 1381. طومار شاهنامۀ فردوسی. چ1، تهران: خوشنگار.
شایگان، داریوش، 1371. بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی. چ 2، تهران: امیرکبیر.
صداقتنژاد، جمشید، 1375. طومار کهن جهانگیرنامه. تهران: نیما.
ـــــــــــــــــــ ، 1374. طومار کهن شاهنامۀ فردوسی. تهران: دنیای کتاب.
طومار نقالی شاهنامه، 1391. بهکوشش سجاد آیدنلو، تهران: بهنگار.
عسکری، رؤیا، 1399. بررسی و تحلیل مفاهیم اسطورهای، حماسی و دینی در طومار نقالی هفت لشکر. چاپ اول، تهران: پارس آوید.
عفیفی، رحیم، 1374. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی. تهران: توس.
عناصري، جابر، 1390. شناخت اساطير ايران. چ 4، تهران: سروش.
غلامی، زهرا، 1398. بررسی بنمایههای حماسی و اساطیری در طومارها و روایات نقالی. رسالۀ دکتری رشتۀ زبان و ادبیات فارسی، قم: دانشگاه قم.
فردوسي، ابوالقاسم، 1376. شاهنامه فردوسی. بهكوشش سعيد حميديان، چ4، تهران: قطره.
لوفلر ـ دلاشو، مارگریت، 1376. زبان رمزی قصههای پریوار. ترجمۀ جلال ستاری، تهران: توس.
مشکين، حسینبابا، 1386. مشکیننامه. بهکوشش داود فتحعلیبیگی، چ2، تهران: نمایش.
منوچهرخان حکیم، 1388. اسکندرنامه. بهکوشش علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چ1، تهران: سخن.
میرکاظمی، حسین، 1390. من و رستم و گرز و افراسیاب، چ 1، گرگان: آژینه.
نیشابوری، ابوبکر عتیق، 1375. قصص قرآن مجید. به اهتمام یحیی مهدوی، چ3، تهران: خوارزمی.
واحددوست، مهوش، 1378. نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی. تهران: سروش.
هفتلشكر، 1377. بهكوشش مهران افشاري و مهدی مدايني، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
یونگ، کارل گوستاو، 1368. چهار صورت مثالی. ترجمۀ پروین فرامرزي، مشهد: آستان قدس رضوي.
مکانهای اسطورهای در طومارهای نقالی
چکیده
یکی از بنمایههای اساطیری که بشر همواره با آن ارتباطی فرامادی داشته است، مکان است. پذیرفتن نقش اسطورهای بعضی مکانها و قداست آنها، مضمونی است که در روایتهای اساطیری، حماسی و نقالی دیده میشود. این مضمون به صورت کوه، غار، چاه، چشمه، دخمه، دژ، باغ، مکان طلسمشده و... نمود یافته است. در باور اساطیری، مکان با آنچه در محیط کیهانی و مادی تعریف شده، متفاوت است؛ اشیا و پدیدههای مادی و دنیوی به امور ماورایی و قدسی تبدیل میشوند و قهرمان با قرار گرفتن در مکان اسطورهای، به بلوغ و تکامل میرسد و به تحول روحی و نیز جاودانگی دست مییابد. هدف این پژوهش معرفی مکانهای اسطورهای و واکاوی کارکرد و کیفیت آنها در روایات طومارهای نقالی است و کوشش شده با مطالعه در روایات حماسی شاهنامه و طومارها، نمونههایی از بنمایههای مهم مکانهای اسطورهای بررسی و تحلیل شود. در این راستا، به تحلیل کیفیت اسطورهای مکانها در طومارها پرداخته شد. کوه بهدلیل جایگاه بلند و نزدیکیاش به آسمان، از مقدسترین مکانهاست و دیگر مکانهای اساطیری و مقدس چون چشمه، قلعه، دخمه و باغ نیز اغلب بر فراز کوهها هستند. شیوة پژوهش در این مقاله، توصیفی ـ تحلیلی است.
واژههاي کلیدي: مکان، اسطوره، حماسه، بنمایه، طومارهای نقالی
مقدمه
در اغلبِ تعاریفِ اسطوره تأکید بر قدسی بودن (ازلی بودن) و فراعقلانی بودن، در پیوند مستقیم با ازلیت است. طبق تعریف الیاده، «اسطوره نقلکنندة سرگذشتی قدسی و مینوی است که در زمان اولین، زمان شگرفِ بدایت همه چیز رخ داده است. (الیاده 1362: 13) زمان و مکان قدسی، زمان و مکانی است که آیینها و روایتهای اساطیری، حضور در آن را برای ما فراهم میسازند. بهطور خلاصه بشر نخستین با زندهکردن اساطیر و زیستن با آن، از زمان خطی و دنیوی خارج میشد و به زمانی وارد میشد که بهاصطلاح قدسی و مینوی بود؛ ورود به این زمان بهمثابۀ ورود به ازل بود که منشأ و بدایت هر آفرینش و پیدایش است.» (همان: 109) به اعتقاد الیاده، نمادهای قدسی و مکانهای مقدس را میبایست بر محور اسطورۀ آفرینش جستوجو کرد و تقدس یک مکان، به اعتبار رابطه آن با آفرینش و حضور نمادهای مقدس آفرینش شکل میگیرد؛ بنابراین اسطورهها همواره در مرکز (مکان مقدس)، یعنی نقطۀ اتصال زمین و آسمان اتفاق خواهند افتاد.
شایگان پدیدۀ ناب اسطورهای را پدیدهای میداند که نتوان زمان و جایگاه آن را نشان داد؛ «سیاوشکرد، در شاهنامه مظهر جغرافیایی اساطیری است و از اقلیمی حکایت میکند که در عالم مثال در فضای تخیلی وجود دارد و راهیافتن به مرکز این اقلیم، رهایی از زمان و اتصال به محور جهان است که بهموجب آن زمین و فضای میانه و آسمان در ساحتی یگانه که همان ساحت حضور اساطیری است، یکی میشوند و انسان به مرکز خود نیز که سرچشمۀ فیاض اساطیر است راه مییابد.» (شایگان 1371: 195-196) مضمون قداست مکانها و پذیرفتن نقش اسطورهای بعضی مکانها، در روایات اساطیری، حماسی، نقالی و داستانهای عامه دیده میشود. مکان اسطورهای جایگاهی است که بهسبب تقدس یافتن یا وقوع امری ماورائی، با محیط کیهانی و مادی اطراف خود متفاوت است؛ «از آنجا که قداست در آنجا تجلّی کرده است، خداوند یا اَبَرقهرمانان یا فرشتهها و انسانهای مقدّس در آنجا کار خاص یا تجلّی و تظاهر ویژهای از خود به نمایش گذاشتهاند، خودبهخود از محدودۀ پست دنیوی جدا میشود و با پذیرش رنگ آسمانی و میزانی از قداست از آن فعل و صفت و رنگ و حالت ویژهای که در آن بهوقوع پیوسته است، خود نیز مقدّس میشود و با عنوان مکان شگرف و مقدّس از زمین خاکی و بیارزش فلکی و دنیوی، فراتر میرود.» (امامی 1380: 206و207) هرچه این مکان دور از دسترس باشد، پاکتر و مقدّستر جلوه میکند، نیرویی ویژه دارد و بر قهرمانانی که در آن واقع شوند، تأثیر میگذارد.
ضرورت و اهمیت پژوهش
طومارهای نقالی از زیرمجموعههای ادب حماسی ایرانزمیناند که بخش بزرگی از فرهنگ عامه را درون خود حفظ کردهاند و روایات آنها، از یکسو ریشه در اساطیر و کهنالگوهای کهن و اساطیری دارد و از سوی دیگر در روایات شفاهی، که در طومارهای نقالی شکل مکتوب به خود گرفته و با باورهای عامه درآمیخته و روایتی نو ارائه میدهد که بازتابدهندۀ نکات ارزشمندی از باورهای کهن این سرزمین است. مطالعۀ طومارها از نظر تحقیق در حماسۀ ملی، روشن کردن ابهامات و جزئیات آن و نیز اساطیر پیش از اسلام اهمیت بسیار دارد و همین خود اهمیت پژوهش حاضر را نمایان میکند.
روش و سؤال پژوهش
پژوهش حاضر به روش توصیفی-تحلیلی و بر پایۀ منابع مکتوب میکوشد به مهمترين بنمایههای مکانهای اسطورهای و کارکردهای آنها در طومارهای نقالی دست يابد و با مطالعه در روایات طومارها و منابع دیگر، به این پرسشها پاسخ دهد: مکانهای اسطورهای و مقدس در طومارهای نقالی کدامند و چه ویژگیهایی دارند؟ این مکانها چه کارکردی دارند و چه تأثیری بر قهرمان میگذارند؟ آیا مکانهای اسطورهای با ورود به روایات طومارها و آمیختگی آن با باورهای عامه، از ساحت اساطیري خارج شدهاست؟
پیشینۀ پژوهش
دربارۀ اسطوره و مکان اسطورهای تا کنون پژوهشهای بسیاری صورت گرفته است. میرچا الياده در کتاب چشماندازهاي اسطوره (١٣٦٢) آرای خود درباره اسطورهشناسی را توضیح میدهد و در کتاب رساله در تاريخ اديان (١٣٧٢)، بسياري از مفاهيم اصلی نظرياتش پيرامون اساطير اعم از «زمان مقدس»- «فضاي مقدس» و «مرکز کيهان» را مطرح میکند و در کتاب اسطورۀ بازگشت جاودانه (١٣90) بازآفريني مداوم زمان و کيهان را که از طريق نمونههاي مينوي، نمادهاي مرکز و تکرار بندهشنها (اساطير خلقت) امکانپذير است، بررسي ميکند. واحددوست در کتاب نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی (1378) مکانهای اساطیری را در شاهنامه بررسی کردهاست. ذوالفقاري در مقالۀ «چاهانه» (1385) چاههاي معروف و اسطورهاي را معرفی کرده و بنمايۀ داستانی چاه را در ادب فارسی بررسی کردهاست. زهرا غلامی در رسالۀ دکتری خود با عنوان «بررسی بنمایههای حماسی و اساطیری در طومارها و روایات نقالی» (1398)، به استخراج، طبقهبندی و تحلیل بنمایههای حماسی- اساطیری طومارهای نقالی پرداختهاست؛ رؤیا عسکری در کتاب بررسی و تحلیل مفاهیم اسطورهای، حماسی و دینی در طومار نقالی هفتلشکر(1399) شخصیّتها، مکانها، نمادها و پدیدههای اسطورهای در طومار هفتلشکر را با دیگر متون قدیمی، روایی و شاهنامه مقایسه کرده و سارا چالاک در مقالۀ «مکانهای اسطورهای در قصههای عامیانۀ ایرانی» (1400) موضوع مکان را در قصههاي عامه بر مبناي آراء کاسیرر و الیاده تحلیل کردهاست. آیدنلو در کتاب طومار نقالی شاهنامه به کهنترین دستنویس از طومارهای نقالان پرداختهاست، هرچند به طور خاص مکانهای اسطورهای را بررسی نکردهاست؛ ایشان در مقاله «ویژگیهای روایات و طومارهای نقالی» (1390) نیز طومارهای نقالی را از لحاظ نوع روایت و ویژگیهای چنین روایاتی همچون تناقض در روایات، جابهجایی مکانها و نامها، آشفتگی ترتیب و نظم روایات و... بررسی کردهاست. منوچهر جوکار و همکارانش در مقالۀ «طلسم جمشید» (1398) به نقد و بررسی بنمایهای اسطورهای در منظومههای پهلوانی و طومارهای نقالی با تکیه بر سامنامه، پرداختهاند و با واکاوی فرّ پهلوانی که از جمشید جدا میشود و در افراد بعدی، گرشاسب، ظهور مییابد، به ریشهیابی این باور در متون اسطورهای و طومارهای نقالی پرداختهاند. جابر عناصری نیز در کتاب شناخت اساطیر ایران بر اساس طومار نقالان با نقل داستان سرشناسان قدیمی همچون ضحّاک، بیژن و منیژه، گرشاسب و جمشید از نقالان مختلف همچون نامور، شیرینسخن و صاحب قلم، به سرگذشت ایشان از نگاه نقالان پرداخته است. پژوهشي در اساطير ايران (١٣٧5) و از اسطوره تا تاريخ (١٣90) نوشتۀ مهرداد بهار از دیگر آثار کلی در زمینه اساطیر هستند که به حسب موقعیت، به مکانهای اسطورهای نیز اشاراتی داشتهاند. البته هیچکدام از این تحقیقات بهطور خاص به بحث «مکانهای اسطورهای در طومارهای نقالی» نپرداختهاند؛ از اینرو بررسی این موضوع بهطور مستقل، ضروری و تازه به نظر میرسد.
بحث و بررسی
این پژوهش با واکاوی روایات هجده طومار نقالی دربارۀ مکان اسطورهای، به بررسی عناصر تکرارشوندۀ این روایات و نیز تحلیل کارکردهای مکانهای اسطورهای میپردازد و ارتباط این کارکردها را با تقدس مکانها آشکار میسازد. در آغاز پژوهش، این فرضیه را میتوان در نظر گرفت که بخشی از روایات مرتبط با مکانهای اسطورهای در طومارهای نقالی داراي پشتوانه اساطیري است و بخشی دیگر نیز حاصل آمیختگی آن با باورهای عامه است. با توجه به تمرکز اسطورهشناسي الياده بر طبيعت و عناصر آن و ارتباط آنها با امر «مقدس»، از آراء اين اسطورهشناس براي درک بهتر و تحليل دادههاي مرتبط با مکانهای اسطورهای استفاده شده است.
از نظر الياده، يکي از رايجترين تجليهاي قداست با مفهوم «مرکز» پديدار ميشود. «مرکز، مثال اعلای حریم قدس و واقعیت ناب است، چنانکه همۀ نمادهای ديگرِ واقعيت ناب (مثل درخت بیمرگی، چشمۀ جوانی و...) نيز در «مرکز» قرار دارند. اين نمادها بر هم منطبق بوده، محل نزول قداست از آسمان بر زمين و گذار از مرتبهای به مرتبۀ ديگر هستند.» (الیاده 1390: 31) رمزپردازي مربوط به مرکز، از نظر الیاده مشتمل بر نمادهاي سه مجموعه است که مکمل يکديگرند:
1- «کوه مقدس» که آسمان و زمين در آنجا به هم ميپيوندند، در مرکز جهان قرار گرفتهاست؛
2- هر معبد و کاخی و یا هر شهر مقدسی یک «کوه مقدس» محسوب میشود و درنتیجه بهصورت یک «مرکز» درميآید؛
3- شهر و حرم مقدس بهمنزلۀ «ناف گیتی» محل تلاقی آسمان و زمین و دوزخ (سه منطقۀ گیهانی) انگاشته میشود.» (همان: 26)
به اعتقاد الياده علت تقدّس کوه قرارگرفتن آن در مرکز زمين است. «کوه کيهانی مرکز عالم پنداشته میشود و زمين و آسمان را پيوند میدهد. کوه، معبد، شهر مقدس و... مقدس هستند؛ زيرا از شأن و منزلت «مرکز» برخوردارند. در باورهای ایرانی، البرزکوه در مرکز جهان جای دارد و به آسمان پیوسته است.» (همان 1372: 353) در طومارها انعکاس مینوی این کوه عظیم در پناهدهندگی به قهرمانان اساطیری و جایگاه سیمرغ بر فراز آن، دیده میشود.
تقدس آب و چشمه نیز در اساطیر ایرانی دیده میشود. «آب عنصر نخستین است که همهچیز از آن آفریده شده، نماد باروری و زایش است و با تولد دوباره و دگرگونی باطنی پیوند دارد.» (چالاک 1400: 32) در باور مردم، چشمههای مقدس با عوامل ماورایی مرتبطاند. بیشتر معابد مهری نیز در کنار آب یا چشمه شکل گرفتهاند. «چاه نیز عنصری مکانی همچون سردابها، مغارهها و نظایر آنهاست که بسته و محصور بودن آن همچون یک زندان و بهویژه تاریک بودن آن بهنوعی نمادی از مکانِ گذار، تصفیه، انزوا، بازسازی و کمالیابی یا اختفا و ظهور مجدد است.» (لوفلر- دلاشو 1376: 105) در طومارهای نقالی با کوهها، چشمهها، چاهها، بناها، باغها و دژهایی مواجهیم که از مکانهای اسطورهای و پر رمز و رازند و کارکردهای مختلفی دارند. در ادامه این موضوع و جوانب آن بررسی خواهد شد.
1- کوه
کوه بهدلیل جایگاه بلند و نزدیکی به آسمان، مکانی مقدس و پاک برای ارتباط با امر قدسی است. از آنجا که کوه محل تلاقی آسمان و زمین و مرکز عالم بهشمار میرفته، همواره مکانی مقدس بوده و با جاودانگی ارتباط داشتهاست. «در کهنترین افسانههای آفرینش، کوه نخستین مخلوق است و در عقاید ملل ابتدایی، کوه نگهبان و منبع قوای حیات و دارای نیروی تولید و سرچشمۀ زندگی و مظهر حاصلخیزی و فراوانی است.» (الیاده 1372: 106) کوه مناسبترین جا برای عبادت و مهبط وحی پیامبران بودهاست؛ «زرتشت بالای کوه به الهام غیبی میرسد»،(عفیفی 1374: 592) موسی در کوه طور جلوۀ خداوند را میبیند، (قرآن کریم، سورۀ اعراف/143) «عیسی از کوه زیتا (کنار بیتالمقدس) به آسمان میرود و پایۀ پل صراط بر آن کوه است.» (حموی 1383: 490) «چکاد کوه کیهانی تنها بلندترین نقطه بر روی زمین نیست، بلکه مرکز و ناف زمین است که آفرینش گیتی از آنجا آغاز شدهاست (الیاده 1390: 30) و معابد، برجهای مقدس و شهرها نیز همانند قلۀ کوه کیهانی ساخته شدهاند.» (همان 1372: 352 و354)
غار نیز نماد مركز هستي و مركز وجود انسان است. غارها محل زندگي و عبادت عابدان بوده و بسياري از آتشكدهها و نیایشگاهها در غار بنا ميشدهاست. «با توجه به اينكه غار محل ادراك و معرفت بودهاست، در بسياري از داستانها، جويندگان به يافتن گنجي در غار توفيق مييافتهاند. در اسلام غار همواره القاکنندۀ فضایی روحانی بودهاست؛ چراکه حضرت محمد (ص) در غار حرا به پیامبری مبعوث میگردد.» (حسینی 1388: 41-43) در بیشتر اساطیر، «زمین بهمثابۀ مادر و در پی آن، غارها و مغاکها بهمثابۀ زهدان او تصور شده است؛ بنابراین هر تولدی باید از این زهدان سرچشمه گیرد و هر تجدد و نوزایی باید پس از بازگشت بشر به این جایگاه اساطیری انجام شود.» (الیاده، 1397: 204)
در طومارها با کوههای مقدس و شگفتآور بسیاری روبهرو میشویم: در سراندیب، فرامرز کوهی میبیند که از کنار آن آبی روان است مثل جوی بهشتی... از کوه بالا میرود تا سرچشمۀ آب را بیابد. بر فراز کوه جایی بسیار خرم و درخت عظیمِ سخنگو و پیشگویی میبیند که میوههایش به شکل سر آدمی است و برگها را مانند پستان در دهان گرفتهاند. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 597-598) این کوه جلوهای از کوه مقدس کیهانی است که درخت زندگی بر فراز آن است و محل تلاقی آسمان و زمین است.
تربت حضرت آدم، مکانی مقدس در کوهی در سراندیب است: نسیم در دل کوه صفهای دید که زنجیری زر از سقفش آویختهاند و سقفش سوراخی دارد و بالای صفه، تربت آدم(ع) است؛ هرکه به آنجا میرسد، دست بر زنجیر زده بالا میرود. بعد از زیارت و طواف تربت، در جایگاه میراث آدم، یک ذرع زمین به او میدهند تا بکاود و جواهری بهدست آورد که خراج دهسالۀ سراندیب است. (منوچهرخان حکیم 1388: 575-576)
1-1- کوه و غار، مأمن پهلوان و موجودات فوق طبیعی
در روایات حماسی کوه مأمن موجودات فوق طبیعی است؛ اژدهایی عظیم در غاری درون کوه خفته است که قلاب نفس بر کمر پهلوان میاندازد... (طومار نقالی شاهنامه1391: 612-613، 892-893؛ صداقتنژاد 1374: 286، 955؛ هفتلشکر 1377: 43، 313، 423) سیمرغ در بالای کوه البرز، به روایتی کوه قاف (سعیدی و هاشمی 1381: 248، 517؛ مشکیننامه 1386: 89، 196) و یا غار حوادیغا (طومار نقالی شاهنامه 1391: 199) منزل دارد. زال برای راهنمایی و کمک خواستن از سیمرغ به بالای کوه البرز میرود. (هفتلشکر 1377: 393)
کوه پناهگاه پهلوان و محافظ اوست: فرارکت از ترس ضحاک فریدون را در شکاف کوهی میاندازد و به خداوند میسپارد. خدای جهانآفرین پرده بر چشم ضحاک و زیرک منجم میکشد که فریدون را نمیبینند و بازمیگردند. (طومار نقالی شاهنامه1391: 195-196) زن کاوکبنکاوه، با نوزادش(کودرز) به کوه میگریزد و قبل از اینکه کشته شود، نوزاد را به یزدان سپرده، در میان دره میاندازد. کوه نوزاد را از چشم بهرام پنهان میکند و بهرام نمیتواند او را بکشد. (مشکیننامه 1386: 37)
2-1- کوه و غار، جایگاه عابدان و پرورش شاه/پهلوان
غار محل تحول و انقلاب درونی و به تعبیر یونگ، «مکان ولادت مجدد است. رفتن به غار فرارفتن از خودآگاهی و ارتباط با محتویات ضمیر ناخودآگاه است. حاصل آن شاید تغییر شدید شخصیت به معنای مثبت یا منفی یا دستیافتن به جاودانگی باشد.» (یونگ 1368: 90) خضر و به روایتی عیسی در غاری تاریک متولد میشوند. ابراهیم نیز در غار متولد میشود. (نيشابوري 1375: 72)
هوم عابد در غار (مشکیننامه 1386: 14) یا کوه فلکفرسای چین فریدون را میپرورد (دوستخواه 1370: 131؛ زریری 1396: 1/179) و یا سیمرغ حکیم در غاری در کوهی نزدیک جزیرۀ آمل فریدون را میپرورد. (هفتلشکر 1377: 27-28؛ عناصری 1390: 48) کاوه بالای البرزکوه غاری میبیند که چشمۀ آبی درون آن است و جوانی شانزدهساله چون خورشید از غار بیرون میآید. (هفتلشکر 1377: 30؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 203) در این روایت فریدون ویژگیهای ایزد مهر را دارد. زال در قلۀ کوه دماوند زندگی میکند. (انجوی 1369: 2/ 182)
مسیحای عابد که پیری سپیدموست، در غار میزید، بهروایتی در کوهی در جُرجان به عبادت یزدان مشغول است. (صداقتنژاد 1374: 426؛ همان 1375: 14؛ انجوی 1369: 3/166-167) شاپور مغربی که عاشق رضوانۀ پری است، از پیر زاهد غارنشینی چاره میجوید. (همان: 258) فرامرز نزد پیر عابدی در غاری سالها در فقر و عزلت بهسر میبرد تا میمیرد و همانجا مدفون میشود. (جبارهناصرو 1396: 66) حضرت یوشع که کاوه از مریدان او بود، در کوه زندگی میکند. (کاوه آهنگر به روایت نقالان، 126)
3-1- کوه و غار، جایگاه غایب شدن شاه/پهلوان
در روایات نقالی و حماسههای شفاهی، غارها مکانی مقدساند؛ کیقباد، کیخسرو و زال به غاری رفته و غایب شدهاند و اندیشۀ جاودانگیِ آنها بهصورت پنهان شدنشان در کوه تجلی یافتهاست.
گویند کیقباد تاجوتخت را به کیکاوس سپرده، برای عبادت به کوهی رفت و آنجا غایب شد و هنوز در آن کوه زنده است. (انجوی 1369: 3/65) روایات بسیاری دربارۀ غایب شدن کیخسرو هست که کنار چشمه یا درون غاری ناپدید میشود تا در ظهور بعدی خود، سلامت، برکت، خیر و سامان را به عالم هدیه کند. (همان:1/147-148؛ 2/276؛ 3/172؛ صداقتنژاد 1374: 958؛ سعیدی و هاشمی 1381: 2/1138) در باور مردم، کیخسرو در غاری در کوه دنا یا دماوند غایب شده و شکارچیای غار را میبیند که اسب سفیدی کنار حوض آمادۀ سواری است و پهلوانی مسلح در خواب است. (انجوی 1369: 2/172،266-269) زال نیز با سربازانش در غاری در کوه دماوند به خواب رفتهاست. (همان: 209-210)
4-1- کوه و غار، جایگاه ضدقهرمان و محل حبس قهرمان
کاوه، ضحاک را در غاری در کوه دماوند زندانی میکند؛ با زنجیری که کاوه میسازد، ضحاک را میبندند، به دماوند میبرند و طلسمش میکنند. (همان: 3/23-24؛ سعیدی و هاشمی1381: 47)
غار، جایگاه دیو سفید است که کاوس، بانوگشسب و تهمینه را در آن زندانی میکند. (همان: 433؛ انجوی 1369: 2/89، 91؛ صداقتنژاد 1374: 157-158؛ میرکاظمی 1390: 45) کاوس در غاری در کوه اسپروز زندانی دیو سفید است. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 440) پس از دیو سفید، غار او جایگاه موجودات اهریمنی است و شمامۀ جادو رستمزادگان را در آن زندانی میکند. (صداقتنژاد 1374: 895، 900)
غرقابدیو سامبنفرامرز را در غاری بالای کوه بهبند میکشد؛ (هفتلشکر 1377: 409-411) رستم برای مبارزه با کُک وارد غار میشود؛ (انجوی 1369: 1/194) مکان اورنگدیو در سراندیب در کوه خاراست؛ (همان:156) الاپیسۀ جادو و دخترش در غاری هستند؛ (سعیدی و هاشمی1381: 77) هراسدیو رویینتن در کوه یاقوت در سراندیب میزید؛ (طومار نقالی شاهنامه 1391: 579-580) کاخ اجنّه، قصری نورانی در دل کوه است. (جباره ناصرو 1396: 65) ارسطو و سالاران در غاری زندانیاند؛ اهرمنجادو نسیم عیار را در غار عبدالقهاردیو زندانی میکند و شمامۀ جادو در غار افراسیاب است. (منوچهرخان حکیم 1388: 293، 247، 377، 413)
5-1- غار، جایگاه طلسمگذاری و گنج
غارها محل طلسمگذاری و گنجینه و ساخت بناهای جادویی هستند: گنجینۀ جمشید در سردابی زیر کوه است. فریدون به راهنمایی هوم و بهروایتی سیمرغ حکیم، طلسم جمشید را میشکند، گوشۀ غار را میشکافد و گنجینه را برمیدارد. (مشکیننامه1386: 14-15؛ هفتلشکر 1377: 31؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 204) جهانگیر طلسم جمشید را که در غاری در دامنۀ کوهی است، میشکند و به گنج دست مییابد. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 482-483؛ هفتلشکر 1377: 215)
آهویی پسر شاه موصل را به در غاری میکشاند و دستی پیدا شده او را به طلسم میاندازد. (هفتلشکر 1377: 367) شداد به غاری میگریزد که طلسم شیث پیغمبر است و اژدهایی بر در آن خفتهاست و هرکه وارد غار شود، تا قیامت در طلسم میماند. (همان: 132؛ میرکاظمی 1390: 268) نسیم در غار افراسیاب هفتاد خم جواهر میبیند با طشتهایی حاوی گوهر شبچراغ که غار را روشن کردهاست. (منوچهرخان حکیم 1388: 350) اسکندر و غزالۀ جادو به کوهی میرسند، داخل مغاری میشوند و سر از قلعهای بیرون میآورند. اسکندر طلسم هوشنگشاه را میشکند و به گنج دست مییابد. (همان: 200-202)
6-1- کوههای اساطیری در طومارها و روایات حماسی
در روایات طومارها، البرزکوه پناهگاه شاهان ایران است؛ پس از غلبۀ ضحاک، جمشید به البرزکوه میرود. آنجا طالعبینان رمل میکشند و کشتهشدن او بهدست ضحاک، تولد فرزندش و... را پیشبینی میکنند؛ (عناصری 1390: 65-66) کاوه بر فراز البرزکوه فریدون را میبیند؛ (طومار نقالی شاهنامه 1391: 203) رستم کیقباد را از البرزکوه به ایران میآورد؛ (هفتلشکر 1377: 159؛ انجوی 1369: 2/71-72؛ 3/57-56) زال در البرزکوه پرورش مییابد. (هفتلشکر 1377: 144؛ انجوی1369: 2/200)
زال در دامنۀ کوه قاف پر سیمرغ را آتش میزند، سیمرغ از بلندای قاف پایین میآید... (حسامپور و جبارهناصرو 1388: 78) گرشاسب در دامنۀ قاف مرغی کوهپیکر بر درختی کهن میبیند... مرغ (رخ) -که جفت سیمرغ است- گرشاسب را برداشته، به قاف میبرد. گرشاسب پس از گذر از هفتخوان و نجات دختر گلرخشاه، عفریت را سلطان هفت قلۀ قاف میکند. (مشکیننامه 1386: 58،61) شهبال، پادشاه قاف، دیوی را برای آوردن تیمور میفرستد تا عفریتدیو را شکست دهد. تیمور در قاف به آشیانۀ رُخ میرسد... کمند بر گردنش میافکند که میفهمد او جفت سیمرغ است و عذر میخواهد. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 800-801) در اسکندرنامه نقالی، قاف دیار جنیان، پریان و دیوانی چون هزاردستاندیو است. (منوچهرخان حکیم 1388: 585-586، 46)
کوه آهنربا(مغناطیس): کوه آهنربا از کوههای افسانهای است که گرشاسب (مشکیننامه 1386: 74؛ صداقتنژاد 1374: 127) و سام در نبرد با آن کشته میشوند. بنا بر روایتی مردمی، کاسۀ سر گرشاسب غاری در کوه آهنرباست و سیودو عدد صندلی مرتب در دو طرف غار، دندانهای او. گرشاسب در نبرد با کوه آهنربا نمد نمیپوشد؛ درنتیجه جوشن او جذب کوه میشود و گرشاسپ خشک میگردد. رستم نمد میپوشد، نعلهای اسبش را میکشد و بر این کوه پیروز میشود. (انجوی 1369: 1/60-65، 74)
2- چاه
یکی از مکانهای اساطیری چاه است که پناهگاه قهرمان و جایگاه دیوان و جادوگران است که پهلوانان را اسیر کرده، در چاه زندانی میکنند. بخش مهمی از خویشکاریهای قهرمان، رفتن در چاه و مبارزه با ضدقهرمان و بازگشت از آن است که شکلی از مناسک رازآموزی و تولد دوباره برای قهرمان است.
«نقش آب در آفرینش در بسیاری از اساطیر پررنگ است» (الیاده 1372: 173) و به همین دلیل به مکانهایی که به آب مربوط است مانند چاه و چشمه، تصویری اسطورهای یا مقدّس بخشیدهاند. در روایت ماندایی رستم و سهراب، چاهی هست که به مرده حیات میبخشد: رستم دوازدهسال در چاهی تاریک مینشیند و دمی آفتاب نمیبیند تا سهراب از مرگ نجات یابد. پس از دهسال، دیوان و گرازان کشور را میگیرند و افرسواپ، بجن را به چاهی میافکند. شاه از رستم کمک میخواهد. رستم، ناگزیر و خشمگین نعش پسرش را که نشان زندگی در آن آشکار شده، بر زمین افکنده، از چاه بیرون میآید. (خالقی مطلق 1372: 87-88) در روایتی دیگر، افراسیاب بالای چاهی سیاوش را گردن میزند و خونش را در چاه میریزد، از چاه درختی میروید که بهسرعت رشد میکند. (انجوی 1369: 3/133؛ 1/283؛ 2/260)
1-2- چاه، زندان قهرمان و ضدقهرمان
ضدقهرمانان رویینتن چون ضحاک را باید در چاه دربند کشید: فریدون و بهروایتی کاوه، ضحاک را در چاهی بالای کوه دماوند میاندازد و سر چاه طلسمی میسازد. بهروایتی منهراسدیو، ضحاک را در چاه دماوند به بند میکشد. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 208؛ عناصری 1390: 49؛ هفتلشکر 1377: 52)
دیوان قربانیانشان را در چاه زندانی میکنند: زندان دیو سپید، که کاوس و سرداران آنجا زندانیاند، چاهی در زیر کوه است. (صداقتنژاد 1374: 154-156؛ هفتلشکر 1377: 164؛ انجوی 1369: 2/84) چاه ارژنگ، زندان دیو سپید است. (صداقتنژاد 1374: 126) غواصدیو، پسر شاه مغرب را در چاه زندانی میکند. (همان: 31-33) زندانیان طلسم درون چاهی عمیق هستند. (همان: 873) برزو در چاهی درون جزیرهای در میان دریا زندانی است.(هفتلشکر 1377: 282) پسر شاه پریان و چهل پهلوان در چاهی زندانی دیو سفیدند. (انجوی 1369: 1/227-228) دیوی به دستور مادر زال، زال را زخمی کرده، در چاهی میاندازد اما سیمرغ سر چاه میآید... (همان:2/180) بیژن را در نزدیکی بلخ در چاهی عمیق یا سیاهچال ارچنگ (همان:1/248، 254، 303) یا در جزیرهای بین چین و ختن در چاه اکواندیو میاندازند. (مشکیننامه 1386: 143)
2-2- چاه، حلقۀ اتصالی برای ورود به طلسم
در طلسمها قهرمان با ورود به چاه وارد عوالم دیگری چون باغ و بیابان میشود:
سام هنگام شکستن طلسم مرجانۀ جادو، بالای کوه چاهی میبیند که از آن آتش درمیآید. ببری از آتش درآمده، حمله میکند... سام سوار ببر میشود تا او را به طلسم برساند. ببر در آتش آمده، به چاه میرود. (همان: 112-113) گیو در طلسم درون دهلیز تاریکی است که به چاهی میافتد و وارد بیابان میشود. (همان: 75) به دستور مسیحای عابد خیمهای بر در چاه میزنند -شروع طلسم از دهانۀ چاه بودهاست- و رستم هنگام غروب میخ را در یکوجبی دهانۀ چاه، به زمین کوبیده، اسم اعظم میخواند. صداهای عجیب و غریب برخاسته، از دهانۀ چاه خون میجوشد... سیاهپوشی از چاه خارج شده، سیلیای به رستم میزند که بیهوش میشود و او را در چاه میاندازد. رستم بههوش میآید و خود را در باغی میبیند چون بهشت با درختان میوه و آب روان... (صداقتنژاد 1374: 427-429)
3-2- چاه، پناهگاه قهرمان
چاه مأمن قهرمان است: گیسیابانو دختر فرامرز از بیم سپاهیان بهمن به چاهی پناه میبرد و فرزندش طور را آنجا به دنیا میآورد. (همان: 847)
3- چشمه
چشمه از مکانهای اساطیری و مقدس روایات حماسی است. در اساطیر ایرانی، «هر چشمه ایزدبانویی دارد و آبانیشت، به نیایش آب و ایزدبانوي موکّل بر آبها، اردویسور آناهید اختصاص دارد و در ستایش این ایزدبانو که به شکل رود هم تجسم یافتهاست، اهمیت زایایی و باروري نمایان است.» (بهار1390: ۲۸۷؛ پورداوود 1377: 235) در روایت نقالی فرامرزنامه، بانوی آبها که مایة باروری زنان بود، بازتاب یافتهاست:
گلاندام در سرچشمة آب بهخاطر نداشتن فرزند پسر اشک میریزد. ناگهان بانوی آبها، سوار بر ورزاوی جوان از میان آب بیرون آمده، دستان گلاندام را در دست میگیرد، رحم او را پالوده میکند و میگوید: بهزودی تو و رستم صاحب پسری میشوید به نام فرامرز.... (جبارهناصرو 1395: 253)
1-3- شفابخشی آب چشمه
آب چشمههای مقدس، جادویی و شفابخشاند و این چشمهها بر بلندای کوهها واقع شدهاند:
وقتی تیرهای اسفندیار در بدن رستم مینشیند، رستم در قلۀ کوه کنار چشمۀ آبی با ذکر خدا تیرها را درمیآورد، تن در آب چشمه میشوید، نیایش میکند و چنان پرزور میشود که پاهایش تا ساق در خاک فرومیرود. (انجوی 1369: 1/203-204) سام به چشمۀ مقدسی در دامنۀ کوه میرود، شفا مییابد و جانورانی که بدنش را میخورند، فرو میریزند. (همان: 66-68؛ حسینی 1380: 202؛ میرکاظمی 1390: 302-303؛ زریری 1396: 1/1249-1250)
2-3- تطهیر معنوی و متبرک کردن با آب چشمه
آب نماد پاکی و به اعتقاد ایرانیان باستان، وسیلۀ تزکیه و مرکز زندگی دوباره است. «تطهیر معنوی با آب بهگونهای تجدید حیات معنوی را در پی دارد و نمونۀ بارز این اعتقاد را در عبور زرتشت از رودخانۀ دائیتی پیش از رسیدن به پیامبری میبینیم. این گذر او به منزلۀ تطهیر روحی و آمادگی برای دریافت معنویت ذکر شدهاست.» (رضی 1346: 598) آشكارترين مثال تطهير معنوي با آب، شستوشو پيش از نيايش بهمنظور پاکی از آلودگیهاست كه در طومارها بسيار دیده میشود:
رستم قبل از نیایش یزدان در چشمه تن میشوید. (صداقتنژاد 1375: 62، 29؛ انجوی 1369: 1/203-204) برزو برای متبرککردن فرزندش شهریار، او را در سرچشمۀ آب میشوید تا از پلیدیها و ناپاکیها دور شود. (جبارهناصرو 1396: 101)
3-3- نیایش و قربانی در کنار چشمه
معمولاً قهرمان در کنار چشمه تن میشوید و نیایش میکند تا ندای سروش غیبی به گوشش میرسد و راهنمایی یا حاجتروا میشود: رستم پس از نبرد با اسفندیار، با تنی زخمی میان رودی رفته، نیایش میکند و از خدا یاری میخواهد. (فردوسی1376: 6/289) در روایت ماندایی رستم و سهراب، رستم پیش از نبرد دوم، تن در آب «چشمۀ مروارید» میشوید، رو به شمال میایستد، رُخش را به راست بهسویی که خورشید و ده فرشتۀ او بر روز فرمانروایی میکنند، میگرداند و یزدان را نیایش میکند، میگوید: از نیروی خویش به من وام ده تا این جوان را بر خاک افکنم... (خالقی مطلق 1372: 83) مسیحای عابد کنار چشمهای که از دل کوه میجوشد سر و تن شسته، عبادت میکند و سروشی در گوش هوشش میگوید: رستم دلشکسته و پریشانحال به دیارت آمده، او را دریاب. (صداقتنژاد 1375: 14)
در روایت بانوگشسبنامه، چشمۀ شاه ابوالخیر قداست خاصی دارد: رستم پس از شستوشو در آن چشمه و نیایش، تیشتر الوس را به سرچشمۀ آب میبرد، اعمال قربانی را بهجا میآورد و سروش به خوابش آمده، مژدۀ تولد بانوگشسب را به او میدهد. (ریاحیزمین و جبارهناصرو1390: 149-150)
4-3- رویینتنی با آب چشمه
مردمان کهن در اسطورههایشان داستانهایی مبنی بر رویینتنی قهرمان با آب مقدس دارند که حاصل آرزوی آنان در پی بیمرگی و جاودانگی است؛ اسفندیار را در ششماهگی در آب چشمهای فرومیبرند تا هیچ سلاحی بر او کارگر نشود، (انجوی 1369: 1/205-206) بهروایتی زرتشت در چشمه يا حمام بر آب، دعا و اوراد ميخواند و بر سر و پيكر اسفنديار ميريزد، (همان: 2/7؛ میرکاظمی 1390: 151-152) بهروایتی تن او در آب شط مقدس شستوشو یافته، به فرۀ ایزدی رویینتن میشود. (عناصری1390: 33)
5-3- چشمۀ آب زندگانی
«باور انسانهاي كهن به ذات حیاتبخش و زایایی آب، بهتدريج این اندیشه در آنان پدید آورد که چشمۀ بیمرگی و جوانکننده بهراستی وجود دارد» (چالاک1400: 35) و هرکه از آن بنوشد یا در آن تن بشوید، جاودانه خواهد شد. در بندهش از «چشمۀ بیمرگی در کاخهای کیکاوس» (دادگی 1369: 137) سخن رفتهاست و در شاهنامه، گیو كيخسرو را درون چشمۀ آبی مییابد (فردوسی 1376: 3/206) و در پایان داستان، کیخسرو درون چشمهاي روشن ناپدید میشود؛ (همان: 5/413) او نمیمیرد بلکه در آب زندگی جاوید مییابد. بنابراین «چشمهاي كه كيخسرو در آب روشن آن شستوشو ميكند و عمر جاويد مييابد، صورتي از اسطورۀ چشمۀ آب زندگي است.» (خالقي مطلق 1369: 183)
اسکندر هربار تعدادی از دستهای سمندوی هزاردست را قطع میکند و سمندو میگریزد، اما با دستهای سالم بازمیگردد... خضر ظاهر میشود و میگوید: این دیو چشمهای معجزهگر دارد. هرگاه زخمدار میشود، دست در آن چشمه میشوید و سالم میشود. به روایتی چشمۀ آب زندگانی است. (منوچهرخان حکیم 1388: 571-572)
6-3- چشمه، جایگاه پریزادان و جنیان
در روایات طومارها، چشمه جایگاه جن و پری است و پریان کنار چشمه از جلد خود بیرون میآیند؛ سام کنار چشمه موی رضوانهپری را در آتش مینهد و رضوانه از جلد کبوتر بیرون میآید. (انجوی 1369: 3/256) در خاک پریزاد، رستم در میان باغ چشمۀ آب گوارایی میبیند و یک پری از میان چشمه بیرون میآید. (همان:1/153) ارّاکدیو، عبدالحمید را پای چشمۀ آبی بر زمین مینهد. فرسخاتون و چند پریزاد به سر چشمه میآیند. (منوچهرخان حکیم 1388: 188-189) غزالۀ جنّی به شکل آهویی سیاه به سر چشمه میرسد و از جلد بیرون میآید. نسیم فوراً جلد را برداشته، به امیر میدهد. (همان:201-202)
7-3- وقوع عشق و حوادث شگفت در کنار چشمه
در روایات حماسی و نقالی، عشق و حوادث شگفتانگیز در کنار چشمه رخ میدهد:
گرشاسب کنار چشمهای تصویر کتایون را در دست قلندری میبیند و عاشق میشود. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 188) رستم کیقباد را کنار چشمۀ آبی مییابد و خواهرش گلاندام را میبیند و عاشق میشود. (انجوی 1369: 2/71-72) شیرزادبنکیقباد در جستوجوی دختری که در خواب دیده، به سفر میرود و پس از هفتسال کنار چشمهای پیدایش میکند. (همان: 3/95-97) رستم سر چشمهای دختر مسیحای عابد را میبیند و عاشق میشود. (همان: 1/221؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 473) رستم کنار چشمۀ مروارید، که در کوهی است، دختر شاه چین را میبیند که میگوید: اگر مرا بپذیری، رخشت را یافته، میآورم. (خالقی مطلق 1372: 78-79)
8-3- چشمه، جایگاه شیشۀ عمر جادوی رویینتن
چشمه محل شیشۀ عمر جادوی رویینتن است؛ شمامۀ جادو اسکندر را نابینا کرده، طلسمش را بر جگر خود میبندد. هیچ حربهای بر او کارگر نیست، جز آنکه در جزیرۀ فیضبخش چشمهای است و در آن چشمه ماهی سفیدی که روزی یکبار روی آب شنا میکند. دست راستِ چشمه سنگی سفید هست و در نقبِ زیر آن سنگ، صندوقی. اگر ماهی سفید را بکشند و با کلید نقرهای درون شکمش در صندوق را باز کنند، ریسمانی آنجاست که با آن میتوان شمامه را خفه کرد.(منوچهرخان حکیم 1388: 377)
4- دژها و کاخهای نمادین
«دژهای نمادین بیشتر در بالای کوه و از روی کهننمونۀ بهشت بنا شدهاند و کموبیش دارای ویژگیهای مینوی هستند. در اسطورهها و روایات حماسی با بناها و دژهایی مواجه میشویم که طلسمی جادویی دارند و در زمرۀ آزمونهای قهرمانند؛ قهرمان باید طلسم این دژها را بشکند و پس از فتح دژ آتشی بر فراز آن برافرازد. این آتش، آتشی آیینی است که رستم پس از فتح دژ سپند، کیخسرو پس از شکستن جادوی دژ بهمن و اسفندیار پس از فتح روییندژ بر فراز آن میافروزند.» (واحددوست 1387: 396-397) دژ ضحاک، دژ سپند، دژ ارجاسب و دژ بهمن ازجمله دژهای آزمون در شاهنامه و طومارها هستند که پناهگاهی امن برای ضدقهرمانند.
دژ، جایگاه جادوگران و زندان قهرمان است: ملیخای جادو توس را در دژ فلکالافلاک که بالای کوهی بلند است، بهبند میکشد و طلسم میکند... جهانگیر ملیخا و دیو را میکشد و طوس را رهایی میدهد. (صداقتنژاد 1375: 190-193) رای هند فرامرز را در قلعۀ کیوان که در میان دریاست، محبوس میکند. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 568-570) گشتاسب، اسفندیار را در قلعۀ گنبدان به بند میکشد. (همان: 839) فرامرز، برزو را در قلعۀ ارگ سیستان زندانی میکند. (همان: 640) زال، پشوتن را در قلعۀ شاهور و بهمن، برزین را در قلعهای اسیر میسازد. (مشکیننامه 1386: 213، 216)
دژهایی چون دژ کک کوهزاد و دژ کرگسار، جایگاه ضدقهرمان است: در روایات شفاهی پدر کک، سرند پسر ضحاك است که به کوهي در زابل پناه برده، در یورشي به زابل، دختری را میدزدد و در نتیجۀ ازدواج با او، کک متولد میشود. (همان 1374: 1/ 188-190؛ میرکاظمی1390: 313-316) اترد و نریمان زیر سنگ کوهتر قلعۀ کوهزاد کشته میشوند. رستم با گذشتن از هفت قلعه به سکونتگاه کک میرسد و او را میکشد. (انجوی 1369: 1/189، 202-200، 192-194؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 405-406)
کَرگُسار یاغیای از نسل ضحاک در قلعهای است که هفت کوهترسنگ دارد... سام در حمله به دژ، زیر سنگ کوهتر جان میسپارد. (میرکاظمی 1390: 299-300، 326-327؛ مشكيننامه 1386: 128)
1-4- گنگدژ و سیاوشکرد
در شاهنامه و آثار پهلوی، «سیاوش بانی «گنگدژ» است و بنا بر نقل بندهشن و دینکرت، رستاخیز ایران از این دژ آغاز خواهد شد؛ زیرا خورشیدچهر یکی از پسران زرتشت در آن سکونت دارد و از آنجا لشکر پشوتن را به واپسین نبرد(جنگ آخرالزمان) راهنمایی میکند. گنگدژ شهری بر زمین نبوده و در آسمان قرار داشتهاست، در زمان کیخسرو نمونۀ زمینی آن را بهمانند آن بر فراز کوه ساختند و سیاوشکرد نامیدند.» (واحددوست 1387: 394-395) در طومارها، گنگدژ و سیاوشکرد در یکجا ساخته شده و بانی آن سیاوش است:
سیاوش، سیاوشگرد را صدپهلو ساخت، در هر پهلو یک برج نهاد و ده دژ در اطراف شهر ساخت با دوازده دروازۀ کوچک و چهار دروازۀ بزرگ، چهار خیابان اصلی و چهارصد خیابان فرعی در شهر بهوجود آورد. وسط شهر قلعهای مدور از سنگ و آهن ساخت به نام «گنگدژ» و حرم خود را در قلعه برد. فتح سیاوشگرد بهآسانی میسر نبود؛ زیرا یک طرف شهر به کوه تکیه داشت و یک طرف به دریا و دو طرف آن خندقهای بزرگ داشت. افراسیاب از بیم کینخواهان سیاوش به سیاوشگرد پناه میبرد که ایرانیان به حرمت سیاوش با آن کاری ندارند. (صداقتنژاد 1374: 568-570، 611-612)
2-4- دژ هنگ
هنگ افراسیاب که در شاهنامه به آن اشاره شده، دژی نمادین است. مطابق بندهشن «آن دژ در بَغگر (کوه خدا) بنا شده بود در زیر زمین که افراسیاب آن را به جادوی از آهن برآورده و بلندی آن به درازی هزار مرد بوده و صدستون داشتهاست. روشنی دژ بهدرجهای بود که تاریکی شب در آن راه نداشت. شطی از آب و شطی از شراب و شطی از شیر از آن میگذشت. خورشید و ماهی ساختگی شب و روز در آن میگشت.» (دادگی 1369: 137) در طومارها، بهشت کنگ جایگاه پشنگ و افراسیاب است (طومار نقالی شاهنامه 1391: 389، 421، 822-823) و دژ هنگ به غاری نزدیک بردع تبدیل شدهاست: «افراسیاب در غاری نزدیک بَردَع بنشست. قضا را عابدی از نسل فریدون و بهروایتی هوم عابد، در آن کوه منزل داشت. آواز ناله به گوشش رسید، رشتۀ درویشی از کمر باز کرده، او را به خم کمند بگرفت...» (همان: 824؛ هفتلشکر 1377: 466-467؛ انجوی 1369: 3/ 166-167)
3-4- قلعۀ ضحاک
یکی از دژهای آزمون، قلعه و باغ ضحاک است که ضحاک آن را به جادو برآورده و لازم است قهرمانی طلسمش را بشکند. فریدون طلسم دژ ضحاک را میشکند و تسخیرش میکند. (فردوسي1376: 1/ 68)
در طومارهای نقالی، به قلعۀ ضحاک و قلعۀ سرندبنضحاک اشاره شدهاست: بهدستور ضحاک مهرکوه را در حوالی زابل برمیگزینند که بزرگ و صعبالعبور است. اطرافش را با تیشه میتراشند، راهی میسازند که از آنجا سنگ بیندازند. هفت سنگ کوهتر (سنگی که فروغلتد) عظیم و هفت قراولخانه از دامنۀ کوه تا پای دژ برای نابودی مهاجمان میسازند. هفت قلعۀ تودرتو - که دیوار هر قلعه با کف قلعه بعدی مقابل است - میسازند و در هر قلعه دههزار سپاه مینهند. دولت ضحاک و سرندبنضحاک را در قلعۀ هفتم جای میدهند. (مشکیننامه1386: 17؛ انجوی 1369: 1/189) فریدون دعای باطلسحری که از سیمرغ حکیم آموخته بود، بر طلسم گرد بر گرد باغ ضحاک میخواند و آن را درهم میشکند. (هفتلشکر1377: 33؛ طومار نقالی شاهنامه 1391 :205-206)
4-4- دژ (کاخ) کیکاوس
از دیگر مكانهای اساطیری که ارتباط مستقیمی با بیمرگی دارد، دژ کیكاوس بر فراز البرزکوه است. به روایت سوتگرنسک اوستا کاوس هفت کاخ بر فراز البرزکوه ساخته بود؛ یکی زرین، دو تا سیمین، دو تا پولادین و دو تا از آبگینه. در اساطیر ایرانی این دژ و کاخهای درون آن، پیری و مرگ را دور میداشتند؛ چنانكه اگر پیری در پیرامون آن گردانده میشد، جوانی پانزدهساله میشد و به روایت بندهشن در آنجا چشمۀ آب بیمرگ میگذشت. (دادگی 1369: 137؛ پورداود 1377: 2/230-231)
در طوماری به کاخ کیکاوس اشاره شدهاست: کاوس به البرزکوه میرود و دستور میدهد عمارتی آنجا بسازند؛ قصری از زبرجد و یاقوت مرصع... و به عیش و عشرت میپردازد اما چنان مغرور میشود که ابلیس او را میفریبد تا از اطاعت ایزد سر بتابد. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 449)
5-4- دژ سپند
از دیگر دژهای آزمون پهلوان، دژ سپند است؛ در شاهنامه رستم برای اینکه نشان دهد به بلوغ رسیدهاست، در جامۀ بازرگانان با بار نمک به این دژ که بر فراز کوهی است راه مییابد و پس از فتح دژ، آتشی بر فراز آن میافروزد. (فردوسي1376: 1/264-272) در طومارها، نریمان به دژ سپند میرود که قلعۀ اسفندیاربنرخامبنکاکو است و هفت قراولخانه دارد... و در یورش به قلعه كشته میشود. رستم روانه دژ میشود، طلسم دژ را میشکند و اسفندیار را میکشد. به روایتی در جامۀ بازرگانان با بار نمک به قلعه میرود. (مشکیننامه 1386: 117-118، 120-121؛ هفتلشکر 1377: 150؛ انجوی 1369: 3/51)
6-4- روییندژ (دژ بهمن)
دژ بهمن، دژي اهريمني است كه پيروان يزدان و موبدان، يارای كاشانه گزيدن در آن را ندارند و ازجمله دژهای آزمون است؛ بهفرمان کاوس هریک از دو خواستار شاهي كه بتواند اين دژ را بگشايد، پادشاه ايران میشود. کیخسرو پس از اینکه جادوی «دژ بهمن» را به یاری فرۀ ایزدی درهم میشکند، آتشگاهی آنجا برپا میکند و به پادشاهی میرسد. (فردوسی1376: 3/245)
در طوماری نام این قلعه، آتشگاه بهمن است که کاوس، فریبرز را برای فتح آن میفرستد، اما فریبرز موفق نمیشود و خسرو دژ را فتح میکند. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 536-537) در روایات نقالی، اسفندیار برای نجات خواهرانش به هفتخوان میرود و قلعۀ ارجاسب (همان: 843-844) یا دژ بهمن یا روییندژ (انجوی1369: 3/ 158؛ سعیدی و هاشمی1381: 1/1068-1075؛ مشکیننامه 1386: 196-199) را فتح میکند.
7-4- دژهای طلسم
در طومارهای نقالی مکانهایی طلسمشده هست که اغلب ظاهری مانند دژ یا قصر دارد و پادشاهی کهن، طلسم را به نام پهلوانی از نسل گرشاسب بنیان نهاده و در آن سلاح یا گنجی برای وی بهودیعه گذاشتهاست؛ بنابراین فقط همان پهلوان قادر به گشایش طلسم و بهرهبردن از گنج و هدایای نهفته در آن است. یکی از ویژگیهای این مکان، دسترسی دشوار به آن است. ویژگی دیگر آن، وجود موجوداتی است که نگهبان گنجند و گاه پس از کشمکشی با قهرمان، او را به مکان مخفی گنج راهنمایی میکنند.
بنای طلسم در روایت «طومار نقالی شاهنامه»، «هفتلشکر» و «طومار سام سوار و دختر خاقان چین» سازهای قلعهمانند و دارای گنبد است، اما در طومارهای متأخرتر مانند «طومار کهن شاهنامۀ فردوسی» و «طومار شاهنامۀ فردوسی»، کاروانسرایی است که پهلوان با انجام خویشکاریهایی موفق به گشودن حجرههایش میشود؛ جایگزینی کاروانسرا بهجای قصر، قلعه یا گنبد را میتوان حاصل تأثیرپذیری این روایات از فضای ادبیات عامه دانست. (جوکار و همکاران 1398: 93-94، 98)
در روایات طومارها سام در راه چین با دژ زرینزرد در بالای کوهی بلند روبهرو میشود که طلسم جمشید و جایگاه ژند جادوست. ژند جادو را میکشد، طلسم را میشکند و به گنج جمشید دست مییابد. (انجوی 1369: 264-265؛ هفتلشکر 1377: 63-66؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 243-246؛ سعیدی و هاشمی 1381: 177) گرشاسب در جزیرهای در هندوستان به نام فرامرز طلسم میسازد، مال بسیار آنجا میگذارد و اژدهایی در آن طلسم میگمارد. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 186)
5- دخمه
دخمه از مکانهای اسطورهای و اسرارآمیز روایات حماسی و شفاهی است که محل دفن پهلوانان و شاهان معروف است. در شاهنامه ده تن از شاهان و پهلوانان به دخمه سپرده شدهاند (فریدون، فرود، بهرام گودرز، سهراب، پیران ویسه، کاوس، رستم، دارای داراب، شیرین و یزدگرد) که دو تن تورانی و بقیه ایرانیاند. نخستينبار در مرگ فریدون سخن از ترتيب دخمه میرود؛ منوچهر بر آیين شاهان دخمهاي از زر و لاژورد ميسازد و پيکر شهریار را بر فراز تختي از عاج مينهد و بالايش تاجي ميآویزد و در دخمه را ميبندد. (فردوسي 1376: 1/134)
در طومارهای نقالی، درون جزیره، طلسم یا هفتخوان و اغلب در بالای کوه، پهلوان با گنبدی مواجه میشود که درش با نیایش باز میشود و در آن لوحی مییابد که صاحب دخمه نصایحی بر آن نوشته و نیز گوهر و لعل و... برای پهلوان گذاشتهاست و درون دخمه نگهبانی هست. بعضی دخمهها شفابخشاند مانند دخمۀ طهمورث و بیشتر دخمهها در سراندیب ساخته شدهاند و اگر کسی قصد بیحرمتی به دخمۀ شاه/پهلوان و یا ویران کردنش را داشته باشد، مورد عذاب الهی و حملۀ نیروهای طبیعی قرار میگیرد. (صداقتنژاد1374: 891؛ هفتلشکر 1377: 537؛ انجوی 1369: 1/137-138؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 596-595)
دخمۀ سیامک: جهانبخش و گستهم در خان هفتم به گنبدی میرسند که دخمۀ سیامک است و درش پیدا نیست... نیایش میکنند، در گنبد باز میشود... زمین آن از سنگ رخام و در و دیوارش مرصع به یاقوت لعل است. روی تختی صورتی از طلا میبینند که صورت سیامک است و لوحی حاوی اندرزهایی در دست دارد و بالای سرش تابوتی آویختهاند. (هفتلشکر 1377: 420)
دخمۀ طهمورث: اسفندیار در خواب جاماسب را راهنمایی میکند که بهمن را به دخمۀ طهمورث در سراندیب ببرید که کنار تربت حضرت آدم است تا شفا یابد... (صداقتنژاد 1374: 887)
دخمۀ گرشاسب: گرشاسب و منهراسدیو نزدیک سراندیب دخمهای بنا میکنند که درختانی از طلا، زمینی از فیروزه، کوشکهایی از یاقوت و مروارید و قصرهایی با خشتهای طلا و نقره دارد و آنجا نگهبانی میگذارند... (طومار نقالی شاهنامه 1391: 186-187) فرامرز طلسم دخمۀ گرشاسب را میشکند؛ در حصار گشوده شده، وارد باغی بهشتآیین میشود که خیابانهایش از سنگ یشم و مرمر است با حوضی که درونش طلا و نقره قرار دادهاند. در باغ گنبدی از طلا نمودار میشود... (همان: 595-596)
6- باغ
فضاي باغ ایرانی و نقطۀ مرکزي آن به علت وقوع اتفاقات شگفت و فرامادي در زمرة مکانهاي اساطیري و مقدس بهشمار میآید. اسناد تاریخی نشان میدهد که «در معابد و مکانهاي مقدس معمولاً باغی میساختند که نماد بهشت برین بود. درختان این باغها نماد خدایان بودند.» (بهار1390: 194) تقدس عناصر طبیعی مانند آب، گیاه و کوه نزد ایرانیان سبب شده تا فضاهایی که این هرسه را در کنار هم دارند، مقدس بهشمار آیند، مانند باغ که مرکز آن، به دلیل وجود استخر یا حوض آب، فضایی مقدستر از گوشهها و در حکم کانون دنیاست؛ زیرا قرارگرفتن در مرکز، به مکانها تقدس میدهد: در طومارها، گنگدژ در مرکز شهر(سیاوشگرد) بنا شدهاست و گنبد و عمارت در مرکز باغ قرار دارد:
به حصاری رسیدند که داخل آن باغی بهشتآیین بود با آبهای روان و... در میان باغ گنبدی دیدند که چهارصد رهبان در آن قرار گرفته بودند. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 576)
باغها از مکانهای طلسمشده و جادویی روایات نقالی هستند: باغ ضحاک طلسم شده است و فریدون، طلسم آن را درهم میشکند. (هفتلشکر 1377: 33؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 205-206)
شداد بهشت و باغی میسازد با درختانی از طلا و برگهایی از زمرد و عمارتهایی با خشتهای طلا و نقره. در میان باغ جویهایی از شیر و شکر ترتیب میدهد و ته جوی جواهرات و بر زمین باغ مشک و عنبر میریزد. درختان باغ از جواهر و بارشان دُر و گوهر است و دخترانی بهشکل ملائکۀ بالدار در بهشت گردش میکنند. نگهبان ساحر بهشت بهشکل اژدها درآمده، به سام حمله میکند. سام اژدها را میکشد و سپاهیان، باغ بهشت را غارت میکنند، اما در روایت طومار نقالی شاهنامه، بهشت در نظر آنان ناپدید میشود. (مشکیننامه 1386: 62؛ میرکاظمی 1390: 268-269؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 346-347؛ هفتلشکر1377: 118؛ سعیدی و هاشمی 1381: 229)
ابرها در ایوان شیطان، باغی دارد که پریدخت را در زیرزمین آن در بند میکشد. سام در باغ پای چنار بزرگی چشمۀ آبی میبیند و صفهای عالی. با شمشیر بر کمر درخت میزند و راهی میبیند که از میان چنار به پایین میرود و در زیر زمین پریدخت را پیدا میکند. (طومار نقالی شاهنامه 1391: 357) رستم و اولاد به کوهی میرسند که چهارباغی متعلق به دیو سفید در پای کوه است. (هفتلشکر 1377: 171)
اهرمنجادو در کوهسار باغی جادویی میسازد و عبدالحمید را ربوده، در آن باغ تاریک در بند میکشد... (منوچهرخان حکیم 1388: 230، 243،244) آهویی رستم را به خاک پریزاد و باغی میکشاند. رستم در میان باغ، چشمۀ آبی میبیند که یک پری از میان چشمه بیرون میآید. (انجوی 1369: 1/153)
جایگاه جادوگر باغی جادویی و اعجابانگیز است: در این باغ همیشه سفرهای از انواع خوراکیها و می ناب آماده است. (هفتلشکر 1377: 164؛ سعیدی و هاشمی 1381: 172، 207) رضوانپری به شکل آهویی درآمده، سام و پریدخت را در پی خود به چهارباغی کشانده به طلسم میاندازد. (هفتلشکر 1377: 95-96؛ انجوی 1369: 3/210؛ مشکیننامه 1386: 85-86؛ طومار نقالی شاهنامه 1391: 290-296) زن غواصدیو بهصورت آهویی زیبا درآمده، رستم را به باغی در کمر کوه میکشاند و در حصاری میاندازد که در میان باغ ساختهاند. (هفتلشکر 1377: 203-204)
قهرمان در مرحلهای از گشودن طلسم، وارد باغی میشود یا توسط نهنگ یا اژدهایی بلعیده میشود و سپس وارد باغ یا کوه یا بیابانی میشود: آذر برزین برای رفتن به دخمۀ حضرت سلیمان از شش باغ میگذرد. (همان: 559-560) سام در طلسم طهمورث خود را در کام اژدها میاندازد و وارد باغی سرسبز میشود... (انجوی 1369: 3/264-265) سام در قله کوه وارد قلعه میشود... دیوی سام را به دریا میاندازد و نهنگی او را میبلعد. خود را در بیابان میبیند، میآید، به باغی میرسد که جمعی دختر بزم دارند. (مشکیننامه 1386: 108)
در داستان طلسمشکنی گرشاسب، نهنگی او را میبلعد، گرشاسب خود را پای کوهی میبیند و میرود تا به باغی میرسد؛ (همان:60) گیو در طلسم خود را مقابل باغی میبیند، سپس در کام اژدهایی میرود و خود را در عمارتی میبیند که جمعی دختر بزم دارند؛ (همان: 75) در طلسم دژ سپند، نهنگی رستم را میبلعد، خود را در بیابان میبیند و میرود تا به باغی میرسد؛ (همان: 121) اژدهایی جادو گستهم را میبلعد. جهانبخش اژدها را میکشد، میبیند دریای آب است، غرق میشود، وقتی چشم باز میکند خود را در باغی میبیند. (همان: 136)
طلسم فراموشان زردهشت در دامن کوهی است؛ قلعهای که دوازده برج دارد و هرکه وارد میشود درِ قلعه بسته میشود. اسکندر درون طلسم مادهغولی را میکشد، بعد از ساعتی خود را میان باغی میبیند... (منوچهرخان حکیم 1388: 14-15)
معمولاً دگرگونی و عاشق شدن پهلوان در باغ اتفاق میافتد: در طومار نقّالی سامنامه گلافروز پری بهشکل آهویی زیبا درآمده، سام را در پی خود به باغ و کاخی جادویی میکشاند و به سام ابراز عشق میکند... سام نمیتواند از باغ خارج شود زیرا در ندارد... باغ چهل اتاق دارد که پری کلید سیونه اتاق را به سام میدهد تا تماشا کند. اتاقها پر از گنج و سلاح است. در پس درِ اتاق چهلم، رازی است که زندگی قهرمان را دگرگون میکند؛ سام با پافشاری کلید اتاق چهلم را میگیرد و آنجا با دیدن تصویر پریدخت دلباخته میشود. گلافروز آزرده از دلباختگی و بیمهری سام یکباره میرود و باغ و کاخ هم ناپدید میشوند. (حسینی 1380: 6-10؛ انجوی 1369: 3/210-212)
جمشید بر در باغی مینشیند که از آن دختر شاه کابل، کورنگ است و جامی شراب میخواهد. دختر که مدتی است به تصویر جمشید عشق میورزد، او را میشناسد و به باغ دعوت میکند... (طومار نقالی شاهنامه 1391: 173-174) جهانبخش در پی آهویی به باغی میرسد و دختر فرطوسشاه را میبیند و عاشق میشود... دایه دختر میگوید اگر میل او داری به مازندران بیا. جهانبخش آهی میکشد و بیهوش میشود. چون به هوش میآید، آن باغ را نمیبیند... (همان: 789) غزالی زیبا سهراب را به باغ مجلل دختر شاه خرمآباد میکشاند... (صداقتنژاد 1374: 380-381)
باغ، جایگاه ناپدید شدن شاه/پهلوان است: در یک روایت مردمی، هنگام سفر کیخسرووار زال، بانوگشسب در پی او میرود. زال به دهانۀ دربندی میرسد و در ته دربند، وارد باغی زیبا و سرسبز میشود و باغ از نظر بانوگشسب پنهان میشود... (انجوی1369: 1/147-148) در طومار دیگری از ناپدید شدن آذربرزین همراه با زال در باغی سخن رفته است. (صداقتنژاد 1374: 958-959)
تحلیل کارکردهاي مکان اسطورهای در طومارهای نقالی
کارکردهای مهم مکانهای اسطورهای در طومارهای نقالی به ترتیب اهمیت به شرح زیر هستند:
1. ارتباط مکان اسطورهای با جاودانگی
ارتباط کوه، غار، دژ، باغ و طلسم با جاودانگی: یكی از کارکردهای مهم کوه و غار ارتباط آن با جاودانگی است. رستاخیز بسیاری از جاودانان که در مرگ موقت فرورفتهاند، کوه است. کیخسرو، کیقباد و زال درون غاری در کوه دنا یا دماوند غایب شدهاند. باغها نیز جایگاه ناپدید شدن و جاودانگی هستند؛ زال و آذربرزین وارد باغی شده، ناپدید میشوند. کاخهای بیمرگی بر بلندای کوهها واقعاند، مانند کاخهای کاووس بر فراز البرزکوه. دژهای طلسم اغلب بر فراز کوهاند و طلسمی درون غارهاست که اگر کسی وارد آن شود، تا قیامت در آنجا میماند و بیمرگ میشود؛ مانند غاری که طلسم شیث پیغمبر است و شداد بدانجا میگریزد.
ارتباط چشمه و چاه با زندگیبخشی و جاودانگی: کوه منبع چشمههایی مقدس است که با جاودانگی مرتبطاند: کیخسرو کنار چشمهای ناپدید و جاودانه میشود. به عبارت دیگر در آب، زندگی جاوید مییابد. سمندوی هزاردست، دستان قطع شدۀ خود را در چشمۀ آب زندگانی میشوید و سالم میشود. آب چشمه موجب رویینتنی قهرمان است که با بیمرگی و جاودانگی ارتباط دارد؛ اسفندیار را در آب چشمهای فرومیبرند و یا در آب شط مقدس شستوشو میدهند. شیشۀ عمر جادوگر رویینتن درون چشمه حفظ میشود و رویینتنی وی با آب چشمه ارتباط دارد.
چاه نیز کارکرد حیاتبخشی دارد؛ چاهی زندگیبخش هست که اگر رستم دوازدهسال در آن چاه تاریک بنشیند، سهراب از مرگ نجات مییابد، بهنوعی دوباره متولد میشود. از درون چاهی که افراسیاب خون سیاوش را در آن میریزد، درختی میروید که بهسرعت رشد میکند. ضحاک رویینتن را در «چاهی» بالای کوه دربند میکشند.
2. ارتباط کوه با خدایان و فرۀ ایزدی
یکی از کارکردهای اسطورهای کوه اعتقاد به وجود خدایان و ایزدان بر فراز آن است؛ جایگاه ایزد سروش بر چکاد البرزکوه است و کوه، مناسبترین جایگاه برای عبادت است. ارتباط معنوی پیران، عابدان و یزدانپرستان با خداوند بر فراز کوه و درون غار بهوضوح دیده میشود. کوه مأمن پیران و پارسایانی پیشگوست که به علمالغیب از احوال گذشته و آیندۀ پهلوان آگاهند. هوم عابد، مسیحای عابد، سیمرغ حکیم و حضرت یوشع در غار میزیند.
3. محافظ و پناهگاه بودن کوه، دژ، چاه و قلعه
نقش محافظتی و پناهدهندگی کوه و ارتباطی که با جهان ماورا دارد، در طومارها دیده میشود؛ کوه فریدون را در خود پناه میدهد و از چشم ضحاک و زیرک منجم پنهان میکند و میپرورد. همچنین کودرز را از چشم دشمنش پنهان میکند و بهرام نمیتواند او را بکشد. زال در البرزکوه و یا قلۀ کوه دماوند پرورش مییابد. گنگدژ برای حرم سیاوش مکان امن و پناهگاهی است. افراسیاب از بیم کینخواهان سیاوش به سیاوشگرد پناه میبرد. چاه نیز پناهگاهی است که مادر قهرمان از بیم دشمن به آن پناه میبرد و فرزندش را آنجا به دنیا میآورد.
4. تقدس کوه، دژ، دخمه، باغ و مرکزیت آن
نقطۀ مرکز در کیهانشناسی اساطیري اهمیت ویژهاي دارد و به مکان و پدیدهها تقدس میدهد. به اعتقاد الياده علت تقدّس کوه قرارگرفتن آن در مرکز زمين است. کوههای مقدسِ طومارها البرزکوه، قاف و کوههایی در سراندیب هستند؛ مانند کوه بلندی که بر فراز آن درخت پیشگو و سخنگو (درخت زندگی) قرار دارد و کوهی که بهدلیل وجود تربت آدم (ع) در دل آن، مکانی مقدس است.
در روایت طومارها، یک طرف «سیاوشگرد» به کوه تکیه دارد و یک طرف آن به دریا و «گنگدژ» که قلعهای مدور از سنگ و آهن است، در مرکز شهر(سیاوشگرد) بنا شده است. چشمهها، گنبدها و عمارتها نیز معمولا در مرکز باغ قرار دارد. طلسمی که پریان پهلوان را در آن میاندازند، حصاری در مرکز چهارباغی در کوه است. دخمۀ سیامک نیز گنبدی است در وسط جزیرهای که درش پیدا نیست. هرکه میخواهد در گنبد باز شود، باید جامه پاک بپوشد و نیایش کند. گنبدِ درون دخمه انعکاس کوه جهانی و حلقۀ اتصال زمین و آسمان است.
5. ارتباط کوه، دژ، باغ، چشمه و چاه با دیوان و موجودات اهریمنی
کوه مأمن موجودات فراطبیعی و اهریمنی است. از آنجا که نقطۀ مرکزی زمین محل اتصال سه سطح کیهانی، یعنی مرکز آسمان، مرکز زمین و مرکز جهان زیرین است، میبایست علاوه بر حضور موجودات آسمانی و تقدس آنها، نشانههایی از موجودات جهان زیرین هم باشد. بر همین اساس میبینیم که کوه و دژها و باغهایی که بر فراز آن هستند و نیز چاهی که بر فراز کوه یا در زیر کوه است، جایگاه دیوان و جادوان و پناهگاه اژدها نیز شمرده میشود؛ فریدون ضحاک را در چاهی در کوه دماوند محبوس میکند تا نیروهای قدسی کوه مانع فرار او شوند. ابرهای دیو در ایوان شیطان بر فراز کوه فنا، باغی دارد که راهی از میان چنار بزرگ وسط باغ به پایین میرود و در زیر زمین آن پریدخت را به بند میکشد. ایوان شیطان جایگاه ابرها و نهنگالدیو است. دیو سپید در کوه دماوند خانه دارد و چهارباغی در پای کوه دارد، زندان او غاری در کوه اسپروز و یا چاهی در زیر کوه است. بعدها غار او جایگاه موجودات اهریمنی (شمامۀ جادو) میشود. اورنگدیو در کوه خارا و هراسدیو رویینتن در کوه یاقوت در سراندیب میزیند. دیوان، پریان و جنیان ساکن کوه قافاند. اهرمنجادو در کوهسار باغی جادویی (باغ تاریک) میسازد و... دیوان پهلوانان را در غاری بالای کوه به بند میکشند. الاپیسۀ جادو و و شمامۀ جادو در غار هستند.
برخی دژها نیز مانند دژ بهمن (یا قلعۀ ارجاسب یا روییندژ)، دژ سپند، قلعه و باغ ضحاک و دژ هنگ، اهريمني و جایگاه ضدقهرمانند و قهرمان باید در آزمونی طلسم این دژها را بشکند. جایگاه ژند جادو در دژی بر فراز کوهی بلند است که طلسم جمشید است. دژ هنگ یا بهشت کنگ افراسیاب که در «کوه خدا» در زیر زمین بنا شده بود، در طومارها به «غاری نزدیک بردع» تبدیل شدهاست. دژ کک کوهزاد بر فراز کوهی است با هفت قلعه که قلعۀ هفتم سکونتگاه کک است. دژها، زندان قهرماناند و قلعهای که رای هند فرامرز را در آن محبوس میکند، در میان دریاست. دژ فلکالافلاک که طوس در بالای برج آن در بند است، چنان رفیع است که سه شبانهروز از کوه بالا میروند تا نمایان میشود و راهی باریک چون نردبان سنگی با هزارودویست پله دارد.
دیوان قربانیانشان را در چاه زندانی میکنند؛ زندانیان طلسم درون چاهی عمیق هستند. برزو در چاهی درون جزیرهای در میان دریا زندانی است. بیژن را در چاه اکوان دیو میاندازند.
چشمه جایگاه جن و پری است و پریان و جنیان کنار چشمه از جلد خود که معمولا کبوتر یا آهوست، بیرون میآیند و گاهی از درون چشمه بیرون میآیند.
6. ارتباط کوه، غار، چاه و باغ با طلسم و آزمون پهلوان
باغها از مکانهای طلسمشده و جادویی هستند که معمولا در کوه بنا میشوند، مانند قلعه و باغ ضحاک که فریدون طلسمش را میشکند و بهشت و باغ شداد که سام طلسم آن را میشکند. گاهی پریان به شکل آهویی پهلوان را در پی خود به چهارباغی در کمر کوه میکشانند و در حصاری(طلسمی) میاندازند که در میان باغ ساختهاند. چاه در آزمون پهلوان و طلسمشکنی نقش مهمی دارد؛ گاهی شروع طلسم از دهانۀ چاه است و قهرمان با ورود به چاه خود را در باغی میبیند... و گاه در یکی از مراحل طلسمشکنی، قهرمان با ورود به چاه که معمولا بالای کوه است، وارد عوالم دیگری چون باغ یا بیابان میشود یا توسط نهنگ یا اژدهایی بلعیده میشود و سپس وارد باغ، کوه، عمارت یا بیابان میشود.
7. قربانی کردن و نیایش بر فراز کوه و کنار چشمه
کوه جایگاه قربانی برای اهورامزدا و ایزدان بوده است. قهرمان در کنار چشمهای که از دل کوه میجوشد نیایش میکند تا ندای سروش غیبی به گوشش میرسد و راهنمایی یا حاجتروا میشود: مانند «چشمۀ مروارید» در روایت ماندایی رستم و سهراب و چشمۀ شاه ابوالخیر در روایت بانوگشسبنامه، که رستم برای اینکه صاحب فرزند شود، پس از شستوشو در آن چشمه و نیایش، تیشتری را در سرچشمۀ آب قربانی میکند. ارتباط چشمه با باروری در روایت نقالی فرامرزنامه دیده میشود؛ ایزدبانوي موکّل بر آبها، اردویسور آناهید که مایة باروری زنان است، سوار بر ورزاوی جوان از میان آب بیرون آمده، رحم گلاندام را پالوده میکند و به او مژدۀ تولد فرامرز را میدهد.
8. ارتباط چشمه و دخمه با شفابخشی
آب چشمههای مقدس که بر قلۀ کوهها واقع شدهاند، جادویی و شفابخشاند: نمونۀ این کارکرد چشمه را در شفای سام و مداوای زخمهای رستم و نیرومندی فوقالعادۀ او میبینیم.
بعضی دخمهها نیز شفابخشاند، مانند دخمۀ طهمورث در سراندیب که موجب شفای بهمن میشود.
9. ارتباط کوه، باغ و چشمه با عشق و دگرگونی پهلوان
در روایات حماسی و نقالی، عشق برای گرشاسب، رستم و شیرزادبنکیقباد در کنار چشمۀ آبی روی میدهد که در کوهی است و برای جمشید، سام، جهانبخش و سهراب درون باغ اتفاق میافتد. گاهی قهرمان در پی آهویی به باغ و کاخی جادویی میرسد و دختری را میبیند و یا با دیدن تصویری دلباخته و بیهوش میشود و چون به هوش میآید، آن باغ را نمیبیند.
10. ارتباط چشمه با تطهیر معنوی
شستوشوی قهرمان پيش از نيايش در آب چشمه و شستن شهریار -نوزاد برزو- در سرچشمۀ آب برای متبرککردن وی و دوری از پلیدیها، از نمونههای تطهیر معنوی با آب در روایات نقالی است.
نتیجه
با توجه به شواهد یاد شده، مکانهاي اسطورهای در طومارهای نقالی بهصورت کوه، غار، چاه، چشمه، قلعه، دخمه، باغ و مکان طلسمشده نمود یافتهاست. این مکانها دارای ماهیت و کارکردهایی هستند که در زمرۀ امور مقدس و اسطورهای بهشمار میروند. قهرمان با قرار گرفتن در مکان اسطورهای به بلوغ و تکامل میرسد، دچار تحول روحی میشود و به جاودانگی میرسد. از میان مکانهای اسطورهای طومارها، کوه مقدسترین مکان است و تمامی مکانهای دیگر بهنوعی با کوه در ارتباطاند. چشمههای مقدس، دژها، دخمهها و باغها اغلب بر فراز کوه جای دارند و از قداست «مرکز» برخوردارند. از آنجا که کوه مقدس، مرکز عالم است و نقطۀ مرکزی زمین، محل اتصال سه سطح کیهانی، یعنی مرکز آسمان، مرکز زمین و مرکز جهان زیرین است، تمامی این مکانها - ازجمله چاه - از قداستی همانند قداست کوه برخوردارند و کارکردهایی مشابه دارند؛ این مکانهای مقدس محافظ و پناهگاه پهلوان، محل زندگی عابدان و جایگاه ناپدیدشدن شاه/پهلوان هستند، جایگاه پریزادان، جنیان و موجودات فراطبیعی چون سیمرغ و اژدها هستند، موجب جاودانگی، زندگیبخشی، دگرگونی، برکتبخشی، باروری، تهطیر معنوی و شفابخشی میشوند، با آزمونهای پهلوان (طلسمشکنی و فتح دژ، اژدهاکشی، هفتخوان و...) ارتباط دارند؛ جایگاه عبادت، حاجتروایی و وقوع عشق هستند و از آنجا که مرکز عالم با جهان زیرین نیز مرتبط است، این مکانها جایگاه موجودات اهریمنی، اژدها، دیوان و جادوان هستند و گاهی به مکانی برای زندانی کردن قهرمان تبدیل میشوند.
کتابنامه
قرآن کریم.
الیاده، میرچا. 1362. چشم اندازهای اسطوره،
--------. 1372. رساله در تاریخ ادیان. ترجمه جلال ستاری. تهران: سروش.
--------.1390. اسطورۀ بازگشت جاودانه. ترجمه بهمن سرکاراتی. چ 3. تهران: طهوری.
--------.1397. اسطوره، رویا، راز. ترجمۀ مهدیه چراغیان. چ1. تهران: کتاب پارسه.
امامی، صابر. 1380. اساطیر در متون تفسیری فارسی. چاپ اول. تهران: گنجینۀ فرهنگ.
انجوی شیرازی، ابوالقاسم. 1369. فردوسینامه. 3ج. چ 3. تهران: علمی.
بهار، مهرداد. 1375. پژوهشي در اساطير ايران. چ 2. تهران: آگاه.
--------. ۱۳۹۰. از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: چشمه
پورداود، ابراهیم. 1377. یشتها. بهکوشش بهرام فرهوشی. تهران: دانشگاه تهران.
جبارهناصرو، عظیم. 1396. گردآوری و بررسی روایتهای حماسی نقالی منطقۀ کوهمرۀ سرخی. شیراز: تخت جمشید.
---------- 1395. «بررسی تحلیلی روایتی نقالی از فرامرزنامه». کاوشنامه. سال 17. ش 33. صص 249-273.
جوکار، منوچهر و رضایی دشت ارژنه، محمود و ابراهیمی، مختار و آشنا، لاله. 1398. «طلسم جمشید». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. سال 15. ش 54. صص 75–107.
چالاک، سارا. 1400. «مکانهای اسطورهای در قصههای عامیانۀ ایرانی». فصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی. ش 60. صص 23-45.
حسامپور، سعید و جباره ناصرو، عظیم. 1388. «روایتی دیگر از برزونامه (از کوهمرۀ سرخی)». بوستان ادب دانشگاه شیراز. 1 (2). صص 69-101.
حسینی، حسین. 1380. طومار نقالی سامنامه. تهران: نمایش.
حسینی، مریم. 1388. «رمزپردازی غار در فرهنگ ملل و یار غار در غزلهای مولوی». فصلنامۀ ادبیات عرفانی و اسطورهشناختی. سال 5. ش 15. صص 35-53.
حموی بغدادی، یاقوت. 1383. معجمالبلدان. ج 2. بهکوشش علینقی منزوی. تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی.
خالقي مطلق، جلال. 1372. گلرنجهای کهن. بهکوشش علی دهباشی. تهران: مرکز.
دادگی، فرنبغ. 1369. بندهشن. گزارنده مهرداد بهار. چ 1. تهران: توس.
دوستخواه، جلیل. 1370. «کاوۀ آهنگر بهروایت نقالان». ایراننامه. 10 (37). صص 122-144.
ذوالفقاری، حسن. 1385. «چاهانه». فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا. 16-17 (61-62). 129-155.
رضی، هاشم. 1346. فرهنگ نامهای اوستا. 3ج. تهران: فروهر.
ریاحیزمین، زهرا و جبارهناصرو، عظیم. 1390. «آمیزش اسطوره و حماسه در روایتی دیگر از بانوگشسبنامه (از کوهمرۀ سرخی)». ادبپژوهی. ش 18.صص145-170.
زریری اصفهانی، عباس. 1396. شاهنامۀ نقالان. ویرایش جلیل دوستخواه. تهران: ققنوس.
سعیدی، مصطفی و هاشمی، احمد. 1381. طومار شاهنامۀ فردوسی. چ1. تهران: خوشنگار.
شایگان، داریوش. 1371. بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی. چ 2. تهران: امیرکبیر.
صداقتنژاد، جمشید. 1375. طومار کهن جهانگیرنامه. تهران: نیما.
--------------. 1374. طومار کهن شاهنامۀ فردوسی. تهران: دنیای کتاب.
طومار نقالی شاهنامه. 1391. بهکوشش سجاد آیدنلو. تهران: بهنگار.
عسکری، رویا. 1399. بررسی و تحلیل مفاهیم اسطوره ای، حماسی و دینی در طومار نقالی هفت لشکر. چاپ اول. تهران: پارس آوید.
عفیفی، رحیم. 1374. اساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی. تهران: توس.
عناصري، جابر. 1390. شناخت اساطير ايران. چ 4. تهران: سروش.
غلامی، زهرا. 1398. «بررسی بنمایههای حماسی و اساطیری در طومارها و روایات نقالی». رسالۀ دکتری رشتۀ زبان و ادبیات فارسی. قم: دانشگاه قم.
فردوسي. 1376. شاهنامه فردوسی. بهكوشش سعيد حميديان. چ4. تهران: قطره.
لوفلر ـ دلاشو، مارگریت. 1376. زبان رمزی قصههای پریوار. ترجمۀ جلال ستاری. تهران: توس.
مشکين، حسینبابا. 1386. مشکیننامه. بهکوشش داود فتحعلیبیگی. چ2. تهران: نمایش.
منوچهرخان حکیم. 1388. اسکندرنامه. بهکوشش علیرضا ذکاوتی قراگزلو. چ1. تهران: سخن.
میرکاظمی، حسین. 1390. من و رستم و گرز و افراسیاب. چ 1. گرگان: آژینه.
نیشابوری، ابوبکر عتیق. 1375. قصص قرآن مجید. بهاهتمام یحیی مهدوی. چ3. تهران: خوارزمی.
واحددوست، مهوش. 1378. نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی. تهران: سروش.
هفتلشكر. 1377. بهكوشش مهران افشاري و مهدی مدايني. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
یونگ، کارل گوستاو. 1368. چهار صورت مثالی. ترجمۀ پروین فرامرزي. مشهد: آستان قدس رضوي.
References
The Holy Quran.
’Afifi. Rahim. (1995/1374SH). Asātir va Farhange Irān dar Nevešte-hāye Pahlavi. Tehrān: Tūs.
’Anāsori. Jāber. (2011/1390SH). Šenāxt-e Asātir-e Iran. 4th ed. Tehrān: Sorūš.
’Askari. roʼyā. (2020/1399SH) Barresi va Tahlil-e mafāhim-e ostūreī, hamāsi va dini dar Tūmāre naqqāli-ye Haft Laškar. Tehrān: pārs Āvid.
Bahār. Mehr-dād. (1996/1375SH). Pažūhešī dar Asātīre Īrān. 2nd ed. Tehrān: Āgāh.
Bahār. Mehrdād. (2011/1390SH). Az Osture Tā Tārix. Tehrān: češmeh.
Chālāk. Sārā. (2021/1400SH). Makānhāye ostūreī dar qessehāye ’āmiyāne-ye Irāni. Research in Persian Language & Literature. No 60. Pp. 23-45.
Dādegī. Faranbaq. (1990/1369SH). Bondahešn. Tr. by Mehr-dād Bahār. 1th ed. Tehrān: Tūs.
Dustkhāh. Jalil. (1991/1370SH). Kāveh-ye āhangar be revāyate naqqālān. Irān-nāmeh Magazine. Year 10. No 37. Pp.122-144.
Eliade. Mircea. (1993/1372SH). Resāle dar tārix-e adyān (Patterns in comparative religion). Tr. by Jalāl. Sattāri. Tehrān: Sorūš.
Eliade. Mircea. (2011/1390SH). ostūre-ye bāzgašte jāvdāne (The myth of the eternal return). Tr. by bahman sarkārāti, Tehrān: Tahūri.
Eliade. Mircea. (2018/1397SH). Ostūre, ro’yā, rāz. Tr. by Mahdiye. cerāqiyān. Tehrān: Ketābe pārse.
Emāmi. Sāber. (2001/1380SH). Asātir dar motūn-e tafsiri-ye Fārsi. 1st ed. Tehrān. Ganjineh-ye Farhang.
Enjavi širāzi. Abolqāsem. (1990/1369SH). Ferdowsi Nāmeh. 3 vols. 3rd ed. Tehrān: Elmi.
Ferdowsi. Abolqāsem. (1997/1376SH). Šāhnāmeh-ye Ferdowsi. With the Effort of Sa’id Hamidiyān. 4th ed. Tehrān: Qatre.
Gholāmi. Zahrā. (2019/1398SH). barresi-ye bonmāye-hāye hamāsi va asātiri dar tūmār-hā va revāyāte naqqāli. Doctoral dissertation in the field of Persian language and literature. Qom: dānešgāh-e Qom.
Hamavi Baghdādi, Yāqūt. (2004/1383SH). Moʼjam al-Boldān. 2rd vol. With the Effort of Alinaqi Monzavi. Tehrān: National Heritage Organization.
Haft-Laškar. (1998/1377SH). With the Effort of Mehrān Afšāri and Mahdi Madāyeni. Tehrān: Institute of Humanities and Cultural Studies.
Hesāmpūr. Sa’id & Jabbāreh Nāsero, Azim. (2009/1388SH). Revāyati Digar Az Borzū Nāmeh (Az Kūhmare-ye Sorxi). Journal of Būstān-e Adab, University of Širāz. Periodical 1. No 2. Pp. 69-101.
Hosseini. Hossein. (2001/1380SH). Tūmār-e naqqāli-ye Sām-nāmeh. 1st ed. Tehrān: Namāyeš.
Hosseini. Maryam. (2009/1388SH). Ramzpardāzi-ye qār dar farhange melal va yāre qār dar qazalhāye mowlavi. Quarterly Journal of Mystical and mythological literature. Year 5. No 15. Pp.35-53.
Jabbāreh Nāsero, Azim. (2017/1396SH). Gerdāvari va barresi-ye revāyat-hāye hamāsi naqqāli-ye mantaqeye Kūhmareh-ye Sorxi. Širāz: Taxt-e Jamšid.
Jabbāreh Nāsero, Azim. (2016/1395SH). Barrsi-ye tahlili-ye revāyati naqqāli az Farāmarznāmeh. Kāvoš Nâmeh. Year 17. No 33. Pp. 249-273.
Jokār, Manūčehr and Rezāei Dašt-e Aržaneh, Mahmūd and Ebrāhimi, Moxtār and Ašenā, Lāleh. (2019/1398SH). Telesm-e Jamšid. Quarterly Journal of Mystical and Mythological Literature. Year 15. No. 54. Pp. 75–107.
Jung, Kārl. Gūstāv. (1989/1368SH). Čahār Sūrate Mesāli. Tr. by Parvin Farāmarzi. Mašhad: Āstān-e Qods-e Razavi.
Khāleghi-Motlagh, Jalāl. (1993/1372SH). Gol-Ranjhā-ye Kohan. With the Effort of Ali Dehbāši. Tehrān: Markaz.
Loeffler-Delachaux. Mārgrit. (1997/1376SH). Zabāne ramzi-ye qessehāye Parivār (The secret language of Parivār stories). Tr. By Jalāl Sattāri. Tehrān: Tūs.
Moškin, Hosseinbābā. (2007/1386SH). Moškin-Nāmeh. With the Effort of Fathali-Beygi Dāvūd. 2th ed. Tehrān: Namāyeš.
Manūčehr-xān Hakīm. (2009/1388SH). Iskandar-Nāmeh. With the Effort of Alirezā Zakāvati Qaragūzlū. 1th ed. Tehrān: Soxan.
Mirkāzemi, Hossein. (2011/1390SH). Man va Rostam va Gorz va Afrāsiāb. 1th ed. Gorgān: Ažineh.
Nišāburi, Abūbakr-e ’atiq. (1996/1375SH). Qesas-e Qorān-e Majid (Stories of the Holy Quran). With the Effort of Yahyā Mahdavi. 3nd ed. Tehrān: xārazmi.
Pūr-Dāvūd, Ebrāhim. (1998/1377SH). Yašt-hā. With the Effort of Bahrām Farehvaši. Tehrān: dānešgāh-e Tehrān.
Razi, Hāšem. (1967/1346SH). Farhange Nāmhāye Avesta. 3 vols. Tehrān: feravahr.
Riyahi-Zamin, Zahrā and Jabbāreh-Nāsero, Azim. (2011/1390SH). Āmizeše Ostūre va hamāse dar revāyati digar az bānūgošaspnāmeh az kūhmare-ye sorxi. Adabpažūhi. No 18. Pp. 145-170.
Sa’idi. Mostafā and Hāšemi, Ahmad. (2002/1381SH). Tumār-e šāhnāme-ye Ferdowsi. 1th ed. Tehrān: xošnegār.
Sedāqat-Nežād. Jamšid. (1996/1375SH). Tūmār-e Kohan-e Jahāngir-nāmeh. Tehrān: Nimā.
Sedāqat-Nežād. Jamšid. (1995/1374SH). Tūmār-e Kohan-e Šāhnāmeh-ye Ferdowsi. Tehrān: Donyāye ketāb.
Shāygān. Dāryūsh. (1992/1371SH). Bot-hā-ye Zehni va Xātere-ye Azali (Mental Idols and Eternal Memory). 2nd ed. Tehrān: Amirkabir.
Tūmār-e Naqqāli-ye Šāhnāmeh. (2012/1391SH). by .Ed Sajjād-e Āydenlū. Tehrān: Behnegār.
Vāhed-Dūst, Mahvaš. (1999/1378SH). Nahādine-hāye Asātiri Dar Šāhnāme-ye Ferdowsi. Tehrān: Sorūš.
Zariri Isfahāni, Abbās. (2017/1396SH). Šāhnāme-ye Naqqālān. by .Ed Jalil Dūstkhāh. Tehrān: Qoqnūs.
Zolfaqāri, Hasan. (2006/1385SH). Čāhāneh. AL Zahrā University Humanities Quarterly. Years. 16-17 (Nos. 61-62). Pp.129-155.
mythical places in the scrolls of storytelling
Abstract
One of the mythological bases with which humans have always had a transcendental relationship is place. Accepting the mythical role of some places and their sanctity is a theme that can be seen in mythological, epic and storytelling narratives and is manifested in the form of mountains, caves, wells, springs, crypts, fortresses, gardens, enchanted places, etc. In mythological belief, the place is different from what is defined in the cosmic and material environment; and the material and worldly objects and phenomena become transcendental and sacred affairs. By staying on a mythical place, the hero matures and evolves, and undergoes spiritual transformation as well as immortality. This research aims to introduce mythical places and analyze their function and quality in the narratives of scrolls of storytelling; and by studying the epic narratives of the Shahnameh and scrolls of storytelling, it tries to investigate and analyze examples of important themes of mythical places. In this regard, the mythical quality of the places in the scrolls were analyzed. The mountain is one of the holiest places due to its high position and proximity to the sky, and other mythical and sacred places such as springs, castles, crypts, and gardens are often located on top of mountains. The research methodology in this article is descriptive-analytical.
Key words: place, myth, epic, theme, scrolls of storytelling