تحلیلی بر شیوه حکمرانی شاه اسماعیل دوم صفوی و سیاست متفاوت وی در ایجاد تعادل مذهبی در ایران
زهرا قائمی
1
(
دانشجوی دکتری گروه الهیات و معارف اسلامی ، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهر ری ، دانشگاه آزاد اسلامی تهران، ایران.
)
صابر اداک
2
(
استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
)
محسن حیدرنیا
3
(
استادیار گروه الهیات و معارف اسلامی ، واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام،
)
کلید واژه: تسنّن, تشیّع, دولت صفوی, شاه اسماعیل دوم, تعادل مذهبی,
چکیده مقاله :
شاه اسماعیل دوم پس از شاه طهماسب صفوی برای مدتی کوتاه به پادشاهی رسید و زمام دولت صفوی را برعهده گرفت. او خط مشی متفاوتی را در ادارۀ امور کشور در پیش گرفت که این امر انتقادهای بسیاری را در دربار صفوی برانگیخت. او سعی کرد رفتار حاکمیت را با اهل سنت، سهولت ببخشد و در برابر، قدرت عالمان شیعی را کاهش دهد. مجموعهای از این رفتارها باعث گردید تا عمر پادشاهی وی اندک باشد و در نهایت، مسموم و کشته شود. به نظر میرسد که شاه اسماعیل در شیوۀ کشورداری طرحی نو درانداخت و به دلیل مصاحبت با شماری از اهل سنت در دوران حبس، رویکرد خود را نسبت به این گروه دینی تغییر داد و در مماشات با آنها تا حدی پیش رفت که شائبۀ سنی بودن وی را قوّت بخشید. همچنین شاه اسماعیل دوم بر این باور بود که دخالتهای افسارگسیختۀ عالمان شیعی در ادارۀ کشور، موجب تضعیف قدرت دولت صفوی شده بود و در نتیجه نقش این گروه را در سیاستهای کلان، کمرنگ کرد. در این پژوهش سعی شده است رفتارهای شاه مذکور با مخالفان فکری و دینی بررسی و کاویده شود. روش تحقیق حاضر، توصیفی- تحلیلی بوده و دادهها با استناد به منابع کتابخانهای گردآوری شده است.
چکیده انگلیسی :
Shah Ismail II came to the kingdom after Shah Tahmasb Safavi for a short time and took charge of the Safavid government. He adopted a different policy in the administration of the country, which provoked many criticisms in the Safavid court. He tried to make it easier for the government to treat the Sunnis and reduce the power of the Shiite scholars. A series of these behaviors caused his reign to be short and finally, he was poisoned and killed. It seems that Shah Ismail II made a new plan in the way of governing the country and because of meeting with a number of Sunnis during his imprisonment, he changed his approach towards this religious group and went so far in conciliating them that he was suspected of being a Sunni. give strength Also, Shah Ismail II believed that the unrestrained interference of Shia scholars in the administration of the country had weakened the power of the Safavid government. As a result, the role of this group in macro policies was diminished. In this research, it has been tried to investigate and analyze the behavior of the mentioned king against intellectual and religious currents The current research method is descriptive-analytical and the data is collected by referring to library sources.
تحلیلی بر شیوه حکمرانی شاه اسماعیل دوم صفوی و سیاست متفاوت وی در ایجاد تعادل مذهبی در ایران
چکیده
شاه اسماعیل دوم پس از شاه طهماسب صفوی برای مدتی کوتاه به پادشاهی رسید و زمام دولت صفوی را برعهده گرفت. او خط مشی متفاوتی را در ادارۀ امور کشور در پیش گرفت که این امر انتقادهای بسیاری را در دربار صفوی برانگیخت. او سعی کرد رفتار حاکمیت را با اهل سنت، سهولت ببخشد و در برابر، قدرت عالمان شیعی را کاهش دهد. مجموعهای از این رفتارها باعث گردید تا عمر پادشاهی وی اندک باشد و در نهایت، مسموم و کشته شود. به نظر میرسد که شاه اسماعیل در شیوۀ کشورداری طرحی نو درانداخت و به دلیل مصاحبت با شماری از اهل سنت در دوران حبس، رویکرد خود را نسبت به این گروه دینی تغییر داد و در مماشات با آنها تا حدی پیش رفت که شائبۀ سنی بودن وی را قوّت بخشید. همچنین شاه اسماعیل دوم بر این باور بود که دخالتهای افسارگسیختۀ عالمان شیعی در ادارۀ کشور، موجب تضعیف قدرت دولت صفوی شده بود و در نتیجه نقش این گروه را در سیاستهای کلان، کمرنگ کرد. در این پژوهش سعی شده است رفتارهای شاه مذکور با مخالفان فکری و دینی بررسی و کاویده شود. روش تحقیق حاضر، توصیفی- تحلیلی بوده و دادهها با استناد به منابع کتابخانهای گردآوری شده است.
واژگان کلیدی: دولت صفوی، شاه اسماعیل دوم، تشیّع، تسنّن، تعادل مذهبی
مقدمه
پس از 900 سال حاکمیت اهل سنت در ایران - صرفنظر از دورۀ کوتاه حکومت آل بویه در سدۀ چهارم تا نیمۀ سدۀ پنجم هجری- حکومت شیعه به دست صفویان تشکیل شد و لذا برای بقای خود میباید به نحوی سیاستگذاری میکرد که امکان بازگشت به قبل وجود نداشته باشد و اهل سنت نتوانند به قدرت برسند. البته مبارزات سیاسی در زمان نیاکان شاه اسماعیل اول یعنی شیخ صدرالدین، شیخ ابراهیم، خواجه علی، شیخ جنید و شیخ حیدر آغاز گردید و میراث آن به شاه اسماعیل اول رسید و لذا شدت عمل او از یک صبغۀ تاریخیِ طولانی برخوردار بود.
قبل از شکلگیری دولت شیعی صفوی، دولت قدرتمندی در غرب ایران به نام عثمانی از شمال تا جنوب تأسیس شده بود که به مراتب قدرتمندتر، آمادهتر و همچنین متعصبتر بود. به نحوی که برخی از صاحبنظران عقیده دارند که تعصب سنیگری عثمانی بر عملکرد تعصب شیعیگری صفویه تأثیر بسزایی داشته است. این تأثیر به حدی بود که عثمانیها هر نوع حرکتی را که از داخل قلمرو صفویه علیه آنها عَلَم مخالفت برمیداشت، مورد حمایت قرار میدادند.
نهضت صفویه بعد از استقرار سیاسی تبدیل به نظام سیاسی پایداری شده بود که طبیعتاً عدهای مخالف را در برابر هرگونه اصلاحات و تغییر ساختار سنتی تحریک میکرد. مخالفانی که مانع انجام تعدیلهای سیاسی میشدند که نمونۀ آن بعد از جنگ چالدران در نزاع بین ترک و تاجیک قابل مشاهده است و حتی این تقابل تا عصر سلطان محمد خدابنده به صورت مخوف تداوم پیدا کرد.
جریانهای صوفیگری و برخی گرایشهای شیعی نظیر مهدویت یا اسماعیلیه و سایر جریانهای وابسته به تشیع و نیمهشیعی که از سابق شکل گرفته بود نظیر مشعشعیان، رعناشیان، نقطویان (پسیخانیان) و حتی جریانهای سنتگرای قزلباش، در سیاستهای دولت صفویه تأثیر فراوانی داشتند و این امر موجب شد تا صفویان سیاستهای سختگیرانهای در برابر مخالفان خود در پیش بگیرند که این سیاستها گاهی به نزاع و کشتار میانجامید و گاهی با وساطت عدهای از بزرگان کشوری و لشکری به فرجامی مطلوب میرسید.
به هر روی، آنچه در تاریخ صفویه قطعیت دارد، این است که شاهان این دودمان به ویژه از شاه اسماعیل اول تا شاه عباس اول، در برابر مخالفان فکری و مذهبی خود، غالباً موضعی سختگیرانه و همراه با خشونت اعمال میکردند و در این راه، فشارهای سیاسی دولتهای خارجی اگرچه تأثیراتی داشت، ولی در نهایت، خواستۀ شاهان این سلسله تأمین میگردید. فرآیند سازش و سرکوب که شاهان صفوی در برابر مخالفان فکری و ایدئولوژیک خود پیش گرفته بودند، با توجه به قدرت سیاسی آنها تعیین میشد. هر اندازه تمرکز بر قدرت افزایش پیدا میکرد، سرکوبها بیشتر میشد و در برهههایی که قدرت سیاسی شاهان تنزل مییافت، معمولاً به سازش تن میدادند و با نیروهای مخالف، از روی مماشات برخورد میکردند.
در این بین، دوران کوتاه فرمانروایی شاه اسماعیل دوم صفوی، درخور توجه است. او روش و سبکی را برای حکمرانی خود برگزیده بود که کاملاً خلاف جریان اصلی حرکت میکرد. او ارتباط دوستانهای با اهل سنت و عالمان آن برقرار کرد و در برابر، عالمان شیعی را از قدرت دور کرده بود.
این رفتارها درباریان را نسبت به شاه جدید بدبین کرده بود؛ زیرا در دورۀ شاه قبلی (شاه طهماسب) باورهای ایدئولوژیک شیعی در رأس امور قرار گرفته بود و برخورد با اهل سنت، از روی خشونت صورت می گرفت. این تغییر رفتار باعث شده است دوران کشورداری کوتاه شاه اسماعیل دوم، برای بررسی و تحلیل، جذاب به نظر بیاید. مسألۀ اصلی که در تحقیق حاضر به آن پرداخته میشود، کیفیت رفتارشناسی شاه مذکور با دو گروه مذهبی عمده در کشور یعنی شیعیان و اهل سنت و نیز علت تغییر در برخورد شاه است.
گرایشهای مذهبی شاه اسماعیل دوم به اهل سنت و کاهش فشار نسبت به آنان
یکی از موضوعاتی که در ارتباط با شاه اسماعیل دوم جالب است، توجه او به مذهب اهل سنت میباشد. به طوری که «سخنانی که در عقاید شیعه در پرده میگفت، مردمان او را در تشیع سستاعتقاد یافته، گمان تسنن به او بردند» (ترکمان، 1382: ج1 ص213). با افزایش نگرانی مردم در این زمینه، شاه اسماعیل برای آرامکردن اوضاع، عالمان اهل سنت را از خود دور کرد. در اقدامی دیگر، شاه دستور داد بر روی سکهها نقشهای «لا اله الا الله»، «محمد رسولالله» و «علی ولیالله» را حک نکنند به این بهانه که سکهها به دست یهود، ارمنی، مجوس، هندو و سایر کفار درمیآید. در عوض شاه فرمان داد این شعر روی سکه آورده شود:
ز مشرق تا به مغرب گر امام است علی و آل او ما را تمام است
(هینتس، 1371: ص112).
رفتار شاه اسماعیل دوم، احساسات عمومی و به شدت مذهبی ایرانیان را برانگیخت و افکار عمومی با رهبری روحانیت شیعه، در اعتراض به اقدامات ضدشیعی شاه به خروش آمد. اسکندر بیک مینویسد: «گمان مردم دربارۀ اسماعیل میرزا بیشتر از پیشتر شد و این گفتگو در میان خلایق افتاد [و] باطناً زبان تشنیع دراز کردند» (ترکمان، 1382: ج2 ص331). این اعتراضها به این معناست که شاه صفوی آن اعتبار قدسی خود را در میان عوام هم، از دست داده بود و این تغییر رویکرد، زمینه را جهت بروز انواع تحرکات سیاسی ایجاد میکرد. به عبارت دیگر، فضای دربار به دوقطبی شدن میگرایید و عدهای که سالها با سیاستهای شیعیگری شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول خوگرفته بودند، اینک این آرمانها را در معرض خطر میدیدند.
آرمانهایی که حکومت صفوی بر مبنای آن استوار شده بود و در زمان شاه اسماعیل دوم، جدی گرفته نمیشد. دامنۀ اعتراضات به نیروهای قزلباش - که سخت به مذهب تشیع تمایل داشتند- کشیده شد. این بدان معنا بود که یکی از حامیان اصلی قدرت سیاسی شاه با او از درِ مخالفت درآمده بودند و تمایلی به حمایت از ماندگاری او بر سریر قدرت نداشتند. روملو در این باره میگوید: "[اسماعیل دوم] اراده داشت که مردم را به مذهب شافعی درآرد. بنابرآن، لشکر قزلباش از وی متنفر شدند" (روملو، 1375: ص647).
سرانجام شاه اسماعیل در برابر هجوم عمومی مردم، مجبور به عقبنشینی شد و از اقدامات خود دست کشید. فشار شیعیان سبب شد تا میرمخدوم از دربار طرد شود و راهی کشور عثمانی گردد و در آنجا کتاب نواقضالروافض را ضد شیعه بنویسد. این اقدام میرمخدوم، شکی برای گروههای مذهبی دربار شاه اسماعیل دوم بر جای نگذاشت که او تا چه اندازه از آرمانهای اعتقادی پدربزرگ خود دور شده است.
این بدبینیها نوعی گسست در مسائل سیاسی ایجاد میکرد. افزون بر این، شاه اسماعیل دوم، فردی بسیار تندخو و خشن بود و با بیرحمی همۀ رقیبان خود را از صحنه کنار میزد. همۀ این مسائل باعث میشد تا عمر حکومت خود را کوتاه کند. گویا این شاه به واسطۀ سالها حضور در زندان، هدفی جز انتقام ستاندن از مخالفانش نداشت و کارهایی را انجام میداد که خلافآمد طریقۀ کشوداری دودمان صفوی و نهادهای ساختارمند سیاسی بوده است.
با وجود همۀ سرنخهایی که نشان میدهد شاه اسماعیل دوم گرایش عمدهای اهل تسنن داشته است، اما برخی مورخان باور دارند که شاه بر مذهب شیعه بود. با این حال، «او در سالهای طولانی در زندان فرصت دوبارهاندیشی داشت و شیعه بودن را ملازم با دشمنی با سنیان و ناسزاگویی به مقدسان آنان ندانست» (هینتس، 1371: ص34). شاه اسماعیل دوم با تنگاندیشی و تعصب در مذهب مخالف بود. وی به رفع کینۀ مذهبی و حفظ حرمت مقدسان مذهبی سنیان اعتقاد داشت و بیان میکرد که شیعه بودن و اعتقاد به علی بن ابی طالب(ع)، هیچ گونه ملازمتی با لعن به مقدسان مذهبی سنیان ندارد. او سیاست تساهل مذهبی خود را صادقانه پیگیری نمود و در اجرای آن پافشاری میکرد (یوسف جمالی، 1385: ص358-357). که البته، این روش، خوشایند نهادهای مذهبی وقت و نیز، ساختارهای سیاسی حکومت نبود و عدهای تلاش کردند علیه رویکردهای شاه، واکنش نشان دهند.
شاه اسماعیل دوم در آغاز سیاست مذهبی خود، لعن فرستادن به عایشه، همسر پیامبر اسلام (ص) را ممنوع ساخت. وی بر این باور بود که چون عایشه همسر پیامبر(ص) است، لعن به او لعن به پیامبر اسلام(ص) محسوب میشود. شاه اسماعیل دوم نظر خود را دربارۀ پرهیز از فرستادن لعنت به مقدسان مذهبی سنیان در محافل بحث با عالمان مذهبی در میان میگذاشت (افوشته ای نطنزی، 1373: ص237). سیاست جدید سومین پادشاه سلسلۀ صفوی موجب گردید بعضی از علمای مذهبی که به مذهب گذشته (تسنن) خود پایبند بودند، تقیه را کنار بگذارند و آراء خود را آشکارا ابراز کنند (همان: ص241-240).
شاه اسماعیل دوم در ترغیب مردم به خودداری از لعنت فرستادن به سه خلیفۀ نخستین اقدام بیسابقهای کرد. او مبلغ 200 تومان پول تعیین نمود و دستور داد که آن مبلغ بین کسانی که در مدت عمر خود به عَشَرۀ مُبَشَّره (حدیث عَشرَه مُبَشَّره روایتی معروف بین مسلمانان اهل سنت است که محمد(ص) به ده تن از یاران نزدیک خویش بشارت بهشت را داده است. ابن حنبل، 1416ق: ص310) لعن نکرده باشند، تقسیم گردد و میرزا مخدوم شریفی مسئول توزیع این جایزه گردید (افوشته ای نطنزی، 1373: ص242).
این اقدام را باید کاملاً ساختارشکنانه و سنتگریز دانست. دودمانی که بر مبنای جدایی اهل سنت از تشیع شکل گرفت و پایههای اسلام تسنن را رد کرده بود، اکنون و در زمان شاه اسماعیل دوم، با چالشی بسیار بزرگ روبهرو شده بود. شاه جدید سعی کرده بود نوعی بازنگری دینی و ایدئولوژیک در ساختار حاکمیت انجام دهد و با کاهش تعصبات دینی، کشتار سنیها را متوقف کند.
بدیهی است که با چنین دیدگاهی نمیتوانست چندان ادامه دهد. متعصبان صوفی و نهاد روحانیت در برابر این کارها سکوت نمیکردند؛ زیرا منافع خود را در خطر میدیدند و جایگاهشان را متزلزل مییافتند. در نتیجه، با راههای گوناگون، شاه اسماعیل را از این افکار دور نگاه میداشتند و در سطح کلانتر، نقشۀ حذف فیزیکی شاه را در سر میپروراندند.
شاه اسماعیل دوم چون یک پادشاه بود و حفظ قدرت و حکومت برایش از مهمترین امور محسوب میشد، در سرآغاز سلطنتش برای کوتاه کردن دست علمای پرقدرت شیعه در آن مقطع زمانی، آنان را تحقیر، زندانی یا تبعید کرد. از آنجا که مذهب تشیع در آن هنگام کیش رسمی و عرفی جامعه بود و در میان قزلباشان و عامه مردم محبوبیت داشت، شاه اسماعیل دوم قادر نبود بیش از پیش بر سیاست تساهل و مسامح خود با سنیان پافشاری کند؛ لذا با یک روش سیاسی تغییر خط مشی داد و کوشید اعتقاد خود به مذهب تشیع را آشکار دارد (پارسادوست، 1381: ص123-122)، تا حمایت نیروهای مذهبی قدرتمند در ساختار قدرت را به دست آورد. اگرچه این اقدام از فشارهای وارده تا حدود زیادی کاست، ولی همچنان سوءظنها و تردیدها نسبت به این شاه وجود داشت و هرگز به طور کامل حل نشد.
عباس اقبال آشتیانی در کتاب تاریخ مفصل ایران، به نقل از منابع تاریخی یادآور میشود که چون اسماعیل میرزا در دوران جوانی در هرات به دست آموزگاری سنی مذهب تربیت یافته بود، مصمم شد که مذهب شیعه را براندازد و خطبه و سکه را به نام خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و علی) جاری کند (اقبال آشتیانی، 1347: ص673). اسماعیل حقی اوزون چارشلی مورخ ترک در کتاب تاریخ عثمانی در این باره مینویسد که شاه اسماعیل دوم پس از به دست گرفتن زمام سلطنت و حکومت اعلام کرد که پیرو طریقت اهل سنت است (اوزون چارشلی، 1369: ص67). بنابراین، برخی تاریخدانان میکوشند با ریشهیابی این تغییر موضع، شرایط مذهبی و اعتقادی شاه اسماعیل را با واقعنگری بیشتری توجیه کنند.
روملو در کتاب خود هیچ گونه اشارهای به علاقۀ شاه اسماعیل دوم به مذهب تسنن و اقدامهایی که او در این باب کرده است، نمیکند. شاید به این دلیل که او به پیروی از طایفۀ روملو از هواخواهان سلطنتش بوده و قصد نداشته است شاه اسماعیل دوم را برگشته از مذهب تشیع معرفی کند (روملو، 1375: ص258). احمد قمی نیز در کتاب خود اشارهای به سنی بودن شاه اسماعیل دوم نمیکند، ولی دربارۀ قدغن کردن لعن به شخصیتهای مورد تقدس اهل سنت چیزهایی نوشته است (حسینی قمی، 1359: ص655-652). اسکندربیک ترکمان در کتاب تاریخ عالمآرای عباسی اشارۀ مستقیمی مبنی بر سنی بودن شاه اسماعیل دوم نمیکند، اما تصریح میکند که شاه عالمان مذهبی را به «شیادی و سالوس» متهم ساخته و آنان در زمان او «خفیف و خوار» شدند. همچنین، اسکندربیک تأیید میکند که شاه به دلیل آن فعالیتها، کاری کرد که مردم و قزلباشان گمان به سنی بودن او برند و برای حذف او از قدرت بکوشند (ترکمان، 1382: ص553).
سیاست دشمنی با اهل سنت که از زمان شاه اسماعیل اول باب شده بود، باعث گردید بسیاری از اهل علم و روحانیون سنی ناچار به مهاجرت شوند و به کشور عثمانی یا سرزمین هندوستان بروند. این مهاجرتها حتی تا زمان شاه عباس اول نیز ادامه داشت. شاه اسماعیل دوم برای اینکه فاصلۀ بین این اختلاف را کم کند، اقداماتی جدید انجام داد.
وی ضمن کاهش نفوذ طبقات روحانی، دستور به تحریم شعر خواندن و نوشتن بر روی درب و دیوار مساجد داد. همچنین امر کرد کلیۀ اشعار مذهبی و عاشقانه در اماکن عمومی قزوین پاک شود تا جایی که جملات و اشعار در مدح علی بن ابیطالب را نیز از این فرمان مستثنی نکرد. فرمان های شاه باعث گردید بیش از آنکه رضایت طبقات و گروههای مخالف جلب گردد، خشم و کینۀ قزلباشان (به عنوان حامیان و طرفداران تندروی شیعه) افزایش پیدا کند (افوشته ای نطنزی، 1373: ص241).
شاه قصد داشت نوعی انقلاب دینی و اعتقادی در جامعۀ آن زمان ایران به وجود آورد و خسارتهای ناشی از سیاست تکمذهبی و عدم رواداری دینی را کاهش دهد، ولی در این مسیر، اجازۀ تکمیل اقدامات مورد نظر خود را نیافت و مرگ (طبیعی یا قتل) کارها و اهداف او را ناتمام گذاشت، ولی هرچه که هست، شاه اساعیل دوم، اصلاحاتی بنیادین را در ساختاری دینی و مذهبی مورد نظر داشت که البته به فرجام خوشایندی نرسید.
شاه اسماعیل دوم سیاست مذهبی معتدلی در پیش گرفت. مثلاً وی برای علمای مذهبی همانند میرزا مخدوم شریفی و ملا میرزا جان باغ نوی شیرازی و میر مخدوم لاله که احتمال پیروی از تسنن در آنها میرفت، محافظ تعیین کرده بود (نویدی شیرازی، 1369: ص118). او تلاش کرد که از لحاظ مبارزات اجتماعی و فعالیتهای مذهبی و نیز از دیدگاه اجتماعی، تعادلی در نظام ادارات و اجتماعات مانند قضاوت و وضع مالیاتها به وجود آورد و از کشتار اهل تسنن جلوگیری کرد. جلوگیری وی از تندروهای مذهبی باعث شد که وی را متمایل به تسنن و اهل جماعت بدانند.
سعی اسماعیل دوم بر آن بود که از مبالغات مذهبی بکاهد و تا حد زیادی دست برخی از روحانیون را از دستگاههای دولتی کوتاه کند؛ زیرا معتقد بود که گروهی از آنها پدرش را بازیچه قرار داده بودند. به دنبال اصلاحات اجتماعی شاه اسماعیل دوم و قوّتگرفتن شایعۀ تمایلش به تسنن باعث گردید که این پادشاه به اقدامات دیگری دست بزند، به ویژه که شنیدن شایعۀ سنی بودن برایش ملالآور بود. شاه اسماعیل دوم نسبت به تبرّا و تبرّاییان که از شیعیان متعصب بودند، روش قاطعی را در پیش گرفت. او فرمان داد رسم تبرّا در کوچهها و محلهها از میان برداشته شود. شاه اسماعیل دوم دربارۀ آنان گفته بود: «مرا با طبقۀ تبرّایی که لعن را سرمایۀ معاش ساختهاند صفایی نیست» (جنابدی، بی تا: ص567).
از اینرو، با این گروه به شدت مخالفت ورزید و سعی کرد این شیوه نامطلوب را از میان بردارد. این اقدامات جدای از اینکه صبغهای سیاسی و دینی داشت، از دید فرهنگی هم، نوعی اصلاحات درونی و خودخواسته محسوب میشد. شاید شاه در مدتی که اسیر زندان بود، به این مطلب رسیده بود که میتوان در سایۀ سیاستهای مدارامحور به وضعیت آشفتۀ کشور سروسامان داد و مانع بروز بسیاری از مشکلات شد.
والتر هینتس، ایرانشناس برجستۀ آلمانی میگوید: «تردید در این اظهار نظر روا نیست که اسماعیل از همان ابتدای امر، یعنی اندکی پس از جلوس بر تخت پادشاهی آشکارا به مذهب اهل سنت گرویده بوده است» (هینتس، 1371: ص116). شاه اسماعیل دوم در همان روزهای اول حکومت خود، دستور داد که از حرکت تبرّاییان و لعن خلفای سهگانه و دشمنان امامیه در کوچهها و محلات شهرها جلوگیری شود (ترکمان، 1382: ص331).
او برخلاف پدرش که به عالمان شیعه توجه ویژهای داشت، برای مقابله با قدرت نفوذ عالمان شیعه در امور شرعی و عرفی، به علما و افرادی که در قزوین به تسنن مشهور بودند، از جمله میرزا مخدوم شریفی، میرزا جان شیرازی و میرمخدوم لاله، توجه و برای آنان مقرری تعیین کرده بود و حتی مبلغی را در اختیار میرزا مخدوم -که به مقام وزارت دیوان اعلی منصوب شده بود- قرار داد تا بین افرادی که بر مذهب تسنن استوار هستند، تقسیم کند (جنابدی، بی تا: ص576).
هینتس برای تأیید دیدگاه خود، از برخی سفرنامهنویسان ایتالیایی کمک میگیرد. مینادولی با نقل از منابع عثمانی مینویسد که شاه اسماعیل دوم در قلعۀ قهقهه به مذهب تسنن معتقد شده بود (سفرنامه ونیزیان در ایران، 1349: ص238-235). تئودور بالبی و جیووانی نیز، بیان میکنند که شاه اسماعیل دوم در اواخر ۱۵۷۷ میلادی دستوری آماده کرده بود که به موجب آن، مذهب تسنن میبایست مذهب رسمی کشور میگردید و در کنار آیین شیعه قرار میگرفت (هینتس، 1371: ص127-126). این ادعایی است که در کتب تاریخی آن روزگار، تقریباً نشانی از آن نیست، ولی با عنایت به کارها و اقداماتی که شاه وقت برای حمایت از اهل سنت و آیینشان انجام داده بود، قابل پیشبینی است و میتوان آراء سفرنامهنویس ایتالیایی را پذیرفت.
این مجموعه اقدامات هنجارشکن که از سوی شاه جوان صورت گرفته بود، میتوانست در مرگ ناگهانی او مؤثر باشد. به این معنا که مخالفتهای فقهای شیعه را که در دوران شاه طهماسب قدرت بسیاری به دست آورده بودند، برانگیخت و نیز، گروهی از قزلباشان متعصب به او بدبین شدند و در نهایت با کشتن شاه جوان، مانع از تحقق اهداف وی گردیدند.
البته برخی باور دارند که شاه اسماعیل وقتی با گسترش مخالفتها مواجه شد، از سیاستهای مبتنی بر تساهل خود دست کشید و راه دو پادشاه قبل از خود را در پیش گرفت و سعی کرد خود را شاهی حامی آیین تشیع نشان دهد، اما این توجهات به قدری افزایش پیدا کرده بود که عامۀ مردم باور داشتند او به مذهب اهل سنت گرایش پیدا کرده است. در نهایت، او را مسموم کردند و پس از یک سال و نیم حکومت، در اثر توطئۀ قرلباشان و نیز، حامیان عالم آنها به قتل رسید.
این واقعه باعث به وجود آمدن ترسی شدید در بین عالمان اهل سنت شد که مورد حمایت شاه مقتول قرار داشتند؛ زیرا از آیندهای که در انتظار ایشان بود، بیخبر بودند و نمیدانستند که سیاست شاه بعدی در قبال آنها به چه شکل خواهد بود. از اینرو، به گفتۀ صاحب عالمآرای عباسی، کسانی که در زمان شاه اسماعیل دوم، به صورت علنی از باورهای اهل سنت دفاع میکردند، یا مجبور به سکوت شدند یا مانند میرزامخدوم شریفی از ایران فرار کردند و به قلمرو عثمانی پناهنده شدند (ترکمان، 1382: ص340).
شاه اسماعیل دوم به اقدامی دست زده بود که نقطهای حساس به شمار میرفت. موضوعی که با کیان ساختار قدرت این دودمان گره خورده بود. او قطعاً میدانست که انجام این کار به سادگی انجام نخواهد شد، ولی با همفکری بسیاری از شخصیتهای دربار صفوی، توانست اهداف خود را در زمینههای گوناگون پیش ببرد. گروهی که با او همراهی میکردند، پس از کشته شدن شاه اسماعیل دوم، به سرزمینهای همسایه گریختند. این واکنشها هم میتواند مخاطب را به این نتیجه برساند که شاه صفوی برخلاف دیدگاه بسیاری از تاریخنویسان، از مبانی اهل سنت حمایت میکرده است.
تلاش برای کاهش قدرت عالمان شیعه
از دید برخی تاریخپژوهان، شاید شاه اسماعیل دوم از مواضع اقتدارگرایانه و بسيار مستحکم بزرگان شيعه که میاندیشيد سبب تضعيف اقتدار او میشود، نگران بود و بنابراین، محتملاً میخواست با احيای مجدد مذهب تسنن و یا وانمود کردن به این امر، این موقعيت و جایگاه را متزلزل سازد و در نتيجه، جایگاه و موقعيت خویش را مستحکم نماید (جعفریان، 1379: ج1 ص79). بنابراین شاه قصد داشت با ایجاد تقابلی دوقطبی در عرصۀ دینمداری، از نفوذ روحانیان در امور سیاسی بکاهد و به آرامی آنان را منزوی کند و به حاشیه راند و فضای تکصدای مذهبی را برهم زده و به موازنۀ قوای اعتقادی در کشور کمک کند.
رویمر معتقد است در صورتی که این فرضيه صحيح باشد، «تعمق سياسی هوشمندانهای» از جانب اسماعيل دوم بوده است (همان: ص81). همچنين نباید از نظر دور داشت که در دوران اسماعيل دوم، قزلباشان که تعصب شيعی بسياری داشتند، دچار محدودیتهایی شدند. بنابراین، این احتمال وجود دارد که تضعيف جایگاه این دو طبقۀ مهم و تأثيرگذار، یکی از دلایل رویکرد اسماعيل دوم در برابر تشیع بوده است. به عبارت دیگر، میتوان گفت که اسماعيل دوم میاندیشيد جایگاه عالمان شيعه و قزلباشان میتواند موقعيت او را متزلزل سازد.
در نتیجه میخواست با تضعيف تشيع که منبع قدرتبخش این دو گروه بود، مانع از قدرت گرفتن بيش از پيش آنان گردد و بدینگونه آنان را کنترل نماید. در این حالت، میتوان قتل اسماعيل دوم را نيز در این رابطه تصور کرد، به ویژه اینکه قزلباشان که نمیتوانستند خود را با اقدامات سياسی و به خصوص سياستهای مذهبی اسماعيل دوم تطبيق دهند، رابطۀ خوبی با علمای شيعه داشتند و به عقیدۀ مؤلف تاریخ عالمآرای عباسی از متهمان قتل اسماعيل دوم هم به شمار میآمدند و نشانههایی از دسیسۀ آنان وجود داشت (ترکمان، 1382: ص224-223).
گویا اسماعيل دوم از موقعيت عالمان شيعه و اقدامات آنان در هراس بوده و آنها را تهدیدی برای موقعيت خویش به شمار میآورد. بنابراین رابطۀ صميمانهای بين اسماعيل دوم و عالمان شيعه برقرار نبوده است تا بدانجا که او براى طبقۀ روحانيان احترام چندانى قائل نمی شد و به قول نویسندة کتاب نقاوهالآثار، «در تعظيم و توقير علما و اکرام و احترام فضلا، شيوة ستودة پادشاه دینپناه (شاه طهماسب) را مسلوک نداشت، بلکه این جماعت را به امور ناشایستِ نامناسب نسبت داده، در کسر عزت ایشان اداها میفرمود. لاجرم دلهاى این طایفه از او متنفر گشته، بر بداعتقادى و بیقيدى آن رقم کشيدند» (افوشته ای نطنزی، 1373: ص79).
او در ادامه روایت میکند که «بعضى از وجوه کمالتفاتى پادشاه نسبت به این طایفه آن بود که در روز جلوس همایون پادشاه ربع مسکون، جناب مجتهدالزمانى شيخ عبدالعالى (فرزند محقق کرکى) را با اکابر افاضل طلبيده، بر زبان آورد که این سلطنت حقيقتاً تعلق به حضرت امام صاحبالزمان میدارد و شما نایب مناب آن حضرت و از جانب او مأذونيد به رواج احکام اسلام و شریعه. قاليچۀ مرا شما بيندازید و مرا شما برین مسند بنشانيد تا من به رأى و ارادۀ شما بر سریر حکومت و فرماندهى نشسته باشم. این عالم که اطمينانی به سخن اسماعيل دوم نداشت و یا اینکه خوى اشرافى داشت، در زیر لب فرمودند که پدر من فراش کسى نبود و این سخن را پادشاه شنيد و هيچ نگفت. دیگر اصلاً متوجه آن جماعت نشد و براى خود بر مسند پادشاهى متمکن گردید» (همان: ص81-80).
جنگ قدرت در این زمان اوج گرفته بود. شاه اسماعیل دوم نمیتوانست با این شرایط سازگاری داشته باشد. او برخلاف پدر خود فکر میکرد. اگرچه شاه طهماسب برای دور ماندن از قدرت و نفوذ قرلباشها به روحانیت شیعه بال و پر داده بود، ولی شاه اسماعیل این خطر را از جانب قرلباشها چندان احساس نمیکرد. در نتیجه، روحانیت را کمتر در بازی قدرت شریک میکرد و دخالت میداد. او با تقویت سنیها سعی داشت قدرت موازی دینی و ایدئولوژیک در کلیت کشور و البته، دربار ایجاد کند تا روحانیت شیعه به حاشیه رانده شود و از این طریق، توازن قوا نمود و عینیت پیدا کند. پس میتوان چنین گفت که انگیزههای سیاسی و قدرت باعث شده بود تا راهبردهای اعتقادی و دینی شاه جدید شکل بگیرد.
شاه اسماعيل دوم معتقد بود که عالمان شيعه، دیگران و به ویژه قزلباشان را بر ضد او تحریک میکنند. بنابراین، «زبان اعتراض بر علماء دراز کرده، گفت که حضرات همه روزه مجلس منعقد ساخته به امثال این سخنان شناعتآميز (در مورد عقاید مذهبی) عقيدة قزلباش را نسبت به من فاسد میگردانند و به شيادى و سالوس پدرم را بازى داده بودند. من از ایشان بازى نمیخورم و سخنان ناشایست نسبت به علماء، خصوصاً مير سيدحسين و استرآبادیان -که یقينالتشيع هستند- میگفت» (همان: ص214-213).
بدینگونه بسياری از روحانيون برجستۀ شيعه از حلقۀ اطرافيان اسماعيل دوم حذف شدند. در ادامۀ این تحولات، رابطۀ اسماعيل دوم و عالمان شيعه تا بدانجا به خصومت گرایيد که او «به همۀ علماء بدگمان شده و به آنانی که در تشیع خویش تفکرات غلوآميز داشتند، بيشتر از دیگران بیالتفاتى اظهار کرد». اسکندر بيگ مینویسد او برخی از عالمان شيعه را از اردو اخراج کرد و دستور داد که همۀ کتب علمى یکی از عالمان با نام مير سيد حسين را در خانه نهاده و مهر و موم کردند و حتی او را از منزلى که داشت، بيرون کردند و خانۀ او را نزول دادند (ترکمان، 1382: ص275).
نتیجهگیری
شاه اسماعیل دوم سعی کرد از لحاظ مبارزات و فعالیتهای مذهبی و از نقطهنظر اجتماعی، تعادلی در امر حکومت ایجاد کند. سعی شاه اسماعیل دوم که در کاستن از مبالغات مذهب شیعه، کوتاه کردن دست بعضی از علما از دستگاههای دولتی و همچنین جلوگیری از تندرویهای شیعیان نسبت به سنیان بود، سبب شد که وی را متمایل به تسنن بدانند. اصلاحات اسماعیل دوم در جلوگیری از لعن خلفا و پرهیز از اشعار طنزآمیز در مورد خلفا، شایعۀ تمایل وی به آیین تسنن را افزایش داد.
او سعی کرد برخلاف پدرش، از نفوذ و گسترۀ قدرت فقها و علمای شیعه بکاهد و تمرکزگرایی در قدرت را که زمان پدرش کمی تغییر پیدا کرده بود، از نو بازسازی کند. در نتیجه، واکنش علما او را هراسناک کرد و اقرار کرد که شیعه است. شاه اسماعیل در این دوران با دو گروه عمده سروکار داشت: نخست روحانیان که سردمدار همۀ موازین قدرت بودند. دوم، صوفیان قزلباش که از آشفتگی اوضاع سوءاستفاده میکردند. شاه اسماعیل دوم در این مدت کوتاه، سعی کرد این دو گروه را سرکوب و کماعتبار سازد.
منابع
1. ابن حنبل، احمد بن محمد، (1416ق). مسند، تحقیق سعید محمد لحام و همکاران، بیروت: مؤسسة الرسالة.
2. افوشتهای نطنزی، محمود بن هدایتالله، (1373). نقاوهالآثار فی ذکرالاخیار در تاریخ صفویه، تصحیح احسان اشراقی، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
3. اقبال آشتیانی، عباس، (1347). تاریخ مفصل ایران از استیلای مغول تا اعلان مشروطیت، تهران: نشر امیرکبیر.
4. اوزون چارشی لی، اسماعیل حقی، (1369). تاریخ عثمانی، ترجمۀ ایرج نوبخت، تهران: نشر کیوان.
5. پارسادوست، منوچهر، (1381). شاه اسماعیل دوم شجاع تباهشده، تهران: شرکت سهامی انتشار.
6. ترکمان، اسکندربیک، (1382). تاریخ عالمآرای عباسی، زیر نظر ایرج افشار، تهران: نشر امیرکبیر.
7. جعفریان، رسول، (1379). صفویه در عرصۀ دین، فرهنگ و سیاست، قم: نشر پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه.
8. جنابدی، میرزابیک، (بی تا). روضة الصفویه، (بی جا): (بی نا).
9. حسینی قمی، قاضی احمد، (1359). خلاصهالتواریخ، تصحیح احسان اشراقی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
10. روملو، حسنبیک، (1375). احسنالتواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: نشر بابک.
11. سفرنامۀ ونیزیان در ایران، شش سفرنامه، (1349). (مجهولالمؤلف)، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران: خوارزمی.
12. نویدی شیرازی، خواجه زینالعابدین بن علی(عبدی بیک)، (1369). تکملهالاخبار، مقدمه و تصحیح و تعلیقات از عبدالحسین نوایی، تهران: نشر نی.
13. هینتس، والتر، (1371). شاه اسماعیل دوم صفوی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
14. یوسفجمالی، محمدکریم، (1385). تاریخ تحولات ایران عصر صفوی، نجف آباد: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی (واحد نجفآباد).
An analysis of the ruling style of Shah Ismail II Safavid and his different policy in creating religious balance in Iran
Abstract
Shah Ismail II came to the kingdom after Shah Tahmasb Safavi for a short time and took charge of the Safavid government. He adopted a different policy in the administration of the country, which provoked many criticisms in the Safavid court. He tried to make it easier for the government to treat the Sunnis and reduce the power of the Shiite scholars. A series of these behaviors caused his reign to be short and finally, he was poisoned and killed. It seems that Shah Ismail II made a new plan in the way of governing the country and because of meeting with a number of Sunnis during his imprisonment, he changed his approach towards this religious group and went so far in conciliating them that he was suspected of being a Sunni. give strength Also, Shah Ismail II believed that the unrestrained interference of Shia scholars in the administration of the country had weakened the power of the Safavid government. As a result, the role of this group in macro policies was diminished. In this research, it has been tried to investigate and analyze the behavior of the mentioned king against intellectual and religious currents
The current research method is descriptive-analytical and the data is collected by referring to library sources.
Keywords: Safavid government, Shah Ismail II, Shi’ism, Sunnism, religious balance,