بررسی تاثیر روابط سیاسی - نظامی آمریکا و عربستان و نقش آن بر سیاست های خارجی ایران؛ سیری تاریخی
محورهای موضوعی : فصلنامه تاریخعلی لطیفی نیا 1 , حسین کریمی فرد 2 , فریدون اکبرزاده 3
1 - گروه علوم سیاسی، واحد بین المللی خرمشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، خرمشهر، ایرا ن.
2 - گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
3 - گروه علوم سیاسی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
کلید واژه: روبط سیاسی-نظامی آمریکا و عربستان, منطقه خاور میانه, نظم امنیتی,
چکیده مقاله :
پژوهش حاضر با هدف تاثیر روبط سیاسی-نظامی آمریکا و عربستان بر نظم امنیتی منطقه خاورمیانه انجام شد. در این پژوهش، روش و ابزار تجزیه و تحلیل داده ها، توصیفی – تحلیلی است. خاورمیانه از نظر جغرافیای سیاسی، جغرافیای راهبردی و جغرافیای اقتصادی از اهمیت زیادی برخوردار است و وجود چنین مولفههایی سبب شده تا نظم و امنیت خاورمیانه همیشه در دوران پس از جنگ جهانی دوم در دستور کار آمریکا قرار گیرد. روابط عربستان و آمریکا بر نظم امنیتی منطقه تاثیر بسیاری خواهد داشت. با خلأ قدرت و گسترش وضعیت آنارشیک در منطقه خاورمیانه، هر یک از بازیگران ﺗﺄثیرگذار در منطقه از جمله ایران و عربستان، ترکیه و اسرائیل به توسعه قابلیتهای نظامی خود میپردازند. ترکیه از قبل در صدد افزایش نقش و موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در مناطقی چون خلیج فارس، آسیای جنوبی، خاور نزدیک، فلسطین، لبنان، سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز بوده است. اتحاد جدید آمریکا و عربستان در سالهای بین 2017 تا 2020 با هدف ایجاد نظمی جدید در خاورمیانه شکل گرفت.
The present study was conducted with the aim of influencing the US-Saudi political-military relationship on the security order in the Middle East. In this research, the method and tool of data analysis is descriptive-analytical. The Middle East is important in terms of political geography, strategic geography and economic geography, and the existence of such components has made the Middle East order and security always on the US agenda in the post-World War II era. Saudi-US relations will have a major impact on the security order in the region. With the power vacuum and the expansion of the anarchic situation in the Middle East, each of the influential actors in the region, including Iran and Saudi Arabia, Turkey and Israel, are developing their military capabilities. Turkey has already sought to increase its political and economic position in the Persian Gulf, South Asia, the Middle East, Palestine, Lebanon, Syria, and Central Asia and the Caucasus. The new US-Saudi alliance was formed between 2017 and 2020 with the aim of establishing a new order in the Middle East.
بررسی تاثیر روابط سیاسی - نظامی آمریکا و عربستان و نقش آن بر سیاست های خارجی ایران؛ سیری تاریخی
چکیده
پژوهش حاضر با هدف تاثیر روبط سیاسی-نظامی آمریکا و عربستان بر نظم امنیتی منطقه خاورمیانه انجام شد. در این پژوهش، روش و ابزار تجزیه و تحلیل داده ها، توصیفی – تحلیلی است. خاورمیانه از نظر جغرافیای سیاسی، جغرافیای راهبردی و جغرافیای اقتصادی از اهمیت زیادی برخوردار است و وجود چنین مولفههایی سبب شده تا نظم و امنیت خاورمیانه همیشه در دوران پس از جنگ جهانی دوم در دستور کار آمریکا قرار گیرد. روابط عربستان و آمریکا بر نظم امنیتی منطقه تاثیر بسیاری خواهد داشت. با خلأ قدرت و گسترش وضعیت آنارشیک در منطقه خاورمیانه، هر یک از بازیگران ﺗﺄثیرگذار در منطقه از جمله ایران و عربستان، ترکیه و اسرائیل به توسعه قابلیتهای نظامی خود میپردازند. ترکیه از قبل در صدد افزایش نقش و موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در مناطقی چون خلیج فارس، آسیای جنوبی، خاور نزدیک، فلسطین، لبنان، سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز بوده است. اتحاد جدید آمریکا و عربستان در سالهای بین 2017 تا 2020 با هدف ایجاد نظمی جدید در خاورمیانه شکل گرفت.
کلمات کلیدی: روبط سیاسی-نظامی آمریکا و عربستان، منطقه خاور میانه، نظم امنیتی
مقدمه
خاورمیانه از نظر جغرافیای سیاسی، جغرافیای راهبردی و جغرافیای اقتصادی از اهمیت زیادی برخوردار است و وجود چنین مولفههایی سبب شده تا نظم و امنیت خاورمیانه همیشه در دوران پس از جنگ جهانی دوم در دستور کار آمریکا قرار گیرد. این تلاشها نیز از طریق حضور نظامی و ارتباط دیپلماتیک صورت گرفته است. با چنین رویکردی از جانب آمریکا، توازن قدرت در منطقه و امنیت آن تا حد زیادی به هم خورده است و امنیت در خاورمیانه وضعیت پیچیده و مبهمی پیدا کرده است. با وجود ﺗﺄثیر فاکتورهای متعدد بر شکلگیری نا امنی در خاورمیانه، ﺧﻸ نفوذ قدرتهای بزرگ در ایجاد ثبات و نظم در منطقه قابل ﺗﺄمل است. در منطقه خاورمیانه اتحاد عربستان و آمریکا نقش مهمی را در مولفهی امنیت خواهد داشت. خاورمیانه، در سالهای اخیر بهخصوص از سال 2011 به بعد تبدیل به منطقهای شده است که ﻣﺘﺄثر از شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی با وضعیت هرج و مرج گونهای مواجه است که میتوان آن را نمونهای از وضعیت آنارشیک حاکم بر منطقه دانست. از آنجایی که سیستم منطقهای، آنارشیک است، دولتهایش به ناگزیر برای ﺗﺄمین امنیت، در تکاپوی افزایش قدرتاند. در یک سیستم آنارشیک و خودیار، دولتها، تنها با توسل به قدرتشان میتوانند نسبت به بقای خود خاطرجمع شوند. افزایش قدرت دولتها یا با توسل به منابع درونی و یا از طریق پیوستن به متحدین بیرونی است که انجام میپذیرد. از سوی دیگر با پیچیدگی و آشوبی شدن سیستم بین الملل، مناطق نیز شدیداً تحت تأثیر منطق پیچیدگی قرار خواهند گرفت و خاور میانه یکی از مناطقی است که از نظم امنیتی پیچیدگی متاثر شده است.
در این حال تلاش یک دولت برای افزایش قدرت ممکن است تبعاتی ناخواسته برای امنیت دیگر دولتها داشته باشد و دولتها هرگز نمیتوانند نسبت به نیات و مقاصد یکدیگر مطمئن شوند. علاوه بر شرایط آنارشیک، در خاورمیانه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک و همچنین وجود ذخایر و منابع عمده معدنی و نفتی به مکانی برای منازعه و رقابت بین قدرتهای جهانی و منطقهای تبدیل شده است که هر کدام از قدرتها چه در سطح منطقه و چه در سطح بینالملل تلاش میکنند محیط و قواعد بازی را به گونهای سازماندهی کنند که منافع حداکثری خود را ﺗﺄمین کنند. در منطقهی خاورمیانه پیوند سیاسی-نظامی عربستان و آمریکا نقش مهمی دارد.
روابط بین دو کشور به ویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا و محمد بن سلمان، رهبر عربستان سعودی که در اواسط سال 2017 به عنوان ولیعهد ارتقا یافته بود، گرمتر شد. هر دو تلاش خود را برای مقابله با ایران، اصلیترین رقیب منطقهای عربستان، افزایش دادند. روابط بین دو کشور در طول ریاست جمهوری ترامپ آرام و پایدار بود و ترامپ یکی از حامیان برجستهی عربستان سعودی به شمار میرفت. روسای جمهور گذشته در آمریکا همیشه اولین سفر خارجی خود را به کانادا یا مکزیک، نزدیکترین شرکای تجاری و همسایگان ایالات متحده انجام داده بودند. ترامپ با تغییر سنت، عربستان را انتخاب کرد. این رویکرد از جانب ترامپ بر سیاستهای عربستان نیز تاثیر گذاشت زیرا از لحاظ تاریخی، عربستان از درگیری مستقیم با دشمنان خود اجتناب میکرد و تنها از ثروت کلان خود برای هدایت تحولات منطقه استفاده مینمود و بر دیپلماسی به عنوان ابزار اصلی در ابزار ملی خود تأکید میکرد. در مقابل از سال 2017 سیاست خارجی عربستان، منطبق با سیاست دونالد ترامپ با پرخاشگری و تمایل به توسل به زور برای رسیدن به اهداف مشخص شد. اما این قاطعیت تازه تا حد زیادی در پیشبرد اهداف منطقهای عربستان ناکام ماند. عربستان سعودی در دو دهه اخیر با اتکا به درآمدهای سرشار نفتی و رشد جمعیت و برنامه و طرحهای توسعهای که داشته به یکی از قدرتهای منطقهای تبدیل شده و طبیعت قدرت منطقهای این است که بخواهد در منطقه پیرامونی خود و کشورهای اطراف دخالت کند لذا سعودیها از کمپین "فشار حداکثری" ترامپ علیه ایران، محاصره قطر و مداخله در جنگ داخلی در یمن استقبال کردند اما این اقدامات دستاورد مطمئنی نداشت اما در راستای نظم منطقهایِ مورد نظر آمریکا در خاورمیانه شکل گرفت. نظم منطقهای برخلاف نظم قدیمی که در آن ویژگیهای ژئوپلیتیک نقش اصلی را داراست؛ حالت چندبعدی دارد. در واقع با افزایش سطح ارتباطات میان کنشگران در سیستم بینالملل نوع جدیدی از نظم بر مبنای اشتراکهای فرهنگی، سیاسی- امنیتی و اقتصادی شکل گرفته است که برخلاف نوع قدیمی نظم در سیستم بینالملل حالت جغرافیایی صرف نداشته و ارتباطات و اشتراکها در آن نقش اصلی را ایفا میکنند. روابط نزدیک آمریکا با عربستان با هدف تقویت اعراب در برابر ایران و ایجاد نظم جدید منطقهای صورت گرفت که چنین ائتلافی میان اعراب و آمریکا امنیت ملی ایران را نیز تهدید میکرد.
روابط عربستان و آمریکا بر نظم امنیتی منطقه تاثیر بسیاری خواهد داشت. با خلأ قدرت و گسترش وضعیت آنارشیک در منطقه خاورمیانه، هر یک از بازیگران ﺗﺄثیرگذار در منطقه از جمله ایران و عربستان، ترکیه و اسرائیل به توسعه قابلیتهای نظامی خود میپردازند. ترکیه از قبل در صدد افزایش نقش و موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در مناطقی چون خلیج فارس، آسیای جنوبی، خاور نزدیک، فلسطین، لبنان، سوریه و آسیای مرکزی و قفقاز بوده است.
اهمیت و ضرورت انجام پژوهش
خاورمیانه در شرایط پیچیده امنیتی قرار دارد و هرکدام از قدرتهای واقع در منطقه و بیرون از منطقه تلاش میکنند متناسب با منافع ملی خود رفتار کنند. تعدد بازیگران ذی نفوذ در منطقه و حضور قدرتهای فرامنطقهای باعث شده خاورمیانه به یک منطقه آشوبزا تبدیل شود. گسترش ناامنی و درگیری در خاورمیانه از عوامل مختلفی سرچشمه میگیرد که شناخت آنها ضرورت دارد. به نظر میرسد آمریکا چندان مایل به حضور نظامی در منطقه نیست از این رو به دنبال تعیین یک جانشین در غیاب خود است و عربستان با توجه به سوابق همکاری با آنها از پتانسیل بالایی برخوردار است. شناسایی عمق همکاری این دو کشور با یکدیگر بسیار ضروری است زیرا عربستان دارای روابط خصمانهای با ایران بویژه در دوران ترامپ بوده است و ضرورت پژوهش پیرامون این موضوع و چاره اندیشی و تدبیر در این رابطه را آشکار مینماید.
ضرورت دیگر شناسایی عوامل واگرایی در خاورمیانه است. عامل مهمی که بر واگرایی در خارومیانه ﺗﺄثیر گذار است، ارزیابی عقلانی رفتار رقیب و بررسی میزان قدرت هر کدام از کشورهای خاورمیانه در مورد وزن و مقدار ﺗﺄثیرگذاری نسبت به همتایان خود در منطقه است. رقابت کشورهای منطقه با یکدیگر لزوما به موارد ایدئولوژیک و ارزشی محدود نمیشود بلکه درکنار آن، منافع ملی و امنیت ملی که هر کدام از قدرتهای ﺗﺄثیرگذار در منطقه به خصوص ایران و عربستان برای خود تعریف کردهاند باعث گسترش رقابت میان آنها شده است.
از سوی دیگر ایران نیز یک قدرت منطقهای به شمار میآید و در مناسبات بینالمللی در خاور میانه نقش مهمی دارد. نکتهی مهمی که باید اشاره شود این است که خاورمیانه دارای قدرتِ برتر نیست یعنی هیچ کشوری نمیتواند اعلام نماید که قدرت اول این منطقه است و در کنار همه عوامل ﺗﺄثیرگذار در امنیت خاورمیانه وجود ﺧﻸ یک قدرت بزرگ و ﺗﺄثیرگذار جهانی، باعث افزایش واگرایی بیشتر کشورهای صاحب نفوذ در خاورمیانه شده است. چرخش سیاست خارجی آمریکا به سوی آسیا و تبدیل خاورمیانه به اولویت دوم برای آن کشور باعث شده، اقدامات امریکا در منطقه برای کنترل نفوذ چین در منطقه بکار گرفته شود و صلح و امنیت در خاورمیانه در راستای هدف فوق، مورد توجه قرار میگیرد. ترکیه، عربستان و ایران هرکدام تلاش میکنند متناسب با منافع و امنیت ملی، جهتگیری سیاستخارجی خود را تنظیم کنند. از این رو بررسی روابط عربستان و آمریکا و نقش این روابط در تامین امنیت خاورمیانه برای کشور ایران نیز ضرورت دارد زیرا تهدیدات و شناسایی آنها باعث تغییر در سیاستهای خارجی ایران نیز میگردد.
این پژوهش، از نوع تحقیقات کیفی است. بنابراین در بسیاری از زمینههای تحقیق، اسناد و مدارک، از جمله کتاب، مقالات و اسناد موجود، منابع کسب دادهها هستند. با توجّه به این موضوع که دادههای درون جامعه برای پاسخگویی به سؤالات تحقیق در قالب اهداف تبیین شده، از این گونه اسناد و مدارک استخراج شده است. برای انجام این پژوهش ابتدا چارچوب پژوهش ترسیم میگردد. در ادامه به مبانی نظری تحقیق پرداخته میشود و اصطلاحات و نظریههایی که در مورد امنیت خاورمیانه مطرح شدهاند بررسی میگردد. پس از این مرحله به صورت مفصل، تاریخ روابط عربستان سعودی و آمریکا به صورت دهه به دهه مورد بررسی قرار میگیرد و نقش عربستان در تامین منافع آمریکا بررسی میگردد. دکترین آمریکا در حوزه روابط خارجی نقش مهمی در تعیین نقش کشوری مانند عربستان در خاورمیانه ایفا میکند از این رو دکترین آمریکا در مورد خاور میانه نیز بررسی میگردد. در نهایت نیز با استفاده از اطلاعات جمعآوری شده در مورد روابط آمریکا و عربستان نتیجهگیری صورت میگیرد.
روش جمع آوری اطلاعات در این تحقیق، کتابخانهای - اسنادی - الکترونیکی است. روش تحقیق از لحاظ دادهها، روشی کیفی است به این صورت که در این تحقیق از دادههای آماری استفاده نمیشود، بلکه با مطالعه متون موجود در این زمینه اطلاعات مربوطه استخراج و تحلیل میگردد. بدین ترتیب، در این پژوهش از روش کتابخانه ای استفاده میشود. به این صورت که ابتدا با مطالعه و فیشبرداری از کتب و مقالات موجود و سایت های اینترنتی مطالب جمعآوری، سپس به دسته بندی وتحلیل آنها پرداخته خواهد شد. شیوه کار در این پژوهش این است که پس از جمع آوري اطلاعات اولیه، فیش برداري و لیستي از فیشهاي جمعآوري شده از مطالب مرتبط، تحلیل و پردازش این اطلاعات و گزینش و چینش مناسب آنها در کنار هم پرداخته خواهد شد.
ابزار گرد آوري اطلاعات در این پژوهش با توجّه به نوع تحقیق و به تناسب موضوع آن، روش اسنادی- کتابخانهای می باشد که با استفاده از فیش برداری، دادههای لازم از کتب، رساله ها و مقالات داخلی و خارجی برای پاسخگویی به سؤالات مطرح شده گرد آوری خواهد شد. ابزار مورد استفاده در این تحقیق فیش برداری از منابع مرتبط با موضوع تحقیق است.
در این پژوهش، روش و ابزار تجزيه و تحليل دادهها توصیفی – تحلیلی است. در پژوهش حاضر پس از تعیین اهداف تحقیق با توجّه به موضوع یا هدف کلی تحقیق و نیز طرح سؤالهایی در رابطه با آن، موضوعات مورد بررسی فهرست شده و مطالعه،گزینش و فیشبرداری از داده ها صورت می گیرد و روش کار به صورت ارائه فرضیه است و سپس این فرضیه مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت. شیوه کار در این پژوهش این است که پس از جمع آوري اطلاعات اولیه، فیش برداري و لیستي از فیشهاي جمع آوري شده از مطالب مرتبط، تحلیل و پردازش این اطلاعات و گزینش و چینش مناسب آنها در کنار هم پرداخته خواهد شد.
نظم امنیتی خاورمیانه در دوران پیش از ترامپ
در قرن بیستم ذخایر قابل توجه نفت خام منطقه بر اهمیت جغرافیایی، استراتژیک و اقتصادی خاورمیانه افزود. این موضوع عربستان را به یکی از قدرتهای منطقهای پیشرو در منطقه تبدیل کرد. با تنشهای مداوم بین ایران و عربستان سعودی، به ویژه پس از سال 1979، «خلیج فارس به کانون بی ثباتی جهانی تبدیل شد» (استینبرگ1، 2014). تولید انبوه نفت در حدود سال 1945 آغاز شد و عربستان سعودی، ایران، کویت، عراق و امارات متحده عربی (امارات متحده عربی) دارای مقادیر زیادی نفت بودند. بنابراین، با در نظر گرفتن تنش های مداوم بین ایران و عربستان سعودی، شایان ذکر است که ذخایر نفت عربستان و ایران از بالاترین ذخایر در جهان است و سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) تحت سلطه کشورهای خاورمیانه است. بنابراین تعجب آور نیست که اهمیت خاورمیانه از محدودیت های جغرافیایی آن فراتر رفته و این منطقه صحنه اصلی سیاست جهانی بوده است.
بعد از خاتمه جنگ سرد در اواخر دهه 1980 نظم بینالملل نیز با توجه به فروپاشی ساختار دوقطبی تغییر کرد. به علاوه اندیشمندان سیاسی بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 با توجه به تغییر و تحولاتی که در حوزه علم و تکنولوژی ایجاد شد شاهد تحول در تمامی اصول مفهومی روابط بینالملل بودند. میتوان دوره بعد از سال 2001 و حتی کمی قبلتر از آن را دوره ظهور روابط بینالملل جدید دانست. در این دوره نوعی سردرگمی در بین اندیشمندان روابط بینالملل ایجاد شد و هر اندیشمند روابط بینالملل با بهرهگیری از یک پارادایم موجود، سعی در تبیین این تحولات داشت. دستهای چون پستمدرنیستها به نقد مدرنیسم پرداختند و به نوعی کوشیدند با نقد مدرنیسم به تحلیل وقایع موجود بپردازند. سازهانگاران به روایتها و هویتها متمایل شدند.
رئالیستها نوعی تفکر و بازاندیشی در تئوری خود ایجاد کردند و از رئالیسم تدافعی و تهاجمی سخن راندند تا ادراک تهدید را مطرح کنند. كشورهاي حوزه خليج فارس براي تأمين امنيت منطقهاي خود همواره با موضوع «معماي توافق» روبهرو بودهاند. اين موضوع انعكاس فضاي «آنارشي منطقهاي» و همچنين برخي از «نفع طلبيهاي نزديك بينانه» است. دو مؤلفه يادشده تحت تأثير ادبيات و «فرآيند موازنه قدرت» قرار دارد. از سوي ديگر نشانههاي جديدي ظهور يافته كه بر معادله موازنه قدرت تأثير به جا گذاشته و آن را با تغييرات و دگرگونيهايي رو به رو ميكند. ازجمله اين نشانهها ميتوان به موج منطقهگرايي اشاره كرد. منطقهگرايي جديد علاوه بر آنكه تحت تأثير معادله مربوط به موازنه قوا قرار ميگيرد، با نشانههايي از هويت گرايي نيز رو به رو است. به اين ترتيب فضاي ثبات و تعادل منطقهاي درگير نيروهاي تأثيرگذار و الگوهاي رفتار استراتژيك ميشود. در محيطهاي ژئوپليتيكي (مانند خليج فارس) كه خلأ قدرت وجود داشته باشد، زمينه براي افزايش مداخلات سياسي، نظامي و امنيتي كشورها ايجاد خواهد شد. به عبارتديگر، ميتوان شرايط موجود در امنيتي سازي منطقهاي خليجفارس را بر اساس جلوههايي از نفع طلبي نزديك بينانه كشورهاي منطقهاي و بازيگران بینالمللی دانست (داونس2، 2012).
در اين شرايط، طراحي ساختار امنيتي به گونه سازمان يافته شكل نميگيرد. به عبارت ديگر هر بازيگر تلاش ميكند تا موقعيت خود را از راه تثبيت جايگاه امنيتي خود و مقابله با ساير بازيگران سازماندهي كند. هرگاه فرآيندهايي در راستاي گسترش قدرت يك بازيگر منطقهاي يا بينالمللي فراهم شود، در آن شرايط، زمينه براي واكنش ساير بازيگران فراهم ميشود. نظم امنیتی خاورمیانه در دوران پیش از ترامپ را میتوان بر این اساس تفسیر کرد.
به عنوان نمونه ايران به عنوان يك قدرت نوظهور منطقهاي در دوران پیش از ترامپ براي تثبيت نقش خود نياز به تقويت همكاري و گسترش تبادلات در سطح منطقهاي، تعامل با ملتها و ايجاد ائتلافهاي جديد در سطح دولتها داشت. ايران كه براي چندين دهه از ناحيه جنوب غرب و از اواسط دهه 1990 از سمت شرق با دو دشمن استراتژيك و ايدئولوژيك روبه رو بود، با حوادث يازده سپتامبر خيالش از جانب آنها آسوده و فضا براي تنفس استراتژيك اين كشور فراهم شد. فروپاشي شوروي و حمله آمريكا به افغانستان و عراق و سقوط طالبان و رژيم بعث نه تنها ايران را از شر دو همسايه دشمنش رها كرد، بلكه به دليل وجود درصد بالاي جمعيت شيعه در اين دو كشور فضا براي افزايش نفوذ ايران در عراق و افغانستان فراهم شد. به همين دليل، عربستان بهعنوان ديگر رقيب منطقهاي ايران از اين تغيير وضعيت به سود ايران بسيار ناراضي و خواهان مهار نفوذ منطقهاي ايران شد.
از اين دوران روابط ايران و عربستان به عنوان دو كشور بزرگ منطقه از حالت رقابت به سمت تخاصم حركت كرد. به همين علت شاهد افزايش رقابتهاي اين دو كشور در ديگر بخشها ازجمله در منطقه شامات بودیم. از طرف ديگر عربستان با واقع شدن در منطقه استراتژيك خاورميانه و خليج فارس همچنين ويژگيهاي فرهنگي و اقتصادي اهميت ويژهاي دارد. عربستان تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران همواره به عنوان يكي از دو ستون استراتژي آمريكا در دوره نيكسون در منطقه بود. پس از سقوط شاه ايران، عربستان توانست نقطه قابل اتكايي در جهت جانشيني ايران درآيد و به همراه پنج كشور ديگر حوزه خليج فارس و كمك آمريكا به عنوان پدرخوانده صادرات نفت را تضمين كند (ابراهیمی فر، 1376).
يازده سپتامبر را اگر نتوان يك نقطه عطف در سياستهاي جهاني تلقي كرد ولي ميتوان حداقل يك تغيير و تحول مهمي در نظر گرفت كه به «بحران معناي» دهه 1990 در سياست خارجي آمريكا پايان داد. بي ترديد 11 سپتامبر بهعنوان تحول مهم در روابط بينالملل، مهمتر از پايان جنگ سرد نبود. شايد از يك نظر به گفته يكي از محققان خود 11 سپتامبر يك واكنش ديرهنگام- و از اين طريق در درون ساختار پس از جنگ سرد قابلمطالعه است و نه جداي از آن- به پايان جنگ سرد بود (جعفری ولدانی، 1388). ايالات متحده در پاسخ به چالش يازده سپتامبر و منبعث شدن آن از منطقه خليج فارس از اهرمهاي مختلف نظامي و غيرنظامي بهرهبرداري كرده است كه ازجمله اهرم نرمافزاري طرح خاورميانه بزرگ در دوره بوش پدر بود- كه پس از گذشت چند سال از جنگ عراق ناكارايي آن آشكار شده است- فشار به متحدان خود براي ايجاد برخي تغييرات (مثل عربستان سعودي) كه به نوعي هدف نهايي تسهيل حضور خود در منطقه و مشروعيت بخشيدن به اين حضور است و نيز اهرمهاي نظامي به شكل يكجانبه گرايانه- مثل جنگ بر ضد عراق- ميباشد.
پس از حادثه يازده سپتامبر دولت ايالات متحده در جهت حفظ منافع خود شروع به گسترش نيروي نظامي در مناطق استراتژيك جهان كرد. يكي از مهمترين مناطق خليج فارس بود. كارشناسان مهمترين علت حضور آمريكا در خليجفارس را دستيابي آسان به منابع نفتي عنوان كردهاند (جعفری ولدانی، 1388).
مهمترين عنصر در استراتژي آمريكا، ايجاد و حفظ جهان تكقطبي است كه آمريكا هيچگونه رقيبي در آن ندارد. منطقهاي كه در بيست سال گذشته سه جنگ را تجربه كرده محلي مناسب براي ريخت وپاشهاي نظامي و به رخ كشيدن فناوريهايي است كه بعد از يازده سپتامبر در آن انقلابي بزرگ شده بود. پيدايش فناوريهاي شناسايي كامل، نظارت و يافتن اهداف، ماهوارههاي هدايت كننده، ارتباط و نظارت از طريق چشمهاي الكترونيكي، رادارهايي با لنز مصنوعي كه ميتوانند در لا به لاي ابرها نيز اجسام را شناسايي كنند و دستگاههاي تشخيص و تفكيك جزء به جزء كه ممكن است آزادانه در دسترس همگان باشند، با توانايي شگفتانگيز خود به رهبران كمك ميكنند تا اطلاعات كاملاً صحيح و موثقي به دست آورند، همچنين جنگهاي اطلاعاتي كه به منظور به تأخير انداختن، بهره بردن، تحريف كردن و يا از بين بردن اطلاعات دشمن به كار میرود. سه جنگ بزرگ، اختلافات داخلي كشورهاي منطقه، ترس از هستهاي شدن ايران، ترس از قدرت گرفتن شيعيان در منطقه، همگي بستري مناسب براي پذيرش راحت اين سناريو در خليج فارس ايجاد كرد. هرچند كه مخالفتهايي هم با حضور پررنگ آمريكا در منطقه ميشد، ً مثلا از سوي امارات يا عربستان كه هرازگاهي از اين حضور انتقاد ميكردند؛ ولي نگاهي گذرا به حجم مبادلات نظامي ميان آمريكا و شيخ نشينهاي خليج فارس كاملاً نشاندهنده پذيرش اين سناريو از طرف آنها بود (حشمتزاده و بهروزیفر، 1383). موضوع ديگر كه در تبيين استراتژي بوش در خليج فارس بايد در نظر گرفته شود روابط اين كشور با ديگر قدرتها در اين منطقه است. به عبارت ديگر، يكي از استراتژيكيترين گفتمانهاي سياسي و امنيتي در محافل سياست خارجي غرب به طور عام و آمريكا به طور خاص، مسائل خليج فارس بوده و هست؛ بنابراين براي بررسي دقيقتر استراتژي بوش در خليج فارس بايد روابط ميان آمريكا با كشورهاي اروپايي و ديگر دول قدرتمند در اين منطقه موردتوجه قرار گيرد. شايد بتوان گفت كه آمريكا به دنبال اين نيست كه ديگر كشورهاي غربي را تشويق كند كه سياستهايي برخلاف منافع آمريكا اتخاذ نكنند، البته تنها تا زماني كه آنها رسماً دست به اقدامي عملي برخلاف مواضع آمريكا نزدند.
اهدافي كه نو محافظهكاران در خليج فارس و خاورميانه مبني بر مبارزه با بنيادگرايي اسلامي و تروريسم و تحت عنوان «خاورميانه بزرگ» به طور اعلامي بيان ميداشتند همان را دموكراتها به رهبري اوباما هم بيان كرده و خود را متعهد به آن نموده بودند. بايد توجه داشت كه تغيير در ابزارها و نحوه مواجهه با آنها بيشتر مدنظر است تا هر چيز ديگر. در اين دوره به نظر ميرسد كه با توجه به مشكلات و هزينههاي پيش آمده براي آمريكا در جنگ عراق و ركود مالي آمريكا و تسري آن به جهان، آمريكا لزوماً قادر به ادامه سياستهاي بوش به شكل سختافزاري نبود. لذا اوباما و مجموعه دموكراتها سعي کردند همان اهداف نو محافظه كاران را با ابزارهاي نرم پيش ببرند (هوالا، 2016).
به طوركلي اعراب نميخواهند آمريكا در تبديل عراق به الگوي دموكراسي در منطقه موفق شود. بر اين اساس طرح اعزام نيروهاي مسلح متحد عربي را به عراق پيشنهاد دادند كه با موافقت آمريكا بهشرط همكاري در كنار ائتلاف و در قالب طرح اقدام كنند (جعفري ولداتي، 1388).
روابط آمریکا و عربستان از 2017 تا 2020
روابط ایالات متحده امریکا و عربستان سعودی یکی ازبادوامترین اتحادها از زمان تشکیل تاکنون بوده که با گذشت چندین دهه همچنان دوام و پایداری خود را حفط کرده است.اما این دوام و پایداری به معنای وجود یک رابطه کامل، همسو و هماهنگ نبوده و در طول سالیان گذشته دارای فراز و نشیبهایی بوده است اما باید در نظر داشت که روابط ایالات متحده با عربستان سعودی برای چندین دهه یکی از سنگ بنای سیاست ایالات متحده در خاورمیانه بوده است. علیرغم تفاوتهای اساسی در تاریخ، فرهنگ و حکومت، دو کشور عموماً بر سر مسائل مهم سیاسی و اقتصادی توافق داشتهاند و اغلب برای تأمین اهداف متقابل بر یکدیگر تکیه کردهاند (گاوز3، 2021). جنگ خلیج فارس 1990-1991 شاید بارزترین نمونه باشد، اما همکاری مستمر آنها برای حفظ ثبات منطقه، تعدیل بازار جهانی نفت و تعقیب سیاستهای آمریکاییها در منطقه نباید کم اهمیت جلوه داده شود.
توافق میان آمریکا و عربستان مبنی بر امنیت در برابر نفت دههها ادامه داشته و علیرغم فراز و نشیبهای فراوان، هر دو طرف به توافق پایبند بودند. سعودیها با ایجاد سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) و چهار برابر شدن قیمت نفت در سال 1973 همراهی کردند، اما آنها همیشه نفت را در قیمتها و مقادیری که غرب میتوانست بدون شوکهای زیاد جذب کند، حفظ کردند. ایالات متحده به نوبه خود، به طور مکرر در منطقه برای مقابله با هر گونه تهدیدی علیه سعودی ها، به ویژه از جانب عراق در طول جنگ خلیج فارس در سال 1991 و اخیراً از سوی ایران و گروه های نیابتی آن، مانند حوثی ها در یمن، مداخله کرد.
در ازای این حفاظت نظامی، سعودیها مقادیر زیادی تسلیحات آمریکایی خریدند و پایگاههای نظامی ارزشمندی را برای استقرار پنتاگون در منطقه فراهم کردند. ایالات متحده از عربستان سعودی به عنوان یک حائل مفید در برابر دشمنان ایالات متحده استفاده میکند. این رابطه همچنین برای مصون نگه داشتن کشورهای عربی کوچکتر خلیج فارس از آشفتگی سیاسی در داخل و مداخله بیرونی این همسایگان منطقه ای متخاصم عمل میکند. نمونهای از این قبیل حمایتها را میتوان در چند سال گذشته مشاهده کرد. در جریان بهار عربی، سعودیها نیروهای خود را از طریق گذرگاه به بحرین فرستادند تا اعتراضات جامعه شیعیان این کشور را سرکوب کنند. بعدها، سعودی ها به آمریکا کمک کردند تا نفوذ رادیکال اخوان المسلمین در منطقه، به ویژه در دولت کوتاه مدت محمد مرسی در مصر، و علیه کشورهایی مانند قطر و ترکیه را مهار کند. زمانی که اتحاد جهانی علیه تروریسم پس از حملات 11 سپتامبر علیه نیویورک و واشنگتن در جریان بود، سعودی ها اطلاعات مفیدی را در اختیار ایالات متحده قرار دادند (شیا، 2021). با تمام انتقاداتی که میتوان به سیاستهای عربستان سعودی در منطقه داشت و آنها را در بسیاری از ناآرامیها دخیل دانست توجه به این نکته بسیار ضروری است که واعظان آتشین آن و نوع وهابی اسلام، سالها رادیکالیسم را در سراسر خاورمیانه برانگیختند با این حال دولت عربستان توانسته همسویی خود را با آمریکا حفظ نماید و این موضوع با توجه به خوانش وهابیون از اسلام بسیار دشوار است زیرا در خوانش وهابی آمریکاییها و هر کشور غربی، کافر هستند.
در این بخش در مورد شاخصهای سیاست خارجی آمریکا و عربستان توضیحاتی ارائه خواهد شد زیرا درک رفتار دو کشور بدون در نظر گرفتن این شاخصها امکانپذیر نخواهد بود. در خاورمیانه قدرت به گونهای تقسیم شده است که هیچ کشوری نخواهد توانست ژاندارم منطقه و آمر اصلی باشد؛ تنها چیزی که چنین تعادلی را برهم میزند حضور یک قدرت خارجی در منطقه است. آمریکا با حمایتهای خود در دوران ترامپ از عربستان تلاش کرد قدرتی مطیع در منطقه ایجاد کند از سوی دیگر روسیه و چین با حمایت از ایران تلاش کردند برنامههای آمریکا را به هم بریزند. درک چنین رفتارهایی باید در قالب فهمِ شاخصهای سیاست خارجی آمریکا صورت گیرد که در ادامه به این موضوع پرداخته خواهد شد.
نظم امنیتی ایجادشده بوسیلهی آمریکا-عربستان در دوران ترامپ
سیاستهای اعلام شده از سوی دونالد ترامپ و راهبرد دولت وی نشان ازنوعی برتری جویی و استیلای آمریکا در جامعه بین المللی داشت و تلاش میکرد تا در قالب شعارهایی مبنی بر بازگشت اقتدار از دست رفته آمریکا و تضمین امنیت این کشور راهبردهای خود را در خاورمیانه نشان دهد. البته وی بارها در کمپین انتخاباتی خود مدعی شده بود که خاورمیانه نقشی در سیاست خارجی وی نخواهد داشت و تنها مسالهی مبارزه با تروریسم است که در راستای آن تلاش خواهد کرد (اسدی، 1396).
گسترش روابط منسجم میان ایالات متحده و عربستان سعودی به دوران جنگ سرد باز میگردد و در آن دوران این عقیده وجود داشت که این دو کشور متحد مستحکم یکدیگر هستند. با وجود این نگرش تنشهایی نیز در میان این دو کشور وجود داشت. با وجود آغازی مساعد و موفق روابط دو کشور همیشه سازگار نبوده است. روزولت و ابن سعود بنیانگذار پادشاهی عربستان در ملاقات با یکدیگر در سفری در سال ۱۹۴۵ روابط رسمی نزدیکی میان دو کشور برقرار کردند با این حال در آن دوران این روابط به صورت یک دوستی کامل و نزدیک تداوم نیافت؛ البته با کمرنگ شدن نقش و جایگاه انگلستان در ساختار نظام بین الملل و خاورمیانه زمینههای نزدیکی نسبی عربستان و آمریکا به وجود آمد (آدمی و پیروزیان، 1390). روسای جمهور آمریکا و پادشاهان سعودی نیز کمتر علاقهای به برقراری اتحاد راهبردی به ویژه در دوران بین مرگ ابن سعود در ۱۹۵۳ و به تخت نشستن فهد در ۱۹۸۲ نشان دادند؛ حتی پس از آنکه ریچارد نیکسون و رونالد ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا نیست عربستان سعودی را از جمله مهمترین عوامل امنیتی و راهبردی یالات متحده در منطقه خاورمیانه اعلام کردند باز هم همسویی کامل بین دو کشور به وجود نیامد (آدمی و پیروزیان، 1390). تنشهای ناشی از تقاضای سلاح از سوی عربستان از ترس و تهاجم کشورهای عرب، ترس از کمونیسم، نگرانی از افکار عمومی اعراب در همپیمان دانستن عربستان و ایالات متحده، مسائل حقوق بشر در عربستان و در نهایت اتخاذ نوعی راهبرد دوگانه از طرف حکام سعودی از یک طرف و تمایل آمریکا به نسبت ارزان و مطمئن، حمایت همزمان از اسرائیل و عدم تمایل به دشمنی با اعراب تمایل به داشتن پایگاه در عربستان و همکاری با دولت هایی که دوست عربستان تلقی نمیشدند از سوی دیگر بود. به عبارت دیگر میتوان گفت تفکر امنیتی حاک بر آمریکا این بود که عربستان را به عنوان یک متحد در کنار خود نگه دارد اما اسرائیل را نیز به رسمیت بشناسد و در این میان چالشی نیز وجود نداشته باشد.
پس از پایان جنگ سرد روابط آمریکا و عربستان افزوده شد. جنگ آمریکا با عراق هنگام اشغال کویت و ادامه مشکل فلسطین و اسرائیل، تاکید بیشتر آمریکا بر توسعه دموکراسی و نابودی کمونیسم که توجیهی برای حمایت از عربستان بود باعث شد شکاف میان این دو کشور بیشتر شود (بابایی، 1397). مهمترین چالش در رابطه عربستان و آمریکا حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود زیرا این منطقه باعث شد که سیاست امنیتی آمریکا بیش از گذشته سختگیرانه باشد و عربستان نیز در این ماجرا درگیر شد زیرا نقش غیر مستقیم در عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر به این کشور نسبت داده شد.
با این حال باید توجه داشت که در سالهای گذشته بویژه با روی کار آمدن ترامپ، کلیدی ترین محور رابطه آمریکا عربستان در این مسئله است که آمریکا در خلیج فارس یک سیستم امنیتی تک قطبی ایجاد کند. در این سیستم یک کشور متحد با آمریکا، مسئول امنیت سایر کشورهای کوچک منطقه ا در محدوده سیاسی و نظامی و حوزه خلیج فارس است. این منطقه از اهمیت اساسی برخوردار است زیرا علاوه بر حوادث غیر قابل پیشبینی، از اهمیت اقتصادی بسیار زیادی برای آمریکا برخوردار میباشد. بنابراین آمریکا برای ایجاد یک نظم امنیتی منسجم تلاش در سالهای اخیر تلاش کرد تا عربستان را به عنوان قدرت منطقهای تقویت کند تا هم بتواند بازار نفت را در کنترل خود نگه دارد و هم بتواند منطقه را آنگونه که خودش تمایل دارد مدیریت کند. بنابراین عربستان در دوران ترامپ عملا به پایگاه محکم آمریکاییها تبدیل شد.
نقش ایران در واکنش به اتحاد عربستان و آمریکا
ایران یکی از کشورهای مهم در بازیهای بینالمللی در خاورمیانه به حساب میآید که بدون حضور این کشور بسیاری از بحرانها حل نخواهند شد. با این حال ایران نیز در میان اتحاد آمریکا و عربستان بیپناه و بیحمایت نخواهد بود، زیرا چین و روسیه از ایران حمایت میکنند؛ البته ذکر یک نکته در این بخش ضروری است؛ ایران اگرچه یکی از قدرتهای منطقهای است اما به نسبت چین و روسیه قدرتی مستقل اما ضعیفتر است. چنین سیاستی از سوی ایران به صورت بالقوه خطرناک است زیرا ایران در وضعیتی همتراز با کشورهای متحد خود یعنی چین و روسیه قرار ندارد از این رو هر لحظه این خطر وجود دارد که دو ابرقدرت شرق و آمریکا بر سر نوعی تفاهم جدید با یکدیگر ایران را قربانی کنند.
با توجه به اینکه ایران نقش مهمی در نظم امنیتی خاورمیانه دارد و روسیه متحد اصلی ایران است در ادامه به صورت مختصر باید توضیحاتی در مورد تضاد نظم امنیتی مورد نظر روسیه و آمریکا ارائه داد. در طول جنگ سرد، مهار نفوذ شوروی در خاورمیانه جزء اصلی استراتژی منطقهای و جهانی ایالات متحده بود. حتی در بحبوحه تنشزدایی دهه 1970، دو ابرقدرت زمانی که در جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1973 طرفهای جداگانه گرفتند، به یک رویارویی هستهای نزدیک شدند. دیپلماسی و نقش جیمی کارتر در توافقنامه کمپ دیوید تا حدی نوعی بازی بود که واشنگتن را به عنوان بازیگر اصلی هر دو طرف قرار می داد. تهاجم شوروی در دسامبر 1979 به افغانستان باعث افزایش حضور نظامی ایالات متحده در منطقه شد، همانطور که در دکترین کارتر بیان شد و در تشکیل فرماندهی مرکزی ایالات متحده (CENTCOM) آشکار شد. اگرچه این نیرو برای پاسخ به تهدیدات ناشی از انقلاب اسلامی ایران و جنگ ایران و عراق طراحی شده بود، اما در اواخر سال 1988 نگرانی اصلی ایالات متحده «هنوز تا حد زیادی بر تهدید بالقوه تهاجم گسترده شوروی متمرکز بود.
بلافاصله پس از جنگ سرد، روابط بین ایالات متحده و روسیه پویاتر شد اگر چه روسیه قدرتِ کوچکتر بود. روسیه از کنفرانس صلح مادرید در اکتبر 1991 و گروه های کاری چند جانبه که پس از آن تشکیل شد، حمایت کرد، اما در پی پیروزی مهیب جنگ خلیج فارس به رهبری ایالات متحده در سال 1991 و نقش میانجی صلح مرکزی خاورمیانه که توسط دولت بیل کلینتون اجرا شد ایالات متحده تنها ابرقدرت بازمانده بود. تهاجم آمریکا به عراق در سال 2003، تسلط ایالات متحده را بیش از حد چشمگیر و مهلک کرد و نارضایتی گستردهای از یکجانبه گرایی آمریکا به وجود آورد؛ حتی مذاکرات منع اشاعه هستهای با ایران که منجر به برنامه جامع اقدام مشترک (برجام، توافق هستهای ایران) در سال 2015 شد، اساساً یک تعامل دوجانبه آمریکا و ایران بود، زیرا رسماً نقش مشارکتی را برای روسیه بهعنوان بخشی از گروه در نظر گرفته شد. گروه 5+1 برای حل مشکلات هستهای ایران تشکیل شد که شامل بریتانیا، چین، فرانسه، آلمان، روسیه و ایالات متحده میشد.
اما در این سالها روسیه اکنون آشکارا میخواهد به خاورمیانه بازگردد. سوریه بارزترین نمونه آن بود. مداخله نظامی روسیه در سپتامبر 2015 در درگیری سوریه اهداف متعددی داشت که شامل اهداف مستقیم و ملموسی مانند حمایت از رژیم بشار اسد و تحکیم حضور نظامی مستمر در منطقه از طریق گسترش پایگاه نظامی در سوریه بود، اما اقدامات روسیه شامل اهداف غیر مستقیم نیز هست که عبارت است از موضعگیری در برابر یک تغییر دیگر رژیم مورد حمایت آمریکا. اما سوریه تنها کانون توجه نیست، زیرا روسیه نیز روابط خود را با دیگر کشورهای بزرگ منطقه افزایش داد.
این پژوهش با هدف بررسی تاثیر روابط سیاسی-نظامی آمریکا و عربستان بر نظم امنیتی منطقه خاور میانه در دوران ترامپ انجام شد. در سیاست خارجی، منافع ملی معیار همه چیز است اما منافع ملی یا غیر آن توسط بردارهای سیاست داخلی تعریف میشود.
منافعی که برای مدت طولانی ایالات متحده را در خاورمیانه درگیر نگه داشته است کاملاً روشن است. با خروج از جنگ جهانی دوم، استراتژیستهای آمریکایی به این نتیجه رسیدند که ایالات متحده باید از تسلط هر نیروی متخاصم بر منطقهای با اهمیت ژئوپلیتیک یا ژئواکونومیک حیاتی جلوگیری کند. خاورمیانه، با ذخایر عظیم نفتی که دارد، مطمئناً با این توصیف مطابقت دارد. اگرچه آمریکا هرگز بخش بزرگی از نفت خود را از منابع خاورمیانه دریافت نکرد. اما متحدانش این کار را کردند. علاوه بر این، این واقعیت که نفت در بازارهای جهانی معامله میشد به این معنی بود که اختلال در قیمت یا عرضه در یک منطقه باعث اختلال در مقیاس بسیار بزرگتر میشود و این مساله در نظم امنیتی خاورمیانه بسیار تاثیرگذار است.
در حال حاضر، ایالات متحده دوباره در حال تبدیل شدن به یک صادرکننده خالص انرژی و یک تولیدکننده نوسان در بازار جهانی نفت است. با این حال، تا زمانی که کشورهای خاورمیانه در بالای ذخایر عظیم انرژی قرار دارند که ثروت و قدرت زیادی را به هر کسی که آن را کنترل میکند، اعطا میکند، اهمیت استراتژیک خاورمیانه - و ضرورت دور نگه داشتن آن از دست متخاصم - باقی خواهد ماند و آمریکا در منطقه حضور خواهد داشت.
مسائل دیگری نیز ایالات متحده را درگیر کرده است. از دهه 1970، آمریکا در پیشگیری یا مبارزه با تروریسم بینالمللی، که بیشتر آن از خاورمیانه سرچشمه میگیرد، منافع حیاتی داشته است. سیاستگذاران آمریکایی نگران مقابله با تجاوز به کشورهای دوست و جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی به دولتهای سرکش یا بازیگران غیردولتی بودهاند. سپس منافع آمریکا در ارتقای صلح، دموکراسی و حقوق بشر در خاورمیانه وجود دارد - چیزی که هرگز به اندازه سایر منافع ایالات متحده مهم نبوده و بر نحوه رویکرد دولتهای آمریکایی به منطقه تأثیر گذاشته است.
با این حال، ماهیت سیاست ایالات متحده هر چه باشد، شکی نیست که ایالات متحده اهمیت منطقه را به رسمیت میشناسد. در تقاطع سه قاره و منبع بیشتر ذخایر نفتی جهان، خاورمیانه توسط مقامات برجسته آمریکایی به عنوان مهمترین منطقه استراتژیک در جهان توصیف شده است. ایالات متحده دیگر نگران این نیست که منطقه تحت نفوذ شوروی قرار گیرد، اما ایالات متحده همچنان از نفوذ جنبش های داخلی که می تواند منافع آمریکا را نیز به چالش بکشد، نگران است. رادیکالیسم اسلامی میتواند آمریکا را در منطقه دچار چالشهای جدی کند و عربستان نقش مهمی در سازش رادیکالیسم اسلامی و حضور آمریکاییها در منطقه خواهد داشت. حیاتی ترین بخش خاورمیانه، منطقه خلیج فارس است که پادشاهیهای محافظه کار و طرفدار غرب در آن از سوی رژیم های رادیکال در عراق و ایران احساس خطر میکنند و برای حمایت به ایالات متحده چشم دوختهاند.
شش پادشاهی عربی خلیج فارس نگهبانان ذخایر نفتی ارزشمندی هستند که ایالات متحده به دنبال دسترسی به آنها است، نه فقط برای تکمیل ذخایر آمریکا (در حال حاضر حدود 18 درصد مصرف ایالات متحده) بلکه به عنوان ابزاری برای حفظ درجه ای از اهرم فشار بر واردات.
در دوران نیکسون مخالفتهای زیادی با ورود آمریکاییها به ویتنام انجام میشد. مخالفان میدانستند که اعزام نیروهای رزمی ایالات متحده به این منطقه ناآرام از نظر سیاسی امکان پذیر نیست. همیتن شرایط اکنون نیز حاکم است. به همین دلیل آمریکا به جای گسترش مستقیم نیروهای خود غالبا از جنگهای نیابتی در خاورمیانه استقبال خواهد کرد. به همین دلیل در دوران ترامپ تلاش کرد بار دیگر یک ژاندارم در منطقه علم کند از این رو با عربستان روابط گستردهی تجاری و نظامی برقرار کرد.
آدمی، علی آدمی، پیروزیان، الهه (1390)، تبیین راهبرد امنیتی ایالات متحده آمریکا در قبال عربستان سعودی در دوران پساجنگ سرد. تحقیقات سیاسی و بین المللی، دوره 3، شماره 8، صفحات 51-79.
آشوری، داریوش(1387) دانشنامه سیاسی، چاپ شانزدهم، تهران، انتشارات مروارید.
آقابخشی، علیاکبر، افشاریراد، مینو (1387)، فرهنگ علوم سیاسی، تهران: چاپار.
آلبرايت، مادلين، (1377)، آزمون سياست خارجي ايالات متحده آمريكا، ترجمه بدرالزمان شهبازي، مجله سياست خارجي، سال دوازدهم.
آهویی، مهدی(1396) تحلیلی بر راهبرد اتحادهای آمریکا در خاورمیانه و گزینههای محتمل در قبال ایران، فصلنامه پژوهشهای روابط بینالملل، دوره اول، شماره بیست و سوم بهار 1396.
ابراهيمي فر، طاهره، (1376)، اقدامات اعتماد ساز در خليج فارس، تهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي.
ابراهیمی فر، طاهره، منوری، سید علی. (1391). درآمدی بر بازشناسی مفهوم قدرت در روابط بین الملل: چشم اندازها و گونه ها. علوم سیاسی، دوره 8، شماره 18، صفحات 5-22.
ابن فارس، احمد (1399)، معجم مقاييس اللغة، الناشر: دار الفكر.
احدی، افسانه (1395) «چشمانداز سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه»، مرکز تحقیقات استراتژیک ، تحلیل راهبردی، شماره 168.
اخوان زنجاني، داريوش، (1376)، نقش و جايگاه تحريم در سياست خارجي آمريكا، مجله سياست خارجي (ويژه تحريم)، سال يازدهم.
امیری، حشمت (1369)، کلیات روابط بین الملل و سازمانهای بین المللی بعد از جنگ دوم جهانی، تهران: هاد.
بابایی، ابوالفضل (1397)، نفت و امنیت؛ تحلیل روابط عربستان و آمریکا، ره آورد سیاسی، بهار و تابستان 1397 - شماره51، صفحات 187-207.
باسورث، ادوراد (1392)، ایران و تازیان پیش ازاسلام، تاریخ ایران کمبریج، ج 3 ، ترجمه حسن انوشه، تهران: انتشارات امیرکبیر.
باقري دولتآبادي، علی؛ رضا التیامینیا و جاسب نیکفر(1394) «بحران یمن: بررسی زمینهها و اهداف مداخلات خارجی عربستان و امریکا» فصلنامه پژوهشهاي راهبردي سیاست، سال پنجم، شماره 18 ،پاییز 1395، شماره پیاپی 48.
براتی، سحر؛ علی امیدی، سعید سلیمانزاده(1397) راهبرد سیاست خارجی ترامپ: هیبرید نوانزواگرایی ـ واقعگرایی، فصلنامه مطالعات راهبردی سیاستگذاری عمومی، دوره 8 ، شماره 28.
برزگر، کیهان. (1397). «ایران، عراق جدید و نظام سیاسی- امنیتی خلیج فارس». تهران، معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی؛ دفتر گسترش تولید علم.
Ali, Zahra (2021), Dr. Yasmine Farouk on Saudi Arabia’s Foreign Policy, Availabe at https://gjia.georgetown.edu/2021/05/24/dr-yasmine-farouk-on-saudi-arabias-foreign-policy/.
Alishahi, A and Soleimani S, H, (2020), The Challenge of Ansarullah’s Increasing Power, and Donald Trump’s Policies against Yemen, Journal of Economics, Politics and Regional Development, Vol.1, No.1, pp 1-16.
Al-rashid (2021), Transition 2021 Series: U.S.-Saudi Relations: Where Do We Go From Here?, available at https://www.cfr.org/event/transition-2021.
AndersoN،Roy R.RobertF.Seibert and G.Wanger،30-"Politics andhangesin the middle East،"New Jersey:1998.
Arts B, Van Tatenhove J.(2020), Policy and power: A conceptual framework between the ‘old’and ‘new’policy idioms. Policy Sci. 2020;37(3–4):339–56.
[1] . Steinberg
[2] .Downs
[3] .Gause