رضا قلی میرزا و سنتگرایی بازتابی
محورهای موضوعی : باحث معرفتی و روش­ شناختی تاریخ پژوهی
1 - هیئت علمی
کلید واژه: «سنتگرایی بازتابی», «سفرنامه», «رضا قلی میرزا», «سلسله قاجار»,
چکیده مقاله :
هدف مقاله بررسی امکان کاربرد مفهوم سنت گرایی بازتابی با مطالعه سفرنامه رضا قلی میرزا است. منظور از سنتگرایی بازتابی واکنش سنت در ایران در مقابل خود سنت ناشی از برخورد با مدرنیسم غربی است. روش تحقیق کتابخانهای و با استفاده از اسناد تاریخی انجام شد. فتحعلی شاه جمادی الثانی 1250ق 1834 از دنیا رفت. پس از مرگ او بین فرزندانش در باره جانشینی او اختلاف افتاد. حسینعلی میرزا فرمانروای فارس جانشین محمد میرزا فرزند عباس میرزا را نپذیرفت و با نام علی شاه خود را پادشاه خواند. محمدشاه به شیراز لشگر کشی کرد، او را دستگیر و به تهران فرستاد. حسینعلی میرزا یک سال بعد ربیعالاول 1251ق (1835) در تهران از دنیا رفت. فرزندان او رضا قلی میرزا، تیمور میرزا و نجف قلی میرزا فرار کردند و به عراق رفتند و از راه سوریه و لبنان عازم انگلستان شدند. آنها یک سال در انگلستان ماندند و جمادیالاول 1252 ق (3 سپتامبر 1836) از لندن خارج و از راه فرانسه، بلژیک، بایرن، پروس، اتریش و عثمانی محرم 1253ق (11 آوریل 1837) به بغداد رسیدند. رضا قلی میرزا تجربه این سفر را در سفرنامهای نوشته است. سفرنامه رضا قلی میرزا را در چند محور بررسی میکنیم: 1) مناسبات اجتماعی و سیاسی انگلستان؛ 2) انگلیسیها از دیدگاه او؛ 3) در باره و خود زندگینامه او.
The aim of the study is to explore the application possibility “reflexive traditionalism” concept with the empirical study of the travel book of Reza Qoli Mirza. The research method is bibliographic and has been carried out with the help of historical documents. “Reflexive Traditionalism” is an expression of the reaction of tradition to modernity. Fathali Shah, the second Shah of the Qajars (1796-1925), died in October 1834. After his death his sons argued for the succession. One who was entitled to the throne was his son Hosyen Ali Mirza, governor of Fars. He did not submit to the Crown Prince Mohammed Shah, the son of Abbas Mirzas and the grandson of Fathali Shah, and was crowned in Shiraz as “Ali Shah”. Mohammed Shah sent his army to Shiraz, defeated, sent to Tehran, and died in June 1835 in Tehran when he was 47 years old. His sons Reza Quli Mirza, Taymur Mirza and Najaf Qoli Mirza fled and left Iran in April 1835 and traveled to England via Iraq, Syria and Lebanon. They stayed in England for almost a year, on September 3, 1836, and arrived in Baghdad on April 11, 1837, through France, Belgium, Bavaria, Prussia, Austria, and the Ottoman Empire. Reza Qoli Mirza summarized the events of this journey as a travel book. The travel book Reza Qoli Mirza is examined with emphasis on the following aspects: 1) England from his point of view; 2) The English from the perspective of Reza Qoli Mirza; 3) About his person.
_||_
رضا قلی میرزا و سنتگرایی بازتابیÝ
چکیده:
هدف مقاله بررسی امکان کاربرد مفهوم «سنت گرایی بازتابی» با مطالعه سفرنامه رضا قلی میرزا است. منظور از سنتگرایی بازتابی واکنش سنت در ایران در مقابل خود سنت ناشی از برخورد با مدرنیسم غربی است. روش تحقیق کتابخانهای و با استفاده از اسناد تاریخی انجام شد. فتحعلی شاه جمادی الثانی 1250ق 1834 از دنیا رفت. پس از مرگ او بین فرزندانش در باره جانشینی او اختلاف افتاد. حسینعلی میرزا فرمانروای فارس جانشین محمد میرزا فرزند عباس میرزا را نپذیرفت و با نام «علی شاه» خود را «پادشاه» خواند. محمدشاه به شیراز لشگر کشی کرد، او را دستگیر و به تهران فرستاد. حسینعلی میرزا یک سال بعد ربیعالاول 1251ق (1835) در تهران از دنیا رفت. فرزندان او رضا قلی میرزا، تیمور میرزا و نجف قلی میرزا فرار کردند و به عراق رفتند و از راه سوریه و لبنان عازم انگلستان شدند. آنها یک سال در انگلستان ماندند و جمادیالاول 1252 ق (3 سپتامبر 1836) از لندن خارج و از راه فرانسه، بلژیک، بایرن، پروس، اتریش و عثمانی محرم 1253ق (11 آوریل 1837) به بغداد رسیدند. رضا قلی میرزا تجربه این سفر را در سفرنامهای نوشته است. سفرنامه رضا قلی میرزا را در چند محور بررسی میکنیم: 1) مناسبات اجتماعی و سیاسی انگلستان؛ 2) انگلیسیها از دیدگاه او؛ 3) در باره و خود زندگینامه او.
کلیدواژهها:
سنتگرایی بازتابی، سفرنامه، رضا قلی میرزا، سلسله قاجار
Ýاین مقاله در چهارچوب طرح پژوهشی با عنوان «سنتگرایی بازتابی در عصر قاجار از نگاه جامعهشناسی سياسی » در دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرم تهیه شد.
رضا قلی ميرزا و سنتگرایی بازتابی
1. مقدمه
رضا قلی ميرزا فرزند حسينعلی ميرزا فرمانروای فارس و نوه فتحعلی شاه در دهه سوم قرن نوزدهم به انگلستان سفر کرد. او جريان سفر خود را در سفرنامهای نوشت. اين مقاله درصدد بررسی اين سفرنامه بهمنزله مطالعهای تجربی برای طرح نظریهای با عنوان «سنتگرایی بازتابی» است. نظريه «سنتگرایی بازتابی» در باره تحول اجتماعی در کشورهای درحالتوسعه مسلمان خاورميانه است. فرض اصلی این نوشته این است که تلاش برای دگرگونی این جوامع با الگو گرفتن از غرب ناکام ماند و جوامع سنتی به جوامع «سنتگرایی بازتابی» تحولیافتند. بررسی «سنتگرایی بازتابی» و به دنبال آن «جامعه جماعتی» تلاش نظری برای رسيدن به مقولاتی جهت توضيح فرايند درگيری جوامع سنتی با جوامع مدرن غربی در دو قرن گذشته است.
ماکس وبر تعریفی کوتاه از سنت به دست میدهد: «اعتقاد به مصونیت چیزی که همواره بوده است.»1 مضمونی که در اینجا استنباط میشود همین است: عنصری که از اعتبار برخوردار است، چون بوده و هست. البته میتوان این تعریف کلی را با استفاده از آثار جوزف پیپر2 در کتاب «در باب مفهوم سنت»، آلیدا آسمن3 در کتاب «زمان و سنت: راهبردهای فرهنگی استمرار»، ادوارد شيلز،4 کارستن دیتمن5 وگریفنهاگن6 تدقیق کرد. سنت در این آثار، گاهی ابزار اقتدار دینی و مذهبی، گاهی عنصر فرهنگی و گاهی عنصر فکری در خدمت تفکر سیاسی و فلسفی است. منظور از «بازتاب» واکنش آگاهانه، ناآگاهانه و حتی پیش بازتابی به عوامل درونی و بیرونی شخصی، اجتماعی و غیراجتماعی است. مفهوم «بازتاب» در منابع علوم اجتماعی و سیاسی ناشناخته نیست، بهخصوص مفاهیم «دموکراسی بازتابی» و «مدرن شدن بازتابی» در دو دهه اخیر از طرف افرادی مانند آنتونی گیدنز، اولریش بک، اسکات لاش و رینر شمالتسبرونس مطرحشده است. مجموعه مقالات تحت عنوان «مدرن شدن بازتابی» که بک، گیدنز و لاش7 مشترکان چاپ کردند و کتاب رینر شمالتسبرونس8 تحت عنوان «دموکراسی بازتابی» حاوی این رویکرد نظری است که جامعه صنعتی غربی در مرحله بازنگری و حتی نقد خود قرارگرفته است، بهطوریکه میتوان تحول انجامگرفته در دوران اولیه پیشرفت صنعتی موسوم به «مدرن اول» یا «مدرنیسم کلاسیک» را نقد و بازنگری کرد. اولریش بک ازجمله نخستین کسانی بود که در این زمینه ژرفاندیشی و در دو اثر9 خود مشکل فرایند مدرنیسم در جوامع غربی را انتقادی - بهخصوص در قلمرو سیاسی - در چهارچوب مفهوم «دموکراسی بازتابی» بررسی کرد. «سنت»، «بازتاب» و «سنت بازتابی» را میتوان با توجه به اشارت فوق و مضمون موردنظر در اینجا به شکل زير تعریف کرد: سنت عناصر معرفتی، شناختی، فکری، فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار بر شیوه تفکر، الگوی رفتاری، شیوه زندگی، تفکر سیاسی، اجتماعی، فلسفی و تاریخی است که تحت تأثیر فرهنگ، جامعه، سیاست و اقتصاد بهآرامی تغییر میکند، بنابراین از ویژگی بازتابی برخوردار است. «بازتاب» به معنای واکنش پدیدهای تحت تأثیر عوامل درونی و بیرونی در مقابل خود است؛ بنابراین، «سنت بازتابی» به معنای واکنش سنت در برابر سنت است. تغییرات بنیادی در جوامع غربی در چند قرن گذشته سبب شد تا بشر به عصر جدیدی وارد شود که عنوان عصر مدرن گرفت. عصر مدرن با تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و فکری همراه شد؛ بنابراین، تغییرات به قلمرو مادی زندگی بشر محدود نشد، بلکه سپهر معنوی نیز میدان تاختوتاز این دگرگونیها شد. واکنش در جوامع مسلمان ظهور «فکر سنت بازتابی» و به دنبال آن «جامعه سنت بازتابی» بود.
2. بيان مسئله
پرسش اصلی این است: جامعه سنتگرایی بازتابی از چه خصوصیاتی برخوردار است؟ این پرسش اصلی را میتوان در قالب پرسشهای فرعی زیر عملیاتی کرد: 1) کارکرد ذهن؛ معرفت، شناخت، فکر، علم، فرهنگ، شیوه تفکر اجتماعی، تفکر سیاسی، تفکر فلسفی، تفکر تاریخی؛ 2) الگوی رفتاری؛ 3) شیوه زندگی؛ 4) مناسبات اجتماعی؛ 5) مناسبات اقتصادی؛ 6) مناسبات سیاسی در جوامع سنتگرایی بازتابی چگونه است؟
این پرسشها در چهارچوبهای نظری زیر قابلبررسی هستند: 1) نوع فعالیت جمعی در این جوامع تسخیری و تجاوزی است، نوع احساسات خودخواهی فردی و جمعی است (اگوست کنت)؛ 2) اساس وفاق اجتماعی سلطه فردی، گروهی یا طبقاتی است (کارل مارکس)؛ 3) نوع جامعه قشونی است. نظام اجتماعی همواره مترصد حمله و دفاع است، بهاصطلاح جامعه نظامی است (هربرت اسپنسر)؛ 4) شیوه تفکر پیش منطقی است (لوسین لوی –به رول)؛ 5) تهنشستهای سنتی در تعیین روابط اجتماعی از اولویت نخست برخوردار است (پارتو)؛ 6) مشتقات و توجیهات تهنشستهای اجتماعی عموماً ماهیت سنتی دارند (پارتو)؛ 7) کلام و سخن شفاهی از قدرت توجیهی بالا برخوردار است (پارتو)؛ 8) ساختار اجتماعی از خصوصیات جماعتی برخوردار است (تونیس)؛ 9) فرهنگ غالب در جامعه فرهنگی غمزده است (زیمل)؛ 10) همبستگی در درون جامعه مکانیکی است (دورکیم)؛ 11) دیگری تعمیمیافته تحت تأثیر من سنتی است (مید)؛ 12) روابط انسانی در حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی سحر زده است (وبر)؛ 13)؛ قلمرو سیاسی عرصه کنش دیکتاتوری فردی است (رابرت میشلز)؛ 14) هویت عموماً با رمزهای اولیه مانند زبان، دین، مذهب، قومیت تعیین میشود؛ 15) تفکر سیاسی از ویژگی محافظهکارانه برخوردار است. پاسخ به این پرسشها و رسیدن به چهارچوب نظری منسجم منوط به مطالعات تجربی گوناگون است. مطالعه سفرنامه رضا قلی ميرزا قدم در این مسیر است.
پس از مرگ فتحعلی شاه در جمادیالثانی 1250ق (1834) حسینعلی میرزا والی فارس ازجمله شاهزادگانی بود که جانشینی محمد میرزا نوه فتحعلی شاه و فرزند عباس میرزا را نپذیرفت و خود را پادشاه نامید. محمدشاه او را دستگیر و به تهران برد. حسینعلی میرزا یک سال بعد در ربیعالاول 1251ق در تهران براثر بیماری وبا درگذشت. سه نفر از پسران او به نامهای رضا قلی میرزا، تیمور میرزا و نجف قلی میرزا از چنگ محمدشاه گریختند و برای کسب حمایت انگلیس راهی آن کشور شدند. رضا قلی میرزا و برادرانش در ذیقعده 1250ق (1835) پس از دستگیری پدرشان شیراز را ترک و راهی عتبات شدند. آنها ذیحجه همان سال به عراق رسیدند و تا رجب در عتبات ماندند، سپس از طریق سوریه و لبنان عازم انگلیس شدند. آنها نزدیک به یک سال در انگلستان ماندند و در جمادیالاول 1252 ق.(1836) لندن را بهقصد تهران ترک و پس از عبور از کشورهای فرانسه، بلژیک، آلمان (بایرن و پروس)، اتریش و عثمانی محرم 1253ق (1837م) به بغداد رسیدند. رضا قلی میرزا ماجرای این سفر را در سفرنامهای مفصل شرح داده است.10
3. وضعيت سياسی و اجتماعی انگلستان
سفرنامه رضا قلی ميرزا حدود دو دهه بعد از سفرنامه ميرزا صالح شيرازی نوشتهشده است. رضا قلی میرزا در بررسی نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انگلیس به همان مواردی میپردازد که ما پیشتر در سفرنامههای افرادی چون میرزا ابوالحسن خان ایلچی و میرزا صالح شیرازی دیده بودیم. طرح موارد یکسان از سوی میرزا صالح شیرازی که منشی در سطح متوسط حاکميت بود و رضا قلی میرزا که نوه فتحعلی شاه قاجار و فرزند حسینعلی میرزا فرمانفرما بود، به این گمان دامن میزند که آنها بدون تعمق پیرامون مسائلی نوشتند که از عمق آن بیاطلاع بودند. وگرنه مقولاتی چون قانون، آزادی و محدود کردن قدرت پادشاه در چهارچوب مقررات مدون، اموری نیستند که انسان انتظار داشته باشد، میرزا صالح منشی و رضا قلی میرزا شاهزاده نظرات مشابه در باره آنها داشته باشند. علت تشابه نظرات را بايد در ساختار اجتماعی همسطح در جامعه ماقبل سرمایهداری ايران با عنوان قبیلهای يا فئودالی جستجو کرد. فقدان انکشاف طبقاتی و سطح نازل آگاهی طبقاتی بازتاب ساختار اجتماعی با شاخصهای آگاهی اجتماعی و عنصرهای فرهنگی در جامعهای است که «مردم» به عبارتی بهتر «خلق» يا «رعيت» در يک سطح قرار دارند. نهادهایی مانند پارلمان، انتخابات و مشارکت در تصمیمگیری در آن عصر بههیچوجه زمینه اجتماعی و بهویژه فرهنگی نداشتند. رعيتها وضعيت موجود را میپذیرفتند و دين و مذهب اين پذيرش را توجيه میکرد. اظهارنظر مسافران ايرانی به اروپا در باره نهادهای سياسی غربی به همين دليل سطحی بود، موجی ايجاد نکرد و تأثيری نگذاشت، بهطوری آنها تکرار مکررات مشابه از جانب افراد با وابستگیهای اجتماعی و طبقاتی متفاوت بودند، اگرچه آنها با توجه به وابستگی طبقاتی خود درک متفاوتی از اين مقولات داشتند. مقولات غربی تا امروز در اين منطقه از دنيا بدون توجه به محتوا و زمینههای تاريخی آنها استفاده میشوند با با مضمونی کاملاً بیربط تعريف يا درواقع تحريف میشوند. حکومتهای جمهوری مادامالعمر و حتی ارثی پديده نهفقط شناختهشده، بلکه معمول در اين منطقه از دنيا است، ضمن آنکه اين نظامهای بهاصطلاح جمهوری حساب خود را از رژیمها سلطنتی جدا میکنند، درحالیکه دو ويژگی متمايزکننده حکومت جمهوری از سلطنتی مادامالعمر و ارثی نبودن آن است. اين شيوه استفاده از مقولات غربی از خصوصيات بارز تفکر سنتگرایی بازتابی است. ميرزا صالح منشی و رضا قلی ميرزا شاهزاده از مفاهيم مشابه استفاده میکنند، چون اين مقولات مابازایی در جامعه ندارد. مطرح کردن اینگونه مقولاتی اگر در خدمت تظاهر به چیزفهمی و تقليد نبودند، حداکثر انعکاس نظر نويسندگان آنها بودند و در موارد بسيار حتی همين حد هم نبودند و صرفاً برای استفادههای سياسی مطرح میشدند. اين مقولات به همين دليل بدون در نظر گرفتن پيامد عملی آنها مطرح میشدند. مصداق بارز اینگونه استفاده از اين مفاهيم محتوای سفرنامه رضا قلی میرزا نوه فتحعلی شاه قاجار است. اگر رضا قلی میرزا عواقب استقرار حکومت قانون را برای سلسله قاجار در نظر میگرفت، از او انتظار میرفت که بااحتیاط بیشتری خواست حکومت قانون را مطرح کند.11
رضا قلی میرزا بدون شک در رديف دیوانسالاران اصلاحطلب همردیف ميرزا تقیخان اميرکبير يا ميرزا حسين سپهسالار نيست، اما همانطور که خواهیم دید، او مطالبی مینویسد که حاوی خواست نوآوران در این عصر است. اندیشه سیاسی منبعث از جایگاه طبقاتی او بهعنوان نوه پادشاه ایران یعنی یکی از اعضای اصلی هیئت حاکم میبایست دارای مؤلفههای دیگری باشد. دو فرضیه را میتوان در باره عدم تناسب بین جایگاه طبقاتی او و خواست اصلاحات مطرح کرد. نخست اینکه او به منافع طبقاتی خود پشت کرد و خواهان اصلاحاتی مغایر با این منافع بود. اینگونه «تغيير» در مواردی ديگر هم دیدهشده است و قابلتصور است، ليکن چنين «متغير شدن» و به چنین مقصدی رسيدن مشروط به گذشتن از برخی پیچوخمهای اندیشه سیاسی است. رضا قلی میرزا در باره اين سیر و سلوکی سخن نمیگوید، بنابراين بايد شک کرد که او دراینباره اصولاً اندیشیده است، پس فرض اول بعید به نظر میرسد. فرض دوم اینکه رضا قلی میرزا برای جلب نظر اصلاحطلبها و انگلیسها و بیشتر به طریق مرسوم مسافران انگلیس در این عصر در باره حکومت قانون و اصلاح امور مطالبی نوشته است. فرض دوم با دادههای تاریخی و بهویژه عمل کرد پدرش در زمان طولانی ولایت فارس تطبیق دارد. اگر چنين باشد، عمل کرد رضا قلی میرزا مشابه عمل بسیاری از اصلاحطلبهای ایرانی تا به امروز است که اصلاحخواهی آنها ناشی از اغراض سياسی و تأمين منافع گروهی يا شخصی است. او مانند بسیاری از آنهایی که خواهان تقلید از نظام حکومتی انگلیس و محدود کردن قدرت پادشاه و استقرار حکومت قانون بودند، توضیح نمیدهد که آیا میفهمد، در باره چه چیزی سخن میگوید و چگونه به این خواستها رسیده است. اگرچه سخن گفتن در باره قانون و تحدید قدرت حاکم مستبد همواره با هر غرضی باشد پسندیده است، اما این به معنی اعتقاد نويسنده به حکومت قانون و آزادیهای انسانی نیست، بلکه در بیشتر موارد گویندگان در باره اموری سخن میگویند که باره آن اندیشه نکردهاند. سخن گفتن از قانون و آزادی در حین امتناع از تفکر در باره این مقولات در بسیاری از کشورهای دنیای عقبافتاده ازجمله در وطن ما سنت سیاسی است. اين سنت همراه با خواست اصلاحات در ایران ظاهر شد و هنوز نیز به صورتهای گوناگون وجود دارد.12
سؤال این است، اگر رضا قلی میرزا به اردوگاه نوآوری تعلق ندارد، چگونه است که از مطالب نوشتهشده در سفرنامه او برای بررسی اندیشه سیاسی نو خواهان ايرانی در قرن نوزدهم میتوان بهره گرفت؟ این کار به دلايل زیر نهتنها امکانپذیر، بلکه مفید است. اول اینکه سفرنامه او نشان میدهد که آگاهی به نياز به تغيير در بین تمام گروههای حاکم موجود بود. دوم اینکه خواست نوآوری درونزا نبود، بلکه آگاهی به تغيير ناشی از تماس با اروپا و روسیه بود. تلاش برای نوآوری به همين دليل با تحولات اجتماعی و انکشاف طبقاتی تناسب نداشت و فقط آرزو و حداکثر خواست بود. نوآوری و تغيير تا زمانی که بهصورت خواست مطرح و با منافع گروه اجتماعی خاصی تعارض و یا تقابل مستقیم نداشته باشد، افراد گوناگون با وابستگیهای طبقات مختلف آنها را مطرح میکنند. حال ببینیم رضا قلی میرزا اصلاحات را چگونه میخواهد.
اولین نهادی که در سفرنامه رضا قلی میرزا بررسی میشود، نهاد قانون و محدود کردن قدرت پادشاه در چهارچوب قانون است. رضا قلی میرزا مینویسد: «پادشاه را مطلق اختیاری در هیچ کار نیست.»13 قلی به بغرنجی اشاره میکند که تاکنون در ایران لاینحل باقی ماند است. منصب در اروپا به فرد شخصیت میداد، اما در بسیاری از کشورهای شرقی ازجمله وطن ما شخص بود که منصب را تعیین میکرد. جايگاه منصب در نظام سياسی و حقوقی غرب ريشه در نظام حقوقی روم باستان دارد. لفظ شخص در زبان انگلیسی از ریشه لاتینی «پرسنا» (Persona) به معنی نقاب بازیگران گرفتهشده است. بازیگران نیز خود «پرسناِ» (Personae) خوانده میشدند. شباهتهای نزدیکی میان بازیگری و دادگاه وجود داشت، زیرا نقشهای حقوقی نیز درصحنه قضایی ایفا میشدند. حقوقدانان رومی از اصطلاح «شخص» به معنای حقوقی استفاده کردند. این اصطلاح در توصیف و تشخیص گروهها بسیار مفید بود. قضیه این بود که چگونه میتوان ازنظر حقوقی با گروهها برخورد کرد. یکی از شیوههای چنین برخوردی تلقی آنها بهعنوان «اشخاص حقوقی» بود. واژه «کورپوراسیون» (Corporation) [شرکت، انجمن] حاوی فهم گروه به معنای شخص حقوقی واحد است. شخصيت حقوقی شخص واقعی نبود، بلکه شخص ساختگی (Persona Ficta، Juris Fictio) بود. مفهوم شخصیت حقوقی برای نخستین بار در قرون دوم و سوم قبل از میلاد بهکاربرده شد و بعدها در مجموعه قوانین ژوستینین و شارحان حقوق روم و حقوقدانان کلیسا استعمال شد. این مفهوم با فرارسیدن قرون یازدهم و دوازدهم و پس از تجدید علاقه به حقوق روم جزء مباحث حقوقی در اروپا شد.14 ريشه اين تمايز در سپهر سياسی غربی حتی به قبل از تأسيس امپراتوری روم برمیگردد. یونانیها به کسانی که حق شهروندی نداشتند، بربر میگفتند. عنوان بربر صرفاً بهقصد توهين و تحقير ديگران نبود، بلکه هدف اصلی جدا کردن حساب خود از دیگران بود. موضوع دو جهانبينی مختلف بود. ایرانیان در سال 490 و 480 قبل از میلاد دو بار به یونان لشکرکشی کردند و با دولت-شهرهای یونان جنگیدند. جنگ خشایار شاه با یونانیها در حدود 480 قبل از ميلاد از اهميت خاص برخوردار است و به قول امروزیها تقابل فرهنگی بود. این جنگ بر اندیشه و عمل سیاسی یونان تأثير گذاشت. آنها به آگاهی از خود رسیدند. آنها متوجه شدند که نظام اجتماعی سیاسی آنها با نظام اجتماعی سیاسی همسایه بزرگ آنها متفاوت است. اهمیت این جنگ تا آن جاه است، که برتراند راسل مینویسد: «اگر خشایار شاه اندکی بیشتر قدرت و کفایت داشت بسا که تمدن یونانی را از صورتی که پس از دفع حملات او به خود گرفت بسیار فروتر میآورد».15 اهمیت این جنگ برای تحول اندیشه سیاسی در یونان را میتوان از اثری بنام «ایرانیان» دریافت که سخیلوس16 تراژدینویس یونانی و شايد نخستين تراژدینویس جهان هشت سال پس از جنگ ايران و يونان در سال 472 قبل از میلاد نوشته است. ایرانیان در اين اثر افرادی هستند که پادشاهی خدا گونه دارند. قدرت این شخص تا آن ميزان است که عالیترین مقامات ایران جرئت کمترین ابراز وجود یا نظر در برابر او ندارند. آنها او را پادشاه و خدای خود میدانند. اعلی و ادنی در يد قدرت او هستند. جامعه سیاسی یونان در برابر چنین جامعه سیاسی قرار دارد. شهروندان در جامعه سياسی يونان اختیار و قدرت دارند. سخیلوس که اين نمايشنامه را منصفانه نوشته است و همواره دشمنان بزرگ خود را میستاید با اين پرسش سرباز ايرانی روبهرو است: «عبد هیچکس نیستید، بنده هیچکس»؟ سرباز ایرانی حيران است که چگونه مردمی بدون سرور و صاحب و رهبر و پراکنده در دولتشهرهای مستقل در برابر ارتش غولآسای ایران مقاومت میکنند.17 علت اين ارادت آن است که جوامع غير غربی تا امروز نتوانستهاند منصب را از شخص جدا کنند. تمايز شخصيت حقيقی و حقوقی اساس جدا شدن منصب از شخص در سپهر سياسی غرب شد. اين تمايز در جوامع ديگر که سنت حقوق رومی را ندارند، درست فهميده نمیشود. فرد وقتی در کسوت ریاستجمهور است از قدرت و اقتدار اين منصب برخوردار است، وقتی اين منصب را از دست داد، فردی عادی مانند ديگران است. بيشتر مسافران ايرانی غرب تعجب میکردند، وقتی افراد صاحبمنصب را در قامت شخص عادی به قول ميرزا ابوطالب اصفهانی در «اثنای مشی» [گردش] میدیدند،18 يا به قول ميرزا ابوالحسن خان ايلچی «از بیقدرتی شاه لندن»19 تعجب میکردند. رضا قلی ميرزا هم همين گرفتاری را دارد.
رضا قلی اين تمايز را میبیند، ولی توضیحی برای آن ندارد، چون فهم آن برای او مشکل است. او مینویسد: «پادشاه مثل سایر خلق لباس پوشیده به هر جا میرود و معاشرت با هرکسی میکند همینقدر که لباس شاهی در برنداشته باشد کسی او را تعظیم نخواهد کرد به طریقه متعارف با او رفتار میکنند هرچند که بشناسند که او پادشاه است تغییری در رفتار نسبت به او نمیدهند.»20 پارلمان نهاد دیگری است که توجه او را در انگلستان به خود معطوف میکند. پارلمان یا به قول او «بیت عموم» نهتنها ابزاری برای تحدید قدرت پادشاه، بلکه وسیلهای برای شرکت غیرمستقیم مردم در سرنوشت خود است. علت انتخاب نمایندگان و تشکیل پارلمان عدم امکان عملی شرکت مستقیم میلیونها نفر در فرآیند تصمیمگیریها است: «بعدازاینکه مشخص گردید که دولت عام است در فیصل مهمات اتفاق آراء شرط است لازم میآید که در هر جزء مطلبی عموم اجماع در مشورت کرده باشند و این امر محال بود. بهواسطه اینکه اجماع چندین کرور خلق در هر وقتیکه ممکن نبود بنابراین کانثیل در میان ایشان مقرر گردید.»21 مجلس عوام را «کانثیل عام» و نمایندگان آن را «وکلای خلق» و مجلس اعیان را «کانثیل لارد» [لرد] مینامد.22 هیئت دولت را «کانثیل خاص» میگوید: «تفصیل این اجمال اینکه عموم دولت اجماع خودشان در هر وقت صورت نمیگرفت از جانب خود کلانتری چند مقرر کردهاند که مبنی بر خیرخواهی و مصلحت ایشان است (و) آنچه به عقلشان رسد در قرار (و) مدار مهمات میانه خود و خدا کوتاهی نکنند...این 650 نفر وکلای خلق را کانثیل عام گویند (و) وزرا دولت که هر یک را خدمتی عمده و مهمی عظیم محول است که بعدازاین ذکر خواهد شد ایشان را کانثیل خاص گویند.23 وظيفه مجلس اعيان وساطت بین عوام و خواص است: «لارد هستند که نیز کانثیل علیحده میباشد که در حقیقت ایشان کانثیلی هستند که بین العموم و الخواص میباشند.»24
دولت نهاد دیگری است که او به آن توجه میکند. ميرزا رضا قلی در اینجا با مشکلی برخورد میکند که تاکنون در ایران پاسخی ندارد. این بغرنج ناشی از عدم تمایز در معنی و عمل کرد دو موسسهای است که در اروپا به دولت (state) و حکومت (reign; goverment) معروف هستند. دولت و حکومت در اين منطقه از دنيا و ايران آنچنان درهمآمیخته و در شخص حاکم تجسمیافته است که نقاط تمایز و اشتراک آنها روشن نيست. رضا قلی میرزا متوجه بود که در ایران «دولت» به معنای موردنظر در غرب موجود نيست، بنابراین دست به ابتکار زد. از دو نوع دولت نام میبرد: «دولت عام» و «دولت خاص». از محتوای کلامش میتوان فهمید که از «دولت خاص» حکومت و از «دولت عام» دولت به معنای معمول در عصر جديد میفهمد. مسئله اين است که ایرانیها از مفهوم «دولت» با مضمون «حکومت» استفاده میکنند. مثلاً، میگویند «دولت روحانی» که منظورشان «حکومت روحانی» در چهارچوب دولت جمهوری اسلامی يا دولت ايران است. علت اين تداخل آن است که «دولت» و «حکومت» در نظام ايرانی در طول تاريخ از يکديگر بهاندازه کافی متمايز نبوده است و هر دو در يوغ حاکم بوده است. او میگوید: «لفظ دولت که از ایشان در السنه و افواه مشهور است بر دو قسم (است): یکی دولت خاص است و دیگری دولت عام اما دولت خاص که میگویند منظور پادشاه وزرا و بعضی از ارکان دولت میباشد و دولت عام که گویند نفوس آن مملکت از شاه الی فقیر همگی متصور دارند.»25 بین مردم و دولت همدلی و هماهنگی است. مردم به سرنوشت کشور و دولت علاقه دارند: «آن است (که) لفظ دولت که در میان ایشان تلفظ میشود شامل عام بوده باشد زیرا که آن دولت دولتی است عام و همه مشارکت در دولت دارند و قانون روز اول بر این قرار بوده است و سبب استقامت و کثرت مکنت خود را نیز در اتفاق آراء و مشارکت عموم دانستهاند و این بدیهی است بعدازآنکه هر کس فینفسه شریک در آن دولت باشد هر یک صرفه و صلاح خود را از دست نخواهند داد و متصل درصدد خیرخواهی دولت خواهند بود.»26 مفهوم دولت در اینجا به معنی عام آن است که حکومت تنها جزئی از آن است. کشور و مردم نیز دیگر اجزای دولت هستند. مشارکت مردم در دولت سبب «مکنت» کشور میشود، آنهم به خاطر منافع مشترک بین مردم و حکومت به زبان امروزی آگاهی به منافع ملی سبب «مکنت» کشور میشود. دولت و مردم منافع مشترک دارند، بنابراین مردم خیرخواه دولت یعنی درواقع خیرخواه منافع خود هستند. علاقه مردم به دولت را ناشی از امکان شرکت آنها در سرنوشت خود میداند.
رضا قلی ميرزا «فرقه» را وسيله مشارکت مردم در سرنوشت خودشان میداند که منظور او «حزب» است. او احتمالاً نخستین ایرانی است که به نقش احزاب در ساختمان نظام پارلمانی غربی اشاره میکند. این فرقهها شغل وزارت و پیشکاری دولت را به عهده میگیرند. او دو فرقه را نام میبرد: «فرقه طوری» و «فرقه ویگ». اختلاف این دو فرقه «بهحسب اعتقاد» است: «شغل وزارت و پیشکاری آن دولت محول بدو فرقه است یکی را فرقه «ویگ» و فرقه (ای) را «طوری» گویند و اختلاف آن دو طایفه بهحسب اعتقاد در معمولات دولت و مهمات مملکت است.»27 تفاوت آنها در این است که «طوری»ها میخواهند، «به قانون قدیمه» رفتار کنند و میگویند: «اکنون از قواعد و قانونی که اینهمه برکت و منفعت دیدهایم چرا ازدستداده متروک سازیم لهذا باید به قانون قدیمه رفتار نمود».28 «ویگها” میگفتند: «در هر وقتی بهمقتضای آنوقت نوعی از رفتار با ابنای روزگار مقرون به مصلحت دولت است به یک طریقه و یک رویه نمیتوان رفتار نمود.»29 آن چیزی که فعالیت احزاب را امکانپذیر میکند، آزادی است: «رسم حریت و آزادی در آن مملکت متداول است و زیاده از مملکت انگلند و فرانسه این شیوه مرضیه را رعایت میکنند.»30 حد آزادی شهروندان قانون است: «انصاف و درستکرداری ایشان خود حکم قطع و فصل مهمات است و در آن مملکت تمام حریت و آزادی است. هر کس هر چه بخواهد موافق قانون خواهد کرد».31 آزادی بیان مهمترین رکن آزادی در انگلستان است: «هر نفسی را در آن مملکت میرسد که در دولت و مصالح مملکت اگر چیزی به خاطرش رسد بگوید و تصرف کند و بزرگی در آن مملکت بهحسب عقل و حسب است. نسبت نسبی در آنجا متروک است.»32
اساس آزادی حق دسترسی به «اطلاعات» است. دولت قانونی موظف به مطلع کردن مردم از امور است، برعکس دولت استبدادی کوشش تام بر بیاطلاع نگاهداشتن مردم دارد: «هر یک از بزرگ و کوچک اطلاع بر قانون و طریقه دولت دارند».33 روزنامه مهمترین ابزاری است که در خدمت اطلاعرسانی به مردم قرار دارد: «ازجمله قواعدی که در آن دولت منافع آن بیشمار است و هر کس را علم کلی حاصل میگردد ورق اخبار است.»34 پست و بيمه دو مؤسسه دولتی هستند که توجه او را جلب میکنند. پست را موسسهای در خدمت خلق و دولت میداند: «و ازجمله کاری که منفعت آن به خلق میرسد و دولت را کرورها مداخل حاصل میگردد به لغت ایشان پست است.»35 او شاید اولین کسی باشد که مفهوم بیمه را با مضمون امروزی به کاربرد. رضا قلی میرزا بیمه را نمیپسندد و در آن نوعی قمار میبیند.36 ممنوعیت بردهداری در انگلستان یکی از آن موارد است، که او از آن ستایش میکند: «هر کس در آن مملکت آزاد است و رسم بندگی و عبودیت در نزد ایشان بسیار مذموم است و اگر کسی در آن مملکت رود و بنده داشته باشد آن بنده آزاد خواهد بود.»37 رضا قلی ميرزا مانند دیگر مسافران ایرانی نیمه اول قرن نوزدهم، توجه به فاصله طبقاتی در جامعه انگلستان دارد. البته کوشش کرده است، علتی برای آن ارائه دهد. علت آن را کثرت جمعیت میداند. در همان حال تذکر میدهد که گدا یا به قول او «سائل به کف» در آنجا ندیده است: «به علت غلو اسعار و فقدان آذوقه فقرای آن مملکت بسیار میباشند ولی یک نفر ایشان سئول نمیکند و در تمام مملکت سائل به کف وجود ندارد.»38 نقش زنان در جامعه انگلستان مانند دیگر سیاحان ایرانی اروپا توجه او را به خود جلب میکند. او مینویسد: «حرمت نسوان در نزد ایشان اعظم میباشد.»39 گرانی اجناس و بالا بودن دست مزدها را در انگلستان نمیپسندد.40 استفاده از اسکناس بجای پول فلزی برای مبادله و معامله را میستاید.41 رضا قلی ميرزا به دو عامل در اقتصاد انگلیس اشاره میکند که بعدها باعث تفسیر بسیار ایرانیها شد: اول نقش تجارت در اقتصاد انگلیس که علت آن را صنعتی شدن انگلستان و تولید کالا بهصورت انبوه میداند و مینویسد: «تمام دولت ایشان از تجارت است و صنایعی که هرروزه به سهولت اسباب اختراع کرده.»42 عامل دوم صدور کالاهای ارزانقیمت به کشورهای دیگر است. این امر را عامل ورشکستگی اقتصاد این کشورهای میداند: «پنبه را از هندوستان خریده پنج ماه کرایه کشتی میدهند و درروی دریا آن پنبه میآید تا به لندن میرسد تنخواه عشور و مالیات که بیرون رَود مزد رشتن و بافتن که محسوب گردد دوباره آن پارچه و چلواری که از آن پنبه بهعملآمده است همان پارچه را بخصوصه بارکشتی کرده پنج ماه دیگر کرایه داده تا به مملکت هندوستان میرسد. در آنجا ارزانتر از آن پارچه که مثل آن است بفروش میرسانند و بهواسطه همین سهولتی که در کارها اختراع کرده و صنایع پدید آوردهاند تمام کسبه مملکت بعیده را به ستوه آوردهاند.»43 رضا قلی میرزا برای توضیح ثروتمندی انگلستان توضیح اقتصادی میدهد. از دادن شعارهای سیاسی خودداری میکند. اگرچه او بهدرستی «اختراع» صنایع را علت موفقیت انگلستان میبیند، اما بهتر بود به زمینههای اجتماعی «اختراع صنایع» نیز توجه میکرد تا بتواند برای هموطنان خود پیامی شفافتر داشته باشد.
4. مردم انگليس
رضا قلی میرزا مانند دیگر سیاحان ایرانی در هنگام برشمردن خصلت انگلیسیها به آن نکاتی توجه دارد که فقدان آن را در جامعه ایرانی دیده است. ارزش وقت و نقشی که گذر زمان در زندگی انسان دارد، از دید یک ایرانی و اروپایی متفاوت است. رضا قلی میرزا یکی از صفات نیکوی انگلیسیها را ارزشمند بودن وقت در نزد اینها میداند: «بدترین صفات نزد ایشان تضییع اوقات است. بدون کاری ممتنع است که صغیر و کبیر ایشان رفتار کنند و متحرک شوند و تمام این خلق که بیستوهفت میلیون مذکور شد محال است متنفسی از ایشان که نتواند بخواند و نتواند بنویسد». حتی در جای دیگر چگونگی تقسیم وقت در شبانهروز و به تفاوت برداشت ایرانیها و انگلیسیها در این مورد پرداخته و به سرزنش هموطنان خود به خاطر بیتوجهی به اوقات گذر حیات میپردازد: «اغلب امور ایشان از روی حساب است و نزد ایشان بیکاری و بیهوده گردی از هر چیزی بدتر است ساعات روز و شب را هر کس به جهت مشاغل و مکاسب خود تقسیم کرده» است.44 سپس در باره شرقیها ادامه میدهد: «به خلاف اهالی مشرق که از غروب و طلوع حساب میکنند ظاهر این است که قاعده فرنگان بهتر باشد.»45 رضا قلی در تفاوت بین «مشرقیان» و «مغربیان» دو نکته دیگر را نیز تذکر میدهد که بهرغم ساده بودن، بعدها یکی از سلاحهای برنده اهل «حق» یعنی قشون شرقیان علیه اهل «باطل» یعنی ارتش «کفر» شد. او «خودنمایی» و «شهرتطلبی» انگلیسیها را با مقايسه با «فروتنی»، «تواضع» و «گوشهنشینی» شرقیها سرزنش میکند؛ رضا قلی میرزا میبیند که آنجا افراد در ظهور هنر و خودنمایی اصرار دارند و طالب شهرت هستند. آنها با هزار دستآویز میکوشند تا هنر خود را بر خلق ظاهر سازند: «مردم آنجا در ظهور هنر و خودنمائی اصرار دارند و طالب شهرت میباشند چنانکه کسی جزئی هنری و کمالی داشته باشد به هزار گونه دستآویز میخواهد کمال خود را جلو دهد و بر خلق ظاهر سازد و حب جاه دنیا در اهالی آنجا علوی عظیم دارد به طریق اهالی مشرق در مهمانداری و غریبنوازی نمیکوشند و بسیار بیگانه و ناآشنا هستند.»46
زنان انگليسی چون موارد مشابه موضوع یادداشتهای او هستند. او لطافت «نسوان» انگلیسی به برگ گل تشبیه میکند و کمرهای آنها را از حلقه دست باریکتر میداند، البته نمیگوید منظور او کدام حلقه دست است. میگوید که انگلیسیها نازکمزاج و زودرنج هستند، اما درهرحال ادب را در محاوره رعایت میکنند: «اهالی آن مملکت نازکمزاج و نازک طبیعت میباشند. اغلب خواتین و نسوان لطیفشان از برگ گل لطیفتر و نازکتر میباشند. بدون اغراق کمرشان از حلقه دست باریکتر است و مزاجشان نازک و زودرنج ولیکن بسیار باادب در محاورات اگرچه در کمال خصومت باشند باز قانون ادب را از دست نمیدهند.»47 مورد دیگری که توجه او را جلب میکند همسانی «اعلیو ادنی» در لباس پوشیدن است. احتمالاً منظور او شکل ظاهری لباس نه جنس و نوع آن است. او میخواهد با این بیان بر سادگی اروپاییان در لباس پوشیدن تأکید کند: «تمام خلق آن مملکت از اعلیوادنی ملبس به یک لباس میباشند، بههیچوجه تغییر و تبدیل در لباس ایشان نیست.»48
5. خود زندگینامه
رضا قلی ميرزا در قسمت اول سفرنامهاش به شرح وقایع پس از مرگ فتحعلی شاه که منجر به فرار او و برادرانش از ایران شد میپردازد. بیشتر نوشتههایش در این بخش در باره شرایط حاکم بر آن عصر و اشخاص درگیر در پیشآمدهای آن زمان است. بینش سیاسی اجتماعی او نمونه بارز بینش سیاسی اجتماعی بسیاری از مردم عصر اوست. اعتقاد مطلق به دست سرنوشت و خواست خداوند دارد. خداوند در اوقات مختلف «بهحسب سزای مخلوق» ظلم و جور را در بخش معینی از کره خاک مقرر میدارد. در عصر او این «جور عدوان» نصیب «ممالک آسیه و بلاد مشرق» شده است. خداوند سهم «ممالک آسیه» از این «جور عدوان» را بسیار بزرگ در نظر گرفته است، چراکه «بلاد شرق» هنوز از «نعمت عذاب الهی» بهرهمند هستند. رضا قلی میرزا مینویسد: «ظاهر است که هر وقتی از اوقات بهحسب سزای مخلوق هر مملکت از غایت حکمت حضرت قدیر رب العزت (رب العزه) جور و عدوان را در ناحیه و مملکتی مقرر میدارد و چنانچه در این اوان این صفت ذمیمه در ممالک آسیه و بلاد مشرق اشتهاری تمام دارد و فراقت از میان خلق آن مملکت برداشتهشده است و به خلاف آن در مملکت اروپه محال است که ظلمی واقع شود.»49 او درجایی دیگر به «فرضیهای» میپردازد که ما مرتب از دهان ایرانیهای مسافر و غیر مسافر که در باره فرنگ اظهارنظر کردهاند، شنیدهایم و آن «حیوان بودن انگلیسیها» در اعصار دور است. اینها از بیان چنین نظری قصد اغراق در باره نقش صنعت و نظام سیاسی اجتماعی انگلستان در پیشرفت این کشور دارند. آنها میخواهند بگویند که چنین نظامی از این بهایم در مدتزمانی نهچندان طولانی انسانهایی اینچنین ساخته است: «باری سابق بر این از قراری که در تواریخ ایشان مسطور است اهل فرنگستان بخصوص اهالی انگلستان از قبیل بهایم و حیوانات بودهاند، هیچ صنعتی نداشتند.»50 رضا قلی ميرزا نيز به لژ فراماسون میپیوندد که به نظر میآید بيشتر ناشی از روحیه انفعالی و ناچاری سران هیئت حاکم ایران است. او در «جستجوی معنی» و بهمنظور پی بردن به «رمز و سحر» هستی به آرزوی دیرین خود میرسد و به جمع «فرامیسان» می پیوند: «باری خدای را که آنچه بایست از اسرار فرامیسان حالی گردید؛ و این عقده که سالها بر دل بود که آیا چه خبر و چه اثر در مجمع فرامیسان باشد از برکت منافع مسافرت اکنون گشاده گردید.»51 اين بيان انسان را به ياد گفته ميرزا ابوطالب اصفهانی میاندازد. ميرزا ابوطالب انگیزه کسانی که عضو شدهاند یا مطلبی درباره فراماسون نمیگویند را مهم جلو دادن خود و تحریک کنجکاوی دیگران میداند: «به جهت عظم خود و تعجیز دیگران چیزی از حال آنجا اخبار نکنند، بعضی شرم کنند که از هیچ چه گویند و بعضی سبکمزاجان که صاف خبر دهند، سامعین قبول نکنند و گمان برند که جهت سد باب سؤال به ما دروغ میگویند. بالجمله مرا هم تکلیف کردند و شعف بسیار به هممسلکی من اظهار مینمودند، عذر خواستم.»52 اظهارات رضا قلی میرزا نيز تأييد سخنان ميرزا ابوطالب اصفهانی است که کنجکاوی پیرامون «مجمع فرامیسان» «ادنی و اعلی» را در این عصر فراگرفته بود. همه آنها میخواستند بدانند که در آنجا «چه خبر و چه اثر» است. بنابراین زمانی که به انگلستان میرسیدند، اصرار داشتند، در چنین مجامعی شرکت کنند. انگلیسیها نیز اینها را به مهمانی شام دعوت میکردند و تئاتر «مجمع فرامیسان» را برای اینها به نمایش میگذاشتند. واقعیت آن است که همانطور که میرزا ابوطالب اصفهانی مینویسد، در چنین مجالس مهمانی اینها چیزی برای گفتن و نوشتن به دست نمیآوردند. بنابراین مهمانان این مجالس بهتر میدانستند، برای خودنمایی چند جمله بیمعنی دراینباره بنویسند. بدون آنکه متوجه باشند با این اعتراف چه مدرک «مستندی» در اختيار افشا کنندگان حرفهای گذاشتهاند.
رضا قلی میرزا و برادرانش بدون دستیابی به هدف خود انگلستان را ترک کردند. انگلیسیها حاضر به پشتیبانی از او در برابر محمدشاه نشدند. لرد پالمستون به والی برادر رضا قلی میرزا گفت: «از خود نیز در هر باب امساک و مضایقه نداریم و چنانچه سوای مصلحت مطلبی باشد ما راضی به فتنه و اغتشاش مملکت ایران نخواهیم بود». شاهزادگان بادلی شکسته و قلبی مملو از درد ناکامی به کمک انگلیس نیز نتوانستند به آرزوی پدر جامه عمل پوشند و راهی برای آنها جز بازگشت به بغداد باقی نماند: «یوم شنبه بیست و سوم جمادیالاول (1252ق) مستر فریزه آمده بیان نمود که امروز اسباب سفر شما با نوشتجاتی که از دولت تمنا کرده بودند همه آماده و مهیا است و بههیچوجه ناتمامی در امور نیست از دولت مأمورم که به جهت خدمتگزاری شما تا الا اسلامبول آمده باشم».53
قصه رضا قلی میرزا داستان مکرر در تاریخ ایران از اوایل قرن نوزدهم ناشی از یک پندار غمانگیز است. بسیاری از ایرانیها را باور بر این است که سیاست در ایران در دو دست قرار دارد: دست سرنوشت، تقدیر، خواست الهی و نیرویهای ماورای طبیعت و دست دیگر دست بیگانه، که گاهی انگلیس، زمانی روسیه و سپس امریکا و بهطورکلی غرب است. هر کس به این دودست توسل جوید، ناکام از درگاه قدرت بازنمیگردد. معلوم نیست، چرا در نظر نمیگیرند، که قدرت خود ساختاری دارد که «خدا»، «غرب» و «دنیا» در خدمت او هستند. چرا در نظر ندارند که شناخت مکانیسم قدرت در دايره امکان است.
6. نتیجهگیری
رضا قلی میرزا مانند بسیاری از مسافران ایرانی اروپا در قرن نوزدهم، به چگونگی عمل کرد قانون، به چگونگی محدود کردن قدرت پادشاه و کارکرد پارلمان در انگلستان پرداخت. رضا قلی با تمایز بين دولت خاص و دولت عام به جنبهای از ساختار دولت توجه کرد که تا عصر او به آن توجه نشده بود. رضا قلی ميرزا با قرار دادن دولت در ماورای حکومت سبب طرح مقوله منافع ملی شد که حکومت و دولت جديد و مردم برای حفظ آن موظف هستند و یکی از نقاط عمده پیوند حکومت و ملت در نهاد دولتهای اروپایی است. مشارکت مردم در سرنوشت خود در همین چهارچوب است که معنا پيدا میکند. شرکت مردم در سرنوشت خود با آزادی سیاسی است که معنا دارد و ممکن میشود. احزاب ابزاری در خدمت آزادی سیاسی هستند. او جزو نخستین کسانی است که به نقش احزاب در ساختار سیاسی حکومتهای پارلمانی توجه کرد. شرکت مردم در سرنوشت خود زمانی بهتر امکانپذیر است که مردم در جریان اداره امور کشور قرار گیرند، یعنی از چگونگی اداره کشور اطلاع داشته باشند. مطبوعات ابزار اطلاعرسانی هستند. بنابراین بهدرستی به نقش مطبوعات و باسواد بودن مردم در نظام سیاسی انگلیس تأکید دارد.
رضا قلی ميرزا همچنین به امور دیگری مانند فاصله طبقاتی بین طبقات مختلف در جامعه انگلستان در آن عصر، ممنوعیت بردهداری در انگلستان و جایگاه بانوان در این کشور نیز توجه کرده است. نقش تجارت در اقتصاد کشور، چاپ اسکناس، بالا بودن دستمزدها در عرصه اقتصاد اشارهکرده است، ضمن آنکه ازجمله نخستین افرادی است که از وجود موسسهای به نام بیمه در انگلستان سخن گفته است.
او به برداشت متفاوت شرقیها و غربیها از زمان اشاره میکند. تنها یکقدم کافی بود تا او به زمینههای اجتماعی تمایز چنین برداشتی پی میبرد؛ مردم ما برای برداشتن همين یکقدم نزدیک به یک قرن و نیم زمان نیاز داشتند تا به تمایز دو جامعه فرد مرکز و جامعه جماعتی جمع مرکز پی بردند. طول این قدم زمانی برای ما روشنتر میشود که به برداشتهای او از عناصر تأثیرگذار در تحول اجتماعی توجه کنیم. عناصر تأثيرگذار بر تحول اجتماعی در بینش سیاسی او شهروندان آگاه نیستند، بلکه تحول اجتماعی را بازتاب و نتیجه تقدیر، سرنوشت، اتفاق، خواست خدا و نیروهای ماورای طبیعت میداند.
نفس سفر شاهزادگان برای کسب پشتیبانی انگلیس در کنار مطالب طرحشده در این سفرنامه نشان از تغییر در بینش سیاسی هیئت حاکم و مردم و ظهور نتایج روانی شکست ایران از روسیه و بستن قراردادهای گلستان و ترکمانچای با این کشور دارد. ایرانیها نقش مهمی برای انگلیس و روسیه در عرصه سیاست ایران قائل شدند که بهتدریج سبب شکلگیری نگرشی شد که يکی از عنصرهای اصلی تفکر سنتگرایی بازتابی است. دولتهای حاکم در ايران و ديگر ممالک خاورميانه آموختند که ناکارايی دولتهای استبدادی در اين منطقه از دنيا را به دخالت واقعی يا فرضی دولتهای بيگانه نسبت دهند. مردم نيز اين فکر را پذيرفتند. پذيرش اين فکر عواقبی بهمراتب عمیقتر از تأثير واقعی دخالت بیگانگان در اين کشورها داشت. این سفر یکی از نخستین کوششهای عملی برای استفاده از کارت انگلیس در تغییر و تحولات سیاسی داخلی ایران بود، چند سال قبل روسها دربند چهار قرارداد گلستان و بند هفت قرارداد ترکمانچای سلطنت عباس میرزا وليعهد را تضمین کرده بودند.54 این بینش سیاسی زیانبار بهمرورزمان استحکام يافت و محتوای اصلی تفکر سياسی و تاريخی در ايران شد. کل تاریخنگاری ايران در يک قرن گذشته حول اين محور میچرخد. محتوای بيشتر اینگونه کتابهای تاريخ گزارش سفارتخانهها و کارگزاران سفارتخانههای بيگانه در ايران بهمنظور نشان دادن دخالت يا عدم دخالت در رخدادهای اجتماعی و سياسی است. عزتنفس و روحیه اعتمادبهنفس ایرانیها در آثار نوشتهشده در دو دهه اول قرن نوزدهم هنوز مشاهده میشود، ليکن پس از عقد قرارداد ترکمانچای در دهه سوم قرن نوزدهم، روحیه انفعالی که بازتاب اجتنابناپذیر آن بینش سیاسی فاعل مطلق دانستن بیگانگان بود، ظاهر شد. چنین بینشی یکی از موانع عمده پرداختن به خود و تجزیهوتحلیل جامعه با عنایت به ریشه اصلی گرفتاریها یعنی ساختارهای اجتماعی و سياسی پوسیده جامعه ایران است.
7. منابع
[1] Weber, M. (1980), Wirtschaft und Gesellschaft, Grundriss der verstehenden Soziologie, Tübingen, P. 580.
[2] Pieper, J. (1958), Über den Begriff der Tradition, Köln und Opladen: Westdeutscher Verlag.
[3] Assmann, A. (1999), Zeit und Tradition: kulturelle Strategien der Dauer, Köln: Böhlau.
[4] Shils, E. (1981), Tridtion, Chicago:Chicago Press.
[5] Dietmann, K. (2004), Tradition und Verfahren, Philosophische Untersuchungen zum Zusammenhang von kultureller Überlieferung und kommunikativer Moralität,Norderstedt: Books on Demand.
[6] Beck, U./Giddens A./Lash S. (1996) Reflexive Modernisierung. Frankfurt/M.
[7] Greiffenhagen, M. (1986). Das Dilemma des Konservatismus in Deutschland Mit einem neuen Text „Post-histoire?“: Bemerkungen zur Situation des „Neokonservatismus“ aus Anlaß der Taschenbuchausgabe. Frankfurtam(M): Suhrkamp.
[8] Schmalz-Bruns, R. (1995), Reflexive Demokratie, die demokratische Transformation moderner Politk, Baden-Baden.
[9] Beck, U. (1993), Die Erfindung des Politischen. Frankfurt/M; Beck, U. (1996), „Das Zeitalter der Nebenfolgen und die Politisierung der Moderne“, in: Beck, Ulrich/ Giddens, Anthony/ Lash, Scott, Reflexive Modernisierung, Frankfurt,, Reflexive Modernisierung, Frankfurt, S. 19-112.
[10] رضا قلی میرزا (1361). سفرنامه رضا قلی میرزا نایب الایاله، به کوشش اصغر فرمانفرائی قاجار، زیر نظر ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، ص. 6؛ جهانگیر میرزا قاجار (1327)، تاریخ نو، شامل حوادث دوره قاجاریه از سال 1240- 1267 ه.ق، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران: کتابخانة علی اکبر علمی و شرکاء، ص. 208؛ خاوری شیرازی، فضل الله (1380)، تاریخ ذوالقرنین، نامه خاقان، تصحیح و تحقیق ناصر افشارفر، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ج 2، 932-933؛ عضدالدوله، احمد میرزا (1376)، تاریخ عضدی، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر علم، ص. 176؛ سپهر، محمد تقی (لسان الملک) (1377)، ناسخ التواریخ، تاریخ قاجار، به کوشش جمشید کیانفر، تهران: اساطیر، ج1، ص. 602.
[11] Rasekh, K. )2000), Das politische Denken der Reformisten im Iran 1811-1906, Eine Untersuchung über das politische Denken der iranischen Intellektuellen, SPEKTRUM 71. Münster; Hamburg; London: Lit-Verlag. 95-101.
[12] راسخ، کرامت الله (1397)، سنتگرایی بازتابی، مبانی جامعهشناسی سیاسی ایران (عصر قاجار)، تهران: آگاه.
[13] رضا قلی میرزا (1361). سفرنامه رضا قلی میرزا نایب الایاله، به کوشش اصغر فرمانفرائی قاجار، زیر نظر ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، ص. 479.
[14] وینسنت، اندرو (1376)، نظریههای دولت، ترجمه حسین بشیریه، چاپ دوم، تهران: نشر نی، ص. 176.
[15] راسل، برتراند (1365)، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، دوجلد، تهران: نشر پرواز، ص. 404.
[16] Aischylos (1988), In: Raaflaub, Kurt, in: Propyläen, Geschichte der Literatur, die Welt der Antike 1200v. Chr.600 n. Chr. Politisches Denken und Handeln bei den Grieche, P. 55.
[17] Ibid
[18] میرزا ابوطالب اصفهانی ( 1363)، مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان، به کوشش حسین خدیو، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص. 232
[19] میرزا ابوالحسن خان ایلچی (1364)، حیرت نامه، به کوشش حسن مرسل وند، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا. ( میرزا ابوالحسن خان، 1364: 133)
[20] رضا قلی میرزا (1361). سفرنامه رضا قلی میرزا نایب الایاله، به کوشش اصغر فرمانفرائی قاجار، زیر نظر ایرج افشار، تهران: انتشارات اساطیر، ص. 573.
[21] همانجا، ص. 539
[22] همانجا، ص. 541
[23] همانجا، ص 540
[24] همانجا، ص 541
[25] همانجا، ص 538
[26] همانجا، ص 539
[27] همانجا، ص 554
[28] همانجا، ص 556
[29] همانجا، ص 556
[30] همانجا، ص 573
[31] همانجا، ص 525
[32] همانجا، ص 538
[33] همانجا، ص 538
[34] همانجا، ص 556
[35] همانجا، ص 560
[36] همانجا، ص 532
[37] همانجا، ص 526
[38] همانجا، ص 528
[39] همانجا، ص 585
[40] همانجا، ص 533
[41] همانجا، ص 534
[42] همانجا، ص 530
[43] همانجا، ص 520
[44] همانجا، ص 567
[45] همانجا، ص 568
[46] همانجا، ص 527
[47] همانجا، ص 521
[48] همانجا، ص 582
[49] همانجا، ص 525
[50] همانجا، ص 524
[51] همانجا، ص 445, 446
[52] میرزا ابوطالب اصفهانی ( 1363)، مسیر طالبی یا سفرنامه میرزا ابوطالب خان، به کوشش حسین خدیو، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ص. 152
[53] رضا قلی میرزا، 1361: 507
[54] نفیسی، سعید (1366)، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، در دوره معاصر، از 1250 ق. تا 1288، دو جلد، تهران: انتشارات بنیاد، ج اول، ص. 258؛ ج دوم، ص. 182
Reza Qoli Mirza
And reflexive traditionalism
Keramatollah Rasekh
Abstract:
The aim of the study is to explore the application possibility “reflexive traditionalism” concept with the empirical study of the travel book of Reza Qoli Mirza. The research method is bibliographic and has been carried out with the help of historical documents. “Reflexive Traditionalism” is an expression of the reaction of tradition to modernity. Fathali Shah (1796-1834), the second Shah of the Qajars (1796-1925), died in October 1834. After his death his sons argued for the succession. One who was entitled to the throne was his son Hosyen Ali Mirza, governor of Fars. He did not submit to the Crown Prince Mohammed Shah, the son of Abbas Mirzas and the grandson of Fathali Shah, and was crowned in Shiraz as “Ali Shah”. Mohammed Shah sent his army to Shiraz, defeated, sent to Tehran, and died in June 1835 in Tehran when he was 47 years old. His sons Reza Quli Mirza, Taymur Mirza and Najaf Qoli Mirza fled and left Iran in April 1835 and traveled to England via Iraq, Syria and Lebanon. They stayed in England for almost a year, on September 3, 1836, and arrived in Baghdad on April 11, 1837, through France, Belgium, Bavaria, Prussia, Austria, and the Ottoman Empire. Reza Qoli Mirza summarized the events of this journey as a travel book. The travel book Reza Qoli Mirza is examined with emphasis on the following aspects: 1) England from his point of view; 2) The English from the perspective of Reza Qoli Mirza; 3) About his person.
Key words:
“Reflexive Traditionalism”, “Travel Book”, “Reza Qoli Mirza”, “Qajar Dynasty”