حقیقت جسم در فلسفه ی شیخ اشراق و صدرالمتألهین
محورهای موضوعی : فلسفهمریم عاطفی 1 , محمد سعیدی مهر 2
1 - ندارد
2 - ندارد
کلید واژه: حقیقت, جسم, علم, مقدار, ماده, صورت, سهروردی, ملاصدرا,
چکیده مقاله :
فیلسوفان مسلمان عموماً در باب چیستی جسم و احکام کلی اجسام سخن راند هاند که در نتیجه یآن ادبیات فلسفی گسترد های در باب تعریف جسم، بساطت یا ترکیب ذهنی و خارجی آن، تما یزاتاساسی اجسام با موجودات غیرمادی، ویژگ یهای مشترک اجسام و ... شکل گرفته است. در این میاندو فیلسوف نامی ایران، شیخ اشراق و صدرالدین شیرازی، از آن رو که هر یک مؤسس مکتب فلسفینوظهوری بودند، دست به نوآوری زدند و دیدگاه های جدیدی را در این باب که از جهات مختلفیبا دیدگاه اسلاف مشائی آنان تفاوت داشت - ارائه کردند. در این مقاله، از انبوه مسایل قابل طرح بهتبیین و مقایسه ی دو مسأله ی اساسی یعنی چیستیِ (ماهیت و حقیقت) جسم و کمال اجسام (بهویژه از جهت علم و حیات) در دیدگاه این دو فیلسوف پرداخته م یشود. ضمن بررسیِ مراحلِ مختلفِارائه ی دیدگاه های این دو فیلسوف، نتیجه می گیریم که تفاوت های بنیادین میان این دو دیدگاهوجود دارد به گونه ای که در حکمت اشراقی به مرزبندی جدی عالم اجسام با عوالم بالاتر م یانجامد.
Islamic philosophers, like their Greek predecessors, have discussedthe essence and quiddity of the body. Suhrawardi and Mulla Sadra,among the others, have proposed some ideas concerning the natureof the body and its characteristics. Suhrawardi considers the body inthree different stages: first, following the Peripatetic philosophy, hedefines it as a subsistence composed of "form" and “matter". Thenhe moves to regard it as mere magnitude. Finally, Suhrawardidefines the body according to his own illuminative principles as thecomposition of attributive light and dark substance. Sadra,according to his principle of the "principality of Existence", sees thequiddity of the body as something composed of matter and form,but its true reality is nothing but existence. In this paper, we arguethat there is not any contradiction between Suhravardi's differentviews depending on everystaye since each of them is proposed in aspecific context. On the other hand, we show that Sadra's existentialphilosophy, necessarily concludes to a result which the real essenceof the body is nothing than existence. Final section, we make somecomparisons between the views of these two great Muslimphilosophers