بررسی تأثیرپذیری و دریافت ادیبان فرانسوی از گلستان و بوستان سعدی با رویکرد تطبیقی
محورهای موضوعی :
1 - دانشیار، گروه زبان فرانسه، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.
کلید واژه: سعدی, تأثیرپذیری, دریافت, ادبیات فرانسه, ادبیات تطبیقی.,
چکیده مقاله :
نام سعدی شاعر بزرگ اخلاقگرای ایرانی از نیمۀ اول قرن هفدهم میلادی به لطف گلستان، نخستین اثر ادبی فارسیِ ترجمهشده به فرانسه و انتشار دو سفرنامۀ تاورنیه و شاردن در محافل ادبی فرانسه و اروپایی کموبیش بر سر زبانها افتاد و کنجکاوی ایشان را برای شناخت بیشتر ادبیات ایرانزمین برانگیخت. از آن هنگام به بعد رفتهرفته، عدهای از شاعران و نویسندگان فرانسوی مانند لافونتن، دیدرو، هوگو، رنان، بارِس و آراگون بهویژه از گلستان و تا حدودی از بوستان سعدی در خلق بعضی از آثار خود تأثیراتی پذیرفتند. در این مقاله کوشیدهایم به بررسی حدود تأثیرپذیری مستقیم این گروه از ادیبان فرانسوی بپردازیم که در طول قرون مختلف هر کدام بهنحوی از این دو شاهکار ادبی فارسی الهام گرفتهاند. پس از مقابلۀ تطبیقی حتیالمقدور بخش عمدهای از آثار آنان به این نتیجه رسیدهایم که بهرغم معروفیت گلستان و بوستان و انتشار ترجمههای متعدد از این دو کتاب به زبان فرانسه، میزان تأثیرپذیری مستقیم شاعران و نویسندگان فرانسوی مورد مطالعه در قیاس با حجم آثارشان در مجموع کمتر از حد انتظار متصور بوده ولی در عوض دریافت برخی از آنها از این آثار بسیار فراتر از يك اقتباس یا تقلید ساده بوده است.
Since the first half of the 17th century, the name of Saadi, the great Iranian moralist poet, has spread in French and European literary circles thanks to Golestan, the first Persian literary work translated into French and to the two travelogues by Tavernier and Chardin. This aroused the curiosity of the French to know more about Persian literature. From that century, some French poets and writers such as La Fontaine, Diderot, Hugo, Renan, Barrès and Aragon were influenced by Golestan and later, to a lesser extent, by Boustan of Saadi. In this article, we have tried to study the degree of influence suffered by French writers who, during different centuries, have been inspired in one way or another by these two Persian masterpieces. After a comparative analysis of most of their works, we have come to the conclusion that, despite the reputation of Golestan and Boustan and the publication of numerous translations of them into French, the influence suffered directly by French poets and writers studied was on the whole less than the limit of our hypothesis, but on the other hand, their reception was much more than a simple imitation or adaptation.
1) جواری، محمدحسین و وحید نژادمحمد (1389). مطالعه و بررسی تصوير شرق در آثار ويكتور هوگو، پژوهشهای زبان و ادبیات تطبیقی، شماره 1، بهار 1389، (29-48).
2) حدیدی، جواد (1355). اسلام از نظر ولتر، تهران: توس.
3) حدیدی، جواد (1373). از سعدی تا آراگون، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
4) حیدری، مهدی (1387). سعدی و تأثیر آثار و افکار وی بر برخی نویسندگان و شعرای فرانسوی، پژوهشنامۀ علوم انسانی، شماره 57، بهار 1387، (97-104).
5) ستاری، جلال (1348). مقام سعدی در ادبیات فرانسه، ماهنامۀ هنر و مردم، شهریور 1349 شماره 95، (21-25).
6) فروغی، حسن (1385). ولتر در مکتب سعدی، برخی تجانسها در سبک و اندیشه، پژوهش زبانهای خارجی، شماره 30، بهار 1385، (61-76)
7) کفشدوز زرین، مریم (1399). بررسی تأثیر اندیشههای سعدی بر آثار ویکتور هوگو، مطالعات ادبیات تطبیقی، شماره 54، تابستان 1399، 257-268).
8) کمالی، محمدجواد (1397). بررسی کمی ترجمههای فرانسوی گلستان سعدی و بررسی کیفی برگردانِ چند حکایت با رویکرد تطبیقی، پژوهشهای ادبیات تطبیقی. دورۀ 6، شماره 4، زمستان 1397، (21-40).
9) ــــــ ، ـــــــ. (1394). تأثیر زندگی شخصی و حرفهای پییر لوتی در شکلگیری مضامین و شخصیتهای داستانی او. پژوهش ادبیات معاصر جهان، دورۀ 20، شماره 2، پاییز 1394، (339-353).
10) ــــــ ، ـــــــ. (1396). بررسی تطبیقی ترجمۀ فرانسوی انوار سهیلی یا کلیله و دمنه کاشفی و تاثیر آن بر ادبیات فرانسه. مجموعه مقالات چهارمین همایش ملی متن پژوهی ادبی نگاهی تازه به متون تاریخی، جلد دوم، تهران: سازمان اسناد و مدارک کتابخانه ملی ایران، آذر 1396 (591-614).
11) Aragon, Louis. (2009). Elsa. Paris: "Collection Poésie", Gallimard.
12) Diderot, Denis. (1830). Correspondance littéraire, philosophique et critique de Grimm et de Diderot depuis 1753 jusqu’en 1790. Paris: Furne Libraire.
13) ........, ......... (1875). Œuvres complètes. Notices, notes et table analytique par J. Assézat. Tome IV. Paris: Garnier Frères, Libraires-Éditeurs.
14) Frandon, Ida-Marie. (1952). L’Orient de Maurice Barrès: étude de genèse. Thèse de doctorat ès Lettres, Université de Paris.
15) Kamali, Mohammad Javad. (2014). Bibliographie française de la littérature persane. Mashhad: Éditions Université Azad Islamique & Sokhangostar.
16) ........, ......... (2016). La Littérature comparée: L’influence de la littérature classique persane sur la littérature française. Mashhad: Éditions Université Azad Islamique & Zebarjad.
17) Loti, Pierre. (1978). Vers Ispahan. Téhéran: Société de publication d’ouvrages classiques sur l’Iran.
18) Massé, Henri. (1919). Essai sur le poète Saadi, suivi d’une bibliographie. Paris: Paul Geuthner.
19) Noailles, Anna de. (1994). Correspondance: 1901-1923 Anna de Noailles - Maurice Barrès. Edition établie, présentée et annotée par Claude Mignot-Ogliastri. Paris: l’Inventaire.
20) Peltre, Christine. (2009). « Du Bain turc au Gulistan: Anna de Noailles et le voyage à Constantinople (1887) », in Bourguinat Nicolas (dir.), Le voyage au féminin. Perspectives historiques et littéraires (XVIIIe-XXe siècles), Presses Universitaires de Strasbourg, (59-70).
21) Renan, Ernest. (1880) « Rapport sur les travaux du conseil de la Société Asiatique pendant l’année 1879-1880, fait à la séance annuelle de la Société, le 30 juin 1880, par M. Ernest Renan », in Journal Asiatique, VIIe série, tome XVI, Paris: Juillet 1880, (12-74).
22) Saadi. (1880) Le Boustan ou Verger: poème persan de Saadi, trad. Charles Adrien Casimir Barbier de Meynard. Paris: Ernest Leroux, 1880.
23) Voltaire. (1897) Œuvres complètes, tome XXXV. Paris: éd. Beuchot.
مجله ادبیات فارسی، دوره 21، شماره 43، پاييز 1404، صفحه 46-33 |
بررسی تأثیرپذیری و دریافت ادیبان فرانسوی از گلستان و بوستان سعدی با رویکرد تطبیقی
محمدجواد کمالی*
دانشیار، گروه زبان فرانسه، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ایران.
نویسنده مسئول: kamali_mj@mshdiau.ac.ir Email:
تاریخ دریافت:15/04/1404 / تاریخ پذیرش: 18/06/1404
چکیده
نام سعدی شاعر بزرگ اخلاقگرای ایرانی از نیمۀ اول قرن هفدهم میلادی به لطف گلستان، نخستین اثر ادبی فارسیِ ترجمهشده به فرانسه و انتشار دو سفرنامۀ تاورنیه و شاردن در محافل ادبی فرانسه و اروپایی کموبیش بر سر زبانها افتاد و کنجکاوی ایشان را برای شناخت بیشتر ادبیات ایرانزمین برانگیخت. از آن هنگام به بعد رفتهرفته، عدهای از شاعران و نویسندگان فرانسوی مانند لافونتن، دیدرو، هوگو، رنان، بارِس و آراگون بهویژه از گلستان و تا حدودی از بوستان سعدی در خلق بعضی از آثار خود تأثیراتی پذیرفتند. در این مقاله کوشیدهایم به بررسی حدود تأثیرپذیری مستقیم این گروه از ادیبان فرانسوی بپردازیم که در طول قرون مختلف هر کدام بهنحوی از این دو شاهکار ادبی فارسی الهام گرفتهاند. پس از مقابلۀ تطبیقی حتیالمقدور بخش عمدهای از آثار آنان به این نتیجه رسیدهایم که بهرغم معروفیت گلستان و بوستان و انتشار ترجمههای متعدد از این دو کتاب به زبان فرانسه، میزان تأثیرپذیری مستقیم شاعران و نویسندگان فرانسوی مورد مطالعه در قیاس با حجم آثارشان در مجموع کمتر از حد انتظار متصور بوده ولی در عوض دریافت برخی از آنها از این آثار بسیار فراتر از يك اقتباس یا تقلید ساده بوده است.
کلیدواژه: سعدی، تأثیرپذیری، دریافت، ادبیات فرانسه، ادبیات تطبیقی.
1- مقدمه
در بین شاعران بزرگ فارسیزیان، سعدی به لطف چند اثر منظوم و منثور کمنظیری که از خود به یادگار گذاشته، از جایگاه بسیار والایی برخوردار است. شهرت او قرنهاست که مرزها را درنوردیده و شماری از ادیبان و اندیشمندان اخلاقگرای جهان بهلطف آثار ترجمهشدهاش علاوه بر اینکه برای مقام رفیع او احترام و ارزش زیادی قائل شدهاند، از اندیشه و آثار نغز و پرمحتوایش در خلق گوشهای از کارهای ادبی خود الهام گرفتهاند. شروع این آشنایی از قرن هفدهم میلادی و همزمان با دورۀ حکومت صفوی و ترجمۀ گلستان در سال 1634 نقطۀ آغاز شناخت اروپاییان و بهویژه فرانسویان از ادبیات فارسی بود. ترجمۀ هزار و یکشب در اوایل قرن هجدهم به روند آشنایی غربیان با ادبیات مشرقزمین شتاب بخشید و کنجکاویشان را برای کشف آثار ادبی ناشناخته سرزمینهای اسلامی بیشازپیش برانگیخت. این امر سبب شد رفتهرفته کتابهای بیشتری از ادبیات این کشورها به فرانسه برگردانده شود. کلیله و دمنه، شاهنامه فردوسی، رباعیات خیام، بوستان سعدی، پندنامه عطار و لیلی و مجنون جامی از جمله آثار فاخری بودند که در دو قرن هجدهم و نوزدهم بیش از آثار ادبی دیگر توجه مترجمان را بهخود جلب کرده و به فرانسه برگردانده شدند و این روند در قرن بیستم همچنان ادامه یافت. بیشبهه آنچه باعث شده است عدهای از ادبای فرانسه سعدی را عزیز و حتی «یکی از خودشان» (Renan, 1880: 30) بدانند، بیش از هر چیز آراء و اندیشههای تحسینبرانگیز او شامل آموزههای اخلاقی و درسهای اجتماعی و کلام انتقادیاش بود.
1-1- بیان مسأله
مسألۀ اصلی این پژوهش بررسی تأثیرپذیری1 و دریافت2 آن دسته از شاعران و نویسندگان فرانسوی است که به فراخور حال از گلستان و بوستان سعدی تقلید کرده یا الهام گرفتهاند.
1-2- سؤالات تحقیق
در جستار حاضر خواهیم کوشید با رویکردی تطبیقی به این پرسش پاسخ دهیم که از میان انبوه شاعران و نویسندگان مطرح فرانسوی، کدامیک و بهویژه هر یک تا چه حد از گلستان و بوستان مستقیماً تأثیر پذیرفتهاند.
1-3- فرضیه تحقیق
با توجه به پرسش تحقیق، این فرضیه به ذهن نویسنده متبادر شده که:
1- از آنجا که شاعران و نویسندگان فرانسوی زبان فارسی نمیدانستهاند و در قرنهای پیش دسترسی به ترجمۀ کامل آثار سعدی نداشتهاند، لذا میزان تأثیرپذیری آنان لاحرم نباید چشمگیر باشد.
2- درخصوص میزان تأثیرپذیری مستقیم یا غیرمستقیم آنان در مقالهها و کتابهایی که در این زمینه به رشتۀ تحریر درآمده ممکن است تا حدی اغراق شده باشد.
1-4- پیشینه تحقیق
در دهۀ چهل شمسی، جلال ستاری با تدوین سلسله مقالههایی تحت عنوان «مقام سعدی در ادبیات فرانسه» در ماهنامۀ مهر، به روند آشنایی اروپاییان با سعدی و اثربخشی آثار او در ادبیات غربی پرداخت. جواد حدیدی نیز مبحثی داستانگونه با عنوان «در گلستان سعدی» دارد که ابتدا در 13 صفحه در کتاب برخورد اندیشهها (1356) و سپس بهطور مفصلتر در 39 صفحه در از سعدی تا آراگون (1373) منتشر کرده است. ستاری و حدیدی هر کدام بهسهم خود کوشیدهاند، با تکیه بر بعضی از منابع فرانسوی، بهویژه کتابهای هانری ماسه3 و رسالۀ دکتری نیره صمصامی، از همۀ فرانسویان نامآشنا یا گمنامی یاد کنند که بهنحوی از انحا از سعدی تأثیر پذیرفته یا حداقل در آثار خود نامی از او بردهاند. در پژوهشهای بعدی، میتوان از این مقالهها نام برد: «ولتر در مکتب سعدی برخی تجانسها در سبک و اندیشه» (1385) از فروغی، «سعدی و لافونتن» (1386) از کزازی، «سعدی و تأثیر آثار و افکار وی بر برخی نویسندگان و شعراي فرانسوی» (1387) از حیدری، «مطالعه و بررسی تصوير شرق در آثار ويكتور هوگو» از جواری و نژادمحمد، «بررسی تاثیر اندیشههای سعدی بر آثار ویکتور هوگو» (1399) از کفشدوز زرین. نویسندگان نامبرده همواره در صدد بودهاند با پرداختن به مفاهیم و موضوعات مشترک در آثار سعدی و بعضی از شاعران فرانسوی ابعاد مختلف تاثیرپذیری آنان از او را نشان دهند. با این وصف، در پژوهشهای ایشان که اغلب عاری از یک چارچوب نظری هماهنگ و مستدل است، گاه دیده میشود که راه مبالغه پیموده شده؛ برای مثال: «بیشک سعدی از جمله شاعران ایرانی است که تأثیر بسیار زیادی در شعر و ادب سایر ملل گذاشته است. این تأثیر در کشور فرانسه و بر نویسندگان و شعرای این کشور بسیار محرزتر به نظر میرسد» (حیدری، 1387: 97). یا «گلستان سعدی نخستین اثری بود که با ترجمۀ خود فرانسویان را با آثار شعرای بزرگ ایرانی آشنا کرد... ادبیات ایران ویکتور هوگو را چنان تحت تأثیر قرار داده که وی تعداد قابلتوجهی از آثار خود را با الهام از ادبیات فارسی و بهخصوص آثار سعدی نگاشته است... هوگو سعدی را بهخوبی شناخته بود و...» (کفشدوز زرین، 1399: 257-258) لذا امید است جستار حاضر بتواند تصویر روشنتر و واقعبینانهتری در این زمینه بهدست دهد ومکمل پژوهشهای پیشین باشد.
1-5- روش تحقیق
روش پژوهش در این مقاله تحلیلی-تطبیقی است و دادهها به شیوۀ کتابخانهای گردآوری شدهاند. انتخاب شاعران و نویسندگان فرانسوی و آثاری که مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند، تنها بر اساس شواهدِ حاصل از مقابلۀ تطبیقی برای تعیین حدود تأثیرپذیری و دریافت هر کدام از آثار سعدی بوده است.
1-6- اهداف و ضرورت تحقيق
کلام سعدی از نیمۀ قرن هفدهم تا به امروز همواره مورد توجه نویسندگان و اندیشمندان غربی بوده است. هدف این مقاله بررسی تطبیقی و تحلیل آثار ادیبان فرانسویِ ملهم از سعدی و مشخص کردن حدود واقعی تأثیرپذیری مستقیم یا غیرمستقیم آنان از دو شاهکار ادبی بوستان و گلستان است.
2- بحث و بررسی
2-1-تأثیرپذیری در قرن هفدهم
تأثیر یک یا چند ادیب صاحبسبک یا صاحباندیشه بر یک یا چند ادیب دیگر با زبان و فرهنگ متفاوت معمولاً به شیوۀ مستقیم یا غیرمستقیم صورت میپذیرد. تآثیر مستقیم هنگامی است که نویسنده یا شاعری با مطالعۀ آثار ادیبی دیگر به زبان اصلی با او آشنایی حاصل میکند و تحتتأثیر آثارش قرار میگیرد، حال آنکه تأثیر غیرمستقیم اغلب به مدد آثار ترجمهشده حاصل میشود، از این رو ترجمههای ادبی از دیرباز نقشی انکارناپذیر در این فرایند ایفا کردهاند. البته دریافت متون ترجمهشده همواره به عوامل مختلفی نظیر تفاوتهای فرهنگی و اعتقادی و نیز تغییرات میان تعبیرها و معنای متن در گذر زمان بستگی داشته است. آندره دوریه4 با ترجمۀ تقریباً نیمی از گلستان برای اول بار در 1634 توانست توجه عدۀ قلیلی از جامعۀ ادبی فرانسه را به ادبیات فارسی جلب کند (کمالی، 1397: 24). نخستین نشانههای تأثیر ترجمۀ حکایتهای سعدی بر ادیبان فرانسوی در این قرن را میتوان در نزد لافونتن یافت. البته او در مجموعۀ دو جلدی فابلهایش، فقط در پنج فصل آخرِ جلد دوم کتاب که بین سالهای 1678 و 1679 منتشر کرد، در حد دو حکایت بهطور غیرمستقیم تأثیر پذیرفت و به شیوۀ خود از آنها تقلید5 کرد:
حکایت سعدی- «یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندرست و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ» (باب 2، حکایت 16).
فابل لافونتن- «رؤیای یکی از ساکنان مغولستان» روزگاری یکی از مغولان در خواب دید که وزیری در بوستانهای بهشتی از لذتی بیپایان و ابدی بهرهمند است؛ همان شخص در سرزمینی دیگر زاهدی را خواب دید که چنان گرفتار آتش پیرامونش است که هر درماندهای به حالش دل میسوزاند. این خواب به نظرش عجیب و نامعمول آمد: شاید مینوس ]قاضی مردگان[ در خصوص این دو مرده دچار خطایی شده است. مرد از شدت حیرت از خواب بیدار شد. با این همه، خواست از معمای این خواب سر در بیاورد. خوابگزار به او گفت: اصلاً تعجب نکنید؛ خواب شما تعبیری دارد؛ و اگر در این مورد کمتر عادت رواست، این خواست و نظر خدایان است. آن وزیر در طول حیات گاهی در جستجوی خلوت و تنهایی بود؛ حال آنکه این زاهد مدام تملق و چاپلوسی وزیران را میکرد.»6
در مقابله و بررسی تطبیقی این حکایت سعدی با فابل لافونتن چند تفاوت جلب توجه میکند: نخست «صالحان» با «مغولان» که در تاریخ به خونریزی و ویرانگری شهرهاند جایگزین شده و لاجرم تأثیری متفاوت در ذهن خوانندۀ فرانسوی بر جا میگذارد. در حکایت سعدی «صالح» کسی است که همهچیز را از ابتدا تا انتها در خواب میبیند و راوی ناشناس به استنادِ خواب او به شرح ماوقع میپردازد، حال آنکه در فابل لافونتن «مغول» پس از دیدن رؤیا از خواب بیدار میشود و برای تعبیر رؤیا به سراغ «خوابگزار» میرود، دیگر اینکه «پادشاه» با مقام پاییندست «وزیر» جایگزین شده که چهبسا میتواند به دلیل ضرورت وزن شعری و رعایت قافیه بوده باشد.
حکایت سعدی- «منجمی به خانه درآمد یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحب دلی که برین واقف بود گفت:
تو بر اوج فلک چه دانى چیست که ندانى که در سرایت کیست» (باب 4، حکایت 11)
فابل لافونتن- «روزی منجمی به ته چاهی فرو افتاد. به او گفتند: «احمق بیچاره، تو که جلو پایت را بهسختی میتوانی ببینی، چطور در فکر این هستی که بالای سرت را بخوانی؟» این ماجرا در حد خود و نه بیشتر میتواند درسی برای اغلب مردمان باشد...»7
سوای دو فابل مذکور، تأثیر مستقیم گلستان در دیگر فابلهای لافونتن که تعدادشان بالغ بر 240 است مشاهده نمیشود و نباید در این خصوص بیجهت اصرار ورزید. برای مثال، جلال ستاری به نقل از گارسن دو تاسی نوشته است که عبارت «Rien n’est si dangereux qu’un ignorant ami, mieux vaudrait un sage ennemi» (هیچچیز خطرناکتر از دوست نادان نیست، دشمن دانا ارزش بیشتری دارد) متعلق به لافونتن، برگرفته از این عبارت گلستان است: «دشمن دانا به از دوست نادان» (ستاری، 1348: 22). ولی با بررسی دقیقتر متوجه میشویم که لافونتن عبارت مزبور را که در پایان فابل «خرس و دوستدار باغها»8 آورده از حکایت «باغبان و دوستی او با خرس و بیان دوستی با نا اهل» مندرج در باب اول کتاب انوار سهیلی تقلید کرده است، کتابی که خود برگردانی از کلیله و دمنه توسط واعظ کاشفی بود و ترجمۀ فرانسوی آن در سال 1644 و در اوج فعالیت ادبی لافونتن به لطف فرد کمتر شناختهشدهای به اسم داوید سهید9 در پاریس انتشار یافت. البته ناگفته نماند که لافونتن بهجز فابل مذکور، در آفرینش نه فابل دیگر نیز از انوارسهیلی الهام پذیرفته بود (کمالی، 1396: 605).
2-2- تأثیرپذیری در قرن هجدهم
در پایان قرن هفدهم، آنتوان گالان10، مترجم سرشناس داستانهای هزارویک شب، منتخبی از حکایات گلستان را همراه با بعضی از حکایتهای بهارستان به فرانسه ترجمه و در کتابی با عنوان گفتارهای برجسته، حرفهای زیبا و اندرزهای شرقیان11 (1694) منتشر کرد.
با شروع قرن هجدهم که در فرانسه به عصر روشنگری شهرت یافت، شرق از نظر اغلب مردم همچنان مهد تمدنهاي كهن بود و ایران هنوز جلوهای سحرآميز و پرعظمت داشت. آشنایی نویسندگان و شاعران فرانسوی با ادبیات پرشکوه کشورهای مشرقزمین نیز نشانۀ وسعت اطلاعات و عمق فرهنگ آنان تلقی میشد. سعدی يكی از مظاهر بیبدیل اين شکوه و عظمت بهشمار میرفت. ولتر از جمله ادبای این قرن بود که سعدی را میشناخت؛ نقطۀ آغاز آشنایی او با ایران و اسلام از دوران تحصیلش در دبیرستان و علاقهمندی به درس «تاریخ عمومی» بود. (حدیدی، 1355: 34) ولتر حتی ادعا داشت که «بخش های عمدهای از آثار سعدی» را به فرانسه برگردانده است. او در نامهای به تاریخ 5 ژوئن 1752 خطاب به یکی از دوستانش دربارۀ ترجمه از سعدی مینویسد: «شما لابد از من خواهید پرسید آیا زبان فارسی شنیدهام که بخواهم سعدی را ترجمه کنم. آقا سوگند میخورم که کلمهای فارسی نشنیدهام، اما به همان نحو که لاموت12 هومر را ترجمه کرد، من هم سعدی را ترجمه کردهام.» (Voltaire, 1897: 401) به ظن قوی ولتر با مطالعۀ سفرنامۀ شاردن موفق به کشف سعدی شده و از طریق ترجمههای دالِگر13 (1704) مترجم همعصر خود یا آندره دوریه (چاپ دوم 1737) با زمینههای فکری سعدی آشنا شده و به نبوغ او پی برده است. با این همه، بررسی مجموعه آثار او نشان میدهد که او فقط به یک بیت از گلستان در فرهنگ فلسفی14 (1764) خود در ذیل مدخل «زرتشت» صریحاً اشاره داشته است:
«شاردن و تاورنیه سیاحان فرانسوی چیزهایی دربارۀ این پیامبر بزرگ به ما آموختهاند، آن هم به مدد گبرها و پارسیها که هنوز هم در هند و ایران گسترده و بیاندازه آدمهای بیاطلاعیاند. دکتر هایدی، استاد زبان عربی در آکسفورد بیآنکه نیاز باشد از کشور خود پا بیرون بگذاریم، صدها مرتبه بیشتر در خصوص آنان به ما مطلب میآموزد... من از جانب خود اعتراف میکنم که هیچچیز دربارۀ آیینهای کهن زرتشتیان شگفتآورتر از این بیت فارسیِ سعدی که هایده نقل کرده نیافتهام:
اگر صد سال گبر آتش فروزد اگر یک دم در او افتد بسوزد»15
ولتر در کارنامۀ خود رمانِ فلسفی معروفی با عنوان صادق یا سرنوشت16 (1748) دارد که آن را با الهام از داستان سفرها و ماجراهای سه شاهزادۀ سیلان17نوشته است. او این کتاب را ابتدا با عنوان مِمنون، داستان شرقی18 و بدون ذکر نام واقعی خود روی جلد در آمستردام بهچاپ رساند ولی در صفحۀ اول کتاب نوشت:
«اهدایی از طرف صادق به ملکه شِراعه19 بهلطف سعدی - ... من ترجمۀ کتابی را تقدیمتان میکنم که حکیمی قدیمی آن را نوشته، حکیمی خوشبخت و فارغالبال که از نوشتن داستان صادق حظ وافر برده است، این داستان بیشاز آنکه به ظاهر نشان میدهد گفتنی داشته باشد گفتنی دارد. تمنا دارم آن را بخوانید و دربارهاش قضاوت کنید...»20
ولتر در این کتاب فقط به ذکر نام سعدی در صفحۀ اول اکتفا میکند، اما به داستان (بهویژه در بخش چهارم) و خصایل قهرمان اصلی آن روح شرقی ملهم از گلستان و بوستان میدمد. البته عدهای از صاحبنظران تأثیرپذیری ولتر از سعدی را در مجموع بیش از اینها تلقی کردهاند؛ برای نمونه حدیدی معتقد است «ولتر بهدلیل قرابت تجربیات خویش با تجربیات و افکار سعدی، نام وی را بر خود میگذارد و سرزنشها و نکوشهای صادق را به شاعر شیرینسخن ایران نسبت میدهد» (حدیدی، 1373: 152). یا به اعتقاد فروغی «ولتر روشناییهای ایرانی به تصویرکشیده شده در شاهکارهای ادبی در ادبیات فارسی، بهخصوص در آثار حکیمانۀ سعدی را الگوی کار خود قرار میدهد و بهروش سعدی به توصیف دنیا، ضعفهای انسانی و ناپسندیهای اجتماعی میپردازد...» (فروغی، 1385: 73). دُنی دیدرو فیلسوف و از بانیان تدوین دائرةالمعارف جامع در فرانسه، در مقالهای 8 صفحهای که در سال 1762 ذیل مدخل «گلستان یا باغ گلهای سرخِ شاعر سعدی»21 برای همین دائرهالمعارف تدوین کرد و بعدها در فصل آخر از جلد چهارم مجموعه آثارش (1875) منتشر شد، پس از معرفی شاعر ایرانی، حدود ده حکایت منسوب به او را نقل کرد و ادعا نمود که آنها را «به شیوۀ خود» به فرانسه ترجمه کرده است. برای اینکه بدانیم دیدرو بر چه اساس چنین ادعایی است، باید به پانوشتهای ژول آسِزا22 مراجعه نمود که نقش عمدهای در ویرایش فنی و نشر مجموعه آثار دیدرو داشت. او در این یادداشتهای تحلیلی مشخص کرده که دیدرو حداقل در یک مورد، حکایتی با عنوان «سه دوست و گنج»23 دارد که اصلاً در گلستان نیامده، در دو مورد با الهام از قسمتهایی از حکایات سعدی، داستانی جدید مطابق ذوق اروپایی و قریحۀ فلسفی خود آفریده، ولی در هفت مورد دیگر حکایتهایی را از گلستان برگزیده و آنها را بر اساسِ ترجمۀ لاتین24 (1651) به فرانسه برگردانده است (Diderot, 1875: 483-491).
در زیر، به یکی از این حکایتها اشاره میشود که برگردانِ حکایت منظوم 21 از باب پنجم گلستان است:
جوانـی پاکـباز پاکــرو بود |
| که با پاکیزه رویی در گرو بود |
«جوانی شریف و مهربان دل در گروی دختری عاقل و زیبا داشت؛ من این ]قصه[ را بدینگونه خواندهام. باری آنها سوار بر یک کشتی در دریا سفر میکردند. سفری ناگوار! کشتی به چند صخره خورد و در هم شکست، و کم مانده بود آنها هلاک شوند، تا اینکه ملوانی به کمک مرد جوان شتافت و دستش را به سوی او دراز کرد. ولی جوان از میان امواج فریاد میزد: مرا ول کنید، و محبوبهام را نجات دهید. همۀ از این خودگذشتگی خوششان آمد و رفتار او را ستودند. مدتها بعد این مرد درگذشت، ولی در هنگام مرگ همه از زبان او شنیدند: "ای زنها، گوشهایتان را بر روی حرفهای مرد فریبکار و شیادی که در زمان نگونبختی محبوبهاش را یاد میبرد، ببندید!"
این جوان و محبوبهاش روزهای خوشی را در کنار یکدیگر زندگی کردند و با محبت بههم عشق ورزیدند. درس عشق و محبت را از کسی که میداند، بیاموزید. او سعدیِ شاعر است؛ اوست که ]اصول[ زندگی و حدیث عشق را میداند. عالمان بغداد زبان عربی را بهتر ]از او[ بلد نیستند. اوست که میگوید: "اگر محبوبهای دارید، با همۀ وجودتان به او دل ببندید؛ اگر محبوبهای دارید، تنها او در دنیا باشد که بهخاطرش دو چشم بینا داشته باشید. اگر لیلی و مجنون به این جهان باز میگشتند، من به آنها راهورسم عاشقی را میآموختم."»25
ماحصل طرز تفکر دیدرو در قبال سعدی را میتوان در این چند جمله جست: «اخلاق اسلامی گسترش یافت و با شیخ مصلحالدین سعدی به کمال رسید... Rosarium ]گلستان[ سعدی نکتههای عمدهای را در برمیگیرد که در ذیل آنها اندیشههای شاعر را میتوان یافت...»( 269: 1830،Diderot)
سَنلامبر26 یکی دیگر از نویسندگان این دوره، اثری با عنوان حکایات و قطعههای کوتاه، ترجمه شده از قصههای شرقی سعدی27 (1772) دارد. این اثر در واقع ترجمه نیست، بلکه حاوی مجموعه حکایتهایی است که نویسنده به تقلید از گلستان و دیگر کتابهای شرقی نوشته است. کشیشی به نام بلانشه28 نیز درافسانههای اخلاقی و حکایتهای شرقی29 (1774) حداقل در پنج مورد از گلستان تأثیر پذیرفته و خود این موضوع را بهصراحت در یادداشتی در صفحۀ 25 کتابش بیان کرده است. (Massé, 1919: LIV-LV)
همزمان با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه در 1789، ژاکموریس گودَن30 ترجمۀ کامل گلستان سعدی31 را در 269 صفحه منتشر کرد. (کمالی، 1397، 26) سه سال بعد از آن، فلوریان32 در کتاب فابلها(1792)، از میان 110 فابل، در خلق یکی از داستانهای منظوم خود از گلستان تقلید کرد.
حکایت سعدی- «آوردهاند که نوشین روان عادل را در شکار گاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد برو مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی |
| بر آورند غلامان او درخت از بیخ |
فابل فلوریان- یکی از شاهان ایرانی روزی با درباریان خود مشغول شکار بود. تشنهاش شد. اما در دشت چشمهای نبود. در نزدیکی آنجا باغ بزرگی قرار داشت که پر از درختان نارنج و پرتقال و انگور بود. شاه گفت: «خدا را خوش نمیآید که من پرتقالی بخورم! ]زیرا[ خطر زیادی متوجه این باغ است: اگر احیاناً من به خود اجازه دهم پرتقالی از درختان اینجا بچینم، وزیرانم بیمعطلی همۀ ]میوههای[ باغ را خواهند خورد.»33
چنانکه پیداست فلوریان در همین داستان نیز مطابق ذوق و سلیقۀ خود دخل و تصرف میکند: از ذکر نام «نوشینروان» و صفت «عادل» چشمپوشی و همچنین هیچ اشارهای به «غلام» نمیکند که برای جستجوی «نمک» به «روستا» فرستاده میشود و در عوض پای شاه را به وسط میکشد که خود شخصاً به دلیل «تشنه شدن» بهجای «ده» روانۀ «باغ بزرگ پر از درختان نارنج و پرتقال و انگور» میشود و در نهایت بهجای «خوردن سیب« توسط شاه و «از بیخ برآوردن درختان» توسط «غلامان» و «بر سیخ کشیدن هزار مرغ» توسط «لشکریان»، به «چیدن پرتقال» توسط شاه و «خوردن میوههای باغ» توسط وزیران او اکتفا میکند.
2-3- تأثیرپذیری در قرن نوزدهم
در قرن نوزدهم، دو ترجمۀ کامل دیگر از گلستان به همت نیکول سِمله34 و شارل دفرِمری35 از استادان مدرسۀ زبانهای شرقی منتشر شد. (کمالی، 1397: 26-27) همچنین کتاب منظوم بوستان که ابتدا در 1788 بهشکل ترجمۀ گزیدهای از آن توسط لویی لانگلس36 معرفی شده بود در این قرن بهصورت کامل ولی جداگانه به همت گارسن دو تاسی37 (1859) و باربیه دو منار38 (1880) به فرانسه ترجمه شد. (Kamali, 2014: 73-76). باربیه دو منار در بخش اولِ مقدمۀ ترجمهاش خاطرنشان میکند:
«با مطالعۀ آثار سعدی، ناخودآگاه نوعی قرابت با مؤلفان کلاسیک ما در ذهن تجلی پیدا میکند؛ در آثار او ترکیبی از ظرافت هوراس، روانی فاخر اووید، طنز گزندۀ رابله و خیرخواهی لافونتن دیده میشود. همۀ این خصائل در بوستان یکجا جمعاند.»39
ویکتور هوگو رهبر مکتب رمانتیک، دیوان شرقیات40 (1829) خود را به لحاظ نوع و محتوای بیان و مضامینی که در آن دیده میشود تا حدود زیادی با الهام از شاعران کشورهای مشرقزمین، از جمله ایران سرود. اما او فقط در دو قطعۀ جداگانه از این دیوان، دو جمله شبیه به این عبارت در مقدمۀ گلستان دارد: «گفتم گل بستان را چنانکه دانی، بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هرچه نپاید دلبستگی را نشاید» و هوگو آن را چنین آورده است: «به او گفتم: گل سرخ بستان، چنانکه میدانی، دوامی ندارد؛ و موسم گلهای سرخ خیلی سریع به اتمام میرسد. – سعدی» (نوامبر)41 و «اصلاً نباید به چیزهای گذرا دل بست.» (برشهایِ بدن مار)42
با اینکه هوگو در هنگام سرودن دیوان شرقیات به ترجمۀ کامل گلستان توسط ژاکموریس گودَن دسترسی داشته است، در بقیۀ اشعار این دیوان و نیز سایر آثارش اعم از نظم یا نثر تأثیر دیگری از سعدی مشاهده نمیشود. بدیهی است وجه مشترک میان هوگو و سعدی دریافت زبان اشیاء یا همان طبیعت است. به دیگر سخن «دريافت او از سعدي و گلستان در يك تعبير و تفسير عارفانه و صميمي بين ]شاعر و[ خواننده رد و بدل ميشود» (جواری و نژادمحمد، 1389: 41). در عینحال دو نکته را باید متذکر شد، نخست اینکه به احتمال قوی شناخت هوگو و «تصور و مفهومي كه او پیش از مطالعۀ ترجمههای فوینه از ايران داشت مأخوذ از مطالعۀ سطحی سعدی و كتاب هفتم هرودوت بود» (ستاری، 1349: 24)، دیگر اینکه او در نسخة خطی شرقيات، مضامين برگرفته از سعدی را یادداشت و فهرستی از اشعارش را ذكر كرده است. لذا تأثير سعدی در او فراتر از يك اقتباس ساده و همنوايی دو شاعر بزرگ در موضوعي معين بوده است (حديدی، 1373: 270-300). همچنین هوگو در لابهلای همین یادداشتها، از نبوغ شعری و ترجمههای عربی و فارسی ارنست فوینه43 که منبع الهام او بوده یاد کرده است. آلفرد دو موسه، شاعر رمانتیک، نیز با اینکه در نگارش رمان سرگذشت سار سفید44 (1823) که مضمونی شرقی- ایرانی دارد کموبیش تحت تأثیر سعدی بوده، تنها یکبار در صفحۀ آخر، سخن از شاعر به میان آورده و به ذکر این جملۀ استعاری از قول بلبل، یکی از پرسوناژهای داستان، بسنده کرده است: «من عاشق گل سرخ هستم: سعدی ایرانی از آن سخن گفته است.»45
خانم مارسلین دِبورد والمور46 دیگر شاعر رمانتیک فرانسه، عنوان یکی از قطعه شعرهایش را «گلهای سرخ سعدی» گذاشته است، بیآنکه واقعاً از شاعر ایرانی مستقیماً الهام گرفته باشد:
گلهای سعدی
«بامدادان خواستم برایت گلهای سرخی با خود بیاورم؛
اما آنقدر گل در دامن جامهام انباشتم
که بندهای فشردۀ آن تاب نیاوردند و از هم گسستند.
بندها پاره شدند. گلها به پرواز درآمدند
و همراه باد بهسوی دریا پر گشودند.
آنان تن به آب دریا سپردند تا دیگر بازنگردند؛
موجها به رنگ قرمز درآمدند پنداری شعلهور شده بودند.
امشب، جامهام هنوز بوی گلهای بامدادی را میدهد...
سر به دامانم بگذار و عطر خاطرهانگیز را استشمام کن.»47
لوکنت دو لیل، سردمدار مکتب پارناس، نیز به همین منوال، قطعه شعری با نام «گلهای سرخ اصفهان»48 سروده است، اما جز عنوان آن و چند مضمون ایرانی- عربی هیچ نشان دیگری از کلام سعدی در این قطعه نمیتوان یافت.
بالزاک از پرکارترین نویسندگان رئالیست این قرن، تنها در دو رمان دختر چشمطلایی49 (1835) و زنبقِ دره50 (1836) و در هر کدام تنها یکبار بهصورت گذرا از سعدی نام برده است. همچنین ارنست رنان در نامهای به تاریخ 17 ژانویه 1867، گلستان را «مشهورترین اثر ادبی فارسی» دانست یا در سال 1880، در مقالهای (Renan, 1880: 30) دربارۀ سعدی چنین اظهار نظر کرد:
«سعدی بهراستی یکی از خود ماست... شعور تزلزلناپذیر او، جذابیت و شوخطبعی که به حکایاتش جان میبخشد، لحن سخرهآمیزی که با آن رذایل و معایب بشر را نکوهش میکند، همۀ این شایستگیها که در مشرقزمین کمتر دیده میشوند او را در نزد ما عزیز و گرانقدر میکنند. وقتی آثارش را میخوانیم پنداری با یک نویسندۀ اخلاقگرای لاتین یا یک طنزپرداز فرانسوی قرن شانزدهم سر و کار داریم.»51
بدیهی است دسترسی به ترجمههای متعدد آثار سعدی، میتوانست ارزشهای ادبی و فلسفی کلام او را بیش از گذشته بر ادیبان فرانسوی آشکار سازد، ولی چنانکه پیداست میزان تأثیرپذیری نویسندگان و شاعران طراز اول این قرن از گلستان و بوستان، در مقایسه با حجم آثارشان چنانکه باید چشمگیر نیست.
2-4- تأثیرپذیری در قرن بیستم
وقوع انقلاب مشروطه در ایران در سالهای نخست قرن بیستم و خبرهای مربوط به آن سبب شد که توجه فرانسویان بیش از پیش به ایرانیان و ادبیات فارسی جلب گردد، سوای آن انتشار دو ترجمۀ جدید و متفاوت از گلستان به لطف فرانتس توسَن52 (1913) شرقشناس فرانسوی و عمر علیشاه53 (1966) مترجمِ صوفیمسلکِ افغانیتبار(کمالی، 1397: 27-28)، توانستند دوباره توجه برخی از چهرههای ادبی را به اهمیت این کتاب و محتوای آن معطوف دارند. کنتس آنا دو نوآی54، افزون بر دیباچهای که راجع به سعدی بر ترجمۀ فرانتس توسن از گلستان نوشت، اشعار زیبایی را تحت تأثیر اندیشههای شاعر ایرانی سرود و آنها را در بخشهای اول و سوم کتاب شگفتزدگیها55 (1907) منتشر نمود. او در هیچیک از سرودههای خود در این کتاب از اندیشۀ سعدی و حکایات او تقلید نکرد، ولی این امر موجب نشد تا احساسات قلبی خود را نسبت به مقام سعدی و تصویری که از او و فضای ذهنی برگرفته از آثار او و دیگر شاعران محبوبش داشت بروز ندهد. (Peltre, 2009: 62)
برای نمونه:
باغ دلگشا
«در کتابی عطرآگین و دلنوازو غمناک،
که قرائتش مرا غرق در سستی کرد،
خواندم و اینک میدانم
که باغی دلگشا وجود دارد و میشود آن را دید،
که در دامن کوهی تا شیراز گسترده است
نام سعدی را بر آن باغ نهادهاند.
ای روح من، آیا ممکن است که جسمم همراهت شود،
و بهسوی آن بهشت پر کشد؟
آنجا بلبل سرگشته، در سراسر بهار و تابستان،
نغمۀ عشق سر میدهد،
لاله میشکفد و هوا مشکینعطر است،
و نسیم خنک بوتههای گل را مینوازد...
کاش بشود سعدی، حافظ و منجم را
در جامههای بلند سبزرنگشان دید...
و آن هنگام که با گام های پر وقار و اندیشناک
گاه آتشین و گاه عارفانه
بهسوی دشت و دمن پر از شور و حیات میروند
تا در کنار طاووسان سرمست از عشق دراز کشند...»56
پییر لوتی نویسندۀ متأخر سبک رمانتیک و سیاح نامآشنای فرانسوی که از بدو جوانی شیفتۀ سعدی بود و آرزوی دیدار شهر شیراز، «شهر سعدی، سرزمین گلهای سرخ» را داشت (کمالی، 1394: 350)، بهرغم نگارش قریب چهل اثر، فقط در کتاب سفرنامۀ بهسوی اصفهان چندین بار از سعدی نام برد و نسبت به او ابراز لطف کرد:
«شیخ سعدی در مغربزمین بیش از حافظ شهرت دارد. خوب به یاد دارم که در جوانی، چقدر از خواندن ترجمۀ برخی قطعههایِ ترجمۀ گلستان او مشعوف شدم. در اینجا، حتی کودکان خردسال نیز هنوز هم اشعار سعدی را بازخوانی میکنند... »57
موریس بارس نویسندهای که شهرتش در فرانسه بیشتر بهخاطر حس میهنپرستی اوست، در اثر رفاقت با هانری ماسه در مدرسۀ زبانهای شرقی و نیز مراودت با کنتس دو نوآی، با ادبیات فارسی آشنا شد. گفته شده است که شیفتگی بارس به شاهکارهای ادبی فارسی از راه مطالعۀ ترجمههای فرانسوی بهحدی بود که «همواره قطعه شعرهایی از شاعران ایرانی را در حافظه داشت» (Noailles, 1994: 383) و در تألیف بعضی از کتابهای خود از آنها تأثیر پذیرفت. او در کاوشی در سرزمینهای مشرقزمین58 و بهخصوص در باغی بر ساحل رود اُرونت59 (1922) بیش از همه به ذکر نام سعدی و نقلقول از گلستان و حتی بوستان پرداخت. (Frandon, 1952: 23)
چو شوریدگان میپرستی کنند |
| به آوازِ دولاب مستی کنند |
موریس بارس: «نالههای چرخ که از آبها برمیخیزد کافی است تا مستی را به کسانی دهد که بلدند طعم بادۀ عرفانی را بچشند. صوفی سرگشته با وزوز با مگس که در پرواز است، سرش را در میان دستانش میگیرد. کنسرت وصفناشدنی در جهان هرگز خاموش نمیشود؛ تنها گوش همواره عادت به شنیدن آن ندارد.»60 لویی آراگون، شاعر پرآوازه و از بنیانگذاران مکتب سوررئالیسم، نیز همچون بارس دوست قدیمیاش، به سعدی و مطالعۀ ترجمۀ آثار او علاقه داشت. آراگون در سرودن چکامۀ 10 صفحهای در وصف «الزا» معشوقۀ خود که در منظومهای به همین نام (1959) آمده، از ابیاتی مندرج در مقدمۀ گلستان الهام میگیرد (Kamali, 2016: 126-127):
گلی خوشبوی در حمّام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبـیری کـه از بــوی دلاویـز تـو مسـتم
بگفـتا مـن گلـی ناچیــز بـودم و لیـکن مـدتی بـا گُـل نشـستم
کمال همنشین در من اثـر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم
آراگون: «باری روی خاک قدم میزدم و آن را زیر پایم حس میکردم
نرم، لطیف، بینقص، غیرقابلمقایسه با خاک رس
متفاوت با شن و رقیب آب
شبیه زبان شعر که سنگ چیزی از آن نمیداند
هیچ علفی زیر قدمم نبود و با این حال، عطری آن را همراهی میکرد
بهگونهای اسرارآمیز، طوری که با هر توقفی، آه عطرآگین گلی از زمین برمیخاست
من با دست این خاکِ مهربان با قدمم را لمس کردم
خاک از میان انگشتانم گریخت همچون شرابی که مدتها در سایه مانده
همچون خاطرهای که بهلطف حافظه در ذهن باقیمانده...»61
اینکه چه عاملی آراگون را برانگیخت تا از گلستان در آفرینش این بخش الهام پذیرد و اینکه بهرغم آشنایی با این اثر، به چه علت این فرایند را دیگر تکرار نکرد، در هالهای از ابهام قرار دارد. از بین دیگر نویسندگان نیمۀ اول قرن بیستم شایسته است از آندره ژید، آبل بونار، هانری مونترلان نیز نام برد، ولی از سویی چون جستجو و مطالعۀ ما نشان میدهد آنها کمتر از سایر ادیبانی که پیشتر به آنها اشاره شد از گلستان و بوستان تأثیر پذیرفتهاند، و از سوی دیگر برای پرهیز از اطناب کلام از پرداختن به آنان صرفنظر میکنیم. همچنین باید اقرار کرد که از نیمۀ دوم قرن بیست به بعد اگرچه بر حجم مقالهها، کتابها و رسالههای دانشگاهی دربارۀ سعدی و آثار او به زبان فرانسه افزوده شد اما کمتر شاعر یا نویسندۀ فرانسوی را میتوان یافت که در آفرینش ادبی خود آشکارا ملهم از سعدی بوده باشد.
نتیجهگیری
بیشبهه سعدی مقامی والا در ادبیات ایران و جهان دارد. اما هنگامیکه در مقولۀ ادبیات تطبیقی بحث از تأثیرپذیری از این شاعر گرانمایه مطرح میشود، بر اساس شواهد موجود باید اذعان کرد که پیش از قرن بیستم، بزرگان ادبیات فرانسه مانند لافونتن، ولتر، ویکتور هوگو، آلفرد دو موسه و ارنست رنان بهرغم آشنایی نسبی با گلستان و بوستان بهطور غیرمستقیم و از طریق ترجمهها یا شنیدهها، تنها در مواردی خیلی محدود و گاهی فقط در حد چند جمله از این دو اثر الهام گرفتند. در قرن بیستم نیز اگرچه برخی از نویسندگان و شاعران نظیر کنتس دو نوای، موریس بارس و لویی آراگون همچنان بهطور غیرمستقیم، تا حدودی تحت تأثیر اندیشهها و آثار سعدی واقع شدند اما در مقایسه با قرنهای هجدهم و نوزدهم بر تعداد آنان چندان افزوده نشد. از این رو در این پژوهش، پس از بررسی موشکافانه و مقابلۀ تطبیقی آثار ادبیِ آن دسته از ادیبان فرانسوی که کموبیش از گلستان و بوستان سعدی تأثیر پذیرفتند، به این نتیجه رسیدیم که اولاً با در نظر گرفتن تعداد و حجم قابلتوجه آثار این عده، میزان تأثیرپذیریشان رویهمرفته اندک و کمتر از حدی بوده که پیشتر فرض میشده، ثانیاً تأثير سعدی بر اغلب این شاعران و نویسندگان در مجموع بیشتر بهشکل دریافت کلی و فراتر از يك تقلید یا اقتباس ساده و گاه فقط در حد نام بردن از شاعر و ابراز احساسات نسبت به وی بوده است.
[1] . l’influençabilité
[2] . la réception
[3] . Henri Massé
[4] . André du Ryer
[5] . "تقلید" یکی از اصول مکتب کلاسیسیسم بوده است.
[6] . Le songe d’un Habitant du Mogol
Jadis certain Mogol vit en songe un Vizir
Aux champs Elysiens possesseur d’un plaisir
Aussi pur qu’infini, tant en prix qu’en durée ;
Le même songeur vit en une autre contrée
Un Ermite entouré de feux,
Qui touchait de pitié même les malheureux.
Le cas parut étrange, et contre l’ordinaire :
Minos en ces deux morts semblait s’être mépris.
Le dormeur s’éveilla, tant il en fut surpris.
Dans ce songe pourtant soupçonnant du mystère,
Il se fit expliquer l’affaire.
L’interprète lui dit : Ne vous étonnez point ;
Votre songe a du sens ; et, si j’ai sur ce point
Acquis tant soit peu d’habitude,
C’est un avis des Dieux. Pendant l’humain séjour,
Ce Vizir quelquefois cherchait la solitude ;
Cet Ermite aux Vizirs allait faire sa cour. (Livre XI, fable 4)
[7] . L’astrologue qui se laissa tomber dans un puits
Un Astrologue un jour se laissa choir
Au fond d’un puits. On lui dit : "Pauvre bête,
Tandis qu’à peine à tes pieds tu peux voir,
Penses-tu lire au-dessus de ta tête ? "
Cette aventure en soi, sans aller plus avant,
Peut servir de leçon à la plupart des hommes… (Livre II, fable 13)
[8] . L’Ours et l’Amateur des jardins
[9] . David Sahid
[10] . Antoine Galland
[11] . Les Paroles remarquables, les bons mots et les maximes des Orientaux
[12] .آنتوان هودار دو لاموت (Antoine Houdar de La Motte) شاعر و عضو فرهنگستان فرانسه در قرن هجدهم. او بیآنکه یونانی بداند در 1714، حماسۀ ایلیاد را با اقتباس از ترجمۀ منثور مادام آن داسیه (Anne Dacier) در قالب شعر به فرانسه بازآفرینی کرد.
[13] . D’Alègre
[14] . Dictionnaire philosophiqu
[15] . Les voyageurs français Chardin et Tavernier nous ont appris quelque chose de ce grand prophète, par le moyen des Guèbres ou Parsis, qui sont encore répandus dans l’Inde et dans la Perse, et qui sont excessivement ignorants. Le docteur Hyde, professeur en arabe dans Oxford, nous en a appris cent fois davantage sans sortir de chez lui…
Pour moi, j’avoue que je n’ai rien trouvé sur leurs anciens rites de plus curieux que ces deux vers persans de Sadi, rapportés par Hyde :
Qu’un Perse ait conservé le feu sacré cent ans,
Le pauvre homme est brûlé quand il tombe dedans
[16] . Zadig ou la Destinée
[17] . سفرها و ماجراهای سه شاهزادۀ سیلان (Voyages et aventures des trois princes de Serendip)
[18] . Memnon, histoire orientale
[19] . لقب مارکیز دو پمپادور (Marquise de Pompadour) محبوبۀ صاحبنفوذِ لویی پانزدهم و از پشتیبانان ولتر.
[20] . ÉPÎTRE DÉDICATOIRE DE ZADIG À LA SULTANE SHERAA PAR SADI - … Je vous offre la traduction d’un livre d’un ancien sage qui, ayant le bonheur de n’avoir rien à faire, eut celui de s’amuser à écrire l’histoire de Zadig, ouvrage qui dit plus qu’il ne semble dire. Je vous prie de le lire et d’en juger…
[21] . Le Gulistan ou le Rosier du poëte Sadi
[22] . Jules Assézat
[23] . Trois amis et du trésor
[24] . در سال 1651، Gentius شرقشناس آلمانی، ترجمۀ گلستان را به زبان لاتین با عنوان Rosarium… در آمستردام منتشر کرد. این ترجمه که در مقایسه با ترجمۀ فرانسوی دوریه در قرن هفدهم کاملتر بود، منشأ چند ترجمه به زبانهای اروپایی قرار گرفت.
[25] . Un jeune homme honnête et tendre aimait une jeune fille sage et belle ; c’est ainsi que je l’ai lu. Ils voyagèrent une fois sur la mer, dans un même vaisseau. Voyage malheureux ! Le vaisseau fut porté contre des rochers et brisé, et ils allaient périr, lorsqu’un matelot alla au secours du jeune homme et lui tendit la main. Mais le jeune homme lui criait du milieu des flots : Laissez-moi, et sauvez mon amie. Les hommes ont connu ce trait généreux et l’ont admiré. Longtemps après le jeune homme mourut, et l’on entendit qu’il disait en expirant : « Femmes, fermez l’oreille à l’homme trompeur qui oubliera son amie dans le temps de l’adversité ! »
Le jeune homme et son amie vécurent ensemble des jours heureux, aimant tendrement tous les deux, et tendrement aimés. Apprenez la leçon d’amour de celui qui la sait. C’est le poëte Sadi ; c’est lui qui sait la vie et les mœurs des amants. Les docteurs de Bagdad ne savent pas mieux la langue arabique. C’est lui qui dit : « Si vous avez une amie, attachez-y votre âme tout entière ; si vous avez une amie, qu’elle soit la seule au monde pour qui vous avez des yeux. Si Léila et Metshnunus revenaient au monde, je leur apprendrais à aimer. » (Diderot, 1875, 486)
[26] . Saint-Lambert
[27] . Contes, pièces fugitives, traduites des Fables de Saadi
[28] . Blanchet
[29] . Apologues et contes orientaux
[30] . Jacques-Maurice Gaudin
[31] . Essai historique sur la législation de la Perse, précédé de la traduction complète du Jardin des roses de Sady
[32] . Jean-Pierre Claris de Florian
[33] . Le Roi de Perse
Un roi de Perse un jour chassait avec sa cour.
Il eut soif. Mais la plaine manquait de fontaine.
Près de là seulement était un grand jardin
Rempli de beaux cédrats, d’oranges, de raisin.
« A Dieu ne plaise qu’une orange, je la mange ! »
Dis le roi : « ce jardin courre trop de danger :
Si je me permettais d’y cueillir une orange,
Mes vizirs aussitôt mangeraient le verger ». (Livre II, Fable 21)
[34] . Nicole Sémelet
[35] . Charles Defrémery
[36] . Louis Langlès
[37] . Garcin de Tassy
[38] . Barbier de Meynard
[39] . En lisant Saadi, certains rapprochements avec nos auteurs classiques se présentent involontairement à l’esprit ; on rencontre chez lui plus d’un trait qui rappelle la finesse d’Horace, la facilité élégante d’Ovide, la verve railleuse de Rabelais, la bonhomie de La Fontaine. Ces qualités se retrouvent dans le Boustân. (Saadi, 1880: 12)
[40] . Les Orientales
[41] . Je lui dis : La rose du jardin, comme tu sais, dure peu ; et la saison des roses est bien vite écoulée. - Sadi (Novembre)
[42] . Il ne faut point attacher son cœur aux choses passagères. (Les Tronçons du serpent)
[43] . ارنست فوینه (Ernest Fouinet) شاعر و مترجم فرانسوی قرن نوزدهم. او علاوه بر اشتغال در وزارت دارایی، بهصورت تفننی به ترجمه از زبانهای عربی و فارسی مبادرت میورزیده است.
[44] . Histoire d’un merle blanc
[45] . Je suis amoureux de la rose : Sadi, le Persan, en a parlé.
[46] . Marceline Desbordes-Valmore
[47] . Les roses de Saadi
J’ai voulu ce matin te rapporter des roses ;
Mais j’en avais tant pris dans mes ceintures closes
Que les nœuds trop serrés n’ont pu les contenir.
Les nœuds ont éclaté. Les roses envolées
Dans le vent, à la mer s’en sont toutes allées.
Elles ont suivi l’eau pour ne plus revenir ;
La vague en a paru rouge et comme enflammée.
Ce soir, ma robe encore en est tout embaumée...
Respires-en sur moi l’odorant souvenir. (Poésies inédites, 1860)
[48] . Les roses d’Ispahan
[49] . La Fille aux yeux d’or
[50] . Le Lys dans la vallée
[51] . Saadi est vraiment un des nôtres. Son inaltérable bon sens, le charme et l’esprit qui animent ses narrations, le ton de raillerie indulgente avec lequel il censure les vices et les travers de l’humanité, tous ces mérites, si rares en Orient, nous le rendent cher. On croit lire un moraliste latin ou un railleur du XVIe siècle.
[52] . Franz Toussaint
[53] . Omar Ali Shah
[54] . Anna Mathieu de Noailles
[55] . Les éblouissements
[56] . Le jardin-qui-séduit-le-cœur
Je l’ai lu dans un livre odorant, tendre et triste,
Dont je sors pleine de langueur,
Et maintenant, je sais qu’on le voit, qu’il existe,
Le Jardin-qui-séduit-le-cœur !
Il s’étend vers Chirâz, au bas de la montagne
Qui porte le nom de Sâdi [sic.].
Mon âme, se peut-il que mon corps t’accompagne
Et vole vers ce paradis ?
Là, l’éperdu rossignol, d’avril jusqu’en septembre,
Exerce un flexible gosier ;
La tulipe fleurit, l’air a l’odeur de l’ambre,
La brise évente le rosier....
Ah rencontrer Sâdi, Hafiz et l’astronome,
Dans leurs robes de tissu vert…
Les suivre, quand ils vont d’un pas noble et qui rêve,
Brûlants, mystiques tour à tour,
S’étendre dans les champs gonflés d’onde et de sève,
Près des paons enivrés d’amour.
[57] . Saadi a davantage pénétré dans notre Occident, et je me rappelle avoir été charmé, en ma prime jeunesse, par quelques passages traduits de son «Pays des roses». Ici, les petits enfants mêmes redisent encore ses vers. (Loti, 1978: 106)
[58] . Une enquête aux pays de Levant
[59] . Un jardin sur l'Oronte
[60] . Les gémissements de la roue qui élève les eaux suffisent pour donner l’ivresse à ceux qui savent goûter le breuvage mystique. Au bourdonnement d’une mouche qui vole, le suffi éperdu prend sa tête entre ses mains. L’ineffable concert ne se tait jamais dans le monde ; seulement l’oreille n’est pas toujours habitée à l’entendre.
[61] . Or je marchais sur une terre et je la sentais sous mon pied
Douce fine parfaite incomparable à l’argile
Différente du sable et rivale de l’eau
Pareille au langage de poésie en ce qu’elle ignorait la pierre
Mon pas n’y foulait point d’herbe et pourtant un parfum l’accompagnait
Mystérieusement qui exhale un soupir de fleur à chacun de ses arrêts
J’ai touché de la main cette terre aimable à mon pied
Elle a fui dans mes doigts comme un vin longtemps gardé dans l’ombre
Comme un souvenir caressé par la mémoire...
منابع
1) جواری، محمدحسین و وحید نژادمحمد (1389). مطالعه و بررسی تصوير شرق در آثار ويكتور هوگو، پژوهشهای زبان و ادبیات تطبیقی، شماره 1، بهار 1389، (29-48).
2) حدیدی، جواد (1355). اسلام از نظر ولتر، تهران: توس.
3) حدیدی، جواد (1373). از سعدی تا آراگون، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
4) حیدری، مهدی (1387). سعدی و تأثیر آثار و افکار وی بر برخی نویسندگان و شعرای فرانسوی، پژوهشنامۀ علوم انسانی، شماره 57، بهار 1387، (97-104).
5) ستاری، جلال (1348). مقام سعدی در ادبیات فرانسه، ماهنامۀ هنر و مردم، شهریور 1349 شماره 95، (21-25).
6) فروغی، حسن (1385). ولتر در مکتب سعدی، برخی تجانسها در سبک و اندیشه، پژوهش زبانهای خارجی، شماره 30، بهار 1385، (61-76)
7) کفشدوز زرین، مریم (1399). بررسی تأثیر اندیشههای سعدی بر آثار ویکتور هوگو، مطالعات ادبیات تطبیقی، شماره 54، تابستان 1399، 257-268).
8) کمالی، محمدجواد (1397). بررسی کمی ترجمههای فرانسوی گلستان سعدی و بررسی کیفی برگردانِ چند حکایت با رویکرد تطبیقی، پژوهشهای ادبیات تطبیقی. دورۀ 6، شماره 4، زمستان 1397، (21-40).
9) ــــــ ، ـــــــ. (1394). تأثیر زندگی شخصی و حرفهای پییر لوتی در شکلگیری مضامین و شخصیتهای داستانی او. پژوهش ادبیات معاصر جهان، دورۀ 20، شماره 2، پاییز 1394، (339-353).
10) ــــــ ، ـــــــ. (1396). بررسی تطبیقی ترجمۀ فرانسوی انوار سهیلی یا کلیله و دمنه کاشفی و تاثیر آن بر ادبیات فرانسه. مجموعه مقالات چهارمین همایش ملی متن پژوهی ادبی نگاهی تازه به متون تاریخی، جلد دوم، تهران: سازمان اسناد و مدارک کتابخانه ملی ایران، آذر 1396 (591-614).
11) Aragon, Louis. (2009). Elsa. Paris: "Collection Poésie", Gallimard.
12) Diderot, Denis. (1830). Correspondance littéraire, philosophique et critique de Grimm et de Diderot depuis 1753 jusqu’en 1790. Paris: Furne Libraire.
13) ........, ......... (1875). Œuvres complètes. Notices, notes et table analytique par J. Assézat. Tome IV. Paris: Garnier Frères, Libraires-Éditeurs.
14) Frandon, Ida-Marie. (1952). L’Orient de Maurice Barrès: étude de genèse. Thèse de doctorat ès Lettres, Université de Paris.
15) Kamali, Mohammad Javad. (2014). Bibliographie française de la littérature persane. Mashhad: Éditions Université Azad Islamique & Sokhangostar.
16) ........, ......... (2016). La Littérature comparée: L’influence de la littérature classique persane sur la littérature française. Mashhad: Éditions Université Azad Islamique & Zebarjad.
17) Loti, Pierre. (1978). Vers Ispahan. Téhéran: Société de publication d’ouvrages classiques sur l’Iran.
18) Massé, Henri. (1919). Essai sur le poète Saadi, suivi d’une bibliographie. Paris: Paul Geuthner.
19) Noailles, Anna de. (1994). Correspondance: 1901-1923 Anna de Noailles - Maurice Barrès. Edition établie, présentée et annotée par Claude Mignot-Ogliastri. Paris: l’Inventaire.
20) Peltre, Christine. (2009). « Du Bain turc au Gulistan: Anna de Noailles et le voyage à Constantinople (1887) », in Bourguinat Nicolas (dir.), Le voyage au féminin. Perspectives historiques et littéraires (XVIIIe-XXe siècles), Presses Universitaires de Strasbourg, (59-70).
21) Renan, Ernest. (1880) « Rapport sur les travaux du conseil de la Société Asiatique pendant l’année 1879-1880, fait à la séance annuelle de la Société, le 30 juin 1880, par M. Ernest Renan », in Journal Asiatique, VIIe série, tome XVI, Paris: Juillet 1880, (12-74).
22) Saadi. (1880) Le Boustan ou Verger: poème persan de Saadi, trad. Charles Adrien Casimir Barbier de Meynard. Paris: Ernest Leroux, 1880.
23) Voltaire. (1897) Œuvres complètes, tome XXXV. Paris: éd. Beuchot.
Study on the influenceability and reception of French writers inspired by the books Golestan and Boustan of Saadi with a comparative approach
Mohammad Javad Kamali*
Associate Professor, Department of French, Ma.C., Islamic Azad University, Mashhad, Iran.
E-mail: kamali_mj@mshdiau.ac.ir (Corresponding author)
Abstract
Since the first half of the 17th century, the name of Saadi, the great Iranian moralist poet, has spread in French and European literary circles thanks to Golestan, the first Persian literary work translated into French and to the two travelogues by Tavernier and Chardin. This aroused the curiosity of the French to know more about Persian literature. From that century, some French poets and writers such as La Fontaine, Diderot, Hugo, Renan, Barrès and Aragon were influenced by Golestan and later, to a lesser extent, by Boustan of Saadi. In this article, we have tried to study the degree of influence suffered by French writers who, during different centuries, have been inspired in one way or another by these two Persian masterpieces. After a comparative analysis of most of their works, we have come to the conclusion that, despite the reputation of Golestan and Boustan and the publication of numerous translations of them into French, the influence suffered directly by French poets and writers studied was on the whole less than the limit of our hypothesis, but on the other hand, their reception was much more than a simple imitation or adaptation.
Keywords: Saadi, influenceability, reception, French literature, comparative literature.