منطق سیاست خارجی آمریکا و راهبردهای جمهوری اسلامی ایران
محورهای موضوعی :
1 - گروه علوم سیاسی، دانشکده علوم سیاسی، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی ، تهران، ایران
کلید واژه: روابط بین الملل, منطق سیاست خارجی, واقع گرایی, برتری جویی, ایران و آمریکا,
چکیده مقاله :
سیاست خارجی یک کشور اگر تابع فرایندهای مختلف است منطق حاکم بر آن تابع شرایطی است که، به ویژه در زمان حاضر، به شدت متحول و دگرگون شونده است. ایالات متحده آمریکا، از دهه 1990 به بعد، به ویژه در بازه زمانی 2016-2020 و نیز در شرایط موجود به گونه ای در روابط بین الملل عمل می کند که در تصور بسیاری از ملت های دنیا حتی متحدان آمریکا غریب می نماید. در سال جاری خورشیدی با فاصله حدوداً شش ماهه در ایران و آمریکا شاهد تغییر کابینه با دو رویکرد کاملاً متفاوت (میانه روی اصلاح طلبانه پزشکیان و رادیکالیسم ملی گرایانه شوونیستی ترامپ) بودیم. بسیار مهم است که بدانیم هر یک از این دو دولت چه در سر دارند و در مقابل همدیگر چگونه عمل خواهند کرد؟ پژوهش حاضر در پی آن است که با روش توصیفی ـ تحلیلی به تحلیل منطق حاکم بر سیاست خارجی و رفتارهای آمریکا در روابط بین الملل موجود بپردازد و البته نیم نگاهی به آینده نزدیک جمهوری اسلامی ایران داشته و عجالتاً سناریوهای پیش روی ایران در شرایط موجود جهت مواجهه با منطق سیاستمداران کاخ سفید را مورد بررسی قرار دهد. بنابراین هدف تحقیق فهم منطق حاکم بر سیاست خارجی آمریکا در دوران جدید ریاست جمهوری ترامپ به منظور طراحی الگوی رفتاری مناسب برای ایران جهت مواجهه با شرایط پیشِ رو می باشد.
If a country's foreign policy is subject to different processes, the logic governing it is subject to conditions that, especially at the present time, are highly changing and transforming. The United States of America, since the 1990s, especially in the period 2016-2020 and also in the current conditions, has acted in international relations in a way that seems strange to many nations of the world, even America's allies. This solar year, with an interval of about six months, we witnessed a change of cabinet in Iran and the United States with two completely different approaches (the reformist moderation of the doctors and the nationalist chauvinist radicalism of Trump). It is very important to know what each of these two governments has in mind and how they will act towards each other. The present study seeks to analyze the logic governing US foreign policy and behavior in current international relations using a descriptive-analytical method, and of course, take a look at the near future of the Islamic Republic of Iran and, for the time being, examine the scenarios facing Iran in the current circumstances in order to confront the logic of the White House politicians. Therefore, the aim of the study is to understand the logic governing US foreign policy in the new era of Trump's presidency in order to design an appropriate behavioral model for Iran to confront the upcoming conditions.
باقری ابیانه، محسن(1403). شناخت شخصیت دونالد ترامپ از دید روانشناسی. در:
https://www.wikiravan.com/blog
ریدل، بروس(1401). درسی که هر رهبر یا مشاور سیاست خارجی باید آویزه گوشش کند. در:
https://fararu.com/fa/news/571564
صالحیان، میرتاج الدین(1396)، یکجانبهگرایی آمریکا در دوره ترامپ و تأثیر آن بر نظم بینالمللی، تهران موسسه ابرار معاصر. در: https://tisri.org/?id=n9gere31
کالاهان، پاتریک (1386). منطق سیاست خارجی آمریکا، برگردان داود غرایاق زندی و دیگران. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
لویتسکی، استیون و ای. وی. لوکان(1403). اقتدارگرایی به سبک ترامپ. برگردان فرید بهروز. روزنامه دنیای اقتصاد، ش 6234.
مشیرزاده، حمیرا(1386). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: سمت.
مرشایمر، جان(1401). تراژدی سیاستهای قدرتهای بزرگ. برگردان غلامعلی چگینی زاده. تهران: مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه.
یزدانفام، محمود (1389). چشم انداز مناسبات نظامی - امنیتی عراق و آمریکا. فصلنامه مطالعات راهبردی. س 13، ش 47.
متن کامل مصاحبه اختصاصی شبکه اسکای نیوز انگلیس با سید عباس عراقچی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در:
https://mfa.gov.ir/portal/newsview/760530
https://icds.ee/en/2024-a-new-era-or-status-quo-what-is-trumps-foreign-policy.
John Glaser, Christopher A. Preble, A. Trevor Thral(2019), Fuel to the Fire: How Trump Made America's Broken Foreign Policy Even Worse (and How We Can Recover) Cato Institute. at:
https://www.amazon.com.
Wassim Daghrir(2020), The Trump Administration’s Foreign Policy Peter Lang; New edition. at: https://www.amazon.com
Matthew Alan Hill & Steven Hurst(2024), The Trump PresidencyContinuity and Change in US Foreign Policy, Routledge.
Daniel Quinn Mills & Steven Rosefielde (2016), The Trump Phenomenon and the Future of US Foreign Policy, at: https://doi.org/10.1142/10304 | September 2016
Walt, Stephen M. (2011) The Myth of American Exceptionalism, Wayback Machine Foreign Policy (October 21).
Zweiri, Mahjoob(2025), Iran’s Foreign Policy Under Masoud Pezeshkian:Tendencies and Challenges, Middle East Council on Global Affairs, March 13. at: https://mecouncil.org/
|
منطق سیاست خارجی آمریکا و راهبردهای جمهوری اسلامی ایران
محمد طاهری خنکداری1
(تاريخ دريافت25/12/1403 ـ تاريخ تصويب 04/04/1404)
چکیده
سیاست خارجی یک کشور اگر تابع فرایندهای مختلف است منطق حاکم بر آن تابع شرایطی است که، به ویژه در زمان حاضر، به شدت متحول و دگرگون شونده است. ایالات متحده آمریکا، از دهه 1990 به بعد، به ویژه در بازه زمانی 2016-2020 و نیز در شرایط موجود به گونه ای در روابط بین الملل عمل می کند که در تصور بسیاری از ملت های دنیا حتی متحدان آمریکا غریب می نماید. در سال جاری خورشیدی با فاصله حدوداً شش ماهه در ایران و آمریکا شاهد تغییر کابینه با دو رویکرد کاملاً متفاوت (میانه روی اصلاح طلبانه پزشکیان و رادیکالیسم ملی گرایانه شوونیستی ترامپ) بودیم. بسیار مهم است که بدانیم هر یک از این دو دولت چه در سر دارند و در مقابل همدیگر چگونه عمل خواهند کرد؟ پژوهش حاضر در پی آن است که با روش توصیفی ـ تحلیلی به تحلیل منطق حاکم بر سیاست خارجی و رفتارهای آمریکا در روابط بین الملل موجود بپردازد و البته نیم نگاهی به آینده نزدیک جمهوری اسلامی ایران داشته و عجالتاً سناریوهای پیش روی ایران در شرایط موجود جهت مواجهه با منطق سیاستمداران کاخ سفید را مورد بررسی قرار دهد. بنابراین هدف تحقیق فهم منطق حاکم بر سیاست خارجی آمریکا در دوران جدید ریاست جمهوری ترامپ به منظور طراحی الگوی رفتاری مناسب برای ایران جهت مواجهه با شرایط پیشِ رو می باشد.
واژگان کلیدی: روابط بین الملل، منطق سیاست خارجی، واقع گرایی، برتری جویی، ایران و آمریکا
The logic of American foreign policy and the strategies of the Islamic Republic of Iran
Mohammad Taheri Khonakdari2
Abstract
If a country's foreign policy is subject to different processes, the logic governing it is subject to conditions that, especially at the present time, are highly changing and transforming. The United States of America, since the 1990s, especially in the period 2016-2020 and also in the current conditions, has acted in international relations in a way that seems strange to many nations of the world, even America's allies. This solar year, with an interval of about six months, we witnessed a change of cabinet in Iran and the United States with two completely different approaches (the reformist moderation of the doctors and the nationalist chauvinist radicalism of Trump). It is very important to know what each of these two governments has in mind and how they will act towards each other. The present study seeks to analyze the logic governing US foreign policy and behavior in current international relations using a descriptive-analytical method, and of course, take a look at the near future of the Islamic Republic of Iran and, for the time being, examine the scenarios facing Iran in the current circumstances in order to confront the logic of the White House politicians. Therefore, the aim of the study is to understand the logic governing US foreign policy in the new era of Trump's presidency in order to design an appropriate behavioral model for Iran to confront the upcoming conditions.
Keywords: International relations, foreign policy logic, realism, hegemony, Iran and America
1. مقدمه
مسعود پزشکیان در نهم مرداد و دونالد ترامپ در یکم بهمن سال جاری سوگند یاد کردند که پاسدار منافع ملی کشورشان باشند، اما چگونه و به چه روشی این کار باید صورت گیرد بحث محافل مختلف است. رئیس جمهور اسلامی ایران روش کسب، حفظ و افزایش منافع ملی را در سیاست تعاملی و ارتباطات گسترده منطقه ای و بین المللی می داند و رئیس جمهور ایالات متحده روش درست خدمت به منافع مردم کشورش را افزایش فشار بر دیگر کشورها نظیر دانمارک، کانادا، مکزیک، کلمبیا، پاناما و به ویژه ج. ا. ایران تلقی می کند. بنابراین، فضایی از بیم و امید در بین ایرانیان شکل گرفته است؛ بیم از فشار حداکثری توسط آمریکا که معیشت و زندگی مردم عادی را هدف گرفته است و امید به آینده بهتر با گشایش درهای کشور توسط رئیس جمهور پزشکیان به روی دنیا. اما این که سیاست خارجی دو کشور آمریکا و ایران بر چه مبنایی استوار است و در مقابل همدیگر چگونه عمل خواهند کرد، موضوع اصلی پژوهش حاضر است. شاید سوال اصلی پژوهش را بتوان این گونه مطرح کرد که سیاست خارجی آمریکا در شرایط جدید بر چه منطقی استوار است و جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با آن چگونه عمل خواهد کرد؟
فرضیه اصلی تحقیق این است که سیاست خارجی آمریکا در دوره جدید ریاست جمهوری ترامپ مبتنی بر واقعگرایی تهاجمی و بر اساس منطق برتری جویی خواهد بود و طبعاً ج. ا. ایران با درک شرایط و تحلیل تجربه ریاست جمهوری پیشین ترامپ عزم بر رعایت جوانب احتیاط و هشیاری لازم به منظور دوری از سیبل شدن دارد. البته فرضیه رقیبی نیز می توان متصور شد و آن این که سیاست خارجی آمریکا در دوره جدید ریاست جمهوری ترامپ بر اساس واقعگرایی تهاجمیِ مبتنی بر منطق امپریالیستی خواهد بود و ج. ا. ایران با اتخاذ رویکرد مقاومت در حوزه های مختلف داخلی و خارجی همچنان به مبارزه و مقاومت در مقابل تهاجمات امپریالیستی خواهد پرداخت.
وزیر امور خارجه و رئیس دستگاه دیپلماسی ج. ا. ایران به تازگی ضمن پاسداشت امر مذاکره و استقبال از توافق با همه طرف های درگیر با ایران طی سال های متمادی پس از انقلاب اسلامی، از عدم اعتماد و بدبینی نسبت به طرف های غربی به ویژه بدعهدی آمریکا در موقعیت های مختلف علی الخصوص در قضیه برنامه اقدام جامع مشترک (برجام) سخن گفت(مصاحبه عراقچی، 8 بهمن 1403). این سخنان در شرایط جدید قابل تأمل است. از این سخنان وزیر امور خارجه می توان دریافت که سیاست خارجی ج. ا. ایران و نوع مواجهه آن با غربی ها به ویژه آمریکا مبتنی بر منطق عدم اطمینان در مقابل منطق برتری جویی آمریکا می باشد. این منطق استلزامات خاص خود را دارد و بر مفروضاتی استوار است کما این که منطق برتری جویی آمریکای ترامپی نیز بر مفروضات و استلزاماتی استوار است که در سطور زیر پس از مروری بر پیشینه تحقیق، در قالب چارچوب نظری به آنها خواهیم پرداخت.
2. پیشینه تحقیق
عنوان سیاست خارجی ترامپ یا سیاست خارجی جدید آمریکا یکی از پربسامدترین مفاهیم به کار رفته در نشریات داخلی و بین المللی است. اکثر قریب به اتفاق این آثار به رویکرد ترامپ در عرصه روابط بین الملل و نوع مواجهه این کشور با سایر بازیگران بین المللی از طریق تمرکز بر روحیات شخصی ترامپ و در واقع روانشناسی شخصیتی ایشان پرداختند. ذکر چند نمونه از آثار و مقالات مرتبط در این زمینه به اثبات ادعای ما کمک خواهد کرد.
دانیل کویین مایلز و استیون روسفیلد(2016) در کتاب «پدیده ترامپ و آینده سیاست خارجی آمریکا» از موضع همدلانه برآنند که دونالد ترامپ خواستار چرخش در سیاست خارجی ایالات متحده است. دلیل کلیدی آن این است که تعاملات خارجی ایالات متحده در دهه های اخیر سود کمی برای طبقه متوسط و کارگر ایالات متحده داشته است. مخالفان ترامپ او را به چالش کشیده اند تا ثابت کند که می تواند جایگزین بهتری برای سیاست خارجی که از زمان جنگ جهانی دوم توسط ایالات متحده دنبال می شود ارائه دهد. این کتاب در 18 فصل در پی آن است نشان دهد که یک سیاست خارجی عاقلانه در صورتی میتواند محقق شود که رهبران شجاعت و صداقت برای انجام آن را داشته باشند. این کتاب به شرح اصول و بسیاری از جزئیات یک سیاست جایگزین مبتنی بر ناسیونالیسم دموکراتیک می پردازد. اصل ناسیونالیسم دموکراتیک بر این فرض استوار است که ایالات متحده یک خانواده بزرگ است که در آن نیازهای اعضای خانواده نسبت به نیازهای افراد خارج از کشور اولویت قانونی خاصی دارد. در حالی که دونالد ترامپ سطح بحث درباره این ایده ها را در زندگی عمومی ایالات متحده بالا برده است، اما انحصار آنها را در اختیار ندارد. به زعم نویسندگان این کتاب تغییرات در سیاست خارجی ایالات متحده می تواند توسط هر رئیس جمهور و هر حزب سیاسی ایجاد شود و شایسته توجه دقیق هر مدیر اجرایی ایالات متحده می تواند باشد. اما تغییرات در حال ایجاد یک دستور کار از طرف جمهوری خواهان و نه یک برنامه دموکرات ها است. در شرایط موجود این یک دستور کار ایالات متحده است که توسط جمهوری خواهان دنبال می شود..
جان گلاسر و همکاران (2019) در کتابی با عنوان «بنزین روی آتش: چگونه ترامپ سیاست خارجی شکسته آمریکا را بدتر کرد (و چطور می توان آن را بهبود بخشید)» از موضع انتقادی مدعی اند که دونالد ترامپ نه تنها از حزب جمهوری خواه، بلکه از اجماع دو حزبی در مورد جهت گیری سیاست خارجی اخیر ایالات متحده منفک شده است. ترامپ زمانی جنگ عراق را اشتباهی وحشتناک می خواند و با ابراز تاسف از اعزامهای ملتساز آمریکا، علاقه چندانی به حفظ شکل سنتی رهبری آمریکا در نظم بینالمللی لیبرال نداشت. او تهدید کرده بود که ایالات متحده را از ناتو خارج خواهد کرد و از این که کشورش توسط شرکای تجاری خود مورد سوء استفاده قرار می گیرد معترض بود. ترامپ با رویکرد «اول آمریکا» خواستار تاکید مجدد ملی گرایی آمریکایی در جبهه اقتصادی و همچنین در امور خارجی بود. اما از زمان روی کار آمدن، مشخص شد که «اول آمریکا» بیشتر شعار تبلیغاتی بود تا دیدگاه منسجمی از استراتژی کلان. سیاست خارجی وی مسیری را در پیش گرفت که برخی از بدترین جنبه های سیاست خارجی قبلی - یعنی دستیابی به اولویت و مداخله نظامی مکرر - را حفظ کرده است و در عین حال موفق شد مجموعه جدیدی از اشتباهات خود را مرتکب شود. در یک ارزیابی کلی می توان گفت این کتاب به بررسی دکترین «اول آمریکا»ی ترامپ، عملکرد آن تا اواخر دولت نخست و پیامدهای آن برای آینده می پردازد.
واسیم دقریر(2020) در کتاب «سیاست خارجی دولت ترامپ» رویکرد ترامپ در امور خارجی را یک عدم قطعیت مبهم و متناقض توصیف می کند. این کتاب به بررسی دستور کار، سبک، اصول، اولویت ها و الگوهای سیاست خارجی ترامپ می پردازد. چالش اصلی کتاب بررسی این نکته است که آیا ابتکارات سیاست خارجی ترامپ به مکاتب سنتی و مدرن سیاست خارجی (مانند «اول آمریکا») وفادار است یا این که صرفاً ابتکاراتی ناسازگار، تکانشی و نامنسجمی است که فاقد پیچیدگی یک دستور کار یا دکترین سیاست خارجی جدی است؟ این کتاب ماهیت پکس آمریکانا و استثناگرایی ایالات متحده را با فرض یک جهان پسا آمریکایی به چالش می کشد. همچنین «دکترین ترامپ» را، به عنوان چیزی که خود ترامپ به عنوان یک سیاست خارجی «کاملاً جدید» توصیف کرد، مورد بررسی و نقد قرار می دهد. در واقع، این کتاب ارزیابی بیشتری از این فرض ارائه می دهد که ترامپ در حال ایجاد مکتب جدیدی از سیاست خارجی آمریکا است.
متیو آلن هیل و استیون هارست (2024)در کتاب «ریاست جمهوری ترامپ: تداوم و تغییر در سیاست خارجی آمریکا» در پی اثبات این ادعا هستند که همه روسای جمهور وعده تغییر می دهند، اما تعداد کمی از آنها مانند ترامپ وعده تغییرات رادیکال می دهند. با این حال، این که ترامپ تا چه حد به این وعده عمل کرده است، به شدت مورد بحث است. فصول این کتاب استدلال میکنند که بیشتر این مباحث به گفتگوی ناشنوایان شبیه است که در آن دانشمندان به جای این که با یکدیگر صحبت کنند، راجع به گذشته سخن می گویند. جایی که اساس ادعاها درباره تغییر یا تداوم نامشخص است و در نتیجه استدلال و دانش در آن پیشرفت نمیکند. این کتاب با بکارگیری طیف متنوعی از دیدگاههای نظری و روششناختی، تلاش میکند تا بحث را فراتر از تمرکز سطحی بر رویدادها به سمت پرسشهای اساسیتر در مورد چگونگی تعریف، اندازهگیری و تبیین تغییر سوق دهد.
سارا راشز(2024) در مطلبی با عنوان « عصر جدید یا وضعیت موجود؟ سیاست خارجی ترامپ چیست؟» بیان می دارد که جامعه جهانی باید خود را برای تغییرات بالقوه در سیاست خارجی آمریکا، در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ آماده کند. تمایل ترامپ برای ایجاد تغییرات قابل توجه در سیاست - اغلب با کم توجهی به هنجارهای دیپلماتیک سنتی - می تواند به تغییر نقش ایالات متحده در صحنه جهانی منجر شود. تمرکز او بر روابط شخصی با رهبران خارجی و دیدگاه منحصر به فرد در مورد مسائل سیاست خارجی، خطرات و فرصتهایی را به همراه دارد. جهت گیری های جدید سیاست خارجی ایالات متحده هم به تصمیمات شخصی ترامپ و هم به پویایی ها و دیدگاه های افراد درون حلقه او بستگی دارد. ترامپ و حلقه نزدیکانش ممکن است نه تنها سیاست خارجی آمریکا، بلکه آینده نظم بین المللی لیبرال را بازتعریف کنند.
مروری بر پیشینه تحقیقات انجام شده حکایت از این دارد که همگی به توصیف یا نقد سیاست خارجی آمریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ پرداخته و در این زمینه بر روانشناسی شخصیتی وی تمرکز ویژه دارند. اما آنچه در پژوهش حاضر مدنظر خواهد بود منطق حاکم بر سیاستگذاری ها و تصمیم گیری های خارجی ایالات متحده در دوران ترامپ است که در آثار دیگران چندان مورد توجه قرار نگرفته است. هر سیاستمداری در اتخاذ تصمیمات و اجرای آنها از یک الگوی رفتاری و منطق فکری خاصی تبعیت می کند که دونالد ترامپ نیز از این قاعده مستثنا نیست. هر چند وی در عرصه سیاست یک پدیده و یک وصله ناجور تلقی شود ولی در عمل سیاسی خویش از منطق خاصی تبعیت می کند که پی بردن به آن و شناخت آن جهت مواجهه صحیح با رویکرد اعلانی و اعمالی رئیس جمهور آمریکا لازم و ضروری است.
3. چارچوب نظری تحقیق
چارچوب نظری مبنایی است که تمام پژوهش بر مبنای آن اجرا میشود. این چارچوب یک شبکه منطقی، توسعه یافته، توصیف شده و کامل بین متغیرهایی است که از طریق فرایندهایی مانند مصاحبه، مشاهده و بررسی ادبیات موضوع (پیشینه پژوهش) فراهم می آید. منظور از طرح نظری مساله تحقیق، بررسی نظریههای مربوط، نقادی آنها و در نهایت انتخاب چارچوب نظری مناسب تحقیق است. برای تحلیل موضوع پژوهش حاضر می توان از ابزارها و روش های مختلف استفاده کرد. جهت پرهیز از تطویل مطلب و مباحث غیرضرور، سراغ اصل موضوع رفته و با بهره گیری از ترکیبی از نظریه واقعگرایی تهاجمی (مرشایمر) و منطق برتری جویی (کالاهان) به بررسی و تحلیل موضوع مبادرت می شود.
1-3-نظریه واقع گرایی تهاجمی و مفروضات آن
نظریههای رئالیستی که گاه از آنها به صورت مکتب اندیشهی سیاست قدرت یاد میشود از آغاز شکلگیری رشتهی روابط بینالملل نظریهی غالب سیاست جهانی بودهاند. در قرن بیستم پس از ناکامی نظریههای لیبرالیستی در تبیین و تحلیل رویدادها و تحولات نظام بینالملل تئوریهای رئالیستی حضور چشمگیری در عرصهی تئوریک روابط بینالملل یافتند. تئوریپردازنی همچون ای اچ کار، رینولد نیبور، ریمون آرون، و آرنولد ولفرز در تحولات آن سهم بسزایی داشتهاند. با این وجود مهمترین نظریهپردازی که توانست نظریهی نسبتا جامع رئالیستی در باب روابط بینالملل ارائه دهد هانس جی مورگنتا بود که با نگارش کتاب "سیاست میان ملتها" سعی نمود تبیینی منطقی از رفتار دولتها ارائه دهد.
این کلان نظریه یا متاتئوری در طول زمان تحولات و دگرگونی های بسیاری به خود دیده است. از مهمترین تحولات نظری واقع گرایی، ظهور نظریههای «رئالیسم ساختاری» والتز و «رئالیسم نئوکلاسیک» گیدئون رز هستند که توانستند تحلیل متفاوتتری از تحولات و ابعاد نظام بینالملل ارائه نمایند.
تحول دیگر در تئوریهای واقعگرایانه، ظهور رئالیسم تهاجمی است که با کتابِ «تراژدی سیاستهای قدرتهای بزرگ» جان مرشایمر به عرصهی تئوریک روابط بینالملل وارد شد. از دید مرشایمر، دولت ها در جهانی زندگی می کنند که سرشار از تهدید است. آنها واحدهایی هستند که تمایل دارند قدرت خود را به حداکثر برسانند تا بتوانند به بقای خود ادامه دهند. به نظر او دلیل اصلی قدرت طلبی دولتها را باید در سه چیز جستجو کرد: 1- ساختار آنارشیک نظام بین الملل؛ 2- توانمندی های تهاجمی که همه دولت ها از آن برخوردارند؛ 3- عدم اطمینان در مورد نیات و مقاصد دشمن. بیشترین چیزی که در این میان برای تبیین روابط بین الملل اهمیت دارد عوامل ساختاری مانندآنارشی و توزیع قدرت اند(مشیرزاده، 1386: 130- 133). آنارشی و آشوب زدگی بین المللی وضعیتی را موجب می شود که در نگاه هابزی به «جنگ همه علیه همه» تعبیر می شود. واقع گرایی تهاجمی، بیش از هر چیزی، بر این روایت تاکید دارد که سرشت نظام بین الملل به گونه ای است که تهاجم و منازعه نتیجه نهایی رقابت هاست. کالای کمیاب امنیت به رقابت بین المللی در ابعاد گسترده دامن می زند و وقوع جنگ را محتمل تر می سازد. کشورها برای تامین امنیت خود مبادرت به درپیش گرفتن راهبردهای تهاجمی می کنند که طبعاً واکنش دیگر کشورها را در پی خواهد داشت و به تشدید ناامنی و معمای امنیت کمک خواهد کرد (یزدانفام، 1389: 186).
نظریه واقع گرایی تهاجمی، آن گونه که مرشایمر می اندیشد مبتنی بر مفروضاتی است که از جمله مهمترین آنها عبارتند از (مرشایمر، 1401):
1-آنارشیک بودن ماهیت نظام بینالملل که مخاصمه را اجتنابناپذیر می کند
2-دولت بازیگری خردورز و کارگزار اصلی در نظام بینالملل است.
3-تاکید بر تحلیلهای تاریخی
4-تلاش برای بقا که در گروِ دو اصل افزایش دائمی قدرت و اتخاذ رویکرد تهاجمی است
5- بیهودگی تنشزدایی در روابط بین الملل
6- بی اعتنایی به سودمندی نهادهای بینالمللی و نگاه ابزاری به این نهادها
7- مخالفت با خلع سلاحِ قدرتهای بزرگ انتظام بخش نظام بینالملل
بهطور خلاصه میتوان گفت که تئوری رئالیسم تهاجمی در صدد است تا به معمای امنیت پاسخ دهد و در این میان تنها راه دستیابی به امنیت اقناعکننده را، افزایش دائمی قدرت می داند تا در پرتو آن کشورها با کسب قدرت نسبی به امنیت نسبی (در مقایسه با دیگران) دست یابند.
2-3- منطق برتری جویی و مفروضات آن
برتری جویی در عرصه روابط بین الملل عبارت از نفوذ و اقتدار غالب یک کشور بر دیگر کشورهاست(کالان، 1387: 40) که حکایت از روحیه نژادپرستی و امپراتورمآبی کشور غالب دارد. این منطق ناشی از استثناگرایی است که در بین حاکمان یک کشور (مانند آمریکا) رواج یافته است. ملت یا حکومت معتقد به استثناگرایی بر آن است که بهطور ماهوی از سایر ملل متمایز است. ایده استثناگرایی آمریکایی نشان میدهد که ایالات متحده بهتر از سایر کشورها است، دارای فرهنگ برتر است یا مأموریت منحصر به فردی برای تغییر سیاره و ساکنان آن دارد(Walt, 2011). مفروض اصلی منطق برتری جویی این است که: برتری یک کشور (مثل آمریکا) چیز خوبی است. اِعمال موثر قدرت برتر، یک اجتماع جهانی مبتنی بر نظم و ثبات یا همانا صلح آمریکایی پدید می آورد که به دنبال چیزهای خوب برای همه است. برتری جویی عمدتاً نوع ویژه ای از رهبری است که برای حفظ کارکرد موثر نظام های بین المللی مورد نیاز است. این منطق مبتنی بر دو مقدمه و چند مفروض است. مقدمات این منطق عبارتند از: 1- رفاه(حفظ نظام های موثر بین المللی در حوزه های اقتصادی و سیاسی) و 2-رهبری یک کشور موتور محرک چنین نظام هایی است که در صورت فقدان چنین رهبری، نظام بین المللی دچار بی نظمی خواهد شد. اما مفروضاتی که این منطق را به پیش می برند عبارتند از(کالاهان: 40-41):
-آمریکا قدرتمندترین کشور جهان در حال حاضر و بلکه در طول تاریخ است و هیچ قدرتی در جهان در طول تاریخ به پای آمریکا نرسیده بود. بنابراین، خواهان رهبری جهانی است.
-کارکرد موثر نظام های بین المللی برای منافع آمریکا اساسی است. این نظام یا مستقیماً توسط آمریکا یا با حمایت ویژه آمریکا شکل گرفت.
-ضرورت کارکرد موثر نظام های بین المللی رهبری آمریکا را می طلبد.
-آمریکا قدرت لازم برای رهبری نظام بین الملل را داراست و توانایی هایش بر روابط امروزین بین المللی حاکم است.
-رهبری باید هم بر منطق عمل گرایی و هم بایسته های اخلاقی(مثل گسترش دموکراسی، صلح آمریکایی و...) استوار باشد.
4. آمریکا: سیاست خارجی و منطق حاکم بر آن
تحلیل گران بسیاری برآنند که سیاست خارجی آمریکا از اواسط جنگ جهانی دوم با اتکا به منطق برتری جویی مبتنی بر نوعی واقع گرایی تهاجمی بوده است. این رویکرد یعنی سیاست خارجی تهاجمی برتری جویانه در کنار منطق های دیگری چون: واقع گرایی، انزواطلبی، لیبرالیسم، بین الملل گرایی لیبرال و امپریالیسم شاید بیشترین تطابق نظری با رفتار آمریکاییان به ویژه در دوران حکومت دونالد ترامپ دارد. پاتریک کالاهان(1387) در کتاب «منطق سیاست خارجی آمریکا» از شش منطق حاکم بر سیاست خارجی این کشور طی دویست سال اخیرصحبت می کند. اما آنچه که در دهه های اخیر و به ویژه در شرایط موجود (دوران حکومت ترامپ)، قدرت تحلیل بیشتری برای درک رفتار آمریکاییان در روابط بین الملل دارد واقع گرایی تهاجمی مبتنی بر منطق برتری جویی است که با پاره ای از ویژگی های شخصیتی ترامپ، ترکیب کابینه او و مناسبات کاخ سفید با کنگره ممزوج شده است. سیاست خارجی آمریکا در قبال ج. ا. ایران در چند دهه اخیر، همواره و با شدت و ضعف در تمام دولتها، بر جلوگیری از حمایت ایران از محور مقاومت (نظیر حزب الله لبنان و حماس) و متوقف کردن غنی سازی اورانیوم و پایان دادن به دشمنی با دولت اسراییل استوار بوده است. این سیاست آمریکا در قبال ج. ا. ایران از موضع بالا و با نگاه امپریالیستی مبتنی بر منطق برترجویی بوده است و هیچ سنخیتی با روابط برابر دو واحد بین المللی ندارد.
پیشینه رفتاری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم حکایت از این دارد که طی حدود یک قرن اخیر برتری جویی منطقی است که در رفتار این کشور با سایر ملت ها حاکم بوده است. آنها براین باورند که آمریکا تنها قدرتی است که نقش جهانی دارد و در راستای ایفای این نقش وظیفه هدایت و رهبری جهان آشوب زده را عهده داراست و هیچ قدرتی هم وزن و هم سطح آن نیست. ورود آمریکا در جنگ جهانی اول(1917) و خاتمه دادن به این جنگ پس از یک سال، ابتکار تاسیس جامعه ملل بر ویرانه های جنگ اول جهانی توسط ودرو ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا، بحران کاپیتالیسم و اقتصاد جهانی طی 1929 – 1933 و مدیریت آن با تصمیمات کاخ سفید، ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی در 1941 و بهم خوردن موازنه نبرد به نفع متفقین، ابتکار تاسیس سازمان ملل و سازمان های وابسته به آن به ویژه سازمان های اقتصادی نظیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که رهبری آنها در یدِ آمریکاست، نجات اروپا از دست هیتلر و سپس احیای اقتصاد این قاره با طرح مارشال، در همین راستا، تلاش برای احیای اقتصادی و اجتماعی کشورهای در حال توسعه در قالب طرح ترومن، اتخاذ سیاست سد نفوذ در برابر گسترش کمونیسم به رهبری شوروی و در نهایت فروپاشاندن شوروی و تحقیر آن از طریق تبدیل آن از یک قدرت جهانی به یک قدرت منطقه ای و سرگرم کردن آن با مسایل و چالش های داخلی نظیر چچن، اینگوش، اکراین، کریمه و امثالهم، ورود به بازی اعراب و اسراییل و تشکیل و مدیریت کنفرانس اسلو و ایجاد فضای سازش بین اسراییل و تشکیلات خودگردان پس از سال ها منازعه و کشتارهای دست جمعی فلسطینیان توسط اسرائیلی ها، ابتکار برقراری آتش بس در بوسنی هرزگوین (در قلب اروپا) پس از مدتها تلاش بی نتیجه اروپاییان، مهار و سرکوب دو نظام خشونت طلب و تمامیت خواه در عراق و افغانستان یعنی صدام حسین و طالبان از طریق ایجاد اجماع جهانی در آستانه هزاره سوم میلادی، اعلام یکجانبه تصمیم برای ایجاد نظم نوین جهانی در ابتدای دهه 1990 پس از سقوط شوروی و فروپاشی نظم دوقطبی و خروج یکجانبه از برجام در 2018 و به بن بست کشیدن آن علیرغم حضور سایر طرف ها در این توافق؛ همگی حکایت از تصمیمات یکجانبه آمریکا با منطق برتری جویی دارد. به نظر می رسد این منطق در شرایط موجود مصداق بیشتری یافته است.
-از یک طرف شاهد قدرت بلامنازع آمریکا و اِعمال آن در روابط بین الملل هستیم به گونه ای که ترامپ حتی برای قدرت های دوست و نیز عناصر، رژیم ها و نهادهای بین المللی هم ارزشی قایل نیست و عملاً و علناً قواعد بین المللی را به تمسخر می گیرد و آنها را بی اعتبار می سازد.: قواعد، هنجارها و نهادهایی که خود آمریکاییان بیشترین نقش را در قرن بیستم جهت تثبیت و اشاعه آنها داشته اند. امروز نه تنها روسیه و چین، که سال هاست تحت فشار اقتصادی و سیاسی آمریکا قرار دارند، بلکه حتی اروپا نیز با تکیه بر برتری های آمریکا مورد تهدید این کشور قرار می گیرد و به راحتی به چالش کشیده می شود. به طور مثال اتحادیه اروپا از طرف ترامپ در حوزه اقتصاد تهدید به تعرفه 25درصدی برای صادرات به آمریکا می شود(آفتاب نیوز، 9/12/1403).
به بیان ویلیام والفورث، آمریکا پس از فروپاشی شوروی از چنان قدرت فوقالعادهای برخوردار شد که سایر قدرتها، توانایی ایجاد موازنه قوا را در برابر آن نیافته اند؛ و البته هزینه چنین توازنی آنقدر زیاد بوده است که آنها همواره از آشکارا بحث کردن دراینرابطه نیز طفره رفتهاند. علاوه براین، والفورث اعتقاد دارد که اغلب قدرتها امروز ازجمله قدرتهای اروپای غربی و ژاپن در تأمین امنیت خود به ایالات متحده وابسته شدهاند، بنابراین، ظاهراً با برتری فاحش قدرت آمریکا مشکلی ندارند. همراه با والفورث، جان ایکنبری نیز معتقد است آمریکا برتری خود را تازه به دست نیاورد، بلکه این برتری را از مدتها پیش بهوسیله نهادهایی اِعمال می کند که خود پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کرد و پس از جنگ سرد آنها را تحکیم بخشید. اما چیزی که امروز برای اکثر ملت ها آزاردهنده و چالش برانگیز است، یکجانبه گری گسترده آمریکا در روابط بین الملل و بدخیم شدن موقعیت مسلط و برتری این کشور در نظام جهانی است. بسیاری از اندیشمندان حوزه سیاست بینالملل همواره تأکید کردهاند، اگر ایالات متحده بهتدریج از چندجانبهگرایی خارج شده و بهسمت یکجانبهگرایی بیشتر سوق یابد این امر سرآغاز بیاعتمادی در سیستم مستقر را کلید خواهد زد؛ زیرا این کار بهتدریج جایگزینی بدخیم بودن قدرت برتر را در اذهان متبادر میکند و بیاعتمادی را درمورد تنها ابرقدرت، فراگیر خواهد کرد. یکجانبهگرایی آمریکا، با روندی که در پیش گرفته است، تدریجاً ارائه کالاهای عمومی نظیر امنیت را در سیستم مستقر با چالش مواجه خواهد کرد و اگر بنا باشد آمریکا از تأمین امنیت اروپا، ژاپن و سایر همپیمانان عقبنشینی کند و از نقش حفاظتی از رژیمهای مالی، اقتصادی، زیستمحیطی و حتی امنیتی کوتاه بیاید، دلایل اعتماد و انتفاع از سیستم بهتدریج تخریب خواهد شد(صالحیان، 1/8/1396).
-از طرف دیگر شاهد حضور شخصیت ویژه ای در کاخ سفید هستیم که روانشناسی شخصیتی اش حاکی از نوعی پیش بینی ناپذیری، خلاقیت قدرت مابانه، به شدت اقتدارگرا، خودشیفته، زن ستیز در عین حال دوستدار خانواده، نژادپرست، شوونیست و ثروتمند سنتی است. روانشناسان بر این اعتقادند که دو ویژگی خُلقی، حال و روز ترامپ را توضیح میدهد: یکی برونگرایی بسیار بارز که سرنخ رفتار احساسی بسیار شدید و سلطه اجتماعی اوست؛ دیگری توافق پذیری بسیار اندک که سبب فقدان همدلی، دلسوزی، مهربانی و نوعدوستی در وجود او شده است.
نظر علمی روانشناسی در مورد ساختار شخصیتی این گونه افراد بر آن است که آنها اغلب افراد با خصلت سلطه اجتماعی و توافق ناپذیری هستند که البته ظرفیت آن را دارند تا دست کم از برخی جهات رفتار خود را با نیازهای پیرامون خود هماهنگ کنند. آنها میتوانند به وقت خود، رفتاری متین از خود نشان دهند و دست کم حتی به دروغ تظاهر به مهربانی و خوبی کنند. اما رفتار دونالد ترامپ با این اصل کلی هم ناسازگار است. با هر شرایطی در اطراف، او واقعا نمیتواند رفتار خود را مدیریت کند. در این زمینه یعنی در مشکل خودمدیریتی ترامپ دو عامل دخیل است(باقری ابیانه، 28/ 8/ 1403):
نخست، شخصیت برونگرا با شدت زیاد و توافق پذیری پایین می باشد. ترامپ بیشتر نیروی خود را از واکنشهای ناگهانی خشم آلود میگیرد. سبک رفتاری دونالد ترامپ، پرخاشجویانه و خودمحور است، با تهرنگی از شوخی که باعث میشود شما ندانید یک لحظه بعد چه اتفاقی ممکن است بیفتد. برونگرایی شخصیتی اش در تعاملات اجتماعی و سیاسی به ویرانگری ختم می شود
دوم، خُلق ناگهانی و دمدمی مزاج دونالد ترامپ که با هدف اصلی زندگیاش سازگاری دارد؛ هدف او ارتقاءِ و خودشیفتگی است. ترامپ از سالهای دوری که در دبیرستان آکادمی نظامی نیویورک وارد شد، سرسختانه یک هدف غریزی را دنبال میکرد: پیشرفت، ارتقاء، نمایش و ستایش خود. ترکیب انفجارهای خشم، اهداف توام با خودشیفتگی و ایمان قلبی به وجود قهرمانی و منجی گری، همراه با قدرت تلافیجویی، خلقیات وی را می سازد.
ترامپ با چنین روحیه و شخصیتی شنونده چندان خوبی نیست، اما برعکس، زبان درازی برای مذاکره کردن دارد؛ ولی هر گز دیپلمات موفقی نخواهد بود. دیپلماسی نیازمند سرسختی و انعطاف پذیری به طور توأمان می باشد که ترامپ فاقد چنین شخصیت ترکیبی است. وی دارای شخصیت تک بُعدی است. وقتی به سیاست ورود می کند یکجانبه گری بر او غالب می شود. همین رفتار یکجانبه گرایانه وی دوستان اروپایی آمریکا را نیز تحریک کرده و آنها را برای همگرایی بیشتر بین خودشان به تکاپو انداخته است.
-از طرفی نیز شاهد اتحاد عناصر و ساختارهای قدرت در آمریکا هستیم. دونالد ترامپ ۷۸ ساله، هم بیشترین آرای مردمی را از آن خود کرده و هم شمار بسیار بیشتری از آراء الکترال را کسب کرده است. ترامپ در نوامبر 2024 موفق شد ۷۴.۶ میلیون (5/50 درصد) آراءِ این کشور را به خود اختصاص دهد. در حالی که رقیبش هریس توانست ۷۰.۹ میلیون یا ۴۸ درصد آراءِ کسب کند. ضمناً، وی ۳۱۲ رای الکترال در مقابل ۲۲۶ رای هریس به دست آورده است. علاوه بر این، سنا به کنترل اکثریت جمهوریخواهان با ۵۲ کرسی درآمده است، در حالی که دموکراتها ۴۶ کرسی دارند. آنها همچنین در مجلس نمایندگان نیز حائِز اکثریت شدند و انتخابات فرمانداریها هم ۲۷ به ۲۳ به نفع جمهوریخواهان به پایان رسید(ایسنا، 20/8/1403). در آمریکا کمتر پیش آمده است که قدرت کنگره و کاخ سفید در یک حزب مجتمع شود. در انتخابات اخیر، آمریکاییان تقریباً تمام قدرت را یکجا به جمهوریخواهان واگذار کردند که برای کاخ سفید و البته ترامپ بلندپرواز وجاه طلب بسیار مغتنم خواهد بود. این یکدستی در قدرت به تعبیر استیون لویتسکی و لوکان ای. وی(1403) هم در حوزه داخلی و هم در حوزه خارجی تبعات بسیار گسترده ای خواهد داشت. در حوزه داخلی، از طریق استخدام و به کارگیری نیروهای وفادار در نهادهای کلیدی مانند وزارت دادگستری، FBI و IRS میتوان از آنها برای سه هدف ضددموکراتیک بهرهبرداری کرد: تحقیق و پیگرد قانونی رقبا، همراهکردن جامعه مدنی و محافظت از متحدان دربرابر پیگرد قانونی. در حوزه روابط خارجی نیز با در پیش گرفتن رفتارهای اقتدارگرایانه و قلدورمأبانه، دیپلماسی را به بن بست کشاند.
این وجوه سه گانه یعنی قدرت بی مهار آمریکا به علاوه شخصیت ماجراجو و خودشیفته ترامپ در کنار اتحاد عناصر قدرت در آمریکا وضعیتی را رقم زده است که حس برتری جویی را بیش از پیش در رفتار سیاست مداران فعلی آمریکا دامن زده و اعتماد به نفس خاصی برای تصمیم سازان واشنگتن فراهم می آورد تا هر چه که اراده کنند، انجام دهند. در شرایط موجود، دموکراسی در داخل و دیپلماسی در خارج با شرایط دشواری مواجه خواهند شد. دموکراسی در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ جان سالم به در برد، چرا که او فاقد تجربه، برنامه یا تیم کارآمد بود. او در زمان ورود بهقدرت در سال۲۰۱۷، تسلطی بر حزب جمهوریخواه نداشت و اغلب رهبران جمهوریخواه همچنان به اصول دموکراتیک پایبند بودند. ترامپ با جمهوریخواهان نهادگرا و تکنوکراتها همکاری میکرد و آنها عمدتا او را محدود میساختند، اما هیچیک از این شرایط دیگر صادق نیست. این بار، ترامپ به صراحت اعلام کردهاست؛ قصد دارد با افراد وفادار به خود حکمرانی کند. او اکنون بر حزب جمهوریخواه مسلط شدهاست؛ حزبی که پس از حذف نیروهای مخالف ترامپ، اکنون با رفتار اقتدارگرایانه او همسو شده است (لویتسکی و ای. وی، 1403). این همسویی و یکدستی قدرت در آمریکا برای کشورهای تجدیدنظر طلب در روابط بین الملل مانند ج. ا. ایران می تواند چالش برانگیز باشد.
5. جمهوری اسلامی ایران: موقعیت ها و سناریوها
قبل از هر چیز لازم است یک ارزیابی کلی و البته واقع بینانه از موقعیت ایران در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی داشته باشیم.
یکی از واقعیت های اساسی در ارزیابی موقعیت کشور این است که ج. ا. ایران در حوزه مسائل داخلی، از نظر سیاسی متکی بر نظام مردم سالاری و مستظهر به پشتیبانی های ملی است و از معدود نظام های سیاسی غرب آسیاست که تقریباً تمام ارکان قدرت آن بر انتخابات مستقیم استوار است. این یک فرصت کم نظیر در منطقه ای است که اکثر کشورهای آن با مفاهیم دموکراسی و مردم سالاری رابطه مثبتی ندارند. از نظر اجتماعی، علی رغم مشکلات فزاینده در زمینه های گوناگون، دارای انبوه جمعیت تحصیل کرده در سطوح عالی دانشگاهی و جوانان مستعد برای رشد و جهش بالاست. از نظر اقتصادی با وجود تحریم های مداوم خارجی، دارای تنوع قابل قبول اقتصادی و درآمدی بوده و در حال خروج از اقتصاد تک محصولی است. در عین حال، کشورمان با پاره ای چالش ها و بحران های اقتصادی و اجتماعی مواجه است که نتیجه انباشت مطالبات در طول دهه های اخیر است و امروز از آن تحت عنوان ناترازی در حوزه های مختلف یاد می شود.. این ناترازی های انباشته شده وضعیتی را رقم زده است که نظرسنجی ها حکایت از این دارد که حدود 92 درصد مردم از وضع موجود رضایت ندارند(دفتر طرحهای ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات ایران، آبان 1402).
واقعیت دیگر این است که ایران در منطقه غرب آسیا، سالیان سال سرمایه گذاری کرده و بازوی توانمندی چون جبهه مقاومت را ایجاد یا تقویت کرده است. این جبهه، امروز به درخت تنومندی تبدیل شده است که خودمختار و تصمیم گیر است. اما در بیش از یک سال اخیر تهاجمات و وحشی گری های رزیم اسراییل این جبهه را در شرایط نامناسبی قرار داده است که قطعاً برای جمهوری اسلامی ایران مثبت نخواهد بود. جدا از جبهه مقاومت که قوت ج. ا. ایران بوده و هست، اکثر کشورهای همسایه آن چنان که ایران روی رابطه راهبردی و عمیق با آنها حساب باز کرده است، رابطه مستحکمی با ایران ندارند. ج. ا. ایران شرایط منطقه ای مطلوبی خواهد داشت اگر بتواند دولت های منطقه را با خود همراه سازد و یک ائتلاف منطقه ای فراگیر ترتیب دهد. همان گونه که در بین ملت های منطقه توانسته است به طور قابل ملاحظه ای نفوذ کند. ج. ا. ایران از قدرت نرم خود در بین ملت های منطقه حذاکثر بهره را برده است و توانست بین شیعیان منطقه از طیف ها و نحله های گوناگون علوی، فاطمی، حوثی و ... وحدت و انسجام خاصی پدید آورد که در ادبیات سیاسی از این تلاش تحت عنوان «هلال شیعه» یاد می شود. به علاوه، مبادرت به بسیج طیف های مختلف اهل سنت نیز نموده است که مجموع این تلاش ها منجر به تولید محصولی به نام جبهه مقاومت گردیده است. اما، به موازات این موفقیت ها در حوزه های اجتماعی و جامعه مدنی منطقه، در حوزه سیاسی و حکومتی کشورهای منطقه توفیق چندانی حاصل نشد. این چالشی است که در روابط منطقه ای و بین المللی کشور (که دولت محور است) قابل مشاهده است. در واقع، کشور با نوعی ناترازی در روابط منطقه ای مواجه است.
واقعیت سوم مسائل مربوط به موقعیت بین المللی و فرامنطقه ای ج. ا. ایران است. قابل انکار نیست که ایران غیر از آمریکا و اسراییل با تمام کشورهای دنیا رابطه دارد، اما این رابطه با دنیا لزوماً رابطه کیفی، عمیق و گسترده نیست. متاسفانه دنیای امروز دنیای غربی است که محور آن اروپا و رهبر آن آمریکاست و ما در این شرایط، تقریباً با تمام قدرت های اروپایی و غربی رابطه چندان مناسب و شایسته ای ندارد. در کنار آن،. از دو قدرت بزرگ همسایه یعنی چین و روسیه، که رفیق بند کیف ما هستند، نیز در سال های اخیر رفتار مناسبی در قبال تمامیت ارضی و منافع ملی مان شاهد نیستیم. دوستان صمیمی ما در روابط بین الملل، کشورهایی چون کوبا و ونزویلا و امثالهم هستند که خود منزوی، در حاشیه و به شدت تحت فشارند. بدین ترتیب، با واقعیت های موجود داخلی، منطقه ای و بین المللی برای ج. ا. ایران و رویکرد تهاجمی مبتنی بر منطق برتری جویی آمریکا، چند گزینه پیشِ روی ج. ا. ایران خواهد بود: مقابله، مذاکره و سکوت توأم با احتیاط یا سیاست نه جنگ و نه گفتگو که هریک از آنها الزامات خاص خود را دارد.
سناریوی نحست، مقابله، مبارزه و مقاومت در مواجهه با زیاده خواهی های آمریکا و متحدان منطقه ای آنست که بخشی از آن در وعده های صادق 1 و 2 مشاهده گردید. اتخاذ و استمرار رویکرد مقاومت در سطوح مختلف (داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای) یعنی اتکا به توانمندی های داخلی در همه زمینه ها موسوم به اقتصاد مقاومتی، فرهنگ مقاومتی، اجتماع مقاومتی، سیاست مقاومتی و سرسختی و اعتماد به نفس در حوزه های مختلف که سال هاست در دستور کار نظام قرار دارد. از جمله راهبردهای نظام سیاسی کشور در شرایط موجود می تواند تلاش بر احیا و بازسازی جبهه مقاومت در منطقه و تمرکز بر قدرت نرم در کنار تداوم سرمایه گذاری در حوزه قدرت سخت باشد. چنین شرایطی به طور بالقوه افزایش قدرت نظامی برای جلوگیری از تجاوز خارجی و حفظ حاکمیت را برای ایران ضروری میسازد که شاید در نهایت منجر به رویارویی نظامی دو کشور شود. کما این که هر دو طرف، ظاهراً تمایل خود را برای این کار نشان دادند. از یک طرف، دونالد ترامپ ضمن اعلام انزجار عمومی از جنگ، در مواجهه با ایران، علناً از تهدیدات نظامی استفاده می کند و از طرف دیگر، مسعود پزشکیان نیز ضمن اعلام مکرر آمادگی برای مذاکره، در مقابل مواضع سرسختانه و تهدیدآمیز رئیس جمهور آمریکا پیام می دهد که «هر غلطی دلت می خواهد انجام بده». این مواضع دو طرف، شعله تنش را بالا کشیده و می تواند مقدمات یک درگیری ناخواسته و ویرانگر را فراهم کند که قطعاً به نفع هیچ یک از طرفین نخواهد بود و به ویژه برای ج. ا. ایران بسیار پرهزینه تر خواهد بود.
سناریوی دوم برای ج. ا. ایران مذاکره با طرف های درگیر در روابط بین الملل با ایران به ویژه ایالات متحده آمریکاست. مذاکره با آمریکا به دو شکل می تواند صورت گیرد: مستقیم و غیرمستقیم. مذاکره غیرمستقیم مذاکره با واسطه و میانجیگری طرف تالث است که بارها تجربه شده است. در این نوع مذاکره، بسته به این که میانجی چه کشوری باشد دستاورد آن متفاوت خواهد بود. ضمن این که نباید منافع کشور میانجی را نادیده گرفت. بنابراین، از آنجا که روابط بین کشورها مبتنی بر منطق منفعت است، کشور میانجی با توجه به منافع خود اقدام به میانجیگری در روابط ایران و آمریکا خواهد کرد که ممکن است الزاماً در راستای منافع ملی ج. ا. ایران نباشد. اما مذاکره مستقیم به ویژه از نوع دوجانبه آن صرفاً مبتنی بر منافع دو کشور خواهد بود و پای کشور ثالثی در میان نیست تا در فرایند مذاکره به نفع خود مداخله غیرضرور انجام دهد. با توجه به استراتژی چندین دهه ایران در خرید زمان از طریق نشان دادن درجه ای از انعطاف پذیری موقت، به منظور عبور از مراحل دشوار یا شرایطی که موجودیت نظام را به چالش می کشد، گزینه مذاکره با ایالات متحده را نمی توان رد کرد(Zweiri, 2025).
اگر اراده واقعی برای مذاکرات مستقیمِ معنادار میان ایران و آمریکا وجود داشته باشد در نظر گرفتن سه ملاحظه بسیار ضروری است: نخست آن که با استناد به تجربیات قبلی، بهویژه در جریان مذاکرات برجام، عاقلانه است که هر دو طرف این مذاکرات را پشت درهای بسته انجام دهند تا از فشار عوامل محیطی بر فرایند مذاکره کاسته شود و امکان تبادلات صریح و سازندهتر را فراهم کند. دوم آن که سال ها قطع رابطه و بی اعتمادی بین ایران و آمریکا مانع مهمی برای موفقیت در مذاکرات تلقی می شود. نارضایتیهای تاریخی، توافقهای شکسته شده و سوء ظنهای متقابل باعث ایجاد بی اعتمادی عمیق بین دو طرف شدهاند. طبیعتاً ترمیم این فضای بی اعتمادی کار آسانی نخواهد بود. اما باید توجه داشت که گذشت زمان برای هر دو طرف زیان بار خواهد بود به ویژه برای ایران هزینه بیشتری در پی خواهد داشت. سوم آن که برای ایجاد مبنایی حداقلی به منظور مذاکرات موفق ضروری است که عجالتاً از یک نقطه کار شروع شود و در گام های بعدی از تجربیات آن استفاده به عمل آید. رویکرد گام به گام که منجر به گفتوگوها و راه حلهای جامع میشود، در دستیابی به توافقهای پایدار مؤثرتر خواهند بود. ضمن این که برخورداری از یک چارچوب فراگیرِ مورد توافقِ دوجانبه که مذاکرات را هدایت کند، به همان اندازه امری ضروری است.
سناریوی سوم سیاست سکوت توأم با احتیاط یا رویکرد «نه جنگ و نه مذاکره» است که در دهه های اخیر درهای سیاست ایران و آمریکا بر آن پاشنه می چرخید. اما از آنجا که زمان نامحدود نیست و چشم انداز ژئوپولیتیک منطقه و جهان دائما در حال تغییر است، به نظر می رسد تداوم وضعیت «نه جنگ و نه مذاکره» تأمین کننده منافع ملی ج. ا. ایران نباشد. از آنجا که در شرایط موجود، هر دو طرف در حال گذر از میانه این وضعیت مخاطره آمیز و ارزیابی دقیق نیات و تواناییهای یکدیگر هستند، باید آگاهی داشته باشند که تأخیر در تصمیم گیری میتواند تنش را تشدید کرده یا به خطای محاسباتی منجر شده و در نهایت چشم انداز حصول یک راه حل دیپلماتیک موفق را کاهش دهد. در چنین شرایطی، تشدید موضع گیری های نظامی، افزایش تحریمهای اقتصادی و دخالت عوامل مزاحم و بازیگران منطقهای مانند اسرائیل میتواند تنشها را به میزان قابل توجهی افزایش دهد. ماهیت ناپایدار این تعاملات، با امکان تشدید سریع به یک درگیری گستردهتر، وضعیت را متزلزل میسازد. به تعبیر بروس ریدل آغاز درگیری شاید آسان باشد ولی پایان دادن به آن بسیار دشوار خواهد بود(ریدل، 1401)).
نتیجه گیری
سیاست خارجی تهاجمی آمریکا مبتنی بر منطق برتری جویی حاکم بر نگاه کاخ سفید در چهار سال آینده همراه با شخصیت ویژه و خودشیفته ترامپ، حزم، دوراندیشی، احتیاط توام با قانون گرایی، هنجارپذیری و البته اصول گرایی واقع بینانه را از طرف ج. ا. ایران می طلبد. در چهار سال آینده سیاست خارجی آمریکا با ترکیبی از سنت گرایی و رادیکالیسم تعریف می شود که حاصل آن برای ج. ا. ایران، آن گونه که ترامپ خود می گوید، تهدید و تحدید و ایجاد مشکلات در حوزه های مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی است. این اقدامات بازدارنده فضای مانور ایران را به شدت متاثر ساخته و چالش های بسیاری برای کشور فراهم خواهد ساخت. در این صورت، هر گونه بی احتیاطی و بی مبالاتی در بازی های سیاسی (داخلی و خارجی) می تواند هزینه غیرقابل جبران بر کشور بار کند.
شاید بسیاری از مواضع ترامپ بزرگ نمایی یا به اصطلاح «بلوف سیاسی» باشد ولی نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت. احتمال یک درصد برای تحقق ایده های ترامپ نیز خطرآفرین است. پس برای رفع آن نیاز به چاره اندیشی است. برای تدبیر این امر و مدیریت مواضع اعلانی ترامپ، فرصت نامحدود نیست. در بازی شطرنج قدرت همه گزینه ها در اختیار شما نیست، ولی مدیریت حوزه عمل خودت مسئولیت آور است. در بازی بین ایران و آمریکا چند مفروض وجود دارد: مفروض اول این است که ترامپ دیوانه است که طبعاً از دیوانه هر کاری دور از انتظار نیست. مفروض دوم این است که روابط بین الملل مبتنی بر قدرت است و هر طرف که قدرت بیشتری داشته باشد احتمال موفقیت در پیشبرد منویاتش بیشتر است. مفروض سوم این است که کار دشمن دشمنی، تهدید و تخریب است و در این زمینه کاری از دست ما برنمی آید، ولی مدیریت بازی در سمت دیگر که در اختیار ماست. طبعاً بازیگر عاقل باید بهترین گزینه همراه با کمترین خطر را انتخاب نماید. منطق قدرت و برتری جویی به آمریکا دیکته می کند که هر آنچه می خواهد انجام دهد. ولی منطق حزم و دوراندیشی به ما یادآور می شود که سیبل آمریکا نشویم. قدرت های بزرگ هم شاخ بزرگ دارند هم شیر زیاد. بازیگر عاقل به جای بازی با شاخ غول سراغ شیر آن می رود.
منابع
باقری ابیانه، محسن(1403). شناخت شخصیت دونالد ترامپ از دید روانشناسی. در:
https://www.wikiravan.com/blog
ریدل، بروس(1401). درسی که هر رهبر یا مشاور سیاست خارجی باید آویزه گوشش کند. در:
https://fararu.com/fa/news/571564
صالحیان، میرتاج الدین(1396)، یکجانبهگرایی آمریکا در دوره ترامپ و تأثیر آن بر نظم بینالمللی، تهران موسسه ابرار معاصر. در: https://tisri.org/?id=n9gere31
کالاهان، پاتریک (1386). منطق سیاست خارجی آمریکا، برگردان داود غرایاق زندی و دیگران. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
لویتسکی، استیون و ای. وی. لوکان(1403). اقتدارگرایی به سبک ترامپ. برگردان فرید بهروز. روزنامه دنیای اقتصاد، ش 6234.
مشیرزاده، حمیرا(1386). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: سمت.
مرشایمر، جان(1401). تراژدی سیاستهای قدرتهای بزرگ. برگردان غلامعلی چگینی زاده. تهران: مرکز مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه.
یزدانفام، محمود (1389). چشم انداز مناسبات نظامی - امنیتی عراق و آمریکا. فصلنامه مطالعات راهبردی. س 13، ش 47.
متن کامل مصاحبه اختصاصی شبکه اسکای نیوز انگلیس با سید عباس عراقچی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در:
https://mfa.gov.ir/portal/newsview/760530
https://icds.ee/en/2024-a-new-era-or-status-quo-what-is-trumps-foreign-policy.
John Glaser, Christopher A. Preble, A. Trevor Thral(2019), Fuel to the Fire: How Trump Made America's Broken Foreign Policy Even Worse (and How We Can Recover) Cato Institute. at:
Wassim Daghrir(2020), The Trump Administration’s Foreign Policy Peter Lang; New edition. at: https://www.amazon.com
Matthew Alan Hill & Steven Hurst(2024), The Trump PresidencyContinuity and Change in US Foreign Policy, Routledge.
Daniel Quinn Mills & Steven Rosefielde (2016), The Trump Phenomenon and the Future of US Foreign Policy, at: https://doi.org/10.1142/10304 | September 2016
Walt, Stephen M. (2011) The Myth of American Exceptionalism, Wayback Machine Foreign Policy (October 21).
Zweiri, Mahjoob(2025), Iran’s Foreign Policy Under Masoud Pezeshkian:Tendencies and Challenges, Middle East Council on Global Affairs, March 13. at: https://mecouncil.org/
[1] عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی، واحد تهران جنوب، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران (نویسنده مسئول)
Email: mohammadtaheri52@yahoo.com
[2] Faculty member, Department of Political Science, South Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
Email: mohammadtaheri52@yahoo.com