جایگاه اصل سازواری در استدلال اخلاقی و تبیین عقلانیت آموزه های آن از منظر سعدی
محورهای موضوعی : آموزه های اخلاقی و تربیتیمهدی زمانی 1 , زهرا نصر اصفهانی 2
1 - استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران(نویسندۀ مسئول)
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
کلید واژه: اصل سازواری, استدلال اخلاقی, قلمروهای وجودی انسان, سعدی,
چکیده مقاله :
این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی کاربرد اصل سازواری در استدلالهای اخلاقی و توجیه عقلانیت آموزههای اخلاقی در آثار سعدی پرداخته است. سازواری شرط لازم در درستی و موجه بودن دیدگاههای اخلاقی است، سادهترین راه اثبات غیراخلاقی بودن کردارها و خصلتهای افراد، نشان دادن تناقض یا ناسازواری در آنهاست که گاهی از آن به «یکی نبودنِ» ظاهر و باطن تعبیر میشود. انسان اخلاقمدار به کسی گفته میشود که ساحتهای درونی یعنی اندیشهها، احساسات و خواستههای او با ساحتهای بیرونی وجود او یعنی کردارها و گفتارهای وی تناقض نداشته نباشد. سعدی به منظور استدلال و توجیه آموزههای اخلاقی خود، گاهی به صورت صریح و گاه با اشاره، به موضوع سازواری و نیز عدم سازواری در ساحتهای وجودی انسان پرداخته است. بررسی و تحلیل آثار او نشاندهندۀ بهرهگیری وی از این اصل در نسبتهای ممکن میان این ساحتهاست. توجه به این سازواریها و ناسازواریها میتواند شاخصۀ مهمی در تشخیص بسیاری از کاستیهای تربیتی، بیماریهای روانی و مشکلات اخلاقی باشد و ملاکهای عقلانی و جهانشمولی را در حیطۀ آموزههای اخلاقی در اختیار مخاطب قرار دهد. همین ویژگیها موجب شده است که استدلالهای اخلاقی سعدی فراتر از محدودیتها و ویژگیهای مکاتب مختلف، برای همۀ ملتها و در همۀ اعصار قابل عرضه و پذیرش باشد.
This article uses a descriptive-analytical method to examine the application of the principle of consistency in moral arguments and the justification of the rationality of moral teachings in Saadi's works. Consistency is a necessary condition for the correctness and justification of moral views. The simplest way to prove the immorality of actions and characteristics of individuals is to show contradiction or inconsistency in them, which is sometimes interpreted as the "non-unity" of appearance and interiority. A moral person is said to be someone whose internal aspects, i.e., his thoughts, feelings, and desires, do not contradict the external aspects of his existence, i.e., his actions and speeches. In order to argue and justify his moral teachings, Saadi sometimes explicitly and sometimes by implication addressed the issue of consistency and inconsistency in the aspects of human existence. A study and analysis of his works shows his use of this principle in the possible relationships between these aspects. Paying attention to these adaptations and incompatibilities can be an important indicator in diagnosing many educational deficiencies, mental illnesses, and moral problems, and it provides the audience with rational and universal criteria in the field of moral teachings. These same characteristics have made Saadi's moral arguments accessible and acceptable to all nations and in all ages, beyond the limitations and characteristics of different schools.
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- اسلامی، سید حسن (1386) «قاعده زرین در حدیث و اخلاق»، مجله علوم حدیث، پاییز و زمستان شماره 45 و 46
- تسلر و کولخ، الیزابت و بریگیت (1390) من و دنیای احساساتم، ترجمه ملیحه شکوهی، مقدمه مصطفی ملکیان، تهران، آسمان خیال.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412 ق) المفردات فی غریب القرآن، بیروت-دمشق، دارالعلم-دارالشامیه،
- زمانی و تقیان ورزنه، مهدی و رضا (1391) «روش استدلال اخلاقی از دیدگاه هِر»، پژوهشهای اخلاقی، سال دوم، بهار 1391، پیاپی 7
- زمانی و تقیان ورزنه، مهدی و رضا (1394) «عینیت گزارههای اخلاقی از دیدگاه اعتبارگرایی جان راولز و توصیه گرایی هیر»، مجله حکمت و فلسفه، پاییز 1394، شماره 3 (پیاپی 43)
- زمانی و همکاران، مهدی (1390) «امکان استدلال اخلاقی در توصیه گرایی هیر» مجله پژوهشی متافیزیک، بهار و تابستان 1390.
- زمانی، مهدی (1390) فلسفه اخلاق، تهران، دانشگاه پیام نور.
- ژکس (1356) فلسفه اخلاق (حکمت عملی) ترجمه ابوالقاسم پورحسینی. تهران، امیرکبیر.
- سبزواری، ملاهادی (1369) شرح المنظومه، 5 ج، تهران، تاب.
- سراج زاده، حسن (1396) گزارههای اخلاقی قرآن و چگونگی نظام مندسازی آن، پژوهشنامه اخلاق، شماره 35
- سعدی شیرازی، مصلحالدین (1366) کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، چاپ دوم، تهران، انتشارات ققنوس
- فیض کاشانی، ملا محسن (1375) اصول المعارف، مقدمه و تعلیق سید جلالالدین آشتیانی، چاپ سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
- گنسلر، هری. جی. (1385) درآمدی جدید به فلسفه اخلاق، ترجمه حمیده بحرینی، تهران، آسمان خیال.
- مسکویه، ابوعلی (1375) کیمیای سعادت (ترجمه طهاره الاعراق) ترجمه ابوطالب زنجانی. تهران، نقطه.
- مک ناوتن، دیوید (1391) نگاه اخلاقی، ترجمه دکتر حسن میانداری، تهران، سمت.
- نراقی، احمد (1378) رساله دین شناخت، تهران، طرح نو.
-نوروزپور، لیلا (1401) دیگری به مثابه معیار امر اخلاقی در آثار سعدی، ادیان و عرفان سال 55 پاییز و زمستان، شماره 2
-وارنوک، مری (1380) فلسفه اخلاق در قرن بیستم، ترجمه ابوالقاسم فنائی، قم، بوستان کتاب.
Hare, R.M (1963) Freedom and Reason, University of Oxford
جایگاه اصل سازواری در استدلال اخلاقی و تبیین عقلانیت آموزههای آن
از منظر سعدی
مهدی زمانی1*، زهرا نصر اصفهانی2
10.71630/parsadab.2025.1208642
چکیده
این مقاله با روش توصیفیتحلیلی به بررسی کاربرد اصل سازواری در استدلالهای اخلاقی و توجیه عقلانیت آموزههای اخلاقی در آثار سعدی پرداخته است. سازواری، شرط لازم در درستی و موجه بودن دیدگاههای اخلاقی است. سادهترین راه اثبات غیراخلاقی بودن کردارها و خصلتهای افراد، نشان دادن تناقض یا ناسازواری در آنهاست که گاهی از آن به «یکی نبودنِ» ظاهر و باطن تعبیر میشود. انسان اخلاقمدار به کسی گفته میشود که قلمروهای درونی یعنی اندیشهها، احساسات و خواستههای او با قلمروهای بیرونی وجود او یعنی کردارها و گفتارهای وی تناقض نداشته نباشد. سعدی بهمنظور استدلال و توجیه آموزههای اخلاقی خود، گاهی بهصورت صریح و گاه با اشاره، به موضوع سازواری و نیز عدم سازواری در قلمروهای وجودی انسان پرداخته است. بررسی و تحلیل آثار او نشاندهندۀ بهرهگیری وی از این اصل در نسبتهای ممکن میان این قلمروهاست. توجه به این سازواریها و ناسازواریها میتواند شاخصۀ مهمی در تشخیص بسیاری از کاستیهای تربیتی، بیماریهای روانی و مشکلات اخلاقی باشد و ملاکهای عقلانی و جهانشمولی را در حیطۀ آموزههای اخلاقی در اختیار مخاطب قرار دهد. همین ویژگیها موجب شده است که استدلالهای اخلاقی سعدی فراتر از محدودیتها و ویژگیهای مکاتب مختلف، برای همۀ ملتها و در همۀ اعصار قابل عرضه و پذیرش باشد.
کلیدواژهها: اصل سازواری، استدلال اخلاقی، قلمروهای وجودی انسان، سعدی.
1. مقدمه
عالمان مسلمان و اندیشمندان غربی دیدگاههای گوناگونی دربارۀ مفهوم اخلاق و تعریف آن ارائه کردهاند که میتوان این دیدگاهها را به سه دسته تقسیم کرد:
الف) نظریههایی که «اخلاق» را به رفتار و «علم اخلاق» را به قواعد حاکم بر رفتارها تعریف میکنند (ژکس، 1356: 9).
ب) دیدگاههایی که «اخلاق» را ملکات و صفات راسخ در نفس میدانند و «علم اخلاق» را عهدهدار تبیین فضایل و رذایل، یعنی سرچشمههای درونی رفتارهای نیک و بد معرفی میکنند (فیض کاشانی، 1375: 95). از این منظر، اخلاق را میتوان تبیین اصول حاکم بر قوای نفسانی و نیروهای درونی آدمی یعنی عاقله، شهویه و غضبیه تعریف کرد (نراقی، 1378، ج1: 21).
ج) دیدگاههایی که هم به سرچشمههای درونی رفتار و هم به ابعاد ظاهری آن توجه دارند و گسترۀ اخلاق را شامل هر دو حیطه میدانند.
دیدگاه سوم جامعتر است، زیرا به لایهها و سطوح گوناگون وجود آدمی توجه دارد. روابط و مناسبات میان این لایهها و سطوح از انسان موجودی پیچیده میسازد تا جایی که شناخت او را دشوار و متعذر مینماید و اختلاف دیدگاهها در انسانشناسی و اخلاق را باعث میگردد. سعدی با توجه به این لایهها و سطوح، وجود آدمی را مانند شهری میداند که انباشته از نیکیها و بدیهای گوناگون است:
وجودِ تو شهری است پر نیک و بد |
| تو سلطان و دستورِ دانا خرد |
رضا و ورع نیکنامان حُر |
| هوی و هوس رهزن و کیسهبُر... |
تو را شهوت و حرص و کین و حسد |
| چو خون در رگانند و جان در جسد |
هوی و هوس را نماند ستیز |
| چو بینند سرپنجۀ عقل تیز |
|
| (سعدی، 1366، بوستان: 363) |
عموم اندیشمندان در اینکه وجود آدمی از قلمروهای درونی و بیرونی ساخته شده، اتفاقنظر دارند و به شیوههای گوناگون این قلمروها را دستهبندی کردهاند. روانشناسان این قلمروها را به شناختی، عاطفی و رفتاری تقسیم میکنند. از دیدگاه برخی دیگر از اندیشمندان، هستی آدمی پنج بعد یا ساحت را در بر میگیرد: در درون انسان سه دسته از امور را از هم تفکیک میکنیم: یکی افکار و اعتقادات، دیگری احساسها و هیجانات و سومی مقاصد و خواستهها. درمقابل، جنبۀ بیرون یا ظاهر آدمی، رفتارها و سخنان او را در بر میگیرد (تسلر و کولخ، 1390: 4؛ سراجزاده، 1396: 50). روشن است که میان این قلمروهای وجودی روابط و مناسبات متعددی وجود دارد که برای آنها الگوهای گوناگونی میتوان ارائه نمود.
2. نسبت اصل سازواری با عقلانیت اخلاقی و استدلال اخلاقی
کلمۀ عقل از مصدر «عقال» اشتقاق یافته و مفهوم آن «پایبند و ریسمانی است که شتر را با آن میبندند و مهار میکنند و عاقل، کسی است که نوعی قدرت پایبندی و نیروی خودداری در او وجود دارد که باعث میشود هر فکر یا عملی از او صادر نشود» (راغب اصفهانی، 1412ق: 578). میتوان اساس این خودداری و بنیاد عاقل بودن را پایبندی به اصل امتناع تناقض دانست که از آن به «سازواری» نیز تعبیر میشود. این اصل محدود به دایرۀ افکار نیست بلکه قلمروهای دیگر وجود انسان ازجمله احساس، اراده، رفتار و گفتار را نیز در بر میگیرد (گنسلر، 1385: 161-189). سازواری در ساحتها و قلمروهای مختلف وجودی انسان، شرط لازم صداقت اخلاقی و سلامت درونی است، زیرا انسان در عین آنکه از قوای گوناگون درونی و بیرونی برخوردار است و هستی او نیروهایی مانند تفکرات، عواطف، خواستهها، رفتارها و سخنان را در بر میگیرد، اما این امر موجب نمیشود که بر یکپارچگی و هویت یگانۀ وی خدشهای وارد گردد. بدینسان هستی آدمی در عین آنکه همۀ آن نیروها و ابعاد وجودی را در بر دارد، حقیقتی یگانه و واحد دارد: «النَّفسُ فی وحدَتِها کل القوی» (سبزواری، 1369، ج5: 181). یگانگی حقیقت آدمی ایجاب میکند که میان قوای ادراکی، احساسی، ارادی و نیز رفتار و گفتار او سازواری و توافق باشد.
یکی از مهمترین مسائل علم اخلاق و فلسفۀ اخلاق، چگونگی استدلال بر باورهای اخلاقی و روش موجه ساختن آموزههایی است که ازسوی افراد یا مکتبهای اخلاقی ارائه میشود (وارنوک، 1380: 35). اختلافنظر در این مسئله موجب شده است که آرای متفاوت و بلکه متناقضی در شاخههای اصلی فلسفۀ اخلاق مطرح شود. این شاخهها شامل «اخلاق هنجاری»1 و «فرااخلاق»2 میشود. در نوشتار حاضر بهجای آنکه وارد بحث از این آرای متناقض شویم، فقط به نقش اصل سازواری در استدلالهای اخلاقی پرداخته شده است. سازواری یا عدم تعارض شرط لازم برای درستی یک نظریۀ اخلاقی محسوب میشود و برخی از مکاتب اخلاقی مانند ناشناختگرایان3 معتقدند که سازواری تنها شرط درستی یک آموزه یا دیدگاه اخلاقی است (مک ناوتن، 1391: 48؛ زمانی و تقیان ورزنه، 1391: 179-193).
دربارۀ ملاکهای حقیقت و درستی نظریههای مختلفی وجود دارد. نظریۀ «مطابقت»4 معیار درستی باورها را مطابقت آنها با واقعیات عینی میداند و از منظر عملگرایی5 فواید عملی و نتایج سودمند شاخص درستی و صدق است. درمقابل، کسانی که از اصل سازواری جانبداری میکنند، عدم تناقض را شرط لازم و کافی برای درستی توصیههای اخلاقی میدانند (زمانی، 1390: 132). مشهورترین اندیشمندی که معتقد است فقط از اصل سازواری میتوان در استدلال اخلاقی استفاده نمود، هیر6 است. او اوامر اخلاقی را «توصیههایی تعمیمپذیر» معرفی میکند؛ یعنی توصیههایی که باید در شرایط یکسان برای همه به کار برد (Hare, 1963: 6؛ زمانی و تقیان ورزنه، 1394: 97-112). بنابراین به اعتقاد هیر، شرط موجه بودن داوریهای اخلاقی این است که از خود و دیگران در موارد یکسان انتظارات مشابهی داشته باشد (زمانی و همکاران، 1390: 1)؛ یعنی آنچه را برای خود میخواهد، برای دیگران نیز همان را بخواهد. به تعبیر سعدی، راحتی و آسایش دیگران همان اندازه برای او اهمیت داشته باشد که آسودگی خویشتن را مهم میداند:
رحم الله معشر الماضین |
| که به مردی قدم سپردندی |
راحت جان بندگان خدای |
| راحت جان خود شمردندی |
|
| (سعدی، 1366: 1072) |
3. طرح مسئله
استفاده از اصل سازواری در آثار اخلاقی و ادبیات تعلیمی فرهنگ ما دارای تاریخچهای کهن است. اندیشمندان و مربیان اخلاق اغلب از اصل سازگاری در قالب «قاعدۀ زرین» بهره جستهاند. قاعدۀ زرین را میتوان در این بیان از قابوسنامه خلاصه نمود: «اگر خواهى كه تمام مردم باشى، آنچه به خویشتن نپسندى به هیچكس مپسند» (عنصرالمعالی، 1383: 55). به گفتۀ عطار نیشابوری:
مكن اندیشۀ بد نیك بندیش |
| به كس مپسند چو نپسندى تو بر خویش |
|
| (عطار نیشابوری، 1383: 133) |
و به تعبیر مولانا:
آنچه نپسندى به خود اى شیخ دین |
| چون پسندى بر برادر اى امین؟ |
|
| (مولوی، 1375: 993) |
فیض کاشانی این قاعده را به ایمان پیوند میدهد: «بدان ایمان انسان، زمانی کامل میشود که برای برادر دینی خود چیزی را بخواهد که برای خودش میخواهد»؛ یعنی برادر دینیاش بهگونهای رفتار کند که دوست دارد با خودش رفتار شود» (فیض کاشانی، بیتا: 326).
آن را كه براى خویشتن نپسندى |
| مپسند به دیگرى نكویى است همین |
|
| (همو، 1381، ج1: 445) |
احمد جام این قاعده را صورت فارسی حدیثی دانسته که خواجه نصیرالدین آن را نقل نموده است: «آنچه به خود نمىپسندى بر دیگرى مپسند.» صورت پارسى صدر خبرى است كه استاد البشر خواجه نصیرالدین طوسى، تمامت آن را اینسان نقل نموده است: «أحبّ للنّاس ما تحبّ لنفسك تكن مؤمنا، و أحسن مجاورة من جاورك تكن مسلما» (جام، 1387: 243).
آموزههای سعدی زمینههای گوناگونی دارد، اما از هر جهت، نقش اندرزهای اخلاقی و تعلیمی در آن برجسته است. سعدی اندرزها و دستورالعملهای اخلاقی خویش را مبتنیبر دلیل قانعکننده میداند. «اصل سازواری» از اساسیترین و شاخصترین دلایلی است که سعدی در موجه ساختن پندهای اخلاقی خویش به آن متوسل میشود. وظیفۀ اساسی این مقاله، توصیف و تحلیل «اصل سازواری» در اندرزها و پندهای اخلاقی سعدی است. در سازماندهی مطالب مربوط به این موضوع، در آغاز نقش اصل سازگاری در هریک از قلمروهای هستی انسان در آثار سعدی بیان شده و پس از آن، کاربرد این اصل در نسبت میان این قلمروها با یکدیگر، تحلیل و بررسی شده است.
4. روش انجام پژوهش و پیشینۀ آن
روش انجام این پژوهش توصیفیتحلیلی است. ابتدا با مطالعۀ آثار سعدی، آموزههای اخلاقی و نحوۀ استدلال وی استخراج و فیشبرداری شد، سپس کاربرد اصل سازواری (به تصریح یا اشاره) در این آموزهها مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفت. در مرحلۀ بعد، مصداقهای مورد نظر براساس قلمروهای پنجگانۀ وجودی انسان (اندیشه، احساس، خواسته، رفتار و گفتار) طبقهبندی گردید تا نحوۀ کاربرد این اصل در بیان آموزههای اخلاقی و استدلال بر آنها استنتاج شود.
درخصوص پیشینۀ پژوهش باید گفت این موضوع تاکنون مورد توجه پژوهشگران قرار نگرفته و مبحثی تازه به شمار میآید. براساس بررسیهایی که به عمل آمد، فقط در مقالهای با عنوان «دیگری بهمثابۀ معیار امر اخلاقی در آثار سعدی» (نوروزپور، 1401: 385) اشاراتی بسیار مختصر به این موضوع شده است. نیز در مقالهای ارزنده با عنوان «قاعدۀ زرین در حدیث و اخلاق» (اسلامی، 1386: 5-33) یافت شد که در بر قاعدۀ زرین متمرکز شده و مطلب خاصی دربارۀ پایۀ قاعدۀ زرین، یعنی اصل سازواری ندارد. بنابراین تحلیل و بررسی کاربرد «اصل سازواری» در آثار سعدی بهعنوان موضوعی نو ضروری به نظر میرسد. ضرورت انجام چنین پژوهشی ازآنروست که صدق یک نظام اخلاقی بدون اصل سازواری زیر سؤال خواهد رفت و موجه بودن آن مخدوش شده، امکان استدلال در آن وجود نخواهد داشت.
5. تعبیر سعدی از اصل سازواری
در منطق، معمولاً از اصل سازگاری به «عدم تناقض» تعبیر میشود و آن را از شئون «هوهویت» معرفی میکنند. اگر بخواهیم در آثار سعدی تعبیری معادل با «اصل سازواری» بیان کنیم، باید به کاربرد واژۀ «موافق» در عبارت زیر توجه داشته باشیم: «فقیهی پدر را گفت: هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثری نمیکند، به حکم آنکه نمیبینم مر ایشان را فعلی موافق گفتار» (سعدی، 1366: 84).
در اینجا سخن از کسانی است که کردار آنان موافق گفتارشان نیست و خود به آنچه میگویند عمل نمیکنند. در اخلاق از این نوع ناسازواری به بیصداقتی تعبیر میشود. البته صداقت و بیصداقتی به توافق یا عدم توافق گفتار و کردار محدود نمیشود، بلکه باید آن را به همۀ قلمروهای وجودی و ابعاد درونی و بیرونی گسترش داد. برای مثال، انسانی را صادق میدانیم که در عهد و پیمان خود تخلف نکند و کردار وی موافق با نیت درونی او باشد. بر این اساس، «موافقت» را میتوان نخستین شرط صداقت دانست که تمام جنبههای درونی (بود) و ابعاد بیرونی (نمود) آدمی را در بر میگیرد. سعدی لزوم این سازواری در بود و نمود آدمی را در بیت زیر بیان کرده است:
به اندازۀ بود باید نمود |
| خجالت نبرد آنکه ننمود و بود |
|
| (همان: 349) |
کسی که دیگران را به نیکی فرمان میدهد و خودش را فراموش میکند، دچار ناسازواری است و بداهت عقل به تناقضآمیز بودن حال وی گواهی میدهد. برای اثبات غیراخلاقی بودن گفتار و رفتار چنین شخصی او را به این آیۀ قرآن توجه میدهیم: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (بقره: 44)؛ «آیا درحالىكه كتاب را مىخوانید، مردم را به نیكى فرمان مىدهید و خود را فراموش مىكنید؟! آیا به عقل درنمىیابید؟» با توجه به مضمون آیه، بهسادگی، ناسازواری بود و نمود دغلکاران بر همگان و خود ایشان مشخص میشود.
6. سازواری در قلمروهای درون آدمی
6-1. سازواری در افکار و عقاید
سازواری در افکار و باورها دو مرحله دارد: 1. عدم تناقض میان افکار؛ 2. پذیرش و ملتزم بودن به نتایج منطقی آنها. آدمی حیاتی جمعی دارد و نیازهایش در زندگی با دیگران برآورده میشود. زندگی در جامعه بر پایۀ حقوق و تکالیف شکل میگیرد و اساس این حقوق و تکالیف، اعتقاد به تساوی آدمیان و نفی امتیاز در میان آنهاست. همۀ آدمیان برابر و برادرند و آفریدۀ خداوندی یگانه هستند. حضرت علی(ع) میفرمایند: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامۀ 53)؛ «مردم دو دستهاند: دستهاى برادر دینى تو، و دستۀ دیگر همانند تو در آفرینش هستند»:
بنی آدم اعضایِ یکدیگرند |
| که در آفرینش ز یک گوهرند |
چو عضوی به درد آورد روزگار |
| دگر عضوها را نماند قرار |
|
| (سعدی، 1366: 35) |
این مضمون در حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده که فرمودند: «مَثَلُ المُؤمِنینَ فی تَوادِّهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ مَثَلُ الجَسدِ؛ إذا اشتكى مِنهُ عُضوٌ تَداعى سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ و الحُمّی.» (محمدی ریشهری، 1386، ج10: 385)؛ «مؤمنان در دوستى، عطوفت و مهرورزى نسبت به هم چونان یك پیكرند؛ كه هرگاه عضوى از آن به درد آید، دیگر اعضا را بىخوابى و تب فرامىگیرد.» این مضمون در شاهنامه در این ابیات به نظم کشیده شده است:
بدو گفت: شو دور باش از گناه |
| جهان را همه چون تن خویش خواه
|
هر آن چیز کانت نیاید پسند |
| تن دوست و دشمن در آن برمبند
|
|
| (فردوسی، 1387: 1483) |
خودبینی، اندیشهای است که با خدابینی سازگار نیست. کسی که خداوند را به حقیقت شناخته باشد، خودبینی و تکبر جایی در اندیشۀ او نخواهد داشت:
ز مغرور دنیا ره دین مجوی |
| خدابینی از خویشتنبین مجوی |
|
| (همان: 315) |
خودبینی و نخوت با بزرگواری هم ناسازگار است. خرد حکم میکند که همۀ انسانها را بزرگ داریم و در هیچ کسی به چشم حقارت ننگریم. در نظر انسان هوشمند برخورداری از کرامت نفس و بزرگواری، با خودبرتربینی و سرگرانی سازگار نیست:
گرت جاه باید مکن چون خسان |
| به چشم حقارت نگه در کسان |
گمان کی برد مردم هوشمند |
| که در سرگرانی است قدر بلند؟ |
|
| (همان) |
6-2. سازواری در احساسات
عواطف، احساسات و انفعالات روحی، سهم بسیار عمدهای از حقیقت انسان را شکل داده و در زندگی او نقش ویژهای بازی میکنند. زندگی متوازن ایجاب میکند که انسان از احساسات هماهنگ و سازگاری بهرهمند باشد و اساساً سلامت روانی انسان به همین امر وابسته است. شرط انسان بودن و عقلانیت برخورداری از احساسات نیکخواهانه در حق خود و دیگران است که مشارکت در درد و رنج دیگران را در پی دارد:
تو کز محنتِ دیگران بیغمی |
| نشاید که نامت نهند آدمی |
|
| (همان: 35) |
سازواری در احساسهای انسان در قبال دیگر افراد، از اصول قطعی و شرایط اساسیِ اخلاقی بودن است. امام علی(ع) ملاک این صورت از سازواری را با این عبارات بیان میفرمایند: «فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ لَهَا» (نهج البلاغه، نامۀ 31). سعدی در حکایت قحطسالی دمشق از زبان کسی که صاحب مکنت و ثروت است اما اندوه تهیدستی دیگران او را پریشانحال و نزار کرده، میگوید:
من از بینوایی نِیَم رویْ زرد |
| غمِ بینوایان، رُخَم زرد کرد |
نخواهد که بیند خردمند ریش |
| نه بر عضو مردم نه بر عضو خویش |
یکی اول از تَندُرُستانْ منم |
| که ریشی ببینم بلرزد تنم |
مُنَغَّص بُوَد عیش آن تندرست |
| که باشد به پهلوی بیمار سست |
چو بینم که درویشِ مسکین نخورد |
| به کامْ اَندَرَم، لُقمه زهر است و درد |
|
| (سعدی، 1366: 238) |
شرط اخلاق و انسانیت در ارتباط با افراد دیگر این است که انسان در عواطف خویش از ناسازگاری پرهیز کند؛ یعنی هرچه برای خویشتن خوش میدارد، برای دیگران دوست داشته باشد و هرچه را برای خویشتن دوست ندارد، برای انسانهای دیگر نپسندد.
همچنان در فکر آن بیتم که گفت |
| پیلبانی بر لب دریای نیل |
زیر پایت گر بدانی حال مور |
| همچو حال توست زیر پای پیل |
|
| (همان: 47) |
6-3. سازواری در خواستهها
ناسازواری در انتخابها، آرزوها و اهداف، نمونهای از تناقض در قلمروِ خواست و اراده است. لازمۀ پرهیز از چنین تناقضی آن است که انسان در مسیر آرزوها و خواستههای خود گام بردارد، مثلاً وقتی ادعای عاشقی دارد و میخواهد به وصال معشوق برسد، نباید گرفتار و در بند خویش باشد:
تو که در بند خویشتن باشی |
| عشـقباز دروغزن باشــی |
|
| (همان: 124) |
کسی که برای خویش شادی و آسایش میخواهد، نباید در مقابل شادی و آسایش دیگران بیتوجه باشد:
خنک آنکه آسایش مرد و زن |
| گزیند بر آسایش خویشتن |
نکردند رغبت هنرپروران |
| به شادی خویش از غم دیگران |
|
| (همان: 232) |
نصیحت نوشیروان به هرمز حاکی از همین امر است:
شنیدم که در وقت نزع روان |
| به هرمز چنین گفت نوشیروان |
که خاطرنگهدار درویش باش |
| نه در بند آسایش خویش باش |
نیاساید اندر دیار تو کس |
| چو آسایش خویش جویی و بس |
|
| (همان: 217) |
6-4. سازواری در رفتارها
معیار اصلی در توافق و سازواری رفتارهای انسان آن است که در تعامل با دیگران منصفانه رفتار کند. تلاش برای رسیدن به منفعت خویشتن و محروم ساختن دیگران از حقوق آنها نمونۀ ناسازواری میان کردارهاست: «وَیلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ* الَّذِینَ إِذَا اکتَالُواْ عَلی النَّاسِ یسْتَوْفُونَ* وَ إِذَا کاَلُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یخْسِرُونَ» (مطفّفین: 1-3)؛ «وای بر کمفروشان: آنان که وقتی برای خود پیمانه میکنند، حق خود را بهطور کامل میگیرند اما هنگامی که میخواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم میگذارند.» بدینسان اگر آدمی بخواهد مطابق با عدالت و انصاف رفتار نماید «باید كه براى دیگرى همچنان پیماید كه براى خود» (غزالی، 1386، ج2: 166). رعایت انصاف در رفتار که از نمودهای سازواری و برابری در رفتارهای انسان است ایجاب میکند که انسان در رفتار با دیگران میان خود و آنان فرق نگذارد و عملکرد او برای دیگران همانند عملکرد او برای خودش باشد. به بیان خواجه طوسی: «عجب میدارم از كسى كه بر غیر خود ظلم كند، تا چگونه انصاف از نفس خود بدهد! و عجب میدارم از كسى كه انصاف از خود بدهد: تا چگونه بر غیر خود ظلم كند» (نصیرالدین طوسی، 1377: 140). بدینسان انصاف معیاری کلی برای اخلاقی زیستن است:
نیم نانی گر خورد مرد خدا |
| بذل درویشان کند نیمی دگر |
|
| (سعدی، 1366: 27) |
در انجام اعمال عبادی که شاخص اخلاق بندگی (ارتباط انسان با خدا) است و شیوۀ رفتار انسان با دیگران که معرف اخلاق اجتماعی (رابطۀ آدمی با دیگر انسانها) است، باید سازواری وجود داشته باشد. اگر کسی که اهل نماز و روزه و حج است دیگران را آزرده کند، میان کردارهای او سازواری وجود ندارد:
از من بگوی حاجی مردمگزای را |
| کاو پوستین خلق به آزار میدرد |
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک |
| بیچاره خار میخورد و بار میبرد |
|
| (همان: 157) |
لزوم سازواری در کردار انسانها را میتوان در اعمالی که برای خود و دیگران انجام میدهند، مشاهده کرد. اگر نتایج نیک کردارهای آدمی علاوهبر خود او، دیگران را نیز در بر گیرد، سازواری آنها بیشتر است و با معیارهای اخلاقی متناسبتر خواهد بود:
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه |
| بشکست عهد صحبت اهل طریق را |
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود |
| تا اختیار کردی از آن این فریق را؟ |
گفت آن گلیم خویش به در میبرد ز موج |
| وین جهد میکند که بگیرد غریق را |
|
| (همان: 85) |
6-5. سازواری در گفتارها
نقش سخن در ایجاد ارتباط میان آدمیان بسیار مهم و کلیدی است. بر همین اساس، در عین آنکه سخن نوعی کنش و رفتار است، نظر به اهمیت آن در اخلاق ساحتی مستقل برای آن در نظر گرفته میشود. نخستین ویژگی اخلاقی سخن گفتن، راستگویی است. حفظ نظام اجتماع و تعامل آدمیان این است که به سخن یکدیگر اعتماد کنند و بر پایۀ آن به تمشیت امور مختلف اقدام کنند. دروغ گفتن، ناسازواری و عدم انطباق در سخن است. کسی که راست و دروغ سخن وی روشن نیست و گفتار درست و نادرست را به هم میآمیزد، به اعتماد دیگران لطمه میزند و اساس آرامش اجتماعی و اطمینان جمعی را متزلزل میکند. سعدی بر این باور است که پیامدها و آثار منفی دروغ هرگز از بین نخواهد رفت، همچون ضربۀ شمشیری که اگر زخم و جراحت آن بهبود یابد، اثر و نشان آن برای همیشه باقی خواهد ماند. «دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود، نشان بماند، چون برادران یوسف که به دروغی موسوم شدند، نیز به راست گفتن ایشان اعتماد نماند» (همان: 189)؛ بر این اساس میگوید:
یکی را که عادت بود راستی |
| خطایی رود درگذارند از او |
وگر نامور شد به قول دروغ |
| دگر راست باور ندارند از او |
|
| (همانجا) |
درهمآمیختن سخن راست و دروغ، فقط نوع ناسازواری در سخن نیست، بلکه چاپلوسی، غیبت، تهمت و سایر آفات اخلاقی زبان را نیز میتوان بهمعنای ناسازگاری ظاهر و باطن انسان و از مصداقهای آن دانست اما پرداختن به تحلیل آنها در این مقال نمیگنجد.
7. سازواری در نسبت میان قلمروهای وجودی انسان
تفکیک میان قلمرو درونی و بیرونی انسان که از آن به باطن و ظاهر تعبیر میشود، از موضوعات مهم انسانشناسی است. علاوهبر آنکه اجزا و قسمتهای گوناگون در درون هریک از قلمروهای وجودی انسان باید متلائم باشند، هر قلمروی با قلمرو دیگر هم باید سازواری داشته باشد. لزوم سازواری میان این دو قلمرو، موضوع قابل توجهی است که از چشم حکیم فرزانهای چون سعدی پنهان نمانده و آن را بهخوبی در آثارش نشان داده است:
«ای درونت برهنه از تقوا |
| کز برون جامۀ ریا داری |
پردۀ هفترنگ درمگذار |
| تو که در خانه بوریا داری |
|
| (همان: 89) |
وی برای اشاره به قلمروهای درونی و بیرونی انسان از تعبیر «مغز» و «پوست» هم بهره میگیرد:
عبادت به اخلاص نیت نکوست |
| وگر نه چه آید ز بیمغز پوست؟... |
کسانی که فعلت پسندیدهاند |
| هنوز از تو نقش برون دیدهاند |
|
| (همان: 350) |
شرط صدق و راستی در اخلاق آن است که ظاهر و باطن انسان سازگار و دور از تظاهر باشد. در گلستان، حکایت زاهدی بیان میشود که این سازواری در ظاهر و باطن او وجود ندارد: «زاهدی مهمان پادشاهی بود، چون به طعام بنشستند، کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند، بیش از آن کرد که عادت او تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند... چون به مقام خویش آمد، سفره خواست تا تناولی کند، پسری صاحبفراست داشت، گفت: ای پدر، باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟ گفت: در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید؛ گفت: نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید!»
ای هنرها گرفته بر کف دست |
| عیبها برگرفته زیر بغل |
تا چه خواهی خریدن ای مغرور |
| روز درماندگی به سیم دغل |
|
| (همان: 64) |
در این بخش به انواع نسبتهایی پرداخته میشود که میان قلمروهای درونی و بیرونی انسان میتوان فرض کرد.
7-1. سازواری اندیشه و احساس
باورها و اندیشههای انسان بنیان احساسات و هیجانات اوست. برای مثال، احساس تواضع و فروتنی از باور انسان به آفریده شدن از خاک و ضرورت خاکی بودن او نشئت میگیرد و این باور با احساس کبر و نخوت سازگار نیست:
ز خاک آفریدت خداوند پاک |
| پس ای بنده افتادگی کن چو خاک |
حریص و جهانسوز و سرکش مباش |
| ز خاک آفریدندت آتش مباش |
|
| (همان: 313) |
سعدی در جایی دیگر با اشاره به همین موضوع، خطاب به انسانهای مغرور و متکبر میگوید:
نشاید بنیآدم خاکزاد |
| که در سر کند کبر و تندی و باد |
تو را با چنین گرمی و سرکشی |
| نپندارم از خاکی از آتشی |
|
| (همان: 174) |
انسان اگرچه از خاک آفریده شده و باید در مقابل دیگران متواضع و فروتن باشد، ازسویی دیگر اشرف مخلوقات خداوند است و شأن وجودی او حتی از فرشتگان مقرب هم بالاتر است. لزوم باور داشتن به این جایگاه والا ایجاب میکند که انسان در مقابل هواهای نفسانی و امیال شهوانی خویشتندار باشد، زیرا دل بستن به امیال و هیجانات نفسانی آدمی را به حقارت میافکند و از جایگاه والای انسانی دور میسازد. بر این اساس، انسان خردمند پیروی از شهوات را با کرامت انسانی و عزت نفس خویش ناسازگار میداند:
[1] . استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران(نویسندۀ مسئول) zamani108@pnu.ac.ir
[2] . دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران nasrzahra@pnu.ac.ir
تاریخ وصول: 09/12/1403 تاریخ پذیرش: 12/03/1404
[1] . normative ethics
[2] . meta ethics
[3] . non-cognitivists
[4] . correspondence
[5] . pragmatism
[6] . Hare
