واکاوی تربیت سیاسی از منظر کلام امیرالمومنین علی(ع) در نهج البلاغه
محورهای موضوعی : نشریه پژوهشنامه معارف اهل بیت علیه السلامهادی اسماعیل زاده 1 , حسن فلاح احمد چالی 2 , رحمان ولی زاده ولی زاده 3
1 - دانشجوی دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران.
2 - استادیار ادیان و عرفان اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران (نویسنده مسئول)
3 - استادیار فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران.
کلید واژه: تربیت, سیاسی, کلام امیرالمومنین علی(ع), نهج¬البلاغه.,
چکیده مقاله :
تربیت سیاسی یکی از مباحث مهم اندیشه بشریست، چرا که وجود اجتماع و تن دادن به آن خواه ناخواه ملازم پذیرفتن نظم و یک سری قوانین خاصی، که چگونگی تدوین و تعیین آن نیازمند تحقیق بیشتری است. پژوهش حاضر با روش توصیفی - تحلیلی و با رویکرد کتابخانه ای در پی یافتن این مؤلفه ها از منظر امیرالمومنین و تمسک به کتاب نهج البلاغه است.هدف پژوهش حاضر، بررسی سیره تربیتی – سیاسی و راهکارهای تربیتی امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه است. نهج البلاغه بیانگر احوال و سخنان گرانمایه امام علی(ع)، سرشار از مطالبی است، که نشان دهنده آمیختگی تربیت و سیاست می باشد و نمود آشکار آن، در شخصیت و سیره عملی مولای متقیان مبین آن است. که ایشان در کوچک ترین مسئله زمامداری، به کوتاهی برخورد نکرده و از تربیت سیاسی به عنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف دین مبین اسلام بهره گرفت. ایشان به پیوستگی دو حوزه دین و سیاست اعتقاد عمیق دارند؛ چرا که سیاست به عنوان وسیله ای برای تحقق بخشیدن به اهداف متعالی دین دارد. سخنان امام علی(ع) در سراسر نهج البلاغه حاکی این مطلب است که ایشان سیاست اصلی حکومت خویش را بر مبنای تربیت سیاسی و اخلاقی بنا نهاده و حاکمیت را نه سلطه گری که مسئولیت و امانت الهی می دیدند.
Since the religion of Islam has two dimensions (material and spiritual), it cannot be indifferent in explaining the principles and general principles of education. Political education is one of the important topics of human thought, because the existence of a community and being part of it is definitely associated with the acceptance of order and a series of special rules, which require more research on how to formulate and determine them. The research is a study of educational-political life and educational strategies of Imam Ali (as) in Nahj al-Balāghah. Nahj al-Balāghah expresses the state and precious words of Imam Ali (as), it is full of content, which shows the fusion of education and politics, and its obvious manifestation is in the personality and practical course of its pious owner (as). that he did not fall short in the smallest issue of leadership and used political training as a tool to achieve the goals of the religion of Islamic rules, which need more research on how to formulate. Imam Ali (as) deeply believes in the connection between the two fields of religion and politics; because politics is as a means to realize the lofty goals of religion. The words of Imam Ali (as) throughout Nahj al-Balāghah indicate that he based his government's main policy on political and moral education, and saw sovereignty not as domination but as responsibility and divine trust.
1- نهج¬البلاغه
2. آقایی، محمد تقی، عابدی آرایی، احمد، صیادی، مصیب(1398). «حقوق سیاسی انسان در حکومت اسلامی از منظر نهج-البلاغه». دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی. شماره،41، 219-197.
3. ادیب علی، محمدحسین (1342). راه و روش تربیت ازدیدگاه امام علی علیه السلام. تهران:انتشارات مؤسسه انجام کتاب.
4. الیاس، جان (1385). فلسفه تعلیم و تربیت. ترجمه عبدالرضا ضرابی. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
5. بذرگر، رضوان، شهریاری، اصغر (1399). «نقش مدارس در تربیت شهروند فعال». مجله دستاوردهای نوین در مطالعات علوم انسان. شماره 24، 117- 105.
6. پورفرد، مسعود(1387). «تربیت سیاسی از منظر شهیدان مطهری، صدر و بهشتی»، مجله راه تربیت. شماره 154، 154-123.
7. جراحی درباران، مهدی، بابازاده، مجید، رود مقدس، رمضانعلی(1393). «مبانی، اصول و روش¬های تربیت سیاسی از منظر قرآن». مجله بصیرت و تربیت اسلامی، شماره 31، 112-95.
8. جعفری هرندی، رضا، نجفی، حسن(1398). «تربیت اجتماعی و سیاسی به روایت کتاب¬های درسی دوره دوم متوسطه نظری ایران». مجله مطالعات برنامه درسی. شماره 52، 159-184.
9. راش، مایکل(1393). جامعه و سیاست: مقدمه¬ای بر جامعه شناسی سیاسی. ترجمه منوچهر صبوری. تهران: سمت.
10. رایجی پارسایی، نرگس، فغان نو¬ملی، فاطمه، کاردل، آتنا(1393). «ارتباط بین دین و سیاست در نهج¬البلاغه و کارکردهای آن». مجله بصیرت و تربیت سیاسی. شماره 30، 110-79.
11. رفیعی، بهروز(1381). آرای دانشمندان مسلمان در مبانی تعلیم و تربیت، جلد چهارم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
12. شارع¬پور، محمود(1387). جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران: سمت.
13. شعاری¬نژاد، علی اکبر(1346). فلسفه آموزش و پرورش. تهران: انتشارات امیرکبیر.
14. صالحی، اکبر، تهامی، رحیمه¬السادات(1388). «بررسی و تحلیل عوامل و موانع مؤثر در تربیت دینی برمبنای سخنان حضرت علی علیه السلام در نهج¬البلاغه». دوفصلنامه تربیت اسلامی. شماره9، 94-75.
15. عطارزاده، مجتبی(1388). «دین سیاسی یا سیاست دینی از نگاه امام محمد غزالی». مجله تحقیقات سیاسی و بین-المللی. شماره 2، 78-57.
16. علاقه بند، علی(1381). جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران: روان.
17. عمید، حسن(1362). فرهنگ فارسی عمید. تهران:انتشارات امیرکبیر.
18. عیسی¬نیا، رضا(1387). «تربیت سیاسی در اندیشه امام خمینی(ره)». مجله راه تربیت،شماره 5، 53-70.
19. فایضی، علی، آشتیانی، محسن(1341). مبانی تربیت و اخلاق اسلامی. قم: انتشارات روحانی.
20. قادری، حاتم(1378). اندیشه سیاسی در اسلام و ایران. تهران: سمت.
21. مرزوقی، رحمت¬الله(1384). «تربیت مدنی از دیدگاه اسلام: رویکردی به پرورش سیاسی». دو فصلنامه تربیت اسلامی. شماره 1، 108-93.
22. مزینانی، محمدصادق(1382). «روش¬های تربیتی سیاسی کارگزاران از منظرامام علی علیه السلام». مجله حکومت
اسلامی. شماره 22، 57-44.
23. - مسعودیان، پریسا، بهشتی، سعید(1392). «بررسی اهداف و اصول و روش¬های تربیت سیاسی بر مبنای نهج¬البلاغه». مجله تعلیم و تربیت اسلامی. شماره 17، 25-7.
24. مطهری،مرتضی(1341). تعلیم و تربیت در اسلام. تهران، انتشارات صدرا.
25. موسوی خمینی، سید روح¬الله(1378). صحیفه نور. جلد سیزدهم. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
26. نیکزاد، محمود(1341). کلیات فلسفه تعلیم و تربیت. تهران: انتشارات کیهان.
<123> پژوهشنامه معارف اهل بیت (ع)، سال سوم، شمارۀ هشتم، تابستان ۱۴۰۳ ش
Research for the Studies of the Ahl al-Bayt (as), Year 3, Issue 8, Summer 2024
واکاوی تربیت سیاسی از منظر کلام امیرالمومنین علی(ع) در نهجالبلاغه
هادی اسماعیلزاده1
حسن فلاح احمد چالی2
رحمان ولیزاده3
تاریخ دریافت: 25/06/140۳ تاریخ پذیرش: 27/06/140۳، صفحۀ 135 تا 166 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
تربیت سیاسی یکی از مباحث مهم اندیشه بشریست، چرا که وجود اجتماع و تن دادن به آن خواه ناخواه ملازم پذیرفتن نظم و یک سری قوانین خاصی، که چگونگی تدوین و تعیین آن نیازمند تحقیق بیشتری است. پژوهش حاضر با روش توصیفی _تحلیلی و با رویکرد کتابخانهای در پی یافتن این مؤلفهها از منظر امیرالمومنین و تمسک به کتاب نهجالبلاغه است.هدف پژوهش حاضر، بررسی سیره تربیتی – سیاسی و راهکارهای تربیتی امام علی (علیه السلام) در نهجالبلاغه است. نهجالبلاغه بیانگر احوال و سخنان گرانمایه امام علی(ع)، سرشار از مطالبی است، که نشاندهنده آمیختگی تربیت و سیاست میباشد و نمود آشکار آن، در شخصیت و سیره عملی مولای متقیان مبین آن است. که ایشان در کوچکترین مسئله زمامداری، به کوتاهی برخورد نکرده و از تربیت سیاسی به عنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف دین مبین اسلام بهره گرفت. ایشان به پیوستگی دو حوزه دین و سیاست اعتقاد عمیق دارند؛ چرا که سیاست به عنوان وسیلهای برای تحقق بخشیدن به اهداف متعالی دین دارد. سخنان امام علی(ع) در سراسر نهجالبلاغه حاکی این مطلب است که ایشان سیاست اصلی حکومت خویش را بر مبنای تربیت سیاسی و اخلاقی بنا نهاده و حاکمیت را نه سلطهگری که مسئولیت و امانت الهی میدیدند.
کلیدواژهها: تربیت، سیاسی، کلام امیرالمومنین علی(ع)، نهجالبلاغه.
درآمد
تربیت سیاسی یکی از مباحث مهم اندیشه بشریست، چرا که وجود اجتماع و تن دادن به آن خواه ناخواه ملازم پذیرفتن نظم و یک سری قوانین خاصی است، که چگونگی تدوین و تعیین آن نیازمند تربیت سیاسی است. دین اسلام از آنجا که خود را دو بعدی( مادی و معنوی) توصیف میکند نمیتواند در تبیین اصول و مبادی کلی تربیت سیاسی بیتفاوت باشد. قریب چهارده سده پیش، اسلام یک سری آموزههای کلی و متناسب با روزگار خود در مقوله تربیت سیاسی و حکومت عرضه داشته است. تحقق تربیت سیاسی با رویکرد اسلامی، در آغاز نیازمند استخراج مؤلفههای این مفهوم از منابعی است، که اندیشۀ سیاسی اسلامی و اهداف آن در سیر تحقق، انسان را به صورت جامع پردازش کرده باشند. یکی از بهترین منابع جهت راهکارهای تربیتی در ابعاد مختلف مخصوصا در بعد تربیت سیاسی سیره و روش امام علی (ع) است، که در کتاب شریف نهجالبلاغه به وفور به چشم میخورد. حضرت علی(ع) به عنوان انسانی کامل و رهبر نظامی سیاسی توانست در مدت کوتاه علاوه بر تبیین نظام سیاسی مطلوب، الگوی عملی آن را نیز به نمایش بگذارد.
طرح مسأله
یکی از وجوهی که در این الگوی عملی تبلور داشت، تبیین تربیت سیاسی در نظام اسلامی بود. هر نظام و حکومتی میکوشد با ترسیم راهبرد رهبری و تربیت سیاسی مطلوب و جامع، باورهای مردم را بر اساس نظام ارزش حاکم بر جامعه جهت دهد و با ارائه تحلیلهای جامع و پاسخهای روزآمد به مشکلات، آنان را به سوی اهداف خود هدایت کند. اما در نگاه امام، حکومت با تمام اهمیتش، وسیلهای برای اجرای عدالت، تامین امنیت و در نهایت رشد و تعالی جامعه انسانی به سوی کمال است( آقایی و همکاران، 1398: 210). تربیت سیاسی امام(ع) که در خطبهها، نامهها و کلمات نهجالبلاغه به خوبی متبلور شده میتواند الگوی جامع و کاملی برای فهم این مهم، شناخت راه و روشهای تحقق آن باشد. در این پژوهش میکوشیم با بررسی سیره سیاسی حضرت علی(ع) که در کتاب شریف نهجالبلاغه ظهور یافته، تربیت سیاسی در حکومت اسلامی را در ابعاد مختلف بررسی کنیم. (کلینی، 1407 ق، 6/12).
مبانی نظری
تعریف لغوی تربیت
تربیت از نظر لغوی، به معنای پروردن، پروراندن، پرورش دادن، ادب و اخلاق به کسی دادن (عمید،1362: 311). همچنین به معنای پروراندن و پرورش دادن و بارآوردن می¬باشد(مطهری، 1366: 71).
تعریف اصطلاح
اما در اصطلاح، تعاریف زیادی از تربیت ارائه شده است که برخی ازمهم¬ترین آنها از این قرار است؛ جولز سیمون، تربیت را اینگونه تعریف می¬کند «تربیت، طریق¬های استکه عقل به¬وسیله¬ی آن، عقل دیگر و قلب، قلب دیگر می¬شود» (ادیب علی، 1342: 87). امیل دورکیم، تربیت را با رویکرد جامعه¬شناختی ویژه¬ی خود تعریف می¬کند. از نگاه وی، تربیت، «آن عملی است، که به وسیله¬ی آن، نسلی¬بالغ و رسیده، نسلی را که هنوز برای زندگی، پختگی لازم را ندارد، متأثر می¬کند و هدفش، برانگیختن و گسترش حالت¬های جمعی، عقلی و اخلاقی متربی است» (رفیعی، 1381: 21). هربرت اسپنسردر تعریف تربیت میگوید «تربیت، عبارت است از، آماده ساختن انسان ، برای آن¬که بتواند یک زندگی کامل داشته باشد» (ادیب علی، 1342: 87).
شهید مطهری، تربیت راپرورش دادن و به فعلیت رساندن استعدادها و ایجاد تعادل و هماهنگی میان آنهامی¬داند تا ازاین¬راه، متربی به حد بالای کمال (شایسته¬ی خود) برسد (مطهری، 1341: 21).
تربیت بر پرورش استعداد¬های انسانی، یعنی فراهم کردن زمینه¬ی رشد استعدادهای آدمی دلالت می¬کند و در عین حال از امور ضروری وحیاتی انسان است؛ به¬طوری¬که انسان، بدون تربیت هیچ چیز ندارد (صالحی و تهامی، 1388: 78). تربیت عبارت از هر عمل یا فعالیتی است، که دارای اثر سازنده بر روی جسم، روح، شخصیت و یا شایستگی مادی و معنوی فرد باشد (نیکزاد، 1341: 11).
در واقع تربیت، به معنای انتخاب رفتار و گفتار مناسب،ایجاد شرایط و عوامل لازم و کمک به شخص مورد تربیت است تا بتواند استعدادهای نهفته¬اش رادر تمام ابعاد وجودی و به طور هماهنگ پرورش داده، شکوفا کند و به تدریج به سوی هدف و کمال مطلوب حرکت کند (فایضی و آشتیانی، 1341: 32). تربیت عملی اجتماعی است، که اشخاص را تحت تأثیر و نفوذ محیط، برگزیده و مضبوط قرار می¬دهد تا شایستگی اجتماعی کسب کنند و به هدف¬های رشد تکامل فردی و اجتماعی برسند (شعاری¬نژاد، 1367: 121). با توجه به این تعریف، مربی باید ابعاد مختلف انسان از جمله تربیت سیاسی انسان را بشناسدتا بتواند جریان تربیت را بر اساس سرشت و فطرت او انجام دهد (مزینانی،1382: 46).
تربیت سیاسی
تربیت سیاسی را مترادف با جامعه پذیری سیاسی درنظر گرفته است: « فرایندی که به¬وسیلۀ آن، افراد در جامعه¬ای معین با نظام سیاسی آشنا می¬شوند و درک آنها تا اندازۀ قابل توجهی از سیاست و واکنش¬هایشان نسبت به پدیده¬های سیاسی تعیین میگردد» (عیسینیا، 1387: 55). زمینۀ تربیت سیاسی را نه بالقوه دردرون انسان¬ها، که امری در خارج می¬داند و آن را« فرایند دگرسازی شهروندان به منظور شکوفایی و پرورش استعدادها و رفتارهای سیاسی آنان در نظام سیاسی»معرفی میکند (پورفرد، 1387: 125).
جان الیاس(1385: 180)، نیز در تعریف خود از تربیت سیاسی می¬نویسد:« پرورش فضایل، دانش و مهارت¬های مورد نیاز برای مشارکت سیاسی و آماده کردن اشخاص برای مشارکت آگاهانه در بازسازی آگاهانه جامعۀ خود» او مهم¬ترین اهداف برای تربیت سیاسی را « تربیت شهروندان، گزینش رهبران سیاسی، ایجاد همبستگی سیاسی، حفظ قدرت، اجتماعی کردن افراد، نقد نظام سیاسی موجود و تربیت شهروندان جهانی» ذکر کرده است. راش (1393: 102)، تربیت سیاسی را به شکل فرایندی تعریف می¬کند که « افراد به وسیلۀ آن در جامعه¬ای معین با نظام سیاسی آشنا می¬شوند و تا اندازۀ قابل¬توجهی ادراکشان از سیاست و دانش¬هایش نسبت به پدیدههای سیاسی تعیین میشود». علاقهبند (1381:31)، تربیت سیاسی را فراگردی معرفی میکند که اشخاص بهوسیلۀ آن به کسب جهت¬گیریشان در جامعه میپردازند. همچنین شارع¬پور (29:1387)، این مفهوم را فراگردی معرفی میکند که ارزشهای اجتماعی و سیاسی را به نسل بعد منتقل می¬کند.
جراحی دربان و همکاران (98:1393)، هم سعی بر ارائۀ تعریفی جامع داشته¬اند: «تربیت سیاسی یعنی تلاش در راه تربیت شهروندانی مسئول و وظیفه شناس و رشد دانش¬ها، نگرش¬ها و مهارت¬های او برای حضور فعال همراه با اندیشه نقادانه در عرصۀ سیاسی ملی و جهانی. دین با ارائۀ طرحی جامع برای ساماندهی زندگی انسان، در نظرگاه برخی از متفکران اسلامی چنان جلوه کرده، که تربیت را با مفهوم سیاست درهم آمیخته است؛ به طوریکه این دو مفهوم نه تنها لازم و ملزوم یکدیگر هستند، بلکه تعریف یکی از آن دو بدون دیگری امکانپذیر نیست. طبق نظر این جمع، نظام دینی ارتباطی محکم با سیاست دارد و سیاست وسیله¬ای برای
محقق ساختن دین است. اتحاد میان دین و سیاست را طبق اشارۀ قرآن کریم می¬توان درنمونههایی از تاریخ زندگی پیامبران هم مشاهده کرد. متفکران معتقد به اتحاد میان سیاست و دیانت، مهمترین هدف ارسال رسل را تأسیس نظام سیاسی برپایۀ دستور خداوند معرفی میکنند که در این نظام، روابط اجتماعی بشر با قانون الهی تنظیم می¬شود (رایجی پارسایی و همکاران، 1393: 83). محمد غزالی معنای سیاست را با تربیت گره زده است؛ به طوری¬که گویی هردو به یک حوزه اشاره دارند. او سیاست را هدایت کنندۀ مردم در سیر از دنیا به آخرت می¬داند تا به سعادت برسند و اضافه شدن دین به سیاست را مانند دمیده شدن روح انسانیت و معنویت توصیف می¬کند که در پی آن، هر نوع عمل سیاسی به فعلی اخلاقی تبدیل می¬شود که هدفش سعادت آدمی است (عطارزاده،1388:61). غزالی متفکری غایت¬گرا است، که سیاست را « استصلاح در مسیر سعادت»
می¬داند که انسان در این مسیر با تحققبخشیدن استعدادهایش، خود را شایستۀ اقامت در جوار خداوند می¬سازد (قادری، 1378: 107). در این بیان، سیاست از عرصۀ حکومت¬داری و قدرت فراتر می¬رود و هدایت آدمیان به سرمنزل حقیقی را هدف قرار داده است و به روشنی، در راستای دیگر ساز و کارهای هدایت از جمله بعثت انبیا قرار می¬گیرد.
شاخصترین فرد معاصر در این دسته، مؤسس انقلاب اسلامی ایران (موسوی خمینی، 1378: 430). نیز در تعریفی از سیاست، مرزهای¬آن را ممزوج با تربیت بیان کرده: « سیاست ایناست که جامعه را هدایت کند، در راه ببرد، تمام مصالح جامعه را درنظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را مورد نظر بگیرد و این¬ها را هدایت کند به طرف چیزی که به صلاحشان است» درنظر بنیانگذارانقلاب اسلامی ایران، حکومت و سیاست در جامعۀاسلامی با هدف دین به معنای انسان¬سازی مطابقت کامل و برای مشروعیت و فعلیت خود به مردم احتیاج دارد؛ مردمی که از طریق تربیت برای مشارکت در امور جامعه آماده شده و نسبت به آن احساس مسئولیت می¬کنند (عیسی¬نیا، 1378: 63).
برخی هم آن را تربیت شهروندانی معرفی میکنند که به شناخت وظایف دینی خود اقدام می¬کنند و به آنها پایبند هستند. درواقع اسلام به وسیلۀ تربیت سیاسی قصد دارد کارگزارانی تربیت کند، که براساس آموزه¬های اسلام به مهارت تدبیر جامعه دست یابند و آن را اجرا کنند (مسعودیان و بهشتی، 1392: 11). بذرگر و شهریاری (1399: 111)، با درنظرگرفتن آغوشی وسیع برای تربیت سیاسی از منظر اسلام، آن را در ارتباط با ابعاد زیادی از مفاهیم اجتماعی و سیاسی و دارای معنایی کلی می¬دانند که علاوه بر جهت¬گیری مذهبی و الهی، آزادی، آگاهی و اراده افراد را نیز درنظر دارد؛ زیرا قرآن کریم پیروی کورکورانه از مسائل را نفی میکند.
مرزوقی (1384: 96)، دیدگاه اسلام در تربیت سیاسی را دارای دو بخشمیداند که در بخش اول تأکید بر انتقال ارزش¬های سیاسی و مذهبی صورت می¬گیرد تا دلبستگی و وابستگی در سه بعد فکری، نگرشی و عملی در فرد ایجاد شود. در فرایند ایجاد وابستگی، آگاهی و آزادی افراد مورد توجه است از آن جهت که نسلهای جدید با ارزشهای نظام سیاسی جامعه به¬طور صحیحی آشنا شوند در بخش دوم تأکید بر ایجاد آمادگی و قابلیت برای اصلاحات سیاسی - اجتماعی است تا مسئولیت متقابل افراد در مقابل نظام سیاسی برای متربیان روشن شود.
هدف تربیت سیاسی در اسلام، پرورش معنوی انسان¬های آزاده و با اراده است که علاوه بر درنظرگرفتن مصالح اخروی، سازماندهی زندگی و اموری دنیوی را هم مد نظر دارند. آنها همچنین فرهنگ و اخلاق را عوامل مؤثر و بنیادین در تربیت سیاسی اظهار میکنند؛ چرا که توسعۀ همه¬جانبه از منظر اسلام را در گرو اخلاقمندی جامعه میدانند. جعفری هرندی و نجفی (1398: 165)، شکوفاسازی استعدادهای سیاسی دانشآموزان و پرورش ارزشهای دینی آنان را مدنظر قرار داده و تربیت سیاسی را ابزاری برای رسیدن به این هدف میدانند تا از طریق آن، انسان¬ها مسئولیت خود در برابر خدا و مردم را دریابند.
روش تحقیق
در این پژوهش با روش توصیفی - تحلیلی و با رویکرد کتابخانهای در صدد آن هستیم تا با بررسی شخصیت امیرالمومنین(ع) علاوه بر احصای شخصیتی ایشان به عنوان الگوی کامل، گذری به تربیت سیاسی در ابعاد مختلف داشته باشیم و یادآور باشیم که دیانت با سیاست آمیخته است و مقدمه رسیدن جامعه اسلامی به کمال و سعادت دنیوی و اخروی، تربیت سیاسی است.
پیشینه تحقیق
با توجه به اهمیت تربیت سیاسی، در این زمینه، محققان به طرحها و نظریات مختلف پرداختهاند. این تحقیقات میتوانند به تبیین بحث تربیت سیاسی در کلام امیر المومنین کمک کنند و در نهایت به شکلگیری طرحها و نظریات مختلف در این زمینه منجر شوند. در حوزه تربیت، بویژه تربیت سیاسی در نهج البلاغه، مقالات متعدد و چندین کتاب به صورت تخصصی و عمومی نوشته شده است، که به موضوعات مختلف مرتبط با تربیت از دیدگاه علی (علیه السلام) میپردازند. به عنوان مثال: محمد صادق مزینانی (1382)، در پژوهشی تحت عنوان «روشهای تربیتی سیاسی کارگزاران از منظر امام علی علیه السلام » به این نتیجه رسیده است، کارگزارانی میتوانند خدمتگذار مردم باشند که به تربیت سیاسی رسیده باشند. مجید رشیدپور(1379)، در کتابی تحت عنوان «تعلیم و تربیت در نهج البلاغه»، به روشهای تربیتی امام علی (علیه السلام) در ابعاد مختلف میپردازد. مجید فولادگر(1380)، در کتابی تحت عنوان «تربیت از دیدگاه علی(ع)» به بررسی موضوع تربیت از دیدگاه علی (علیه السلام) میپردازد. نجمه وکیلی(1381)، در کتب خود تحت عناوین « عوامل مؤثر در تربیت از دیدگاه نهج البلاغه » و « تربیت اجتماعی و تربیت حرفهای در نهج البلاغه »، به فلسفه تربیت پرداخته و در راستای آن راهکارهای عملی ارائه میدهد.
علاوه بر این، پایاننامههای مختلفی نیز با موضوعات مرتبط با تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، مانند "بررسی تربیت اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه" نوشته مهری محمدی و "نسبت شناسی اهداف و روشهای تربیتی از دیدگاه امام علی (علیه السلام)" نوشته امین کامیابزاده و "تربیت اجتماعی در نهج البلاغه" نوشته جاسم تابع الحجه اشاره کرد.
یافتهها
ابعاد مختلف روشهای تربیت سیاسی
الف: توحید محوری در تربیت سیاسی
1- اهمیت دادن به ارزشهای الهی
برای توحید محوری در همهی کارها باید توجه به ارزشهای الهی و نفی ارزشهای غیر الهی، اصل قرار گیرد در همین زمینه امام علی در خصوص فلسفه حکومت خویش در خطبه 131میفرمایند: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. (خدايا تو مىدانى كه جنگ و درگيرى ما براى به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبوده، بلكه مى خواستيم نشانه هاى حق و دين تو را به جايگاه خويش باز گردانيم، و در سرزمينهاى تو اصلاح را ظاهر كنيم، تا بندگان ستمديدهات در أمن و أمان زندگى كنند، و قوانين و مقررّات فراموش شده تو بار ديگر اجراء گردد).
2- اطاعت فقط از خداوند
حضرت در این خصوص در خطبه 192میفرمایند: أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ [آسَاسِ] الْعَصَبِيَّةِ وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ وَ سُيُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ (آگاه باشيد زنهار زنهار از پيروى و فرمانبردارى سران و بزرگانتان، آنان كه به اصل و حسب خود مىنازند، و خود را بالاتر از آنچه كه هستند مىپندارند، و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مىدهند، و نعمتهاى گسترده خدا را انكار مىكنند، تا با خواستههاى پروردگارى مبارزه كنند، و نعمتهاى او را ناديده انگارند. آنان شالوده تعصّب جاهلى، و ستونهاى فتنه، و شمشيرهاى تفاخر جاهليّت هستند).
3- اصل توکل
وَ قَالَ (علیه السلام): لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ، أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِه.(ايمان بندهاى درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست) (نهج البلاغه، حکمت:310) و در نامه 31 خطاب به امام حسن(ع) میفرماید: "أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ" و خود را در تمامى امور و جريانات، در پناه خدا بياور كه در اين صورت، خويشتن را به پناهگاهى مصون و محفوظ و قلعهاى قوى و محکم كه مانع از نفوذ دشمن و آفات است در آوردهای.
4- دعا و استعانت از خدا
وَ قَالَ (علیه السلام): سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ و فرمود (ع): ايمان خود را با صدقه نگه داريد و داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد و امواج بلا را با دعا برانيد (نهج البلاغه،حکمت:146).
5- امیدوار کردن به رحمت خدا
امیرالمومنین در حکمت 90 در جهت امید وار کردن میفرمایند: وَ قَالَ (علیه السلام): الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ. و فرمود (ع): فقيه كامل كسى است كه مردم را نه از آمرزش خداوند نوميد گرداند و، نه از رحمت حق مأيوسشان سازد، نه از مكر خدا ايمنى دهد.
ب: معاد محوری در تربیت سیاسی
1- اعتقاد به حیات اخروی
در همین خصوص در حکمت 133 میفرمایند: وَ قَالَ (علیه السلام): الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ؛ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ، رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. دنيا سرايى است گذرگاه، نه سرايى كه در آن قرار توان يافت. مردم در دنيا دو گروهند. آنكه، خود را فروخت و به تباهى افكند و آنكه، خود را خريد و آزاد كرد.
و خطبه 203: أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ وَ الْآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ؛ وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ، وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ، فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ. إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ مَا تَرَكَ، وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ مَا قَدَّمَ؟ لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ، فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً، وَ لَا تُخْلِفُوا كُلًّا فَيَكُونَ فَرْضاً عَلَيْكُم اى مردم، اين دنيا سرايى است كه گذرگاه شماست و آخرت، سرايى است پايدار. پس از اين سراى كه گذرگاه شماست براى آن سراى كه قرارگاه شماست، توشه برگيريد. پردههايتان را نزد كسى كه اسرارتان را مىداند برمدريد. پيش از آنكه بدنهایتان را از دنيا بيرون برند، دلهايتان را از دنيا بيرون كنيد. شما در دنيا در معرض آزمايش بودهايد، زيرا براى سرايى جز اين آفريده شدهاید.
هنگامى كه كسى بميرد، مردم مىگويند چه برجاى نهاده و ملائكه مىگويند، چه پيش فرستاده. خدا بر پدرانتان رحمت آورد. بخشى را پيش فرستيد تا از آن سود بريد و همه را پس از خود مگذاريد تا وزر و وبالتان گردد.
2- یاد آوری مرگ
در حکمت 203 میفرمایند: وَ قَالَ (علیه السلام): أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ؛ وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَ إِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَ إِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ و فرمود (ع): اى مردم، از خدا بترسيد. خدايى كه اگر سخن گوييد، مىشنود و اگر چيزى در دل نهان كنيد، مىداند. و بر مرگ پيشى گيريد، مرگى كه اگر بگريزيد به شما مىرسد و اگر بايستيد، مىگيردتان و اگر فراموشش كنيد، شما را ياد كند.
و همچنین در 230 میفرمایند: وفَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِكُمْ وَ مُكَدِّرُ شَهَوَاتِكُمْ وَ مُبَاعِدُ طِيَّاتِكُمْ، زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ وَ وَاتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ. قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ، فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَوَاجِي ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَ غَوَاشِي سَكَرَاتِهِ وَ أَلِيمُ إِرْهَاقِهِ وَ دُجُوُّ أَطْبَاقِهِ وَ [خُشُونَةُ] جُشُوبَةُ مَذَاقِهِ؛ فَكَأَنْ قَدْ أَتَاكُمْ بَغْتَةً فَأَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ وَ فَرَّقَ نَدِيَّكُمْ وَ عَفَّى آثَارَكُمْ وَ عَطَّلَ دِيَارَكُمْ وَ بَعَثَ وُرَّاثَكُمْ يَقْتَسِمُونَ تُرَاثَكُمْ بَيْنَ حَمِيمٍ خَاصٍّ لَمْ يَنْفَعْ وَ قَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ وَ آخَرَ شَامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ. مرگ نابود كننده لذّتها، تيره كننده خواهشهاى نفسانى، و دور كننده اهداف شماست، مرگ ديدار كنندهاى دوست نداشتنى، هماوردى شكست ناپذير و كينهتوزى است كه بازخواست نمىشود. دامهاى خود را هم اكنون بر دست و پاى شما آويخته، و سختىهايش شما را فرا گرفته، و تيرهاى خود را به سوى شما پرتاب كرده است. قهرش بزرگ، و دشمنى او پياپى و تيرش خطا نمىكند. چه زود است كه سايههاى مرگ، و شدّت دردهاى آن، و تيرگىهاى لحظه جان كندن، و بيهوشى سكرات مرگ، و ناراحتى و خارج شدن روح از بدن، و تاريكى چشم پوشيدن از دنيا، و تلخى خاطرهها، شما را فرا گيرد. پس ممكن است ناگهان مرگ بر شما هجوم آورد، و گفتگوهايتان را خاموش، و جمعيّت شما را پراكنده، و نشانه هاى شما را نابود، و خانههاى شما را خالى، و ميراث خواران شما را بر انگيزد تا ارث شما را تقسيم كنند، آنان يا دوستان نزديكند كه به هنگام مرگ نفعى نمىرسانند، يا نزديكان غم زدهاى كه نمىتوانند جلوى مرگ را بگيرند، يا سرزنش كنندگانى كه گريه و زارى نمىكنند.
3-برداشتن از دنیا به ضرورت
طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ. خوشا به حال كسى كه همواره به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند و به آنچه روزيش دادهاند، قانع باشد و از خداى راضى (نهج البلاغه،حکمت:44). فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ اسراف را کنار بگذار و ميانه روى را پيشه کن و از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خود نگاه دار (نهج البلاغه، نامه:21).
5- عبرت از گذشتگان
«إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَات کسی که عبرتها برایش کیفرها و سرانجامهای وخیم را که در پیش چشم اوست آشکار نماید، تقوا او را از سرنگون شدن در شبههها باز میدارد(نهجالبلاغه، خطبه:16). مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ وَ مَنْ فَهِمَ عَلِم هر که عبرت گرفت بینا گردید، و آن که بینا شد فهمید، و آن که فهمید دانش ورزید.( نهج البلاغه، حکمت 208). وَ لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى، حَفِظْتَ مَا بَقِيَ؛ وَ السَّلَامُ. اگر از آنچه گذشته است عبرت گیری، آنچه را مانده است حفظ کنی (نهج البلاغه، نامه:49).
پ: محوریت دین در تمام امور زندگی از جمله در سیاست
1- سیاست دغل بازی نیست
وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة (نهج البلاغه، خطبه:200). به خدا سوگند معاويه از من سياستمدارتر و زيرکتر نيست؛ ولى او نيرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مىشود (سياستش بى قيد و شرط است و هر کار خلافى را براى پيشبرد اهداف سياسى خود مجاز مىشمرد). اگر غدر و خيانت ناپسند نبود من سياستمدارترين مردم بودم؛ ولى هر گونه عذر و پيمان شکنى منتهى به فجور و گناه مىشود و هر گناهى سر از کفر در مىآورد (همان گونه که رسول خدا فرمود:) « هر غدّار و پيمان شکنى روز قيامت پرچم خاصى دارد که به وسيله آن شناخته مىشود (و در صحنه محشر رسوا مىگردد) ولى به خدا سوگند (با اينکه اهل اين گونه سياستها نيستم؛ ولى) با کيد و مکر دشمن اغفال نمىشوم و در برابر شدايد زانو مىزنم.
2- رسیدن به هدف با هر وسیله ممنوع
ما ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ آلْإِثْمُ بِهِ، وَ آلْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ. امام (عليه السلام) فرمود: کسى که با توسل به گناه پيروز شود پيروز نيست و کسى که با ستم غلبه کند (درواقع) مغلوب است.(نهج البلاغه، حکمت:327).
ت- اصل حاکمیت اخلاق در تربیت سیاسی
1- جهاد با نفس
الهوى شريك العمى:هوا و هوس شریک کوری دل و بصیرت است.(نهجالبلاغه، نامه:31) من حاسب نفسه رَبح، و من غفل عنها خَسر. كسى كه از نفس خود حساب بكشد، سود برد و هر كه از آن غافل ماند، زيان كند (نهجالبلاغه، حکمت: 208). أيها الناس! تولوا من أنفسكم تأديبها، واعدلوا بها عن ضراوة عاداتها اى مردم! تربيت نفسهاى خود را به عهده گيريد و آنها را از آزمندى و ولع عادت هايشان بازداريد (نهجالبلاغه،حکمت:359).
2- پرهیز از کبر و خود پسندی
ان الإعجاب ضد الصواب، و آفه الالباب. بدان كه خودپسندى ضد حق و راستى است و آفت عقلهاست (نهجالبلاغه، نامه:31). الاعجاب يمنع الازدياد. عجب و خودبينى مانع زياد كردن و افزودن است (نهجالبلاغه حکمت:167). ان... اوحش الوحشه العُجب. يكى از ترسناكترين وحشتها، عجب و خودپسندى است (نهجالبلاغه،حکمت:38).
3- پرهیز از ستم به بندگان
بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ. بدترين توشه براى آخرت ستم بر بندگان (خدا) است (نهجالبلاغه، حکمت:221).
4- پرهیز از دروغ
جانبوا الکذب؛ فانه مجانب للایمان، الصادق علی شفا منجاه و کرامه، و الکاذب علی شرف مهواه و مهانه. از دروغگویی برکنار باشید که از ایمان فاصله دارد، راستگو در ساحل نجات و بزرگواری است و دروغگو در لبه پرتگاه هلاکت و پستی است ( نهجالبلاغه خطبه: 86). یا بنی! ایاک و مصادقه الکذاب، فانه کالسراب: یقرب علیک البعید، و یبعد علیک القریب. (پسر جانم!) از دوستی با دروغ پرداز دوری کن که او چون سراب است، دور را در نظر تو نزدیک و نزدیک را دور نشان میدهد ( نهجالبلاغه، حکمت: 38). شر القول الکذب.بدترین گفتار دروغگویی است ( نهجالبلاغه،خطبه: 84).
5- توصیه به صبر و بردباری
عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ . بر شما باد به شكيبايى، كه شكيبايى، ايمان را چون سر است بر بدن و ايمان بدون شكيبايى چونان بدن بىسر، ارزشى ندارد (نهجالبلاغه، حکمت:82). همچنین فرمود:« لا یَعدَمُ الصَّبُورُ الظَفَر وَ اِن طالَ بِهِ الزَّمانُهیچگاه انسان صبور، پیروزی را از دست نمیدهد هرچند که زمان آن طولانی شود (نهجالبلاغه، حکمت:153).
6- دوری از افراد عیب جو
یا عبدالله! لا تعجل فی عیب احد بذنبه، فلعله مغفورله، و لا تامن علی نفسک صغیر معصیه، فلعلک معذب علیه. فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه، ولیکن الشکر شاغلا له علی معافاته مما ابتلی به غیره. ای بنده خدا! در خردهگیری از گناه کسی شتاب مکن؛ زیرا چه بسا که او آمرزیده شده باشد و در مورد خویش به گناه کوچکی که کردهای ایمن مباش؛ زیرا شاید که به سبب آن عذاب شوی. پس هر یک از شما از دیگری عیبی بداند، نباید به خرده گیری از او بپردازد؛ زیرا میداند که خود نیز عیبی دارد و باید شکر این موهبت که عیبهایی که در دیگران هست در او نیست، وی را به خود مشغول دارد (و از عیبجویی دیگران باز ایستد) ( نهج البلاغه، خطبه:140).
7-عدم کینه جویی
قَالَ (علیه السلام): اُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ، بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ. و درود خدا بر او، فرمود: بدى را از سينه ديگران، با كندن آن از سينه خود، ريشه كن نما وَلْيَکُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِکَ مِنْکَ وَأَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا، فَإِنَّمَا عَلَيْکَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَاللهُ يَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِکَ. أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد، وَاقْطَعْ عَنْکَ سَبَبَ کُلِّ وِتْر، وَتَغَابَ عَنْ کُلِّ مَا لاَ يَضِحُ لَکَ، وَلاَ تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ. و بايد كه دورترين افراد رعيت از تو و دشمنترين آنان در نزد تو، كسى باشد كه بيش از ديگران عيبجوى مردم است. زيرا در مردم عيبهايى است و والى از هر كس ديگر به پوشيدن آنها سزاوارتر است. از عيبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است، مخواه كه آشكار شود، زيرا آنچه بر عهده توست، پاكيزه ساختن چيزهايى است كه بر تو آشكار است
و خداست كه بر آنچه از نظرت پوشيده است، داورى كند. تا توانى عيبهاى ديگران را بپوشان، تا خداوند عيبهاى تو را كه خواهى از رعيت مستور بماند، بپوشاندو از مردم گره هر كينه اى را بگشاى و از دل بيرون كن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشيده داشته اند، به تغافل زن و گفته سخن چين را تصديق مكن. زيرا سخن چين، خيانتكار است، هر چند، خود را چون نيكخواهان وانمايد.(نهجالبلاغه، نامه:53).
8- لزوم وفای به عهد
الْمَسْئُولُ حُرٌّ، حَتَّى يَعِدَ. كسى كه از او چيزى خواسته اند، آزاد است تا زمانى كه وعده دهد. وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَقَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ؛ فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَلاَ تَخِيسَنَّ بِعَهْدِکَ، وَلاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ يَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِيٌّ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَيْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَحَرِيماً يَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ، وَيَسْتَفِيضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَلاَ مُدَالَسَةَ وَلاَ خِدَاعَ فِيهِ. و اگر پيمانى ميان خود و دشمنت بستى يا لباس امان بر او پوشاندى (و او را پناه دادى) به عهدت وفا کن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خويش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده، زيرا هيچ يک از فرايض الهى همچون بزرگداشت وفاى به عهد و پيمان نيست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرايى که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند. حتى مشرکان زمان جاهليت ـ علاوه بر مسلمين ـ آن را مراعات مى کردند، چرا که عواقب دردناک پيمان شکنى را آزموده بودند. بنابراين هرگز پيمان شکنى نکن و در عهد و پيمان خود خيانت روا مدار و دشمنت را فريب نده، زيرا هيچ کس جز شخص جاهل و شقى (چنين) گستاخى را در برابر خداوند روا نمى دارد. خداوند عهد و پيمانى را که با نام او منعقد مى شود به رحمت خود مايه آسايش بندگان و حريم امنى براى آنها قرار داده تا به آن پناه برند و براى انجام کارهاى خود در کنار آن بهره بگيرند، لذا نه فساد، نه تدليس و نه خدعه و نيرنگ در عهد و پيمان روا نيست..
9- اهمیت به رازداری
مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ، كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ كسى كه راز خود را بپوشاند همواره اختيار آن به دست اوست.(نهجالبلاغه، حکمت:336) صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِسينه عاقل صندوقچه راز اوست.(نهجالبلاغه، حکمت:6) یعنى همان گونه که صاحبان ثروت اشیاء قیمتى را در صندوق هاى محکم نگاه دارى مى کنند، انسان عاقل نیز باید اسرارش را در دل خود پنهان دارد، چرا که اسرار او اگر به دست دوست بیفتد گاه سبب ناراحتى اوست و اگر به دست دشمن بیفتد ممکن است سبب آبروریزى او شود. به علاوه بعضى از اسرار ممکن است با سرنوشت ملتى ارتباط داشته باشد که اگر بى موقع فاش شود سبب خسارت عظیمى براى جامعه گردد. به همین دلیل در حالات پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: هنگامى که تصمیم بر غزوه و پیکارى با دشمن مى گرفت کاملاً آن را پنهان مى داشت. به عنوان نمونه مسئله فتح مکه بود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) حد اکثر پنهان کارى را در آن به خرج داد که اگر این کار را نمى کرد و خبر به اهل مکه مى رسید آنها بسیج مى شدند و خون هاى زیادى در حرم امن خدا ریخته مى شد; ولى پرده پوشى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بر این سرّ سبب شد که مکه بدون هیچ گونه مقاومت و خون ریزى تسخیر شود و فصل تازه اى در پیشرفت اسلام و بازگشت مخالفان به سوى حق گشوده گردد.
ج- عوامل ایجاد توازن در زندگی بشریت با رویکرد تربیت سیاسی
۱- عدالت.
وَ سُئِلَ (عليه السلام) أَيُّهُمَا أَفْضَلُ، الْعَدْلُ أَوِ الْجُودُ؟ فَقَالَ (عليه السلام): الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا. از امام عليه السلام سؤال شد كه كدام يك از اين دو برترند: «عدالت» يا جود و بخشش؟ امام عليه السلام در جواب فرمود: عدل، هرچيزى را در جاى خود قرار مى دهد ولى سخاوت و بخشش آن را از مسيرش فراتر مى برد. (اضافه بر اين) عدالت، قانونى است همگانى ولى جود و بخشش جنبه خصوصى دارد بنابراين، عدل، شريف تر و برتر است.(نهجالبلاغه، حکمت:437)
2-رعایت مساوات
أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً، [وَ] لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ. [ثُمَّ قَالَ] أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِين سخنى از آن حضرت (ع) هنگامى كه او را مورد عتاب قرار دادند كه چرا عطايا را به تساوى تقسيم مىكند: آيا مرا فرمان مىدهيد كه پيروزى را طلب كنم، به ستم كردن بر كسى كه زمامدار او شدهام؟ به خدا سوگند، چنين نكنم تا شب و روز از پى هم مىآيند و در آسمان ستاره اى از پس ستاره ديگر طلوع مىكند. اگر اين مال از آن من مىبود، باز هم آن را به تساوى به ميانشان تقسيم مىكردم. پس چگونه چنين نكنم، در حالى كه، مال از آن خداوند است.
سپس، فرمود: بخشيدن مال به كسى كه حق او نباشد، خود گونهاى تبذير و اسراف است كه بخشنده را در اين جهان بر مىافرازد و در آن دنيا پست مىسازد (نهجالبلاغه، خطبه:126).
3-پاداش و تنبیه
وَ قَالَ (علیه السلام): اُزْجُرِ الْمُسِيءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ فرمود: بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار آزاربده(نهجالبلاغه، حکمت:177). وَلاَ يَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَالْمُسِيءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِي ذَلِکَ تَزْهِيداً لاِهْلِ الاْحْسَانِ فِي الاْحسانِ، وَتَدْرِيباً لاَهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاْسَاءَةِ، وَأَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُو نبايد كه نيكوكار و بدكار در نزد تو برابر باشند، زيرا اين كار سبب شود كه نيكوكاران را به نيكوكارى رغبتى نماند، ولى بدكاران را به بدكارى رغبت بيفزايد. با هر يك چنان رفتار كن كه او خود را بدان ملزم ساخته است (نهجالبلاغه، نامه: 53).
چ-اصل محوریت شرع و قانون در تربیت سیاسی
إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ. حال آن که به يقين مردم نيازمند امير و حاکمى هستند، خواه نيکوکار باشد يا بدکار (اگر دسترسى به حاکم نيکوکارى نداشته باشند وجود امير فاجر از نبودن حکومت بهتر است). اميرى که در حکومتش مؤمن به کار خويش بپردازد، و کافر از مواهب مادى بهره مند شود، و به اين ترتيب خداوند به مردم فرصت مىدهد که زندگى خود را تا پايان ادامه دهند. به وسيله او اموال بيتالمال جمع آورى مىگردد، و به کمک او با دشمنان مبارزه مىشود، جاده ها امن و امان خواهد شد. و حقّ ضعيفان به کمک او از زورمندان گرفته مىشود، و به اين ترتيب نيکوکاران در رفاه قرار گرفته و از دست بدکاران در امان مىباشند
. 1- رعایت احکام الهی و تمسک به آنها
إِنَّ اللَّهَ [تَعَالَى] افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَيِّعُوهَا، وَ حَدَّ لَكُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا، وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ فَلَا تَنْتَهِكُوهَا، وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا. خداوند بر شما اعمالى واجب داشته، آنها را ضايع مگذاريد و برايتان حدودى معين كرده، از آن حدود تجاوز مكنيد. شما را از چيزهايى نهى كرده، حرمت آن مشكنيد و چيزهايى است، كه درباره آنها سكوت كرده، نه آنكه فراموش كرده باشد، در آنها خود را به رنج ميفكنيد (نهجالبلاغه، حکمت:105).
2- پرهیز از امتیاز خواهی
وَإِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ، وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ. مبادا هرگز در آنچه كه با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى از امورى كه بر همه روشن است، غفلت كنى، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولین، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقام ستمديده را از تو باز مىگيرند (نهجالبلاغه، نامه:53).
3- پرهیز از رشوه
وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ، حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً؛ وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ، كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ؛ وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي، فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي. فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا؛ فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ، أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ، أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى؟ وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا. فَقُلْتُ أَصِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ. فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ، وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ؛ فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ، أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي، أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ، أَمْ ذُو جِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ، مَا فَعَلْتُهُ. وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.
به خدا سوگند عقيل را در نهايت بينوايى ديدم، از من خواست تا يك صاع از گندم شما مردم را به او ببخشم، در حالى كه، فرزندانش را از شدت فقر آشفته موى و گردآلود با چهرهاى نيلين مى ديدم. چند بار نزد من آمد و خواهش خود مكرر كرد و من، همچنان، به او گوش مى دادم و او پنداشت كه دينم را به او مى فروشم و شيوه خويش وا مىگذارم و از پى هواى او مىروم. پس پاره آهنى را در آتش گداختم و تا مگر عبرت گيرد، به تنش نزديك كردم. عقيل همانند بيمارى ناله سر داد و بيم آن بود كه از حرارتش بسوزد. گفتم: اى عقيل نوحه گران در عزايت بگريند، آيا از حرارت آهنى كه انسانى به بازيچه گداخته است مىنالى و مرا از آتشى كه خداوند جبار به خشم خود افروخته بيمى نباشد؟ تو از اين درد مىنالى و من از حرارت آتش ننالم؟ و شگفتتر از اين، آن مردى است كه شب هنگام با ظرفى سربسته نزد من آمد و در آن معجونى بود كه همواره از آن بيزار بودهام. گويى به زهر مارش عجين كرده بودند. گفتم: اين هديه است يا زكات يا صدقه؟ اگر زكات يا صدقه است بر ما خاندان پيامبر حرام است. گفت: نه اين است و نه آن، هديهاى است. گفتم: مادرت در عزايت بگريد، آيا از راه دين خدا به فريب من آمده اى آيا در خردت نقصانى پديد آمده يا ديوانه شده اى يا سفيه گشته اى يا هذيان مىگويى؟ به خدا سوگند، اگر همه هفت اقليم عالم را و هر چه در زير آسمان است به من دهند تا نافرمانى خدا كنم، آن قدر كه پوست جوى را از مورچه اى بربايم، نپذيرم (نهجالبلاغه، خطبه:224).
4- تذکر به اعمال نظارت
ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَالْوَفَاءِ عَلَیهِمْ، فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ، وَالرِّفْقِ بِالرَّعِیةِ. وَتَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ؛ فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ یدَهُ إِلَی خِیانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَیهِ عِنْدَکَ أَخْبَارُ عُیونِکَ، اکْتَفَیتَ بِذلِکَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَیهِ الْعُقُوبَةَ فِی بَدَنِهِ، وَأَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَوَسَمْتَهُ بِالْخِیانَةِ، وَقَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ. سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن، و جاسوسانی راستگو، و وفا پیشه برآنان بگمار، که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانتداری، و مهربانی با رعیت خواهد بود. و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تأیید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آن چه از اموال که در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خواردار، و خیانتکار بشمار، و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.
وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ؛ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ؛ وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَيَّ؛ وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ؛ وَ السَّلَام. اين فرماندارى، براى تو وسيله آب و نان نيست; بلکه امانتى است در گردنت و (بدان) تو از سوى مافوق خود تحت مراقبت هستى. هرگز حق ندارى درباره رعيّت، استبداد به خرج دهى و حق ندارى در کارهاى مهم و خطير بدون اطمينان وارد شوى. در دست تو بخشى از اموال خداوند عزّوجلّ است و تو يکى از خزانه داران او هستى، بايد آن را حفظ کنى تا به دست من برسانى، اميد است من رييس بدى براى تو نباشم،
5-رعایت حقوق متقابل مردم و حاکمان
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا. وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ.اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را بر من حقّى: امّا حقّ شما بر من (نخست) اين است که از خيرخواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را در راه شما به طور کامل به کار گيرم و شما را تعليم کنم تا از جهل و نادانى رهايى يابيد و شما را تربيت کنم تا فراگيريد و آگاه شويد و امّا حقّ من بر شما، اين است که در بيعت خويش وفادار باشيد و در آشکار و نهان، خيرخواهى را (در حقّ من) به جا آوريد و هر وقت شما را بخوانم، اجابت کنيد و هر زمان به شما فرمان دهم اطاعت کنيد.(نهجالبلاغه، خطبه:34).
6- اصل شایسته سالاری
أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً او مىدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.(نهجالبلاغه،خطبه:3) أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ، أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ، اى مردم سزاوارترين مردم به خلافت، كسى است كه بر آن تواناتر از همگان باشد و داناتر از همه به اوامر خداى تعالى.(نهجالبلاغه، خطبه:173)
ح- مبنای اجتماعی تربیت سیاسی
1- مردم سالاری
دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وإِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً. از من دست بداريد و ديگرى جز مرا بطلبيد، كه روى به كارى داريم كه چهره ها و رنگهاى گونه گون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شكيبايى است و نه عقلها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابرى سياه فرو پوشيده و راههاى روشن ناشناخته مانده.. بدانيد، كه اگر دعوتتان را اجابت كنم با شما چنان رفتار خواهم كرد كه خود مى دانم. نه به سخن كسى كه در گوشم زمزمه مى كند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت. اگر مرا به حال خود رها كنيد، من نيز چون يكى از شما خواهم بود. شايد بيشتر از شما، به سخن آنكه كار خود به او وامىگذاريد، گوش سپارم و بيشتر از شما از او فرمان ببرم. اگر براى شما وزير باشم بهتر از آن است كه امير باشم.(نهجالبلاغه، خطبه:92).
وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا، وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا؛ ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ وَ وُطِئَ الضَّعِيفُ؛ وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ، وَ هَدَجَ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ، وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِيلُ، وَ حَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعَاب. دستم را گشوديد و من آن را بستم، دستم را كشيديد و من آن را نگه داشتم سپس، بر من هجوم آورديد آنسان، كه اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگيرها هجوم آورند، چندان كه بند كفش بريد و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زير پاها ماليده شد. خوشحالى مردم در بيعت با من به حدى رسيد كه خردان، شادمانه و پيران، لنگان و لرزان و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان، بى نقاب به سوى من شتافتند.(نهجالبلاغه، خطبه:229)
2- مشارکت مردم در تعیین سرنوشت
لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ و تقرب منالغیره. مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مىدهم، پس بايد اطاعت شود، كه اينگونه خودبزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمت هاست.(نهجالبلاغه، نامه:53) و در حکمت 161 درباره استبداد رای میفرماید: مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا.و هر كه خودكامگى پيشه كند، به هلاكت رسد و هر كه با مردم مشورت نمايد، در خردشان شريك شده است.(نهجالبلاغه، حکمت:161)
3- برخورد محبت آمیز با مردم
خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ با مردم به گونه اى بياميزيد، كه اگر بميريد، بر شما بگريند و اگر بمانيد با شما دوستى كنند.(نهجالبلاغه، حکمت:10) وَ قَالَ (علیه السلام): قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه.دلهاى مردم رمنده است (با هم آشنائى ندارند) پس هر كه آنها را (با همراهى و نيكى و دوستى) بدست آورد به او رو مى آورند.(نهجالبلاغه، حکمت:50)
4-دوری از خونریزی
إِيَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْنَى لِنِقْمَة، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَة، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَة، وَانْقِطَاعِ مُدَّة، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ، بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ. وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لاَِنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَإِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإ وَأَفْرَطَ عَلَيْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَيْفُکَ أَوْ يَدُکَ بِالْعُقُوبَةِ -فَإِنَّ فِي الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً- فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ. از ريختن خونِ ناحق شديداً بپرهيز، زيرا هيچ چيز در نزديک ساختن انتقام الهى و مجازاتِ شديدتر و سرعتِ زوال نعمت و پايان بخشيدن به حکومت ها، همچون ريختن خونِ به ناحق نيست. خداوند سبحان در دادگاه قيامت پيش از هر چيز در ميان بندگان خود در مورد خون هايى که ريخته شده دادرسى خواهد کرد، بنابراين حکومت و زمامدارى خود را هرگز با ريختن خون حرام تقويت مکن، زيرا اين عمل، پايه هاى حکومت را ضعيف و سست مى کند، بلکه بنياد آن را مى کَند يا به ديگران منتقل مى سازد و هيچ گونه عذرى نزد خداوند و نزد من در قتل عمد پذيرفته نيست، و کيفر آن قصاص است و اگر به قتل خطا مبتلا گشتى و تازيانه يا شمشير تو و يا (حتى) دستت به ناورا کسى را کيفر داد ـ چون ممکن است حتى با يک مشت زدن و يا بيشتر، قتل واقع گردد ـ مبادا غرور زمامدارى ات مانع از آن شود که حق اولياى مقتول را بپردازى (و رضايت آنها را جلب کنى).( نهجالبلاغه، نامه:53)
5-ضرورت راز داری والی نسبت به رعیت
وَلْيَکُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِکَ مِنْکَ، وَأَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ، أَطْلَبُهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً، الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلاَ تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا، فَإِنَّمَا عَلَيْکَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَکَ، وَاللهُ يَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِکَ. از رعيّت، آنان را كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبى دارند كه رهبر امّت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكار گردانى، و آنچه كه هويداست بپوشانى، كه داورى در آنچه از تو پنهان است با خداى جهان مى باشد، پس چندان كه مى توانى زشتى ها را بپوشان، تا آن را كه دوست دارى بر رعيّت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند.
6-حضور رهبران در میان مردم
وَأَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِيَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيقِ، وَقِلَّةُ عِلْم بِالاُْمُورِ; وَالاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبِيرُ، وَيَعْظُمُ الصَّغِيرُ، وَيَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَيَحْسُنُ الْقَبِيحُ وَيُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ. هيچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، كه پنهان بودن رهبران، نمونه اى از تنگ خويى و كم اطّلاعى در امور جامعه مى باشد. نهان شدن از رعيّت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز مى دارد، پس كار بزرگ، اندك، و كار اندك بزرگ جلوه مى كند، زيبا زشت، و زشت زيبا مى نمايد، و باطل به لباس حق در آيد.(نهجالبلاغه،نامه:53)
ح- سامان بخشیدن به مباحث اقتصادی
1-دور کردن فقر
1-الْفَقْرُ، الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ.فرمود: فقر مرگ بزرگ تر است.(نهجالبلاغه،حکمت:163)
2-رسمیت شناختن حاکمیت افراد در اموال و داراییهایشان
انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ؛ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ. در حركت آى، با پرهيزگارى و ترس از خداوندى كه يگانه است و او را شريكى نيست. زنهار، مسلمانى را مترسانى و اگر خود نخواهد به سراغش مروى و بيش از آنچه حق خداوند است، از او مستانى.چون به قبيله اى برسى بر سر آب آنها فرود آى و به خانه هايشان داخل مشو. آن گاه با آرامش و وقار به سوى ايشان رو تا به ميانشان برسى. سلامشان كن و تحيّت گوى و در سلام و تحيّت امساك منماى.(نهجالبلاغه، نامه:25)
3- بازگرداندن اموال غصب شده به صاحبانش
به خدا سوگند (اموال غارت شده بیت المال را به آن باز مى گردانم حتّى) اگر آن را بیابم که مهر زنان شده یا کنیزانى با آن خریده باشند; همه را قاطعانه به بیت المال بر مى گردانم (و اجازه نمى دهم بى عدالتى سابق در جهان اسلام ادامه یابد!) زیرا در عدالت گشایش است (براى همه قشرهاى جامعه) و آن کس که عدالت براى او تنگ (و ناگوار) باشد، ظلم و ستم براى تنگتر (و ناگوارتر) است!(نهجالبلاغه،خطبه:15) وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ.
4-نظارت دقیق بر بیت المال
وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً، لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ، ثَقِيلَ الظَّهْرِ، ضَئِيلَ الْأَمْرِ؛ وَ السَّلَام. صادقانه به خداوند سوگند ياد مى کنم اگر به من گزارش رسد که از بيت المال مسلمين چيزى کم يا زياد، به خيانت برداشته اى آنچنان بر تو سخت مى گيرم که زندگى تو را کم بهره، سنگين بار و حقير و ذليل سازد.(نهجالبلاغه، نامه:20)
5-حمایت از و صنعت
ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بِهِمْ خَيْراً، الْمُقِيمِمِنْهُمْوَالْمُضْطَرِبِبِمَالِهِوَالْمُتَرَفِّقِبِبَدَنِهِ،فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَجُلّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَالْمَطَارِحِ، فِي بَرِّکَ وَبَحْرِکَ وَسَهْلِکَ وَجَبَلِکَ، وَحَيْثُ لاَ يَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَلاَ يَجْتَرِءُونَ عَلَيْهَا؛ فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَصُلْحٌ لاَ تُخْشَى غَائِلَتُهُ. وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِکَ وَفِي حَوَاشِي بِلاَدِکَ سپس درباره تجار و صاحبان صنايع نخست به خودت توصيه کن (که مراقب حفظ و تقويت آنان باشى) و نيز ديگران را به خير و نيکى با آنان سفارش نما. (در اين توصيه) بين بازرگانانى که در مراکز تجارى اقامت دارند و يا آنها که سيار و در گردش اند و نيز صنعتگران و کارگرانى که با نيروى جسمانى خود به کار مى پردازند، تفاوت مگذار، زيرا آنها منابع اصلى منفعت (مردم) و اسباب آسايش (جامعه) هستند و مال التجارههاى مفيد را از سرزمين هاى بعيد و دور دست، از صحرا و دريا و سرزمينهاى هموار و ناهموارِ محل حکومت تو و از مناطقى که عموم مردم با آن سر و کارى ندارند و (حتى) جرأت رفتن به آن را نيز در خود نمىبينند، گردآورى مىکنند، زيرا آنها (بازرگانان، پيشه وران و صنعتگران) مردم سالمى هستند که بيمى از ضرر آنها نمىرود و صلح دوستانى که خوف خيانت و نيرنگ آنها نيست. کارهاى آنها را پيگيرى کن و سامان ده چه آنها که در حضور تو (و مرکز فرمانداريت) زندگى مىکنند و چه آنها که در گوشه و کنار کشورت هستند (نهجالبلاغه، نامه:53).
6-پرهیز از احتکار سود غیر متعارف
وَاعْلَمْ مَعَ ذَلِکَ أَنَّ فِي کَثِير مِنْهُمْ ضِيقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِيحاً، وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَتَحَکُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَذَلِکَ بَابُ مَضَرَّة لِلْعَامَّةِ، وَعَيْبٌ عَلَى الْوُلاَةِ، فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ مَنَعَ مِنْهُ. وَلْيَکُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً بِمَوَازِينِ عَدْل وَأَسْعَار لاَ تُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ. فَمَنْ قَارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْيِکَ إِيَّاهُ فَنَکِّلْ بِهِ، وَعَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَاف. و بدان! با تمام آنچه گفتم در ميان آنها جمع کثيرى هستند به شدت تنگ نظر و بخيلِ زشت کار و احتکار کننده مواد مورد نياز مردم و اجحاف کننده درتعيين قيمتها و اينها موجب زيان براى توده مردم و عيب و ننگ بر زمامدارانند. از احتکار (به شدت) جلوگيرى کن، چرا که رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از آن منع فرمود و بايد معاملات با شرايط آسان صورت گيرد: با موازين عدل و نرخهايى که نه به فروشنده زيان رساند و نه به خريدار، و هر گاه کسى بعد از نهى تو از احتکار، دست به چنين کارى زند او را کيفر ده؛ ولى (هرگز) در مجازات زيادهروى نکن (نهجالبلاغه، نامه:53).
7-محرومیت زدایی
ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاکِينِ وَالْمُحْتَاجِينَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى، فَإِنَّ فِي هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِکِ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي الاْسْلاَمِ فِي کُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاْدْنَى، وَکُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ; وَلاَ يَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِکَ التَّافِهَ لاِحْکَامِکَ الْکَثِيرَ الْمُهِمَّ. فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ، وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ، و َتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ; فَفَرِّغْ لاِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْيَرْفَعْ إِلَيْکَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالاْعْذَارِ إِلَى اللهِ يَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الاْنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ. وَکُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْهِ. وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ وَلاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، وَذَلِکَ عَلَى الْوُلاَةِ ثَقِيلٌ، وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِيلٌ; وَقَدْ يُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَى أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ، وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللهِ لَهُمْ. سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چارهاى ندارند، [و عبارتند] از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتندارى كرده، و گروهى به گدايى دست نياز بر مىدارند، پس براى خدا پاسدار حقّى باش كه خداوند براى اين طبقه معيّن فرموده است: بخشى از بيت المال، و بخشى از غلّههاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسئول رعايت آن مىباشى. مبادا سر مستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسئوليّتهاى كوچكتر نخواهد بود. همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمىآيند و ديگران آنان را كوچك مىشمارند و كمتر به تو دسترسى دارند. براى اين گروه، از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند فردى را انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان به گونهاى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه در ميان رعيّت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را به گونهاى بپرداز كه در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چارهاى ندارند و دست نياز بر نمىدارند، پيوسته دلجويى كن كه مسئوليّتى سنگين بر دوش زمامداران است، اگر چه حق، تمامش سنگين است امّا خدا آن را بر مردمى آسان مىكند كه آخرت مىطلبند، نفس را به شكيبايى وا مىدارند، و به وعدههاى پروردگار اطمينان دارند (نهجالبلاغه،نامه:53).
8-سامان دهی وضعیت مالیاتی و هدایت آن به سمت کشاورزی و آبادانی زمین
وَتَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَرَاجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ، فَإِنَّ فِي صَلاَحِهِ وَصَلاَحِهِمْ صَلاَحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ، وَلاَ صَلاَحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ إِلاَّ بِهِمْ، لاِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَأَهْلِهِ. وَلْيَکُنْ نَظَرُکَ فِي عِمَارَةِ الاْرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِکَ فِي اسْتِجْلاَبِ الْخَرَاجِ، لاِنَّ ذَلِکَ لاَ يُدْرَکُ إِلاَّ بِالْعِمَارَةِ; وَمَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَة أَخْرَبَ الْبِلاَدَ، وَأَهْلَکَ الْعِبَادَ، وَلَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلاَّ قَلِيلاً. فَإِنْ شَکَوْا ثِقَلاً أَوْ عِلَّةً، أَوِ انْقِطَاعَ شِرْب أَوْ بَالَّة، أَوْ إِحَالَةَ أَرْض اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ، أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ، خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ; وَلاَ يَثْقُلَنَّ عَلَيْکَ شَيْءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْکَ فِي عِمَارَةِ بِلاَدِکَ، وَتَزْيِينِ وِلاَيَتِکَ، مَعَ اسْتِجْلاَبِکَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ، وَتَبَجُّحِکَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ، مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ، بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِکَ لَهُمْ، وَالثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ وَرِفْقِکَ بِهِمْ، فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الاْمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَيِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ; فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ، وَإِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الاْرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا، وَإِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لاِِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاَةِ عَلَى الْجَمْعِ، وَسُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَقِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ. ماليات و بيت المال را به گونهاى وارسى كن كه صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مىباشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود كار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت زيرا همه مردم نان خور ماليات و ماليات دهندگانند.
بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمع آورى خراج باشد كه خراج جز با آبادانى فراهم نمىگردد، و آن كس كه بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حكومتش جز اندك مدّتى دوام نياورد. پس اگر مردم شكايت كردند، از سنگينى ماليات، يا آفت زدگى، يا خشك شدن آب چشمهها، يا كمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشكسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد زيرا آن، اندوختهاى است كه در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيّت تو را مىستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد، و به افزايش قوّت آنان تكيّه خواهى كرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهربانى با رعيّت، به آنان اطمينان خواهى داشت، آنگاه اگر در آينده كارى پيش آيد و به عهده شان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى، قدرت تحمّل مردم را زياد مىكند. همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى كشاورزان است، و تنگدستى كشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است كه به آينده حكومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نمىگيرند (نهجالبلاغه،نامه:53).
خ- مبنای تامین امنیت در تربیت سیاسی
فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاْمْنِ وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَيَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ. پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت، و زينت و وقار زمامداران، شكوه دين، و راههاى تحقّق امنيّت كشورند. امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمىشود كه با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندىهاى خود را برطرف سازند.
1- بسیج مردم هنگام تهدید امنیت
فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاكَ الَّذِي نُحِبُّ؛ وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَوْمِ إِلَى الشِّقَاقِ وَ الْعِصْيَانِ، فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ، وَ اسْتَغْنِ بِمَنِ انْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ؛ فَإِنَّ الْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِه. مخالفان را (کسانى که فرمان تو را در مقابله با لشکريان طلحه و زبير پذيرا نيستند) نصيحت کن. اگر به سايه اطاعت باز گردند (و تسليم فرمان تو شوند) اين همان چيزى است که ما دوست داريم (و از آنها مىخواهيم) و اگر حوادث، آنان را به سوى اختلاف و عصيان کشاند به کمک کسانى که از تو اطاعت مىکنند با کسانى که از تو نافرمانى مىکنند پيکار کن و با کسانى که مطيعاند از کسانى که سستى مىورزند خود را بىنياز ساز؛ زيرا سست عنصران و کسانى که از جنگ با دشمن کراهت دارند غيبت شان بهتر از حضورشان است و قعود آنها از جنگ، از قيامشان کارسازتر است!
2- رسیدگی به وضعیت سپاهیان
تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدِهِمَا، وَلاَ يَتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِکَ شَيْءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ، وَلاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَإِنْ قَلَّ; فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَکَ، وَحُسْنِ الظَّنِّ بِکَ. وَلاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِيفِ أُمُورِهِمُ اتِّکَالاً عَلَى جَسِيمِهَا، فَإِنَّ لِلْيَسِيرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً يَنْتَفِعُونَ بِهِ، وَلِلْجَسِيمِ مَوْقِعاً لاَ يَسْتَغْنُونَ عَنْهُ پس در كارهاى آنان به گونهاى بينديش كه پدرى مهربان در باره فرزندش مىانديشد، و مبادا آنچه را كه آنان را بدان نيرومند مىكنى در نظرت بزرگ جلوه كند، و نيكوكارى تو نسبت به آنان -هر چند اندك باشد- خوار مپندار، زيرا نيكى، آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان را نسبت به تو نيكو گرداند، و رسيدگى به امور كوچك آنان را به خاطر رسيدگى به كارهاى بزرگشان وامگذار، زيرا از نيكى اندك تو سود مىبرند، و به نيكىهاى بزرگ تو بى نياز نيستند (نهجالبلاغه،نامه:53).
2-اولویت دادن به صلح
وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِيهِ رِضًى فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ. هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن، كه آسايش رزمندگان، و آرامش فكرى تو، و امنيّت كشور در صلح تأمين مىگردد (نهجالبلاغه،نامه:53).
3-تذکر هنگام صلح با دشمن
وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَاتَّهِمْ فِي ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ. لكن زنهار زنهار از دشمن خود پس از آشتى كردن، زيرا گاهى دشمن نزديك مىشود تا غافلگير كند، پس دور انديش باش، و خوشبينى خود را متّهم كن.
د- تاثیر محیط بر تربیت سیاسی
1- پرهیز از مصاحبت با بدان
يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرُّكَ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ، فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ. فرزندم از دوستى با احمق برحذر باش، چرا كه او مىخواهد به تو منفعت رساند ولى زيان مىرساند (زيرا بر اثر حماقتش سود و زيان را تشخيص نمىدهد) و از دوستى با بخيل دورى كن، زيرا به هنگامى كه شديدترين نياز را به او دارى تو را رها مىسازد و از دوستى با انسان فاجر بپرهيز، چرا كه تو را به اندك چيزى مىفروشد و از دوستى با دروغگو برحذر باش، چرا كه او مثل سراب است؛ دور را در نظر تو نزديك و نزديك را در نظر تو دور مىسازد (و حقايق را به تو وارونه نشان مىدهد) (نهجالبلاغه، حکمت:38).
2- مصاحبت با نیکان
وَالْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَالصِّدْقِ به پرهيزگاران و راست گويان بپيوند (نهجالبلاغه،نامه:53).
3- قرار نگرفتن در مواضع تهمت
مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهَمَةِ، فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَ.كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را ملامت كند كه به او سوء ظن پيدا مىكند (بلكه بايد خود را سرزنش كند كه اسباب سوء ظن را فراهم كرده است) (نهجالبلاغه،حکمت:159).
: 4- غنیمت دانستن فرصتها
الْفُرْصَةُ تَمُرُّمَرَّالسَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَالْخَيْرِ. فرصتها همچون ابر در گذرند؛ ازاين رو، فرصتهاى نيک را غنيمت بشماريد (و پيش از آنکه از دست برود، از آن استفاده کنيد) (نهجالبلاغه، حکمت:21). اعْمَلُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ عَلَى أَعْلَامٍ بَيِّنَةٍ، فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَبٍ، عَلَى مَهَلٍ وَ فَرَاغٍ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوعَةٌ وَ الْأَعْمَالُ مَقْبُولَة (نهجالبلاغه،خطبه:94). به عمل بپردازيد خدا شما را رحمت کند! و بايد اعمال شما بر طبق نشانههاى روشن (کتاب خدا و سنّت معصومين (عليهم السلام)) بوده باشد؛ راه روشن است و شما را به خانه امن و امان (بهشت و سعادت جاويدان) دعوت مىکند. شما در سرايى هستيد که مىتوانيد از خطاهاى خود (در پيشگاه خداوند) عذرخواهى کنيد و رضايت او را جلب نماييد و مهلت کافى و فراغت خاطر داريد؛ پرونده هاى اعمال گشوده و قلمها آماده نوشتن است؛ بدنهاى شما سالم و زبانها آزاد است؛ توبه پذيرفته مىشود و اعمال مقبول مىگردد.
5-همت در عمل معیار ارزش انسان
قدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ ارزش مرد به اندازه همّت اوست (نهجالبلاغه،حکمت:47).
6-توصیه به وارد شدن در عمل و مبارزه با ترس
إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنه. هنگامى كه از چيزى (زياد) مىترسى خود را در آن بيفكن، چرا كه سختى پرهيز از آن از آنچه مىترسى بيشتر است) (نهجالبلاغه، حکمت:175).
7- دلسرد نشدن و صبوری و به راه ادامه دادن عدم توجه به ملالت ملالتگران
جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ. در راه خدا آن گونه که بايد و شايد جهاد کن و هرگز سرزنشِ سرزنش گران، تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، در درياى مشکلات هر جا که باشد براى رسيدن به حق فرو شو. در دين خود تفقه کن (و حقايق دين را به طور کامل فرا گير) و خويشتن را بر استقامت در برابر مشکلات عادت ده که استقامت و شکيبايى در راه حق، اخلاق بسيار نيکويى است.
ذ_ مبنای اندیشه ورزی در فقه حکومتی
1- اصل تفکر و تعقل
لا مالَ أعوَد من العقل. هيچ دارايى سودمندتر از خرد نيست و لاعلمَ كالتفكّر.هيچ دانشى همانند تفكر (و انديشه براى كسب حقايق) نيست (نهجالبلاغه،حکمت:113). الفكرُ مرآة صافية. انديشه، آيينه اى است صاف و شفاف (نهجاالبلاغه،حکمت:5). العقلُ حُسامٌ قاطع. خرد شمشیری برنده است (نهجالبلاغه،424). إن أغنى الغنی العقل، و أكبر الفقر الحُمق. سرشارترين توانگرى، خردمندى است و بزرگترين تهيدستى نابخردى است (نهجالبلاغه، حکمت38).
2-توصیه به علم آموزی
كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ، إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ: هر ظرفى با ريختن چيزى در آن پر مىشود جز ظرف دانش كه هر چه در آن جاى دهى، وسعتش بيشتر مىشود (نهجالبلاغه، حکمت:205). النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. مردم سه دستهاند، عالمى ربّانى و آموزنده اى كه در راه راست گام برمىدارد و سه ديگر همج الرّعاع. يعنى كسانى كه از پى هر آواز مىروند و با وزش هر باد به چپ و راست ميل مىكنند. از فروغ دانش بهره ور نشدهاند و به ركن استوارى پناه نجستهاند (نهجالبلاغه، حکمت :147).
ز- ایجاد بصیرت
فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً، يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهَاوِي وَ الضَّلَالَ فِي الْمَغَاوِي، وَ لَا يُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ أَوْ تَحْرِيفٍ فِي نُطْقٍ أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ. هركس بايد از كار خويش بهره گيرد، و انسان بينا كسى است كه به درستى شنيد و انديشه كرد، پس به درستى نگريست و آگاه شد، و از عبرتها پند گرفت، سپس راه روشنى را پيمود، و از افتادن در پرتگاه ها، و گم شدن در كوره راهها، دورى كرد، و كوشيد تا عدالت را پاس دارد و براى گمراهان جاى اعتراض باقى نگذارد، كه در حق سختگيرى كند، يا در سخن حق تحريف روا دارد، يا در گفتن سخن راست بترسد (نهجالبلاغه، خطبه:153).
1- توسل به قرآن
أيها الناس! انه من استنصح الله وُفّق، و من اتخذ قوله دليلا هُدى للتى هى أقوم. اى مردم! كسى كه از خدا پند و خير خويش را مسألت نمايد، موفق گردد و هركس كه كلام خدا را براى خود راهنما اتخاذ كند به آن طريقهاى كه محكمتر و راستتر است هدايت شود (نهجالبلاغه، خطبه:147). عليكم بكتاب الله، فانه الحبل المتين، و النور المبين، و الشفاء النافع، و الرىّ الناقع، و العصمة للمتمسك، و النجاة للمتعلق. تمسك كنيد به كتاب خداوندى؛ زيرا اين كتاب طنابى است محكم و نورى است آشكار و شفايى است سودمند و سيراب كنندهاى است برطرف كننده تشنگى و نجات براى كسى است كه به آن در آويزد (نهجالبلاغه، خطبه:156). ما جالس هذا القرآن احدٌ الا قام عنه بزيادة او نقصان؛ زيادة فى هُدى، أو نقصان من عَمى. هيچكس با قرآن همنشين نشد مگر اين كه زيادت يا نقصانى نصيب او ساخت؛ زیاد کردن در هدايت و كاستن از نابينايى (نهجالبلاغه، خطبه:176).
2- توسل به و اهل بیت
فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، لَا يُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِق. پس رستگارى را از اهل آن جستجو كنيد، كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رمز حيات دانش، و راز مرگ جهل و نادانى هستند، آنان كه حكمتشان شما را از دانش آنان، و سكوتشان از منطق آنان، و ظاهرشان از باطنشان، اطلاع مىدهد. نه با دين خدا مخالفتى دارند، و نه در آن اختلاف مىكنند، دين درميان آنان گواهى صادق، وساكتى سخنگوست (نهجالبلاغه، خطبه:147).
ژ- مبنای کرامت در جهت تربیت سیاسی
1-حفظ جایگاه انسانی
مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَا يَقْضِي حَقَّهُ، فَقَدْ عَبَدَهُ هر كه حق كسى را ادا كند كه او حقش را ادا نكرده، خود را بنده او ساخته (نهجالبلاغه، حکمت،164).
2-حساب کشی از خود
عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ، لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظ. اى بندگان خدا! خويشتن را وزن کنيد (و ارزش خود را بسنجيد) پيش از آنکه شما را وزن کنند; و به حساب خود برسيد، پيش از آنکه شما را به حساب آورند. و تا راه نفس گرفته نشده، تنفّس کنيد؛ (تا فرصت ها باقى است به اعمال صالح بپردازيد) و پيش از آنکه شما را وادار به تسليم کنند (در برابر حق) تسليم شويد و بدانيد کسى که بر ضدّ هواى نفسش کمک نشود، تا واعظ و رادعى از درون جانش براى او فراهم گردد، مانع و واعظى از غيرخودش نخواهد يافت (نهجالبلاغه،خطبه:90).
3- توصیه به تغافل
مِنْ أَشْرَفِ [أَفْعَالِ] أَعْمَالِ الْكَرِيمِ، غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَم از بهترين كارهاى مرد بزرگوار، چشم پوشى اوست از آنچه مىداند (نهجالبلاغه، حکمت:222).
4-مدارا و ملایمت
لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ، وَ لَا تَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكَاتٌ، وَ إِنْ كَانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفَهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِه. با آنها نجنگيد تا آنها جنگ را آغاز کنند، زيرا به حمد خدا شما داراى حجت و دليل هستيد (شما پيرو امام(عليه السلام) و پيشوايى هستيد که خدا و خلق بر آن اتفاق دارند)، بنابراين اگر آنها آغازگر جنگ باشند، حجت و دليل ديگرى براى شما بر ضد آنهاست و هنگامى که به اذن خدا دشمن شکست خورد فراريان را نکشيد، و بر ناتوانها ضربهاى وارد نکنيد، و مجروحان را به قتل نرسانيد، زنان را با اذيت و آزار به هيجان نياوريد، هر چند آنها به شما دشنام دهند و به سرانتان بدگويى کنند، زيرا آنها از نظر قوا ناتوان و از نظر روحيّه و عقل و خرد ضعيفاند و در آن زمان که زنان مشرکان (در عصر پيامبر) به ما بدگويى مىکردند و دشنام مىدادند (از سوى آن حضرت) دستور داده مىشد که از آزار و اذيت آنها خوددارى کنيم، حتى در زمان جاهليّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مى کرد و سنگى به سوى او پرتاب مىنمود و يا او را با چوب مىزد، همين امر باعث ننگ او و فرزندانش مىشد!(نهجالبلاغه، نامه:14).
5-سعه صدر و بخشش
آلَةُ الرِّيَاسَةِ، سَعَةُ الصَّدْرِ. ابزار سرورى، شكيبايى در تحمل نامراديهاست (نهجالبلاغه، حکمت:176). عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ.دوست خود را با نيكى كردن در حق او سرزنش كن و با بخشش به او گزندش را باز گردان (نهجالبلاغه، حکمت:158). وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ. مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دستهاند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مىباشند. اگر گناهى از آنان سر مىزند يا علّتهايى بر آنان عارض مىشود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتكب مىگردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسانگير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است (نهجالبلاغه،نامه:53).
نتیجه
باید توجه داشت که مسئله تربیت یک امری ذاتی، و انسانها فطرتا تربیت پذیرند و این که تربیت عامل موثری برای کمال انسانهاست بسیار حائز اهمیت است، اما تربیت باید در مرحله عمل و اجرا قرار گیرد که بهترین راه برای اجرای آن قرار دادن تربیت در غالب سیاست است.موضوع مورد بحث، نقش تربیت سیاسی از منظر امام علی(ع) است، حضرت علی (ع) به عنوان امام و رهبر نظام اسلامی در دوران امامت و حکومت خود، علاوه بر تبیین تربیت سیاسی مطلوب، الگوی عملی آن را نیز در ابعاد مختلفی عرضه کردند. از نظر ایشان تربیت و سیاست لازم و ملزوم یکدیگرند و تربیتی تاثیرگذار است که وارد اجتماع از طریق سیاست گردد. ایشان همچنین به کارکردهای دین وسیاست و ارتباط دین و سیاست پرداخته که در شخصیت و عملکرد حاکم اسلامی نمود و ظهور مییابد. امیر مومنان(ع) ضمن قاطعیت در پیروی از قوانین الهی، با رعایت صداقت و عدالت، به جای مال اندوزی و کسب قدرت، با بصیرت و زمانشناسی، راه را بر هرگونه سوء استفاده دشمن میبندد و ضمن دوری از استبداد و تاکید بر سیاست نیکو، زمینه انجام شدن ارزشهای اخلاقی و انسانی را در جامعه فراهم میکند و این چیزی جز تربیت سیاسی و ارتباط دین و سیاست که در شخصیت والای اسوه شیعیان، امام علی (ع) در نهجالبلاغه به خوبی منعکس شده است.
منابع
1. نهجالبلاغه.
2. آقایی، محمد تقی، عابدی آرایی، احمد، صیادی، مصیب (1398ش)، «حقوق سیاسی انسان در حکومت اسلامی از منظر نهجالبلاغه». دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی. شماره،41، 219-197.
3. ادیب علی، محمدحسین (1342ق)، راه و روش تربیت ازدیدگاه امام علی علیه السلام. تهران: انتشارات مؤسسه انجام کتاب.
4. الیاس، جان (1385) ، فلسفه تعلیم و تربیت. ترجمه عبدالرضا ضرابی. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
5. بذرگر، رضوان، شهریاری، اصغر (1399ش)، «نقش مدارس در تربیت شهروند فعال». مجله دستاوردهای نوین در مطالعات علوم انسان. شماره 24، 117- 105.
6. پورفرد، مسعود(1387)، «تربیت سیاسی از منظر شهیدان مطهری، صدر و بهشتی»، مجله راه تربیت. شماره 154، 154-123.
7. جراحی درباران، مهدی، بابازاده، مجید، رود مقدس، رمضانعلی(1393ش)، «مبانی، اصول و روشهای تربیت سیاسی از منظر قرآن». مجله بصیرت و تربیت اسلامی، شماره 31، 112-95.
8. جعفری هرندی، رضا، نجفی، حسن(1398ش)، «تربیت اجتماعی و سیاسی به روایت کتابهای درسی دوره دوم متوسطه نظری ایران». مجله مطالعات برنامه درسی. شماره 52، 159-184.
9. راش، مایکل(1393ش)، جامعه و سیاست: مقدمهای بر جامعه شناسی سیاسی. ترجمه منوچهر صبوری. تهران: سمت.
10. رایجی پارسایی، نرگس، فغان نوملی، فاطمه، کاردل، آتنا (1393ش)، «ارتباط بین دین و سیاست در نهجالبلاغه و کارکردهای آن». مجله بصیرت و تربیت سیاسی. شماره 30، 110-79.
11. رفیعی، بهروز (1381ش)، آرای دانشمندان مسلمان در مبانی تعلیم و تربیت، جلد چهارم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
12. شارعپور، محمود (1387ش)، جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران: سمت.
13. شعارینژاد، علی اکبر (1346ق)، فلسفه آموزش و پرورش. تهران: انتشارات امیرکبیر.
14. صالحی، اکبر، تهامی، رحیمهالسادات (1388ش)، «بررسی و تحلیل عوامل و موانع مؤثر در تربیت دینی برمبنای سخنان حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه». دوفصلنامه تربیت اسلامی. شماره9، 94-75.
15. عطارزاده، مجتبی (1388ش)، «دین سیاسی یا سیاست دینی از نگاه امام محمد غزالی». مجله تحقیقات سیاسی و بینالمللی. شماره 2، 78-57.
16. علاقه بند، علی (1381ش)، جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران: روان.
17. عمید، حسن (1362ش)، فرهنگ فارسی عمید. تهران:انتشارات امیرکبیر.
18. عیسینیا، رضا (1387ش)، «تربیت سیاسی در اندیشه امام خمینی(ره)». مجله راه تربیت، شماره 5، 53-70.
19. فایضی، علی، آشتیانی، محسن (1341ق)، مبانی تربیت و اخلاق اسلامی. قم: انتشارات روحانی.
20. قادری، حاتم (1378ش) ،. اندیشه سیاسی در اسلام و ایران. تهران: سمت.
21. مرزوقی، رحمتالله (1384ش)، «تربیت مدنی از دیدگاه اسلام: رویکردی به پرورش سیاسی». دو فصلنامه تربیت اسلامی. شماره 1، 108-93.
22. مزینانی، محمدصادق (1382ش)، «روشهای تربیتی سیاسی کارگزاران از منظرامام علی علیه السلام». مجله حکومت اسلامی. شماره 22، 57-44.
23. - مسعودیان، پریسا، بهشتی، سعید (1392ش)، «بررسی اهداف و اصول و روشهای تربیت سیاسی بر مبنای نهجالبلاغه». مجله تعلیم و تربیت اسلامی. شماره 17، 25-7.
24. مطهری،مرتضی (1341ق)، تعلیم و تربیت در اسلام. تهران، انتشارات صدرا.
25. موسوی خمینی، سید روحالله (1378ش)، صحیفه نور. جلد سیزدهم. تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
26. نیکزاد، محمود (1341ق)، کلیات فلسفه تعلیم و تربیت. تهران: انتشارات کیهان.
[1] . دانشجوی دکتری فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران: esmailzadehhadi99@gmail.com
[2] . استادیار ادیان و عرفان اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران (نویسنده مسئول): h951311@gmail.com
[3] . استادیار فقه و مبانی حقوق اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، واحد بابل، دانشگاه آزاد اسلامی، ایران: rahmanvalzadeh30@gmail.com