نمادگرایی در شکواییههای اجتماعی مهدی اخوان ثالث
محورهای موضوعی : ادبیات فارسی
کلید واژه: واژگان كليدي: شكوایيه, نمادگرایی, جامعه, شعر معاصر, مهدی اخوان ثالث.,
چکیده مقاله :
چكيده شكوایيه يكي از گونه¬هاي ادبيّات غنايي است كه به شرح رنج و ناكامي¬ها، دردهاي دروني و اجتماعي شاعر يا نويسنده مي-پردازد. در دورۀ معاصر، متأثر از وقايع سياسي و تحوّلات اجتماعي، نمود اين نوع ادبی در آثار شاعران اين دوره بسیار چشمگیر است. خفقان و فضای بستۀ جامعه در عصر ستمشاهی- بهویژه پس وقوع كودتاي 28 مرداد 1332خ.- سبب شد شاعران رسالت اجتماعی و تعهد شاعری خویش را از یاد نبرند و با زبانی نمادین شکواییههای اجتماعی تأثیرگذاری بسرایند. مهدی اخوان ثالث از آن دسته سَرایندگان متعهدی است که پیوسته مسائل اجتماعی و سیاسی را در آینۀ اشعارش نمایانده و با بهرهگیری از نمادهای تازه، شکواییههای ماندگاری از خود بهجای گذاشته است. در پژوهش پیشِ رو که با روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است، نمادگرایی در شکواییههای اجتماعی اخوان ثالث تحليل و بررسي شده است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که او در موضوعاتی چون بي¬تفاوتي و غفلت¬زدگي مردم، فقر و بي-عدالتي و نابرابري، خفقان و فضاي نامطلوب اجتماعي، بيكفايتي حاكمان، استعمار و سيطرۀ بيگانگان، ناکامی جریانهای سیاسی و کشتهشدن مبارزان راه آزادی و... با سود جستن از نمادهای گوناگون، شکواییههای اجتماعی خویش را آفریده است.
Abstract Complaint is one of the types of lyrical literature that describes the sufferings and failures, internal and social pains of the poet or writer. In the contemporary period, affected by political events and social developments, this type of literature is very impressive in the works of poets of this period. The dictatorship of Shah's regime and its limitations on the society, especially after 28 Mordad coup d'état, caused poets not to forget their social mission and commitment as poets and to write influential social complaints with a symbolic language. Mehdi Akhavan-Sales is one of the poets who has presented social and political issues in his poems and has left lasting complaints by using new symbols. In the upcoming research, which has been done with a descriptive analytical method, Symbolism in the social complaints of Mahdi Akhavan-Sales has been analyzed and investigated. The result of the research shows that he has created his very own social complaints with the subjects such as indifference and neglect of the people, poverty, injustice and inequality, dictatorship and unfavorable social atmosphere, the incompetence of colonial rulers and the domination of foreign governments, the failure of political currents and the killing of freedom fighters, etc, using various symbols.
نمادگرایی در شکواییههای اجتماعی مهدی اخوان ثالث
چكيده
شكوایيه يكي از گونههاي ادبيّات غنايي است كه به شرح رنج و ناكاميها، دردهاي دروني و اجتماعي شاعر يا نويسنده ميپردازد. در دورۀ معاصر، متأثر از وقايع سياسي و تحوّلات اجتماعي، نمود اين نوع ادبی در آثار شاعران اين دوره بسیار چشمگیر است. خفقان و فضای بستۀ جامعه در عصر ستمشاهی- بهویژه پس وقوع كودتاي 28 مرداد 1332خ.- سبب شد شاعران رسالت اجتماعی و تعهد شاعری خویش را از یاد نبرند و با زبانی نمادین شکواییههای اجتماعی تأثیرگذاری بسرایند. مهدی اخوان ثالث از آن دسته سَرایندگان متعهدی است که پیوسته مسائل اجتماعی و سیاسی را در آینۀ اشعارش نمایانده و با بهرهگیری از نمادهای تازه، شکواییههای ماندگاری از خود بهجای گذاشته است. در پژوهش پیشِ رو که با روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است، نمادگرایی در شکواییههای اجتماعی اخوان ثالث تحليل و بررسي شده است. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که او در موضوعاتی چون بيتفاوتي و غفلتزدگي مردم، فقر و بيعدالتي و نابرابري، خفقان و فضاي نامطلوب اجتماعي، بيكفايتي حاكمان، استعمار و سيطرۀ بيگانگان، ناکامی جریانهای سیاسی و کشتهشدن مبارزان راه آزادی و... با سود جستن از نمادهای گوناگون، شکواییههای اجتماعی خویش را آفریده است.
واژگان كليدي: شكوایيه، نمادگرایی، جامعه، شعر معاصر، مهدی اخوان ثالث.
مقدّمه
پیوند ادبیّات و اجتماع، اصلی است که همواره منتقدان و مفسّران متون ادبی و جامعهشناسان در تمام جوامع و فرهنگها به آن باور داشتهاند. ادبیّات در قالب شعر و داستان و... به بازتاب واقعیتهای اجتماعی و بازنمود جریانهای سیاسی و اجتماعی در دورههای مختلف پرداخته است. شاعران با توجّه به تحوّلات سیاسی و اجتماعی دورۀ خود، با دیدی انتقادی از شرایط جامعه و ظلم حاکمان و استبداد آنها سخن میگویند و لب به شِكوه ميگشايند. رضا براهنی، در طلا در مس، در بیان ویژگی هنرمند متعهد میگوید: «وظیفۀ هنرمند و شاعر اصیل این نیست که امید بیاساس و بیپایه در دل مردم بپروراند؛ بلکه نخستین وظیفۀ او این است که تا حدّ امکان، اوضاع اجتماعی و زشتی و وحشت و جنون حاکم بر محیط را نشان دهد و در این بینش، شاعر هم بماند و بکوشد تا انسان را در موقعیّتی که او هست، قرار دهد نه در موقعیّتی خیالی که بر اساس پندارهای موهوم در ذهن آدم ساخته میشود» (براهنی،1380: 2/ 656).
شکواییه، بیانکنندۀ احساسات و اندیشههای واقعی شاعران است و واقعیتهای زندگی شخصی و اجتماعی شاعر را بازگو میکند. شکواییههای اجتماعی، توجّه و دغدغهمند بودن شاعران نسبت به دنیای بیرون و سرنوشت خارج از جهان شخصیشان را نشان میدهد. «از نظر جامعهشناسی ادبیّات، هرچند شاعران و نویسندگان، بهعنوان فرد، دیدگاهها و احساسات شخصی خود را در آثارشان میریزند و آثار هر شاعر یا نویسنده، نتیجۀ نگرش و احساس یک فرد معین است، با این همه، هرگز آنها را بهعنوان افراد مستقل با دیدگاههای منفرد، در نظر نخواهیم آورد. هنرمندان در حقیقت، عصارۀ اندیشه، احساس و فرهنگ جامعه را در آثار خود انعکاس میدهند. از این رو، در شخصیترین آثار، ردّپای مسائل و رخدادهای اجتماعی و نیز جوهرۀ نگرشهای فکری- فرهنگی و اجتماعی را میتوان مشاهده کرد» (پارسانسب، 1396: 18).
مهدی اخوان ثالث ازجمله شاعران مردمی و متعهد است که همواره به مسائل اجتماعی و سیاسی توجّه ویژه داشته و دردهای تودۀ رنجبر جامعه را در آینۀ اشعار خویش نمایانده و در لابهلای شکواییههای خویش به تصویر کشیده است. بیگمان یکی از مؤترترین شیوههای بیان شکواییهها و درد و رنج مردم فرودست، بهکارگیری زبان نمادین است؛ موضوعی که اخوان ثالث بیش از هر شاعر دیگر از آن سود جسته است؛ تا جاییکه امروز از او بهعنوان یک شاعر سمبولیست یاد میشود. هدف از نوشتن این پژوهش، روشن ساختن این موضوع است که اخوان ثالث چگونه از نماد در شکواییههای خود بهره برده و اندوه درونیاش را در کالبد شعر فراروی مخاطب نهاده است.
پیشینۀ تحقیق
دربارۀ جلوههای سمبولیسم و نمادگرایی در اشعار مهدی اخوان ثالث تحقیقاتی صورت گرفته است؛ امّا تاکنون پیرامون «نمادگرایی در شکواییههای اجتماعی اخوان ثالث»، تحقیقی انجام نشده و از این نظر، پژوهش پیشِ رو تازگی دارد. در ادامه به برخی از مقالاتی که نماد را در سرودههای اخوان ثالث کاویدهاند، اشاره میشود:
- مرتضوی، سیّد جمالالدین و شوقی، لیلا. (1389). «نمادپردازی در شعر مهدی اخوان ثالث»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه شهرکرد، سال پنجم، شمارۀ 18 و 19، صص 181-194.
نویسندگان در این مقاله تشریح کردهاند که مهدی اخوان ثالث با ساخت روایی و زبان نمادین - که گاه در کلماتی معیین و گاه در کلّیّت شعر نمود مییابد- اندیشۀ اجتماعی و مفاهیم سیاسی را با بازآفرینی و دگرگونی اسطورهها، عرضه میکند.
- سامانی، زهرا. (1391). «نمادگرایی در شعر اخوان»، زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد، سال نهم، شمارۀ دوم، صص 257-279.
نویسنده در این مقاله سعی کرده است روشن سازد که اخوان ثالث چگونه از زبان حیوانات مانند اسب، گرگ، جغد و... و از گیاهان مانند درخت سدر، ناژو و... برای القای مفاهیم ذهنی خود، بهره برده است.
- قاری، محمّدرضا و همکاران. (1393). «سمبولیسم در شعر معاصر با تکیه بر شعر مهدی اخوان ثالث و هوشنگ ابتهاج»، زیباییشناسی ادبی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک، دورۀ پنجم، شمارۀ 21، صص 97-125.
نویسندگان در این پژوهش نتیجه گرفتهاند که بخش بزرگی از نمادهای بهکار رفته در اشعار اخوان ثالث و ابتهاج، ریشه در فرهنگ ایران باستان دارد؛ در واقع بیشتر این نمادها ریشه دینی و آیینی دارند و ردّپای آنها را میتوان در ادبیّات مزدیسنا به فراوانی یافت. نکتۀ دیگر اینکه، نمادگرایی شاعران ایرانی، با سمبولیسم فرانسوی متفاوت است؛ یعنی در حالیکه سمبولیستهای فرانسه، مخالف به خدمت گرفتن هنر شعر برای توصیف زندگی و وضع اجتماعی جامعه هستند، نمادگرایان ایرانی شعر خود را در خدمت زندگی مردم و مبارزه با ستم و ستمگری قرار میدهند و به این کار افتخار میکنند.
- پارسا، سیّد احمد و مرادی، فرشاد. (1394). «بررسی سمبولیسم اجتماعی در سرودههای مهدی اخوان ثالث»، مجلۀ مطالعات و تحقیقات ادبی، شمارۀ هجدهم، صص 41-68.
نویسندگان در این پژوهش نشان دادهاند که اخوان ثالث برای بیان رویدادها و انتقال آن به نسلهای بعدی از نمادهای عمومی و شخصی بهره گرفته است؛ همچنین بسامد بالای نمادهای شخصی به کار رفته در اشعار او، مبین حس شاعرانه و دغدغۀ ذهنی شاعر در بیان مسائل اجتماعی است.
- عطارزاده، مجتبی. (1397). «اخوان؛ نماد امید در نمود یأس سیاسی (بررسی نمادگرایی در اشعار اجتماعی ـ سیاسی اخوان ثالث)»، زیباییشناسی ادبی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک، دورۀ نهم، شمارۀ 35، صص 147-171.
عطارزاده در این مقاله کوشیده است نشان دهد که اخوان ثالث بر خلاف آنچه بسیاری گمان بردهاند، به رغم باور به شکست و ناکامی، با سرودههای حماسی خود به سبک خراسانی برای بیان شدّت سردی ظلم زمستان، هرگز از دمیدَن روحِ زندگی و امید و از سرگرفتن مبارزه و تلاش، برای رسیدن خود و مردمش به نقطهای و روزنهای هر چند دور، مأیوس نشده است.
روش تحقیق
از آنجایی که گردآوری اطلاعات و مفاهیمِ در پیوند با این پژوهش، به وسیلۀ فیش و کتابهای بنیادی و مرجع انجام گرفته، این تحقیق دارای رسش کتابخانهای است. از سوی دیگر، چون زمینۀ این پژوهش مباحث توصیفی، تشریحی و تحلیلی است، پس تحقیق پیشِ رو، بر مبنای «روش کتابخانهای و توصیفی- تحلیلی» انجام شده است. این پژوهش در نظر دارد نمادگرایی و نحوۀ سود جستن از نماد را در شکواییههای اجتماعی مهدی اخوان ثالث بررسی کند؛ بنابراین نگارندگان پس از فیشبرداریهای لازم بر اساس سیاهۀ وارسی، به بررسی و تجزیه و تحلیل دادهها پرداختهاند.
بحث و بررسی
در شكوایيههای اجتماعی، شاعر و نويسنده به شكايت از شرايط نابسامان جامعه در پي وقايع سياسي يا ظلم و ستم حاكمان عصر و به گونۀ جدّيتر، شكايت از مردم زمانه است كه با جهل و ناداني خود، شرايط را براي استمرار حكومت ظالمان مهيّا ميكنند و بر بدبختي و تیرهروزي خود ميافزايند (نک: رستگار فسایی، 1372: 269). شکواییههای اجتماعی در شعر معاصر، کاملاً متأثر از اوضاع سیاسی کشور است و به دلیل وابستگی و فعالیتهای گسترده شاعران در احزاب سیاسی آن دوره، تفکیک شکواییههای اجتماعی و سیاسی از یکدیگر به طور کامل امکانپذیر نخواهد بود. گلایه در شعر اخوان ثالث نیز بیشتر بهصورت شکواییههای اجتماعی- سیاسی خود را نمایان ساخته است؛ چرا که در دورۀ رژیم ستمشاهی پهلوی، خفقان، استبداد و فضای بستۀ جامعه تا حدّی بود که شاعران نخست زبان به گِله و شکایت از ناکارآمدی نظام فاسد، ناآگاهی مردم و استثمار آنان بهوسیلۀ جیرهخواران حکومت و اربابان محلّی گشودند؛ سپس با بهرهگیری از نمادهای تازه، شعر آنان رنگ اعتراض و مقاومت به خود گرفت.
در ادامه، مهمترین موضوعاتی که دستمایۀ گلایه و شِکوه در اشعار اخوان ثالث قرار گرفته است، از نظر میگذرد.
شِكوه از بيتفاوتي و غفلتزدگي مردم
یکی از دغدغههای اصلی سخنوران، افزایش سطح آگاهی مردم و مسئولیتپذیری آنان در قبال رویدادهای اجتماعی و سیاسی است. ازجمله موتیفهای برجستۀ شکواییۀ اجتماعی که در آثار بیشتر شاعران ادب معاصر دیده میشود، شکوۀ آنان از بیتفاوتی، غفلت و ناآگاهی مردم است. هنگامی که شاعر درمییابد مخاطب سرودههایش نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت است، دلزده میشود و زبان به شِکوه و گلایه میگشاید. درواقع با واکنش مردم، شاعر نیز روحیه میگیرد تا زبان رسای جامعۀ خویش باشد؛ امّا با غفلت، خوابزدگی و یا بیتفاوتی آنان، شاعران نیز رو به گوشهنشینی و انزوا میآورند و یأس و ناامیدی در سرودههایشان جلوهگر میشود.
توجّه به مسائل اجتماعي و پرداختن به درد و رنج مردم، مهمترين دغدغۀ مهدی اخوان ثالث بوده است. سرودههای اخوان پیوسته پیوندي بسیار نزدیک با جامعۀ عصر خود و شرایط سیاسی و اجتماعی و بحرانها و نابهسامانیهای روزگار خود داشته است؛ «شعر او تأسفِ پرشکوهی است و بوی زوال امیدهای سرشار از باور و یقین را میدهد. شعر او آیینۀ راستگوی محرومیّتها، تلاشها و آرزوهای نسلی است که در اوج شور و اعتمادش ناگهان خود را فریبخورده و تنها یافت» (شمس لنگرودی، 1377: 2/ 612).
اخوان با بهرهگیری از نمادهای گوناگون، میکوشد فضای جامعه را برای مخاطب تشریح کند و پرده از ناهنجاریها، ناعدالتیها و کاستیها بردارد. او در شعر «به مهتابي كه بر گورستان ميتابد»- از دفتر زمستان- برای جامعۀ روزگار خود از نماد «گورستان» استفاده ميكند؛ گورستانی سرد و ساكت که هيچ نشاني از نشاط و زندگي در آن به چشم نميخورد. مردمان اين جامعه، خو گرفته و خرسند به وضع اسفبار خود، در دام زنجير استبداد ماندهاند و هيچ تلاشي براي نجات خود نمیکنند: «اينجا چرا ميتابي اي مهتاب! برگرد/ اين كهنه گورستان غمگين، ديدني نيست/ جنبيدن خلقي كه خشنودند و خرسند/ در دام يك زنجير زرّين، ديدني نيست/ ميخندي امّا، گريه دارد حال اين شهر» (اخوان ثالث، 1335: 59).
نماد دیگری که شاعر همانند دیگر سَرایندگان متعهد عصر خویش به آن توجّه ویژه داشته، «زمستان» است. در شعر «زمستان» او، همه سر در گریبان و دستها پنهان، هر کس در عالم خود سیر میکند، هیچ ارتباطی میان آدمها برقرار نیست و همه سر در لاک تنهایی خود فروبردهاند. شاعر، حضرت مسیح را مورد خطاب قرار میدهد تا سلامش را پاسخ بگوید و در به رویش بگشاید، امّا هیچ پاسخی دریافت نمیکند. در این سروده، زمستان، نماد فضای امنیتی و خفقان حکومت پهلوی است. زمستان، با پیغام تنهایی و بیگانگی آغاز میگردد. در این زمستان، شدّت بدبینی و بیاعتمادی به حدّی است که از کسی انتظار یاری و محبّت نمیتوان داشت، همه مردم نسبت به هم سرد و بیتفاوت هستند و اندوه و ترس و افسردگی در نگاه همۀ آنها موج میزند. بسته بودن درها، پنهان بودن دستها و بیجواب ماندن سلامها، همه از فصل بیمهری و بیگانگی نشان دارد. غبارآلود بودن مهر و ماه، نشان از مبهم بودن شب و روز و ناپیدا بودن آینده و سرنوشت ميدهد:
«سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ سرها در گریبان است/ کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را/ نگه جز پیش پا را دید، نتواند/ که ره تاریک و لغزان است/ وگر دست محبّت سوی کس یازی/ به اکراه آورد دست از بغل بیرون/ که سرما سخت سوزان است/ نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک/ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت/ نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟/ ز چشم دوستان دور یا نزدیک/... سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/... هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان/ نفسها ابر، دلها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین/ زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است» (همان: 108).
تردیدی نیست که شعر زمستان، مهمترین و ماندگارترین سرودۀ نمادین اخوان است که در آن از فضای لبریز از خفقان، ترس، اضطراب، بیدردی کاسبان و منفعتطلبان روشنفکرمآب و... سخن رفته است. اخوان خود دربارۀ ارزش و اهمیّت این شعر گفته است: «من که کارم شعر بود و سرودن، اوّل شناخت زمستان برایم مطرح بود، یعنی دنیای زمستانی و زمستانزدۀ سرد و بیروح و خفته... و اوّلین قطعهای که در این زمینه سرودم، همیین قطعۀ زمستان بود که رنگ اصلی شعرهای بعدی مرا مشخص کرد... در شعر زمستان محیط زندگی را در آن سالهای خفقان ترسیم کردهام. اینها خطوط اصلی شعرم در این 25 سال بوده است» (کاخی، 1371: 230).
شِكوه از فقر و بيعدالتي و نابرابريهاي اجتماعي
همواره شاعران نسبت به فاصلۀ طبقاتی و رنج تودۀ زحمتکش جامعه معترض بودهاند و در سرودههایشان، از این همه ستم بر رنجبرانِ بیتوشه گلایه کردهاند. چپاول دارایی مردم از سوی زالوهای بیشماری که بر زندگی تهیدستان نشستهاند و روزبهروز فربهتر میشوند، ذهن هر آزادهای را به واکنش وامیدارد؛ چه برسد به شاعران متعهدی که طبع لطیفتری دارند و غم مردم را غم خود میپندارند. تردیدی نیست هر جامعهای که به خواب برود و مردمانش قصد بیدار شدن نداشته باشند، به گروهی از نالایقان و کاسبان فرصت میدهد که از آبِ گلآلود ماهی خود را صید کنند. آنگاه که فریادِ آزادیخواهان به گوش خوابزدگان گران میآید، دور از ذهن نیست که برخی بر آن باشند برای رفع اشتهای سیریناپذیر خود، لقمه در خون مردم بزنند؛ امّا شاعران که روح بیدار جامعه و نمایندۀ پیشرو تودۀ مردم هستند، سکوت را نمیپذیرند و یکسره فریاد میشوند.
تصاویری که اخوان از زندگی، اجتماع و اطرافیان خود به دست میدهد، مملو از سختی، رنج و درد و در نهایت پوچی است؛ او میگوید: «... آدمی مثل من به سرزمینش تعصّب و عشق دارد، تأمّل و قریحۀ اجتماعی دارد، من بدون اینکه پیغمبر باشم، غم امّت را میخورم... وقتی میبینم ملّت ما و جامعۀ ما با این همه ثروت و غنای طبیعی و موجبات رشد و زندگی آزاد و عالی و انسانی، این چنین بیمار و گرسنه و فرومانده و سیهروز و تبهروزگار است و خوب و روشن میدانم به چه علّتهایی این چنین است، مسلماً آرام و ساکت نمیتوانم بمانم» (کاخی، همان: 145). اخوان ثالث در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟»، همراه سایهاش در سطح شهر و میان مردم میرود و نابسامانیهای اجتماع و فقر و تنگدستی مردم را روایت میکند؛ وی از ستمي كه كاخنشينان حكومتي بر كوخنشينان روا ميدارند، شكايت ميكند: «با آنکه شب، شهر را دیرگاهیست/ با ابرها و نفس دودهایش/ تاریک و سرد و مهآلود کردهست/ و سایهها را ربودهست و نابود کردهست/ من با فسونی که جادوگر ذاتم آموخت/ پوشاندم از چشم او سایهام را./ با سایۀ خود در اطراف شهر مهآلود گشتم/ اینجا و آنجا گذشتم.../ بازگشتم/ با سایۀ خسته و مستم، افتان و خیزان/ مستیم، مستیم، مستیم/ مستیم و دانیم هستیم/ ای همچو من بر زمین اوفتاده/ برخیز، شب دیرگاهست، برخیز.../ ای سایه ره تیرهتر شد.../ ناگه دلم ریخت، افسرد/ ای کاش میشد بدانیم/ ناگه کدامین ستاره فرومُرد؟» (اخوان ثالث، 1360: 97-106).
در سرودۀ یادشده، افزون بر نماد «شب» که نمودی از حکومت بیدادگر پهلوی است، «سایه» میتواند نماد هویّت و وجدان بیدار ایرانیان باشد؛ همچنین «ابرها» هم سمبل جور و تعدّی حکومت حاکم هستند؛ «ستاره» نیز نماد آزادیخواهان و مبارزان راه آزادی است.
اخوان در شعر «خفته» نیز به بيان بيعدالتي موجود در جامعه كه منجر به فاصلۀ طبقاتي شده، ميپردازد و «سباع و وحوش» را نمادی از حاکمان ستمگر و نالایق عصر خویش پنداشته است: «از كاخ رفته قهقهۀ شوق تا فلك/ چون خندههاي باده ز حلقوم كوزهها/ وان نالههاي خفته كمك ميكند به شك/ كاين صورت مرد نيست كه آه عجوزهها// تعبير آه و قهقهه خاطرنشان كند/ مفهوم بيعدالتي و نيش و نوش را/ وين پردۀ فصيح مجسّم عيان كند/ دنياي ظلم و جور سباع و وحوش را// آن يك به فوق مسكنت از ظلم و جور اين/ این يك به تخت مقدرت از دسترنج آن/ اين با سرور و شادي و عيش و طرب قرين/ و آن با عذاب و ذلّت و اندوه توأمان» (اخوان ثالث، 1335: 24 و 25).
شِكوه از خفقان و فضاي نامطلوب اجتماعي
اخوان ثالث، مردی است که در کتاب «از این اوستا»، پس از مدح و ثنای زرتشت، خود را اینگونه معرّفی میکند: «شکستهدل خسته و هراسان، یکی از مردم توس خراسان، ناشادی ملول از هست و نیست، سوم برادر سوشیانت: مهدی اخوان ثالث، بیمناک نیمنومیدی به میم امید مشهور، چاووشیخوان قوافل حسرت و خشم و نفرین و نفرت. راوی قصههای از یاد رفته و آرزوهای بر باد رفته» (اخوان ثالث، 1360: 110). از نظر منتقدان، «اخوان در شعر معاصر بهترین کسی است که روایتی هنری از وقایع تاریخ ایران در دهۀ سی به دست میدهد. این روایتها اگر چه بر اساس اسناد و مدارک تاریخی نیست و نمیتوان مانند کتب تاریخی به آنها استناد کرد، امّا اگر بخواهیم موقعیّت ایران در دهۀ سی و وضعیّت روشنفکران را پس از کودتای 28 مرداد سال 1332 ببینیم، شاید در شعر بهترین مرجع مناسب، منظومههای داستانی اخوان باشد. در این اشعار، امیدها، آرزوها، اعتراضها، عصیانها، شورشها، سرکوبها، تسلیمها و شکستهای قشر روشنفکران ایرانی دهۀ سی، یکی پس از دیگری از نگاه شاعر بیان شدهاند» (محمّدی آملی، 1385: 167).
مفاهیم ذهنی همچون غم، حسرت، خشم و نفرت و مرگ، همگی برآمده از زندگی در فضايي آشفته و نابهسامان است که اخوان ثالث آن را به طور مستقیم و به تجربه دريافت کرده و در سرودههایش، انعکاس آن قابل مشاهده است. در سرودۀ «زمستان» دیدیم که چگونه اخوان بهزیبایی هرچه تمامتر، فضای پر از خفقان عصر ستمشاهی را به نمایش میگذارد. سرودۀ «باغ من» نیز نمایانگر فضای بسته و پر از سرکوب جامعۀ آن عصر است که در آن «ابر» نماد رژیم بیدادگر طاغوت و «باغ بیبرگی»، نماد جامعه و مردم رنجبر ایران است:
«آسمانش را تنگ گرفته در آغوش/ ابر با آن پوستین سردِ نمناکش/ باغ بیبرگی/ روز و شب تنهاست/ با سکوت پاک غمناکش.../ باغ نومیدان/ چشم در راه بهاری نیست» (اخوان ثالث، 1335: 152 و 153).
«آخر شاهنامه»، پایان تلخ روزگار شاعر دردمندی را روایت میکند که بر آرزوهای بر بادرفته و امیدهای بیحاصل خود مویه میکند؛ یاران راستین خود را از دست داده است و اکنون در میان بازماندگان خیانتکار و دشمنانی سرمست از پیروزی، از قصههای رفته از یاد سخن میگوید. «در شعر آخر شاهنامه، باز شاعر بر آن است که آخر شاهنامۀ همه انقلابات و تحوّلات تاریخی ایران سخت ناخوش است و همۀ این حرکات محکوم به شکستی محتوم است. او در این شعر، خود و یاران انقلابیاش را به فاتحان گوژپشت و پیری مانند میکند که با تیغهای زنگ خورده و تیرهای شکسته در خیال فتح و ظفرند و همانند اصحاب کهف به امید پیروزی و بهروزی سر از خواب بر میدارند» (حسینپور جافی، 1384: 243).
«آه، دیگر ما/ فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم./ بر به کشتیهای موج بادبان از کف،/ دل به یاد برّههای فرّهی در دشت ایام تهی، بسته،/ تیغهامان زنگخورد و کهنه و خسته،/ کوسهامان جاودان خاموش،/ تیرهامان بال بشکسته./ ما/ فاتحان شهرهای رفته بر بادیم./ با صدایی ناتوانتر زان که بیرون آید از سینه،/ راویان قصّههای رفته از یادیم./ کس به چیزی، یا پشیزی، برنگیرد سکّههامان را./ گویی از شاهیست بیگانه./ یا ز میری دودمانش منقرض گشته./ گاه گه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادویی،/ همچو خواب همگنان غار،/ چشم میمالیم و میگوییم: آنک، طرفهقصر زرنگارِ صبحِ شیرینکار./ لیک بیمرگست دقیانوس./ وای، وای، افسوس» (اخوان ثالث، 1370: 86).
اخوان در سرودۀ «چاووشی» هم از این فضای مالامال از دلتنگی بیزاری میجوید و خواهان سفر از «اینجا» (= نماد کشور خفقانزدۀ ایران) به جایی است که آسمان جامعهاش رنگی بهتر داشته باشد و این همه یأس و ناامیدی در آن خودنمایی نکند:
«من اینجا بس دلم تنگست/ و هر سازی که میبینم بدآهنگ است./ بیا ره توشه برداریم/ قدم در راه بیبرگشت بگذاریم؛/ ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟» (اخوان ثالث، 1355: 144).
شِكوه از بيكفايتي حاكمان و استعمار و سيطرۀ بيگانگان
رسالت اجتماعی شاعران، حکم میکند که نسبت به حوادث سیاسی و رفتار و کردار حاکمان، بیتفاوت نباشند؛ بنابراین وجدان بیدار این قشر متعهد جامعه، آنان را وامیدارد تا زبان رنجبرانی باشند که زیر ستم و بیداد حاکمان نالایق، کمرشان خمیده است؛ تهیدستانی که هر روزه با تنگی معیشت و ناملایمات زندگی دست به گریبان هستند. مسئولان بیکفایت و خودفروختهای که جز در پی چپاول بیتالمال و پر کردن جیب خود و وابستگان خویش نیستند، هرگز درصدد بهبود شرایط طبقۀ فرودست جامعه برنمیآیند و چونان زالو از پیکرۀ بیجان این مظلومان ارتزاق میکنند. «در شعر اخوان، مسئلۀ استعمار با استبداد داخلی درآمیخته است؛ در دورۀ پهلوی استبداد حاکم بر اجتماع دستور از استعمار خارجی میگرفت، از این رو، چهرۀ استعمار با استبداد توأمان شده است؛ هر جا که ظلم و ستم و زور و استبداد است، عوامل پشت پردۀ استعمار در آن دخالت دارند. اصلیترین مقاومت و مبارزۀ اخوان در مورد استعمار، مقاومت در برابر استبداد داخلی است؛ زیرا اندیشۀ آنها بهوسیلۀ سردمداران حکومتی به مردم دیکته میشود» (عبیدینیا و نوری، 1394: 164).
اخوان ثالث، در سرودههاي خود، بر مواضع ضد استبدادی و ضد استعماری و انتقاد از شرایط نابسامان جامعه و فقر و بدبختی مردم جامعهاش تأکید میکند. قصۀ «شهر سنگستان»، نماد ایران استعمارزده و چپاولشدهای است که مردمان آن در مقابل استعمارگران سکوت کردهاند و گویی سنگ شدهاند:
«... يکی آوارهمرد است این پریشانگرد/ همان شهزادۀ از شهر خود رانده/ نهاده سر به صحراها/ گذشته از جزیرهها و دریاها/ نبرده ره به جایی، خسته در کوه و کمر مانده/ اگر نفرین اگر افسون اگر تقدیر اگر شیطان/ بهجای آوردم او را، هان/ همان شهزادۀ بیچاره است او که شبی دزدان دریایی/ به شهرش حمله آوردند/ بلی، دزدان دریایی و قوم جادوان و خیل غوغایی/ به شهرش حمله آوردند/ و او مانند سردار دلیری نعره زد بر شهر/ دلیران من! ای شیران!/ زنان! مردان! جوانان! کودکان! پیران!/ و بسیاری دلیرانه سخنها گفت امّا پاسخی نشنفت/ اگر تقدیر نفرین کرد یا شیطان فسون، هر دست یا دستان/ صدایی برنیامد از سری زیرا همه ناگاه سنگ و سرد گردیدند/ از این جا نام او شد شهریار شهر سنگستان!» (اخوان ثالث، 1360: 19و20).
«شهریار شهر سنگستان» را میتوان تعبیری برای دکتر مصدق یا به قول اخوان، پیرمحمّد احمدآبادی هم در نظر داشت. «دزدان دریایی» که به شهرش حمله آوردند، تمثیلی برای کشورهای استعمارگری همچون آمریکا و انگلستان است که در کودتای 28 مرداد 1332خ. نقش اساسی داشتند. «شهر سنگستان» که روزگاری شبچراغ روزگاران بوده و اکنون به ننگآشیانی نفرتآباد بدل شده، کشور ایران است که سرمایۀ عظیم نفت آن مانند هزاران جوی پر آب به سمت بیگانگان به راه افتاده است: «و سنگستان گم نامش/ که روزی روزگاری شبچراغ روزگاران بود/ نشید همگنانش، آفرین را و نیایش را/ سرود آتش و خورشید و باران بود/ اگر تیر و اگر دی، هر کدام و کی/ به فرّ سور و آذینها بهاران در بهاران بود/ کنون ننگآشیانی نفرتآبادست، سوگش سور/ چنان چون آبخوستی روسپی آغوش زی آفاق بگشوده/ در او جای هزاران جوی پر آب گل آلوده/ و صیادان دریا بارهای دور/ و بردنها و بردنها و بردنها/ و کشتیها و کشتیها و کشتیها/ و گزمهها و گشتیها...» (همان: 21).
شعر «آنگاه پس از تندر»، مرثيه و شكواييهاي است براي شكست آمال و آرزوهاي مردم ايران پس از شكست نهضت ملّي شدن صنعت نفت و سرخوردگي و انزواي مبارزاني كه تمام اميدشان رسيدن به رهايي از دام استبداد بود. «آنگاه پس از تندر، شعری است سیاسی که در قالب تمثیل امید مردم را در 25 مرداد 1332 و سپس شکست آنان را در 28 مرداد همان سال شرح میدهد. انتشار چنین روایتهای مفصّل (همراه با دیالوگ) و تراژیکی از ماجراهای سیاسی تاریخی در کشور ما همواره کاری خطرآفرین و دشوار بود، امّا اخوان، استاد چنین گزارشهایی است... آنگاه پس از تندر، شعری است تراژیک و تأثیرگذار که با زبانی سمبلیک، روایتی مستند از یک قیام سیاسی را در دورۀ سانسور به تصویر کشیده است. اخوان موفق شده است به خوبی حالات و احساسات درونی مبارزان آن دوره را نشان دهد. امید به پیروزی را در مراحل نخست و یأس حاصل از شکستی نامنتظر را در آخر کار» (شمیسا، 1388: 520-524). عبدالعلي دستغيب دربارۀ مضمون و فضاي اين سروده بر آن است: «قطعۀ آن گاه پس از تندر، کابوس هراسانگیزی است به شعر درآمده و جنبۀ سیاسی نیرومندی دارد و وحشت روزها و شبهای پس از فروپاشی جنبش ملّی را بیان میکند. نبرد مردم با حکومت ستمشاهی در سطح شطرنج جادویی و روی صحنه میآید» (دستغیب، 1373: 244).
«امّا نميدانم چه شبهايي سحر كردم/ بيآنكه يكدم مهربان باشند با هم پلكهاي من/ در خلوت خواب گوارايي/ و آن گاهگه شبها كه خوابم برد،/ هرگز نشد كايد به سويم هالهاي يا نيمتاجي گل/ از روشنا گلگشت رؤيايي/ در خوابهاي من/ اين آبهاي اهلي وحشت/ تا چشم بيند كاروان هول و هذيانست/... باران جرجر بود و ضجۀ ناودانها بود/ و سقفهايي كه فروميريخت/ افسوس آن سقف بلند آرزوهاي نجيب ما/ و آن باغ بيدار و برومندي كه اشجارش/ در هر كناري ناگهان ميشد صليب ما/ افسوس/ انگار در من گريه مي كرد ابر/ من خيس و خوابآلود/ بغضم در گلو چتري كه دارد ميگشايد چنگ/ انگار بر من گريه ميكرد ابر» (اخوان ثالث، 1360: 40-48).
در این سروده، «زال جغد و جادو ميتواند رمزي از استعمار انگليس باشد و پيردخت زردگون، همان زال جغد و جادو است كه خود را همرنگ ديگران كرده است. خانۀ همسايه هم ميتواند اشاره به شوروي سابق باشد» (قبادي، 1383: 160).
«آنگاه زالي جغد و جادو ميرسد از راه/ قهقاه ميخندد/ وان بسته درها را نشانم ميدهد با مهر و موم پنجۀ خونين/ سبابهاش جنبان به ترساندن/ گويد/ بنشين/ شطرنج/ آنگاه فوجي فيل و برج و اسب ميبينم/ تازان به سويم تند چون سيلاب/ من به خيالم ميپرم از خواب/... شب بود و تاريكيش/ يا روشنايي روز، يا كي؟ خوب يادم نيست/ اما گمانم روشنيهاي فراواني/ در خانۀ همسايه ميديدم/ شايد چراغان بود، شايد روز/ شايد نه اين بود و نه آن، باري/ بر پشت بام خانهمان، روي گليم تر و تاري/ با پيردختي زردگون گيسو كه بسياري/ شكل و شباهت با زنم میبرد، غرق عرصۀ شطرنج بودم من/ جنگي از آن جانانههاي گرم و جانان بود» (اخوان ثالث، همان: 41-43).
منظومۀ «شکار» نیز با زبانی تمثیلی، به هدف انتقاد از استعمار و تسلط بیگانگان بر جان و مال مردم ایران سروده است. این منظومه، «شعری رمزی و تمثیلی است؛ شکار، صید، پلنگ، همه و همه تمثیل از موقعیّتهای افراد جامعۀ ایران در دهۀ 1330 است، اخوان وقتی با شکست روبهرو میشود این حادثه را به طرز شاعرانه در منظومهای به نام شکار روایت میکند تا آیندگان ماجرا را دریابند و بدانند که بر سر این قوم چه رفته است» (محمّدی آملی، 1385: 125).
شِکوه از ناکامی جریانهای سیاسی و کشتهشدن مبارزان راه آزادی
بسیاری از شاعران این دوره، یا خود عضو جریانها و احزاب سیاسی بودهاند و یا از نزدیک فعالیتهای آنان را در نظر داشتهاند. احزاب مختلف بیشتر در پی جذب تودۀ مردم با شعارهای عوامفریبانه بودند و برای رونق بیشتر، میکوشیدند از بیان شیوای شاعران و نویسندگان بهره ببرند. آنچه شاعران را به سوی این گروهها سوق میداد، دفاع از حقوق تودۀ ستمدیدۀ مردم بود؛ امّا دریغ که هرگز این احزاب به چنین هدف آرمانی نزدیک نشدند و در هیاهوها و رقابتهای خود، بیچارگان را از خاطر ستردند. بسیاری از شاعران که شاهد انحراف احزاب از آرمانها و اهداف اصلی خود بودند، از آنان کناره گرفتند و زبان به گلایه و شکایت گشودند. از خیانت برخی از آنان پرده برداشتند و از کشتهشدن دوستان و آزادیخواهانی که جز بهبود وضع جامعه و زندگی مردم، هدفی دیگر نداشتند، ناله سردادند و مرثیهگوی آنان شدند.
اخوان ثالث نيز با سرودن مرثيههايي در سوگ ياران از دست رفته و مبارزان راه آزادي، ايدئولوژي مورد نظر خود را آشكار ميكند. شعر «تسلّي و سلام»، معروفترين سرودۀ سياسي اخوان است كه همزمان با مرگ رهبر جنبش ملّي يعني دكتر محمّد مصدق سروده شده است. اخوان اين سروده را به «پيرمحمّد احمدآبادي» يعني دكتر مصدق تقديم نموده است: «ديدي دلا كه يار نيامد؟/ گرد آمد و سوار نيامد؟/ بگداخت شمع و سوخت سراپاي/ و آن صبح زرنگار نيامد/ آراستيم خانه و خوان را/ و آن ضيف نامدار نيامد/ سوزد دلم به رنج و شكيبت/ اي باغبان! بهار نيامد/ بشكفت بس شكوفه و پژمرد/ اما گلي به بار نيامد/ خشكيد چشم چشمه و ديگر/ آبي به جويبار نيامد/ اي شير پير بسته به زنجير/ كز بندت ايچ عار نيامد/ ديري گذشت و چون تو دليري/ در صف كارزار نيامد/ وز سفله ياوران تو در جنگ/ كاري به جز فرار نيامد/ چندان كه غم به جان تو باريد/ باران به كوهسار نيامد» (اخوان ثالث، 1370: 74).
یکی از شعرهای نمادین اخوان، سرودۀ «سگها و گرگها» است. این شعر در ستایش انسانهای آزاده و نفی بندگی افراد متملّق است. او در این شعر تمثیلی، افراد بیخانمان و دردمندی را میستاید که زخمها، محرومیتها و عذابها را به جان میخرند، امّا حاضر نیستند به غرور، عزّت و آزادگیشان خدشهای وارد شود. از نظر آنان، تحمل مصائب بسیار لذّتبخشتر از تن دادن به بندگی و آسودگی است که در پی آن عزتّشان جریحهدار گردد:
هوا سرد است و برف آهسته بارد |
| ز ابری ساکت و خاکستری رنگ |
| ||
| ||
| ||
| ||
|
آواز سگها:
زمین سرد است و برف آلوده و تر |
| هوا تاریک و توفان خشمناک است ولی ما نیکبختان را چه باک است؟ بر آن خاک ارّههای نرم خفتن |
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
|
آواز گرگها:
زمین سرد است و برف آلوده و تر |
| هوا تاریک و توفان خشمگین است |
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
| ||
|
(اخوان ثالث، 1335: 64-69)
در این شعر، «گرگ» نماد انسان آزاده و دردمندی است که با وجود گرفتار شدن در تنگنای جامعه هرگز سر خم نمیکند و طبیعت تسلیمنشدنی خویش را حفظ میکند (نک: فروغی و پرچمی، 1397: 519 و 520)؛ در مقابل، سگ نماد کسانی است که برای آسودگی و تنپروری خویش به ریا و تملّق روی میآورند و وابستگی و بندگی را بر وارستگی و آزادگی ترجیح میدهند.
اخوان در سرودۀ «نادر يا اسكندر»، به ماجرای شکست جنبش ملّی و فرار برخی از رهبران حزب توده به خارج از کشور میپردازد؛ امّا شاعر «در مزارآباد شهر بیتپش که در آن وای جغدی هم نمیآید به گوش»، در میان کفتاران و گرگان و روبهان، به تنهایی مقاومت میکند:
«موجها خوابيدهاند، آرام و رام،/ طبل توفان از نوا افتاده است./ چشمههای شعلهور خشكيدهاند،/ آبها از آسيا افتاده است./ در مزارآباد شهر بیتپش/ واي جغدی هم نميآيد به گوش/ دردمندان بیخروش و بيفغان/ خشمناكان بیفغان و بیخروش/ آهها در سينهها گم كرده راه،/ مرغكان سرشان به زير بالها./ در سكوت جاودان مدفون شدهست/ هر چه غوغا بود و قيل و قالها./ آبها از آسيا افتاده است،/ دارها برچيده، خونها شستهاند./ جاي رنج و خشم و عصيان بوتهها/ پشكبنهای پليدی رستهاند./ مشتهای آسمانكوب قوی/ واشده ست و گونهگون رسوا شدهست./ يا نهان سيلیزنان، يا آشكار/ كاسۀ پست گداییها شدهست./ خانه خالي بود و خوان بيآب و نان،/ و آنچه بود، آش دهنسوزي نبود./ اين شبست، آري، شبي بس هولناك؛/ ليك پشت تپه هم روزي نبود./ باز ما مانديم و شهر بيتپش/ وآنچه كفتارست و گرگ و روبهست./ گاه ميگويم فغاني بركشم،/ باز ميبينم صدايم كوتهست» (اخوان ثالث، 1370: 19).
در شعر بالا، واژۀ «شب» نیز بهخوبی فضای خفقانآور آن عصر را نمایان میسازد. شب و زمستان در ادب معاصر، بهویژه در اشعار نیما و پیروان او «نماد و رمز تاریکی، افسردگی، سکون و سکوتند که از صفات جامعهای هستند که استبداد و ظلم و تباهی و اختناق بر فضای آن حاکم است» (پورنامداریان، 1398: 417). «کفتار، گرگ و روبه»، نماد گماشتگان و مأموران حکومت پهلوی است که بینهایت درّندهخو و بیرحم هستند.
شایان ذکر است که شرایط نامساعد زندگی و وضعیت روحی آشفتۀ اخوان، او را دچار بحران فکری میکند و «ناکامیهای سیاسی، وضعیّت بدِ معیشتی، تجربۀ تلخ زندان، فوت فرزند، پیدا نکردن راهحلی برای برونرفت از این بنبستها در نهایت وی را گرفتار یأس فلسفی میکند؛ بهطوریکه تمام راهکارها و ایدئولوژیهای سیاسی نیز راه به جایی نبردهاند و برای تسکین خود در این شرایط شعر نادر یا اسکندر میسراید و میگوید که حال که نادری برای برون رفت پیدا نشده، ای کاش اسکندری پیدا شود» (زرقانی، 1383: 67). او در این سروده، با انتقاد از سستی و بیوفایی همکیشان خود که براي دستیابی به منافع خود، آرمانهاي مبارزه را فراموش كردند و به جبهۀ دشمن پیوستند، به ناکارآمدی ایدئولوژیهای حزبی آن زمان اشاره میکند:
«هر که آمد بار خود را بست و رفت/ ما همان بدبخت و خوار و بینصیب/ زان چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟/ زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟/ باز میگویند: فردای دگر/ صبر کن تا دیگری پیدا شود/ نادری پیدا نخواهد شد، امید!/ کاشکی اسکندری پیدا شود» (اخوان ثالث، 1370: 25).
در سرودۀ یادشده، «نادر» نمادی برای نجات و رهایی ملّت ایران است؛ هرچند که اخوان به ظهور و آمدن این منجی هم امیدی ندارد. در مقابل، «اسکندر» نماد ویرانگری و از بین بردن یک جامعه است. سیّد احمد پارسا در توجیه اینکه چرا اخوان در این شعر از واژگان نمادین نادر و اسکندر سود جسته، نوشته است:
اخوان وقتی از وجود نجاتبخشی چون نادر [نوادر ایام]- یا به تعبیر برخی نسخهها کاوه- قطع امید میکند و هنگامیکه دیگر امیدی به نجات نمییابد، چنین آرزویی میکند. بنابراین در دنیایی که آزادگان جایی نداشته باشند، دلسوزان واقعی جامعه زندانی گردند، شبها دست خالی به خانههای خود برگردند و سر سفرۀ بینان بنشینند، ارزشها چنان دگرگون شود که بیشرفها، باشرفها و دلسوزان جامعه را با لقبی که شایستۀ خودشان است، بخوانند، آیا شاعر حق ندارد ویرانی سرزمین محبوبش را آرزو کند و مرگ و نیستی را بر چنان زندگی ذلّتباری ترجیح دهد؟! در واقع، اخوان با احساس تعهد اجتماعی نمیتواند ذلّت جامعهاش را بپذیرد؛ از این رو، مرگ و ویرانی جامعهاش را هم به دست ستمگری همچون اسکندر بر زنده ماندن آنچنانی ترجیح میدهد (پارسا، 1388: 46).
نتیجه
شكوایيههاي اجتماعي در شعر دورۀ معاصر همواره مورد توجّه شاعران بوده است. تحوّلات اجتماعي سريعي كه در ايران به وجود آمد، توجّه اكثر شاعران دورۀ معاصر را به خود جلب كرد و موجب شد مضامين اجتماعي و دردهاي مشترك اجتماع، دغدغۀ مهم سَرایندگان اين دوره شود.
در اشعار اخوان ثالث، شكوایيههاي اجتماعي بهگونهای نمادین تجلّی یافته است؛ در واقع این گلایهها به شيوۀ تصوير يك جامعۀ سرمازده و بيروح و بيحركت مطرح ميشود؛ جامعهاي كه در آن هيچ كس به كمك ديگري نميشتابد و حتّي جواب سلام دادن هم مجازات در پي دارد. اخوان اغلب این خفقان را با نمادهایی چون «زمستان»، «سرما»، «شب» و... نشان میدهد. تنهايي و غربت و غم و حسرت روزگاران گذشته، قلب شاعر را به درد ميآورد و از ظلم و استبداد حكومت و بيچارگي و زجر كشيدن مردم، آرزوي ظهور نجاتبخشي چون «نادر» در دل ميپروراند؛ امّا اگر «نادری» هم پیدا نشود، میتوان «اسکندری» را آرزو کرد که نماد ویرانگری است؛ کسی که با آمدنش همهچیز رنگ ویرانی به خود میگیرد و البته در این میان، ستم حاکمان نالایق و بیکفایت هم پایان میپذیرد. اخوان با زبانی نمادین و تمثیلی، سلطۀ استعمار و استبداد بر خاك كشور را در قالب يك كابوس هولناك و قرار گفتن در عرصۀ يك رقابت شطرنج با پيرزني جغد و جادو، به تصوير ميكشد.
کتابنامه
اخوان ثالث، مهدي. (1370). آخر شاهنامه، چاپ دهم، تهران: مرواريد.
ــــــــــ. (1360). از اين اوستا، چاپ پنجم، تهران: مرواريد.
ــــــــــ. (1335). زمستان، تهران: زمان.
براهنی، رضا. (1380). طلا در مس (در شعر و شاعری)، تهران: زریاب.
پارسا، سیّد احمد. (1388). «تحلیل و بررسی سرودۀ نادر یا اسکندر اخوان ثالث»، بوستان ادب، دورۀ اوّل، شمارۀ اوّل، بهار، صص 35-48.
پارسانسب، محمّد. (1396). جامعهشناسی ادبیّات فارسی از آغاز تا سال 1357، تهران: سمت.
پورنامداریان، تقی. (1398). خانهام ابری است: شعر نیما از سنّت تا تجدد، چاپ هفتم، تهران: مروارید.
حسينپور جافي، علي. (1384). جریانهای شعری معاصر فارسی (از کودتا 1332 تا انقلاب 1357)، تهران: امیرکبیر.
دستغيب، عبدالعلي. (1373). نگاهی به مهدی اخوان ثالث، تهران: مروارید.
رستگار فسایی، منصور. (1372). انواع شعر فارسي، شيراز: نويد.
زرقانی، سیّد مهدی. (1383). چشمانداز شعر معاصر ایران، تهران: ثالث.
شمس لنگرودی، محمّد. (1377). تاریخ تحلیلی شعر نو، چهار جلد، چاپ دوم، تهران: مرکز.
شمیسا، سیروس. (1388). راهنمای ادبیّات معاصر، تهران: میترا.
عبیدینیا، محمّدامیر و نوری، زهرا. (1394). «نگاهی به مسئلۀ استعمار در اشعار مهدی اخوان ثالث و مفدی زکریا»، پژوهشنامۀ نقد ادب عربی، شمارۀ دهم، صص 155-180.
فروغی، حسن و پرچمی، زینب. (1397). «نفی بندگی و ستایش آزادگی: در مرگ گرگ نوشتۀ وینیی و سگها و گرگها اثر اخوان ثالث»، پژوهش ادبیّات معاصر جهان، دورۀ 23، شمارۀ دوم، پاییز و زمستان، صص 509-532.
قبادي، حسينعلي. (1383). مقايسۀ يأس و اميد در شعر كهن و معاصر، تهران: پژوهشكدۀ علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي.
كاخي، مرتضي. (1371). صدای حیرت بیدار، تهران: زمستان.
محمّدی آملی، محمّدرضا. (1385). آواز چگور (زندگی و شعر مهدی اخوان ثالث)، تهران: ثالث.
Symbolism in social complaints of
Sayaf Hayati4, Mohsen Izadyar Ph.D5*, Shahrokh Hekmat Ph.D6
Abstract
Complaint is one of the types of lyrical literature that describes the sufferings and failures, internal and social pains of the poet or writer. In the contemporary period, affected by political events and social developments, this type of literature is very impressive in the works of poets of this period. The dictatorship of Shah's regime and its limitations on the society, especially after 28 Mordad coup d'état, caused poets not to forget their social mission and commitment as poets and to write influential social complaints with a symbolic language. Mehdi Akhavan-Sales is one of the poets who has presented social and political issues in his poems and has left lasting complaints by using new symbols. In the upcoming research, which has been done with a descriptive analytical method, Symbolism in the social complaints of Mahdi Akhavan-Sales has been analyzed and investigated. The result of the research shows that he has created his very own social complaints with the subjects such as indifference and neglect of the people, poverty, injustice and inequality, dictatorship and unfavorable social atmosphere, the incompetence of colonial rulers and the domination of foreign governments, the failure of political currents and the killing of freedom fighters, etc, using various symbols.
Keywords: complaint, symbolism, society, contemporary poetry, Mahdi Akhavan-Sales.
[1] . دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، واحد اراک، دانشگاه آزاد اسلامی، اراک، ایران.
Email: Sayafhayati51@gmai.com
[2] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اراک، دانشگاه آزاد اسلامی، اراک، ایران (نویسنده مسئول)
Email: Izadyar.mohsen@yahoo.com
[3] . استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد اراک، دانشگاه آزاد اسلامی، اراک، ایران.
Email: sh-hekmat@iau.ac.ir
تاریخ ارسال: 24/11/1402 | تاریخ پذیرش: 31/01/1402 |
[4] . PhD student of Persian language and literature, Arak Branch, Islamic Azad University, Arak, Iran
Email: Sayafhayati51@gmai.com
[5] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Arak Branch, Islamic Azad University, Arak, Iran (Author)
Email: Izadyar.mohsen@yahoo.com
[6] . Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Arak Branch, Islamic Azad University, Arak, Iran
Email: sh-hekmat@iau.ac.ir