واکاوی رویکردها و سیاستهای دو دهه مداخله در بافتهای فرسوده شهری تهران مبتنی بر نظریه زمینهای
محورهای موضوعی : فصلنامه آینده پژوهی شهری
راما قلمبر دزفولی
1
,
مریم حسینی مقدم
2
1 - دانشیار گروه شهرسازی، واحد علوم و فناوری پردیس، دانشگاه آزاد اسلامی، پردیس، ایران
2 - كارشناس ارشد برنامهریزی شهری، واحد تهران مرکز، دانشگاه آزاد اسلامي، تهران، ايران
کلید واژه:
چکیده مقاله :
فرسودگی و زوال شهری یکی از مسائل جدی و پدیدههای غیرقابلاجتناب است که مدیریت شهری در بسیاری از شهرهای جهان، الگووارهها و سیاستهای گوناگونی برای تعدیل این پدیده و پیامدهای آن به کار گرفتهاند. لذا سؤال اصلی این پژوهش در این زمینه این است که کدامیک از رویکردها و سیاستها در احیای بافتهای فرسوده و ناکارآمد شهری موفق ارزیابیشده است؟ و سیاست بهینه در روند مداخله در نوسازی بافت فرسوده شهری تهران چگونه است؟. هدف اصلی پژوهش مطالعه رویکردها و مداخلات بهمنظور شناخت رویکردهای غالب و تأثیرگذار در زمینه نوسازی و بهسازی بافتهای فرسوده شهری بوده و تعیین سیاست و رویکرد بهینه در مداخله بافتهای فرسوده شهر تهران بر اساس تجربیات بهعنوان فرعی دنبال شده است. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده و از نظریه زمینهای (Grounded Theory) که روشی کیفی بوده در این پژوهش استفادهشده است. ابزار جمعآوری دادهها و اطلاعات، مصاحبه عمیق با متخصصین بوده و از نرمافزار Maxquda جهت تجزیهوتحلیل اطلاعات استفادهشده است. تنظیم تئوری زمینهای برای دو دهه مداخله در بافتهای فرسوده شهری تهران تحت تأثیر چهار شرایط علی، زمینهای، تداوم و پیامدها بوده که هرکدام از این شرایط شامل زیرمجموعههایی است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرگذاری داشتهاند. یافتههای پژوهش نشان میدهد که هیچیک از رویکردهای مداخله، فرایند کاملی نبوده و دارای نواقصی جهت تحقق اهداف بوده است. نهایتاً رویکرد و سیاست بهینه برای مداخله بافت فرسوده بر مبنای تئوری زمینهای با عنوان اختصاری «نوسازی متوازن» شکلگرفته که از ویژگیهای آن میتوان به مشارکت مردم، هزینه کرد مدیریت شهری برای تملک جهت تأمین خدمات و املاک دارای تعارض و یکپارچگی اجرای سیاستها در سازمانهای متولی (خودمحور نبودن) اشاره کرد.
Nowadays, the vulnerability of cities, especially old structures, to natural disasters such as earthquakes has become a global issue for experts in various fields. This issue has become more acute in recent decades for countries like Iran, which have natural and risky structures. The main question arises: which approaches and policies have been evaluated as successful in revitalizing worn-out and inefficient urban areas? Furthermore, what is the optimal policy for intervening in the renovation of Tehran's worn-out urban fabric? This research aims to determine the optimal policy and approach for intervening in Tehran's dilapidated urban areas based on experiences, with three sub-goals. The first sub-goal is to describe the indicators and criteria of the approaches and policies used in two decades of intervention in Tehran's dilapidated urban areas, including economic, physical, social, environmental dimensions, and significant thoughts and events. The second sub-goal involves explaining the indicators and criteria of the approaches and policies used in two decades of intervention, expanding upon the dimensions covered in the first sub-goal. Finally, the third sub-goal aims to elucidate the differences between the approaches and policies implemented in two decades of intervention in Tehran's dilapidated urban areas. The research method employed is descriptive-analytical, with grounded theory utilized throughout. This approach led to the formulation of a contextual theory for two decades of intervention in Tehran's dilapidated urban areas, comprising four causal conditions: background, continuity, and consequences. Each of these conditions includes subgroups that have direct or indirect effects.
