Investigating social factors affecting labor conflicts in the first Pahlavi period
Subject Areas :
1 - PhD candidate in sociology of Iranian social issues, Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Humanities, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
Keywords: Labor conflicts, First Pahlavi period, social disorders, employer, labor,
Abstract :
Industrial relations and labor conflicts are essential phenomena of community administration in the contemporary era, to which the authorities and officials of every society's affair should pay deep attention. Since labor is one of the most important actors in the industrial sector of the economy, paying attention to their relationships with other industrial actors can play a significant role in understanding macro changes in society. Considering that during the period of Reza Shah, the industrial relations system was gradually being formed, this research tried to reduce the existing research deficiencies by identifying the factors affecting labor conflicts in this period and helping the researchers and policymakers in this field. The method used in this research is a historical study. The work process was such that among the 120 specified sources, 27 first-hand scientific sources with detailed documentation were selected. Finally, according to the theoretical foundations of the research, an effort is made to provide a model for this course. This research uses the library method to collect information and data. The findings of the research indicated that during this period, the number of industrial workers is gradually increasing, the wages of labor are low, labor do not have a good welfare state, and labor unions and labor movements are severely suppressed. The research showed that normative, relational, symbolic, and distributional disorders have affected industrial relations in this period. Despite reaching collective agreements, most conflict resolution processes have failed.
آبراهامیان، یرواند (1384) ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی.
اشرف، احمد (1359) موانع رشد سرمایهداری در ایران دوره قاجاریه، تهران، نشر زمینه.
اشرف، احمد، بنوعزیزی، علی (1386) طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، نشر نیلوفر.
ایوانف، میخائیل سرگیویچ (1356) تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، نشر اسلوج.
باریر، جولیان (1363) اقتصاد سیاسی ایران (1900 – 1970)، تهران، مؤسسه حسابرسي سازمان صنايع ملي ايران.
بامداد، بدرالملوک (1347) زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران، نشر ابن سینا.
بشیریه، حسین (1389) موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، نشر گام نو.
بهشتي، جعفر (1389 ) روابط صنعتي و روابط كار، تهران، نشر نگاه دانش.
پورشافعی، مجید (1385) اقتصاد کوچه، گزارش پول ملی ایران، هزینههای زندگی و دستمزدها در دو سده گذشته (1157 – 1357)، تهران، نشر گام نو.
چلبی، مسعود (1375) جامعهشناسی نظم: تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران، نشر نی.
حافظنیا، محمدرضا (1386) مقدمهای بر روش تحقیق در علوم انسانی، تهران، انتشارات سمت.
دادخواه، محمد رضا (1389) روابط کار و روابطصنعتی (اصول و مبانی)، تهران، نشر شهرآشوب.
زاهدی، شمسالسادات (1390) روابطصنعتی: نظام روابط کار (با تأکید بر حوادث ناشی از کار)، تهران، مرکز نشر دانشگاه.
زیباکلام، صادق (1398) رضاشاه، تهران، نشر روزنه.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازي، الهه (1376) روشهاي تحقیق در علوم رفتاري، تهران، نشر آگه.
سوداگر، محمد (1357) رشد روابط سرمایهداری در ایران (مرحله انتقالی 1304 – 1340)، تهران، نشر پازند.
صدرنبوی، رامپور(1385) جامعهشناسی صنعتی، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال3.
عیسوی، چارلز (1362) تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار 1215 – 1332 ه.ق. / 1800 – 1914 میلادی)، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، شرکت افست (سهامی عام).
فلور، ویلم (1371) اتحادیههای کارگری و قانون کار در ایران 1900 – 1941، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، نشر توس.
فوران، جان، (1392) تاریخ تحولات اجتماعی ایران (مقاومت شکننده)، ترجمه احمد تدین، تهران، نشر رسا.
کاتوزیان، محمدعلی (همایون) (1374) اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز.
کدی، نیکی آر (1387) ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، نشر ققنوس.
گال، مردیت؛ بورگ، والتر؛ گال، جویس (1386) روشهاي تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی، ترجمه احمدرضا نصر و همکاران، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
لاجوردی، حبیب (1369) اتحادیههای کارگری و خودکامگی درایران، ترجمه ضیاء صدقی تهران، نشر نو.
مانی، شکرالله (1358) تاریخچه نهضت کارگری در ایران، تهران، بینا.
مبارکی، محمد (1391) مطالعه تطبیقی – تاریخی عوامل و موانع صنعتی شدن در سه دوره تاریخی با تأکید بر ایران، پایاننامه دکتری، دانشگاه شهید بهشتی.
محمودی، جلیل؛ سعیدی، ناصر (1381) شوق یک خیز بلند (نخستین اتحادیههای کارگری در ایران؛ 1285 - 1320)، تهران، نشر قطره.
منوچهری، علی؛ احمدی،مهدی (1388) اعتصابات کارگری دوره نخستوزیری مصدق، نشریه پیام بهارستان، سال 2، شماره 5.
نعمتی فیروزآباد، ابوذر (1396) نقش حزب کمونیست در سازمان دادن به تشکلها و اعتصابات کارگري و نحوه برخورد دولت رضاشاه با این فعالیتها (مطالعه موردي: اعتصاب کارگران نفت جنوب و کارخانه وطن اصفهان، فصلنامه تاریخ نو، سال 7، شماره 19.
نفیسی، سعید(1345) تاریخ معاصر ایران ازکودتای سوم اسفندماه 1299 تا بیستوچهارم شهریورماه 1320، تهران، نشر فروغی.
همراز، ویدا (1376) نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه، تاریخ معاصر ایران، سال 1، شماره 1.
Abdullaev, Z. Z. (1968) Formirovanie rabochego klassa Irana (Formation of the working class of Iran), Baku, Izd. AN AzSSR.
Bharier, Julian (1971) Economic development in Iran 1900 – 1970, London, Oxford University Press.
Finnemore, Martheanne; Van der Merwe, Roux (1989) Introduction to Industrial Relations in South Africa, Lexicon Publishers, Johannesburg, GAU, South Africa.
Hyman, R. (2001) Understanding European Trade Unionism: Between Market, Class and Society, Sage, London.
Dunlop, J. T. (1958) Industrial relations systems, Henry Holt Ltd.
پژوهشهای جامعه شناختی، سال هجدهم/شماره سوم / پاییز ۱۴۰۳
Journal of Sociological Researches, 2024 (Autumn), Vol.18, No.3
.............................................................................23
DOI: 10.71854/soc.2024-1126826
Investigating social factors affecting labor conflicts in the first Pahlavi period
Mahdi Jalali1
PhD Candidate of Sociology of Iranian Social Issues, Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
Abstract
Industrial relations and labor conflicts are essential phenomena of community administration in the contemporary era, to which the authorities and officials of every society's affair should pay deep attention. Since labor is one of the most important actors in the industrial sector of the economy, paying attention to their relationships with other industrial actors can play a significant role in understanding macro changes in society. Considering that during the period of Reza Shah, the industrial relations system was gradually being formed, this research tried to reduce the existing research deficiencies by identifying the factors affecting labor conflicts in this period and helping the researchers and policymakers in this field. The method used in this research is a historical study. The work process was such that among the 120 specified sources, 27 first-hand scientific sources with detailed documentation were selected. Finally, according to the theoretical foundations of the research, an effort is made to provide a model for this course. This research uses the library method to collect information and data. The findings of the research indicated that during this period, the number of industrial workers is gradually increasing, the wages of labor are low, labor do not have a good welfare state, and labor unions and labor movements are severely suppressed. The research showed that normative, relational, symbolic, and distributional disorders have affected industrial relations in this period. Despite reaching collective agreements, most conflict resolution processes have failed.
Keywords: Labor conflicts, First Pahlavi period, social disorders, employer, labor
بررسی عوامل اجتماعی موثر بر تضادهای کارگری در دوره پهلوی اول
مهدی جلالی2
دانشجوی دکتری جامعهشناسی مسائل اجتماعی ایران، دانشگاه شهید بهشتی تهران، ایران
تاریخ دریافت: ۳۱/۴/۱۴۰۳ تاریخ پذیرش: ۳۰/۵/۱۴۰۳
چکیده
روابط صنعتی و تضادهای کارگری، از پدیدههای مهم اداره اجتماعات دوره معاصر است که باید موردتوجه عمیق برنامهریزان و مسئولان اداره امور هر جامعه قرار گیرد. ازآنجایی که کارگران، ازمهمترین کنشگران بخش صنعت اقتصاد هستند، توجهبه روابط آنها با سایر کنشگران صنعتی، میتواند نقش بسزایی در درک تغییرات کلان جامعه داشته باشد. با توجه به اینکه در دوره رضاشاه، بهتدریج نظام روابط صنعتی در حال شکلگیری بود، این تحقیق تلاش داشت با شناسایی عوامل مؤثر بر تضادهای کارگری در این دوره، از نواقص پژوهشی موجود بکاهد و به محققین و سیاستگذاران این حوزه، یاری رساند. روش مورد استفاده در این تحقیق، مطالعه تاریخی میباشد. روند کار بدین صورت بود که از بین 120 منبع مشخص شده، 27 منبع دستاول، علمی و با مستندات دقیق انتخاب شدند. ابتدا توصیفی دقیق از بازه زمانی مورد بررسی ارائه شد و سپس وقایع مهم مرتبط تاریخی در رابطه با روابطصنعتی و تضادهای کارگری بهصورت زنجیرههای تاریخی مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت با توجه به مبانی نظری تحقیق، تلاش شد تا مدلی برای این دوره ارائه گردد. همچنین، از روش اسنادی برای جمعآوری اطلاعات و دادهها استفاده شد. یافتههای تحقیق حاکی از آن بود که در این دوره، بهتدریج تعداد کارگران صنعتی در حال افزایش است، دستمزد کارگران صنعتی اندک است، کارگران وضعیت رفاهی مناسبی ندارند و اتحادیههای کارگری و حرکتهای کارگری بهشدت سرکوب میشوند. نتایج تحقیق نشاندهنده آن بود که اختلالات هنجاری، رابطهای، نمادی و توزیعی بر روابطصنعتی این دوره اثرگذار بودهاست و علیرغم دستیابی به برخی توافقات و پیمانهای جمعی، بیشتر فرآیندهای حل تضاد با شکست مواجه شدهاست.
کلیدواژگان: تضادهای کارگری، دوره پهلوی اول، اختلالات اجتماعی، کارفرما، کارگر
مقدمه
دوره رضاشاه پهلوی، دوره تأثیرگذاری در تاریخ معاصر ایران بهحساب میآید. این تأثیرات را در حوزههای مختلفی میتوان مشاهده کرد. یکی از این حوزهها، حوزه صنعت و نظام روابطصنعتی است. دراین دوره، بهتدریج نظام روابطصنعتی درحال شکلگیری بود و این نظام که از دوره قاجاریه در ایران پا بهعرصه ظهور گذارده بود، شکل جدیدی بهخود میگرفت. روابطصنعتی، دربرگیرنده بازیگران و مسائل متعددی در درون خود است. تولید صنعتی علاوه بر اینکه فنیسازی، تخصصی کردن و بروکراتیزهسازی جریان تولید را بههمراه میآورد، سبب تغییر اساسی و عمیق در احوال و طرز فکر مردم میشود و تغییر بنیادی نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بهدنبال دارد (صدرنبوی، 1385: 83). بازیگران روابطصنعتی (کارگران، کارفرمایان و دولت) نقش تعیینکنندهای در جامعه دارند. کارفرمایان چرخانندگان اقتصاد کشورند و تولید صنعتی وابسته به سرمایههای آنها است؛ تولید صنعتی نیز وابسته نیروی کار کارگران هست.
روابطصنعتی و تضادهای کارگری، از پدیدههای مهم اداره جوامع معاصر است که باید مورد توجه عمیق برنامهریزان و مسئولان اداره امور هرجامعه قرار گیرد. بررسی نظریهها و دستورالعملهای اجرایی روابطکار نشان میدهد که یک علت مهم مشکلات، عدم شناخت دقیق و همهجانبه مصادیق و محتوای پدیده مذکور میباشد که این خود، بهدلیل نبود یک چارچوب نظری دقیق برای تحقیق و شناخت این پدیده ایجاد شدهاست. با کنکاش در اندک تحقیقات صورت گرفته درباره تضادهای کارگری و روابطصنعتی در ایران نیز میتوان دریافت که این مطالعات یا با دیدی ایدئولوژیک به مسئله نگریستهاند و یا دقیق و سازمانیافته نبودهاند؛ حال آنکه تضادهای کارگری و روابطصنعتی بهعنوان روح حاکم بر حوزه اقتصادی، میتواند نقش بهسزایی در توسعه ایفا نماید. ازآنجاییکه کارگران، از مهمترین کنشگران بخش صنعت اقتصاد هستند، توجهبه روابط آنها با سایر کنشگران صنعتی، میتواند نقش بهسزایی در درک تغییرات کلان جامعه داشته باشد.
تضادهای کارگری را میتوان موضوعی بینرشتهای قلمداد کرد که در حوزه جامعهشناسی صنعتی قرار داد. تضادهای کارگری در دورههای مختلف ایران میطلبد که تحقیقات گستردهای درباره آن صورت گیرد. تحقیق حاضر، سعی در مطالعه تضادهای کارگری در روابطصنعتی دوره پهلوی اول دارد. بهکارگیری نتایج این تحقیق میتواند در برنامهریزیهای اجتماعی-اقتصادی موردتوجه برنامهریزان این حوزه قرارگیرد. محقق، امیدوار است با شناسایی عوامل مؤثر بر تضادهای کارگری در دوره رضاشاه، نواقص پژوهشی موجود در حوزه را بکاهد و به محققین و سیاستگذاران حوزه کار، در شناخت دقیق زمینه و محتوای تضادهای کارگری و روابطصنعتی و کشف راهحلهای عملی و مؤثر یاری رساند. باتوجهبه مباحث مطرح شده، سوال تحقیق را میتوان بدینگونه مطرح کرد: عوامل اجتماعی مؤثر بر تضادهای کارگری در دوره رضاشاه کدام عوامل بودند؟
پیشینه تحقیق
در ایران، در زمینه روابطصنعتی، مطالعات اندکی یافت میشود (زاهدی، 1390؛ بهشتی، 1386؛ دادخواه، 1389). نویسندگان این کتابها، تنها به تعریف روابطصنعتی و بیان چند مفهوم نزدیک به روابطصنعتی بسنده کردهاند و از ارائه روابط تحلیلی بین متغیرها غافل بودهاند. احمد اشرف در بخشهایی از کتاب خود با عنوان "موانع رشد سرمایهداری در ایران دوره قاجاریه"، به بررسی تاریخی پایگاه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی اصناف و انجمنهای صنفی در ایران میپردازد. وی بیان میکند که برخی از شرقشناسان، مانند پیگولوسکایا، سرآغاز اصناف در ایران را به دوران ساسانیان میرسانند و خود وی اعتقاد دارد که منشا اصناف اسلامی به قرن سوم هجری برمیگردد. اشرف معتقد است که در ابتدا اصناف در برابر حکومت، خودفرمان و مستقل بودند که این وضعیت از زمان صفویه به این سو تغییر یافت و نظارت حکومت بر عملکردها و تصمیمات اصناف بیشتر شد. از نظر حکومت این انجمنهای صنفی وسیله مناسبی بود تا بتوان از طریق آنها، از صاحبان حِرَف مالیات دریافت کرد. بدینترتیب کمکم انجمنهای صنفی تبدیل به سازمانهایی شدند که حکومت از طریق آنها میتوانست مالیات بگیرد (اشرف، 1359: 28 – 33).
در مورد اعتصابات کارگری قبل از انقلاب، تحقیقی که از منظر روابطصنعتی به موضوع بنگرد، صورت نگرفته است و تحقیقات مرتبط با اعتصاب، بیشتر از جنبه تاریخی و بعضاً سیاسی به مسئله نگریستهاند. نمونههایی از این تحقیقات، تحقیق منوچهری و همکاران درباره اعتصابات کارگری در دوره نخستوزیری مصدق است که با دیدی تاریخی تنها به توصیف این اعتصابات پرداختهاند (منوچهری و همکاران، 1388).
حبیب لاجوردی (1369) در کتاب خود با عنوان "اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران" به بررسی تاریخچه پیدایش اتحادیههای کارگری در ایران پرداخته است. وی کتاب خود را بر پایه بحث جورج لاج مطرح کرده که این اندیشمند میگوید که در کشورهای روبهتوسعه، میدان دادن به اتحادیههای کارگری مستقل، تدبیری مؤثر برای مبارزه با نفوذ کمونیسم است. وی در ادامه مطرح میکند که چرا درکشورهایی چون ایران که برای مبارزه با نفوذ کمونیسم تلاش میکنند، چرا چنین اجازهای به اتحادیههای کارگری نمیدهند؟ در ادامه کتاب، نویسنده در پی پاسخگویی به این سوال است.
هرچند مطالعات اندکی در زمینه روابطصنعتی علیالخصوص تضادهای کارگری در ایران صورت گرفته، اما باتوجهبه همین تحقیقات اندک، که از جنبههای گوناگون به بررسی روابط بین کارگر، کارفرما و دولت پرداختهاند، میتوان دریافت که روابطصنعتی در ایران در دورههای مختلف دچار اختلال بودهاست و تضادهای کارگری متعددی وجود دارد. اندک بودن مطالعات قبلی از یکسو و کم بودن بررسیهای جامعهشناختی روابطصنعتی در ایران از سوی دیگر، اولاً سبب میشود که تحقیق حاضر، از دستیابی به تحقیقات قبلی و یافتهها و نتایجی که آنها میتوانستند داشته باشند، محروم بماند؛ ثانیاً، این تحقیق میتواند بهعنوان پیشرو در زمینه مطالعه جامعهشناختی روابطصنعتی در ایران، راه را برای مطالعات بعدی هموار سازد.
مروری بر مفاهیم و نظریات
نظریههای مختلفی در باب روابطصنعتی و تضادهای کارگری وجود دارد. نظریههای وفاق، تضادی را بین کنشگران نمیبینند و اعتقاد دارند که صاحبان سرمایه وکار، شریکانی برای هدف مشترک، یعنی تولید مؤثر، پُرمنفعت و همچنین حقوق خوب هستند. نظریهپردازان تضاد، به دوگروه تقسیم میشوند: نخست آنهایی که معتقدند باید تضاد سیاسی و تضاد صنعتی را دو مقوله جدا ازهم درنظر گرفت و باورداشت که تضاد صنعتی را میتوان ازطریق اتحادیهها و سازمانهای کارفرمایی تنظیم کرد؛ دوم نظریه تکثرگرایی که درمقابل نظریه وفاق قرار میگیرد و براین باور است که روابطصنعتی، دربرگیرنده تعدادی ازگروههای موردنظر میباشد که باپیوندی ضعیف درکنار یکدیگر نگه داشته شدهاند و سازمان کار نیز ازهمینطریق با مدیریت درحالت تعادل نگهداشته میشود و بر اهمیت اتحادیههای کارگری تاکید میکنند. نظریهپردازان مارکسیست، برخلاف طرفداران نظریههای تکثرگرایی و وفاق، تضاد سیاسی و تضاد صنعتی را بایکدیگر مترادف میدانند و ازنظر آنها، ستیز طبقاتی بین سرمایه و نیرویکار درجامعه امری مستمر تلقی میشود، حتی جاییکه اتحادیههای کارگری وجود ندارند. براساس نظریه سیستمی، هرمجموعه، از اجزای وابسته بههم که در ارتباط متقابل بوده و درعینحال برمحیط تأثیر گذاشته و تأثیر میپذیرند، تشکیل شدهاست؛ دانلوپ که ازمهمترین نظریهپردازان این تئوری است، سیستم روابطصنعتی را شامل کنشگران، قوانین، تصمیمگیریها، زمینهها و ایدئولوژی میداند که هرکدام ازاین متغیرها، نقش بسزایی در چرخه روابطصنعتی ایفا میکنند.
براساس نگرش سیستمی، هرمجموعه از اجزای وابسته بههم که در ارتباط متقابل بوده و درعینحال برمحیط تأثیر گذاشته و تأثیر میپذیرند، تشکیل شدهاست. سیستم روابطصنعتی سیستمی باز است که با محیط خود وسایر سیستمها رابطه دارد. دانلوپ مدل خود ازسیستم روابطصنعتی را ازتعریف سیستم اجتماعی پارسونز اخذ کردهاست (Hyman, 2001 :121). طبق نظر دانلوپ، یک سیستم روابطصنعتی در هرمرحلهای از تأسیس آن شامل کنشگران مشخص، زمینه مشخص و ایدئولوژیای که سیستم روابطصنعتی را بههم پیوند میدهد و پیکرهای ازقوانین برای هدایت کنشگران در کارشان وجامعه کاری است. این شبکه با بافت قوانین، که شامل روشهای تدوین قوانین و روشهای تصمیمگیری درکاربرد آنها در وضعیتهای بخصوص است، محصول سیستم هستند. تدوین واجرای این قوانین نتیجه عمده سیستم روابطصنعتی ازجامعه صنعتی میباشد. این قوانین انواع مختلفی بهگونههای مکتوب، شفاهی، سنتی وتجربی دارد که شامل تصمیمات مدیریت، مقررات اتحادیههای کارگری، قوانین محلی، مقررات سازمانهای وابسته بهدولت، قراردادهای اجتماعی و قوانین کار میشوند. این قوانین روابطصنعتی باید بهوسیله متغیرهای مستقلی از یک سیستم روابطصنعتی توضیح دادهشوند (Dunlop, 1958: v, ix, viii). دانلوپ بهمسئله تضادهای کارگری، براساس دیدگاه سیستمی نگاه کرده و بهاعتقاد وی تضاد بین کارگر و کارفرما، درمرحله فرآیند قرار دارد و این تضاد، در داخل سیستم روابطصنعتی قابلحل است. فاینمور، ازجمله نظریهپردازان نظریه سیستمی میباشد که با الگوگیری ازدانلوپ بهارائه مدل روابطصنعتی پرداخته است. سیستم روابطصنعتی فاینمور، مبتنیبر یک مدل سیستم باز است که پیوندهای بین عوامل محیطی را که بر بازیگران روابطکار و اهداف و پایههای قدرت آنها تأثیر میگذارد و نیز ساختارها و رویههایی که برای نهادینهسازی وکنترل تعارض ایجاد شدهاند را ردیابی میکند. نتایج احتمالی این فرآیندها نیز درمدل گنجانده شدهاست که به محیط بازمیگردند و یک سیستم پویا پیوسته ایجاد میکنند.
چلبی، از اختلالهای اجتماعی نام میبرد که نظم اجتماعی را بهخطر میاندازند. بهوجود آمدن اختلال اجتماعی، برسایر بخشهای جامعه اثر میگذارد. نظم / اختلال اجتماعی، نقش مهمی میتواند در روابطصنعتی بازی کند. با تلفیق مدل روابطصنعتی فاینمور و مدل اختلالهای اجتماعی چلبی میتوان به مدلی دست یافت که تبیینکننده تضادهای کارگری در دوره رضاشاه باشد.
با توجه به چارچوب نظری، میتوان فرضیه اصلی تحقیق را بدین صورت بیان کرد: به نظر میرسد انواع اختلالات اجتماعی در جامعه، تضادهای کارگری را تشدید میکند.
روششناسی تحقیق
برای شناخت زمینههای تاریخی تضادهای کارگری و روند بهوجود آمدن آنها در طول زمان، از روش مطالعه تاریخی، استفاده میشود. هدف مطالعه تاریخی، بازسازی گذشته در زمینه موضوعی خاص است که در زمان حال تدوین میشود. دستیابی به این هدف، مستلزم جمعآوری اطلاعات بهصورتی منظم، عینی، ارزشیابی و تلفیق اسناد و مدارک و رسیدن به نتایج قابل دفاع است. تحقیق تاریخی با استفاده از اسناد و مدارك انجام میشود تا از این طریق بتوان ویژگیهاي عمومی و مشترك پدیدهها و حوادث تاریخی و دلایل بروز آنها را تبیین کرد (حافظنیا، 1386). تحقیق تاریخی به دلیل عدم حضور محقق در صحنه واقعه، مبتنی بر اسناد و مدارك است (گال و همکاران، 1386). در تحقیق تاریخی بر خلاف سایر روشهاي تحقیق، به یافتن دادهها پرداخته میشود نه تولید دادهها (سرمد و همکاران، 1376). بر همین اساس، نکته اساسی در تحقیقات تاریخی، اعتبار اسناد و مدارك مورد بررسی است. دراین روش، ابتدا توصیفی دقیق از بازه زمانی مورد بررسی ارائه میشود و سپس وقایع مهم مرتبط تاریخی در رابطه با روابطصنعتی و تضادهای کارگری بهصورت زنجیرههای تاریخی مورد بررسی قرار میگیرد. در نهایت باتوجهبه مبانی نظری تحقیق، تلاش میشود تا مدلی برای این دوره ارائه گردد.
دراین تحقیق، از روش اسنادی برای جمعآوری اطلاعات و دادهها استفاده شد. اسناد و مدارک تاریخی مورد مطالعه قرارگرفت و تلاش شد که با مطالعه اسناد تاریخی و مدارک موجود در حوزه تضادهای کارگری، انواع این تعارضات در دوره مذکور، مورد مطالعه قرارگیرد. کتابهای موجود دراین زمینه، کتابهای ترجمه شده، اسناد آرشیوی در کتابخانهها، پایاننامهها و مقالات از جمله منابعی بودند که مورد استفاده قرارگرفتند. روند کار بدین صورت بود که ابتدا حدود 120 منبع مرتبط با تحقیق، جمعآوری شدند. با توجه به اینکه برخی از منابع، منبعی دست اول بودند، سویه علمی داشتند و مستندات دقیقی بهکار برده بودند، 27 کتاب و مقاله از میان سایر منابع انتخاب گردیده و مورد استفاده قرارگرفتند.
یافتهها
مهمترین یافتههای تحقیق در دو بخش ارائه میشود: شرایط ساختاری کشور که نشاندهنده وضعیت اختلالات اجتماعی در دوره پهلوی اول است و تضادهای کارگری که وضعیت تعارضات کارگری را در روابط صنعتی این دوره مورد بررسی قرار میدهد.
شرایط ساختاری
پس از جمعآوری دادههای مرتبط، کدگذاری اولیه صورت گرفت که 59 مورد اصلی شناسایی شدند. با توجه به موارد شناساییشده کدگذاری ثانویه انجام شد که در نهایت 4 مقوله وضعیت سیاسی، وضعیت اجتماعی، وضعیت فرهنگی و وضعیت اقتصادی مورد شناسایی قرارگرفت. در ادامه، به بررسی هر کدام از مقولات پرداخته میشود.
1. وضعیت سیاسی کشور
مهمترین جوانب وضعیت سیاسی کشور در دوره رضاشاه شامل جنبههایی چون تمرکزگرایی، نظامیگری، دخالت شاه در امور مجلس و عدم رابطه حکومت با طبقات و نیروهای اجتماعی بود. در دوره قاجاریه، ایران، تحولات و اتفاقاتی بسیار مهمی را شاهد بود که تا این زمان سابقه نداشت. از جمله اینکه اولاً ایران برای اولینبار تحت سلطه استعمارگران بهویژه انگلیس و روسیه قرار گرفت و ثانیاً در نیمه دوم حکومت شاهان قاجار، برای نخستین بار مجلس و احزابی شکل گرفت ولی بهدلایل مختلفی نتوانستند بهدرستی رسالت خویش یعنی کنترل شاهان و استبداد را در ایران بنیان نهند و همچنان ایران با بحران دموکراسی و نبود قانون مواجه بود. با دخالت بیگانگان و شروع جنگ جهانی اول، ایران با مشکل تجزیه و چندپارگی مواجه شد و دراین مقطع زمانی بسیار حساس، احمد شاه قاجار بهعنوان آخرین شاه قاجار باتوجه به شخصیت ضعیفش، توان مقابله و حل مشکلات داخلی و خارجی را از طریق نهادهایی همچون قشون و مجلس نداشت.
در اواخر حکومت قاجار وضعیت سیاسی کشور آشفته بود. در سیستان و بلوچستان، بالاخص در بیرون شهرها، اثر چندانی از حکومت و دولت مرکزی وجود نداشت. در بیرجند نیز وضعیت مشابهی وجود داشت و خوانین محلی از جمله خاندان "خزیمه عَلَم" (جد پدری امیر اسدالله عَلَم)، بر آنجا حکم میراندند. در مشهد و شهرهای اطراف آن، "کلنل محمدتقی پسیان"، فرمانده ژاندارمری، قدرت را در دست داشت و به دنبال بروز اختلافاتی با تهران، عملاً متمرد شده و اعلام استقلال کرده بود. در استرآباد (گرگان)، یکی از خوانین محلی به اسم "احمدخان حکیمی" حکومت میکرد. هرچند وی اعلام استقلال ننموده بود ولی خود سیستم حکومتی برپا کرده بود. طایفه بزرگ سوادکوهیها به سرکردگی "اسماعیل خان امیر مؤید سوادکوهی" در شرق مازندران و طایفه تنکابنیها به سرکردگی "محمدولی خان تنکابی" در غرب آن حکم میراندند. "میرزا کوچکخان جنگلی"، رئیس جنبش جنگلیها در رشت، رسماً و عملاً پرچم حاکمیت مستقل از تهران را بالا برده بود و نام حکومتش را نیز "جمهوری سوسیالیستی سوویت گیلان" انتخاب کرده بود. در آذربایجان نیز، حکام مختلفی بهصورت خودمختار و مستقل از دولت مرکزی وجود داشتند. در شمال آذربایجان، قدرت در اختیار "مرتضی قلیخان اقبالالسلطنه ماکویی"، بزرگ ایل بیات بود که در عین حال، رهبر تعدادی از عشایر شمال آذربایجان نیز به شمار میرفت. در تبریز و برخی شهرهای بزرگتر، فرقه دموکرات به رهبری "شیخ محمد خیابانی"، از مدتها پیش ارتباط خود را با پایتخت قطع کرده بود. در آذربایجان غربی نیز "اسماعیل خان سیمیتقو"، بر مناطق وسیعی بهصورت مستقل از حکومت مرکزی حکومت میکرد. مجموعه عشایر و قبایل خوزستان به رهبری "شیخ خزعل"، اعلام استقلال نموده بودند و در خرمشهر امارت برقرار کرده بودند (زیباکلام، 1398: 31 – 33).
دراین برهه از زمان، رضاخان ظهور کرد که برخلاف آخرین شاه قاجار، دارای جسارت و ذکاوت فراوانی بود و از تمام امکانات برای رسیدن به قدرت استفاده کرد. رضاخان از بزنگاههایی مانند عدم کارایی مجالس و کابینههای پیشین، جنگ جهانی اول و دخالت عوامل بیگانه که باعث مشکلات و حوادثی در ایران شده بود، بهنفع خویش استفاده نمود. وی با طی کردن مسیری با بازخورد مثبت و عقلانی بدونوقفه و با تمام امکانات از سال ۱۲۹۹تا ۱۳۰۴ با کارآمد ساختن نهادها، برای بهچنگ آوردن قدرت استفاده کرد. رضاشاه پس از کودتای ۱۲۹۹با بهرهگیری از نهاد قشون که تا قبل از وی بهدلیل نداشتن ساختار درست و قوی، کارایی قابلقبولی نداشت، توانست بههمراه نهاد مجلس و با پشتیبانی جریانهای فکری، نظام سیاسی را کاملاً تحت سلطه مستقیم خویش درآورد. بنابراین، اگرچه سرچشمه قدرت رضاخان اساساً نهاد نظامی بود ولی بهواسطه ائتلاف هدفمند با گروههای مختلف درون و بیرون مجلس چهارم و پنجم شورای ملی، بهمنظور مشروعیت بخشیدن به اقدامات و برنامههایش توانست حکومت قاجاری را منقرض کند و به قدرت مطلق تبدیل گردد.
رضاشاه به ارتش بهعنوان پایه اصلی نظام خود تکیه میکرد. در زمان وی، بودجه دفاعی سالانه از سال 1304تا 1320 بیش از پنج برابر شد و قانون سربازگیری موجب افزایش امکان دسترسی به جمعیت شد. شمار افراد مسلح از 40000نفر به 127000نفر افزایش یافت (آبراهامیان، 1384: 169). در مورد ایلات و عشایر نیز اقدامات نظامی دنبال شد. رضاشاه با شکست دادن قبائل، تلاش میکرد تا با توسعه پاسگاهها در آن نواحی، خلع سلاح افراد مسلح، به سربازی فرستادن جوانان قبائل، تضعیف روسا، محدود کردن کوچهای سالیانه، قدرت خود را تضمین نماید (فوران، 1392: 176).
رضاشاه همچنین نظام جدید خود را با بوروکراسی نوین دولتی تقویت کرد. وی کمکم تجمع گاهبهگاه مستوفیان سنتی، میرزاهای موروثی و وزرای بدون ادارات ایالتی را به حکومتی با حدود 90000 کارمند تمام وقت مستقر در 10وزارتخانه داخله، امورخارجه، عدلیه، مالیه، آموزش، تجارت، پُست و تلگراف، کشاورزی و راهوصنعت تبدیل کرد. تقسیمات کشوری قدیمی که عبارت بود از چند ایالت بزرگ و ولایتهای کوچک بیشمار، منسوخ شد و بهجای آن، وزارتخانه داخله، اداره 11استان، 49 شهرستان و تعداد زیادی بخش و دهستان را برعهده گرفت (آبراهامیان،1384: 169-170).
رضاشاه امتیازات سده نوزدهم را که به اروپاییان مصونیت قضائی فراسرزمینی داده بود، لغو کرد و میلسپو را از سمت خزانهداری کل برکنار کرد و معتقد بود که در یک سرزمین نمیتواند دو شاه وجود داشته باشد. حق چاپ اسکناس از بانک شاهی انگلیس گرفت و به بانک مرکزی ایران داد (فوران، 1392: 178).
آبراهامیان (آبراهامیان، 1384: 171-172) معتقد است از مجلس ششم تا سیزدهم، شخص شاه نتایج انتخابات و ترکیب هر مجلس را تعیین میکرد. همچنین رضاشاه، برای افزایش قدرت خود، روزنامههای مستقل را تعطیل کرد، مصونیت پارلمانی نمایندگان را سلب کرد و احزاب سیاسی را از بین برد. این امر باعث شد که بسیاری از نخبگان و اعضاء احزاب، ناراضی باشند و کمتر از وی پشتیبانی کنند.
بشیریه (بشیریه، 1389: 68–69) اعتقاد دارد که بهطور خلاصه، متمرکز ساختن منابع و ابزارهاي قدرت، ایجاد وحدت ملی، تأسیس ارتش مدرن، تضعیف قدرت پراکنده، ایجاد دستگاه بوروکراسی جدید و اصطلاحات مالی و متمرکز منابع اداري، مبانی دولت مطلقه مدرن، از مهمترین اقدامات رضاخان و همفکرانش بود اما بزرگترین ضعف این دولت نداشتن رابطه با طبقات و نیروهاي اجتماعی بود.
2. وضعیت اجتماعی کشور
وضعیت اجتماعی کشور در این دوره، دربرگیرنده جنبههایی چون رشد جمعیت، دگرگونی ساخت جمعیتی کشور برحسب محل سکونت (شهری، روستایی و عشایری) و انجام بسیاری اصلاحات اجتماعی میباشد. شرايط عمومي جمعيتي در دوره نخست پهلوي گوياي آن است كه در اين دوره ساختار جمعیتي كشور رشد مداوم و توأم با جابجاييهاي داخلي داشته است. كل جمعيت ايران از حدود 10ميليون نفر اواخر دهه 1290شمسی به 14.6میلیون نفر در سال 1319رسید و رشدی حدوداً 50 درصدی پیدا کرد (فوران، 1392: 342). بر اثر سیاستهای جمعیتی رضاشاه، بهویژه اسکان عشاير، ساخت ايلي و عشايري جمعيتي دگرگون شد. در حاليكه جمعيت عشاير ايران در اوايل قرن بيستم حدود 2.4میلیوننفر برابر يکچهارم جمعيت كشور بود، تنها يكپنجم جمعيت شهرنشين بودند و مابقي در روستاها زندگي ميكردند (باریر، 1363: 22). اما در سال 1319، ایران دارای 3.2میلیوننفر جمعیت شهرنشین (22 درصد)، یک میلیوننفر جمعیت ایلی و عشایری (6.9 درصد) و 10.35میلیوننفر جمعیت روستایی (71.7 درصد) شد. بدينترتيب جمعيت ايران تا اندازهاي در پايان اين دوره بيشتر شهري و صنعتي بوده اگرچه باز هم بخش بزرگي از جمعيت بر روي زمين كار ميكرده است (فوران، 1392: 343).
رضاشاه سعی داشت به اصلاحات اجتماعی نیز دست زند؛ هرچند طرح و برنامه جامعی برای نوسازی ارائه نداد. از یکسو وی تلاش داشت دور از نفوذ روحانیون و نیروهای مذهبی، دسیسههای خارجی، شورشهای قبیلهای و اختلافات قومی کشور را بهپیش برد و ازسویدیگر نهادهای آموزشی غربی، ساختار اقتصادی نوین، شبکههای ارتباطی، بانکهای سرمایهگذاری و فروشگاههای بزرگ را گسترش دهد (فوران، 1392، 174). از سال 1304تا 1320، میزان ثبتنام سالانه آموزشوپرورش 12برابر افزایش یافت. توسعه اقتصادی دوره رضاشاه نیز با پیشرفتهایی در حوزه ارتباطات مخصوصاً خطآهن آغاز شد.
فوران (فوران، 1392، 186) اعتقاد دارد رضاشاه از جهت داشتن وسایل اجبار و زورگویی قدرتمند بود ولی از این لحاظ که نتوانست وسایل و نهادهای قهری را بر ساختار طبقاتی و پایگاه اجتماعی مبتنی کند، ضعیف بود.
3. وضعیت فرهنگی کشور
در مقوله وضعیت فرهنگی، میتوان به جنبههای مختلفی چون یکپارچهسازی فرهنگی، کشف حجاب، تاکید بر ناسیونالیسم و تاسیس سازمانهای فرهنگی اشاره کرد. بهلحاظ فرهنگی، دولت رضاشاه درصدد بود با اعمال سیاست یکپارچهسازی فرهنگی، تمرکزگرایی قدرت را محقق سازد؛ چرا که دیگر سیاستهای دولت رضاشاه همچون ایجاد ارتشی واحد، اسکان عشایر و مواردی از این قبیل بهتنهایی نمیتوانست موجب بقای تمرکز قدرت وی شوند. تنوع قومی و فرهنگی جامعه ایران بههمراه تنوع اقلیمی، خود مانع عمدهای بر سر این راه بود. بنابراین دولت رضاشاه تلاش داشت با از بین بردن اختلافات فرهنگی جامعه ایرانی و تبدیل آن به جامعهای با زبان و فرهنگ و آدابورسوم و معتقدات و آرمانهای مشترک بهوجود آورد و سیاست تمرکزگرایی را نهادینه سازد. دراین راستا، قوانین مختلفی تدوین و اجرا شد و مراکز و سازمانهایی تاسیس گردید. کشف حجاب، تشکیل فرهنگستان زبان فارسی، ترویج ناسیونالیسم، تاسیس سازمان پرورش افکار و تغییر تقویم هجری از جمله تلاشها برای رسیدن به این اهداف بود.
کشف حجاب و تشویق به بیحجابی ازجمله اقداماتی بود که در زمان رضاشاه صورت گرفت. در مهر سال1313، دولت با صدور اعلامیهای، مردم را برای پذیرش آموزگاران بیحجاب زن در مدارس دخترانه آماده کرد. ماموران نیروی انتظامی، دستور ویژهای دریافت کردند مبنیبر اینکه از زنان بیحجاب در خیابانها و معابر حمایت کنند. بازرسان زن نیز از سوی وزارت فرهنگ ماموریت یافتند که به مدارس دخترانه رفته و بهتدریج شاگردان را آماده ترک حجاب کنند (بامداد، 1347: 91). تغییر لباس و رواج کلاه پهلوی و سپس کلاه شاپو، گام دیگری بود که رضاشاه برای همسانسازی انجام داد.
ناسیونالیسم نیز از مهمترین ابعاد قدرت دولت رضاشاه بود که بهعنوان یک ابزار مهم برای تشکیل دولت متمرکز و مقتدر در اختیار رضاشاه قرار گرفت. رضاشاه، از ترویج ناسیونالیسم دو هدف عمده داشت که لازم و ملزوم یکدیگر بودند؛ اول اینکه جامعه ایران را در قالب یک ملت مدرن انسجام بخشد و دوم اینکه از این طریق قدرت مطلقه خویش را در چارچوب ایران نو تنظیم کند. همچنین، درزمان رضاشاه، چاپونشر کتب به زبانهای ترکی، کردی وغیره ممنوع شد (کاتوزیان، 1380: 436). افراط رضاشاه در ناسیونالیسم، سبب شد که بسیاری از اقوام ایرانی، سیاستهای وی را تبعیضآمیز قلمداد کنند و در برابر یکسانسازی فرهنگی مقاومت کنند و حتی فرهنگ خود را جدای از فرهنگ ایرانی بدانند.
با تاسیس فرهنگستان زبان فارسی، تلاش شد تا این زبان را از لغات و واژههای بیگانه، تهی سازند. ثمره این اقدام، پیشنهاد واژههای جدیدی بود که برای بسیاری از مردم، بسیار نامأنوس مینمود. برهمیناساس، اسامی بسیاری از شهرها و روستاهای کشور که به زبان بومی مناطق بودند، تغییر یافت که نتیجهای جز نارضایتی مردم آن مناطق نداشت. دستگاههای اداری، براساس دستورالعملهای دولتی، وظیفه داشتند در مکاتبات رسمی از این واژهها استفاده کنند.
سازمان پرورش افکار نیز از جمله سازمانهای فرهنگی دوره رضاشاه بود که در سال 1317تأسیس شد. درصورت لزوم از صاحبنظران دعوت میشد تا در جلسات کمیسیونها شرکت کنند و نظرات خود را ابراز دارند. این سازمان دارای شش کمیسیون بود. کمیسیون کتب کلاسیک، وظیفه داشت کتب درسی دبستانها و دبیرستانها را اصلاح کند و افکار میهندوستی و شاهپرستی را در مندرجات آنها بگنجاند. کمیسیون مطبوعات، بر شیوه نامهنگاری در ادارات ومؤسسات دولتی وهمچنین مطبوعات نظارت میکرد. کمیسیون سخنرانی، دستورالعملها و عناوین موردنظر سازمان پرورش افکار را که در سخنرانیها باید موردتوجه قرار گیرند، تهیه میکرد و در اختیار سخنرانان قرار میداد. کمیسیون موسیقی نیز با هدف اصلاح موسیقی کشور و ترویج موسیقی ملی ایجاد شده بود. کمیسیون نمایش نیز وظیفه نظارت بر سینما و تربیت هنرجویان را برعهده داشت. کمیسیون رادیو نیز وظیفه داشت تا برنامه جامعی تنظیم کند و بهتصویب دولت برساند که براساس آن، نطقها، اخبار، موسیقی و برنامههای آموزشی از رادیو پخش شود (همراز،1376: 56–63). سعید نفیسی درباره وظایف سازمان پرورش افکار و هدف از تاسیس آن مینویسد که وظیفه مهم سازمان این بود که افکار، آمال و آرزوهای افراد را چنان یکسان کنند که اتحاد و اتفاق کلمه واقعی در میان ایشان فراهم نشود تا در میان افراد تحصیلکرده بههیچوجه اندک اختلاف و دوگانگی از این حیث پیش نیاید (نفیسی، 1345: 18)
اصلاحاتی که رضاشاه سعی داشت در حوزه فرهنگ انجام دهد، بیشتر درجهت حفظ قدرت وی بود تا اینکه ریشه در فرهنگ ایرانی داشته باشد. بههمینجهت بود که بسیاری از این اصلاحات پایدار نماند.
4. وضعیت اقتصادی کشور
در دوره رضاشاه، در شیوه مالیاتگیری اصلاحاتی صورت گرفت و تلاش برآن شد که با این شیوههای نوین، درآمد دولت افزایش پیدا کند. وی ابتدا نظام تیولداری را ازمیان برد و تلاشهایی را برای اصلاح مالکیت زمین که در زمان انقلاب مشروطه پیشنهاد شده بود، انجام داد اما این تلاشها را بعداً متوقف کرد. شیوه مالیاتگیری جدید، اگرچه دولت را ثروتمندتر کرد اما ازیکسو این ثروت در مسیر توسعه کشور بهکارگرفته نشد و بیشتر سبب ثروتمند شدن خود او و طبقه جديدي از سرمايهداران، تجار و انحصارگران شد و ازسویدیگر تورم، مالياتها و سایر درآمدها، سطح زندگي مردم را پايين آورد (مبارکی، 1391: 356؛ کاتوزیان، 1374: 179).
بهنظر میرسد تا قبل از سالهای دهه 1310شمسی، سیاستی برای صنعتیکردن کشور وجود نداشت، با تغییر اوضاع سیاسی در سال 1304، سیاست صنعتی کردن کشور و توسعه ارتباطات، مهمترین کارهای عمرانی را تشکیل میداد. تا سال 1311نیز دولت نقش فعالی در امور اقتصادی نداشت؛ ولی از آن بهبعد با تنظیم برنامههای مختلف، عملا نقش عمده و رهبریکننده را در اقتصاد کشور بهدست آورد و اعتبارات و بودجه وسیعی را به صنعتومعدن و ارتباطات اختصاص داد (سوداگر،1357: 240). همگام با سایر تحولات در دوره رضاشاه، در حوزه صنعت نيز قدمهاي اساسي برداشته شد و كشور رشد چشمگيري پيدا كرد، بهنحوي كه تعداد كارخانهها كه در سال1304 کمتر از20واحد بود به300واحد در سال1319 رسید. طبق آمار کوربی، از105 شرکت فعال این دوره، 21درصد متعلق به دولت، 55درصد متعلق به بخش خصوصی، 23درصد تحتمدیریت مشترک دولتی وخصوصی و 1درصد هم متعلق به خارجیان بود (فوران،1392: 354). آبراهامیان نیز بیان میکند که در دوران رضاشاه، شمارکارخانههای صنعتی مدرن، بدون احتساب تاسیسات صنعت نفت، 17برابر افزایش یافت. وی نیز آماری مشابه فوران ارائه میدهد و بیان میکند که در سال1304، کمتر از 20 کارخانه صنعتی جدید در کشور وجود داشت که تعداد این کارخانهها در سال 1320به 346 رسید (آبراهامیان، 1384: 183).
باتوجه به ساختار اجتماعی موجود و قدرتخرید پایین اکثر ایرانیان، منطقی بودکه دولت برنامه توسعه اقتصادی را شروع کند. سرمایههای خصوصی هنوز پیشرفت چندانی نکردهبود و بیشتر جذب کارهایی نظیر معاملات زمین میشد تا کارهای صنعتی که غالبا سرمایهگذاری اولیه سنگین میخواست و بازدهی آن نیز اندک بود. دولت نوسازی از بالا را شروع کرد (کدی، 1387: 167). رضاشاه، بهصنعت بیشتر از کشاورزی توجه کرد. در زمینه کشاورزی، پیشرفت اصلی درگسترش و بهبود محصولات صنعتی نظیر ابریشم، چغندر قند، تنباکو، چای و پنبه بود که صنایع جدیدالتأسیس را تغذیه میکرد و نیز تدارک سیلو و کارخانههایی برای پاککردن پنبه، شالیکوبی و خشک کردن و سایر کارها نیازمند یک چنین محصولاتی بود (عیسوی، 1362: 598). دردوره رضاشاه، تأکید نخست بر زیربنا بود؛ بههمیندلیل توجه شایانی به حملونقل صورت گرفت. حملونقل ضعیف، مانع بسیار بزرگی در مقابل تحول و پیشرفت بود. لذا تلاشهای گستردهای در راهسازی صورت گرفت. یکی دیگر از پروژههای بلندپروازانه رضاشاه، ایجاد راهآهن سراسری در ایران بود. در سال 1930، خطوط پروازی منظم بین تهران– بغداد آغاز شد و از سال 1935، خطوط تلفنی به میزان 10000کیلومتر و 6000مشترک، شهرهای بزرگ کشور را بههم متصل کرد. همچنین بهکمک یک هیئت مالی آمریکایی، نظموترتیبی درسیستم آشفته مالی ایران برقرار گردید و هزینههای دولتی کنترل شد (عیسوی، 1362: 595–596).
دولت بهخاطر ایجاد یک ساخت و نظام محکم مالی و مالیاتی و تدارک حملونقل و قدرت در زمینه فعالیتهای مستقیم تولیدی، خصوصا صنایع دخالت کرد. در سال 1924، ورود ماشینآلات کشاورزی و صنعتی برای مدت 10سال از حقوق گمرکی معاف گردید و سپس در سال 1934، برای مدت 10سال دیگر این دستور تمدید گردید. در سال 1932، این ماشینآلات از مالیات راهداری جدید نیز معاف شدند. در کرایه تولیدات ملی که بهوسیله راهآهن حمل میشد، تخفیفی حاصل شد و کالاهای صنعتی دارای حق بیمه شدند و برای دولت در خرید این کالاها ارجحیتی حاصل گشت و دولت تا حدی هم بر تأسیسات صنعتی نظارت پیدا کرد. بانک کشاورزی و صنعتی که در سال 1933 ایجاد شدند، وامهایی به چندین مؤسسه اهدا کردند. علاوه بر اینها، صنایع، از سال 1928 از موازین پشتیبانی چندی که دولت ایجاد کرده بود (تعرفه، سهمیهها، کنترل ارز) سود برد. مدارس صنعتی و کارگاهها، تأسیس یافت و کارگران ماهر تحویل جامعه داد. درنتیجه تعداد زیادی از کارخانههای کوچک و متوسط، خصوصا در زمینه منسوجات و مواد غذایی در سال 1930 توسط مؤسسات خصوصی راه افتاد. علاوهبر اینها، خود دولت هم کارخانههای متعددی در زمینه تصفیه شکر، سیمان، منسوجات و سایر صنایع تأسیس کرد (عیسوی، 1362: 597).
دوره رضاشاه را میتوان آغاز نقشآفرینی صنعت نفت در اقتصاد کشور دانست (عیسوی، 1362: 593). رضاشاه، بخش اعظمی از درآمدهای کل دولت را صرف ارتش میکرد. ارقام رسمي بودجه نشان ميدهد که بهطور متوسط 33.5درصد (یکسوم) کل درآمد دولت در فاصله سالهاي 1926تا 1941میلادي، صرف ارتش شدهاست. همچنین بخش بزرگي از درآمد نفت، صرف خريد تجهيزات گرانقيمت تسليحاتي و ايجاد صنايع کوچک مهماتسازي در تهران و شهرهاي ديگر ميشد (فوران، 1392: 333 – 334). توجه بیشازحد رضاشاه به ارتش و قوای نظامی، فرصتی برای ظهور بخشهای دیگر صنعت باقی نمیگذاشت.
فوران در تحليل فرآيند صنعتي شدن دوره پهلوي اول بر اين باور است كه نخست، صنايع ايجادي بسيار تخصصي بودند و تنها در چند شهر بزرگ تهران، تبريز و اصفهان متمركز بود؛ دوم، فرآيند صنعتي شدن مبتني بر يك برنامه مشخص صورت نگرفت؛ سوم، تخصيص نامناسب بودجه به طرحهاي صنعتي موجب شد تا بودجه هنگفت طرحهاي ناموفقي چون ايجاد راهآهن شمال-جنوب بهضرر ديگر بخشهاي صنعتي تمام شود؛ چهارم، بخش دولتي بهسبب هزينههاي بالا و سود اندك، بخشي ضررده بهشمار ميرفت (فوران، 1392: 355).
رضاشاه عليرغم همراه نمودن بخشي از طبقه بالاي قديمي با خود، در جلب حمايت طبقه متوسط سنتي موفقيت ناچيزي داشت. ايجاد انحصارات دولتي و کارخانههايي که دولت آنها را تأمين مالي ميکرد، هرچند موجب پيدايش معدود بازرگانان و صاحبان صنايع مرتبط با دربار شد، اما موجبات نارضايتي گسترده جامعه تجاري قديمي را نيز فراهم ساخت. همچنان که کنسولهاي انگليسي اغلب گزارش ميدادند، کنترل تجارت خارجي توسط دولت، به زيان تجار خصوصي بود و حتي ورشکستگيهايي بهبار ميآورد. مالياتهاي وضع شده بر درآمد و کالاهاي مصرفي باعث ميشد تا تجار بهصورت پنهاني شکايت کنند که هزينه ارتش جديد و پروژه خط آهن بسيار زياد است. بنابراين، تمرکز اقتصادي، مخالفت بازاريان ديگر استانها را برانگيخت (آبراهامیان، 1384: 188). با مقایسه وضعیت ایران با کشورهای منطقه، میتوان بهوضعیت کلی اقتصاد ایران دراین دوره پی برد. جدول زیر، برخی از شاخصهای اقتصادی را در سال 1938 در ایران، مصر و ترکیه نشان میدهد:
جدول 1: مقایسه برخی از شاخصها در ایران، مصر و ترکیه در سال 1938
(سازمان ملل، کتاب سال بینالمللی آمار، سال 1939 و 1940؛ به نقل از عیسوی، 1362: 599)
شاخص | ایران | مصر | ترکیه |
جمعیت (میلیون) | 15 | 4/16 | 1/17 |
واردات (میلیون دلار) | 55 | 184 | 119 |
راهآهن (کیلومتر) | 1700 | 6/56 | 7324 |
اتومبیل | 15000 | 33700 | 11300 |
محصولات سیمانی (تُن) | 65000 | 375000 | 287000 |
محصولات شکر تصفیه شده (تُن) | 22000 | 238000 | 247000 |
محصول حبوبات | 09/3 | 63/3 | 46/6 |
محصول پنبه (تُن) | 34000 | 400000 | 52000 |
مصرف انرژی | 55/1 | 05/2 | 18/2 |
محصلین مدارس | 234000 | 1309000 | 810000 |
ایران، هرچند در بسیاری از شاخصها هنوز از مصر و ترکیه عقبماندهتر است اما نسبت به اوایل دوره رضاشاه، پیشرفت چشمگیری داشته است.
تضادهای کارگری در دوره رضاشاه
دراین قسمت به بررسی وضعیت کارگران و همچنین تضادهای کارگری این دوره، پرداخته میشود. در این قسمت نیز، با توجه به کدگذاریهای صورت گرفته، مقولات اصلی شناسایی شدند و مورد تحلیل قرارگرفتند.
کامبخش (کامبخش، بیتا، 34 – 3؛ به نقل از نعمتی فیروزآباد، 1396: 134) اعتقاد دارد تا سال 1306، بهجز کارگران نفت جنوب، کارگر صنعتی بهمعنای واقعی آن در ایران بهوجود نیامده بود و کارگران ایران عبارت بودند از کارگران چاپخانهها، کارگران قالیباف، باربران بنادر و کارگران شیلات، کارگران انواع صنایع دستی و بازار. از اواخر حکومت قاجار و سالهای نخست بهقدرت رسیدن رضاخان، صنایع جدید در ایران رو به گسترش نهاد. در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه، بر پایه آمار بانک ملی ایران در کشور680 کارخانه ماشینی (قند، پنبه، نوشابهسازی، نساجی، جوراببافی، روغنکشی، کبریتسازی، چرمسازی، نجاری، صنایع فلزی و غیره) وجود داشت که 44316 کارگر در آن مشغول بهکار بودند (پورشافعی، 1385: 220). در اوایل دهه 1300، اغلب کارگران ایرانی هنوز در صنایع دستی و دیگر صنایع کوچک سنتی مشغول بهکار بودند. برای مثال در سال 1306 در تهران در حالی که 5000 پیشهور و 7000 کارآموز در حرفههای گوناگون، بهکار مشغول بودند، تنها چندصد تن در کارخانههای کوچک و جدیدی همچون کارخانههای اسلحهسازی، نساجی، چاپخانه و کارخانه برق کار میکردند. در دهه 1310، اندازه و قابلیت حرفهای کارخانهها افزایش یافت. تا اواخر این دهه بیش از 260000 کارگر در بخشهای گوناگون صنعت و معدن ، ساختمان، حملونقل وجود داشتند که به بیش از دو برابر تعداد کارگران در قبل از جنگ جهانی اول بالغ میشد (اشرف و همکاران، 1386: 96). تاسیس چند کارخانه بزرگ، از جمله کارخانه اسلحهسازی دولتی (با 2300 کارگر)، کارخانه دخانیات (با 3300 کارگر) و چند کارخانه نساجی بزرگ هر یک با 500 تا 1000 کارگر در اصفهان و تبریز، نسبت کارگران شاغل را در کارخانههای بزرگ افزایش داد. در ابتدای دهه 1320، تعداد 29930 کارگر که تقریبا یک سوم از نیروی کار صنعتی را تشکیل میدادند در کارخانههایی با بیش از 500 کارگر مشغول بهکار بودند. در همین دوره، نسبت کارگران فصلی از 15 درصد به 6.5 درصد کاهش یافت (اشرف و همکاران، 1386: 97). در سال 1320 بودجه صنایع تقریبا 50 برابر رقم مربوط به 1313 بود و در نتیجه آن، درصد سهم صنایع و بازرگانی از 3.1 درصد در سال 1313 به 24.1 درصد کل بودجه سال 1320 رسید؛ اما افزایش نیروی کار صنعتی به اندازه افزایش عمومی در ظرفیت تولید آشکار نبود و این ناشی از [هجوم] سرمایه برای کارخانههای بزرگتر بود؛ در سال 1320، نیروی کار صنعتی به جز بخش نفت، تقریباً سه برابر ده سال پیش از آن بود (کاتوزیان، 1374: 177). آمارهای مختلف نشان از افزایش تعداد کارگران صنعتی در دوره رضاشاه دارد. دراین دوره، قشر کارگر، اندک اندک گسترش مییافت و مباحث بیشتری پیرامون آن مطرح میشد.
اقدامات رضاشاه، براي پیشبرد صنعت، تأثیرات متفاوتی بر وضعیت قشرهاي مختلف جامعه بر جاي گذاشت؛ از جمله بر کارگرانی که در بخش زیرساختها و کارخانههاي تازه تأسیس فعالیت داشتند. سیاستهاي اقتصادي – اجتماعی دولت بر جایگاه اجتماعی و اوضاع معیشتی این طبقه تأثیرگذار بود. کشور ایران، تازه در مدار صنعتی شدن قرار گرفتهبود و توجه به عوامل زیربنایی و نادیده گرفتن شرایط کار کارگران و وضع مالیات بر کالاهاي معیشتی آنان مانند قند و شکر، باعث میشد که کارگران نیز مانند اقشار پایین جامعه در وضعیت نابسامان بهسر برند. با اینکه دستمزدها بسیار پایین بود اما همین دستمزد کم، بهموقع به کارگران پرداخت نمیشد. مهمترین عاملی که باعث میشد اعضاي حزب کمونیست بهراحتی بین کارگران نفوذ کنند و باعث اعتصابات و حتی تعطیلی کارخانهها و شرکتها شوند، همین عامل اقتصادي ،یعنی بهموقع پرداخت نشدن حقوق کارگران و محروم بودن کارگران از کوچکترین حقوق خود بود (نعمتی فیروزآبادی: 1396: 135).
باید توجه داشت که دستمزد کارگران بر طبق محل کار، فصل، کارخانه، جنسیت کارگر، سن و توانایی کارگر متفاوت بود. مثلاً در سیستان و بلوچستان و قائنات، دستمزد کارگران، به مراتب پایینتر از کارگران شهرهای بزرگ کشور بود. دستمزد کارگر در اوایل سلطنت رضاشاه در ولایات، ماهانه 5 تومان بود؛ درحالی که در شهرهای بزرگ، این میزان در حدود 10 تا 12 تومان بود. صنعتگران، دستمزد بیشتری نسبت به بقیه میگرفتند؛ یعنی روزانه 5 تا 10 قِران، کارگر بزرگسال چاپخانه، ماهانه بین 12 تا 15 تومان مزد میگرفت و حروفچین، ماهانه 35 تا 40 تومان. کارگران صنعت شیلات هم حقوق ماهانه 15 تا 20 تومان دریافت میکردند؛ این در حالی بود که کارگران ساختمانی، ماهانه کمتر از 10 تومان مزد دریافت میکردند. کارگران صنعت قالیبافی، با کار 16 ساعت در روز، از یک تا 3 قِران مزد دریافت میکردند. کارگران صنعتی مرد در کارخانههای مدرن، ماهانه 15 تومان مزد میگرفتند. کارگران زن، در همان کارخانه روزانه 2 قران دریافت میکردند که ماهانه به 6 تومان میرسید. مفهوم این دستمزدها زمانی روشن میشود که آنها با هزینههای زندگی مقایسه شوند. برای سال 1310، هزینه روزانه یک خانواده 4 نفره که شامل شکر، نان، گوشت، تنباکو، نفت، کرایهخانه، پوشاک وغیره میشود، حدود 2.5 قران برآورد شده است (فلور، 1371: 134 – 141). بین کارگران ایرانی و کارگران سایر کشورهای حاضر در ایران نیز تفاوت وجود داشت. فلور اشاره میکند که در حوالی سال 1307، کارگر ماهر ایرانی، 14 تا 20 تومان ماهانه دستمزد ميگرفت؛ اما در اين سال، مديران و كارمندان انگليسي، از پانصد تا هزار و پانصد تومان دريافتي داشتند؛ در اين موقع، كارگران و كارمندان هندي به طور قطع، مبلغي بيشتر از كارگران ايراني دريافتي داشتند (فلور، 1371: 136). اشرف (اشرف و همکاران، 1386: 97) نیز اشاره میکند که تغییرات صورت گرفته در بخشهای مختلف اقتصاد، با افزایش حقوق در بخش صنایع جدید طی دهه 1300 و 1310 همراه نبود. بدین سان برای مثال در صنایعی همچون پنبهپاککنی، نساجی و ساخت راهآهن، میانگین دستمزد روزانه هنوز برای کارگران 3 قران و کارگران ماهر 7 تا 8 قران بود که نسبت بهدستمزدها در دو یا سه دهه پیش از آن صرفاً افزایش اندکی یافته بود. زنان، در کارهای غیرحرفهای با کاری مشابه مردان، مزدی معادل 2.5 قران در روز میگرفتند و کودکان حتی کمتر از این مقدار و حدود یک قران مزد روزانه میگرفتند.
ایوانف اعتقاد دارد که در اوایل دوره پهلوی، وضعیت کارگران ایران بسیار بد بود. ارتش بیکاران همواره وجود داشت و دهقانان بر میزان آن میافزودند. ساعات کار روزانه در حدود 10 الی 14 ساعت بود. در تأسیسات و کارخانههای مختلف، به طور وسیع از نیروی کار زنان و کودکان استفاده میشد. کارگران مزد ناچیزی در حدود چند ریال در روز دریافت میکردند. زنان دو برابر و کودکان چهار برابر کمتر از مردان بزرگسال حقوق میگرفتند. قانون کار و بیمههای اجتماعی نیز وجود نداشت (ایوانف، 1356: 80).
کنسول انگلیس در تبریز، وضعیت عمومی کارگران را چنین بیان میکند: ما در یک مرحله انتقالی میان قدیم و جدید هستیم، روابط شخصی کارگر با کارفرما از میان میرود و کارگر هرچه بیشتر با محصول کار خود بیگانه میشود. هنوز قوانین مناسبی برای زمان مصدومیت و بیکاری وجود ندارد که جانشین مسئولیتهای اخلاقی کارفرماهای قدیمی شود. حکومت، ساختاری را ویران کردهاست بدون آنکه چیزی به جای گذاشتهباشد. (آبراهامیان، 1384: 200).
بر اثر بحران اقتصادی بینالمللی سالهای 1929 – 1932، وضع زندگی کارگران ایرانی بدتر شد. افزایش ساعات کار روزانه، بدتر شدن شرایط کار، کاهش دستمزدها، افزایش بیکاری و فقر، وجود سیستم جریمه کار ومانند آن، موجب ناراحتی کارگران و بالاتر رفتن تضادهای کارگری شد (ایوانف، 1356: 81). در دهه 1310 که کارخانههای دولتی و خصوصی بیشتری احداث شد، دولت تصمیم گرفت لایحه جامعی درباره مقررات واحدهای صنعتی تنظیم کند و سازمان بینالمللی کار، کارشناسی را برای کمک به تهیه پیشنویس این مقررات به ایران فرستاد. این لایحه که نظامنامه کارخانجات و مؤسسات صنعتی نامیده شد، در 19 مرداد 1315 به تصویب هئیت وزیران رسید. لایحه مجموعهای از مقررات مربوط به احداث کارخانههایی بود با رعایت حداقل معیار ایمنی و بهداشت و رفاه کارگران. این لایحه ملحقاتی هم داشت: به زنان باردار میبایست مرخصی با حقوق بدهند، کارفرمایان موظف بودند سوابق استخدامی کارگران را حفظ کنند و خلاصهای از آن را در اختیار اداره کل پیشه و هنر قرار دهند. در موارد بیماری یا آسیبدیدگی کارگران، باتوجهبه وضع آنان، کارفرما میبایست از ساعات کار روزانه آنان بکاهد.(لاجوردی، 1369: 42).
ت) حرکتهای کارگری، اتحادیهها و حزب کمونیست
رضاشاه از یک طرف پیشرفت کشور در زمینه برقراري امنیت و ایجاد نظم نوین اداري، توسعه زیرساختهاي صنعتی از جمله حملونقل و جادهسازي، راهآهن، ساخت کارخانههاي صنعتی و حمایت از صنعت داخلی را فراهم کردهبود و از طرف دیگر حاضر نبود که انتقادات اجتماعی را تحمل کند. ترس از گذشته ناآرام کشور و تمایل به تمرکزگرایی، هرگونه اعتراضی را سرکوب میکرد که کارگران هم از آن مستثنی نبودند (نعمتی فیروزآباد، 1396: 149). در تابستان 1302، در حین انتخابات مجلس پنجم، رضاخان به اقدامهای ناگهانی و غیرمنتظره علیه اتحادیههای کارگری دست زد. او میخواست جای نخستوزیر را بگیرد و اتحادیههای کارگری را در راه حصول خواستهاش مانع بزرگی میدانست. وی بهدست فرماندهان نظامی خود، همه اتحادیههای کارگری را در سراسر کشور توقیف کرد (فلور، 1371: 35). بهرغم اندک بودن تعداد کارگران و بالا بودن فشارها، قشر کارگر در دهه1300 در فعالیتهای شدید و حتی رادیکال سیاسی و تشکیل اتحادیههای کارگری درگیر شد. بیشتر این فعالیتها به تحریک تلاشهای سازمانیافته حزب کمونیست ایران بود (اشرف، 1386: 101).
زمانی که رضاخان در سال 1304 به سلطنت رسید، به آزادی نهادهای مستقل مانند مجلس، مطبوعات و اتحادیههای کارگری ضربه زیانباری وارد کرد. در واپسین سالهای حکومت قاجاریان، دولت رضاخان، مخالفان خود را به خاطر اقداماتشان، یعنی اعتصابها به باد حمله گرفته بود. در پاییز سال 1304، رضاشاه حملات پیدرپی به بازماندههای اتحادیه عمومی کارگران مرکزی آغاز کرد و همین امر سبب گردید که فعالین کارگری به طور مخفیانه به فعالیتهای خود ادامه دهند (لاجوردی، 1369: 30). تا سال 1304 شمسی، مراسم بزرگداشت اول ماه می (روز جهانی کارگر) به طور علنی برپا میشد اما از زمانی که رضاخان به شاهی رسید، جشن کارگران، نوعی جنایت به شمار میآمد و اداره نظمیه برای جلوگیری از آن سختگیری و پافشاری مینمود. (مانی، 1358: 21). با وجود فشارهای نظامی علیه کارگران، مراسم اول ماه می در سالهای 1305 و 1306 برگزار شد. چند روز بعد از مراسم، حکومت تعدادی از کارگران را دستگیر میکند. بعد از سال 1308، اعضای شناخته شده اتحادیهها تحت مراقبت شدید پلیسی قرار گرفتند، به نحوی که از دیدار آنها حتی در کافهها یا قهوهخانهها نیز جلوگیری میشد (مانی، 1358: 21 – 24).
در دومین کنگره فرقه کمونیست ایران (سال 1306)، مطالباتی مطرح شد که برخی از مهمترین آنها به قرار زیر بود:
1. آزادی کامل تشکیلات سیاسی و اتحادیهها و اشکال دیگر تشکیلات صنعتی کارگران. 2. به رسمیت شناختن اتحادیههای کارگری توسط حکومت و صاحبان کارخانهها. 3. آزادی اجتماعات و محافل، آزادی اعتصاب. 4. آزادی کامل برای مطبوعات کارگری. 5. هشت ساعت شدن مدت کار روزانه کارگران. 6. دو برابر شدن دستمزد کار شبانه. 7. منع کار شبانه زنان و کودکان. 8. منع کار برای کودکان کمتر از چهارده سال. 9. آزادی تشکیلات کمیتههای کارخانهای با داشتن حق مداخله در تنظیم روابط میان کارگران و صاحبان کارخانجات و تفتیش استحصالات. 10. تعیین 42 ساعت کار در هفته ومانند آن(برنامه عملیات حزب کمونیست ایران، به نقل از محمودی و همکاران، 1381: 196؛ لاجوردی، 1369: 32). بعد از دومین کنگره فرقه، اعضای آن کوشیدند ارتباطات خود را با کارگران گسترش دهند و درصدد بازسازی اتحادیهها یا تأسیس تشکلهای جدیدی برآمدند. تشکلهایی که از سوی فرقه ایجاد شدند، معمولاً اتحادیه کارگری به مفهوم واقعی کلمه نبودند، بلکه بیشتر شبیه حوزههای حزبی بودند. حزب، برخی از کارگران فعال را در حوزههای ویژه خود به نام اتحادیه سازمان میداد. تلاشهای فرقه، قالباً ناکام ماند و این حوزهها در اندک زمانی توسط نیروهای امنیتی و سرکوبگر رضاشاه کشف و در هم کوبیده شدند (محمودی و همکاران، 1381: 200).
بین سالهاي 1308 تا 1311 موج اعتصابات کارگري به رهبري اتحادیههاي مخفی کارگري و حزب کمونیست ایران جریان داشت و به بیشتر نواحی ایران سرایت کرد. از مهمترین حرکتهای کارگران در دوره رضاشاه، میتوان به اعتصاب کارگران شرکت نفت جنوب که از 13 اردیبهشت سال 1308 آغاز شده بود، اشاره کرد. بسیاری از کارگران معترض، دستگیر و سپس تبعید شدند و تا سال 1320، همچنان در تبعید ماندند. اعتصابها اگر چه به شدت سرکوب شد ولی دستاوردهایی نیز برای کارگران داشت: به حقوق کارگران افزوده شد؛ مساکنی برای کارگران باسابقه بنا گردید و عدهای از مهندسین و مامورین انگلیسی که مورد تنفر کارگران بودند، از کار برکنار شدند (محمودی و همکاران، 1381: 209). نظرات مختلفی درباره اعتصاب کارگران آبادان وجود دارد. فلور (فلور، 1371: 65 - 66) معتقد است که رهبران شبکه با روسها در ارتباط بودهاند و از آنها خطمشی میگرفتند. وی سازماندهندگان اعتصاب را رهبران فتنهجویان میخواند. لاجوردی (لاجوردی، 1369: 35) نیز اعتقاد دارد که بعضی حرفوحدیثها حاکی از آن است که این اعتصاب به تحریک اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفتهاست. حکومت رضاشاه، همه اتحادیههای کارگری، بهویژه شورای متحده کارگران را از فعالیت محروم کرد و ازسال 1306 تا 1312، 156تن از سازمان دهندگان نیروهای کارگری را دستگیر کرد. بیشتر این افراد به شهرهای دور از زادگاه خود تبعید شدند (فوران، 1392: 174). در خرداد 1310، حکومت رضاشاه برای قانونی کردن سرکوبها، لایحهای از تصویب مجلس گذراند که دارای 7ماده بود. در لایحه ذکر شده بود که هرکس به هر اسم، جمعیتی تشکیل دهد که مرام یا رویه آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران و یا حمایت از مرام اشتراکی باشد یا بهآن بپیوندد، به سه تا ده سال زندان محکوم خواهد شد (محمودی و همکاران، 1381: 219). برهمیناساس، ابزاری برای سرکوب هرچه بیشتر فعالیتهای کارگری بهدست آمد. در بین سالهای 1310تا 1320شمسی، فعالیتها و اعتصابات کارگران، بهصورت جسته و گریخته صورت میگرفت. از مهمترین این اعتصابها میتوان به اعتصاب کارگران کارخانه وطن اصفهان اشاره کرد که طی آن، کارگران به موفقیتهایی دست یافتند مانند: کاهش ساعات کار از 12 ساعت به 9 ساعت، لغو تفتیش بدنی کارگران، افزایش 20 درصدی دستمزد کارگران و بهبود شرایط محیط کار (محمودی و همکاران، 1381: 218). در آییننامهاي که در سال 1315 تحت عنوان حفظ نظم درکارخانهها به تصویب رسید، هرگونه اعتصاب کارگري ممنوع شد اما کارگران با این وجود به فعالیت خود ادامه دادند (نعمتی فیروزآباد، 1396: 149).
در سالهای پادشاهی رضاشاه، یک طبقه صنعتی ناراضی شکل گرفت. مزدهای پایین، ساعات کاری زیاد، وضع مالیاتهای گزاف بر کالاهای مصرفی، انتقال اجباری کارگران به منطقه مالاریاخیز مازندران و شرایط نامساعد کاری که به بردگی شباهت داشت، همگی موجب نارضایتی کارگران صنعتی شد. از آنجا که در سال1305، اتحادیههای کارگری، ممنوع شده بود، نارضایتیها به شکل فعالیتهای زیرزمینی و اعتصابات غیرمجاز درآمد. در روز کارگر سال1308، یازده هزار کارگر پالایشگاه نفت برای دستمزدهای بالاتر، 8ساعت کار روزانه، پرداخت حقوق تعطیلات سالانه، خانههای سازمانی و بهرسمیت شناخته شدن اتحادیهها، دست به اعتصاب زدند. گرچه شرکت نفت دستمزدها را افزایش داد ولی بریتانیا، یکی از قایقهای توپدار خود را به بصره فرستاد و مقامات ایرانی نیز بیش از 500 کارگر را دستگیر کردند. پنج تن از رهبران اعتصاب هم تا سال 1320 در بازداشت باقی ماندند. در سالهای بعدی، اعتصابهای پراکندهای در گوشهوکنار کارخانههای کشور رخ داد که با ترتیبدهندگان اعتصاب برخورد شد و به زندان فرستاده شدند (آبراهامیان، 1384: 200).
میتوان خلاصهوار چنین بیان کرد که سیاستهای سرکوبگرایانه رضاشاه بهعنوان مهمترین عامل رو به افول گذاردن فعالیتهای اتحادیهای است. وقتی قدرت مرکزی رو بهثبات گذاشت، مخالفین اتحادیهها متمرکز شدند و عقب راندن اتحادیهها ابعاد گستردهتری بهخود گرفت. صنایع ایران درآن زمان بسیار عقبمانده بودند و موانع ساختاری، کارگران را از فعالیت اتحادیهای باز میداشت. درصد زیادی از نیروی کار صنعتی ایران، از پیشههای سنتی کشاورزی و روستایی خود نگسسته بودند و تعداد زیادی از نیروی کار را کارگران فصلی تشکیل میدادند. علاوه برآن، کارگاههای ایران، کوچک و پراکنده بودند و کمتر کارگری میتوانست در یک کارگاه واحد، مدت زمان طولانی کار کند. علت دیگر فقدان علاقه به اتحادیههای کارگری را میتوان به امکانهای بیشتر استخدام ارتباط داد که پس از سال 1310 در اثر موج صنعتی شدن در ایران پدید آمده بود. همچنین در ایران، اتحادیهگرایی نهتنها مورد تهاجم حکومتها بود، بلکه با مخالفت بسیاری از نهادهای قدرتمند اجتماعی هم روبرو بود. اگر حمایت نهادهای قدرتمندی مثل روحانیت و احزاب معتدل از کارگران صورت میگرفت، به حکومت اجازه داده نمیشد که کارگران و اتحادیههای آنها را قلعوقمع سازند. اگر کارگران میکوشیدند که این برداشت را تقویت کنند که همکاری و توافق بین کارگران و کارفرمایان بیش از تعارض و اختلاف برای هر دو طرف نتیجهبخش و سودمند است، احتمالا راحتتر میتوانستند به اهداف خود دست یابند.
روابط صنعتی و تضادهای کارگری، از پدیدههای مهم اداره اجتماعات دوره معاصر است که باید موردتوجه عمیق برنامهریزان و مسئولان اداره امور هر جامعه قرار گیرد. ازآنجایی که کارگران، از مهمترین کنشگران بخش صنعت اقتصاد هستند، توجهبه روابط آنها با سایر کنشگران صنعتی، میتواند نقش بهسزایی در درک تغییرات کلان جامعه داشتهباشد. با توجه به اینکه در دوره رضاشاه، بهتدریج نظام روابط صنعتی در حال شکلگیری بود، این تحقیق تلاش داشت با شناسایی عوامل مؤثر بر تضادهای کارگری در این دوره، از نواقص پژوهشی موجود بکاهد و به محققین و سیاستگذاران این حوزه، یاری رساند. فرضیه تحقیق اینگونه بودکه انواع اختلالات اجتماعی در جامعه، تضادهای کارگری را تشدید میکند. یافتههای تحقیق، این فرضیه را تأیید میکند. باتوجهبه چارچوب نظری تحقیق، تضادهای کارگری دوره رضاشاه پهلوی را میتوان در قالب نمودار (شکل 1) نشان داد.
دوره رضاشاه را نسبت به اواخر دوره قاجار، باید دوره تمرکزگرایی دانست. دراین دوره، تمرکزگرایی در حوزههای مختلف شکل گرفت. رضاشاه که قدرت خود را ازطریق کودتای نظامی بهدست آورده بود، بنیان قدرت خود را بر نظامیگری استوار کرد و منابع و ابزارهای قدرت را در اختیار خود گرفت. او احزاب سیاسی را ازبین برد و اعتقاد داشت که باید صدای یکدستی در کشور وجود داشته باشد. وی بر انتخابات مجلس نظارت شدید داشت و بر آن اعمال نفوذ مینمود. همین عوامل باعث نارضایتی بسیاری از نخبگان سیاسی و اجتماعی جامعه شده بود. البته نباید از این نکته غافل شد که دراین دوره بود که دولت مدرن، بهعنوان انحصار کاربرد مشروع قدرت در یک سرزمین شکل گرفت. سیاست تمرکزگرایی رضاشاه، به حوزه فرهنگی نیز گسترش یافت. وی برای جامعه متکثر ایرانی، سیاست یکسانسازی را برگزید. هرچند رضاشاه توانست شورشها و نافرمانیهای مختلف در گوشهوکنار کشور را از بین ببرد ولی این کار وی به سرکوب اقوام منتهی شد. برخی از شعائر دینی، مورد هجمه دولت قرار گرفت، آزادیهای فردی، بسیار محدود شد و تلاشهای بسیاری نیز برای یکسانسازی افکار و اندیشهها صورت گرفت.
باتوجهبه تغییراتی که در حوزههای بهداشتی و آموزشی انجام شد، جمعیت کشور نیز افزایش یافت. همین امر موجب گسترش شهرنشینی گردید که اصولا ضابطهمند نبود. ساختار ایلی و عشایری دگرگون شد و از قدرت عشایر در عرصه سیاسی کشور کاسته شد. در راستای سیاستهای تمرکزگرایانه رضاشاه، مطبوعاتی که صدایی غیر از صدای حکومت داشتند، تعطیل شدند. بهسبب همین سیاستها، رابطه حکومت با نیروهای اجتماعی ضعیف شد و حکومت نتوانست حمایت قشر متوسط را جلب کند. دراین دوره، تلاشهایی برای توسعه اقتصادی و توسعه صنعتی صورت گرفت اما دراین راستا، برنامهای مشخص و جامع وجود نداشت. قسمت زیادی از درآمدهای دولت، صرف نوسازی ارتش شد و بودجه نیز بهصورت نامتوزان توزیع شد. دولت نوسازی از بالا را در پیش گرفت ولی علیرغم آن، بخش اقتصاد دولتی زیانده بود. بسیاری از صنایع عقبمانده بودند و آنها نیز در شهرهای بزرگ متمرکز شده بودند. همین امر نیز سبب شد درآمدها بهصورت نامتوازن در کشور توزیع شوند و نابرابریهایی بین مناطق به وجود آید. گسترش کارخانهها سبب افزایش تعداد کارگران صنعتی شد. علیرغم افزایش تعداد آنها، وضع کارگران در دوره رضاشاه، هم از بُعد قدرت خرید و میزان دستمزدها، هم بهبود شرایط کار و هم رعایت حرمت انسانی آنان، تغییر محسوسی پیدا نکرد. کماکان میزان دستمزد کارگران پایین بود، امنیت شغلی پایینی داشتند، ساعات کار روزانه زیاد بود، بیمه تامین اجتماعی نداشتند و دستمزد آنها باتوجهبه جنس، سن و شهر محل کار متفاوت بود.کارفرمایان نیز سبکوسیاق قدیمی خود را ادامه میدادند و مسئولیتهای اخلاقی در قبال کارگر احساس نمیکردند. دولت نیز به سرکوب کارگران میپرداخت و سیاستهای سرکوبگرایانه رضاشاه سبب شده بود که فعالیت کارگران ایرانی تا حدودی از میان برود. درچنین وضعیتی، اتحادیههای کارگری که میتوانستند واسط بین کارگر با کارفرمایان و دولت بوده و بازویی برای حل مسالمتآمیز تعارضات کارگری باشند، حذف شدند و بسیاری از اتحادیههای مستقل توقیف گردیدند.
شکل 1: مدل روابطصنعتی و تضادهای کارگری در دوره پهلوی اول
دراین دوره، کارگران خواستههای خود را به طُرُق مختلف از جمله برگزاری اعتراضات و ایجاد اعتصاب ابراز کردند. برخی از مهمترین خواستههای کارگران عبارت بود از بهرسمیت شناختن اتحادیههای کارگری از سوی دولت و صاحبان صنایع، حق اعتصابات و آزادی نشریات کارگران، برقراری هشت ساعت کار روزانه، مشارکت شوراهای کارخانه در تنظیم روابط کارگران و مدیریت کارخانهها، پذیرفتن اصل مذاکرهجمعی کارگران و کارفرمایان، تعیین حداقل دستمزد توسط اتحادیههای کارگری، برقراری دو هفته مرخصی سالانه برای کارگرانی که حداقل شش ماه سابقه کار دارند. تلاشهای کارگران برای رسیدن به این خواستهها تنها در برخی از کارخانهها جواب داد. در بعضی از کارخانهها دستمزدها افزایش یافت، از ساعات کار کاسته شد و برخی جنبههای رفاهی کارگران بهبود یافت. باید توجه داشت که در اکثر کارخانهها، این پیشرفتها حاصل نشد. نتیجه وضعیتی که ازیکسو اقتدار دولت و از سوی دیگر اقتدار کارفرما را دربرداشت، این شد که قانون کار تصویب نگردید، کارگران علاقهای برای بازسازی اتحادیهها و عضویت در آنها نداشته باشند، امنیت شغلی کارگران کماکان پایین باشد و اعتراضات و اعتصابات کاهش یابد.
بهطورکلی میتوان گفت که دراین دوره، اکثر فرآیندهای حل تضاد کارگری با شکست مواجه شد. نتیجه چنین امری نیز این شد که کارفرمایان بسیاری از پیشنهادات کارگران را رد کنند، جریمه مالی کارگران را افزایش دهند، در برخی موارد دستمزد کارگر را بهبهانههایی چون عدمرضایت از کار کاهش دهند و کارگرانمعترض را اخراج کنند. دولت نیز بهشکلهای مختلف به تضادهای کارگری پاسخ داد. از جمله این پاسخها عبارت بود از سرکوب اعتراضات، دستگیری و زندانی کردن رهبران کارگران، برهم زدن تجمعات کارگران، ارائه لایحه مجازات کارگران حامی مرام اشتراکی توسط دولت به مجلس، حمایت از کارفرمایان در مقابل کارگران، راهاندازی اتحادیههای تحتکنترل خود. در نتیجه، کارگران یا بهصورت مخفی و زیرزمینی به فعالیتهای خود ادامه دادند و یا برکنار از سیاستهای کارخانهای شدند و از محصول کار خود بیگانه گشتند.
بخشی از نتایج تحقیق با یافتههای برخی تحقیقات پیشین همچون لاجوردی که بیان میکند میدان دادن به اتحادیههای کارگری مستقل، تدبیری مؤثر برای مبارزه با نفوذ کمونیسم در برخی جوامع ازجمله ایران بوده است، همخوانی دارد.
منابع
آبراهامیان، یرواند (1384) ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران، ترجمه احمد گلمحمدی و محمدابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران، نشر نی.
اشرف، احمد (1359) موانع رشد سرمایهداری در ایران دوره قاجاریه، تهران، نشر زمینه.
اشرف، احمد، بنوعزیزی، علی (1386) طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران، ترجمه سهیلا ترابی فارسانی، تهران، نشر نیلوفر.
ایوانف، میخائیل سرگیویچ (1356) تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، تهران، نشر اسلوج.
باریر، جولیان (1363) اقتصاد سیاسی ایران (1900 – 1970)، تهران، مؤسسه حسابرسي سازمان صنايع ملي ايران.
بامداد، بدرالملوک (1347) زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران، نشر ابن سینا.
بشیریه، حسین (1389) موانع توسعه سیاسی در ایران، تهران، نشر گام نو.
بهشتي، جعفر (1389 ) روابط صنعتي و روابط كار، تهران، نشر نگاه دانش.
پورشافعی، مجید (1385) اقتصاد کوچه، گزارش پول ملی ایران، هزینههای زندگی و دستمزدها در دو سده گذشته (1157 – 1357)، تهران، نشر گام نو.
چلبی، مسعود (1375) جامعهشناسی نظم: تشریح و تحلیل نظری نظم اجتماعی، تهران، نشر نی.
حافظنیا، محمدرضا (1386) مقدمهای بر روش تحقیق در علوم انسانی، تهران، انتشارات سمت.
دادخواه، محمد رضا (1389) روابط کار و روابطصنعتی (اصول و مبانی)، تهران، نشر شهرآشوب.
زاهدی، شمسالسادات (1390) روابطصنعتی: نظام روابط کار (با تأکید بر حوادث ناشی از کار)، تهران، مرکز نشر دانشگاه.
زیباکلام، صادق (1398) رضاشاه، تهران، نشر روزنه.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازي، الهه (1376) روشهاي تحقیق در علوم رفتاري، تهران، نشر آگه.
سوداگر، محمد (1357) رشد روابط سرمایهداری در ایران (مرحله انتقالی 1304 – 1340)، تهران، نشر پازند.
صدرنبوی، رامپور(1385) جامعهشناسی صنعتی، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال3.
عیسوی، چارلز (1362) تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار 1215 – 1332 ه.ق. / 1800 – 1914 میلادی)، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، شرکت افست (سهامی عام).
فلور، ویلم (1371) اتحادیههای کارگری و قانون کار در ایران 1900 – 1941، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، نشر توس.
فوران، جان، (1392) تاریخ تحولات اجتماعی ایران (مقاومت شکننده)، ترجمه احمد تدین، تهران، نشر رسا.
کاتوزیان، محمدعلی (همایون) (1374) اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز.
کدی، نیکی آر (1387) ایران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، نشر ققنوس.
گال، مردیت؛ بورگ، والتر؛ گال، جویس (1386) روشهاي تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی، ترجمه احمدرضا نصر و همکاران، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
لاجوردی، حبیب (1369) اتحادیههای کارگری و خودکامگی درایران، ترجمه ضیاء صدقی تهران، نشر نو.
مانی، شکرالله (1358) تاریخچه نهضت کارگری در ایران، تهران، بینا.
مبارکی، محمد (1391) مطالعه تطبیقی – تاریخی عوامل و موانع صنعتی شدن در سه دوره تاریخی با تأکید بر ایران، پایاننامه دکتری، دانشگاه شهید بهشتی.
محمودی، جلیل؛ سعیدی، ناصر (1381) شوق یک خیز بلند (نخستین اتحادیههای کارگری در ایران؛ 1285 - 1320)، تهران، نشر قطره.
منوچهری، علی؛ احمدی،مهدی (1388) اعتصابات کارگری دوره نخستوزیری مصدق، نشریه پیام بهارستان، سال 2، شماره 5.
نعمتی فیروزآباد، ابوذر (1396) نقش حزب کمونیست در سازمان دادن به تشکلها و اعتصابات کارگري و نحوه برخورد دولت رضاشاه با این فعالیتها (مطالعه موردي: اعتصاب کارگران نفت جنوب و کارخانه وطن اصفهان، فصلنامه تاریخ نو، سال 7، شماره 19.
نفیسی، سعید(1345) تاریخ معاصر ایران ازکودتای سوم اسفندماه 1299 تا بیستوچهارم شهریورماه 1320، تهران، نشر فروغی.
همراز، ویدا (1376) نهادهای فرهنگی در حکومت رضاشاه، تاریخ معاصر ایران، سال 1، شماره 1.
Abdullaev, Z. Z. (1968) Formirovanie rabochego klassa Irana (Formation of the working class of Iran), Baku, Izd. AN AzSSR.
Bharier, Julian (1971) Economic development in Iran 1900 – 1970, London, Oxford University Press.
Finnemore, Martheanne; Van der Merwe, Roux (1989) Introduction to Industrial Relations in South Africa, Lexicon Publishers, Johannesburg, GAU, South Africa.
Hyman, R. (2001) Understanding European Trade Unionism: Between Market, Class and Society, Sage, London.
Dunlop, J. T. (1958) Industrial relations systems, Henry Holt Ltd.
[1] Corresponding Author: Mahdi_jalali_aze@yahoo.com
[2] . نویسنده مسئول: Mahdi_jalali_aze@yahoo.com