Applying Defamiliarization in Surah Yusuf
Subject Areas : Quarterly Sabzevaran Fadak
fatemeh gooshehneshin
1
*
,
Seyedeh Narges Qazavi
2
,
Maryam Shafiee Taban
3
1 - Assistant Professor of Payame Noor University in Arabic Literature, Tehran, Iran
2 - Graduated with a doctorate in Arabic language and literature
3 - Assistant Professor of Payame Noor University in Persian Language and Literature, Tehran, Iran
Keywords: Holy Quran, defamiliarization, Surah Yusuf, literary,
Abstract :
Defamiliarization is one of the aspects of the resurrection of words based on linguistics and one of the theories of new literary criticism that was proposed in the framework of the school of Russian formalism in 1917. the phenomenon of deviation from norms is regarded as an essential issue in the aesthetics of literary texts. The reason lies in the fact that it enhances the literary style, thereby increasing its aesthetic appeal and captivating the readers' attention towards various texts. The holy Qur'an, being the most superior text, has always been the focal point for scholars. The use of deviation from the norm in distinct verses has caused readers to pay more attention to its external structure. This led the writers to scrutinize Surah Yusuf through a breaking norm lens. The present article employs a descriptive-analytical method and refers to library sources to examine the literary deviation from the norm in the Surah of Yusuf. The most significant achievement of this research is that deviation from the norm in Surah Yusuf in the permissible category, simile, metaphor, and irony, which are the four techniques of the science of expression, has shown itself and made the apparent structure of this Surah stand out and also made its meaning more concrete for the reader. In this literary survey, the use of literary defamiliarization and its aspects in Surah Mubarake Yusuf has been discussed with a descriptive-analytical method in order to reveal the aesthetic structure and meaning of this surah.
قرآن کریم
1. آلوسي، محمّد، روح المعاني، بغداد: دار الفکر، 1997م.
2. ابن الأثير الموصلي، أبوالفضل ضياء الدين نصرالله بن محمد بن عبدالکريم، المثل السّائر في أدب الکاتب و الشاعر، تحقيق: محمد محيی¬الدّين عبدالحميد، صيداء – بيروت، المکتبة العصرية، 1999م.
3. ابن¬منظور، لسان العرب، تعليق و وضع الفهارس: علي شيري، الطّبعة الأولی، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1408ق.
4. احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن. تهران، مرکز، چاپ نهم، 1386ش.
5. انوري، حسن، عالی عباس آباد، یوسف، بلاغت بدیع و بیان، چاپ اول، تهران: نشر فاطمی، 1393ش.
6. انوشه، حسن، دانشنامه¬ی ادب فارسی، چاپ یکم، تهران: دانشنامه، 1375ش.
7. ایگلتون، تری (1372)، پیش درآمدی بر نظریهی ادبی، ترجمهی عباس مخبر، چاپ اول، تهران: مرکز.
8. برکات، أبوعلي، محمّد،البلاغة العربية في ضوء منهج متکامل، الطّبعة الأولی، عمّان، دارالبشير، 1412ق.
9. پورنامداریان، تقی، سفر در مه. چاپ اول، تهران: نگاه، 1381ش.
10. تجلیل، جلیل، معانی و بیان، چاپ دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1363ش.
11. التفتازاني، سعد الدين، مختصر المعاني، چاپ نهم، دار الفکر، قم، ١٣٨٨ش.
12. الجرجاني، ابوبکر عبدالقاهر بن عبدالرّحمن¬بن¬محمّد، دلائل الإعجاز، تعليق: محمود محمّد شاکر، الطّبعة الخامسة، مصر، مکتبة الخانجي، 2004م.
13. ، ، أسرار البلاغة في علم البيان، تعليق الحواشي: محمّد رشيد رضا، الطّبعة الأولی، بيروت، دار المعرفة، 1423ق.
14. ، ، 1366، أسرار البلاغة، ترجمه¬ی جلیل تجلیل، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
15. الخازن، علي بن محمد، تفسير القرآن الشريف، بيروت: دار صادر، 2001م.
16. سجودی، فرزان، نشانه شناسی کاربردی، تهران: علم، 1387ش.
17. شفیعی کدکنی، محمّدرضا، صور خیال در شعر فارسی، چاپ شانزدهم، تهران: نشر آگه، 1392ش.
18. شميسا، سیروس، بیان، تهران: انتشارات فردوس، چاپ دهم، 1381ش.
19. شوشتری، محمد ابراهیم و جواد ماستری فراهانی، «هنجارگریزی معنایی در قصیدة رحل النهار بدر شاکر السیاب»، پژوهش¬نامة ترجمه در زبان و ادب عربی، 1393ش، شمارة 4، صص 33- 59.
20. شيخ أمين، بكري، البلاغة العربية في ثوبها الجديد (المجلّدان)، بيروت: دار العلم للملايين، الطبعة الثّامنة.
21. علوي مقدم. مهيار؛(1377)، نظريه هاي نقد ادبي معاصر، صورتگرايي و ساختارگرايي، تهران، سمت.
22. الصابوني، محمد على، صفوة التفاسير، بيروت: دار القرأن الكريم، بی¬تا.
23. الصّعيدي، عبدالمتعال، بغية الإيضاح لتلخيص المفتاح، الطّبعة الثّامنة، دون مکان، مکتبة و مطبعة محمّد علي صبيح و أولاده، دون تاريخ.
24. صفوی، کوروش .1373ش، از زبانشناسی به ادبیات، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات سورة مهر.
25. محمدي، زهرا و سيمين ولوي. 1397، شيوههاي برگردان مجاز مفرد مرسل سوره يوسف در چند ترجمه از قرآن. مجله مطالعات قرآني، سال نهم، شماره 35، صص101-120.
کاربست آشناییزدایی در سورة مبارکه یوسف
1-فاطمه گوشه نشین(نویسنده مسئول)
استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
fatemeh.gooshehneshi@pnu.ac.ir
2- سيده نرگس قاضوي
دانشآموخته دکتري زبان و ادبيات عربي
3- مريم شفيعي تابان
استاديار گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور، تهران، ايران.
shafieetaban_m@pnu.ac.ir
چکیده
آشناییزدايي يكي از وجوه رستاخيز واژگان بر مبناي زبانشناسي و از نظريههاي نقد ادبي جديد است كه در چارچوب مكتب فرماليسم روسي در سال1917م مطرح شد. پژوهشهای نقدی و ادبی معاصر به پدیده هنجارگریزی به عنوان یک مسألهی مهم در زیباشناسی متون ادبی توجه دارند و بر این باور هستند که هنجارگریزی به معنای خارج شدن سخن از ساختار معروف و شناخته شده خود و همچنین از معیارهای مورد نظر است تا متن زیبا، جذاب و دارای دلالتهای گوناگون شود. ناگفته نماند که هنجارگریزی در ذیل مقوله سبکشناسی مورد بررسی قرار میگیرد و در اصل یکی از پدیدههایی است که در تشکیل سبک ادبی شاعران و نویسندگان تاثیر دارد؛ زیرا عنصری است که باعث برجسته شدن یک سبک ادبی و همچنین گیرایی آن میشود و توجه خوانندگان را به متون مختلف جلب میکند. متن قرآن نیز به عنوان بالاترین متن همواره مورد توجه پژوهشگران بوده است. میزان کاربرد هنجارگریزی در آیات مختلف باعث شده که توجه خوانندگان به ساختار ظاهری آن نیز بیشتر شود و همین امر نگارندگان را بر آن داشت تا به بررسی سوره يوسف از منظر هنجارشکنی بپردازند. از نتایج مهم این پژوهش: هنجارگریزی در سوره یوسف در مقوله مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه که چهار فن علم بیان هستند خود را نشان داده و باعث برجستهشدن ساختار ظاهری این سوره گردیده و همچنین معنای آن را برای خواننده ملموستر ساخته است. در این جستار ادبی با روش توصیفی- تحلیلی به کاربست آشناییزدايي ادبی و وجوه آن در سورة مبارکه یوسف پرداخته شده است تا ساختار و معنایی زیبایی شناختي این سوره بیش از پیش نمایان گردد.
کلید واژهها: قرآن کریم، آشنایی زدایی، سوره یوسف، ادبی.
1 - مقدّمه
يكي از ابزارهاي آفرينش شعر و عامل تمايز آن از زبان عادي و هنجار، فرآينـدي اسـت بـه نـام هنجارگريزي. بطور كلي ميتوان «هر گونه انحراف از فـرم عـادي و معيـار زبـان را كـه در راسـتاي خلاقيّت شعري باشد، هنجارگريزي ناميد.این اصطلاح، تمامی شگردهایی که زبان شعر را با زبان هنجار بیگانه میکند دربرمیگیرد، بنابراین با برجستهسازی همراه است»(علوی مقدم،1377 :107). شفیعی کدکنی در کتاب «رستاخیز کلمات» میگوید: هر نوع نوآوری در هنر و ادبیات آشناییزدایی است که حد و مرز ندارد و نیز امری نسبی است که با توجه به مخاطب، مصداق ناآشنا و بدیع یا معمولی و مکرر مییابد. در آشناییزدایی، شاعر، تصاویر، فرمها و موتیفهای تکراری و آشنا را به گونهای با زبان شعر خود زنده میکند که در ذهن مخاطب امری غریب و بدیع جلوه میکند. (شفیعیکدکنی،1391: 99) «شکلوفسکی1»، نخستین بار این اصطلاح را در مقالة «هنر همچون شگرد» مطرح کرد و سپس «یاکوبسن2» و «تینیانوف3» از این مفهوم با عنوان «بیگانهسازی» یاد کردند. (احمدی،47:1380)از نظر فرمالیستها: ادبیات، نمایشگر «درهمریختگی سازمانیافته گفتار متداول است». (ایلگتون، 1372: 6). شگردها و فنونی که زبان شعر را بیگانه میکند موجب میشود مخاطب از معنا به سوی زبان و عناصر زبانی رو آورد. بدین ترتیب معنا در خدمت زبان قرار میگیرد. از نظر شکلوفسکی وظیفة هنر و ادبیات، ناآشنا کردن مفاهیم آشنا است»(علوی مقدم،1377: 108) این نکته در مورد انحراف از زبان هنجار شایان ذکر است که هرگونه گریز از زبان هنجار را نمیتوان عامل برجستگی کلام و یا آشناییزدایی به حساب آورد، بلکه هنجارگریزیهایی باعث آشناییزدایی کلام میشوند که نقش، هدف و جهت داشته باشند در غیر این صورت باعث در همریختگی نظام زبان میشوند. شفیعی کدکنی در کتاب «موسیقی شعر» دو شرط را برای هر نوع توسعة زبانی اصل میداند: الف) رعایت اصل جمالشناسیک، که منظور از آن رعایت زیبایی کلام است. ب) اصل رسانگی و ایصال، که مراد از آن، توانایی درک احساسات گوینده توسط مخاطب میباشد»(شفیعی کدکنی، 1373: 13).
قرآن کریم، به اقتضای رسالت آسمانی خویش، بگونه ای بی نظیر با بهره گیری از ذخایر زبانی، در دو حیطه هنجارگریزی و قاعده افزایی دست به آشنایی زدایی زده و به تبع آن با برجستگی کلام، القای مفهوم را به اوج رسانیده است. سورهی مبارکهی یوسف یکی از سورههای مکی قرآن کریم است که صدویازده آیه دارد. در این سوره داستان زندگی حضرت یوسف(ع) و حوادث مختلفی که در طول زندگی این پیامبر الهی رخداد داده، بيان شده است. همین مسأله باعث شده ارزش تعلیمی این سوره بر سایر ارزشهای معنوی آن افزوده گردد. بررسی هنجارگریزی ادبی در این سورهی مبارکه به قصد آشکار کردن جنبه زیباییشناسی در ظاهر و ساختار فنی آن میباشد. در پژوهش حاضر نگارندگان با روش توصیفی- تحلیلی تلاش نمودهاند تا مصادیق زیبایی شناسیک عنصر آشنایی زدایی را در سورة مبارکة یوسف مورد بررسی و تحلیل قرار دهند تا مخاطب از زیباییهای ساختاری و معنایی این سورة مبارکه به التذاذ ادبی برسد.
1-1.سؤالات تحقیق
پژوهش حاضر برآن است تا به پرسشهای ذیل پاسخ دهد:
1. بارزترین نمونههای هنجارگریزی ادبی در سورهی مبارکهی یوسف کدامند؟
2. کاربست هنجارگریزی ادبی در سورهی مبارکهی یوسف برای تحقّق چه غرضی است؟
2-1. پیشینهي تحقیق
براساس جستجوهای صورت پذیرفته در پایگاههای اینترنتی درباره مفهوم آشناییزدایی و در قرآن کریم پژوهش های متعددی انجام شده است در رابطه با پیشینهی پژوهش حاضر میتوان به مقالات ذیل اشاره کرد:
-مقالهای با موضوع «هنجارگریزی و برجستهسازی در سوره طه از دیدگاه لیچ»، نویسنده: ابراهیم اناری بزچلوئی، احسان رسولی؛ سجادی، سید ابوالفضل ؛ امیدعلی، احمد؛ مجله: پژوهشنامه نقد ادب عربی»پاییز و زمستان 1398، شماره 19، صص 151 تا 178 منتشر شده است. نگارندگان در این مقاله با تکیه بر نظریه فرمالیسم و با رویکردی توصیفی- تحلیلی به بیان برجسته سازی (هنجارگریزی و توازن) از منظر لیچ در سوره طه پرداخته و ارتباط و تناسب ساختار آیات با محتوا و نام سوره را بررسی نمودهاند.
-پژوهش دیگری با محوریت «نقش هنجارگریزی واژگانی در کشف لایههای معنایی قرآن کریم»، نویسنده: رجایی، مهدی؛ خاقانی اصفهانی، محمد؛ مجله:پژوهش های زبانشناختی قرآن»پاییز و زمستان 1393، سال سوم، شماره 2 ، صص 115 تا 130 به زیور طبع آراسته شده است. در این پژوهش که با روش توصیفی تحلیلی انجام میشود، شیوهای نوین برای کشف دلالتهای التزامی آیات قرآن، پیشنهاد شده و با بررسی نمونههایی از آیات قرآن کریم نشان داده شده دقت در هنجارگریزی چگونه میتواند به پیداکردن معانی جدید در آیات قرآن بینجامد. افزون بر بیان معانی التزامی، شواهدی از کلام معصومان(ع) و سخن مفسران و بزرگان دین نیز برای بیان حجیت و نشان دادن صحت چنین برداشتهایی ارائه شدهاست.
-مقالهی «آشناییزدایی در قرآن کریم با تکیه بر هنجارگریزی نحوی (جزء بیست و نهم)»، از کتایون فلاحی و ديگران، چاپ شده در فصلنامهی مطالعات قرآنی، (1399). در این مقاله نویسندگان جزء بیست و نهم قرآن کریم را از منظر هنجارگریزی نحوی بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که مقولههایی مانند تقدیم و تأخیر که نقش بارزی در برجسته کردن بخشی از مفاهیم دارد، حذف و اختصار، التفات و نیز عنصر تکرار از مهمترین مظاهر هنجارگریزی در جزء بیست و یکم قرآن کریم هستند.
-مقالهای با عنون «آشنایی زدایی در جزء سی ام قرآن کریم» نویسنده: مختاری، قاسم ؛ فرجی، مطهره؛ مجله:پژوهش های ادبی – قرآنی، تابستان 1392، سال اوّل، شماره 2 ، صص 93 تا 116 منتشر شده است. روش این تحقیق، توصیفی- تحلیلی است و بر آن است تا به منظور تطبیق نظریه صورتگرایان با زبان قرآن، نمونه هایی از هنجارگریزی(قاعده کاهی و قاعده افزایی) را در برخی آیات شریفه جزء سی ام قرآن کریم نشان دهد و در نهایت با تکیه بر تفاسیر ادبی قرآن کریم، بازتاب تاثیر آن را در کشف معنای مقصود و نیز کسب التذاذ بیشتر بیان کند. قرآن کریم، به اقتضای رسالت آسمانی خویش، بگونه ای بی نظیر با بهره گیری از ذخایر زبانی، در دو حیطه هنجارگریزی و قاعده افزایی دست به آشنایی زدایی زده و به تبع آن با برجستگی کلام، القای مفهوم را به اوج رسانیده است.
-همچنین پژوهش دیگری با موضوع «تناسب ساختار با محتوا با توجه به دو نظريۀ «نظم» و «آشنايي زدايي» (به محوريت سورۀ مباركۀ «ليل»)»، نویسنده : مقیاسی، حسن؛ فرجی، مطهره ؛ مجله:پژوهش های زبانشناختی قرآن، پاییز و زمستان 1395، سال پنجم، شماره 2 ، صص 81 تا 104 به چاپ رسیده است. در اين نوشتار با بهره گيري از روش توصيفي- تحليلي كوشش شده است، بخش اندكي از زيبايي هاي ساختاري قرآن را با محوريت دو نظريه «نظم» و «آشنايي زدايي» بررسي شود و تاثير سازوكارهاي زباني و جنبه هاي ساختاري بر مضمون و محتوا نشان داده شود. سوره مباركه ليل ساختارهاي زباني و موسيقايي هدفمند، منظم و منسجمي دارد. ساختار منظم نحوي و استفاده گسترده از تكنيك تكرار و نيز برجسته سازي به صورت توازن آوايي، واژگاني و نحوي در اين سوره كاملاً مشهود است.
-مقالهی «شگردهای برجستهسازی در سورة «مؤمنون» براساس نظریة هنجارگریزی و هنجارافزایی فرمالیستها» از دانا طالب پور، چاپ شده در فصلنامهی پژوهشهای زبانشناختی قرآن (1400). نتایج این پژوهش حاکی از آن است که سورهی مؤمنون به خوبی در قالب خود جای گرفته است و الفاظ و معانی به خوبی با هم تناسب دارند و همین تناسب تأثیر بسزایی در بیان دقیق معنا و مقصود آیات دارد. همچنین به خاطر هنجارگریزی و برجستهسازی در این سورهی مبارکه، گاهی حروف و کلمات از اصل خود عدول کردهاند و البته این پدیده نه تنها باعث خدشهدار شدن آیات نشده، بلکه بر زیبایی و گیرایی آنها نیز افزوده است.
با توجّه به بررسيهاي صورت گرفته درباره برخی از سوره های قرآنی و بازتاب هنجارگریزی در آن پژوهش های محدودی انجام شده است لکن براساس جستجوهای نگارندگان مقاله تاکنون پژوهش مستقلي با عنوان "آشنایی زدایی در سورهی مبارکهی یوسف" صورت نگرفته است.
2-مبانی نظری
1-2.هنجارگریزی
«اصطلاح هنجارگریزی بحثی در حیطة نقد صورتگرایی است که نخستین بار گروهی از فرمالیستهای چک آن را مطرح کردند نظریهپزدازان این مکتب به ادبی بودن متن بسیار توجه میکردند» (شوشتری و فراهانی، 1393: 34-35) به عبارت دیگر «آنچه هنجار نامیده میشود پدیدهای اجتماعیـ روانی است؛ زیرا از اجتماعی به اجتماع دیگر متفاوت است و جدا از آن هر فرد نیز میتواند به گونهای خاص مطرح باشد.» (صفوی، 1373: 37-36) هنجارگریزی یعنی شکستن هنجار منطقی و طبیعی زبان با نگرش هنرمندانه که به موجب آن عناصر زیباشناختی و ادبی سخن، مجال نمود پیدا میکنند.
«یکی از چهرهای برجستة شکلگرای انگلیسی در معرّفی آشناییزدایی دو اصل مهم قاعده افزایی و فراهنجاری را مهم تلقی میکند و معتقد است هر آشناییزدایی در ادبیات با این دو اصل شکل میگیرد» (لیچ، 1969: 36- 38) هنجارگریزی که همان انحراف از زبان معیار است در نزد او از تنوع بسیار برخوردار است اما آنچه در تقسیم بندی نهایی مطرح میکند تنها هشت گونة متفاوت است. (همان، 42) 1. هنجارگریزی واژگانی (ساختن واژة جدید که گریزی از قواعد ساختواژهای است) 2. هنجارگریزی نحوی (تخطی از قواعد هنجار و جابجا کردن سازهها) 3. هنجارگریزی آوایی (گریز از قواعد آوایی زبان هنجار و به کاربردن صورتی که از نظر آوایی در زبان هنجار متداول نیست) 4. هنجارگریزی معنایی (انحراف از قواعد معنایی حاکم بر زبان هنجار) 5. هنجارگریزی گویشی (وارد کردن ساختهایی از گویشی غیر از زبان هنجار) 6. هنجارگریزی سبکی (استفاده از واژهها و جملههای گونه گفتاری زبان در نوشتار ادبی) 7. هنجارگریزی زمانی (به کاربردن الفاظی که در گذشتههای زبان متداول بوده است) 8. هنجارگریزی نوشتاری (به کاربردن شیوهای در نوشتار که تغییری در تلفظ واژه به وجود نیاورد» (صفوی، 1391: 16- 24)
ليچ بر این عقیده است که «هرگونه انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار را هنجارگریزی در راستای خلاقیت هنری نمیتوان نامید و بر این امر شرط و شروطی قائل است. لیچ برای تمایز میان برجستهسازی هنری با سایر برجستهسازیها سه امکان را در نظر میگیرد: الف) برجستهسازی هنگامی تحقق مییابد که هنجارگریزی بیانگر مفهومی باشد به عبارت دیگر نقشمند باشد. ب) برجستهسازی هنگامی تحقق مییابد که هنجارگریزی بیانگر مفهوم گوینده باشد یعنی جهتمند باشد ج) برجستهسازی هنگامی تحقق مییابد که هنجارگریزی به قضاوت مخاطب بیانگر مفهومی باشد به عبارت دیگر غایتمند باشد» (سجودی، 1387: 18- 19)
در یک تعریف دیگر «هنجار، واژهای است که برای کلمه نُرم (Norm) بکار برده میشود. نُرم از زبان لاتین و یونانی و به معنای مقیاس است. مهمترين مسألهاي که فرماليستها در ايجاد زبان شعري بر آن اتفاقنظر و تأکيد دارند، فرايند «هنجارگريزی» يا همان «آشناييزدايي» است. شکلوفسکي براي نخستين بار از «آشناييزدايي» سخن به ميان آورد و آن را به دو معنا بهکار برد: «نخست به معناي کاربرد عناصر مجازي در زبان يا همان علم بيان و ديگري به معنايي گستردهتر که در بردارنده تمامي فنون و شگردهايي ميشود که جهان متن را در چشم مخاطب بيگانه ميسازد.» (احمدي، ١٣٨٦: ٤٨) از نظر لیچ، «هنجارگریزی میتواند تنها تا بدان حد پیش برود که ایجاد ارتباط مختل نشود و برجستهسازی قابل تعبیر باشد.» (لیچ، 1988: 43). اما «اگر بسامد هنجارگریزی در شعرها یا نوشتههای شاعر یا نویسندهای بالاتر از منحنی هنجار باشد، سبک آن شاعر یا نویسنده شناخته میشود.» (انوشه، 930:1375).
لیچ هنگام بحث درباره هنجارگریزی و قاعدهافزایی محدودیتی برای این دو قائل میشود؛ از نظر او «هنجارگریزی میتواند تنها بدان حد پیش رود که اختلال ایجاد نکند و برجستهسازی قابل تغییر باشد. شفیعی کدکنی نیز بر این نکته تأکید دارد و معتقد است که هنجارگریزی باید اصل رسانگی را مراعات کند.» (صفوی،47:1373). پس هنجارگریزی در کل انحراف از قواعد حاکم بر زبان هنجار است هر چند «منظور از آن هرگونه انحراف از قاعدههای زبان هنجار نیست؛ زیرا گروهی از انحرافها تنها به ساختی غیردستوری منجر میشود و خلاقیت هنری به شمار نخواهد رفت، پس هنجارگریزی باید نقشمند، جهتمند و غایتمند باشد».(صفوی، 51:1373 ).
3- پردازش تحلیلی موضوع
هر نوع نوآوری در هنر و ادبیات آشناییزدایی است که حدّ و مرز ندارد و نیز امری نسبی است که باتوجّه به مخاطب، مصداق ناآشنا و بدیع یا معمولی و مکرر مییابد. در آشناییزدایی، شاعر، تصاویر، فرمها و موتیفهای تکراری و آشنا را به گونهای با زبان شعر خود زنده میکند که در ذهن مخاطب امری غریب و بدیع جلوه میکند(شفیعیکدکنی،1391:104- 99) هنجارگریزی ادبی چهار فن مربوط به علم بیان یعنی مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه را در برميگيرد. به عبارت دیگر تمام جملههايي که دربردارنده مجاز تشبیه استعاره و کنایه هستند از مصادیق بارز هنجارگریزی ادبی محسوب میشوند؛ زیرا باعث بالارفتن ارزش ادبی و هنری متون مختلف میشوند. در اين مقاله بارزترین نمونههای چهار فن مذکور در سورهی مبارکهی یوسف مورد بررسي و تحليل قرار ميگيرد:
1-3. مجاز
«مجاز از جمله شيوههای مورد استفاده در فنون بيانی است که گويندهی بليغ و نويسندهی توانا میتواند از اين نوع استعمال بهره گرفته و کلام را موافق طبع و ذوق و بر اساس يک هدف عالی قرار دهد و در عين حال با استفاده از الفاظ و عبارات شايسته، معنا را هم به ذهن شنونده نزديک سازد. در اصطلاح بلاغت، لفظی را که از معنای اصلی خود - که اهل زبان برای آن وضع کردهاند - عدول کرده و بر معنايی غير از آن دلالت کند، مجاز گويند»(جرجانی، 2004: 66) با اين شرط که ميان «معنای حقيقی و معنای مجازی، رابطهای وجود داشته باشد» (جرجانی، 1423: 320). مجاز به عنوان یکی از شگردهای آشنایی زدایی در سورهی مبارکهی یوسف نمونههایی از مجاز به چشم میخورد به ویژه آنجا که درآِيه 18 ميفرمايد:
﴿وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ﴾ (یوسف: 18).
ترجمه: (و خونی دروغین بر پیراهنش آوردند [تا یعقوب مرگ یوسف را باور کند]. گفت: چنین نیست که میگویید، بلکه نفس شما کاری [زشت را] در نظرتان آراست [تا انجامش بر شما آسان شود] در این حال صبری نیکو [مناسبتر است]؛ و خداست که بر آنچه شما [از وضع یوسف] شرح میدهید از او یاری خواسته میشود).
در این آیهی شریفه مجاز در لفظ کذب میباشد؛ برخي مفسران و لغتدانان «کذب» را به معناي «ذيکذب» ميدانند که ذي را در تقدير ميگيرند و آن را مجاز مرسل با علاقه حذف ذکر کردهاند. برخي ديگر گفتهاند کذب به معناي «مکذوب» يا «مکذوب فيه» و وصف «دم» با مصدر براي مبالغه است و مصدر به معناي اسم مفعول «مکذوب» است و خون با کذب وصف شده تا اغراقآميز بودن خونآلودکردن پيراهن حضرت يوسف(ع) را نشان دهد. برخي ديگر آن را به اسم فاعل يعني «کاذب» يا اسم مبالغه «کذّاب» در نظر گرفتهاند. در هر حال «کذب» يا مجاز مرسل به علاقه حذف است يا مجاز مرسل به علاقه اشتقاقي است يعني ذکر مصدر و اراده اسم فاعل يا اسم مفعول يا صيغه مبالغه. (جهت مطالعه بيشتر مراجعه کنيد به: محمدي وولوي، 1397: 110)
نمونه ديگر مجاز در آیهی 36 است: ﴿وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ (یوسف: 36).
ترجمه: (و دو غلام [پادشاه مصر] با یوسف به زندان افتادند. یکی از آن دو نفر گفت: من پی در پی خواب میبینم که [برای] شراب، [انگور] میفشارم، و دیگری گفت: من خواب میبینم که بر سر خود نان حمل میکنم [و] پرندگان از آن میخورند، از تعبیر آن ما را خبر ده؛ زیرا ما تو را از نیکوکاران میدانیم).
در این آیه مجاز مرسل با علاقهی ما یکون وجود دارد و منظور از خمر همان عنب یا انگور است؛ یعنی به جای اینکه بگوید در خواب خودم را دیدم که انگور را میفشارم، گفت خودم را دیدم که شراب را میفشارم. یعنی به جای ذکر انگور آنچه که قرار است انگور به آن تبدیل شود، پس شراب را ذکر کرده است همچنین در این زمینه باید چنین افزود که کسی شراب را نمیفشارد؛ زیرا یک مایع است بلکه آنچه که فشرده میشود، انگور است تا آب آن گرفته و تبدیل به شراب شود و این نوع مجاز با علاقه ما یکون است.
در آیهی شریفهی ۸۲ نیز یک مجاز وجود دارد؛ آنجا که میفرماید ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ﴾ (یوسف: 82).
ترجمه: (حقیقت را از شهری که در آن بودیم [و در و دیوارش گواه است] و از کاروانی که با آن آمدیم بپرس؛ و یقیناً ما راستگوییم).
در این آیه منظور از روستا در اصل اهالی روستا یا همان مردمان روستا هستند و به جای اینکه بگوید از مردم روستا بپرس، گفت از روستا بپرس. با توجه به اینکه محل را ذکر کرده است این نوع مجاز از نوع مجاز مرسل با علاقهی محلیه یا مکانیه میباشد.
از دیگر نمونههای مجاز در این سورهی مبارکه که نمودی از مجاز عقلی یا مجاز اسنادی است و منظور از آن این است که فعل يا شبهفعل را به چیزی غیر از صاحب اصلی آن نسبت دهیم میتوان به آیهی ۴۸ اشاره کرد که میفرماید: ﴿ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ﴾ (یوسف: 48).
ترجمه: (سپس بعد از آن [هفت سال فراوانی و گشایش] هفت سال سخت و دشوار [پیش] میآید که آنچه را برای آن [سالها] ذخیره کردهاید مگر اندکی که برای کاشتن نگهداری میکنید، میخورید).
در اینجا با توجه به این که شمشیر چیزی را نمیخورد بلکه این مردم هستند که آنچه شمشیر میبرد را میخورند، شاهد مجاز عقلی یا مجاز اسنادی هستیم که با مجاز مرسل تفاوت دارد و در اصل فعل به چیزی غیر از فاعل حقیقی خود اشاره دارد، با دو آیهی قبلی که مجاز مرسل بودند تفاوتهای فاحشی دارد؛ زیرا در آن دو آیه یک لفظ به جای لفظ دیگر به کار رفته است، اما در اینجا فعل از کاربرد خود که اسناد به فاعل حقیقی است دور شده و به چیزی غیر از فاعل حقیقی خود اسناد داده شده است.
پس همانطور که مشخص میشود در سورهی مبارکهی یوسف از فن مجاز به عنوان یکی از مصداقهای هنجارگریزی ادبی به خوبی استفاده شده است و در کنار ارزش معنوی این آیات که ذکر کردیم، ارزش فنی و ادبی آنها نیز آشکار گردیده و جنبههایی از اعجاز قرآن کریم بیش از پیش اثبات شده است.
2-3. تشبیه
تشبیه یکی از مهمّترین عناصر بیانی است که شاعران مختلف در طول عصرهای مختلف بدان اهتمام ویژهای داشتند؛ به دیگر سخن «تشبیه هستهی اصلی و مرکزي اغلب خیالهاي شاعرانه است. صورتهاي گوناگون خیال و نیز انواع تشبیه، مایه گرفتن از همان شباهتی است که نیروي تخیل شاعر در میان اشیاء کشف میکند و در صور مختلف به بیان در میآورد» (پورنامداریان، 1381: 214). در رابطه با راز زیبایی تشبیه چنین گفته شده است که «تجربه نشان میدهد که بلاغت و شگفتی تشبیه ناشی از پیوندي است که گوینده سخنور بین یک چیز معمولی و یک امر عالی و خیالی، و موجودي شگفت و ممتاز به بهترین تعبیر برقرار میکند، و ما را از عرصهاي پست به پهناي متعالی میرساند، و در این گره خوردگی و انتقال ما را به اوج اخلاق یا علم و بصیرت یا آزادگی و کمال میکشاند، و با بال تخیل و اندیشه وجود ما را پیوسته در معرض نسیم کائنات و اهتزاز معنویت و در عرصهی بیکرانگی قرار میدهد» (تجلیل، 1363: 62). در رابطه با تشبیه در سورهی مبارکهی یوسف باید گفت در آیهی ۴۴ از این سورهی مبارکه یک تشبیه وجود دارد آنجا که میفرماید:
﴿قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ﴾ (یوسف: 44).
ترجمه: (گفتند: [این] خوابهایی پریشان و آشفته است و ما به تعبیر خوابهای پریشان و آشفته دانا نیستیم).
این تشبیه از نوع تشبیه بلیغ است که در آن فقط مشبه و مشبه به ذکر شده و ادات تشبیه و وجه شبه محذوف میباشد. شایان ذکر است که تشبیه به اعتبار وجه شبه به تشبیه تمثیل، تشبیه مجمل و تشبیه مفصل تقسیم میشود، این آیهی شریفه از نوع تشبیه مجمل به شمار میرود؛ زیرا در آن وجه شبه حذف شده است شایان ذکر است که تشبیه بلیغ ارزشمندترین نوع تشبیه است و میزان مشابهت در این تشبیه از سایر انواع تشبیه بیشتر میباشد؛ به این دلیل که ادعای همانندی مشبه و مشبه به در تشبیه بلیغ بیشتر از دیگر انواع تشبیهها است.
در آیهی ۶ از سورهی مبارکهی یوسف نیز نمونه دیگری از تشبیه دیده میشود آنجا که میفرماید ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ (یوسف: 6).
ترجمه: (و این چنین پروردگارت تو را برمیگزیند و از تفسیر خوابها به تو میآموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام میکند، چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد؛ یقیناً پروردگارت دانا و حکیم است).
در این آیهی شریفه، تشبیه از نوع مرسل و مجمل میباشد. تشبیه مرسل تشبیهی است که در آن ادات تشبیه ذکر شده باشد و تشبیه مجمل همانطور که قبلا گفته شد، وجه شبه در آن حذف میباشد. در تشبیه مرسل و مجمل میزان ادعای همانندی بین مشبه و مشبه به آن به کمتر از تشبیه بلیغ میباشد.
شایان ذکر است که تشبیه به اعتبار وجه به تشبیه قریب مبتذل و تشبیه بعید غریب تقسیم میشود تشبیه قریب مبتذل تشبیهی است که معنای آن به زودی فهمیده میشود و با کمترین دقتی میتوانیم به شباهت بین مشبه و مشبه به آن به پی ببریم اما تشبیه بعید غریب خیلی دیر فهمیده میشود و برای فهمیدن شباهت بین مشبه و مشبه به، باید بسیار دقت کنیم.
تشبیهی که در آیه ۶ از سورهی مبارکهی یوسف وجود دارد که به آن اشاره کردیم از نوع قریب مبتذل است؛ به این دلیل که معنای آن به زودی و با کمترین دقت فهمیده ميشود.
در این مجال باید یادآور شد که استفاده از تشبیه قریب مبتذل در متون مختلف یکی از راههای مورد نظر برای درک صحیح و سریع معنا میباشد. همانطور که در این سورهی مبارکه خداوند به دنبال آن بود که معنای مورد نظر به زودی از سوی خوانندگان قرآن درک شود و آنها بدون پیچیدگی و سختی بتوانند منظور قرآن کریم را متوجه شوند.
به طور کلی باید گفت وجود نمونههای تشبیهی مذکور در سورهی مبارکهی یوسف نشان دهندهی این امر است که ما با اندکی دقت میتوانیم علاوه بر ارزش معنوی سورهی مبارکهی یوسف، به ارزش هنری، ادبی و فنی آن نیز به خوبی پی ببریم و اگر شبههای در ذهن افراد وجود دارد که آیا در قرآن کریم مقوله هنجارگریزی نمود دارد یا خیر؟ با دقت در نمونههای مذکور این شبهه از بین میرود و آنها با اطمینان خاطر میتوانند به ارزش فنی این سورهی مبارکه پی ببرند.
3-3. استعاره
«استعاره یکی از مهمترین شگردهای ادبی در دانش بلاغت است. واژهی "استعاره" در اصل، عربی و مصدر باب استفعال و به معنای عاریت خواستن و طلب کردن میباشد» (ابن منظور، 1408: ذيل استعاره). «استعاره، مجازی است که مناسبت بین معنای مجازی و حقیقی آن مشابهت باشد یعنی قصد شده باشد؛ که به کارگیری لفظ در این معنای مجازی، به جهت مشابهت آن با معنای حقیقی است.» (تفتازانی، 1388: 341). استعارههاي متعددي در سورهي يوسف وجود دارد، از جمله نمونههای آن میتوان به آیهی شریفهی ذیل اشاره کرد:
﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾ (یوسف: 4).
ترجمه: ([یاد کن] آن گاه که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند).
در این آیهی شریفه استعاره در کلماتی مثل کوکب، شمس و قمر است که این کلمات در معنای غیرحقیقی خود به کار رفتهاند؛ به این صورت که برادران حضرت یوسف علیهالسلام به کوکب یا همان ستاره، مادرش به شمس یا همان خورشید و پدرش به قمر یا همان ماه تشبیه شدهاند. همانطور که مشخص است هر استعاره باید یک قرينه داشته باشد و منظور از قرينه آن لفظی است که مانع درک معنای حقیقی میشود. به عبارت دیگر باعث میشود که ما متوجه شویم لفظ مورد نظر معنای حقیقی خودش را ندارد و دارای یک معنای استعاری میباشد. در این آیهی شریفه کلمه ساجدین قرينه میباشد. به این صورت که باعث میشود ما متوجه شویم کوکب، شمس و قمر معنای حقیقی خود یعنی ستاره، خورشید و ماه را ندارند؛ به این دلیل که اگر انسان کمي فکر کند، متوجه میشود که ستاره، ماه و خورشید نمیتوانند بر کسی یا چیزی سجده کنند و بدون شک این سه واژه در معنای غیرحقیقی یا به عبارت دیگر معنای استعاری به کار رفتهاند. شایان ذکر است که این استعاره از نوع استعاره مصرحه میباشد. به این صورت که مستعارله حذف شده و مستعار منه ذکر شده است؛ به عبارت دیگر برادران، پدر و مادر حذف شدهاند و کلماتی مانند کوکب، شمس و قمر که مستعارمنه هستند، ذکر شده است.
«در رابطه با این آیهی شریفه ديدگاهی وجود دارد که میگوید حضرت یوسف علیهالسلام در خواب دید که یازده ستاره از آسمان فرود آمدهاند و یک خورشید و یک ماه هم به همراه آنها هستند و همگی با هم بر وی سجده میکنند و این خواب را در شب جمعه دید. عقیده بر این است که ستارهها همان برادران وی هستند که ۱۱ تن بودند و منظور از خورشید پدر وی بود و منظور از ماه، مادر او. اما دیدگاه دیگر این است که منظور از ماه خاله او بود؛ به این دلیل که مادر او یعنی راحیل فوت شده بود. همچنین گفته شده است که منظور از سجده کردن، تواضع آنها برای وی میباشد و این که تحت فرمان او بودند، اما یک دیدگاه دیگر وجود دارد مبنی بر اینکه در اینجا همان سجدهی حقیقی و واقعی مورد نظر است؛ زیرا در آن زمان برای سلام کردن به همدیگر مردم به سجده میرفتند» (الخازن، 2001: 18).
برخی دیگر عقیده دارند که علت اینکه ستارهها و خورشید در اینجا استعاره هستند آن است که ستارهها و خورشید، عاقل یا به تعبیری انسان نیستند و میبایست در مورد آنها گفته شود ساجدة، اما اینکه در اینجا گفته شده ساجدین نشان میدهد که ستارهها و خورشید در این آیهی شریفه در معنای حقیقی خود به کار نرفتهاند و معنای غیرحقیقی و به عبارت بهتر معنای استعاری دارند؛ به این دلیل که سجده کردن از کارهای مربوط به عاقلان یا همان انسانها میباشد (الصابوني، بیتا 7).
ناگفته نماند که درک معنای استعاری در استعاره مصرحه بسیار آشکار و ادعای همانندی در آن بیشتر است.
یکی دیگر از آیاتی که در این سورهی مبارکه دارای استعاره میباشد آیه ۸۷ است که میفرماید:
﴿يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَاتَيْأَسُوا مِنْ روْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَايَيْأَسُ مِنْ روْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ﴾ (یوسف: 87).
ترجمه: (ای پسرانم! بروید آن گاه از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت خدا مأیوس نباشید؛ زیرا جز مردم کافر از رحمت خدا مأیوس نمیشوند).
در این آیهی شریفه کلمه روح استعاره است. اصل روح به معناي نسيم است که نفس انسان از آن لذت ميبرد. در اين آيه فرج و گشايش الهي با وجه شبه لذت نفس به روح تشبيه شده است. بنابراين روح استعاره مصرحه اصليه ميباشد. در رابطه با استعاره اصلیه باید گفت که استعارهاي است که لفظ مستعار جامد باشد؛ به این دلیل که اگر مشتق باشد استعاره از نوع تبعیه محسوب میشود. همچنین استعاره زمانی که در فعل جاری شود، استعاره تبعیه است.
شایان ذکر است که در آیهی ۴ که پیشتر بررسی شد الفاظ کوکب، شمس و قمر از نوع استعارهی اصلیه هستند؛ چون جامد میباشند، اما اگر بخواهیم نمونهای از استعاره تبعیه در این سورهی مبارکه پیدا کنیم باید به آیهی 31 اشاره کنیم آنجا که میفرماید ﴿فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَاً وَءَاتَتْ کُلَّ وَاحِدَة مِّنْهُنَّ سِکِّیناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَشَلِلَّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَآ إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ﴾ (یوسف: 31).
ترجمه: (پس چون [همسر عزیز ماجراي] نیرنگ آن زنها را شنید [پیکی] به سوى آنها فرستاد و جایگاهى را براى آنها فراهم کرد و کاردى [براى میوه خوردن] به دست هر یک از آنها داد و به یوسف گفت: بر آنها در آى و چون [آن زنان] یوسف را دیدند وى را بسیار بزرگ شمردند و از [شدّت تعجب] دستانشان را بریدند و گفتند: پاك است خدا، این بشر نیست، این جز فرشتهاى ارجمند نیست).
در این آیهی شریفه لفظ "قطّعن" استعاره مصرحه تبعیه دارد؛ به این دلیل که جراحت وارد کردن و يا زخمي کردن دست را به قطع کردن آن تشبيه کرده و لفظ قطع را استعاره از جرح آورده است.
نکتهاي که لازم است اينجا ذکر شود دستهبندي استعاره از لحاظ ذکر ملائمات است که به سه نوع مرشحه، مجرده و مطلقه تقسيمبندي ميشود. استعاره مرشحه آن است که یکی از لوازم مشبه به یا همان مستعار منه همراه با لفظ مستعار در جمله ذکر میشود.
مرشحه آن است که ملائمات مشبه به ذکر گردد. نوع ديگر آن استعاره مجرده میگویند که در آن، یکی از لوازم مستعارله یا همان مشبه در جمله ذکر میشود. نمونه این نوع استعاره در آیهی چهارم از این سورهی مبارکه وجود دارد که پیشتر به آن پرداختیم: ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ﴾. در رابطه با مجرد بودن آن باید بگوییم که در این آیهی شریفه یکی از لوازم مشبه یعنی کلمه ساجدین همراه مشبه به ذکر گردیده است؛ زیرا سجده کردن یکی از ویژگیهای انسانها میباشد و برای ستاره خورشید و ماه هرگز به کار نمیرود.
اما استعارهی مطلقه آن است که یا هم از متعلقات مشبه و مشبه به خالی و یا هم متعلقات مشبه را داشته باشد و هم متعلقات مشبه به (شيخ أمين، بیتا: 2/ 118).
4-3. کنایه
در اصطلاح علم بلاغت، «کنايه آن است که گوينده بخواهد معنا و مفهومی را برساند، اما برای اين منظور، از لفظ وضع شده برای آن مفهوم استفاده نکند، بلکه به معنايی اشاره کند که در عالم وجود، همطراز و مترادف آن معنای اصلی باشد که در واقع مقصود گوينده است و او اين معنای ظاهری را دليل و برهانی برای معنای اصلی قرار میدهد؛ به عنوان مثال، هرگاه بخواهند زنی را به آسايش و رفاه متّصف کنند، صفت «نَؤومِ الضُّحَی» را برای وی بهکار میبرند و همانگونه که ملاحظه میشود در اين عبارت گوينده لفظی را بهکاربرده است که آن لفظ مشتمل بر معنايی همطراز با معنای مورد نظر «مرفّه» میباشد؛ زيرا مرفّه بودن آن زن و در اختيار داشتن خدمتکار برای انجام امور زندگی، اقتضا میکند که وی تا ظهر بخوابد و اين دو مفهوم همطراز يکديگر هستند» (جرجانی، 2004: 66). در رابطه با تقسیمبندیهای کنایه باید گفت کنایه از نظر مقصود و دلالت انواع مختلفی دارند کنایه از صفت، کنایه از موصوف، کنایه از نسبت. در سورهی مبارکهی یوسف نمونههایی از کاربرد کنایه الفاظ و عبارتها دیده میشود که در ذیل به مهمترین آنها اشاره شده است در آیهی شریفهی زير کنایه از صفت دیده میشود، آنجا که میفرماید:
﴿اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبيکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحينَ﴾ (یوسف: 10).
ترجمه: (بايد يوسف را بكشيد يا در ديارى (دور از پدر) بيفكنيد تا روى پدر يك جهت به طرف خودتان باشد و بعد از اين عمل (توبه كرده و) مردمى صالح و درستكار باشيد).
معناى جمله «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» این است که یکى از این دو را انجام دهید تا روى پدرتان برایتان خالى شود و این کنایه است از اینکه محبتش خالص، نسيب شما شود، و آن مانعى که محبت پدر را به خود مىکشد و نمىگذارد به بقيه فرزندان برسد از میان برود. گویي که شرايط ایشان و یوسف و پدر اينگونه است که اگر یوسف باشد میان بقيه فرزندان و روى پدر حائل مىشود و روى پدر را متوجه خود مىکند، و وقتى این مانع برطرف شد، همه روى پدر را مىبینند، و محبت و اقبال پدر منحصر در ایشان خواهد شد.
در آیه ۲۱ از سورهی مبارکهی یوسف یک کنایه دیده میشود آنجا که میفرماید:
﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا﴾ (یوسف: 21).
ترجمه: (آن مرد مصری که یوسف را خرید، به همسرش گفت: جایگاهش را گرامی دار، امید است [در امور زندگی] به ما سودی دهد، یا او را به فرزندی انتخاب کنیم).
این آیهی شریفه عبارت «أکرمي مثواه» کنایه از صفت اکرام و بزرگداشت مقام حضرت یوسف علیه السلام نزد آنها است به بهترین شکل. با توجه به اینکه بخشندگی و بزرگداشت از ویژگیهای معروف نزد عربها است این کنایه خیلی زود به ذهن متبادر میشود و معنای آن به خوبی و به سهولت درک میشود.
اگر نیک بنگریم در آیهی شریفهی ۶۶ از این سورهی مبارکه کنایه از نسبت به وجود دارد آنجا که میفرماید:
﴿قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ﴾ (یوسف: 66).
ترجمه: (گفت: برادرتان را همراه شما [به مصر] نمیفرستم تا اینکه پیمان محکمی از خدا به من بسپارید که او را حتماً به من بازگردانید، مگر اینکه [به سبب بسته شدن همه راهها به روی شما] نتوانید. پس هنگامی که پیمان استوارشان را به پدر سپردند، گفت: خدا بر آنچه میگوییم، وکیل است).
کنايه مورد نظر در عبارت «إلّآ أن يُحاط بکم» وجود دارد. زيرا احاطه کردن در حقيقت براي دشمن بکار ميرود يعني مگر اينکه توسط دشمن احاطه شده باشيد. در اينجا معناي کنايي آن مدنظر است يعني مگر اينکه به هلاکت برسيد.
يکي ديگر از آياتي که در اين سورهي مبارکه داراي کنايه ميباشد، آيهي شريفهي ۸۴ است که ميفرمايد:
﴿وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ﴾ (يوسف: 84)
ترجمه: (و از آنان کناره گرفت و گفت: دريغا بر يوسف! و در حالي که از غصّه لبريز بود و دو چشمش از اندوه، سپيد شد).
در عبارت «وابيضّت عيناه من الحزن» معناي کنايي آن يعني نابينا شدن مدنظر است. برخی عقیده دارند که «گریه باعث سفیدی چشم میشود؛ به عبارت دیگر زمانی که انسان زیاد گریه کند، سیاهی چشم به سفیدی تبدیل میشود و بینایی خود را از دست میدهد، در این جا است که گفته میشود تبدیل شدن سیاهی به سفیدی در چشم یا به عبارتی سفید شدن چشم کنایه از نابینایی است» (آلوسی، 1997: ۴۰).
با دقت در نمونههای فوق متوجه میشویم که در این سورهی مبارکه، کنایه به عنوان یکی از فنون بیانی کاربرد چشمگیری دارد و استفاده از آن در کنار معانی والا و ارزشمندی که در این سوره وجود دارد باعث شده است که ارزش فنی و هنری این سوره بیش از پیش برای خوانندگان واضح گردد و آنها به جنبههای ادبی و هنری این سوره بيشتر پی ببرند.
4- نتیجهگیری
هنجارگریزی یکی از شگردهای ادبی است که در وجوه مختلف میتوان نمونههایی برای آن پیدا کرد و متن قرآن کریم به عنوان متنی که از جنبههای ادبی بسیار بالایی برخوردار است از این قاعده مستثنا نیست. اگر در متن قرآن به خوبی تعامل و درنگ کنیم متوجه میشویم که نمونههای متعددی از هنجارگریزی در آن دیده میشود، انواع مختلفی دارد؛ از جمله هنجارگریزی آوایی، هنجارگریزی زبانی، هنجارگریزی نوشتاری و هنجارگریزی ادبی. در هنجارگریزی ادبی به آن مسائلی توجه میشود که باعث بالا رفتن ارزش ادبی و هنری یک متن میشوند. چهار فن مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه بیشترین سهم را در افزایش جنبهی ادبی و زیباییشناسی متون بر عهده دارند؛ به این دلیل که عنصر اصلی در این چهار فن رابطه بین معنای حقیقی و معنای مجازی میباشد به عبارت دیگر در چهار فن مذکور یک معنای حقیقی و یک معنای غیر حقیقی وجود دارد که قاعدتاً معنای غیر حقیقی مورد نظر میباشد. در پژوهش حاضر سورهی مبارکهی یوسف از منظر هنجارگریزی ادبی بررسی شد و نمونههایی از مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه به عنوان چهار عنصری که باعث هنجارگریزی ادبی در این سورهی مبارکه شدند ذکر و بررسی گردید. شایان ذکر است که از میان چهار فن مذکور، نمونههای استعاره بیشترین بسامد را داشتند. به عبارت دیگر در این سورهی مبارکه فن استعاره بیش از سایر فنون علم بیان مورد توجه بود و شاهد مثالهایی از آن ذکر گردید. استفاده از چهار فن مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه بهعنوان فنونی که سبب هنجارگریزی ادبی در این سورهی مبارکه شدند، نشان داد که قرآن کریم و به ویژه سورهی مبارکهی یوسف تنها به دنباله بیان مفاهیم و معانی ارزشمند و والا نیست، بلکه هدف دیگری دارد و آن این است که این مفاهیم والا را در قالبهای ادبی بسیار زیبا و گیرایی ارائه دهد تا علاوه بر ارزش معنایی، ارزش ادبی نیز در آیات دیده شود و ارزش هنری و فنی قرآن کریم بیش از پیش برای خوانندگان آشکار گردد. همچنین نتیجهی دیگری که این پژوهش به آن رسید، این است که یافتن نمونههایی از هنجارگریزی ادبی و شاهد مثالهایی از مجاز، تشبیه، استعاره و کنایه در سورهی مبارکهی یوسف نشان ميدهد که ارزش ادبی و هنری قرآن کریم و به ویژه سورهی مبارکهی یوسف به اندازهای بالا است که حتی آن دسته از نظریات ادبی که امروزه پژوهشگران آنها را کشف و شناسایی میکنند، در متن قرآن کریم به وضوح مشاهده ميشود.
منابع و مآخذ
قرآن کریم
1. آلوسي، محمّد، روح المعاني، بغداد: دار الفکر، 1997م.
2. ابن الأثير الموصلي، أبوالفضل ضياء الدين نصرالله بن محمد بن عبدالکريم، المثل السّائر في أدب الکاتب و الشاعر، تحقيق: محمد محيیالدّين عبدالحميد، صيداء – بيروت، المکتبة العصرية، 1999م.
3. ابنمنظور، لسان العرب، تعليق و وضع الفهارس: علي شيري، الطّبعة الأولی، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1408ق.
4. احمدی، بابک، ساختار و تأویل متن. تهران، مرکز، چاپ نهم، 1386ش.
5. انوري، حسن، عالی عباس آباد، یوسف، بلاغت بدیع و بیان، چاپ اول، تهران: نشر فاطمی، 1393ش.
6. انوشه، حسن، دانشنامهی ادب فارسی، چاپ یکم، تهران: دانشنامه، 1375ش.
7. ایگلتون، تری (1372)، پیش درآمدی بر نظریهی ادبی، ترجمهی عباس مخبر، چاپ اول، تهران: مرکز.
8. برکات، أبوعلي، محمّد،البلاغة العربية في ضوء منهج متکامل، الطّبعة الأولی، عمّان، دارالبشير، 1412ق.
9. پورنامداریان، تقی، سفر در مه. چاپ اول، تهران: نگاه، 1381ش.
10. تجلیل، جلیل، معانی و بیان، چاپ دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1363ش.
11. التفتازاني، سعد الدين، مختصر المعاني، چاپ نهم، دار الفکر، قم، ١٣٨٨ش.
12. الجرجاني، ابوبکر عبدالقاهر بن عبدالرّحمنبنمحمّد، دلائل الإعجاز، تعليق: محمود محمّد شاکر، الطّبعة الخامسة، مصر، مکتبة الخانجي، 2004م.
13. ، ، أسرار البلاغة في علم البيان، تعليق الحواشي: محمّد رشيد رضا، الطّبعة الأولی، بيروت، دار المعرفة، 1423ق.
14. ، ، 1366، أسرار البلاغة، ترجمهی جلیل تجلیل، چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
15. الخازن، علي بن محمد، تفسير القرآن الشريف، بيروت: دار صادر، 2001م.
16. سجودی، فرزان، نشانه شناسی کاربردی، تهران: علم، 1387ش.
17. شفیعی کدکنی، محمّدرضا، صور خیال در شعر فارسی، چاپ شانزدهم، تهران: نشر آگه، 1392ش.
18. شميسا، سیروس، بیان، تهران: انتشارات فردوس، چاپ دهم، 1381ش.
19. شوشتری، محمد ابراهیم و جواد ماستری فراهانی، «هنجارگریزی معنایی در قصیدة رحل النهار بدر شاکر السیاب»، پژوهشنامة ترجمه در زبان و ادب عربی، 1393ش، شمارة 4، صص 33- 59.
20. شيخ أمين، بكري، البلاغة العربية في ثوبها الجديد (المجلّدان)، بيروت: دار العلم للملايين، الطبعة الثّامنة.
21. علوي مقدم. مهيار؛(1377)، نظريه هاي نقد ادبي معاصر، صورتگرايي و ساختارگرايي، تهران، سمت.
22. الصابوني، محمد على، صفوة التفاسير، بيروت: دار القرأن الكريم، بیتا.
23. الصّعيدي، عبدالمتعال، بغية الإيضاح لتلخيص المفتاح، الطّبعة الثّامنة، دون مکان، مکتبة و مطبعة محمّد علي صبيح و أولاده، دون تاريخ.
24. صفوی، کوروش .1373ش، از زبانشناسی به ادبیات، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات سورة مهر.
25. محمدي، زهرا و سيمين ولوي. 1397، شيوههاي برگردان مجاز مفرد مرسل سوره يوسف در چند ترجمه از قرآن. مجله مطالعات قرآني، سال نهم، شماره 35، صص101-120.
Applying Defamiliarization in Surah Yusuf
Abstract
Defamiliarization is one of the aspects of the resurrection of words based on linguistics and one of the theories of new literary criticism that was proposed in the framework of the school of Russian formalism in 1917.In contemporary critical and literary studies, the phenomenon of deviation from norms is regarded as an essential issue in the aesthetics of literary texts. Their belief is that such deviation denotes a departure of speech from its normative and well-established structure, and the intended criteria, rather than the attractiveness and diversity of meanings conveyed by a beautiful text. The study of deviation from norms falls under the purview of stylistics, a phenomenon that significantly influences the development of the literary style of poets and writer. The reason lies in the fact that it enhances the literary style, thereby increasing its aesthetic appeal and captivating the readers' attention towards various texts. The holy Qur'an, being the most superior text, has always been the focal point for scholars. The use of deviation from the norm in distinct verses4 has caused readers to pay more attention to its external structure. This led the writers to scrutinize Surah Yusuf through a breaking norm lens. The present article employs a descriptive-analytical method and refers to library sources to examine the literary deviation from the norm in the Surah of Yusuf. The most significant achievement of this research is that deviation from the norm in Surah Yusuf in the permissible category, simile, metaphor, and irony, which are the four techniques of the science of expression, has shown itself and made the apparent structure of this Surah stand out and also made its meaning more concrete for the reader. In this literary survey, the use of literary defamiliarization and its aspects in Surah Mubarake Yusuf has been discussed with a descriptive-analytical method in order to reveal the aesthetic structure and meaning of this surah.
Keywords: Holy Quran, defamiliarization, Surah Yusuf, literary
References
*Holy Quran
1. Alavi Moghadam. Mahyar (1377), Theories of Contemporary Literary Criticism, Formalism and Structuralism, Tehran, Samt.
2. Al-Jurjani, Abubakr Abd al-Qaher, rhetoric mystery of science of eloquence, commentary on footnotes: Muhammad Rashid Reda, first edition, Beirut, Dar Al-Maarifa, 2002
3. Muhammad Rashid Reda, 1987, Asrar Al-Balaghah, translated by Jalil Tajleel, second edition, Tehran: Tehran Publications
4. Ahmadi, Babak, Structure and the interpretation of the text, Tehran, center, Chapnehem, 2007
5. Al-Jurjani, Abu Bakr Abd al-Qaher bin Abd al-Rahman bin Muhammad, Evidence of Miracles, Commentary: Mahmoud Muhammad Shaker, fifth edition, Egypt, Al-Khanji Library, 2004
6. Al-Khazen, Ali bin Muhammad, Interpretation of the Noble Qur’an, Beirut: Dar Sader, 2001
7. Alousi, Muhammad, The Spirit of Meanings, Baghdad: Dar Al-Fikr, 1997
8. Al-Sabouni, Muhammad Ali, Safwat Al-Tafseer, Beirut: Dar Al-Qur’an Al-Kareem, Bita
9. Al-Saidi, Abdel-Motal, in order to clarify the summary of the key, the eighth edition, without a place, the library and printing house of Muhammad Ali Sobeih and his sons, without a date
10. Al-Taftazani, Saad al-Din, Mukhtasar al-Ma'ani, Jab Nehm, Dar al-Fikr, Qom, 2009
11. Anousheh, Hassan, Daneshnameh, Persian Literature, 1st edition, Tehran: Daneshnameh, 1996
12. Anwari, Hasan, Ali, Abbasabad, Youssef, rhetoric and statement, first chapter, Tehran: Fatimi Publishing, 2014
13. Barakat, Abu Ali, Muhammad, Arabic rhetoric in the light of an integrated approach, first edition, Amman, Dar Al-Bashir, 1991
14. Eagleton, Terry (1372), A Prelude to Literary Theory, translated by Abbas Mokhbar, first edition, Tehran: Center
15. Ibn al-Athir al-Mawsili, Abu al-Fadl Diaa al-Din Nasrallah bin Muhammad bin Abdul Karim, The Walking Proverb in the Literature of the Writer and Poet, investigation: Muhammad Muhyi al-Din Abdul Hamid, Saida - Beirut, Al-Asriyyah Library, 1999 AD
16. Ibn Manzur, Lisan al-Arab, commentary and indexing: Ali Shiri, first edition, Beirut, Dar Revival of Arab Heritage, 1408 BC.
17. Jalil, Jalil, Meanings and Statement, second Edition, Tehran: Daneshgah Publishing Center, 1984
18. Mohammadi, Zahra and Simin Valvi, 2008, the methods of authorized transliteration of Surah Yusuf in several translations of the Qur'an. Journal of Quranic Studies, ninth year, number 35, pp. 101-120
19. Poornamdaryan, Taqi, Book of Durham. First Edition, Tehran: Negah Pub., 2002
20. Safavi, Kourosh. 1994, from linguistic to literature, 2nd edition, Tehran: Soreyeh Mehr Publications Company
21. Shafi’i Kadani, Mohammad Reza, Pictures of Fiction in Persian Poetry, Shaab Shanzdham, Tehran: Agah Publishing, 2013
22. Sheikh Amin, Bakri, Arabic Rhetoric in its New Apparel (two volumes), Beirut: Dar Al-Ilm Li’l-Malayyin, eighth edition
23. Shmeisa, Sirous, Bayan, Tehran: Ferdous Insharat, Jab Dahm, 2002
24. Shushtari, Muhammad Ibrahim and Javad Masteri Farahani, “deviation from norm of meaning in the Poem of the Daytime Badr Shaker Al-Sayyab”, translated by Zaban and Arabic Literature, 2014, No. 4, pp. 33-59
25. Sujoudi, Farzan, Nishaneh Shanasi Karbardi, Tehran: Science, 2008
[1] - Viktor Shklovsky
[2] - Roman Jakobsons
[3] - Yury Nikolaevich Tynyanov
[4] Ayeh