A Historical Analysis of the Injustice Inflicted upon Lady Fatimah al-Zahra (peace be upon her) with Emphasis on Narrative Sources
Subject Areas : -
Seyed Ali Rabbani Mousavian
1
*
1 - Associate Professor, Department of Islamic Jurisprudence and Law, Central Tehran Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran.
Keywords: Lady Fatimah al-Zahra (as), Historical Trajectory of Injustice, Prophet’s Martyrdom, Political Assassination, Fadak, Suppression of Truth, Historical Distortion.,
Abstract :
Lady Fatimah al-Zahra (peace be upon her), the unique daughter of the Prophet (pbuh) and the most revered woman in the history of creation, occupies an unparalleled position as the epitome of divine perfection among the female gender. Given her exalted status, she deserved to be continually honored, revered, and respected—especially by the community of her father. However, history bears witness to a contradictory reality: instead of receiving the veneration she was due, she was subjected to injustice and oppression by the very community from whom the highest respect was expected. She eventually passed away in anger and estrangement from those in power. This study employs a descriptive-analytical method to examine the historical trajectory of the injustices inflicted upon this noble lady. The findings indicate that the roots of the oppression she suffered trace back years before, when a covert movement within a segment of the Muslim community sought to usurp the Prophet’s position of authority. This ambition ultimately culminated in the seizure of leadership from her appointed guardian and successor. Confronted with the resistance of the Prophet’s own flesh and blood, they found no recourse but to eliminate the defender of legitimate Imamate. Thus, the foundations of her oppression were laid. Furthermore, successive regimes and their supporters have perpetuated this injustice through various means—most notably through the concealment and distortion of historical events—so much so that the title “the Oppressed One” has become inseparably linked to her name alongside the honorific “Martyr.”
قرآن کریم
1. إبن أبي الحديد، أبوحامدعزالدين المدائني المعتزلي، (1418ق)، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالكتب العلميه.
2. ابن أبي شيبة، عبد الله بن محمد (1401ق)، المصنف. بیروت، دارالكتب العلمية.
3. ابن سعد، محمد بن سعد (1405ق)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
4. ابن طاووس، علی بن موسی (1400ق)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم: مطبعه الخیام.
5. ............................................. (1421ق)، طُرف من الأنباء و المناقب، مشهدمقدس، ناشرتاسوعا.
6. ابن کثیردمشقی، اسماعیل بن عمر (1408ق)، البدایه و النهایه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
7. ابنعبدربه، شهاب الدین احمداندلسی (1402ق)، العقدالفرید، بیروت، بی نا.
8. ابنقتیبه، عبدالله بن مسلم دینوری (1410ق)، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالأضواء.
9. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (بی تا)، المحلی بالآثار، بیروت، دارالفکر.
10. ابن عقبه، موسی بن عقبه (1994م)، المغازی، عربستان، جامعه ابن زهر.
11. ابوعبید، قاسم بن سلام (1409ق)، الاموال، بیروت، دارالشروق.
12. انصاری لکنوی، نظام الدین عبدالعلی (بی تا)، فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت، نسخه خطی، کتابخانه ناصریه.
13. بلاذری، احمدبن یحیی (1417ق)، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر العربی.
14. بیهقی، احمدبن حسین (1419ق)، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر.
15. .................................... (1405ق)، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
16. بخاری، محمدبن اسماعیل (1410ق)، الصحیح، قاهره، وزاره الاوقاف.
17. جبائی، ابوعلی محمدبن وهاب (بی تا)، المقالات، چاپ ترکیه، بی نا.
18. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (1391ش)، فضائل فاطمة الزهراء، ترجمه جابررضوانی، قم، انتشارات بنی الزهرا علیهاالسلام.
19. .................................................... (1435ق)، المستدک علی الصحیحین، بیروت، دارالتاصیل.
20. حائری یزدی، مهدی (1994م) حکمت و حکومت، انگلیس، ناشر شادی.
21. حلی، حسن بن یوسف (1411ق)،، کشف الیقین، تهران، وزارت ارشاد.
22. حلی، حسن بن یوسف (1413ق)، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، قم، جامعه مدرسین.
23. خوارزمی، موفق بن احمد (1388ق)، المناقب، نجف، مطبعه الحیدریه.
24. ذهبی، محمدبن احمد (۱۹۹۵م)، ميزان الاعتدال في نقدالرجال، بیروت، دارالكتب العلمية.
25. .................................. (1405ق)، سیراعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله.
26. سیدالوکیل، محمد (2009م)، جوله تاریخیه فی عصرالخلفاءالراشدین، عربستان، دارالمجتمع.
27. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (1414ق)، درالمنثور، بیروت ،دارالفکر.
28. شلفی، سید ادریس جزائری (1414ق)، اثبات العار للهاجمین علی الدار، بیروت، دارالفکر.
29. شیخ صدوق، محمد بن علی (1361ش)، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین.
30. الشرفی، سیداحمدقاسمی (1443ق)، شرح اساس الکبیر، بی جا، ناشرالمکتبه اهل البیت علیهم السلام.
31. شعراوی، محمدمتولی (1997م)، تفسیرالشعراوی، مصر، مطابع اخبارالیوم.
32. حر عاملى، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت.
33. طبرانی، سلیمان بن احمد (1405ق)، المعجم الکبیر، قاهره، مکتبة ابن تیمیه.
34. طبرسی، احمدبن علی (1403ق)، الاحتجاج، مشهد، نشرالمرتضی.
35. طبری، محمدبن جریر (1413ق)، تاریخ طبری(تاريخ الأمم و الملوك)، بیروت، موسسه عزالدین.
36. ................................... (1422ق)، تفسیرطبری(جامع البیان)، قاهره، هجر.
37. طوسی، محمدبن حسن (1365ش)، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
38. .................................... (1382ش)، تلخیص الشافی، قم، محبین.
39. ابن حجرعسقلانی، احمدبن علی (1406ق)، تقریب التهذیب، سوریه، دارالرشید.
40. عمرانی، بدرالمراکشی (2014م)، الزهرا و الصدیق حقیقته و تحقیق، المملکه المغربیه.
41. العقاد، عباس محمود (بی تا)، فاطمه الزهرا و الفاطمیون، قاهره، نهضت مصر.
42. غطفانی، ضراربن عمرو (1435ق)، التحریش، استانبول، دارالارشاد.
43. قاضی عبدالجبار، ابوالحسن عبدالجباربن احمداسدآبادی (بی تا)، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، مصر، الموسسه المصریه للتالیف والأنباءوالنشر.
44. قرطبی، محمدبن احمد (1364ش)، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
45. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (1422ق)، ینابیع الموده لذوی القربی، قم، دارالاسوه.
46. کراجکی، محمدبن علی (1421ق)، التعجب من اغلاط العامه فی مساله الامامه، قم، دارالغدیر.
47. مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا.
48. مجلسى اول، محمدتقی (1414ق)، لوامع صاحبقرانی(شرح الفقیه)، قم، اسماعیلیان.
49. مبرد، محمدبن یزید (1417ق)، الکامل، قاهره، دارالفکرالعربی.
50. المدیهش، ابراهیم بن عبدالله (1440ق)، فاطمه بنت النبی سیرتها فضائلها مسندها، ریاض، دارالآل والصحب.
51. مسعودی، علی بن الحسین (1409ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دارالهجره.
52. مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (1421ق)، الصحیح، بیروت، دارإحیاءالتراث العربی.
53. ملطی عسقلانی، ابوالحسین محمدبن احمدشافعی (1413ق)، التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، قاهره، مکتبه المدبولی.
54. قاضی نعمان، نعمان بن محمد مغربی (1970م)، الارجوزه المختاره، مونترال، مهعدالدراسات الاسلامیه.
55. مفید، محمدبن نعمان (1410ق)، المقنعه، قم، جامعه مدرسین.
56. ................................ (1430ق)، الاختصاص، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات.
57. مکارم شیرازی، ناصر (1375ش)، پیام امام امیرالمومنین علیه السلام (شرح نهج البلاغه)، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
58. مطهری، مرتضی (1386ش)، امامت و رهبری، تهران، انتشارات صدرا.
59. میلانی، سیدعلی حسینی (1386ش)، مظلومیت برترین بانو، قم، مرکز حقائق اسلامی.
<1> مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شمارۀ 83، سال سی و یکم، تابستان 1404 ش
Historical Approaches to Quran and Hadith Studies, Vol. 83, Year 31, Summer 2025
تحلیل سیر تاریخی ظلم وارد بر حضرت زهرا علیهاالسلام با تکیه بر منابع روایی
سیدعلی ربانی موسویان1
تاریخ دریافت: 21/03/1404 تاریخ پذیرش: 13/05/1404، صفحۀ 121 تا 154 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
جایگاه حضرت زهرا علیهاالسلام، بانوی یکتای اسلام و یگانه دختر پیامبر به عنوان برترین بانوی عالم، و شاهکار آفرینش الهی در جنس انثای اشرف مخلوقات درتارک نظام آفرینش است. بنابراین سزاوار آن بود تا همواره مورد ستایش، تکریم و تعظیم همگان مخصوصا امت پدرش قرار گیرد اما تاریخ شاهد آن است که برخلاف قاعده از سوی همان امتی که انتظار بیشترین احترام و تکریم را میرفت مورد ظلم و جفا قرار گرفت تا جاییکه بر ایشان غضب نمود و با قهر از حاکمان ایشان از دنیا رفت. پژوهش حاضر با روش توصیفی و تحلیلی با هدف تحلیل سیر تاریخی مظالم وارد بر آن بانوی مکرمه انجام گرفت. یافته های پژوهش نشان داد ریشه ظلم به آن حضرت از سالها قبل در میان گروهی از امت در جریانی پنهانی با اندیشه مصادره جایگاه رسول خدا در زمینه زعامت بر مردم شکل گرفته بود و سرانجام با تصاحب جایگاه ولی و وصی او، و مواجهه با ممانعت پاره وجود پیامبر، گریزی جز از میان برداشتن حامی امام حق نیافت و اینگونه ظلم به وی شکل گرفت و بعد از آن نیز جماعت تابع قدرت و حکومت تا به امروز با انحاء و اقسام روش ها مانند کتمان و تحریف وقایع تاریخی موجب استمرار ظلم روا رفته بر آن حضرت شده اند تا لقب مظلومه برای همیشه در کنار وصف شهیده با نام او قرین گردد.
کلیدواژهها: حضرت زهرا، سیرتاریخی ظلم، شهادت پیامبر، ترور، فدک، کتمان حق، تحریف تاریخ.
درآمد
قبل از پرداختن به اصل موضوع در مقدمه پاسخ به این شبهه که توسط برخی نواندیشان مطرح میگردد لازم است و آن اینکه اتفاقات مربوط به مظالم وارد بر حضرت زهرا علیهاالسلام صرفا یک قضایای تاریخی است و موجب تحریک افکار عمومی و تهییج احساسات مذهبی میگردد درحالکیه قضایای تاریخی محتمل صدق و کذب اند و برای امروز ما اثری ندارند؟! به راستی اگر قضیه ای با این اهمیت صرفا به صورت واقعه ای تاریخی مطرح شود لازمه اش این نیست که به جنگ های رسول خدا صل الله علیه و آله، به جایگاه امیرمومنان علی علیه السلام در این نبردها، به خوابیدن آن حضرت در جایگاه پیامبر خدا، به ازدواج امیرمومنان علی با فاطمه زهرا علیهالسلام، به جنگ هایی که در دوران امیرمومنان علی علیه السلام رخ داد، به واقعه کربلا و شهادت سیدالشهدا علیه السلام به عنوان قضیه هایی تاریخی نگریسته شود؟! پس برای چه در این قبیل موارد بحث های اعتقادی و تحقیقی مطرح و کتاب ها و مقاله ها نوشته می شود؟ همچنین با این مبنا دیدگاه اهل سنت نظیر همراهی ابوبکر در غار با پیامبر خدا –به پندار آنها-، نماز او در جایگاه پیامبر خدا به هنگام بیماری آنحضرت و موارد دیگری که _به پندارشان_ در کتاب های خود برای برتری پیشوایان و مناقب امیران خود بدان ها استدلال میکنند همگی بایستی واقعه هایی تاریخی تلقی گردند و از سخن گفتن درباره آنها پرهیز شود. از این رو قضایای اتفاق افتاده در زندگی حضرت زهرا صرفا تاریخی نیستند بلکه آن رویدادها با اساس مذهب ما پیوند خورده است و تمام ر ویدادهایی که به این ماجرا ملحق میشوند و بعد از آن واقع شده اند همه با این ماجرا گره خورده است. اگر از مذهب شیعه اثنی عشری قضیه مظلومیت حضرت زهرا و آثاری که بر آن مترتب میشود، گرفته شود بخش بسیار مهم و سرنوشت سازی از تاریخ اسلام حذف میشود و مذهب ما نیز به مذهبی همچون سایر مذاهب تبدیل خواهد شد (و دچار تحریف میگردد). بنابراین نباید گفته شود که این هم یک قضیه تاریخی است و تحقیق در آن فقط جنبه تاریخی دارد چرا که قضیه مظلومیت آن حضرت ارتباط مستقیم به عقیده و اصل مذهب جعفری دارد (میلانی، 1386ش، ص7)
طرح مساله
مظلومیت یا مورد ظلم واقع شدنِ یک شخص یا گروه به عنوان مظلوم، توسط شخص یا گروه ظالم، موضوعی است که به اندازه تاریخ پیدایش انسان قدمت دارد. اگر تاریخ ظلم و مظلومیت را تا زمان شهادت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ورق بزنیم درخواهیم یافت که حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به عنوان یگانه دختر و یادگار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بعد از پدر بزرگوارشان مورد ظلم بسیاری واقع شده اند. این مظلومیت در سه برهه زمانی قابل بررسی است که البته دو برهه اول معاصر یکدیگر و در زمانی کوتاه اتفاق افتاد اما برهه سوم در دوره تاریخی دراز مدت و تا زمان حال در جریان است. این سه دوره عبارت اند از زمان پیش از تحقق ظلم مستقیم و مباشر به ایشان و زمان تحقق ظلم مستقیم به ایشان و زمان پس از تحقق ظلم به ایشان.
پیشینه
سیرتاریخی ظلم های وارد شده بر وجود مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام با وجود اهمیت ویژه ای که دارد تا کنون به عنوان تحقیق مستقلی بررسی نشده است. اگرچه پیرامون حضرت زهرا علیهاالسلام در جنبه های مختلف، پژوهش و قلم فرسایی شده اما بیشتر این موضوعات پیرامون فضائل آن حضرت یا آموزه های اخلاقی و تربیتی و یا احادیث و مسانید ایشان و یا جنبه های سیاسی دور میزند و در ارتباط با مظالم وارد بر ایشان به طور ویژه کمتر نوشته شده مگر در حد مقتل نویسی و همچنین مقالات متعددی در ارتباط با شرح خطبه فدکیه و بررسی آن از زوایای مختلف صورت گرفته است. مانند مقاله «تحلیل گفتمان خطبه فدکیه حضرت زهرا علیهاالسلام» نوشته مصطفی آیین مهر و علیرضا قبادی منتشر شده در نشریه «نظریه های اجتماعی متفکران اسلامی» متعلق به دانشگاه تهران. در مقالات دیگر یا به صورت بسیار وسیع به موضوع پرداخته شده آنهم از زاویه واکنش حضرت زهرا نه از زاویه کنش دستگاه حاکمه نسبت به ایشان مانند مقاله «عملکرد سیاسی حضرت زهرا سلام الله علیها در عصر نبوی» نوشته رضیه بانو رضوی منتشر شده در نشریه «تاریخ نامه اسلام» متعلق به جامعه المصطفی که در آن نشان داده موضع گیری آنحضرت در طول حیاتشان معقول ترین و پسندیده ترین روش ممکن بوده و هرگونه موضع گیری دیگری غیر از آن ممکن بود ضربات جبران ناپذیری بر پیکر اسلام وارد سازد. یا مقالات موضوعات جزئی را بررسی نموده و تنها به یک مساله خاص پرداخته اند مانند مقاله «نقد روایت رضایت دختر رسول خدا از خلیفه اول» نوشته ناصرخوشنویس و زینت السادات حسینی منتشر شده در نشریه «امامت پژوهی» بنابراین تفاوت این پژوهش با سایر پژوهش ها روشن میگردد اولا بر مظالم وارد بر حضرت زهرا تمرکز نموده و ثانیا مظالم وارد بر ایشان را به صورت مقطعی و موردی مورد بررسی قرار نداده بلکه جریان این ظلم را از ریشه تا زمان حدوث و بقای آن از ابتدا تا انتها در نظر گرفته و ثالثا کیفیت ظلم را در هر مقطع متناسب با ویژگی و شرایط همان مقطع تبیین و تحلیل نموده است.
1- زمان پیش از تحقق ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام (دوره پایه گذاری ظلم)
ظلم به دختر رسول خدا و سیده نساء عالمین حادثه ای نیست که به طور اتفاقی و سهوا در یک روز رخ داده باشد و محصول چند ساعت و چند روزِ محدود باشد. بی شک اقدام علیه چنین شخصیت بزرگی که حرمتش به سان حرمت رسول خدا بوده آنهم در چنان موقعیتی که بیش از هر زمان دیگر نیاز به تکریم و تفقد و دلجویی داشته با بدترین و قبیح ترین صورت ممکن، حاصل برنامه ریزی دراز مدت و بروز ضمائر و نیاتی قدیمی است که مدت ها امکان ظهور نداشته و در رصد یافتن موقعیت مورد انتظار جهت تحقق مقاصد و آمال خویش بوده است. شواهد تاریخی فراوانی وجود دارد که نشان میدهد پشت جریان حرکت الهی رسول خدا و رشادت ها و فداکاریهای وصی و ولی او علی بن ابی طالب و اصحاب خالصش، عده ای دیگر در ظاهر مسلمان اما به واقع منافق -که کثرت آیات قرآن درباره ایشان و ویژگی های آنها نشان میدهد به عده محدودی ختم نمیشدند و تخصص ویژه ای در پنهان نمودن خود در میان اصحاب خاص رسول خدا د اشتند و الا امکان تحقق مقاصدشان نبود- از مدت ها قبل با کفار، هم فکری و طرحی دراز مدت جهت تصاحب و مصادره زحمات و مشقات رسول خدا و موفقیت وی در آینده ی بعد از او را داشتند و در واقع نیروی نفوذی ایشان در میان مسلمین به شمار میآمدند و تاریخ به وضوح نشان میدهد هیچگاه در غزوات زمان رسول خدا حضور فعال نداشتند و هیچ زخم و جراحتی در راه پیروزی رسول خدا بر نداشتند و هیچ کافری به دست ایشان کشته نشد و قرآن و تاریخ گواه فرار مکرر آنها از جنگها است به عکس اگر کفار در جنگها سلطه و چیره گی بر مسلمین میافتند مانند جنگ احد متعرض ایشان نمیشدند حتی ایشان را به پناه گاه امن رهنمون میشدند! و یا اینکه توسط سرسخت ترین دشمنان رسول خدا مانند عاص بن وائل مورد شفاعت و حمایت قرار میگرفتند تا اینکه رسول خدا در بزرگترین اجتماع مسلمین در زمان حیات خود در روز غدیر خم هنگام بازگشت از حجه الوداع علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان ولی هر مومن و مونه بعد از خود و به صراحت امام و جانشین خود معرفی نمود. مطلبی که از جهت سند در چنان درجه ای از صحت و اعتبار و تواتر است که هیچکس را یارای انکار آن نیست. اینجا بود که که به تعبیر قرآن کریم کفار از دین خود مایوس شدند و دیدند هرآنچه کردند به فرمان الهی و بیان رسول بر باد رفت لذا اوج تلاش ایشان و نقطه عطف پایه گذاری ظلم به حضرت زهرا و سایر اهل بیت از فرزندان ایشان را باید پیرامون واقعه غدیر از مدتی قبل از آن تا هنگام وقوع و مدتی بعد از آن جستجو نمود. جاییکه منافقین امت تصمیم جدی خود را بر یکسره کردن کار خود نمودند لذا تاریخ گواه آن است که بعد از غدیر رسول خدا که در صحت و سلامت کامل به سر میبرد مورد ترور قرار گرفت همانگونه که چند ماه قبل از آن مورد ترور قرار گرفت و نهایت در حالیکه تنها حدود هفتاد روز از غدیر گذشته بود به اتفاق منابع فریقین با حالت مسموم، شهید از دنیا رفت و اینکه چرا با وجود تصریح منابع فریقین بر شهید از دنیا رفتن رسول خدا، هر دو گروه مسلمین نسبت به اظهار عنوان شهید برای سالگرد رحلت رسول خدا در تقویم رسمی خود اقدامی نمیکنند محل تامل است!2
در هر حال طبق اسناد فریقین در اصل شهادت رسول خدا تردیدی وجود ندارد و بر اساس همین اسناد، عامل شهادت آنحضرت از دو حال خارج نیست یا یهود است یا از داخل امت اسلامی و برخی از صحابه اند. در صورت اول کتمان شهادت آنحضرت کتمان جنایات یهود و در نتیجه حمایت از یهود و همراهی با آنها محسوب شده و هیچ توجیهی ندارد و در صورت دوم کتمان این حقیقت نشان نفوذ جریان انحرافی وهابی زده و شبه ناصبی است زیرا در واقع این کتمان، همراهی زبانی و قلمی با شمشیر ظالمین به اهل بیت محسوب میگردد. مع الوصف این دیدگاه بر خلاف نظر بزرگان دین، حفظ دین را در پوشش حقایق و پرهیز از بحث و تحقیق علمی جستجو میکند! استاد مرتضی مطهری در پاسخ به این نوع کج اندیشی میگوید: .... اگر تنها به ترسیم حوادث غرورآمیز (تاریخ اسلام) قناعت شود و روی حوادث نامطلوب پوشیده شود دیگر نقد تاریخ نیست، تحریف تاریخ است. اساسا کدام تاریخ است که از حوادث زشت و نامطلوب مبرا باشد؟ تاریخ هر قومی و اساسا تاریخ بشریت مجموعه ای است از زشتیها و زیباییها و جز این نمیتواند باشد. خداوند هیچ قوم و ملتی را به سیرت فرشتگان منزه از گناه نیافریده است. تفاوت تاریخ ملل و اقوام و کیشها و آیینها از نظر زیبایی و زشتی در این نیست که یکی سراسر زیبایی است و دیگری سراسر زشتی است بلکه در نسبت میان زیباییها و زشتیهاست. .... گذشته از اینها فرضا در موارد عادی چشم پوشی از زشتیهای تاریخ روا باشد در مواردی که با متن اسلام و اساسی ترین مساله اسلام یعنی رهبری مربوط است و سرنوشت جامعه اسلامی وابسته به آن است چگونه رواست؟! چشم پوشی و اغماض از چنین مساله ای در حکم اغماض و چشم پوشی از سعادت مسلمین است. بعلاوه اگر در پیشگاه تاریخ حقوفی پایمال شده باشد خصوصا اگر صاحبان آن حقوق بافضیلت ترین افراد امت باشند چشم پوشی از بیان حقایق تاریخ را جز همکاری زبان و قلم با شمشیر ستم نامی نمیتوان نهاد. ..... ایشان در ادامه با اشاره به معنای صحیح اتحاد اسلامی میگوید: به هرحال طرفداری از تز اتحاداسلامی ایجاب نمیکند که در گفتن حقایق کوتاهی شود. آنچه نباید صورت گیرد کارهایی است که احساسات و تعصبات و کینه های مخالف را برمی انگیزد اما بحث علمی سر و کارش با عقل و منطق است نه عواطف و احساسات. در عصر ما محققان بسیاری در شیعه پیدا شده اند که از همین روش پسندیده پیروی میکنند. در راس همه آنها علامه جلیل سیدشرف الدین عاملی و علامه کبیر شیخ محمدحسین کاشف الغطاء و علامه بزرگوار شیخ عبدالحسین امینی مولف کتاب شریف الغدیر را باید نام برد. سیره متروک و فراموش شده شخص مولای متقیان علی علیه السلام که از تاریخ زندگی آنحضرت پیداست بهترین درس آموزنده در این زمینه است. علی علیه السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع آن قرار نداد (مطهری، 1386ش، ص 12-18)3
درخصوص اصل شهادت حضرت رسول اکرم در منابع فریقین اکتفا میگردد به قول حاکم نیشابوری از عامه و شیخ طوسی و مفید از خاصه. حاکم در مستدرک با سندی که آن را به شرط شیخین صحیح میداند از شعبی نقل میکند: به خدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابی طالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شدند (حاکم نیشابوری، 1435ق، ج3، ص59). شیخ طوسی و مفید هر دو نقل کرده اند که رسول خدا در سال دهم هجری دو شب مانده از ماه صفر درحالیکه مسموم شده بود در گذشت (طوسی، 1365ش، ج6، ص2 و مفید، 1410ق، ص456).
اما در مورد قول به شهادت پیامبر توسط غذای مسمومی که گفته شده در خیبر توسط یک زن یهودی به پیامبر پیش کش شد اشکالات جدی وجود دارد اولا اینکه در برخی روایات آمده پیامبر خدا به وحی الهی از مسموم بودن غذا مطلع شدند و از آن نخوردند بنابراین مسمومیت توسط آن بی معناست مخصوصا که غذا خوردن پیامبر از دست دشمن یهودی درحالیکه با آنها در جنگ است چه توجیهی میتواند داشته باشد؟! ثانیا جنگ خیبر در سال هفتم هجری واقع شده و شهادت پیامبر خدا در سال دهم یا یازدهم هجری و منطقی نیست که این زهر بعد از گذشت سه یا چهار سال تاثیر خود را گذاشته باشد زهری که برای از پادرآوردن اصلی ترین دشمن ساخته و پرداخته شده است! و وقتی با زهرهایی که به ائمه اطهار خورانده شد مقایسه میگردد که چگونه ایشان را در کمترین زمانی از پای درآورد تصدیق آن مشکل تر مینماید. این قرائن نشان میدهد که این داستان پردازی ها و نسبت دادن آن به یهود برای انحراف اذهان عمومی از عملکرد منافقین درون امت بوده همانگونه که تک تک ائمه معصومین ما را برخی از همین امت به ظاهر اسلامی به شهادت رساندند نه یهود و نصارا. همانگونه که اگر نسبت قیام به حضرت امام حسین علیه السلام صحیح باشد –در مقابل دفاع- قیام آنحضرت نیز در مقابل ظلم حاکمان اسلامی بود که به نام اسلام بر مردم ستم مینمودند و حق ولایت را از صاحب آن غصب و به نام خود زده بودند و الا نه ایشان و نه امیرمومنان علیه السلام در زمان حکومت خود هرگز با کفار و امپراطوری ایران و روم نبرد نکرد بلکه آنانکه در مقابل ایشان ایستادند همین امت فریب خورده جاهل تحت فرمان حاکمانی بودند که به نام دین و رسول خدا بر ایشان امارت میکردند و در نهایت نیز به قصد تقرب اقدام به قتل بزرگ ترین و مقدس ترین اولیاء الهی نمودند همانها که با کفار شرق (مجوس) و غرب (روم) جهاد نموده و با آنها مقاتله کردند درحالیکه درون امت اسلامی را از محتوا و حقیقت معنا عاری و تهی نموده بودند و با تحریف حقایق و کتمان وقایع و به استخدام گرفتن عالمان درباری حق صاحبان حق و مناصب اهل بیت نبی را ربوده بودند.
اما درباره ترورهایی که از جانب برخی از اصحاب نسبت به رسول خدا نزدیک به غدیر چه قبل و چه بعد از آن صورت گرفت ادله ای از کتاب و سنت موجود است. ذیل آیه .... و هموا بما لم ینالوا .... ایشان قصد و نقشه هایی داشتند که نتوانستند به آن برساند و آن را محقق سازند ... (توبه، 74) بسیاری از مفسرین و محدثین اهل تسنن اذعان کرده اند که این آیه درباره عده ای از منافقین صحابه نازل شده که در بازگشت رسول خدا از غزوه تبوک قصد ترور رسول خدا را داشتند (سیوطی، 1414ق، ج4، ص243)4 هنگام بازگشت از تبوک چند تن از اصحاب گردهم جمع شده و نقشه کشیدند تا هنگام عبور حضرت از گردنه های کوهستان به طور مخفیانه و ناگهانی شتر آنحضرت را رم دهند و با پرت کردن حضرت درون دره ایشان را به قتل برسانند. رسول خدا که از قصد ایشان آگاه شده بود به عمار دستور داد تا مهار شتر را بگیرد و به حذیفه فرمود شتر را سوق دهد. وقتی صدای حرکت منافقین به سوی مرکب رسول خدا شنیده شد پیامبر به غضب آمد و به حذیفه فرمود تا آنها را دور کند و حذیفه با عصای خود بر صورت مرکب و برخی از آنها زد و برخی از آنها را شناخت و آنها که فهمیدند نقشه شان آشکار شده فرار کردند و رسول خدا به حذیفه فرمود آیا آنها را شناختی او گفت برخی از آنها را شناختم فلانی و فلانی اما به جهت تاریکی همه را نشناختم آنگاه رسول خدا نام همه آنها را برای حذیفه برد و به حذیفه فرمود آنها قصد د اشتند از تاریکی شب استفاده کنند و مرا از کوه به زیر بیاندازند حذیفه گفت امر کنید تا مردم گردن آنها را بزنند رسول خدا فرمود دوست ندارم مردم بگویند محمد اصحاب خود را متهم میکند و میکشد (بیهقی، 1405ق، ج5، ص256)
ابن حزم اندلسی از اعلام اهل تسنن با نقل روایتی نام برخی از این افراد را فاش نموده است. وی مینوسید: ان ابابکر و عمر و عثمان و طلحه و سعدبن ابی وقاص رضی الله عنهم ارادوا قتل النبی صل الله علیه و سلم و القائه من العقبه فی تبوک؛ ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و سعدبن ابی وقاص قصد داشتند پیامبر را به قتل برسانند و وی را از گردنه کوه در تبوک به زیر اندازند (ابن حزم اندلسی، بی تا، ج11، ص224) ابن حزم در ادامه به جهت وجود (ولید بن عقبه بن جمیع) در سند روایت آن را تضعیف میکند. این درحالی است که اعلام رجالیون اهل تسنن این شخص را توثیق نموده اند بنابراین سند روایت از تنها اشکالی که ابن حزم تصور میکرد نیز مبرا است. ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب ولید مذکور را ثقه معرفی میکند (ابن حجر عسقلانی، 1406ق، ج1، ص582) ذهبی نیز در میزان الاعتدال درباره وی میگوید: وثقه ابن معین و العجلی و قال احمد و ابوزرعه لیس به باس و قال ابوحاتم صالح الحدیث، ابن معین وی را توثیق کرده و احمد و ابوزرعه قائلند در او اشکالی نیست و ابوحاتم وی را صالح الحدیث میداند (ذهبی، 1995م، ج4، ص337) و مهم تر اینکه وی از رجال صحیح مسلم است و مسلم از وی حدیث نقل کرده است (مسلم، 1421ق، ج5، ص177 و ج8، ص123) بنابراین یا باید صحت صحیح مسلم را زیر سوال برد و یا باید به صحت این حدیث ملتزم شد.5
در هرحال با شهادت رسول خدا هنگامیکه امیرمومنان علی علیه السلام و بنی هاشم مشغول تجهیز جنازه مقدس رسول خدا بودند عده ای از همان افرادی که از قبل برای این روز برنامه ریزی نموده بودند و به نقل سید بن طاووس (سید بن طاووس، 1421ق، ص564) و دیگران در صحیفه ای که بعد از ایام حج و قبل از غدیرخم در مکه نوشته و در آن باهم پیمان بسته بودند که نگذارند خلافت از پیامبر به خاندانش برسد و خود خلافت را به عهده گیرند، از موقعیت استفاده نموده و با اعمال قدرت بر مسند کرسی خلافت نشستند و مخالفین خود را تهدید به قتل نمودند. به طوریکه موسی بن عقبه (م 141 ق) صاحب المغازی مینوسید عمر در سقیفه گفت: لا و الله لایخالفنا احد الا قتلناه، به خدا هرکس با مخالفت کند او را خواهیم کشت (ابن عقبه، 1994م، ص334) و بخاری از قول عایشه به ترساندن عمر در سقیفه بنی ساعده تصریح میکند: لقد خوّف عمر الناس (بخاری، 1410ق، ح3669)6 بدین ترتیب با غصب خلافت امیرمومنان علی علیه السلام پایه ظلم های بعدی به اهل بیت از جمله به حضرت زهرا بنیان نهاده شد و عمر با بزرگترین مخالفین خود یعنی بنی هاشم و در راس آنها اهل بیت تهدید خود را در مورد به قتل رساندن آنها محقق ساخت و وقتی با معارضه و مقابله حضرت زهرا علیهاالسلام مواجه شد بی پروا تهدید به سوزاندن آنها نمود و اقدام وی منجر به قتل زهرا و فرزند در رحمش شد. و این سیره و روش عمر در کشتن مخالفین خود به طور صریح مورد اذعان و تایید و توجیه برخی از معاصرین اهل تسنن قرار گرفته است. دکتر محمد سید الوکیل در کتاب جوله تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین مینویسد: خلیفه (عمر) بر کشتن مخالفین خود چندین بار تاکید میکند. چه مخالفین یک نفر باشند چه بیشتر باشند زیرا وی میدانست ثمره این تلخی اختلاف را مسلمین خواهند چشید .... و به خاطر دولت اسلامی و بنای حکومت آن مسلمین خونها فدا کرده اند و اموال و اوقات و اولاد خود را نثار کرده اند پس هیچ اشکالی نخواهد داشت اگر برای حفظ اسلام و دولت آن و برپا داشتن پرچم آن و اعتلای کلمه حق یک نفر یا دونفر یا سه نفر ولو از بزرگان صحابه کشته شود. آنگاه اینکه عمر اصحاب شورا را تهدید کرد که اگر پس از سه روز نتوانند فردی را با مشورت به عنوان امیر انتخاب کنند کشته خواهند شد، بر اساس همین مبنا توجیه میکند! (سید الوکیل، 2009م، ص310) بنابراین از نظر عمر حفظ حکومت واجب تر از هر امری است ولو آنکه برای آن یکی از بزرگان اصحاب یا حتی دختر رسول خدا کشته و فدا گردد!7 این منطق وی در حفظ قدرت و حکومتی است که آن را پس از بیعت خود با ابوبکر با الزام و وادارکردن دیگران بر این بیعت به دست آورده بود. صاحب احکام القرآن از اعلام عامه در طرق و شرایط اثبات امامت یک فرد میگوید: فان عقدها (ای الامامه) واحد من اهل الحل و العقد فذلک ثابت و یلزم الغیر فعله .... و دلیلنا ان عمر عقد البیعه لابی بکر، امامت شخصی ثابت میگردد با بیعت حتی یک نفر از اهل حل و عقد با وی و دراینصورت دیگران ملزم به انجام این بیعت خواهند بود! دلیل ما این است که (برای تحقق خلافت ابوبکر) عمر با ابوبکر بیعت کرد (و دیگران ملزم به بیعت با او شدند) (قرطبی، 1363ش، ج1، ص272) در حالیکه منطق امیرمومنان علی علیه السلام اینگونه بود که در جریان شورای شش نفره تعیین خلیفه پس از عمر، وقتی عبدالرحمن به وی عرض کرد در صورتیکه بر اساس سنت ابوبکر و عمر عمل کنی با تو بیعت میکنم حاضر نشد برای رسیدن به حکومت که صلاح همه مسلمین نیز در زعامت وی بود این شرط را در زبان پذیرفته ولی بدان عمل نکند چنانکه عثمان کرد بلکه علی علیه السلام 13 سال دیگر منعزل شدن از حکومتی را که خدا در قرآن آن را حق وی قرارداده بود کنار گذاشت و با وجود اصلح بودن امت برای رسیدن به قدرت حاضر به گناهی عادی نشد، و کنار زدن حکومت ظالمانه و تشکیل حکومت عدل علوی را توجیه و دستاویزی حتی برای گفتن یک دروغ دربرابر مردم ندانست تا چه رسد به اینکه بخواهد برای حفظ حکومت مرتکب بزرگترین کبائر و قتل نفوس محترمه گردد.
2- دوره تحقق ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام
با توجه به مطالبی ذکر شده در قسمت قبل روشن شد که ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام از چه زمانی آغاز شد و در واقع آنچه به صورت مباشر بر ایشان وارد شد از هتک حرمت و ضرب و شتم و سب و هجوم به بیت و اسقاط جنین و غصب اموال و منع از ارث و در نهایت شهادت ایشان همگی حاصل آن بود که گذشت. درباره دوره معاصر ظلم به آنحضرت ابتدا برخی اسناد ظلم اصلی وارد بر حضرت زهرا مرور میگردد و سپس انواع همکاری در ظلم هم زمان به ایشان بررسی خواهد شد.
شواهد و مدارک تاریخی نشان میدهد آزار و اذیت های جسمانی و روحانی توامان به وجود نازنین حضرت زهرا علیهاالسلام موجب شد بانوی یگانه اسلام و سرور زنان بهشتی در اوایل سنین جوانی امت را از وجود پر خیر و رحمت و برکت خود محروم نماید و به جوار پدر گرامیش شتاب گیرد. مدارک و اسناد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها البته نه با تفصیلی که در منابع امامیه آمده، در منابع اهل تسنن مانند مکتوبات ابن قتیبه، یعقوبی، بلاذری، شهرستانی، ابن ابی الحدید، ابن عبد ربه اندلسی، ذهبی و عمر رضا کحاله و .... قابل پیگیری است.
از این رو ظلم و ستم در حق تنها بازمانده رسول خدا صلی الله علیه وآله و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، حقیقتی غیر قابل انکار و از مسلمات تاریخ اسلام است. به گونه ای که هیچ فردی را یارای انکار و رد آن نیست، چرا که مورخان و محدثان عامه و خاصه علی رغم فشارها و محدودیت هایی که در طول تاریخ همواره متوجه ایشان بوده است، باز هم به شیوه های مختلف و بیان های گوناگون به آن پرداخته اند به طوری که هر انسان محقق و بدون تعصب با مراجعه به مصادرِ متقن و منابعِ دست اول، اعم از شیعه و سنی آن را خواهد یافت. بنابراین به صرف استبعاد نمی توان واقعه ای را که این مقدار شواهد و مدارک دارد، انکار کرد.
منابع پیشینیان مشتمل بر قرائنی است که نشان میدهد جریان آتش زدن خانه زهرای اطهر بر وی و جسارت و هتک و ضرب او از امور روشنی نزد فریقین بوده و با توجه به اسناد فراوان قابل انکار نبوده اما در قرون اخیر و به مرور زمان اسناد این موضوع توسط مخالفین امحاء شده و همانگونه که باب بیت وحی سوزانده شد اسناد آن نیز تا جای امکان سوزانده شده تا مجالی برای انکار اصل آن باقی بماند. خواجه نصیرالدین طوسی (م627ق) در کتاب تجرید الاعتقاد که همراه شرح علامه حلی(م726ق) به چاپ رسیده است درباره این واقعه میفرماید: بعث الی بیت امیرالمومنین علیه السلام لما امتنع عن البیعه فاضرم فیه النار و فیه فاطمه علیهاالسلام، ابوبکر گروهی را به سوی خانه امیرمومنان فرستاد هنگامیکه وی از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیده بود پس خانه را به آتش کشید درحالیکه فاطمه در آن بود (حلی، 1413ق، ج1، ص 376-377). شمس الدین اسفرایینی و علاء الدین قوشچی از متکلمین به نام اهل تسنن در ق 8 و 9 هر دو در شرح تجرید خود که آن را در رد کتاب خواجه نصیر نوشته اند وقتی به این عبارت و ماجرای احراق بیت فاطمه علیهاالسلام می رسند نه تنها کلام محقق طوسی را انکار نمیکنند بلکه حتی در آن تشکیک و تضعیف هم نمیکنند با اینکه داب آنها انکار سخنان و مواضع خواجه نصیر است در هر جا که برای آنها امکانش باشد و این مطلب نشان میدهد موضوع احراق بیت وحی تا قرن نهم هجری موضوعی پذیرفته شده نزد مخالفین و غیر قابل انکار از جانب آنها بوده است.
در اين موضوع نصوص فراوانی در کتب اهل تسنن وجود دارد که روشن میکند مسأله هتک حرمت خانه زهرا (سلام الله علیها) و رويدادهاى بعدى، يک امر تاريخى مسلّم است. با اينکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت و مثالب خلفا و صحابه در کار بوده است ولى به حکم اينکه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى همچنان در کتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است.
ابوبکر ابن ابى شيبه (159-235) استاد بخاری و مسلم و مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى کند: هنگامى که مردم با ابى بکر بيعت کردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست که اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند. اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخترگرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد! ( ابن أبي شيبة ، 1401ق، ج8، ص572).
شواهد بسیاری نیز در کتب ایشان موجود است که نشان میدهد موضوع این هجوم تنها به تهدید ختم نشد بلکه همراه با عملی نمودن آن بوده است اگرچه خود این تهدید جهت نهایت توبیخ و تشنیع مرتکبین آن کافی است.
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب «الأموال» که معتمد فقهای عامه است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبکر براى عيادت وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه کار را انجام نمى دادم، ...... سه چيزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از: «وددت انّي لم أکشف بيت فاطمة و ترکته؛ اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم». ابو عبيد هنگامى که به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بيت فاطمة و ترکته...» مى گويد: کذا و کذا. و اضافه مى کند که مايل به ذکر آن نيستم! (ابوعبید، 1409ق، ص144)
اگرچه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى و جهت حفظ جایگاه خلیفه از نقل حقيقت سر برتافته است؛ اما محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در کتاب «ميزان الاعتدال» ذهبی (به نحوى که بيان گرديد) ذکر شده است، افزون بر آن، «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» (ابن عبدربه، 1402ق، ج4، ص93) و مبرد (متوفای 285) در الکامل (مبرد، 1417ق، ج2، ص 46) و مسعودی (متوفای 325) در مروج الذهب (مسعودی، 1409ق، ج2، ص 301) و ديگران جمله هاى حذف شده را آورده اند به گونه ای که جای تردیدی در آن باقی نمیماند.
با توجه به اینکه «ابن ابی شَیبۀ کوفی» استاد بخاری و مسلم، گزارش تهدید بیت رسالت به احراق توسّط عمر بن خطّاب را با سند صحیح نقل کرده و این نقل از قدمت ویژه ای نیز برخوردار است. صراحت الفاظ این روایت عالمان عامه را وادار نموده تا انواع تلاشها را برای کتمان و توجیه آن بهکار گیرند؛ برخی از متقدّمان ایشان، الفاظ این خبر را تحریف و سانسور کردند! برخی دیگر، با خدشهکردن در سند آن، سعی در ضعیف جلوه دادن آن داشته اند امّا بسیاری از محقّقان قدیم و جدید اهل تسنن بر صحت این خبر تصریح کردهاند. دیگران نیز توجیهات ضد و نقیضی برای آن نموده اند که اینهمه پراکنده گویی و اظهارات متناقض و سعی بیهوده تاییدی دیگر بر صحت وقوع اعمال این تهدیدات است.
موضوع هجوم به بیت حضرت زهرا علیهاالسلام را دیگر عالمان سرشناس اهل تسنن نیز نقل کرده اند و در برخی از این منابع نیز تصریح به اعمال تهدیدات و ضرب و شتم حضرت زهرا توسط عمر و سقط حضرت محسن شده است که با وجود آنها وجهی برای تردید در موضوع متصور نخواهد بود8.
2-1- شواهدی از منابع کهن غیر امامیه بر باور شیعیان امامی به مظالم وارد بر حضرت زهرا علیهاالسلام
در متون و منابع شیعی موضوع هتک حرمت حضرت زهرا و شهادت ایشان از گذشته تا به حال از چنان شهرتی برخوردار است که اختلافی میان ایشان در این موضوع دیده نمیشود و این امر از معتقدات بدیهی ایشان محسوب میکردد.
شیخ طوسی (م ۴۶۰ق) در تلخیص الشافی میفرماید: و المشهور الذی لا خلاف فیه بین الشیعة: ان عمر ضرب علی بطنها حتی اسقطت فسمی السقط محسنا و الروایة بذلک مشهورة عندهم. (طوسی، 1382ش، ج۳، ص۱۵۶) اختلافی بین شیعیان نیست که عمر بن خطاب بر شکم فاطمه (سلاماللهعلیها) ضربه زد تا آنکه فرزندش را سقط کرد و آن فرزند محسن نامیده شد. روایت این موضوع نزد شیعیان مشهور است.
سید بن طاووس (م ۶۶۴ق) در الطرائف میفرماید: وعلماء اهل البیت (علیهمالسّلام) لا یحصی عددهم وعدد شیعتهم الا الله تعالی و مارایت و لاسمعت عنهم انهم یختلفون فی ان ابا بکر وعمر ظلما امهم فاطمة (علیهاالسّلام) ظلما عظیما. (سید بن طاووس، 1400ق، ص252) دانشمندان اهلبیت (علیهمالسّلام)، که تعدادشان و تعداد شیعیانشان قابل شمارش نیست، از کسی از آنان ندیدم و نشنیدم که اختلاف داشته باشند در اینکه ابوبکر و عمر بر مادرشان فاطمه (علیهاالسّلام)، ظلم بزرگ روا داشتند.
در اینجا برآنیم تا شواهدی بر این اعتقاد امامیه از کتب غیرامامیه ارائه دهیم تا اصالت این عقیده نزد ایشان بیشتر روشن گردد.
الف- «ضرار بن عمرو الغطفانی» از متکلمان معتزلی قرن دوم هجری و معاصر با امام کاظم و امام رضا علیهما السلام است. وی در کتاب «التحریش» در بیان عقاید شیعیان آن زمان میگوید: «آنها اعتقاد دارنـد ابوبکر و عمر به فاطمـه سلام الله علیها ظلم کردنـد و طوری به ایشان آسیب رساندند که بر اثر شدت ضربه، فرزندشان سقط شد» آنچه که از کلام غطفانی بخوبی استفاده میشود این است که شیعیانی که در قرن دوم هجری و در دوران حیات امـام کاظـم و امـام رضـا علیهما السلام زندگی میکردند، معتقد به ضرب حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت فرزندشان حضرت محسن علیه السلام بودهاند و این عقیده رایج شیعیان در آن زمان بوده است (غطفانی، 1435ق، ج2، ص 53).
ب- ابوعلی الجبائی از متکلمان معتزلی قرن سوم هجری در کتاب المقالات میگوید: شیعیان بر اساس گزارشاتی که توسط افراد مورد اعتماد به ایشان رسیده اینگونه روایت کردهاند: ابوبکر، فدک را از حضرت زهرا گرفت و پس از غصب فدک، حضرت فاطمه سلام الله علیها خارج شدند و در مسجد میان مهاجرین و انصار به ایراد خطبه پرداختند و ایشان به حال حضرت گریستند لکن حضرت را در بازستاندن حق خود یاری نکردند. وی همچنین به این اعتقاد شیعیان اشاره کرده است که قنفذ[لعنه الله] از ماموران ابوبکر هنگام خروج آن حضرت از مسجد به ایشان لگد زد و حضرت را میان در و دیوار منزل قرار داد که در نتیجه منجر به سقط جنین وی یعنی حضرت محسن سلام الله علیهما شد (جبائی، بی تا، ص150) .
ج- ابو الحسین محمد بن احمد الملطی العسقلانی از فقهای شافعی قرن چهارم هجری در کتاب «التنبیه و الردّ» مینویسد: هشام بن حکم (متکلم نامدار شیعی و از اصحاب امام صادق و کاظم علیهما السلام) بر این باور بود که: «ابوبکر دستور داد تا به خانه حضرت زهراء سلام الله علیها حمله برند و در ماجرای این هجوم و تحت اوامر ظالمانه ابوبکر به بدن آنحضرت سلام الله علیها لگد زدند و در اثر این ضربه جنین ایشان سقط شد و این جراحات وارده عامل اصلی شهادت آن حضرت سلام الله علیها بود. و آن حضرت سلام الله علیها به سبب مظالم وارده، نسبت به ابوبکر و عمر غضبناک و از ایشان ناراضی بودند». (ملطی شافعی، 1413ق، ص25-26).
د- قاضی نعمان مغربی از عالمان اسماعیلی مذهب قرن چهارم هجری که پایه گذار فقه اسماعیلی و قاضی القضات حکومت فاطمیان بود در ضمن اشعاری بر موضوع هجوم به خانه حضرت زهرا و هتک حرمت ایشان تصریح میکند. وی در بیتی بیان میدارد: فاقتحموا حجابها فعوّلت فضربوها بینهم فاسطقت، حریمش را دریدند و در پی آن ناله سر داد و او را در میان خود زدند تا آنکه فرزندش (محسن) را سقط نمود (قاضی نعمان، 1970م ، ص89)
ه- عالمان زیدی مذهب نیز با وجود مواضع کاملا متفاوت با امامیه در مسائل مختلف اعتقادی موضوع مظالم وارد بر حضرت زهرا علیهالسلام را با اسناد خود نقل کرده اند. علامة سید أحمد الشرفي القاسمي (متوفى 1055ق) از دانشمندان زیدی مذهب در کتاب «شرح اساس الکبیر» اسناد هجوم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها توسط ابوبکر و عمر را ذکر کرده است. از جمله گزارش زید بن اسلم که جزء هیزم آورندگان به در خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها بود و گزارشی از مسعودی از حماد بن سلمة مبني بر سوزاندن عده اي از بني هاشم و در ذيل دو گزارش تصریح میکند که پس از اینکه هیزم ها را در خانه امیرالمؤمنین جمع کردند در نتیجه آتش زدن خانه هم عملی شد و گزارشات ديگری نیز براي اثبات دعوي خود ذكر ميكند (الشرفی، 1443ق، ج3، ص256).
2-2- همکاری در ظلم همزمان با تحقق ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام
همکاری در ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام در دوره وقوع آن دارای دو جنبه عمومی و خصوصی است. جنبه عمومی که اکثریت مسلمانان حاضر در مدینه و مطلع از تضییع حق و دعوت حضرت زهرا در آن زمان مانند مخاطبین ایشان در مسجد نبوی را شامل میگردد، به صورت بی تفاوتی و سکوت و و دریغ نمودن از یاری حضرت زهرا توسط ایشان جلوه نمود و جنبه خصوصی شامل افرادی است که به طور خاص در مواجهه با دادخواهی حضرت زهرا قرار گرفتند مانند آنانکه حضرت زهرا به همراه امیرمومنان و حسنین به درب منازل ایشان رفته و از آنها کمک خواستند اما آنها ایشان را اجابت نکردند .
2-2-1- جنبه عمومی همکاری ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام
در نهج البلاغه از قول حضرت امير عليه السلام آمده كه هنگام دفن حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به رسول خدا صل الله عليه و آله عرضه ميدارد؛ وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها، فَاءَحْفِها السُّؤالَ، وَاسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ، به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از فاطمه(ع) پیوسته بپرس، و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، درحالیکه هنوز روزگارى از تو سپرى نشده، و ياد تو فراموش نگشته است. درباره عبارت «بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَی هَضْمِهَا؛ امّت تو در ستم كردن به وى دست به دست هم داده بودند» گفتهاند واژه تضافر به معنای همکاری است؛ اما چون بسیاری از امت با سکوتشان این کار را تأیید کردند، این عمل به همه امت نسبت داده شده است (مکارم شیرازی، 1375ش، ص۳۸).
محمد متولی الشعراوی وزیر سابق اوقاف مصر و از مفسرین معاصر اهل تسنن سخنان امیرمومنان علیه السلام در این مقام را که نشانگر مظالم وارد بر حضرت زهرا از جانب امت است به طور کامل نقل نموده است: اینجا امام علی رضی الله عنه را به یاد می آوریم زمانی که رفت تا فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را دفن کند. پیش قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله) ایستادند و فرمودند: سلام ای سرورم، سلام ای رسول خدا. شکیبایی و صبرم بر دوری دخترت و محبوبه ات کم شده جز اینکه براى من در پیروى از سنت تو در آن چه که در فراقت کشیدم جاى دلدارى باقى است - یعنی یا رسول الله ، کسی که دوری تو را تحمل کند، دوری و فراق پس از تو بر او آسان می شود – زیرا من سر تو را در لحد آرامگاهت نهادم و جان مقدس تو از میان گلو و سینه ی من خارج شد. (یعنى هنگام جان دادن سرت روی سینه من بود) اما ای رسول خدا، دیگر شبم در بی خوابی می گذرد و اندوهم همیشگی است تا این که خداوند خانه اى را که تو در آن اقامت دارى برایم برگزیند. (بمیرم و به تو ملحق شوم) به زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ضد او به تو گزارش خواهد داد ... همه ی سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه .همه ی این ها در حالی است که زمان زیادی نگذشته بود و یاد شما از میان نرفته بود9 (شعراوی، 1997م، ج 19، ص 11831 و 11832).
در مورد خطبه فدکیه اسناد شیعی فراوانی وجود دارد، با این وجود ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید اسنادی را که من برای این خطبه نقل میکنم از هیچ یک از کتب شیعی نگرفته ام لذا این خطبه از حیث سند متفق بین فریقین و از اعتبار بالایی برخوردار است. در اواخر این خطبه شریف حضرت فاطمه سلاماللهعلیها با توجه به گروه انصار فرمایشات مهمی را فرموده اند که در اینجا تنها قسمتهای مورد نیاز آن را ذکر میگردد: چرا در حق من سستی و تغافل میکنید و در مورد ظلمی که به من روا رفته خوابتان برده، علت این چرت و کوتاهی چیست؟ آیا پدرم رسول خدا نمی فرمود احترام شخص را در فرزندش نگاه دارید و احترام فرزند، حرمت پدر است؟ ...... ای فرزندان قیله (قیله نام جده دو قبیله اوس و خزرج بوده و اینجا حضرت زهرا از باب تحقیر، انصار را با انتساب به وی میخواند) از شما بعید است! آیا در مقابل چشم و گوش شما ارث پدرم را میبرند (و شما بی تفاوتید) در حالیکه شما در جمعی که حق مرا گرفتند حضور داشتید (یا درحالیکه شما داری گروه و جمعیتید) دعوت مرا شنیدید و از حالم با خبر بودید (مرا یاری نکردید) درحالیکه دارای عِده و عُده بودید و هم تجهیزات داشتید و هم نفرات و نزد شما سلاح و سپر بود (هم توان حمله هم دفاع داشتید) و صدای فریادخواهی مرا می شنیدید اما اجابت نمیکردید با اینکه شما به شجاعت موصوف و به خوبی و شایستگی معروف اید و نخبگانی هستید که انتخاب شدید و برگزیدگانی هستید که برای ما اهل بیت انتخاب شدید! ....... پس چرا بعد از آنهمه بیان (قرآن و پیامبر)، حیران شده اید؟ چرا حقایق را بعد از آنکه آشکار شده پنهان می دارید؟ چرا پیمان های خود را می شکنید؟ و بعد از ایمان آوردن مشرک میشوید؟ چرا با گروهی که پیمان های خود را شکستند نمیجنگید؟ .... آیا از آنها میترسید؟ در حالیکه خدا سزاوارتر است از اینکه از او بترسید! ........ بدانید و آگاه باشد من آنچه را باید بگویم گفتم با این که خوب میدانم شما یاری حق را ترک خواهید نمود و عهدشکنی قلب شما را فراگرفته است. لکن چون قلبم از اندوه پر بود و ....... برای اینکه با شما اتمام حجت کرده باشم و عذری برای احدی باقی نماند، گفتم. اکنون که چنین است این مرکب خلافت و آن فدک همه از آن شما! محکم بچسبید ولی بدانید این مرکبی نیست که راه خود را بر آن ادامه دهید، پشتش زخمی و پایش شکسته است. داغ ننگ و عار برای همیشه بر آن است و غضب خدا بر آن نشان شده و با رسوایی ابدی همراه است. و سرانجام به آتش الهی که بر دلها احاطه دارد متصل خواهد شد. فراموش نکنید آنچه انجام میدهید در برابر دیدگان خداست. و آنها که ستم کردند به زودی خواهند فهمید که بازگشتشان به کجاست! و من دختر پیامبری هستم که شما را از عذاب شدید پیش رویتان انذار داد. پس شما هرآنچه میخواهید انجام دهید و ماهم کار خود را انجام میدهیم و شما انتظار بکشید و ماهم انتظار خواهیم کشید!10 (ابن ابی الحدید، 1418ق، ج16، ص233 به نقل از السقیفه و الفدک ابوبکر جوهری و طبرسی، 1403ق، ج1، ص146-149و...)
در همین رابطه حضرت زهرا علیهاالسلام در سخنانی خطاب به زنان انصار و مهاجر نارضایتی خویش را از همسران ایشان بازگو نمودند و از فتنه سقیفه پره برداری کردند.11
2-2-2- جنبه خصوصی همکاری در ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام
حضرت زهرا چهل روز پیاپی به همراه علی(ع) و حسنین به در خانه مسلمانان میرفت و بیعت آنان با پیامبر(ص) برای دفاع از فرزندان پیامبر را یادآوری میکرد، اما هیچ کس شجاعت پاسخ دادن به درخواست یاری حضرت را نداشت.
ابن قتیبه نقل میکند امام علی علیه السلام شب ها حضرت زهرا را سوار بر چارپایی میکرد و در مجالس انصار میگرداند. فاطمه علیهاالسلام از آنها میخواست از امام علی علیه السلام پشتیبانی کنند آنان در پاسخ میگفتند ای دختر رسول خدا بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمیتوانیم نقض بیعت کنیم اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می آمد به او مراجعه کرده و رهبری او را می پذیرفتیم (ابن قتیبه، 1410ق، ج1، ص29).
شیخ مفید نیز نقل میکند: علی علیه السلام حضرت زهرا را بر مرکبی سوار می کرد. چهل روز آن حضرت را بر در خانه مهاجران و انصار می برد. حسن و حسین نیز همراهش بودند. فاطمه علیهاالسلام میفرمود: ای مهاجران و ای انصار خدا را یاری کند. من دختر پیامبر شما هستم شما در روزی که با رسول خدا بیعت کردید متعهد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ میکنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حالا به عهدتان با رسول خدا عمل نمایید. اما هیچ کدام از آنان پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد. (مفید، 1430ق، ص184)
بنا به نقل علامه مجلسی، حضرت فاطمه زهرا(س) درباره فدک به طور خاص از معاذ بن جبل مددخواهی کرد ولی وی از کمک کردن به دختر رسول خدا خودداری کرد.
حضرت زهرا(س) به معاذ بن جبل فرمود: ای معاذ بن جبل، من به عنوان کمک خواهی نزد تو آمدهام و تو با پیامبر(ص) بیعت کردی که او و فرزندانش را یاری کنی و آن چه از خود و فرزندانت دفع میکنی از آنان نیز دفع کنی. اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نماینده مرا از آن اخراج نموده است. معاذ گفت: دیگری هم با من هست؟ فرمود: نه، هیچ کس به من پاسخ مثبت نداد. معاذ گفت: کمک من به کجا میرسد؟ حضرت زهرا(س) از نزد معاذ بیرون آمد و فرمود: دیگر با تو سخن نمیگویم تا نزد پیامبر(ص) بروم. به خدا قسم کلمهای با تو حرف نمیزنم تا من و تو نزد پیامبر(ص) جمع شویم. (مجلسی، ۱۴۰۳ق ، ج۲۹، ص191).
3- دوره بعد از حدوث ظلم به حضرت زهرا علیهاالسلام
عده ای با پایه گذاری ظلم به حضرت زهرا در ظلم به آنحضرت همکاری نمودند و عده ای با یاری ظالمین هنگام تحقق این ظلم، ظالمین را در همان زمان تحقق ظلم یاری نمودند و اما عده ای دیگر بعد از حدوث این ظلم، ظالمین را در بقاء و استمرار آن همکاری نمودند و این نوع ظلم به اهل بیت که معمولا بعد از حدوث ظلم اولی و در جهت دوام آن صورت گرفته در قالب انواع و اقسام مختلفی بروز یافته است که در اینجا برخی از این شیوه های همکاری در ظلم بعد از حدوث ظلم بررسی میشود.
جهت دوام این همکاری ها در ظلم به اهل بیت و مخصوصا حضرت زهرا و امیرمومنان علیهماالسلام نیز روشن است چون همواره قدرت از آن مخالفان اهل بیت بوده و حکومت در دست غاصبان حقوق ایشان و پیروان آنها بوده است و اکثریت مردم نیز بر دین ملوک خود بوده و از آنجا که دین داری غالب مردم تا زمانی است که به دنیای ایشان لطمه جدی وارد نکند و بر راحتی و آسایش ایشان خللی وارد نسازد لذا علما مخالفین جهت تقرب به سلاطین وقت از تحریف تاریخ و حقایق به نفع دستگاه خلافت و عقاید مورد پسند آنها فروگذاری نکرده و با تضییع حقوق اهل بیت و تصغیر ایشان و تعظیم مخالفانشان به حاکمان تقرب جسته و دنیای خود را آباد مینمودند. در این زمینه اظهارات یکی از اعلام علماء مخالفین در قرن چهارم هجری کفایت میکند.
حاکم نیشابوری صاحب کتب مشهور "المستدرک علی الصحيحين" که دهها روایت در فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام را با شرایط بخاری و مسلم در آن نقل کرده؛ کتابی دیگر مختص فضائل بانوی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها تألیف میکند، که علت تألیف این کتاب از زبان خودش خواندنی و قابل تأمل است. حاکم نیشابوری میگوید: «در زمان ما، مردم برای تقرب به حاکمان، به بغض آل رسول و کوچک شمردن آنان توسل میجویند. هر که در پی تقرب به حاکمان است، به چیزی تمسک میکند که خداوند این خاندان را از آن منزه کرده است و آنان در پی انکار فضائل ایشان هستند! خداوند یاری رساند. از او میخواهیم که بر محمد و آل او درود فرستد، و ای کاش خوارج را جایگزین اینان می کرد که بهتر از اینهایند. آن چه سبب شد تا من این کتاب را بنگارم این بود که در محضر شماری از بزرگان از فقها و قاضیان و اُمناء و زبدگان بودم. در آن محضر یادی از امیرالمومنین علی بن ابی طالب شد. یکی از آن برجستگان از فقیهان در باره امام علی گفت: او قرآن را در حفظ نداشت! و استناد به سخن شعبی کرد که به این سخن تصریح کرده است. من گفتم: کسی جز او نیست؟! آیا صحابه آگاه تر به این امر از شعبی نیستند که شهادت به حافظ بودن قرآن برای علی بن ابی طالب دادهاند؟! ابوعبدالرحمن عبدالله بن حبیب سلمی سیدالقراء از تابعین است و قرآن را بر ایشان خواند و از او قرائت خاص دارد و خود یکی از راویان از عاصم است. آن فقیه گفت: شعبی در این امور از دیگران آگاه تر است. گفتم: شعبی از علی بن ابی طالب قرآن نشنیده و تنها او را دیده است. بعد هم از روی دنیاخواهی میل به دشمنان علی بن ابی طالب پیدا کرد. همه اینها سبب شد تا بیشتر در باطل فرو رود. آنگاه در همان مجلس سخن از بنات النبی به میان آمد: زینب و رقیه و ام کلثوم. برخی از آنان گفتند: راویان، این را که آنان فرزندان خدیجه از رسول الله باشند، انکار میکنند. من گفتم: آنان دختران او هستند جز آن که از فاطمه در روایات بیشتر یاد شده است و فضائل او فزونتر است. یکی از کسانی که سابقا نزد من رفت و آمد داشت ... گفت: محمد بن اسماعیل بخاری در جامع صحیح خود حدیثی از عروة بن زبیر از اسامه آورده است که رسول خدا فرموده: خَیرُ بَناتی زینب! (بهترین دخترانم زینب است) گفتم: این حدیث در کجای جامع بخاری است؟ گفت: در کتاب الفضائل. من در حضور جمع خطاب به او گفتم: همه می دانید که من چهار بار این کتاب را جمع کردهام. یک بار بر اساس رجال از صحابه. سپس آنها را در رقاع آوردهام. آنگاه بر اساس رجال مهذب ساخته ام و سپس مرتب کرده و بر تو املاء کرده ام و تو از روی املای من نوشتهای. درست است؟ گفت: بلی؛ گفتم: به خدا سوگند که تاکنون این حدیث را در این کتاب ندیده ام! سپس نماینده حاکم که این مطلب را برای تقرب و دلخوشی او گفته شد به کسی که این روایت را نقل کرد گفت: خداوند به تو جزای خیر دهد. اکنون بر من آشکار و درست شد که تو سُنی و متعصب نسبت به تسنن هستی! من برخاسته به کتابخانه رفتم و کتاب الفضائل از کتاب جامع بخاری را آوردم. در بخش فضائل زنان، نامی جز خدیجه و فاطمه و عایشه ندیدم. کتاب را به مجلس آوردم و به کسی که آن روایت را نقل کرده بود دادم. گفتم: این کتاب الفضائل! آن حدیث را پیدا کن. من گشتم، اما نیافتم. او کتاب را گرفته ورق می زد. سپس گفت: شاید در کتابی جز کتاب الفضائل بوده است. من تردید ندارم که این حدیث در این کتاب بوده است. به او گفتم: به خدا سوگند بخاری چنین روایتی را ذکر نکرده است. زمانی پس از آن که از آن محفل پراکنده شدیم، من نماز مغرب را خواندم و تا نیمه شب نشستم. آنگاه سحر را پشت سر گذاشته و تا وقت اقامه (صبح) نشستم. پس از آن که از مسجد برگشتم تا نماز عصر نشستم و کتاب را از اول تا آخر با دقت نگریستم، اما از این حدیث هیچ اثری نیافتم ...! سپس میگوید به دلیل این دشمنی و تحریف و انکار، تصمیم گرفتم کتابی در دفاع از فضائل حضرت زهرا علیها السلام بنویسم (حاکم نیشابوری، 1391ش، مقدمه مؤلف ، 19-27)
در شدت مظلومیت حضرت زهرا همین بس که حاکم نیشابوری که انگیزه تالیف کتاب خود را ظلمی میداند که از جانب هم مذهبان خود نسبت به حضرت زهرا دیده، در همین کتاب مساله اختلاف میان حضرت زهرا و ابوبکر را سانسور میکند و به صورت صلح و آشتی جلوه میدهد و در انتهای این کتاب با ذکر روایتی ساختگی حکم تکفیر و قتل روافض را صادر میکند و از قول حضرت زهرا نقل میکند که پیامبر به علی فرمود: گروهی میایند که به آنها رافضه میگویند، هرکس آنها را دید پس ایشان را بکشد زیرا ایشان مشرک هستند! (حاکم نیشابوری، 1391ش، ص292)
3-1- کتمان و تحریف مظالم وارد به حضرت زهرا
یکی از روش های همکاری در ظلم به حضرت زهرا کتمان و تحریف هایی است که در اسناد و مدارک تاریخی و روایی بیانگر ظلم به حضرت زهرا به دست امانت دار اندیشمندان پیرو مکتب ظالمین به اهل بیت صورت گرفته است از جمله کتمان کاری ها اینکه به صورت متعدد دیده میشود آنچه در کتب خطی ایشان درباره تهدید عمر به آتش زدن خانه حضرت زهرا علیهاالسلام و امثال آن وارد شده هنگام نشر در نسخه های تایپی حذف مینمایند.
اما درباره تحریفات صورت گرفته، صاحب کتاب اثبات العار درباره جریان و حدیث هجوم به بیت فاطمه علیهاالسلام تحریفاتی را که توسط قوم صورت گرفته به تفصیل بیان میکند که در اینجا تنها فهرستی از آنها معرفی میگردد و خواننده گرامی جهت اطلاع بیشتر میتواند به اصل کتاب مراجعه نماید. الف- تحریف ابن ابی عاصم ب- تحریف خطیب بغدادی ج- تحریف حاکم نیشابوری د- تحریف شیخ حسن الحسینی د- تحریف الصلابی ه- تحریف ابن عبد ربه و- تحریف قاسم بن سلام (شلفی، 1444ق، ص 121 – 132) در میان محققین شیعی نیز برخی تالیفات مستقلی در این موضوع به رشته تحریر درآورده اند مانند کتاب تاملی کوتاه در تحریف اسناد فاطمیه نگارش علی لباف.
مجلسی اول یکی از این تحریفات را تبدیل زمان زنده ماندن حضرت زهرا بعد از رسول خدا در کتب مخالفین از قول 75 و 95 روز به قول شش ماه دانسته و علت وضع كردن قول شش ماه زنده بودن حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها در کتب اهل تسنن را کتمان ظلم به حضرت زهرا میداند (مجلسی اول، 1414ق، ج2، ص467)
3-2- تنقیص در شان و جایگاه حضرت زهرا
یکی از روش های کم رنگ جلوه دادن مظالم وارد بر حضرت زهرا کوچک نشان دادن مقام و منزلت ایشان و پایین آوردن شأن آن حضرت حتی در حد یک زن عادی و معمولی است تا آنچه رسول خدا در مورد ملاک غضب و خشنودی ایشان در تشخیص حق و باطل بعد از خود فرموده بود به محاق رود و با پایین آوردن حد غضب ایشان در حد ناراحتی نفسانی و بر سر دنیا، مظالم وارد بر ایشان را توجیه کرده و از ظالمین به آن حضرت دفاع نمایند و این امر در قالب ها و تعابیر مختلف و در حد توان هرکس که ارادتمند و موید دستگاه و جبهه ستم به آن حضرت بوده در سطوح گوناگونی صورت گرفته است.
دکتر بدر عمرانی مراکشی در کتاب الزهرا و الصدیق حقیقه و تحقیق، در همان خلاصه کتاب خود اظهار میدارد: اما مساله غضب فاطمه رضی الله عنها فمن باب التغییر النفسی فقط و ما سوی ذلک وساوس لیس لها اساس علمی، مساله غضب فاطمه از باب تغییر در حالات نفسانی بوده و غیر از این هرچه گفته شده وسوسه هایی غیر علمی است و هیچ اصلی ندارد! (عمرانی، 2014م، مقدمه)
در اینجا نمونه هایی از این موارد ارائه خواهد شد.
الف- امحاء فضائل حضرت زهراء علیهاالسلام
در تفسیر طبری، روایتی بدین صورت وارد شده است: از مردان افراد زیادی به درجه کمال رسیده اند ولی از زنان فقط چهار نفر کامل شده اند: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه سلام الله علیهن اجمیعن. محقق کتاب، دکتر عبدالله بن عبدالمحسن الترکی در پاورقی تصریح می کند که این روایت در “صحیح مسلم" شماره 2431 ذکر شده است. ولی زمانی که به صحیح مسلم مراجعه می کنیم، می بینیم که این روایت به صورت ناقص ذکر شده و نام حضرت خدیجه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما حذف، و فقط به ذکر نام آسیه و مریم بسنده شده است (طبری، 1422ق، ص 1138،ح2431). این روایت در صحیح مسلم، در باب فضایل ام المؤمنین، حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها نقل شده است که خود بهترین قرینه مبنی بر تحریف صحیح مسلم می باشد. چرا که اگر قرار بود این روایت بدین صورتی که در صحیح مسلم نقل شده است ذکر گردد، نیازی به ذکر نام آسیه و مریم در این باب نبود و باید اصل روایت در بابی دیگر ذکر می شد نه در باب فضایل حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها. این کتمان واضح در تحقیق کتب مهمی همچون صحیح مسلم نشان روشنی از دشمنی عالمان مخالفین با صدیقه کبری و مادر ایشان خدیجه کبری است و تلاش در جهت تضعیف جایگاه جبهه مقابل سقیفه و حمایت از ظالمین در حق علی و زهرای اطهر علیهماالسلام است.
ب- نسبت دادن گناه به حضرت زهرا
«مولوی عبدالعلی لکنوی» در کتاب «فواتح الرحموت» در جسارتی آشکار نسبت به حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها می نویسد: اهل بیت همانند سایر مجتهدین دچار لغزش و خطا می شوند و حتی مرتکب «ذنب» و گناه نیز میگردند؛ همان طور که سیده نساء در ماجرای منع فدک توسط خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و سلم (ابوبکر) و انکار ادعای میراث، بر او غضب کرد! (و مرتکب گناه شد). (انصاری لکنوی، بی تا، ص220)
به راستی کسی که غضب او غضب نبی اکرم است مرتکب ذنب شد یا آنکه میراث بضعه پیامبر را ظالمانه غصب نمود!؟ فما لکم کیف تحکمون؟
ج- نسبت دادن دنیا خواهی به حضرت زهرا
ذهبی در سیر أعلام النبلاء میگوید: فاطمه (علیها السلام) دل در گرو میراث پدرش داشت و دلبسته آن بود! وَ لَمَّا تُوُفِّيَ أَبُوْهَا تَعَلَّقَتْ آمَالُهَا بِمِيْرَاثِهِ؛ (ذهبی، 1405ق، ج۲ ص۱۲۰) این سخن او درحالی است که ذهبي در جای دیگر همان کتاب از عايشه نقل کرده که گفت: «أحدی را در کلام و گفتار، شبیهتر از فاطمه به رسول خدا (علیهماالسّلام) ندیدم. هرگاه نزد پیامبر اکرم میآمد، ایشان برمیخاست، او را میبوسید و به او خوشآمد میگفت و احترام میکرد» بنابراین روشن است آن ادعا و توهین به ساحت مقدس صدیقه کبری در جهت توجیه مظالم وارد به ایشان صورت گرفته است.
د- انکار عصمت حضرت زهرا به جهت مخالفت با ابوبکر!
ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایه و النهایه میگوید: ان فاطمه حصل لها – و هی امراه من البشر لیست براجیه العصمه – عتب و تغضب و لم تکلم الصدیق حتی ماتت!، فاطمه زنی همانند سایر افراد بشر بوده و معصوم نبوده است خشم و غضبی از جانب وی حاصل شده است و تا زنده بود با صدیق(ابوبکر) سخن نگفت! (ابن کثیر، 1408ق، ج5، ص249)
وی همچنین در جای دیگری از کتابش میگوید: و هی امراه من بنات آدم تاسف کما یاسفون و لیست بواجبه العصمه مع وجود نص رسول الله و مخالفه ابی بکر الصدیق، فاطمه زنی مانند سایر زنان است و همانند آنها دچار غم و اندوه میشود و با وجود تصریح پیامبر و مخالفت با ابوبکر صدیق فاقد عصمت میباشد! (ابن کثیر، 1408ق، ج5، ص289)
ابن کثیر در قضاوت میان فاطمه علیهاالسلام و ابابکر و برای رد عصمت فاطمه و خطا دانستن غضب وی در واقع بنا را بر عصمت ابابکر و عدم صدور خطا و اشتباه از وی گذاشته است و کلام خدا را در مورد تطهیر زهرا در آیه تطهیر پشت سر انداخته در حالیکه در یک سو به شهادت صحاح حضرت زهرا صدیقه است و از سوی دیگر ابن کثیر بر صدیق دانستن کسی اصرار ورزیده که خود وی در همین کتاب البدایه و النهایه درباره حدیثی که در آن ابابکر صدیق خوانده شده میگوید این حدیث ضعیف است (ابن کثیر، 1408ق، ج10، ص366) و از قول امیرمومنان علی علیه السلام نقل میکند که فرمود: انا الصدیق الاکبر لایقولها بعدی الا کذاب، من صدیق اکبر هستم و کسی جز دروغ گو بعد از من آن را ادعا نمیکند (ابن کثیر، 1408ق، ج3، ص26) و بسیاری از دانشمندان اهل تسنن حدیث صدیق بودن ابوبکر را باطل و جعلی دانسته اند و حدیث صدیق اکبر بودن امیرمومنان را تصحیح کرده اند.
3-3- ادعای روابط حسنه میان حضرت زهرا با ظالمین به ایشان
یکی از راهکارهای توجیه مظالم وارد به حضرت زهرا و شیوه های همکاری در ظلم به آن بانوی مکرمه پاک کردن صورت مساله و ادعای وجود رابطه حسنه میان ظالم و مظلوم و عدم وجود ناراحتی از جانب حضرت زهرا نسبت به ظالمین و غاصبین حقوق ایشان بوده است. ادعای روابط حسنه میان حضرت زهرا و ظالمین به ایشان توسط مخالفین معاصر شیعه، در کتب و مقالات فراوانی اظهار شده است و ایشان مدعی شده اند که رابطه بین اهل بیت علیهم السلام و خُلفایشان و بعض اصحاب، بسیار صاف و صمیمی بوده است. در این میان، بیشترین تلاش برای این بوده که نشان دهند صدیقه شهیده سلام الله علیها از ابابکر راضی بود و از دنیا رفت.
این درحالی است که در کتب متقدّم مخالفین، روایاتی مبنی بر اختلاف شدید و جدّی بین اهل سقیفه و اهل بیت علیهم السّلام موجود است، از بخاری تا ابن تیمیه، و از دهلویها تا معاصرین، به این اختلاف جدّی اعتراف کرده، و حتّی در توجیه و دفاع از عمل اهل سقیفه، به حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السّلام اتّهام نفاق و تفرقه افکنی و حبس بیتالمال نیز وارد کردهاند.
ابراهیم المدیهش مینویسد: «صمیمیّت بين عايشه و فاطمه (عليها السّلام) بسیار زیاد بوده و نسبت به یکدیگر محبّت داشتند، حتّی اختلاف کوچکی نیز نداشتند، چه رسد به دشمنی و کینه. ولی این مسئله تنافی ندارد که اختلافات زنانه که بین چند زن در یک خانه بوجود میآید، بین آنها نیز وجود داشته باشد، که منشأ آن، حالات بشری و نفسانی است، زیرا فاطمه (عليها السّلام) عصمت نداشته و مانند انسانهای دیگر بودهست.» (المدیهش، 1440ق، ج۴ ص۲۹۵)
این ادعای روابط حسنه و دوستی صمیمی میان حضرت زهرا و عایشه در شرایطی است که به نقل منابع عامه آن حضرت حتی از حضور عایشه و پدرش بر جنازه مبارکش و در تشییعش کراهت داشته اند و اینگونه خواسته اند ظلم وارده از جانب آنها را به همگان نشان داده و در تاریخ ثبت و ماندگار نمایند.
ذهبی روایت کرده: وقتی فاطمه (علیها السّلام) از دنیا رفت، عایشه خواست کنار او برود، اسماء بنت عمیس مانع شد و اجازه نداد. عایشه به ابوبکر شکایت کرد و گفت: اسماء نمیگذارد که من نزد فاطمه (علیها السّلام) بروم. اسماء در جواب ابوبکر گفت: بانویم به من دستور داده که چنین کنم. ابوبکر گفت: آنچه را که به تو دستور داده انجام بده (ذهبی، 1405ق، ج۳ ص۴۲۳).
ذهبی ادامه این روایت را نیاورده در حالیکه در کتب متقدّم بر خودش موجود است: «سپس عایشه و ابابکر (با حالت تمسخر و تحقیر) به تابوت اشاره کرده و به اسماء گفتند: برای زهرا (عليها السّلام) هودج عروس ساختهای. اسماء گفت: این تابوت را به دستور بانوی خود ساختهام .... (بیهقی، 1419ق، ج۴ ص۵۶).
نه تنها عایشه اجازه ورود نداشت، بلکه پدرش نیز اجازه نداشت، و پاره تن رسول اکرم صلی الله علیه و آله شبانه و غریبانه دفن شد تا افرادی که فاطمه علیهاالسلام از ایشان راضی نبود نتوانند در تشییع شرکت کنند تا همانگونه که در خطبه فدکیه فرمود ننگ و عار آن تا ابد بر ایشان باقی بماند.
3-4- حق دانستن مظالم وارد به حضرت زهرا
قاضی عبدالجبار معتزلی (م415 ق)، از اعلام مخالفین مذهب حقه که در فقه شافعی مذهب بوده در کتاب المغنی در قضیه هجوم و آتش زدن به درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها مینویسد: اگر آنچه شیعیان درباب هجوم و آتش سوزی عمر نقل کرده اند درست هم باشد، این موجب طعن و ایراد بر عمر نیست. زیرا عمر حق داشت تا کسانی را که بر خلاف اراده مسلمین از بیعت با ابابکر ممانعت می ورزیدند تهدید کند و البته این امر ثابت نشده است (قاضی عبدالجبار، بی تا، ج2، ص337).
بنابراین مبنا قتل و به آتش کشیدن کسی که طبق نقل عامه، اولین کسی است که وارد بهشت میشود. اول من دخل الجنه فاطمه (قندوزی، 1422ق، ج3، ص322) تنها به جهت مخالفت با ابوبکر و عدم پذیرش بیعت اجباری و ولایت وی! حق می باشد.
3-5- ظلم به حضرت زهرا از روی محبّت به وی!
سید إدريسي شلفي، مستبصر الجزائری: میگوید: نواصب میگویند: (درحالیکه علی علیه السلام و زبیر در خانه بودند) عمر به حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفت: بخدا سوگند که محبوبتر از پدرت نزد ما نیست، و بعد از پدرت کسی را محبوبتر و محترمتر از تو نمیدانیم (ولی سوگند به خدا این محبت مانع نمیشود که با وجود جمع شدن این افراد در خانه تو من دستور به سوزاندن خانه دهم) (ابن ابی شیبه، 1409ق، ج7، ص432). لذا اگر بین عمر و آن حضرت عداوت و بغض وجود داشت، چنین نمیگفت.
آنگاه وی خود چنین حاشیه زده و پاسخ میدهد: لعنت بر حُبّی که منجر به سوزاندن خانه محبوب شود! اگر آتش زدن خانه فاطمه از روی محبت بود ای کاش عمر نسبت به عایشه چنین محبتی را نشان میداد و خانه وی را هم میسوزاند همانگونه که خانه فاطمه را سوزاند؟ کجا سوزاندن خانه دیگران، نشانه محبت است؟ آیا ما به مودّت اهل بیت علیهم السّلام امر شدهایم یا به تهدید و سوزاندن منزلشان؟! آیا عمر چنین کاری را نسبت به منزل پدر و مادرش میپذیرد؟! آیا قبول میکند کسی منزل دخترش حفصه را به ادّعای حبّ او و پدرش بسوزاند؟! اگر قبول میکرد .....12 بود و إلّا منافق بود. چگونه برای دخترش که با کفش حضرت زهرا سلام الله علیها نیز قابل قیاس نیست قبول نمیکرد، ولی برای آن حضرت قبول کرد؟! و آنگاه چنین نتیجه گیری میکند که عمر، یا در ادّعای حبّش کاذب و منافق بوده، یا عقل نداشته، زیرا سوختن خانه با حبّ قابل جمع نیست. همچنین میافزاید: اگر عمر خانه فاطمه را از روی محبت سوزانده پس اگر بغض وی را داشت با او چه میکرد؟! (شلفی، 1444ق، ص 69 – 71).
قابل ذکر است این نوع دوست داشتن در میان ائمه مکتب سقیفه همواره جریان داشته. یزید نیز وقتی با خیزران به لب و دندان مبارک حضرت سیدالشهدا میزد میگفت: نفلق هاما من رجال احبه، سر کسانی را میشکنیم و میشکافیم که دوستشان داریم! (طبرانی، 1405ق، ج3، ص104)
برخی سعی کرده اند مظالم وارد بر حضرت زهرا و ضرب و جرح های وارد بر ایشان را که نهایتا منجر به شهادت ایشان در عنفوان جوانی شد به بیماری نسبت دهند که ایشان دچارش شده و در نتیجه وانمود نمایند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته است تا بدینوسیله صورت مساله مظالم وارد بر ایشان را پاک نمایند درحالیکه در تاریخ هیچ اثری از وجود بیماری در حضرت زهرا علیهاالسلام یافت نمیشود.
عباس محمود عقّاد، مورخ و ادیب معاصر مصری اهل تسنن این ادعا را اینگونه مردود میداند: در زهرا [سلاماللهعلیها] بیماری نهانی وجود نداشت که از کیفیت آن آگاه شویم؛ چراکه عرب به خوبی شرح حال ها را گزارش میکند، و کسانی که در اطراف او از خاندانش بودند، از بهترین توصیفکنندگان درباره صحت و بیماری بودند. با این حال ما به سخنی از ایشان دست نیافتیم که در شرح حال فاطمه [علیهماالسلام] به علائم بیماریهایی که در اوج جوانی مردم را از بین میبرد اشاره کرده باشند (العقاد، بی تا، ص47).
3-6- تصغیر مظالم وارد بر حضرت زهرا
برخی از اندیشمندان عامه که پس از اعتراف به عدم رضایت حضرت زهرا از ابوبکر و عمر تا به آخر عمر، تسلیم خطا بودن عمل شیخین و عملکرد آنها در برابر حضرت زهرا علیهاالسلام شده اند نهایت با پایین آوردن این موبقه مهلکه در حد یک گناه صغیره آن را تخفیف داده و اینگونه امامان خود را تبرئه نموده اند. ابن ابی الحدید مینویسد: آنچه نزد من صحیح است این است که او(زهرا) در حالی وفات یافت که از ابوبکر و عمر ناراضی بود و وصیت نموده بود که آن دو بر وی نماز نخوانند اما این موضوع از اموری است که نزد اصحاب ما (هم مذهبان ما) بخشیده شده است و البته بهتر بود که آن دو وی را اکرام میکردند و احترام منزلش را نگاه میداشتند لکن آنها ترس از تفرقه داشتند و نگران ایجاد فتنه بودند بنابراین آنچه را به نظرشان به مصلحت نزدیک تر بود انجام دادند. بنابراین جایز نیست که از اعتقاد نیک نسبت به آنان بازگردیم و خدا آمرزنده و بخشنده است و حتی اگر در اینصورت ثابت شود که عمل آنها خطا بوده گناه کبیره نبوده است بلکه از باب گناهان صغیره بوده است (ابن ابی الحدید، 1418ق، ج6، ص50)
3-7- سانسور مظالم وارد بر حضرت زهرا با اهداف مصلحت اندیشی
گاهی مشاهده میشود سانسور و کتمان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و مظالم وارد بر ایشان از جانب افراد به ظاهر خودی با انگیزه های دینی و از روی دلسوزی انجام میشود و این امر موجب ظلم ناخواسته به آنحضرت خواهد شد در حالیکه خدای متعال جهر به ظلمی که به مظلوم شده را محبوب دانسته است. لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم، خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود بدیها را اظهار نماید مگر در مورد کسیکه مورد ستم واقع شده (که اظهار مظالم وارد شده به وی را دوست میدارد) (نساء، 184) غافل از اینکه مصلحتی بزرگتر از دفاع از مظلوم آنهم حجت خدا نیست و این امر یعنی کتمان حق از محرمات قطعی و منهیات قرآنی است: لاتلبسوا الحق بالباطل و تکتموا الحق و انتم تعلمون، حق را با باطل نیامیزید و حق را با آنکه میدانید پنهان مکنید (بقره، 42) و به مرور موجب فراموشی و تحریف حقایق و تضعیف مذهب حقه و اندراس اساس دین میگردد و نتیجه ای جز تضییع حقوق مظلوم و همدستی با ظالمین به اهل بیت نخواهد داشت و این امر خلاف سنت قطعی معصومین است که هیچ گاه از بیان حق امیرمومنان و مناظرات علمی کوتاهی نمیکردند و آنچه انجام نمیدادند قیام به سیف و خشونت و آنچه با آن مقابله میکردند پرهیز از توهین و بی ادبی در مقابل مخالفین و در مقام بحث علمی بوده است. در همین راستا برخی از نویسندگان (عبد الکریم بیآزار شیرازی) با مصلحت اندیشی در جهت تقریب مذاهب و با هدف حفظ وحدت اسلامی علت از دنیا رفتن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را غم فراغ پدر و تقدم اصحاب بر امیرالمومنین علیه السلام و ناراحتی از تصرف فدک معرفی میکند. و در کتاب خود «پارهی پیامبر» در بخش مربوط به روزها و لحظات پایانی عمر مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها ضمن استفاده از لفظ «وفات» در مورد آن بانوی مکرمه، کوچکترین اشارهای به جریان شهادت حضرت و از دنیا رفتن ایشان در اثر هجوم به خانهی وحی نمیکند به شکلی که خواننده تصور میکند حضرت زهرا سلام الله علیها به شکل طبیعی از دنیا رفتهاند! و همچنین علت وصیت حضرت زهرا به شبانه دفن شدن را تنها در این معرفی مینماید که دختر پیامبر کراهت داشت از اینکه چشم نامحرمی به اندام مبارک ایشان بیافتاد! با این وصف نتیجه میشود که علت این وصیت ناراحتی آنحضرت از ظالمین به حقش و کراهت از حضور آنان در تشییع جنازه و نماز بر وی نبوده است. این درحالی است که درباره موضوع کراهت از نگاه نامحرم حضرت زهرا به ساختن تابوت به امیرمومنان علیه السلام وصیت نموده بود (حرعاملی، 1409ق، ج3، ص221) و بنابراین دیگر وصیت به دفن شبانه وجهی نداشت. و از سوی دیگر روایات نزدیک به تواتر وارد شده بر اینکه علت وصیت به دفن شبانه توسط حضرت زهرا کراهت از حضور ظالمین در حق ایشان خصوصا دو غاصب اول بوده است. علامه مجلسی میفرماید روایات مستفیض مانند متواتر است در اینکه علت وصیت حضرت زهرا به شبانه دفن شدنشان، عدم حضور یافتن آن دو نفر در تشییع جنازه خویش بود و آنحضرت بر این امر تصریح نموده بود: وردت به الروایات المستفیضه الظاهره التی هی کالمتواتر انها علیهالسلام اوصت بان تدفن لیلا حتی لایصلی علیها الرجلان و صرحت بذلک (مجلسی، 1403ق، ج29، ص390) اگر واقعا مصلحت اقتضاء مینمود که در راستای وحدت حقایق کتمان و تحریف گردد بنیانگزار انقلاب در کتب فقهی خود به صراحت از غاصبین حقوق اهل بیت نام نمیبرد و از ناصبی بودن مخالفین ایشان و احکام آنها دم نمیزد و رهبری روز قتل حضرت زهرا را با تعبیر شهادت به عنوان تعطیل رسمی با اقامه عزا تایید نمی نمود و بر برگزاری فاطمیه چون عاشورا تاکید نمی کرد.
نتیجه
از مباحثی که گذشت روشن شد که ظلم به حضرت زهرا و همکاری در آن از حیث زمانی قابل انقسام به سه قسم است. ظلم و همکاری در ظلم، قبل از تحقق ظلم با پایه گذاری ظلم به آنحضرت که این موضوع با برنامه ریزی توسط برخی منافقین از اصحاب از مدت ها قبل از شهادت رسول گرامی اسلام در راستای مصادره موفقیت حاصل از نبوت ایشان و تصاحب جایگاه اجتماعی ایشان در میان مردم و رهبری و زعامت آنحضرت صورت گرفته بود که نهایت به شهادت رساندن رسول خدا و غصب خلافت امیرمومنان منجر شد و در واقع پایه تمام مظالم وارد بر اهل بیت از آن به بعد تا الی یومنا هذا و تا روز قیام موعود الهی و منتقم آل محمد ادامه خواهد بود و تحقق ظلم به حضرت زهرا نیز از این امر مستثنی نبود و بلکه ایشان اولین بانو و شریف ترین قربانی و شهیده ولایت امیرمومنان علیه السلام است. اما همکاری در ظلم هم زمان با تحقق ظلم مباشر به آنحضرت در دو قالب عمومی و خصوصی شکل گرفت که در نوع عمومی بیشتر به صورت بی تفاوتی و در نوع خصوصی به صورت عدم اجابت آنحضرت در یاری کردن و نصرت آن مظلومه جلیله بود و اما همکاری دوره بعد از تحقق ظلم مستقیم به آنحضرت که بعد از دوره معاصر ایشان تا زمان ما و بعد از آن را در برمیگیرد طولانی ترین دوره ظلم به آنحضرت است که به انواع و انحاء مختلفی از جانب پیروان مکتب سقیفه در جهت توجیه و تبرئه امامان و خلفای خود در مورد مظالم وارد بر حضرت زهرا صورت گرفته است. این تلاش ها که به منزله احیاء مظالم وارد بر حضرت زهرا و علت بقای آنها میباشد در قالب هایی چون کتمان و تحریف وقایع تاریخی و توجیه عمل کرد ظالمین با عناوینی چون مصلحت اندیشی و حتی از روی مهر بودن مظالم ایشان و یا نهایت صغیره ای قابل گذشت و اغماض جلوه دادن آن و امثال آن شکل گرفته است. نتیجه نهایی اینکه ندای مظلومانه برترین بانوی عالم و تنها یادگار پیامبرخاتم هنوز در گوش تاریخ پیچیده و زنده است که فرمود: ما هذه الغمیزه فی حقی و السنه عن ظلامتی، چرا در دفاع از حق من سستی و کوتاهی میکنید و در مورد ظلمی که به من شده خوابتان برده و تغافل میکنید؟! مخاطب این ندا نه تنها اهل مسجد پیامبر بلکه تا روز قیامت تمامی مسلمین بلکه تمامی انسان های آزاده ی مدعی حریت و حمایت از حق و دفاع از مظلوم است و در این آزمایش الهی مخاطبین این ندا مانند روزگار زهرای اطهر دو گروه میگردند اندکی احرار که ندای او را با دل اجابت و برای حمایت از وی از لسان و بیان و مال و جان مضایقه نمیکنند و اکثریتی که راحتی دنیا را ترجیح داده و به مناسکی ظاهری از دین دل خوش کرده و یا با مصلحت اندیشی نموده اصلاح جامعه را بی نیاز از بیان حقوق اهل بیت و تبیین حق دانسته و به اقامه سایر احکام و حدود بسنده میکنند. اما این خطاب مخصوصا متوجه پیروان پدر آن بانو میباشد یعنی مردمی که به برکت او مسلمان شدند به ویژه آنانکه ادعای پیروی از همسر و ذریه طاهرینش را مینمایند با توجه به حق عظیم او بر ایشان، هیچ توجیهی در صورت کوتاهی، سکوت و بی تفاوتی نسبت به حقوق به یغما و تاراج رفته مادر معنوی خود نخواهند داشت و موظف اند با نهایت تلاش علمی و توان مالی و جانی هریک در وسع خود در بیان این حق تضییع شده و تنویر افکار عمومی نسبت به آن از جمله تعظیم شعائر او اقدام نمایند و الا شریک به ظلم زهرای اطهر بوده13 و انتساب امروز ایشان به اهل بیت، فردای قیامت نفعی به حالشان نخواهد داشت و در باطن محروم از عاقبت خیر خواهند بود اگرچه ظاهرالصلاح و اهل علم و تقوا باشند همانگونه که در خطبه فدکیه حضرت زهرا با اینکه انصار را نخبگان امت و برگزیدگان برای اهل بیت و معروفین به خیر و صلاح و با سوابق بسیار درخشان معرفی نمود اما به صراحت به دلیل عدم حمایت از حق او، ایشان را وعید به دوزخ داده و با اتمام حجت بر ایشان، عدم عاقبت بخیری آنها را در اثر عدم نصرت خویش با صراحت بیان نمود. و این معنا موضوعی تاریخی صرف نیست بلکه حقیقتی جاری در همه ازمنه و امکنه است و همانگونه که کراجکی اشاره نمود عاقبت عدم نصرت فاطمه علیهاالسلام، نصرت عایشه خواهد شد! از پروردگار رحیم رئوف مسئلت مینماییم بر ما ترحم نموده و ما را از محرومین شفاعت شفیعه کبری قرار نداده بلکه از مرحومین به شفاعت او قرار دهد.
منابع
علاوه بر قرآن کریم،
1. إبن أبي الحديد، أبوحامدعزالدين المدائني المعتزلي، (1418ق)، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالكتب العلميه.
2. ابن أبي شيبة، عبد الله بن محمد (1401ق)، المصنف. بیروت، دارالكتب العلمية.
3. ابن سعد، محمد بن سعد (1405ق)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.
4. ابن طاووس، علی بن موسی (1400ق)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، قم: مطبعه الخیام.
5. ابن طاووس، علی بن موسی (1421ق)، طُرف من الأنباء و المناقب، مشهدمقدس، ناشرتاسوعا.
6. ابن کثیردمشقی، اسماعیل بن عمر (1408ق)، البدایه و النهایه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی.
7. ابنعبدربه، شهاب الدین احمداندلسی (1402ق)، العقدالفرید، بیروت، بی نا.
8. ابنقتیبه، عبدالله بن مسلم دینوری (1410ق)، الامامة و السیاسة، بیروت، دارالأضواء.
9. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (بی تا)، المحلی بالآثار، بیروت، دارالفکر.
10. ابن عقبه، موسی بن عقبه (1994م)، المغازی، عربستان، جامعه ابن زهر.
11. ابوعبید، قاسم بن سلام (1409ق)، الاموال، بیروت، دارالشروق.
12. انصاری لکنوی، نظام الدین عبدالعلی (بی تا)، فواتح الرحموت بشرح مسلم الثبوت، نسخه خطی، کتابخانه ناصریه.
13. بلاذری، احمدبن یحیی (1417ق)، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر العربی.
14. بیهقی، احمدبن حسین (1419ق)، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر.
15. بیهقی، احمدبن حسین (1405ق)، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه.
16. بخاری، محمدبن اسماعیل (1410ق)، الصحیح، قاهره، وزاره الاوقاف.
17. جبائی، ابوعلی محمدبن وهاب (بی تا)، المقالات، چاپ ترکیه، بی نا.
18. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (1391ش)، فضائل فاطمة الزهراء، ترجمه جابررضوانی، قم، انتشارات بنی الزهرا علیهاالسلام.
19. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله (1435ق)، المستدک علی الصحیحین، بیروت، دارالتاصیل.
20. حائری یزدی، مهدی (1994م) حکمت و حکومت، انگلیس، ناشر شادی.
21. حلی، حسن بن یوسف (1411ق)،، کشف الیقین، تهران، وزارت ارشاد.
22. حلی، حسن بن یوسف (1413ق)، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد، قم، جامعه مدرسین.
23. خوارزمی، موفق بن احمد (1388ق)، المناقب، نجف، مطبعه الحیدریه.
24. ذهبی، محمدبن احمد (۱۹۹۵م)، ميزان الاعتدال في نقدالرجال، بیروت، دارالكتب العلمية.
25. ذهبی، محمدبن احمد (1405ق)، سیراعلام النبلاء، بیروت، موسسه الرساله.
26. سیدالوکیل، محمد (2009م)، جوله تاریخیه فی عصرالخلفاءالراشدین، عربستان، دارالمجتمع.
27. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (1414ق)، درالمنثور، بیروت ،دارالفکر.
28. شلفی، سید ادریس جزائری (1414ق)، اثبات العار للهاجمین علی الدار، بیروت، دارالفکر.
29. شیخ صدوق، محمد بن علی (1361ش)، معانی الاخبار، قم، جامعه مدرسین.
30. الشرفی، سیداحمدقاسمی (1443ق)، شرح اساس الکبیر، بی جا، ناشرالمکتبه اهل البیت علیهم السلام.
31. شعراوی، محمدمتولی (1997م)، تفسیرالشعراوی، مصر، مطابع اخبارالیوم.
32. حر عاملى، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آلالبیت.
33. طبرانی، سلیمان بن احمد (1405ق)، المعجم الکبیر، قاهره، مکتبة ابن تیمیه.
34. طبرسی، احمدبن علی (1403ق)، الاحتجاج، مشهد، نشرالمرتضی.
35. طبری، محمدبن جریر(1413ق)، تاریخ طبری(تاريخ الأمم و الملوك)، بیروت، موسسه عزالدین.
36. طبری، محمدبن جریر (1422ق)، تفسیرطبری(جامع البیان)، قاهره، هجر.
37. طوسی، محمدبن حسن (1365ش)، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
38. طوسی، محمدبن حسن (1382ش)، تلخیص الشافی، قم، محبین.
39. ابن حجرعسقلانی، احمدبن علی (1406ق)، تقریب التهذیب، سوریه، دارالرشید.
40. عمرانی، بدرالمراکشی (2014م)، الزهرا و الصدیق حقیقته و تحقیق، المملکه المغربیه.
41. العقاد، عباس محمود (بی تا)، فاطمه الزهرا و الفاطمیون، قاهره، نهضت مصر.
42. غطفانی، ضراربن عمرو (1435ق)، التحریش، استانبول، دارالارشاد.
43. قاضی عبدالجبار، ابوالحسن عبدالجباربن احمداسدآبادی (بی تا)، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، مصر، الموسسه المصریه للتالیف والأنباءوالنشر.
44. قرطبی، محمدبن احمد (1364ش)، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو.
45. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (1422ق)، ینابیع الموده لذوی القربی، قم، دارالاسوه.
46. کراجکی، محمدبن علی (1421ق)، التعجب من اغلاط العامه فی مساله الامامه، قم، دارالغدیر.
47. مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا.
48. مجلسى اول، محمدتقی (1414ق)، لوامع صاحبقرانی(شرح الفقیه)، قم، اسماعیلیان.
49. مبرد، محمدبن یزید (1417ق)، الکامل، قاهره، دارالفکرالعربی.
50. المدیهش، ابراهیم بن عبدالله (1440ق)، فاطمه بنت النبی سیرتها فضائلها مسندها، ریاض، دارالآل والصحب.
51. مسعودی، علی بن الحسین (1409ق)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم، دارالهجره.
52. مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (1421ق)، الصحیح، بیروت، دارإحیاءالتراث العربی.
53. ملطی عسقلانی، ابوالحسین محمدبن احمدشافعی (1413ق)، التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، قاهره، مکتبه المدبولی.
54. قاضی نعمان، نعمان بن محمد مغربی (1970م)، الارجوزه المختاره، مونترال، مهعدالدراسات الاسلامیه.
55. مفید، محمدبن نعمان (1410ق)، المقنعه، قم، جامعه مدرسین.
56. مفید، محمدبن نعمان (1430ق)، الاختصاص، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات.
57. مکارم شیرازی، ناصر (1375ش)، پیام امام امیرالمومنین علیه السلام (شرح نهج البلاغه)، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
58. مطهری، مرتضی (1386ش)، امامت و رهبری، تهران، انتشارات صدرا.
59. میلانی، سیدعلی حسینی (1386ش)، مظلومیت برترین بانو، قم، مرکز حقائق اسلامی.
[1] . دانشیار و عضو هیات علمی گروه فقه و حقوق، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران: a.rabbani110@yahoo.com
[2] . این درحالی است که کسانی را که شاگردان دسته چندم مکتب رسول خدا میدانند تنها به دلیل کشته شدن در مسیر خدمت به امت رسول خدا لقب شهید میبخشند! و عجیب تر اینکه حتی برخی غاصبین حقوق اهل بیت و پیروان ایشان را به صرف اینکه به دست کفار و دشمنان خدا کشته شده اند شهید مینامند! با این منطق، بن لادن و امثال داعشی هایی که توسط نیروهای ایالات متحده نیز کشته شدند باید شهید خواند! درحالیکه روایات متفق فریقین متضمن این معنا است که کسی که ولایت اهل بیت را نداشته باشد حتی اگر مظلومانه میان صفا و مروه کشته شود بوی بهشت را استشمام نمیکند و وارد آن نمیشود! (خوارزمی، 1388ق، ج1، ص37 و حلی، 1411ق، ج1، ص233) تا چه رسد به اینکه شهید محسوب گردد! این خود گواهی دیگر بر مظلومیت خاتم الانبیاء است همانگونه که اهل بیت وی همواره مظلوم قرار گرفته اند.
[3] . بیانیه اخیر برخی مراجع تقلید شیعه درباره لزوم تبیین و حراست از اصول اعتقادی مکتب شریف امامیه نیز در این ارتباط قابل توجه است. در این بیانیه چنین آمده: اعتقادات شیعه ی امامیه بر بنیان های استوار و ریشه های محکمی چون براهین عقلیه، محکمات کتاب الهی، مسلمات دین مبین اسلام، احادیث متواتر، و روایات محفوف به قرائن قطعی و موید به حقایق مسلم تاریخی استوار است. در راس مبانی، اعتقاد به امامت و وصایت بلافصل امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام و پس از ایشان امامت و ولایت ذریه ی طاهره ایشان قرار دارد که حقیقتا ستون ایمان و اساس دیانت راستین به شمار می آید. همچنان که حضرت صدیقه ی شهیده فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه ی خود در مسجد پیامبر پس از رحلت آن حضرت پیروی از خاندان عصمت را مایه نظام امت اسلامی و گوهر امامت را عامل اتحاد و امان از هرگونه افتراق و تشتت معرفی فرمود. در طول قرون متمادی علمای اعلام و محققان بزرگ از شیخ صدوق و شیخ مفید و سیدشریف مرتضی گرفته تا علامه حلی و خواجه طوسی و تا میرحامدحسین هندی رضوان الله علیهم به تبیین این اصول اعتقادی همت گماشتند و با نگارش آثار فاخر و گرانسنگ و از راه استدلال و اقامه ی برهان، حجت را بر همگان تمام کردند و مسیر هدایت را برای جویندگان حقیقت هموار ساختند، آثاری که خود گواهی روشن بر حقانیت مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. بر این اساس بر عهده ی عالمان، اندیشمندان و صاحبان قلم است که با بهره گیری از منابع متقن و مستند به تبیین، ترویج و دفاع از معارف حقه ی اهل بیت علیهم السلام پرداخته و حقیقت نورانی شجره طیبه ولایت را در ابعاد گوناگون به روشنی آشکار سازند چه آنکه اسلام حقیقی بدون اعتقاد به ولایت امیرالمومنین قالبی تهی از معنا و فاقد حقیقت خواهد بود. علمای مذهب به پیروی از ائمه ی هدی و سفارش ایشان همواره بر دوری از فتنه و نزاع تاکید کرده اند اما همانگونه که ایجاد فتنه میان مسلمانان روا نیست، تضعیف باورهای حق نیز خطایی بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر است. مایه ی تاسف است که در مملکتی که مفتخر به پیروی از مکتب نورانی اهل بیت عصمت و پرچم دارولایت امیرالمومنین است هرازگاه مطالبی موهن که با اساس اعتقادات مذهب ناسازگار است منتشر میشود و حقیقتی از معارف دین تحریف یا کتمان میگردد و قلب مقدس امام عصر و دل های عموم شیعیان را لبریز از اندوه میسازد. لازم است متولیان رسانه رویه ی غلط سطحی نگری و مسامحه در معرفی عقاید مسلم شیعه اثنی عشری را اصلاح کنند و با بهره گیری از نظر متخصصان فهم دین و صاحبان اندیشه مسئولیت خویش را در برابر کیان اعتقادی شیعه بشناسند و با طرق علمی استوار برنامه ریزی مناسب و به کارگیری ظرافت لازم کوتاهی های صورت گرفته را جبران نمایند (دفتر آیت الله شبیری زنجانی، اول ذیقعده 1446)
[4] . تبوک آخرین غزوه رسول خدا در رجب و شعبان سال نهم هجری بود تنها غزوه ای که پیامبر، امیرمومنان علی علیه السلام را با خود همراه نکرد بلکه به جهت توطئه منافقین در مدینه علی بن ابی طالب علیه السلام را به جای خود نشاند و در مورد وی حدیث متواتر منزلت را فرمود که منزلت تو نسبت به من مانند منزلت هارون نسبت به موسی است الا اینکه بعد از من دیگر پیامبری نیست (بخاری، 1410ق، ج4، ص208 و ج5، ص129).
[5] . منابع روایی اهل تسنن شاهد بر این است که موضوع قصد ترور رسول خدا حتی قبل از اسلام آوردن برخی از خلفا عامه نیز سابقه داشته است. ابن سعد صاحب طبقات که معاصر طبری صاحب تاریخ است از انس بن مالک نقل میکند: روزی عمر شمشیر برداشته و بیرون آمد تا به مردی از قبیله بنی زهره برخورد نمود آن مرد از وی پرسید قصد کجا داری؟ عمر پاسخ داد قصد دارم محمد را به قتل برسانم! آن مرد گفت به فرض که موفق شوی او را بکشی چگونه میتوانی از شمشیرهای بنی هاشم و بنی زهره جان سالم به در بری؟ عمر گفت میبینم دینی را که بر آن بودی رها کردی اگر بدانم چنین است ابتدا تو را میکشم (ابن سعد، 1405ق، ج3، ص267)
[6] . و طبری نیز در تاریخ خود از قول عمر تصریح میکند وقتی قبیله اسلم وارد کوچه های مدینه شده و آنها را پرکردند و با ابوبکر بیعت نمودند من از پیروزی اطمینان پیدا کردم (طبری، 1413ق، ج3، ص222).
[7] . همانگونه که برخی از اعلام اهل تسنن تصاحب فدک توسط ابوبکر را بر اساس حکم حکومتی توجیه نموده اند. آیت الله مهدی حائری یزدی در این باره مینویسد: به خاطر دارم در یکی از نوشتارهای امام فخررازی خوانده ام که مصادره فدک بر اساس حکم حکومتی انجام پذیرفته است و حکومت، مصلحت را چنین تشخیص داده که باید ملک مزبور در اختیار حکومت عامه و بیت المال مسلمین باشد اما این طریقه را هرگز ائمه شیعه توشیح نفرموده اند. همه به یاد دارند که در چند سال پیش بورقبه در ماه مبارک رمضان از طریق تشخیص مصلحت، حکمی صادر کرد که روزه ماه مبارک به علت مضایق و تنگناهای اقتصادی بر کسی واجب نیست و مردم باید سر ساعت همیشگی به کار خود مشغول باشند. و حتی بعضی از کشورهای غربی هم که هم جنس بازی و حتی مزاوجت با هم جنس را به علت جلوگیری از تکثیر نسل و مصلحت اندیشی های اقتصادی و اجتماعی، قانونی و مشروع کرده اند تنها از رهگذر همین اصل تشخیص مصالح عمومی بوده و میباشد منتها با این تفاوت که آنها دیگر این قانون گذاری و به طورکلی تشریعات و قانون مندی های خود را به دین خدا و پیغمبر نسبت نمیدهند. در اینجاست که باید این هشدار را از این آیه معجزه آسای قرآن کریم با اعجاب و تکریم بخوانیم که خدا درباره پیامبر محبوب خود میفرماید: لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین (الحاقه، 44-46)، اگر پیامبر چیزی را که ما نگفته ایم بگوید، عهد خود را از او باز پس خواهیم گرفت و سپس شاهرگ های او را بریده خواهیم ساخت (حائری یزدی، 1994م، حکمت و حکومت، ص356)
[8] . برای آگاهی از این موارد ن. ک. به: مقاله مطالعه موردی سقط جنین عمدی حضرت محسن از منظر فقه و حقوق کیفری و آثار مترتب بر آن: رقیه نصیری و سید علی ربانی موسویان.
[9] . ونذکر هنا إن الإمام علیاً رَضِیَ اللَّهُ عَنْه حینما ذهب لیدفن فاطمة بنت رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّم َ رَضِیَ اللَّهُ عَنْها وقف عند قبر رسول الله وقال: السلام علیک یا سیدی یا رسول الله، قَلَّ عن صفیتک صبری، ورقَّ عنها تجلُّدی، ...... فلقد وسدتُک یا رسول الله فی ملحودة قبرک، وفاضت بین سَحْری ونَحْری نفسک، أما لیلی فمُسهَّد، وأما حزنی فَسَرْمَد، إلى أنْ یختار الله لی دارک التی أنت بها مقیم، هذا وستخبرک ابنتک عن حال أمتک وتضافرها على هضمها ... فَأصْغِها السؤال، واستخبرها الحال، هذا ولم یَطلُّ منک العهد، ولم یخْلُ منک الذکر.
[10] . «ما هذه الغمیزه فی حقی و السنة عن ظلامتی؟ اما کان رسول الله ابی یقول المرء یحفظ فی ولده؟! سرعان مااحدثتم و عجلان ذااهاله و لکم طاقه بما احاول و قوه علی مااطلب و ازاول ..... ایهاً بنی قیله ءاهضم تراث ابی و انتم بمرأ و مسمع و منتدی و مجمع، تلبسکم الدعوه و تشملکم الخبره و انتم ذوواالعدد و العدد و الاداه و القوه و عندکم السلاح و الجنه، توافیکم الدعوه فلایجیبون و تاتیکم الصرخه فلاتغیثون و انتم موصوفون بالکفاح و معروفون بالخیر و الصلاح و النخبه التی انتخبت و الخیره التی اختیرت لنا اهل البیت..... فانی حرتم بعد البیان و اسررتم بعد الاعلان و نکصتم بعد الاقدام و اشرکتم بعد الایمان؟ الاتقاتلون قوم نکثوا ایمانهم .... اتخشوهم فالله احق ان تخشوه ان کنتم مومنین ..... الا و قد قلت هذا علی معرفه منی بالخذله التی خامرکم و الغدره التی استعشرها قلوبکم ولکنها فیضه النفس ....... تقدمه الحجه فدونکموها فاحتقبوها دبره الظهر نقبه الخف باقیه العار موسومه بغضب الله و شنارالابد موصوله بنار الله الموقده التی تطلع علی الافئده فبعین الله ماتفعلون و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون و انا ابنه نذیر لکم بین یدی عذاب شدید فاعلموا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون»؛
[11] . شیخ صدوق به اسنادش از فاطمه بنت الحسین علیهما السلام مینویسد: هنگامي كه بيماری حضرت زهرای اطهر سلام الله عليها شدت يافت و بر ايشان غلبه كرد، زنان مهاجرين و انصار در اطراف ایشان اجتماع نمودند و به حضرتش گفتند: اي دختر رسول خدا، شب را با بيماری چگونه صبح كردید؟ حضرت زهرا سلام الله عليها بدين گونه پاسخ فرمود: «به خدا سوگند صبح كردم در حالی كه از دنياي شما ناخشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم. پيش از آنكه سودی از آنان ببرم دست از آنان برداشته و ايشان را به دور انداختم و بعد از آنكه امتحانشان كردم از آنان ناخوشنودم.»
آن حضرت پس از گلایه از مردان و بی وفایی آنان، از فتنه سقیفه پرده برداری کردند و فرمودند: «وای بر آنها، چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايههاي محكم نبوّت و فرودگاه امن وحي و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف كرده و دور ساختند. آگاه باشيد كه اين همان زيان و خسران آشكار است. تا وقتي كه زنده باشي به شگفت خواهی آمد و روزگار با رويدادهاي تازه اش بر شگفتي تو خواهد افزود به چه دليل و مستندي تكيه كرده و به كدام ريسماني چنگ زده كه شهپر را به پرهاي نازك و بي خاصيّت تعويض كرده، پيشگامان و فرزانگان را كنار گذاشته و فرومايگان را بر سر كار آوردند؟!» (صدوق، 1361ش، ج1، ص354)
[12] . مولف کتاب در اینجا ناسزایی ذکر کرده که از ذکر آن خود داری میکنیم.
[13] . در مورد اینکه سکوت و بی تفاوتی نسبت به ظلمی که به دیگران میشود موجب شریک در جرم ظالمین شدن و استحقاق کیفر میگردد آیات و روایات فراوانی دلالت میکند. برای آگاهی بیشتر مراجعه کنید. به: مقاله تحلیل فقهی همکاری با ظلم از منظر مدیریت اسلامی: تهمینمه برزگری، سیدعلی ربانی موسویان و امیرتوحیدی.