A Comparative Study of the Views of Ayatollah Sistani and Mustafa Al-A'zami on the History of Hadith Compilation and Its Impact on the Credibility of the Hadith Heritage of Both Sunni and Shia
Subject Areas :Mohsen Saeedi Fazel 1 , Seyed Mahmoud Tabatabai 2 * , Ayoub Akrami 3
1 - PhD Student in Islamic Studies, Ferdowsi University of Mashhad, Iran.
2 - Assistant Professor, Ferdowsi University of Mashhad (corresponding author), Iran.
3 - Assistant Professor, Ferdowsi University of Mashhad (collaborator), Iran.
Keywords: Ayatollah Seyed Ali Sistani, Mohammad Mustafa al-A'zami, Shia Hadith, Sunni Hadith, Hadith Compilation.,
Abstract :
One of the most important issues in the history of hadith compilation is the question of the credibility of the hadith heritage of Shia and Sunni Islam. For a long time, the issue of which of these two hadith traditions holds greater credibility has been a contentious topic between Shia and Sunni scholars. Some Sunni researchers have defended the credibility of their hadith heritage and responded to the criticisms against it by providing narrative-based arguments in the light of the history of hadith. This research, using an analytical-comparative method, aims to examine the views of two prominent scholars, Ayatollah Seyed Ali Sistani and Mohammad Mustafa al-A'zami, regarding the history of hadith compilation. The findings of this study, based on the views of these two scholars, indicate that the Shia tradition holds higher credibility. The research also refers to the relative alignment of some Orientalists' views, such as Joseph Schacht, with the Shia perspective on this matter and the lack of credibility of views like al-A'zami’s on the maximal authenticity of Sunni hadiths.
1. ابنحزم..اسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد. قاهرة: مکتبة القرآن.
2. ابوریة،محمود. (1416 ق). اضواء علی السنة المحمدیة. قم: مؤسسة انصاریان.
3. احمدبن حنبل. (1421 ق). مسند احمد. بیجا: مؤسسة الرسالة.
4. الأعظمی،محمد مصطفی. (1400 ق). دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه. بیروت: المکتب الاسلامی.
5. امین،احمد. (1969 م). فجر الإسلام. بیروت: دارالکتب العربی.
6. بیهقی،احمدبن حسن. (1434 ق). المدخل الی السنن الکبری. کویت: دارالخلفاء.
7. خطیب،محمد عجاج. (1402 ق./1980 م). السنة قبل التدوین (چاپ دوم). قاهره: وهبه.
8. دارمی،عبدالله. (1434 ق). سنن الدارمی (محقق: نبیل هاشم الغمری). بیروت: دار البشائر.
9. ذهبی، شمس الدین. (1987 م). تذکرة الحفاظ. بیروت: دارالکتب العلمیة.
10. رامهرمزی،حسن. (1404 ق). المحدث الفاصل بین الراوی والواعی (محقق: د. محمد عجاج الخطیب). بیروت: دارالفکر.
11. رضایی اصفهانی، محمد علی و همکاران. (1400). تفسیر موضوعی قرآن کریم. دفتر نشر معارف.
12. سیستانی،سید علی. (1441 ق). رسالة فی تدوین الحدیث (تقریر الابحاث) (به قلم سیدمحمدعلی ربانی). بیجا.
13. طبری،محمدبن جریر. (1997 م). تاریخ طبری. بیروت: دارالتراث.
14. عاملی، سید جعفر مرتضی(1426 ق). الصحیح من سیرة النبی الاعظم. بیجا: دار الحدیث.
15. عاملی، شیخ حر. ح. (1409 ق). وسائل الشیعة. قم: مؤسسة آلالبیت (ع).
16. قرطبی، ابن البر. (1414 ق). جامع بیان العلم و فضله. دار ابنالجوزی، مملکة السعودیه.
17. متقیهندی، (1401 ق). کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال. بیجا: مؤسسة الرساله.
18. معرفت،محمد هادی. (1394 ش). تفسیر و مفسران. قم: نشر تمهید.
19. معرفت، محمد هادی. (1375 ش). تاریخ قرآن. تهران: سمت.
<163> مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شمارۀ 82، سال سی و یکم، بهار 1404 ش
Historical Approaches to Quran and Hadith Studies, Vol. 82, Year 31, Spring 2025
بررسی تطبیقی دیدگاههای آیتالله سیستانی و مصطفی الأعظمی پیرامون تاریخ تدوین حدیث و تأثیر آن بر اعتبار تراث حدیثی فریقین
محسن سعیدی فاضل1
سید محمود طباطبایی2
ایوب اکرمی3
تاریخ دریافت: 20/10/140۳ تاریخ پذیرش: 16/01/1404، صفحۀ 115 تا 131 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
یکی از مهمترین مباحث در تاریخ تدوین حدیث، مسئله درجه اعتبار تراث حدیثی شیعه و اهلسنّت است. از دیرباز اعتبار بیشتر کدام یک از این دو تراث حدیثی، مسئلهای چالشبرانگیز میان شیعه و اهلسنّت بوده است. برخی پژوهشگران اهلسنّت درباره اعتبار تراثِ حدیثیشان و دفع اشکالات وارد شده به آن به دفاع و استدلالِ روایی در پرتوِ تاریخ حدیث پرداختهاند. این پژوهش با روش مطالعۀ تحلیلی_تطبیقی درصدد واکاوی دیدگاههای دو عالم سرشناس شیعه و سنی، یعنی آیتالله سیدعلی سیستانی و محمد مصطفی الأعظمی درباره تاریخ تدوین حدیث است. یافتههای پژوهش براساس دیدگاه این دو، نشان میدهد تراث شیعی از درجه اعتبار بالاتری برخوردار است. نیز به همراهی نسبی آرای برخی مستشرقان، مانند ژوزف شاخت4 با دیدگاه شیعه در این زمینه و نیز معتبرنبودن نظرات امثال اعظمی در اعتبارِ حداکثریِ احادیث اهلسنّت میتوان اشاره کرد.
کلیدواژهها: آیتالله سیدعلی سیستانی، محمد مصطفی الأعظمی، حدیث شیعه، حدیث اهلسنّت، تدوین حدیث.
درآمد
مسئله «تدوین حدیث و منع از آن»، از مسائل بنیادین در حوزه علوم حدیث و شناخت اعتبار تراث حدیثی است که ریشه در عصر نبوی داشته و تا زمان خلفا و پس از آن امتداد یافته است. در تراث حدیثی اهلسنّت، روایات نبوی در باب تدوین و منع آن، آرایی مختلف را ارائه میدهند که بررسی و ترجیح یکی بر دیگری، نیازمند تحقیق و مداقه است. مهم آن است که بدانیم منع تدوین حدیث، «اعتبار تراث حدیثی» را با چالشهای جدی مواجه میسازد. فرضیه این پژوهش آن است که حدیث اهلسنّت، به تبعیت از مکتب خلفا، به شدت با این چالش روبروست و اعتبار این تراث را متزلزل کرده است؛ در حالی که تراث حدیثی شیعه از چالش منع تدوین و به تبع آن کاهش اعتبار از این حیث مصون است.
به هر روی، یکی از مسائل اساسی بحث این است که آیا اصلاً منع تدوین حدیث، روی داده است یا خیر؟ و در صورت وقوع، در چه بستری بوده و کدام تراث را زیر سؤال میبرد؟ در دوران معاصر، بحثهای دامنهداری در این خصوص مطرح شده و یکی از اشکالات برخی مستشرقان، از جمله ژوزف شاخت بر سنّت همین مسئله است. او به دلیل منع و عدم تدوین حدیث، اعتبار سنّت و تراث حدیثی را نمیپذیرد. در مقابل، برخی حدیثپژوهان سنّتگرای اهلسنّت، از جمله اعظمی، به دفاع از سنّت و تراث اهلسنّت پرداختهاند.
این تحقیق با روش توصیفی – تحلیلی برای نخستینبار به بررسی تطبیقی نظرات آیتالله سیدعلی سیستانی و محمد مصطفی الأعظمی میپردازد. توجه به دیدگاه آیتالله سیستانی از آن روست که وی یکی از حدیثپژوهان معاصر شیعه در باب تاریخ تدوین حدیث و دارای نوآوریها و تحلیلهایی بدیع است. وی این مسئله را در تاریخ تدوین حدیث با نگاهی جامع به مباحث حدیثی با رویکرد تاریخی-حدیثی و به شکل مقارن با اهلسنّت تحقیق کرده است و در این زمینه صاحب نوآوریهایی مهم، مانند تقسیمبندی ادوار حدیثی است(سیستانی، 1441: ص5 به بعد).
از طرف دیگر، اعظمی نیز یکی از علمای معاصر و از اندیشمندان سنّتگرای حدیثی اهلسنّت است که در مقابل نوگرایان سنّیِ منتقدی، همچون ابوریه و خاورشناسانی همچون جوزف شاخت، به دفاع سرسختانه و تمامقد از تراث اهلسنّت پرداخته است. وی میکوشد تمام اشکالات بر تراث حدیثی اهلسنّت را دفع کند.
نتیجۀ بررسی این دو دیدگاه، فقر اعتبار فیالجملۀ تراث حدیثی اهلسنّت و فزونیِ اعتبار تراث حدیثی شیعی است. اعظمی برای دفع این اشکال میکوشد احادیث منع را به چالش بکشد؛ اما در این بررسیِ تطبیقی روشن میشود که ادعای او با مبانیِ مقبول اهلسنّت منافات دارد.
بخش اوّل. بررسی دیدگاه آیتالله سیستانی
1. دیدگاه آیتالله سیستانی دربارۀ جمع حدیث و ادوار جوامع حدیثی
1.1. جمع حدیث
آیتالله سیستانی برای اثبات وجود تدوین حدیث در زمان پیامبر (ص) (در سنّت اهلبیت و نه خلفا) از پنج عنوان نام میبرد (سیستانی، 1441: 6):
الف. صحیفة رسول الله (ص) (کلینی، 1429: 4/288)؛
ب. الجامعه کتابی است به املای رسولالله (ص) و خط علی (ع) بوده که در آن تمام حلال و حرام بیان شده است (صفار، 1440: 1/224)؛
ج. جفر و روایات داله بر آن (همان: 1/155)؛
د. مصحف فاطمه (همان، 1/150) که در روایات فقهی نیز به آن اشاره شده است(حر عاملی، 1409: 3/597)؛
هـ. کتاب علی (کلینی، 1429: 1/ 41 و 407).5
1.2. ادوار جوامع حدیثی
آیتالله سیستانی ادوار تدوین حدیث را به پنج دوره تقسیم میکند که به تناسب پژوهش حاضر، فقط به دو دوره اوّل اشاره میشود:
دورۀ اوّل (حیات پیامبر): پیامبر (ص) با تعابیر گونهگون اهمیت بحث تدوین و کتابت را مطرح مینماید؛ ازجمله اهمیت قائل شدن و محوریت برای کتابت در تعلم، تا آنجا که فدیۀ اسیران بیچیز را تعلیم نوشتن به ده نوجوان اهل مدینه قرار داد. همچنین اهمیت به کتابت و یاری کتابت به حافظه در آیاتی نظیر: «قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِی کتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّي وَلَا یَنسَى» (طه: 52) و روایتی چون «قیّدوا العلم بالکتابة» (کلینی، 1429: 1/«روایة الکتب و الحدیث و فضل الکتابة و التمسک بالکتب») (سیستانی، 1441، 5-6)
دورۀ دوم (اندکی پس از وفات پیامبر): پس از وفات پیامبر و در زمان حکومت خلفای نخستین، برای منع تدوین حدیث نبوی اقداماتی انجام شد؛ ازجمله: منع کتابت حدیث توسط جماعتی که در رأس آنها عمربن خطاب بود. این منع حتی شامل فرمودۀ رسول الله (ص) در آخرین لحظات هم شد که میخواست چیزی را بفرماید که منع از ضلالت امّت کند (صحیح بخاری، بیتا، 1:37، به نقل از سیستانی، 1441: ص14). مورد دیگر، سوزاندن احادیث توسط ابوبکر و عمر بود (ذهبی، 1987: 1/5، به نقل از ابوریه، 1416: ص52).
2. دیدگاه آیتالله سیستانی دربارۀ اسباب منع تدوین حدیث
آیتالله سیستانی اسباب منع تدوین حدیث را به این شکل دستهبندی میکند (سیستانی، 1441: ص17):
2.1. اختلاف بین مردم
ذهبی در تذکره الحفاظ نقل کرده که ابوبکر گفت: «إنکّم تحدّثون عن رسول الله (ص) احادیث و تختلفون فیها و الناس بعدکم اشد اختلافاً فلاتحدثون عن رسول الله شیئا»؛ شما از رسول خدا احادیثی نقل میکنید و در آن اختلاف دارید و مردم بعد شما [که از عصر رسولالله دورتر میشوند] اختلافشان هم بیشتر میشود، پس از پیامبر حدیث نقل نکنید (ذهبی، 1987: 1/ 2و3).
آقای سیستانی در رد این بهانه دو دلیل می آورد: اوّل اینکه اگر این دلیل را قبول کنیم، خود قرآن را هم باید کنار بگذاریم؛ زیرا قرآن نیز موجب اختلاف میشود؛ مثل آیۀ «إِنِ الْحُکمُ إِلاَّ لِلّهِ» (انعام: 57؛ یوسف: 40 و 67) که عدهای را در مقابل علی (ع) شوراند. دلیل نقضی دیگر اینکه خود قرآن امر به «اتباع از امر پیامبر» میفرماید: «یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاوّلي الأَمْرِ مِنکمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِک خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» (نساء: 59). وقتی پیامبر امر به کتابت کرده، اجتهاد در برابر نص جایگاهی ندارد.
2.2. مهجور شدن قرآن
در منابع تاریخی نقل است که عمر گفت: «من میخواستم سنّتها را بنویسم، ولی یادم آمد که گذشتگان کتابی نوشتند و به آن تکیه کردند و کتاب خدا را فراموش کردند و ترک گفتند. به خدا قسم که من کتاب خدا را با چیزی مخلوط نمیکنم (ابنعبدالبر، 1412: 1/274).
از نظر آقای سیستانی، این بهانه نیز نمیتواند دلیلی موجّه باشد؛ زیرا صرف اینکه عدهای به کتاب خود روی آورند و کتاب خدا را کنار زدند، دلیل منع کتابت حدیث نمیشود. علاوه بر این، سنّت پیامبر شارح قرآن است و کتابت آن موجب احاطه بر قرآن و اهمیت دادن به قرآن است.
2.3. آمیختهشدنِ حدیث با قرآن
طبق نقل بیهقی، عمر در ادامۀ جملهای که در مورد قبل ذکر شد، گفته است: «و إنی والله لا البس کتاب الله بشیءٍ ابداً»؛ من قرآن را با چیزی نمیپوشانم /مخلوط نمیکنم /مشتبه نمیسازم و به همین دلیل از حدیث منع نمود. (بیهقی، 1434: 407)
این تعلیل نیز ضعیف است؛ زیرا قرآن با اسلوبی خاصّ از کلام آدمی متمایز است و با فصاحت و بلاغت و روش خاصّش از سایر احادیث مجزّاست؛ یعنی بین کلام خدا و کلام رسول خدا فرقی قابل توجه و مشخص وجود دارد. (رضائیاصفهانی، 1400: 24)
همچنین باید افزود که احادیث را با عنوانی غیر از قرآن، یعنی سنن رسول خدا (ص) کتابت میکنند، بهطوریکه با هم مخلوط نشوند.
بر فرض که این دلیل را قبول کنیم، امکان این اختلاط تا قبل از ارسال مصحفها به بلاد وجود داشته و بعد از آن، دیگر شبهۀ اختلاط پیش نمیآید (معرفت، 1375: 96-112) که بگویند: «فلاتصدوهم بالأحادیث عن رسول الله و أنا شریککم»؛ مردم را با حدیث پیامبر(ص) از خود پیامبر [که اینجا منظور قرآن است] باز ندارید درحالیکه من شریک شمایم! (ذهبی، 1987: 1/7). پس چرا صدسال و حتی پس از ارسال مصاحف بلاد، منع حدیث در مکتب خلفا ادامه داشت؟
2.4. تسلّط بر مردم و حکومت بر آنان
عمر عدهای را به زندان انداخت و دلیل آن روایت چیزهایی بود که بهزعم او خلاف مصلحت حکومت بود. او گفت: «ما میدانیم که چه چیزی از احادیث را بگیریم و چه چیزی را ردّ کنیم» (متقیهندی، 1401: 1/ 293).
آیتالله سیستانی میگوید: این علّت تامّه و واقعی برای منع آنها از کتابت حدیث است؛ زیرا اگر احادیث نبوی جمعآوری و بین مردم منتشر میشد، آنها قادر نبودند بر مردم تسلط پیدا کنند(سیستانی، 1441: 22).
3. دیدگاه آیتالله سیستانی دربارۀ آثار و نتایج منع حدیث
در ادامه به نتایجی که بر منع تدوین حدیث مترتب شده است میپردازیم تا اشکالات بر تراث حدیثی اهلسنّت از این حیث روشن شود. این نتایج به نوعی، ردیهای بر استنتاجات افرادی مانند اعظمی است که خواهد آمد.
3.1. پایهگذاری بدعتی صدساله (سیستانی، 1441، 23).
از عثمان روایت شده که او نیز منهج و راه خلیفۀ راشد، عمربن خطاب را تبعیت کرد و از نقل زیاد حدیث، منع کرد. محمودبنلبید گفت: «شنیدم عثمان بر منبر میگفت: جایز نیست بر کسی حدیثی از پیامبر نقل کند که در زمان ابوبکر و عمر نشنیده باشم». معاویه نیز از مشایخ خود در این باب تبعیت کرد و میگفت: «بپرهیزید از روایات رسول خدا (ص)، مگر آنچه در زمان عمر نقل شده است؛ زیرا عمر مردم را در راه خدا و برای او میترساند»(السنة قبل التدوین، 1402: 97).
دلیل معیار قراردادن عهد عمر در جواز نقل حدیث نیز واضح است؛ زیرا مردم در عدم نقل حدیث از حاکمان تبعیت میکردند و خود از سخنگفتن در امر دین طفره میرفتند تا جایی که ابن ابیلیلی میگوید: «من 120 نفر از انصار را در این مسجد دیدم که هیچ حدیثی نقل نمیکردند، جز اینکه دوست میداشت برادرش در سخنگفتن (و نقل حدیث) او را کفایت کند (و دیگر لازم نباشد او سخنی بگوید)؛ (ما منهم من احد یحدث بحدیث إلا ودّ أن أخاه کفاه الحدیث)» (سنن دارمی، 1: 53).
3.2. ایجاد احادیث ساختگی و دروغین (سیستانی، 1441: 23-24)
یکی از پیامدهای منع تدوین، امکان دروغپردازی در احادیث و درنتیجه انتشار احادیث ساختگی بود؛ زیرا وقتی احادیث مضبوط و مدوَّن نباشد، آشوب و بیضابطگی رخ میدهد.
امام علی(ع) در جواب کسی که از احادیث دروغ و اختلاف احادیث در دست مردم سؤال کرد، گفت: «همانا بر رسول خدا دروغ بستند در زمان خودش تا اینکه پیامبر ایستاد و گفت: ای مردم! دروغبستن بر من زیاد شده، پس هرکس عمداً بر من دروغ بندد، جایگاه او پر از آتش میشود. اما بعد از این هم دروغگویان بر ایشان دروغها بستند» (مسند حنبل، 1421: 3/12).
3.3. ایجاد وهم در احادیث موجود در حافظه (سیستانی، 1441، 25)
از چالشهایی که بر اثر منع تدوین حدیث ایجاد شد، رخنه و نفوذ وهم و خیال به احادیثی بود که مسلمین تنها به حافظۀ خود سپرده بودند و از نوشتن آنها منع شده بودند.
در ادامۀ حدیث پیشین، امام علی (ع) نوع دوم از راویان را این چنین توصیف میکند: «فردی که از رسول خدا چیزی شنیده که دقیق حفظ نکرده و دربارۀ آن دچار اشکال و وهم شده و تعمّدی بر دروغ ندارد و طبق همان عمل میکند و میگوید این را از رسول خدا (ص) شنیدم. اگر مردم میدانستند که او دچار وهم شده، از او قبول نمیکردند» (کلینی، 1429: 1/63).
اگر احادیث مدوّن و مکتوب بود، این اتفاق به حداقل میرسید.
3.4. جهل به ناسخ (سیستانی، 1441: 25-26)
حضرت علی (ع) در ادامۀ حدیث پیشین میفرماید: «و فرد سوم کسی است که از رسول خدا چیزی را شنیده است که رسولالله (ص) به آن چیز امر کرده و سپس از آن نهی کرده است، ولی آن فرد از این نسخ بیاطلاع است و نمیداند [یعنی نهی به او نرسیده است] یا از آن نهی شده بود و بعداً به آن امر شده و نمیداند [یعنی امر به او نرسیده]. منسوخ را شنیده، ولی ناسخ را ندیده و نشنیده و حفظ نکرده و اگر ناسخ را میدانست، از منسوخ دست میکشید (کلینی، 1429: 1/63).
3.5. ورود ناقلان ناشایست (سیستانی، 1441: 26-27).
به مرور زمان، بسیاری از حفّاظ از دنیا رفتند یا چیزهایی را که حفظ کرده بودند، بهمرور فراموش کردند یا شرایط و قیود حدیث را از یاد بردند. وقتی که این منع و سختگیری در آن کمتر شد، از آن حافظان کسی نمانده بود. در این برهه، شوربختانه کسانی به امر روایت پرداختند که در زمان رسول خدا کودک بودند؛ مانند ابوهریره و ابوسعید خدری (ابنحزم، بیتا: 203) و ابنعباس که محمود ابوریه دربارۀ او میگوید در بین صحابه او بیشترین حدیث را از پیامبر نقل کرده است؛ درحالیکه 19 ماه بیشتر با پیامبر مصاحبت نکرده است. او نیز میگوید: علمای حدیث گفتهاند که ابوهریره اهل تدلیس در حدیث بوده است (ابوریه، 1416: 208 و 210).
3.6. اختلاف در قضاوت (سیستانی، 1441، 27-29)
از آنجا که محور قضاوت در محاکم اسلامی احادیث رسول الله بود، عدم ضبط مکتوب سبب تعارض روایات منقول و اختلاف در امر قضا شد.
3.7. ورود اسرائیلیات در احادیث (همو: 29-30)
منظور از اسرائیلیات برساختههای هدفمند نومسلمانانی؛ چون کعبالاحبار، وهببن منبّه، محمدبن کعب قرظی، ابنجریح، عبداللهبن عمرو عاص و غیر ایشان است که در تفسیر آیات قرآن و در ردیف روایات معتبر قرار میگرفت. این اسرائیلیات، از منابع دست دوم و غیراصیل یهود یا حتی برساخته و جعل خودشان وارد احادیث بود (معرفت، 1394:2/97 تا 109).
3.8. ظهور حلقههای داستانسرایان (سیستانی، 1441: 30-32)
از دیگر آفات مترتب بر منع تدوین حدیث، فتح بابی نو برای داستانسرایان و افسانهگویان و راهیافتن این قصهها به روایات اسلامی بود؛ همچنانکه در بعضی احادیث، از نشستن با داستانسرایان و ترک مجالست با آنها نهی شده است (عاملی، 1426: 1/ 15).
محمد عجاج خطیب در کتاب السنه قبل التدوین مینویسد: «بهوجودآمدن حلقههای داستانسرایان و وعاظ، در اواخر عهد خلافت راشدین بود و این حلقههای داستانسرایی بعد از آن در مساجد مختلف سرزمینهای اسلامی زیاد شد. بعضی قصهگویان چیزی برایشان مهم نبود، جز آنکه مردم دور آنان جمع شوند. پس آنچه را دوست داشتند و باب طبع و میل و گرایش آنها بود، برای مردم میبافتند و احساسات آنها را تحریک میکردند. بلای عظیم آنجا بود که بر پیامبر (ص) دروغ میبستند و احساس گناه نمیکردند» (خطیب، 1402: 210).
4. دیدگاه آیتالله سیستانی دربارۀ ادلۀ منع تدوین حدیث
آیتالله سیستانی منع تدوین را امری اثباتشده میشمرد و آن را از ادلۀ ضعف و بیاعتباری فیالجملۀ حدیث اهلسنّت میداند. ایشان به این مطلب از کتاب فجرالاسلام استشهاد میکند که خلفای اموی به شرایع دینی اهتمامی نداشتند (مگر کمی از آنها مثل عمربن عبدالعزیز). پیشرفت شرعیات زیر پرچم آنها مانند زمان عباسیان نبود و علما نیز مانند دوران بنیعباس با آنها ارتباط نداشتند (مگر افراد کمی همچون ابنشهاب زُهری) (محمد امین، 1969: 248). به همین دلیل، عمربن عبدالعزیز خواست آبروی ازدسترفته را جبران کند و کاری کند که بنیامیّه را از سقوط نجات دهد و در نتیجه به کارهایی همچون ممنوعیت سبّ علی (ع)، ردّ فدک به اهلبیت (ع)، بازکردن باب مشارکت با خوارج و امر به تدوین حدیث اقدام کرد. او به والی خود در مدینه، محمدبن ابیبکربن محمدبن عمروبن حزم خزرجی نامه نوشت و گفت: «اُنظُر ما کان من حدیث رسول الله (ص) و حدیث عمره بنت عبدالرحمن فاکتبه، فإنی قد خفتُ دروس العلم و ذهاب أهله» (بلاذری، 1417: 8/202)؛ به احادیث رسول الله (ص) و احادیث عمره دختر عبدالرحمن [از شاگردان عایشه] نظر کن و بنویس، که من از نابودی علم و ازبینرفتن اهلش میترسم.
در جای دیگر از عکرمهبن عمار آمده است که گفت: شنیدم نامۀ عمربن عبدالعزیز را که نوشت: «امّا بعد، امر کرد اهل علم را به اینکه علم را در مساجدشان نشر بدهند؛ زیرا که سنّت، مرده است (رامهرمزی، 1403: 603). از آنجا که این عمل عمربن عبدالعزیز مخالف با سیرۀ شیخین و صد سال بر همین منوال طی شده بود، بعضی علما در این امر با او مشکل داشتند؛ ازجمله از زهری نقل شده که گفت: «ما بر کتابت علم کراهت داشتیم، ولی سلطان ما را مجبور کرد و ما هم خوش نداشتیم که مخالفت کنیم» (دارمی، 1434: 1/110).
بخش دوم. بررسی دیدگاه اعظمی
1. دیدگاه اعظمی در قبال برخی خاورشناسان و نوگرایان اهلسنّت
دکتر محمد مصطفی الأعظمی یکی از اندیشمندان سنّتگرای حدیثی اهلسنّت است که در مقابل خاورشناسانی، همچون جوزف شاخت و نوگرایان سنّی منتقدی، همچون ابوریه برخاسته و به دفاع سرسختانه و تمامقد از تراث اهلسنّت پرداخته است. او سعی میکند تمام اشکالات بر تراث حدیثی اهلسنّت را دفع کند.
اعظمی در دفاع از دیدگاه مرسوم و سنّتی اهلسنّت، به دو جریان فکری (یا شخصیت) واکنش نشان داده است:
جریان اوّل: ژوزف شاخت6 و مستشرقان
اعظمی کتاب دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه را با نقل و نقد آراء جریان استشراق آغاز میکند و میگوید: «مستشرقان زمان قابل توجهی را صرف مطالعات ادبی و تاریخی عهدین کردند؛ اما تا مدتها به بررسی تراث اسلامی و احادیث نبوی روی نیاوردند و شاید اوّلین تلاش مهم توسط مستشرق مشهور، ایگناس گلتسیهر انجام شد که نتایج تحقیقات خود را در سال 1890 میلادی با عنوان: مطالعات اسلامی7 (به آلمانی) منتشر کرد» (اعظمی، 1400: 72).
شاخت میگوید: صحیحبودن حتی یکی از احادیث فقهی بسیار مشکل است و این احادیث از نیمۀ اوّل قرن دوم به بعد در میان مردم رواج یافته است. پس با توجه به این اقوال میتوانیم نتیجه بگیریم که نظر شاخت - تدوین حدیث به دست زهری و نبود احادیث فقهی قبل از عمربن عبدالعزیز - کذب و افتراست» (همان: 72).
اعظمی برخی دلایل روایی مستشرقان را برای عدم تدوین حدیث در زمان صحابه برمیشمرد؛ اما در ادامه مینویسد: در روایات منقول در این زمینه تناقضی ظاهری مییابیم.
اعظمی برای بررسی نظرات مختلف و تعیین مبنای خود از بزرگان اهلسنّت به خطیب بغدادی اشاره می کند. او یکی از کسانی است که به این موضوع پرداخته است. هیچ کتابی در دست ما نیست که در این زمینه از کتاب «تقیید العلم» خطیب پیشی بگیرد. او کتاب خود را به سه بخش تقسیم میکند:
بخش اوّل کتاب او به کراهت نوشتن اختصاص دارد. در فصل اوّل این بخش به نهی رسول خدا (ص) از نوشتن علم پرداخته است. در فصل دوم، نام شش تن از صحابه را مییابیم که نسبت به آنها کراهت کتابت نقل شده است: ابوسعید خدری، عبداللهبن مسعود، ابوموسی اشعری، ابوهریره، عبداللهبن عباس و عبداللهبن عمر. در فصل سوم از دوازده تابعی نام برده می شود که نسبت به نگارش حدیث نقل شده کراهت داشتند.
در فصل اوّل از بخش دوم کتاب از سه صحابه نام برده شده که احادیثی از پیامبر (ص) را در نهی از کتابت نقل کردهاند: ابوسعید خدری، ابوهریره و زیدبن ثابت (اعظمی، 1400: 75-76). او در ادامه به بررسی رجالی و درایی احادیث این سه تن میپردازد. حدیث ابوسعید خدری به دو صورت با الفاظ مختلف نقل شده است:
طریق اوّل: همام عن زیدبن اسلم عن عطاءبن یسار عن ابوسعید خدری که رسول خدا (ص) فرمود: از من ننویسید و اگر غیر از قرآن از من نوشته شده محو کنید؛ اما میتوانید از من حدیث نقل کنید و سرزنشی نیست. هرکه به من دروغ ببندد (همام گفت: گمان کنم از روی عمد را گفت) جایگاه او در جهنم است.
طریق دوم: از عبدالرحمنبن زیدبن اسلم، از پدرش، از عطاءبن یسار، از ابوسعید خدری، گفت: از پیامبر خواستیم اذن در کتابت را؛ اما ایشان از دادن اجازه به ما امتناع کرد. این روایت ضعیف است؛ چنانکه در ضعف عبدالرحمن اتفاقنظر وجود دارد. ابنمعین گفت: فرزندان زیدبن اسلم چیزی به حساب نمیآمدند. بخاری میگوید: عبدالله بسیار ضعیف است. نسائی گوید: او ضعیف است. پس این حدیث تنها از طریق همام پذیرفته میشود (همو، 77). نیز دربارۀ حدیث ابوهریره میگوید: «ساقطة الاعتبار» است (همو، 78).
اعظمی در این راستا توجیهاتی میآورد تا اثبات کند منع حدیث یا نبوده و یا مصادیق کمی داشته است:
1. احادیث نهی با احادیثی دیگر نسخ میشود که اجازۀ نوشتن احادیث نبوی را میدهد. نباید فراموش کرد که تنها یک حدیث صحیح وجود دارد که از نوشتن احادیث نبوی نهی میکند؛ زیرا میدانیم دربارۀ این موضوع اختلاف وجود دارد (در رفع و وقف احادیث در سطور گذشته سخن گفتیم).
2) ممنوعیت، مخصوص نوشتن غیر از قرآن همراه با قرآن بر روی یک تکه کاغذ از ترس خلط میان آنها بوده است و نه مطلق نوشتن.
جریان دوم: ابوریه و نوگرایان
اعظمی در بخش «سنّت و منکران جدید آن» و با عنوان «تاریخچۀ نزاع» به منتقدان احادیث اهلسنّت، ازجمله محمود ابوریه میتازد و مینویسد: ... اما در مصر بر اساس سخن ابوریه، این نزاع به دوران محمد عبده برمیگردد. ابوریه میگوید: استاد امام محمد عبده -که خدا از او خشنود باد- میگوید: مسلمانان در این عصر، امامی جز قرآن ندارند و اسلام واقعی همان چیزی است که نسل اوّل، قبل از ظهور فتنهها بر آن بودهاند. وی میگوید: تا این کتب هست [منظور کتابهای تدریسشده در الأزهر و مانند آن است که در پانوشت ذکر کرده است]8 این امت نمیتواند قد راست کند و قد راست نمیکند، مگر با روحی که در قرن اوّل وجود داشت که همان قرآن است و هر چیز دیگری حجابی است میان آن و علم و عمل (ابوریه، 1416: 405-406 به نقل از اعظمی، 1400، 26).
2. دیدگاه اعظمی دربارۀ حجیت خبر نبوی
اعظمی دربارۀ حجیت اخبار نبوی مینویسد(اعظمی، 1400، 25):
«و... فقام أبوشاۀ -رجل من الیمن- فقال: اکتبوا لی یا رسول الله! فقال رسول الله (ص): أکتبوا لأبیشاۀ ... (ابنعبدالبر، 1414: 1/298).
او همچنین به کتاب تقیید العلم صفحۀ 64 تا 116 ارجاع میدهد که این احادیث در آنجا ذکر شده است:
قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَسْمَعُ مِنْكَ أَشْيَاءَ فَنَكْتُبُهَا؟ قَالَ: «اُکْتُبُوا وَلَاحَرَجَ» (خطیب بغدادی، بیتا: 73).
و نزد علی (ع) صحیفهای از سخنان رسول خدا (ص) بود و او آن را در جعبۀ شمشیر خود نگه میداشت (ابوعبید، بیتا: 241).
اعظمی یکی از نقاط اشتراک حجیت سنّت نبوی بین شیعه و اهلسنّت را در پذیرش اصل سنّت نبوی میشمرد و میگوید: «و اما شیعیان فرقههای زیادی هستند ... و موجودین فعلی آنها در جهان اسلام اکثراً از شیعیان اثنیعشری هستند و سنّت نبوی را قبول دارند؛ اما تفاوت ما با آنها در اثبات خود سنّت است. از آنجایی که آنان پس از رحلت پیامبر (ص) بر تمام صحابه حکم ارتداد دادند، مگر چند نفر [منبعِ اعظمی: رجال کشی، ص12-13] که تعدادشان از سه تا یازده نفر بود، لذا احادیث نقلشده از این صحابه [ی مرتد] را قبول ندارند؛ بلکه فقط -طبق نظری که دارند- به روایات منقول از اهلبیت تمسک میکنند» (اعظمی، 1400، 25).
3. ادله و نتایج منع حدیث از دیدگاه اعظمی
اعظمی عدم تدوین حدیث در زمان پیامبر (ص) را نمیپذیرد و علت آن را «الاعراض أو عدم الاطلاع علی الاخبار الکثیرة التی تتعلق بالتدوین المبکِّر» (اعظمی، 1400: 72) میداند. او ادلۀ منع و عدم تدوین حدیث را نزد قائلان به آن چنین برمیشمارد (همو، 72-83):
الف. نگرانی از آمیخته شدن برخی از احادیث با قرآن مجید؛
ب. ظرفیت حافظه و سیلان ذهن اصحاب و اینکه بیشترشان نوشتن بلد نبودند.
شاخت با استناد به همین دو دلیل حجیت سنّت را زیر سؤال برده است و قبول ندارد. اعظمی در توضیح این نظریه بیان میکند که نگاه او به عصر امویان یا بهتر بگوییم قرن اوّل را میتوان در دو نکته خلاصه کرد: 1) جهل مطلق از تعالیم اسلام در جامعۀ اسلامی به عنوان یک آموزه؛ 2) ناتوانی اسلام در ایجاد نظریههای یکپارچه از خود به شیوهای سازمانیافته.
معاویه در وصیت خود به مغیرهبن شعبه میگوید: علی و پیروانش را تقبیح کن و از آنها فاصله بگیر و به عنوان منبع حدیث به آنها گوش نده و مدام عثمان و پیروانش را ستایش کن و با آنها ارتباط نزدیک داشته باش و به آنان گوش فرا ده (اعظمی، 1400، 67، به نقل از طبری، 1977: 4 /188).
گلدتسیهر از این متن نتیجه میگیرد که معاویه، مغیره را به جعل حدیث ترغیب کرده بود. اعظمی این اتهام را نمیپذیرد و تلازمی منطقی بین وصیت معاویه و جعل حدیث برقرار نمیداند. ظاهر این سخن درست است؛ اما به طورعادی چگونه میتوان بدون کتمان یا تحریف یا جعل حدیث، به ضدیت با شخصی پرداخت که احادیث نبوی فراوان به نفع و در تمجید از او وجود دارد؟
4. دفاعیات اعظمی از تراث حدیثی اهلسنّت
اعظمی در دفاع از تراث حدیثی اهلسنّت بسیار تلاش کرده است. او کتابت حدیث و عدم منع حدیث را اثبات میکند؛ اما ممنوعیت در حد محدود را قبول دارد و برای اثبات مدعای خود به قرائنی تمسک میکند. اعظمی میگوید: «تواناییهای مادی برای نگارش احادیث در اختیار مسلمانان اوّلیه بود. بنابراین در این بخش به بررسی تبدیل آن قابلیتها از قوه به فعل میپردازیم ... تقریباً تا اواسط قرن دوم کتابهای سنّت با ماهیت دایرۀالمعارفی پدید آمدند، مانند آثار ابنجریح، سعیدبن ابیعروبه، ابنابیذیب، اوزاعی، شعبه، سفیان ثوری، مالک و دیگران. اکثر این اهل حدیث در بین سالهای 150 و تقریباً 160 درگذشتند. اما دورۀ پس از آنها -به ویژه قرن سوم- بارورتر و دقیقتر بود. از یک سو آنان در طبقهبندی خود عمیقتر و منسجمتر عمل کردند و نوشتههای پیشینیان را در آثار دایرۀالمعارفی خود گنجاندند؛ لذا آثار قرن دوم را تحتالشعاع قرار داده است (طَغَت علی مؤلَفات القرن الثانی)» (اعظمی، 1400: 84).
میبینیم اعظمی معتقد است که نوشتن حدیث از همان قرن اوّل آغاز شده؛ اما چون مقدار کمی از آن باقی مانده است، مردم منکر تدوین در عهد نخستین و گاه حتی اصل وجود سنّت شدهاند. بنابراین، جمعآوری اطلاعات از منابع موجود برای روشنشدن نگارش اوّلیۀ سنّت پیامبر قدری ضروری است. اعظمی در ادامه به فهرست افرادی میپردازد که کتابت در دوران نخستین به آنها نسبت داده شده است و در پی آنست که اصل کتابت را اثبات کند (همو، 92-142) که در اینجا به چند نمونه اکتفا میشود:\
ابوبکر (13-50ق)
به گزارش اعظمی براساس آنچه حکیم از عایشه نقل کرده است، تعدادی از محققان کتابت ابوبکر از احادیث نبوی را استنباط کردهاند که میگوید: «پدرم احادیثی را از رسول خدا (ص) جمعآوری کرد که پانصد حدیث بود. یک شب حالتش بسیار منقلب بود. ... چون صبح شد گفت: ای دخترم، احادیثی را که پیش توست برایم بیاور. چون آوردمشان گفت آتش بیاورند و آنها را سوزاند. گفتم: چرا آتششان زدی؟ گفت: ترسیدم درحالیکه اینها نزد من است بمیرم و در آن، احادیثی درباره مردی است که به او امیدوار بودم و به او اعتماد کرده بودم، ولی او چنانکه میگفتند نبود» (بخاری، 1422: 1/35).
علیبن ابیطالب (ع) (23-40ق)
اعظمی نقل میکند علی (ع)، قاضی ملت و سردار بزرگ اسلام است. او بر علم و عمل کوشید و پیامبر (ص) برایش بهشت را شهادت داد (ذهبی، 1987: 1/14). نزدش صحیفهای از سخنان رسول خدا (ص) بود و او آن را در جعبۀ شمشیر خود (قراب سیفه) نگه میداشت (ابوعبید، بیتا: 241).
عمربن خطاب (23-40ق)
به نقل اعظمی از منابع، عمر به شدت و قاطعیت معروف بود و مطالبی از او نقل میشود که باعث سوءتفاهم میشود و بر عدم التزام او به سنّت پیامبر استدلال آورده میشود که بهتازگی اختلافات در این باره زیاد شده است. گفته شده که او نوشتن احادیث نبوی را خوش نداشت. براساس آنچه از عروهبن زبیر نقل شده است عمربن خطاب میخواست سنن را بنویسد، پس با اصحاب رسول خدا (ص) مشورت کرد. او را به نوشتن آن سفارش کردند. پس عمر یک ماه در اینباره استخاره کرد، سپس یک روز صبح، گفت: میخواستم سنّت را بنویسم و من قومی را به یاد آوردم که پیش از این کتاب نوشتند [...] و کتاب خدای متعال را ترک کردند. به خدا سوگند، من کتاب خدا را با چیزی مخلوط نمیکنم (خطیب بغدادی، 1405: 49).
او با این استدلال کتب سنّت را سوزاند که کتابها در دست مردم ظاهر شده است. او آنها را نپسندید و از آنها متنفر شد و گفت: ای مردم! به من خبر دادهاند که کتابها در دست شما آمده است؛ پس محبوبترین آن نزد خدا درستترین آنهاست. هیچکس کتابی نزدش نباشد، مگر اینکه آن را برای من بیاورد و من نظرم را در مورد آن بگویم. پس گمان کردند که او میخواهد آنها را بررسی کند و در امری که اختلافی در آن نباشد را انتخاب کند. پس کتابهای خود را نزد او آوردند و او آنها را در آتش سوزاند! سپس گفت: اینها آرزوی نهفتۀ اهل کتاب بود (همو: 49). اعظمی در دفاع از تراث حدیث اهلسنّت و در توجیه متنهای رسیده از او که نمونههایش در بالا ذکر شد، نکاتی بیان میکند:
1. روایت عروهبن زبیر از عمربن خطاب، منقطع است و در نتیجه ضعیف است. بر فرض صحت و اعتبار آن، حاکی از آن است که صحابه طبق مشورتی که عمر با ایشان کرده بود بر نوشتن حدیث متفق بودند و به عبارت دیگر، هیچ اطلاعی نداشتند که رسول خدا (ص) از نوشتن نهی کرده است که اگر چنین بود مخالفت خود را بیان میکردند. پس امتناع عمر از کتاب، نه بر پایۀ سخن رسول خدا (ص) بوده و نه مشورت با بقیۀ اصحاب؛ بلکه برخلاف رهنمود آنها بوده و تنها براساس اجتهاد خود او بوده است. شاید هدف از آن، اوّلویتدادن به کتاب خدای متعال بوده است؛ زیرا پیششرط اوّلویت قرآن، حفظ لفظی و معنایی آن است؛ درحالیکه در حدیث، حفظ معنی آن کافی است.
2. روایت قاسمبن محمد از عمر نیز منقطع و ضعیف و باطل است.
3. روایت یحییبن جعده نیز منقطع و فاقد اعتبار است.
در ادامه، اعظمی برای اثبات مدعایش روایاتی را میآورد که عمر را تابع حدیث نشان میدهد (اعظمی، 1400، 16 و 135):
1. أخبرنا سفیان عن الزهری عن سعیدبن المسیب: أن عمربن الخطاب کان یقول: الدیة للعاقلة، ولا ترث المرأة من دیة زوجها شیئاً. حتی أخبره الضّحّاكبن سفیان أن رسول الله کتب إلیه: أن یُوَرِّث امرأة أَشْيَمَ الضِّبَابيِّ من دیته، فرجع إلیه عمر» (شافعی، الرسالة، 1358: 1/ 425). عمربن خطاب میگفت: دیه متعلق به خانوادۀ مرد است9 و زن از دیۀ شوهرش ارث نمیبرد. ضحاکبن سفیان به او گفت که رسول خدا (ص) نوشت: زن اشیم الظبی از دیۀ همسرش ارث برد، پس عمر از رأیش بازگشت.
2. أن عمر قال: أذکر اللهَ اِمرَؤاً سمع من النبی فی الجنین شیئاً، فقام حَمَلُبن مالکبن النابغة، فقال: کنت بین جارتین لی - یعنی ضرتین- فضربت إحداهما الأخری بِمِسْطَح فألقت جنیناً میتاً، فقضی فیه رسول الله بِغُرَّةٍ. فقال عمر: لو لم أسمع فيه لقضينا بغيره.» (همو، 1 /425). عمر گفت: شما را به خدا یاد کنید از کسی که چیزی از پیامبر(ص) دربارۀ جنین شنیده است. پس حملبن مالکبن نابغه برخاست و گفت: من بین دو همسرم بودم و یکی با وردنه به دیگری زد که باعث سقط جنینش شد و رسول خدا بر آن حکم داد. پس عمر گفت: اگر این را نمیشنیدم، به گونهای دیگر تصمیم میگرفتیم.
بخش سوم: جمعبندی دو دیدگاه
در جمعبندی نظرات آیتالله سیستانی و اعظمی نکاتی شایان ذکر است:
1. آیتالله سیستانی طبق مستنداتی از کتاب و سنّت قایل به حجیت سنّت نبوی است. اعظمی نیز حجیت خبر نبوی را میپذیرد.
2. یکی از مسائلی که هر دو در بحث جمعآوری و تدوین حدیث آوردهاند و بین ایشان مشترک است، بحث مکتوباتی است که در دوران نخستین و دورۀ نبی مکرم اسلام (ص) جمعآوری شده است. آیتالله سیستانی برای این موضوع مواردی را، ازجمله پنج عنوان از مکتوبات اهلالبیت (ع) ذکر نموده است. اعظمی نیز از کتاب علی (ع) نام میبرد. این موضوع نشاندهندۀ اصالت و اعتبار حدیث شیعه است؛ زیرا معلوم میشود که شیعه و در رأس آنها علی (ع) به منع تدوین حدیث قائل نبودند و حدیث نبوی را تدوین مینمودند که هر دو اندیشمند برگزیدۀ ما آن را قبول دارند.
3. بخش مهم دیگری که در کلام این دو اندیشمند اسلامی مطرح شده است، بحث منع تدوین حدیث و رفع منع تدوین حدیث است. همانطورکه گذشت در نوشتار هر دو نفر فیالجمله بحث منع تدوین حدیث نبوی مطرح شده است
4. آیتالله سیستانی با ادلهای منع تدوین را اثبات و آن را از ادلۀ ضعف و بیاعتباری فیالجملۀ حدیث اهلسنّت میداند. او شواهدی میآورد که اصل منع تدوین را طرح میکند؛ از آن جمله رفع منع تدوین حدیث توسط عمربن عبدالعزیز است. (بلاذری، 1417: 8/202و رامهرمزی، 1403: 603). به دلیل آنکه این عمل عمربن عبدالعزیز مخالف با سیرۀ شیخین بوده و صد سال بر همین منوال طی شده بود، بعضی علما در این امر با عمربن عبدالعزیز مشکل داشتند (دارمی، 1434:1/ 110).
5. اعظمی به افتراق نگاهش با شیعه اشاره می کند و میگوید: با اینکه در حجیت سنّت با شیعه مشترکیم، ولی در نوع اثباتش اختلاف داریم؛ زیرا آنها اقوال صحابه را حجت نمیدانند. این نکته را آیتالله سیستانی بیان و از آن به عنوان نقطۀ برتری حدیث شیعه بر اهلسنّت یاد میکند. طبق نظر وی، یکی از نکاتی که از دلائل ضعف اعتبار تراث اهلسنت است، اخذ به اقوال و افعال صحابه و تابعان و جعل حجیّت برای آنها به علّت عدم برخورداری از عترت است.
نتیجه
1. توافق در اصل حجیت سنّت: آیتالله سیستانی و مصطفی الأعظمی بر حجیت سنّت نبوی و لزوم پیروی از آن اتفاقنظر دارند. این امر، بستری مشترک برای بررسی تطبیقی دیدگاههای آنان فراهم میسازد. با این حال، نحوه استدلال و تفسیر این حجیت، محل اختلاف و تفاوت دیدگاههاست.
2. اختلاف در تاریخ و چرایی منع تدوین: در حالی که آیتالله سیستانی با ارائه شواهد تاریخی متعدد، منع تدوین حدیث در زمان خلفا را امری مسلم و مستند میداند، اعظمی با تردید در این مسئله، سعی در ارائه تصویری متفاوت از تاریخ تدوین حدیث دارد. این اختلاف در مبانی تاریخی، منجر به تفاوتهای اساسی در تحلیل و تفسیر روایات و در نتیجه، اختلاف در دیدگاههای نهایی میشود.
3. تأثیر منفی منع تدوین بر کاهش اعتبار تراث اهلسنّت: آیتالله سیستانی با تأکید بر پیامدهای منع تدوین حدیث، آن را عامل اصلی خدشهدار شدن اعتبار تراث حدیثی اهلسنّت میداند. ایشان ورود اسرائیلیات، احادیث جعلی، اشتباهات راویان و... را از جمله پیامدهای مستقیم این منع برشمرده و معتقد است که این مسائل، اعتبار و اصالت احادیث اهلسنّت را زیر سؤال میبرد. در مقابل، اعظمی با اذعان به وجود برخی مشکلات، سعی در دفاع از کلیت تراث حدیثی اهلسنّت و ارائه توجیهاتی برای رفع این اشکالات دارد.
4. اعتبار بالای تراث شیعه: آیتالله سیستانی با استناد به وجود مکتوبات حدیثی از اهلبیت (ع) در همان عصر صدور حدیث، تراث حدیثی شیعه را از چالشهای مطرح شده در مورد تراث اهلسنّت، مصون میداند. ایشان وجود این میراث مکتوب متقدم را دلیلی بر اهتمام ائمه شیعه به ثبت و حفظ احادیث و در نتیجه، اعتبار بالای تراث حدیثی شیعه میداند.
5. همصدایی برخی مستشرقان با دیدگاه شیعه: برخی از مستشرقان، از جمله ژوزف شاخت، با دیدگاه شیعه در مورد منع تدوین حدیث و تأثیر آن بر اعتبار تراث اهلسنّت، همنظر هستند. این مسئله نشان میدهد که این موضوع، صرفاً یک اختلاف نظر بین شیعه و سنی نیست، بلکه بحثی مورد توجه محققان غربی نیز بوده است.
6. نقد دیدگاههای مصطفی الأعظمی: در این پژوهش، استدلالهای اعظمی در دفاع از اعتبار حداکثری احادیث اهلسنّت و نقد دیدگاههای مستشرقان و نوگرایان، نقد و بررسی و تضاد برخی از این استدلالها با مبانی مورد قبول خود اهلسنّت نیز نشان داده شده است .
7. اشکال شاخت به سنت و اعتبارسنت به بدنه اصلی اسلامی یعنی اهل سنت وارد است، نه گروه شیعه و تراث شیعی. مستشرقانی چون شاخت که از بیرون به تراث اسلامی می نگرند به دلیل ضعف در شیعه پژوهی به این نکته متفتّن نیستند که تراث شیعی - به دلایلی که در مقاله ذکر شد- از غنای بهتر و اعتبار بیشتری برخوردار است.
8. لزوم تداوم تحقیقات: مسئله تاریخ تدوین حدیث و تأثیر آن بر اعتبار تراث حدیثی فریقین، موضوعی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند تحقیقات و مطالعات گستردهتری است. این پژوهش، با ارائه دیدگاههای دو عالم برجسته شیعه و سنی، گامی در این راستا برداشته و میتواند زمینهساز تحقیقات آینده باشد.
منابع
1. ابنحزم، علیبناحمد (بیتا)، اسماءالصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد، قاهره: مکتبة القرآن.
2. ابنعبدالبر، یوسفبن عبدالله (1414ق)، جامع بیان العلم و فضله، المملکة السعودیه: دارابنالجوزی.
3. ابوریه، محمود (1416ق)، اضواء علی السنة المحمدیة، قم: مؤسسة انصاریان.
4. احمدبن حنبل، احمد (1421ق)، مسند احمد، بیجا: مؤسسة الرسالة.
5. اعظمی، محمد مصطفی (1400ق)، دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، بیروت: المکتب الاسلامی.
6. امین، احمد (1969م)، فجر الإسلام، بیروت: دارالکتب العربی.
7. بیهقی، احمدبن حسین(1434ق)، المدخل الی السنن الکبری، کویت: دارالخلفاء.
8. خطیب، محمد عجاج (1402ق/ 1980م)، السنة قبل التدوین، قاهره: وهبه، چاپ دوم.
9. دارمی، عبدالله (1434ق)، سنن الدارمی، محقق: نبیل هاشم الغمری، بیروت: دارالبشائر.
10. ذهبی، شمس الدین (1987م)، تذکرة الحفاظ، بیروت: دارالکتب العلمیة.
11. رامهرمزی، حسن (1404ق)، المحدث الفاصل بین الراوی والواعی؛ المحقق: د. محمد عجاج الخطیب، بیروت: دارالفکر، چاپ سوم.
12. رضایی اصفهانی، محمدعلی و همکاران (1400)، تفسیر موضوعی قرآن کریم، دفتر نشر معارف.
13. سیستانی، سیدعلی (1441ق)، رسالة فی تدوین الحدیث (تقریر الابحاث)، به قلم سیدمحمدعلی ربانی، بیجا.
14. طبری، محمدبن جریر (1997م)، تاریخ طبری، بیروت: دارالتراث.
15. عاملی، سید جعفر مرتضی (1426ق)، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، بیجا: دارالحدیث.
16. عاملی، شیخ حر (1409ق)، وسائل الشیعة، قم: مؤسسة آلالبیت (ع).
17. متقیهندی، علیبن حسامالدین (1401ق)، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیجا: مؤسسة الرسالة.
18. معرفت، محمد هادی (1394)، تفسیر و مفسران، قم: نشر تمهید.
19. معرفت، محمد هادی (1375)، تاریخ قرآن، تهران: سمت.
[1] . دانشجوی دکتری مدرسی معارف، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران: samohsen09@gmail.com
[2] . استادیار دانشگاه فردوسی مشهد(نویسنده مسئول)، ایران: sadeghzadeh-t@um.ac.ir
[3] . استادیار دانشگاه فردوسی مشهد (همکار)، ایران: akrami-a@um.ac.ir
[4] . Josef Schacht
[5] . ظاهراً تأکید بر وجود این کتاب در دوره معاصر را مدیون مجله المنار (١ جمادیالثانی ١٣٣٢، شماره ٣۵٠) هستیم.
[6] . از او آثاری به فارسی ترجمه شده است: ازجمله: دیباچهای بر فقه اسلامی؛ ترجمه اسدالله نوری؛ هرمس؛ 1388.
[7] . Ignas Goldziher, Muhammedanische Studien.
[8] . این دوقلاب از خود اعظمی است.
[9] . العاقلة: قَرابةِ الرَّجُلِ مِن قِبَلِ أبيه الَّذين يَدفَعون الدِّيةَ. (www: surahquran.com/Hadith-57197)