Analysis of the Synonyms of "Love" in the Historical Development of Qur'anic Exegeses (Akhdān, Walījah, and Ḥannān)
Subject Areas : -Ali Mohammad Mir Jalili 1 , Mohammad Faker Meybodi 2 , Nasrin Alavi Nia 3 *
1 - Professor of the Qur’an and Hadith Department, Faculty of Theology, Meybod University, Meybod, Iran.
2 - Professor of the Qur’an and Hadith Department, Al-Mustafa International University, Tehran, Iran.
3 - Seminary Student, Level 4, Al-Noor Higher Education Institute, Shiraz, Iran (corresponding author).
Keywords: Holy Qur'an, Historical Development, Akhdān, Walījah, Ḥannān, Love.,
Abstract :
This article employs a descriptive-analytical method with library tools to explore the synonyms of the word "love" in the Qur'an (akhdān, walījah, and ḥannān). Some lexicographers define akhdān as a general term for friend and companion, while others interpret it as a form of friendship driven by selfish desires. The term applies equally to both males and females, referring to a kind of secretive friendship that does not lead to family formation but rather satisfies sexual instincts. Most classical interpreters have supported this meaning. Walījah refers to a friend, companion, and confidant, and is used both in singular and plural forms. It often implies secretive relationships intended for deceit or trickery. Numerous scholars have interpreted this term as baṭānah and some as dakhīlah. Ḥannān is used to denote mercy, affection, and tenderness. Most interpreters associate it with raḥmah (mercy), and some have described it as tenderness and compassion.
<13> مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شمارۀ 81، سال سیام، زمستان 1403 ش
Historical Approaches to Quran and Hadith Studies, Vol. 81, Year 30, Winter 2025
واکاوی واژگان نظایر حب در سیر تاریخی تفاسیر قرآن (اخدان، ولیجه و حنان)
علی محمد میرجلیلی1
محمد فاکرمیبدی2
نسرین علوی نیا3
تاریخ دریافت: 13/09/1402 تاریخ پذیرش: 30/09/1403، صفحۀ 138 تا 155 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و با ابزار کتابخانهای به واکاوی واژگان نظایر حب در قرآن (اخدان، ولیجه وحنان) میپردازد. برخی از لغویان اصل معنای أخدان را به معنای مطلق دوست و رفیق، برخی نیز دوستی همراه با میل و خواهش نفسانی به کار برده اند. این واژه برای مذکر و مؤنث یکسان کار میرود و هدف در آن، حبی است که موجب تشکیل خانواده نباشد بلکه نوعی دوستی پنهانی جهت سکون غریزه جنسی است. اغلب مفسران در طول تاریخ همین معنا را برای آن برشمردهاند. ولیجه به معنی دوست، رفیق و محرم اسرار به کار رفته که مفرد و جمع آن یکسان است البته برای دوستی سری به منظور مکر و خدعه به کار میرود. مفسران متعددی واژه بطانه و برخی نیز «دخیله» تفسیر کردهاند. حنان نیز به معنی رحمت، عاطفه و شفقت به کار رفته است. اغلب مفسرین به کلمه «رحمه» اشاره داشتهاند و عدهای «تعطف و شفقه» را نیز استفاده کردهاند.
کلیدواژهها: قرآن کریم، سیر تاریخی، اخدان، ولیجه، حنان، حب.
درآمد
قرآن کریم در طی 23 سال در موقعیتها و شرایط متعدد به خاطر وجود حکمتهای مختلف نازل شده است که کمتر اتفاق میافتد در آن، موضوعی یکجا و در کنار هم مورد بررسی باشد به همین دلیل موضوعات مختلف در کل متن به صورت پراکنده ذکر شده است؛ لذا اگر کسی بخواهد نگاهی کلی به تمام متن داشته باشد یا معنای نسبتاً جامعی را از یک معنا مورد کنکاش قرار دهد ناگزیر است که معنا و مترادفات آن را در گوشه گوشه قرآن جست و جو نماید. حب و محبت از موضوعاتی است که مورد بحث در علوم مختلف قرار گرفته و عرفا، ادبا، شعرا، نویسندگان و فیلسوفان مختلف در این زمینه قلمفرسایی کردهاند و گسترهای به قدمت تاریخ دارد. قرآن کریم نیز به این موضوع اهمیت ویژهای داده است. بنابراین پرداختن به نظایر این واژه حائز اهمیت است اما تاکنون تحت عناوین و از زاویههاي مختلف، مورد بحث و بررسی در مجامع علمی و دینی قرارگرفته است، اما تاکنون پژوهش مستقلی که واژگان متناظر حب را مورد بررسی قرار دهد، صورت نگرفته است پس به نوعی میتوان گفت تحقیق پیش رو، از این حیث بدیع به شمارمی آید. روش این مقاله توصیفی – تحلیلی و ابزار آن کتابخانه ای است و واژگانی مانند اخدان، ولیجه و حنان مورد بررسی قرار گرفته است.
«اخدان4»
لغویان أخدان را از «خدن و خدین به معنای دوست صدیق و صاحب دانستهاند.» (فیروز آبادی، 1407، ج۴، ص ۲۰۷) و «برای مذکر و مؤنث یکسان کار میرود.» (جمعی از نویسندگان، 1390، ج1، ص 222) ابن منظور خدن و خدین را این گونه معنا کرده: «کسی که با تو دوستی میکند و در هر کار ظاهری و باطنی با توست.» (ابن منظور، 1387، ج ۱۳، ص ۱۳۹) اما اغلب لغویان از جمله راغب اصفهانی مینویسد: «خدن بیشتر درباره کسی که برای میل و خواهش نفسانی و شهوانی دوستی میکند بکار میرود.» (راغب اصفهانی، 1416، ص ۲۷۷) و تفاوت بین خلیل و خدن در این است که «عرب در دوستیهای همراه حرمت و کرامت تعبیر خلیل و در دوستی با بزهکاری پنهانی تعبیر خدن را به کار میبرد.» (جوادی آملی، 1397، ج ۱۸، ص ۳۹۳).
مصطفوی مینویسد: «اصل در این ماده به قرینه موارد استعمال و از لحاظ اشتقاق و ماده به معنای دوستی پنهانی است که دوستی و همنشینی او در خفا و پنهانی باشد نه در ظاهر و آشکار و این خفا و پنهانی بودن نزدیک به مادههایی همانند: الخبن و الخبأ و الخدر و الخدع و الخفي و الخلب و الخمن است.» (مصطفوی، 1360، ج۳، ص ۳۵) اما برخی از لغویان اصل معنای أخدان را به معنای مطلق دوست و رفیق میدانند مانند ابن منظور که با استشهاد به شعری از ابن الأعرابي أخدان را به معنای دوستی مطلق گرفته نه دوستی سری: «أولئك أخدانی و أَخْلالُ شیمتی، و أَخْدانُك اللائي تَزَيَّنَّ بِالكَتَم» آنان دوستان من هستند و اکرام دوستان عادت من است و دوستان تو کسانی هستند که با پوشیدگی تزیین شدهاند.» (ابن منظور، 1387، ج ۱۱، ص ۲۱۸).
در بعضی روایات، مؤید این مطلب نیز آورده شده است: «أَنَّ سُلَيْمَانَ عليه السلام قَالَ لَا تَحْكُمُوا عَلَى رَجُلٍ بِشَيْءٍ حَتَّى تَنْظُرُوا إِلَى مَنْ يُصَاحِبُ فَإِنَّمَا يُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْكَالِهِ وَ أَقْرَانِهِ وَ يُنْسَبُ إِلَى أَصْحَابِهِ وَ أَخْدَانِهِ».(مجلسی، 1403، ج ۷۱، ص ۱۸۸و قمی، 1414، ج ۵، ص ۹۴) «درباره انسان به چیزی قضاوت نکنید تا این که بنگرید با چه کسی دوستی میکند بدرستی که انسان با دوستان و همراهانش شناخته میشود و به یاران و رفیقانش منسوب میشود». در این حدیث «أخدان» به معنای «مطلق دوستی» بکار رفته نه «دوستی سری برای امور خلاف.»
برخی از موارد استعمال در آیات قرآن
«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضِ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذا أَحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.» (سوره نساء، آیه 25).
«و آنها که توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان را ندارند، میتوانند با زنان پاکدامن از بردگان با ایمانی که در اختیار دارید ازدواج کنند (خدا به ایمان شما آگاهتر است؛ و همگی اعضای یک پیکرید) آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمایید و مهرشان را به خودشان بدهید؛ به شرط آنکه پاک دامن، باشند نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند و نه دوست پنهانی بگیرند؛ و در صورتی که محصنه باشند و مرتکب عمل منافی عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت این (اجازه ازدواج با کنیزان) برای کسانی از شماست که بترسند (از نظر غریزه جنسی) به زحمت بیفتند؛ (و با این حال) نیز خودداری (از ازدواج با آنان) برای شما بهتر است؛ و خداوند، آمرزنده و مهربان است.» از جمله موارد دوستی ممنوعه، دوستی با جنس مخالف به قصد زنا است که این شکل از دوستی در جاهلیت امری مرسوم بوده که قرآن با آن برخورد کرده است. «أخدان» در قرآن دو جا بکار رفته است یکی در آیه فوق در مورد زنانی که اتخاذ أخدان بکنند و آیه ذیل در مورد مردانی که به این امر مبادرت بورزند و مؤنث و مذکر در این واژه یکسان بکار میرود. آیه دیگر در این زمینه:
«الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ وَ لَا مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ.» (سوره مائده، آیه 5). «امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده؛ و (همچنین) طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما برای آنها حلال؛ و (نیز) آنان، پاک دامن از مسلمانان و آنان، پاکدامن از اهل کتاب حلالاند؛ هنگامی که مهر آنها را بپردازید و پاک دامن باشید؛ نه زناکار و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید؛ و کسی که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد اعمال او تباه میگردد و در سرای دیگر از زیانکاران خواهد بود.»
در اصطلاح «أخدان» جمع خدن صفت مشبهه به معنای دوست گیری برای فاحشهگری است(عمر، 1423، ص 161) و چنان که تفسیر اطیب البیان اشاره دارد «مُتَخِذَاتِ أَخْدان زنانی را گویند که همه جا و در نزد همه کس نمیروند بلکه رفقای خصوصی دارند.» (طيب، 1387، ج۴، ص ۵۵) صاحب تبیان هم مینویسد: «و المخدن هو الصديق يكون للمرأة يزني بها سراً كذا كان في الجاهلیه» یعنی در جاهلیت پنهانی با زنان روابط جنسی میداشتند و اسلام آن را قدغن کرده است.» (طوسی، 1417، ج ۳، ص ۱۷).
علامه طباطبائی بیان کردهاند علت اینکه «اخدان» در قرآن به صورت جمع آمده است «این دلالت بر کثرت میکند و تصریح دارد کسی که دوست برای فحشا میگیرد به یکی و یا دو تا قناعت نمیکند چون نفس آدمی حریص است اگر بخواهد هوای نفس را برآورده سازد دوستان زیادی برای فحشا میگیرد.» (طباطبایی، 1374، ج ۴، ص ۲۷۸) این که در قرآن کریم «خدن» با «اتخاذ» همنشین شده مؤید این مطلب است که خدن مصاحب در سر و پنهانی است که برخلاف جریان عادی باشد(مصطفوی، 1360، ج ۳، ص ۳۶) همان طوری که در قول خدای متعال است «الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَولِياءَ» (سوره آل عمران، آیه 139) «وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا» (سوره نساء، آیه 119) «وَ مَا يَنْبَغِي لِلرَّحْمن أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً»(سوره مریم، آیه 92) «لا تَتَّخِذُوا بطانَةً مِنْ دُونِكُمْ»(سوره آل عمران، آیه 118) «اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَواهُ»(سوره فرقان، آیه 43) «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً و لا ولداً» (سوره جن، آیه 3). در آیه ۲۵ نساء با آوردن نهی از زنا با تعبیر «غَيْرَ مُسافِحات» چه نیازی به آوردن «لا مُتَّخِذاتِ أخدان» بود قبل از پاسخ به سؤال لازم است واژه سفاح نیز تعریف گردد. سفاح در لغت به معنای صب الماء (ریختن آب) است و چون در زنا مقصود تشکیل خانواده و تولیدمثل نیست، بلکه هدف تنها ریختن آب است از آن به سفاح یاد میکنند و به مرد زناکار «مسافح» و به زن زناکار «مسافحه» میگویند؛ خواه علنی باشد یا پنهانی چنانکه به دامنه کوه که آبها به آنجا میریزد «سفح الجبل» گویند. (ابن منظور، 1387، ج ۲، ص ۴۸۵، جوادی آملی، 1397، ج ۱۸، ص ۳۹۴).
مکارم شیرازی بیان میکند: «چون در جاهلیت تنها زنای آشکار را ناپسند میدانستند قرآن کریم با آوردن صريح «لا مُتَّخِذات أخدان» به طور صریح اذعان میدارد برخلاف عقیده جمعی در جاهلیت انتخاب دوست پنهانی برای زنا نیز اشکال دارد.» (مکارم شیرازی و همکاران، 1371، ج ۳، ص ۳۵۰) و «فرق مسافحات و متخذات اخدان عموم و خصوص است؛ چراکه مسافحات در سرّ و جهر است و اتخاذ اخدان فقط در سرّ است و از ابن عباس نقل است که در جاهلیت زنای علانیه را حرام میدانستند و زنای سر را حلال، حق تعالی به این آیه نهی زنای سر را هم فرمود».(حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ج۲، ص ۴۰۱، فاضل مقداد، 1419، ج ۲، ص ۱۷۳).
جوادی آملی نیز بیان کردهاند: «قرآن کتاب نور است نه کتاب علمی محض، مانند کتابهای فلسفی یا فقهی یا کلامی و.... از این رو مسائل فقهی لازم را همراه با مسائل اخلاقی بیان میفرماید تا پشتوانه محکم اجرایی داشته باشند»(جوادی آملی، 1397، ج ۱۸، ص ۳۹۲) در آیه مورد بحث، همراه مسائل فقهی، به این نکات اخلاقی توجه میدهد: «مُحصَناتِ غَيْرَ مُسافِحات ولا مُتَّخِذات أخدان»(سوره نساء، آیه 25)؛ «با کنیزانی ازدواج کنید که عفیف باشند؛ نه آشکارا زنا کنند و نه دوستانی مخفی برای تبهکاری داشته باشند» و اینکه «در جاهلیت قدیم عرب زنای علنی را ننگ میدانستند؛ ولی اتخاذ اخدان را نه. امروزه هم در جاهلیت جدید برخی جوامع غربی چنین است که روسپیگری را زشت میدانند؛ ولی روابط سری نامشروع را میپسندند.» (جوادی آملی، 1397، ج ۱۸، ص ۳۹۳).
در آیه ۲۵ سوره مبارکه نساء ازدواج احصانی در مقابل سفاحی و أخدانی قرار گرفته که به بعضی از وجوه تفاوتی آنها اشاره میشود:
1.مطرح نبودن قصد و نیت واقعی ازدواج از سوی مرد و زن غالباً در سفاح و اخدان، هدف اطفای آتش شهوت است به خلاف نکاح صحیح.
2.عدم صداقت و مودت و آرامش که خداوند در آفرینش زن و مرد قرار داده است چون در سفاح و اخدان هدف تشکیل نهاد مقدس خانواده نیست.
3.در سفاح و اخدان اگر چه دو طرف با رضایت به این عمل اقدام میکنند ولی مهریه ای وجود ندارد.
4.عدم توارث زن و مرد از یکدیگر
5.عدم رسوم و تشریفات عرفی
6.عدم اجرای صیغه طلاق
7.عامل مهم براندازی خانواده و جامعه انسانی و ...
عوامل متعددی میتواند موجب دوستیهای سری و پنهانی شود که به بعضی از آنها که در قرآن بیان شده، اشاره میشود:
خضوع و عشوهگری در سخن گفتن:
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «فَلَا تَخَضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي في قَلْبِهِ مَرَضٌ» (سوره احزاب، آیه 32). علامه طباطبایی میفرماید: «در این جمله زنان را از خضوع در کلام نهی میکند و خضوع در کلام به معنای این است که در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطیف کنند تا دل او را دچار ریبه و خیالهای شیطانی نموده، شهوتش را برانگیزانند و درنتیجه آن مردی که در دل بیمار است به طمع بیفتد و منظور از بیماری دل، نداشتن نیروی ایمان است، آن نیرویی که آدمی را از میل به سوی شهوات باز میدارد.» (طباطبایی، 1374، ج ۱۶، ص ۳۰۹)
مقید نبودن خانواده به مسائل شرعی:
قرآن کریم میفرماید:
«يَاأيها الَّذِينَ ءَامَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحْجَارَةُ عَلَيْها مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ.» (سوره تحریم، آیه 6). «ای کسانی که ایمان آوردهاید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سخت گیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمیکنند و آنچه را فرمان داده شدهاند به طور کامل اجرا مینمایند» بنابر این آیه میتوان گفت: فرزندان اولین برخوردها و معاشرتهای صحیح و ناصحیح را در خانواده تجربه میکنند و همین مساله مورد توجه قرآن کریم بوده است. باتوجه به آسیبهای چنین دوستیها أخدان گیری به چند نمونه از راهکارهای قرآنی برای جلوگیری از چنین مسائلی اشاره میگردد:
پرهیز از اختلاط زن و مرد:
«وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَسْلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذَالِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبهن»(سوره احزاب، آیه 53).
کنترل چشم:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم»(سوره نور، آیه 30)، «وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ» (سوره نور، آیه 31). دین مقدس اسلام به مردان و زنان دستور کنترل چشم در برابر نامحرم میدهد.
عدم خودنمایی زنان در جامعه و داشتن حجاب و عفاف:
«لاتَبَرَّجنَ تَبَرجَ الْجَهْلِيَّةِ الْأُولى» (سوره احزاب، آیه 33) «وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» (سوره نور، آیه 31) راهکارهای دیگری نیز وجود دارد که مجال بررسی همه آنها نیست؛ بنابراین از جمله راهکارهای قرآنی برای جلوگیری از اتخاذ أخدان رعایت عفت و حیا برای افراد است.
واژه اخدان در تاریخ تفاسیر
در قرن چهارم محمد بن جریر طبری در جامع البیان عن تاویل ای القرآن، أَخْدٰانٍ را أَصْدِقَاءٍ عَلَى السَّفَّاحِ معرفی میکند. (طبری، 1412، ج6، ص 602) همچنین ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان فی تفسیر القرآن واژه أَخْدٰان را «أحباب يزنون بهن في السر» تعبیر کردهاند. (ثعلبی، 1422، ج3، ص289).
در قرن پنجم شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن از تعبیر «فيهم من يحرم ما ظهر من الزنا، و لا يحرم ما خفي منه، و خدن الرجل و خدينه صديقه» استفاده کرده است. (طوسی،1417، ج3، ص171)
در قرن ششم طبرسی، در کتاب مجمع البيان في تفسير القرآن، اخدان را أخلاء في السر میداند و با توضیح «المراد بقوله غَيْرَ مُسٰافِحٰاتٍ وَ لاٰ مُتَّخِذٰاتِ أَخْدٰانٍ یعنی غير زانيات لا سرا و لا جهرا» معنا را کامل میکند. (طبرسی، 1372، ج3، ص 55 ). فخر رازی نیز در التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) أَخْدٰانٍ را جمع خدن، كالاتراب جمع ترب میداند و الخدن را الذي يخادنك و هو الذي يكون معك في كل أمر ظاهر و باطن برمیشمرد (فخر رازی،1420، ج10، ص51) همچنین ابوالفتوح رازى در روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن واژه اخدان را به صدیق تعبیر کرده است. (ابوالفتوح رازی، 1408، ج5، ص324)
در قرن هفتم، بیضاوی در انوار التنزیل و اسرار التاویل أَخْدٰان را به معنی أخلاء في السر معرفی میکند. (بیضاوی، 1420، ج2، ص69).
در قرن نهم سیوطی در الدر المنثور فی تفسیر بالماثور برای اخدان، صرفا واژه اخلاء را به کار برده است. (سیوطی، 1418، ج2، ص142).
در قرن یازدهم حویزی در تفسیر نورالثقلین، أَخْدٰان را صرفا به معنی صَدِيقَه معرفی میکند. (حویزی، 1388، ج1، ص470) همچنین فیض کاشانی در تفسیر صافی از واژه أَخْدٰان، اخلاء في السر را اراده کرده است. (فیض کاشانی، 1393، ج1، ص441).
در قرن دوازدهم میرزا محمد قمی در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، أَخْدٰان را أخلاء في السّر معرفی میکند. (قمی،1382، ج3، ص379).
در قرن سیزدهم آلوسی در روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، از اخدان، المرأة صديقا يزني بها تعبیر کرده است. (آلوسی،1409، ج3، ص 12).
در قرن معاصر نیز محمدصادق تهرانی در الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، از اخدان، أَصْدِقَاءٍ عَلَى السَّفَّاحِ را اراده کرده است. (تهرانی، 1392، ج6، ص451).
«ولیجه5»
ولیجه از ماده «ولج» بنا بر نظر راغب اصفهانی به معنی «داخل شدن در جای تنگ و نیز بیگانهای که انسان به او اعتماد میکند است. همچنین از نظر ایشان فلانی ولیجه در قوم است، یعنی انسان یا غیرانسانی که از قوم نیست و به آن پیوسته است.» (راغب اصفهانی، 1416، ص ۸۸۲ ).
لویس معلوف، ولیجه را به معنی دوست، رفیق و محرم اسرار دانسته و برای تأیید این معنا به حدیثی از امام علی علیه السلام استشهاد کرده است(معلوف، 1358، ج ۲، مترجم احمد سیاح، ص ۲۲۲۵) «أقرَّ بالْبَيْعَة وَ ادَّعَى الْوَلِيجَة»(نهج البلاغه، ص۵۴) «اقرار به بیعت نمود و ادعای رفاقت کرد».
طبرسی ولیجه را مانند لفظ «بطانَة» قرار داده و بیان کرده: «ولیجه انسان کسی است که محرم اسرار و همراز او باشد و مفرد و جمع آن در لفظ یکسان است.» (طبرسی، 1372، ج ۵، ص ۱۹) ولیجه بر وزن فَعِیله به معنی آنچه متصف به دخول و اتصال و ارتباط باطنی همراه بانفوذ القاء و تأثیر است همان طور که در خواص از دوستان و اصحاب و ارحام است. (مصطفوی، 1360، ج ۱۳، ص ۲۱۹).
برخی از موارد استعمال در آیات قرآن
«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَ اللَّهُ خَبير بما تَعْمَلُونَ.» (سوره توبه، آیه 16). «غیر از خدای تعالی و پیامبرش و مؤمنین نا اهلانی که از شما نیستند دوست و سرپرست و محرم خویش نگیرید و قرار ندهید.»
واژه «ولیجه» در این آیه فقط یکبار در قرآن بکار رفته ولی سایر مشتقات از ماده «ولج» استعمال شده است. کلمه «ولیجة» در این آیه به قرینه آنچه در مقابل خدا رسول و مؤمنان است مراد از آن آنچه در قلوب و افکارشان مؤثر و نفوذ دارد و القاء کننده آنچه خلاف سخن خداوند و رسولش است؛ و اینکه با تعبیر «وليجة» آورده شده است اشاره به این است که دوستی و ولیجه به صورت ارتباط سری و نفوذی است که برخلاف جریان ظاهری عرفی است و گرنه نیازی به این نحو از ارتباط و نفوذ سری و مخفی نبود(مصطفوی، 1360، ج ۱۳، ص ۲۱۹) و این آیه دلیل بر حرمت دوستی کردن با کافران و اهل فسق و الفت با آنها است. (طبرسی، 1372، ج ۵، ص ۲۰). با توجه به آنچه از کلمه ولیجه در کتب لغت و تفاسیر آمده میتوان نتیجه گرفت که بیشتر معنای این کلمه برای دوستی سری به منظور مکر و خدعه به کار میرود.
واژه ولیجه در تاریخ تفاسیر
در قرن دوم مقاتل بن سليمان در تفسیر کبیر وليجة را البطانة من الولاية للمشركين تعبیر کرده است. (مقاتل، 1423، ج2، ص 162) در قرن سوم، علی بن ابراهیم قمی در کتاب التفسیر در مورد ولیجه بیان میدارد که: «كل شيء أدخلته في شيء ليس منه فهو وليجة، و الرجل يدخل في القوم ليس منهم فهو وليجة». (قمی، 1387، ج1، ص 137).
در قرن چهارم، بحر العلوم در کتاب تفسير السمرقندى، وليجة را بطانة من غير أهل دينه ليفشي إليه سره بیان میدارد. (بحرالعلوم، 1416، ج2 ، ص 45 ) همچنین ابو اسحاق ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان فی تفسیر القرآن الوليجة را البطانة تفسیر کرده است. (ثعلبى، 1422، ج5، ص17)
در قرن پنجم شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن در مورد ولیجه بیان میدارد که «كل شيء دخل في شيء و ليس منه فهو وليجة» (طوسی، 1417، ج5، ص187).
در قرن ششم طبرسی، در کتاب مجمع البيان في تفسير القرآن، ولیجه را «بطانة و أولياء يوالونهم و يفشون إليهم أسرارهم» تعبیر کرده است. (طبرسی، 1372، ج5 ، ص 20). همچنین در کتاب تفسير جوامع الجامع نیز از همین تعبیر استفاده کرده است. (طبرسی، 1386، ج2، ص43). ابوالفتوح رازى در روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن واژه ولیجه را به البطانه و الدخيله تفسیر کرده است. (ابوالفتوح رازی، 1408، ج9، ص186). ابنجوزى نیز در زاد المسير فى علم التفسير بیان کرده است: «الوليجة: هي البطانة من غير المسلمين، و هو أن يتخذ الرجل من المسلمين دخيلا من المشركين و خليطا» (ابن جوزی، 1422، ج2، ص520). بغوى، در تفسير خود به نام معالم التنزيل وليجة را بطانة و خديعة تفسیر کرده است. (بغوی، 1420، ج2، ص 322).
در قرن هشتم ابنكثيردر تفسير القرآن العظيم، وليجة را بطانة و دخيلة تعبیر میکند. (ابن کثیر، 1423، ج4، ص 104).
در قرن نهم، ابنهائم در التبيان فى تفسير غريب القرآن بیان میکند که البطانة الدخلاء من المشركين يخالطونهم و يودونهم. (ابن هائم، 1423، ص180) سیوطی در الدر المنثور فی تفسیر بالماثور ولیجه را حنانة تفسیر کرده است. (سیوطی، 1418، ج3، ص216).
در قرن دهم، استرآبادى، در تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، در مورد ولیجه بیان داشته است: وليجة ، هي الدخيلة و البطانة يعني بها أولياء يوالونهم و يفشون إليهم أسرارهم و الخطاب للمنافقين. (استرآبادى، 1421، ص204)
در قرن یازدهم، فیض کاشانی در تفسیر صافی بیان میدارد که: وليجة يعني المخلصين غير المتخذين من دونهم بطانة يوالونهم و يفشون إليهم أسرارهم (فیض کاشانی، 1393، ج2، ص326). همچنین اشكورى، در تفسير شريف لاهيجى، وليجة را دوست نهانى خود تا آنكه افشاى اسرار ايشان نكنند، تفسیر کرده است.
«حنان6»
حنان از ریشه «حنن» به معنی رحمت،(فراهیدی، 1388، ج ۳، ص ۲۹) عاطفه و شفقت است. (ابن منظور، 1387، ج ۱۳، ص ۱۲۹) صاحب قاموس قرآن از اقرب نقل کرده حنان بر وزن سحاب به معنی مهربانی است عرب میگوید: «حَنَانَكَ يَا رَبِّ وَ حَنَانَيْكَ يَا رب» یعنی رحمت و مهربانی تو را میخواهم ای پروردگار. (قرشی، 1371، ج ۲، ص ۱۸۹) بنابراین حنان از رابطه مفهومی با واژه محبت برخوردار است. ابن اثیر در نهایه گوید: «حَنَانَيْكَ يَا رَبِّ یعنی ارْحَمْنِي رَحْمَةٌ بَعْدَ رَحْمَةٍ» و آن از مصادر تثنیه است که فعلش ظاهر نمیشود مثل لبیک و سعدیک؛ و «حنان» صیغه مبالغه و از اسماء حسنی است یا «حَنَّانُ يَا مَنَّانُ» ای بسیار مهربان و ای بسیار عطا کننده. (ابن اثیر جزری، 1367، ج ۱، ص ۴۵۳).
التبيان و مجمع البیان نیز با توجه به کتب لغت «حنان» را، رحمت، شفقت و محبت معنا کردهاند. (طوسی، 1417، ج ۷، ص ۱۱۱، طبرسی، 1372، ج ۶، ص ۷۸۱). همان طوری که آیت الله قرشی نیز اشاره کردهاند: «اصل حَنِین به معنی شوق و شدت گریه است و مهربانی معنی لازم آن است لذا حنین به معنی ناله مهربانی و شوق بکار میرود.» (قرشی، 1371، ج ۲، ص ۱۸۹).
برخی از موارد استعمال در آیات قرآن
«وَ حَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَ زَكَوةً وَكَانَ تَقِيَّا.» (سوره مریم، آیه 13). «و رحمت و محبتی از ناحیه خود به او بخشیدیم و پاکی (دل و جان) و او پرهیزگار بود» «حَنانا» مصدر و از ریشه «حنن» به معنی شفقت رحمت و مهربانی است(عمر، 1423، ص ۱۵۵) و در قرآن کریم این واژه تنها یک بار در آیه ۱۳ سوره مبارکه مریم بکار رفته است.
در مجمع البیان در تفسیر این آیه «وَ حَناناً مِنْ لَدَّا...» (سوره مریم، آیه 13)؛ از ابن عباس و قتاده و حسن نقل شده که گفتهاند یعنی رحمت خویش را بر او نازل کردیم و همچنین جبائی گوید: یعنی قلب او را نسبت به مردم مهربان کردیم تا آنها را به طاعت خدا دعوت کند و نیز عکرمه میگوید: یعنی محبت خود را به او دادیم. (طبرسی، 1372، ج ۶، ص ۷۸۲).
اختلاف شده است در متصف کردن خداوند به صفت «حنان» و بعضی اجازه دادند و به معنی رئوف رحیم قراردادند و برخی ابا داشتند از متصف کردن این وصف به خداوند و میگفتند در اصل، این کلمه به خداوند نمیگردد و گفتهاند: نامیدن خداوند به این نام صحیح نیست. حنان در اینجا دو وجه دارد یکی این که صفت خداوند متعال قرار گیرد و دوم صفت برای یحیی قرار گیرد و اگر آن را صفت خدای تعالی در نظر بگیریم تقدیر آن چنین خواهد بود «آتيناه الحكم حنانا أى رحمة منا»(فخر رازی، 1420، ج ۱۲، ص ۵۱۷) و هنگامی که بنده از سوی خدای متعال به این صفت متصف میشود بدین معناست که قلب او خاشع و جوارح وی خاضع گشته و خشیت رحمت و محبت او درراه خدا و برای خدا خواهد بود. (ابن منظور، 1387، ج ۱۳، ص ۱۲۹) و اگر «حنان» از خداوند برای یحیی باشد دارای معانی ذیل است که مفسران به آن اشاره کردهاند که از تفسیر اثناعشر نقل میگردد:
«۱- و عطا شده بود رحمتی و عطوفتی از نزد ما ۲- رأفت و رقت قلب او به بندگان تا به آن سبب ایشان را به طاعت خدا خواند و از معصیت دور گرداند. ۳- محبت و دوستی از ما به او ۴- کمال تحنن و تعطف ما به او»(حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ج 8، ص ۱۵۳) چه تحنن حق تعالی به او بر وجهی بود که اگر گفتی یا رب، جواب لبیک به او مرحمت شدی چنانچه از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است در کافی از آن حضرت سؤال شد آیه «وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا»(سوره مریم، آیه 13)؛ «قَالَ تَحَنُّنَ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ فَمَا بَلَغَ مِنْ تَحَننِ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ كَانَ إِذَا قَالَ يَا رَبِّ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَبَّيْكَ يَا يَحْيَى»(کلینی، 1407، ج ۲، ص ۵۳۵).
واژه حنان در تاریخ تفاسیر
در قرن دوم مقاتل بن سليمان در تفسیر کبیر «حنانا من لدنا» را «رحمة من عندنا» تفسیر کرده است. (مقاتل، 1423، ج2، ص 622).
در قرن سوم، تستری در تفسیر خود بیان میدارد که: حنانا من لدنا أي فعلنا ذلك رحمة من لدنا. (تسترى، 1419، ص102)
در قرن چهارم محمد بن جریر طبری در جامع البیان عن تاویل ای القرآن، «حنانا من لدنا» را «رحمة من عندنا، لا يقدر على أن يعطيها أحد غيرنا» تفسیر کرده است. (طبری، 1412، ج6، ص 602) همچنین ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان فی تفسیر القرآن «حنانا» را «الترقيم» معنا کرده است. (ثعلبی، 1422، ج3، ص5).
در قرن پنجم شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن در مورد ولیجه بیان میدارد که «و حنانا من لدنا»، «هو علي هين». (طوسی،1417، ج7، ص109).
در قرن ششم طبرسی، در کتاب مجمع البيان في تفسير القرآن، الحنان را «العطف و الرحمة» و همچنین «رحمة من عندنا و تحننا على العباد و رقة قلب عليهم ليدعوهم إلى طاعة الله تعالى» تعبیر کرده است. (طبرسی، 1372، ج6 ، ص 781). همچنین در کتاب تفسير جوامع الجامع نیز از تعبیر رحمة من عندنا: تعطفا و تحننا على العباد استفاده کرده است. (طبرسی، 1386، ج4، ص29). ابوالفتوح رازى در روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن نیز حنانا را رحمة تفسیر کرده است. (ابوالفتوح رازی، 1408، ج13، ص52). میبدی در كشف الاسرار و عدة الابرار، حناناً را زکوهً و تقیاً تعبیر کرده است. (میبدی، ج6، ص 2). بغوى، در تفسير خود به نام معالم التنزيل نیز حناناً را رحمهً تفسیر کرده است. (بغوی، 1420، ج3، ص 227).
در قرن هفتم، بیضاوی در انوار التنزیل و اسرار التاویل، حناناً را رحمة و تعطفا في قلبه على أبويه و غيرهما تفسیر کرده است. (بیضاوی، 1420، ج4، ص7). نسفی نیز در مدارك التنزيل و حقايق التاويل بیان کرده است که: حنانا ای شفقة و رحمة لأبويه و غيرهما. (نسفی، 1414، ج3، ص50). شیبانی نیز در نهج البيان عن كشف معانى القرآن آورده است: حنانا أي زكاة؛ او تعطفا و رحمة (شیبانی، 1421، ج3، ص306).
در قرن هشتم ابنكثيردر تفسير القرآن العظيم، حنانا من لدنا را تعطفا من ربه عليه تفسیر کرده است. (ابن کثیر، 1423، ج5، ص 192). زرکشی نیز البرهان فى علوم القرآن بیان کرده است که: و حنانا من لدنا و زكاة يعني «تعطفا». (زرکشی، 1410، ج1، ص190).
در قرن نهم، مهائمی در تبصير الرحمن و تيسير المنان بیان میکند که حنانا أى رحمة يرحم بها الخلق لتحققه باسمائنا لا بطريق الاكتساب بل موهوب له (من لدنا و) لم يدع بذلك كمالا لنفسه اذ اتيناه (زكاة) أى طهارة عن الخبائث التى من جملتها الدعاوى الفاسدة (و) لم يقصد بذلك طلب جاه و لا مال اذ (كان تقيا) عن طلب ما سوى الله هذا فيما بينه و بين الله (مهائمی، 1411، ج2، ص4). سیواسی نیز در عيون التفاسير بیان کرده است: حنانا أي رحمة لأبويه و غيرهما، و أصله الرقة و الإشفاق. (سیواسی، 1418، ج3، ص67). سیوطی الدر المنثور فى التفسير بالماثور، حنانا أي زكاة و رحمة (سیوطی، 1418، ج3، ص282).
در قرن دهم، فیض کاشانی در تفسير الصافي بیان کرده است که: حنانا من لدنا و رحمة منا عليه و تعطفا. (فیض کاشانی، 1393، ج3، ص275).
در قرن یازدهم، ابن قتیبه در تفسير غريب القرآن نیز مانند برخی مفسران دیگر بیان داشته است که: حنانا أي رحمة و شفقة (ابن قتیبه، 1411، ص239).
در قرن دوازدهم میرزا محمد قمی در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب نوشته است: الحنان الرحمة (قمی، 1382، ج2، ص379).
نتیجه
یکی از موضوعاتی که نقش فراوانی در زندگی انسان ها و جوامع بشري داشته و دارد، موضوع حب و محبت است که با تمام اهمیت این موضوع، نویسندگان و پژوهشگران، آن چنان که شایسته ي آن بوده، در گستره ي آموزه هاي دینی و تعالیم ارجمند قرآن کریم، بدان نپرداخته اند؛ با آن که قرآن این موضوع را مورد توجه جدي قرار داده است. اخدان به معنای دوستی پنهانی است که دوستی و همنشینی او در خفا و پنهانی باشد نه در ظاهر و آشکار و این خفا و پنهانی بودن نزدیک به مادههایی همانند: الخبن و الخبأ و الخدر و الخدع و الخفي و الخلب و الخمن است. از جمله موارد دوستی ممنوعه، دوستی با جنس مخالف به قصد زنا است که این شکل از دوستی در جاهلیت امری مرسوم بوده که قرآن با آن برخورد کرده است. در اصطلاح «أخدان» جمع خدن صفت مشبهه به معنای دوست گیری برای فاحشهگری است. «أخدان» در قرآن دو جا بکار رفته است یکی در مورد زنانی که اتخاذ أخدان بکنند و آیه دیگر در مورد مردانی که به این امر مبادرت بورزند و مؤنث و مذکر در این واژه یکسان بکار میرود. چون در جاهلیت تنها زنای آشکار را ناپسند میدانستند قرآن کریم با آوردن صريح «لا مُتَّخِذات أخدان» به طور صریح اذعان میدارد برخلاف عقیده جمعی در جاهلیت انتخاب دوست پنهانی برای زنا نیز اشکال دارد. ولیجه انسان کسی است که محرم اسرار و همراز او باشد و مفرد و جمع آن در لفظ یکسان است. با توجه به آنچه از کلمه ولیجه در کتب لغت و تفاسیر آمده میتوان نتیجه گرفت که بیشتر معنای این کلمه برای دوستی سری به منظور مکر و خدعه به کار میرود. حنان از ریشه «حنن» به معنی رحمت، عاطفه و شفقت است، از رابطه مفهومی با واژه محبت برخوردار است و از اسماء حسنای الهی است
منابع
علاوه بر قرآن کریم،
1. آلوسی، محمود بن عبداله (1409)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و سبع المثانی، ج3، دار الکتب العلمیه،بیروتف چاپ سوم.
2. ابن اثیر جزري، مبارك بن محمد (1367)، النهایۀ فی غریب الحدیث و الأثر، به کوشش محمود محمد طناحى، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
3. ابنجوزى، عبدالرحمن بن على (1422)، زاد المسير فى علم التفسير، ج2، دار الكتاب العربي، بيروت.
4. ابن قتیبه، عبد الله بن مسلم (1411)، تفسير غريب القرآن، انتشارات مکتبه الهلال، بیروت.
5. ابنكثير، اسماعيل بن عمر (1423)، تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج4، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون، بيروت.
6. ابن منظور، محمد بن مکرم (1387)، لسان العرب، چاپ سوم، قم: نشر ادب.
7. ابوالفتوح رازى، حسين بن على (1408)، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج9، آستان قدس رضوى، بنياد پژوهشهاى اسلامى، مشهد.
8. ابنهائم، احمد بن محمد (1423)، التبيان فى تفسير غريب القرآن، دار الغرب الإسلامي، بيروت.
9. استرآبادى، على (1421)، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر، قم.
10. بحرالعلوم (سمرقندى)، نصر بن محمد (1416)، تفسير السمرقندى المسمى بحر العلوم، ج2، دار الفكر، بيروت.
11. بغوى، حسين بن مسعود (1420)، تفسير البغوى المسمى معالم التنزيل، ج4، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
12. بستانى، فؤاد افرام (1375)، فرهنگ ابجدي، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم.
13. بیضاوی، عبدالله (1420)، أنوار التنزيل و أسرار التأويل (تفسیر بیضاوی)، انتشارات دار احیاء العربی، بیروت، چاپ سوم.
14. تسترى، سهل بن عبدالله (1419)، تفسير التسترى، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون، بيروت.
15. تهرانی، محمدصادق (1392)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنه، انتشارات فرهنگ اسلامی، قم.
16. ثعلبى، احمد بن محمد (1422)، الكشف و البيان (تفسير الثعلبي)، ج5، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
17. جمعی از نویسندگان (ابراهیم مصطفی، احمد الزیات، حامد عبدالقادر، محمد النجار) (1390)، المعجم الوسیط، ج1، کتابخانه مدرسه فقاهت.
18. جوادی آملی، عبدالله (1397)، تفسیرتسنیم، ج1، قم، اسراء.
19. حسينى شاه عبدالعظيمی، حسین بن احمد (1363)، تفسیر اثنی عشری، چاپ اول، تهران، نشر میقات.
20. حویزی، عبد علی بن جمعه (1388)، تفسیر نورالثقلین، ج1، انتشارات دار انوار الهدی، قم.
21. راغب اصفهانی، محمد (1416)، مفردات غریب القرآن، تحقیق عرفان داودی، انتشارات دارالثامیه بیروت.
22. زرکشی، بدر الدین محمد بن بهادر (1410)، البرهان فى علوم القرآن، انتشارات دار المعرفه، بیروت.
23. زبیدى، محمد بن محمد مرتضى (1414)، تاج العروس، به کوشش علی شیري، بیروت، دارالفکر، اول.
24. سیواسی، شهاب الدین احمد بن محمود (1418)، عيون التفاسير، انتشارات مکتبه الهلال، بیروت.
25. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر (1418)، الدر المنثور فى التفسير بالماثور، ج2، انتشارات مکتبه آیه الله مرعشی، قم، چاپ دوم.
26. شیبانی، محمد بن حسن (1421)، نهج البيان عن كشف معانى القرآن، ج3، دار إحياء التراث العربي، بیروت.
27. طبری، محمد بن جریر (1412)، جامع البیان عن تاویل ای القرآن (تفسیر طبری)، ج6، انتشارات دار المعرفه، بیروت.
28. عمر، أحمد عمر (1423)، المعجم الموسوعی لإلفاظ القرآن الکریم و قراءاته، الریاض، موسسه سطور المعرفه، الطبعه الأولی.
29. فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله (1419)، کنز العرفان فى فقه القرآن، تهران، مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، اول.
30. فخر رازي، محمد بن عمر (1420)، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت دار احیاء التراث العربی.
31. فراهیدی، خلیل بن احمد (1388)، العین، چاپ دوم، قم: نشر هجرت.
32. فیروز آبادی، بحرالدین محمد یعقوب (1407)، القاموس المحیط، ج۴، چاپ سوم، بیروت، نشر دار الکتب العربی.
33. فیض کاشانی، ملا محسن (1393)، تفسیر صافی، ج1، انتشارات نوید اسلام، قم.
34. قرشى، علی اکبر (1371)، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ششم.
35. قمی، عباس (1414)، سفينه البحار، چاپ اول، قم: نشر اسوه.
36. قمی، میرزا محمد (1382)، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج3، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
37. قمی، علی بن ابراهیم (1387)، کتاب التفسیر، ج1، چاپ طیب موسوی، تهران.
38. طباطبایی، محمدحسین (1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد باقر موسوی، چاپ پنجم، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دفتر انتشارات اسلامی.
39. طبرسی، ابو علی فضل بن حسن (1386)، تفسير جوامع الجامع، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران.
40. طبرسی، ابو علی فضل بن حسن (1372)، مجمع البيان فى تفسير القرآن، چاپ سوم، تهران: نشر ناصرخسرو.
41. طیب، عبدالحسین (1387)، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، دوم.
42. طوسى، محمد بن حسن (1417)، التبیان فى تفسیر القرآن، به کوشش احمد قیصر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربى، اول.
43. کلینى، محمد بن یعقوب (1407)، الکافی (ط- الإسلامیه)، به کوشش علی اکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
44. مجلسی، محمد باقر (1403)، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت: نشر دار الاحیا التراث العربی.
45. مصطفوی، حسن (1360)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، چاپ اول، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب.
46. معلوف، لویس (1358)، فرهنگ بزرگ جامع نوین، مترجم احمد سیاح، تهران، انتشارات اسلام، ششم.
47. مقاتل بن سلیمان ازدی بلخی، ابوالحسن (1423)، تفسير مقاتل بن سليمان، ج2 ، دار إحياء التراث العربي، بیروت.
48. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران (1371)، تفسیر نمونه، چاپ اول، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
49. مهائمی، علی بن احمد (1411)، تبصير الرحمن و تيسير المنان، ج2، انتشارات مکتبه الهلال، بیروت.
50. نسفی، عبد الله بن احمد (1414)، مدارك التنزيل و حقايق التاويل، دار إحياء التراث العربي، بیروت.
[1] . استاد گروه قرآن و حدیث، دانشکده الهیات دانشگاه میبد، میبد، ایران: almirjalili@meybod.ac.ir
[2] . استاد گروه قرآن و حدیث، دانشگاه جامعه المصطفی العالمیه، تهران، ایران: m-faker@miu.ac.ir
[3] . طلبه حوزه سطح 4، موسسه آموزش عالی جامعه النور، شیراز، ایران (نویسنده مسئول): na.alavinia@yahoo.com
[4] hidden lover
[5] . liner
[6] . Affection