Epistemological Explanation of Reason and Ignorance in the Historical Course of Shiite Scholars
Subject Areas :
1 - PhD in Quranic Sciences and Hadith, and Lecturer at Imam Hossein University (as), Tehran, Iran
Keywords: Reason and Ignorance, Historical Course, Epistemology, Shiite Scholars, Ḥadīth of Imam Ṣādiq (as).,
Abstract :
By studying the works and thoughts of Shiite scholars throughout history, we can see that the category of reason and ignorance has been explained and interpreted significantly from an epistemological perspective. The meaning of the epistemological explanation of reason and ignorance in the historical course of Shiite scholars is that based on the hadith of reason and ignorance from Imam Sadiq (as) which is mentioned in Shiite hadith collections, in which the knowledge of reason and ignorance is introduced as a tool for guiding humans, and this meaning cannot be realized except through the cognitive path. Shiite scholars have explained and enlightened this category with mystical and ethical approaches. Of course, the concept of reason and ignorance and numerous examples of it are also seen in the verses of the Holy Qur’an for the purpose of understanding and guiding humans, and this issue has been the focus and emphasis of Shiite scholars throughout time until the contemporary century. In this research, which has been written with an analytical, descriptive and critical method, some criticism and objections are also made to these ideas, especially in the quality of the creation of reason and ignorance. However, considering the course of thought of Shiite scholars throughout history, from the Kulayni to the Majlisi era and until the time of Imam Khomeini, it is possible to reach a set of epistemological and ethical ideas that reveal the intellectual path of the Ahl al-Bayt (as) by explaining and interpreting the hadiths in the explanations of the Shiite hadith scholars. This path can play a desirable guiding role in epistemological issues, especially reason and ignorance. That is why this issue has given a new originality to the present research, with an analytical and critical method.
<14> مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، شمارۀ 80، سال سیام، پاییز 1403 ش
Historical Approaches to Quran and Hadith Studies, Vol. 80, Year 30, Autumn 2024
تبیین معرفتشناختی عقل و جهل در رهگذر تاریخی عالمان شیعی
سید حمید ابطحی1
تاریخ دریافت: 07/09/1402 تاریخ پذیرش: 28/08/1403، صفحۀ 13 تا 35 (مقالۀ پژوهشی)
چکیده
با مطالعه آثار و تفکر محدثان و عالمان شیعی در رهگذر تاریخ، میتوان دریافت که مقوله عقل و جهل، از منظر معرفتشناختی مورد تبیین و تاویل قابل توجهی قرار گرفته است. مراد از تبیین معرفتشناختی عقل و جهل در سیر تاریخی عالمان شیعی آن است که بر مبنای حدیث جنود عقل و جهل از امام صادق (ع) که در چوامع حدیثی شیعی آمده است و در آن حدیث، شناخت عقل و جهل ابزار هدایت انسان معرفی میشود و این معنا جز از مسیر شناختی محقق نمیشود، محدثان و عالمان شیعی با رویکردهای عرفانی و اخلاقی به تبیین و روشنگری این مقوله پرداختهاند. البته مفهوم عقل و جهل و مصادیق متعددی از آن، به منظور شناخت و هدایت بشر در آیات قرآن کریم نیز به چشم میخورد و همین موضوع مورد توجه و تاکید عالمان شیعی در بستر زمان تا قرن معاصر بوده است. در این پژوهش که با روش تحلیلی و توصیفی و انتقادی نگارش شده است، نقد و اشکالاتی نیز به این آراء خصوصا در کیفیت خلقت عقل و جهل وارد است. اما با نظر به سیر تفکر عالمان شیعی در رهگذر تاریخ، از کلینی تا عصر مجلسی و تا زمان امام خمینی می توان به مجموعهای از آراء معرفتی و اخلاقی دست یافت که مسیر فکری اهل بیت (ع) را با تبیین و تاویل احادیث در شرح محدثان و عالمان شیعی معلوم میکند و این مسیر میتواند نقش هدایتگری مطلوبی را در موضوعات معرفتی خصوصا عقل وجهل ایفا نماید. بههمین خاطر است که این موضوع به پژوهش حاضر، با روش تحلیلی و انتقادی، اصالت نوینی بخشیده است.
کلیدواژهها: عقل و جهل، سیر تاریخی، معرفتشناسی، عالمان شیعی، حدیث امام صادق(ع).
درآمد
عقل و جهل در رهگذر تاریخ، خصوصا تاریخ تشیع از موضوعات کلیدی ومهمی است که در میان عالمان شیعی با رویکرد معرفتی مطرح بوده است. چنین رویکردی از آن جا ناشی می شود که در بین محدثان و عالمان شیعی که بعض از آنان صاحب جوامع حدیثی نیز بوده اند، با نقل حدیث امام صادق علیه السلام که درباره عقل و جهل، قائل به آن است که شناخت عقل و جهل موجب هدایت آدمی میشود، تبیین معرفتشناختی این حدیث در میان عالمان شیعی به صورت شرح و تحلیل و بررسی از ابعاد گوناگون خصوصا درعلوم حکمت و معرفت حائزاهمیت میشود. فلذا در طول زمان و با نظر با آرا و سیر تاریخی تفکر عالمان شیعی وحدیث جنود عقل و جهل درمییابیم که از اصول مهم شناخت نفس که به هدایت انسان منتهی میشود، شناخت حقیقت عقل و جهل و سپاه و جنود آن است که نقش مهمی در سلوک معنوی طالبان معرفت دارد. این شناخت، پایه و اساس فضایل و رذایل اخلاقی است . پس مراد از تبیین معرفتشناختی عقل و جهل، همان شرح کلام امام است که در حدیث، شناخت این دو مقوله را مایه هدایت و سعادت بشر معرفی میکند و در سیر تاریخی محدثان و شارحان و عالمان شیعی، این رویکرد معرفت شناسانه در ابعاد عرفانی و اخلاقی تبیین میشود. پیشینه شناخت این دو مقوله در تاریخ انبیا و اولیا ظهور و بروز دارد. در آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام نیز توجه بسیاری به مفاهیم و مصادیق عقل و جهل شده است. اما آن چه مسئله اصلی این تحقیق است ، روشنگری و تبیین معرفتی عقل و جهل از منظر حدیث امام صادق علیه السلام است . چنان که ابعاد معرفتی آن، در سیر تاریخی و رویکرد عالمان شیعی و مسلمان جلوه میکند. با توجه به این معنا ، جستاری که درموضوع عقل و جهل، میان اهل معرفت منظور نظر است ، عبارت از آن است که از منظر حدیث امام صادق علیه السلام، درباره عقل ، به آن قوه روحانی مجردی اشاره میشود که به حسب فطرت ، مایل به کمال و امور شریف و دعوت کننده به شجره طیبه عدل و احسان است . درباره جهل نیز ، به آن قوه ای اشاره می شود که مایل به نقص و امور پست است و تا در تحت نظام کبریایی نفس مجرد وارد نشده، به دنیای دنی و شجره خبیثه می گراید. همچنین در بیان ایشان در حدیث جنود عقل و جهل، تبیین معرفتی عالمان از ابعاد مختلف ، برگرفته از این حدیث شریف است. چنان که در خلقت عقل و جهل ، به تعبیرایشان عقل، اولین مخلوق از عالم روحانیت و از نور خدا در عالم عرش است . و جهل، از دریای شور تلخ تاریک است . (کلینی، 1390ش، 1/24) پس عقلی که منظور نظر امام صادق علیه السلام است، آن عقل کلی است که باطن تمام عقول محسوب می شود. چرا که از عالم ارواح مجرد است و جوهر نورانی است که از عرش خدا صادر شده است. همچنین جهل، طبق کلام امام علیه السلام، از دریای تاریک است که اشاره به ظلمت و عدم روشنایی دارد، و این تاریکی از نقص و نیستی نشات می گیرد که در مقابل نور کمال و هستی است. در این جا بر اساس آیات و روایات ، آراء متعددی از رویکرد عالمان شیعی به این مقوله ظاهر می شود . خصوصا در تفاسیر و شروحی که از مبانی و معانی حکمت و معرفت اسلامی در تاریخ دانشمندان مسلمان مطرح می شود ودر مواردی خالی از نقد و اشکال نیست. پس آن چه که در این تحقیق ، مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد، نظر به نقد و بررسی در سیر تاریخی و آرای عالمان شیعی و تبیین معرفتی حقایق و صفات جنود عقل و جهل، با التفات به آیات و روایات قرآن و حدیث است.
طرح مسأله
مقصود این پژوهش آن است تا با تعریف لغوی و اصطلاحی عقل و جهل و مصادیق آن در قرآن کریم وحدیث جنود عقل و جهل و نظر به مسیر تاریخی عالمان و حکیمان و محدثان شیعی در عصر غیبت امام عصر علیه السلام به این دو سوال اساسی پاسخ دهد:
1. با نظر به سیر تاریخی عالمان شیعی در تفسیر عقل و جهل که در جوامع حدیثی شیعه آمده است ، رویکرد شناختی و تعریف عقل و جهل و مصادیق آن در قرآن کریم به چه نحوی قابل شرح و ارائه میباشد؟
2. عقل و جهل که از رهگذر تاریخ فکری عالمان شیعی در حدیث جنود عقل و جهل و از امام صادق علیه السلام روایت شده است ، چگونه نقد و بررسی و تفسیر معرفت شناختی میشود؟
درآمدی تاریخی بر مسیر فکری عالمان شیعی در حدیث عقل و جهل
آثار علمی و فکری و معرفتی در روند خلق و تبویب مجامع وجوامع حدیثی شیعه از قرن سوم و چهارم هجری یعنی آغاز دوران غیبت امام مهدی علیه السلام ، توسط عالمان شیعی بزرگ و با استفاده از اصول اربعمائه نگارش یافت که به کتب اربعه مشهور است و عبارتند از: کافی، مَن لایَحضُرُه الفقیه، تهذیب الاحکام و الاِستِبصار. کتاب کافی نوشته کُلِینی در قرن سوم و من لایحضره الفقیه تألیف شیخ صدوق در قرن چهارم است. تهذیب الاحکام و استبصار را هم شیخ طوسی در قرن چهارم و پنجم نگاشته است. شیخ طوسی در مقدمه الفهرست مینویسد: «من تضمین نمیکنم که نام همه کتابها را گرد آوردهام؛ چرا که همه تصانیف اصحاب ما و اصول آنها- به جهت پراکندگی آنان در سرزمینها- به ضبط درنمیآید».(طوسی، 1412ش،1/16) اما به هر تقدیر، آثار حدیثی مهمیکه از قرن اول و دوم هجری نزد شیعیان وجود داشت، نویسندگان کتابهای چهارگانه را برآن داشت تا بسیاری از این اصول و کتابهای حدیثی متقدم را در قالب یک کتاب جمعآوری کنند. نیز در قرون متأخر، عالمان دیگری از شیعه، مانند مرحوم مجلسی، ملا محسن فیض کاشانی و میرزای نوری، باقیمانده احادیثی که مؤلفان کتب اربعه آن را در مجامع خود ثبت نکرده بودند را در مجامع تازهای گرد آوردند. اززمان اصحاب ائمه و ازدوران غیبت در قرن سوم و چهارم تا قرن یازدهم و دوازدهم که تفکر اخباری در مراکز علمی منتشر گردید، دو جریان فکری مختلف وجود داشت. کسانی کاملا سرگرم به اخبار و روی گردان از عقل بودند و عده ای در صدد جمع عقل و نقل بودند. چنان که زراره بن اعین و عبدالله بن یونس و فضل بن شاذان از اصحاب ائمه و ادامه آن تا عصر شیخ مفید و دوشاگردش سید رضی و سید مرتضی و شیخ طوسی که همه این ها بر یک روش بوده و آن ، جمع بین عقل و نقل می باشد.(سبحانی، 1419ش، 389) البته بین اخباریه ای که منادی آن محمدامین استرآبادی بوده و بین اخباریه در عصر ائمه تفاوت اساسی وجود داشت. اخباریه در عصر ائمه ، منظورشان ممارست اخبار و تدوین و نقل آن بود ، بدون اعمال دقت بین صحیح و سقیم آن . اما اخباریه ای که استرآبادی ابداع کننده آن بود ، مسلکی بود که اساس و قواعد خاص خود را داشت . با این تفکر که به صورت برهان و نقد ، در مقابل اساسی که اصولیین بر آن ها اعتماد کرده بودند ، القا گردید. (عظیمی، 1389ش، 258) البته تفکر اخباری همزاد با دوران حکومت صفویه در ایران و در قرون یازدهم و دوازدهم به صورت ملموسی ظهور و بروز کرد و عالمانی همچون محمدامین استرآبادی ، شیخ عبدالله سماهیجی و شیخ عبدعلی عروسی با تعصب شدیدی وارد عرصه شدند و سلسله صفویه نیز برای جلوگیری از قدرت گرفتن علمای شیعه و ممانعت از مزاحمت آن ها برای حکومت ، جنبش اخباری گری را تقویت کرد و به تقابل میان اصولی ها و اخباری ها دامن زد و این جنبش را بر ضد جریان عقل گرا و اجتهادمحور برانگیخت. (سبحانی، 1387ش، 311) با این وجود، جماعتی دیگر از علمای این طایفه ، سلیم النفس و منصف و معتدل بوده و متجاهر به مخالفت نبودند. چنان که عالمانی همچون ملاعبدالله تونی ، شیخ محمدحر عاملی ، ملامحسن فیض کاشانی و علامه مجلسی به اعتدال گرایش نمودند. تا آن جا که در عصر اخباری گری ، بعضی از عالمان شیعی نه تنها به اخباری ها نپیوستند، بلکه در مقابل آن ها ایستادگی کرده و با ادله قاطع پیش آهنگ اجتهاد شدند و از عقل و مکتب مترقی اجتهاد دفاع نمودند. (عظیمی، 1389ش، 286) در این بین و با دمیدن روح اجتهادی که از قرن سوم تا پنجم و از زمان شیخ کلینی تا شیخ طوسی در تاریخ عالمان شیعی تبلور یافت و حتی در اصول اعتقادات و توجه به عقل گرایی ناشی از احادیث ائمه در کتب اربعه همچون الکافی کلینی و الفقیه صدوق در قالب معارفی همچون کتاب عقل و جهل، ظهور و بروز پیداکرد، در قرن یازدهم و در زمان ملامحمدتقی مجلسی نیز عالمانی همچون ملامحمدصالح مازندرانی که از شاگردان مجلسی پدر و داماد اونیز بود ، با پرچمداری عقل و اجتهاد در عصر اخباری گری، در علوم عقلی و نقلی مهارت یافت و در علم و فقه به رتبه بالایی رسید و توانست حدیث جنودعقل و جهل امام صادق علیه السلام و مباحث اعتقادی و عقلی از توحید و حجت و ایمان و کفر که دراصول کافی از کلینی آمده، شرح نماید. (امین، 1406ش، 369)این تفکر عقلی که در اصول اعتقادات و مبانی حکمی و فلسفی رو به فزونی یافت ،در حکمایی همچون صدرالمتالهین شیرازی در قالب شرح اصول کافی و حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام نیز نشوونما پیداکرد. حتی در همان زمان که تفکر اخباری در اوج بود ،محدثان بزرگی چون فیض کاشانی که صاحب جامع حدیثی الوافی در امامیه است ، متاثر از جریان عقلی و ذوقی و حکمی ملاصدرا شد و با آموختن علوم عقلی از ایشان و ازدواج با صبیه او تاثیرات زیادی از حکمت متعالیه صدرالمتالهین گرفت و از بزرگان در حدیث و فقه و حکمت گردید(خوانساری، 1392ق، 6/79). تا بالاخره در زمان معاصر، فقیه و حکیم و عارف عصر ما یعنی امام خمینی که میراث دار تفکر اصولی و اجتهادی فقیهان و عالمان شیعی در طول غیبت کبری بود و توانست حاکمیت دین و ولایت فقیه را در این عصر، برای اولین بار اجرا و ظاهر نماید ، با همان تفکر عقلی و کلامی که از حکمت متعالیه منشا می گرفت و از ذوق و لطافت روحی او تراوش مینمود ، به طور مبسوط و در ابعاد جامع حکمی ومعرفتی ، حدیث جنود عقل و جهل را شرح نمود که در آن به معالجه نفوس بشری برای مدوای روحی آنان اشاره نمود و به برکت این آثار توانست به مداوای اجتماع بشر بپردازد که در آن ، هدایت مردم و جامعه در قالب رهبری که امامت امت اسلامی را برعهده دارد، مطرح میشود. (عظیمی، 1389ش، 447)
پیشینۀ پژوهش
با نظر به سیر تاریخی عالمان شیعی آنچه عمدتاً در تحقیقات پیشین دیده میشود، مطالعۀ مسئلۀ «عقل»، «جهل» یا هر دو مورد، به شکل مستقل و علی حده است؛ با این توضیح که عالمان شیعی درباب عقل و جهل، از منظر روایی، فلسفی، کلامی، اخلاقی وعرفانی تتبّعات متنوعی را اعمال نمودهاندکه از میان آن میتوان به موارد ذیل اشاره نمود.
عالم شیعی | رویکرد به عقل و جهل | دوره تاریخی | خلاصه دیدگاه |
کلینی، محمد بن یعقوب | روایی، صاحب الکافی مشتمل بر اصول اعتقادات |
دوره غیبت صغرای مهدی موعود (قرن 3 و4 هجری قمری) | نقل حدیث جنود عقل و جهل از کتاب العقل و الجهل از الاصول من الکافی |
صدرا، محمد بن ابراهیم | روایی، فلسفی، حکمی |
دوره اخباری گری و عصر مجلسی (قرن 11 هجری قمری) | شرح اصول کافی و حدیث جنود عقل و جهل با روش اخبار و روایات و رویکرد فلسفی و برهان های وجود و عدم |
مازندرانی، ملاصالح | روایی، اخلاقی | دوره اخباری گری و عصر مجلسی (قرن 11 هجری قمری) | شرح اخبار و روایات کتاب الکافی و حدیث جنود عقل و جهل |
خمینی، سیدروحالله | جامع حدیثی، کلامی، اخلاقی، فلسفی، حکمی وعرفانی |
زمان معاصر تا انقلاب اسلامی ایران (قرن 14و 15هجری قمری) | شرح و تفسیر حدیث جنود عقل و جهل امام صادق(ع) از نگاه اخلاقی، عرفانی، کلامی و فلسفی بر مبنای معالجه نفوس |
با این توضیحات، تا جایی که نگارنده جستجو کرده، معلوم گشت که آثار و تتبعات پیشین - که مهمترین آن نامبرده شد- از قرن سوم و چهارم تا دوره اخباری گری و از آن جا تا قرن معاصر، بحث عقل و جهل را بر مبنای حدیث جنود عقل و جهل، به طوری که وابستگی معناشناختی تام بدان داشته باشد، مورد عنایت قرارندادهاند.
نوآوری این پژوهش در آن است که ضمن نظر به دیدگاه متنوع و جامع معرفتی بزرگان طایفۀ مذهب اهل بیت وعالمان شیعی، به نقد معرفتی آرا در این موضوع خصوصا در باب کیفیت خلقت عقل و جهل پرداخته است؛ زاویۀ دیدگاهی که در نوع خود بدیع و تازهیاب است و بدین پژوهش اصالت میبخشد.
1. تعریف عقل و جهل
1.1. تعریف لغوی
واژه عقل در زبان عرب ، به معناى نگه داشتن ، باز داشتن و حبس كردن است ، همانند بستن شتر با عقال . همان گونه كه عقال ، شتر را از حركت بى جا باز مىدارد، نيرويى در جان انسان به نام «عقل» وجود دارد كه او را از نادانى و لغزش در انديشه و عمل، باز مىدارد . (راغب اصفهانی، 1412ق، 4/577) واژه جهل نیز در لغت ، به معنای ندانستن است . (جوهری، 1407ش، 2/376)
راغب اصفهانی، جهل را بر سه گونه تحلیل کرده است: الف-خالی بودنِ نفس از علم و آگاهی، که معنای اصلی واژه جهل است. ب- اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه در واقع هست. ج- انجام دادن کاری برخلاف آنچه باید انجام شود، چه آن را صحیح بداند چه نداند (راغب اصفهانی،1412ق، 1/427)
2.1. تعریف اصطلاحی
با نظر به قرآن و حدیث، عقل در اصطلاح ، به معنای قدرت میل به خوبی ها در مقابل بدی ها تعریف می شود. چنان که شيخ حرّ عاملى ، در انتهاى باب (وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل) درباره معانى عقل ، معتقد است که عقل، در سخن انديشمندان و حكيمان، معانى بسيار داردو با جستجو در احاديث، سه معنا برايش حاصل می کند:
الف-نيرويى كه به واسطه آن، خوبى ها و بدى ها و تفاوت ها و زمينه هاى آن ها ، شناخته مى شوند، و اين، معيار تكليف شرعى است . ب- ملكه اى كه انتخاب خوبى ها و پرهيز از بدى ها را فرا مى خواند . ج-دانستنی ، كه در برابر نادانی قرار مى گيرد، نه در برابر ديوانگى. (حرعاملی، 1411ق، 15/208)
اما جهل، در اصطلاح معناشناسی به دو معنای بسیط و مرکب تعریف میشود:
الف- جهل بسیط یعنی خالی بودن نفس از علم و اتصاف آن به جهل . در ابتدای امر این صفت ، مذموم نیست . بلکه ممدوح است . زیرا آدمی تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمی داند ، در صدد تحصیل علم بر نمی آید. اما باقی بودن بر این مقام و ماندن بر جهل، از رذایل نفسانی است که دفع آن لازم و بقای آن از مهلکات است.
ب- جهل مرکب یعنی این که کسی چیزی را نداند ، یا خلاف واقع را بداند و چنان فکر کند که حق را یافته است . پس او نمی داند که نمی داند و این صفت ، بدترین رذایل نفسانی است و دفع آن در نهایت دشواری است . (نراقی، 1371ش، 54)
نكته بعدی، موضوع تقابل «عقل» و «جهل» در آیات و روایات است . چنان که بر خلاف متعارف كه جهل در مقابل علم مطرح مى شود ، در قرآن و حديث ، جهل در برابر عقل قرار گرفته است. وقتى به جوامع حديثى نیز مراجعه می شود ، عنوان کتاب«عقل و جهل» وجود دارد . تقابل ميان عقل و جهل در منابع حدیثی، به خاطرآن است كه عقل ، مقدم بر علم است. پس جهلِ در مقابل عقل ، بزرگ تراز جهلِ در مقابل علم بوده و تا اين جهل، از بین نرود ، نابودی جهلِ در مقابل علم ، فایده ای ندارد.به همین خاطر در قرآن کریم جهل در مقابل عقل محیط بر جهل در مقابل علم است و ذات اقدس الهی در کتاب خود عقل را در مقابل جهل مبنا قرار می دهد.(جوادی آملی، 1385ش، 70/88)
2. عقل و جهل در قرآن
در قرآن کریم، آیات متعددی به عقل و جهل، با موضوعات مختلف اشاره کرده است که دو نمونه از هریک بیان میشود.
1.2. مصادیق عقل
الف- تعقل در قرآن
« لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (انبیا، 10) (ما بر شما كتابي نازل كرديم كه وسيله تذكر( و بيداري) شما در آن است . آيا تعقل نمیکنید؟!)
ب- تعقل در نشانه های آفرینش
«وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون» (الجاثیه ، 5) (و نيز در آمد و شد شب و روز، و رزق( و باراني) كه خداوند از آسمان نازل كرده و بوسيله آن زمين را بعد از مردنش حيات بخشيده و همچنين در وزش بادها، نشانههاي روشني است براي گروهي كه اهل تفكر و تعقل هستند.)
2.2. مصادیق جهل
در ارتباط با مصادیق جهل ایزوتسو سه معنا برای جهل ذکر کرده است: معنای اولِ ناظر به نوع رفتار عرب پیش از اسلام و الگوی مشخص رفتار انسانی است که نمیتواند بر نفس خود مسلط شود و با اندک تحریکی برانگیخته میشود و بیآنکه به پیامد عمل خود بیندیشد، اقدام میکند، نقطه مقابل این جهل، حلم است به معنای مهار و خاموش کردن چنین حالتی. معنای دوم جهل، که به شدت وابسته به معنای اول است، تأثیر منفی آن بر قوه تعقل آدمی است که تعقل را سست میکند، اگرچه جهل در انسان یک حالت ثابت نیست و موقتی است، اما اگر انسان دائم دچار آن شود و به آن عادت کند، قدرت درک و داوری عمیق را در باب چیزها از دست میدهد و دیگر شایستگی ندارد که در باره هیچ موضوعی داوری کند. معنای سوم و کم رواجتر و کماهمیتتر جهل، نادانی است، و در قرآن جهل بیشتر به معنای اول و دوم بهکار رفته و معنای سوم کمتر استعمال شده است، ایزوتسو سپس نتیجه عمیقتر و کلیتری از بحث خود گرفته است. به عقیده وی، تقابل جهل و حلم و آنچه در معنای جهل در ارتباط انسان با انسان گفته شد، ویژگی عرب جاهلی بوده، اما پس از اسلام این رابطه افقی انسان ـ انسان، به رابطه عمودی انسان ـ خدا تبدیل شده است و اعراب مشرک در باره خدا جهل اختیار کردند، ایزوتسو، از همینجا مفهوم جهل را با واژه کلیدی دیگری در قرآن، یعنی کفر ، پیوند زده است. (ایزوتسو، 1971م ،285) با استناد به این موضوع، مصادیق جهل در قرآن چنین است:
الف -خوی جاهلیت
» إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِيمًا« (الفتح ، 26)
(به خاطر بياوريد هنگامي كه كافران ، نخوت و خشم و جاهليت را در دلهاي خود قرار دادند (و با خوی جاهلیت عربی مانع ورود پيامبر اكرم و مومنان به خانه خدا و انجام زيارت و قرباني شدند) ولي خداوند سكينه و آرامش را بر رسول خويش و مومنان نازل فرمود و خداوند آنها را به روح تقوا ملزم ساخت و آنها از هركس سزاوارتر و شايسته تر، نسبت به آن (توجه خداوند) و اهل ولايت آن بودند و خداوند به هر چيزي آگاه است. (هم به نيات بد كفار و هم به پاكدلي مومنان) )
ب- نهی جهل از مشرکان
»وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ « (الانعام ،35 )
(چون پيامبر خيلي تلاش ميكرد كه مشركان از لجاجت و تعصب خود دست بردارند و حضرت از اين جهت نگران آنها بود ولي خداوند ميفرمايد) اگر اعراض و روگرداني آنها بر تو سخت و سنگين است پس چنانچه بتواني اعماق زمين را بشكافي و در آن سوراخ ايجاد كني و جستجو كني و يا نردباني به آسمان بگذاري و اطراف آسمان ها را نيز جستجو كني و آيه و نشانه ديگري براي آنها بياوري، چنين كن ( ولي بدان آنان به قدري متكبر، متعصب، لجوج و جاهل هستند كه باز ايمان نخواهند آورد ولي براي اينكه كسي خيال نكند كه خداوند قادر نيست آنها را وادار به تسليم كند بلافاصله ميفرمايد) اگر خداوند بخواهد ميتواند همه آنها را بر هدايت جمع كند پس (اينها را براي اين گفتيم كه نسبت به روحيات و اوصاف كافران لجوج (جاهل) كه به دنبال هدايت نيستند مطلع باشي) پس در مورد ايشان از بيخبران نباش).
3. عقل و جهل در حدیث
در روایات و بعضی از جوامع حدیثی ، علاوه بر احادیث عقل و جهل ، فصل جداگانه ای تحت این عنوان وجود دارد. مانند روایات اصول کافی در کتاب«العقل و الجهل» ، که باب ممتازی از احادیث عقل و جهل در آن دیده می شود. خصوصا روایت کلینی از سماعه بن مهران، معروف به حدیث جنود عقل و جهل که سند آن را به امام صادق علیه السلام می رساند و در آن حدیث ، امام به کیفیت خلقت عقل و جهل و شمارش لشکریان این دو مخلوق ، میپردازد . (کلینی، 1390ش، 1/24)
البته منظور از عقل و جهل در غالب احاديث وارد شده در كتاب عقل و جهل اصول کافی، همان عقل و جهلى است کـه در که آن قوه عاقله و قوای روحانی را مایل به خیـرات و کمالات می کند و در مقابل آن ، جهل و قوه واهمه ، انسان را به شرور و نقایص وا میدارد و به جای سعادت ناشی از تبعیت عقل ، به شقاوت جهل منتهی میکند. چنان که از منظر امام خمینی ، عقلى که در لسان امام صادق علیه السلام، به عنوان اولین خلق از عالم ارواح آمده است ،عبارت از تعین اول فیض مقدس و مشیت مطلقه و کینونت عذبیـه ماء و نور نبى ختمى در عالم تخلیق و ابداع است. چنان که انکار این امور ، موجب انکار بسیارى از ضروریات عقل و دین ، همچون اعتقاد به جسمانیت و محدود نمودن ذات مقدس حق است. همچنین در مقابل حقیقت عقل ، مقوله جهل است که آن قوای و هم است و بـه حـسب فطـرت ، مایل به شرور و فساد است و در حقیقت ، باطن ابلیس و شیطان بزرگ است، که سایر شیاطین از مظاهر آن است . و از براى این حقیقت، تجرد برزخـى ظلمانى است که در مقابل تجرد عقلانى نورانى است. (خمینی، 1389ش، 22)
4. خلقت عقل و جهل با نظر به سیر تاریخی رویکرد عالمان شیعی
در سیر تاریخی عالمان مسلمان ، خصوصا دانشمندان امامیه و شیعی مذهب ، به خلقت عقل و جهل با رویکردهای مختلف نظر شده است. اما با رهیافت های عالمان شیعی از مکتب قرآن و حدیث، خصوصا حدیث جنود عقل و جهل امام صادق علیه السلام، در عین بهره مندی از آراء حکما و علمای پیشین، می توان به آموزه های جدید و پویا و حیات بخشی رسید که برای همیشه، نسخه شفابخش امراض اخلاقی و آلام روحی و چشمه سعادت برای تشنگان آب معرفت باشد. با همین رویکرد عالمان شیعی، آن چه از خلقت عقل و جهل، تعبیر و تفسیر می شود ، ناظر به حدیث امام صادق علیه السلام است که در ابعاد عرفانی، حکمی و اخلاقی ظهور می کند. البته در بررسی رویکرد عالمان، نقد و اشکلاتی وارد می شود که نقایص در این آراء را می توان در تعبیراتی که از خود اهل بیت علیهم السلام در احادیث وارد شده، دیده میشود، جبران و تکمیل نمود.
1.4. بررسی و نقد آراء درگذر تاریخ عالمان شیعی در خلقت عقل از دوره اخباری گری
با نظر به مسیر حرکت تاریخی در آرای عالمان شیعی از حدیث جنود عقل و جهل که در ابتدا به خلقت عقل و جهل می پردازد ، می توان دریافت که اهل معرفت و حکمت از عالمان شیعی در دوره اخباری گری ، آراء و توجیهاتی را در باب خلقت عقل، عنوان نموده اند که اشکالاتی نیز بر بعضی از این توجیهات وارد است و نمونه هایی از آن ، بیان میشود. ملا عبدالله مدرس زنوزی در انوار جلیه، بر این باور است که خلقت عقل ، با توجه به لطایف و ظرایف معرفتی، همان فیض اشراقی منبسط است. (زنوزی، 1371ش، 131)
میر داماد نیز، با اشاره به احادیث وارد شده در این باب ، بر آن است که خلقت عقل را بر مبنای حقایق متعینه مشیت اشراقیه ، تعبیر نماید و این ، توجیه بعیدی است . (میرداماد، 1356ش، 56) چنان که فیض کاشانی در الوافی، عقل را همان مخلوق متعین در صفات افعال حق می داند و این توجیه نیز غریب به نظر میرسد . (فیض کاشانی، 1363ش، 1/458) علامه مجلسی نیز در مرآه العقول، ضمن تضعیف سندیت این روایت، معتقد است که عقل، همان مخلوقی است که متقید در خلقت ذات حق است که این تضعیف و توجیه نیز، درست به نظر نمیرسد. به خاطر آن که در صورت تقید، ذات مقدس حق، محدود به تجسیم تعینات می شود و خداوند متعال منزه از این ها است. (مجلسی، 1407ق، 2/18) جای تعجب است که صدرالمتالهین، به عنوان سرآمد حکمت در عصر خود، در بحث خلقت عقل، به جای تاویلات اهل حکمت و معرفت، تاویلات با خطای عالمان هم عصر خود را تکرار نموده است. چنان که در خلقت عقل ، کلام امام صادق علیه السلام را به نخستین مخلوق بی واسطه خداوند ، تاویل می کند. (صدرا، 1383ش، 557)
در میدان این خطاها و اشکالاتی که از تاویلات عالمان شیعی در خلقت عقل ، برداشت می شود و عمده آن، تعین بخشی در ذات خالق متعال به دلیل بی واسطه بودن خلقت عقل توسط ذات حق است و در حالی که حق تعالی، منزه از چنین توصیفات باطلی است، با تعبیر برگرفته از حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، و مستند به حدیث جنود عقل و جهل، این اشکالات را می توان حل نموده و پاسخ داد. در حدیث نبوی آمده است: «اول ما خلق الله نوری » (مجلسی، 1403ق،24/15) (رسول خدا فرمود : اول مخلوق، نور من است .) امام صادق علیه السلام، در حدیث جنود عقل و جهل نیز ، عقل را اول مخلوق معرفی میکند و می فرماید: « ُإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ » (کلینی، 1390ش، 1/24) (خدای عزوجّل، عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است.)
از جمع این دو حدیث، می توان نتیجه گرفت که حقیقت عقل، به عنوان اولین مخلوق، همان نورعرشی نبی در عالم خلق است. بنابراین نور نبوی ، واسطه فیض میان خالق و مخلوق است و تمام تعینات و تکثرات، به واسطه نور نبی اکرم در عالم روح و در مقام توحید، به خالق یکتا مرتبط میشود. به همین خاطر امام خمینی در مصباح الهدایه، با لسان اهل معرفت و حکمت ضمن بیان قاعده (اول ما صدر ) که همان صدور نخستین، یعنی صدور و خلقت نور نبی اکرم در عالم است، به این واسطه فیض اشاره می کند و معتقد است که تنها وجود نور نبوی است که می تواند، واسطه خلقت میان خالق و مخلوق و جانشین حق باشد . زیرا یک وجه این نور متوجه به غیب و عالم وحدت است و وجه دیگر آن، لباس تکثرات را در عالم اعیان می پوشد و از مرتبه غیب به شهود و از بطون به ظهور میرسد. (خمینی، 1372ش،64) البته باید اذعان کرد که ملاصدرا نیزدر این مسئله قائل به این معناست که صادر اول، باید اشرف مخلوقات باشد و اشرف موجود، موجودی است که وجودی صرف و بسیط دارد.(صدرا، 1363ش،56)
2.4. بررسی و نقد آراء درگذر تاریخ عالمان شیعی در خلقت جهل از دوره اخباری گری در مورد خلقت جهل، با نظر به حدیث جنود عقل و جهل، امام صادق علیه السلام میفرماید: « ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً » (کلینی، 1390ش، 1/24) (سپس جهل را از دریای شور و تلخ به صورت ظلمانی و تاریک آفرید) در این باب و بانظر به رهگذر تاریخ تشیع، عالمان شیعی به بیان آراء و توجیهاتی پرداخته اند. علامه مجلسی در مرآه العقول، سند روایت و بیان خلقت عقل و جهل را تضعیف میکند و به انکار این نحوه از خلقت جهل میپردازد .(مجلسی، 1407ق، 2/18) این تضعیف سند و محتوای روایت، در حالی است که:
اولا: توثیق این روایت با ثقاتی که در کافی شریف، ذکر شده است، ضعف روایت را از بین برده و قوت و صحت آن را تایید میکند.
ثانیا: محدثانی همچون مجلسی بی آن که خود بخواهند ، با انکار بیان و تضعیف چنین روایت معتبری، اعتقاد به ذات واجب تعالی را به دلیل تقید بی واسطه عقل در ذات حق ، به تحدید و تجسیم تنزل می دهند و به تعبیر امام خمینی، با چنین انکاری بدون آن که توجه به توالی فاسد و لوازم باطل آن داشته باشند، منکر ضروریات عقل و دین میشوند. (خمینی، 1377ش ،22)
ثالثا: تناسب ضدیت ظلمت جهل و نور عقل در خلقت که درحدیث است، با قرآن نیز تطابق دارد. همچون آیه ذیل: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّور» (الرعد ، 16)
یکسان است؟!) (بگو: مگر مىشود كه: نابينا و بينا يكسان باشد؟ بلكه آيا مگر ظلمات و نور امام علی علیه السلام نیز در فرازی در خطبه 186 می فرماید: «ضَاد النُّور بالظُّلُمه وَ الوُضوحَ بالبُهمَه » (دشتی، 1395ش، 130) (آفریدگاری که روشنی را با تاریکی و آشکار را با نهان در تضاد یکدیگر قرار داد). همچنین از نظر ملاصدرا، مقصود از جهل در این حدیث شریف، امور نفس الامری با وجود عینی است. پس از آن جا که طبق بیان روایت ، خداوند بر عقل افاضاتی از نور نموده است که عین ذات اوست، جهل را در مقابل و ضد آن آفرید که در ستیز با عقل قرارگیرد. (صدرا، 1383ش، 337) نظر ملاصدرا در این باب که جهل، به عنوان ضد عقل آفریده شد که در ستیز با آن قرار گیرد، نظر درستی است. اما این که جهل را نیز مانند عقل، از امور نفس الامری با وجود عینی بدانیم، چندان صحیح به نظر نمی رسد. زیرا خلقت جهل ، طبق کلام امام صادق علیه السلام از دریای تاریک است. پس این تاریکی ریشه در نیستی و عدم نور دارد. در حالی که ذات نور ، عین هستی و وجود است. چنان که تقابل ظلمت و نور، تقابل عدم و ملکه است. در تعریف حکما نیز ظلمت به معنای عدم نور است. در چیز یا جایی که می تواند نور داشته باشد . چنین تعریفی را دراصطلاح فلاسفه عدم و ملکه میگویند. (طباطبایی، 1363ش، 149) بنابراین جهل رامانند عقل ، نمی توان در مرتبه وجود عینی دانست. به جز مرتبه ضعیفی از وجود که در عالم تعین به آن عارض می شود و این تعینات ، به عنوان جنود جهل ، ظاهر میشود.
5. تبیین معرفتی حقایق عقل و جهل درسیر تاریخ تشیع
آن چه از تبیین معرفتی در سیر تاریخ تشیع ازحقیقت دو مقوله عقل و جهل و بر مبنای حدیث امام صادق علیه السلام ، می توان بیان نمود، در این تحقیق بر اساس سه بخش به آن پرداخته میشود:
صفات عقل و جهل -اقبال و ادبار عقل و جهل -جنود عقل و جهل
در شرح این سه بخش از حقایق عقل و جهل ابتدا به این معنا اشاره می شود که روش تبیین، بر اساس رویکرد جامع معرفتی و عرفانی استوار است و ضمن اشاراتی به آیات و روایات در قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام ، مبنای اصلی همان حدیث امام صادق علیه السلام است که با نظر به رهگذر تاریخی در آراء معرفتی عالمان و عارفان شیعی بررسی و تبیین میشود.
صفات عقل و جهل
1.1.5. صفات عقل
الف- مظهر اسم الله
در حدیث شریف، مراد از بیان « ُإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ » (کلینی، 1390ش، 1/24) ، تناسب خلقت عقل به ذات مقدس الله است. این تناسب ، عقل را به جهت مخلوقیت خداوند، مظهر اسم الله می کند. چنان که تمام مخلوقات و متعینات عقلی دیگر ، به واسطه این عقل، مرتبط به ذات مقدس حق می باشند . پس این عقل، همان عقل کل یا نور محمدی است که مظهر اسم الله است و از رسول خدا حدیث است که فرمود: (اول مخلوق، نور من است) (مجلسی، 1403ق،24 /15).
ب- اولین مخلوق
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث می فرماید: «وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ » (کلینی، 1390ش، 1/24)
این کلام، بیان گر آن است که عقل ، اول مخلوق از روحانیین است که از طرف راست عرش صادر شده است و به تعبیر ملاصدرا، مقصود از روحانیین ، مجردات عالم عقلی است. (صدرا، 1383ش،400)
ج- متعلق به روحانیین
عبارت « مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ » (کلینی، 1390ش، 1/24) ، تعلق عقل به عالم روحانی را در این جار و مجرور نشان می دهد . پس این جار و مجرور برای آن است که ثابت کند عقل ، به جز حقیقت مجرد و روحانی به چیز دیگری تعلق ندارد.
د- نور عرشی
از آخر عبارت مذکور در تعریف خلقت و صفات عقل از حدیث امام صادق علیه السلام که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ» (همان، 1390ش، 1/24) معلوم می شود که حقیقت عقل ، غیر از صفات مذکور دارای صفت نورانی از جنس نور عرشی است. چنان که ذات مقدس حق، عقل را از یمین عرش که به نورش منتهی می شود، آفرید. چنان که ملاصدرا از عبارت« مِنْ نُورِهِ » معتقد است که خلقت عقل از نور ذات حق است و میگوید: «خلق العقل خَلقاً مِن نور ذاتِهِ الّذی هو عينُ ذاتِهِ» (صدرا، 1383ش ،403)
2.1.5. صفات جهل
الف- مظهر شیطنت
از کلام امام صادق علیه السلام که میفرماید: «ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً » (کلینی، 1390ش، 1/24) (سپس جهل را از دریای شور و تلخ به صورت ظلمانی و تاریک آفرید.)
ظلمانیت، اشاره به قوای واهمه نفسانی دارد که مظهر شیطنت است. یعنی همه توهمات نفسانی به قوای ناشی از نفس اماره که به تمام زشتی ها و بدی ها می گراید ، منتهی می شود که همه این ها از مظاهر قوای شیطانی محسوب میشود.
ب- مخلوق پس از عقل
عبارت « ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ » (همان، 1390ش، 1/24) ، اشاره به آن دارد که پس از خلقت عقل نوبت به خلقت جهل می رسد . پس با تراخی و درنگی که از کلمه (ثُمَّ) استفاده میشود ، میتوان دریافت که حقیقت جهل ، پس از حقیقت عقل خلق شده است.
ج- متعلق به دریای شور و تلخ
در حدیث امام صادق علیه السلام که میفرماید: «ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً » (همان، 1390ش، 1/24) (سپس جهل را از دریای شور و تلخ به صورت ظلمانی و تاریک آفرید. )
واژه اجاج که به معنای بسیار شور و تلخ است (ابن منظور، 1414ق، 1/184) ، صفت دریایی است که جهل متعلق به آن است و از آن ، آفریده شده است. در شرح فلسفی این حدیث، فیض کاشانی، بحر اجاج را به ماده المواد و هیولای اولی که مبداء قابلی جهل است، تعبیر می کند و از شوری و تلخی آن دو قوه شهوت و غضب در نفس ظاهر می شود. (فیض کاشانی، 1363ش،1/62)
د- ظلمت وهم
از واژه « ظُلْمَانِیّاً » در حدیث مذکور، استفاده می شود که دریای تلخ جهل، ظلمانی و تاریک است و این ظلمت جهل، ریشه در ظلمت وهم دارد که در مقابل نور فهم است . چنان که فیض در خلاصه الاذکار این دعا را از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: «اللّهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَانْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ» (فیض کاشانی، 1386ش، 390) (خدایا، مرا بیرون آور از تاریکیهای وهم و به نور فهم گرامیام بدار، خدایا درهای رحمتت را به روی ما بگشا و خزانههای علومت را بر ما باز کن، به مهربانیات ای مهربانترین مهربانان)
2.5. اقبال و ادبار عقل و جهل
آن چه درباره اقبال و ادبار عقل و جهل بیان می شود، برآمده از آن بخش از حدیث امام صادق علیه السلام است که فرمود: «انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ»(کلینی، 1390ش، 1/24) (خدای عزوجّل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است. پس بدو فرمود: پس رو. او نیز پس رفت. سپس فرمود: پیش آی او هم پیش آمد. آنگاه خدای تبارک و تعالی فرمود: تو را با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم. سپس جهل را از دریای شور و تلخ به صورت ظلمانی و تاریک آفرید و به او فرمود: پس رو او هم پس رفت. سپس فرمود: پیش بیا ولی پیش نیامد. پس بدو فرمود: گردنکشی کردی و او را لعن کرد.)
پس با توجه به حدیث شریف در اقبال و ادبار عقل و جهل ، این موضوع به چهار بخش تقسیم میشود: ادبار عقل- اقبال عقل - ادبارجهل- عدم اقبال جهل. با توجه به این چهار بخش، به حقیقت اقبال و ادبار عقل و جهل در حدیث مذکور اشاره میشود.
الف-ادبار عقل
ادبار عقل که در حدیث آمده « فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ»(همان، 1390ش، 1/24) ، اشاره به نزول نور از مرتبه غیب به شهادت دارد ، که این نزول، در مرتبه عقل، همان نفس ساکن است ودر مرتبه نفس، عقل متحرک می باشد. چنان که فلوطین در میمر ثانی از کتاب اثولوجیا میگوید: «فَالنَفسُ تَتَحَرّکُ عَلی شَیئٍ سَاکِنٍ غَیر مُتحَرکٍ ، وَ هُوَ عَقل» (افلوطین، 1413ق، 209) (نفس، بر آن چیزی که ساکن است و آن عقل است، حرکت میکند). پس معلوم می شود که ادبار عقل، همان تحرک نفس در مقام نزول است که از باطن به ظاهر و از معقول به محسوس و از غیب به شهادت می رسد و چون عقل از جنس نور است، سیر حرکت این نور در مقام ادبار، سیر نزولی است و از مرتبه عقل به نفس و عالم طبع انجام میگیرد که در این سیر، حجاب های غیبی در تعینات خلقی ظهور میکند.
ب- اقبال عقل
مرحله اقبال عقل ، عکس مرحله ادبار آن است. فلذا در حدیث که میفرماید: «ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ»(کلینی، 1390ش، 1/24) ، این اقبال، صعود از مرتبه ظاهر به باطن و از محسوس به معقول و از شهادت به غیب است . چنان که ملاصدرا هم برگرفته از نظر فلوطین که ذکر شد ، در اقبال عقل قائل به آن است که یک حرکت صعودی از نفس به عقل صورت میگیرد و در این صعود است که درجات عالی عقل ظاهر میشود. (صدرا، 1383ش ،404) به همین خاطر است که در حدیث بعد از اقبال عقل آمده است که خداوند تبارک و تعالی عقل را تعظیم و تکریم میکند و می فرماید: « ُثمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَى جَمِیعِ خَلْقِی» (کلینی، 1390ش، 1/24) فلذا درمقام کلی اقبال و ادبار عقل ، صدرا معتقداست ، برای انسان کامل در عقل، دو حرکت وجود دارد: يکی حرکت اقبالي صعودي برای کمال بخشيدن به نفس خويش و دوم حرکت ادباري نزولي برای کمک به تکامل ديگران. (صدرا، 1383 ش، 575) اما مولی صالح مازندرانی ، براین عقیده است که حقیقت ادبار عقل، وقوع در حجاب های هفتگانه است و حقیقت اقبال عقل ، خرق این حجاب ها است. (مازندرانی، 1382ش، 9/71)
در حالی که فیض کاشانی، قوس صعود معراج انسان را حقیقت اقبال و قوس نزول را حقیقت ادبار عقل میداند و با بستن این دو قوس نزول و صعود ، دایره انسان کامل بسته میشود. (فیض کاشانی، 1385ش، 2/520) در نهایت امام خمینی، بر اساس روایاتی که اقبال و ادبار عقل را بدل از یکدیگر ذکر می کند، احتمال می دهد که ادبار حقیقت عقلی، عین ادبار اوست و براساس نظر فیض کاشانی و پیشینیان همچون ابن عربی، در قوس صعود و نزول، قائل به آن است که مبداء و مقصد حرکت دو قوس، یکی است و این وحدت ، همان حقیقت معراج پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است. (خمینی، 1389ش، 40) و موید آن ، آیه ذیل از قرآن کریم است : « ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوسَينِ أَو أَدنَى» (النجم ، 8-9) (سپس به خدا نزديك شد؛ پس به او آويخت و نزديكتر شد، بدان نزديكى كه با او به قدر دو كمان {قوس صعود و نزول } يا نزديكتر از آن شد.)
ج-ادبارجهل
جهل نیز مانند عقل، دارای ادبار است . یعنی یک حرکت نزولی که به مرتبه ظاهرو عالم طبیعت و دنیا واقع می شود. اما فرق آن با ادبار عقل آن است که در عقل، این حرکت نزولی صرفا برای اطاعت از امر حق است و در آن فراموشی و غفلت و بی توجهی به خداوند متعال وجود ندارد. اما در جهل، این حرکت برای خودخواهی، در عین بی توجهی به حق و فرو رفتن در ظلمت و تاریکی شهوات و امور دنیوی صرف است که به خلود در طبیعت و به خاطر تبعیت از هوای نفس می انجامد و در قرآن این گونه بیان شده است: «وَلَكِنَّهُۥٓ أَخلَدَ إِلَى ٱلأَرضِ وَٱتَّبَعَ هَوَاهُ» (الاعراف ،176) (ولی او [به دنیا گرایید و] به زمین دل بست و هواى [نفس] خود را پیروى کرد.)
د- عدم اقبال جهل
و اما در حدیث امام صادق علیه السلام که درباره جهل می فرماید: «فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ » (کلینی، 1390ش، 1/24) بعد ازنوبت ادبار، اقبال در حقیقت جهل واقع نشد. زیرا ظلمات وهم و شهوات دنیا بر جهل غالب است و به خاطر این غلبه، جهل نمی تواند از این حجاب ها عبور کند و برتاریکی های آن ،فائق شود.بر خلاف عقل که به خاطر نورانی بودن در ذات خود و بری بودن از این تاریکی ها می تواند از مرتبه دنیا و ظاهر آن به عالم بالا صعود نماید. فلذا به نظر امام خمینی، اقبال به دو دلیل در حقیقت جهل محقق نمیشود:
اول، به خاطر حبّ به کمال مطلق، یعنی ذات خداوند متعال که در نور فطرت مخموره است، اقبال حاصل می شود. پس چون در جهل، نور این فطرت منطفی و معدوم است و به خاطر گرایش به شهوات دنیا، ظلمات بر آن غالب است و اقبالی در جهل صورت نمیگیرد.
دوم ، به خاطرحجاب خود بینی و خودخواهی که در ذات جهل است و نمی تواند خود را از این حجاب برهاند و امر حق را اطاعت کند و به ذات مقدس او تقرب یابد و اقبال نماید .حتی مانند ابلیس ، نماز چند هزار ساله او هم ثمره ای جز انانیت و کثرت عجب و خودپسندی ندارد. (خمینی، 1389ش، 45)
چنان که امام علی علیه السلام ، در خطبه قاصعه در مورد ابلیس میفرماید: «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ- عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ؛ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» (دشتی، 1395ش، 360) (ابليس، شش هزار سال خدا را عبادت كرد.حال از سال هاى دنيا بود يا سال هاى آخرت كسی نداند، ولى يك ساعت تكبر ورزيد. بعد از ابليس ، چه كسى ممكن است كه از اين گونه نافرماني ها در برابر ذات احديت در امان ماند. )
3.5. جنود عقل و جهل
الف-بررسی محتوایی حدیث جنود عقل و جهل
در این بخش به کلام امام صادق علیه السلام، در حدیث جنود عقل و جهل پرداخته می شود. در این حدیث که در اصول کافی آمده است، محمد بن یعقوب کلینی به واسطه ثقات از راویان، از سماعه بن مهران نقل میکند: «کُنتُ عِندَ أَبی عَبدِاللهِ عَلیهِ السَّلام وَ عِندَهُ جَماعَهُ مِن مَوَالیهِ فَجَریَ ذِکرُ العَقل وَ الجَهلِ ، فَقالَ اَبو عَبدِالله عَلیهِ السَلام : إِعرِفُوا اَلعَقل وَ جُنُدَه وَ الجَهلَ وَ جُنُده تَهتَدوا .» (کلینی، 1390ش، 1/24) (خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعی از دوستدارنش هم حاضر بودند که ذکر عقل و جهل به میان آمد. حضرت فرمود: عقل و جهل و لشکرشان را بشناسید تا هدایت یابید.) تا جایی که فرمود: «ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ الْجُنْدَ.» (همان، 1390ش، 1/24) (آن گاه برای عقلی هفتاد و پنج لشکر قرار داد و چون جهل، مکرمت و عطاء خداوند را نسبت به عقل دید دشمنی او را در دل گرفت و عرض کرد : پروردگارا ! این هم مخلوقی است مانند من. او را آفریدی و گرامیش داشتی و تقویتش نمودی. من ضدّ او هستم و بر او توانایی ندارم. آنچه از لشکر به او دادی به من هم عطا کن. فرمود: باشد، میدهم. ولی اگر بعد از آن نافرمانی کردی تو و لشکر تو را از رحمت خود بیرون میکنم. جهل گفت: خشنود شدم. پس خداوند هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد).
از این حدیث معلوم شود که معرفت عقـل و جهل و جنود آن ها مقدمه اى براى هدایت انسان است و این هدایت ، برای تخلیه نفس از رذایل اخلاقی است که مظهر آن جنود جهل است و تحلیه نفس به فضایل اخلاقی است که مظهر آن جنود عقل است و همه این ها برای معرفت حق است. پس این معنا که این معرفت نتیجه معرفت عقل و جهل و جنود آن ها است ، براى آن است که تـا معرفـت بـه مهلکـات و منجیات نفس پیدا نشود، تزکیه نفس به درستی حاصـل نمی شود و لذا معرفت به این جنود، نقطه آغازین سیر و سلوک عرفانی و مقام توحید است . به همین خاطر است که بعد از کلام امام صادق علیه السلام که به خاطر هدایت شیعیان خود، امر به شناخت جنود عقل و جهل می کند، سماعه بن مهران به امام عرضه میدارد: «قال سَماعَۀ : فَقُلتُ : جُعلتُ فداکَ لا نَعرفُ الا مَا عَرَّفتَنَا.» (همان، 1390ش، 1/24) (فدایت شویم، ما نشناسیم مگر آن چه تو به ما معرفى فرمایى) و در ادامه، امام صادق علیه السلام به معرفی خلقت عقل و جهل و بیان شمارش تعداد و نام های هریک از جنود عقل و جهل که در روایت هفتاد و پنج عدد و در بیان ، هفتاد و هشت عدد است، می پردازد. البته این اختلاف عدد ، در جزئیات است . چنان که در کلیات، بعضی از جنود را می توان به جنود دیگر منطبق کرد . یعنی در معنا و مفهوم بعضی با همدیگر مترادف هستند و لذا این تکرار موردی، در روایات آمده است.
پر واضح است که بر اساس منطوق روایت ، بعد از آن که جهل، عطای خدا را در دادن سپاه و لشکریان و هفتاد و پنج جنود به عقل، مشاهده کرد، کینه و دشمنی آن را در دل گرفت و چون به خداوند عرضه کرد :من ضدّ او هستم و بر او توانایی ندارم، پس آن چه از لشکر به او دادی به من هم عطا کن . بنابراین خداوند هم به همان تعداد و در مقابل با لشکر عقل ، به جهل هم عطا نمود و البته هشدار هم داد که اگر نافرمانی کردی تو و لشکرت را از رحمت خود بیرون میکنم. به همین خاطر است که در بیان تعداد لشکریان ، اول جنود عقل را بیان میکند و در مقابل ، جنود جهل را که ضد آن است ، شمارش می کند. مثلا در روایت آمده است: «الْخَیْرُ وَ هُوَ وَزِیرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِیرُ الْجَهْلِ وَ الْإِیمَانُ وَ ضِدَّهُ الْکُفْرَ وَ التَّصْدِیقُ وَ ضِدَّهُ الْجُحُودَ وَ الرَّجَاءُ وَ ضِدَّهُ الْقُنُوطَ و...» (همان، 1390ش، 1/24) (1نیکی و آن وزیر عقل است و ضدّ او را بدی قرارداد که آن وزیر جهل است ؛ و ایمان و ضد آن، کفر؛ و تصدیق حق و ضد آن ، انکار حق ؛ 4و امیدواری و ضدّ آن ، نومیدی و ...) و در پایان روایت ، امام صادق علیه السلام میفرماید: «فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى یَسْتَکْمِلَ وَ یَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ وَ إِنَّمَا یُدْرَکُ ذَلِکَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِوَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِه .» (همان، 1390ش، 1/24) (پس تمام این صفات هفتاد و پنجگانه که لشکریان و سپاه عقل هستند ، جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده ، جمع نشود ؛ اما دوستان دیگر ما برخی از این ها را دارند تا تدریجاً همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند. آنگاه با پیغمبران و اوصیایشان در مقام اعلی همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دوری از جهل و لشکریانش به دست نیاید. خداوند ما و شما را به فرمانبری و طلب ثوابش موّفق دارد.)
ب- بررسی و نقد آراء عالمان درگذر تاریخ تشیع درباب لشکریان از حدیث جنود عقل و جهل
در آن بخش از حدیث جنود عقل و جهل که امام صادق علیه السلام می فرماید: « ُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ الْجُنْدَ.» (کلینی، 1390ش، 1/24) (آن گاه برای عقلی هفتاد و پنج لشکر قرار داد و چون جهل، مکرمت و عطاء خداوند را نسبت به عقل دید دشمنی او را در دل گرفت و عرض کرد : پروردگارا ! این هم مخلوقی است مانند من. او را آفریدی و گرامیش داشتی و تقویتش نمودی. من ضدّ او هستم و بر او توانایی ندارم. آنچه از لشکر به او دادی به من هم عطا کن. فرمود: باشد، میدهم. ولی اگر بعد از آن نافرمانی کردی تو و لشکر تو را از رحمت خود بیرون میکنم. جهل گفت: خشنود شدم. پس خداوند هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد.)
مقصود و مراد از دادن هفتاد و پنج لشکر به عقل و جهل ، از منظر عالمان شیعی بررسی می شود. بعضی از مشایخ همچون شیخ صدوق، بر این باورند که مقصود از دادن سپاه به عقل و جهل، تخمیر فطرت الهی بر توحید و معرفت است . چنان که سپاه عقل، مظهر کمالات و حسنات است که بر فطرت مخموره منطبق است و سپاه جهل ، مظهر نواقص و سیئات بشر است که از فطرت محجوبه نشات میگیرد. (صدوق، 1412ش، 331) عدهای همچون ملاصدرا معتقدند ، دادن لشکر و جنود به عقل و جهل ، از لوازم ماهیت نسبت به وجود است و و همان طور که ماهیات تبعی وجود و از عوارض آن هستند، این جنود هم به همان نسبت تابع حقیقت عقل و جهل می باشند. چنان که ملاصدرا در اسفار قائل به آن است که سپاه و جنود عقل، مظهر تمام کمالاتی است که از جانب حق عطا شده است. (صدرا 1390ش ،396)
این نظر ملاصدرا گرچه از منظر کلی مورد تایید است، اما از منظر دیگر، اشکالاتی به آن وارد است. اشکال اول، آن است که ماهیت جنود عقل و جهل یکسان نیست . زیرا کیفیت خلقت این دو با هم تفاوت دارد. اشکال دوم، آن است که نسبت ماهیات که تبعی از وجود هستند ، به جنودعقل وجهل به تبعیت از حقیقت آن ، چندان درست به نظر نمی رسد. زیرا عقل به نور عرشی وجود منتهی می شود و جهل به ظلمت عدم می رسد .چنان که پیشتر بیان شد ، و با این نسبت سازگاری ندارد. اشکال سوم، آن است که تبعیت مورد نظر ملاصدرا فقط به جهل بر می گردد . آن چه به طور صحیح باید عنوان کرد آن است که دادن سپاه و جنود به عقل، بالذات به عقل و بالعرض و به تبع به جهل می رسد. زیرا عقل از لوازم نور وجود و جهل از عوارض ظلمت عدم است. اما در نهایت امام خمینی، نظرجامعی را درباره اعطای سپاه و جنود که از جانب حق به عقل و جهل داده شده ، بیان می دارد. امام معتقد است، با مراجعه به معارف قرآن کریم و احادیث شریف و علوم حکمت و معرفت الهی می توان دریافت که حقیقت عقل و جنود آن، پرده از اسماء و صفات ذات حق تعالی بر می دارد و خلقت عقل که به عنوان اولین مخلوق ، معادل با حقیقت محمدی و علوی در عالم خلق است، مظهر اسماء و صفات الهی است و خلقت جهل و جنود آن نیز، معرّف حقیقت ابلیسی و مظاهر و اصحاب آن است که دشمنی خود را بر علیه حقیقت محمدی و علوی که نماینده آن عقل است، در دل گرفته و ابراز می دارد. و این ها برگرفته از صفات شیطان است که درخود بینی و خود پرستی ظاهر میشود و حجاب درک حقایق توحید و خدابینی میگردد. (خمینی،1389ش، 70)
با نظر به تبیین معرفتشناختی عقل و جهل توسط عالمان شیعی در دوره های تاریخی از غیبت امام عصرعلیه السلام تا قرن معاصر، سه بخش را میتوان ملاحظه نمود:
1. دوره نخستین از قرن سوم و چهارم وآغاز غیبت مهدی موعود که حدیث جنود عقل و جهل از امام صادق علیه السلام، در جوامع حدیثی شیعی مانند الکافی از کلینی نقل و اشاعه گردید.
2. دوره متعلق به اخباری گری عصر صفوی از قرن یازدهم و دوازدهم که حدیث عقل و جهل علاوه بر نقل، توسط حکیمان، محدثان و عالمان شیعی همچون ملاصدرای شیرازی و ملاصالح مازندانی و علامه مجلسی، بر مبنای رویکرد معرفتشناختی درابعاد فلسفی و اخلاقی تشریح و تبیین شد.
3. دوره قرن معاصر که به صورت مبسوط در کتاب شرح حدیث جنودعقل و جهل توسط امام خمینی تالیف گردید و این شرح ، تبیین معرفتشناسی عقل و جهل را چه در کیفیت خلقت و چه در تعداد لشکریان و جنود آن ، در ابعاد عرفانی، کلامی و اخلاقی به منصه ظهور رسانید.
چنان که مقصود این شروح و تاویلات معرفتشناختی در رهگذر تاریخ عالمان شیعی از دوره های مذکور ، ارائه یک تبیین معرفتی از عقل و جهل است که بتواند با این روش، به نزدیک ترین و صحیح ترین شرح و فهم از کلام امام علیه السلام در معرفی این دو مقوله، دست یابد . البته آن چه در این پژوهش به صورت نوآوری ملموس دیده می شود ، آن است که بر مبنای رهگذر تاریخ فکر عالمان شیعی در ابعاد حکمی و عرفانی ، اشکالاتی را متوجه به آرا و نظرات آنان نموده است که به طور ویژه در شناخت عقل و جهل و برمبنای حدیث نبوی، نظر تکمیلی ارائه شده است.با همین دستاورد این پژوهش از آثار پیشین امتیاز یافته و اصالت نوینی به خود می گیرد.
منابع
علاوه بر قرآن کریم
1. ابن ابی طالب، امام علی (1395ش)، نهج البلاغه، شرح محمد دشتی ، تهران ، نشر یاسین نور.
2. ابن منظور ، محمد بن مکرم (1414ق)، لسان العرب، بیروت ، دارصادر، جلد 1.
3. افلوطین (1413ق)، اثولوجیا، قم، انتشارات بیدار.
4. امین، سیدمحسن (1406ق)، اعیان الشیعه، بیروت ، دارالتعارف للمطبوعات.
5. جوادی آملی، عبدالله (1385ش)، تسنیم، قم، انتشارات اسرا.
6. خمینی، سید روح الله (1389ش)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
7. خمینی، سید روح الله (1389ش)، برگزیده شرح حدیث جنود عقل و جهل، به کوشش محمد اسفندیاری ، تهران ،موسسه چاپ و نشر عروج.
8. خمینی، سید روح الله (1410ق) تعلیقات علی فصوص الحکم، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی.
9. خمینی، سید روح الله (1372ش)، مصباح الهدایه فی اسرار الخلافه و الولایه، تهران، مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
10. خوانساری، محمدباقر (1392ق)، روضات الجنات، تهران ، مکتبه اسماعیلیان.
11. راغب اصفهانى، حسین بن محمـد (1412ق)، المفـردات فـی غریـب القـرآن، تحقیـقِ صـفوان عدنان داود، دمشق، دارالعلم، الدار الشامیه، جلد 4.
12. زنوزی، مولی عبدالله (1371ش)، انوار جلیه، تهران، انتشارات امیرکبیر.
13. سبحانی، جعفر (1387ش)، تاریخ فقه و فقهای امامیه، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
14. سبحانی، جعفر (1368ش)،کلیات فی علم الرجال، تهران، موسسه مطالعـات فرهنگي.
15. سبحانی، جعفر (1419ق)، موسوعه طبقات الفقها، قم، موسسه امام صادق (ع).
16. صــدر المتــألهین، محمــد بــن محمــدابراهیم (1390ش)، اســفار اربعــه، تهــران انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا،. جلد 1،2.
17. صــدر المتــألهین، محمــد بــن محمــدابراهیم (1383ش)، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
18. صــدر المتــألهین، محمــد بــن محمــدابراهیم (1363ش)، مشاعر، تهران، کتابخانه طهوری.
19. صدوق، محمد بن علی (1385ش)، علل الشرایع، قم، كتاب فروشى داورى.
20. صدوق، محمد بن علی (1412ق)، توحید، قم، موسسه النشر الاسلامی.
21. طباطبایی، سید محمدحسین (1360ش)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیدمحمدباقرهمدانی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، .جلد13.
22. طباطبایی، سید محمدحسین (1363ش)، نهایه الحکمه، تعلیق محمدتقی مصباح یزدی، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
23. طوسی، محمد بن حسن (1376ش)، التبیان فی تفسیرالقرآن، قم، دار احیاء التراث العربی.
24. طوسی، محمد بن حسن (1412ق)، الفهرست، نجف، مکتبه المرتضویه، جلد1.
25. عاملی، محمد حر (1411ق)، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل البیت لاحیاء التراث العربی.
26. عظیمی، حبیب الله (1389 ش)، تاریخ فقه و فقها، تهران، انتشارات اساطیر.
27. فیض کاشانی، مولی محسن (1363ش)، الوافی، تهران ، المکتبه الاسلامیه.
28. فیض کاشانی، مولی محسن (1386ش)، خلاصه الاذكار و اطمئنان القلوب، تحقيق: حسن النقيبي، تحت اشراف: احمد العابدي، قم، نشر زائر.
29. فیض کاشانی، مولی محسن (1385ش) ، علم الیقین، قم، انتشارات بیدار.
30. کلینی، محمد بن یعقوب (1390ش)، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الإسلامیة.
31. کمرهای، محمدباقر (1390ش)، ترجمه اصول کافی، قم، انتشارات اسوه.
32. مازندرانی، محمدصالح (1382ش)، شرح الکافی، الأصول و الروضة، تصحیح ابوالحسن شعرانی، تهران، المکتبة الإسلامیة.
33. مجلسی، محمد باقر (1403ق)، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
34. مجلسی، محمد باقر (1407ش)، مرآه العقول فی شرح اخبارالرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
35. مصباح یزدي، محمدتقی (1383ش)، اخلاق در قرآن، تحقیق محمدحسین اسکندري، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشـی امام خمینی.
36. مطهری، مرتضی (1375ش)، شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی، تهران، انتشارات حکمت.
37. المنجد (1992م)، جمعی از محققان، لبنان، بیروت ، منشورات دار المشرق.
38. میردامــاد، محمــدباقر بــن محمــد (1356ش) ، قبســات، بــا اهتمــام مهــدي محقــق و چــارلز آدامــز، تهــران، مؤسســه مطالعــات اســلامی مــک گیــل.
39. نراقی، ملا احمد (1371ش)، معراج السعاده، ق ، انتشارات هجرت، جلد 1.
40. Toshihiko Izutsu, God and Man in the Koran, Tokyo 1964.
41. Ignaz Goldziher, Muslim Studies, ed. S. M. Stern, London 1975.
[1] . دکتری علوم قرآن و حدیث و مدرس دانشگاه امام حسین (ع)، تهران، ایران: hamidabtahi3@gmail.com