The Myth of Dragon-Killing in Avesta and Epic texts
Subject Areas : Persian Language and Literature Quarterlymah'dokht shah'badi zadeh 1 , Reza ashraf'zadeh 2 *
1 - دانشجوی دكتری زبان و ادبیّات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ايران
2 - استاد گروه زبان و ادبیّات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ايران
Keywords:
Abstract :
Killing-dragon by Garshasb is, one of the first epic narrations ofdragon-killing that is mentioned both in Avesta and many other recenttexts. Undoubtedly, this heroic manner has formed many other dragonkillinglegends in our national epic tradition and it can be considered asan ancient pattern for them. Although this heroic manner- in conformitywith Islamic thoughts - has changed in passing from myth to epic, but it'smythological basis- as a heroic tradition- is preserved.
1- آیدنلو، سجاد (1388)، از اسطوره تا حماسه، تهران: سخن.
2-ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد (1389)، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، تهران: اساطیر.
3-اسدی توسی، بونصر علی بن احد (1317)، گرشاسپنامه، تصحیح حبیب یغمایی، تهران: کتابفروشی بر وخیم.
4-اکبری مفاخر، آرش (1385)، روان انسانی در حماسههای ایرانی، تهران: ترفند.
5-اوستا (1374)، گزارش و پژوهش جلیل دوست خواه، 2 ج، تهران: مروارید.
6-ایرانشاه بن ابی الخیر (1370)، بهمننامه، به کوشش جلال متینی، تهران: علمی.
7-بهار، مهرداد (1387)، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه.
8-بیهقی، محمدبنحسین، (1388)، تاریخ بیهقی، تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی، 2 ج، تهران: سخن.
9-پورداوود،ابراهیم (1387)، فرهنگ ایران باستان، تهران: اساطیر.
10- خالقی مطلق، جلال (1388)، بندهش، ترجمهی مهرداد بهار، تهران: توس.
11- دادگی، فرنبغ (1369)، بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران: توس.
12- روایت پهلوی (1367)، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
13- فرزند بهمن یسن (1385)، ترجمه محمد تقی راشد محصل، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
14- مهرآبادی، میترا، (1386)، سامنامه، تهران: دنیای کتاب.
_||_اسطوره اژدها کشی در اوستا و متون حماسی
مهدخت شاه بدیع زاده1
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ايران.
استاد گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، مشهد، ايران.
(تاريخ دريافت:25/01/1395 تاريخ پذيرش:01/03/1395)
چکیده
اسطورۀ کشته شدن اژدها توسط گرشاسپ، یکی از نخستین روایات افسانه و حماسی اژدها کشی است که جنبههای اساطیری آن، در اوستا و هم دربسیاری از روایات متاخر حفظ شده است. بی گمان این کردار پهلوانی منشاء شکلگیری بسیاری از افسانه های اژدها کشی در سنت حماسی ملی است و می توان آن را کهن الگویی به شمارآورد که اژدها کشی دیگر شهریاران و پهلوانان بر پایه آن ساخته و پرداخته شده است.
هر چند این عمل پهلوانی در گذر از اسطوره به حماسه، به منظور انطباق هرچه بیشتر با جهان فکری و اندیشه های ایران عهده اسلامی، تغییراتی را پذیرا شده است، شالوده و بنیان اساطیری خود را همچنان حفظ کرده و به صورت یک سنت پهلوانی تداوم یافته است.
واژه های کلیدی : گرشاسب، اسطوره، حماسه، تاریخ .
مقدمه
اسطوره ها بازتاب واقعیتی ژرف هستند و به صورتی نمایشی دریافت های غریزی ما را باز می نمایند، علاوه براین اسطوره ها جمعی و اشتراکی اند و از این طریق به زندگی اجتماعی حس کامل بودن و با هم بودن می دهند . مردم بومی هر سرزمین و در واقع تمام تمدن ها، مجموعه اسطوره های خودشان را دارند، امابه نظر می رسد که بسیاری ازآنها، تصویرها و بن مایه های مشترکی هستند که در دیگر جوامع تکرار می شوند.
یکی از اسطوره های بسیار رایج در فرهنگ هند و اروپایی اسطوره ای است که ایزد پهلوانی ، اژدها نمایی را می کشد، افسانه اژدها کشی از گذشته های دور تا کنون به گونه های بی شمار و گزارش های گوناگون در اساطیر و حماسه ها و قصه های مردمان سراسر جهان بازگوشده است. داستان فریدون و ضحاک ، ایندرا و ورترا، هر قل و هیدارا، زیگفرید و فافنر و بیوولف و گرندن نمونه هایی چنداز روایات مشهور هند و اروپایی این اسطوره اند وجود روایات مشابه در مجموعه اساطیر دیگر مردمان از چین گرفته تا بابل و ازآفریقا گرفته تا برزیل، نشان دهنده گستردگی و پراکندگی این اسطوره است.
در روایات اساطیری و حماسی ایران نیزشمارزیادی از پهلوانان اژدها کش را داریم که معروف ترین آنها عبارتنداز: فریدون ، گرشاسپ یاسام ، رستم ، گشتاسپ ، اسفندیار، بهمن، اردشیر بابکان ، بهرام گور، بهرام چوبین و... علاوه براینان، ایزدانی چون بهرام ، تشتر، آذر، مهر، سروش و حتی خود اهورا مزدا نیز اژدراوژنند.
مسئله اژدها کشی در اساطیر و حماسه های ملی یک مضمون تکرارشونده است که به ویژه گونه اساطیری آن «محتوای دینی و آیینی دارد و با رویدادهای کیهانی و معتقدات مربوط به آفرینش و رستاخیز مرتبط است.»
(سرکاراتی، 1393 : 238 )
تاملی در ساختار این روایات نشان می دهد که معمولا مقصود از اژدها ، موجودی اهریمنی و آسیب رساننده به آدمیان و داد و دهشن اهورایی است که برای برقراری آرامش در پهنه گیتی به دست یلی نامور یا ایزدی پیروزگر از پای در می آید.
تکرار روایت اژدهاکشی در اساطیرملل مختلف ، چه ایرانی و چه غیر ایرانی ما را به تامل وا می دارد که این همه روایت های مختلف افسانه اژدها کشی چگونه پیدا شده اند و آیا همه آنها گونه های متفاوت یک اسطوره ابتدایی محسوب می شوند یا هرکدام افسانه مستقلی هستند. دکتر بهمن سرکاراتی معتقدندکه : «ترتیب تاریخی برای افسانه ها قائل شدن و کرونولوژی روایات اساطیی را بازشناختن یا باز ساختن برای افسانه ها قائل شدن و کرنولوژی روایات اساطیری را بازشناختن یا بازساختن امری است یاوه، چون با این برداشت، شیوه و روشی را که در بررسی های تاریخی معتبراست، ناخودآگاهانه در بررسی های اساطیری به کار می بندیم و به ناچار به بیراهه می رویم. باید توجه داشت که میان تاریخ و اسطوره تفاوت بنیادی وجود دارد، تاریخ گزارش راستین و مستند رویدادی است که در زمان معین و فقط یک بار اتفاق است، در صورتی که اسطوره بازگویی یک تصور ذهنی است از رویدادی که درگیتی یا حداقل در ذهن آدمی همواره اتفاق می افتد و خواهد افتاد و تکرار این رویداد به ناچار به تکرار بازگویی آن منجر می شود، از این روست که اگر ازیک اسطوره حتی صد روایت گوناگون داشته باشیم؛ به نظرمن باید بدون توجه به تاریخ انشا وپردازش آن، هر صد روایت را اصیل و واقعی می پنداریم، چون اسطوره گزارشی بی زمان از یک واقعه ی بی زمان است.» ( همان : 247 )
بنابراین اسطوره رویارویی پهلوان و اژدها می تواند«تعبیری از تقابل رویارویی هزاران واقعیت متضادودوگانه ای زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد. » ( همان : 249 )
تقابل روشنی و تاریکی سیری و گرسنگی، جوانی و پیری ، دادو بیداد، آزادگی و بندگی و بالاخره شکوه مندترین پهلوان پهلوانان و مخوف ترین اژدهای اژدهایان یعنی زندگی و مرگ.
اسطوره اژدها کشی وگرشاسپ یکیاز نخست ترین روایات افسانه ای وحماسی اژدهاکشی است که جنبه های اساطیری آن هم در اوستا و هم در بسیاری از روایات متاخر حفظ شده است. در تحقیق پیش رو درپی دستیابی به پاسخ این سوال هستیم که آیا روایت رویارویی گرشاسپ با اژدها، سرچشمه داستان کشی دراسطوره ها و حماسه های ایران می باشدیاخیر؟ بدین منظورابتدا این گزارش رادرمتون مختلف بررسی می کنیم ودرنهایت به جمع بندی مطالب ونتیجه گیری خواهیم پرداخت.
اوستا
یکی از برجسته ترین کردارهای پهلوانی گرشاسپ دراوستا،اژدها کشی اوست که نخست باردر بند دهم ازنهمین فصل یسنا آمده است:«جوانی دلیر، مجعدموی و گرزور که پیروز گشت برآن پتیاره شاخدارکه اسبان را می بلعید،مردان را می بلعید،آن اژدهای زردزهرآگین با آماسی از زهر زرد به بلندی نیزه ای، اژدهایی که گرشاسپ نیمروز برپشت او در دیگی خوراک پخت تا آن عضویت از شدت گرما عرق کردجنبید و دیگ آب جوش را برگردند و گرشاسپ پر هنر ، هراسان به سوی جهید. » ( یسنا، 1387: 1/63-162)
از آن جایی که احتمالا این بخش از اوستا « در دوره هخامنشیان یعنی تقریبا در قرن چهارم قبل از میلادنگارش یافته»( کریستین سن 76: 1388 ) می توان آن را کهن ترین یادکرد اوستا از این قهرمان اسطوره ای دانست. اژدهایی که به دست گرشاسپ کشته می شود، دراوستا سرور یعنی شاخدار نامیده شده است، ماجرا این گونه اتفاق می افتدکه گرشاسپ،هنگام نیمروز بی آن که بداند در دیگی آهنین برپشت اژدهایی که رباینده اسب ها و آدمیان بوده، غذا می پخته و چون گرما براین موجود اهریمنی غلبه کرده، ناگاه ازجای جسته و آب جوشان درون دیگ را ریخته است؛ گرشاسپ ابتدا لحظاتی از بیم گزند اژدر خود را، عقب کشیده ، اما سرانجام او را کشته است. همین روایت با اختلافی در چهل و یکمین بند زامیاد یشت و یکبار هم در رام یشت آمده است. (یشت ها، 1356 ، 1/173 و 150)
گرشاسپ از ایزد وای می خواهد تا این کامیابی را به او ارزانی دراد که بر«سرور» چیرگی یابد؛ ایزد وای (باد) نیز او را کامروا می گرداند.
متون زردشتی
دربسیاری ازمتون روایت اژدها کشی گرشاسپ آمده است، چنان که یکی از متون از کشتن «مار شاخدار» به عنوان یکی از کردارهای«بزرگ وارجمند»گرشاسپ یاد کرده است،(مینو می خرد،1364 : 45 ) در سرآغاز کتاب هفتم دینکرد نیز از کشته شدن«مار شاخدار اسب اوبار مرد اوبار» (بهار، 1387 : 208) به دست گرشاسپ سخن رفته است.
علاوه براین دوکتاب که اشاره ای مختصر به این موضوع داشته اند، متون دیگری از جمله : روایت پهلوی، روایات داراب هرمز دیار، سددرنثر، سد درنظم بندهشن وکتاب نهم دینکرد به صورت مفصل و مشروح به اژدها کشی گرشاسپ پرداخته اند.
درکتاب نهم دینکرد که از آن به عنوان سرآمد همه کتاب پهلوی (معین ، 1363 : 1/8) یادکرده اند، به گناه گرشاسپ یعنی کشتن آتش وابراز پشیمانی اوازاین کار ناشایست اشاره کرده اند، به گناه گرشاسپ یعنی کشتن آتش و ابراز پشیمانی او از این کار ناشایست اشاره شده است وسپس ضمن برشمردن اعمال پهلوانی وی نظیر کشتن اژدهای شاخدار، ازآمرزش گرشاسپ به پایمردی زرتشت و رهایی اش از دوزخ سخن به میان آمده است. ( نیبرگ، 1368 : 295 – 281).
درکتاب روایت پهلوی،گرشاسپ پهلوانی های خود را بازگومی کند و از اورمزدتقاضای بخشش دارد: «روان گرشاسپ گفت که : ای هرمزد،مرا بیامرزو برترین زندگی (بهشت) را به من ده؛ زیرا اژدهای شاخدار اسب اوبار و مردم او بار را کشتم که دندانش به اندازه بازوی من بود و گوشش به اندازه چهارده نمد و چشمش به اندازه گردونه ای بودوبلندی شاخش به اندازه شاخه ای بود. به اندازه نیمروز بر پشت او همی تاختم تا سرش را به دست گرفتم و گزی برگردنش زدم و او را کشتم و اگر آن اژدها را نمی کشتم، پس همه آفریش تو نابود می شدو تو هرگز چاره ی اهریمن نمی دانستی .(روایت پهلوی ، 1376 : 3-29).
همچنین درکتاب «سددرنثر» که به زبان فارسی ولی دنباله روایات زرشتی در اوستا پهلوی است،گزارشی در این باره است. براساس مندرجات سد در نثر، هنگامی که اهورامزدا روانگرشاسپ را در حالتی رنج آور و دردناک به زرتشت نشان می دهد،زرتشت به سبب سابقه نیک وی،به وساطت می پردازد؛ گرشاسپ نیز که از دوزخ بسیار درهراس است از اورمزد می خواهد که وی را بیامرزدو بدین منظور به خدمات شایسته و اعمال پهلوانی اش اشاره می کند یکی از آن اعمال کشتن اژدهای شاخداراست: « پس روان گرشاسپ ایزد تعالی را نماز برد وگفت: ای دادروه ، افزودنی مرا به بهشت ارزانی کن که اندر جهان اژدهایی را بکشتم که هر مردی و چاپایی را که دیدی فرو بردی و به دم خویشتن می کشیدی و هر دندان که در دهان وی بود چون باهوی (بازوی) من بود، هر چشمی چندانی بود که گردونی و هر سروی (شاخی)چندان بود که هشتاد رش بود. من از بامداد تا نماز پیشین برپشت وی می دویدم تا سر او باز دست آوردم ، به گرز سر او به خنجر جدا کردم و چون در دهان اونگاه کردم، هنوز مردم از دندان او در آویخته بودندو اگر من آن اژدها را نکشتمی ، همه عالم خراب کردی وجانوران نیست شدندی و هیچ کس را آن قوت نبودی که او را بتوانستی کشتن.» ( سد در نثر ، 1909 : 86). سد در نظم بندهش که در اصل روایت منظوم سد در نثر است نیز همان روایت سد در نثر را به صورت منظوم بازگو می کند. در بیان اژدها کشی گرشاسپ از زبان روان وی خطاب به اورمزد چنین آمده است :
همان که بر مهربان بی نیاز |
| باستاد برپای و برده نماز |
که ای پاک یزدان ببخشا مرا |
| بده جای مارا بهشت اندرا |
بدان کرفه کان اژدهایی ژیان |
| بکشتم که بود او بلای جهان |
سرآن بلا بود هشتاد یار |
| چودندان هریک ستونی دراز |
دور چشم مراوراز گردن فزون |
| شدی آتش از روی او را برون |
هم از مردم و جانور چارپای |
| به فرسنگ در دم کشیدی زجای |
به دم برفکندی عقاب هوا |
| جهانی تبه شد از ] آن [ اژدها |
زگیلی سپر هر پشیزش فزون |
| کز او تیر و شمشیر گردان زبون |
درازیش چندان که ناید شمار |
| بترسد زآواز او دشت و غاز |
چوبرپشت او تاختم از دمش |
| زصبح ] تا [ گه شام دیدم سرش |
به گرز گران دادم او را شکست |
| بکردم تن او به شمشیر پست |
همانگه جدا کدم از تن سرش |
| چو خنجر نهادم به روی اندرش |
به دندانش آویخته مردمان |
| بدنه چون که دانه بود در دهان |
گرآن اژدها را نمی کشتمی |
| جهان جمله زیروز بر کردمی |
شدی نیست ز او مردم و جانور |
| که کشتی چنان اژدهای بتر |
زآن مزد بخشای ما را گناه |
| به در بهشت برین جایگاه |
( به نقل از : رضی ، 1381 : 3/1639)
دفتریکم ازکتاب«داراب هرمزدیار»نیزدربرادرنده روایت اژدها کشی گرشاسپ است که البته بایدآنرا ترجمه ی فارسی همان عبارات کتاب«روایت پهلوی » دانست ( سرکاراتی، 1393. : 265 ) که پیش از این ذکر کردیم .
متون تاریخ
تامل درمطالب اساطیری متون تاریخی نشان می دهد که نویسندگان این کتاب ها توجه ویژه ای به ثبت احوال شهر یاران وپهلوانان داشته اند. بنابراین این گونه آثار می توانند اطلاعات اساطیری مستند و قابل اعتنایی را درمورد پهلوانانی چون گرشاسپ در اختیارمان قرار دهند با این تفاوت که بر خلاف متون پهلوی و اوستا که بیشتر به کردارهای پهلوانی گرشاسپ پرداخته اند و در نهایت اختصار از تناوری سخن گفته اند، مولفان متون تاریخی بیشتر بر نسبت نامه ی گرشاسپ تکیه و تاکید داشته اند و یادکرد چندانی از کردارهای این یل بی همتای خاندان سام ندارند.
تاریخ بیهقی یکی ازمعدود متون تاریخی است که به این اژدر اشاره کرده و باید گفت که وایت تاریخی بیهقی ، شباهت بسیاری با مندرجات اوستا دارد. ابوالفضل بیهقی که بر خرد پذیر بودن اخبار گذشته و راست گو بودن راوی سخت تاکید دارد، ضمن این که از اخبار دیو و پری یاد می کند و آن ها را خرافات می داند، شاهد مثالی که برای نشان دادن باور خویش درباره این قبیل افسانه ها می آورد، روایتی عامیانه است از اسطوره اژدها کشی گرشاسپ در اوستا که از زبان « هنگامه ] سازان [ » (بیهقی ، 1388 : 1/712 ) شنیده است. او می نویسد: « بیشتر مردم عامه اند که باطل مسمتنع را دوست تر دارند. چون اخبار دیو و پری و کوه و غول بیابان و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچنو گرد آیند و وی گوید: در فلان دریا، جزیره ای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم درآن جزیره و نان پختیم و دیگ نهادیم، چون آتش تیزشد و تبش بدان زمین رسید از جای برفت. نگاه کردیم، ماهی بود... » ( بیهقی ، 1388 : 1/713 ) .
این روایت نشان می دهد که این افسانه، در دوره ی بیهقی (سده پنجم) در خراسان نقل محفل قصه گویان و هنگامه سازان بوده و از اقبال عمومی بر خوردار بوده است .
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان این داستان را به اختصار نقل کرده است: «چنان بود که به شهر «یاره کوه » اژدهایی پدید آمده بود که پنجاه گز بود و آن نواحی تا به دریا و صحرا و کوه و وحوش ا زبیم او گذر نتوانستند کرد و ولایت بازگذاشتند و او تا به ساری بیامدی. مردم طبرستان پیش سام شدند و حال عرضه داشتند. سام بیامد، اژدها را از دور بدید و گفت : بدیع سلاح با او هیچ به دست ندارم. سلاحی بساخت و اژدها را از دور بدید و گفت : بدین سلاح با او هیچ به دست ندارم. سلاحی بساخت و اژدها آن وقت به «دیه الارس » نزدیک دریا بود. او را به جایگاهی که « کاوه کلاده » می گویند ، دریافت اژدها سام را بدید ، حمله آورد. سام عمودی بر سر اژدها زد که فروشد و بانگی کرد که هر کس که با سام بودند از هول آن بانگ بیفتادند و دم خویش گرد می کرد تا سام را میان گیرد. چهل گام سام بازچیست . اژدها تا 3 روز می جنبید، بعد از آن هلاک شد. هنوز بدان موضع چهل گام سام باز چیست . اژدها تا سه روز می جنبید ، بعد از آن هلاک شد. هنوز بدان موضع سبزه البته نمی روید و اثر برقرار است » ( ابن اسفندیار ، 1389 : 89 )
دوکتاب تاریخ سیستان و مجمل التواریخ نیز به اختصار از اژدها کشی گرشاسپ در روزگار سلطنت ضحاک سخن گفته اند. مولف ناشناخته تاریخ سیستان می گوید: «از بزرگی و فخر اوی(گرشاسپ) یکی آن بود که به روزگار ضحاک که هنوز چهارده ساله بیش نبود، یکی اژدها را که چند کوهی بود تنها بکشت به فرمان ضحاک» ( تاریخ سیستان، 1314 : 5) مولف مجمل التواریخ هنگام روایت پادشاهی ضحاک و چهان پهلوانی گرشاسپ، نکته ای تازه به این روایت می افزاید و آن دشمنی ضحاک با گرشاسپ است که او را به قصد آن که هلاک گردد به کشتن اژدهای « شکاوند کوه » فرستاده است : «او (گرشاسپ ) را به قصد آن که هلاک گردد به کشتن اژدر فرستاد.» ( مجمل التواریخ و القصص : 1318 : 40)
حماسه های ملی
یکی از کردارهای پهلوانی گرشاسپ که در گذار از اسطوره به حماسه به تنی چند از دیگر پهلوانان ایران به ویژه یلان خاندان سام نقل شده، اژدهاکشی اوست. این انتقال کردار را که نخستین بار در شاهنامه می بینیم در سایر حماسه های ملی هم می توان دید.
یعنیبرخی دیگرازپهلوانانحماسی نیزهمچون پدر یا نیایخودگرشاسپ یکیا چنداژدها را از میان بر داشته اند.
دربین این آثار شاهنامه که سرآمدترین متن حماسی ایران به شمارمی آید، اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا کهن ترین متن حماسی ایران بعد از اسلام است که پیرامون گرشاسپ سخن گفته و به دست ما رسیده است. سرگذشت بسیاری از یلان نامور اوستا و متون پهلوی در شاهنامه روایت شده اما در این میان برخی را چون آرش و گرشاسپ بخت یار نبوده که خامه توان مند استادتوس، اسطوره دلپذیرشان را بازگو کند. یکی از دلایل نپداختن فردوسی به اسطوره گرشاسپ شاید این باشد که شاهنامه حول محور وجود رستم می چرخد و حکیم توس برای نشان دادن عظمت و قدرت رستم و نیز «به منظور نگهداشت نظم و وحدت داستانی شاهنامه ، اسطوره گرشاسپ را که با آوردن آن، در بخش هایی از پادشاهی ضحاک و فریدون، روند روایات شاهنامه، از مسیر ملی خود بیرون می افتاد و به گزارش پهلوانی های گرشاسپ می پرداخت، د حاشیه قرارداده است. » (آیدنلو، 1388 : 379 ) از طرفی اگر فردوسی می خواست به روایات پهلوانان سیستان ، غیر از رستم بپرداد، طبعا باید علاوه برگرشاسپ، داستان های سام و فرامرز و برزو ... را نیز به نظم می کشید و در این صورت شاهنامه به جای مجموعه تقریبا وحدت مند و منظم کنونی ، اثری پر از روایت های پاکنده پهلوانی می شد که مسلما از نظر محققان و منتقدان امروزی در خور انتقاد بود .
در شاهنامه نبرد سام (بدن حماسی گرشاسپ ) با اژدها دوبار آمده است؛ یک بار از زبان خود سام در بخش «نامه فرستادن سام به نزدیک شاه منوچهر» که در آن نامه از شهریار می خواهد که با پیوند پسرش زال با رودابه موافقت کند و ضمن آن به پهلوانی های خود از جمله کشتن اژدها در کشف رود اشاره می کند:
چنان اژدها کو ز رود کشف برون آمد و کرد گیتی چو کف
زمین شهرتا شهر پهنای او همان کوه تا کوه بالای او
جهان را از او بود دل پر هراس همی داشتندی شب و روز پاس
هوا پاک دیدم ز پرندگان همان روی گیتی ز درندگان
زتفش همی پر کرکس بسوخت زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی زآب به دم درکشیدی زگردون عقاب
زمین گشت بی مردم و چارپای |
| همه یکسر او را سپردند جای |
چو دیدم که اندر جهان کس نبود |
| که با او همی دست یارست سود |
به زور جهاندار یزدان پاک |
| بیفگندم از دل همه ترس و باک |
میان را بستم به نام بلند |
| نشستم برآن پیل پیکر سمند |
به زین اندرون گرزه ی گاوسر |
| به بازو کمان و به گردن سپر |
برفتم به سان نهنگ دژم |
| مرا تیز چنگ و ور اتیز دم |
مرا کرد پدر و دهر کوشنید |
| که بر اژدها گرز خواهم کشید |
زسر تا به دمش چو کوه بلند |
| کشان موی سر بر زمین چون کند |
زبانش بمان درختی سیاه |
| زفر بازکرده فگنده به راه |
چود و آبگیرش پر از خوه دو چشم |
| مرا دید غرید و آمد به خشم |
گمانی چنان بردم ای شهریار |
| که دارم مگر آتش اندر کنار |
جهان پیش چشمم چو دریا نمود |
| به ابر سیه برشده تیره دود |
زبانگش بلرزید روی زمین |
| به زهرش زمین شد چو دریای چین |
براو بر زدم بانگ برساز شیر |
| چنان چون بود کار مرد دلیر |
یکی تیر الماس پیکان خدنگ |
| به چرخ اندرون را ندم بی درنگ |
چو شد سوخته یک کران ازدهانش |
| بماند از شگفتی به بیرون زبانش |
هم اندر زمان دیگری همچنان |
| زدم بر دهانش بپیچید از آن |
سد یگر زدم برمیان زفرش |
| برآمد همی جوی خون از جگرش |
چوتنگ اندر آورد با من زمین |
| برآهختم این گاو سر گرزکین |
به نیروی یزدان گیهان خدای |
| بر انگیختم پیلتن راز جای |
زدم بر سرش گرزه ی گاو چهر |
| براو کوه بارید گفتی سپهر |
شکستم سرش چون تن زنده پیل |
| فرو ریخت زو زهر چون رود نیل |
به زخمی چنان شد که دیگر نخواست |
| زمغزش زمین گشت با کوه راست |
کشف رود پرخون و زرداب شد |
| زمین جای آرامش و خواب شد |
همه کوهساران پر از مرد و زن |
| همی آفرین خواندندی به من |
جهانی برآن جنگ نظاره بود |
| که آن اژدها زشت پتیاره بود |
مرا سام یک زخم از آن خواندند |
| جهان زر و گوهر بر افشاندند |
گرشاسپ گرز و اوستا را در شاهنامه، در نوه او سام یک زخم باز می یابیم که مانند نیای خود اژدهایی را با همان صفات و کیفیت می کشد؛ برطبق این داستان ، سام در گرزوری لقب یک زخم را در ارتباط با همین اژدها به دست آورده بود و از این جا می توان نتیجه گرفت که لقب گرزوری گرشاسپ نیز در اصل به ماجرای اژدهای کشی او ارتباط داشته است.
گزارش فردوسی از این اژدها کشی به وضوح یادآور توضیحات اوستا و برخی متون پهلوی از اژدهای سرور است که با گرز گرشتسپ کشته می شود. توصیفاتی نظیر: فرو بردن و بلعیدن اسب ها و مردمان، داشتن زهر زردرنگ(یسنا، 1387 : ج 1 ، 63 – 62) و درشتی دندان ها و گوش ها. ( روایت پهلوی ، 1367 : 30 – 29 ) بار دیگر توصیف اژدها که سام کشته بود در شاهنامه در داستان رستم و اسفندیار از زبان نبیره ی پهلوان یعنی رستم بازگو شده است :
همانا شنیدستی آواز سام نبد در زمانه چنو نیکنام
بکشتش به طوس اندرون اژدها که از چنگ او کس نیابد رها
به دریا سرماهیان بر فروخت هم اندر هوا پرکرکس بسوخت
همی پیل را درکشیدی به دم دل خرم از یاد او شدم دژم
در میان پیروان فردوسی، اسدی توسی ، نخستین تاجدار اقلیم حماسه است که اسطوره گرشاسپ را روایت کرده است. در این منظومه ، نخستین کردار پهلوانی گشاسپ به هنگام چهارده سالگی اش ، کشتن اژدهاست که با تفصیل زیاد نقل شده است .
هنگامی که ضحاک قصد لشکرکشی به سرزمین هند را داشت، در زابل با اثرت دیدار کرد و از آنجا که وصف دلاوری های گرشاسپ را قبلا شنیده بود و هنر نمایی های او را نیز از نزدیک دید، از وی خواست تا برای نابودی اژدهایی که در « شکاوندکوه » سکنی گزیده است و مردمان را می آزارد، کمر بر میان بندد.
گرشاسپ با این که فقط چهارده سال داشت برخلاف میل پدر پذیرفت که این کار را انجام دهد وسوار بر«بورچوگانی» کمان وگر زو سنان به دست گرفت وبه سوی محل سکونت اژدها شتافت. اوبرای این که زهر آب اژدها براو کارگر نیفتد،
توصیف گرشاسپ نامه از این اژدها را می توان دچند سطر چنین خلاصه کد: این اژدهای کوه پیکر ، هفته ای یکبار از دریابیرون می آمد و در نزدیکی دریا در کوهی سنگی خانه داشت. هرچه در پیرامون و آسمان خانه خود می یافت ، از خشک و تر و جاندار و بی جان یا به آتش دم خود خاک تر می کرد یا به نیروی دم می بلعید . رنگ پوست او سیاه یا سنگ رنگ بود. پوست اومانند تن ماهی یا جوشن پشیزه دار و هر پشیزه آن به بزرگی گوش فیلی بود و برچرم زخم ناپذیر او نه آتش کارگر بود و نه تیر؛ پهلوی او پوشان از موی و خار موی سرش تا به زمین می رسید و بروت هم داشت؛ هم دارای فیش بود و هم دارای شاخ؛ هشت پا و چشم هایی به بزرگی دوآبگیرداشت؛ زبان درازش به بلندی درخت و دوشیک بلندش به دو شاخ گوزن می نمود. در چند فرسنگی خانه او نگهبانان روزها دود و شب ها آتش می کردند تا مردمان را از جای اژدها آگاه سازند. دردنباله داستان چگونگی کشته شدن اژدها براثر زخم گرز گران پهلوان چنین آمده است:
براژدها رفت و بفراخت دست خدنگی بپیوست و بگشاد شست
زدش برگلوکام و مغزش بدوخت زپیکان به زخم آتش اندر فروخت
چوبفرخت سر دیگری زد به خشم زخون چشمه بگشادش از هر دو چشم
دمید اژدها همچو ابراز نهیب چوسیل اندر آمد زبالا به شیب
به سینه بدرید هامون زهم سپر در ربود از دلاور به دم
زدش پهلوان نیزه ای بر زفر سنانش از قضا رفت یک رش به در
دم اژدها شد گسسته به درد برافشاند با موج خون زهر زرد
به کام اندرش نیزه ی آهنین بهدندان چو سوهان بیازد به کین
به گرز گران یاخت مرد دلیر درآمد خروشنده چون تند شیر
بدان سان همی زدش بازو رو هنگ که از که به زخمش همی ریخت سنگ
سر و مغزش آمیخت با خاک و خون شد آن جانور کوه جنگی نگون
همه جوشنش زآن دم و زهر تیز بجوشید و برجای شد ریز ریز
زمانی بیفتاد بی هوش و رای چو آمد به هش راست برشد به جای
برفتند نزد سپهبد سیاه کشیدند پس اژدها را به راه ...
به صحرا برون چرمش آکنده کاه نهادند تا دید ضحاک شاه
از آن کاژدها کشت و شیری نمود درفشش چنان ساخت کز هر دو بود
به زیر درفش اژدهای سیاه زبرشید زرین و برسرش ماه ...
مر این داستان را سرانجام کار نبشتند هر کس د آن روزگار
به رود و ره جام برداشتند به ایوان ها نیز بنگاشتند
( همان ، 61 – 59 )
مصرع «برافشاندبا موج خون زهر زرد» یادآور این تعبیر اوستا از سروزاست که می گوید:« ... آن زهرآلود زد رنگ] که [ که از او زهر زردوش به بلندی یک نیزه وان بود.» (پورداوود، 1387: 1/63-162 )و این یکی از نشانه های اصالت روایت اسدی از اسطوره کهن اژدهاکشی گشاسپ است.
نکته تازه ای در این روایت است: گرشاسپ پس از آن که اژدها را می کشد،به یادگار این دلاوری،نقش درفش خود را اژدهای سیاه برمی گزیندو ازاینجا درفش اژدها پیکر،نشان خانوادگی فرمان روایان سیستان می گردد؛چنان که در شاهنامه ، رستم و فرامرز را همه جادر زیر همین درفش می بینم.
از این زمان به بعداست که گرشاسپ بنا بر وعده ضحاک ،جهان پهلوان ایران می شود.
گراین کارگردد به دست تو راست درایران جهان پهلوانی تو راست
(اسدی ، 1354 : 56)
بسیاری ازکردارهای پهلوانی گرشاسپ را که در شاهنامه به سام منتقلشده است،در حماسه های ملی پس ازشاهنامه و گرشاسپ نامه،دروجود سایرپهلوانان خاندان سام می توان جست و جو کرد.از جمله بهمن نامه که منظومه ی حماسی است که «از نظر زمان سرایش بعد از گرشاسپ نامه قرارمی گیرد.» (صفا ،1352 : 289).
دراین اثرحماسی،نخستین اژدها کشی به دست آذر برزین،پسر فرامرز صورت می گیرد که بنا به درخواست پیری به نام «بوراسبن اژدری به نام «ابرسیاه » را می کشد.
ویژگی های این اژدها،یادآور اژدهای شاخدار اوستا و همزاد حماسی او در شکاوند کوه است که به دست گرشاسپ ازپا درآمده بود.
دهانش به مانند غاری فراخ چو الماس بر سر مر او را دو شاخ
دو چشمش به کردارد و طاس خون سرش همچنان چون که بیستون
زســرتا به دم بود صد گز فــزون دل شیر را دیدن او زبون
(ایرانشاه بن ابی الخیر،1370 : 525)
همچنین دربهمن نامه از اژدهای دیگری سخن رفته است که برزیگران دیاری موسوم به «دیرکجین ، جامه دریده نزد بهمن می آیند و از اژدهایی داد می خواهند که همه ساله هنگام دروی محصول می آید و دشت را بی بها می کند. بهمن و جمع کثیری از سپاهیانش ، چند نوبت برآن موجود اهریمنی می تازند ولی موفق به کسب پیروزی نمی شوند،پس از ناکامی های متوالی،در تردید شاه بهمن و آذر برزین برای پیشگامی در نبرد با اژدها،برزین یل به شاه می گوید: فقط آذربرزین که آراسته به هنرهای شاهی است، سزاوار چنین رزمی است.
بهمن که از نبرد با اژدها در هراس است سعی در متقاعد کردن آذر برزین برای رویارویی با اژدها را دارد، اما آذر برزین که ظاهرا با بهمن برسر صلح است،چون درصدد کین خواهی پدرش فرامرز است،پیشنهاد بهمن را نمی پذیرد و در نهایت بهمن به ناچار مهیای نبرد می گردد.
روایت مبارزه بهمن واژدر، برخلاف سایرگزارش های اژدها کشی در حماسه های ملی،بسیار موجز و مختصرآمده است. بهمن پس از آن که سنانش به هدف برخوردنمی کند از اسب به زمین می افتد و طعمه اژدها می شود.
زگفتار او تنگدل گشت شاه برافکند برگستوان برسیاه
بپوشید تن را به خفتان جنگ چو نزدیک آن اژدها گشت تنگ
بینداخت زوین زهر آبگون سنانش به خاک اندر آمد نگون
نبرد یک دم آن اژدها را نهیب گسته شدش هر دو پای از رکیب
زاسب اندر افتاد خاور خدای فرو بردش آن اژدهای هر دوپای ...
فروخوردش آن اژدهای دمان زمانه سرآمد براو پرزیان
(همان : 601 – 600 )
دونکته درگزارش بهمن نامه از این ماجرا قابل توجه است: نخست این که روایت مبارزه بهمن و اژدها برخلاف سایرروایات اژدها کشی در حماسه های ملی بسیار موجز و مختصر آمده است و دوم این اینکه همه روایات مربوط به اژدها کشی پهلوانان خاندان سام، از اوستا گرفته تا واپسین حماسه ها ملی، به گونه ای تنظیم و تدوین شده است که در نهایت همواره به پیروزی این پهلوانان منتهی می شود، اما در بهمن نامه ،تنها جدال بهمن- که از خاندان پهلوانان سیستان نیست – سرانجام به شکست و مرگ او می انجامد.
درمنظومه سام نامه نیزجلوه هایی از اژدهاکشی گرشاسپ درکردارهای پهلوانی سام به چشم می خورد و ساختار روایی این اژدها کشی و توصیفات شاعرانه به کار رفته درآن به گونه ای است که نشان از الگوپذیری این داستان از اژدها کشی گرشاسپ در اوستا و گرشاسپ نامه دارد.
جنگ با اژدهادر سام نامه نیز مانندگرشاسپ نامه با تیراندازی آغاز می شودولی پیکان سام از سندان عبور می کرد، برتن اژدهاکارگر نیست؛سرانجام سام یل با ضربه گرزش که چنانکه می دانیم رزم افزار ویژه سام / گرشاسپ است، برسرآن پتیاره می کوبد و او را می کشد.
بگفت و برانگیخت مرکب زجا روان شد سوی کشتن اژدها
یکی تیر زد برسرش آن دلیر نشد کارگرتیر آن شیر گیر
خدنگی که کری زسندان گذر نشد برتن اژدها کارگر
دگرباره آن اژدهای بزرگ دمان شد سوی پهلوان سترگ
بغرید آن دد براو هر زمان چو رعد بر مارانش بودی فغان
چو از تیر نومید شد سام گو بزد دست برگرز و برداشت نمو
چنان کوفت بر سرش آن گرز سخت کز آن بیشه بی رنگ شد بر درخت
عمود دگر زد به مغزش چنان که در هم شکستن همه استخوان
بمالید رخ پهلوان برزمین گرفت آفرین برجهان آفرین ...
دلیرلت بر برهنه جان فان به هم سام یل را بدادی نشان
که این آاژذها را بکشت از عمود سرش برترآمد زچرخ کبود
( سام نامه ، 1386 : 79 – 78 )
روایت دیگر اژدها کشی سام در نیمه دوم منظومه بازگوشده است که بسیار مفصل و جالب توجه است. اژدهایی که این بار به دست پهلوان کشته می شود، «ارقم » نام دارد و دشمن سیمرغ است. آن پتیاره نابکار، بچگان آن شاه مغان را که پرورششان هزار سال طول می کشیده، سه بار ربوده و خورده بود. »در اینجا اسطوره اژدر اوژنی با موتیفی مشهور در داستان های عامیانه در آمیخته است. » (سرکاراتی ، 1393 : 271) به راهنمایی سیمرغ ، سام ابتدا چشمان اژدها را کور می کند و در دو نوبت با او در آویخته ، سرانجام بازخم گرز گاو سار می کشدش . همچنان که در اوستا، اژدهایی که گرشاسپ می کشد، سرور ( شاخدار) نامیده شده، در سام نامه نیز تصریح شده که ارقم، دیو – اژدری شاخدار بوده است که برخورداری این روایت از برخی بن مایه های اساطیری را نشان می دهد.
دوشاخش به سرچون دوشاخ درخت پیچیده بریکدیگر سخت سخت
دو چشمش دو مشعل فروزان شده از و مشعل دهر سوزان شده
دهن همچون دوزخ پی از دود و دم دل دوزخ از بیم او پر از غم
زبانش چو ماری به دوزخ نگون که از هول سرکرده باشد برون
( سام نامه ، 1386 : 556 )
فرامرز یکی از پرآوازه ترین پهلوانان اژدها کش در حماسه های ملی ایران است که گزارش اژدها کشی او در فرامرزنامه آمده است. « در عهد نظم این داستان یعنی قرن پنجم روایات دیگری در باب فرامرز وجود داشت که یعضی از آنها در برزونامه و جهانگیرنامه و بهمن نامه دیده می شود. در شاهنامه نیز از داستان فرامرز جای جای سخن رفته و داستان حکومت او در ناحیه سند و قتل او به دست بهمن د آن کتاب آمده است. » ( صفا ، 1352 : 296 ) مطابق روایت فرامرزنامه ، نوشاد ، پادشاه هند، از کیکاووس می خواهد که او را در نبرد با پنج دشمن نیرومندش یعنی کناس دیو، کیدهندی ، گرگ گویا، مارجوشا و کرگدن های بیشه خوم سار یاری کند تا همچنان خراج گزار دولت ایران باشد . کیکاووس با شنیدن پیام نوشاد از پهلوانان و دلاوران سپاه می خواهد تا یکی از آن ها داوطلب انجام این کار شود؛ اما برخلاف انتظار، کسی جز فرامرز اعلام آمادگی نمی کند.
رخ نامداران دگر شد به رنگ شد از خشم گردان، دل شاه تنگ
زکرسی برآمد فرامرز گو بگفتا منم هندرا پیش رو ...
رخ شاه زان گرد جنگی سرشت چنان شد که گل دربساط بهشت
( فرامرنامه ، 1382 : 60 )
فرامرز و همراهانش به سرزمین هند سفر می کنند و تعدادی از دشمنان نوشاد را از میان برمی دارند، سپس به جنگ اژدهایی می روند که مارجوشا نام دارد. توصیف این اژدها در فرامرزنامه چنین آمده است: قدی به بلندی چهل آرش وشاخی به طول ده گز دارد. بدنش همچون بدن ماهی دارای پولک های فراوانی همچون سپر است و هیچ جانوری در آن وادی که او هست توان زیستن ندارد.
به هرجا که هست او هویدا شده ازو دود بینی به بالا شده
به باد دم از بیشه شیرآورد به دود از هوا مرغ زیر آورد
( همان ، 92)
این ویژگی ها،اژدهای اوستا،سرور،دریسنا ،پشت ها و متون پهلوی را به خاطر می آورد.
فرامرز و بیژن هریک درون صندوقی که از قبل آماده شده و روی گرونه قرارگرفته است،جا می گیرند. گستهم گردونه ها را تا نزدیکی اژدها می راند و خود با شتاب بر می گردد . اژدها صندوق ها را می بلعد،فرامرز و بیژن در شکم اژدها از صندوق بیرون می آیند و با شمشیرهای الماس گون خود، دل و مغز اژدها را از بین می برند؛ پس ازاین که اژدها بر زمین می افتد، پهلویش را دریده و بیرون می آیند.
وزان پس برفتند نزدیک مار شه و پهلوان هرکه بدنامدار
به هامون بدیدند کوهی بلند درازی تن تیره اش چل کمند
بلندی تن او دو نیزه فزون روان از تن تیره اش جوی خون
بریدند شاخ گران از سرش بکندند دندان جنگ آورش
( همان ، 96)
نتیجه
تامل وبررسی روایات مختلف اژدر کشی در متون پهلوی و حماسه های فارسی ، جای هیچگونه گمانی باقی نمی گذارد که اژدرهای روایات زردشتی همان اژدرهای روایات کتب دوره های بعداست. . تنها اختلاف مهم موضوع اسب تاختن و .. خوراک پختن برپشت اژدهاستکه تنها در روایات زردشتی آمده است ودرحماسه های فارسی سخنی از آن نیست، «گویا دلیل آن چنین بوده که اسب تافتن و خوراک پختن بر پشت اژدها اگرچه از سویی عظمت اژدها را نشان می آد ولی از سوی دیگر از ابهت و خطراو می کاست ونقیض اوصافی بود که به اژدها نسبت می دادند. » ( خالقی مطلق ، 1388 : 334 ). به همین دلیل برای شاعران حماسی ارتباط آن ها با هم دشوار بود و ترجیح می دادند که این بخش از داستان را حذف کنند . افسانه اژدها کشی گرشاسپ الگویی است که پس ازآن ، از روی ان ، افسانه های مشابهی برای سایر پهلوانان و شاهان ایران ساخته اند. به جز پهلوانان خاندان گشاسپ ، برای سایر پهلوانان نیز این روایت نقل شده؛ مهم ترین این افراد اسفندیار است که به عنوان پهلوان دینی در واقع جای گرشاسپ را می گیردو «بساری از کرده های گرشاسپ به او منتقل شده است. » (همان : 337). اسفندیار در خان سوم ، اژدهایی را با همان صفات از پای درمی آورد.
گرشاسپ،پدراسفندیارنیزدر روم، اژدهایی را کم و بیش باهمان صفات می کشد.ازمیان شاهان، بهرام گور به خواهششاه هند،اژدهایی را که مردم هنداز او به ستوه آمده اندرا می کشدوپساز این دلیری، شاه هند، اژدهایی را که مردم هند از او به ستوه آمده اندرا می کشد و پس ازاین دلیری،شاه هند دختر خود، اسپینود را به او می دهد.داستاناژدها کشی گرشاسپ را حتیبه اسکندر نیز منتقل زده اند .«ایرانیان برای آن که اسکندر را درحلقه شاهان ایرانی بپذیرند،برای اثبات سزاورای یا مشروعیت او به به عنوان یک شاه ایرانی،اعمالی ازجمله همین اژدها کشی را به همانگونه که به شاهانوپهلوانان خود نسبت می دادند،بدونیزنسبت دادند.» (همان : 341) درواقع گونه های مختلف یک روایت به تعبیری وابسته های همان روایت اند. هریک از این روایت ها گرچه ممکن است به لحاظ تاریخی،هم زمان نباشند یا به سخن دیگرمتعلق به ادوارگوناگون باشند، با این همه تلفیق ودسته بندی این روایت ها به اقتضای ویژگی خاص زمان اسطوره ای و نیز بادرنظر گرفتن عنصر تاثیر زمان تاریخی بر روایت،بررسی اسطوره را امکان پذیر می سازد.
ماندگاری بقایای افسانه اژدها کشی گرشاسپ/ سام دراوستا،متون پهلوی، شاهنامه ،گرشاسپ نامه،سام نامه و ... دوام وپایندگی یک سنت حماسی کهن رادر طول مدتی بیش ازسه هزارسال نشان می دهد و این راز شگفت را می نمایاند که هرچند این اسطورهکه به یاری خرد با قوه ی خیال درضمیر یا نهضت تاریک انسان انسان آفریده شه،با گذشتزمان تغییراتی یافته ویا جابجایی ها ودگرگونی هاییدرآن صورت گرفته،اما هرگز نابود نشده و به عدم نپیوسته است.
فهرست منابع :
1-آیدنلو،سجاد (1388)،از اسطوره تا حماسه ،تهران : سخن.
2- ابن اسفندیار،بهاء الدین محمد(1389)،تاریخ طبرستان ،تصحیح عباس اقبال، تهران : اساطیر.
3- اسدی توسی،بونصرعلی بن احد(1317)،گرشاسپ نامه،تصحیح حبیب یغمانی ،تهران: کتابفروشی برو خیم.
4- اکبری مفاخر،آرش (1385)،روان انسانی در حماسه های ایرانی ،تهران : ترفند.
5-اوستا(1374)،گزارش و پژوهش جلیل دوست خواه، 2ج، تهران: مروارید.
6- ایرانشاه بن ابی الخیر(1370)، بهمن نامه، به کوشش جلال متینی، تهران: علمی.
7- بهار، مهرداد(1387)، پژوهشی در اساطیرایران،تهران : آگاه
8-بیهقی،محمدبنحسین،(1388)، تاریخ بیهقی ،تصحیح محمدجعفریاحقی ومهدی سیدی،2ج،تهران:سخن .
9- پورداوود،ابراهیم (1387)،فرهنگ ایران باستان . تهران : اساطیر.
10-خالقی مطلق،جلال (1388)،بندهش ،ترجمه ی مهرداد بهار،تهران: توس .
11-دادگی ، فرنبغ (1369)، بندهش ، ترجمه مهرداد بهار،تهران : توس .
12- روایت پهلوی (1367)،ترجمه مهشید میرفخرایی ، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
13-فرزندبهمنیسن(1385)، ترجمه محمدتقی راشدمحصل،تهران،پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی .
14- مهرآبادی، میترا، (1386)، سام نامه ، تهران : دنیای کتاب .