Subject Areas : فصلنامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی
علی فرهادی 1 , غلامرضا جعفری نیا 2 , فاطمه کرم پور 3
1 - دانشجوی دکتری جامعه شناسی،دانشگاه آزاد اسلامی، واحد بوشهر، بوشهر، ایران
2 - دانشیار گروه جامعه شناسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
3 - استادیار، گروه زبانشناسی همگاني، دانشگاه پیام نور،تهران، ایران
Keywords:
Abstract :
مجله ادبیات فارسی، دوره 19، شماره 35، پاييز 1402، صفحه 21-33
|
بررسی و نمود مؤلفههای اجتماعی در شاهنامه فردوسی
علی فرهادی1، غلامرضا جعفرینیا2*، فاطمه کرمپور 3
1دانشجوی دکتری جامعهشناسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد بوشهر، بوشهر، ایران
2دانشیار گروه جامعهشناسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران
3 استادیار، گروه زبانشناسی همگاني، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
نویسنده مسئول : Email: g.jafarinia@gmail.com
تاریخ دریافت:01/08/1402 / تاریخ پذیرش: 02/09/1402
چکیده
شاهنامه فردوسی آینه روشن و تمام نمایی از اصول، آداب، اندیشهها و تفکرات و جامع جمیع خصایص مدنی و اخلاقی و فرهنگی ایران باستان است. این اثر بی نظیر با پرداختن منطقی به داستانها و حکایات، به شخصیتها و بازیگران آن روح تازهای میبخشد. در اثنای توصیف صحنههای نبرد، نمودهای اجتماعی را نیز مد نظر قرار داده است. هدف از این پژوهش بررسی و تبیین مؤلفههای اجتماعی در لابه لای اشعار نغز این شاعر بزرگ میباشد. این پژوهش بخش ابیات بخش پهلوانی را شامل میباشد. شاهنامه مورد استناد در اين نوشتار، نسخه ای از شاهنامه است كه توسط جـلال خـالقي مطلق (از سال 1366 تا 1386) در هشت دفتر گردآوري شده است. نتایج حاصل از این تحقیق بیانگر آن است میزان حضور مؤلفههای اجتماعی، 1200 بار است که در این میان، بیشترین فراوانی مروبوط به مؤلفهی اشاره به شاهان گذشته با 86 بار تکراربوده است و کمترین فراوانی مربوط به مؤلفه زبان با 7 بار تکرار بوده است.
کلیدواژه: شاهنامه، فردوسی، اجتماعی، پهلوانی.
1. مقدمه
رابطه متقابل جامعه با ادبیات، تأثیر متقابل آن دو بر یکدیگر و درک ادبیات به عنوان بازتاب واقعیتهای موجود در جامعه از مسائلی است که توجه محققان جامعه شناسی و ادبیات فارسی دوران معاصر را به سمت خود جلب نموده است. در این راستا، دواستال1 معتقد است که ادبیات نه تنها یک هنر بلکه یک سلاح است که برای شناخت به کار میرود (رضی و همکاران،۱۳۹۲ : 9). بر این اساس، میتوان ادبیات را آینه اجتماع دانست که منعکس کننده تصویر واقعیتهای جامعه است. یکی از توصیفها و تعریفهای ادبیات که در خور توجه است، آیینه تمام نمای رویدادها، رفتارها، تلاشها و اندیشههای یک جامعه است که زبان حال و شناسنامه یک ملت میباشد و میتوان یک جامعه را با بررسی محتوا و موضوع ادبیات آن شناخت؛ رویدادها و رفتارهای اجتماعی را دانست و سیر تحول پدیدههای اجتماعی را رد یابی کرد (عسکری حسنکلو و شهبازی، 1398: 20). کتابها و سندهایی که در این هزار سال زبان فارسی باقی مانده "گنجینه ادبیاتی که از گزند حادثهها در امان مانده" بسیاری از زمینهها، نهادها و عنصرهای فرهنگی را" آیین، سنت، قانون، قراردادهای خویشاوندی، تلاشهای تولیدی، فن، اندیشه، هنر، ارزشها و ... "گواه و رهنمون است (صالحی،1396: 65). شاهنامه معروفترین اثر حماسی ادبیات ایران است که حکیم ابوالقاسم فردوسی در آن از تاریخ ایران باستان و اعتقادات و باورهای کهن سخن رانده است. این اثر فردوسی از شاهکارهای ادبی ایران و جهان است و روایتی است بالغ بر شصت هزار بیت که در سه بخش اساطیری، حماسی و تاریخی سروده شده است. شاهنامه ابعاد مختلف انسان، هویت و عملکردهای او را در موقعیتهای گوناگون اجتماعی، دینی، اخلاقی و... جلوه گر میسازد. هدف فردوسی از سرودن شاهنامه این بود تا برای آیندگان بیان کند که اوضاع اجتماعی و سیاسی پیش از دوران کنونی چگونه بوده و انسانها چگونه بر جهان حاکم شدند (ذوالفقاری،1401: 178-163). فردوسی برای حفظ تاریخ و تمدن ایران و با توجه به ضرورت سیاسی و اجتماعی عصر خویش به سرایش شاهنامه دست زد و با ترویج اندیشههای سیاسی و اجتماعی و دینی خود، در برابر بسیاری از مسائل عصر و زمانه خویش واکنش نشان داد و ضمن حفظ زبان و تاریخ ایران زمین، گزارش مستندی از مسائل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ادوار پیشین ایران ارائه دهد (شادی گو و همکاران،1401: 42-40). او دقیقاً و شاید به صورت ناخواسته به موضوع جامعه و پدید آمدن زندگی اجتماعی توجه نموده؛ بسیاری از مفهومهای جامعه شناختی مانند جامعه پذیری، تقسیم کار اجتماعی، نهاد خانواده، خشونت، تحول، قوانین مدنی، آداب و رسوم و تغییرهای اجتماعی، سازمان، نظامهای حکومتی و ... را به تصویر کشیده و گام به گام پدید آمدنشان را در جامعه بشری یاد آور گشته است. در این اثر، سیر تمدن بشر و پیچیدگی زندگی اجتماعی نیز از آغاز آفرینش گام به گام سروده شده است. گویی که شاعر بلند آوازه ایران زمین، خود جامعه شناسی زیده بوده است که این چنین مفاهیم را درک کرده و در کلام جادویی خویش به نظم کشیده و تاریخ را با مفهومهای اجتماعی - جامعه شناختی آمیخته و آن را در قالب شعر بازنمایی نموده است. امروزه جامعه شناسان بدین حوزه، جامعه شناسی ادبیات می گویند (آرزومند لیاکل و قاسم زاده،1400: 20). هدف کلی این پژوهش تبیین مؤلفههای فرهنگی-اجتماعی در بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی است. بنابر این مقاله حاضر میکوشد به این سؤالات پاسخ دهد که چه مولفههای فرهنگی و اجتماعی در بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی وجود دارد؟ و نگرش فردوسی در شاهنامه نسبت به مولفههای فرهنگی و اجتماعی چگونه است؟
2. روش تحقیق
با توجه به نظری بودن کار، روش تحقیق کتابخانهای و مطالعاتی است. در روش کتابخانهای با مراجعه به کتب و مقالات فارسی و لاتین اطلاعات لازم جهت نگارش، بررسی و تحلیل پژوهش جمعآوری گردید. در این پژوهش با استفاده از فیش تمام ابیاتی که در مورد مولفههای اجتماعی در بخش پهلوانی شاهنامه آمده است تهیه شد. واحد پژوهش در اين نوشتار، شامل واحد نمونهگيري، واحد ثبـت و واحد زمينه است. واحد نمونـه گيـري، بخش پهلوانی در شـاهنامة فردوسـي اسـت؛ شاهنامه مورد استناد در اين نوشتار، نسخه یی از شاهنامه است كه توسط جـلال خـالقي مطلق (از سال 1366 تا 1386) در هشت دفتر گردآوري شده است. واحد ثبت شامل مضمون حاوي نشانههـا و دلالتهاي واقعي مؤلفههای ایرانی در شاهنامه است. واحد زمينة نيز، محـدودهاي از متن بخش پهلوانی است كه واحدهاي معنـايي مؤلفهها در آن محـدوده شناسـايي و تفسير شدهاند و اغلب يك بيت يا ابيات پيش و پـس از آن مـضمون، مـورد نظـر قـرار گرفته و گاه محدودة آن كل يك قطعه از داستان را شامل شده است. از آنجا كه هدف اين پژوهش بررسي مؤلفههای اجتماعی در بخش پهلوانی شاهنامه بـوده اسـت، از فن تحليل محتوا استفاده شده است. به طور خلاصه تحليل محتوا را ميتـوان تحليـل نظاممند، عيني و كمي ويژگـيهـاي پيـام تعريـف كـرد. تحليـل محتواي مفهومي، بيشتر به فراواني مفهومها در متن كه اغلب به صورت واژههـا مطـرح ميشوند ميپردازد و بر وجود يا رخداد اصطلاحهاي انتخاب شده در متن يا متنها، چه به صورت صريح و چه به صورت ضمني تمركز ميكند. بنـابراين پژوهـشگر فقـط بـه كميت اين نوع واژهها توجه خواهد كرد. لذا ابتدا تمام ابیاتی بخش پهلوانی که به نحوی در برگیرنده مؤلفههای اجتماعی میباشند استخراج و سپس با استفاده از نرم افزار اکسل و SPSS تجزیه و تحلیل شدند.
3. تبیین مؤلفههای اجتماعی در شاهنامه
3-1-هویت اجتماعی2
چگونگي شكل گيري زندگي اجتماعي، موضوعي است كه همواره ذهن بشر را به خـود مشغول كرده و در نوشتهها و داستانها بدان پرداختـه شـده اسـت. اديـان الهـي، آغـاز زندگي اجتماعي را زمان فرو افتادن آدم و حوا بر زمين ميداننـد. فردوسـي هـم ماننـد ديگر اديبان بـه ايـن مـسأله توجـه نمـوده و در شـاهنامهاش نگـاهي ژرف بـه آغـاز و شكلگيري زندگي اجتماعي دارد. وي عناصر اصلي زندگي اجتماعي را گام به گام بيان كرده و زندگي بشر و پيچيدگيهاي زندگي اجتماعي را به مرور زمان توصيف نموده است. جامعه شناسي ادبيات، نشان دهنده پيوند ميان جامعه و ادبيات و منعكس كننده مباحث اجتماعي گستردهای است كه ميتوان آن را در ميان شعرهاي هر دوره جستجو نمود. گرچه فردوسي در شاهنامه به كاربرد اين مفاهيم اوليه با نگاه جامعه شناسانه نپرداخته، اما ظرافت نگاهش نشان ميدهد كه روند زندگي اجتماعي را در نظر داشته و گام به گام اين روند را در دورههاي مختلف توصيف نموده و سير شكل گيري جامعه ايران را به خوبي در قالب شعر نمايانده است.
درحالي كه فردوسي قرنها پيش با ظرافت تمام اين مطلب را به نظم كشيده است. هر فرد از آغاز زندگیاش از طريق نوعي وفاداري تمايزنيافته به جامعه پيوند ميخورد، نقطه شروع اين جامعه از رابطه بين پادشاه و مردماني به نام رعيت شكل گرفته و پادشاه، تمامي ابعاد زندگي رعيت را تحت سيطرهی خود دارد. اين امر، وابستگیای تمام عيار با كنشهاي عمق نيافته و محدود است كه در نخستين داستان شاهنامه شاهد شكلگيري آنيم؛ اما به تدريج جامعه رو به توسعه همه جانبه مينهد و ساختارها هم دستخوش تحول ميشوند؛ وابستگیها دگرگون ميشوند و از حالت مطلق، خارج ميگردند. در اين هنگام كنشهاي فردي و جمعي عمق بيشتري پيدا ميكند. حاصل اين توسعه يافتگي تدريجي را در داستانهای شاهنامه به روشني میتوان مشاهده كرد؛ چنان كه در دوران پادشاهي كيومرث شاهد جامعهاي توسعه نيافتهايم كه شيوه زندگي مردمش به توصيف جامعه شناسان به سبك اجتماعهای شكار و گردآورندهی خوراك ميباشد كه ابتداییترین نوع جامعه است:
|
|
| |||
که خود چون شد او بر جهـان كدخـداي |
| نخستين به كوه اندرون ساخت جاي |
درحاليكه وقتي بهدوران پادشاهي جمشيد ميرسيم، جامعه به حداكثر توسعه يافتگي ميرسد. در اين زمان چهارچوبهايي عینیتر به وجود ميآيد كه در آن، آزاديهاي فردي وساختارهاي حقوقي، سياسي، نظامي و آموزشي شكل ميگيرند و افراد نيز خود را با اين ساختارها هماهنگ ميكنند.
|
|
| |||
هرآنچ از گل آمد چو بشناختند |
| سبك خشت را كالبد ساختند |
هر چه جامعه به سمت تغييرهاي اجتماعي و تحول ساختارها پيش میرود، تقسيم كار پیچیدهتر ميگردد و در عين حال افراد نيز دگرگون ميشوند. عنصري كه در اين مرحله اهميت بسيار مییابد آگاهي است. آگاهي، فرد را ازمحدوديت ادراك رها ميكند؛ در دوران پادشاهي ضحاك، ابتدا از نوع فردي است وسپس تبديل به نوع جمعي ميشود و در نهايت در وجود كاوه و يارانش تبلور مييابد. در دوران فرمانروايي ضحاك جامعه در بالاترين سطح توسعه قرار گرفته است؛ اما ضحاك نماد عنصري است كه ضمن در دست داشتن ابزار توليد، رعيت ناآگاه را به بند ميكشد و در اين هنگام كاوه میآید و تحول آفريني را كه مايهی اصلیاش آگاهي است، شكل ميدهد. در داستانهاي شاهنامه، گذر از همبستگي غير انداموار كه بر انتقال نيرو استواراست، به همبستگي سازمان يافته كه براساس مبادلهی اطلاعات بنا گشته به آساني قابل رؤيت است. علاوه بر همه اينها فردوسي در شاهنامه به نوعي به جامعهی ايران هويت ميبخشد و ريشه دارش میکند. وي نشان میدهد كه در فرهنگ ايران، بسياري از مفاهيم پيچيده مانند تحول مورد توجه بوده و اين امر نشان دهنده اين است كه مردم ايران از ساليان دور، تغييرهاي اجتماعي را درك میکردهاند، به توسعهی همه جانبه توجه داشتهاند و اگرچه وضع به گونهاي بوده كه نتوانستهاند به طور مستقيم بدان بپردازند، در اشعار و داستانهایشان آن را مطرح نمودهاند.
فردوسي در آغاز حماسهاش، نخست حمد و ثناي يزدان پاك را بـه جـا مـيآورد و داستان را از آفرينش كيومرث در سرزمين ايران به نظم ميكشد و داستان كهن سـرزمين ايران را چنين بازگو ميكند: در گام نخست، شاعر بلند پايه، ماجراي فرو افتادن جامعه سـالاري بـه نـام كيـومرث و يارانش را میسراید كه پادشاهي ايران زمين را به حكم ايزدي دريافت مینماید؛ بـدين ترتيب فردوسي دربارة گروهي از انسانها با نيازهاي طبيعـي و مهمـي ماننـد خـوراك، پوشاك، جان پناه و امنيت سخن میگوید. پديد آمدن گروه، اولين گام زندگي اجتمـاعي است. اين گروه در كوهستان زندگي میکنند و از آنجا كه كيومرث، پادشـاه و در واقـع مسؤول و رهبر آنان است، براي خود و گروهش از پوست پلنـگ، تـن پوشـي درسـت میکند تا آنها را از گزند سرما نگه دارد؛ بدين ترتيب وجه تمايز بشر يعني آگاهي كه او را از ديگر موجودات متمايز ميكند، نمايان میگردد. روند زندگي اجتماعي و گسترش كاركردهاي اجتماعي زندگي بشر، نكتـههاي اسـت كه شاعرگرانمايه پارسي به درستي درك كرده و در شاهنامهاش منعكس نموده است. اگرچه فردوسي تا اينجا به موروثي بودن تاج و تخت اشاره نموده، نامي از زنان بـه عنوان بخشي از جامعه به طور خاص نبرده است. مادران اين شاهان شناخته نشدهانـد و اصولاً ذكري از نهاد خانواده به ميان نميآيد. اما با شروع داستان ضحاك ماردوش، نهاد خانواده به تدريج نمايان ميگردد و وظايف و كاركردهاي نهاد و سازمانهاي اجتمـاعي هم پيچيدهتر ميشود. رفتارها و ارتباطات اجتماعی ایرانیان در شاهنامه، تبیین کننده وجوه هویت اجتماعی آنان است که به بررسی دو رکن: 1- عشق 2- بزم، پرداخته شده است.
3-1-1-عشق
عشق در شعر فردوسی نه رابطهای است انکار کردنی و نه پیوندی است گناه آلود و نهان داشتنی؛ بلکه مرحلهای است تکاملی و انسانی؛ در عین حال همانند سایر هنرمندیها و افتخارآفرینیها در عرصههای اجتماعی، حماسهای است در شعر فردوسی، بلندآوازگی زنان در ارتباط با بلندآوازگی مردان معنا مییابد همچنان که فرانک با «مادر فریدون» بودن، رودابه با «مادر رستم» بودن، تهمینه با «مادر سهراب» بودن، کتایون با «مادر اسفندیار» بودن اهمیت و مقام و جای ویژة خود را در شاهنامه مییابند. عشق در اثر فردوسی از آن رو حالتی متعال و انسانی یافته است که شاعر این امر مهم را نه براساس لذّت طلبی (آن چنان که در شعر شاعران عاشق پیشه خواهیم دید) و نه در مفهوم عرفانی آن (آن چنان که در شعر سنایی و عطار و مولوی و حافظ و جامی و هاتف و برخی دیگر از شاعران خواهیم دید) بلکه براساس طبیعت و خرد مبتنی میسازد. به دیگر سخن، برای فردوسی عشق واقعی جز در مفهوم زناشویی مبتنی بر پاکی و پاکدامنی، مهر و خویشتنداری، وفاداری و فداکاری به منظور تشکیل خانواده برای زادن و پروردن فرزندان برومند و راستگو و پاکدل و بلندنظر و استوار نامجو مطرح نیست (ترابی،1379: 30). داستانهای عشقی نه تنها از ارزش حماسه نکاستهاند؛ بلکه به جهاتی بر لطف آن افزودهاند. عشق شاهنامه عشقی است پهلوانی؛ یعنی نه عاشق آن زاری و ناله و عجز و لابه عاشق غزل را دارد و نه معشوق، دست نیافتنی و انتزاعی است. ارتباطات عاطفی و عشقی در شاهنامه قابل دسترسی و تجربی است و اگر چه عاشق و معشوق عملکردها و صفاتی فراانسانی دارند؛ اما این صفات برای تبدبل ساختن عشق آسمانی، به زندگی زمینی، به کار میرود عاشق و معشوق پس از این پیوند به موجودی کامل تبدیل میشوند و میتوانند عظمتهای بسیار بیافرینند.
در زبان فارسی هیچ داستان عاشقانهای به لطافت داستان زال و رودابه نیست، همة عناصر انگیزش در این ماجرا هست: 1- دختر و پسر، نادیده از طریق شنیدهها به یکدیگر دل میبندند. 2- دو خانواده از دو کشور متخاصماند. 3- زال، سفید مو از مادر زاده شده و هیبتی غیر عادی دارد. رودابه از خانوادة ضحاک است که با ایران اختلاف دیرینه دارند. با این حال، عشق بر همه موانع چیره میگردد و ماجرای پایانی خوش مییابد و رستم، جهان پهلوان از این پیوند سر بر میآورد. ارتباطات زال با رودابه هنگامی که زال برای اولین بار به پرده سرای رودابه میرود و با هم پیمان میبندند:
کمندی گشاد او ز سرو بلند |
| کس از مشک زان سان بپیچد کمند |
رودابه گیسوی خود را به پایین بام کاخ خود میاندازد تا معشوقهاش از آن به بالا آید که این گونهای از ارتباطات غیرکلامی عاشقانه است.
بدو گفت بردار و بر کش میان |
| بر شیر بگشای و چنگ کیان |
دیدار و گفتگوی زال و رودابه یکی از صحنههای بدیع شاهنامه است و در ادب فارسی از لحاظ آب و تاب و ظرافت عاشقانه نظیری برایش نیست. آورده نشده است این نوع ارتباط انسانی از نوع ارتباطات عاشقانه است. دیدار زال و رودابه همراه با گستاخی و ناز و شرم و جوانمردی، همة تموجهای روح انسانی را در خود دارد. دربارة این عشق بسیار گفتهاند اما ذکر نکتهای ضروری است؛ همانطور که در شاهنامه آمده، عشق زال به رودابه ممکن بود که به نبردهایی خونین منجر شود؛ اما بنا به دلایلی که بررسی شده است، تبدیل به تنها عشق آرمانی و مجاز جامعةایرانشهری است؛ زیرا درپیوند زال با رودابه، تمام موبدان، دیدگاههای خود را پس از امتحانات و سؤالاتی مهم، ابراز میکنند. از سوی دیگرشاه نیز باید نظر خود را در این باره بیان نماید؛ زیرا در این ازدواج، بین دو نیروی بزرگ (اهریمن زاد و اهورا منش) پیوند ایجاد میشود و میتواند سرزمین آرمانی را به سوی نابودی و یا تحکیم بیشتر، پیش ببرد بنابراین زال از ابتدا باید بسیار خوب تشخیص میداد و با کسی، پیمان همسری را انعقاد میکرد که بتواند به بهترین نحو، در تثبیت آرمانهای ساکنان ایرانشهر، ایفای نقش نماید. همانگونه که در شاهنامه به عشق به عنوان یکی از ابعاد هویت اجتماعی اشاره شده است، جوهرة هویت اجتماعی به برقراری روابط دوستانه و عاطفی منوط است زیرا پایة هر گونه نظم اجتماعی، حتی در جوامع مدرن، عاطفه است و این امر در وابستگی عاطفی به جمع و روابط عاطفی در جوامع ریشه دارد. نشانة قوت هویت اجتماعی، به افزایش تعداد کسانی بستگی دارد که در هر کشور احساس تعهّد مشترک دارند و اینجاست که منش ملی شکل میگیرد. ارتباطات گسترده موجب تقویت هویت اجتماعی میشود و هر قدر بعد اجتماعی هویت در مقیاسی کلّیتر، مثلاً مقیاس ملّت، قویتر باشد، شخصیت اجتماعی شهروندان نیز منسجمتر و جدیتر پی ریزی میشود. وفاق اجتماعی و همبستگی ملّی نیز محصول همین فرایند است.
3-1-2- بزم
تبیین زندگی در تمام ابعاد، نه به فروداشت یکی و نه فراداشت دیگری، نه اعتبار و افزایش یک بعد و نه کاهش و بی اعتباری دیگری است. شاهنامه اگرچه عرصة جنگ و رزم است، پس از چندین سده از لابه لای بیتهایش چکاچاک شمشیر سلحشوران در گوش میپیچد، جلوهگاه بزم نیز هست. شاهنامه اگر از اشک و مویه و نبرد سخن میگوید و تراژدیهای خونینی در خود دارد، از آسایش و رفاه و رامش و شادی نیز پیامهای روشنی دارد (حیاتی،1386: 96). معنای بزم نیزدر شاهنامه بر اساس اندیشه آرمانشهری، بسیار لازم و موجّه است؛ اگرچه برخی بر آن هستند که جامعه آرمانی، ایستاست و پویا نیست، میتوان گفت که در شاهنامه، حداقل فردوسی میخواسته است با بیان بزمها و جشنها این نکته را بیان نماید که ساکنان شهر آرمانی برای پویایی و سرزندگی، هرجا لازم باشد نبرد میکنند و هرجا ضروری باشد به بزم و پایکوبی و حتی مجالس شرابخواری میپردازند. لذا در آیین و فرهنگ ایران به هر مناسبتی مثل: پیروزی و یا تاجگذاری، به بزم و مراسم جشن و شادی میپرداختند. شادی معنای دلبستگی به خود و دیگران و نقطة آغاز حرکتهایی است تازه به سوی افقهایی دوست داشتنی و خوش فرجام و تعبیری مثبت است از موافق بودن جریان حیات با نیازهای انسانی، به همین جهت، شادی و بزم از ارکان هویت ایرانی است. از جمله بزمها و جشنهای مهم ایرانیان میتوان به نوروز اشاره کرد که جمشید آن را بنا نهاد. ایرانیان باستان جشنهای بسیاری به هر دلیل و مناسبت برپا میکردند که بعضی مذهبی و برخی ملّی بودهاند. اعیاد بازمانده از عهد باستان در ایران دو دستهاند، یکی اعیاد دینی، یا گاهنبارها که اعیادی از آنِ زرتشتیان است و دیگر اعیادی ملّی که برجستهترین آنها نوروز، مهرگان و جشن سده است (بهار،495:1401). دسته نخست سنّتهای کهن که برای پیروان آیین مزدیسنی بسیار ارجمند است برگزاری آیین گاهنبارهاست، گاهنبارها جشنهایی بوده که ایرانیان از زمانهای باستان در اوقات معیّن سال میگرفتند و شرکت در آنها برای هر ایرانی، الزم و از کارهای نیک و ثواب بوده است. این جشنها هنگام پدید آمدن آسمان، زمین، آب، گیاه، حیوان، انسان برگزار میشده است. در کتاب اوستا نام این جشنها یاد شده، و زمان برگزاری آنها آمده است، در نوشتههای پهلوی مدت هریک از گاهنبارها پنج روز و روز اصلی آخرین روز این مراسم بوده است (عفیفی، 142:1383). بر اساس اسطورة خلقت به یکسال، در پی هر آفرینشی جشنی برپا میشود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز در طی سال برگزار میشود. این جشنهای ششگانه را گاهنبار میخوانند. جالب توجه این است که در ادبیات دینی زردتشتی کمتر سخنی از نوروز و مهرگان و اعیاد بزرگ ملی به میان میآید و محتملا این اعیاد ملی با اعیاد بومی پیش از آریاییان مربوط بوده است (بهار،345:1401).
فردوسی در باب فرهنگ و تمدن ایران باستان از هیچ نکتهای غفلت نورزیده است و در اثر او میتوان زندگی نامهی ایرانیان پیش از اسلام را از دیدگاه فرهنگ و آداب و رسوم مشاهده نمود. مطالعه شاهنامه به خواننده این فرصت را میدهد که از چگونگی پیدایش جشنها، پدید آمدن آتش، صحنههای باشکوه بزم و رزم، چگونگی به خاک سپردن مردگان و آداب سوگواری آن زمان، همچنین از رسم و رسوم زناشویی ایرانیان باستان، به مجازات رساندن گناهکاران، رایزنی با بزرگان و اخترشناسان، رد و بدل کردن نامههای شاهنامه و چند و چون آداب شکار، سوگند، نیایش و... آگاهی یابد. حکیم فردوسی با یاد کردن این گونه حوادث، شاهنامه را به هیئت موزهی ایرانشناسی بزرگی با غرفههای گوناگون درآورده است. میتوان اثر او را به چشم دایرةالمعارف فرهنگ و آداب و رسوم ایرانیان نگریست (کرمانی،1388: 85).
وقایع و داستانهای شاهنامه و پهلوانان داستانها گاهی نمود و گاهی نماد هستند، آنجا که نشان دهنده وقایع روزمره، اندیشههای عمومی و عملکردهای شخصی و هدفهای محدود و جزئی هستند، نمود به شمار میآیند، وقتی سهراب متولد میشود رستم به بزم مینشیند، اسفندیار به بند میافتد و بیژن به دام عشق منیژه گرفتار میآید، ما به نمودهای حیات معمول سروکار داریم، اما آنجا که واقعه یا قهرمان به عنوان نماینده یک تفکر ابدی، ذهنیتی پایدار و عمومی و شامل عمل میکند، دیگر نمود نیست و به نماد تبدیل میشود و از آرمانها و اندیشهها و هدفهای ملت خویش پر میگردد و نماد میشود (رستگار فسایی، 1381: 300).
3-1-2-1- جشنهای آیینی
از دیدگاه تاریخی و ملّی، نوروز هنگامی است که جمشید شاه از سازندگی فراغت مییابد، مردمان در آسایش و کشور در آبادی کامل است و جمشید بر دیوان مسلّط شده است و روزی است که تاریکی از روشنایی جدا گشته و روز از شب پدیدار آمده است. از دید مذهبی نیز، جشن نوروز همیشه با دعاخوانی و ستایش ایزدی همراه است (رستگارفسایی،1381: 320). در کنار جشن نوروز به جشن مهرگان که در پاییر هنگام برداشت محصول مرسوم بوده است و دیگر جشن سده که در اسفندماه این جشن گرفته میشود که از نظر تاریخی این جشن را هوشنگ با کشف آتش پایهگذاری کرد آتش در فرهنگ ایرانی بسیار مقدس و پاک است.
جهان انجمن شد بران تخت اوی |
| شگفتی فرومانده از بخت اوی |
2-2-1-3- جشن های شادی
در کنار جشن های آیینی ایرانیان که پایه گذاران آن شاهان بودهاند، بزم های دیگری هم در ایران باستان، برپا می شده است که در حکم نقطة عطفی در تاریخ پیشرفت هویت و تمدن ایرانی بوده است؛ از جمله آنها میتوان به بزمهایی اشاره کرد که بعد از پیروزی در هر رزمی پهلوانان و شاهان ایرانی به دست میآوردند؛ پس از پیروزی رستم بر دیو سپید و آزادی ایرانیان و شاهان ایران از چنگال دیو سپید:
|
|
| |||
نشست از بر تخت مازندران |
| ابا رستم و نامور مهتران |
تمام پهلوانان و شاه ایران پس از به دست آوردن چنین پیروزی سخت که همه آنها مدیون قهرمانیهای ابرپهلوان شاهنامه رستم دستان هستند. در کل می توان در این دو بعد هویت بزمی را خلاصه کرد.
3-3-اعتراض به پادشاه
بازتاب مرگ اسفندیار در دربار گشتاسب با رسوایی شاه همراه است. بزرگان ایران و درباریان گشتاسب، با شنیدن خبر مرگ اسفندیار، نخستین کسانی هستند که زبان به اعتراض و نفرین شاه میگشایند:
بزرگان ایران گرفتند خشم، |
| ز آزرم گشتاسپ شستند چشم، |
کتایون نیز با دیدن تابوت پسر، با زبانی طعنه آمیز خطاب به گشتاسب میگوید:
كزين پس كه را برد خواهى بجنگ؟! |
| كرا داد خواهى بچنگ نهنگ؟! |
گشتاسب با انتخاب بهمن به عنوان جانشین خود، آخرین فریب و نیرنگ خود را عملی میسازد. او با این کار هم از خانوادهی اسفندیار دلجویی کرده، حجابی دیگر بر اندوه و درد آنان مینهد و هم کینهاش را نسبت خانوادهی رستم نشان میدهد و آخرین بنیادهای آن را با جانشینی بهمن در معرض نابودی قرار میدهد. همچنان که گشتاسب برنامه ریزی کرده بود، در آیندهای نزدیک با هجوم بهمن به سیستان، خاندان رستم برمیافتد.
مهمترین نکته در پیوند با اسطوره گشتاسب، دگردیسی شگفت انگیز او در اوستا و شاهنامه است که عوامل مختلفی در این امر دخالت دارند. بی شک احساسات ضدّ زرتشتی از گشتاسب شخصیتی ناخالص و منفی ساخته تا جایی که به نام دین و مذهب به هواهای خود دامن میزند و بهتر از همه عصر گشتاسپ عصر ظهور نوین حاکمیّت مذهبی است که بازیگران این عصر چندان مطلوب نیستند و ظاهراً کسانی که طرح اصلی داستان را با تخیّل خود به این مسیر هدایت کردند، با شرایط این عصر مخالف بودند و به همین دلیل قبل از هر چیز بیانگر تضاد اندیشگی و مبیّن کشمکش بین تفکر مزدایی غیر زرتشتی و تفکر زرتشتی ساسانی است که رستم و اسفندیار به ترتیب نماینده این دو قطب هستند (اسلامی ندوشن،1380: 27). ناخالصی و جلوه منفی شخصیت گشتاسپ محدود به شاهنامه نیست. بر اساس آنچه که در زرتشت نامه آمده است، او حتی در روایت دینی نیز دین بهی را نمیپذیرد، مگر به طمع کسب مواهب این جهانی و آن جهانی. در حقیقت هواخواهی او از زرتشت، یک رویکرد انتفاعی و منفعت طلبانه است. گشتاسب از زرتشت میخواهد با اعطای چهار موهبت به او معجزه خود آشکار کند؛ این چهار موهبت عبارت است از نشان دادن جای او در بهشت، رویین تنی، آگاهی بر اسرار غیب و عمر خواستههای گشتاسب از زرتشت نیز نشان دهندهی ذهن حسابگر و طمع و آزمندی او است. با این حال، او در اوستا جلوهای نسبتاً مطلوب دارد و وجوه منفی شخصیت او، به اندازهی شاهنامه، آشکار و عمیق نیست.
3-4-شاهگرایی و تبعیت از شاه
یکی از ویژگیهای مهمّ اسفندیار، تبعیت از شاه و شاهگرایی است که به شدت در فکر و ذهن او نقش بسته است و یادآور یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ ملّی ایران است. چرا که شاه در صدر مسائل تاریخ ایران باستان نقش ساز بوده و تقریباً همه چیز تحت الشعاع شخصیت شاه قرار میگرفت و اسفندیار نسبت به فرمان شاه چنان تسلیم است که جانش را در اجرای فرمان شاه میگذارد. چهره ای که فردوسی از اسفندیار بازتاب میدهد، شخیتی سرسپرده و مطیع در برابر فرمان پادشاه است. گو این که اسفندیار با التفات به تربیت ذهنی که از کودکی با آن عجین شده، قادر به سرپیچی از فرمان شاه نیست و حتی به رغم میل باطنیش و با وجود آگاهی از محق نبودن شاه، فرمانش را اجرا میکند و نبرد او با رستم نمونهی برجستهی این موضوع است. در حالی که در شاهنامه، شخصیتهایی را مییابیم که از قراردادها و مقررات این چنینی سرپیچی میکنند. به عنوان نمونه در داستان فرود، به رغم فرمان کیخسرو به طوس که از او میخواهد از راه کلات به توران نرود، طوس از فرمان شاه سرپیچی میکند و از کلات میگذرد، که نتیجهی تلخی به همراه دارد.
نمونهی دیگر، در داستان سلطنت لهراسب اتفاق میافتد. کیخسرو در حضور بزرگان قوم، تاج سلطنت را به لهراسب میبخشد و او را به عنوان پادشاه معرفی میکند. اما زال در مقام نمایندهی بزرگان ایران زمین، اعلام میکند که پادشاهی لهراسب را قبول ندارد. ناگفته نماند که همین موضوع، تنشهای بسیاری میان خانواده گشتاسبیان و خانواده زال به وجود میآورد و در نهایت به نبرد میان رستم و اسفندیار میانجامد.
سرپیچی از فرمان شاه، به رغم مقام و جایگاهی که شاه در حماسه ایرانی دارد، زمینهساز تحوّلات بزرگی است که سیر طبیعی حماسه را تضمین میکند و در عین حال، نمودی از آزادگیِ کسانی است که تسلیم محض و تهی از تعقل را تاب نمیآورند. چنان که در تقابل رستم و اسفندیار میتوان سرسپردگی و تسلیم محض اسفندیار در برابر فرمان پدر و آزادمنشی و سرپیچی رستم از خواست اسفندیار را به عنوان یکی از تفاوتهای اصلی این دو شخصیت به شمار آورد. اسفندیار برای به بند کشیدن رستم به سیستان میرود. او فرزند شاه و به نوعی در مقام ولیعهد است و نماینده قدرت مرکزی به شمار میرود. اما رستم در مقابل خواستهی اسفندیار که خواهان تسلیم شدن او است، با روحیهی آزادمنشی خاصّی که در او هست، خطاب به اسفندیار میگوید:
چه نازى بدين تاج گشتاسپى؟ |
| بدين تازه آيين لهراسپى؟ |
در مقابل رستمی که در مقابل چرخ هم سر تعظیم فردو نمیآورد، اسفندیار قرار دارد که تبعیت از فرمان شاه او را به کام مرگ میفرستد. اسفندیار چنان مرعوب فرمانپذیری و تسلیم شاه است که نافرمانی رستم او را به تعجب وا میدارد. او مدام یادآور میشود که این فرمان گشتاسب شاه است و گمان میکند که رستم نیز مانند او یارای نافرمانی از شاه را ندارد. اسفندیار مطابق ذهنیّت خویش، انتظار دارد که رستم خود به بند تن در دهد، همچنان که خودش به بند و زندان شاه تن در داده و حتی خود به استقبال آن رفته است. در واقع او برای اجرای فرمان شاه است که رویارویی با رستم دستان را میپذیرد و هشدارها و نگرانیهای مادرش را نادیده میگیرد.
3-5-طبقات اجتماعی
طبقات اجتماعی که فردوسی در شاهنامه خود بيان میکند، و زير مجموعههایی كه خود طبقات بعداً براي خود به وجود آوردند نشان میدهد، كه جامعه ايراني برپنج ركن، شامل مالكيت، خون، علم، تخصص، شيوه توليد قائم بوده است. همچنين در ميان طبقات عامه، تفاوتهای بارزي وجود داشت. هر يك از افراد، مقامي ثابت داشتند و كسي نمیتوانست به حرفه اي مشغول شود، مگر آنچه ازجانب خدا براي آن آفريده شده باشد كه همان طبقه اجتماعي او بود. تغيير در طبقات اجتماعي، امكان پذير نبود؛ چرا كه تحرك اجتماعي در طبقات اجتماعي كاملاً ناممكن بود. پادشاهان ايران هيچ كاري را از كارهاي ديواني به مردم پست نژاد نمیسپردند. فردوسي پیدایش لایههای اجتماعی را به جمشید نسبت داده است و بیان میکند:
ز هر پیشهی انجمن کرد مرد
|
| بدين اندرون پنجهی نیز خورد |
اين حكايت، طبقات اجتماعي ايران را نشان میدهد البته فردوسی این مراتب و درجات را به خوبی روشن نمیکند و بیشتر مراتب دولتی ودرجات درباری را تشریح میکند و چهار طبقه را بدون شرح میگذارد. به طوركلي، بالا رفتن از طبقهای به طبقه ديگر مجاز نبود و كاملاً انسداد طبقاتي وجود داشت، ولي گاهي استثنائاً واقع میشد و آن وقتي بود كه در يكي از آحاد رعيت اهليت و هنر خاصي نشان میداد. در اين صورت بنابر نامه تنسر آن را بر شاه عرض میکردند، بعد تجربيات موبدان و هيربدان و طول مشاهدات، تا اگر مستحق دانند به غير طايفه الحاق فرمايند اگر آن شخص در پارسايي آزموده بود، او را وارد طبقه روحانيان مي¬كردند و اگر قوت و شجاعت و دليري داشت، او را در طبقه رزميان داخل مینمودند و اگر در عقل و قوه حافظه ممتاز بود در طبقه دبيران. در هر صورت، قبل از رفتن به طبقه اعلي، بايستي تعليمات كافي و استواري بيابد. بنابراين رفتن يكي از عامه به طبقه اشراف به كلي ممتنع نبود. شاه اين اختيار را داشت و به اين وسيله خوني جديد در رگهاي نجبا وارد میکرد. اما بايد گفت اين مسأله بسيار نادر، اتفاق نيفتاد
3-6-مشورت (تشکیل شوراهای حکومتی)
یکی از ابعاد هویت سیاسی خرد جمعی و مشورت است. شور و مشورت یکی از ویژگیهای برجسته نظامهای سیاسی تمدن ایرانی بوده و حاکمان بدون مشورت کاری را از پیش نمیبردند قهرمانان شاهنامه، شاهان، پهلوانان، عاشقان و کارافتادگان اعم از زن و مرد به هنگام پیش آمدن امری مهم، کاردیدگان و یاران خویش را فرا میخوانند و از آنها میپرسند تا در قبال آنچه رویاروی دارند، چه کنند معمولاً قهرمانان با بهره گیری از رایرنی است که بن بست ها را میشکنند و بر سر دو راهی و چند راهی به گرینش راه توفیق پیدا میکنند. در اهمیت مشورت همین بس که فردوسی خود در بنیاد نهادن کتابش در باب بهره گیری از مشورت میگوید:
|
|
| |||
بپرسیدم از هر کسی بیشمار |
| بترسیدم از گردش روزگار |
بنابراین مشورت ویژگی برجسته و سنت پسندیدهای است که حتی پادشاهان بد سرشت هم برای رسیدن به نتیجهی خوشایند از آن بهره میجستند. فردوسی در جایجای اثر خود به ویژگیهای مشاور خوب اشاره میکند ازجمله در این روایت هنگامی که تهمورث، فرزند هوشنگ به تخت پادشاهی مینشیند و زمین را از بدیها میشوید، دستوری برای خود برمی گزنیند که پاک است و راهش ز کردار بد دور (پورخالقی،42:1381):
|
|
| |||
چنان بر دل هر کسی بود دوست |
| نماز شب و روزه آیین اوست |
یا کیکاووس پس از شنیدن وصفهای رامشگری از مازندران در خصوص زیباییهای سرزمین مازندران، وسوسه میشود، به آنجا برود؛ بنابراین موضوع را با عدهای از سرداران و پهلوانان ایرانی در جلسهای مشورتی مطرح میکند.
چو طوس و چو گودرز کشواد و گیو
|
| چو خرّاد و گرگین و رّهام نیو |
پهلوانان ایرانی با شاه ایران به تشکیل مجلسی میپردازند و با آزادی کامل عقاید خود را دربارة خطرات رفتن به مازندران و جوانب آن میپردازند. نکتة بسیار جالب توجه در فرهنگ و تمدن ایرانی وجود آزادی بیان و عقیده است، بدین معنی که هر یک از حکمرانان و پهلوانان ایرانی، واقع بینانه، به بیان خطرات رفتن به مازندران میپردازند و این امر نشان از وجود مدنیت و آزادی سیاسی برای پیشبرد اهداف والای ایرانشهری است و میتواند الگویی برای ایرانیان قرن حاضر باشد. پهلوانان ایرانی در مقابل کیکاووس از بزرگی شاهان گذشته ایرانی چون جمشید، فریدون و منوچهر سخن گفته بیان میدارندکه آنان با آن همه عظمت و بزرگی، هرگز به سوی سرزمین مازندران نرفتهاند.
4-یافتههای کمی پژوهش
مؤلفههای اجتماعی بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی در جدول ذیل ارائه شده است.
مؤلفههای اجتماعی بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی
1 | درفش | 19 | |
2 | تعهد به شاه | 62 | |
3 | تعهد به شاهزاده | 15 | |
4 | منصب حكومتي/ اختر شمار | 71 | |
5 | عدم تعهد به شاه | 28 | |
6 | علاقه به شاه | 48 | |
7 | محرمانه بودن امور | 34 | |
8 | سپاه داري | 19 | |
9 | علاقه به شاهزاده | 45 | |
10 | ادوات پهلواني | 7 | |
11 | خويشان منصب حكومتي | 51 | |
12 | مشاوره و رايزني | 57 | |
13 | شكوه و قدرت شاه | 55 | |
14 | شكوه و قدرت شاهزاده | 96 | |
15 | آموختن يا فراگرفتن آيين كشورداري | 21 | |
16 | اسامي ايزدان | 13 | |
17 | حكومتي آيين | 59 | |
18 | شاهنشاني | 21 | |
19 | واگذاري حكومت بر سرزمين | 12 | |
20 | وجاهت ديني شاه | 17 | |
21 | موروثي بودن پادشاهي | 52 | |
22 | وجاهت ديني شاهزاده | 61 | |
23 | آداب جنگ | 23 | |
24 | اشاره به حوادث گذشته | 53 | |
25 | نگاري نامه | 74 | |
26 | زبان | 7 | |
27 | اشاره به شاهان گذشته | 86 | |
28 | وصف سرزمين/ مثبت | 27 | |
29 | وصف سرزمين/ منفي | 11 | |
30 | وصف ملك شاهي/ مثبت | 56 |
با توجه به جدول بالا، مضامين مؤلفههای اجتماعی از بيشترين تكـرار برخـوردار بوده كه اشاره به شخصيتهـاي بـيش از سـاير شاخـصههـاي بوده است. اشاره به شخصیتهایی چـون شاه (4970)، شاهزاده (2850 بار)، و سپس خويشان شاه (1895 بار) چه به صـورت نـام خاص و چه به صورت ضمائر به طور قابل توجهي در بخش پهلوانی شاهنامه تكرار شـدهانـد. پس از شاه و مناصب حكومتي، قواي حكومتي بـيش از سـاير مؤلفههای تكرار شـده اسـت؛ چنـانكـه در كـل در 117 مـورد بـه قـواي حكومتي ايران اشاره شده و يا از شكوه و قدرت آن سخن به ميان آمده است. در نهايت در مرتبة آخر از مؤلفههای اجتماعی اشاره به آيينهـاي كـشوري و لـشكري قـراردارد و قواعدي چون مشاوره، رايزني و نامـه نگـاري، بـيش از سـاير مؤلفههای آيـين كشوري و لشكري تكرار شدهاند. در ارتباط با ساير مؤلفههاي اجتماعی بايـد گفـت كـه در 375 مـورد از سرزمين ايران يا نقطهاي از اين سرزمين ياد شده يا به آن ابـراز علاقـه شـده اسـت. و در 27 مورد نيز توصيف مثبـت و در 11 مـورد توصـيف منفي از سرزمين ارائه شده است. در بخش پهلوانی شاهنامه در 68 مورد از نژاد و يا نسب و تبار ايراني صحبت شده كه عمومـاً داراي بار معنايي مثبت بوده و تنها در يك مورد توصيف منفي از نـسب و تبـار ايرانـي ارائه شده است. همچنين شاعر در 25 مورد نيز به قوميتهاي ايراني اشاره كرده است. در تقابل با هويت ايراني، 67 موردي كه از نژاد يا نسب و تبار انيرانيان سـخن به ميان آمده است. نمودار زیر مؤلفههای اجتماعی بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی را اریه میکند.
نمودار مولفه های احتماعی در بخش پهلوانی شاهنامه فردوسی
با توجه به نمودار فوق میتوان گفت بیشترین فراوانی مروبوط به مؤلفهی اشاره به شاهان گذشته (86) بوده است و کمترین فراوانی مربوط به مؤلفهی زبان (7) بوده است.
نتیجهگیری
شاهنامه حماسهی ملی روایت رشادتها و جوانمردی یک قوم و ملت و سر شار از آداب و رسوم، سنتها، افکار، اندیشهها و باورهای گوناگون این ملت بزرگ از اعصار کهن است. شناخت و دستیابی به قراردادها و ضوابط و باورهای عامیانه، عقاید و آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی برای پژوهشهای مردم شناسی و جامعه شناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است و شاهنامه یکی از مهمترین و تأثیر گذارترین آثار برای شناخت آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی ایران باستان است. شاهنامه صرف نظر از برتریها مزایای شعری و جنبههای کلامی و بلا غی، گنجینهای گرانبها از آگاهیهای اجتماعی، فرهنگی است و واکاوی در سرودههای فردوسی نشان از رویکرد فردوسی در حفظ هویت و اصالت پارس و ایران دارد. علاوه بر این دوران پهلوانی شاهنامه منبعی سرشار از آداب و رسوم، باورها و عقاید دینی و مذهبی است که شاعر بیشترین تلاش خود را برای حفظ هویت ملی، فرهنگی و اجتماعی ایران باستان برده است. بنابراین، این مهم که فردوسی به مقضای حال و مقام برای بیان اندیشههای خویش، از آداب و رسوم، باورها و اعتقادهای دینی و مذهبی بهره جسته است یکی از مهمترین دستاوردها است و میتوان آنرا بعنوان یکی از چندین، شاخصهی مهم شاهنامه بشمار آورد. همچنین طبقات اجتماعی که فردوسی در شاهنامه خود بيان میکند، و زير مجموعههايي كه خود طبقات بعداً براي خود به وجود آوردند نشان ميدهد، كه جامعه ايراني برپنج ركن، شامل مالكيت، خون، علم، تخصص، شيوه توليد قائم بوده است. همچنين در ميان طبقات عامه، تفاوتهای بارزي وجود داشت. هر يك از افراد، مقامي ثابت داشتند و كسي نمیتوانست به حرفهاي مشغول شود، مگر آنچه ازجانب خدا براي آن آفريده شده باشد كه همان طبقه اجتماعي او بود. تغيير در طبقات اجتماعي، امكان پذير نبود؛ چرا كه تحرك اجتماعي در طبقات اجتماعي كاملاً ناممكن مينمود. پادشاهان ايران هيچ كاري را از كارهاي ديواني به مردم پست نژاد نميسپردند.
منابع:
1- آرزومند لیالکل، مصطفی و قاسم زاده، سید علی (1400). تاریخ ذهنیت و مطالعات شاهنامه. پژوهشنامه ادب حماسی (فرهنگ و ادب سابق)، 17(1): 13-38
2- اسلامی ندوشن، محمدعلی (1380). داستان داستانها، چاپ هفتم، تهران: آثار.
3- بهار، مهرداد (1401). پژوهشی در اساطیر ایران (چاپ هجدهم)، تهران: آگه.
4- پورخالقی، مهدخت (1381). درخت شاهنامه: ارزشهای نمادین درخت در شاهنامه (چاپ اول)، تهران: به نشر.
5- ترابی، علی اکبر (1379). جامعه شناسی ادبیات فارسی، تبریز: فروغ آزادی.
6- حیاتی، زهرا (1386). «از هویت ایرانی» (مجموعه مقالات)، به کوشش زهرا حیاتی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ص 97- 96.
7- ذوالفقاری، حسن (1401). تأثیرپذیری منظومههای پهلوانی بعد از شاهنامه از زبان حماسی فردوسی. پاژ، 45(11): 155-178
8- رستگارفسایی، منصور (1381). فردوسی و هویتشناسی ایرانی (چاپ اول)، تهران: طرح نو.
9- رضی، داوود؛ عمرانی دهکهان، سجاد و دارایی زاده، علی (۱۳۹۲). «رویکرد جامعه شناختی به نقد ادبی (با تأكيد بر ساخت گرایی تکوینی لوسین گلدمن)، هفتمین همایش پژوهشهای زبان و ادب فارسی، دانشگاه هرمزگان. دوره 7. صفحه 11-1
10- کرمانی، عباس(1388). بررسی آداب و رسوم ایرانی و سرچشمه های آن در شاهنامه فردوسی، پایان نامه دکتری ادبیات فارسی، دانشگاه فردوسی مشهد.
11- شادی گو، شهریار؛ دارابی، شکوفه؛ احمدی پوراناری، زهره و پروانه، فریبا (1401). بازتاب مسائل سیاسی و اجتماعی در شاهنامه فردوسی. ماهنامه جامعه شناسی سیاسی ایران، 5(11): 4250-4235.
12- صالحی، پریسا (1396). پیوند «تاریخ» با «ادبیّات» در متون تاریخی زبان و ادبیات فارسی. تاریخ ادبیات، 9(2): 49-77
13- عسکری حسنکلو، اصغر و شهبازی، آرزو (1398). نظریه نظریههای انتقادی جامعهشناختی ادبیات با تأکید بر رویکردهای جامعهشناختی به خواندن، ساختگرایی تکوینی، مکتب فرانکفورت و روش پیر بوردیو. مطالعات جامعه شناسی، 12(45): 1-24.
14- عفیفی، رحیم (1383). اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتههای پهلوی، تهران: انتشارات توس.
15- فردوسی، ابوالقاسم (1366). شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، مقدّمۀ احسان یار شاطر، جلد اول، نیویورک، Bibliotheca Persica.
16- فردوسی، ابوالقاسم (1375). شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، مقدّمۀ احسان یار شاطر، جلد پنجم، نیویورک، Bibliotheca Persica.
Ali Farhadi
PhD Student, Department of Sociology, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran.
Gholamreza Jafarinia
Associate Professor, Department of Sociology, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran.
Fatemeh Karampour
Assistant Professor, Department of General Linguistics, Tehran branch, Payam Noor University, Tehran, Iran.
Abstract:
Investigation and presentation of social components in Ferdowsi's Shahnameh
Ferdowsi's Shahnameh is a clear mirror and a comprehensive view of the principles, manners, ideas and thoughts as well as comprehensive of all the civil, moral and cultural characteristics of ancient Iran. This unique work gives a new spirit to its characters and actors by dealing logically with the stories and anecdotes. While describing the battle scenes, it has also considered the social manifestations. The present study aims to is to investigate and explain the social components in the poems of this great poet. This research includes the verses of the Pahlavani section. The Shahnameh cited in this article is a copy of the Shahnameh compiled by Jalal Khalqi Motlaq (from 1987 to 2007) in eight books. The results show that the presence of social components is 1200 times, among which, the highest frequency is related to the component referring to the past kings with 86 repetitions and the lowest frequency is related to the language component with 7 repetitions.
Keywords: Shahnameh, Ferdowsi, Social, Pahlavi
[1] de Staël
[2] social Identit