Examining anti-poverty in the wisdom of Nahj al-Balagha and comparing it with Saadi's Golestan based on the story of Saadi's fight with the claimant
Subject Areas : .Tahere Jafari 1 , Soraya Razeghi 2 , Mehrangiz Owhadi 3 , Maryam Majidi 4
1 - Faculty of Humanities, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, North Tehran Branch
2 - Faculty of Humanities, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, North Tehran Branch
3 - Faculty of Humanities, Department of Persian Language and Literature, Islamic Azad University, North Tehran Branch
4 - assistant professor, department of persian language and literature , azad university, north tehran branch
Keywords: Poverty, debate, obstacles to growth, connection between literature and religion,
Abstract :
Nahj al Balagha, as an interpretation of Qur’an and one of the main principals of Islamic culture, has always invited human being to benefit of divine blessings and also try to get his share of daily life. S’adi being very well acquainted with Nahj al Balagha has written his longest anecdote of Golestan on the subject of poverty and wealth. Given the influence of religious teachings, in the writing of Golestan and its many similarities to religious works, especially the wisdom of Nahj al -Balagha, this article examines poverty in the "Saadi Conflict with the claimant" in Golestan's book and its comparison with Nahj al -Balagha's wisdom. Has extracted common concepts and themes; To make synergy in the power of work and more linking literature and religion This essay is an analytical descriptive text and has been used to prepare it from library resources. The results of this comparison show that both the effects of poverty are one of the most important obstacles to individual and social development and consider thanksgiving, contentment, purity, charity, charity, and forgiveness. In some ways, Saadi has been able to express the basis of poverty without any differentiation of understanding and corresponding to the wisdom of Nahj al -Balagha.
1. Holy Quran#
2. Hosseini, Seyyed hadi (2009) Phenomenology of poverty and development. Mashhad: Khorasan Advertising Office.#
3. Hakimi, Mohammad Reza and Mohammad Ali (2004) Hayat Tehran: our reason#
4. Khosravi Hosseini, Seyed Gholamreza (1996) Translation and research of the vocabulary of Quranic words, Tehran: mortazavi Publications.#
5. Shahidi, Seyyed Jaafar (1989) Nahj al-Balagha. Tehran: Scientific and Cultural Publications.#
6. Raghab Esfahani, Hossein (1991) Vocabulary of Quranic words. Syria: Dar al-Alam.#
7. Shoairi, Tajuddin (1984) Jame Al-Akhbar Qom: Razi.#
8. Qaraeti, Mohsen (1995) Interpretation of light Tehran: Cultural Center of Lessons from the Qur'an.#
9. Forughi, Mohammad Ali (1996) Koliat Saadi Tehran: Milad.#
10. Qaraeti, Mohsen. Interpretation of light (2011) Tehran: Cultural Center of Lessons from the Quran#
11. Kolaini, Abu Jafar Mohammad bin Yaqhub (1986) Al-Kafi Tehran: Darul Ketab al-Islamiya.#
12. Majlesi, Mohammad Baqher. (1986). Behar al-Anwar al-Jama'e leder al-Akhbar al-Imaam al-Atahar (peace be upon them). Beirut: Al-Wafa Institute.#
13. Motahari, Morteza. (1990) Sairi in Nahj al-Balaghe Tehran: Sadra.#
14. Ebrahimi, Ebrahim and Torabi, Zainab (2014) "Comparative study of the culture of contentment in the Holy Quran, Boostan and Golestan" Quranic literary studies third year Volume 2, pp 24-44.#
15. Ahmadvand, Mohammad and Shamai, Mahsa and Moinifard, Behnaz (2017) "Life style in Golestan Saadi" Development of social science education. Volume 20, No. 3, pp. 47-51.#
16. Parnian, Musa-Vahsini Iriiraki, Seyed Arman. (2011) "Saadi economic orders in Bostan and Golestan" "Research journal of educational literature" Vol. 16, pp. 159-188#
17. Hosseini, Maryam (2004), "Structural analysis of the story of Saadi's fight with the claimant in the expression of wealth and Darvish" Two quarterly journals of Persian language and literature research new period, Vol 3, pp 79-69.#
18. Dezfulian, Mohammad Kazem (2001) "Poverty and disbelief in mystical literature" Addendum to the Journal of the Faculty of Literature and Human Sciences, University of Tehran pp 183-195.#
19. Toghyani Esfarjani, Ishaqh. (2005), "The mutual influence of literature and culture" No. 228 and 227, pp. 97-94#
20. Askari, Mohammad Mahdi and Ghafoorzadeh, Hossein (2009) "Examination of the concept of poverty from the perspective of the Qur'an and the traditions of the Imams of Athar (peace be upon them)" Studies of Quran and Hadith. Volume 5, No. 1, pp. 89-123.#
21. Mousazadeh, Hossein Ali and Seyed Sadeghi, Seyed Mahmoud Vahmidi, Seyed Jafar (2014) "Effects of generosity and miserliness in Golestan and Bostan Saadi" Specialized quarterly analysis and criticism of Persian language and literature texts. Volume 7, No. 25, pp. 185-207.#
22. Moulai, Mohammad. (2012). "Getting to know the economic thoughts of Imam Ali (peace be upon him) in Nahj al-Balagha. Quarterly Journal of Nahj al-Balagha Researches" first year, vol. 4, pp. 109#
بررسی فقرستیزی در حکمتهای نهجالبلاغه و مقایسۀ آن با
گلستان سعدی با تکیه بر حکایت جدال سعدی با مدعی
طاهره جعفری،1 ثریا رازقی،2* مهرانگیز اوحدی،3** مریم مجیدی4***
چکیده
کتاب شریف نهج البلاغه، بهعنوان مفسر قرآن و یکی از میادین تبلور فرهنگ اسلامی، همواره انسان را به بهرهمندی از مواهب الهی و کسب روزی حلال دعوت کرده و هرگز فقر را نعمت و ارزش به حساب نیاورده است؛ اما درمقابل، عدهای با بهانه قرار دادن تقدیر و قضا، بر کار و کوششِ عمومی پشت پا زدهاند و عدهای دیگر نیز برای رسیدن به امیال خود، این رویکرد را تأیید کردهاند. درک عمیق سعدی از این مهم و تأثیرپذیری وی از حقایق الهی نهج البلاغه موجب شده که وی، طولانیترین حکایت از کتاب گلستان را بهصورت خاص به مناظرۀ گفتمان فقرستیزی و فقرطلبی اختصاص دهد. با توجه به تأثیر آموزههای دینی در نگارش گلستان و شباهتهای بسیار آن با آثار دینی بهویژه حکمتهای نهج البلاغه، این مقاله به بررسی فقرستیزی در حکایت «جدال سعدی با مدعی» در کتاب گلستان و مقایسۀ آن با حکمتهای نهج البلاغه پرداخته و از این راه مفاهیم و مضامین مشترک را استخراج نموده است. این نوشتار از نوع توصیفیتحلیلی و هدف از ضرورت آن همافزایی در نیروی اثر و پیوند بیشتر ادبیات و دین است. نتایج این مقایسه نشان میدهد که هر دو اثر فقر را یکی از مهمترین موانع رشد فردی و اجتماعی میداند و شکرگزاری، قناعت، پاکدامنی، صدقه، احسان و بخشش را از راهکارهای فقرستیزی میشمارد؛ بهگونهای که در پارهای از اوقات سعدی توانسته است اساس فقرستیزی را بدون هیچ تفاوتی فهم و مشابه با حکمتهای نهج البلاغه بیان کند.
کلیدواژهها: فقرطلبی، مناظره، موانع رشد، پیوند ادبیات و دین.
1. مقدمه
کتاب شریف نهج البلاغه مجموعهای از خطبهها، نامهها و برخی از سخنان کوتاه حضرت علی(ع) در عرصههای اعتقادی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که در موقعیتهای گوناگون بیان فرموده و یا برای افراد مختلف نوشتهاند. ژرفاندیشی و بازتاب گسترده از حقایق قرآنی و تفکیکناپذیری آن از کلام الهی موجب شده است همواره در کنار قرآن کریم مورد علاقه و انس مشتاقان حقیقت و مورد نظر سخنوران و ادیبان قرار گیرد؛ بهگونهای که بسیاری از متون فارسی بهویژه ادبیات تعلیمی، بعد از قرآن از نهج البلاغه تأثیر پذیرفتهاند. سیرۀ تربیتی امام علی(ع) در نهج البلاغه نشانگر توجه ایشان به تمامی ابعاد و ساحتهای تربیتی بوده و به همین دلیل بهعنوان اسوۀ حسنه در قول و فعل و تقریر ایشان میتواند الگویی مطلوب برای شکلبخشی به سبک زندگی آحاد جامعه باشد (ترکاشوند و همکاران، ۱۳۹۸: ۳۹). یکی از مفاهیمی که سعدی ـ بهعنوان استاد مسلم ادبیات تعلیمی ـ متأثر از آن کتاب شریف بوده، فقرستیزی و رهایی از دام فقر بهعنوان یکی از جدیترین موانع اصلی سعادت و رشد فردی و اجتماعی بوده است. او در باب هفتم گلستان، با بهرهگیری از قوانین ادب تعلیمی، بازتاب دو خصلت متقابل فقر و توانگری و روایت دوگانه دربارۀ فقر را در قالب مناظرۀ دو چهرۀ متفاوت توانگر و درویش به تصویر میکشد و سیمای عزت و ذلت را در قالب بهرهمندی آنها از مواهب الهی در رفتار و کنش این شخصیتها، ترسیم و بهشیوۀ زیرکانهای، مناظرۀ بین درویش و توانگر را که اولی با ریاکاری و دستاویز قرار دادن حدیث «الفَقرُ فَخری» و دیگری با بیان روایت «اَلفَقرُ اَن یَکونَ کُفراً» به جدل نشستهاند، دستمایۀ داستان خود قرار میدهد تا در پی پاسخ به هر دو، گره از معنای فقر بگشاید. سعدی در پی اثبات حضور مؤثر توانگران، در جامعهای که توانگری را طرد میکند و به بهانۀ تقدیرگرایی به هر سکون و رخوتی تن میدهد، هوشمندانه قلم به دست میگیرد و با تشبیه مدعیان فقر، به «خاک و مار و چوب خشک و خرمهره» توانگران را «درّ شاهوار و بیدمشک و ژاله و باران» مینامد: «دخل مسکیناناند و ذخیرۀ گوشهنشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران که فضلۀ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده است» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۳) و درنهایت، ورود قاضی بهعنوان فصلالخطاب به معرکۀ توانگر و درویش را، بهانهای برای پاسخ به اما و اگرها و چندوچونها و شبهات میکند و بهشیوهای عالمانه، فرهنگ اسلامی را به خواننده تعلیم میدهد. در اینجا وی نهتنها اصالتی برای فقر و یا ثروت قائل نمیشود، بلکه بندگی در مسیر الهی و حفظ عزت و قناعت و پاکدامنی و احسان و بخشش و شکرگزاری را اصالت وجودی انسان میشمارد و میگوید:
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش |
| که تیرهبختی اگر هم برین نسق مُردی |
توانگرا چو دل و دست کامرانت هـست |
| بخور، ببخش که دنیا و آخرت بردی |
|
| (همان: ۱۶۸) |
سعدی در تمام پندهایی که لابهلای حکایت بیان میکند، عزت و کرامت انسان را محور اندیشهورزیهای خود و رفاه عمومی را مقصد سفارشهای خود قرار میدهد. درحقیقت حکایتهای سعدی در گلستان، همگی برگرفته از گلزار معارف دینی است و سعدی با این شیوه، به گسترش و احیای فرهنگ ناب اسلامی میپردازد و اصول اخلاق اسلامی را با تأملی عمیق از نهج البلاغه بیان میکند. او در دنیای گلستان اندر نکوهش فقر سخن میراند و با شیوۀ «سهل و ممتنع» که سبک خاص اوست، در رفع فقر و توزیع ثروت و بهکارگیری امکانات در مسیر منافع و رفاه عمومی، اندرزهای سازندۀ خود را در قالبی از جنس حکایت و شعر، با زبانی سلیس و هنری متبلور میسازد. به نظر میرسد ضرورت روشنگری در این زمینه و پاسخ به شبهات رایجی که کاسبان مال و مقام و عنوان از راه «فقرفروشی» و با سوءاستفاده از احادیثی نظیر «الفقر فخری» در پی گسترش آن بودهاند، زمینه را برای نگارش حکایت «جدال مدعی با سعدی» در گلستان به وجود آورده است. هدف نوشتار حاضر، بهرهمندی از ظرفیت ادبیات در ماندگاری و الگوسازی از کلام و سیرۀ معصومین(ع) و مقابله با کژفهمیها و کجاندیشیهای دینی است. ایجاد زبان مشترک دینی و ادبی بهمنظور اثرگذاری بیشتر دین و ادبیات نیز از دیگر اهداف مقایسهای پژوهش مذکور است. روش تحقیق، توصیفیتحلیلی و مبتنیبر دادههای دینی و شواهد ادبی است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که سعدی با اثرپذیری مستقیم از نهج البلاغه، فقر را یکی از مهمترین موانع رشد فردی و اجتماعی میداند و قناعت، پاکدامنی، شکرگزاری، احسان و بخشش را از راهکارهای فقرستیزی میشمارد و اصالتی برای برتری فقر و یا ثروت قائل نیست؛ بلکه آن دو را صرفاً اسبابی برای بندگی بهتر خداوند میداند.
۱ـ۱. بیان مسئله
این پژوهش با رویکرد تحلیلی و با مقایسۀ حکمتهای نهج البلاغه و طولانیترین حکایت کتاب گلستان سعدی با عنوان «جدال سعدی با مدعی» بهدنبال یافتن و بیان شباهتها و استخراج مضامین و مفاهیم مشترک در موضوع فقرستیزی است. یافتن شباهتهای فراوان در یک موضوع که ازسوی امیرالمؤمنین(ع) و استاد پرآوازۀ ادبیات تعلیمی مورد توافق است، علاوهبر بیان اهمیت آن موضوع از جنبههای مختلفی همچون کسب فضایل و سجایای اخلاقی، الگوپذیری از معصومین(ع) و شناخت همهجانبۀ سیره و کلام ایشــان، کاربردی و اجرایی شدن آموزههای نهج البلاغه در زوایای زندگی انسان، همچنین پالایش اندیشههای ناسازگار و اغراقآمیز از دین، تأملبرانگیز خواهد بود و قادر است تا از ظرفیت ادبیات در ماندگاری و تعمیق این مطالب و ثمربخشی آن نیز بهرهمند گردد.
۱ـ۲. پیشینۀ پژوهش
اگرچه دربارۀ این پژوهش، تحقیقی بهصورت مستقیم صورت نگرفته، دربارۀ موضوعات نزدیک به این مقاله در سه منبع نهجالبلاغه و گلستان و بوستان سعدی، پژوهشهای مختلفی توسط محققان حوزۀ ادبیات و الهیات و علوم دینی صورت گرفته است که بیارتباط با این موضوع نیست. ازجملۀ این پژوهشها میتوان به مقالاتی چون «فقر و کفر در ادبیات عرفانی» (دزفولیان، ۱۳۸۰) اشاره کرد. نگارنده در این پژوهش کوشیده است ضمن بیان شواهد ادبی، معنای لفظی و حقیقی دو واژۀ فقر و کفر را از یکدیگر تفکیک کند و خواننده را با تعابیر اصطلاحی و لغوی این دو واژه آشنا سازد. «تحلیل ساختاری حکایت جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی» (حسینی، ۱۳۸۳) دیگر مقالهای است که محقق در تحلیل ساختاری ضمن اشاره به نظر امام محمد غزالی در ستودن فقر و زهد، مقابلۀ سعدی با ایشان را در دفاع از غنا و توانگری در بحثی ساختاری به تصویر کشیده است. نویسندۀ کتاب الحیات (حکیمی، ۱۳۸۳) نیز با ارائۀ سیمای اصیل اسلام و تشیع بر پایۀ عدالت و آزادگی، ضمن بیان آیات و روایات مربوط به تشویق و تولید ثروت، به نکوهش فقر و عوامل ایجادکنندۀ آن پرداخته است. مقالۀ «تأثیر متقابل ادبیات و فرهنگ» (طغیانی اسفرجانی، ۱۳۸۴) نیز بر تأثیر فراوان آیات و روایات بر ادبیات تعلیمی و بهخصوص گلستان و بوستان سعدی اشاره دارد. پژوهش «بررسی مفهوم فقر از منظر قرآن و روایات ائمۀ اطهار(ع)» (عسکری و غفورزاده، ۱۳۸۸) با تقسیمبندی فقر به دو نوع مذموم و ممدوح، سعی در گشایش تعابیر از مفهوم دوگانۀ فقر دارد. پرنیان نیز در «سفارشهای اقتصادی سعدی در بوستان» (پرنیان و حسینی آبیاریکی، ۱۳۹۱) کوشیده است تا با استخراج ابیات و حکایات مربوط به مسائل اقتصادی مجموعهای از سفارشهای اقتصادی را ارائه دهد. «آشنایی با اندیشههای امام علی(ع) در نهجالبلاغه» (مولایی، ۱۳۹۲) دیگر مقالهای است که بر فروپاشی جوامع براثر فقر مادی تکیه و تأکید دارد. موسیزاده نیز در مقالهای با عنوان «جلوههای بخشش و بخل در گلستان و بوستان سعدی» (موسیزاده و همکاران، ۱۳۹۴) در پی کندوکاوی اقتصادی و اجتماعی با رویکردی روانشناسانه، دو صفت بخل و بخشش را در گلستان و بوستان بررسی کرده و تأثیر هر دو را در زندگی انسان مورد ارزیابی قرار داده است. همچنین ابراهیمی و ترابی (۱۳۹۴) با «بررسی تطبیقی فرهنگ قناعت در قرآن کریم و بوستان و گلستان»، بر لزوم آشنایی با فضیلت قناعت و نقش آن در ایجاد جامعۀ آرمانی صحه گذاشتهاند. «سبک زندگی در گلستان سعدی» (احمدوند و همکاران، ۱۳۹۷) نیز با آوردن شواهد متعدد اجتماعی و اقتصادی و فردی، سیره و روش مطلوب زندگی را به نمایش میگذارد. مقالۀ «تبیین سیرۀ تربیتی امام علی(ع) جهت ارائۀ الگویی برای سبک زندگی ایرانی اسلامی» (ترکاشوند و همکاران، ۱۳۹۸) نیز با ارائۀ سبک زندگی معقول، بر التزام به سیرۀ تربیتی آن حضرت اشاره کرده است. لذا با مطالعۀ این آثار وجه تمایز این پژوهش با سایر آثار مشخص خواهد شد.
۱ـ۳. اهداف و ضرورت پژوهش
در هدف از ضرورت این پژوهش میتوان به این نکته اشاره کرد که مقایسۀ نهج البلاغه و گلستان سعدی بهعنوان کتب مهم دینی و ادبی و بیان مفاهیم مشترک در قالب نظم و نثر و حکمت و حدیث در مواردی نظیر نکوهش فقر مادی که مورد توافق پیشوایان دینی و عالمان ادبی است، میتواند باعث همافزایی در نیروی اثر و پیوند بیشتر ادبیات و دین و نفوذ آموزههای دینی در تمام زوایای زندگی انسان و جلوگیری از انحرافات عقیدتی شود. همچنین پاسخی به آن دسته از افرادی باشد که نمیتوانند درهمتنیدگی و همافزایی ادبیات تعلیمی و زبان دینی مشترک ایجادشده را شاهد باشند.
۲. بحث و بررسی
۲ـ1. مفهومشناسی واژۀ فقر
در کتاب مفردات الفاظ القرآن راغب اصفهانی فقر را به نیازمندیهای مادی و زیستی که امری طبیعی و فطری است و برخوردار نبودن از وسایل و امکانات اولیۀ زندگی که امری مطابق با واقعیت است و همچنین آزمندی و بسنده نکردن به امکانات موجود که صفتی مذموم و نکوهیده است و همینطور احساس همیشگی نیاز به خداوند که خصلتی است پسندیده و ضروری، تعبیر کرده است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق: ۶۴۱). بدیهی است که این پژوهش واژۀ فقر را بر پایۀ تعبیر فقر از نوع چهارم که به فقر پسندیده نیز موسوم است دنبال نمیکند.
۲ـ2. مفهوم فقر در نهجالبلاغه
فقر مالی از دیدگاه امام علی(ع) ذاتاً نامطلوب و غنای مالی در صورت مشروع بودن منشأ آن مورد ستایش است (مولایی، ۱۳۹۲: ۹۶). آن حضرت از واژۀ فقر با تعابیر مختلفی یاد کردهاند. در اینجا به چهار تعریف کلیدی از فقر که در حکمتهای حضرت امیر(ع) به آن بیشتر تأکید شده، اشاره شده و در ادامۀ هریک، شواهدی ادبی از کتاب گلستان سعدی و با تأکید بر حکایت «جدال سعدی با مدعی» آمده است.
۲ـ2ـ1. فقر باعث نقصان در دین میشود
درهمتنیدگی ابعاد مادی و روحی انسان نشان میدهد که حیات مادی و معنوی انسان از یکدیگر تفکیکناپذیر است. کسب سعادت بدون تأمین معاش و فراغت اندیشه و دغدغۀ نان، غیرممکن است؛ چراکه اسلام، معاش درست را مقدمهای برای سلوک و تکامل معنوی انسان و کسب فضایل میداند. امام علی(ع) در کلامی حکیمانه خطاب به فرزندشان ابوحنیفه از فقر به خداوند پناه میبرند و فقر را نقصی برای دین و تشویش و سرگردانی خاطر و عامل بدبینی و دشمنی معرفی میکنند: «اَلفَقرُ مَنقَصَۀ لِلدّینِ، مَدهَشَۀ لِلعَقلِ، داعِیَۀ لِلمَقتِ» (نهج البلاغه، ح۳۱۹: 707). این نوع فقر، فقر مالی، فقر اقتصادی، فقر معیشتی و محرومیت نیز خوانده میشود. صاحب الحیات فقر اقتصادی را نیازمندی انسان و محرومیت از چیزهایی که زندگی او و افراد تحت تکفلش را اداره و کفایت کند، میداند. به عبارتی روشنتر، فقر، ناقص بودن و یا محدودیت امکانات و ابزاری است که شکوفایی و ظهور قابلیتها و استعدادها به آن بستگی دارد. (حکیمی، ۱۳۸۳، ج۴: ۴۰۰).
روشن است که انسان برای بندگی و ادای فرایض آن و برپایی حیات دینی، باید از حیات جسمی و قوای بدنی مطلوب برخوردار باشد. اینهمه، در گرو تندرستی و تندرستی در گرو تغذیۀ سالم و کافی است. به فرمودۀ پیامبر خدا(ص): «فَلَولاَ الخُبزُ ما صَلَّینا ولاصُمنا ولا أدَّینا فَرائِضَ رَبِّنا»؛ یعنی اگر نان نبود، ما نماز نمیخواندیم و روزه نمیگزاردیم و واجبهای پروردگارمان را انجام نمیدادیم (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۶: ۲۸۷). همچنین امام صادق(ع) در این زمینه میفرمایند: «اِنَّما بُنِی الْجَسَدُ، عَلَی الْخُبْزِ» (مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۶۳: ۲۷۰)؛ پایه و ساختمان بدن، نان است. در واقع اساس و رکن و قوام بدن و دین، وابسته به نان و معیشت است.
سعدی در حکایت «جدال سعدی با مدعی»، سلامت انسان و بندگی و عبادت خدا را وابسته به خوراک سالم و توانایی برای کسب آن ذکر کرده است؛ ازاینرو خطاب به درویش که «شنعتی در پیوسته و دفتر شکایت باز کرده و ذم توانگران آغاز کرده»، میگوید: «پیداست که از معدۀ خالی چه قوّت آید و ز دست تهی چه مروّت و ز پای تشنه چه سیر آید و از دست گرسنه چه خیر» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۳).
معدهای که گرسنه باشد، قدرتی برای اطاعت خداوند و دستی برای بخشش و پایی برای سیروسلوک و پیمودن مسیر حق ندارد و در ادامه «عبادت آنان را که جمعاند و حاضر، نه پریشان و پراکندهخاطر، به قبول اولیتر میداند که اسباب معیشت ساخته و به اوراد عبادت پرداخته»:
شـب پراکنده خسبـد آنکه پدید |
| نبود وجه بامدادانش
|
مور گرد آورد به تابستان |
| تا فراغت بود زمستانش |
|
| (همان: ۱۶۳) |
در فرهنگ اسلامی، اقتصاد و دین در معنا بخشیدن به زندگی فردی و مردمی و نیل به درجات کمال روحی، پیوستگی تنگاتنگ و معناداری دارند؛ چراکه اقتصاد بیمار و مولد فقر، زمینهساز فساد و فحشا و جرم و خیانت خواهد بود. افراد در این جامعه بهخاطر قوت لایموت، هرگز مجالی برای اندیشیدن به تعالی روح و تصوری برای دستیابی به مکارم اخلاق نخواهند داشت. ازاینرو رسول خدا(ص) تهیدستی را مایۀ سیهرویی دنیا و آخرت میدانند: «اَلفَقرُ سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَین» (مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۶۹: ۳۰) و امام علی(ع) مردن و زیرخاک رفتن را بهتر از ناداری میشمارد: «اَلقَبرُ خَیرٌ مِنَ الفَقرِ» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۸: ۲۱).
امام علی(ع) با ایراد یکی از مهمترین بازدارندههای تعالی بشر، یعنی دغدغۀ تأمین معاش، عدم تعالی انسان را معلول فقری میداند که با درگیر کردن روح و فکر به خواستههای ناچیز، عملاً جان را از زایش آگاهی، عقیم میسازد. درحقیقت نیازمندی و فقر، آفت آگاهی و رشد است و فقیر در درجۀ اول هدفی جز سیر کردن شکم ندارد و غم نان اجازه نمیدهد که فکر و جان او به تماشای جهان بنشیند و سطح آگاهی و معرفت خود را از هستی و بندگی افزایش دهد.
فقر شدید سبب خواهد شد که آدمی از سمت فضایل بهجانب رذایل کشیده و به خیانت یا دروغ آلوده شود و یا اینکه تن به هر خواری بدهد و عزت و کرامت خود را زیر پا گذارد. کوتاهی در مقابل حق و نایستادن در برابر باطل و سستی و انفعال، از نشانههای نقص در دین و دینداری است که ضمن کجروی در مسیر بندگی و آزادگی، شخص را به تباهی خواهد کشانید. ازاینروی در متون دینی دربارۀ فردی که دارای فقر مطلق و فقر نسبی است، اصطلاحاً گفته میشود که نیاز شأنی آن فرد کمتر از حد کفایت زندگی اوست و آن فرد مستحق دریافت زکات برای ارتقای زندگی خود در حد کفایت است (مولایی، ۱۳۹۲: ۹۷).
سعدی با الهام از حکمتهای نهج البلاغه در این حکایت، با انتقاد از عملکرد کسانی که «در صورت درویشان هستند نه بر صفت ایشان»، ضمن بیزاری از مدعیان درویشی که کرامت و عزت خود را باختهاند و از کف نفس درویشی بیخبر هستند و فقط به ظاهر درویشی و گداصفتی بسنده کردهاند، سعی در آشکار کردن جلوههای نکبتبار فقر در عدم تعالی و شکوفایی انسان دارد. ازاینرو در مناظرۀ توانگر با مدعی، امکان عبادت و بندگی توانگران را بهدلیل آسودگی فکر در تأمین معاش، بیشتر میداند و پریشانی و تشویش فکر ناشی از تأمین معاش فقیران را عامل بازدارنده در ادای وظایف بندگی میشمارد.
توانگران را وقف است و نذر و مهمانی |
| زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی |
تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی |
| جز این دو رکعت و آنهم به صد پریشانی |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۸) |
سعدی توفیق ادای واجبات دینی حتی ادای مستحبات و سنتهای الهی، نظیر وقف و اطعام و آزاد کردن بردگان و قربانی را در سایۀ توانگری مهیا میداند و دست درویشان را که بهسبب پریشانخاطری، قادر به ادای صحیح دو رکعت نماز نیز نیستند، از اینهمه کوتاه میشمارد: «اگر قدرت جود است و گر قوّت سجود، توانگران را بِهْ میسر شود که مال مزکّی دارند و جامۀ پاک و عرض مصون و دل فارغ و قوّت طاعت در لقمۀ لطیف است و صحّت عبادت در کسوت نظیف» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۳). در این بخش، سعدی شرط کمال دینداری و رد و قبول ادای واجبات و مستحبات را منوط به داشتن مال پاکیزه، لباس مطهر، آبرو و اعتبار، آسودگی خاطر، توانایی انجام دستورات دینی، مال حلال و پوشش مناسب و مطهر بیان میکند و عملاً دین فقرا را بهدلیل ناتوانی در برخورداری از بهرهمندی از شرایط و امکانات فوق، ناقص و ادامۀ روند موجود را باعث تباهی و نابودی ایشان میداند.
۲ـ2ـ2. فقر باعث بیماری جسم و جان میشود
انسان آمیزهای از جسم و جان است و همانگونه که جسم او نیازمند غذا و مواد لازم دیگر است، روح نیز تغذیۀ مناسب نیاز دارد و هرکس از آن غافل بماند، دچار فقر روحی که همان فقر نفس، قلب و روان آدمی است میشود. این نوع فقر شاخههای متعددی نظیر فقر ناشی از آزمندی، فقر ناشی از مال دوستی و دنیاطلبی و بخل دارد (حسینی، ۱۳۸۰: ۳۵). ازاینرو امام علی(ع) گرچه فقر را نوعی بلا و مایۀ روسیاهی در دنیا و دیگر سرا میدانند، بیماری قلب را از آن سختتر میشمرند و میفرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَۀ، وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَۀ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ؛ أَلَا وَ إِنَّ مِنْ صِحَّۀ الْبَدَنِ تَقْوَی الْقَلْبِ» (نهج البلاغه، ح۳۸۸: 722).
بدیهی است اینجا منظور از قلب، زشتی اخلاق و دنائت طبع و صفات پست نفسانی است که گریبانگیر شخص میشود و خوبیهای احتمالی وی را پنهان میدارد. این نوع از فقر که عملاً تمرد از اوامر شریعت و خالی بودن دست آدمی از اعمال صالح است، فقر واقعی و ناتوانی و نیازمندی همیشگی است. همچنین آن حضرت در حکمت ۱۶۳ نهج البلاغه، فقر را مرگ بزرگ و سرخ دانستهاند: «الفَقرُ المَوتُ الاکبر الاَحمَرُ» (نهج البلاغه، ح۱۶۳: 664). در روایتی از امام صادق(ع) آمده است از حضرت سؤال کردند: «آیا منظورتان فقر دینار و درم است؟» فرمودند: «لا وَلکِن مِنَ الدّین»؛ نه؛ بلکه مرادم فقر دینی است (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۳: ۶۶۳). در واقع فقر واقعی که در حوزۀ باورها و اعمال وابسته به دین اتفاق میافتد؛ شامل همۀ کمکاریهای اعتقادی، اخلاقی، عملی است که اگر پیامدهای آن از فقر مادی بیشتر نباشد کمتر نیست. مسائل معیشت و مصرف از دید کمی و کیفی، هماره با عقل و روح و جسم انسان، درحال تأثیرگذاری و تأثیرپذیری است؛ ازاینرو نمودهای اقتصادی و حالات زندگی و چگونگی مصرف، پیوسته در خصوصیات نفس و حالات روحی و اخلاق آدمی اثر میگذارد و درنهایت باعث فقر قلبی و فقر دینی و به پیروی از آن، عوارض جسمانی و بیماریهای مختلف میشود و ازآنجاکه جسم تابع روح است، با تأثیرپذیری از روح بیمار، جسم نیز معلول و دردمند خواهد شد. امروزه نیز متخصصان حوزۀ پزشکی، وجود بسیاری از بیماریهای جسمانی با منشأ ناراحتیهای روحی را تأیید کردهاند. عدم تابآوری در برابر ناملایمات، غصهها و رنجهای روحی، تنگنظریها و حسادتها بههمراه بغض و کینۀ فشردهشده همگی از عوامل اصلی بروز بیماریهای مختلف جسمی است که بدن و جسم را متأثر از خود خواهد ساخت.
امام صادق(ع) در روایتی میفرمایند: «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا»؛ نزدیک است که فقر به کفر انجامد (همان، ج۲: ۳۰۷).
سعدی نیز فقر را بهعنوان یکی از عوامل بازدارندۀ تعالی اندیشه و بندگی به تصویر میکشد و با بهرهگیری از کلام مولا (اَلْفَقْرُ اَلْمَوْتُ اَلْأَحْمَر) میگوید: «درویش بیمعرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد»؛ و در ادامه، آسایش از تأمین معاش را عامل ادای وظایف بندگی و «ملک فراغت را زیر نگین رزق معلوم» فراهم میداند.
تشنگان را نماید اندر خواب |
| همه عالم به چشم چشمۀ آب |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴) |
و در فرجام در مقایسهای آشکار، تفاوت کسی را که اسباب رشد و شکوفایی بندگی برایش فراهم شده، با کسی که بهدلیل فقر، در انتظار روزی لحظهشماری میکند، هنرمندانه بازآفرینی میکند: «یکی تحرمۀ عشا بسته و یکی منتظر عشا نشسته. هرگز این بدان کی ماند؟» چراکه «فراغت با فاقه نپیوندد و جمعیت در تنگدستی صورت نبندد» (همان: ۱۶۳).
سعدی با بهرهگیری از ظرفیتهای ادبی و طنزی تلخ، با مقایسۀ دینداری بین دو گروه فقیر و توانگر، اوج فکر و خواستۀ فقیر را در انتظار و پریشانی فراهم شدن غذای شامگاهی و در همان حال، توانگر را در بندگی و اقامۀ نماز عشا به تصویر میکشد و با الهام از کلام نورانی حضرت علی(ع) (مَنِ ابْتُلِی بِالْفَقْرِ ابْتُلِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِی یقِینِه وَ النُّقْصَانِ فی عَقْلِه والرِّقَّۀ فِی دِینِهِ و قِلَّۀ الْحَیاءِ) (شعیری، ۱۳۶۳: ۳۰۰) خصلت فقیر را با چهار نمایۀ ضعف و نقص و بیمایگی و بیآبرویی ترسیم میکند.
سعدی در مواجهه با درویش و توانگر، خصلت کمعقلی را متعاقب ضعف در یقین و خصلت بیمایگی را بهسبب ناپرهیزی از حرام و بیآبرویی و کاهش حیا را نیز معلول فقر مادی میشمارد و پیامدهای شوم فقر قلبی را به جامعۀ بیمار آن زمان هشدار میدهد. در ترجمۀ مفردات الفاظ قرآن نیز آمده است که فقر همان فقر نفسانی است که صاحبش را به کفران نعمتهای خدا و فراموشی ذکر او میرساند و ازآنچه حیثیت او را چرکین میکند دور نمیسازد و قلۀ کمصبری و ناشکیبایی است (خسروی حسینی، ۱۳۷۵، ج۳: ۷۹).
درحقیقت، نادانی و همۀ زیرمجموعههای آن نظیر تعصّبات، باورهای خرافه، حب و بغضهای افراطی، فخرفروشیهای کلامی و غیرکلامی و... که بیانگر ضعف روح و عقل آدمی است، نوعی فقر نفس و فقر عقلی و قلبی و دینی محسوب میشود. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «یا عَلی لا فَقرُ اَشَدَّ مِنَ الجَهل» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۱: ۲۵)؛ ای علی هیچ فقری مانند نادانی نیست. بر این اساس ایشان در حکمت «وَاَکبرُ الفَقرُ الحُمق»، بزرگترین فقر را بیخردی میداند. (حکمت ۳۸). ازاینرو سعدی با تکیه بر عنصر معرفت و دانایی میگوید: «درویش بیمعرفت نیارامد تا فقرش به کفر انجامد» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴) و سرانجام چنین فقری که زاییدۀ جهل و پندارهای ناصواب است، به فرمودۀ حضرت رسول اکرم(ص) به کفر میانجامد: «کادَ الفَقر ان یَکونَ کُفرا» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲: ۳۰۷).
۲ـ2ـ3. فقر باعث غربت و تنهایی است
جامعه به انسان محروم و گرفتار فقر، اجازۀ بهرهمندی از قابلیتها و استعدادهای ادراکی، شناختی، مدیریتی نمیدهد و زمینۀ عقبافتادگی او را در قلمرو فرهنگی و فکری و جریانسازی سیاسی و اجرایی و نظریهپردازی در سطح جامعه فراهم میسازد. چنین اشخاصی، منزلت اجتماعی و فرهنگی و قابلیت اثربخشی خود را از دست خواهند داد و به انزوایی ناخواسته کشیده خواهند شد. ازاینرو امیرمؤمنان(ع)، تهیدستی در وطن را غربت میشمارند و میفرمایند: «الغِنی فِی الغربَة وَطَن وَالفَقرّ فِی الوَطَنِ الغُربَة»؛ ثروتمندی در غربت چون در وطن بودن و تهیدستی در وطن غربت است (نهج البلاغه، ح۵۶: 636).
درحقیقت یکی از پیامدهای فقر، پنهان ماندن استعدادهای فکری و فرهنگی جامعه و به محاق و انزوا رفتن چهرههای اندیشمند و صاحبنظر خواهد بود. این امر بستر را برای حضور و آمدوشد افراد بیمایه فراهم خواهد ساخت.
امام علی(ع) آدم فقیر را در شهر خود، غریب میدانند. «وَالمُقِلً غَرِیبً فِی بَلدَتِه» (همان، ح۳: 625).
درحقیقت انسان بینیاز، چه در سفر و چه در حضر، همۀ اسباب آسایش و رفاه برایش فراهم است و بیهیچ دغدغهای به اموراتش میپردازد؛ اما فقیر، برای ادامۀ زندگی محتاج به دیگران است و این نیازمندی دائمی به سلب اعتماد از او و طرد ایشان توسط خانواده و حتی جامعه میانجامد. انسان فقیر مورد اعتماد قرار نمیگیرد و از اعتبار ساقط میشود. حتی دوستان و آشنایان، او را محل اعتنا نمیدانند. جرئت و توانایی و اعتمادبهنفس خود را از دست میدهد و به انسان بیارادهای تبدیل میشود که قادر به انجام هیچ کاری نیست. این است که سعدی چهرۀ تنها و غریب انسان فقیر را در وطن و خانوادۀ خویش نیز غریب و ناآشنا میداند:
منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیـست |
| هرجا که رفت خیمه زد و خوابگاه ساخت |
وآن را که بر مراد جهان نیست دسترس |
| در زادوبوم خویش غریب است و ناشناخت |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۱۴) |
شاید به همین دلیل است که در گفتوگوی بین توانگر و درویش، درویش دست قدرت خود را بسته میداند و میگوید: «درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۳)
۲ـ2ـ4. فقر باعث کند شدن برهان و زبان میشود
امام علی(ع) میفرمایند: «اَلفَقرُ یُخرِسُ الفَطِنَ عَن حُجَّتِهِ»؛ تهیدستی مرد زیرک را در برهان کند میکند (نهج البلاغه، ح۳: 625).
فقر، زبان شخص زیرک را در بیان برهان و حجت از کار میاندازد و او توانایی ایستادگی در مقابل حق را ندارد و قادر به استیفای حقوق خود نخواهد بود.
سعدی نیز با بهرهگیری از مفاهیم ارزشمند نهج البلاغه، فقیران را فاقد قدرت عمل و نفوذ رأی و تأثیر کلام میداند و میفرماید: «تهیدستان را دست دلیری بسته و پنجۀ شیری شکسته» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۱۶)؛ چراکه هیچکس مشتاق شنیدن کلام فقیر نیست. امام علی(ع) در تبیین کند شدن برهان فقیر میفرمایند: «الفقیرُ حَقیرٌ لا یسمَعُ کلامُهُ ولا یعرَفُ مَقامُهُ لوکانَ الفَقیرُ صادِقا یسَمُّونَهُ کاذِبا ولو کانَ زاهِدا یسَمُّونَهُ جاهِلاً»؛ آدم فقیر حقیر است. سخنش خریدار ندارد و مقام و مرتبهاش شناخته و دانسته نمیشود. فقیر اگر راستگو باشد او را دروغگو مینامند و اگر زاهد و دنیاگریز باشد، نادانش میخوانند (مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۶۹: ۴۷).
نگاه واقعگرایانهای که حضرت علی(ع) نسبت به پدیدههای اجتماعی، نظیر فقر داشتهاند، بیانگر حقیقتی است که همۀ جوامع به آن گرفتارند. بیاعتباری فقرا بهدلیل فقر و از دست دادن منزلت اجتماعی و مورد اتهام و اهانت قرار گرفتن، همگی از آسیبهای روانی و روحی است که افراد فقیر جامعه را به خود مبتلا میسازد و آنها را به طبقهای منزوی مبدل میسازد.
۲ـ3. معیار فقر و توانگری در نهج البلاغه
اگرچه امام(ع) در نهج البلاغه، با نکوهش فقر، به کار و تلاش و کارآفرینی و بهکارگیری داشتهها و... جهت رفاه عمومی، بهمنظور رشد و تعالی افراد جامعه نظر داشتهاند، سنجه و معیار فقر و توانگری واقعی را در گرو ترازوی روز عمل و عرضۀ آن به پیشگاه داوری خداوند دانستهاند: «اَلغِنَی وَ الَفَقرُ بَعدَ العَرضِ عَلَی اللهِ» (نهج البلاغه، ح452: 736)؛ توانگری و فقر واقعی آنگاه معلوم میشود که اعمال به پیشگاه خداوند عرضه گردد.
حسنات و سیئات و عملکرد انسان در ترازوی نیات و بندگی الهی، سنجیده و بهمقتضای آن فقر و توانگری ارزیابی خواهد شد. سعدی نیز در ادامۀ حکایت جدال مدعی با سعدی، فقر واقعی را خالی بودن دست انسان از اعمال مقبول میداند و میفرماید: «هرکه به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش، بهصورتْ توانگر است و به معنی درویش» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴). او توانگران را به دو بخش «شاکر» و «کافر» و فقرا را به دو گروه «صابر» و «ضاجر» تقسیم میکند و اصالت هریک را در بندگی و طاعت خدای متعال معتبر میداند. منظور سعدی از توانگر شاکر، توانگری است که شکر توانگری را با خدمت به محرومان جامعه تحقق میبخشد و توانگر کافر همان توانگری است که با تکاثر و انباشت ثروت، جامعه را دچار فقر و عوارض پساز آن میکند. همچنین سعدی با دستهبندی فقرا به دو دستۀ صابر و ضاجر یعنی فقیرانی که نیاز و نیازمندی آنها را از دایرۀ عفاف و پاکدامنی و کف نفس بازنداشته و همینطور فقرایی که بهخاطر نانوآبی دست نیازشان بهسوی مردم دراز شده، خطاب به درویش فقر فروش میگوید: «... همچنین در زمرۀ توانگران شاکرند و کفور و در حلقۀ درویشان صابرند و ضجور» (همان: ۱۶۷)؛ و ثروت ستوده را مبتنیبر انفاق و احسان و داد و دهش و گرهگشایی از خلق و قناعت میداند که «شاهراه وصول به نعیم آخرت است و سعادت دنیا و آخرت»؛ و ثروت نکوهیده را در تکاثر و انباشت ثروت و بخل، به تصویر میکشد و ثروتمندانی را که خیرشان به کسی نمیرسد، اینگونه یاد میکند:
«طایفهای هستند بر این صفت: قاصرهمت، کافرنعمت که ببرند و بنهند و نخورند و ندهند... و به پشتگرمی مکنت خویش از محنت درویش نپرسند و از خدای عزوجل نترسند...» و گروهی دیگر از توانگران را اهل خیرات و مبرات میداند و میفرماید: «طایفهای خوان نعمت نهند و دست کرم گشاده، طالب نامند و معرفت و صاحب دنیا و آخرت» (همان: ۱۶۸).
سعدی فضاحت و فقر واقعی را در چهرۀ ثروتمندی میبیند که در مسیر بندگی خداوند، از ثروت خود استفاده نمیکند و او را به کلوخ زراندود تشبیه میکند و شرافت فقیر صالح را که فقرش کرامت و پاکدامنی و استغنای او را نابود نکرده به جامۀ پشمینه و وصلهزدۀ موسی(ع) شبیه میسازد: «توانگر فاسق، کلوخ زراندود است و درویش صالح، شاهد خاکآلود این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون مرصع» (همان: ۱۸۴). وی در این قسمت با بیان کردن موضع خود در قبال فقیر و توانگر، ضمن بیان معیار دقیق از فقر و توانگری، سعی در تشویق مردم به انجام وظایف الهی و بندگی دارد.
۲ـ4. روش و ضرورت فقرزدایی
اگرچه حضرت امیر در حکمتهای نهج البلاغه، فقر را عامل نقصان و تباهی و کندی برهان و زبان و غربت و تنهایی و انزوا و بیماری و... قلمداد کردهاند، از دیگر سو، با ارائۀ راهکارهایی که ناظر بر بسیج عمومی اقشار مختلف است، اهمیت فقرستیزی را تبیین فرمودهاند. راهکارهای ایشان برای برچیده شدن بساط فقر و فاقه در بخش حکمتهای نهج البلاغه، مشوق قیام و بسیج عمومی مردم و برانگیختن قابلیتهای و ظرفیتهای درونی است. ایشان با ستودن فضایلی همچون شکرگزاری توانگران، قناعت، عفتورزی فقرا و صدقه، عدم بخل و معامله با خدا در روز تنگدستی، بهدنبال ایجاد جنبشی فراگیر و اخلاقی با بهکارگیری ظرفیت اجتماعی و حضور مردم، در سطح جامعه بهمنظور ریشهکنی فقر هستند و میفرمایند: «اِنَّ اللّه َسُبْحانَهُ فَرَضَ فی أمْوالِ الاَْغْنیاءِ اَقْواتَ الْفُقَراءِ فَما جاعَ فَقیرٌ اِلاّ بِما مُتِّعَ بِهِ غَنی، وَ اللّهُ تَعالی سائِلُهُمْ عَنْ ذلِک»؛ خداوند سبحان غذای فقرا را در اموال ثروتمندان قرار داده است؛ پس هیچ فقیری در دنیا گرسنگی نمیکشد مگر اینکه ثروتمندی حق او را نداده باشد و خداوند از اغنیا دراینباره خواهد پرسید (نهج البلاغه، ح328: 708).
توجه دادن تودههای مردم به وجوب حفظ کرامت انسانی، شکرگزاری و قناعت، برچیده شدن بساط فقر و فاقه و پررنگ کردن مسئولیتهای اجتماعی و تعهد قشرهای مختلف جامعه به یکدیگر همراه با آگاهیبخشی و رشد فضایل انسانی از روشهای آن حضرت در فقرزدایی به شمار میآید که بر مبنای آن راهکارهای زیر را ارائه داده است:
۲ـ4ـ1. شکرگزاری زینت بینیازی است
حضرت علی(ع) زینت و زیبایی غنا و ثروتمندی را شکرگزاری میدانند. «الشُّکرُ زِینَةَ الغِنَی» (نهج البلاغه، ح68: 638) و تجلی و نمود آن را از مراتب قدردانی و بندگی خداوند میشمارند. افزونبر حس خوبی که شکرگزاری بر سلامت جان و جسم آدمی میگذارد، مانعی در برابر افزونهخواهی و غم و رنج حاصل از آن فراهم میکند که رضایت و کرامت و سلامت جان و جسم، از میوههای شیرین آن خواهد بود. همچنین شکرگزاری عملی ثروتمندان، افزونبر جدایی ایشان از صفات رذیله مانند بخل و امساک، باعث گردش ثروت در جامعه و کارآفرینی میشود و از تکاثر و تفاخر و فاصلۀ طبقاتی جلوگیری میکند. درحقیقت حضرت علی(ع) ثروت را ابزاری برای بندگی خداوند و در مسیر رشد و تعالی او به حساب میآورد. حرمت فقر را نیز در بینیازی از مخلوق و استغنای درونی و قناعت و آزادگی و کار و تلاش برای کسب حلال و صبر بر مصائب میشمارد.
سعدی نیز با الهام از تعالیم الهی نهج البلاغه، حرمت توانگری را در شکرگزاری نعمت و شکرگزاری نعمت را در راحتی و خدمت رساندن به مردم میداند. تشکر توانگری را در پرداخت صدقات و داد و دهش و انفاق و نکویی بیان میدارد و ثروتی که مسیر بندگی را هموار نسازد و آدمی را در پیشگاه خداوند خاضع نگرداند، فاقد ارزش میداند. وی با «ید علیا» خواندن توانگران، بار شکرگزاری را بر دوش ایشان مینهد و میگوید: «نشاید جز به وجود نعمت برهنهای پوشیدن یا در استخلاص گرفتاری کوشیدن و ابنای جنس ما را به مرتبۀ ایشان که رساند و ید علیا به ید سفلی چه ماند؟» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴).
سعدی در پاسخ به سوءاستفادۀ درویش از حدیث پیامبر گرامی اسلام(ص) (الفقر فقری و به افتخر) میگوید: «اشارت ایشان به فقر طایفهای است که مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا؛ نه اینان که خرقۀ ابرار پوشند و لقمۀ ادرار فروشند» (همان: ۱۶۴). در اینجا سعدی مدعی را که «بر صورت درویشان است و نه بر صفت ایشان» (همان: ۱۶۴). به خاموشی و جمع کردن دامن ادعا دعوت میکند و درویشان حقیقی را مرد میدان رضا و تسلیم تیر قضا میداند و اظهار میکند مدعیانی را که خرقۀ ابرار میپوشند و لقمۀ ادرار میفروشند، در این مرحله راهی نیست (همان: ۱۶۴)؛ چراکه معنای فقر در این حدیث شریف به گفتۀ راغب در مفردات بهمعنای احساس همیشگی نیاز به خداست و برای هر انسان مؤمن و موحدی مطلوب و پسندیده است (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق: ۶۴۱)، نه فقرفروشی و دوری از وظایف و تکالیف اجتماعی و پذیرفتن هر رخوت و یا کسب منافع و نام و عنوان.
۲ـ4ـ2. قناعت، زینت فقر است
مبحث قناعت که یک فضیلت اخلاقی است، همواره مورد ستایش پیشوایان دینی بوده و مرز بین فقر و توانمندی و استغنا را روشن کرده است. تأکید بر داشتن عزت و آزادگی برای کسانی از جامعه که بهدلیل مصیبتها و بلایای طبیعی و یا سوانح دچار خسارت و فقر شدهاند و یا افرادی که بهرغم کار و تلاش، بهدلیل ابتلائات الهی به فقر نشستهاند، همواره مورد نظر پیشوایان دینی بوده است. امام علی(ع) در حکمت ۶۸ نهج البلاغه، قناعت و عفت ورزیدن را زینت فقر و شکرگزاری را زینت بینیازی دانستهاند: «الْعَفَافُ زِینَۀ الْفَقْرِ، وَالشُّکْرُ زِینَۀ الْغِنَی» (نهج البلاغه، ح68: 639). سعدی نیز در پاسخ به درویش مدعی که با ادعا و فقرفروشی، جامۀ توانگران را سیاه و دلق خود ارزق مینموده، مقربان خداوند را شامل دو دسته از توانگران و فقیران میشمارد: گروهی از ثروتمندان که با گزینش فقر اختیاری، جان و مال دیگران را بر خود مقدم دانستهاند و گروهی از فقیران که از شدت قناعت و پاکدامنی و بینیازی از خلق، کسی از فقر ایشان آگاه نیست: «مقربان حق جلوعلا توانگراناند درویشسیرت و درویشاناند توانگرهمت و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است که کم توانگر گیرد» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۷).
همان کسانی که افراد ناآگاه، از شدت خویشتنداری، آنها را بینیاز میپندارند. چنانکه در آیۀ ۲۷۳ سورۀ بقره در مورد اصحاب صفه آمده است: «الفُقرا الذینَ اُحصِروا فی سَبیلِ اللهِ لا یَستطیعونَ ضَرباً فی الارضِ یَحسَبَهُم الجاهلُ اغنیاءُ مِن اتَّعَفُّف تَعرِفهم بِسیماهُم لا یَسئلونَ الناسِ اِلحافاً و ما تُنفقِوا مِن خَیر فَانَّ اللهُ بِه علیم»؛ «انفاق شما مخصوصاً برای نیازمندانی باشد که در راه خدا در تنگنا قرار گرفتهاند، نمیتوانند مسافرتی کنند و سرمایهای به دست آورند و از شدت خویشتنداری، افراد ناآگاه آنها را بینیاز میپندارند؛ اما آنها را از چهرههایشان نمیشناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمیخواهند و هر چیز خوبی در راه خدا انفاق کنید، خداوند از آن آگاه است.»
حضرت علی(ع) نیز در حکمتهای نهج البلاغه، زیبایی تواضع توانگران و قناعت و بینیازی فقرا را اینگونه به تصویر کشیدهاند: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِیاءِ لِلْفُقَرَاءِ، طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَی الْأَغْنِیاءِ، اتِّکالًا عَلَی اللَّه»؛ «و چه نیکوست فروتنی توانگران برابر مستمندان برای به دست آوردن پاداش الهی و نیکوتر از آن خویشتنداری مستمندان برابر توانگران برای توکل به خداوند» (نهج البلاغه، ح406: 726).
وقتی از امام علی(ع) از جامهاش که کهنه و مندرس بود سؤال کردند، فرمود: دل به این سبب نرم میگردد و نفس به این وسیله رام میشود و مؤمنان به آن اقتدا میکنند؛ یعنی کسانی که جامۀ نو ندارند از پوشیدن جامۀ کهنه ناراحت نمیشوند و احساس حقارت نمیکنند؛ زیرا میبینند پیشوایشان جامهای بهتر از آنها نپوشیده است (مطهری، ۱۳۶۹: ۲۴۴).
امام صادق(ع) داشتن چشم طمع به آنچه را دیگران دارند، فقر میدانند و میفرمایند: «الطَّمعُ هُو الفَقرُ الحاضِر» (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج۲: ۱۴۸). یعنی چنین شخصی هرچقدر داراتر شود، فقرش فزونی مییابد؛ مانند تشنهای که نوشیدن آب دریا بر تشنگیاش بیفزاید (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲ق: ۴۶۲). آزمندی نفس به هرچیزی فقر است؛ یعنی گروهی بهرغم برخورداری از مواهب طبیعی بسیار، همواره خود را نیازمند میپندارند و در اندیشۀ افزایش دارایی خویش به سر میبرند و از مشاهدۀ مردم داراتر در حسرت فرومیروند. آزمندی و حسد و نیاز در جان این افراد ریشه دوانیده است و آنها را از درون میپوساند.
استغنای طبع و بلندنظری که خمیره و جوهرۀ اصلی ادبیات سعدی را تشکیل میدهد، اهمیت حفظ آبرو و کرامت نفس را از هرچیز دیگر، تأملبرانگیزتر میداند. وی بر نیازمندی و فقر انسان آزمند تأکید میکند و میگوید:
تشنگان را نماید اندر خواب |
| همه عالم به چشم چشمۀ آب |
همچنین بر سیریناپذیری انسان حریص که به داشتههای خود قانع نیست، تأکید میورزد: «محال عقل است اگر ریگ بیابان درشود که چشم گدایان پر شود.»
دیدۀ اهل طـمع به نعمت دنیا |
| پر نشود همچنانکه چاه به شبنم |
سگی را گر کلوخی بر سر آید |
| ز شادی برجهد کان استخوانـی است |
و گر نعشی دو کس بر دوش گیرنــد |
| لئیمالطبع پندارد که خــــوانی است |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴) |
سعدی به مدعی که به شماتت توانگران برخاسته است، درس آزادگی و قناعت و عزتنفس میدهد و عیبجویی او از ثروتمندان را ناشی از آزمندی و حاجتمندی به غیر میداند و میگوید: «بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافتهای، الا بهعلت گدایی وگرنه هرکه طمع یکسو نهد، کریم و بخیلش یکی نماید. محک داند که زر چیست و گدا داند که ممسک کیست» (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۵). همچنین درویش را بهدلیل چشم توقع و نیازی که به دیگران یافته است، در معرض تردامنی میداند و خطاب به او میگوید: «مشغول کفاف از دولت عفاف محروم است» و «صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ». سعدی در پی ایجاد ملکات و فضایل انسانی است؛ ازاینرو هر عاملی را که منجر به کمرنگ شدن تقوای الهی شود مذموم میداند و در پی برداشتن هر مانعی که از تعالی و شکوفایی انسان خودداری کند، به مدعی فقرفروشی هشدار میدهد که «چه مایه مستوران بهعلت درویشی در عین فساد افتادهاند و عرض گرامی به باد زشتنامی برداده» و تأکید میورزد که فقر بدون قناعت و خویشتنداری به گناه و تردامنی خواهد انجامید:
با گرسنگی قوت پرهیز نماند |
| افلاس عنان از کف تقوا بستاند |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۶۴) |
۲ـ4ـ3. صدقه تجارت با خداست
بارها و بارها در روایات و آیات قرآن کریم به ثواب صدقه دادن حتی به میزان ناچیز اشاره شده است؛ اما هدف فقط برکت اخروی این عمل نیست؛ بلکه فواید دنیایی آن نیز بسیار متعدد است. علاوهبر این برکات فردی، اهمیت صدقه را باید در وضعیت اجتماعی جامعۀ اسلامی نیز بررسی کرد. در جامعهای که در آن صدقه رواج دارد، نهتنها معضلات اقتصادی بلکه دیگر مشکلات مردم نیز با همدلی و ایثار میانشان برطرف میشود. امام(ع) در گفتاری نورانی میفرمایند: «إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَۀ» (نهج البلاغه، ح258: 683). ایشان در این کلام حکمتآمیز، یکی از طرق معنوی مبارزه با فقر را نشان میدهند و میفرمایند: «هر زمان فقیر شدید، با خداوند ازطریق صدقه دادن (در راه او) تجارت (پرسود) کنید»؛ همچنانکه خداوند میفرماید: «مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللهَ قَرْضا حَسَنا فَیضَاعِفَهُ لَهُ و له أَجْرٌ کرِیمٌ»؛ (بقره: ۲۴۵)؛ «کیست که به خدا وام نیکو دهد و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند؟ و برای او پاداش پرارزشی است.»
ازآنجاکه بخشندۀ همه نعمتها خداوند است، گاه به بندگان میگوید از شما وام میگیرم و گاه میگوید با من تجارت پرسودی داشته باشید. میان انفاق در راه خدا بههنگام نیازمند بودن و برخورداری از نعمت پروردگار، رابطۀ آشکاری برحسب ظاهر نمیبینیم؛ ولی بهیقین این از الطاف خفیۀ الهی است. ازاینروی مولای مؤمنین علی(ع) صدقه را دارویی درمانبخش میدانند و میفرمایند: «الصَّدَقَۀ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ» (نهج البلاغه، ح7: 626). قابل انکار نیست که شخص ایثارگر که آنچه را خود به آن نیاز دارد به دیگری میبخشد، روح پاکی پیدا میکند که سرچشمۀ استجابت دعاست و دعاهای او برای گشایش روزی به هدف اجابت نزدیک میشود.
در احادیث اسلامی، رابطۀ صدقه با درمان بیماریها، رفع بلاها و خطرات و بهعنوان افزایش روزی با صراحت بیان شده است؛ ازجمله در حکمت ۱۳۷ نهجالبلاغه که امام(ع) میفرمایند: «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَۀ»؛ روزی را بهوسیلۀ صدقه بر خود فرود آورید (همان، ح137: 658).
فارغ از ارزش عاطفی و معنوی که صدقه میتواند ایجاد کند، توجه به جریان ثروت و بهکارگیری داشتهها در جهت کارآفرینی و فقرزدایی درواقع بیانگر این مسئله است که اسلام همواره به جامعه به دیدۀ پیکرهای واحد نگریسته که همۀ اعضا و جوارح در پیوستگی و تعامل با یکدیگر رشد پیدا خواهند کرد و چنانچه نقص و عیبی در پیکرۀ واحد پدیدار گردد، همۀ جوارح موظف به علاج و درمان عضو آسیبدیده خواهند بود.
سعدی نیز با رهنمون گرفتن از کلام نورانی نهج البلاغه و با اصالتبخشی به ذکر و یاد و بندگی خداوند میگوید:
گه اندر نعمتی مغرور و غافل |
| گه اندر تنگدستی خسته و ریش |
چو در سرا و ضرا حالت این است |
| نـدانم کی به حق پردازی از خویش |
|
| (سعدی، ۱۳۷۵: ۱۸۸) |
وی همچنین با ستایش بخشندگی و احسان، چشم امید بسیاری از طبقات جامعه را مرهون بخشندگی افرادی از جامعه میداند و با ستودن صفت بخشندگی در ایشان، القابی نظیر محل درآمد فقیران، متحمل سختیهای دیگران، پناهگاه درراهماندگان را سزاوار ایشان میداند و خود را دستپروردۀ احسان و صدقات بخشندگان میداند: «توانگران دخل مسکیناناند و ذخیرۀ گوشهنشینان و مقصد زائران و کهف مسافران و محتمل بار گران بهر راحت دیگران» (همان: 163).
همچنین با برشمردن ویژگی افراد بخشنده، ایشان را بزرگوارانی توصیف میکند که قبل از سیر شدن، شکم دیگران را سیر میکنند و آوازۀ همهگیر بزرگواریهایشان، اقطاب عالم را در بر گرفته است: «دست تناول آنگه به طعام برند که متعلقان و زیردستان بخورند و فضلۀ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده» (همان: ۱۶۳).
۳. نتیجهگیری
کتاب شریف نهج البلاغه، ازجمله آثاری است که در موضوعات گوناگون با ادبیات تعلیمی بهخصوص گلستان سعدی وجوه مشترک زیادی دارد؛ بهگونهای که سعدی درزمینۀ فقرستیزی دیدگاهی مشابه و در پارهای از موارد مانند حکایت «جدال سعدی با مدعی» دیدگاهی متناظر با بخش حکمتهای نهج البلاغه ارائه کرده است. ازاینرو نکوهش دنیا و ترغیب به ترک آن در گلستان بهمعنای بیکاری و کاهلی و چشم پوشیدن از نعمتهای پاکیزه نیست؛ بلکه آزادسازی دل از دوستی دنیاست. فقر در بینش متکی بر نهج البلاغۀ سعدی، بزرگترین مانع رشد فردی و اجتماعی و خواری و رسوایی است که پیامدی جز تباهی دین و بیماری جسم و جان و گوشهگیری فکری، اجتماعی و فرهنگی و افشای رذایل اخلاقی و از دست دادن آبرو و عزت نخواهد داشت. او با پرداختن به الگوی توانگران درویشصفت و درویشان توانگرهمت، اصالتی برای فقر و ثروت بهتنهایی قائل نیست و ثروت و فقر را هدف نمیداند؛ بلکه آن را فرصتی برای بندگی خداوند و به فعلیت رساندن شایستگیهای درونی میداند؛ ازاینرو معیار و سنجۀ واقعی فقر و توانگری را در رضایت و خشنودی الهی و انجام دادن وظایف بندگی میشمرد. سعدی در حکایتِ خود توصیه میکند تا مال و امکانات را بیش از اندازه و کفاف به خویش اختصاص ندهید؛ بلکه بخششکنید تا با احسان و بخشش، جامعه در همۀ پهنهها ارتقا پیدا کند. ایشان راهکارهای فقرستیزی را با فعال کردن قابلیتها و ظرفیتهای عمومی افراد جامعه، در سه محور شکرگزاری، قناعت و پاکدامنی، صدقه و احسان ارائه میدهد و با الگوگیری مستقیم از حکمتهای نهج البلاغه، شکر عملی توانگران را احسان و بخشش و عدم تکاثر و انباشت ثروت و تواضع توانگران در مقابل فقرا میداند. وی قناعت و پاکدامنی در فقرا را بهمنظور حفظ کرامت و شرافت انسانی توصیه میکند. صدقه و یاری خواستن از خدا بهمنظور پشتوانۀ معنوی و به گردش انداختن سرمایهها برای استفادۀ عمومی و به استخدام گرفتن امکانات مادی در جهت رشد جامعه و برطرف ساختن معایب اجتماعی همراه با رشد و پرورش فردی و همینطور تعهد و دلسپردگی اقشار مختلف جامعه به یکدیگر از راهکارهای ارائهشدۀ حضرت در حکمتهای نهج البلاغه است که سعدی با هنرمندی از قابلیت ادبیات در به استخدام گرفتن آن مفاهیم بهرهمند و متأثر شده و با ایجاد یک زبان مشترک دینی و ادبی و همافزایی در نیروی اثر، به روشنگری و تبیین موضع اسلام اصیل در نکوهش فقر و عوامل از میان بردن آن دست یازیده است.
منابع
1. قرآن کریم. (1388). ترجمۀ ناصر مکارم شیرازی. قم: انتشارات تلاوت.
2. نهجالبلاغه. (1379). ترجمۀ محمد دشتی. قم: انتشارات قم.
3. ابراهیمی، ابراهیم، و ترابی، زینب. (۱۳۹۴). بررسی تطبیقی فرهنگ قناعت در قرآن کریم و بوستان و گلستان. پژوهشهای ادبی قرآنی، ۳(۲)، ۲۴ـ۴۴.
4. احمدوند، محمد، و شماعی، مهسا، و معینیفرد، بهناز. (۱۳۹۷). سبک زندگی در گلستان سعدی. رشد آموزش علوم اجتماعی، ۲۰(۳)، ۴۷ـ۵۱.
5. پرنیان، موسی، و حسینی آبیاریکی، سید آرمان. (۱۳۹۱). سفارشهای اقتصادی سعدی در بوستان. پژوهشنامۀ دانش تعلیمی، شمارۀ ۱۶، ۱۵۹ـ۱۸۸.
6. ترکاشوند، سینا، صالحی، اکبر، و کشاورز، سوسن. (1398). تبیین سیرۀ تربیتی امام علی(ع) جهت ارائۀ الگویی برای سبک زندگی اسلامی- ایرانی. پژوهشنامۀ نهج البلاغه، شمارۀ 28، 39ـ۵۶.
7. حسینی، سید هادی. (۱۳۸۰). پدیدهشناسی فقر و توسعه. مشهد: دفتر تبلیغات خراسان.
8. حسینی، مریم. (۱۳۸۳). تحلیل ساختاری حکایت جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی. دوفصلنامۀ پژوهش زبان و ادبیات فارسی. دورۀ جدید، شمارۀ ۳، ۶۹ـ۷۹.
9. حکیمی، محمدرضا، حکیمی، محمد، و حکیمی، علی. (۱۳۸۳). الحیات. ترجمۀ احمد آرام. تهران: دلیل ما.
10. خسروی حسینی، سید غلامرضا. (۱۳۷۵). ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن. تهران: انتشارات مرتضوی.
11. دزفولیان، محمدکاظم. (۱۳۸۰). فقر و کفر در ادبیات عرفانی. ضمیمۀ مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ۱۸۳ـ۱۹۵.
12. راغب اصفهانی، حسین. (۱۴۱۲). مفردات الفاظ قرآن. سوری: دارالعلم.
13. سعدی، مصلحالدین. (۱۳۷۵). کلیات سعدی. تصحیح محمدعلی فروغی. تهران: میلاد.
14. شعیری، تاجالدین. (۱۳۶۳). جامع الاخبار. قم: رضی.
15. طغیانی اسفرجانی، اسحاق. (۱۳۸۴). تأثیر متقابل ادبیات و فرهنگ. پژوهشنامه ادب غنایی، شمارۀ ۲۲۸ و ۲۲۷، ۹۴8ـ۲۹۷.
16. عسکری، محمدمهدی، و غفورزاده، حسین. (۱۳۸۸). بررسی مفهوم فقر از منظر قرآن و روایات ائمۀ اطهار(ع). مطالعات قرآن و حدیث، ۵(۱)، ۸۹ـ۱۲۳.
17. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب. (۱۴۰۷). الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
18. مجلسی، محمدباقر. (۱۴۰۴). بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار الائمة الاطهار(ع). بیروت: مؤسسۀ الوفاء.
19. مطهری، مرتضی. (۱۳۶۹). سیری در نهج البلاغه. تهران: صدرا.
20. موسیزاده، حسینعلی، سید صادقی، سید محمود، و حمیدی، سید جعفر. (۱۳۹۴). جلوههای بخشش و بخل در گلستان و بوستان سعدی. فصلنامۀ تخصصی تحلیل و نقد متون زبان و ادبیات فارسی، ۷(۲۵)، ۱۸۵ـ۲۰۷.
21. مولایی، محمد. (۱۳۹۲). آشنایی با اندیشههای اقتصادی امام علی(ع) در نهج البلاغه. فصلنامۀ پژوهشهای نهج البلاغه، ۱(۴)، 94ـ۱۰۹.
[1] * دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
jafaritahere88@gmail.com
[2] ** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران (نویسنده مسئول)
s_razeghi@iau-tnb.ac.ir
[3] *** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
M_Owhadi@iau.tnb.ac.ir
[4] **** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
maryam_majidi@iau-tnb.ac.ir
تاریخ وصول: 7/9/1402 تاریخ پذیرش: 11/12/1402