Examining the didactic concepts in the book "Molestan" by Mirza Ebrahim Tafarshi (Madaihnagar) (Praise Writer,) (An Imitation of Golestan Saadi)
Subject Areas : شاهنامه
1 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، ایران
Keywords: "Madaihnagar", " Mulestan ",
Abstract :
Mirza Ebrahim Khan Tafarshi, known as "Madaihnagar" who is sometimes referred to as "Mohammed Ebrahim", is one of the famous Secretary of the Nassere period. He has Left three Magdiya Tazkira books, in the name of Anjuman Nasseri Tazkira, Qudsiya Tazkira, and also a book named "Mulestan". He wrote Molestan, which is considered a moral-educational work, in an imitation of Saadi's Golestan in 1310 in Five Sagar and one sip in the Persian language. In Molestan, the most obvious educational categories are in the form of prose and poetry. This essay tries to find the most important aspects of educational literature in this work by examining the book of Molestan in an analytical-descriptive way and analyzing the author's moral thoughts and ideas and answering these questions: What are the most important moral and didactic themes of the book? What methods did the author use to express his moral concepts? The findings of the research show that the author praises five Saghars (in the good behavior and habits of the monarchs; the morals of the dervishes; in delegating affairs to the burdened nature; in wisdom; in the ruling and manners) and a sip which is a summary of the author's condition. He has been able to show his ability and competence in writing an original work with lively prose full of literary arts mixed with Arabic phrases and poems by following Golestan Saadi by bringing high moral ideas and concepts.
_||_
نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال چهاردهم، شمارة پنجاه و ششم، زمستان 1401 |
بررسی انگارههای تعلیمی در کتاب «مُلستان» اثر میرزا ابراهیم تفرشی (مدایحنگار) (تقلیدی از گلستان سعدی)
دکتر هادی اکبرزاده1
چکيده
میرزا ابراهیمخانِ تفرشی، معروف به «مدایحنگار» که گاهی از او با نام «محمّدابراهیم» یاد کردهاند، از منشیان معروف دورۀ ناصری است. از او، سه تذکرۀ مجدیّه، تذکرۀ انجمن ناصری، تذکرۀ قدسیّه و نیز کتابی به نام «مُلستان» بر جای مانده است. مدایحنگار، مُلستان را که اثری تعلیمی ـ اخلاقی به شمار میآید، به تقلید از گلستان سعدی در سال 1310 در پنج ساغر و یک جرعه به زبان فارسی به رشتۀ تحریر درآورد. در مُلستان بارزترین مقولههای تعلیمی بهصورت نظم و نثر آمده است. این جستار به روش تحلیلی ـ توصیفی میکوشد با بررسی کتاب مُلستان ازنظر تعلیمی مهمترین درونمایههای ادبیات اندرزی را در این اثر یافته است و به تحلیل افکار و اندیشههای اخلاقی مؤلّف بپردازد و به این سؤالات پاسخ دهد: شاخصههایِ اخلاقی کتاب مُلستان ـ که براساسِ آن، اندرزهای حکمی و تربیتی به نگارش درآمده است ـ چیست؟ نویسنده از چه روشهایی برای بیان مفاهیم اخلاقی خود استفاده کرده است؟ آبشخور آموزههای تعلیمی این اثر چیست؟ میزان تقلید یا نوآوری مصنّف در ارائۀ آموزههای تعلیمی چگونه است؟ یافتههای پژوهش گویای آن است که مدایحنگار با آوردن پنج ساغر (در حسن سلوک و عادات ملوک؛ اخلاق درویشان؛ در تفویض امور به ذات باری؛ در حمق و دانایی؛ در حکم و آداب) و یک جرعه که مختصری از احوال مصنّف است با پیروی از گلستان سعدی با آوردن انگارهها و مفاهیم بلند اخلاقی توانسته است قابلیّت و صلاحیّت خود را در نگارشِ اثری بدیع با نثری مسجّع و سرشار از صنایع ادبی و ممزوج از عبارات و اشعار عربی نشان دهد و لقبِ مدایحنگار را برای خود بامسما کند. استفاده از آیات و روایات، آوردن سخنان حکما و پادشاهان (بهشکلی تلفیقی از چهرههای متعلّق به سه تمدّن بزرگ دنیای کلاسیک ایران، یونان و اسلام)، بهکارگیری ضربالمثلها، استفاده از اشعار فارسی و عربی، بازنویسی برخی از حکایات گلستان سعدی از مهمترین روشهای مؤلّف در خلق این اثر تعلیمی است. مدایحنگار تقریباً نود و هشت آموزۀ تعلیمی را بهصورتهای مختلف در کتاب خود آورده که در آن میان، ستایش خرد و دانایی و نکوهش حُمق و نادانی بیش از دیگر تعالیم گوشزد شده است.
واژههای کلیدی
مدایحنگار تفرشی؛ مُلستان؛ آموزههای اخلاقی؛ ادبیات تعلیمی
1ـ مقدمه
ادبیات تعلیمی، ادبیات آموزشی، ادبیات آموزنده، ادبیات عبرتآموز، ادبیات ارشادی معادل اصطلاح انگلیسی didactic literature، به نوشتههایی گفته میشود که هدفشان، آموزش چیزی به خواننده یا مخاطب باشد. این نوع ادبی که موضوع آن اخلاق، دانش و آموختن است، یکی از دیرینهترین انواع ادب فارسی به شمار میرود و همة نوشتههای دینی، اخلاقی، حِکَمی، انتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، پندنامه و حتی متون دربردارندة آموزش شاخهای از علوم، فنون یا مهارتها ادبیات تعلیمی هستند. با پیدایی رمانتیسم و زیباییگرایی در سدۀ نوزدهم میلادی، بسیاری از منتقدان و صاحبنظران ادبی، آثار تعلیمی را مغایر هنر راستین برشمردند و ازهمینرو، اصطلاح آموزندگی 1 را توهینآمیز و نقطۀ مقابل هنر دانستند. پس از چندی، دوباره ادب تعلیمی به جایگاه پیشین خود رسید و آثاری آموزنده پیدا شد (انوشه، 1381، ج 2: 44).
ادب فارسی در طول حیات خود، پیوند تنگاتنگی با عنصر آموزش داشته است و بهجرأت میتوان گفت بخشی عظیم از ادبیات فارسی را ادبیات تعلیمی میسازد؛ زیرا ادبیات فارسی مجموعهای از نوشتههای اخلاقی، حِکَمی، فلسفی، دینی، سیاسی، انتقادی و درسنامههاست و اینها جملگی زیرمجموعۀ ادب تعلیمی به شمار میروند. قدیمترین آثار مکتوب برجایمانده، آییننامهها، رسایل و نامههایی هستند که از زبان پهلوی بهجا ماندهاند؛ مانند خسرو کواتان، خوتاینامک، نامۀ تنسر و... که همگی ادب تعلیمی هستند. در آثار باطنگرایان، شرح تعرّف مستملی بخاری، کهنترین ادب تعلیمی صوفیّه به شمار میرود و کشفالمحجوب هجویری، مرصادالعباد نجمالدّین رازی، مصباحالهدایۀ عزالدّین محمود کاشانی و... آثار آموزشی حکما مانند دانشنامۀ علایی ابنسینا و اساسالاقتباس خواجه نصیر توسی و... نوشتههایِ اسماعیلیان بهویژه ناصرخسرو، همه در شمار ادب تعلیمی هستند. بهجز اینها، هدایة المتعلّمین فی الطّب و ذخیرۀ خوارزمشاهی در پزشکی، حدودالعالم و کتاب عجایبالبلدان در جغرافیا، التّفهیم در نجوم و مرزباننامه، قابوسنامه، کلیله و دمنه، بوستان و گلستان، انوار سهیلی که جملگی در اخلاق و تربیت و آداب و رسوم اجتماعی هستند، ادب تعلیمی به شمار میآیند.
میرزا ابراهیمخانِ تفرشی، معروف به «مدایحنگار» ـ که گاهی هم از او با نام «محمّدابراهیم» یاد کردهاند ـ از منشیان معروف دورۀ ناصری است. کتاب مُلستان یکی از آثار اوست که به تقلید از گلستان سعدی نوشته شده است و بیگمان از نمونههای خوب ادب تعلیمی زبان فارسی به شمار میآید. میتوان کتاب مُلستان را با گلستان سعدی مقایسه کرد و آن را از جنبههای اخلاقی، دینی و ادبی تحلیل و بررسی کرد. این مقاله، با نگاهی به مضامین تعلیمی مُلستان، به بررسی و مقایسۀ آن با گلستان سعدی و همچنین روشهای بیان اندیشههای تعلیمی مؤلّف پرداخته است.
1ـ1 پرسشهای پژوهش
این جستار با هدف پاسخگویی به دو پرسش ذیل تدوین یافته است:
- آبشخور آموزههای تعلیمی این اثر چیست؟
- روشهای بیان مفاهیم اخلاقی و میزان تقلید و تأثیرپذیری یا نوآوری مصنّف در ارائۀ آموزههای تعلیمی چگونه است؟
1ـ2 بیان مسئله و روش پژوهش
ادب فارسی هیچگاه از نوع تعلیمی تهی نبوده است. از قرن سوم، نمونههای برجستهای از آن در ادب ما دیده میشود و امثال و حکمی که از عصر ساسانی بهجای مانده است نیز نمونههایی از ادب تعلیمی به شمار میآید (شفیعی کدکنی، 1390: 100). به عبارتی دیگر، ادب تعلیمی «یکی از گستردهترین و درازآهنگترین انواع ادب فارسی است» (یلمهها، 1390: 154) که با تحوّلات اجتماع هر روز نوع آن تعالیم تغییراتی یافته است؛ ولی هستۀ اصلی آن ثابت است. بدون تردید، گلستان سعدی در زبان فارسی در ادب تعلیمی در اوج است و تأتیر پررنگی بر این نوع ادبی و مقلّدان بعد از خود گذاشته است. کتاب مُلستان، اثری تقلیدی از گلستان سعدی یکی از آثار تعلیمی دورۀ ناصری است. مؤلّف آن، میرزا ابراهیم بن مهدی معروف به مدایحنگار بوده، در این اثر کوشیده است با الگوپذیری از شخصیّت ادبی و فکری سعدی، اندیشهها و افکار اخلاقی خود را با خلاقیّت و ذوق هنری به کتاب گلستان نزدیک کند و با آوردن اشعاری به فارسی و عربی در میان نثری ساده، مفاهیم و درونمایههای اخلاقی مدّنظر خود را در کتابش بنمایاند. روش این پژوهش، تحلیلی ـ توصیفی است. نسخۀ استفادهشده، مُلستان، به مقدمه، تصحیح و تعلیقات حبیب صفرزاده و هادی اکبرزاده است که در سال 1398 چاپ اوّل آن از انتشارات امیرکبیر تهران چاپ و منتشر شده است.
1ـ3 پیشینۀ پژوهش
محمّد خزائلی در مقدّمۀ «شرح گلستان سعدی» بهطور مختصر هفت تن از مقلّدان سعدی را برشمرده است. سپس در مقالهای نسرین خدابنده، در مجلّۀ رشد ادب فارسی با عنوان مقلّدان گلستان نام 64 اثر تقلیدی از گلستان سعدی همراه با اسم نویسنده و شرح مختصر مقلّدان آن را آورده است. در این مقاله در ده سطر کتاب مُلستان معرفی شده و جملۀ آغازین کتاب آمده است.
در پایاننامهای با عنوان تصحیح و تعلیقات مُلستان (تالیف میرزا ابراهیم بن مهدی معروف به مدایحنگار) از هادی اکبرزاده (دانشگاه تهران، شهریور 1377) به راهنمایی اسماعیل حاکمی والا کتاب مُلستان با استفاده از چنذ نسخۀ خطّی و سنگی تصحیح شده و تعلیقاتی بر متن نوشته شده است.
در سال 1363، نشر بابک، کتاب تذکرۀ انجمن ناصری را به همراه تذکرۀ مجدیّه (تألیف میرزا ابراهیمخان مدایحنگار تفرشی) با مقدّمۀ گرانبهای ایرج اقشار در 590 صفحه منتشر کرد. این کتاب که بهصورت عکسی 2 چاپ و منتشر شده است، مجموعۀ دو تذکره از اواخر عصر قاجار است. مؤلّف این تذکرهها، «میرزا ابراهیمخان مدایح نگار تفرشی»، از منشیان دورۀ ناصری است که در فاصلۀ سالهای 1280 تا 1325 ق. میزیسته است. تذکرۀ انجمن ناصری، شامل احوال و نمونۀ اشعار بیست و شش تن از شاهزادگان، وزرا، امرای دولت، صاحبمنصبان، وزیرزادگان و خوانین آن عصر است. این تذکره به تصریح ایرج افشار پس از سال 1305 ق. تألیف شده است. تذکرۀ مجدیّه در سال 1303 ق. تألیف و به میرزا تقیخان مجدالملک، برادر میرزا علیخان امینالدّوله تقدیم شده است. این تذکره نیز شامل شرح حال و نمونۀ اشعار گروهی از رجال و شخصیّتهای دولتی و درباری آن دوره همچون ناصرالدّین شاه، میرزا علیخان امینالدّوله، میرزا علیاصغرخان امینالسّلطان، میرزا تقیخان مجدالملک، علینقی حکیمالممالک و... است. تذکرههای انجمن ناصری و مجدیّه بهلحاظ اطلاع وآگاهی از اوضاع فرهنگی و ادبی اواخر عصر قاجار و اندیشۀ بعضی از رجال و شخصیّتهای دولتی و درباری آن دوران میتواند مفید و خواندنی باشد.
احمد خاتمی در کتاب تاریخ ادبیات ایران در دورۀ بازگشت ادبی در صفحۀ 25 و 26 مطلب بسیار مختصر از زندگی و آثار میرزا ابراهیم بن مهدی (مدایحنگار) آورده است.
کتاب مُلستان ابتدا در سال 1214 در مشهد و بعد در سال 1321 در تبریز بهصورت سنگی چاپ شده است. انتشارات امیرکبیر در سال 1363 مُلستان را در 88 صفحه به خطِّ نستعلیق علی راهجیری بدون هیچ مقدّمه و تصحیحی به چاپ رسانده است.
در سال 1398 کتاب مُلستان به تصحیح حبیب صفرزاده و هادی اکبرزاده از انتشارات امیرکبیر منتشر شده است. این کتاب با استفاده از چند نسخۀ خطّی و سنگی تصحیح شده و تعلیقاتی بر آن افزوده شده است. مصحّحان در مقدّمه به بررسی کوتاهی از زندگی و آثار مصنّف پرداختهاند؛ ولی در آن رویکردی به ادبیات تعلیمی و مقایسۀ آن با گلستان سعدی و مفاهیم ادب تعلیمی و اسلوب بیان آن دیده نمیشود.
از نمونه پژوهشهایی که از منظر تعلیمی گلستان سعدی و آثار مشابه آن را تحلیل کردهاند، پایاننامۀ کارشناسی ارشد سمیّه مظهری صفات، با عنوان بررسی مضامین اخلاقی در گلستان سعدی و مقامات حریری (سال 1390، دانشگاه شهید باهنر کرمان) و مقالۀ «بررسی تطبیقی مضامین اخلاقی و تعلیمی گلستان سعدی و اندرزنامههای پهلوی» (دوفصلنامۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فسا، شمارۀ 21، فصل پاییز و زمستان 1398) است که در آنها اشارهای به آموزههای تعلیمی کتاب مُلستان نشده است.
بر همین اساس، این جستار میتواند ضمن شناساندن کتاب ناشناختۀ مُلستان در حوزۀ ادبیات تعلیمی، به بررسی و تحلیل بارزترین مفاهیم ادب تعلیمی در این اثر و روش نویسنده در بیان مفاهیم تعلیمی بپردازد.
1ـ4 ضرورت پژوهش
گلستان سعدی از آن زمان که در افق ادب فارسی جلوهگر شد، محبوب و شایستۀ تقلید معرفی شده است و هرکسی که مایۀ ذوقی داشته است، خواسته است بر نمط شیخ دفتری سازد و یا دستکم سخنی پردازد و اگر فرومانده به درج و اقتباس کلمات شیخ دل را تسلّی میداده و بر آستان افصحالمتکلّمین زبان فارسی از سر عجز سر مینهاده است. مهمترین و مشهورترین آثار مقلّدان سعدی را میتوان چنین برشمرد: نزهةالارواح (امیر حسینی هروی غوری)؛ روضۀ خلد (مجدالدِّین خوافی)؛ نگارستان (مولانا معینالدّین جوینی)؛ اخلاقالاشراف (عبید زاکانی)؛ مزعفر و بغرا یا ماجرای برنج و بغرا (بسحاق اطمعه)؛ شکایتنامه (محمود ذاتی)؛ عشق و محبّت (محمّد فرزند شیخ علی بیدوازی)؛ بهارستان (عبدالرّحمان جامی)؛ انیسالعاشقین (سیّد حسین ابیوردی)؛ روضةالشهدا و اخلاق محسنی (ملّا حسین واعظ کاشفی)؛ طریقالتحقیق یا طریقةالحقیقه (احتمالاً سعدی لاهوری)؛ نظیرۀ محمّد افندی (محمّد افندی)؛ نگارستان بیمانند (ابنکمال پاشا احمد)؛ روضةالعشّاق (خرّمی تبریزی)؛ روضةالاحباب (سائلی)؛ نخلستان (قرهفضلی)؛ سنبلستان (شاه شجاعالدّین گورکانی)؛ انیسالعاقلین (ملّا قاری گیلانی کاشانی)؛ معدن الجواهر (ملا طرزی)؛ چهار عنصر (بیدل دهلوی) بهار دانش (عنایتالله آل محمد صالح)؛ بلبلستان (محمّد فوزی)؛ شکرستان (منّت دهلوی)؛ دبستان خرد (محمود اسماعیلی سامی)؛ حجلۀ خیال (عبدالباقی موسوی اصفهانی)؛ پریشان (قاآنی)؛ گنج شایگان (ریاض بروجردی)؛ گلستان (شوریدۀ شیرازی)؛ منشآت قائممقام (میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی)؛ انجمن دانش (وقار شیرازی)؛ نمکدان (جیحون یزدی)؛ خارستان (علیاکبر فراهانی)؛ رضوان (میرزا آقاخان کرمانی) و... (خدابنده، 1386: 11‑4).
کتاب مُلستان، از میرزا ابراهیم مدایحنگار تفرشی، مستوفی خاصّۀ همایونی (1280‑1325) نیز همچون آثار ذکرشده به پیروی از گلستان سعدی نگارش یافته و وامدار ساختار و سبک نوشتاری نثر سعدی در گلستان است. وی کوشیده است با تأثیرپذیری مستقیم از نثر سعدی در گلستان و تقلیدی آشکار از آن، محتوای کتاب خود را به مفاهیم و مضامین حکمی و اخلاقی و حکایات آموزندۀ تعلیمی ممزوج کند. بر همین اساس، معرفی انگارههای تعلیمی و روش بیان آنها در این اثر مهم تعلیمی و ناشناخته که تقلیدی مستقیم از گلستان سعدی است، ضرورت این پژوهش را بیشازپیش مینمایاند.
1ـ5 مدایحنگار تفرشی
میرزا ابراهیمخانِ تفرشی، معروف به «مدایحنگار» که از او با نام «محمّد ابراهیم» نیز یاد کردهاند از منشیان معروف دورۀ ناصری است. خوشبختانه او در پایان چهار تألیف خود سرگذشتی از زندگانیِ خویش به دست داده است و آنچه در احوال او در کتابهای زمان ما مندرج است برگرفته از همان شرححالهایی است که در چهار تألیف خود درج کرده است. این سرگذشتها، مانند همۀ نوشتههای مدایحنگار، بنابر روش حرفهای و عصری به انشایی منشیانه و ادیبانه است.
پدرش، میرزا مهدی خان، سررشتهدار تفرشی است و جدّ پدرش، میرزا عبدالله وزیر است. جدّ مادرش، میرزا ابراهیم، از وزرای دورۀ محمّدشاه بود که چندی در عهد امیرکبیر در آذربایجان خدمت میکرد و بعد در دورۀ اعتمادالدّوله به تهران فراخوانده شد. مدایحنگار حدود سال 1280 هجری قمری متولّد شد. در هنگام نوشتن کتاب مُلستان سی و چهار ساله بوده که خود به این مطلب اشاره کرده است. مدایحنگار و برادرش معروف به میرزا آقا مهندس در عهدی که پدرشان در مازندران مأمور بود، در همانجا به تحصیل علوم «استیفا و انشا» پرداختند. پس از آن مدایحنگار، چندی در دارالفنون به فراگرفتن علوم جدید و نقّاشی و زبان فرانسه پرداخت و در سال 1302 جزو ملتزمین رکاب سفرِ ناصرالدینشاه به خراسان بود؛ چون از این سفر بازگشت به اشارت میرزا تقیخان، مجدالملک، به منشیگریِ «وزارت وظایف و اوقاف» گمارده شد و لقبِ «مدایحنگار» به او داده شد. پس از چندی در نوبتِ ایالتِ نظامالسّلطنه در خوزستان به امور استیفای آنجا گمارده شد؛ ولی چون مورد بیمهری قرار گرفت، به عتبات عالیات رفت. پس از بازگشت از این سفر به منشیگری سفارت انگلیس درآمد و چیزی نپایید که به قم رفت و دو سال در آنجا توطّن کرد. پس از آن، سفر ترکستان اختیار کرد و از راه مشهد و عشقآباد به ماوراءالنّهر رفت و بخارا و سمرقند را به پای سیاحت گشت و سفرنامهای نوشت که دقایق النّظر فی حقایق السَّفر نام یافت؛ ولی از این کتاب بهجز اشارهای که در مُلستان شده است، اطّلاعی دیگر نداریم. در بازگشت مقیمِ مشهد شد؛ در عهدی که آصفالدّوله، غلامرضاخان، فرمانفرمای آنجا و سیستان بود. اعتمادالسّلطنه در المآثر و الآثار که تاریخ چهلساله از سلطنتِ ناصرالدّینشاه است، نام او را ذیل صاحبان لقب سال 1304 قمری آورده است و در سالنامۀ ضمیمۀ آن، سمت او را «رئیس نوشتجات» ـ که منصبی جزو «دفتر انشا»یِ وزارتِ «وظایف و اوقاف» بود ـ ذکر کرده است. وفات میرزا ابراهیم مدایحنگار در سال 1325 هجری قمری اتّفاق افتاد (مدایحنگار، 1398: 81‑75).
از تألیفات مدایحنگار میتوان به تذکرۀ مجدیّه (1303 هجری قمری)، تذکرۀ انجمن ناصری (انجمن ناصری هم نامیده شده است) و تذکرۀ قدسیّه اشاره کرد که از جنبۀ ادبی و تاریخی دارای اهمّیّتاند. همچنین کتاب ارزشمند مُلستان را به تقلید از گلستان سعدی نوشته است.
1ـ6 گزارش مختصری از کتاب مُلستان
مُلستان کتابی در حکایات حکمتآمیز و پند و اندرزهای اخلاقی به نثر ساده و مسجّع آمیخته به نظم است. مدایحنگار مُلستان را در زمانی که در خراسان بود و امیرحسین، شوکتالسّلطنه، نایب ایالت خراسان بود، به رشتۀ تحریر درآورد و در آن از مدح مظفرالدّینشاه و ستایش امینالسّلطان هم غافل نماند. آثارِ مدایحنگار، قابلیّت و صلاحیّت او را در نگارشِ عباراتِ ستایشآمیز و ادیبانۀ مسجّع و سرشار از صنایع ادبی و ممزوج از عبارات و اشعار عربی نشان میدهد و لقبِ مدایحنگار را برای میرزا ابراهیم با مسمَّی میکند (خاتمی، 1382: 45).
این کتاب که به شیوۀ گلستان سعدی تألیف شده است، شامل پنج ساغر و یک جرعه است و بهدقّت از نثر موزون و مقفّای سعدی و آوردن اشعار در بین نثر از سعدی تقلید میکند و درونمایهای نزدیک به گلستان سعدی دارد. فقط در پایان کتاب جرعهای در احوال خود آورده که متفاوت با گلستان سعدی شده است. پنج ساغر مُلستان، به تقلید از هشت باب گلستان، عبارتاند از:
ساغر اوّل: در حسن سلوک و عادات ملوک؛
ساغر دویم: در اخلاقِ درویشان؛
ساغر سیم: در تفویض امور به ذات باری؛
ساغر چهارم: در حمق و دانایی؛
ساغر پنجم: در حِکَم و آداب.
تعداد بابهای مُلستان کمتر از گلستان است و بهعبارتی، ازلحاظ کمّی بسیار کوتاهتر از گلستان است و ازحیث کیفی نیز یقیناً بسیار فروتر از آن نشسته است. به نظر میرسد بخشهای منظوم مُلستان تقریباً نیمی از آن باشد. از مهمترین وجوه تشابه مُلستان و گلستان میتوان به این موارد اشاره کرد: مدایحنگار به تقلید از گلستان، نام اثر خود را مُلستان گذاشته است و آن را مثل گلستان در یک مقدّمه، پنج ساغر و یک جرعه طرح ریخته است. مدایحنگار در این تألیف، سنّت گلستان را در سبک نگارش دوام داده و آن را با نثر مسجّعِ آمیخته به نظم انشا کرده است.
شباهت دیگر این است که اشعار هر دو اثر سرودۀ صاحبان آنهاست که برای تأیید کلامشان در میان نثر آوردهاند. از باب تشابه بخشهای دو کتاب باید گفت: ساغر اوّل مُلستان که در حسن سلوک و عادات ملوک است، تقریباً شبیه باب اوّل گلستان (در سیرت پادشاهان) است و موضوع آن را تکرار کرده است؛ اما حکایتهای موجود در این دو اثر متفاوتاند. نام ساغر دوم مُلستان دقیقاً مشابه باب دوم گلستان (در اخلاقِ درویشان) است و حکایاتی در احوال و رفتار درویشان ناشناس، نه مشاهیر متصوّفه، دارد. ساغر سیم (در تفویض امور به ذات باری) است که مشابهتی با ابواب گلستان ندارد و شاید بتوان آن را در برابرِ باب سوم گلستان قرار داد که در باب فضیلت قناعت است؛ زیرا مدایحنگار اغنیا را بهطور غیرمستقیم به بخشش و رفع حوایج فقرا فرامیخواند. ساغر چهارم که در حمق و دانایی است، نظیر باب هفتم گلستان (در تأثیر تربیت) است. ساغر پنجم (در حِکَم و آداب) نظیر باب هشتم گلستان (در آداب صحبت) است. مؤلّف مُلستان در پایان کتاب بخشی باعنوانِ جرعه (مختصری در احوال مصنّف) در شرححال خود آورده است که متفاوت با گلستان است و مشابهی در گلستان ندارد.
مؤلّف مُلستان برخلاف بهارستان جامی ـ که در نامگذاری روضههای کتابش از عنوانهای کوتاه و مختصر استفاده نکرده؛ بلکه در آنها از تکرار، موازنه، مزدوج و تشبیهات نادلچسب و توضیح واضحات فروگذار نکرده است ـ مانند گلستان ایجاز و اختصار ساحرانه و ادیبانۀ شیخ سعدی را از نظر دور نداشته و عناوین کوتاهی انتخاب کرده است. تفاوت مضامین حکایتهای مُلستان و گلستان بسیار است و فقط در چند مورد مشابهت محتوا بین حکایتها دیده میشود که البتّه مدایحنگار کوشیده است تا با تغییر کلمات و ایجاد تغییر در محتوا از مشابهت کامل آنها بکاهد. بهعبارتی دیگر، دوسه حکایت مُلستان ازجهت موضوع و حتی مضمون به چند حکایت گلستان قرابت دارند؛ ولی در چنین مواردی مدایحنگار میکوشد و موفّق میشود که گفتار او با نوشتۀ سعدی تفاوت داشته باشد. نکتۀ دیگر این است که سعدی در نقش راوی و گاه قهرمان و شخصیّت اصلی در حکایتها حضور دارد؛ اما مدایحنگار بیشتر نقش راویِ حکایات را دارد و خود در حکایات حضور ندارد و در بخش جرعه راویِ حسبحال خود میشود. نکتۀ دیگر این دو اثر این است که هر دو بابهای کتابشان را بدون هیچ مقدّمهای شروع میکنند؛ اما جامی در آغاز هر روضه، با واسطهای یا تحت عنوانِ «فایده»، مقدمۀ کوچکی آورده است و در آن، ماهیّت موضوع و قصد همان باب را معیّن میکند و خاتمۀ فایدهها را با شعر خلاصه و جمعبندی میکند.
نثر مدایحنگار در مُلستان، ساده و کمتکلّف است و کمتر سراغ عبارات مصنوع، سجعپردازی، صنعت ترصیع و جناسِ تام رفته است. میتوان گفت مُلستان بیشتر به نثر مرسل و حداکثر با استفاده از صنعت موازنه یا مماثله نوشته شده است تا نثر مسجّع و احتمالاً کوشیده است نثرش مانند متون عصر ساده و حتّیالامکان بدون مفردات و ترکیبات مهجور و صنایع بدیعیِ بارد و دیریاب باشد؛ البته عبارات عربی و آیات قرآنی در نوشتۀ او کم نیست.
مُلستان در مقایسه با گلستان سخنان منثور بیشتری دارد و بیهیچ تردیدی باید گفت نثر مُلستان به پختگی و انسجام گلستان نیست.
مدایحنگار، بهشیوۀ سعدی، همۀ ابیات و حکایات مُلستان را از خود آورده است و نقل و اقتباس نیست و بهطورکلی وی در مُلستان توانسته است شیوۀ نثرنویسانِ باذوقِ پیشین را در دورانِ کمذوقیهایِ معاصرانش دنبال کند.
2ـ واکاوی درونمایههای اخلاقی و تعلیمی در مُلستان
2ـ1 توصیه و دعوت به کسب فضایل اخلاقی
مُلستان بیگمان یکی از آثار تقلیدی گلستان سعدی است که مؤلّف در آن کوشیده است با الگوپذیری از سعدی با آمیختهکردن شعر و نثر و آوردن داستان، بارزترین مفاهیم تعلیمی را در اثر خود به مخاطب گوشزد کند. مدایحنگار، با آمیختن نثر کتاب با اشعار، استفاده از آیات و احادیث، نقل حکایات و سخنان بزرگان و... سخن خود را چاشنی بخشیده است. در ادامه مختصری از مهمترین درونمایههای تعلیمی و اخلاقی کتاب مُلستان بیان میشود.
2ـ1ـ1 دوری از دنیا و اغتنام فرصت
یکی از برجستهترین نکات اخلاقی دلنبستن به دنیاست؛ از آن جهت که ناپایدار است و دیگری کوتاهکردن آرزو و اجتناب از بلندپروازیهای آخرتسوز است. در تعالیم اسلامی، دنیا را «دار غرور» خواندهاند؛ یعنی سرایی که آدمی را میفریبد و باقی نیست و جهان بعد مرگ را «سرای خلود» یعنی خانۀ فنانشدنی نامیدهاند. پس سرّ آنکه آدم به یکی نباید سر بسپارد و به دیگری باید دل ببندد، این است که یکی فریبکار و رفتنی، و دیگری باقی و ماندنی است. در ملستان بارها به دوری از دنیا و ترک غفلت و اغتنام فرصت سفارش شده است. مؤلف این مفهوم را بدون شک به تقلید مستقیم از گلستان آورده است. در گلستان میخوانیم:
هر دم از عمر میرود نفسی |
| چون نگه میکنی نمانده بسی
|
در ملستان نیز این مفهوم با آوردن نام سعدی در بیت پایانی چنین آمده است:
ای که پابســت غــفلت و هـوسی |
| ترسم آخر به کـــام خـــود نرسی
|
2ـ1ـ2 توصیه به صبر و پایداری در امور
صاحب ملستان به پیروی از حدیث معروف «الصبرُ مفتاح الفَرَج» (فروزانفر، 1376: 10) و سخن گهربار امام علی (ع) در نهجالبلاغه «و الصبرُ من اسبابُ الظّفر» (همان: 42)، بارها به صبر و شکیبایی در امور سفارش کرده است. از نگاه مؤلّف ملستان، عجله و شتاب، باعث نرسیدن به مقصد است:
تُرُش مباش و دلافسرده و غمین منشــین |
| به کام خویش نبیـنی اگر دو روزه جــهان
|
هرکه در کارها شتاب کرد، به مقصود خود مصاب نشد (همان: 71).
هرکه به تعجیل ورود کند، به خجالت بیرون رود (همان: 71).
2ـ1ـ3 توصیه به دوری از حرص و مذمّت خواهش از خلق
از آنجایی که طمع و حرص برای آدمی بردگی جاوید میآورد: مَن قنَع بما رَزقهُ اللّه فهو مِن اغنی النّاس (بحارالانوار، ج 74: 45) و قناعت ملکی است که موجب بینیازی اوست: الطمعُ رقٌّ مؤیّدٌ (نهجالبلاغه، کلمات قصار 180). مدایحنگار مخاطب را از درازکردن دست حاجت بهسوی دیگران بر حذر میدارد و میگوید:
بـینیــاز اسـت از ابـنای زمـان |
| آن که از چشمـۀ نومیدی خـورد |
از ابنایِ زمان امیدِ روزی داشتن، حدیثِ آب از سراب جستن و سردی از آتش خواستن است. [نظم]:
امیّد از این خلق نمیباید داشت |
| بیچاره کسی که تخم امیّد بکاشت |
2ـ1ـ4 توجّه به افتادگان و ضعیفان
مدایح نگار با اقتباس از مصراعِ «چو استادهای دست افتاده گیر» (سعدی، 1372: 83) از مخاطب میخواهد دست افتادگان و ناتوانان را بگیرد:
افتــادهای ار بـــه راه دیـدی |
| از وی مگــذر که او فتــادهســت |
2ـ1ـ5 توجه به ارزش و اهمیت علم و دانش
در ملستان، بیشترین بسامد (7/21 درصد) ازآنِ ستایس خرد و دانایی است. مدایحنگار علم و دانش را حیات و زندگی، و نادانی را مرگ و نیستی میداند. وی در جایجای کتابش، مخاطب را به کسب علم و دانش تشویق میکند و از جهل و نادانی بر حذر میدارد و علم را برتر از گنج مینشاند:
هــر آن را کــه دانـش بُوَد در نـهاد |
| عزیز است خـواه او جــوان یا کـهن
|
سلیمان نبی، علی نبیّنا و آله و علیهالسّلام، مخیّر شد تا از مُلک و مال و علم یکی را انتخاب کند. شنیدم علم را درخواست فرمود و به نیروی آن مُلک و مال را نایل شد. [شعر]:
پادشــاهِـــیّ عالــم ار یـابی |
| چون ز دستت رود تو مانی و خود |
[شعر]:
وَ اِنَّمَا الْعِلمُ لِأَرْبابِهِ |
| ولاَیَةٌ لَیسَ لَها عَزْلٌ |
یکی از حکما گوید: علم آموزید چه، اگر پادشاهانید بر مُلک فایق گردید و هرگاه از اواسط، بزرگی یابید و چنانچه از ادانی، زندگانی کنید. [قطعه]:
ز علم است آنکه چونان بهره یــابد |
| اِمــامِ خـلـق گـردد روستــایــی |
حکیمی به فرزند خود وصیّت کند تا توانی در طلب علم و جمع مال سعیِ بلیغ بهجای آور که ابنای زمان از دو قسم بیرون نیستند: اگر خواصّاند تو را بهجهتِ علم تکریم کنند و هرگاه عوام، به سببِ مالت تفخیم نمایند.
گر نشد مال، رو تو علم آموز |
| که بود نفــع آن ز گنـج اولی |
2ـ1ـ6 توصیه به حاکمان و شاهان
توصیه پادشاه به مِهر و رأفـت
شهان را نبودی اگر مِهر و رأفـت |
| به بیچارگان چاره مسـدود بـودی |
توصیه پادشاه به توجّه به معیشت مردم
نجیبزادهای را شنیدم که با اصالتِ حسب و نبالت نسب، رسم پریشانی آغاز کردی و دست تکدّی دراز. [قطعه]:
چو سختـی روی بـر بیـچارهای کرد |
| نسب هرگـــز به کــــار او نــیایـد |
یکی از مقرّبانِ خلوت و مجرّبان دولت در خفیّه، ماجری را بر ملک حکایت کرد. ملک [فرمود تا حاضرش کنند و آسایش خاطر او را فراهم آورند. دانشمندی حاضر بود و گفت: اقبال ملک] بیزوال باد! از تفقّد احوال یک تن، آمالِ مجموعِ درماندگان اصلاح نیابد، چه، این شدّت همه راست نه تنها او را.
شـــاه بایــد کــه در مـزاج نفـوس |
| همچو خــون در عــروق تن جوشد |
2ـ1ـ7 شکرگزاری بر انعامدهنده
شکر از اصطلاحات بسیار مهم قرآنی و معارف دینی است. شیطان بعد از هبوط آدم به خداوند گفت که: وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِين (اعراف: 17). خداوند خود نیز همین معنا را در جایی دیگر چنین میفرماید: وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّكُورُ. مدایحنگار با پیروی از قرآن کریم و احادیث از مخاطبش میخواهد دربرابر منعم شکرگزاری کند:
بر ذمّت کافّۀ زیردستان است که در ادایِ شکر بزرگان، دقیقهای تسامح روا ندارند که گفتهاند: اُشْکُرْ لِمَنْ اَنعَمَ علیک و اَنْعِمْ علی مَنْ شَکَرَک.
چو احسان بدیدی نگهـدار پاس |
| خدایت دهد نعــمت بیقیـاس |
2ـ1ـ8 توصیه به استوار کردن همّت و اراده
مدایحنگار با پیروی از آموزههای اخلاقی گذشتگان و با بهرهگیری از تمثیل به مخاطب گوشزد میکند که در انجام کارها باید همّتی استوار داشت والّا رسیدن به مقصد ممکن نیست:
هرکــه او همّــت استــوار کــند |
| زود باشـد کـه کـار خــود سـازد
|
2ـ1ـ9 توصیه به خاموشی و سکوت
سخنگفتن یکی از مهمترین مواردی است که آدمی خود را با آن مصروف میکند و از بین میبرد و ازاینرو هم دلالت بر نقصان عقل دارد و هم علّت نقصان آن است. ازهمینروست که امیرالمؤمنین فرمودند: «اذا تَمَّ العقلُ نَقَصَ الکَلام» (نهجاالبلاغه، کلمات قصار 71).
باب چهارم گلستان در فواید خاموشی است. سکوتکردن در بسیاری مواقع ستوده شده است. سعدی گوید: نادان را بِه از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.
چون نداری کمال و فضل آن بِه |
| که زبان در دهان نگه داری |
مؤلف مُلستان نیز به تقلید از گلستان این مفهوم اخلاقی را در چند جا از کتاب بدین شکل تأکید کرده است:
پادشاهی، یکی از وزرای خود را امر به کشتن فرمود چه در غیبتِ حضرتِ شاهانه، سخنی نامناسب گفته بودی غافل از آنکه آنچه گفته شود، نهفته نشود. بیت:
تا که سلامت دهدت خامشی |
| حیف که گویی و ندامت کشی
|
ملک گفت: وزیری که از شرّ لسان اندیشه ندارد، خیر کسان در اندیشه نیارد.
تیغِ زبان گر نکشی از غـلاف |
| کیست بگوید که تو کردی خلاف؟ |
و:
نه هر کس که بربسته دارد دهـان |
| نباشـد در او قــدرتِ گفــتوگو
|
2ـ1ـ10 توصیه به بخشش و پرهیز از بُخل و خسّت
نشنیـــدی به جــــامع بغــــداد |
| بـر بـه دیـوار عاقلــی چـه نوشت: |
نیز:
سیم و گهر اندر کف مردان نکند زیست |
| گر زیست کند سنگ بود، سیـم و گهر نیست |
سعدی در گلستان مال را برای آسایش عمر میداند و میگوید: «مال ازبهر آسایش عمر است نه عمر ازبهر گرد کردن مال. عاقلی را پرسیدند: نیکبخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت: نیکبخت آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت.
مکن نماز بر آن هیچکس که هیچ نکرد |
| که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد |
مدایحنگار همین مفهوم اخلاقی را با کمی تغییر به تقلید از سعدی چنین آورده است:
مال برایِ دادن است نه نهادن. عرب گوید: اَلْجَوادُ یَأکُلُ مالَهُ وَ الْبَخیلُ یَأکُلُهُ مَالُهُ. جواد، آن که آنچه داشت بخورد؛ بخیل، آن که بگذاشت و نخورد. و در جای دیگر میگوید: اَلْبُخْلُ بِالْمُوجودِ سوءُ ظَنٍّ بِالْمَعْبودِ. حکیمی به فرزند خود گوید: یَا بُنَیَّ عَلَیکَ بِالْقَصدِ بَیْنِ الطَّرَفَیْنِ لاَ مَنْعَ وَ لاَ اِسْرافَ وَ لاَ بُخْلَ وَ لا اِتْلافَ. قطعه:
ز سخــتیِّ پریشــانی بیــندیش |
| که دردِ مستـمندی را دوا نیـست |
نیز:
آن مال که بربسته به جانت باشد |
| پیوسته عدوی دودمانــت باشـد |
2ـ1ـ11 توصیه به حلم و بردباری
مدارا و حلم، صفت انبیا و عالمان راستین است. نمیتوان کسی را عالم شمرد مگر اینکه حلیم باشد. در کلمات معصومین است که کادَ الحلیمُ اَن یکونَ نَبیَّاً. حلم یعنی قدرت بر خاموشکردن آتش غضب و تحمّل جفای خلق. حلم، صیقلکننده و کمالبخشندۀ روح است. مدایحنگار نیز جفاهای خلق را از نوع بلیّاتی میداند که در تربیت و تهذیب آدمی سخت مؤثّر است:
یکی از ملوک، فرزند خود را نصیحت کند: ای فرزند، لذّتِ عفو و اغماض بیشتر از حظِّ انتقام و اعراض است، از آنکه عاقبتِ حلم و بردباری، به محمدت و نیکی ختم شود و نتیجۀ غضب به ندامت و مذمّت منجر گردد.
[1] * استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه فرهنگیان، ایران
hadiakbarzade@yahoo.com
تاريخ وصول5/6/1401 تاريخ پذيرش 27/9/1401