Analysis of the archetypes of "shadow and wise old man" in Ziauddin Nakhshabi's Tuti Name
Subject Areas : شاهنامهZakiyyeh Dastmard 1 , محمود حیدری 2 , Alireza Shanazari 3
1 - Department of Persian Language and Literature, Faculty of Literature and Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran
2 - دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران (نویسنده مسئول)
3 - استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران
Keywords: Archetypal Criticism, didactic literature, Tuti Name, Ziauddin Nakhshabi,
Abstract :
Tuti Namah is a lyrical allegorical prose work by Ziauddin Nakhshabi the mystic of the 8th century AH, who migrated from Khorasan to India. This story is told in the style of "One Thousand and One Nights" and with the story-within-a-story method. Since the main theme of many of these works is the conflict between good and evil, happiness and misery, and the author in these stories is looking for a moral result for the audience, it is assumed that these characteristics are on the one hand with the teachings of Muslim mystics and The austerities and worships that they impose on the rebellious soul in their mystic behavior and on the other hand, are consistent with the archetypes of the shadow and the wise old man in the eyes of Jung. The upcoming research is based on qualitative content analysis and with a psychoanalytical criticism approach, in order to prove this hypothesis and answer these questions, how the folk stories of Tutı Nameh can be adapted to the two mentioned archetypes and how these archetypes in the completion of the collective unconscious process and reaching perfection effective? The result indicates that these archetypes are clearly evident in the arguments between Parrot and Khojasteh. Khojasteh's insistence on sexual pleasure and the parrot's warning to her are a manifestation of the relationship between the ego and the reassured soul, which can be analyzed with the archetypes of "shadow" and "wise ....
امامی، نصرالله (۱۳۸۵)، مبانی و روشهای نقد ادبی، چاپ سوم، تهران: جامی.
بیلکسر، ریچارد (1388)، اندیشة یونگ، ترجمة حسین پاینده، تهران: آشتیان.
پاینده، حسین (۱۳۸۴)، اسطورهشناسی و مطالعات فرهنگی: تبیین یونگ از اسطورههای مدرن در اسطوره و ادبیات، تهران: سمت.
پاینده، حسین (1399)، نظریه و نقد ادبی، پژوهشکدة تحقیق و توسعة علوم انسانی، 1397، چاپ اول، پاییز 1397، چاپ سوم، پاییز 1399، تهران: سمت.
پورنامداریان (1393)، رمز و داستانهای رمزی در ادب پارسی، تهران: علمی و فرهنگی.
حاجیآقابابایی، محمدرضا (1396)، «بررسی روایتشناسانة طوطینامه»، متنپژوهی ادبی؛ سال ۲۱، ش۷۴، 78‑53.
جبری، سوسن؛ یوسفی، سحر (1395)، «پیوند عناصر جادویی و انگارههای کهنالگویی در قصّههای عامه»، فرهنگ و ادبیات عامه، سال چهارم، ش 81، 108‑79.
روضاتیان، سیده مریم (1389)، «نقد و تحلیل کهنالگوی نقاب با توجه به رفتارهای ملامتی»، مجلة بوستان ادب، سال 2، ش 3، پیاپی 5، 142‑121.
ریپکا، یان (1364)، ادبیات ایران در زمان سلجوقیان و مغول؛ ترجمة یعقوب آژند، تهران: گستره.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۳)، تصوف ایران در منظر تاریخی آن، ترجمة دکتر مجدالدین کیوانی، تهران: سخن.
صفا، ذبیحالله (۱۳۶۹)، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ هفتم، تهران: فردوس.
صفری، جهانگیر؛ محمودنژاد، حمیده (1385)، «بررسی برخی از کهنالگوها در شعر احمد شاملو»، فصلنامة پژوهشهای ادبی، دوره 3، ش 11، 144‑113.
کمپل، جوزف (1389)، قهرمان هزار چهره، ترجمة شادی خسروپناه، چ 4، مشهد: گل آفتاب.
محجوب، محمدجعفر (۱۳۸3)، ادبیات عامیانة ایران، بهکوشش حسن ذوالفقاری، چاپ دوم، تهران: نشر چشمه.
مکاریک، ایرناریما (۱۳۸۴)، دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، ترجمة مهران مهاجری و محمد نبوی، تهران: آگه.
نبیلو، علیرضا؛ اکبری، منوچهر (1386)، «تحلیل عناصر داستانی طوطینامه»، فصلنامة پژوهشهای ادبی، سال 5، شمارة 18، 172‑141.
نخشبی، ضیاءالدین (1372)، طوطینامه، بهکوشش فتحالله مجتبایی و غلامعلی آریا، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر.
یونگ، کارل گوستاو (۱۳۵۲)، انسان و سمبولهایش، ترجمة ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر.
یونگ، کارل گوستاو (1400)، ناخودآگاه جمعی و کهنالگو، مترجمان: فرناز گنجی و محمدباقر اسماعیلپور، چاپ چهارم، تهران: جامی.
_||_نشريه علمي پژوهشنامه ادبيات تعليمي سال پانزدهم، شمارة پنجاه و هشتم، تابستان 1402
|
تحلیل کهنالگوهای «سایه» و «پیرخردمند» در طوطینامة ضیاءالدین نخشبی
سیده زکیه دستمرد*- دکتر محمود حیدری-* دکتر علیرضا شانظری*1*
چکيده
طوطینامه اثر ضیاءالدین نخشبی، عارف قرن هشتم هجری، داستانی تعلیمی، پندآموز و با موضوع محوری فریبکاری زنان، با ساختار داستان در داستان بهشیوة هزار و یک شب است. موضوع اصلی بسیاری از این داستانها، جدال بین خیر و شر و سعادت و شقاوت است و نویسنده در این داستانها درپی رسیدن به نتیجة اخلاقی برای مخاطب است؛ به همین سبب، فرض بر این است که این ویژگیها از یکسو با آموزههای عارفان مسلمان و ریاضتها و مجاهدتهایی که آنها در سیروسلوک عارفانة خویش بر نفس سرکش تحمیل میکنند و ازسوی دیگر با کهنالگوهای سایه و پیرِخردمند در نزد یونگ، منطبق هستند. این پژوهش بهشیوة تحلیل محتوای کیفی و با رهیافت نقد روانکاوانه درپی اثبات این فرضیه و پاسخ به این پرسشهاست که «چگونه داستانهای عامیانة طوطینامه قابلیت تطبیق با دو کهنالگوی مذکور را دارند و این کهنالگوها چگونه در تکمیل فرایند ناخودآگاه جمعی و رسیدن به کمال و تعلیم مسائل اخلاقی مؤثر واقع شدهاند؟». فرجام سخن حکایت از آن دارد که این کهنالگوها در مشاجرات طوطی و «خجسته» کاملاً مشهود است. اصرار خجسته در دنیاطلبی و کامگرفتن از معشوق و بیم و هشدار ازسوی طوطی به خجسته، جلوهای از رابطة نفس اماره و نفس مطمئنه است که با کهنالگوهای «سایه» و «پیرخردمند» تحلیلپذیر و درخور واکاوی است. کهنالگوی سایه در این داستانها بهصورت حماقت و نادانی، حیله و نیرنگ، خباثت، خیانت، حرص و طمع، شهوترانی و... و کهنالگوی پیر فرزانه در هیأت پادشاه، طوطی سخنگو، حکیم، وزیر، دایه، پیرزن معمّر و عناصر طبیعی همچون باد و دریا نمایان میشود.
واژههای کلیدی
ادبیات تعلیمی؛ نقد کهنالگویی؛ طوطینامه؛ ضیاءالدین نخشبی؛ پیر خردمند؛ سایه
1ـ مقدمه
کهنالگو ترجمة فارسی اصطلاح آرکیتایپ 1 است که از آن تحت عنوان «مقولههای خیالی، نمودگارهای جمعی، سنخهای کهن، باستانگونه، کهننمونه، نمونة ازلی، سرنمون، صور ازلی، صورت نوعی و صورت مثالی» نیز نام برده میشود. آرکیتایپ در لغت، به معنای نمونة ازلی است که میتوان واژة پروتوتایپ 2 به معنی شکل اولیه و تصویر ابتدایی را معادل آن بیان کرد. نقد کهنالگویی که از نتایج پژوهشهای علومی مانند روانشناسی، مردمشناسی، تحلیل ادیان و مذاهب، و تاریخ تمدّن در نقد و تحلیل متون ادبی سود جسته است، در نیمة دوم قرن بیستم با آرای «کارل گوستاو یونگ» (۱۹۶۱‑۱۸۷۵ م.) دچار تغییر و تحولات بنیادی و اساسی شد. «واکاوی ماهیت و ذات ناهشیار جمعی با اهمیتترین ایدة یونگ در روانشناسی تحلیلی است. وی ناخودآگاه انسان را تشکیلشده از دو قسمت ناهشیار فردی و ناهشیار جمعی دانسته است. ناخودآگاه جمعی لایة ژرف در ذهن انسان است که گنجینة ذهنی، ایماژهای فراگیر و جهانشمول را در بر میگیرد و میراثی روانی است که جایگاه آن از ازل و آغاز آفرینش در ذهن انسان بوده است» (پاینده، 1384: 33). یونگ «ناخودآگاه جمعی را لایة عمیقتر ناخودآگاه فردی میداند که اکتسابی و شخصی نیست؛ بلکه ذاتی و فطری است و ازاینرو نام جمعی را برای آن گزینش کرده؛ زیرا که بخشی از ناخودآگاه جهان است که با روح شخصی متمایز است» (یونگ، 1396: 196‑194). یونگ بنیان آفرینش اسطورهها، دیدگاه اندیشههای مذهبی و برخی از انواع رؤیا را ـ که بین فرهنگهای گوناگون و ادوار تاریخی مشترکاند ـ در ناخودآگاه جمعی میداند (مکاریک، 1386: 403). این تجربههای باستانی موجود در ناهشیار جمعی بهوسیلة موضوعات و الگوهای تکراری آشکار میشود که یونگ از آنها بهعنوان «سرنمون، باستاننمونه یا همان کهنالگو» نام میبرد.
«یکی از رویکردهای نقد ادبی معاصر نقد کهنالگویی است که گاهی نقد اسطورهای هم خوانده میشود. نقد کهنالگویی به کشف ماهیت و ویژگی اسطورهها و کهنالگوها و نقش آنها در ادبیات میپردازد» (امامی، 1385: 202). نقد کهنالگویی بر آن است که هنر و ادبیات نیز مانند خواب، خاستگاه تجلی صور مثالی و ظهور ناخودآگاه جمعی است و هنر بهدرستی میتواند تقابل هنرمند را با جهان درون خویش به منصة ظهور برساند.
یکی از موضوعات مرتبط با نقد کهنالگویی، همانندی برخی از این کهنالگوها با سلوک عارفان برای رسیدن به تفرّد و تکامل است.
عرفان از خودشناسی شروع میکند و به خداشناسی میرسد و در این راه سالک طریق از راهنماییهای مرشد و پیر خود برای طیّ طریق بهره میبرد. در روانشناسی تحلیلی یونگ هم برای دستیابی به کمال و فردیّت، فرد باید سویههای منفی شخصیت خویش را بشناسد و آنها را کنار بزند و برای کنترل جنبة منفی شخصیت، شیوههایی به کار گیرد تا بر آنها فائق آید. قهرمان در راه رسیدن به تمامیّت خود با راهنماییهای «پیر فرزانه» بر سایههای منفی ناخودآگاه خود غلبه میکند و به کمال فردانیّت دست مییابد. ازسوی دیگر در عرفان اسلامی هم با آموزههای پیر طریقت که مصداق کهن الگوی «پیر خردمند» است، شیوههایی برای مهار و رامکردن نفس سرکش ـ که مصداق کهنالگوی «سایه» در دیدگاه یونگ است ـ آموزش دادهاند.
این پژوهش با هدف شناخت این کهنالگوها و ارتباط آن با عرفان اسلامی و تفسیر کهنالگوهای موجود در طوطینامه درپی پاسخ به این پرسشهاست: کهنالگوهای یونگ چگونه در قصّههای عامیانة طوطینامه تجلی یافتهاند؟ این کهنالگوها چگونه در تکمیل فرایند ناخودآگاه جمعی و رسیدن به کمال مؤثر واقع میشوند؟
این پژوهش با توجه قراردادن رویکرد عرفانی ضیاءالدین نخشبی و ارتباط آرا و عقاید عرفانی با کهنالگوها از یکسو و جنبة تعلیمی داستانهای طوطینامه ازسوی دیگر، بر این فرض استوار است که کهنالگوهای سایه و پیر خردمند با آموزههای عرفانی منطبق هستند و انسان برای رسیدن به کمال، بهناچار باید سایهها را کنار زند و در این مسیر از ارشادها و راهنماییهای پیر خردمند بهره برد.
1ـ1 پیشینة پژوهش
مهمترین پژوهشهای مرتبط با مقالة پیش رو عبارتاند از:
محمدرضا حاجیآقابابایی (1396) در اثری با عنوان «بررسی روایتشناسانه طوطی نامه» معتقد است «از منظر اندیشه و فضای فکری، در طوطینامه با یک اندیشه غالب روبهرو هستیم و متنی تکصدا داریم و هنگامی که رفتاری در تضاد با اندیشة حاکم در متن، ازسوی یکی از شخصیتها سر میزند، منجر به سرکوب و نابودی وی میشود».
علیرضا نبی لوچهرقانی و منوچهر اکبری (1386) مقالهای با عنوان «تحلیل عناصر داستانی طوطینامه» نوشته و ویژگیهای این اثر را چنین دانستهاند: «تأکید بر حوادث، وجود امور خارقالعاده، محکمنبودن روابط علت و معلولی میان رویدادها، مطلقگرایی، ختمشدن به نتایج اخلاقی، تغییرناپذیری شخصیتها، کیفیت روایت و فرضیبودن زمان و مکان. لحن و بیان تمام داستانها، جدی است و از طنز و مطایبه در بیان آن اثری دیده نمیشود».
پژوهشهای متعددی نیز به نقد کهنالگویی در ادبیات پرداختهاند که شمارش آنها پژوهش مستقلی میطلبد؛ اما از مهمترین تحقیقاتی که به نقد کهنالگویی قصههای کهن با ریشههای هندی پرداختهاند، میتوان از این پژوهشها نام برد:
سمیه حدادیان و دیگران (1397) در مقالهای به «تحلیل کهنالگوی پیرخردمند در کلیلهودمنه» پرداختهاند. نویسندگان مهمترين ويژگیهای پیرخردمند يونگ، در كـاركرد و سـیمای قهرمانـان، شـاهان و وزيـران مطرحشده در كلیلهودمنه، ازقبیل راهنمايی، همراهی، سیمای دلنشین، خردمندی و برخورداری از قدرت پیشگويی را در این اثر نشان دادهاند.
آزاده پیروزخواه (1392) در پایاننامة خود به بررسی قصههای هزار و یک شب از منظر کهنالگو و نمادپردازی پرداخته است. وی هزار و یک شب را ازجمله آثار ارزشمند و چندبُعدی متون ادبی میداند که ژرفساخت آن، امکان بررسیهای متعدد را به محقق میدهد.
فرانک جهانگرد و طیبه گلستانی (1393) نیز به نقد کهنالگویی داستان دیگری از کلیلهودمنه پرداختهاند. نویسندگان با نقد کهنالگویی حکایت «پادشاه و برهمنان» در کلیلهودمنه، کهنالگوهای آنیمای مثبت و منفی و پیر خردمند را بهترتیب، در چهرههای ایراندخت، زن دیگر پادشاه و کارایدون حکیم تحلیل کردهاند. کهنالگوهای اعداد، مرگ و تولد دوباره و ماندالا هم در این حکایت نمود داشته است که با توجه به این صور ازلی، میتوان به لایههای معنایی دیگری از متن دست یافت.
2ـ مبانی نظری پژوهش
2ـ1 کهنالگوی سایه
سایه جنبة منفی شخصیت انسان است. این جنبه به زوایای پنهان و سرکوبشدة انسان مربوط است. «سایه آن شخصیت پنهان، سرکوبشده و پست و گناهکاری است که شاخههای نهاییاش به قلمرو نیاکان حیوانی ما بازمیگردد و مشمول تمامی جوانب تاریخی ضمیر ناخودآگاه میشود» (یونگ، 1370: 163). سایه در صورتی که «من» در فرایند تفرّد، بعد از کسب تجارب به هرآنچه زشت و ناپسند جلوه میکند، به پوچبودن آن آگاه شود و درپی مبارزه با آن برآید، میتواند در تکوین تعادل روانی نقشی شایان داشته باشد.
کارل گوستاو یونگ باور دارد که انسان در مسیر تکامل خویشتن به لایههای ژرف درونی خود سفر، ذهنی، میکند و در این سفر، فرایند بازگشت به خود، با لایههای مختلف شخصیتی خود، کهنالگوها، آشنا میشود. از دیدگاه یونگ این سفر، فرایند بازگشت به خود، با جریحهدارشدن شخصیت و رنج ناشی از آن آغاز میشود (یونگ، 1359: 261).
2ـ2 کهنالگوی پیر خردمند
کهنالگوی پیر فرزانه، کهنالگوی خرد و معنا، مظهر زندگی، دانش، و اسرار زندگی پیش از وجود و هستی است. در روانشناسی تحلیلی یونگ، کهنالگوی پیر خردمند یا پیر دانا با پیر طریقت در عرفان شرقی انطباقپذیر است. ارتباط پیر خردمند با ضمیر ناهشیار فردی یا جمعی کاملاً مشخص نیست و نمیدانیم این سرنمون بازنمود انگارة عام پدر است یا خدای اسطورهای (بیلکسر، 1388: 70)؛ ولی عملکرد مشترک او در ادبیات، اسطوره و فرهنگ مذهبی ملل درخور بازشناسی است. براساس دیدگاه کمپل، پیر فرزانه بیانگـر قـدرت محـافظ و مهربـان سرنوشت و نويد آرامش بهشتی است كه قهرمان از آغـاز آن را در رحم مادر تجربه كرده است (كمپبل، 1389: 31). در عرفان اسلامی شرقی، پیر طریقت امر هدایت را بر عهده میگیرد. از دیدگاه یونگ پیر فرزانه، «من» را بهسوی خدا رهبری میکند و در اتصال فرد به فردانیّت او کمککننده است. کارل گوستاو یونگ که اسطورهها را در بسیاری از فرهنگها بررسی کرده، به این نتیجه دست یافته است که «انگارة پیر آگاه در چهرههای مختلفی همچون ساحر، طبیب، روحانی، معلّم، استاد، پدربزرگ، یا هر نوع مرجعی پدیدار میشود که راهنمایی، درایت، بصیرت، اندرزآگاهانه، گرفتن تصمیم درست و برنامهریزی و امثال آن لازم است» (یونگ، ۱۰۹:۱۳52).
3ـ ضیاءالدین نخشبی و طوطینامه (مادّة پژوهش)
«مشهورترين اثر ضياء نخشبي طوطينامه است که اصل آن هندي بوده و نخشبی آن را به سال 730 هجري قمري به لباس عبارت فارسي سليس درآورده و آن کتاب که متضمن يك عده قصه و حكايت است که به غالب زبانها ترجمه شده است» (محجوب، 1383: 460). بنابر آنچه نخشبی میگوید، دانشمندی پیش از او آن را به فارسی مصنوع متکلّفی درآورده بود و عبارات آن چندان دشوار بود که خوّاص هم نمیتوانستند از آن بهره ببرند و یکی از بزرگان زمان نخشبی، وی را مأمور کرد که آن را کوتاهتر و پیراستهتر کند. او بعد از آرایش و پیرایش و اصلاح و تهذیب و انتخاب، درمجموع ۵۲ داستان برگزید و به ابیات و اشعار آراست و طوطینامة نخشبی از این راه پدید آمد و در سال ۷۳۰ هجری پایان یافت (صفا، 1369: 1294).
«طوطینامه داستانی تعلیمی، پندآموز و با موضوع محوری فریبکاری زنان، با ساختار داستان در داستان، از یک داستان اصلی و زنجیرهای از داستانهای فرعی که طی ۵۲ شب از زبان طوطی سخندان روایت میشود و ازین لحاظ همانند "هزارویکشب"، "سندباد نامه" و "بختیارنامه" است. سه اثر شبيه به هزار و يك شب يعني سندبادنامه، بختيارنامه و طوطينامه... در چهارچوب ايدة اخلاقی خاصي تدوين يافتهاند» (ريپكا، 1364: 139).
همانگونه که روشن است درونمایه و موضوع اصلی طوطینامه، همانند هزار و یک شب، سندبادنامه و بختیارنامه داستانگویی برای بازداشتن فرد از کار نادرست و تصمیم عجولانه است. طوطینامه همچون دیگر داستانهای هندی با افسانهسازی از زبان جانوران (تمثیلی) و بهشیوة داستان در داستان، در گروه آثار حکمی اخلاقی هندی قرار دارد. قصّههای طوطینامه به نتایجی اخلاقی مانند اخلاص و صداقت، دوری از مصاحبت با ناهمجنس، فاشنکردن اسرار، سودمندی مشورت، دعوت به پاکی و زهد و عبادت، اعتمادنکردن به دشمن و جز آنها ختم میشود. این داستانها مهمترین ابزار تعلیم و تربیت و تفهیم مسائل اخلاقی و اجتماعی در جامعة آن روزگار به شمار میآمده و تنها جنبة سرگرمی نداشته است.
تفکّر غالب در طوطینامه دربارة زنان، بهشدّت منفی و زنستیزانه است که بهصورت حکمی مطلق دربارة همة زنان تعمیم مییابد. در این کتاب زن مظهر طغیان، نافرمانی، خیانت، شهوترانی، ناقصعقلی، خدعه و نیرنگ و لعبتی برای سرگرمی مرد است که سرشتی شیطانی و فسادپذیر دارد؛ ازهمینروی، شایستگی همنشینی با مردان خردمند را از دست میدهد. در بسیاری از داستانهای طوطینامه، تقابل زنی مکّار و حیلهگر و شهوتران، با مردی ساده و بیغلّوغش که بهآسانی فریفتة تزویرهای زنان میشود، خصیصه مکّاری زنان را پررنگ مینماید و به مردان گوشزد میکند که همواره نگران نیرنگهای زنان باشند.
4ـ بحث و بررسی کهنالگوها در داستانهای طوطینامه
در قصّههای طوطینامة نخشبی هم یکی از بخشهای مهم و سرنوشتساز روایت طوطی از داستانهای باستانی است که طوطی با روایت داستانهای تعلیمی با گوشزدکردن تعالیمی عرفانی اخلاقی، در نقش «پیر خردمند» از دیدگاه یونگ ظاهر میشود تا «خجسته» را در پشت سر گذاشتن ایام نبود شوهرش از ظلمت بهسوی نور و روشنایی دعوت و هدایت کند.
برای خجسته که نماد زنان حلیهگر و هوسباز است، ویژگیهایی آورده است که یونگ آنها را معادل کهنالگوی «سایه» میداند. در عرفان اسلامی نفس با ویژگیهای چون «شره و خواستاری، سبکساری، نفاق، ریا، دعوی الهیّت، عجب و خودبینی، بخل و امساک، عبودیّت هوا و سرعت ملالت و کسالت توصیف شده است» (عزالدین کاشانی، 1385: 59 و 61). در نظر یونگ نیز برای سایه ویژگیهایی چون خودپسندی، آز، عشق به مادّیات، گرایش به ایجاد توهمات، خیالات مزوّرانه و غیر قابل وصول، بیرگی، بیمرامی و تمامی گناهان حقیرانه تبیین شده است (یونگ، 1377: 257 و 258).
4ـ1 کهنالگوی پیر فرزانه 3
طبق آرای یونگ، در جریان انکشاف لایههای مثبت و منفی روان ناخودآگاهی و دستیابی به فردیّت، نمادها و کهنالگوهای بسیاری نقش دارند که آشنایی با آنها و کشف راز و رمز غریبشان، ضروری است. ازجمله مهمترین این نمادها، «کهنالگوی پیر فرزانه» است که دارای نمودی برجسته در بیشتر داستانهای روایی ـ تمثیلی طوطینامه است. این پیر فرشتهسیما، درحقیقت «همان نفس آسمانی یا من ملکوتی یا نفس بهصورت مخاطب است که تنها در نفوسی ظاهر میگردد که در هستی زمینی خود حکمت ورزیده باشند» (پورنامداریان، 1389: 303).
پیر خردمند، تنگناها و مشکلات ذهنی را نشان میدهد و قهرمانی را که بهدلیل شرایط خاص درونی و بیرونی قادر به تصمیم گیری نیست، به تصویر فردی دانا و دلسوز رهنمون میکند. این فرد خردمند بخشی از شخصیت همة مردم در هر اعصار، نمادی از خرد موروثی، بخشی از تمام طبیعت انسان است. کهنالگوی پیر خرد از همان آغاز در طوطینامه ظاهر میشود و در داستانها حضوری فعال و مؤثر دارد.
او همواره در وضعیتی پدیدار میشود که بصیرت، درایت، ارادة آهنین، تصمیمگیری و برنامهریزی و امثال آن برای غلبه بر موانع پیشِ رو ضروری است؛ اما شخص قهرمان بهتنهایی توانایی انجام همة این امور مهم را ندارد و درست همینجاست که نقشآفرینی پیر دانا با تأملی از سر بصیرت با ارائة فکری بکر میتواند قهرمان را از مخمصه برهاند. جوزف کمپبل در کتاب قهرمان هزار چهره او را در عداد مددرسانان غیبی و ماورایی قرار میدهد که قهرمان در طول سفر دور و دراز خود ناچار به یاری جستن از آنان است (کمپبل، 1389: 81). به گفتة یونگ مداخلة این شخصیت ثانوی ناخودآگاه، ازآنرو ضروری است که ارادة آگاهانه بهخودیخود قادر به یکپارچهکردن شخصیت برای توفیق آدمی بر مشکلات روحی نیست (یونگ، 1368: 117‑112).
با این حال باید بدین امر مهم نیز توجه داشت که «با وجود اشتراک عقیدة اهل معرفت و یونگ در لزوم حضور پیر فرزانه دانا در طی طریق عرفانی و فرایند فردیّت روانی آنچه سبب تمایز این مقوله در دو روش مورد بررسی میشود تفاوت ماهیت سلوک عرفانی و فرایند فردیّت روانی است» (میرباقریفرد و جعفری، 1389: 177).
4ـ2 جلوههای پیر فرزانه در طوطینامه مشابه پیر مراد در عرفان
با بررسی آثار کارل یونگ به این نتیجه دست مییابیم که کهنالگوی پیر خرد نماد روح است و در قالب شخصیتی نمود مییابد که بهحکم قوّة تعقل و دانش خارقالعادهای که از آن برخودار است، همواره نقش یاریگر دارد و در مواقعی که شخصیت قهرمان با چالشی حیاتی و بیرون از توان خود روبهرو میشود و در موقعیتی گرفتار میشود که نمیتواند از آن رهایی یابد، یاریگر پدیدارمیشود (امامی، 1378: 36‑35).
یونگ که اسطورهها را در بسیاری از فرهنگها کاویده، به این نتیجه رسیده است که بازنمود کهنالگوی پیر خرد در چهرههای گوناگون پدیدار میشود؛ «در هیأت ساحر، طبیب، روحانی، معلم، استاد، پدربزرگ و یا هرگونه مرجعی ظاهر میشود. روح مثالی بهصورت مرد، جن و یا حیوان، همواره در وضعیتی ظاهر میشود که بصیرت، درایت، پند عاقلانه، اتخاذ تصمیم و برنامهریزی و امثال آن ضروری است» (یونگ، 1390: 109).
پیر فرزانه بخشی از شخصیت هر فرد، فارغ از سن و سال اوست. در مکتب یونگ، پیر فرزانه نماد خرد موروثی است و جزء سرشت همة انسانها به شمار میرود. شخصیتی مسن و صاحب قتدار که در ساختار ضمیر انسانها جای دارد و درواقع همان تجربة کهن و حقیقت تجربی و خرد ذاتی است که با ما زاده میشود و هماهنگی تمامی ساختار زیستی و روانی آدمی را به عهده دارد. صورتی ازلی که در رؤیاها در قالب پدر، پدربزرگ، معلم، فیلسوف، مرشد، حکیم یا کاهن تجلّی مییابد و در افسانهها در هیأت حکیمی کهنسال، پیرمردی منزوی، یا ساحری قدرتمند به کمک قهرمان گرفتار میشتابد و ازطریق عقل برتر به او کمک میکند تا از سرنوشتی شوم نجات یابد (یونگ، 1368: 112).
ـ مرغ سخنگو (طوطی دانا): یکي از شخصيتهای کهنالگویی در طوطینامه، پرندهای با نام مرغ سخنگوست كه دارای نيروی خارقالعاده است و دو خویشکاری یاریگری و راهنمایي را به عهده دارد. این شخصیّت تمثیلی مصداق همان پیر طریق در عرفان است که بدون ارشاد او سالک نمیتواند مراحل سلوک را طی کند و از تکامل بازمیماند.
در داستان شب اول، کارکردهای این شخصیت در داستان «میمون» و «خجسته» اینگونه آمده است: «میمون را چون علم و دراست و کیاست و ذکاوت طوطی معلوم شد، در همه کار رجوع به مشاورت او کردی و در جمیع امور صواب از استصواب او جستی» (نخشبی، 1372: 9).
ـ مار سیاه: در داستان شب سیوهفتم؛ داستان امیرزادة سیستان و مار سیاه و پیل سپید و به پادشاهی رسیدن امیرزاده، مار سیاه با دو خویشکاری راهنمایی و مساعدت پدیدار میشود که این ویژگیها نمودار پیر فرزانه در آرای یونگ و پیر طریقت در باور عارفان است. امیرزاده دارای همة ویژگیهای قهرمان اسطورهای است. شخصیّتی نیکوسرشت، شجاع و آمادة خطرکردن است. او بهخاطر جفای پدر و تعدّی برادر، راه سفر در پیش میگیرد و سر در سرگردانی مینهد و از مُلک و مملکت و سلطنت دور میافتد و با مشکلات و مخاطرات روبهرو میشود (نخشبی، 1372: 310). در این داستان مار سیاه نمود کهنالگوی پیر خردمند با دو کارکرد راهنمایی و یاریکردن امیرزاده به پادشاهی و مکنت میشود.
ـ حکیم، درداستان شب هشتم پادشاه زاده و هفت وزیر و بدی که از سبب کنیزک بدو رسید: در این داستان (همان، 1372: 72‑70) حکیم با خویشکاری تربیت و آموزش و عقل و خردمندی، بازنمود کهنالگوی پیر خردمند در نزد کارل گوستاو یونگ است. کهنالگوی حکیم خردمندی است که دانش خود را ارائه میدهد و در اختیار دیگران میگذارد. معمولاً از دانش خود برای جلوگیری از هرجومرج استفاده میکند و یا آن را در اختیار دیگری قرار میدهد تا شانس او را برای رسیدن به موفقیت افزایش دهد. این کهنالگو نقش یک مربی یا مشاور را برای قهرمان قصه بازی میکند. بزرگترین نقطة قوت این کهنالگو، خردمندی است که باعث میشود درک بالایی داشته باشد.
ـ مطربه؛ در داستان رای پیر که یک پسر و یک دختر داشت و هر دو در این اندیشه بودند که او را بکشند و سرودگویی چیزی در سرود گفت و از آن تائب شدند (نخشبی، 1372: 360-361): در این داستان، سرودگو نقش رهبر و مرشد را برای پسر و دختر دارد که آنها را از عملی شنیع بازمیدارد و هر دو بهسبب دستبرداشتن از نیت شوم خود به مراد و مقصود نائل میآیند. نصایح مطربة پایکوب در حکم هشدار و راهنما برای پسر و دختر پادشاه است.
ـ جادوگر در داستان شب سیوپنجم؛ داستان عشقبازی برهمن با دختر رای کابل و به مقصود رسیدن هر دو به سعی مرد جادوگر: مرد جادوگر در خویشکاری یاریگری و چارهجویی در کمک به برهمن نمود کهنالگوی پیر خردمند در روانشناسی یونگ جلوه پیدا کرده است (همان، 1372: 297‑291).
ـ وزیر در داستان شب چهلم؛ داستان فغفور چین و وزیر دانا و ملکة روم و طاووس و مادهطاووس و آهو و مادهآهو و عقدکردن فغفور چین ملکة روم را: در این داستان (همان، 1372: 328) وزیر فغفور چین با خویشکاری خردمندی و فرزانگی، یاریگر فغفور چین برای رسیدن به ملکة روم است؛ نقشی مشابه شاپور در داستان خسرو و شیرین نظامی.
ـ داستان شیر و چهار وزیر او، و برهمنی که از مجاملت دو وزیر آسوده شد و از مناقشت دو وزیر فرسوده ماند (نخشبی، 1372: 189-182): این دو وزیر نیکو و مشاور داهی با مساعدت و صیانت از درویش، نمود مرشد در عرفان اسلامی و مصداق سرنمون «پیرخردمند» در روانشناسی تحلیلی یونگ هستند.
ـ مار و قورباغه در داستان شب هجدهم؛ داستان نیک فال و «خالص» و «مخلص» که در اداء حقوق ملکزاده کمر بسته بودند: در این داستان (همان، 1372: 165‑164) خالص و مخلص (نام دو قورباغه) مصداق سرنمون پیردانا در روانشناسی و پیر مراد در عرفان هستند که با ارشاد و خدمت به پادشاهزاده او را به پادشاهی میرسانند.
ـ پیرزن معمّر در داستان دختر قیصر روم و اثبات پاکدامنی خود و از بین بردن قضاوت نابجای پادشاه (نخشبی، 1372: 411‑406): در این داستان خصایل نفسانی پادشاه مصداق کهنالگوی «سایه» و وزیر بهعنوان تدبیرگر و مشاور مصداق کهنالگوی پیر دانا در روانشناسی تحلیلی یونگ است که با تدبیر خود باعث نجات خدم و حشم میشود.
در این داستان، هم پیرزن معمّر در نقش کهنالگوی «پیر خردمند» نمایان میشود و زمینة عبور زن از گرفتاری که برایش پیش آمده را فراهم میکند و هم پادشاه با راهنمایی وزیر از خشم و غضب و قضاوت نابجای خود که همان نفسانیّات در عرفان و نمود «سایه» در روانشناسی تحلیلی یونگ هستند، به سلامت عبور میکند.
ـ داستان رای اجین و قعریه دختر رام ثانی و به مقصود رسیدن او (نخشبی، 1372: 374‑372): با تحلیل کهنالگویی یونگ میتوان باد، دریا و«دلق، جکوته، تیغ، نعلین» (میراث دو جوان) را ـ که در رسیدن رای اجین به معشوقة خود به او کمک میکنند ـ نمودگارهای کهنالگوی پیر خردمند دانست و ویژگیهای خباثت، خیانت و دشمنی را که در پسر وزیر نمایان میشوند، با کهنالگوی «سایه» منطبق کرد.
4ـ3 کهنالگوی «سایه» در طوطینامة نخشبی
در بسیاری از داستانهای طوطینامه، تقابل زنی مکار و حیلهگر و شهوتران، با مردی ساده و بیغلّوغش که بهآسانی فریفتة تزویرهای زنان میشود، خصیصة مکّاری زنان را پررنگتر مینماید و به مردان گوشزد میکند که همواره نگران نیرنگهای زنان باشند. به عبارتی دیگر، «زاهدنمایی زنان بدکار در این داستانها، در حکم ریشخند و تنبّه برای مردانی است که زنان خود را پاکدامن و عفیف میانگارند» (محمدحسنی، 1346: 80‑78). کهنالگوی «سایه»، در طوطینامه نمودهای فراوانی دارد. در همان ابتدای داستان خصائلی که ضیاء نخشبی برای شخصیّت «خجسته» میشمرد، به کهنالگوی سایه مربوط میشود. «خجسته» زنی وسوسهگر است که با دنیاطلبی و اصرار در کامگرفتن از معشوق بازنماییکنندة تمایلات نفسانی و شهوانیات است. این زن با زیرپا گذاشتن هنجارهای اخلاقی پیمان زناشویی را میشکند؛ امّا رابطهای که با مرد به ظاهر مطلوبش برقرار میکند، منجر به پیامدهای ناگوار میشود. کارکردهای شخصیّت خجسته از اوّلین نمونههای سایه در طوطینامه است. پیوند این زن با تاریکی در عبارات زیر مشخص است.
«روزی خجسته بالای بام تماشای عام میکرد، دو چشم او با دو چشم ملکزاده دوچار شد. فیالحال از پای درآمد و بیهوش شد و از دست برفت و مدهوش گشت و لشکر شوق بر طلیعة صبر استیلا یافت و بزک عشق بر مقدمة سکون مستولی شده سلطان ولا بر ولایت دل خیمة بیقراری نصب فرمود و شحنة هوا، حواس خمسه را نیست و نابود گردانید» (نخشبی، 1372: 11).
در ادامه، در داستان «طوطی و تاجر و زن تاجر» باز هم خویشکاری شخصیّت «زن تاجر» به کهنالگوی سایه مربوط میشود. در این داستان، سفر تاجر، آزمون خطیری است که طی آن، تاجر بهطور نمادین باید زن بدطینت را مجازات کند. این رویارویی مصاف با یک دشمن بیرونی نیست؛ بلکه مواجهة درونی با کهنالگوهای ضمیر ناخودآگاه است که باید صورت بگیرد تا تاجر بتواند به فردانیت برسد. «مطابق با نظریة یونگ، این مواجهه سه مرحله دارد: 1. رویارویی با "سایه"، 2. تشخیص "همزاد مونث" (آنیما یا معشوق ازلی)، 3. تمامیت یافتن "نفس"» (پاینده، 1399: 355). در این داستان «زن تاجر» بازنماییکنندة «آنیمای منفی» در روان تاجر است که کارکردهای آن تجلّی کهنالگوی «سایه» در روان تاجر است. «سایة» تاجر دربرگیرندة همة آن خصوصیات منفیای است که او آنها را به رسمیّت نمیشناسد و در ساحت تاریک روانش نگه داشته است. امیال ویرانگرانهای مانند: «کسب موفقیّیت به بهای هلاکت دیگران و حتی آسیبزدن به دیگران، هوس، خیانت، حیلهگری، خشم و غضب» در تاجر نیز همچون هر فرد دیگری وجود دارد؛ امّا البته او وجود این امیال را در خود هرگز نپذیرفته و درواقع از ادغام آنها در بخش خودآگاه روانش پرهیز کرده است. سلامت روان او مستلزم شناختی عمیق از خویشتن است، هم خویشتن نوعدوست و هم خویشتنی که در زمان لازم میتواند ویرانگرانه رفتار کند.
«اگر سایه بهطور کامل سرکوب شود، روان یکنواخت و بـیروح میگردد زیـرا انرژی آن کاهش مییابد و یا سایة شخص شورش میکند چـون وقتی سایه سرکوب شود از بین نمیرود؛ بلکه در ناخودآگاه پنهان میشود و منتظر بحران یا ضعف در "من" یعنی مرکز بخش هشیار و خودآگاه روان میماند تـا شخص را تحت سـلطه گیـرد» (شولتز، 1390: 124)؛ ازاینرو شناخت درست سایه شرط لازم رویارویی صحیح با آن است.
سایه را بهوسیلة علم و به یاری و همّت خلاقانه میتوان شناخت و با آن روبهرو شد. همچنین باید با سنجش لازم گذاشت که تمایلات و خواستهای آن تا حدّی تحقق یابند (فوردهام، 1374: 55).
4ـ4 نمونههای «آنیمای منفی» که خویشکاری کهنالگوی سایه دارند
زنان در طوطینامه اغلب بهصورت شخصیِّت لکّاته با تخیلات شهوانی تجلّی یافتهاند. رایجترین نمود منفی آنیما، هنگام هجوم تخیّلّات شهوانی آشکار میشـود. ایـن تصویر ناهنجار و بدوی آنیما تنها زمانی شکل میگیرد کـه مرد بـه قدر کافی، مناسبات عاطفی خود را پرورش نداده باشد و وضعیّت عاطفی وی نسبت بـه زندگی، کودکانه باقی مانده باشد (یونگ، 1352: 953). این نمود از آنیمای منفـی در شخصیّت و رفتار خود فرد بازتاب دارد و همانند نمـود پیشـین، در چهرة زنانـه فرافکنی نمیشود. تخیّلات شهوانی، هوسبازی، غدر و پیمانشکنی، فاسقبودن از ویژگیهای سایهاند؛ همان خصائلی که در عرفان بهعنوان صفات مذموم، نکوهیده و نفسانیّات سرکوب میشوند.
ـ در داستان زن جوکی، زن جوکی بازتابدهندة تمایلات نفسانی و پست ناخودآگاه مرد جوکی است که به کهنالگوی سایه مربوط میشود. در این داستان مرد جوکی میخواهد با نبردی نمادین برای مهار «سایه» در روان خود، به تاریکترین زوایای روح و روان خود دست یابد تا بتواند «آنیمای» ضمیر ناخودآگاه خود را [که «زنی» در نهایت زیبایی و رعنایی است] بشناسد و توانایی تشخیص عشق و تمایز آن با تباهی اخلاقی را به دست آورد؛ اما مرد با سرکوب آن نمیتواند به تمامیّت نفس برسد و رشک و غیرت بیجای او باعث میشود زن در بیابان با صد نفر نرد شهوت ببازد و فرد نتواند هر دو جنبة آگاه و ناآگاه ضمیر خود را یکپارچه کند (رک. نخشبی، 1372: 18).
ـ در عهدی میان زنی و رنگرزی نظر محبّت بود. وقتی این زن بدو رفتی و گاهی آن بدین آمدی
در این داستان (همان، 1372: 74، 75). رنگرز و شاگردش تجلّی آنیموس منفی (نرینة روان زن) هستند. خود زن نمود آنیما (همزاد مؤنث) در ذهن خواجه است که خویشکاری کهنالگوی سایه در او مشهود است. شخصیّت زن با ویژگی هوسبازی و خیانت و حیلهگری نمایان شده است که این خصائل جلوهدهندة کهنالگوی سایه در نزد یونگ هستند. در این سیروسلوک یا سفر درونی، خواجه برای شناخت خویشتن با نیمة منفی وجود خود مواجهه میشود که دربرگیرندة همة خصایل منفی است که آنها را به رسمیت نمیشناسد و برای فائقآمدن بر آنها از ادغام آنها در بخش خودآگاه دوری میکند و برای رسیدن به فردانیّت با ژرفاندیشی خود را در موقعت بهتری برای مهار تکانههای ویرانگر قرار میدهد.
ـ وقتی تاجری بود با مال و منال بسیار و زنی داشت فاسقه
در این داستان (نخشبی، 1372: 76، 77) تاجر نماد نوع انسان است که در سفر درونی به اعماق ناخودآگاه خود با جنبة منفی روان خود روبهرو میشود. زنی فاسق و دغلباز که آنیموس روان خود را در همسر پیدا نمیکند و در غیاب او آنیموس منفی در ناخودآگاه او بروز پیدا میکند و او را به فسق و فجور میکشاند؛ پیرزن نقش ملازم و همراه برای تاجر ایفا میکند. ویژگیِ فاسقبودن و حیلهگری جنبة تاریک و واپسراندة زن هستند که به کهنالگوی سایه مرتبطاند.
ـ چنین گویند: وقتی دهقانی بود صالح، پسرِ او را زنی بود در غایت مکر و حیله
در این داستان (همان، 1372: 81‑80) حیلهگری، نیرنگبازی، و خیانتکار بودن که ویژگیهای زن پسر دهقان هستند، نمودهای زوایای تاریک در ناخودآگاه انساناند که در شخصیّت این زن آشکار شدهاند و پسر دهقان نمیتواند آنها را با بُعد خودآگاه بیامیزد و قدرت مهار آن را ندارد؛ درنتیجه این آنیمای منفی با کارکرد شرّ و خیانت باعث سرگردانی دهقان میشود.
ـ داستان پسر وزیر و زنان ایشان و راهب و سخن گفتن طوطی چوبی
در این داستان، پیشرفت وقایع بهگونهای است که تاجر با کهنالگوی «سایه» و «همزاد مؤنث» روبهرو شود و آنها را تشخیص میدهد تا سرانجام نفس او به تمامیّت برسد. با این کار تاجر موفق میشود امیال ویرانگرانه را در ناخودآگاهش مهار کند و در مبارزهای نمادین با شرارتهای وجود خود در شخصیّت پسر وزیر و اغوای آنیمای منفی وجودش توسط همسرش به پیروزی برسد و درنهایت با طردکردن زن و و رفیق خائن برای معرفت به نیروهای درونی تلاش کند و آنها را مهار کند.
ـ داستان کامجوی و خندهی ماهی و فطانت کودک بیپدر و کشتهشدن هشتاد آدمی
پیرنگ این داستان (نخشبی، 1372: 201‑200) نیز سیروسلوک یا سفر درونی به اعماق ناخودآگاه است. در این سفر ـ که در صحرایی که حاصل از معنویتی مرده و بیحاصل است ـ با مسئلهای دشوار برخورد میکند؛ پس از رخدادهای بسیار، کامجوی و سی و نُه زن دیگر پادشاه که با خصائل شهوترانی و هوسبازی و غدر و نیرنگ نمود یافتهاند، بهخاطر خیانت و مکر و فسق و فجور ـ که نمود سایة منفی در روانشناسی کارل یونگ هستند ـ به هلاکت میرسند.
ابنالغیب نماد خودآگاه روان تاجر است که تولد او بهصورت غیرعادی و نامتعارف است و طبق سرنوشتی که از پیش برای او تعیین شده است، از مسئلة غامضی پرده برمیدارد.
زنان آنیمای منفی در روان پادشاه هستند که با کارکردهای شنیع و وقیح، خصائل سرنمون سایه را بازمیتابانند. پادشاه با کمک ابنالغیب یا همان نیروی تعقل و تفکّر بر این بُعد سیاه و ویرانگر غلبه میکند و نفس خود را به تکامل میرساند.
ـ داستان بشیر و عاشق شدن او بر حبذا و لتخوردن اعرابی و خلوت کردن با خواهر حبّذا
حبذا و خواهر او که نمود سرنمون آنیما با جنبة منفی هستند، با هوسبازی و نیرنگ خویشکاری، کهننمونة سایه را جلوه میدهند. شوهر حبذا که آنیموس در نزد یونگ هست، نمیتواند نیمة گمشدة حبذا باشد و حبذا بخش سیاه و واپسراندة روان اوست که نمیتواند بر آن غلبه کند و با بشیر نرد شهوت میبازد.
ـ در سراندیب بازرگانی بود بهزاد نام
در این داستان (همان، 1372: 219، 220)، همناز شخصیت حیلهگر و حقّهباز داستان است که تمام خصائل کهنالگوی سایه را دارد. این آنیمای منفی با شهوترانی و طامع هوس بودن شوهرش را در مهلکه قرار میدهد و با رامنکردن امیال ویرانگر، خود را به بوتة نابودی میکشاند.
ـ داستان زرگر و نجّار و دزدیدن زرگر و حیله کردن نجّار
در این داستان، هم زرگر و هم نجّار دو جنبة ناآگاهانه و آگاهانة ذهن هستند که باید ادغام و یکپارچه شوند تا فرد به تمامیّت «نفس» برسد. خویشکاری زرگر، سایة نجّار است که بهصورت نمادین نمایشدهندة امیال پست و سرکوبشدهای هست که در بخش ناخودآگاه روان وجود دارند. امیالی مانند «حیلهگری، طمع، خیانت و ریاکاری» که نمود کهنالگوی سایهاند. روایتی از سفر به ساحتهای تاریک روان و کسب شناختی عمیق از خویشتن برای نیل فردانیّت. زرگر و نجّار برای رهایی از تنگدستی و فقر، سفری را با هم آغاز میکنند. با زدن «نقاب» رهبانی بر صورت به بتخانهای (جایی که هرآنچه مستورکننده است از تن برگرفته میشود و خودِ واقعی، اما پنهان آشکار میگردد) پر از بتان زرّین و مکلّل و مرصّع به جواهر و یواقیت وارد میشوند (نخشبی، 1372: 29).
ـ داستان مرد لشکری و زن صالحه و دادن دسته گل و تازهماندن آن گل
شخصیّتهای این داستان هم کارکرد کهنالگویی دارند. زن صالح با شخصیّت «زن اثیری» مصداق زنی فرشتهگون به نظر میرسد که فوقالعاده زیباست و دست نیافتنی است. لاهوتی و مطّهر است و باعث تعالی و رستگاری عاشق میشود. این شخصیّت مربوطبه کهنالکوی «آنیمای مثبت» روان مرد لشکری است. این زن نیکوسرشت با عصمت و پاکدامنی خود باعث فروکششدن روان طغیانگر مرد لشکری از غیرت و حمیت بیمورد و به تعادل رساندن آن میکند؛ اما امیرزاده دارای شخصّیت منفی است که ویژگیهای او نمود کهنالگوی سایه در روانشناسی یونگ هستند.
این شخصیّت تجسّم شرّ و نقطة مقابل نیکذاتی است. معمولاً با انواع حیلهها به روح و روان یک شخص رسوخ میکند و با اغوای او موجبات سقوط اخلاقی و تباهیاش را فراهم میکند. «کسانی که به قدر کافی دربارة سایهها و نیمة تاریک وجودشان نمیدانند، احتمالاً قربانی نفوذ و تأثیرات شیطانی میشوند. آنگاه کسی که احتمال و امکان وجود شرارت را در خود بپذیرد، راجعبه دیگران نظر دیگری پیدا میکند و میپذیرد که ظرفیت شرارت در همه وجود دارد» (فون فرنس، 1383: 20).
5ـ نتیجهگیری
از دیگر کهننمونههایی كه يونگ به تفسير آن پرداخت، «سايه» است كه معادل شخصيتهاي منفي داستانها دانسته شده است. حال آنكه با توجه به خصوصیات سرنمون سايه ميتوان نفس را در متون عرفاني تا حدّي معادل اين كهنالگو دانست و شباهتها و تمایزات ميان اين دو مسئله را نقد و واکاوی كرد.
در این جُستار با تحلیل داستانهای طوطینامه به این نتیجه دست یافتیم که کهنالگوی سایه در این داستانها بهصورت حماقت و نادانی، حیله و نیرنگ، خباثت، خیانت، حرص و طمع، شهوترانی و... جلوه یافته است که نمودار تمایلات نفسانی در عرفان اسلامی هستند و کهنالگوی پیر فرزانه در هیأت طوطی سخنگو، حکیم، زیر، دایه، پیرزن معمّر و عناصر طبیعی همچون باد و دریا نمایان شده است که کارکردی شبیه پیر مراد در سلوک عارفانة عارف راه حق در رسیدن به تکامل و فردانیّت دارند.
پینوشت
1. Archetype
2. Prototype
3. Wise old man Archetype
منابع
1. امامی، نصرالله (۱۳۸۵)، مبانی و روشهای نقد ادبی، چاپ سوم، تهران: جامی.
2. بیلکسر، ریچارد (1388)، اندیشة یونگ، ترجمة حسین پاینده، تهران: آشتیان.
3. پاینده، حسین (۱۳۸۴)، اسطورهشناسی و مطالعات فرهنگی: تبیین یونگ از اسطورههای مدرن در اسطوره و ادبیات، تهران: سمت.
4. پاینده، حسین (1399)، نظریه و نقد ادبی، پژوهشکدة تحقیق و توسعة علوم انسانی، 1397، چاپ اول، پاییز 1397، چاپ سوم، پاییز 1399، تهران: سمت.
5. پورنامداریان (1393)، رمز و داستانهای رمزی در ادب پارسی، تهران: علمی و فرهنگی.
6. حاجیآقابابایی، محمدرضا (1396)، «بررسی روایتشناسانة طوطینامه»، متنپژوهی ادبی؛ سال ۲۱، ش۷۴، 78‑53.
7. جبری، سوسن؛ یوسفی، سحر (1395)، «پیوند عناصر جادویی و انگارههای کهنالگویی در قصّههای عامه»، فرهنگ و ادبیات عامه، سال چهارم، ش 81، 108‑79.
8. روضاتیان، سیده مریم (1389)، «نقد و تحلیل کهنالگوی نقاب با توجه به رفتارهای ملامتی»، مجلة بوستان ادب، سال 2، ش 3، پیاپی 5، 142‑121.
9. ريپكا، يان (1364)، ادبيات ايران در زمان سلجوقيان و مغول؛ ترجمة يعقوب آژند، تهران: گستره.
10. زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۸۳)، تصوف ایران در منظر تاریخی آن، ترجمة دکتر مجدالدین کیوانی، تهران: سخن.
11. صفا، ذبیحالله (۱۳۶۹)، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ هفتم، تهران: فردوس.
12. صفری، جهانگیر؛ محمودنژاد، حمیده (1385)، «بررسی برخی از کهنالگوها در شعر احمد شاملو»، فصلنامة پژوهشهای ادبی، دوره 3، ش 11، 144‑113.
13. كمپل، جوزف (1389)، قهرمان هزار چهره، ترجمة شادی خسروپناه، چ 4، مشهد: گل آفتاب.
14. محجوب، محمدجعفر (۱۳۸3)، ادبیات عامیانة ایران، بهکوشش حسن ذوالفقاری، چاپ دوم، تهران: نشر چشمه.
15. مکاریک، ایرناریما (۱۳۸۴)، دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، ترجمة مهران مهاجری و محمد نبوی، تهران: آگه.
16. نبیلو، علیرضا؛ اکبری، منوچهر (1386)، «تحلیل عناصر داستانی طوطینامه»، فصلنامة پژوهشهای ادبی، سال 5، شمارة 18، 172‑141.
17. نخشبی، ضیاءالدین (1372)، طوطینامه، بهکوشش فتحالله مجتبایی و غلامعلی آریا، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر.
18. یونگ، کارل گوستاو (۱۳۵۲)، انسان و سمبولهایش، ترجمة ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر.
19. یونگ، کارل گوستاو (1400)، ناخودآگاه جمعی و کهنالگو، مترجمان: فرناز گنجی و محمدباقر اسماعیلپور، چاپ چهارم، تهران: جامی.
[1] * دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران
dastmard.zakiye9985@gmail.com
** دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران(نویسنده مسئول)
mahmoodhaidari@yahoo.com
*** استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه یاسوج، یاسوج، ایران
تاريخ وصول14/12/1401 تاريخ پذيرش11/3/1402