A comparative analysis of the concepts of love and peace in Maulana's Masnavi and Rosenberg's works
Maryam Babaei
1
(
دانشجوی دکتری تخصصی زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران.
)
reza heydari
2
(
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران. نویسنده مسئول:
)
mohammadtaghi ghandi
3
(
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشکده علوم انسانی، واحد ساوه، دانشگاه آزاد اسلامی، ساوه، ایران
)
Keywords: Maulana Balkhi", " love", " Rosenberg", " peace"", " non-violent communication approach",
Abstract :
Security, peace and tranquility have long been among the first needs of mankind to maintain survival. For this reason, thinkers have long introduced many components to achieve peace, which writers have also paid attention to in their works. The 7th century poet and mystic Maulana addressed it in his work, Masnavi Sharif, and emphasized love as a way to achieve peace and tranquility. More than 7 centuries after him in the West, a psychologist named Marshall Rosenberg, in an approach called non-violent communication, calls love one of the essentials to reach a world free of violence.Maulana and Rosenberg have paid attention to love as the most important component to achieve peace. Both have considered the way to achieve external peace first, to achieve inner peace, and both thinkers agree that to achieve peace, it is necessary for love to enter human lifeThis research article is descriptive-analytical; It deals with the comparative analysis of the place of love in achieving peace with these two thinkers with the aim of showing how, according to the theories of these two, love can bring peace to man and the world around him with the effects it has on the psyche and performance of a person. broughtKeywords: love, peace, Maulana Balkhi, Rosenberg, non-violent communication approach
_||_
تحلیل تطبیقی مفاهیم عشق وصلح در مثنوی مولانا و آثار روزنبرگ
چکیده
امنیت، آرامش و صلح از دیر باز جزو نخستین نیازهای بشر برای حفظ بقا بوده است. به همین دلیل از دیرباز اندیشمندان مولفه های بسیاری را برای رسیدن به صلح معرفی کرده اند و ادیبان نیز در آثار خود به آن توجه کردهاند. مولانا شاعر و عارف قرن هفتم دراثر خود، مثنوی شریف، به صلح پرداخته است و بر عشق به عنوان راهکاری برای رسیدن به امنیت وآرامش تاکید کرده است . بیش از 7 قرن بعد از او در غرب ، روانشناسی به نام مارشال روزنبرگ در رویکردی بهنام ارتباط بدون خشونت، از لوازمات رسیدن به دنیای فارغ از خشونت را ، عشق عنوان می کند. مولانا و روزنبرگ ، به عشق به عنوان، مهمترین مولفه برای رسیدن به صلح توجه کردهاند. هردو، راه رسیدن به صلحِ بیرون را ابتدا ، رسیدن به صلح درونی دانستهاند و هردو اندیشمند متفق القول هستند که برای رسیدن به صلح ، لازم است ، عشق وارد زندگی انسان شود. این مقاله پژوهشی به شیوه توصیفی -تحلیلی ؛ به تحلیل تطبیقی جایگاه عشق در رسیدن به صلح نزد این دو اندیشمند میپردازد، با این هدف که نشان دهد طبق نظریات این دو، عشق چگونه با تاأیراتی که بر روان وعملکرد فرد می گذارد، خواهد توانست صلح را برای انسان و جهان پیرامونش به ارمغان آورد. .
واژه های کلیدی: عشق، صلح، مولانا، روزنبرگ، رویکرد ارتباط بدون خشونت
1-پیشگفتار
1-1-بیان مسأله
نحوه رفتار و تعامل بین افراد و ملت ها ، جامعه را به سمت صلح یا جنگ می کشاند. همچنان که انتقام و خشونت نتیجه کینه و دشمنی و رنج و محنت است، صلح نعمتی الهی و از حقوق انسانی است. با این حال منفعت طلبان حتی به بهانه برقراری صلح، دست به خشونت و ترویج آن می زنند که نشان از تعاریف و برداشت های متفاوت از صلح و اهداف رسیدن به آن دارد.
امروزه، هرچند توسعه وگسترش وسایل ارتباط جمعی، مردم سراسر جهان را به هم نزدیک کرده است، اما این نزدیکی می تواند اصطکاک بیشتری بین مردم ایجاد کند اگر که، راه تعامل با فرهنگ و ادیان دیگری را نیاموزند. در این صورت، این تجدد و پیشرفت محصولی جز ویرانی و جنگ به ارمغان نخواهد داشت.(شمشیری وهمکاران،1393 ) در شرایط کنونی با آنکه دنیا به دهکده ای جهانی تبدیل می شود، این نزدیکی درعین حال می تواند تنش ها وتقابل دینی را بیشتر از پیش کند و اختلاف آرا و ادیان می تواند منجر به تقابل و جنگ با یکدیگر شود، چنان که هست .
تاریخِ بشر مملو از خشونت و جنگ بوده است وهمواره انسان ها در طول دوره های مختلف، نیازمند راه حلی برای کسب امنیت وآرامش بوده اند. هم از این رو، ادیان مختلف واندیشمندان درطول قرنها ، راهحلهایی برای صلح وآشتی ارائه کرده اند . عرفان اسلامی نیز که دربحبوحه جنگهای خانمانسوز نضج گرفته است، در پی ارایه راه حلی برای بشر بوده است . جنگها به مرگ دیگری ختم می شود و هرچه فرد از خود بیگانه تر باشد، ترحم کمتری به دیگری احساس خواهد کرد ، پس توجه به عشق، در عرفان اسلامی، رخ می نماید تا جای خالی انسانیت و معنا را در زندگی بشر ترسیم کند. مولانا جلال الدین بلخی، از عارفان بزرگی است که به موضوع صلح توجه ویژه ای دارد وراههای متنوعی را برای رسیدن به آرامش وصلح مطرح می کند. از مهمترین آنها عشق است که از دوستی ومحبت فرد به خود آغاز وبه به محبت وعشق به دیگران ودرنهایت معشوق الهی تسری می یابد. 7قرن بعداز او، روانشناس غربی دکتر مارشال روزنبرگ راه رسیدن به صلح درجهان را ، در صلح با خود می یابد ولازمه صلح باخود را عشق می بیند، عشقی که تعالی بخش باشد از درون انسان به جهان پیرامون او تسری می یابد.
1-2-هدف تحقیق
با وجود جنگها وناامنی های بشر امروزی ، تحلیل تطبیقی دو دیدگاه که یکی برآمده از عرفان اسلامی است ودیگر، رویکردی معاصر و از دنیای غرب که به دنبال خشونت گریزی و صلح و آشتی بین ملتهاست، میتواند به دریافتی نو از عشق برای رسیدن به صلح منجر شود. بازخوانی مثنوی و تحلیل جدیدترین رویکردهای صلح طلبانه اندیشمندان غربی، خود پیوندی از خشونت گریزی و صلح طلبی دربرخواهد داشت. دراین پژوهش نشان داده می شود که تعریف و ویژگی ها ی عشق در مثنوی چیست و رویکرد ارتباط بدون خشونت چگونه همراستای با این اندیشه عظیم پیش می رود. درنهایت ، اهمیت وجود عشق در زندگی بشر و هدف والایی که عشق در حیات بشر به ارمغان می آورد، نشان داده می شود و تأثیرات آن در رسیدن به صلح درون وبیرون؛ صلح کل نشان داده می شود.
1-3-روش تحقیق
مقاله پژوهشی پیش رو، مطالعه کتابخانه ای است. البته به لحاظ ماهیت و روش، در شمار تحقیقات توصیفی- تحلیلی قرار می گیرد، زیرا پژوهشگر ضمن ارایه آنچه هست،به تطبیق، تشریح و تبیین دلایل نیز می پردازد.
1-4-پیشینۀ پژوهش
جستجو در منابع موجود نشان می دهد که پژوهشگران یا فقط به مقوله عشق در اشعار مولانا پرداخته اند ویا به مقوله صلح و هرگز به عشق در مثنوی به عنوان راهکاری برای رسیدن به صلح در تطبیق با رویکردی معاصر؛ یعنی رویکرد«ارتباط بدون خشونتِ»روزنبرگ پژوهشی صورت نگرفته است. چنانکه؛ شیرین بیانی (1388)در مقاله خود با عنوان «عشق از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی» به مفهوم عشق در دیوان شمس پرداخته است و نتیجه می گیرد که مولانا عشق را خمیر مایه همه پیشرفت ها و بزرگواری ها می داند. عباس زاده، خداویردی و طاهرلو، هانیه (1392) نیز در مقاله خود باعنوان «تجلی عشق در اشعار مولانا » صرفاً به بررسی عشق در آثار مولانا پرداخته اند و نتیجه می گیرند، عشقی که مولانا از آن صحبت می کند، عشق حقیقی و راستین است ویا درباره صلح، پژوهشگرانی همچون بازرگان ، محمد نوید( ۱۳۸۹) در مقاله خود به نام «مولانا و جهان صلح یک رنگ» نشان می دهد که مولانا در طول زندگی فردی خود، بی آزار بوده است و در سروده هایش بر صلح و دوستی تأکید می کند.تمیزال، علی( ۱۳۹9 ) در مقاله ای با عنوان « صلح و دوستی از دیدگاه مولانا « نیز نتیجه می گیرد مولانا در آثار خود، انسان ها را به صلح و دوستی و آشتی دعوت می کند. هیچ یک از مقالات پژوهشی موجود، به تأثیر و کاربرد عشق برای رسیدن به صلح اشاره نکردهاند، وبه تطبیق آن با رویکرد روانشاس معاصر روزنبرگ ورویکرد به دور از خشونت او نپرداخته اند.
2-بحث وبررسی
2-1-مولانا
مولانا جلال الدین بلخی، به راستی و درستی یکی از شگفتی های تبار انسانی(شفیعی کدکنی1387 :152) است که در بلخ متولد و پس از قریب هفتاد سال زندگی در قونیه درگذشت. مولانا در دوره سلطان محمد خوارزمشاه به دنیا آمد. کودکی او همزمان با جنگ های خوارزمشاهیان و غوریان بود . بهاءالدین پدر مولوی ، در منطقه بلخ که از اندیشه های حکیم ترمذ و شیخ احمد غزالی متاثر بود ، با عقاید حکومت وقت معارضه پیدا کرد که نتیجه آن مهاجرت از بلخ بود.« پس از این مهاجرت، پدر مولانا به دنبال مکانی بود که بتواند به راحتی عقایدش را ابراز کند. آن زمان ، ساحت دینی آسیای صغیر مکان مناسبی بود . در آن ایام در هر شهر و روستایی، خانقاهی برپا بود و در دربار سلجوقی روم، تصوف جای پای محکمی پیدا کرده بود و ثمری شیرین بر ذائقه ها بر جای گذاشته بود و آمدن پدر به این مکان در رشد و نمو و فرزند و مریدان او، بسیار موثر بود».(عطاری کرمانی ،۱۳۸۷ :۱۲۲ )
مولانا جلال الدین در نوجوانی، سختیِ مهاجرت را تجربه کرد و در شرایطی زیست که صوفیه و فرقه های گوناگون از جمله حنفی ها ، معتزله و اشاعره با یکدیگر در مشاجره و ادیان مختلف چون مسیحیت و اسلام در منازعه بودند و جامعه شاهد انحرافات و تشویش اذهان عامه مردم بود. او به یُمن آشنایی با شمس، متحول شد و پس از این تحول آثار جاودانه ای از خود به جا گذاشت ازجمله مثنوی ؛ اوطی ده سال، مثنوی شریف را در ۲۶ هزار بیت و در شش دفتر سرود. مثنوی او بر محور عشق و در جست وجوی صلح کل است ، صلحی که از درون انسان به صلح در بیرون تسری می یابد. شش قرن بعد و در سرزمینی دیگر، اندیشمندی از غرب متاثر از آثارمولانا، اندیشه های صلح طلبانه او را از سر می گیرد؛
2-2-مارشال روزنبرگ
مارشال روزنبرگ، دکترای روانشناسی بالینی داشت و شاگرد کارل راجرز روانشناس انسان گرابود. روزنبرگ، بین سالهای ۱۹34تا ۲۰1۵ در آمریکا زیست. «او در طول زندگی خود به کشورهای بسیاری از قاره های آمریکا و اروپا ، آفریقا و آسیا سفر کرد و ضمن مطالعه و مداقه در زندگی اندیشمندان بزرگ این سامان ها، از نزدیک به تعامل با مردم با نژاد ها و مذاهب و فرهنگهای مختلف پرداخت و بدین ترتیب رویکرد خود را که به نام «ارتباط بدون خشونت»1 است، بنیان گذارد«.( روزنبرگ،1388: 31) سال ها برپایی کارگاههای متعدد در سراسر دنیا، به نضج مدل ارتباطی وکلامی او منجر شد که پیشنهادها و راههایی برای رسیدن به صلح جهانی دارد، صلحی که از درون انسان به بیرون وجهان اطراف او تسرّی می یابد. روزنبرگ کتاب هایی برای تبیین رویکرد ارتباط بدون خشونت تألیف کرد که در ایران منتشر شده است. همچنین نام رویکرد او در ایران، به «زبان زندگی» نیز شناخته می شود. هرچند به نظر می رسد محور اصلی رویکرد او حول موضوع همدلی با خود ودیگران است ، اما لازمه رسیدن به توان همدلی را عشق به خود ودیگران می داند. درامریکا روزنبرگ را به عنوان مولانا پژوه می شناسند، زیرا دراواخر عمر خود نشان می داد که بسیار متاثر از اندیشه این عارف بزرگ شرقی است.
2-3- صلح
صلح موضوعی است که همواره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است ودر ادیان وعرفان و اخلاق نیزاز دیرباز به آن توجه شده است. «یکی از طبقه بندی های صلح از نگاه مفهوم شناختی، صلح درونی به عنوان وضعیتی ذهنی در مقابل صلح عینی یا بیرونی است. صلح درونی با خودشناسی و خودسازی و ارتقای جنبههای تعالی و کمال اخلاقی و معنوی درارتباط است که فرد آن را با خود و با دیگران و محیط اجتماعی نیز تجربه می کند. برخی اندیشمندان معتقدند احساس صلح به زمان، مردم، مکان یا هیچ وضعیت خارجی وابسته نیست ، بلکه افراد می توانند صلح درونی را حتی در طول جنگ نیز تجربه کنند» . (میرزایی ، ۱۳۹6 : )
تقویت صلح درون ، موضوعی است که می تواند در روند سلامت روانی افراد خانواده و جامعه تاثیرات بسزایی داشته باشد. زیرا تا کسی با خودش در صلح وآشتی نباشد ، تا فردی خودش را آنچنان که هست نپذیرد، چگونه می تواند دیگری را تاب آورد؟
صلح بیرون نیز همان تعریف وبرداشت مصطلح را دارد و برمناقشه وستیز نداشتن با دیگری معنا می شود.ا ما در رویکرد ارتباط بدون خشونت ، روزنبرگ این طور از صلح می گوید:«صلح فقط به معنی نبودن جنگ نیست ، بلکه صلح شامل درک یکدیگر وهمکاری برای یافتن راه حل برای مشکلات است .صلح احتیاج به احترام ، محبت و پذیرشِ تفاوت ها است..»( 1391:7)
و مفهوم صلح کل، همان جایی است که مرزی بین ایمان و کفرقایل نمی شوند چنانکه مولانا گفته است:
چونکه بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بی رنگی رسی کآن داشتی موسی و فرعون دارند آشتی (1:2467-2468 )
«از این نگاه، کرامتِ هرکدام از تمدن های بشر، به صرف ِانسان بودن، محسوس است و مذهب و ایمان، دلیلی برای تحقیروتکفیردیگران نخواهد بود.»(عیوض زاده؛ حسن. پرندوش، پوریا ،1398 :396 )
2-4-تعریف عشق
تعریف عشق در بین فرهنگ های مختلف تشابهاتی دارد و اغلب فرهنگ ها عشق را نوعی تعهد ،دلسوزی ، شفقت ، شهوت میدانند که در همه انسان ها وجود دارد. تعاریفی که درذیل می آید مفاهیمی است که می توان تأثیر آنها را در مثنوی مولانا وتألیفات واندیشه روزنبرگ مشاهده کرد.. قرآن، واژه عشق به کار نرفته و از واژه "حب" که به دوستی و رحمت بین همسران اشاره دارد و نیز واژه های "محبه" و "ود" نیز به جای عشق به کار رفته است و درسه آیه ؛ مائده: ۵۴ ، عمران: ۳۱ و بقره: ۱۶۵ به حب الهی اشاره شده است .
در دیگر کتابهای ادیان الهی هم به مفهوم دوست داشتن اشاره شده است . در انجیل ، عشق به عنوان مجموعه ای از اعمال و رفتار ها نام برده شده است که معنای وسیع تر از ارتباط احساسی است ؛ عشق مجموعه ای از رفتارهای انسانی است که فرد بر اساس آن ها عمل می کند. در این کتاب مقدس به انسانها سفارش می شود که علاوه بر معشوق خود و دوستان ، دشمن خود را نیز دوست بدارند. درقُرنتیان (13: 8-4) عشق این گونه توصیف شده است : «عشق صبور است . مهربان است . هرگز حسادت نمی کند. هرگز به خود نمی بالد . مغرور نیست .گستاخ نیست . خودخواه نیست . به سادگی خشمگین نمی شود. خطاهای دیگران را به خاطر نمیسپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی برد ، بلکه دوستدار حقیقت است . عشق هرگز شکست نمی خورد ».
درمتون اوستا وگاتها نیز از مهر و دوستی سخن به میان رفته است.« همچنين در آفرينگان كه برگرفته از يسنا است، چنين سراييده مي شود : بشود كه در اين جايگاه، آشتي بر جنگ غلبه يابد، دوستي بر خودخواهي چيره گردد، و راستي بر دروغ پيروز شود.
بر پايه اين سرود، تاثير عميق تعليم صلح و دوستي كه از سوي پيامبر زرتشت داده شده است، در روح فردي و فرهنگ اجتماعي نفوذ نمود و ايرانيان خواستار آشتي، مهر و دوستي و آرامش در زندگي خود و همه مردم جهان گرديدند».(وحیدی،1384 )
فلاسفه نیز به عشق توجه نشان می دادند؛ چنانکه افلاطون در این باره گفته است:« عشق واسطه انسانها و خدایان است و فاصله آن ها را پر می کند.»( بی تا: ۴۳۴) وغزالی نیز می گوید:«هرگاه محبت و دوستی در انسان یا حیوان قوت یافت و شدت گرفت، عشق نامیده می شود. تقریباً همه صوفیان و عارفان عشق را صفت حق و لطیفه انسانیت و میزان سلامت عقل و حس و وسیله تهذیب اخلاق و پیرایش درون شمردهاند».(حلبی، ۱۳۹۲: ۲۴۸) به نظر بیشتر صوفیان بزرگ، مجاز پل و گذرگاه حقیقت است و بر این اساس، عشق مجازی و صوری و مادی ، مقدمه عشق معنوی و لاهوتی است،
همچنین در روانشناسی هم عشق مورد توجه است :«عشق مستلزم فداکاری و گذشتن از جان یا هرچیز با ارزش دیگری است».( ن.ک: هیلگارد.1384)
2-5-تعریف عشق ودستاوردهای آن از منظر مولانا و روزنبرگ
مولانا شاعری است که از مفهوم عشق بهره بسیار برده است ، او در مثنوی بیش از ۱۵۰ بار از عشق یاد کرده ، به طوری که عشق به یکی از مهمترین و محوری ترین مفاهیم مثنوی تبدیل شده است. وقتی او عشق را فراتر از بندگی و خداوندی و بیگانه با دوعالم می داند وگفتار را نه وسیله افشا و بیان آن بلکه پرده هایی برای کتمان آن می شمارد.(پورنامداریان، 1388 : 59) او در توصیف حد و اندازه عشق می گوید :
درنگنجد عشق درگفت و شنید عشق دریایی است قعرش ناپدید
قطره های بحر را نتوان شمرد هفت دریا پیش آن بحراست خرد(5 :۲۷۳۱_۲۷۳۲)
چنانچه زمانی نیز گفته است:«عشق از بنیادیترین مبانی مکتب عرفانی مولانا است و کلید رمز احوال و افکار آثار مولانا است. مما یدرک و لایوصف است؛ نمیتوان آن را با الفاظ وصف کرد؛ عشق تعریف شدنی نیست». (1389 :433) و ابن عربی در فتوحات که می گوید:« هرکس عشق را تعریف کند، عشق را نشناخته است». (ن.ک: ابن عربی،1388) چنانکه درمثنوی هم امده است :
شرح عشق ار من بگویم بر دوام صد قیامت بگذرد و آن ناتمام
زآنکه تاریخ قیامت را حد است حد کجا آنجا که وصف ایزد است (5: 2189-90)
در رویکرد ارتباط بدون خشونت نیز عشق جایگاه ویژه ای دارد. این رویکرد از تلاش برای درک مفهوم عشق و چگونگی ظهور آن و چگونگی عشق ورزیدن شکل گرفته است،چنانکه روزنبرگ درباره عشق می گوید: عشق آنی و لحظهای نیست که بیمنطق در زندگی پذیرفته شود و از انسان سرسپردهای قربانی بسازد؛ عشق صرفاً احساس نیست، بلکه قابلیت ابراز و فعلیت دارد؛ عشق چیزی است که موجب می شود از صمیم قلب و بی هیچ توقعی به دیگران با محبت نثار کنیم . عشق انگیزه انجام هرکاری بدون منت برای معشوق است .الگوی ارتباط بدون خشونت ، تلاش می کند مروج عشق باشد و عشق تنها انگیزه عملکرد هر فرد برای انجام هر کاری بشود ، زیرا عشق به عنوان معنوی ترین اصل حیات ، موجب همدلی بین انسانها می شود و همدلی خشونت را ازمیان می برد و صلح را به ارمغان خواهد آورد. (ن.ک روزنبرگ، 1387 : 100-106)
در مکتب مولانا، «عشق، ترجمه پهناور خواست در ضمیر آدمی است. عاشق ضمیر بالنده وجان ناآرام و روح شیدای خود را با بازیگری های ذوفنون عاشقی ترجمه می کند و هرچقدر خواهنده مهارت و حِدّتِ نظر داشته باشد، معرکه عاشقی به عنوان عالی ترین ترجمان به عرصه حضور می رسد.» ( نبوی ایجی،1379 :129) چنانکه در داستان نخستین مثنوی یعنی شاه وکنیزک ، شاه درصدد است با عشقی زنده و بالنده به پالایش روح و تهذیب نفس خود بپردازد؛
عشق زنده در روان و در بصر هر دمی باشد زغنچه تازه تر(1: 218)
مولانا برای عشق« تشخصی قائل است و او را موجودی ذی شعور فعال و زنده پویا و پرتحرک و در یک عبارت شعله حیات انسان می داند».(محمدی .۱۳۸۰ : ۶۵۱ )
عاشق تصویر و وهم خویشتن کی بود از عاشقان ذوالمنن
عاشق آن وهم اگر صادق بود آن مجازش تا حقیقت می کشد (1 :2760 -2759)
مولانا بارها درمثنوی حتی برای عشق مجازی واین دنیایی هم ارزش واعتبار قایل است، مصداق المجاز قنطره الحقیقه ، زیرا همین عشق مجازی، موجب تغییر در خُلق ناپسند می شود و «همین که سلطان عشق بر ملکه وجودش خیمه زد، پیاپی از آن در راه معشوق نثار می کند و یا با جان و تن به پیشواز مرگ می تازد و با رغبت خویش را در بلا های سخت می افکند و ازهیچ چیز نمی هراسد».( حلبی، ۱۳۹۲: ۲۵۰)
لذت هستی نمودی نیست را عاشق خود کرده بودی نیست را (1: 606)
پاک الهی که عدم بر هم زند مر عدم را بر عدم عاشق کند(5: 1206)
مولانا عشق صوری را هم بیماری می داند که شفا دهنده سایر بیماری های جسمی و روحی است وعشق بیماری را از بین میبرد؛
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل (۱: ۱۱۰)
بنابراین مولانا حتی برای عشق صوری و مجازی هم اعتباری قائل است و تاکید میکند که بایسته است از معشوق مجازی چون پلی به سوی عشق حقیقی عبور کرد و نباید به آن بسنده کرد ؛
چند بازی عشق با نقش سبو بگذر از نقش سبو رو آب جو
صورتش دیدی ز معنی غافلی از صدف دُرّی گزین گر عاقلی(۲: ۱۰۲۱_۱۰۲۲)
مولانا همچون سایر محققانِ عرفا میگوید که« حیات و هستیِ جمیع موجودات قائم به عشق و کشش عاشقی و معشوقی در سراسر عوالم است. اگر در این پیوستگی و به همبستگی سستی و خللی روی دهد، رشته هستی گسیخته خواهد شد و قوام و دوام از نظام عالم وجود رخت برخواهد بست». (همایی،1393: 407)
تشنه می نالد که ای آب گوار آب هم نالد که کو آن آب خوار
جذب آب است این عطش در جان ما ما از آن او، او هم آنِ ما
حکمت حق در قضا و در قدر کرده ما را عاشقان همدیگر (3: 4398-4400 )
هرچند مولانا، همه مکاتب و مذاهب بشری را تنها حول یک محورمی داند ، با این حال، مذهب عشق را که درعینِ دربرداشتنِ همگی آنها، از همه شان جداست، برگزیده است.
مذهب عاشق ز مذهب ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست (1 :22 )
همچنانکه سرامی گفته است:« مولانا از آنان بود که با دوست داشتن همه آدم ها، آنان را تا خدایی بالا می برد و در عین حال حقیقت خدا بودنشان را به آنان حالی می کرد. حکمت شادی اندرونی و بیرونی مولوی و شادمانی بیرونی و اندرونی دیگران در قبال او، همین تصعید به عمل آوردن از آنان بوده است. (58:1386 )
اما عشق را سبب خلقت جهان می داند و مانند سایر عرفا و صوفیه که با استناد به حدیث کنز؛ علت فاعلی و غایی جهان هستی را عشق می دانند( فاحببتُ ان اُعرف، فخلقت خلق و لکی اُعرف) مولانا نیز می گوید جهان از عشق و برای عشق پدید آمده است؛
گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را (5:2739)
او عشق را در همه هستی جاری و ساری می داند، چنانکه افلاطون نیزگفته است که «عشق در همه کائنات جاری است». ( افلاطون ،ج ۱: ۴۳۴)
گر نمی بینی تو تدویر قدر در عناصر جوشش و گردش نگر
زآنکه گردش های آن خاشاک و کف باشد از غلیان بحر با شرف (6: 916-7)
بنابراین مولانا عشق را نقطه وحدت می بیند که حتی خطهای موازی را به یک معشوق می رساند..
سلسله این قوم جعد مشک بار مسئله دور است اما دور یار(3: 3850)
وبدین ترتیب عشق را موجب پیوند واتحاد اجزای هستی می داند؛
آفرین بر عشق کل اوستاد صدهزاران ذره را داد اتحاد(2: 3727)
بنابر تعاریف مولانا از عشق درمثنوی ، دستاورد این عشق ، ایثار از صمیم قلب نسبت به دیگر پدیده های عالم خلقت است و عاشق از عمق وجود، نه تنها احساسات عاطفی خود را، بلکه تمام توان جسمی و مادی خود را نیز در خدمت معشوق وهمه هستی ای می داند که با او در پیوند است؛
عشق آن شعله است کو چون برفروخت هرچه جز معشوق باقی است جمله سوخت (5: 588 )
در رویکرد ارتباط بدون خشونت نیز گفته می شود که وقتی خودخواهی از وجود انسان رخت بست اوبا معشوق احساس یکی شدن می کند. این احساس به رشد فردی عاشق کمک می کند واز اوانسانی پویا با رفتارها وخدمات انسانی وحتی الهی نسبت به دیگر ابنا بشر وحتی سایر موجودات وحیوانات و محیط زیست می سازد.(ن.ک: 1399: 7-11 )
در عرفان نیز اشاره میشود:« عشق آن عامل نیرومندی است که آدمی را برمیانگیزاند و تا بدان حد از فداکاری و از خودگذشتگی برسد که خواست خویش را، در خواستِ معبود فدا کند و در اینحال، معبود تبدیل به معشوق میشود.» (رکنی یزدی، 1377: 97)
چنانکه مولانا در حکایتی در مثنوی، آنجا که شهری به دیدن روستایی میرود ، نشان میدهد شوق دیدن میزبان (معشوق) چه حالی در او ایجاد کرده است،
خوب گشته راه پیش ایشان راه زشت از نشاط ده شده ره چون بهشت(3: 537)
پیآیند چنین تجربهای بی شک موجب ازبین رفتن احساسات و افکار منفی میشود و عشق چونان اکسیری تمام هم وغم انسانی را به نگرشی بالنده و پوینده تبدیل میکند.
مانند عاشق در این حکایت از مثنوی به نقل از دفتر سوم بهنام «رو نهادن آن بندهی عاشق سوی بخارا»
رونهـاد آن عاشـق خونـابـه ریـز دل طپان سوی بخارا گرم و تیز
ریگ آمون پیش او همچون حریر آب جیحون پیش اوچون آبگیر (3 :3860-1)
و این حالت روح و روان چنان است که هرچه از جانب معشوق به عاشق روا شود، برای عاشق ، بسان لطف و محبت است.
مولانا در حکایت طوطی و بازرگان نیز به این نکته اشاره میکند :
ای جفای تو زدولـت خوبتـر و انتقام تـو زجـان محبوبتـر
نار تو اینست نورت چون بود ماتم این تا خودکه سورت چون بود
از حلاوتها که دارد جور تو وز لطافت کس نیابد غور تو (1: 1567-9)
روزنبرگ نیز تآکیدمی کند :«عشق موجب نثار کردن از صمیم قلب می شود بدون منت وچشمداشتی از طرف مقابل.» (1388: 8)
عشقی که درنظر مولانا، عاشق را به حرکت وامیدارد. از خود گذشته و فداکاری میکند، درمانگری نیز میکند و بیماریهای روان انسان را نیز معالجه میکند.
هـرکه را جـامه زعشقی چاک شد او ز حرص و جمله عیبی پاک شد(1 :22 )
ای دوای نـخـوت و نـاموس مـا ای تو افلاطـون و جالینـوس مـا(1 :24)
روزنبرگ در رویکرد ارتباط بدون خشونت می گوید:«عشق جرأت ابراز وجود به عاشق می دهد ، شاید درنگاه نخست این عاشقی نقطه ضعف او به حساب آید، اما او با شجاعت آن را ابراز و در راه آن با تمام وجود جانفشانی و نثار از صمیم قلب می کند.»( 1398: 18)
مولانا بخشودن و مهر ورزیدن، گذشت و گذشتن را موجب رهایی و صلح در لایه های پنهان ذهن آدمی می داند:
صورتِ بر هم زدن از جسمِ تنگ اختلاطِ جان ها در صلح و جنگ
موج های صلح بر هم می زند کینه ها از سینه ها بر می کَند
موج های جنگ بر شکل دگر مِهرها را می کُند زیر و زبر
مهر، تلخان را به شیرین می کشد زان که اصل مِهرها باشد رشَد)1 :1257-1260 )
در فرآیند رویکرد ارتباط بدون خشونت نیز لازم است، ذهن را از تفکرات ]زائد [ خالی کرد، قضاوت را کنار گذاشت و با احساسات و نیازهای خود و دیگران ارتباط برقرار کرد.«ارتباط بادیگران؛ ارتباطی که برای سرزنش، انتقاد و یا تنبیه آنها نباشد«.(روزنبرگ،1392: 18)
تمامی اعمال و رفتار معشوق (اعم از خوبی و بد) نزد عاشق، شیرین و دلپسند مینماید؛
ای بدی که توکنی درخشم و جنگ باطرب تر از سماع و بانگ چنگ
ای جفای تو ز دولت خوب تر و انتقام تو ز جان محبوبتر (1 :1565-1566)
براساس رویکرد ارتباط بدون خشونت، وقتی بتوان به سخنان طرف مقابل به درستی گوش کرد و احساس و نیازهای او را که در پشت رفتارها وگفتار اوست، درک کرد، هرگز از او خشمگین و ناراحت نخواهیم شد . وقتی بی قضاوت وبی توقع باشیم، از چیزی آزرده نمی شویم و وقتی باور داشته باشیم برخی اتفاقات و کنشها خارج از درک ماست ، پذیرش و عشقی که می ورزیم در سطحی گسترده تر در عالم معنا نیز تسری می یابد. بنابراین همانطور که مولانا ، اشاره می کند عشق هم به عنوان دارو و هم درمانگر، عمل می کند و عیوب از جمله حرص و آز را در فرد عاشق از بین می برد؛
شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما
پس سقام عشق، جان صحت است رنج هایش حسرت هر راحت است (6: 4594)
دردفتردوم مثنوی درداستان ظاهر شدن فضل وزیرکی لقمان، آثار معجزه آسای حاصل از عشق ورزیدن به دیگران به روشنی آمده است :
از محبت تلخها شيرين شود از محبت مس ها زرين شود
از محبت دُردها صافي شود از محبت دَردها شافي شود
از محبت مرده زنده می کنند از محبت شاه بنده می کنند(2: 1529-1531)
محبتِ عاشق، متوجه جلوه هاي هستي است، عاشق( عارف) در پرتو عشق ، تاريكي ها را مي زدايد و دلها را نرم مي كند و دشمني ها را به دوستي تبدیل مي كند. عاشق همه انسانها را پرتو و مخلوق او می نگرد؛ همه دین ها و ملیت ها را جلوه های خود میبیند که در آیینه زمان و مکان مختلف نمودار شدهاند.
عشق چون دعوی جفا دیدن گواه چون گواهت نیست شد دعوی تباه( ۳ :۴۰۰۹)
عشق مانند ادعایی است که برای اثبات آن باید گواه و شاهد آورد. مدعی عاشقی باید ناملایمات را در راه عشق خود تحمل کند و گرنه عاشق نیست .
گر بریزد خون من آن دوست رو پای کوبان جان برافشانم برو(۳: ۳۸۳۷)
همه موجودات صفتی از صفات آفریدگار هستند .بنابراین به هر چه عشق بورزی، ولو زیبایی های این جهانی هم که باشد، به نوعی عشق به اوست و ارزشمند است. در دفتر چهارم در داستان آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی ،
بنگر اندر ز من یک ساعتی تا ورای کون بینی ساحتی
وارهی از تنگی و از ننگ و نام عشق اندرعشق بینی والسلام (۴: ۲۳۹۸-۹۹)
روزنبرگ دررویکرد زبان زندگی رها شدن از بند قضاوتها وپیشداوری ها وتوقع داشتن از دیگران می داند. این نگاه ، فرصت می دهد تا دیگران را آن طور که هستند ، دید و شنید ؛عشق کمک می کند خود واقعی بود، بدون توجه به قضاوتهای دیگران. کسی که درگیر حرف مردم و بیمناک از قضاوت دیگران است ، نمی تواند به درستی و وضوح با خود ودیگران ارتباط صادقانه ای برقرار کند و نمی تواند قلب خود را به روی آنها بگشاید و درنهایت عشق بدهد و عشقی دریافت کند. هر چه این عشق ، پاکتر وبه دوراز توقع و قضاوت باشد، موجب بالا رفتن جایگاه عاشق در دنیای مادی ومعنوی می شود:
بهر روز مرگ این دم مرده باش تا شوی با عشق سرمد خواجه تاش (3 :3760 )
عشق به دنبال پاداش وجزا نیست؛ چه پاداش مالی وچه آن دنیایی و معنوی؛
عشق را با كفر و با ایمان چه كار عشق را با دوزخ و رضوان چه كار(6:5 )
در رویکرد ارتباط بدون خشونت؛ زمانی امکان و توان نثار از صمیم قلب در فرد به وجود می آید که بدون چشمداشت انجام شودواساسا وقتی فرد به رشدی معنوی از محبت بی دریغ و عشق بی توقع برسد، امکان نثاراز صمیم قلب که بالاترین مرحله ارتباطی فرد با دیگران است ، می رسد .
رو در روشدن با احساسات ونیازهای خود، موجب مواجهه با خود و شناخت خودمی شود. مواجهه با عشقی که حقیقت هر چیز و حتی علت وجودی همه چیز در جهان است ، برای همین عشق توان پاسخ به همه نیازهای ما را دارد ؛
روی در روی خود آر ای عشق کیش نیست ای مفتون تو را جز خویش خویش
(6 :1983)
گر نبودی بهر عشق پاک را کی وجودی دادمی افلاک را(5: 2739 )
در رویکرد ارتباط بدون خشونت ، عشق وارتباط با خود، درک نیازها واحساسات خود موجب آرامش درونی می شود وفرصت عشق وتوجه به دیگران را برای انسان فراهم می کند. محبت به دیگران تنشهای ناشی از اختلافات ظاهری فیمابین را از بین می برد وصلح وآرامش درسطح بیرونی وبه سمت جهان پیرامون فرد، تسری می یابد. سریان عشق متوقف نمی شود، تحولات معنوی ادامه پیدا می کند وتمامی ابعاد هستی از جماد ونبات ومحیط زیست ونژادها و مذاهب مختلف را در بر می گیرد . کیمیاگری عشق برای انسان او را به چنین درجه ای از« نثاراز صمیم قلب» می رساند.( ن.ک:1391)
بنابر ابیات مثنوی مولانا و مبانی رویکرد ارتباط بدون خشونتِ دکترروزنبرگ، عشق تحولاتی در فرد ایجاد می کند که درابتدا زندگی را برای فرد خوشایند می کند وسپس این حس قوی به جهان اطراف تسری می یابد، که می توان آن را در نمودار زیر خلاصه کرد:
عشق به خود عشق به دیگران عشق متعالی
در سطح فردی درسطح جامعه در سطح معنا
پذیرش خود پذیرش دیگران رشد وبالندگی
رفع صفات خودخواهانه رفع تنشهای ناشی از اختلاف عقاید بی نیازی وبی مرزی
صلح درون صلح با دیگران صلح کل
3-نتیجه گیری
در دنیایی که عشق افراطی به خود ، موجب خودشیفتگی و غرور و تکبر می شود و عشق به مردم گریزی، تخریب و تحقیر دیگران را در پی دارد، لازم است عشقی معرفی شود که کاهنده تخریب ها و تحقیر ها و خشونت زایی باشد و به بالندگی فرد و گسترش مفاهیم انسانی پیرامون او کمک کند. عشقِ عرفانی که مولانا معرفی کرده است و 7 قرن پس از او روزنبرگ از آن تأسی می جوید، می تواند جان مایه حیاتی زاینده و درمانگر دردها و رنجهای فرساینده انسان عصرحاضر شود. بی شک ، هم از این رو است که دکتر روانشناس امریکایی پس از سالها تلاش برای گسترش رویکردی با هدف ایجاد صلح ، به اندیشه مولانا می رسد. مولانا حامل پیامی است مبتنی بر بشردوستی در جهانی که در آن ، بُعد متعالی همواره در مرکز جهان بینی او قرار دارد و همین خصلت است که جویندگان جهان معاصر را به سوی او می کشاند.
گفتار و تعریفی که مولانا از عشق ارائه میکند، نه زهدی همراه بست نشینی و انفعال است ونه عشقی لجام گسیخته، مولانا در مثنوی نشان می دهد که فرد، چگونه می تواند با عشق -ولو اینکه سرچشمه اش ظاهرا عشقی مجازی باشد- به سوی تعالی پیش رود و این تعالی به صلحی برخاسته از درون فرد، به جهان پیرامون او تسری یابد و صلح کل را به ارمغان می آورد.عشق چون کیمیایی است که از انسان موجودی سراسر محبت می آفریند ، این محبت اورا به فردی خشونت گریز و صلح جو تبدیل می کند و بدین ترتیب تعالیبخش انسان می شود تا به مقام والا و معشوق معنوی برسد. روزنبرگ نیز به درک این مهم در زندگی بشر امروزی رسیده است. دوره ای که جهان سراسر جنگ است و جنگ هایی که برای صلح میشود جز اشاعه خشونت نیست و عشق را نیرویی می یابد که موجب میشود فرد با تمام وجودش و از صمیم قلب به طبیعت، سایر موجودات و به ویژه انسان های دیگر عشق بورزد، از قلبش بی دریغ نثار کند و از این همدلی و محبتی که پیشکش می کند، خود نیز به احساسی خوشایند دست پیدا کند و به رشدی معنوی دست یابد.بنابراین عشق می تواند موتور محرکه برای صلح و آشتی بین انسانها باشد و به ایجاد صلح کل بیانجامد.
منابع:
1-قرآن کریم
2-انجیل مقدس .رساله قرنتیان . باب سیزدهم: آیات ۴ تا ۸ ا
3-ابنعربی ، محمدبنعلی.(1388 )· فتوحات مکیه.مترجم: محمد خواجوی . ناشر: مولی .
4-استعلامی،محمد،(1372)مولوی ، جلال الدین، (تصحیح مثنوی معنوی) ، تهران:انتشارات زوار.
5-انصاری، قاسم. (1379). مبانی عرفان و تصوف،تهران : نشر طهوری.
6-پورنامداریان،تقی.(1388).در سایه آفتاب.تهران:نشر سخن.
7-حلبی،علی اصغر.(1392).تاریخ تصوف و عرفان.تهران : نشرخاضع.
8-روزنبرگ،مارشال.(1398). ازخود تا عشق.مترجم:کامران رحیمیان.تهران:نشر اختران
9-روزنبرگ،مارشال.(1391). بازگشت به صلح: گفتمان صلح در عصرمناقشات. مترجم: یزدانی، عباس.تهران:نشرامیرکبیر.
10-روزنبرگ،مارشال.(1398).قلب تغییر اجتماعی.مترجم : کامران رحیمیان.تهران:نشر اختران.
11-زرین کوب ، عبدالحسین.( ۱۳۶۸). بحر در کوزه .تهران: انتشارات علمی .
12-زمانی ،کریم .(۱۳۸۶). شرح جامع مثنوی معنوی . شش دفتر. تهران : انتشارات اطلاعات .
13--------.(1389) . میناگر عشق.چاپ هشتم،تهران: نشرنی.
14-شفیعی کدکنی، محمدرضا .(۱۳۸۷). غزلیات شمس تبریز ، تهران: انتشارات سخن.
15-عطاری کرمانی،(1387) عشق،عشق،و بازهم عشق(زندگی مولانا)،تهران: نشر آسیم.
16-فروم،اریک.(1399). عشق و آزادی (از دیدگاه مولانا و اریک فروم).مترجم: محمود کشاورزی. شیراز: گنج علم.
17-محمدی، علی.( ۱۳۸۸). تفسیر مثنوی از مثنوی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلی سینا.
18-همایی،جلال الدین.(1393).مولوی نامه.تهران:انتشارات زوار.
19-هیلگارد و همکاران .( ۱۳۸۴). زمینه روانشناسی هیلگارد .مترجم: محمد علی احمدی .تهران : انتشارات آستان .
مقاله ها
21-بیانی،شیرین.(1388)..عشق از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی ، پژوهشنامه ادب حماسی . دوره ۱، شمار ه ۹ ، صص 106-116.
22-تمیزال، علی. (۱۳۹۹). « صلح و دوستی از دیدگاه مولانا » . نشریه مطالعات زبان فارسی. دوره ۱۳ ، شماره ۶، صص ۱۲۳ -.۱۳۴ .
23-حقیقت،سید صادق.(1395).«صلح جهانی: مقایسهای بین مبنای کانتی و دیدگاهی اسلامی».دوفصلنامه . حقوق بشردوره 11، شماره 1 :3-21.
24-سرامی، قدمعلی (۱۳۸۶). « راه گردنه در گردنه کمال» .کتاب ماه ادبیات: شماره ۷ .صص55-75.
25-عباس زاده، خداویردی و طاهرلو، هانیه (1392) . «تجلی عشق در اشعار مولانا». نشریه عرفان اسلامی ۱۳۹۲ ،دوره ۹، شماره ۳۶.
26-عیوض زاده؛ حسن. پرندوش، پوریا. (1398). تحلیل پارادایمی توسعه در اندیشه آمارتیا سن و نسبت آن با صلح کل عرفانی .فصلنامه عرفان اسلامی :سال پانزدهم .شماره ۵۹ .
27-میرزایی، نورالدین.( ۱۳۹6) . «نقش روانشناسی و عرفان در تقویت صلح درون ». فصلنامه عرفان اسلامی .سال چهاردهم .شماره ۵۴ .
28-وحيدي،رستم. (1384). سخنرانی با عنوان «صلح و دوستي در دين زرتشتي» (در همايش رهبران ديني جهان درباره «بشريت و صلح همگاني »در دهلي نو). خبرگزاری مهر، تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۴ .
From love to peace
A comparative analysis of the concepts of love and peace in Maulana's Masnavi and Rosenberg's works
Maryam Babaei: PhD student specializing in Persian language and literature, Faculty of Humanities, Saveh branch, Islamic Azad University of Saveh, Iran.
Reza Heydari Noori:Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Saveh Branch, Islamic Azad University of Saveh, Iran.
Corresponding author: r-heydarinoori@yahoo.cim
Mohammad Taghi Qandi:Assistant Professor, Department of Persian Language and Literature, Faculty of Humanities, Saveh Branch, Islamic Azad University of Saveh, Iran.
Abstract
Security, peace and tranquility have long been among the first needs of mankind to maintain survival. For this reason, thinkers have long introduced many components to achieve peace, which writers have also paid attention to in their works. The 7th century poet and mystic Maulana addressed it in his work, Masnavi Sharif, and emphasized love as a way to achieve peace and tranquility. More than 7 centuries after him in the West, a psychologist named Marshall Rosenberg, in an approach called non-violent communication, calls love one of the essentials to reach a world free of violence.
Maulana and Rosenberg have paid attention to love as the most important component to achieve peace. Both have considered the way to achieve external peace first, to achieve inner peace, and both thinkers agree that to achieve peace, it is necessary for love to enter human life
This research article is descriptive-analytical; It deals with the comparative analysis of the place of love in achieving peace with these two thinkers with the aim of showing how, according to the theories of these two, love can bring peace to man and the world around him with the effects it has on the psyche and performance of a person. brought
Keywords: love, peace, Maulana Balkhi, Rosenberg, non-violent communication approach
[1] Nonviolent communication (NVC)