Ontology in the mysticism of the ring and its similarities with ontology in the mysticism of Ibn Arabi
Subject Areas : Christianityalireza khajegir 1 , Mohsen Fahim 2 , majid jalali jalalabadi 3
1 - Faculty member of the Department of Religions and Mysticism, Shahrekord State University, Shahrekord, Iran
2 - Department of Theology, Najafabad Branch, Islamic Azad University, Najafabad, Iran
3 - Religions and Mysticism, Faculty of Law, Najafabad Azad University, Iran
Keywords: oneness, divinity, predestination, non-polar world, bipolar world, manifestation,
Abstract :
The issue of ontology is important in all mystical schools and there are few mystical schools that have not paid attention to this issue in their teachings. This issue is very important in the school of cosmic mysticism and many issues in this school have been extracted from this principle. The main question in this study is to examine the extent of the effectiveness and adaptation of ontology theory, including the interpretation of the levels of existence and the nature of existence in the school of cosmic mysticism, a circle of teachings of Islamic mysticism. The method used in this research was descriptive study and content analysis method was based on library resources. The findings of the research indicate that the Nasut, in cosmic mysticism are taken from the words of no polarity (non), unipolar and bipolar, which is indebted to Islamic mysticism, and thus, from the manifestation. Therefore, it is possible to consider the approach of the Islamic school of mysticism to this issue, apart from inventing new terms, and the differences in their foundations and applications are influenced by the ontology of Islamic mysticism.
|
|
هستی شناسی در عرفان حلقه و مشابهت های آن با هستی شناسی در عرفان ابن عربی |
دوفصلنامه علمی – پژوهشی پژوهشنامۀ ادیان سال 18،شماره 34، پاییز و زمستان 1402، 175-197 (مقاله پژوهشی) | Journal of Religious Studies Vol. 18, No. 34, Autumn 2023 & Winter 2024 |
and its Similarities with Ontology in Mysticism of Ibn Arabi
Majid Jalali Jalilabadi
PhD in Religions and Mysticism, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Isfahan, Iran, benamebinameou@gmail.comTaherh Haj Ebrahimi
Alireza Khajegir
Associate Professor, Department of Religions and Mysticism, Faculty of Literature and Human Sciences, Shahrekord University, Shahrekord, Iran, (corresponding author). A.khajegir1350@gmail.com
Mohsen Fahim
Assistant Professor, Department of Theology, Najaf Abad Branch, Islamic Azad University, Isfahan, Iran Fahimmohsen54@gmail.com
Abstract:
The issue of ontology is important in all mystical schools and there are few mystical schools that have not paid attention to this issue in their teachings. This issue is very important in the school of cosmic mysticism and many issues in this school have been extracted from this principle. The main question in this study is to examine the extent of the effectiveness and adaptation of ontology theory, including the interpretation of the levels of existence and the nature of existence in the school of cosmic mysticism, a circle of teachings of Islamic mysticism. The method used in this research was descriptive study and content analysis method was based on library resources. The findings of the research indicate that the Nasut, in cosmic mysticism are taken from the words of no polarity (non), unipolar and bipolar, which is indebted to Islamic mysticism, and thus, from the manifestation. Therefore, it is possible to consider the approach of the Islamic school of mysticism to this issue, apart from inventing new terms, and the differences in their foundations and applications are influenced by the ontology of Islamic mysticism.
Keywords: oneness, divinity, predestination, non-polar world, bipolar world, manifestation
دوفصلنامه علمی – پژوهشی پژوهشنامۀ ادیان سال 18،شماره 34، پاییز و زمستان 1402، 175-197 (مقاله پژوهشی) | Journal of Religious Studies Vol. 18, No. 34, Autumn 2023 & Winter 2024 |
هستیشناسی در عرفان حلقه و مشابهتهای آن با هستیشناسی در عرفان ابن عربی1
چکیده
هستی شناسی در همه مکاتب عرفانی دارای اهمیت زیادی است و کمتر مکتب عرفانی را می توان پیدا کرد که به این مسئله در آموزه های خویش توجه نکرده باشد. این مسئله در مکتب عرفان کیهانی حلقه و عرفان اسلامی بویژه مکتب ابن عربی نیز دارای اهمیت بسیاری است و مسائل زیادی در این دو مکتب به این اصل مرتبط است. مسئله اصلی در این پژوهش بررسی مشابهت های هستی شناسی در مکتب عرفان کیهانی حلقه با هستی شناسی در عرفان اسلامی و بویژه ابن عربی است. روش بکار گرفته شده، در این تحقیق مطالعه توصیفی و روش تحلیل محتوا با استناد به منابع کتابخانهای بوده است. یافتههای پژوهش حاکی است که شباهت میان اصطلاحات عرفانی مانند؛ هاهوت، لاهوت، جبروت، ملکوت و ناسوت، با اصطلاحات عرفان کیهانی مانند؛ هیچ قطبی(عدم)، تک قطبی و دوقطبی که حکایت از اقتباس این مکتب از عرفان اسلامی است، کاملا مشهود است.
کلید واژه: احدیت، لاهوت، جبروت، جهان هیچ قطبی، جهان دوقطبی، تجلی
1. مقدمه
مسئله جهان شناسی و مراتب و ساحتهای هستی در همه مکاتب و ادیان مطرح است، زیرا این مسئله با مبحث انسان شناسی و خداشناسی نیز ارتباط دو سویه دارد. در جهان بینی عرفانی عالم هستی دارای مراتبی است و این مراتب و سطوح هر یک دارای عناوین خاصی است که میتوان نتیجه گرفت که این موضوع تنها مختص به یک دین و آیین نیست، بلکه در بسیاری از مکاتب و ادیان وجود دارد. در ادیان و مکاتب عرفانی مختلف چنین اشتراکاتی علی رغم وجود اختلاف در زبان فراوان است. مفهوم هستی شناسی و حضرات خمس در عرفان کیهانی و عرفان ابن عربی نیز یکی از بسترهای مطالعه تطبیقی این دو تفکر است.
یکی از مکاتب عرفانی دوران معاصر که به مسئله هستی شناسی بسیار توجه داشته، عرفان حلقه است. عرفان حلقه جزء عرفانهای نوظهوری بشمار میرود که نزدیک به چهار ده است که در ایران مطرح شده است و از دو بعد نظری وعملی به شناخت مراتب هستی میپردازد. در عرفان حلقه مسئله هستی شناسی و مراتب آن در قالب اصطلاحاتی بیان شده است که با مراتب هستی در عرفان اسلامی و بویژه مکتب عرفانی ابن عربی بسیار مشابهت و همخوانی دارد. در عرفان اسلامی مفهوم حضرات خمس برای بیان مراتب هستی و جهان شناسی عرفانی مطرح می شود که با اصطلاحات بیان شده در عرفان حلقه مانند؛ جهان هیچ قطبی، جهان تک قطبی، جهان دو قطبی بسیار شباهت دارد.
هدف اصلی در این مقاله بررسی شباهتهای هستی شناسی و مراتب آن در عرفان حلقه و عرفان اسلامی بویژه مکتب عرفانی ابن عربی است. بر این اساس ابتدا به تبیین دو مفهوم اساسی حضرات خمس در عرفان ابن عربی و هستی شناسی در عرفان کیهانی پرداخته شده و سپس به میزان اقتباس و شباهتهای این مسئله در دو مکتب پرداخته شده است.
روش تحقیق در این پژوهش توصیفی تحلیلی است و ابزار گردآوری اطلاعات مورد نیاز تحقیق به صورت کتابخانهای است، بدین صورت که دادههای مورد نیاز پس ازجمع آوری از طریق مطالعه و فیش برداری از کتب و مقالات مربوطه با توجه به سر فصلهای تعیین شده مورد بررسی، تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.
2. پیشینه تحقیق
در زمینه نقد وبررسی عرفان کیهانی با توجه به نو ظهور بودن آن در سالهای اخیر کتب ومقالههایی به چاپ رسیده است که بعضی ازآنها موضوع اصلی شان بررسی کلی عرفانهای نوظهور است که به عرفان کیهانی نیز پرداختهاند که در زیر به چند نمونه آن اشاره میکنیم: درسال 1390، کتاب افسون حلقه5؛ اساس نامه عرفان کیهانی بصورت عقلی و نقلی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است که اساسنامه عرفان کیهانی را مبتنی بر عقل و نقل نمیداند و نتیجه میگیرد که عرفان کیهانی مکتبی است که آیینهای شرقی را با نظریههای غربی آمیخته و این ترکیب را با زبان عرفان اسلامی و تصوف ایرانی بیان میکند. مقاله عرفان حلقه تهدیدی جدی برای بهداشت معنوی جامعه، دراین مقاله درمانهای عرفان کیهانی را درمانگری شیطانی میداند و مینویسد در اساسنامة عرفان حلقه نوشته شده؛ همهی کسانی که بر رحمت الهی چیزی میافزایند متقلب اعلام میکند و اثبات این تقلب و بدعت گذاری به این است که با حذف آن عامل حلقة وحدت که همان حلقههای شعور کیهانی یا رحمانیت است، همچنان عمل میکند. (طاهری، 1387: 20 تا 18)
3. سلسه مراتب هستی درعرفان کیهانی
در عرفان کیهانی مفهوم هستی و هست به دوعنوان مطرح است، اول هستی که غیرقابل تعریف است که آن خدای حقیقی است و دوم هستی که قابل تعریف است که به آن تجلیات گفته شده است.
(نظاره تا نظر، 1389: 60 -57) از ديدگاه عرفان کیهانی برای هر چیزی که وجود دارد، میتوان واژه هست یا هستی بکار برد، لذا هستی شامل دو بخش است:
الف) هست غير قابل تعريف یا عدم یا جهان هيچ قطبي، که همان خداي حقيقي است.
ب) هست قابل تعريف یا تجلیات که همان وجود و هستي است و شامل عوالم اول، دوم، سوم، چهارم یا جهانهاي n قطبي، پنجم و ... ميشود (طاهری، 1388: 167).
3-1. هست غیر قابل تعریف؛ خدای حقیقی یا هیچ قطبی
مهمترین مبحث خداشناسی در عرفان کیهانی، بیان این مطلب است که ذات خداوند یا هست غیر
قابل تعریف تنها وجود حقیقی یا هست حقیقی است و هر چیزی و هر کسی، نسبت به او وجود مجازی دارد. از این رو، لازم است که ابتدا منظور از وجود حقیقی و مجازی معلوم شود. در عرفان کیهانی سایه هر چیزی نسبت به خود آن، مجازی است. در عین حال، اگر همان سایه هم سایهای داشته باشد، نسبت به آن، حقیقی محسوب میشود6.
در همهی جهان هستی، همین رابطه برقرار است. در هستی، جهانهای زیادی وجود دارد که هر کدام از آنها از دیگری متجلی شده است و خود نیز جهان دیگری را متجلی کرده است7، یعنی هر جهان، سایهی جهان دیگر بوده، که خود آن سایه نیز یک جهان است به نوعی مجازی بودن جهانهارا بیان میکند(طاهری، نظاره تا نظر،1389: 60 -47)
در حقیقت، یک مبدأ و منشأ برای همهی این جهانها وجود دارد که ذات مقدس خداوند است و به این ترتیب، از یک طرف، هریک از این جهانها نسبت به جهان قبل از خودش که آن را متجلی کرده است، مجازی و نسبت به جهان پس از خودش حقیقی محسوب میشود و از طرف دیگر، همهی جهانها در نسبت با حقیقت مطلق مجازی هستند. پس، به بیان دیگر میتوان گفت که فقط یک حقیقت مطلق وجود دارد و هر موجود دیگری، حقیقت نسبی دارد. اما از منظری دیگر، هر جزئی از جهان هستی، حقیقت دارد. چون در هر چیزی، اثری از حقیقت مطلق وجود دارد. پس هیچ شیئی، خالی از حقیقت نیست.
از این جهت که درک ذات مقدس خداوند، ممکن نیست و ذات الهی، فراتر از تعریف و توصیف بشری است، نمی توان گفت که او هستی و وجودی دارد که ما میتوانیم آن را بشناسیم؛ اما از آن جهت که تجلیات او وجود دارند و وجود آنها سایهای از اوست، تأکید میشود که او هست و وجود دارد. بنابراین، ذات مقدس خداوند، وجود دارد؛ اما بودن او با بودنی که انسان میشناسد، به کلی متفاوت است. پس برای اشاره به خداوند میتوان به طور قراردادی از واژههای عدم8 و هیچ قطبی استفاده نمود، تا هیچ صفتی را در ذهن تداعی نکند. به این ترتیب، منظور از هیچ قطبی، یک هستی است که نام و نشان ندارد و قابل ادراک و فهم و تعریف نیست.9
3-2. هست قابل تعريف یا وجود یا هستی
منظور از هست قابل تعريف، جهان تك قطبي و جهانهاي پايينتر است. درعالم هستي، جهانهاي بسیاری وجود دارد كه هر كدام از آنها از ديگري تجلي شده است و خود آن جهان ديگري را تجلي كرده است. به علت وسعت بیکران و بینهایت تجلیات الهی، بینهایت جهان و عوالمی با مشخصات متفاوت در هستی وجود دارد که فقط یکی از آنها جهان ناسوت یا دو قطبی است. شناخت این جهان، مقدمهای است که با آن، میتوان به وحدت موجود در هستی و به جایگاه جهانهای دیگر اشاره کرد. (طاهری، 1388: 19)
3-۲-1. جهان دو قطبی یا عالم ناسوت
در جهان دو قطبی، قابلیت ها و امکانات دوگانه ای وجود دارد که انسان با آن مواجه است که هر کدام، با ضد خودش شناخته میشود. برای مثال، در این جهان، هر کدام از ویژگیهای متضاد خوبی با بدی، روز وشب، هدایت با گمراهی، عدل و ظلم با وجود یکدیگر، معنی و مفهوم پیدا میکند و در یک کلام، اساس این جهان، بر تضاد و دو قطبی بودن است. علت این خصوصیات دوگانه، وجود خیر یا مثبت و شر یا منفی است که تضاد در جهان دو قطبی را شکل میدهد که از آنها تحت عنوان شبکهی مثبت و شبکهی منفی نام برده میشود.
شکل منشور جهان دو قطبی
جهانی که هم اکنون ما در آن زندگی میکنیم، مقطعی از این جهان دو قطبی است در حقیقت، جهان دو قطبی، مراتب و مقاطع مختلفی دارد که زندگی در آنها یکی پس از دیگری تجربه میشود. ورود ما به جهان دو قطبی، از یک نقطه شروع شده است و چون قرار نیست که همواره از مبدأ دور شویم و به قهقرا برویم، به همان مبدأ نیز خاتمه مییابد. (نظاره تا نظر، 1389 : 49)
در واقع، خداوند از طرح جهان دو قطبی،باید هدفی داشته باشد و اگر قرار بود این جهان، پیوسته رو به تنزل رود و مسیر بازگشتی نداشته نباشد، به آن هدف نمیرسید. به این ترتیب، جهان دو قطبی، در مسیر رفت و بازگشت قرار میگیرند و به علت این که مسیر رفت، عين مسیر بازگشت نیست، کل مسیر را میتوان به یک چرخه (مانند شکل ۱) تشبیه کرد. از این جهت، جهان دو قطبی، چرخهای است که از عوالم مختلفی با خصوصیت دو قطبی تشکیل شده است شروع تجربه در این چرخه، با تنزل از جهانی است که به آن جهان تک قطبی گفته میشود (طاهری، 1388: 171).
شکل(1) چرخه جهان دوقطبی
در جهان تک قطبی، وحدت حاکم است وویژگی های دو قطبی وجود ندارد. مسیر حرکت ما در جهان دو قطبی، ازیک نقطه بنام مبدأ جهان تک قطبی آغاز میشود و به همان مبدأ خاتمه پیدا میکند. البته مسیرحرکت ما در مقاطع این چرخه، دارای زمان نیست. بنابراین ابتدا و انتها داشتن جهان تک قطبی نیز به معنای اول و آخر بودن از نظر زمانی نیست، بلکه در مراتب پایین، زمان معنی دارد. عبور از مقاطع جهان دو قطبی، از نقطهی آغاز تا نقطهی پایین ترین نقطه جهان تک قطبی، مسیر نزولی چرخهی دو قطبی را نشان میدهد و برگشت از این نقطه تا بالای جهان تک قطبی، مسیر صعودی این چرخه را به تصویر میکشد. از انجایی که اساس چرخهی جهان دو قطبی، تضاد و دوگانگی است، این تضاد، در هیچ بخشی از آن، حذف نمیشود. در مسیر نزولی چرخه، رفته رفته وحدت کمتر و بر کثرت ابعاد و تنوع تجليات، افزوده میشود و همچنین، به دلیل افزوده شدن این کثرت، کثرت ناشی از تضاد نیز افزایش مییابد اما در مسیر صعودی، هم کثرت ابعاد و کثرت انواع و هم کثرت ناشی از تضاد، کاهش مییابد. (طاهری، 1388: 173).
3-۲-2. جهان تک قطبی یا عالم وحدت
از منظرعرفان کیهانی، در جهان تک قطبی وحدت حاکم است وخصوصیات دو یا چند قطبی نیست، بلکه جهان تک قطبی بر فراز مکان، زمان، تضاد و هر بعد دیگری قرار گرفته است، وجود مستقلی ندارد و به منزلهی تصویری از حقیقتی نامحدود و غیر قابل تصور و تعریف است. بنوعی، جهان هستی، تجلی هیچ قطبی یا عدم است. وقتی جهان هستی را تجلی و عکس «او»10 میتوان دانست، می توان گفت که جهان نه تنها وجود مستقلی ندارد، بلکه با عظمتش، عظمت خالق خود را معرفی میکند. همچنین، از سویی وحدت و یگانگی خالق را به نمایش میگذارد و از سوی دیگر، بیکرانی و نامحدودیت او را نشان میدهد (طاهری، 1388: 177).
بنابراین امکان ندارد که هیچ قطبی، بیکران و بینهایت باشد؛ اما تجلیات «او» محدود باشد. به همین دلیل، ممکن نیست که تجلیات او فقط شامل جهان دو قطبی و اجزای آن باشد، بلکه بی نهایت جهان موجود است. جهانهای بیشماری وجود دارد که به نوعی چرخههایn قطبی، عظمت خداوند را به تصویر میکشند. هریک از این بینهایت چرخه، از طریق سه جهان تک قطبی که تجلی جهان هیچ قطبی هستند، به وجود آمدهاند. (شکل 2)
هر چرخهای، سایهی جهان تک قطبی مربوط به آن چرخه است. در این جهان تک قطبی، اطلاعات جزئیات همان چرخه وجود دارد. جهان تک قطبی دیگری که مجموعهی این جهانهای تک قطبی، تجلی و سایهی آن هستند، دارای امکان طرح جزئیات جهانهای n قطبی بوده، خودش نیز سایهی جهان تک قطبی دیگری است.
از تجلی جهان هیچ قطبی، جهان تک قطبی یک پارچهای پدیدار شده است. به این عالم، وجود اول گویند. از تجلی وجود اول، جهان تک قطبی دیگری به وجود آمده است که معلومات و ایدهی مربوط به خلق جهانهای تک قطبی چرخههای n قطبی را در خود دارد. این عالم وجود دوم نام میگیرد. وجود دوم جهان تک قطبی هر یک از چرخهها یا حلقهها را متجلی میکند. هر کدام از این جهانهای تک قطبی که در آن، جزئیات مربوط به هر چرخه یا حلقه معلوم است، وجود سوم نامیده میشود. به این ترتیب، از هیچ قطبی تا هر جهان «n قطبی» سه مرتبهی وجودی هست که هر کدام، جهان تک قطبی محسوب میشوند و در آنها تضادی وجود ندارد. بنابراین در هستی جهانهایی طولی وجود دارد که به شکل عالم یک، عالم دو، عالم سه، عالم چهار، پنج، شش و ... نامگذاری میشود. عوالم اول و دوم و سوم، تک قطبی هستند و جهان های n قطبی عظمت حق را به تصویر میکشند. هر یک از این بینهایت چرخه از طریق سه جهان تک قطبی عوالم یک تا سه که تجلی هیچ قطبی یا عدم هستند، به وجود آمدهاند (طاهری، 1388: 178). شکل (2)
شکل(2) پیدایش از عدم تا جهان n قطبی
۳-۲-۳. مراتب وجود و عقل در پیدایش هستی
در عرفان کیهانی هريك از سه جهان تك قطبي عالَم علم الهي هستند و وجود هركدام از آنها نسبت به وجود حلقههاي n قطبي كه بالفعل هستند، بالقوه است. به دليل اين كه طراحي اجزاي هر حلقهي n قطبي، محصول اين سه جهان یا عالم تك قطبي است، ميتوان هريك از عوالم را عالم عقل ناميد. بنابراين، اولين عالم تجلي يافته از هيچ قطبي، وجود اول بوده، که عقل اول ناميده ميشود (طاهری،1388: 179).
3-2-3-1. وجود عقل اول، عقل دوم، عقل سوم یا لاهوت، جبروت، ملکوت
در سلسله مراتب هستی شناسی مکتب عرفان حلقه، وجود اول یا لاهوت، علم كلي است كه در آن ايدهي آفرينش نقش بسته است. مخلوق وجود اول، وجود دوم یا جبروت يا طرح كلي عوالم n قطبي است. وجود دوم، عقل دوم نام دارد. مخلوق وجود دوم، وجود سوم است. هركدام از اجزاي وجود سوم یا ملكوت، عالَم علم و اطلاعات يكي از بي نهايت عوالمي ميشود كه به آنها عوالم n قطبي یا عوالم چهارم ميگويند. اگر چه در شكل به منظور رعايت سادگي در تصوير سازي، هر يك از اين اجزا به صورت مجزا به نمايش در آمده است، پيوستگي آنها يكپارچگي اين عالم را حفظ ميكند. همچنين، در هر يك از اين اجزا، همهي اجزاي حلقهي n قطبي مربوط به آن وجود دارد. وجود سوم، عقل سوم نيز ناميده ميشود و جهان مخلوق آن، بالفعل است. براي مثال، از آن بخش از عقل سوم كه مربوط به جهان دوقطبي است، جهان دوقطبي پديدار ميشود. بنابراين مفهوم خلقت از عالم چهار به پايين معنا ميگردد. همهي اجزاي جهان دوقطبي و هر يك از جهانهاي n قطبي، مخلوق چهارم محسوب ميشوند. البته، با توضيحات بخش بعد معلوم ميشود كه همه چيز فقط محصول عقل نيست و براي مثال، خود تجليات موجود در جهان دو قطبي، به دو بخش تقسيم ميشوند. (طاهری، 1388: 180)
يك دسته از اين تجليات فقط محصول عقل هستند و دستهي ديگر یا انسانها که دو بعد ظاهري و باطني دارند. بخش ظاهري وجود آنها از تجلي عوالم بالاتر عقل به وجود آمده است و حقيقت اصلي وجود آنها منشأ ديگري دارد كه به آن اشاره خواهد شد. اما براي سادگي فهم ميتوان گفت كه همهي مخلوقات جهان دوقطبي مخلوق چهارم هستند. انسان نيز خود در مرتبه خود خالق است. براي مثال، انسان داراي خيالات، احساسات و آثار ديگري است كه به طور مستقيم يا غير مستقيم مخلوق او به شمار ميرود. خيالات و احساسات هر كسي ساخته و پرداختهي خود او است؛ زمينه سازيها و برنامه ريزيهاي دروني و نحوهي زندگي و تفكر هر انسان، نقش تعيين كنندهاي در خواب او دارد و اشتياق و طلب او به صورت انواع دعا و نفرين به ظهور ميرسد. به اين ترتيب، همهي آثار افكار و اعمال انسان، مخلوق او هستند و مخلوق پنجم عالم هپروت ناميده ميشود. آنچه كه توسط انسان خلق ميشود، خود خلق ميكند و عالم شش را به وجود ميآورد و اين ماجرا تا منفي بينهايت ادامه دارد. يعني خود مخلوق پنجم نيز در جهان هستي اثرگذار است و به همين لحاظ، خالق محسوب ميشود.
شکل (3) ذات احدیت تا کثرت
انسان با هر انديشه، كلام و رفتار خود، تشعشعاتي شعوري، مثبت يا منفي، به هستي القا ميكند و اين شعور القا شده، بازتابي براي عالم هستي مادي خواهد داشت. يعني برآيند شعوري كه همهي انسانها به عالم هستي القا ميكنند، روح صلح و وحدت و يا روح ظلم و کثرت را بر آن حكمفرما ميكند. بنابراين، اثر شعور القا شده از سوي هر انساني، مخلوق ششم است و اين تا منفي بي نهايت ادامه خواهد داشت (طاهری، 1388: 181).
3-3-3-2. وجود و عشق درپیدایش هستی
ذات مقدس خداوند، هستي را با عشق متجلي كرده است؛ يعني در نظام آفرينش، هر حركتي كه موجب ظهور يك جهان و اجزاي آن ميشود، بر مبناي عشق است و آفرينش بر مبناي عشق نيازمند هيچ دليلي نيست. با توجه به اين كه عامل تجلي، چيزي جز عشق و رحمت خداوند نيست، عشق اول، از عالم هيچ قطبي جاري شده و وجود اول را هستي بخشيده است؛ عشق دوم، از وجود اول سرچشمه گرفته و وجود دوم را متجلي كرده است و عشق و محبت سوم، از وجود دوم نشأت يافته و وجود سوم را خلق كرده است. اما از اين سه وجود در وجود چهارم یا جها ن هاي n قطبي پرده برداري شده است. يعني اين سه وجود پنهان، در وجود چهارم جلوهگري ميكنند. در جهان دوقطبي11، عشق و محبت چهارم، چيزي جز حقيقت خلقت و وجود آدم نيست. نظامِ سلسله مراتبي عقل و عشق، همچنان ادامه مييابد و دو ستون مختلف از انواع عشق و عقل ايجاد ميكند كه در كنار هم، بناي هستي را استوار ميكنند (طاهری، نظاره تا نظر،1389: 55).(شکل4) براي بررسي بيشتر ارتباط ميان عقل و عشق درعوالم توجه به اين نكات نيز ضروری است(شکل4):
در مرتبه اول این که برپايي ساختار و نظام وجود چهارم به عهده ي كارگزاراني است كه از عشق چهارم پديدار شدهاند. درجهان دوقطبي، هوشمندي حاكم بر آن، وظيفهي ايجاد را به عهده دارد. يعني حقيقت متعالي پيدايش آدم عامل پيدايش اين هوشمندي كل است و اين هوشمندي عالمي را به وجود مي آورد كه سايهي عقل و از جنس عقل است. با فراهم شدن اين بستر، كثرات آدم عشق پنجم را در اين عالم جاري ميكنند.
از جهت دیگر هر عالمي از عشق پديد ميآيد، اما در عين حال، خود از عشق بي خبر است. از طرف ديگر، وجود اول تا سوم فقط طرح پديدار شدن هستي را در خود دارند و اين پديداري، با به صحنه آمدن عشق چهارم انجام ميشود. يعني، چهرهي عوالم تك قطبي در آيينهي وجود چهارم آشكارميشود و اين، در اثر جاري شدن عشق چهارم است؛ در حالي كه خود عالم چهارم از جنس عشق نيست. به بيان ديگر، عقل، وجود خود را مديون عشق است وعشق تجلي خود را مديون عقل است.(طاهری،1388: 182)
همچنین در آفرينش، عشق پنهان و راز آلود است و نتيجهي آن كه عوالم عقل است، از وجود آن خبر ميدهد. به بيان ديگر، مراتب هستی و اجزاي آن بخش پيداي خلقت هستند كه به آنها شاهد بازاري ميگويند و مراتب مختلف تجلي عشق از جمله انسان بخش پر رمز و راز خلقت هستند كه پرده نشين محسوب ميشوند. عشق علاوه بر تجلي گري و هستي بخشي، در بازستاندن هستي هم ايفاي نقش ميكند. از اين جهت، عشق خداوند شامل دمش به هستي یا رحمانيت و بازدمش یا رحيميت است (طاهری، 1388: 183).
شکل(4) دو ستون تشکیل دهندهی خلقت
در هر يك از عوالم n قطبي، عشق متناسب با اين عوالم است. براي مثال، در عالم دوقطبي، عشق دوگانه ميشود. يعني، به دو قطب مخالف تجزيه و به صورت دوگانه محبت و نفرت متجلي ميگردد. اگرچه عظمت عشق، همهي هستي را فرا گرفته است، اين نور هستي بخش، تنها فروغ تابيده از عالم هيچ قطبي نيست و ذات مقدس حق، عوامل ديگري نيز براي ظهور دارد كه شناخته نشده است. دانستن اين موضوع فقط به ما يادآوري ميكند كه عظمت خلقت فراتر از آن است كه به تصور در آيد (طاهری، 1388: 185)
4. هستی شناسی در عرفان اسلامی
مسئله هستی شناسی در عرفان اسلامی بطور عام و در عرفان ابن عربی بطور خاص نیز دارای اهمیت بسیار زیادی است و با اصطلاح حضرات خمس تفسیر و تبیین می شود. این مفهوم از جمله مباحث بنیادین عرفان اسلامی است که ناظر بر مقامات وجود مطلق بوده و محل ظهور و بروز تجلیات حق است. بر اساس توحید عرفانی، در سرای هستی تنها وجود حقیقی خداوند سبحان است و در ماسوای او، همه موجودات تجلیات الهی و جلوههای از آن حقیقت ناب بوده و وجود همه چیز وابسته به اوست. از جهت دیگر ذات حق تعالی دارای قید و بند و هیچ حدی نیست و به تعبیر شارحان ابن عربی، مطلق است و تمام مراتب هستی را محیط کرده است (قیصری، 1375: 15). شارحان مکتب ابن عربی هنگام سخن گفتن از سلسله مراتب ظهورات هستی، این بحث را که از مباحث بنیادین عرفان اسلامی است، در دستگاه هستی شناسی مکتب ابن عربی حضرات خمس نامیدهاند.
حضرت در لغت به معنای نزدیکی و قرب است (ابن منظور، 1404: 197). در عرفان به معنای مظهر، یعنی محل یا جایگاه ظهور یا حضور خداوند است و در معنای خاصتر به معنی هر یک از مراتب نزولی تعیّنات، از وحدت ذات تا کثرت عالم شهود است(لاجوردی، 1393: 65) بنابراین حضرات خمس بیانگر تبیین مراتب هستی و کثرت ظهورات حق تعالی است. منشأ رایج اصطلاح حضرات خمس در آثار صدرالدین قونوی یافت میشود؛ او اولین کسی است که این اصطلاح را در تبیین مراتب هستی و وجود به کار برده است (قونوی، 1404: 96). از این رو، عرفا پنج حضرت یا حضرات خمس را در تجلیات حق قائل شدهاند.
از آن جایی که حق وجود محض است و وجود جمیع موجودات به آن حضرت منتهی میشود و آن حضرت منتهای همه موجودات است و مانند نور، در ذات خود اقتضای ظهور میکند و چون ذات حق مجهول مطلق است، بشر از درک آن عاجز میماند، بدین جهت شناخت حق فقط از طریق شناخت ظهورات او ممکن میشود؛ بر این اساس، هستی محل تجلّی حق به جهت ذات یا به اعتبار صفتی از صفات اوست که این ظهورات مراتب هستی و حضرات نامیده شدهاند (جامی، 1370: 46). به این ترتیب موجودات عالم هر یک تجلیای از تجلیات حق و مظهری از اسماء و صفات اویند. در عرفان اسلامی و به ویژه ابن عربی اساساً «حق» به دو معنی به کار رفته است:
اول: «حق فی ذاته» که وجود صرف و خالص ومطلق است که مطلق از تمام قیدها و لا بشرط از جمیع شروط حتی از قید و شرط گفته شده است؛ بنابراین فراتر از خیال و گمان انسان است و در نتیجه معرفتش امکان پذیر نیست و در حقیقت میان او و عوالم، اثبات قدر مشترک و وجه جامع محال است.
دوم: «حق متجلی» بر خلاف «حق فی ذاته» تجلی در تمام مظاهر، مرادف با خلق و متصف به اوصاف آن، بلکه عین کون و عین اشیاء است و عباراتی هم چون «عین الکون حق» و «سبحان من اظهر الاشیاء و هو عینها» و امثال آن ناظر به این مقام است(جهانگیری، 1367: 207).
حق فی ذاته به وجه متعال الهی ناظر است و حق متجلی عالم ماسوی الله را میشناساند. ابن عربی واژهی عالَم را مأخوذ از علامت میداند. عالم هستی صور ظاهری حق تعالی است و او روح عالم هستی است که آن را تدبیر میکند. و از آن جایی که تمام امور عالم، علامتی و مظهری از اسمای الهی است و هر اسمی هم از حیث اشتمالش بر ذات که جامع جمیع اسماء است، مشتمل برجمیع آنهاست، بنابراین هر فردی از افراد عالم، خود عالمی است که علامت و نشانهی جمیع اسماء است (قیصری، 1375: 89).
4-1. سلسله مراتب هستی در عرفان اسلامی
در عرفان اسلامی مراتب کلی هستی که محل ظهورات و تجلیات حق است، پنج عالم را شکل میدهد که در لسان عرفا «حضرات» نامیده شده است. تعداد عوالم هستی به نظر مؤلفان مختلف، متغیر است. ابن عربی و بسیاری دیگر مانند قیصری و لاهیجی به «پنج حضرت الهی» قائل هستند. اگرچه اسماء حق غیر متناهی است، ولی مجموعه عالم و موجودات کثیر با آن که تناهی ندارند، به طور کلی در پنج «حضرت» محصور است که جامع همه عوالم است و در واقع عوالم وجودی را منحصر در پنج عالم مینماید.
بنا بر نظر ابن عربی، حقیقت در اطلاق خود رازی کاملاً نشناختنی و غیر قابل دسترس و بسیار فراتر از معرفت انسانی است و پیدایش هستی نیز از طریق تجلی صورت میگیرد (izutsu, 1984: 27). برای تشریح و تبیین حضرات خمس نخست میتوان بین مرتبهی اصل الهی و عالم تجلی تمایز قائل شد. اصل الهی شامل دو مرتبه است: مرتبهی ورای هر گونه تعیّن و مرتبهی خدای آفریننده. عالم تجلی نیز خود شامل سه مرتبه است: نخست عالم روحانی یا عقلانی به معنای عمیق واژهی «عقل» که عالم فوق صوری است و بهشت و فرشتگان به آن تعلق دارند. سپس عالم صورت که شامل عالم نفسانی از جمله اندیشه و ذهن و فکر بشری و نیز عالم جسمانی و مادی است (شوان، 1384: 7). اگرچه آموزهی مراتب هستی را میتوان به چندین تفسیر عرضه کرد، اما بنا بر تفسیر مشهورآن این مراتب (حضرات) را شامل عوالم لاهوت، جبروت، ملکوت، ملک و انسان کامل میدانند.
4-۱-1. مرتبه لاهوت (غیب مطلق)
خداوند دارای دو سطح وجودی ذات و صفات است. ابن عربی برای ذات خداوند هیچ اسمی را شایسته نمیداند و از روی تسامح آن مرتبه را «حق» مینامد و مرتبه دوم را با کلماتی از قبیل، الله و الرحمن مینامد. به بیانی دیگر وی، دو مرتبهی وجودی خداوند را تحت عناوین تعین اول «احدیت» و تعین دوم «واحدیت» نام میبرد.
4-۱-۱-1. مرتبه ذات احدیت
این مرتبه، اولین تنزل از ذات خداوند تعالی است که ذات حق در آن، به خود از حیث وحدت حقیقیه و احدیت علم دارد. در این تعیّن کمالات وجودی به صورت بسیط تحقق دارند که از آن به کمال ذاتی تعبیر میشود؛ برای مثال صفات کمالی حی، قادر، علم و غیره همه به نحو اندماج و اجمال وجودی بدون این که متمایز و مستقل از یکدیگر باشند، در مرتبهی ذات احدیت وجود دارند (فرغانی، 1386: 51).
4-۱-۱-2. مرتبهی ذات واحدیت
این مرتبه اولین حضرت الهی بوده که وجود به صورت صفات واسما و اعیان ثابته میباشد. اسماء و صفات، تجلیات ذات حقاند؛ به این معنا که هر ذات هر لحظه خودش را با صفات علم، قدرت، سمع، بصر و ... نشان میدهد؛ و مقام واحدیت زمانی تحقق مییابد که ذات الهی از طریق اسماء و صفات و اعیان اعتبار شود (قیصری، 1374: 246). واحدیت موطن تحقق اسمای الاهی اسم در اصطلاح عرفانی است؛ زیرا اسم در اصطلاح عرفانی عبارت است از ذات حق به اضافهی صفتی خاص؛ برای مثال ذات به علاوهی صفت رحمت اسم رحمان را میسازد. بنابراین ذات حق از طریق تجلی یافتن، و آشکار شدن به مرتبهی از اسماء و صفات نزول میکند که اصطلاحاً به این مرحله «اعیان ثابته» گفته میشود. هر اسمی برای خود مظهر خاصی دارد که در آن ظهور و جلوه میکند و طبق آن شکل میگیرد. ارتباط اسماء با اعیان ثابته به نحو رابطهی ظاهر (اسم) و مظهر (عین ثابت) است. اعیان ثابته دارای دو سطح و مرتبه است که تحت عنوان «فیض اقدس» و «فیض مقدس» نام برده میشود و فیض اقدس همان اسماء و صفات الهی و عوالم مجردات است و فیض مقدس عوالم روحانی و مثالی میباشد و عالم محسوسات و جسم نیز از فیض مقدس صادر میشود (خمینی، 1404: 276).
4-۱-۱-3. ظهور در کسوت اسماء و صفات
واحدیت، نخستین کثرتی است که از ناحیهی حق تعالی تجلی پیدا میکند و به فیض اقدس معروف است یعنی«خلیفه کبری و ولی مطلق» در عالم وجود پدیدار میشود و خود را در کسوت اسماء و صفات نمایان می کند. البته این گونه کثرت، مفهومی است نه مصداقی. کثرت دوم در مرتبهی خارج از آن واقع میشود که هم مفهومی و هم مصداقی است؛ بدین ترتیب به تعبیر قیصری«عرفا مرتبه ظهور تفضیلی اعیان و اسماء را مقام واحدیت و مقام ظهور تفصیلی اسماء و تجلی حق در مظاهر مفصله را مقام خلق مینامند (قیصری، 1375: 336).
مقام واحدیت، اولین عیّنت عقلی ذات الهی است که تعیّنات در آن، صورت تفصیل مییابند. اعیان ثابته کثرت از وحدت مقام واحدیت است. متعلق واحدیت، ظهور ذات و اعتبار نسبتهای مندرج در احدیت است. ذات به اعتبار، ظهور، منشأ اسماء و صفات گردید. که میتوان گفت که حضرت واحدیت، تعیّن اول است و نیز مظاهر مفاتیح غیب در تعین اول است (فناری، 1374: 178).
اسم الله، اولین تجلی کثرت در عالم اسماء و حضرت واحدیت است و سایر اسماء نیز به واسطهی آن، جامع عمل میپوشند. لذا همهی اسماء، مظاهر و تجلیات آن هستند. اسم الله در همه مراحل ظهور، ظاهر و در همه مراتب بطون، باطن است. صورت آن عین ثابته انسان کامل است، اولین صورتی است که به نحو ثبوت، صورتهای بقیهی اسماء که مظاهر و تعینات اسم الله هستند، به واسطهی آن ایجاد میشوند (خمینی، بی تا: 48).
4-2-2. مرتبه جبروت
دومین حضرت از مراتب هستی حضرت غیب مطلق، حضرت غیب مضاف نزدیک به غیب مطلق است که نمیتوان با حس ادراک کرد. عالم جبروت، عالمی است که مجرد از ماده و صور میباشد. یک دسته ازموجودات عالم جبروت کروبیان هستند، این موجودات به هیچ عنوان به عالم اجسام متعلق نیستند، یعنی که نمیتوانند در عالم، تدبر و تصرفی داشته باشند که به دو قسمت تقسیم شده:
دسته اول: موجوداتی که در بحر جمال و جلال الاهیاند غرقاند و از عالم هستی و اهل عالم هیچ خبر ندارند؛ که «ملائکه مهیّمه» گفته میشود. آنها موجوداتی هستند که سر شار از عشق و محبتاند و عشق به خدای سراسر وجودشان را در برگرفته و برای قبول فیض از حق تعالی نیازی به هیچ گونه واسطهای ندارند. دسته دوم: روحانیان هستند: آنها موجوداتی هستند که در عین تجرد به عالم اجسام تعلق داشته و در آن تدبیر و تصرف میکنند. روحانیان به دو قسمت تقسیم میشوند: «اهل ملکوت اعلی» که قدرت تصرف در امور آسمانی دارند و «اهل ملکوت اسفال» که در امور زمینی قدرت تصرف دارند.(جامی، 1370: 50-47) بنابراین عالم مُلک مظهر عالم جبروت، عالم جبروت مظهر عالم اعیان ثابته، عالم اعیان ثابته مظهر اسمای الهی و حضرت واحدیت و احدیت مظهر حضرت احدیت است (قیصری، 1375: 90).
4-2-3. مرتبه ملکوت
مرتبه سوم عالم ملکوت یا عالم مثال است که گاهی به آن «عالم مثالی» نیز گویند. وجه تسمیهی عالم مثال این است که این مرتبه شامل آن چه در عالم اجسام تحقق دارد، نمود و نمونهی مرتبهی بالاتر خود، یعنی عالم ارواح است (همان: 98). این عالم، واسط میان دو جهان است، زیرا به دلیل جدایی و نبود ماده با عالم مجردات محض مرتبط است و از آن جا که پوشیده در وسعت و صورت است به عالم مجردات شباهت دارد. خصوصیات این عالم این است که واسط بین ملکوت ارواح مجرد از ماده و عالم مرئی پدیدههای محسوس است و صور مدرکه با تخیل در این عالم با تصاویر منعکس شده در آینه قیاس پذیر است (شایگان، 1382: 199).
مرتبهی عالم مثال به دوقسم متصل و منفصل تقسیم میشود، یکی مثال متصل که وابسته به ادراکات بشری است و به آن «مثال مقید» (در مقابل مثال مطلق) و «خیال متصل» هم گفته میشود. خوابها و رویاها و عجایب آن به این عالم مربوط میشوند. اما در «مثال منفصل» قوای ادراکی انسان شرط نیست؛ چرا که جدا و مستقل از انسان تحقق دارد و یکی از عوالم ثلاثهی تعینات خلقی است. تجسد ارواح، تروّح اجساد، تجسم اعمال، ظهور معانی به صورتهای مناسب و مشاهدهی مجردات در صور اشباح جسمانی در این مرتبه رخ میدهد (جامی، 1370: 52).
4-2-4. مرتبه ناسوت
بعداز عالم ملکوت، از مجموعهی عوالم خارج، عالم مُلک است که عرفا بدان «ناسوت» میگویند. عالم ملک، چهارمین عالم از حضرات پنج گانه؛ یعنی عالم شهادت مطلق میباشد. عالم شهادت مطلق نقطهی مقابل غیب الغیوب و عالم اعیان ثابته میباشد. این عالم, عالم ماده است و دارای اوصافی از قبیل؛ زمان، مکان، و غیره است. عرفا این مرتبه از عالم وجود را «عالم طبیعت»،«عالم ماده»،«عالم خلق» و «مرتبه مشاهده» مینامند. تجلی حق در این عالم که همان عالم مادی است، به نحو کاملی صورت می پذیرد؛ بدین صورت ظهور و بروز آثار وجود حق در این عالم به مرحلهی کمال میرسد. این فرآیند را «کامل شدن ظهور تجلی وجودی» مینامند که ویژگی منحصر به فرد عالم ماده است (قونوی، 1371: 205).
4-2-5. مرتبه انسان کامل
آخرین حضرت ازحضرات پنج گانهی انسان کامل است که به گفته عرفا این حضرت تحت عنوان «کون جامع» و «حضرت جامع حضرات» که عالم آن، عالم انسانی بوده و جامع تمام عوالم لاهوت، جبروت، ملکوت و ملک است، نام برده میشود؛ این بدان معنی است که، جمیع صورتهای الهی در نشئهی انسانی ظاهر میگردند (ابن عربی،1370: 50). جامع مراتب الهی و کونی در انسان به نحو حق الیقین ظهور کرده و به همین دلیل انسان نسبت به ما سوی الله از رتبهی احاطه و جمیع اسما برخوردار است. بنابراین، انسان کامل است که خداوند به طور کامل در آن تجلی کرده و حضور دارد، از این روی این حضرت را «حضرت جامع» میگویند. در عرفان نظری انسان، جایگاه خاصی دارد و مرتبهی او به لحاظ وجودی از تمام موجودات برتر است، تا انجایی که عرفا هدف اصلی از ایجاد عوالم را عالم انسانی و نشئهی حق میدانند (قیصری، 1375: 325).
با توجه به مراتب گفته شده حضرات خمس، آنچه در این مبحث حائز اهمیت است، اینکه، وجود هر مرتبه، از مرتبهی بالاتر صدور و ظهور تجلی یافته است و کلیهی آنها از مرتبهی اول یعنی از ذات حق تجلی نمودهاند. در واقع، تمام مراتب وجود، تجلی و ظهور وجود حق هستند. بنابراین، عوالم هستی نه تنها اموری گسسته نیستند، بلکه با یکدیگر پیوند ژرف و محکم دارند؛ زیرا فقط یک وجود است که تجلیات بینهایت دارد. پس هر چه در عالم هست مثال و صورت چیزی است که در عالم بالا است. بدین ترتیب آنچه در عالم مادی محسوس هست مثال و ظاهر چیزی است که در عالم خیال نیز هست و هرآنچه در عالم خیال هست مثال و ظاهر چیزی است که در عالم ارواح مجرده هست و هر آنچه در آن جا هست مثال و صور ظاهری چیزی است که در عالم اعیان ثابته میباشد.
۵. جمع بندی نهایی
اگر چه در تحلیل و ریشه یابی مبانی فکری مکتب عرفان حلقه می توان شاهد تاثیرپذیری این مکتب از منابع و مکاتب متعددی بود که هر کدام بنوعی در این مکتب تاثیر گذار بوده اند، اما در بحث تفسیر هستی شناسی و تحلیل مراتب هستی و چگونگی نظامندی عوالم گوناگون هستی و ارتباط آنها با یکدیگر شباهت و همسان سازی این مکتب از رویکرد و تحلیل هستی شناسی در عرفان اسلامی کاملا مشهود و آشکار است. بطوریی که بسیاری از اصطلاحات و مفاهیم ابداعی در این مسئله در مکتب عرفان حلقه با مفاهیم اصلی در هستی شناسی عرفان اسلامی قابل تطبیق و متناظر با آنهاست.
بعنوان نمونه مفاهیمی مانند: حضرات خمس ذکر شده در عرفان اسلامی با مراتب هستی در عرفان کیهانی تطابق دارد. چنان که هاهوت یعنی ذات مقدس و پاک حق تعالی در عرفان اسلامی با مفهوم هیچ قطبی یا عدم در عرفان کیهانی شباهت دارد و مرتبه لاهوت در عرفان اسلامی با وجود اول یا عقل اول در عرفان کیهانی از جهت این که هر دو نخستین حقیقت، هم چون برترین وجودیاند که دربردارندهی دیگران هستند، شباهت دارند. علاوه بر این مرتبه جبروت و عالم ارواح مجرده در عرفان اسلامی با طرح كلي عوالم n قطبي تشابه دارند و عالم ملکوت یا عالم مثالی در عرفان اسلامی که این عالم واسطهی عالم ارواح و عالم جسم و ماده است و حد فاصل میان ارواح و اجسام است، از این نظر با عقل سوم یا وجود سوم و مُلک و ارکان هستی، مطابقت دارند. این مرتبه همچون کارگزارانی هستند که در شکل گرفتن و تداوم عوالم، نقش دارند و این ارکان، عوامل شکل گیری تجلیات در هر عالم هستند؛ زیرا از هر جزء کوچک گرفته تا هر یک از عوالم تک قطبی، همه چیز به واسطهی آنها به وجود میآید، در همهی مراتب هستی، این ارکان، ملک نام میگیرند. در آخر عالم ناسوت در عرفان اسلامی با مخلوقات جهان دوقطبي در عرفان کیهانی که مخلوق چهارم هستند، مشابهت دارد؛ زیرا تجلی خاکی و مادی است که پا به عرصه هستی گذاشته و در عالم ناسوت و ماده که عالم اجسام و مرتبه حسی و محسوسات است، حضور دارد.
با توجه به این تاثیرپذیری و شباهت بین این مفاهیم در این دو مکتب می توان به چند نکته اساسی توجه کرد. اولا اینکه فارغ از طرح مسائل دیگر در مکتب عرفان حلقه که محل بحث این پژوهش نیست، در مسئله هستی شناسی این مکتب کاملا از مبانی عرفان اسلامی متاثر است و اگر چه اصطلاحات جدیدی برای بیان مبانی فکری این مکتب ابداع شده است، اما در این مسئله مستقل از عرفان اسلامی نیست و کاملا وابسته به مبانی فکری عرفان اسلامی است. ثانیا این مکتب با خوانش و قرائت جدیدی از هستی شناسی عرفان اسلامی و ابداع اصطلاحات جدیدی از هستی شناسی سعی کرده این رویکرد جدید را با مبانی دیگر خود در این مکتب مانند، سایمنتولوژی و علم شناسی، فرادرمانی هماهنگ کرده و در جهت کاربردی کردن مفاهیم و مبانی خود گام بردارد.
منابع
1. ابن عربی، محی الدین (1370). فصوص الحکم، تهران، الزهراء.
2. ابن منظور، محمدبنمکرم (1404). لسان العرب، جلد14، بیروت، دار صادر.
3. جامی، عبدالرحمن (1370). نقدالنصوص فی شرح نقش النصوص: تصحیح ویلیام چتیک، تهران، علمی و فرهنگی.
4. جهانگیری، محسن (1367). محی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه تهران.
5. خمینی، روح الل ه(1404). تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
6. خمینی، روح الله (بی تا). التعلیقه علی الفوائد الرضویه،تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
7. دارا شکوه، محمد (1380). مجمع البحرین، تصحیح و تحقیق: محمد رضا نائینی، چاپ دوم، تهران، سخن.
8. شووان، فریتهیوف (1384). حضرات پنج گانه الهی، ترجمه محمود بینای مطلق، ماهنامه آفتاب، 1(5)، 7-8
9. شایگان، داریوش (1382). آئین هندو و عرفان اسلامی، ترجمه: جمشید ارجمند، تهران، فرزان روز.
10. طاهری،محمدعلی (1387). انسان ومعرفت، عرفان کیهانی.
11. طاهری،محمدعلی (1390). بینش وانسان، عرفان کیهانی.
12. طاهری،محمدعلی (1388). عرفان کیهانی، عرفان کیهانی.
13. فرغانی، سعیدالدین (1386). منتهی المدارک (شرح تائیه ابن فارض)، تصحیح: وسام خطاوی، قم، اشراق.
14. فناری، محمدبن حمزه (1374). مصباح الانس، تصحیح: محمد خواجوی، تهران، مولی.
15. قونوی، صدر الدین محمد ابن اسحاق (1404). اعجاز البیان فی تأویل ام القرآن، قم، بوستان کتاب.
16. قونوی، صدر الدین محمد ابن اسحاق (1371). الفکوک، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی.
17. قیصری، داوودبن محمد (1374). شرح التائیه، ضمیمه کتاب عرفان نظری نوشته یحیی یثربی، قم، تبلیغات اسلامی.
18. قیصری، داوودبن محمد (1375). شرح فصوص الحکم، تصحیح: جلال الدین آشتیانی، تهران،علمی و فرهنگی.
19.مولانا،جلاالدین محمدبلخی (1378). مثنوی معنوی،تصحیح عبدالکریم سروش،تهران،علمی فرهنگی.
20. ناصری راد، علی (1390). افسون حلقه، تهران: سایان.
21. نظاره تا نظر، ضمیمه ماهنامه گزارش، بهمن 89، تهران، 1389، صفحات60 -47.
22. لاجوردی، فاطمه (1393). حضرات خمس. دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد 21، تهران، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی.
23. Izutsu, toshihiko (1984).Sufism and Taoism, London.
[1] . تاریخ دریافت: 09/12/1400؛ تاریخ پذیرش: 22/05/1403
[2] . دانش آموخته دکتری ادیان و عرفان، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی، اصفهان، ایران
benamebinameou@gmail.com
[3] . دانشیار، گروه ادیان و عرفان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران، (نویسنده مسئول).A.khajegir1350@gmail.com
[4] . استادیار گروه الهیات، واحد نجف آباد، دانشگاه آزاد اسلامی.اصفهان، ایران. Fahimmohsen54@gmail.com
[5] . ناصری راد، علی، افسون حلقه، تهران: سایان، ۱۳۹۰.
[6] . برای فهم بهتر وجود حقیقی و مجازی از مثال آینه نیز می توان استفاده کرد. تصویر هر چیزی در اینه، نسبت به خود آن مجازی محسوب می شود، یعنی هر دو وجود دارند. اما وجود آن چیز حقیقی است و وجود تصویرش، مجازی.
[7] . برای مثال، جهانی که هم اکنون در آن زندگی می کنید. بخشی از جهان دوقطبی است. این جهان دوقطبی، از جهان دیگری به وجود آمده است که به اصطلاح، بالاتر از آن قرار دارد و از همین جهان دوقطبی، جهان های دیگری شکل می گیرد که به اصطلاح، از آن پایین تر است.
[8] . توجه شود که در این جا عدم به معنای نیستی به کار نمی رود.
[9] . از تجلی هیج قطبی، جهان تک قطبی به ظهور می رسد که قابل ادراک است.
[10] . ذات خداوند: هیچ قطبی
[11] . يكي از جهانهاي n قطبي در عالم ناسوت.