Television, Individual Empowerment and Human Poverty; Explaining the Functional Framework
Subject Areas : Journal of Iranian Social Development StudiesMeisam Samband 1 , Ali Akbar Farhangi 2 , Jamshid Salehi Sedghyani 3 , Mohammad Reza Ghaedi 4
1 - Department of Media Management, Kish International Branch, Islamic Azad University, Kish Island, Iran
2 - Department of Management, Management Faculty, Tehran University, Tehran, Iran
3 - Department of Industrial Management, Management and Accounting Faculty, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
4 - Department of Political Science and International Relations, Kish International Branch, Islamic Azad University, Kish Island, Iran
Keywords: development, Empowerment, Development Communication, Television, Human Poverty,
Abstract :
The media institution is created as a developmental and evolutionary institution in most countries, so that by changing the existing social structures through individual empowerment, it seeks to replace structural tools for development. The main purpose of this study is to explain the mass media functions of television for the development of individual empowerment with the aim of preventing human poverty. This qualitative study was conducted using the conceptualization method of Grounded theory. In this study, using theoretical sampling, thirteen university professors, managers, and experts with work experience in the field of development communication were interviewed through in-depth semi-structured interviews. The data were interpreted through open, axial, and selective coding. The findings of the present study show that this medium plays four main functions for the development of individual empowerment. The first function is to provide a context in the political, economic, social, cultural, and technological dimensions that is considered the freedom of opportunity for the development of individual empowerment. The second function is to provide causal conditions by accepting the necessity of developing the country, human position as capacity and realization of human excellence. Providing mediating factors is the third function that is done through education and awareness, motivation, recognition of audience characteristics, attention to media human capital, media organizational structure and the ideology that governs it. Finally, using the change strategy based of human default with capacity as development, the fourth function is identified.
_||_
تلویزیون، توانمندسازی فردی و فقر انسانی؛ تبیین چارچوب کارکردی
چکیده
نهاد رسانه به عنوان نهادی توسعهگرا و تحولخواه در اكثر كشورها ايجاد میشود، به طوري كه با تغيير در ساختارهای اجتماعی موجود از طریق توانمندسازی فردی، در جستجوي جايگزيني ابزارهای ساختاري براي توسعه می باشد. هدف اصلی این پژوهش تبیین کارکردهای رسانه جمعی تلویزیون به منظور توسعه توانمندسازی فردی و با هدف پیشگیری از فقر انسانی است. این پژوهش کیفی، با استفاده از روش مفهوم سازی داده بنیاد انجام گرفته است. در این پژوهش با استفاده از روش نمونهگیری نظری تعداد سیزده نفر از اساتید دانشگاه، مدیران و کارشناسان دارای تجربه کاری در حوزه ارتباطاتِ توسعه تحت مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته قرار گرفتند. دادههای حاصل از طریق کدگذاری باز، محوری و انتخابی مورد تفسیر قرار گرفت. یافتههای پژوهش حاضر نشان میدهد که این رسانه، چهار کارکرد اصلی جهت توسعه توانمندسازی فردی ایفا مینماید. اولین کارکرد عبارت است از فراهم سازی بستر در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فناوری که زمینه آزادی فرصت جهت توسعه توانمندسازی فردی محسوب میشود. دومین کارکرد، فراهمسازی شرایط علّی از طریق پذیرش ضرورت توسعه کشور، جایگاه انسان به مثابه ظرفیت و تحقق تعالی انسانی است. فراهم سازی عوامل میانجی سومین کارکردی است که از طریق آموزش و آگاهی، ایجاد انگیزه، شناخت ویژگیهای مخاطب، توجه به سرمایه انسانی رسانه، ساختار سازمانی رسانه و ایدئولوژی حاکم بر آن صورت میپذیرد. در نهایت به کارگیری استراتژی تغییر مبتنی بر پیش فرض انسان دارای ظرفیت به عنوان فاعل توسعه، کارکرد چهارم شناسایی گردیده است.
واژگان کلیدی: تلویزیون، توانمندسازی، توسعه، فقر انسانی، ارتباطات توسعه
مقدمه
پس از جنگ جهانی دوم، موضوع توسعه کشورهای جهان سوم، مورد توجه اندیشمندان قرار گرفت. در ابتدا تصور این بود که تنها وجود سرمایه و فناوریهای نوین برای توسعه کشورهای کمتر توسعه یافته کافی باشد (فرهنگی و همکاران، 1395، ص 15). عمده نظریات اقتصادی توسعه در این دوران معطوف به تولید و به دور از رفاه انسانی بود. اما طولی نکشید که برنامهریزان غربی متوجه اشتباه خود در یکی دانستن مفاهیم «توسعه» و «نوسازی» جهت دستیابی به رشد اقتصادی شدند. در راستای این دیدگاه تحولی، اندیشمندان حوزه اقتصادی همچون سیرز عنوان نمودند؛ «افزایش درآمد سرانه به تنهایی نمیتواند موجب ایجاد توسعه گردد؛ بلکه عواملی مانند فقر، بیکاری و نابرابری نیز باید بررسی شوند» (Seers, 1969, p2). همچنین می یِر، توسعه اقتصادی را فرآیندی میدانست که در آن، «شاخصهای فقر و توزیع درآمد بهبود یافته باشند» (Meier, 1984, p6). حدود یک دهه بعد تیروال عنوان میکند «توسعه زمانی اتفاق میافتد که در نیازهای اساسی بهبود حاصل شود و پیشرفتهای اقتصادی موجب اعتماد به نفس بیشتر در افراد کشور شده و پیشرفتهای مادی بتواند توانایی مردم را ارتقاء بخشد» (Thirwall, 1999, p13). وجه مشترک تمامی نظریات مطروح در این دوره توجه به فقر بوده و تقریباً هیچ نظریه اقتصادی وجود ندارد که بدان نپرداخته باشد. از این رو، «کاهش فقر و نابرابری در زمره مهمترین اهداف برنامهریزان و سیاست مداران جوامع مختلف جهانی قرار گرفت تا آن جا که نخستین هدف از مجموعه اهداف توسعه هزاره1، ریشهکنی فقر شدید و گرسنگی تعیین گردید» (فطرس و قدسی، 1396).
این تغییر پارادایم، جایگاه انسان را به عنوان فاعل توسعه ارتقاء بخشید. بر مبنای این فلسفه فکری، رویکرد قابلیتی به توسعه، بر توانایی موجودیتهاي انسانی جهت افزایش دادن و ارزشمند کردن انتخابهاي حقیقی که میتوانند داشته باشند، تمرکز نمود (امیری و همکاران، 1392). این نگاه، ریشه فقر را در کمبود یا فقدان درآمد نمیداند بلکه علت اصلی را در فقدان شرایطی میداند که امکان خروج از وضعیت فقر را برای افراد فقیر فراهم مینماید (محمودی و صمیمیفر، 1384). ایده کلیدي و اساسی رویکرد قابلیت، فراهم آوردن آزاديهاي اساسی به عنوان مقدمات و الزامات انسانی توسعه قابلیت و توانمندسازی فردی است. «در این دیدگاه آزادي علاوه بر برخورداري از نقش ابزاري؛ به عنوان هدف نیز از طریق ایفاي نقش در غنی کردن زندگی انسان تأثیر نهادي و اساسی دارد» (غفاری و امیدی، 1390، ص 31). این اندیشه اساس توسعه را در درونی بودن آن میداند (Freire, 1970). در پی حاکمیت رویکرد قابلیتی؛ گزارشهای توسعه انسانی سازمان ملل و بانک جهانی شاخصهایی چون 2HDI، GDI3 و4HPI را معیار فقر میشمارند که در آن عناصری چون درآمد، آموزش و سواد، بهداشت و تبعیضات جنسی لحاظ شده است (دادورخانی و مردانی، 1387).
همگام با گذار به رویکرد «قابلیتی»، «رسانهها» به عنوان اولین محرک توسعه فردی در نظر گرفته شدند. البته با این پیش شرط که «ارتباطات بتواند خود را در ساختار اجتماعی پیدا کند و مطابق با همان ساختار، شکل یابد» (Schramm, 1973). از آن زمان به بعد تلاشهایی به منظور شناخت ارتباطات به عنوان عامل حمایت کننده و پویا برای طرح ها و فعالیتهای توسعه صورت پذیرفت که تحت اصطلاح «ارتباطات حامی توسعه» نام گرفت. امروزه، با توجه به توان رسانههای جمعی در شکلدهی به هنجارها، ارزشها، نگرشها و رفتارهای مخاطبان، میتوان بر نقش این رسانهها در جهت کاهش فقر شدید و پیشبرد اهداف توسعه تأکید بیشتر نمود و از این رو؛ رسانههای جمعی بیش از گذشته توجه سیاستگذاران توسعه را به خود معطوف داشته است (کیا و همکاران، 1395). در این مقاله تلاش شده است کارکردی که نهاد رسانه در این راستا ایفا میکند مورد توجه قرار گیرد. بنا بر اصل تحدید موضوعی و به دلیل اهمیت ویژه رسانه تلویزیون، به تبیین کارکرد سیمای ج.ا.ا جهت توسعه توانمندیهای فردی و با هدف پیشگیری از فقر انسانی پرداخته شده است.
مبانی نظری
رویکرد کارکردی و چرایی انتخاب
الگوهای کارکردی، سیستمها را از لحاظ انرژی، نیروها و مسیر آنها، روابط بین قسمتها و تأثیر یک قسمت بر قسمتی دیگر توصیف میکنند (مککوایل، 1388، ص 3). اغلب جامعهشناسان بیش از هر کس، امیل دورکیم (1917-1858) را به عنوان ارایه دهنده اصلی نظریه کارکردگرایی میشناسند، زیرا او علاوه بر تحلیل علّی، قائل به تحلیل کارکردی نیز بوده است (بوریل و مورگان، 1383، ص 62). اما در تبيين كاركردي چه چيزي ارايه ميگردد كه در تبيين علّي پديدههاي اجتماعي ارايه نميشود و بدون آن، تبيين علّي پدیدههای اجتماعي ناقص است؟ (موحد ابطحی، 1387، ص125). دوركيم در پاسخ به اين سؤال بيان ميدارد که عموماً، شرط دوام و بقاي يك واقعه اجتماعي، مفيد بودن آن است (دورکیم، 1373، ص 153). بر اساس نظريه كاركردي دوركيم ميتوان پيش بيني كرد كه اگر نهادي كاركردهاي خود را از دست بدهد، ضرورت وجودي خود را از دست خواهد داد و بدين جهت، يا آن نهاد اجتماعي از بين خواهد رفت يا باعث خواهد شد كل اجتماع از بين برود (موحد ابطحی، 1387، ص 139).
رویکرد کارکردگرایانه در مدیریت رسانه نیز سابقهاي طولانی دارد. ژان کازنو معتقد است که «اثرات وسایل ارتباط جمعی را زمانی میتوان متوجه شد که وظایف آشکار و پنهان آنها را مورد توجه قرار دهیم» (کازنو، 1384، ص 48). بر اساس این رویکرد، فلسفه وجودي رسانه برآوردن نیازهاي خاصی از جامعه است. این رویکرد شاید ساده به نظر برسد، اما بیان دقیق و کاربرد تجربی و عملی آن در حوزه رسانه بسیار مشکل است (امیری و همکاران، 1392، ص 88). اما علیرغم تمام این مسائل و چالشها، به چند دلیل بر استفاده از رویکرد کارکردي در این پژوهش اصرار وجود دارد: این رویکرد زبانی روشن را براي مذاکره پیرامون رابطه بین تلویزیون و جامعه متشکل از افراد انسانی فراهم میآورد. همچنین به ما کمک میکند تا فعالیتهاي اصلی این رسانه را در رابطه با فرایندهاي اجتماعی توضیح دهیم. در نهایت این رویکرد، توانایی این را دارد که پیوندی میان مشاهده تجربی نهادهاي رسانهاي و نظریههاي رسانهای در مورد اینکه تلویزیون چگونه باید عمل کنند، به وجود میآورد (McQuail, 1994).
رسانههای جمعی و توسعه
رسانههای جمعی، هویتسازانی قدرتمند هستند که وقایع را تفسیر کرده و غالب فعالیتهای آنها بر پایه ساخت و پرداخت واقعیات اجتماعی شکل میگیرد. این رسانهها، از منابع مهم تولید دانش به شمار آمده و به روشهای مختلف، دادههای محیطی را به گونهای جمع آوری و تحلیل میکنند که بتوانند گفتمان عصر خود را شکل دهند (Grimes, 2007, pp30-32). علیرغم تمامی انتقادات، این نوع از رسانهها، قابلیتها و کارکردهایی دارند که میتوان از آنها در جهت توسعه انسانی استفاده نمود (کوبلی، 1387، ص 387). محتواي بيشتر پيامهاي وسايل ارتباط جمعي، به نحوی طراحي ميشوند تا به تدریج جايگزين ساختارهاي اجتماعي موجود جامعه شوند. ارتباطات جمعي در توسعه، معمولاً حامی تغییر و تحولخواه می باشند. به بیانی دیگر، «جهان امروز با نسل سومی از نظریههای ارتباطات و توسعه روبرو است که اول کمتر از گفتمان غالب و یک سو برخوردار است و دوم؛ با تنوع، تکثر و حتی تعارض بیشتری در درون خود در قیاس با دو گفتمان نوسازی و انتقادی توسعهای مواجه است» (خانیکی و شاهقاسمی،1394، ص 87). تهرانیان این نسل از نظریهها را در سه گرایش طبقهبندی میکند: نخست نظریههایی نظیر «جامعه اطلاعاتی» و «اقتصاد اطلاعاتی» که بر ورود جهان به دوران «فراصنعتی» تکیه دارند. دوم، نظریههایی که با تأکید دوگانه بر مقوله آزادی و برابری در جریان اطلاعات، خواستار وضع نظم نوین ارتباطی در جهان هستند و سوم نظریههای «پسامدرن» و «فراساختارگرایی» که به توصیف و تبیین جهان اشباع شده از رسانهها میپردازند (Tehranian, 1994, pp274-275).
توسعه در این رویکرد به عنوان فرآیند ارتقای یک نظام اجتماعی برای برآوردن نیازهای فزاینده عمومی در مسیر رسیدن به سطوح بالاتری از بهبود رفاه مادی و معنوی تعریف شده است و این به معنای توانمندسازی است. بر اساس این تعریف، شاخصهای توسعه ارتباطات را میتوان بر مبنای فرآیند کلی توسعه مشخص کرد. در تعریفی که بر اساس پژوهشی برای یونسکو به دست آمده است، سه نوع شاخص ارتباطی ارایه داده میشود. جنبه اول؛ فرآیند «توسعه ارتباطات» یا شاخصهای کمّی است (Lbid, pp413-414). جنبه دوم در نظام توسعه ارتباطات را میتوان فرآیند «توسعه به وسیله ارتباطات» یا شاخصهای کیفی دانست. سومین و مهمترین این فرآیندها که شاخصهای بازنگری یا فرآیند «توسعه برای ارتباطات» است، سیاستی را پیشنهاد میکند که بر اساس یک عنصر فراگیر و درون زا بتواند ساختارها، هویت و علایق متفاوت و پراکنده را متحد و یگانه سازد؛ به عبارت دیگر، میزان «انسانی شدن» تحریک و مشارکت مرحله دوم را تأمین و تعیین میکند. به این لحاظ، سنجش جهت و نوع نظارت محتوای پیامها در روند توسعه با این قبیل شاخصهای ارتباطی است (خانیکی، 1381، ص133).
از نظر ملکات، سومین دسته بندی در حوزه ارتباطات و توسعه به رویکرد رهایی بخش اختصاص دارد که توسعه را به عنوان فرآیند رهایی از بی عدالتی و تبعیض، حمایت میکند. این شیوه تفکر با دو رویکرد پیشین توسعه تفاوت دارد و اهداف و مفروضات بنیادین آن معنوی است. اما به هر حال واقعیات اقتصادی در این رویکرد نادیده گرفته نمیشود (فرهنگی و همکاران، 1395، صص 259-308). وی همچنین بر این باور است که اولاً، اهداف رشد معنوی به اندازه برآورده ساختن نیازهای مادی مهم است. دوم، این طرحها تشخیصهای بیگانگان را در زمینه توسعه رد میکند و بر همخوانی فرآیند بحث و تصمیمگیری در سطح اجتماعات با ارزشهای فرهنگی و معنوی آنها اصرار میورزد. سوم، طرحها به شکل آرمانی، افرادی را از طبقات اقتصادی مختلف و از سایر اقشار اجتماعی در کارها دخالت میدهند. چهارم، ارزشهای بنیادی نباید در نتیجه این مداخله مورد مصالحه قرار گیرد (ملکات و استیوز، 1388، ص418).
ارتباطات توسعه ترکیبی از تمامی روندها است تا پذیرش معانی چندگانه، عقلانیت نمادین، ویژگی فرهنگی، تغییر از طریق عوامل انسانی، کنشها و ساختارهای ارتباطی، ساختارشکنی ایدئولوژی قدرت حاکم و تقویت آگاهی میان افراد جامعه، به عنوان دستاورد کسب شود (Jacobson & Kolluri,1999). پساساختارگرایی، پست مدرنیسم و نظریه اجتماع محور شالودهای فرضی برای استراتژیهای مشارکتی مهیا میکنند. تلاش در جهت عملیاتی کردن اصطلاح «مشارکت» در دو دسته قابل بررسی هستند: دستهای منعکس کننده پارادایم حاکم هستند و مشارکت را به عنوان یک ابزار مینگرند و دستهای که نمایانگر پارادایم مبتنی بر زمینه هستند و رویکرد مشارکت را به عنوان یک هدف در نظر میگیرند (Ascroft & Masilela,1989,p12). بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران همچون، عالمگیر، بامبرگر، دیازبوردناو، کوتاری و تهرانیان طرفدار رویکرد مشارکت به عنوان یک هدف هستند. از منظر دیدگاه اخیر، مشارکت یک حق بنیادین بشری است که باید به عنوان یک هدف حمایت گردد (Alamgir, 1988; Bamberger, 1988; Díaz- Bordenave, 1989; Kothari, 1984; Tehranian, 1985 ). رویکرد «مشارکت به عنوان ابزار رسیدن به هدف» را میتوان در راستای یک پیوستار در نظر گرفت که از تلاش برای بسیج نمودن توده مردم جهت همکاری در فعالیتهای توسعه تا توانمندسازی مردم برای اداره توسعه ادامه یابد (فرهنگی و همکاران، 1395، ص 319). مشارکت به عنوان فرآیند توانمندسازی اگرچه از لحاظ سیاسی تا حدی مخاطراتی دارد، ولی رویکردی مطلوب میباشد که افراد در برنامهها و فرآیندهای توسعه نقش فعال دارند؛ ایدههای خود را بیان میکنند؛ اقدام به ابتکار میکنند؛ نیازها و مشکلات خود را شرح میدهند و استقلال خود را نشان میدهند (Ascroft & Masilela,1989, p12).
به عقیده ملکات ارتباطات بخش جدایی ناپذیر مشارکت است (Heward & Bunwaree,1999). وی اذعان دارد که «مشارکت واقعی باید مشوق فعالیت سیاسی و اجتماعی مردم در همه سطوح باشد. هدف تلاشهای مشارکتی باید ارتقای بصیرت و بینش مردم در حاشیه مانده باشد و این ارتقاء باید در سطحی جهانی در ساختار نابرابر سیاسی و اجتماعی و موقعیتی در جوامع گوناگون رخ دهد (ملکات، 1384، ص 64). وی معتقد است اگر توسعه به مردمی مرتبط است که به آن نیازمندند، باید از جایی که نیازها و مشکلات واقعی مردم وجود دارد، برخیزد (ملکات و استیوز، 1388، ص 479) چراکه این افراد به علت عدم مشارکت حقیقی در استراتژیهای توسعه، نتوانستهاند مشکلات خود را شناسایی و بیان کنند. موفقیت نسبی جنبشهای عامه به منزله راهبرد ارتباطی، رفته رفته توجه بیشتر نظریه پردازان بزرگ ارتباطات را برای توسعه جلب کرد. امروزه پارادایم نظری که مبتنی بر ارتباطات مشارکتی و جمعی و رویکردهای توانمندسازی است، رویکرد غالب است (White, 2004).
توانمندسازی فردی
توانمندسازی به عنوان یک پدیده اجتماعی، تک علتی نیست و هدف از آن، مشاركت افراد در فرآیند تصمیمگیري در جهت تحقق توسعه پايدار است. نکته کلیدی در این رويكرد، نگرش حاكم بر توانمندسازي نسبت به نیروي انسانی و مديريت حاكم بر آن است. توانمندسازي با تعاريف متفاوتی همراه است و در چارچوبهاي سیاسی، اجتماعی، اقتصادي و فرهنگی معانی متفاوتی میيابد. اما در تعاريف متعدد از آن، اصطلاحات مشتركی همچون؛ كنترل، قدرت، خوداتكايی، قدرت انتخاب، توانايی مبارزه براي كسب حقوق، استقلال، حق تصمیمگیري، آگاهی و توانايی وجود دارد. در معناي وسیع، توانمندسازي، آزادي انتخاب و عمل فرد و افزايش اقتدار و كنترل وي بر منابع و تصمیماتی است كه زندگی او را تحت تأثیر قرار میدهد. هر چقدر افراد قدرت انتخاب بیشتري داشته باشند، كنترل بیشتري بر زندگی خود خواهند داشت (مظفری، 1394، ص 124). «توانمندسازی» به طور کلی به رویکردهای توسعهای اشاره دارد که افراد ذی نفع و به ویژه گروههای فقیر و طرد شده را قادر میسازد تا از طریق دست زدن به نوآوری، مشکلات خود را از قبیل فقر، طردشدگی و وابستگی مزمن حل کنند (Narayan,2005). نکته حایز اهمیت این است که توسعه پایدار امکان پذیر نیست مگر اینکه ما فقدان قدرت اقتصادی و اجتماعی در میان افراد عادی و سایر گروههای حاشیهای را به عنوان یک مشکل اساسی اجتماعی مرتفع کنیم (Steeves, 2000). همانگونه که پیشتر هم اشاره شد علت این ناتوانی چیزی جز عدم دسترسی منطقی به فرصتهای مقتضی یا پایدار برای بهبود کیفیت زندگی نیست (ملکات، 1384، ص 173). این مسأله به قدرت نابرابر مربوط میشود از این رو، توانمندسازی بدون تعریف اصطلاح «قدرت» قابل توصیف نیست. تحول واقعی تنها در صورتی امکان پذیر است که قدرت در میان افراد و گروههای عامه و افراد مسئول در تصمیمگیری و سیاست، عادلانه توزیع شود (Foucault,1980).
قدرت در روابط اجتماعی شکل میگیرد و معنا پیدا میکند. قدرت از طریق کنترل منابع مهمی به دست میآید که برای بهبود کیفی زندگی افراد ضروری است (Speer & Hughey,1995). قدرت را همچنین میتوان از طریق کنترل برنامههای توسعه اِعمال نمود. افرادی که قدرت را در دست دارند میتوانند از راههای مختلف، مشارکت را کاهش داده و یا دیدگاهها را تغییر دهند (Steeves,1993). قدرت را همچنین میتوان از طریق تحت تأثیر قراردادن یا شکل دادن آگاهی مشترک افراد، جامعه یا ملت در دست گرفت (Lukes,1974).
در رویکرد اجتماع محور، مبنا بر این است که ارتباطات در نظریه و عمل به عنوان «قدرت» تلقی می شود. راهبردهای ارتباطات توانمندسازی نه فقط معنای سنتی قدرت به منزله «نفوذ بر دیگران» را بلکه به طور کلی ابعاد مختلف قدرت را در بر میگیرد (Rawlands,1997, pp13-14). با توجه به آنچه که آمد؛ «توانمندسازی فرآیندی است که توسط آن افراد، سازمانها و جمعیتها بر روی شرایط اقتصادی و اجتماعی کنترل پیدا میکنند و قادر خواهند بود فعالیتهای دمکراتیک خود را تحت اختیار و کنترل در آورند» (فرهنگی و همکاران، 1395، ص 35). به بیان دیگر؛ توانمندسازی عبارت است از تبلور قدرت اجتماعی در سطوح فردی، سازمانی و اجتماعی (Speer & Hughey,1995, p73).
در این میان، رویکرد توانمندسازی فردی که اولین بار آمارتیاسن آن را مطرح کرد، بیانگر استواری رفاه فردی و ترتیبات اجتماعی بر این اصل است که افراد انسانی چه میخواهند و چه میتوانند بکنند. رویکرد در این دیدگاه کاملاً کارکردی بوده و شیوه اندیشیدن است. بر مبنای این شیوه، توانمندی مجموعهای از کارکردها است که فرد را به سوی شیوهای خاص از زندگی هدایت میکند. کارکردها و توانمندیهای هر فرد در ارتباط با هم ولی متفاوت از یکدیگر هستند (محمودی، 1385، ص 223). از دیدگاه آمارتیاسن کارکردها میتوانند بالفعل و بالقوه باشند. کارکردهای بالقوه همان توانمندی است.
کوتاه سخن آنکه توانمندسازی به عنوان رویکردی نوین از اندیشیدن؛ بر این باور استوار است که مفهومسازی و ارزیابی مقولاتی چون فقر، نابرابری و توسعه باید در فضای کارکردها و توانمندیها انجام گیرد. این شیوه اندیشیدن به آزادیهای اساسی و فرصتهای واقعی انسانها بر پایه توانمندی آنها توجه دارد و خواستار تمرکز سیاستها بر گسترش آزادی انسانها است. آمارتیاسن معتقد است اگر توجه جامع به محرومیت از توانمندیها جایگزین توجه محدود سیاستگذاران به دستیابی به درآمد شود، شناخت بهتری از فقر در زندگی انسانها و آزادیها بر پایه آگاهیهای گوناگون دست خواهد داد. به عبارتی دیگر، این دیدگاه آزادی محور، شیوه و کیفیت زندگی انسانها را در نظر میگیرد (همان منبع، 225). به هر حال نوع نگاه به انسان در این رویکرد را میتوان اوج تکامل دیدگاهها درباره نقش انسان در توسعه به شمار آورد و بر جامعیت تعریف توسعه از این دیدگاه تأکید کرد.
فقر انسانی
گزارش برنامه توسعه سازمان ملل (1990) توسعه انسانی را فرآیند گسترش انتخاب افراد میداند (UNDP,1990). در اين گزارش، انسان به منزله مركز ثقل برنامههاي توسعه معرفي شد و براي اولين بار در جايگاهي برتر، به مثابه هدف اصلي توسعه مد نظر قرار گرفت (متوسلی و همکاران، 1389). بنابراين بايد فرصت ايجاد توانمندي براي مردم فراهم شود (منصوری، 1374، ص 165). از این رو؛ توسعه انسانی به عنوان «رویکردی با هدف بهبود کیفیت زندگی انسانها، ارتقای قابلیت آنها در همه حیطههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در حال و آینده و تلاش در جهت همگام سازی رشد و برابری» (شیرزادی، 1391، ص 86) در محافل علمی مطرح شد و تضمين حداقل رفاه، از جمله وظايف دولت در جهان معاصر تعیین گردید (ایوانز، 1380، ص 40).
گزارش توسعه انسانی (1997) علاوه بر شاخص توسعه انسانی، شاخص دیگری با نام شاخص فقر انسانی5 را معرفی کرده است که بر خلاف آن به عدم دستیابی افراد به ابعاد اساسی توسعه انسانی توجه دارد. این شاخص تصویر کاملتری از فقر ارایه می دهد، زیرا علاوه بر فقر درآمدی، فقدان سایر ابعاد از جمله دانش و طول عمر همراه با سلامتی را نیز در نظر میگیرد. شاخص فقر انسانی میزان محرومیت کشورها را در سه بُعد اساسی توسعه انسانی یعنی طول عمر، دانش و دسترسی به استاندارد شایسته زندگی اندازه میگیرد. هرچه این شاخص بزرگتر باشد به معنای فقر انسانی بیشتر است (صادقی و همکاران، 1386، ص 291). در اين رويكرد، بر فرآیند «ايجاد و تقويت قابليتهاي انساني و محور قرارگرفتن توانمندسازي انسان در فرآیند توسعه تأكيد ميشود» (غفاری و امیدی، 1390، ص 126). توسعه قابليتهاي انساني و توانمندسازی انسان بايد به مثابه فرآیندي مداوم و بي انتها در نظر گرفته شود (گریفین و همکاران، 1376، ص 155). ایده کلیدي و اساسی رویکرد قابلیت، فراهم آوردن آزاديهاي اساسی به عنوان مقدمات و الزامات انسانی توسعه قابلیت و توانمندسازی فردی است (غفاری و امیدی، 1390، ص 31). بر پایه این پارادایم اندیشهای؛ «سن» و همکارانش طی دو دهه گذشته با بسط و مفهومسازی رویکردی نوین در مطالعات فقر به نام «رویکرد قابلیت»، موج جدیدی از چالشهای نظری و کاربردی را در حوزه اقتصاد توسعه پدید آوردند (فطرس و قدسی، 1396). این رویکرد شرط تحقق توسعه را در ایجاد و توسعه «توانمندیهای فردی» میداند.
کارکرد تلویزیون
همانگونه که آمد، یکی از انواع نهادهایی که بر توانمندسازی فردی دارای قدرت اثر هستند، رسانه است. امروزه، ظرفیت انواع رسانه و به ویژه رسانههای جمعی به اندازهای است که به عنوان عاملی در توسعه انسانی مطرح هستند. یکی از رسانههای جمعی که به دلیل برخورداری از میزان پوشش، گستردگی نفوذ، تعدد شبکههای پخش، ژانرهای برنامهسازی، مداومت ارتباط، مصرف رسانهای و نیازهای روزمره مخاطب، دارای قدرت اثر میباشد، تلویزیون است.
تلویزیون یکی از قدیمیترین رسانههای دیداری-شنیداری است که علی رغم ریزش مخاطبی که در دهههای اخیر شاهد آن بودیم ولی هنوز از جایگاه قابل اعتنایی برخوردار است. از آنجایی که مخاطبان، علاوه بر شنیدن، دیدن را نیز جزو ضروري مصرف رسانهاي تلقی میکنند، تمایلاتشان بیشتر به سمت فرهنگ شنیداري - دیداري معطوف شده است (مک کوایل، 1388، ص 410). جایگاه ویژه نهاد تلویزیون به علت خصوصیات خاصی است که این رسانه را از سایر رسانهها متمایز میکند. رسانه تلویزیون اخبار داغ را با سرعت نور به اطلاع بییندگان میرساند (نعمتی انارکی، 1388، ص 181). پوشش وسیعی دارد و برای رسیدن به مخاطب خود نیازی به واسطه ندارد (خالصی، 1388، ص 277). دارای مخاطب عام است (مولانا، 1374، ص 74). هم زمانی مخاطب با واقعیت را ایجاد می کند (محسنیان راد، 1384، ص 1495). به شکلگیری ارتباطات افقی و نه عمودی منجر شده است و مبادله پیام در آن بی وقفه و بدون تعطیلی ادامه دارد (همان منبع، صص 1792-1800). تلویزیون به عنوان کم خرجترین وسیله گذراندن فراغت (اعزازی، 1373، ص 59). گروه خانواده را دور خود متمرکز میکند (Martinez, 1974, p108). البته روشن بودن تلویزیون حتی با وجود توجه و تماشا نکردن اعضاي خانواده نشان از نوعی عادت به آن را نیز دارد (Lal, 2000, p69).
خاستگاه نظريه پردازي در خصوص تلويزيون به عنوان رسانهاي متمايز، جداي از نظريات کليتر پيرامون رسانههاي جمعي، در دهه هفتاد میباشد. در اين برهه، مطالعات کليدي در باب تلويزيون توسط ريموند ويليامز6 (1974)، استوارت هال7 (1973) و گروه مطالعات رسانه اي دانشگاه گلاسکو8 (1976) منتشر شد. از دهه 1970 میلادی، تلویزیون بخشی از اقدامات بازسازی دولتها در راستای توسعه ملی محسوب میشد؛ گرچه هنوز سیاستگذاری روشنی در این زمینه وجود نداشت (Mody,2008, p1). اما با اینکه تلویزیون رسانه برتر در گستره عمومی است، بی تردید هدف اصلی آن خلق گستره عمومی نیست و البته منطق نهادین این رسانه نقشی را که باید در گستره عمومی ایفا کند، تعیین مینماید. از منظر تجربهای اجتماعی - فرهنگی، تلویزیون «مواد خام» نمادینی تولید میکند که مخاطبان آن را تجربه و به درجات مختلف دربارهشان تأمل میکنند(Dalgren, 2006, p 240). از این منظر، رسانه تلویزیون قابلیتها و کارکردهایی دارد که میتوان از آنها در جهت توسعه توانمندسازی انسانی استفاده نمود. این رسانه در دنیا در قالب دو بخش خصوصی و دولتی اداره میشوند. در ایران، معاونت سیما که دارای مالکیت حاکمیتی است، تنها متولی قانونی پخش برنامههای تلویزیونی بهشمار میآید.
بسته به نوع نظام اقتصادی- سیاسی که رسانه تلویزیون تابع آن است، علایق و نیازهای افراد خاص و میزان توسعه یافتگی جوامع، تلویزیون کارکردهای متنوعی دارد (امیری و همکاران، 1392، ص 89). در این قسمت سعی شده است تا با مراجعه به تئوریها فهرستی از این کارکردها ارایه شود که بصورت خلاصه در جدول (1) ارایه میگردد.
جدول (1) کارکردهای تلویزیون از دیدگاه نظریه پردازان
| نظریه | نظریه پرداز | کارکردها و آثار کلیدی | |
---|---|---|---|---|
نظریات اجتماعی-رفتاری | رویکرد کارکردی به ارتباطات جمعی | کارکردهای ارتباطات | هارولد لاسول | نظارت بر محیط، همبستگی اجتماعی، انتقال میراث فرهنگی (لاسول، 1383، ص 59). |
چارلز رایت | افزودن کارکرد سرگرمی برای رسانهها (معتمدنژاد، 1395، ص 41). | |||
رابرت مرتون و پل لازارسفلد | ارجاع به پایگاه یا تصدیق، تقویت ارزشهای اجتماعی، کژکارکردهای اجتناب از تغییر ارزشها، سازگاری اجتماعی و تخدیر (سورین و تانکارد، 1388، صص 468-461). | |||
دنیس مک کوایل | کارکردهای اجتماعی رسانهها: اطلاعات، همبستگی، تداوم، سرگرمی و بسیج (Mcquail, 2006, pp 97-98). | |||
جان گیبینز و بو ریمر | رسانهها برای مردم لذت بخش بوده و به فرآیند ساخت هویت و ساختمند شدن زندگی روزمره کمک میکنند (گیبینز و ریمر، 1381، صص 73-70). | |||
کوین ویلیامز | رسانههای جمعی به دنبال حفظ تعادل جامعه میباشند (ویلیامز، 1386، ص 62). | |||
ترویج ارزش های پایدار | هربرت گانز | ترویج ارزش های قوم گرایی، دموکراسی نوع دوستانه، سرمایه داری مسئولانه، کوچک گرایی شهری، فردگرایی، اعتدال و نظم و رهبری (Gans,1979, pp 40-45) | ||
اشاعه نوآوری | اورت راجرز | گذر مخاطب از جامعه سنتی به سوی جامعه مدرن (وردی نژاد و یهرامی، 1388، ص 73). | ||
یکپارچگی اجتماعی و فرهنگی | وارن برید | حفظ نظم و همبستگی اجتماعی و حذف مواردی که ساختار اجتماعی و فرهنگی را به خطر میاندازد (مک لوهان، 1377، ص 364). | ||
الگوسازی از شخصیت ها | دنیس مک کوایل | الگوسازی از شخصیت های سیاسی، اقتصادی، ورزشی و هنری (McQuail & Windal, 2009, p44). | ||
جامعه پذیری | تعیین انتظارات هر نقش و منزلت اجتماعی (Lbid, p394) | |||
طیقهبندی نیازها و استفاده افراد از رسانهها | الیو کاتز، میشل گوروویچ و هاداسا هاس | برآوردن نیازهای شناختی (کسب اطلاعات، آگاهی و شناخت)، برآوردن نیازهای عاطفی (تجارب عاطفی، لذت بخش یا زیباییشناسانه، برآورد نیازهای انسجام بخش شخصی (تقویت اعتبار، اعتماد، ثبات و پایگاه)، برآوردن نیازهای تعاملات و تماس (مرتبط با خانواده، دوستان و جهان) و برآورد نیازهای گریز از تنش (فراغت و آسایش) (Katz & et al, 1973, pp166-167) | ||
استفاده و رضامندی | اليهو کاتز | افراد مخاطب، کم و بیش به صورت فعال به دنبال محتوایی هستند که بیشترین رضایت را برای آنان فرآهم سازد. میزان این رضایت بستگی به نیازها و علایق فرد دارد (ویندال و همکاران، 1376، ص 274). | ||
اثر محدود | جوزف کلاپر | ارتباطات جمعی صرفاً یک عامل میانجی میباشد (مهدی زاده، 1389، ص 54). | ||
کاشت | جرج گربنر | تأکید بر آثار تدریجی و درازمدت رسانهها به ویژه تلویزیون بر شکلگیری تصویر ذهنی مخاطبان از دنیای اطراف و مفهوم سازی آنان از واقعیت اجتماعی (همان منبع، صص 67-65). | ||
برجسته سازی | ماکسل مک کومبز و دونالد شاو | تعیین موضوع اندیشه (ساروخانی، 1383، ص 142)، تأکید بر موضوعات خاص و نادیده گرفتن برخی موضوعات (شاو و مک کومبز، 1383، ص 138). | ||
وابستگی مخاطبان | بال روکیچ و دی فلور | این نظریه حاکی از آن است که افراد، وابستگیهای متفاوتی به رسانهها دارند و این وابستگیها از شخصی به شخص دیگر متفاوت است (مهدی زاده، 1389، ص 75). | ||
یادگیری اجتماعی | آلبرت باندورا | انسان ها عمدتاً آنچه را که برای راهنمایی و عمل در زندگی لازم دارند به طور غیرمستقیم و به ویژه از مجرای رسانههای جمعی فرا می گیرند(Mcquail, 2006, p 493) | ||
مارپیچ سکوت | الیزابت نوئل نئومان | افکار عمومی از تعامل بین افراد و محیط اجتماعی نشأت میگیرد (سورین و تانکارد، 1388، ص 396) | ||
نظریه هنجاری رسانه | کارپرداز قدرت | جی هربرت الشتون | رسانههای جمعی نماینده قدرت سیاسی و اقتصادی و تأمین منافع تأمینکنندگان مالی هستند (همان منبع، صص 448-447). | |
نظریات مخاطب فعال | تبلیغات | هارولد لاسول | پخش و ارسال اطلاعات هماهنگ و جهت دار به منظور بسیج افکار عمومی (Wosinska & et al, 2000, p260) و ارایه اطلاعات با هدف نفوذ بر یک مخاطب (راجرز، 1387، ص 421). | |
راجر براون | ||||
الگوی رمزگذاری/رمزگشایی | استوارت هال | امکان استنباط بیش از یک برداشت از متون رسانهای وجود دارد (مهدی زاده، 1389، ص 214). | ||
رسانه و زندگی روزمره | راجر سیلورستون | زندگی روزمره قلمرو تجربه مشترک است که در آن زندگی جریان دارد و مبارزه برای هستی [اجتماعی] به صورت مادّی و نمادین در آن صورت می گیرد. [امر] روزمره شامل رسانه ها و حضور رسانهها در زندگی روزمره فاقد بی طرفی است (Silverstone, 2007). |
زندگی روزمره دارای ماهیت نسبتاً فراگیر، ناپایدار و سیّال است و به آسانی از زیر بارِ هرگونه تعریف شانه خالی میکند. رفتارهای روزمره معمولاً و نوعاً آگاهانه، از روی تأمل و مبتنی بر محاسبات عقلانی نیست، بلکه ناشی از عادتها و رسوبات ذهنی است. راجر سیلورستون (2007) زندگی روزمره را قلمرو تجربه مشترک میداند که در آن زندگی جریان دارد و مبارزه برای هستی به صورت مادّی و نمادین در آن صورت میگیرد. او روزمره را شامل رسانهها و حضور رسانهها در زندگی روزمره را فاقد بیطرفی میداند. چگونگیِ انطباقِ رسانهها با زندگی روزمره، برای شناخت و فهم مخاطبان رسانه مهم است، زیرا شیوه استفاده افراد از رسانهها، بر چگونگی تفسیر آنها از متون رسانهای تأثیر میگذارد. همچنین نحوه استفاده از رسانهها، میتواند متأثر از بافت اجتماعی و فرهنگی مصرف رسانه باشد (مهدیزاده، 1389، ص 225).
انگ درباره پروبلماتیک رسانه و زندگی روزمره مینویسد: پژوهشگران قائل به نظریه استفاده و رضامندی به این سؤال پاسخ میدهند که چرا مردم از محصولات رسانهها استفاده میکنند. درحالی که پژوهندگان قائل به نظریه دریافت به آن چه مردم در رسانهها مییابند، علاقهمند هستند؛ یعنی مایلاند بدانند که مردم از محتوای برنامهها چه معانیای را اخذ میکنند. اما سؤالی که نزد هر دو گروه بیپاسخ میماند، این سؤال ظاهراً ساده است که مردم با رسانهها چگونه معامله میکنند؟ به بیان دیگر، رسانه در زندگی روزمره ما چه جایی دارند؟ (Ang, 1995, p 216). دیوید مورلی در پژوهشی مردمنگارانه به نام "تلویزیون خانوادگی"9، در صدد پاسخ به این سؤال برآمد. قراردادن مخاطبان در چارچوب مفهوم خانه به مورلی امکان داد تا ثابت کند که مصرفِ فرهنگیِ تلویزیون همواره اهمیتی به مراتب بیشتر از تفسیرهای این یا آن شخصِ منفرد از این یا آن برنامه خاص دارد (مورلی، 1986 به نقل از استوری، 1386، ص 47). جیمز لال گونهشناسیهای استفاده اجتماعی و ساختاری، ارتباط و تعامل، پایبندی و اجتناب و توانایی و تسلط را به عنوان کاربردهای اجتماعی تلویزیون در زندگی روزمره ارایه کرده است (مککوایل، 1388، صص150-148). ران لمبو10 درباره استفاده و کاربرد مخاطبان از این رسانه در زندگی روزمره مینویسد: من در تحقیقات خود در مورد تلویزیون قصد داشتم که به طور مجازی، به اذهان مردم راه پیدا کنم تا آگاهی ناشی از کاربرد رسانهها را مورد ارزیابی قرار دهم. برای انجام این کار، قصد داشتم که از نقش ویژگیهای ساختاری تلویزیون و بافت گسترده و معنادارِ روزمره بودن آن در شکل دادنِ این آگاهی، شناخت بهتری به دست آورم (لمبو، 1388، ص 2). وی تماشای تلویزیون را برخلاف مشاهدات اتفاقی، یک فعالیت پیچیده فرهنگی تعریف میکند. مککوایل در کتاب مخاطبشناسی، جنسیت، معاشرتپذیری، سبک زندگی و خرده فرهنگ مخاطبان را مؤلفههای تجربیات و تعاملات روزمره آنها با رسانههای جمعی در نظر میگیرد.
مصرف تلویزیون بنا بر نظریه مصرف رسانهای، مؤید دور شدن از نظریه دریافت و نزدیک شدن به نظریه مصرف است. از دهه 1980 تا حدودی تحت تأثیر نظریه فمینیسم و به موازات چرخش فرهنگی در نظریه پستمدرن، مطالعات مصرف رسانهای به عنوان سنت نظریِ مجزا ظاهر شد. نظریههای مصرف، پاسخی بود به رویکردهای رفتارگرایی، ساختارگرایی، مارکسیسم و پدرسالاری که بر قدرت تولید مادی تأکید میکردند. از این منظر، رسانه جمعی تلویزیون مواد لازم برای ایجاد هویت، لذت و قدرت را میسازد. در نتیجه مصرف کنندگان، تسخیرشدگان فرهنگ نیستند، بلکه کاربران فعال و منتقد فرهنگ عامهاند (موریس، 1386، 233). فیسک و دوسرتو، مصرفکنندگان را در موقعیت مقاومت در برابر صنایع فرهنگی و رسانهای تعریف میکنند (Fisk, 1991; Decerteau, 1984). اما فارغ از تنوع نگرشی به موضوع، مسأله اصلی چگونگیِ انطباقِ رسانهها با زندگی روزمره، برای شناخت و فهم مخاطبان رسانه است.
روش پژوهش
زمانی که همه مفاهیم مربوط به یک پدیده هنوز مشخص نشده اند یا دست کم در مکان مورد مطالعه خاص مشخص نیستند یا اگر مشخص شدهاند هنوز روابط بین این مفاهیم به خوبی درك نشدهاند، ما از روش پژوهش کیفی جهت درك بهتر پدیدهها استفاده میکنیم (هومن، 1394، ص 8). از این رو این پژوهش دارای رویکرد کیفی بوده و از روش نظریه داده بنیاد به عنوان روش پژوهش استفاده شده است. روش «گراندد تئوری» یا «نظریه داده بنیاد»، شیوه پژوهش کیفی است که به وسیله آن با استفاده از یک دسته دادهها، نظریهای تکوین مییابد به طوری که این نظریه در سطح وسیع، فرایند، عمل یا تعامل را تبیین میکند. در این روش، پژوهش را هرگز از یک نظریه شروع نمیکنند که بعد آن را به اثبات برسانند؛ بلکه پژوهش از یک دوره مطالعاتی شروع و فرصت داده میشود تا آنچه به آن متناسب و مربوط است، خود را نشان دهد (بازارگان هرندی، 1398، ص 97). در واقع در این روش، الگو به طور مستقیم از درون داده ها استخراج میشود و از بررسی ادبیات آشکار نمیشود (منتظری، 1390، ص 75). محورهای کلیدی در این راهبرد به ترتیب توالی شکلگیری آنها، شناسهها، مفاهیم و مقولهها است (دانایی فرد، 1384، ص 58).
جامعه آماري این پژوهش شامل اساتید، مدیران و کارشناسان حوزه ارتباطات توسعه می باشد. جهت نمونهگیری نیز از روش نمونهگیری نظری استفاده شده است. در نمونه گیری هدفمند که در پژوهش کیفی به کار میرود (Creswell, 2015, p154)، هدف پژوهشگر انتخاب مواردی است که با توجه به هدف پژوهش، سرشار از اطلاعات باشد و پژوهشگر را در شکل دادن الگوی نظری خود یاری دهد و این کار تا جایی ادامه مییابد که طبقه بندی مربوط به دادهها و اطلاعات اشباع و نظریه مورد نظر با تمام جزئیات و با دقت تشریح شود (محب زادگان و همکاران، 1392، ص 9). نمونهگیری نظری نوعی نمونهگیری هدفمند است که پژوهشگر را در خلال کشف نظریه یا مفاهیمی یاری میکند که ارتباط نظری آنها با نظریه در حال تکوین به اثبات رسیده است (دانایی فرد و همکاران، 1391، ص 18). در واقع، زمانی که همه افراد مورد مطالعه کسانی هستند که باید پدیده مورد مطالعه را تجربه کرده باشند، میتوان از نمونهگیری معیار استفاده کرد. در این مورد، استراس و کوربین به نمونهگیری نظری اشاره میکنند (Creswell, 2015, p157). راهنمای نمونه گیری نظری، پرسشها و مقایسههایی است که در خلال تجزیه و تحلیل مفاد مصاحبهها با افراد آشکار، و موجب کشف مقولههای مناسب، ویژگیها و ابعاد آنها میشود (هادوی نژاد و همکاران، 1389، ص 87). این بدان معناست که برخلاف نمونهگیری در بررسیهای کمّی، نمونهگیری نظری نمیتواند قبل از آغاز مطالعه و تدوین نظریه بنیادی برنامه ریزی شود و تصمیم ها در زمینه نمونه گیری در خلال فرایند پژوهش شکل میگیرد (منتظری، 1390، ص 76). نمونهگیری نظری تا رسیدن مقوله ها به اشباع نظری ادامه مییابد (رازینی و عزیزی، 1384، ص 83). اشباع نظری مرحلهای است که در آن دادههای جدیدی در ارتباط با مقوله پدید نمیآید؛ مقوله گستره مناسبی مییابد و روابط بین مقولهها برقرار و تأیید میشود (طاهری و همکاران، 1392، ص 153). روش گردآوري دادهها در این پژوهش مصاحبه عمیقِ نیمه ساختاریافته با صاحب نظران بوده است. لازم به ذکر است که اشباع نظري از نمونه دهم تا حدودي شکل گرفت اما روند پژوهش تا نفر سیزدهم ادامه یافت. براي سنجش پایایی در این پژوهش از روش «پایایی بازآزمون» استفاده شده است. روش بازآزمایی برای ارزیابی ثبات شناسهگذاری پژوهشگر به کار می رود. روش محاسبه پایایی بین شناسه گذاری انجام شده توسط پژوهشگر در دو فاصله زمانی بدین ترتیب است:
در حین انجام این پژوهش و در جریان کدگذاري مصاحبه ها چند مصاحبه به عنوان نمونه در یک فاصله ده روزه مورد
کدگذاري مجدد قرار گرفت. با مراجعه به کدهای اولیه استخراج شده از آن مصاحبهها و کدهای مجدد آنها، جدول (2) به دست آمده است. یافتههای جدول (2) مربوط به پایایی بازآزمون نشان میدهد نتیجه استفاده از فرمول یاد شده، برابر با 76% درصد است و از آنجا که پایایی بیش از 60 درصد، قابل قبول است، میتوان نتیجه گرفت که شناسه گذاریها از پایایی مناسبی برخوردار است (Kvale, 1996, p208).
جدول (2) محاسبه پایایی بازآزمون
مصاحبه | تعداد كل كدها | تعداد توافقات | تعداد عدم توافقات | درصد پايايي بازآزمون |
1 | 80 | 36 | 7 | % 90 |
2 | 75 | 29 | 4 | % 77 |
3 | 92 | 37 | 6 | % 81 |
كل | 267 | 102 | 17 | % 76 |
جهت اطمینان از روایی در این پژوهش نیز سعی شده است تا تمام گامها و مراحل ضروري جهت انجام یک پژوهش کیفی از طریق نظریه داده بنیاد مورد توجه قرار گرفته و رعایت شوند. بنا بر نظر اندیشمندان انتخاب موارد بر اساس اصل نمونهگیري تئوریکی، جمعآوري دادهها و تحلیل آنها به صورت همزمان از طریق فرایندهاي کدگذاري، استفاده از منابع داده چندگانه، تکرار نمونههاي تئوریکی تا رسیدن به اشباع، مقایسه تئوري ظهور پیدا کرده با ادبیات حوزه مورد مطالعه و ... منجر به تحقق روایی در یک پژوهش کیفی، به ویژه پژوهش مبتنی بر استراتژی داده بنیاد میشود (Pandit, 1996, p3).
یافتههای پژوهش
با توجه به ماهیت روش به کار گرفته شده، تعبیر و تفسیر داده ها در این پژوهش از طریق کدگذاري جملات و پاراگرافهاي حاصل از مصاحبهها صورت گرفته است. کدگذاري نشانگر عملیاتی است که طی آن داده ها خُرد و مفهوم پردازي میشوند و آنگاه به روشهاي جدید دوباره به یکدیگر متصل میشوند. در این پژوهش به ترتیب از سه روش کدگذاري باز، محوري و انتخابی استفاده شده است که در این قسمت به بررسی نتایج حاصل از آنها به صورت مشروح می پردازیم.
· کدگذاری باز
روند خرد، مقایسه، مفهوم پردازی و مقولهبندی کردن داده ها را کدگذاری باز مینامند. این روند از مفاهیم شروع شده و در نهایت به کشف مقوله می انجامد (استرواس و کوربین، 1387، ص 70). در این قسمت، به دلیل اینکه تعداد کل شواهد گفتاری و مفاهیم زیاد است به بیان کل مفاهیم مربوط به تمامی مصاحبهها در جدول (3) اکتفا شده است. بر اساس نتایج یافتهها، تعداد 335 شناسه از کل مصاحبهها در قالب 124 مفهوم استخراج گردیده است. در جدول مذکور، مجموع کل مفاهیم دستهبندی شده مستخرج از 13 مصاحبه نشان داده شده است. لازم به ذکر که در حین انجام این پژوهش به هر یک از مصاحبه شوندگان یکی از کدهای A تا M اختصاص داده شده است.
جدول (3) مفهوم پردازی پژوهش و مقایسه مصاحبه شوندگان
مشارکتکننده | PA | PB | PC | PD | PE | PF | PG | PH | PI | PJ | PK | PL | PM | جمع |
| 50 | 49 | 33 | 22 | 7 | 10 | 23 | 22 | 22 | 24 | 22 | 38 | 13 | 335 |
پس از شناسایی و نامگذاری مفاهیم موجود، مفاهیم مشابه بر اساس منطق تلفیق شده (کدگذاری سطح دو) و هر یک تحت عنوان یک مقوله فرعی در جدول (4) ارایه شده و در نهایت مقولههای اصلی پژوهش که مؤلفه های اصلی مدل را شکل میدهد، استخراج شده است (جدول 5).
جدول (4) 1مفاهیم برآمده از تحلیل مصاحبه ها (کدگذاری باز - سطح دوم)
| تعداد مفاهیم | شماره کد | مفاهیم |
| تعداد مفاهیم | شماره کد | مفاهیم |
---|---|---|---|---|---|---|---|
توانمندسازی فردی | 6 | 66 | آموزش و پرورش | بستر اقتصادی | 10 | 28 | رویدادهای اقتصادی و تجاری |
120 | توانمندسازی فردی | 5 | تورم | ||||
6 | سواد رسانهای | 39 | اشتغال | ||||
122 | توانمندسازی | 40 | سرمایه گذاری پایدار | ||||
95 | آزادی های انسانی | 41 | کارآفرینی | ||||
63 | خلاقیت و نوآوری | 43 | ثروت | ||||
آموزش و آگاهی بخشی | 9 | 58 | تولیدات ذهنی | 46 | اقتصاد مقاومتی و جلوگیری از فقر | ||
27 | دریافت ها و برداشت ها | 48 | دستیابی به رفاه نسبی | ||||
15 | اصلاح خطاهای گذشته | 115 | متغیرهای اقتصادی | ||||
14 | راه حل های اصولی | 74 | بودجه حاکمیت | ||||
106 | آموزش همه جانبه | بستر فرهنگی | 3 | 84 | متغیرهای فرهنگی | ||
35 | آموزش مهارت های فردی | 37 | فقر فرهنگی | ||||
107 | مضامین آموزشی | 111 | فرهنگ و دانش | ||||
78 | مدرک گرایی | بستر فناوری | 3 | 23 | تکنولوژی | ||
77 | نبود مهارت | 8 | فضای مجازی | ||||
بستر اجتماعی | 7 | 83 | متغیرهای اجتماعی | 4 | رسانه هوشمند | ||
59 | حوزه های علوم اجتماعی | ایجاد انگیزه | 3 | 1 | اقناع افکار عمومی | ||
31 | عدالت اجتماعی | 90 | علاقه | ||||
30 | فساد اجتماعی | 17 | اعتماد مخاطب | ||||
19 | شیوه های غیرمشارکت جویانه | ویژگی های مخاطب | 3 | 12 | بستر تفاهم | ||
10 | فرصت های اجتماعی | 2 | تنوع افکار | ||||
3 | سوگیری های عقیدتی و اجتماعی | 114 | متغیرهای شخصیتی | ||||
بستر سیاسی | 16 | 68 | سیاست مناسب | برنامه راهبردی | 6 | 54 | برنامهریزی |
85 | متغیرهای سیاسی | 105 | تصمیم استراتژیک | ||||
123 | وجود متغیرهای سیاسی در توسعه یافتگی | 101 | استراتژی نیچ مارکتینگ | ||||
65 | محیط ملی و بین المللی | 38 | انسجام برنامه ای | ||||
71 | قوای تأثیرگذار | 109 | بلند مدت بودن | ||||
110 | دخالت نهادهای مختلف | 56 | مدل مارشال مک لوهان | ||||
92 | ویژگیهای حاکمیتی دولت | برنامه عملیاتی | 6 | 103 | تولید محتوای هدفمند | ||
36 | قوانین حاکم | 102 | بازخورد اطلاعاتی | ||||
20 | معمای دولت مدنی در جهان سوم | 100 | تولید متمرکز بر یک موضوع خاص مهم | ||||
21 | سیاست های صدقه ای | 87 | چرخه ایجاد | ||||
9 | اعانه پروری و سفله پردازی | 67 | ژانرهای متنوع | ||||
34 | شفاف سازی | 97 | توجه به تمامی رشته ها | ||||
18 | برخوردهای فرصت طلبانه | انسان به مثابه ظرفیت | 4 | 112 | توسعه انسانی | ||
70 | برنامه های شبکه های ماهوارهای | 89 | انسان، محور توسعه | ||||
29 | سیاستمداران عالی | 117 | امکان بالفعل کردن ظرفیت ها | ||||
73 | حاکمیت | 121 | ایجاد ظرفیت | ||||
تحقق تعالی انسانی | 13 | 50 | نیازهای ضروری زندگی | ساختار سازمانی رسانه | 12 | 94 | محیط کار |
45 | رعایت بهداشت فردی | 51 | مدیریت سازمان | ||||
33 | حوزه بهداشت و سلامت | 16 | آسیبشناختی | ||||
44 | مشکلات بسیار بیماری | 7 | مخاطرات محیطی | ||||
32 | امنیت | 72 | رسانه انحصاری | ||||
96 | امنیت انسانی | 69 | اصلاح رسانه ملی | ||||
81 | برخورداری از رفاه | 55 | انتقال پیام | ||||
108 | توسعه فراگیر | 61 | حوزه تبلیغات و بازرگانی | ||||
11 | انتقال به توسعه عادلانه | 53 | مدل های رسانه ای تزریقی | ||||
86 | مؤلفه های متعدد | 57 | رسانه ملی و سیمای ملی | ||||
118 | شاخصهای مختلف | 99 | ساختار مناسب | ||||
119 | مهیا شدن امکانات | 93 | مؤلفه های سازمان و کارگزاری | ||||
60 | زنجیره ارتباطات انسانی | ایدئولوژی حاکم بر رسانه | 3 | 104 | گفتمان و باور درون سیما | ||
ضرورت توسعه کشور | 9 | 79 | الگوهای پوسیده قدیمی | 22 | منافع رسانه | ||
62 | رانت بازی و فساد | 88 | رسانه مسئول | ||||
91 | حذف کارهای زائد | وضعیت شاخص های فقر | 8 | 24 | فقر انسانی | ||
76 | عدم بسترسازی مناسب | 47 | فقر و تنگدستی | ||||
75 | عدم سرمایهگذاری مناسب | 49 | پدیده فقر نسبی | ||||
80 | سیستم آموزشی معیوب | 124 | فقر چند بعدی | ||||
64 | فضای جامعه و مخاطبانش | 82 | طول عمر | ||||
42 | موانع پیشرفت | 113 | کیفیت زندگی | ||||
116 | متناظر توسعه | 52 | تزریق امیدواری | ||||
سرمایه انسانی رسانه | 3 | 98 | استفاده از انسانهای توانمند | 26 | شاخص امید | ||
13 | تخصص های متفاوت | مجموع تعداد مفاهیم | 124 | ||||
5 | نیروی انسانی خبره |
· کدگذاری محوری
شکل (1) عناصر اصلی یک پارادایم در کدگذاری محوری (فلیک، 1393، ص 324) |
شش مقوله اصلی حاصل شده از تلفیق مقولات فرعی هجدهگانه مرحله قبل به شرح جدول (5) آورده شده است. کدگذاری محوری با استفاده از یک پارادایم که متضمن شرایط علّی، ایده محوری، زمینه، شرایط میانجی و راهبردهای کنش/ کنش متقابل و پیامدها صورت می گیرد (Strauss & Corbin, 1998, p76). در صورتیکه از این الگو استفاده نشود، نظر مبنایی فاقد دقت و پیچیدگیهای لازم خواهد بود (Lbid, p100).
جدول (5) مقولات اصلی و فرعی پژوهش (کدگذاری محوری)
| مقوله فرعی |
| مقوله فرعی |
---|---|---|---|
شرایط علی | تحقق تعالی انسانی | عوامل میانجی | آموزش و آگاهی بخشی |
انسان به مثابه ظرفیت | ایجاد انگیزه | ||
ضرورت توسعه کشور | ویژگی های مخاطب | ||
عوامل زمینه ای | بستر اجتماعی | سرمایه انسانی رسانه | |
بستر سیاسی | ساختار سازمانی رسانه | ||
بستر اقتصادی | ایدئولوژی حاکم بر رسانه | ||
بستر فرهنگی | راهبردها | برنامه راهبردی | |
بستر فناوری | برنامه عملیاتی | ||
پدیده محوری | توانمندسازی فردی | پیامدها | شاخص های فقر |
مقوله اصلی اول- شرایط علّی توسعه توانمندسازی فردی
شرایط علّی به حوادث یا وقایعی دلالت دارد که به وقوع یا رشد پدیدهای منتهی میشود. اغلب میتوان با توجه به خود پدیده و با نگاه منظم به دادهها و بازبینی حوادث یا اتفاقاتی که از نظر زمانی مقدّم بر پدیده مورد نظر است، شرایط علّی را پیدا کرد. پدیده، حادثه یا اتفاق اصلی است که سلسله کنشها و واکنشهایی برای نظارت و اداره آنها معطوف یا بدان مربوط میشود (کلاکی، 1388، ص 133). توسعه انساني به عنوان فرايند افزايش انتخابهای فردی، به خودي خود يک هدف است. اين هدف چيزي جز شکوفایی و توسعه قابلیتهای انسان نيست. به بیان دیگر؛ توسعه انساني یعنی نگاه به انسان به مثابه یک ظرفیت و شکوفاسازی آن به منظور تحقق تعالی انسانی است. از آنجایی که یکی از اهداف اصلي توسعه بهره رساندن به انسان است، رشد قابليتهاي انسانی نیز، چیزی به جز توانمندسازی و گسترش توانمندیهای او نمیباشد. در پژوهش حاضر بر مبنای دیدگاه مصاحبهشوندگان، به منظور توانمندسازی فردی، شرایط علّی متصور شده است که بر اساس دستهبندی شناسهها و مفاهیم، این شرایط شامل مقولههای تحقق تعالی انسانی، انسان به مثابه ظرفیت و پذیرش ضرورت توسعه کشور میباشند.
مقوله اصلی دوم – زمینه توسعه توانمندسازی فردی
زمینه، نشانگر محل حوادث یا وقایع مرتبط با پدیده است. همانگونه که می دانیم عامل انسانی در محیط واقع شده و جدای از محیط نیست. یکی از عوامل مهمی که با کمک به بالفعل نمودن قابلیتهای انسانی، نقش مهمی در وضعیت فقر دارد، بستر و زمینه مناسب است. بدیهی است، شرایط زمینهای که منتج به شکلگیری الگویی خاص در برنامهریزیهای راهبردی و عملیاتی تلویزیون به منظور نهاینهسازی برنامههای پیشگیری از فقر انسانی میشود، ناشی از نقش و کارکردهایی است که از رسانه جمعی تلویزیون انتظار میرود. آنچه در برنامهسازیهای این رسانه برجستهسازی میشود، برخاسته از فلسفه و ناشی از نقش دروازهبانی این رسانه در انعکاس برنامههای مرتبط با موضوع بحث است. چراکه همانگونه که در نظریات آمد؛ رسانههای جمعی نماینده قدرت سیاسی و اقتصادی و تأمین منافع تأمینکنندگان مالی هستند. از این رو برای این رسانه، کارکرد تبلیغاتی، نظارت بر محیط، همبستگی اجتماعی و سرگرمی، تقویت ارزشهای اجتماعی، ساخت هویت، ترویج ارزشهای پایدار، یادگیری اجتماعی و کاشت برای توانمندسازی فردی مفروض است. بر این مبنا در پژوهش حاضر بر اساس دیدگاه مصاحبهشوندگان، به منظور توانمندسازی فردی، آماده بودن بستر و زمینه در ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و فناوری، یکی از شروط اصلی است. در این راستا یکی از کارکردهایی که تلویزیون جهت توانمندسازی فردی و اجتماعی ایفاء میکند، رصد و پایش محیطی با هدف بسترسازی برای توانمندسازی فردی است.
مقوله اصلی سوم – شرایط میانجی توسعه توانمندسازی فردی
شرایط میانجی شرایط کلی و وسیعتری است که بر چگونگی کنش و کنش متقابل اثر میگذارد. شرایط میانجی در راستای تسهیل یا محدودیت راهبردهای کنش/کنش متقابل در زمینه خاصی عمل میکنند. شش دسته مقوله آموزش و آگاهی بخشی، ایجاد انگیزه، ویژگیهای مخاطب، سرمایه انسانی رسانه، ساختار سازمانی رسانه و ایدئولوژی حاکم بر رسانه از عوامل میانجی هستند که وجود آن ها منجر به تأثیر افزایشی برای توانمندسازی فردی و توسعه آن خواهد شد. مقوله ایجاد انگیزه، ناشی از حاکمیت نگاه سرمایهای به افراد انسانی بوده و تلاشی آگاهانهای است برای نگهداشت آن. شناخت دقیق از مخاطب نیز، نقش مهمی در چگونگی ارتباط ایفا میکند، زیرا به تولید کننده محتوا، این امکان را میدهد تا براساس خواست، نگرش، ارزشها و علایق مخاطبان به امر تولید و توزیع محتوا بپردازد. بهگزینی افراد توانمند به عنوان کارکنان سازمان رسانه تلویزیون و نگاه سرمایهای به آنها از یک طرف و ساماندهی آنها در یک ساختار سازمانی متناسب با محیط پویای امروز، میتواند تأثیری افزایشی در فرایند مذکور داشته باشد. ناگفته پیداست که ایدئولوژی حاکم بر سازمان رسانه بسته به همسو بودن یا نبودن با اهداف توسعه، از شدت اثر برخوردار خواهد بود.
مقوله اصلی چهارم- راهبرد توسعه توانمندسازی فردی
این مقوله به راهبردهای ایجاد شده جهت کنترل، اداره و برخورد با پدیده محوری توانمندسازی فردی اختصاص دارد. نتایج تحلیل مصاحبههای این پژوهش نشان میدهد که جهت ایجاد و توسعه قابلیتهای فردی، استراتژی تغییر شرایط بازدارنده کاربرد بیشتری میتواند داشته باشد. راهبرد تغییر شرایط بازدارنده توسط انسان که مبتنی بر دیدگاه انسان فعال است، در راستای تغییر وضع موجود عمل میکند. این استراتژی، حمایت کننده بحث عاملیت انسانی است. با توجه به جمیع آنچه که آمد، یکی از کارکردهای تلویزیون مربوط به این حوزه است. این بدان معناست که تلویزیون باید تلاش کند تا با اتکای به کارکردهای زمینهای، علّی و میانجی، راهبرد تغییر مستمر شرایط موجود را در دستور کار قرار داده و راهکارهای عملیاتی لازم را متناسب با آن اختیار کند. راهکارهای عملیاتی میتواند در هر مرحله از تولید توزیع و مصرف رسانهای در سطح محلی و ملی بهکار گرفته شود. شناخت ویژگیهای مخاطب در این مرحله حائز اهمیت است.
مقوله اصلی پنجم - پدیده محوری توسعه توانمندسازی فردی
پدیده؛ حادثه، اتفاق یا واقعهای است که سلسله کنشها/ کنشهای متقابل برای کنترل و اداره کردن آن ها معطوف میگردد و بدان مربوط میشوند. در بررسی کدهای به دست آمده از خلال تحلیل شناسههای مستخرج شده، مشخص گردید که توانمندسازی فردی مقوله محوری این پژوهش است. تمامی مقولات دیگر در ارتباط با این مقوله معنا و مفهوم مییابند و به کنترل و اداره کردن آن معطوف میگردند. اساسیترین کارکرد تلویزیون نیز در هر سه مرحله تولید، توزیع و مصرف محتوای رسانهای باید در خدمت این پدیده محوری باشد. تلویزیون میتواند با ایفای کارکردهایی که از آن یاد رفت، در راستای توسعه توانمندسازی فردی از طریق تأثیر معکوس بر شاخص فقر انسانی در جهت تأمین و نهادینهسازی اهداف برنامههای توسعه ایفای وظیفه نماید.
مقوله اصلی ششم- پیامد توسعه توانمندسازی فردی
پیامد، نتیجه کنشها و واکنشهایی است که در مقابله با یا جهت اداره و کنترل کردن پدیدهای صورت میگیرد (استرواس و کوربین، 1387، ص 107). اعمال و رفتارهای متقابل ممکن است پیامدهایی برای افراد، مکانها یا اشیاء داشته باشند (کلاکی، 1388، ص 134). البته باید عنوان نمود که اعمال و عکسالعملهایی که در خصوص هر پدیدهای صورت میگیرد، پیامدهایی دارد که نمیتوان همیشه پیشبینی کرد و الزاماً همانهایی نیستند که افراد قصد آن را داشتهاند. در خصوص این پژوهش، اگر تلویزیون کارکردهای خود را جهت فراهمسازی شرایط زمینهای و مداخلهای برای توانمندسازی فردی و توسعه آن ایفا کند و استراتژی مناسبی را در این راستا بکار بندد، میتوان انتظار داشت که تمامی این کارکردها که جهت کنترل و اداره پدیده محوری صورت گرفته است، منجر به پیامد نهاییِ ایجاد و توسعه توانمندسازی فردی یعنی تحقق اهداف توسعه از طریق بهبود شاخصهای فقر انسانی شود.
با توجه به توضیحاتی که پیرامون شش مقوله اصلی و زیرمجموعههای آن ها داده شد، در این مرحله از پژوهش به ترسیم الگوی محوری توسعه توانمندسازی فردی بر اساس پارادایم گفته شده میپردازیم.
شکل (2) الگوی محوری توسعه توانمندسازی فردی |
· کدگذاری انتخابی
شکل (3) چارچوب مفهومی نقش کارکردی تلویزیون در پیشگیری از فقر انسانی |
نتیجهگیری
در حالی که نزاع تئوریها برای یافتن الگویی نجاتبخش برای کشورهای جهان سوم هنوز هم ادامه دارد، فاصله میان جهان اول و سوم روزبهروز عمیقتر میشود و مردم کشورهای جهان سوم هنوز با فقر و گرسنگی دست به گریبانند. بنابراین هنوز هم یکی از دغدغههای روشنفکران و پژوهشگران در کنار سیاستگذاران توسعه، چگونگی فائق آمدن بر مسأله فقر است. یکی از شاخصهای اساسی فقر که امروز مورد دغدغه سیاستگذران توسعه نیز میباشد، شاخص فقر انسانی است. نهادهای مختلفی در این موضوع دارای قدرت اثر هستند که یکی از انواع اثبات شده آنها رسانههای جمعی است. با نگاهی به تاریخ توسعه میتوان به این نکته پیبرد که رسانههای جمعی به عنوان اولین محرک توسعه فردی هستند. امروزه در تحقیقات متعدد، تأثیر رسانههای جمعی بر چارچوبهای شناختی، هنجاری و تنظیمی جوامع؛ مورد بررسی و در بسیاری موارد تأیید گردیده است. از آن جایی که این رسانهها از منابع مهم تولید دانش به حساب میآیند، از طریق جمعآوری و تحلیل دادههای محیطی میتوانند گفتمان عصر خود را شکل دهند. بر این اساس، در راستای حل مسأله چگونگی نهادینهسازی اهداف پیشگیری از فقر انسانی با استفاده از ظرفیتهای موجود از رسانههای جمعی، یکی از مهمترین ظرفیتهای شناسایی شده، تلویزیون است.
بر مبنای نظریه سیلورستون، امروزه زندگی روزمره شامل تلویزیون است و حضور این رسانه در زندگی روزمره فاقد بیطرفی نیست. در اینجا مسأله اصلی بر سر چگونگی انطباق این رسانه با زندگی روزمره برای شناخت و فهم مخاطبان این رسانه جهت نهادینهسازی برنامههای پیشگیری از فقر انسانی است. در ایران با وجود عناصری مانند: ضریب نفوذ بالای دستگاه تلویزیون، عادت به تماشاي تلويزيون در میان خانوارهای ایرانی، افزايش تعداد کانالهاي تلويزيوني و تمایلات خانوارهای ایرانی به سمت فرهنگ شنیداری- دیداری سبب شده است تا مردم، تلویزیون را سخنگوي حاکمیت بدانند و زمينه اثرگذاري این رسانه را بر افكار عمومي از طریق پيامهاي مستقيم يا غيرمستقيم آن فراهم سازند.
به منظور دستیابی به مؤلفههای دخیل در پژوهش، از طریق مصاحبههای عمیق نیمهساختاریافته فردی با نخبگان حوزه ارتباطات توسعه اقدام شد. بر اساس آرای نخبگان در رابطه با نسبت توسعه و ارتباطات نظریات مختلفی مطرح است که به تفصیل از آنها صحبت شد. در میان نظریات متأخر همانگونه که اشاره شد؛ نظریه رسانه و روزمرگی سیلورستون (2007) قابل طرح و توجه محوری در این پژوهش بود. در خصوص تغییرات فردی و اجتماعی توسعه نیز دیدگاههای متفاوتی در میان نخبگان وجود داشت که در ارتباطات توسعه میتوان این نظریات را به وضوح مشاهده کرد. یکی از این نظریات که پایه و اساس پژوهشهای بسیاری نیز بوده است، نظریه توسعه به مثابه آزادی آمارتیاسن میباشد که در این پژوهش نیز به آن استناد شده است. البته ذکر این نکته ضروری است که در استناد به این نظریه در پژوهش حاضر، تأکید ما نه بر بخش آزادی که بر حوزه توانمندسازی فردی به عنوان اثر آزادی است. در واقع آزادی را وسیله توانمندسازی فردی و توسعه دانستهایم. توانمندسازی فردی نیز جز با تغییر ذهنیت برای شکوفاسازی قابلیتهای انسانی میسر نمیشود. پس گام نخست توسعه، تغییر ذهنیت تشخیص داده شد.
منظور از ذهنیت، فقط ذهنیت تودهها نیست و در درجه نخست ذهنیت نخبگان است که در این پژوهش، مورد تأکید ما نیز بوده است. از این رو در جامعه آماری پژوهش حاضر، به دنبال آرای نخبگان این حوزه بودهایم. چراکه بیش از ذهنیت تودهها باید اذهان نخبگان یک جامعه معطوف به توسعه شود یعنی توسعه را به عنوان یک ضرورت و یک الزام و یک وظیفه برای نخبگی قلمداد کنند. در گام بعدی باید جامعه را آماده پذیرش توسعه کنیم. اینکه جامعه باید آماده توسعه باشد بدین معنا است که افراد جامعه این ادراک را به دست بیاورند که تغییر وضعیت زندگی آنها در سایه تغییری است که در کل جامعه ایجاد میشود. اینکه چگونه یک فرد از انتفاع جمعی، منافع فردی کسب کند، براساس تغییر ذهنیت به دست میآید. سطح سوم هم به این موضوع میپردازد که چه نوع ارزشهایی توسعه را مورد حمایت قرار میدهند. اساساً تغییر ذهنیت با تغییرات ارزشی که فرهنگ یک جامعه را تشکیل میدهند همراه است.
مطالعات نشان داده است که ارتباطات، وسایل ارتباطی و یا پیامهایی که بتوانند این تغییرات ایجاد کنند در نوع نگاه مردم به زندگی و آینده بسیار موثر است. از دیدگاه نخبگان پژوهش حاضر، در نسبت میان رسانه تلویزیون و توسعه، چندگونه رابطه میتوان برقرار کرد. اولین نسبت در حوزه توسعه تلویزیون است. افزایش تعداد شبکههای پخش محلی، ناخودآگاه تغییراتی را در محل مورد نظر ایجاد میکند و در تغییر سبک زندگی موثر هستند. گسترش حوزه فعالیت تلویزیون بحثی دیگر در موضوع توسعه است. برخی این موضوع را مطرح میکنند که توسعه به عنوان متغیر وابسته و ارتباطات به عنوان متغیر مستقل هستند. برهمین اساس، گسترش تلویزیون میتواند نشانهای از توسعه یافتگی باشد. تلویزیون میتواند با تولید محتوا در جهت تغییرات ذهنی مردم در موضوع توسعه و جهتدهی اذهان مردم نسبت به نیاز جامعه به موضوع توسعه تأثیرگذار باشند. همچنین تلویزیون میتواند با توانمندسازی افراد و تغییر در برخی از ارزشهای جامعه، بر لزوم توجه به ویژگیهای یک جامعه توانمند تأکید کند و به این شکل جامعه را به سمت توسعه سوق دهد. توجه به این تغییرات ارزشی در تلویزیون نیز موضوع مهمی است. در موضوع تغییر اذهان، تلویزیون به دو صورت میتواند وارد عمل شود ابتدا اینکه افراد کاهل را تبدیل به انسانهایی کوشا کند و در گام بعدی افراد فاقد مهارت را به آدمهایی با مهارت تبدیل کند. در این بحث تلویزیون بیشتر بر موضوع توانمندسازی متمرکز است.
در خصوص مسأله فقر؛ به طور کلی بحث فقر در جامعه به چند دسته تقسیم میشود اما وجه مشترک تمامی آنها این است که هیچ برنامه فقرزدایی بدون توانمندسازی محقق نمیشود. در سیاست فقرزدایی وقتی به توانمندسازی میرسیم، باید به صورت فرد به فرد، محله و منطقه باشد. فرد دچار فقر، فقر درآمدی و مهارتی دارد. بنابراین سه جهتگیری توانمندسازی جوامع محلی، توانمندسازی منطقهای و توانمندسازی فردی برای توانمندسازی در برنامهریزی های راهبردی و عملیاتی تلویزیون باید دنبال شود.
بر این مبنا در این پژوهش تلاش شد نقش کارکردی این رسانه مهم در توانمندسازی فردی به منظور نهادینهسازی برنامههای پیشگیری از فقر انسانی، مورد تبیین قرار گیرد. یکی از مهمترین کارکردهای این رسانه در توانمندسازی افراد، فراهم سازی عوامل میانجی است که از طریق توجه به عوامل ایجاد انگیزه، شناخت ویژگیهای مخاطب، ساختار سازمانی رسانه، سرمایه انسانی نهاد رسانه و نیز ایدئولوژی حاکم بر رسانه به بالفعل شدن ظرفیتها کمک نموده و میتواند اثر سایر متغیرها را افزایشی نماید. همچنین این رسانه وظیفه کارکردی مهم دیگری در بسترسازی و ایجاد زمینه دارد که با رفع عوامل ضدآزادی به خلق فرصت میپردازد. رصد اوضاع جامعه و شفافسازی انحراف از آزادی که افراد را از توانمندشدن دور سازد، ذیل این کارکرد تلویزیون تعریف می شود. همچنین این رسانه با تأثیر خود در تعالی انسانی، پذیرش انسان به مثابه یک ظرفیت و پذیرش ضرورت توسعه، کارکردهای خود را در جهت ایجاد شرایط علّی ایفا مینماید. با توجه به پذیرش انسان به مثابه ظرفیت، رویکرد توسعه به انسان، به عنوان فاعل توسعه است؛ از این رو راهبرد این رسانه در توانمندسازی فردی، راهبرد تغییر وضع موجود است. رسانه تلویزیون از طریق تولید، توزیع و مصرف محتوای رسانهای در قالب ژانرهای اخبار و اطلاع رسانی، فیلم و سریال، تبلیغات و سرگرمی در دو سطح ملی و محلی میتواند راهکارهای عملیاتی این موضوع را اختیار کند. پیامد توجه به توانمندسازی افراد نیز تأثیری است که بر وضعیت شاخص فقر انسانی خواهد داشت.
نهایتاً آنچه به دنبال آن بودیم؛ کاربرد رسانه جمعی تلویزیون در پیشگیری از فقر انسانی بود که بر اساس نتایج مشخص میشود، رسانه جمعی تلویزیون از طریق فرایند توانمندسازی فردی بر فقر انسانی جامعه اثرگذار است. به عبارتی دیگر؛ رسانه جمعی تلویزیون از طریق توانمندسازی فردی بر نهادینهسازی برنامههای پیشگیری از فقر انسانی، اثری غیرمستقیم دارد.
منابع
1. استراوس، انسلم و جولیت کوربین (1387). اصول روش تحقیق کیفی، نظریه مبنایی، رویهها و شیوهها، ترجمه بیوک محمدی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
2. استوری، جان (1386). مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه، ترجمه حسین پاینده، تهران: نشر آگه.
3. اعزازی، شهلا (1373). خانواده و تلویزیون، چاپ اول، گناباد: نشر مرندیز.
4. امیری، مجتبی، محمودی، وحید، افروغ، عماد و نیری، شهرزاد (1392). تبیین چارچوب کارکردی سیمای جمهوری اسلامی ایران جهت توسعه قابلیت های انسانی، فصلنامه راهبرد، سال 22، شماره 66، صص 116-85.
5. ایوانز، پيتر (1380). توسعه يا چپاول: نقش دولت در تحول صنعتي، ترجمه عباس زندباف و عباس مخبر، تهران: طرح نو.
6. بازارگان هرندی، عباس (1398). مقدمه ای بر روش های تحقیق کیفی و آمیخته: رویکردهای متداول در علوم رفتاری، تهران: انتشارات دیدار.
7. بوريل، گيبسون، مورگان، گارت (1383). نظريههاي كلان جامعهشناختي و تجزيه و تحليل سازمان، ترجمه محمدتقي نوروزي، تهران: انتشارات سمت.
8. خالصی، پروین (1388). نقش و اهمیت رسانههای جمعی و کارکرد آنها، ماهنامه اطلاعات سیاسی – اقتصادی، شماره 262، صص 287-274.
9. خانیکی، هادی (1381). قدرت، جامعه مدنی و مطبوعات، تهران: طرح نو.
10. خانیکی، هادی، شاه قاسمی، زهرا (1394). تحول مفهومی «ارتباطات» و «توسعه» در برنامه های توسعه ایران، مجله علمی پژوهشی مطالعات توسعه اجتماعی فرهنگی، جلد 4، شماره 3، صص 110-83.
11. دادورخانی، فضیله، مردانی، مریم(آزاده) (1387). توسعه یافتگی و شاخصهای فقر انسانی و جنسیتی مناطق شهری و روستایی ایران-سالهای 1375 و 1385، فصلنامه زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)، دوره6، شماره4 (پیاپی23)، صص 108-75.
12. دانایی فرد، حسن (1384). تئوري پردازي با استفاده از رويكرد استقرايي: استراتژي مفهوم سازي تئوري بنيادي، فصلنامه دانشور رفتار، دوره 12، شماره 11، صص 70-57.
13. دانایی فرد، حسن، خیرگو، منصور، آذر، عادل، فانی، علی (1391). فهم انتقال خط مشی اصلاحات اداری در ایران پژوهشی بر مبنای راهبرد داده بنیاد، مجله علمی مدیریت فرهنگ سازمانی، دوره 10، شماره 26، صص 28-5.
14. دورکیم، امیل (1373). صور بنیانی حیات دینی، ترجمه باقر پرهام، تهران: انتشارات مرکز.
15. راجرز، اورت میچل (1387). تاریخ تحلیلی علم ارتباطات: رویکردی شرح انگارانه، ترجمه غلامرضا آذری، جلد اول، تهران: نشر دانژه.
16. رازینی، روح اله و عزیزی، مهدی (1384). «طراحی الگوی تصمیم گیری با رویکرد اسلامی»، مدیریت اسلامی، سال بیست و سوم، شماره چهارم، صص 100-73.
17. ساروخانی، باقر (1383). اندیشههای بنیادین علم ارتباطات، تهران: انتشارات خجسته.
18. سورین، ورنر، دبلیو تانکارد، جی، جیمز (1388). نظریه های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، چاپ چهارم، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
19. شاو، دونالد و مک کومبز، مکسول (1383). کارکرد برجستهسازی در مطبوعات، ترجمه امید مسعودی، در «اندیشههای بنیادین علم ارتباطات»، گروه مترجمان، تهران: انتشارات خجسته.
20. شیرزادی، رضا (1391). نوسازی، توسعه، جهانی شدن (مفاهیم، مکاتب، نظریهها)، چاپ اول، تهران: نشر آگه.
21. صادقی، حسین، عبدالهی حقی، سولماز و عبداله زاده، لیلا (1386). توسعه انسانی در ایران، فصلنامه رفاه اجتماعی، سال 6، شماره 24، صص 304-283.
22. طاهری، مرتضی، عارفی، محبوبه، پرداختچی، محمدحسن و قهرمانی، محمد (1392). «کاوش فرآیند توسعه حرفهای معلمان در مراکز تربیت معلم: نظریه داده بنیاد»، فصلنامه نوآوري هاي آموزشی، سال دوازدهم، شماره 45، صص 176-149.
23. غفاری، غلامرضا و امیدی، رضا (1390). کیفیت زندگی؛ شاخص توسعه اجتماعی، چاپ دوم، تهران، شیرازه.
24. فرهنگی، علی اکبر، دانایی، ابوالفضل و جامع، رقیه (1395). ارتباطات توسعه در جهان سوم، چاپ دوم، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
25. فطرس، محمدحسن و قدسی، ستوده (1396). مقایسه عملکرد برنامه های توسعه ایران با شاخص فقر چندبعدی محاسبه شده به روش آلکایر و فوستر، فصلنامه پژوهش های رشد و توسعه اقتصادی، سال 7، شماره 27، صص64-45.
26. فلیک، اووه (1393). درآمدی بر تحقیق کیفی، چاپ هفتم، تهران، نشر نی.
27. کازنو، ژان (1384). قدرت تلویزیون، ترجمه علی اسدی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
28. کلاکی، حسن (1388). «نظریه بنیادی به مثابه روش نظریهپردازی»، نامه پژوهش فرهنگی، سال10، دور 3، شماره6، صص 135-133.
29. کوبلی، پل (1387). نظریههای ارتباطات: مفاهیم انتقادی در مطالعات رسانهای و فرهنگی، ترجمه گودرز میرانی صبار، جلد چهارم، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگی – اجتماعی.
30. کیا، علی اصغر، لطیفی، غلامرضا، رسولی، محمدرضا، کاظم نیا، محمد احسان (1395). نقش رسانههای جمعی در مدیریت شهری (مطالعه موردی: مناطق 22گانه شهرداری تهران)، فصلنامه اقتصاد و مدیریت شهری، سال4، شماره16، صص138-127.
31. گریفین کیت، نایت جان، دینی، علی، صالحی امین، معصومه سادات (1376). توسعه انسانی: تأکید مجدد، فصلنامه برنامه ریزی و بودجه، دوره 2، شماره 7، صص 157-115.
32. گیبینز، جان و ریمر، بو (1381)، سیاست پست مدرنیته، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات گام نو.
33. لاسول، هارولد (1383). ساخت و کارکرد ارتباطات در جامعه، ترجمه غلامرضا آذری، در «اندیشه های بنیادین علم ارتباطات»، گروه مترجمان، تهران: اتشارات خجسته.
34. لمبو، ران (1388). تأملی در تلویزیون، ترجمه حسین پورقاسمیان، تهران: انتشارات دانشکده صدا و سیما.
35. متوسلی، محمود، نیکونسبتی، علی و بیات، مجتبی (1389). توسعه انسانی به مثابه فرآیندهای درهم تنیده، دوفصلنامه توسعه محلی (روستایی-شهری)، دوره دوم، شماره اول، صص 22-1.
36. محب زادگان، یوسف، پرداختچی، محمدحسن، قهرمانی، محمد و فراستخواه، مقصود (1392). «تدوین الگویی برای بالندگی اعضای هیئت علمی با رویکرد مبتنی بر نظریه داده بنیاد»، فصلنامه پژوهش و برنامه ریزي در آموزش عالی، شماره هفتاد، صص 25-1.
37. محسنیان راد، مهدی (1384). ایران در چهار کهکشان ارتباطی: سیر تحول تاریخ ارتباطات در ایران، از آغاز تا امروز، جلد سوم، تهران: انتشارات سروش.
38. محمودی، وحید (1385). سرمایه انسانی، توانمندی انسانی، فصلنامه سیاسی- اقتصادی، شماره 225-226، صص 220-227.
39. محمودی، وحید و صمیمیفر، سیدقاسم (1384). فقر قابلیتی، فصلنامه رفاه اجتماعی، دوره چهارم، شماره 17، صص 25-5.
40. مظفری، افسانه (1394). نقش رسانه های جمعی در توسعه پایدار با رویکرد توانمندسازی زنان، مجله مطالعات توسعه اجتماعی ایران، دوره 7، شماره 3، صص 137-123.
41. معتمدنژاد، کاظم (1395). وسایل ارتباط جمعی، جلد اول، چاپ یازدهم، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی.
42. مک کوایل، دنیس (1388). مخاطب شناسی، ترجمه مهدی منتظرالقائم، تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
43. مک لوهان، مارشال (1377). برای درک رسانه ها، ترجمه سعید آذری، تهران: مطالعات و سنجش برنامه های صدا و سیما.
44. ملکات، سرینواس آر (1384). نظریههای ارتباطات توسعه، ترجمه یونس شکرخواه، فصلنامه مطالعاتی و تحقیقاتی وسایل ارتباط جمعی، سال 16، شماره 3 (پیاپی 64)، صص 64-41.
45. ملکات، سرینواس آر و استیوز، لزلی (1388). ارتباطات توسعه در جهان سوم، ترجمه شعبانعلی بهرام پور، چاپ اول، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری.
46. منتظری، محمد (1390). طراحی مدلی برای ارتقای انگیزه خدمت عمومی مدیران در ایران، رساله دکتری تخصصی مدیریت دولتی، دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده حسابداری و مدیریت.
47. منصوری، جواد (1374). فرهنگ استقلال و توسعه، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
48. موحد ابطحی، سیدمحمد تقی (1387). درآمدی روش شناسانه بر تبیین کارکردی در جامعه شناسی دورکیم، فصلنامه علمی-پژوهشی روششناسی علوم انسانی، سال 14، شماره 56، صص 145-123.
49. موریس، میگان (1386). ابتذال در مطالعات فرهنگی، ترجمه شروین وکیلی، در مطالعات فرهنگی: دیدگاهها و مناقشات، گزینش و ویرایش محمد رضایی، تهران: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهی واحد تهران.
50. مولانا، حمید (1374). از کارکردگرایی تا پست مدرنیسم و فراتر (پژوهشهای ارتباطات بین الملل در قرن بیست و یکم)، ترجمه مجتبی صفوی، فصلنامه رسانه، شماره 24، صص 77-70.
51. مهدیزاده، سیدمهدی (1389). نظریههای رسانه: اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی، چاپ اول، تهران: انتشارات همشهری.
52. نعمتی انارکی، داود (1388). تأثیر فناوری های نوین رسانه ای بر قطب خبری شدن تلویزیون در جامعه (با تأکید بر سند افق رسانه)، فصلنامه پژوهشهای ارتباطی، شماره 60، صص 199-177.
53. وردی نژاد، فریدون و بهرامی رشتیانی، شهلا (1388). جامعه شناسی خبر، تهران: انتشارات ثانیه.
54. ویلیامز، کوین (1386). درک تئوری رسانه، ترجمه رحیم قاسمیان، تهران: انتشارات ساقی.
55. ویندال، سون، سینگنایز، بنو و اولسون، جین (1376). کاربرد نظریههای ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران: انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
56. هادوی نژاد، مصطفی، دانایی فر، حسن، آذر، عادل و خائف الهی، احمد (1389). «کاوش فرایند رفتارهای منافقانه در ارتباطات بین فردی در سازمان با استفاده از نظریه داده بنیاد»، فصلنامه اندیشه مدیریت راهبردي، سال چهارم، شماره اول، صص 130-81
57. هومن، حیدرعلی (1394). راهنمای عملی پژوهش کیفی، چاپ ششم، تهران: انتشارات سمت.
58. Alamgir, M. (1988). Poverty Alleviation Through Participatory Development. Development, 2(3). pp. 97-102.
59. Ang, I (1995). The nature of the Audience, in J. Dowing and Ali Mohammadi (eds) Questioning the Media, Sage publications.
60. Ascroft, J & Sipho M. (1989). From top-down to co-equal communication: popular participation in development decision-making. Paper presented at the seminar on participation: A key concept in communication and change. University of Poona, Pune, India.
61. Bamberger, M. (1988). The role of community participation in development planning and project management. EDI policy Seminar Report, No. 13. Washington D.C.: The World Bank.
62. Creswell, J. (2015). Qualitative Research and Research Design, Selected from Five Approaches to Narrative Studies, Phenomenology, Foundation Theory, Ethnography, Case Study. (Danaee Fard, H & Kazemi, H). Second Edition. Tehran, Saffar Publication.
63. Dalgren, P. (2006). Television and the General Sphere of Civil Society and Mass Media. (Shafaghati, M.). Second Edition, Tehran, Soroush Publication.
64. Decerteau, M (1984). The Practice of everyday Life, university of California press.
65. Díaz- Bordenave, J. (1989). Participative communication as a part of the building of a participative society. Paper presented for the seminar on participation: A key concept in communication for change and development. University of Poona, Pune. India.
66. Fisk, J (1991). Television: Polysemy and Popularity, in R. Avery and D. Eason (Eds) critical perspectives on media and society, Guilford press.
67. Foucault, M. (1980). Power/Knowledge. New York: Pantheon Books.
68. Freire, P. 1970. Pedagogy of the Oppressed. New York, NY: The Seabury Press.
69. Gans, H.J. (1979). The Messages Behind the News, Columbia Journalism Review, Vol. 17.
70. Grimes. N. J. (2007), Crime, Media, & Public Policy, Arizona State University
71. Hatch, M.J, Cunliffe, A.L (2006), Organization Theory: Modern, Symbolic, and Postmodern, New York: Oxford University Press.
72. Heward, Ch., Sheila S. B. (1999). Gender, Education, and Development: Beyond Access to Empowerment. London, Zed Books.
73. Jacobson, T.L. and Kolluri S. (1999). Participatory Communication as Communicative Action. In T. Jacobson and J. Servaes (Eds.). Theoretical Approaches to participatory Communication. Creskill, NJ: Hampton Press.
74. Katz, E, Haas, H & Gurevitch, M. (1973). On the Use of the Mass Media for Important Things, American Sociological Review, Vol 38, Issue 2.
75. Kothari, P. (1984). Communication for Alternative Development: Towards a paradigm. Development Dialogue. pp. 1-2.
76. Kvale, S. (1996). Interviews – An introduction to qualitative research interviewing. Thousand Oaks, CA: Sage Publications.
77. Lal, J. (2000). Media, Communication, Culture (Global Approach). (Nekoodast, M). Tehran, Iran Institute of Publication.
78. Lukes, S. (1974). Power: A Radical View. London, UK: Macmillan.
79. Martinez, M. (1974). Television in the New Family and Society. (Arjmand, J.,). Tehran, Cedar Publication.
80. McQuail, D (2006). Mass communication theory: An introduction. London, Thousand Oaks, New Delhi: SAGE
81. McQuail, D, & Windal, S. (2009). Mass Communication Models. (Mirani, G). Tehran: Office of Radio Researches.
82. McQuail, D. (1994). Mass communication theory: An introduction. London, Thousand Oaks, New Delhi: SAGE.
83. Meier, G M. (1984). Leading Issues in Economic Development, 4th eds, Oxford University press, New York.
84. Mody, B. (2008). Television for Development, The International Encyclopedia of Communication, First Edition. Edited by Wolfgang Donsbach, Published by John Wiley & Sons, Ltd.
85. Narayan, D. (2005). Measuring empowerment: Cross-disciplinary perspectives. Washington DC: World Bank.
86. Pandit, N.R (1996), The Creation of Theory: A Recent Application of the Grounded Theory Method, The Qualitative Report, Vol. 2, No 4.
87. Rowlands, J. (1997). Questioning empowerment. Oxford: Oxfam.
88. Schramm, W. (1973). Men, messages, and media; a look at human communication, New York, Harper & Row.
89. Seers, D. (1969). The meaning of development, International Development Review, Vol 11, No 2-4.
90. Silverstone, R (2007). Media and Morality, polity press
91. Speer, P.W & Hughey J. (1995). Community Organizing; An Ecological Rout to Empowerment and Power. American Journal of Community Psychology. 23(5). pp. 729-48.
92. Steeves, H. L (1993). Creating Imagined Communities: Development Communication and the challenge of Feminism. Journal of Communication. 43(3). pp. 218-29.
93. Steeves, H. L (2000). Gendered agendas: Dialogues and impasse in creating social change. In K. Wikins (ed.). Redeveloping communication for social change: Theory, practice and power. Boulder, CO: Rowan and Littlefield, pp. 7-25.
94. Strauss, A., & Corbin, J. (1998). Basics of Qualitative Research: Techniques and Procedures for Developing Grounded Theory. Thousand Oaks, CA: Sage Publications, Inc.
95. Tehranian, M. (1985). Paradigms Lost: Development Communication and Learning. Media Development, XXXII (4). pp. 5-8.
96. Tehranian, M. (1994). Communication and Development. In Communication Theory Today, David Crawley and David Mitchell (Ed.). Stanford, CA: Stanford University Press.
97. Thirwall, A.P (1999). Growth and development with Special reference to developing economics, 6th eds, Macmillan Press Ltd, London.
98. UNDP, (1990), Human Development Report, New York.
99. UNDP, (1997), Human Development Report, New York.
100. White, R.A. (2004). Is empowerment the answer? Current theory and research on development communication studies, 66(1), pp. 7-24.
101. Wosinska, W, Cialdini, R. B. Barrett, D.W. & Reykowski, J (Eds). (2000). The Practice of Social Influence in Multiple Cultures, Psychology Press.
[1] Millennium Development Goals
[2] Human Development Index
[3] Gender Development Index
[4] Human Poverty Index
[5] Human Poverty Index: HPI
[6] Raymond Williams
[7] Stuart Hall
[8] Glasgow University Media Group
[9] Family Television
[10] R. Lembo